يك نظامي انگليسي در بيان خاطراتش درباره يورش به روستاي سرخ پوستان آورده است كه خدا ميديد چگونه سرخ پوستان هيزم كوره آدم سوزي شده اند و خدا اينگونه از دشمنانش انتقام گرفت و اختيار سرزمينشان را به ما داد.

فارس، بررسي تاريخ آمريكا و ماهيت بنيانگذاران آن نشان ميدهد كه پدران ايالات متحده براي برپايي كشور جديد، نسل سرخ پوستان كه صاحبان اصلي اين سرزمين بودند را از بين بردند و هيچگاه تا به امروز حقي ولو اندك براي زندگي آنان قايل نبوده اند.
قسمت هشتم اين مجموعه از نظر خوانندگان گذشت و هم اينك قسمت نهم آن تقديم مي گردد:
بقيه در ادامه
*شيوه مردانه سرخ پوستان در ميدان نبرد
در چهارمين روز اين كشتار «فرانك باوم» كه اين پيروزي او را سرمست كرده بود اين كشتار را چنين توصيف كرد: «كار بسيار نيكي انجام داديم براي پاسداري از تمدن خودمان وظيفه داريم اين مسير را ادامه دهيم ما بايد ريشه اين موجودات وحشي را قطع كنيم و نام و نشاني از سرخ پوستان در سرزمين باقي نگذاريم.»
در يادداشت ها، خاطره ها و گواهيهاي نخستين گروههاي استعمارگر همه مفاهيم جنگي سرخ پوستان به مسخره گرفته شده است. چراكه سرخ پوستان به دو عامل بنيادين در جنگ كلاسيك يعني زمينگير كردن دشمن و پيشروي در عمق خاك او اعتقاد نداشتند. جنگهاي سرخپوستان بيشتر به جشنوارههاي شاديبخش شباهت داشت تا به جنگ واقعي. در جنگهاي سرخ پوستان شجاعت و اصول مردانگي و مهارت نمايش داده ميشد و نه پيكرهاي كشته شدگان!! به راستي كه استعمارگران از جنگهاي سرخ پوستان چه برداشتي داشتهاند؟ و چگونه اظهارنظر كردهاند؟ نگاه كنيد: سرخ پوستان براي سرگرمي و پرورش بدن جنگ به راه مي انداختند و نه براي به زانو درآوردن دشمن!! اصولا دشمني در كار نبود شايد به مدت هفت سال بدون اينكه هفت نفرشان كشته شوند با يكديگر بجنگند. سرخ پوستان با رقص و پايكوبي و پرش و دويدن در دشت و بيابان با يكديگر رزم ميكردند. هرگاه يكي از آنها زخمي مي شد جنگ كاملا متوقف ميگرديد و جنگجويان به درمان مجروح مي شتافتند.
هنگامي كه «كورتيس» يكي از فرماندهان خونخوار سپاه اروپايي ها ميان سرخ پوستان رفت و به آنان گفت كه براي مأموريت صلح آميز آمده است بيدرنگ سخن او را باور كردند و درب خانهها، كاخها و معادن طلاي خود را در برابرش گشودند. ازنظر سرخ پوستان اعلام صلح جز صلح، مفهوم فريبنده ديگري ندارد و اين يكي از اصول جنگي و تعهدا خلاقي آنان را تشكيل ميدهد. براي آنان قابل درك نبود كه چرا سفيدپوست تعهدي را اعلام ميكند و پس از گذشت چند روز آن را نقض ميكند.
*براي نبرد با شما دلايل آن را ميگوييم و اگر خسارت داديد با شما جنگ نخواهيم كرد
اظهارات يكي از سرخ پوستان قوم «لوناپه» در برابر انگلسي ها ميزان صداقت، اخلاق، سادگي و بيگناهي آنان را نشان ميدهد:
«مي خواهيم با شما در صلح و آسايش زندگي كنيم آنچنان كه با ديگران در صلح بسر مي برديم. اگر روزي در انديشه جنگ با شما باشيم دلايل آن را از پيش به آگاهي شما مي رسانيم چنانچه پذيرفتيد و متقاعد شديد خسارت جنگي را كه ميخواهيم آغاز كنيم بپردازيد ما با شما جنگ نخواهيم كرد. اگر خواسته باشيد با ما بجنگيد خواهشمنديم علت و دلايل آن را قبلا به آگاهي ما برسانيد. چنانچه نپذيريم و زيانهاي احتمالي آن را كه مطالبه مي كنيد نپردازيم آنگاه حق داريد با ما بجنگيد در غير اين صورت حق نداريد با ما بجنگيد.»
انسان سرخ پوست هرگز نتوانست انگيزه جنگ هاي سفيدپوستان اروپايي و دلايل اقدامات خشونت آميز و جنايتكارانه آنان را درك كند. او هرگز نتوانست راز «مقدس شمردن مالكيت» و هوس غصب سرزمين ديگران را بشناسد. چرا كه انباشتن ثروت، غارت، چپاول منابع طبيعي ساير خلق ها در نظام ارزشي سرخ پوستان معني ندارد. اين مالكيت خصوصي است كه از نگاه «مارتين لوتر» معيار تفاوت بين انسان و حيوان مي باشد. ميان سرخ پوستان به ندرت جنگ اتفاق مي افتد آن هم به علت حوادث انفرادي و يا به خاطر توهين ناخودآگاه به يكديگر. چه بسا با پرداخت خسارت مالي و ديه و يا عذرخواهي از وقوع جنگ جلوگيري بهعمل مي آوردند و تاريخ و فرهنگ آنان هرگز بردهداري و خريد و فروش انسان را به خود نديده است.
*دانشمند اروپايي: ميان سرخ پوستان كشتن انسان يك حادثه تاريخي به شمار مي آيد
«جرج گرينل» دانشمند انترويولوژي درباره سرخپوستان چنين نوشته است: «از ميان سرخ پوستان ساكن دشتها كه تعدادي از آنان را خوب ميشناسم معتقدند كه برخورد فيزيكي با دشمن و آسيب رساني به او در ميدان رزم، زشتترين نماد تجاوزگري است. اما ضربه زدن به دشمن بدون اينكه آسيبي به او وارد شود از نشانههاي بارز مردانگي است. ورود سواركار به ميدان كارزار بدون اسلحه از نشانههاي شجاعت و اصول مردانگي سرخ پوستان مي باشد. آنان به دست گرفتن نيزه را روشي شجاعانه و شايستهتر از مسلح شدن به تير و كمان مي دانستند و در دست داشتن خنجر را بهتر از بدست گرفتن نيزه مي دانند. از نظر آنان بزرگترين و برترين نشانه شجاعت اين است كه سواركار بدون داشتن اسلحه به ميدان برود.
«ستانلي دايموند» در كتاب خود انسانهاي متمدن و ابتدايي را مورد مقايسه قرار داده و نوشته است: «ميان سرخ پوستان كشتن انسان يك حادثه تاريخي به شمار مي آيد. اصولا در فرهنگ آنان قتل جايگاهي ندارد. جنگهاي آنان بيشتر به نمايشنامههاي خيمه شب بازي شباهت داشت. كشتن انسان با هر انگيزه و ماهيتي كه داشته باشد طبق مراسم و آيين هاي خاصي انجام ميگرفت. سرخ پوستان حيات زن و كودك را مقدس مي شمردند و هرگونه تجاوزگري به آنها را ننگ مي دانستند. ميتوان گفت كه اين سادگي و صداقت آنان بود كه سبب شد انگليسي ها در طبيعت زيبا و بوستان مسالمت آميز سرخ پوستان تاخت و تاز كنند و جنگهاي نسل كشي راه بيندازند.
*پاسخ انگليسيها به خوشامدگويي سرخ پوستان
در سال 1637 هنگامي كه انگليسي ها به فرماندهي كاپيتان «جان انديكوت» نسل كشي قوم سرخ پوست «ناراگنستس» را به پايان رساندند و مستانه به پايگاههاي خود بازمي گشتند ميان راه كوشيدند به قوم «پيكو» نيز شبيخون بزنند تا با قتل عام آنان بيشتر لذت ببرند. يكي از سفيدپوستاني كه در اين حمله شركت داشت مشاهدات خود را چنين بيان كرده است:
«هنگامي كه سرخ پوستان پيكو احساس كردند به آنان نزديك مي شويم به استقبال ما شتافتند و فرياد خوش آمديد انگليسي ها سردادند. آنان انگليسي ها را أوانكس مي ناميدند. سرخ پوستان از طرح شومي كه براي آنان پنهان كرده بوديم آگاهي نداشتند از حضور ما به نحوي ابراز خرسندي كردند كه شادي روستاها و جنگلهاي آنان را فرا گرفت. اما هنگامي كه به رودخانه پكويت نزديك شديم و به سوي آنان گلوله شليك كرديم و نخستين سرخ پوست به خاك و خون كشيده شد تازه آگاه شدند حضورمان براي چيست و همگي روستاهاي خود را رها كردند و به جنگلها گريختند. در اين حال سربازان سفيدپوست احساس سرخوردگي كرده و به آتش زدن روستاها و مزارع سرخ پوستان مبادرت ورزيدند.
*آيا شما به زنان و كودكان ما رحم مي كنيد؟
به محض اينكه سربازان به مستعمرهها بازگشتند سرخ پوستان از پناهگاهها بيرون آمدند و پس از سازماندهي خود به قلعه «سيبروك» پايگاه سفيدپوستان يورش بردند و به راحتي وارد آن شدند. اما به هيچ يك از سربازان سفيدپوست آسيب نرساندند آنان گمان كردند با اين «نمايش شجاعانه» اعتبار و حيثيت خود را بازستاندهاند و با اين حركت توانستهاند استعمارگران را به قبول زندگي مسالمت آميز متقاعد نمايند. سرخ پوستان قوم پيكو با صداقت و سادگي معمول خود در گفت وگو با «لئون كاردينر» فرمانده قلعه سيبروك امكان همزيستي مسالمت آميز را از او جويا شدند. او در پاسخ به اين پيشنهاد گفت: شما با اين تجاوزگري همه راه هاي صلح و امكان همزيستي مسالمت آميز را بستيد.
سرخ پوستان سپس از اين فرمانده پرسيدند در صورت بروز جنگ آيا زنان وكودكان را هم مي كشيد؟ كاردينر به آنان گفت: پاسخ اين پرسش را هنگام وقوع جنگ ميدهم. چند روز از اين ماجرا نگذشته بود كه كاپيتان جانن مايسون دو تيپ از شبه نظاميان سفيدپوست را براي حمله به سرخ پوستان قوم پيكو آماده كرد. فرماندهي يك تيپ را خود به عهده گرفت و فرماندهي تيپ دوم را به جان اندرهيل واگذار كرد. سپاهيان اين دو تيپ سحرگاه يك روز زمستاني از دو جبهه به سرخ پوستان كه خواب بودند يورش برده و آنان را قتل عام كردند.
*چگونه سرخ پوستان هيزم كوره آدم سوزي شدند
مايسون آن شب را «آخرين خواب سرخ پوستان» توصيف كرده بود و در خاطراتش چنين نوشت:
«خداوند آفريدگار در دل سرخ پوستان ترس و وحشت فرود آورد. آنان كوشيدند از چنگ اسلحه ما فرار كنند و خود را به آتش بيفكنند. خدا از رفتار دشمنانش و دشمنان خلق برگزيدهاش شاد و خندان بود. آنان را مسخره و تحقير مي كرد. خدا ميديد چگونه سرخ پوستان هيزم اين كوره آدم سوزي شده اند چرا كه روستا در آتش مي سوخت. خدا اينگونه از دشمنانش انتقام گرفت و اختيار سرزمينشان را به ما داد. زمين از پيكرهاي آنان انباشته شده بود.»
«جننگز» در كتاب «يورش و اشغال آمريكا» نوشته است: «سالهاي طولاني گذشت تا اينكه سرخ پوستان شيوههاي جنگي اروپايي را آموختند و از آن عبرت گرفتند. انگليسي ها هر اندازه در وعدههاي خود صداقت داشتند به محض اينكه با منافع بي حد و مرزشان تعارض پيدا ميكرد آن را زير پا مي گذاشتند. انگليسي ها در شيوههاي جنگي خود بيرحمانه عمل كردند كه هرگز با اخلاق و جوانمردي و شرافت انساني سازگار نبود. سرخ پوستان اين درس را ديرهنگام آموختند اما فرصت گذشته بود.
به موازات نسل كشيها و از بين بردن اقوام صلح جوي سرخ پوست مهاجران اروپايي جنگ تبليغاتي دامنهداري را بر ضد فرهنگ و سنتهاي اجتماعي مردم بومي امريكا به راه انداختند. اين جنگ رواني هم يكي از سلاحهاي مهم آنان به شمار مي رفت. قلم تاريخ نگاران و نويسندگان يكي از ابزارهاي جنگي اروپايي ها بود. همه حملهها، اشغالگريها، قتل عامها و جنگهاي نظامي بر ضد سرخ پوستان توسط آنان توجيه ميشد. چه بسا بيشتر اين جنگ افروزيها را با عناوين «جنگهاي سرخ پوستان» ثبت مي كردند.