به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

يقين كردم كه آن مرد دومين خود حضرت وليّ‌عصر(ع) هستند، از اين رو به سوي ايشان شتافتم و چون به محضر ايشان رسيدم آن حضرت برخاستند و فرمودند: «تو خودت را اصلاح كن من خودم به ملاقاتت مي‌آيم!» و پس از اداي اين جمله غايب شدند.


عنايت حضرت در پيِ ايجاد سنخيّت
---------------------------------------
چنان كه مي‌دانيم خداوند متعال، فيّاض علي الإطلاق است، اگر مقتضي افاضه، موجود باشد، او در عطا و فيض بخشيدن بخل روا نمي‌دارد.
حضرت وليّ‌عصر(ع) نيز مظهر صفات علياي خداوند هستند، بنابراين خداوند فيّاض بالذّات است و ايشان فيّاض بالعرض. از اين رو، اگر كسي مقدّمات تشرّف را به گونه صحيح فراهم سازد، آن حضرت افاضه مي‌كنند و او را به اين مرتبه نايل مي‌سازند؛ چه منع فيض از كسي كه لايق آن است، قبيح است و قبيح بر خداوند متعال و خليفه او روا نيست.

بقيه در ادامه

 

ازين روست كه بزرگان بر اين مطلب اتّفاق دارند كه اگر شرايط تشرّف حاصل شود، خود حضرت عنايت مي‌كنند و فرد لايق را به محضر خود مي‌پذيرند.
مفاد آنچه گذشت گويا بر زبان خود آن حضرت نيز جاري شده است. به اين حكايت توجّه فرماييد:
در "نجف اشرف "، رسم بر آن بود كه اگر كسي از دوران تحصيل رسمي فارغ مي‌شد و مي‌خواست به وطن خود مراجعت كند، يك‌سالي به درس اخلاق مي‌نشست و در صفاي باطن مي‌كوشيد؛ چه، پيش از اين، علما بر اين نكته اتّفاق داشتند كه اگر كسي بدون آنكه صفاي نفس را به دست آورد در تحصيل اصطلاحات علمي بكوشد، نه تنها نمي‌تواند براي جامعه خود مفيد باشد، كه چه بسا زيان‌هايي نيز به آن وارد سازد. ازين رو گذشته از تذهيب نفس در طول دوران تحصيل، همواره فارغ‌التّحصيلان را بر آن مي‌داشتند كه پيش از ورود به عرصه اجتماع و به دست گرفتن مناصب اجتماعي، دوره‌اي از علم اخلاق را بياموزند و زير نظر استاد فن، مراتب كمال را طي نمايند.
سال‌ها پيش از اين، يكي از فضلاي نجف اشرف چون مي‌خواست به شهر خود مراجعت كند و به خدمات علمي، اجتماعي بپردازد، با خود انديشيد كه به جاي آنكه يك سال به درس اخلاق بنشيند، به محضر حضرت وليّ‌عصر(ع) بار يابد و از ايشان تقاضا كند كه او را با نظر مهدويِ خويش، از چاه نفس خارج و به مراتب معرفت واصل نمايند. آن فاضل، گذشته از علوم رسميِ حوزوي، از دانش رمل و جفر نيز آگاه بود. از اين رو به محاسبه پرداخت و براساس قواعد علم جفر، دريافت كه آن حضرت هم‌اكنون در "حرم سيّدالشّهدا(ع) " در كنار در معروف به "درب حضرت علي‌اكبر(ع) " نشسته‌اند. از اين رو با عجله لباس بر تن كرد و به حرم مشرّف شد. امّا در كنار در مردي قفل‌ساز را ديد كه نشسته است و با مردي ديگر صحبت مي‌كند؛ آن مرد فاضل با تعجّب به اين صحنه نگريست و با خود انديشيد كه: مگر ممكن است حضرت وليّ‌عصر(ع) در كنار مردي قفل‌ساز بنشينند و با او صحبت كنند؟، از اين رو در صحّت محاسبات خود ترديد كرد و ناكام به خانه بازگشت.
فرداي آن روز، باز براساس قواعد جفر دريافت كه حضرت در كنار همان در نشسته‌اند. پس با عجله به همان مكان شتافت و با تعجّب، باز مرد قفل‌ساز را در كنار مردي ديگر مشاهده كرد؛ امّا انديشه ديروزين باز او را به بازگشت وا داشت و او نامراد به خانه مراجعت كرد.
فرداي آن روز، براي سومين مرتبه دست به دانش جفر برد و نتيجه را همچون دو روز نخستين يافت؛ عجيب آنكه چون به صحن مطهّر مشرّف شد همان صحنه روزهاي گذشته را دريافت؛ مرد قفل‌ساز به همراه مردي ديگر نشسته و با هم صحبت مي‌كنند.
فاضل ما در اين مرتبه يقين كرد كه آن مرد دومين خود حضرت وليّ‌عصر(ع) هستند، از اين رو به سوي ايشان شتافت و چون به محضر ايشان رسيد آن حضرت برخاستند و فرمودند: "تو خودت را اصلاح كن من خودم به ملاقاتت مي‌آيم! " و پس از اداي اين جمله غايب شدند.
مرد فاضل با تعجّب از آن قفل‌ساز پرسيد: اين آقا كه با تو صحبت مي‌كردند، كيستند؟ و قفل‌ساز پاسخ داد: من ايشان را نمي‌شناسم، امّا مرد بسيار ملّايي است و چيزهايي كه هيچ كس بلد نيست را بلد است! مثلاً مي‌گويد: جدّم اباعبدالله الحسين(ع) در اين نقطه از اسب بر زمين فرو افتادند؛ حضرت علي اكبر(ع) در اين نقطه به شهادت رسيدند، گويا اين آقا در آن زمان در واقعه كربلا حاضر بوده‌اند كه اين ‌چنين دقايق و مشخّصات آن روز را بيان مي‌كنند. به هر حال مصاحبت با ايشان بسيار لذّت‌بخش است و من از نكات ايشان بسيار لذّت مي‌برم.
فاضل ما از او پرسيد: چه مدّت است كه با اين آقا دوستي پيدا كرده‌اي؟
پاسخ شنيد: دو ماهي است كه اين آقا به سراغ من آمده و هر روز يكديگر را در اين مكان ملاقات مي‌كنيم.
آن مرد دانشمند، پس از اين ماجرا به تهذيب نفس پرداخت و دريافت كه نخست مي‌بايد مقدّمات تشرّف را حاصل كرد تا پس از آن، خود آن حضرت عنايت كنند و فرد را به حضور خويش بپذيرند.

علاقه حضرت به شيعيان
---------------------------
گفتيم كه حضرت وليّ‌عصر(ع) فيّاض بالعرض هستند و اگر شرايط تشرّف در كسي فراهم شود، ايشان بخل نمي‌ورزند و فرد لايق را به حضور مي‌پذيرند. گذشته از اين، ايشان علاقه خاصّي به شيعيان خود دارند و از اين رو، خود در پيِ ملاقات اولياي خويشند؛ چه ديديم كه وظيفه آن حضرت در دوران غيبت و نيز ظهور، رساندن موجودات به كمال لايق خود است؛ اگر موجودي آن چنان مراتب كمال را طي كند كه گذر از مراتب بعدي منوط به تشرّف به محضر ايشان باشد، وظيفه آن حضرت اقتضا مي‌كند كه او را به حضور بپذيرند و در وادي كمال راهنماي او باشند.
علاقه آن حضرت به شيعيان كه در مسير تكامل گام برمي‌دارند، به گونه‌اي است كه خود طالب ملاقات اينانند؛ چه هيچ امري همچون تكامل انسان‌ها نمي‌تواند آن حضرت را شادمان سازد.
از علاقه آن حضرت به ياران خاندان خود، حكايات فراواني در دست است. در اينجا، تنها به يك حكايت كه خود، آن را از بزرگان نجف اشرف شنيده‌ام، اشاره مي‌كنم.
سالياني پيش از اين، سيّدي در نجف اشرف بود كه گاه و بيگاه براي عبادت به "مسجد سهله " مشرّف مي‌شد و شبي را در آنجا بيتوته مي‌كرد. آن سيّد، خود نقل كرده بود كه شبي از شب‌هاي زمستان از اتاق خود در مسجد خارج شدم تا تجديد وضو كنم. در اين حال، گروهي را كه از چندين خانواده تشكيل شده بود، سرگردان در صحن مسجد مشاهده كردم. اين گروه در آن فصل سرد به مسجد آمده، امّا هيچ اتاقي را خالي نيافته بودند تا در آن سكونت كنند. از اين رو، ناراحت و نگران در صحن مسجد منتظر بودند تا به اتاقي پناه برند. آن سيّد هم كه وضع اينان را مشاهده مي‌كند و به ويژه از همراه داشتن شماري خانم و طفل خردسال به همراه اينان ناراحت مي‌شود، اتاق خود را در اختيار آنان مي‌نهد تا در آن به استراحت بپردازند و خود به اتاقي مخروبه ـ كه بر فراز مقام حضرت صاحب‌الزّمان(ع) در كنار مسجد سهله قرار داشت ـ پناه مي‌برد. اين اتاق، سخت مخروبه بود و خاك تمامي كف آن را پوشانيده بود. سيّد با دست، خاك‌ها را به كناري مي‌زند و پتوي خود را كف اتاق پهن مي‌كند و عبا بر سر مي‌كشد و ساعتي مي‌خوابد، تا پس از آن برخيزد و به عبادت بپردازد، امّا ساعتي بعد در حالتي كه فضاي مسجد سخت نوراني شده بود از خواب برمي‌خيزد. ديدن فضاي نوراني مسجد، او را هراسناك مي‌كند، مي‌پندارد كه خورشيد طلوع كرده و نماز صبح او از دست رفته است. از اين رو با عجله در اتاق را مي‌گشايد تا ببيند كه آيا هنوز زماني براي گذاردن فريضه صبح باقي است، يا وقت از دست رفته و نماز او قضا شده است. در اين حال صدايي روح‌پرور دل او را به همراه خود مي‌برد:
"خدايا! رحم كن شيعيان مرا! دوستان و علاقه‌مندان مرا رحم كن و آنان را به من ببخش!. "
سيّد در طلب صاحب صدايي كه او را بي‌خود كرده بود، صحن مسجد را مي‌نگرد و كسي را افتاده بر روي خاك و در حالت تضرّع مي‌يابد، كه مرتّب مي‌گويد:
"خدايا! شيعيان مرا ببخش و محبّان و علاقه‌مندان مرا عفو كن! "
سيّد در طلب زيارت صاحب صدا به داخل اتاق برمي‌گردد تا كفش به پا كند و به صحن مسجد برود، امّا چون باز از اتاق خارج مي‌شود، همه مسجد را در تاريكي مي‌يابد و چون ساعت خويش را مي‌نگرد، درمي‌يابد كه تازه دو ساعتي از نيمه شب گذشته است؛ پس با افسوس به اتاق خويش برمي‌گردد و پي مي‌برد كه آن شخص، وليّ‌عصر، حضرت حجّت(ع) بوده‌اند.
اين حكايت همچون صدها واقعه ديگر، نشانگر علاقه خاصّ آن حضرت به محبّان و شيعيان خود است و بيانگر اينكه اگر لياقت ملاقات، هر چند در لحظاتي كوتاه حاصل شود، آن حضرت فرد لايق را از اين فيض محروم نمي‌سازند.

برخورد با مدّعيان تشرّف و ارتباط
------------------------------------
با اين همه امّا اگر كسي ادّعاي تشرّف به محضر آن حضرت كرد، وظيفه شرعي همه مسلمانان است كه او را تكذيب كنند و از اين سخنان باز دارند. آنچه امروزه در جامعه ما شايع شده كه هر از چندگاه، گروهي خيال‌پرداز و گروهي ديگر كه مفاهيم مذهبي را وسيله اشتهار خود كرده‌اند، امروزه در كارند تا مردم را به جاي آنكه به سوي آن حضرت بخوانند، به بهانه تشرّف و حتّي ارتباط دائمي، قلوب مردم را به سوي خود جذب كنند.
متأسّفانه شماري از كساني كه بدون ارتباط با استاد، مداومت بر ذكرهاي خاصّي مي‌كنند و پس از مدّتي دچار توهّمات و خيالات عجيب مي‌شوند نيز، به چنين ادّعاهايي دست مي‌برند.
اينان بدون آنكه تحت نظر استاد فن قرار گيرند و با ملاحظه استعداد و توان خود، به قرائت اذكار بپردازند، ذكري را انتخاب مي‌كنند و بر عددي خاص از آن مداومت مي‌نمايند و سرانجام همچون روان‌پريشان به حالاتي عجيب مبتلا مي‌شوند و در خيال خود ادّعاهايي عجيبي پيدا مي‌كنند.
اينان، گاه مدّعي تشرّف به محضر آن حضرت يا رؤيت جبرائيل يا ورود به بهشت و سير در عوالم آخرت و... مي‌شوند و خطرناك‌تر آنكه در مراحل روانيِ سخت، اين ادّعاها را به ديگران نيز منتقل مي‌كنند و بدين ترتيب حتّي خود را از سوي آن حضرت مأمور به انجام بعضي از كارها نشان مي‌دهند.
گذشته از اينان، هميشه گروهي تجارت‌پيشه هم در جوامع اسلامي حضور داشته‌اند كه مفاهيم مذهبي و اعتقادات مردمان را وسيله كسب و تجارت خود قرار مي‌داده‌اند. اينان با سوءاستفاده از قلب‌هاي ساده بعضي از معتقدان به مباني تشيّع، خود را نايبان آن حضرت مي‌خوانده‌اند و به وضوح از اين‌گونه اعتقادات انسان‌ها بهره‌برداري مادّي مي‌كرده‌اند. از همين روست كه در احاديث اهل بيت(ع)، به وضوح مردم را از پذيرش سخن اينان باز داشته‌اند و تمامي كساني را كه مدّعي تشرّف به محضر آن حضرت هستند، دروغزن و عوام‌فريب خوانده‌اند.

كساني كه هميشه در محضر آن حضرتند
---------------------------------------------
گذشته از همه اينها امّا، مي‌خواهيم به نكته‌اي ديگر اشاره كنيم؛ و آن اينكه بسياري از كساني كه ادّعاي تشرّف به محضر آن حضرت را داشته‌اند و گاه‌گاه واقعاً از فيض آن حضرت نيز برخوردار شده‌اند، نه [خود] ايشان، بلكه يكي از ياران خاصّ ايشان را زيارت كرده‌اند؛ چه، همواره پنج گروه از اوليا در محضر آن وليّ مطلق به سر مي‌برند و در خدمت ايشان از جان و دل مي‌كوشند. اينان اوتاد، نجبا، نقبا، رجال‌الغيب و صلحا هستند كه اگرچه از جنس ديگر مردمانند، امّا به مراتبي از تهذيب نفس و جلاي باطن نايل شده‌اند كه مي‌توانند در محضر آن حضرت به سر برند. خلاصه آنكه غير از طبقه صلحا، گويا بقيه اين طبقات داراي تشرّف اختياري هستند و مي‌توانند در هر لحظه‌اي كه طلب كنند، به محضر ايشان بار يابند.
اگرچه شماره اينان به درستي بر ما معلوم نيست، امّا گويا جمعيّت حاضر در محضر آن حضرت، بيش از پانصد نفر هستند. اينان دائماً تحت فرمان آن حضرتند و حوائج شيعيان و محبّان ايشان را به فرمان آن حضرت روا مي‌دارند؛ از اين روست كه شماري از كساني كه ادّعاي تشرّف به محضر آن حضرت را دارند، هر چند واقعاً مورد نظر و فيض خاصّ آن حضرت واقع شده‌اند، امّا نه خود ايشان كه يكي از ياران خاصّ ايشان را زيارت كرده‌اند؛ امّا با اصرار، مدّعي مي‌شوند كه خود آن حضرت را ديده‌اند. بايد از اينان پرسيد: آيا پيش از اين ايشان را ديده‌اند كه از چگونگي چهره ايشان آگاه باشند تا بتوانند آن حضرت را بازشناسند؟
ياران آن حضرت و به ويژه طبقه رجال الغيب، همواره به امر آن حضرت در ميان مردم رفت و آمد مي‌كنند و حوائج آنان را برطرف مي‌سازند. بدين ترتيب، اگر كسي با يكي از مردان الهي روبه‌رو شد كه پس از انجام حوائج مادّي و معنوي او، از ديده نهان گشت، نبايد بپندارد كه خود آن حضرت را ديده است؛ چه بسا يكي از ياران خاصّ آن حضرت را كه سر در فرمان ايشان دارند، ديده است.
يكي از دوستان ما كه جلسات متعدّدي با هم داشتيم، مرحوم حاج مؤمن بود. او مردي صالح و از محبّان واقعي آن حضرت بود و در شمار دوستان نزديك شهيد آيت‌الله دستغيب شيرازي نيز قرار داشت؛ آن شهيد والامقام حكاياتي را از او در كتاب داستان‌هاي شگفت خود نقل كرده است. حاج مؤمن آن‌گونه كه خود نقل مي‌كرد، مرتبه‌اي به فيض تشرّف در خيمه‌گاه حضرت وليّ‌عصر(ع) نايل شده و سه روزي را در آن محيط به سر برده بود. او خود نقل مي‌كرد كه: هفت يا هشت صف پشت سر آن حضرت نماز مي‌خواندند و مرا در سويه راست صف سوم جماعت جاي دادند. در آن جماعت، هر كس جايي مشخّص داشت و در مكان خاصّ خود از فيض جماعت آن حضرت بهره‌مند مي‌شد.

پي‌نوشت‌ها:
* برگرفته از: آب حيات؛ مجموعه سخنراني‌هاي حضرت آيت‌الله ناصري، صص 352-359.
1. بنگريد: وسائل الشّيعه، ج 16، ص 94، ح 21073؛ بحارالانوار، ج 68، ص 173؛ ارشاد القلوب، ج 1، ص 87.

منبع:mouood.org

ادامه مطلب
یک شنبه 25 مهر 1389  - 10:37 PM

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 5833895
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی