انگليسيها از اولين روز ورودشان به جزيره «روانوك» به سراغ قبرستان سرخ پوستان رفتند و با تخريب آنها زيورآلات خاكسپاري شده همراه مردگان را از خاك بيرون آوردند و سرخ پوستان نيز عليرغم علم به اين ماجرا، كاري از دستشان ساخته نبود.

فارس، بررسي تاريخ آمريكا و ماهيت بنيانگذاران آن نشان ميدهد كه پدران ايالات متحده براي برپايي كشور جديد، نسل سرخ پوستان كه صاحبان اصلي اين سرزمين بودند را از بين بردند و هيچگاه تا به امروز حقي ولو اندك براي زندگي آنان قايل نبوده اند.
قسمت سوم اين مطلب از نظر خوانندگان گذشت و هم اينك قسمت چهارم آن تقديم مي گردد:
بقيه در ادامه
*قرن نوزدهم قرن كوچ اجباري و سازمان يافته سرخ پوستان
قرن نوزدهم قرن كوچ اجباري و سازمان يافته همه اقوام و خلقهاي سرخ پوست ساكن شرق رودخانه ميسيسيپي بود. بلايي كه بر سر قوم شيروكي آمد به شكل منظم و حساب شده بر سر همه اقوام سرخ پوست ساكن آمريكاي شمالي از مرز مكزيك در جنوب گرفته تا قطب شمال وارد آمد. همچنين در آن قرن اقوام سرخ پوست ايالتهاي مريلند، ويرجينيا در شرق و واشنگتن و ارگون در كرانه اقيانوس آرام از كوچ اجباري درامان نبودند. در آن قرن همه اقوام سرخ پوست آمريكا به ميزانهاي متفاوت از بين رفتند. به گونهاي كه نام برخي اقوام از حافظه انسان محو گرديد و تنها حدود 5 تا 10 درصد ساير اقوام سرخ پوست از موج نسل كشي منظم جان سالم بدر بردند. در اين نسل كشيها، شهرك نشيناني از سفيدپوستان پرتغالي، فرانسوي و آلماني شركت داشتند. اما نقش اصلي را شهرك نشينان اسپانيايي ايفا كردند.
*نيمي از سرخ پوستان قوم «ناواجا» بعلت سرما و راه طولاني جان باختند
حدود 30 سال از «سفر اشكها» نگذشته بود كه بازماندگان قوم «ناواجو» نيز درجريان «راهپيمايي طولاني» دچار كوچ اجباري شده و از زادگاه خود به مناطق دورافتادهتري رانده شدند. در آغاز اين كوچ اجباري افراد ارتش آمريكا و شهرك نشينان سفيدپوست با همدستي يكديگر آخرين افراد بازمانده قوم ناواجو را شكار و ابتدا در اردوگاههاي مخصوص در ايالت آريزونا جمع آوري نموده و سپس آنان را با پاي پياده و يا سوار بر چهارپايان به نئومكزيكو كوچ دادند. هنگام كو بازماندگان اين قوم به نئومكزيكو كه 400 كيلومتر با ايالت آريزونا فاصله دارد صدهاتن از سرخ پوستان و چهارپايان آنان به علت سرما و گرسنگي از بين رفتند. اسناد و آمارهاي موجود حاكي است كه نيمي از سرخ پوستان قوم ناواجا به علت سرما و يخبندان و راه طولاني و طاقت فرسا جان باختند.
*قوم «شايين» در محاصره و گرسنگي ناچار به موافقتنامه واگذاري سرزمينهاي خود تن دادند
در آن قرن، قوم «شايين» نيز نيمي از جمعيت خود را هنگام تبعيد به اردوگاههاي مرگ آرام در ايالت اوكلاهوما از دست داد. افراد اين قوم ابتدا در محاصره و گرسنگي شديد قرار گرفتند تا اينكه به ناچار به امضا موافقتنامه واگذاري سرزمينهاي خود تن دادند.
سياست تخريب همه جانبه ساختار اقتصادي و اجتماعي سرخ پوستان كه لازمه ادامه حياتشان است و نيز گرسنه نگه داشتن آنان از مهمترين سلاح هاي شهرك نشينان سفيدپوست اروپايي براي نسلكشي اقوام بي دفاع بومي آمريكا بوده است. سفيدپوستان هنگام كوچك اجباري اين بيگناهان از هيچ اقدامي براي نابودي آنان دريغ نكردند و چه بسا براي تسريع در مرگ آنان غذاهاي آلوده و مسموم به خوردشان مي دادند و در بسياري مواقع اردوگاه هاي نگهداري سرخ پوستان آخرين قرارگاه زندگي پيش از مرگ آنان بوده است.
*انتفاضه قوم سو در سال 1862
«كينيت كارلي» در كتاب «انتفاضه قوم سو» چگونگي مرگ آرام افراد قوم بي آزار سانتي داكوتا را بر اثر گرسنگي به تفصيل شرح داده است. او در اين كتاب داستان برخورد «آندرو ميريك» مسئول امور خواربار دولت فدرال آمريكا به اعتراض سرخ پوستان را چنين بازگو كرده است: «هنگامي كه ميريك با اعتراض «تاوياتدوتا» رهبر قوم سرخ پوست سانتي كه به عقاب كوچك شهرت داشت مواجه شد به او گفت: تو و قوم خود برويد با علفهاي هرز بيابان خود را سير كنيد و اگر سير نشديد ميتوانيد مدفوع خود را بخوريد. «تاوياتدوتا» در واكنش به ناسزاگويي مسئول امور خواربار به او حمله كرد و با دستان خود او را خفه كرد و سپس دهانش را با علفهاي هرز پر كرد. در پي اين حادثه همه سران قوم سانتي توسط مأموران دولت آمريكا به دار آويخته شدند كه اين اقدام موجب برانگيخته شدن انتفاضه مشهور قوم سو در سال 1862 شد.
*نبشقبر سرخپوستان «روانوك» توسط انگليسيها براي زيورآلات خاكسپاري شده
از نخستين لحظه ورود استعمارگران سفيدپوست اروپايي به دنياي نو و از آغاز استقرار انگليسي ها در جزيره روانوك در سال 1580 ميلادي، سياست تخريب همه جانبه و از بين بردن همه ابزارها، ساختارها و نشانههاي زندگي آرام سرخ پوستان آغاز گرديد. مهاجران انگليسي كه در آغاز با استقبال كم نظير و گرم سرخ پوستان بومي جزيره روانوك رو به رو شده بودند ديري نپاييد كه پاداش همه اين محبتها و ميهمان نوازيها را با قاتل عام و نابودي مزارع كشاورزي و روستاهاي آنان دادند. مردم بومي اين جزيره بخشي از زمينهاي خود را به مهاجران تازه وارد واگذار كردند. آب و آذوقه و پناهگاه در اختيارشان گذاشتند و شيوه زندگي و راز بقاء در طبيعت سخت اين جزيره را به آنان آموختند اما به محض اينكه استعمارگران سفيدپوست روي پاي خود ايستادند بهانه تراشي وتوطئه چيني براي كشتار سرخ پوستان و آتش زدن مزارع شان آغاز شد.
استعمارگران انگليسي از اولين روز ورودشان به جزيره روانوك به سراغ قبرستان سرخ پوستان رفتند و كوشيدند با تخريب آنها زيورآلات خاكسپاري شده همراه مردگان را از درون خاك بيرون بياورند و سرخ پوستان علي رغم علم به اين ماجرا كاري از دستشان ساخته نبود.
*اعلام «حق اعلام و آغاز جنگ» بر ضد سرخ پوستان
چندسالي نگذشت تا اينكه برنامه ها و طرح هاي استعمارگران براي نابودي سرخ پوستان و از بين بردن عوامل حيات اجتماعي و اقتصادي آنان به شكل سازمان يافته و حساب شده آغاز گرديد.
«ادموند مورگان» در اين باره چنين ميگويد: «استعمارگران طرح هاي گوناگوني را براي گرسنه نگه داشتن سرخ پوستان تدارك ديدند. آتش زدن روستاها و مزارع و همه ساختارهاي اقتصادي آنان را در طول قرن هاي شانزدهم و هفدهم شدت بخشيدند. به گونه اي كه اين برنامهها در قرن نوزدهم به سياست رسمي و علني دولت ايالات متحده آمريكا تبديل شد. مستعمره جيمز تاون، نخستين مستعمره دائمي انگليسيها در شمال آمريكا بود كه نخستين بار در سال 1610 خط مشي و دورنماي سياست اصلي نسل كشي سرخ پوستان در آن تعيين گرديد. سه سال از پايه گذاري اين مستعمره در كنار مصب روخانه اي كه به نام ملك جيمز نامگذاري شده نگذشته بود كه «حق اعلام و آغاز جنگ» بر ضد سرخ پوستان بر اساس اين سياستگذاري اعلام گرديد.
*اطلاق عناوين مذهبي براي نسل كشي سرخ پوستان
انگليسي ها خود را «ملت برگزيده» عنوان ميكردند كه برتري را از پدران و اجدادشان به ارث بردهاند. در سال 1622 منشوري از سوي گردانندگان مستعمره جيمز تاون در لندن انتشار يافت كه به موجب آن اين اجازه را به انگليسي ها داد تا «هر لحظه كه اراده كنند سرزمينهاي گوناگون آمريكا را به تصرف خود درآوردند و ساكنان آن را از بين ببرند و اراضي زراعي را نابود كنند و سرزمينهاي اشغال شده را پس از پاكسازي از ساكنان بومي روي آن شهرك بسازند و آنجا را مستعمره خود قرار دهند» در حقيقت اين منشور در ادامه همان سياستي است كه در مستعمره جيمز تاون تعيين گرديد.
استعمارگران در اجراي سياستهاي نسل كشي آنقدر پيش رفتند تا اينكه چند دهه بعد در توجيه نسل كشي ها و پاكسازي قومي واژه «تقدير متجلي» را كه ابعاد و جوانب ديني دارد براي تداوم سياست فزون طلبانه و اعتقادات خود برگزيدند.
*سرنوشت غمبار موافقتنامههاي صلح ميان استعمارگران و سرخ پوستان
چند سال بعد مجلس قانونگذاري ايالت ويرجينيا نيز در چهارچوب زمينهسازي براي اشغال هرچه بيشتر سرزمينهاي ديگران، با شگرد امضاء معاهدهها و موافقتنامه هاي صلح چند بند مهم و حياتي به منشور «حق اعلام و آغاز جنگ» افزود تا اين منشور را در نظر قربانيان زيبا و آراسته جلوه دهد. موافقتنامه هاي صلحي كه ميان استعمارگران و سرخ پوستان آمريكا به امضا مي رسيد تنها يك هدف داشت كه همانا نقض اين موافقتنامهها در فرصتهاي مناسب است.
سرخ پوستان گمان ميكردند با تن دادن به امضا چنين موافقتنامهها مي توانند از شر جنگ و بيم يورش سفيدپوستان در امان بمانند و آسوده خاطر بخوابند. اما چند روز از امضا آن نميگذشت كه اشغالگران سفيدپوست هر فرصتي را براي يورش غافلگيرانه به سرخ پوستان و آتش زدن خانهها و كشتزارهاي آنان را مغتنم مي شمردند« آنگونه كه مجلس قانونگذاري ويرجينيا اراده كرده بود».
* ماجراي شبيخون انگليسي كه سبب مرگ 15 برابري سرخ پوستان شد
در جريان يك شبيخون آنگونه كه «جيمز اكستل» در كتاب خود به عنوان «پس از كولومبس» ياد مي كند سفيدپوستان انبارهاي ذرت امپراتوري سرخ پوستان پوهاتن را آتش زدند. مقادير ذرتهاي از بين رفته براي تغذيه چهارهزار انسان در مدت يك سال كفايت مي كرد. «فيليپ بروس» در كتابش كه «تاريخ اقتصادي ويرجينيا» عنوان دارد به گونه ديگري ماجراي اين شبيخون را شرح داده و مي گويد: در اين شبيخون سه هزار جريب از مزارع ذرت از بين رفت. در اواخر زمستان همان سال مسئولان امپراتوري پوهاتن تأكيد كردند تعداد سرخ پوستاني كه در آن سال جانشان را از دست دادند از تعداد افرادي كه در 15 سال گذشته و پس از آغاز پذيرايي و مهمان نوازي از نخستين مهاجران سفيدپوست انگليسي جان باختند چند برابر بوده است. امپراتوري پوهاتن در آن روز از بزرگترين حكومتهاي فدرالي در سواحل مركزي اقيانوس اطلس به شمار ميرفته و مساحت آن دو برابر جزيره بريتانيا بوده است. چرا كه پنج قوم سرخ پوست و برخي از قبايل كوچك آنقه زير پرچم اين امپراتوري قرار داشتند جمعيت اين امپراتوري در آن زمان كمتر از جمعيت انگلستان نبوده است. اما پس از گذشت 20 سال از آمدن استعمارگران انگليسي تعداد جمعيت امپراتوري پوهاتن تحليل رفت. روز نهم ژوئن سال 1623 «رابرت بينت» يكي از مهاجران سفيدپوست با فرستادن نامهاي براي برادرش ادوارد بينت در انگلستان به وي گفت از اين پس امپراتوري پوهاتن يك امت به تمام معني نيست.
* تبديل امپراتوري بزرگ پوهاتن به چيزي شبيه هيچ
پس از گذشت 20 سال از وارد آمدن «زيانهاي جانبي» به اقوام سرخ پوست امپراتوري بزرگ پوهاتن به چيزي كمتر از يك قبيله تبديل شد. با آغاز نيمه دوم قرن هفدهم نسل كشي اقوام امپراتوري پوهاتن به طور سازمان يافته و با عزم و اراده اشغالگران انگليسي شدت يافت. به گونه اي كه در هر شبيخون صدها سرخ پوست به قتل مي رسيدند يا به طور دسته جمعي بر اثر مسموميت و يا هنگام تعقيب سگ هاي شكارچيان و نگهبانان سفيدپوست كشته مي شدند. اما هرگاه كه استعمارگران به استراحت و تفريح و يا آماده كردن سم هاي مرگبار نياز داشتند سرخ پوستان را به صلح و آرامش فرا ميخواندند. هنوز نيمه اول قرن هفدهم پايان نيافته بود كه «اوپشنكانو» جانشين رهبر امپراتوري پوهاتن به اسارت سفيدپوستان درآمد. او را به اصطبل كوچكي افكندند و همانند چهار پايان با او رفتار كردند. يك هفته از اسارت اوپشنكانوي نابينا و زمينگير نگذشته بود كه سفيدپوستي از پشت سر به او تيراندازي كرد و به زندگي مشقت بار او در اسارت پايان داد.