امروز وقتى كه حوزهى علميه نگاه مىكند، بايد احساس كند كه حركت اين چند ده سال گذشتهى او، يك حركت مثمر بوده؛ و اساساً حوزهى علميه، يك وجود مثمر و داراى برگ و بار بوده است.
اشاره:
فارس قصد دارد در آستانه سفر رهبر فرزانه انقلاب به قم به صورت گذرا به بازخواني توقعات و مطالبات مقام معظم رهبري از حوزه و ايجاد تحول درآن از ابتداي رهبري ايشان تاكنون بپردازد و بر اين عقيده است كه بازخواني و باز شناسي مطالبات بر زمين مانده، توسط هر يك از مخاطبان خاص و عام رهبري نظام اسلامي، مخاطبان اين سخنان را نسبت به «مطالبه»مورد نظر در وضعيت شايسته تري از پاسخ خواهي و پاسخ گوئي قرار خواهد داد و از هرزروي سرمايه انساني، زماني، مالي و ... جلوگيري خواهد كرد انشاالله.
در اين راستا امروز مشروح بيانات معظم له را در اجتماع طلاب و فضلاى حوزهى علميهى قم
كه در تاريخ 1370/12/01 ايراد گرديده، منتشر مي نمايد:
بقيه در ادامه
بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام على سيّدنا و نبيّنا ابىالقاسم محمّدو على اهل بيته الأطهرين الأطيبين المنتجبين
شجرة النّبوّة و موضع الرّسالة و مختلف الملائكة و مهبط العلم و الكهف الحصينو غياث المضطرّ المستكين و ملجأ الهاربين و عصمة المعتصمين
لاسيّما بقيّةاللَّه فىالأرضين
قالاللَّه الحكيم فى كتابه:
الم تر كيف ضرب اللَّه مثلا كلمة طيّبة كشجرة طيّبة أصلها ثابت و فرعها فىالسّماء.تؤتى أكلها كلّ حين بأذن ربّها و يضرباللَّه الأمثال
مجمع شما طلاب و فضلاى حوزهى علميهى قم، شما شاگردان مكتب اهلبيت و رهپويان همان راه، محفل بسيار دلنشين و شيرينى است؛ آن هم در اين مدرسه كه خاستگاه انقلاب و مركز مقاومت و ايثار و جهاد و شهادت بوده است؛ مدرسهيى كه در هر گوشهى آن، يادگار ارزندهيى از ستارگان درخشان علم و معنويت و معرفت است؛ مدرسهى مرحوم آيةاللَّه حائرى؛ مدرسهى مرحوم آيةاللَّه خوانسارى؛مدرسهى مرحوم حاج ميرزا جواد آقا؛ مدرسهى دوم فروردين؛ مدرسهى پانزده خرداد؛ مدرسهى شجاعت و ايثار؛ مجمع افكار و احساسات و انگيزههايى كه توانست نه فقط حوزهى علميه را در مقابل طوفانهاى حوادث حفظ كند و بالنده نگه دارد، بلكه توانست نور معنويت و معرفت را به سراسر كشور، بلكه سراسر آفاق اسلامى منتشر سازد؛ و آن هم در مثل امروزى كه روز شهداى روحانيت است؛ روزى است كه به نام خونهاى بناحقريخته از طلاب بسيجى و فضلاى معروف و غيرمعروف - آن نفوس طيبه، آن دلهاى پاك و آن انگيزههاى نورانى - نامگذارى شده است. زمان و مكان و مجموعهى شما عزيزان، همگى خاطرهانگيز و بهيادماندنى و پُرجاذبه و دلنشين است.
من قبل از آنكه وارد صحبتى بشوم كه فكر كردم در اينجا عرض بكنم، از مردم عزيز قم تشكر كنم كه ديروز در هنگام ورود و بعد از ورود و در مراسم سخنرانى و در طول اين ساعات پُربركتى كه ما در اين شهر مقدس حضور داشتيم، مانند هميشه آن روح جوشان و انگيزههاى پُرفوران دينى و انقلابىِ خودشان را نشان دادند؛ از شما طلاب عزيز و فضلاى محترم و اساتيد و مدرّسان هم تشكر مىكنم. خداوند به همهى شما و به همهى مردم اين شهر قيام و جهاد و اجتهاد و شهادت، توفيقات و تفضلات خود را بهطور متواصل و متواتر نازل بفرمايد.
آنچه كه محور عرايض امروز ماست، حوزهى علميه است. البته امروز حوزهى علميه مثل گذشته جدا از مسائل و حوادث عالم نيست؛ امروز حوزهى علميه حقيقتى است كه با همهى دنيا - مستقيم و غيرمستقيم - مرتبط است؛ بنابراين، سخن از حوزهى علميه، بىشك با مسائل جارى جهان اسلام هم مرتبط است؛ همچنان كه با مسائل كشور و مسائل دولت داراى ارتباط تام است.
عرض كردهايم كه نظام جمهورى اسلامى، نظامى نيست كه ممكن باشد مجموعهيى از علماى دين از آن جدا باشند؛ آن هم مجموعهى عظيم حوزهى علميهى قم كه خود پديد آورندهى اين انقلاب و زمينهساز پيروزى آن و پشتيبان و پشتوانهى معنوى آن در طول سالهاى گذشته بوده است و انشاءاللَّه همواره خواهد بود.
آنچه كه ما امروز در مسائل جهان اسلام مشاهده مىكنيم، براى كسانى كه با انگيزهى انقلاب و فكر انقلاب آشنا هستند، چيزهاى جديد و نامنتظرى نيست. انقلاب اسلامى، انقلابى نبود كه فقط تغيير يك رژيم حكومتى را به يك رژيم ديگر هدف بگيرد؛ همچنان كه بالاتر از آن بود كه فقط مسائل مجموعهيى از مسلمانان را كه در چارچوب جغرافيايىِ يك كشور زندگى مىكنند، هدف بگيرد.
از روز اولى كه انقلاب پيروز شد، بلكه پيش از آن - امروز كه حرفهاى پيش از انقلاب را مىشنويم، به ياد مىآوريم كه حتّى پيش از پيروزى انقلاب، براى مجموعهى انقلابيون و دستاندركاران اين نهضت عظيم - نه فقط مسائل ملت ايران، بلكه مسائل مسلمين نيز مطرح بود.
البته شكى نيست كه در سازندگى، مسائل ملت ايران - به دلايل مختلف - تقدم و ارجحيت دارد. اين نظام و اين دولت بايد بتواند يك الگو درست كند، تا فعل او، قول او را تأييد كند؛ بايد بتواند در اين كشور اسلام را تحقق ببخشد، تا نهضت اسلامى، صادق شناخته شود؛ بايد شعارها را به واقعيت بدل كند، تا آن شعارها، دل شعاردهندگانِ ساير كشورها را گرم كند. پس، مسائل كشور ايران تقدم و اولويت دارد؛ اما بلاشك در هدفهاى اصلى حركت اسلامى و نظام اسلامى، مسائل مسلمين مطرح است.
اگر در گوشهيى از جهان، جمعى از مسلمين حركتى مىكنند، تصميمى مىگيرند، سودى مىبرند، يا زيانى مىبينند، ملت ايران و انقلاب و نظام ما نمىتواند موضع منفى و بىتفاوت بگيرد. لذا از روز اول كه انقلاب ما به يك دولت و يك نظام تبديل شد، اين نظام در زبان امام و معلم و معمارش، و در زبان مسؤولان و گويندگانش، همواره مسائل ملتهاى مسلمان را مطرح و به آن اعتنا كرده است.
امروز اگر شما مىبينيد كه مثلاً در آفريقا ملتها كارى كردهاند كه حواس استكبار جهانى بكلى پريشان شده است؛ اگر مىبينيد كه سياستگذاران استكبارى دارند فكر مىكنند كه اگر مسائل الجزاير به فلان كشور و فلان كشور سرايت كرد، ما چه مىكنيم؛ اگر مىبينيد كه ملتهاى مسلمان جمهوريهاى آسياى ميانه، احساسات اسلامى خود را ابراز مىكنند و اسلام را مىخواهند - تا آنجا كه رهبران و مسؤولان و زمامدارانشان هم چارهيى جز اين ندارند كه دم از گرايش به انگيزههاى اسلامى بزنند - و همينطور موارد ديگر، اينها را بايد به عنوان آن جرقههايى كه از اين كانون آتش منتشر شده است، ملاحظه كنيد.
بلاشك دنيا، دنياى ديگرى شده است. آن روزى كه اين انقلاب به پيروزى رسيد، وضع اسلام در دنيا اين نبود كه امروز هست؛ خيلى متفاوت بود. آن روزى كه اين نهضت شروع شد، وضع اسلام و دين و ديندارى در داخل همين كشور هم اين نبود كه شما امروز مشاهده مىكنيد؛ دين، غريب و مظلوم و منزوى بود؛ از دين برائت مىجستند؛ حتّى ديندارها از ديندارى خجالت مىكشيدند! وضع فرهنگ غيردينى - بلكه ضد دينى - به جايى رسيده بود كه بزرگترين تعريف دينى از يك جوان اين بود كه بگويند فلان جوان نمازخوان است! همه چيز به سمت دورى از اسلام و دورى از خدا بود. در و ديوار اين كشور را به گناه آلوده كرده بودند. بعضى از ظواهر محفوظ بود؛ اما از بواطن دين، از روح دين، از حركت عمومى به سمت هدفهاى دين خبرى نبود؛ و اين در ايران بود كه مردمش يكى از متدينترين مردمان مسلمان در كشورهاى گوناگون بودند. در بعضى كشورهاى ديگر اسلامى، وضع مثل اينجا بود؛ در بعضى جاها هم وضع بدتر بود. سران كشورهاى اسلامى يادشان نمىآمد كه مسلمانند! در مجامع سياسى و رسمىِ اسلامى، چيزى كه مطلقاً به ياد كسى نمىآمد، اين بود كه يك حركت و يك تظاهر اسلامى انجام بگيرد، يا از يك تظاهر ضد اسلامى جلوگيرى بشود؛ اصلاً چيزى به عنوان اسلام مطرح نبود!
امروز كار به جايى رسيده است كه دشمنان اسلام و دين - منظور، دشمنان فردى و شخصى و اعتقادى نيست؛ دشمنان سياسى است؛ آنهايى كه ديندارى مردم را سدى در مقابل اطماع و هوسها و شهوات خود مىبينند - از گسترش دين در سطح عالم، به عنوان يك پديدهى خطرناك ياد مىكنند! ما بايد به اين واقعيت خيلى توجه كنيم؛ اين كارِ كيست؟ اين كارِ شماست؛ اين كارِ جهاد عظيمى است كه ملت ما انجام داد.
از سخن بدون عمل، كسى درس حقيقى و ماندگار نمىگيرد. ملت ايران كارى كردند كه عملشان، قولشان را تأييد كرد و بر آن صحه گذاشت؛ لذا اين قول بركت پيدا كرد. منش الهىِ آن امام خالص و مخلص، آن انسان با صفا كه در تمام وجود و حركات و سكنات خود، خدا را در نظر مىگرفت، كار خود را كرد.
برادران عزيز! جوانان عزيز! اينها براى ما درس است؛ اينها راه آيندهى ما را روشن مىكند.
ما كه هنوز به اهداف خودمان نرسيدهايم؛ ما كه هنوز با آن صحنهى عظيمى كه از گسترش تفكر اسلامى پديد مىآيد و خداى متعال در آيات قرآنى آن را ترسيم كرده است - كه «ليظهره على الدّين كلّه و لو كره المشركون»- خيلى فاصله داريم. راه، همين راه است: راه جهاد، راه تلاش، راه علم و عمل، راه اخلاص، راه صفا، راه ذكر و توجه به خدا، راه توسل به اهلبيت، راه زنده نگهداشتن يادگارها و ارزشهاى اسلامى؛ نه فقط در دل و ذهن، بلكه حتّى در عمل؛ اينهاست كه ما را به نتايج خواهد رساند.
پس، امروز وقتى كه حوزهى علميه نگاه مىكند، بايد احساس كند كه حركت اين چند ده سال گذشتهى او، يك حركت مثمر بوده؛ و اساساً حوزهى علميه، يك وجود مثمر و داراى برگ و بار بوده است؛ «كلمة طيّبة كشجرة طيّبة أصلها ثابت و فرعها فى السّماء. تؤتى أكلها كلّ حين بأذن ربّها»؛و تا امروز اينگونه بوده است.
در سال 1340 قمرى - يعنى هفتادودو سال قبل از اين - آن روزى كه مرحوم آيةاللَّه حائرى (رضواناللَّهتعالىعليه) وارد اين شهر شد، از اين همه بركات خبرى نبود؛ نه در اين شهر، نه در اين كشور، و نه در سراسر عالم. او اين حوزه را پايهگذارى كرد و تقريباً چهل سال بعد از آن تاريخ - يعنى در سال 1381 و 1382 قمرى - اين نهضت آغاز شد؛ ببينيد چهقدر اين ثمره به اصل نزديك است و چهطور آن اخلاصى كه نشانندهى اين نهال - يعنى نهال حوزهى علميه - در وجود خود داشت، به ثمر نشست، تا اين نهضت پديد آمد و نشانندهى نهال نهضت - يعنى آن معلم نسل كنونى و نسلهاى آيندهى بشر، آن مرد خدا، آن بندهى صالح، آن رهرو راه پيامبران - با اخلاص خود چه كرد كه اين نهال تا امروز اين همه ثمرات بخشيده است كه شما آنها را در سراسر عالم مىبينيد؛ و يكى از ثمرات آن تلاش در كشور ايران، تشكيل جمهورى اسلامى با همهى بركاتش است؛ و در جاهاى ديگر، بيدارى مسلمين و بقيهى قضاياست كه مىدانيد.
امروز هم من و شما بايد با اخلاص و با تلاش و با جهاد حركت كنيم تا اين درخت، ثمربخش بماند و ثمربخشتر بشود؛ اين بارى است كه ما دستبهدست مىگردانيم. پس حوزهى علميه يك وجود مثمر بوده است؛ بعد از اين هم بايد مثمر باشد؛ والّا حوزهى بىثمر فايدهيى ندارد و به دردسرِ نگهداشتنش نمىارزد. هيچ درختى اگر ثمرى نداشته باشد، يا لااقل سايهيى بر سر كسى نيفكند، هيچ باغبانى زحمت نگهدارى از آن را بر خود هموار نمىكند.
حوزهى علميه يك موجود زنده است؛ افراد در اين حوزه مىآيند و مىروند. يك روز شما اينجا را پُر كرديد؛ يك روز هم قبل از شما جمع ديگرى اين فضا و صحن را پُر مىكردند؛ آنها رفتند و شما آمديد؛ من و شما هم خواهيم رفت و ديگرانى خواهند آمد و انشاءاللَّه متلألئتر و پُرشكوهتر از زمان ما اينجا را پُر خواهند كرد. ماها عوض مىشويم؛ اما آنچه مىماند، حوزهى علميه است. حوزهى علميه، يك موجود هميشه زنده است؛ اما حيات آن به دست ما و به دست هر نسل ديگر است. اگر من و شما زندگى و جوهر حيات را در حوزه تزريق نكنيم، حيات حوزه ضعيف خواهد شد و به نسلهاى بعد نخواهد رسيد. حوزه مربوط به افراد نيست - افراد مىروند، حوزه مىماند - اما حيات مستمر و تاريخى حوزه، وابسته به جهاد و تلاش افراد است. ما مىتوانيم بد عمل كنيم - العياذ باللَّه - و نتيجهى بد بگيريم؛ يا خوب عمل كنيم و نتيجهى درخشان بگيريم. پس عمل ماست كه تأمين كننده و تعيين كنندهى آينده و آثار و ثمرات حوزه است.
حالا چه بكنيم كه اين حوزه مثمر بماند؟ يك مسأله اين است كه طلاب علوم دينى و فضلاى جوان، آيا براى سازندگى و براى آيندهى حوزه نقشى دارند يا نه؛ جواب اين است كه بلى، دارند. هركسى نقش خودش را دارد. در يك مجموعه، همهى افراد داراى نقشند. در يك بدن سالم، هر سلولى مشغول كار است. اگر هر كدام ما در آنجايى كه هستيم، كار خود را خوب انجام بدهيم، به سلامت مجموعه كمك كردهايم؛ اما اگر هر كدام ما كار خود را خوب انجام ندهيم، به قدر شعاع وجودى خود، به سلامت مجموعه ضربه زدهايم؛ «رحم اللَّه امرء عمل عملا صالحا فأتقنه». كار را بايد متقن و خوب انجام داد؛ درس را بايد خوب خواند؛ اخلاق را بايد رعايت كرد؛ تدين را بايد در زندگى خود اصل دانست؛ ممشاى بزرگان را در آداب زندگى، در خلقيات عبادى و عملى بايد اسوه و الگو قرارداد. چيزهايى هم هست كه البته به تطور زمان متطور مىشود؛ آنها را هم بايد متطور و متحول كرد. پس افراد حوزه، از بزرگ و كوچك، تا طلبهى تازه به حوزه آمده، در عمل شخصى خود مىتوانند نقشى ايفا كنند كه آن نقش در سلامت حال و آيندهى حوزه اثر خواهد گذاشت.
اگر طلبهى امروز ما به درس خواندن بىاعتنايى كند، يا به ديانت و تعبد و تلاش فردىِ اخلاقى خود بىاعتنا بماند، يا استعداد خود را به كار نيندازد، يا هدف خود را گم كند - مثل كسى كه به طرف مقصدى در حال حركت است، اما وقتى وسط راه به قهوهخانهى خوش آب و هوايى رسيد، همانجا پياده بشود و لنگر بيندازد و همانجا بماند و هدف را فراموش كند - يا اگر در اثناى راه منظرهيى به چشمش خورد، نشناخته و ندانسته به سمت آن راه بيفتد و از هدف غافل بشود، همهى اينها آفات راه ماست.
طلبه بايد راه را با معرفت و علم و يقين انتخاب كند و با معرفت و علم و يقين هم آن را ادامه دهد؛ آنچه كه مربوط به فرد طلبه است، اينهاست. البته مسؤوليتهاى ديگرى هم هست كه بهطور طبيعى كار كسان ديگرى است؛ كار مديران و كار استادان و بزرگان است - كه آن هم داستان ديگرى دارد - كار طلبهها نيست.
در خصوص آنچه كه در حوزهى علميه بايد دچار تحول و تطور بشود - كه بخش بسيار مهمى است - اگر بخواهم بهطور اجمال و خلاصه مطلبى عرض بكنم - كه البته تفصيلش را با جزييات و ريز مسائل، در مجموعهى علما و فضلا و اعاظم حوزه عرض كردهام - اين است كه اين مجموعهى عظيمى كه امروز مايهى اتكاء و اميد نظام جمهورى اسلامى و آيندهى كشور است و به منزلهى راهنمايى براى حركت كلى كشور، نه فقط امروز، بلكه براى فردا و فرداهاست - كه هر كدام از شما در يك بخش بايد اين راهنمايى را انجام بدهيد و انشاءاللَّه در ميان شما كسانى بايد راهنمايى كل مجموعه را در دوران و زمانِ خودش انجام بدهند - اين مجموعهيى كه امروز به يك معنا چشم اميد جهانى به اوست، بايد خودش را با شرايط و امكانات و پيشرفتهاى زمان هماهنگ كند؛ همين درس را بخواند، همين علم را بياموزد، همين سلوك اخلاقى و معنوى را داشته باشد؛ اما از ابزارهاى جهان هم استفاده كند.
اين نمىشود كه در دنيا كامپيوتر باشد؛ سرعت از ساعت و دقيقه به ثانيه رسيده باشد؛ براى ذره ذرههاى وقت و انرژى حساب باز بشود؛ دانشگاهها و مراكز پژوهشى عالم براى دانشجويان و محققان و خردهمحققانِ خودشان امكانات تحقيق را فراهم كنند؛ اما ما طبق همان شيوههاى قديمى كه يك روز بزرگان ما(قدّساللَّهاسرارهمالشّريفة) عمل مىكردند - چون دستشان خالى بود - عمل بكنيم؛ مگر چنين چيزى ممكن و رواست؟ اصلاً جايز نيست. اينها چيزهايى است كه بايد تطور پيدا كند.
نمىشود شما امروز كه مىخواهيد از اينجا به تهران برويد، الاغى پيدا كنيد و سوار آن بشويد و قدم به قدم از اينجا به كوشك نصرت، از آنجا به علىآباد و نقاط ديگر برويد، تا بعد از چهار، پنج روز به تهران برسيد؛ چنين چيزى امكان ندارد. شما يك ماشين پيدا مىكنيد و سوار آن مىشويد و يك ساعت، دو ساعت ديگر به تهران مىرسيد؛ اين وسيله در اختيار ماست. ما فقه هم مىخوانيم، اما از وسيلهى سريعالسير هم استفاده مىكنيم؛ مگر مانع و منافاتى دارد؟
ما فقه هم مىخوانيم، اما از كامپيوتر هم براى فقه استفاده مىكنيم. ما فقه هم مىخوانيم، اما از شيوههاى جديد تحقيق هم استفاده مىكنيم. در دنيا روشهاى ويژه و بسيار جديدى براى تحقيق علوم غيرتجربى وجود دارد - فقه از علوم تجربى كه نيست - از آنها هم استفاده مىكنيم. ما فقه هم مىخوانيم، اما از ابزارهاى كار دستجمعى هم استفاده مىكنيم.
كارهاى ما دستجمعى نيست. من يك وقت عرض كردم كه از اين جهت، مثل جناب ابىذر(سلاماللَّهعليه) هستيم كه «يعيش وحده و يموت وحده».همهى كارهاى ما تنهاست: از استاد، تنها درس مىگيريم و تنها مطالعه مىكنيم. گرچه مباحثهمان هم كار دو نفرى است، اما تنهاست؛ يعنى اشتراك فكرى نيست. يك روز زيد مىخواند، عمرو شاگرد او مىشود و گوش مىكند؛ فردا عمرو مىخواند، زيد شاگرد او مىشود و گوش مىكند؛ يعنى كار فردى است. كار دستجمعى، اشتراك مساعى و ابزارهاى مناسب را جمع كردن و آوردن، كارهاى جديد دنياست. جديد كه عرض مىكنيم، اين بخش آن خيلى هم جديد نيست؛ تقريباً قديمى است؛ اما درعينحال ما هنوز با آن چندان آشنا نيستيم!
استعدادهاى درخشان را در ميان حوزه جمعآورى و طبقهبندى كنيم؛ اين از كارهايى است كه امروز در دنيا رايج است.
نمىشود بگوييم كه اين درس هست؛ هركس مىخواهد بيايد، بيايد؛ هركس هم نمىخواهد، نيايد؛ ما اينطورى درس مىدهيم و ملاحظهى اضعف مأمومين را مىكنيم! مگر چنين چيزى مىشود؟ بايد براى اقواى مأمومين هم يك درس ويژه گذاشت.
استعدادها بايد شناسايى و طبقهبندى بشود؛ آن استعداد درخشان بركشيده شود و به او آموخته شود و از او استفاده شود؛ اينها كارهايى است كه در جملهى كارهاى جديد قرار مىگيرد؛ اينها بايد در حوزه انجام بگيرد.
تخصصى شدن و رشته رشته كردن و امتحان كردن و كارهاى گوناگون ديگر هم از همين قبيل است. نيايند بگويند كه بزرگان ما همانطور درس خواندند و به آنجاها هم رسيدند. در حقيقت، بزرگان ما ابزار و وسيلهيى نداشتند. اگر كسى مثل ابنسينا در دنياى امروز با امكانات امروز درس مىخواند، كارى مىكرد كه تا هزار سال ديگر دنيا مديون او باشد؛ همچنان كه در آن دوران و به حسب آن زمان كارى كرد كه هزار سال دنيا مديون او شد. آنها امكانات نداشتند، همانطور زندگى كردند؛ اما امروز امكانات و پيشرفتها هست؛ ما از پيشرفت كه نبايد فقط لامپ مهتابيش را در اتاقمان بياوريم!
بايستى به دنبال ابزار كار باشيم؛ و اين چيز بسيار حائز اهميتى است؛ نمىشود از اينها گذشت. غرض، اينها چيزهايى است كه مربوط به بزرگان حوزه است؛ انشاءاللَّه اينها را بايستى انجام بدهند.
حوزه به يك مديريت متمركز احتياج دارد كه از طرف بزرگان حوزه، مراجع معظم حوزه، فضلاى حوزه و جامعهى مدرّسين حوزه مورد حمايت باشد و طلاب آن مديريت را بهعنوان يك مديريت شامل بپذيرند. جمعى آدمهاى كارآمد بنشينند و دامنها را به كمر بزنند و از اين مجموعهى عظيم كه چشم جهانى به اوست، آنچنان كه مىشود و بايد و شايد، استفاده كنند؛ اين از جملهى كارهايى است كه در حوزه بايد انجام بگيرد؛ آنوقت حوزه مثمر خواهد شد.
يك مسأله، مسألهى ارزشها در حوزه است. طلاب بايد ارزشهايى را به عنوان ارزشهاى ثابت و زوالناپذير همواره به ياد داشته باشند؛ كه از جملهى آنها، ارزش علم و ارزش جهاد است. ارزش جهاد را دست كم نگيريد. طلبهى جهادگر، طلبهى تلاشگر، طلبهى بسيجى، طلبهيى كه آماده است تا در ميدانهاى خطر حضور پيدا كند، اين طلبه است كه اگر با ابزار علم مجهز شد، آن وقت دنيايى در مقابل او ديگر تاب نمىآورد. اين كتابى را كه دربارهى خاطرات بسيجيهاى تيپ 83 است و اخيراً چاپ شده، مىخواندم؛ چهقدر لذتبخش و زيباست. طلبهى امام صادق، در دفاع از حريم امام صادق - يعنى نظام جمهورى اسلامى؛ چون جنگ ما دفاع از حريم امام صادق و دفاع از حريم اسلام و قرآن بود - در ميدانهاى خطر بىمحابا پيش مىرود و حماسههايى خلق مىكند كه گويى افسانه است؛ اينقدر از ذهن مردمِ امروز دور است؛ اينها ارزشهاى تمامنشدنى است؛ هيچ چيزى با اينها معادل نيست؛ نظام حوزه بايستى اين ارزشها را رشد بدهد و پيش بياورد.
ارزش تدين و تعبد و ذكر، ارزش بسيار بزرگى است.
ما هميشه افتخار مىكرديم كه حوزههاى علميه آنچنان است كه وقتى كسى وارد آن مىشود، اگر بار معنوى و دينى و اعتقادى و عملى زيادى هم نداشته باشد، وقتى خارج مىشود، پُربار و متدين است؛ و همواره از دانشگاههاى كشور - دانشگاههاى سبك جديد - توقع كردهايم كه اينطور باشند كه اگر جوانان وارد مىشوند و متدين نيستند، وقتى خارج مىشوند، متدين خارج بشوند؛ اين بايد در حوزهى علميه به حد اعلى برسد.
طلبه بايد با دعا، با ذكر و با مناجات انس پيدا كند.
طلبه بايد زندگى خود را يك زندگى دينىِ محض بكند. طلبه بايد دل خود را پاك و صاف كند، تا وقتى در مقابل انوار معرفت و توفيقات الهى قرار گرفت، تلألؤ پيدا كند؛ برادران! بدون اينها نمىشود. ما كسانى را داشتيم كه از لحاظ علمى، مراتب بالايى هم داشتند و مغزشان قوى بود؛ اما دل و روحشان ضعيف و آسيبپذير بود. وقتى اينجا آن بنيهى معنوى و دينى ساخته نشود، آنجا كه پاى مقام و امكانات مادّى به ميان مىآيد، انسان مىلرزد؛ آنجا كه پاى فداكارى به ميان مىآيد، انسان مىلرزد و نمىتواند جلو برود؛ آن وقت چهطور مىشود يك ملت و يك مجموعه را هدايت كرد؟
بايد عمل كنيم، تا بتوانيم اثر بگذاريم.
امام را ديديد؟ امام در اين شهر در زمان مرحوم آيةاللَّه بروجردى مدرّس عالىمقامى بود كه فقط طلاب ايشان را مىشناختند. طلاب جوان و فضلا به ايشان علاقه داشتند و همان وقت درس ايشان، درس شلوغى بود؛ اما در بيرونِ حوزهى علميه، كسى در شهر قم هم ايشان را درست نمىشناخت، چه برسد در سطح كشور؛ مگر يك عده خواص كمياب و بسيار معدود كه در گوشه و كنار با اخلاق و درس اخلاق ايشان، يا آشنا بودند و يا شنيده بودند. همين انسان كه در گوشهى حوزهى علميه يك زندگى شبه منزوى و يك زندگى علمى محض را دنبال مىكرد، آن وقتى كه پاى عمل به ميان آمد، آنچنان قرص و محكم وارد شد كه حقيقتاً قدرتهاى پولادين دنيا را متزلزل و متلاشى كرد. اين صاحبان قدرتهاى مادّى دنيا با آن همه باد و بروت، با آن همه تظاهر و تشريفات، با آن همه پيشرو و پسروها، هيچكدامشان نتوانستند در مقابل آن نَفَس سوزان، آن پاى استوار و آن انسان ثابتقدم و محكم، مقاومت كنند؛ درشتهايشان هم سينه سپر كردند؛ اما همه يكى پس از ديگرى مجبور به عقبنشينى شدند. آن مرد اين استقامت را از چه چيزى به دست آورد؟
از ايمان و تقوا و اخلاص و پاكيش. او انسانى پاك و با اخلاص بود و دنيا برايش اهميتى نداشت؛ حفظ آن مقام برايش ارزش و هدف نبود؛ به تكليف الهى فكر مىكرد.
برادران عزيز! طلاب و فضلاى جوان! اين بنيه در جوانى شكل مىگيرد. در جوانى خودتان را بسازيد؛ شما روزگارهاى مهم و حساسى را در پيش خواهيد داشت. اين كشور و اين نظام و اين نهضت عظيم اسلامى در سطح عالم، به شماها احتياج خواهد داشت؛ از لحاظ معنوى بايد خودتان را بسازيد. البته نقشه، نقشهى آسانى است؛ اما پيمودنش اراده مىخواهد.
نقشه، يعنى تقوا؛ تقوا، يعنى پرهيز از گناه؛ يعنى اتيان واجبات و ترك محرمات؛ كار را با اخلاص انجام دادن و از ريا و فريب دور بودن. برخلاف آنچه كه تصور مىشود، اين كارها در دوران جوانى بسيار آسانتر است؛ به سن ماها كه برسيد، كار مشكلتر خواهد شد.
بنابراين، ارزش تدين، يكى از آن ارزشهاست؛ اين ارزش بايستى رعايت شود. ن
ماز شب خواندن، نافله خواندن، دعا خواندن، ذكر گفتن، متوجه خدا بودن، زيارت رفتن، توسل كردن و به مسجد جمكران رفتن، سازنده است؛ اينها شما را پولادين خواهد كرد.
نمىشود يك حوزهى ايدهآل داشته باشيم؛ در حالى كه اين چيزها در طلابش نباشد.
يكى ديگر از ارزشها، پيشرفت دادن به دانش در اين حوزه است. آن كسانى كه در سطوحى هستند كه مىتوانند به علم پيشرفت بدهند، بايد اين كار را بكنند. علم را بايد پيش برد؛ فقه را بايد پيش برد. فقه ما اسلوب بسيار متقن و محكمى دارد؛ آن اسلوب همان چيزى است كه به آن فقاهت مىگوييم.
فقاهت، يك شيوه براى استنباط و درك احكام الهى و اسلامى است. شيوهى فهم معارف احكام از كتاب و سنت، كه چگونه و با چه ابزارى مطلب را بفهميم، شيوهى فقاهت نام دارد.
اين شيوه، شيوهى بسيار رسايى است و اين منبع عظيمى كه در اختيار ماست - يعنى كتاب و سنت و دستاوردهاى فكرى گذشتگان - مواد اوليهى آن است. با اين شيوه و در اين قالبها، مىشود تمام نيازهاى بشر را استخراج كرد و در اختيار بشريت گمراه گذاشت. امروز ما خيلى احتياج داريم كه از اين شيوه استفادهى بهينه كنيم.
البته كسانى كه از فضل و مراتب بالاى علمى برخوردارند، خود اين شيوه را هم بايد تكميل كنند. هيچ چيزى نيست كه تكميلپذير نباشد؛ همه چيز در اين عالم به سمت تكامل پيش مىرود؛ حتّى ذوات مقدسهى معصومين روزبهروز كاملتر مىشدند و تكامل پيدا مىكردند.
وجود مقدس معصوم با آن عظمتى كه براى ما حتّى قابل تصور هم نيست - كه امروز شما نگاه مىكنيد مىبينيد از لحاظ عظمت، خورشيدى است كه اصلاً ابعادش را هم ما نمىتوانيم بفهميم؛ درست نگاه هم بكنيم، چشممان را خواهد زد - فرداى او از امروزش كاملتر است.
پس مىبينيد كه حتّى در آن مراحل، تكامل هست. در همه چيز و در همهى شيوهها تكامل هست. ما بايد شيوهى فقاهت را هم تكامل بدهيم؛ بعد اين شيوه كه در دست قرار گرفت، آن وقت وارد بشويم، كتاب و سنت را باز كنيم و از آنها استفاده كنيم.
برادران عزيز! امروز كارهاى نشده و سؤالهاى بىجواب خيلى هست. از اولى كه اين انقلاب پيروز شد، هرجا رفتيم و هركس آمد، ديديم به ما مىگويد شما چه مىگوييد؛ حرفتان چيست.
ما بايد پايههاى تفكر اسلامى و جهانبينى اسلامى و مبانى نظام اسلامى و اركان و خطوط اصلى انقلاب اسلامى - يعنى اين تحول و از شكلى به شكل ديگر شدن - را توضيح بدهيم؛ بعد اركان نظام جمهورى اسلامى و اقتصاد و سياست و روابط جمعى و روابط فردى و اخلاق و فرهنگ و جايگاه علم را در آن توضيح بدهيم؛ همهى اينها كار لازم دارد؛ جاى بسيارى از اين كارها خالى است؛ اينها بايد از حوزهى علميه بجوشد و سرريز بشود.
امروز در دنيا افكارى ارائه مىشود و فلسفههايى در زمينههاى گوناگون - در ذهنيات، در مسائل اجتماعى، در تاريخ، در اقتصاد - مطرح مىشود كه پاسخهايى هم در اين زمينه وجود دارد. هر چند صباحى يك نفر در دنيا سر بلند مىكند و كتابى مىنويسد؛ كتاب او را به زبانهاى ديگر ترجمه مىكنند و چهار نفر هم مروجش مىشوند؛ ما چه كار كنيم؟
ما اينجا در مدرسهى فيضيه، يا در حوزهى قم، يا در مسجدمان در فلان شهر كشور بنشينيم، تا ببينيم چه حرفى از خارج آمد كه فلان نقطهاش اشاره يا تعريضى به مسائل دينى دارد و بنا كنيم همان نقطه را رد كردن؟! اين درست است؟! بعد از آنكه كسانى آن را خواندند، دانستند، تدريس كردند، تفهيم كردند؛ يكى هم پيدا شد و آن را ترجمه كرد؛ مدتها هم گذشت و آن ترجمه به دست منِ روحانى رسيد؛ تازه حالا بفهمم كه در ده سال پيش، بيست سال پيش، چهل سال پيش، در اروپا دانشمندى يا متفكرى يا فيلسوفى يا فيلسوفنمايى آمده و به فلان نقطهى اعتقادات من تعرض كرده و من حالا به او جواب بدهم! آيا اين روش درستى است؟! يا نه؛ حوزه بايد در متن حوادث علمى عالم باشد.
امروز شما بايد بدانيد و در جريان باشيد كه مثلاً در مقولهى جامعهشناسى، در دنيا چه نظرات و چه ايدههايى هست و چه فكرهايى دارد مىجوشد. گاهى در اين فكرها عناصر مطلوبى هست؛ آن را جذب كنيد؛ عناصر نامطلوبى هم هست؛ قبل از آنكه بيايد، دفاع مناسبش را آماده كنيد و ذهنيت جامعه را واكسينه نماييد.
اينطور نباشد كه وقتى آمد و يك عده رفتند و خواندند و طرفدار شدند، ما بگوييم بله، فلان كس در فلان قضيه اينطور گفته و اين مطلب به اين دليل و اين دليل و اين دليل، درست نيست؛ اينكه راه برخورد نيست!
پس، تحقيق و پژوهش و اطلاع و آگاهى از حقايق و معارف عالم و وضع علمى دنيا، از چيزهايى است كه براى حوزهى علميه لازم است.
حوزهى علميه نبايد از مسائل و جريانات علمى دنيا منزوى باشد؛ بايد در متن جريانات علمى باشد. البته اين حرف به معناى آن نيست كه فردا تكتك طلاب قم بگويند خيلى خوب، ما مىخواهيم حالا در متن جريانات علمى قرار بگيريم، پس درسهامان را زمين بگذاريم و اول يك خرده زبان ياد بگيريم و بعد بياييم! نه، حوزه بايد باشد، نه تكتك طلاب. مجموعهى حوزه بايد مثل يك استخر جدا افتادهى از جريانات علمى و فكرى جهان نباشد؛ درياى عظيمى باشد كه جريانهايى به آن وارد بشوند و جريانهايى هم از آن خارج گردند؛ فكرهايى در آن وارد بشوند و فكرهايى هم از آن خارج گردند.
شما بايد دنيايى را سيراب كنيد؛ حوزه نمىتواند كنار بماند. اينها چيزهايى است كه در مورد حوزهى علميهى قم هموم ماست. من گاهى كه راجع به مسائل حوزهى علميه فكر مىكنم، حقيقتاً يك حال سراسيمگى پيدا مىكنم!
حوزه خيلى مهم است.
البته خوشبختانه در قم مراجع معظم تقليد هستند. امروز در حوزهى علميه بزرگانى هستند. اين دو مرجع بزرگى كه امروز در حوزهى علميه هستند- اين استخوانهاى قديمى حوزه؛ اين كسانى كه هر كدام شصت سال، هفتاد سال به اين حوزه خدمت كردهاند - وجودشان خيلى با بركت است. غير از آنها، فضلا و مدرّسان و شخصيتها و آدمهاى دلسوز هستند. گاهى انسان اينها را كه مىبيند، مىگويد ما هم به كارهاى خودمان مشغول باشيم؛ اين كارها بالاخره انجام مىگيرد؛ ولى از طرفى انسان مىبيند كه حوزهى علميه است؛ شوخى نيست. واقعيتهايى كه در حوزهى علميه هست، جاهاى خالىيى كه انسان احساس مىكند، اينها چيزهايى نيست كه انسان بتواند آنها را ببيند و نسبت به آنها دچار فكر نشود؛ همّ انسان متوجه اين امور نشود. بايد تلاشِ خيلى سريع و وسيع و همهجانبه و پُرمغز و پُرمحتوا و پختهيى - نه عجولانه و سرسرى - در قم انجام بگيرد؛ طلاب و فضلا هم بايد كمك كنند؛ اساتيد و مدرّسان هم انشاءاللَّه بايد پيشقدم بشوند.
يكى از چيزهايى كه امام بزرگوار روى آن تأكيد مىكردند، ارتباط حوزه و دانشگاه بود؛ حوزهى علميه در اين مورد چه كار مىخواهد بكند؟
چهطورى ارتباط حوزه و دانشگاه تشكيل خواهد شد؟ ما دفتر همكارى حوزه و دانشگاه داريم - كه البته كارهاى بسيار باارزش و خيلى خوبى هم كرده است - اما نسبت به آن كار عظيم، فقط بخش كوچكى را اشغال كرده است.
تحقيقات مشترك، پژوهشهاى مشترك و كارهاى مشترك، مىتواند وجود داشته باشد.
طلاب بايد با معارف روزگار خودشان آشنا بشوند و علوم روز را بشناسند؛ البته اين به معناى آن نباشد كه درسهاى خودشان را رها كنند.
برنامههاى حوزه بايد فراگير باشد و به قدر لازم و كافى طلاب را آشنا كند.
نكتهى آخر هم اينكه طلاب همواره در ميدان تبليغ، بسيجيهاى نظام بودهاند.
كمك به نظام، كمك به مسؤولان، كمك به دولت و كمك به اين كسانى كه با همهى وجود دارند تلاش مىكنند، جزو چيزهايى بوده كه بحمداللَّه طلاب هميشه آن را انجام دادهاند؛ الان هم بايد انجام دهند.
مراقب باشيد كه دستهبنديها و جناحبنديهاى سياسى در حوزه نفوذ و رشد نكند. جهت سياسى طلاب، همان جهت سياسى نظام و انقلاب است؛ همان جهت انقلاب را بايد انشاءاللَّه در تبليغات و در برخورد با مردم - قولاً و عملاً - پى بگيريد.
انشاءاللَّه بايستى تصوير خوبى از انقلاب و تلاش مسؤولان و خدماتى كه امروز دولتمردان ما بحمداللَّه دارند انجام مىدهند، در اختيار مردم بگذاريد؛ خداوند هم به شما كمك خواهد كرد.
اميدواريم كه قلب مقدس ولىّعصر (ارواحنافداه) از شما راضى و خشنود باشد و سربازان هميشگى و واقعى آن بزرگوار باشيد.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته