به وعده نيم نگاهي آمدهام
چراغي فراهم كن از
صبوري و سادگي ستارهاي دور،
ميخواهم
عطر باستاني اين صبح بيتكرار را
براي لالههاي جوان شهرم
سوغات ببرم.
ميخواهم
بينياز از آوازهاي ماه،
دلم را به پنجره فولاديات گره بزنم.
ميخواهم
در صحن چشمانت رها باشم.
ميخواهم بنده خدا باشم