به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

حضرت امام خميني (ره) در ساعات‌هاي اوليه جنگ براي ايجاد آرامش قلبي در مردم فرمودند: «ملت ايران نبايد خيال كند كه جنگي شروع شده است و حالا فرض كنيد كه دست و پاي خودمان را گم كنيم. نه اين حرفها نيست».


  هنگامي كه خبر هجوم ناگهاني عراق به امام (ره) كه مصداقي از آيه «الا بذكرالله تطمئن ‌القلوب» بودند، رسيد، ايشان هيچگونه اضطراب، شتابزدگي و سراسيمگي از خود نشان نداد.
مرحوم حاج سيد‌احمد خميني در اين باره مي‌گويد: «بعد از اينكه عراق به ايران تجاوز كرد و چند فرودگاه را بمباران نمود، در همان ساعات اوليه شروع جنگ از ستاد مشترك به بنده خبر رسيد و من هم به خدمت حضرت امام (ره) رفتم و به وي خبر دادم. ايشان هيچ عكس العملي كه ناشي از دستپاچگي باشد، نشان ندادند و به حرف من گوش كردند».
امام (ره) نه تنها از خبر هجوم دشمن متزلزل نشدند، بلكه نگراني مسئولان و فرماندهان را نيز به آرامش تبديل كرد. يكي از اعضاي دفتر ايشان در خاطرات خود آورده است: «در جريان حمله عراق به ايران روزي كه هواپيماهاي متجاوز عراقي آمدند و تمام مرزهاي جنوب و غرب كشور مورد حمله و تجاوز قرار گرفت، مسئولان و فرماندهان در حاليكه واقعا گيج بودند و مضطرب، به خدمت امام آمدند و چند لحظه امام با آنها ديدار داشت و آنها را راهنمايي فرمودند. هنگامي كه بيرون آمدند، چنان روحيه گرفته بودند كه يكي مي‌گفت عراق را نابود مي‌كنيم، يكي ديگر مي‌گفت تا بغداد پيش مي‌رويم (خاطرات آقاي ناصر كرماني)».

*ملت ايران نبايد در اين جنگ دست‌ و پاي خود را گم كند

حضرت امام خميني (ره) در ساعات‌هاي اوليه جنگ براي ايجاد آرامش قلبي در مردم فرمودند: «ملت ايران نبايد خيال كند كه جنگي شروع شده است و حالا فرض كنيد كه دست و پاي خودمان را گم كنيم. نه اين حرفها نيست. يك چيزي آوردند و يك بمبي اين جا انداختند و فرار كردند و رفتند(صحيفه نور، ج 13، ص 19) يك دزدي آمده يك سنگي انداخته و فرار كرده (همان، ص 191) من هيچ خوفي از جنگ ندارم (همان، ص 168)».
بيان اين جملات كه نشانگر سكينه و طمأنينه امام (ره) بود، اضطراب و نگراني را از مسئولان كشور و فرماندهان نظامي ‌زدود و تاثيري شگرف بر روحيه حماسي ملت ايران ‌گذاشت.
مداومت به ذكر الهي، صفت طمأنينه را در شخصيت معنوي و عرفاني امام (ره) راسخ‌تر كرده بود؛ به گونه‌اي كه پيشامدها و حوادث ناگوار جنگ را براي او آسان مي‌نمود.

*برويد به ايشان بگوييد جنگ است آقا جنگ

يكي از اين حوادث، اشغال بندر مهم خرمشهر به دست ارتش عراق است. شخصي كه خبر اين حادثه را به امام (ره) داد، از آرامش ايشان چنين ياد مي‌كند: «در يكي از همان روزهاي فراموش نشدني و غم‌بار، نزديكي‌هاي ظهر بود كه تلفن زنگ زد و من كه پاي گوشي بودم، تلفن را برداشتم و متوجه شدم كه استاندار خوزستان است. پس از سلام و تعارف با دلهره و اضطراب به من گفتند: «اين خبر را فوراً به امام بدهيد و پاسخ آن را هم بگيريد و به من بگوييد، خرمشهر سقوط كرده و آبادان هم در خطر سقوط است، تكليف چيست.
براي من كه خود را ضعيف‌تر از گوينده اين خبر مي‌دانستم، روشن است كه شنيدن اين خبر وحشتناك كه سرانجام آن هم معلوم نبود، چه اضطرابي به وجود آورد و همانگونه بدون عبا و عينك به اتاق بغل دفتر كه اتاق پذيرايي و بيروني امام بود، رفتم و با توجه به همان نظم دقيق زندگي امام، مي‌دانستم كه ايشان در آن زمان كه اذان ظهر مي‌گفتند، سر سجاده نماز و آماده انجام فريضه ظهرند. با همان وضع خود را به جلوي سجاده نماز ايشان رساندم. ديدم امام مشغول مقدمات نماز هستند. مرا كه با آن وضع ديدند، فرمودند: چه خبر شده است؟
من سخنان استاندار خوزستان را بازگو كردم و عرض كردم گوشي تلفن در دست ايشان است و منتظر پاسخ و دستور حضرتعالي هستند.
عكس‌العمل امام به گونه‌اي بود كه گويي هيچ مطلب غيرمعمولي نشنيده بودند. با همان آرامش و طمأنينه هميشگي فرمودند: برويد به ايشان بگوييد جنگ است آقا! جنگ است! همين دو جمله را گفتند و به دنبال گفتن فصول بعدي اقامه نماز خود رفتند و سپس هم بدون توجه به اينكه من هنوز ايستاده‌ام، تكبيرةالاحرام گفتند و با طمأنينه نماز ظهر را شروع كردند (پابه‌پاي آفتاب، ج 2، ص 175-176 از خاطرات رسول محلاتي)».

*نفس مطمئنه امام (ره) مأمني براي نگراني‌هاي فرماندهان بود

فرماندهان جنگ پس از تلاش بسيار براي شناسايي و بررسي امكانات و تجهيزات و تهيه راهكارهاي عملياتي و نظامي، باز هم نگراني خويش را از سرانجام عمليات پنهان نمي‌كردند و به «نفس مطمئنه» امام (ره) پناه مي‌جستند.
شهيد صياد شيرازي درباره طراحي عمليات سرنوشت‌ساز فتح‌المبين و مشكلات آن از جمله پيشدستي عراق در حمله به مواضع رزمندگان و نقش كارساز طمأنينه حضرت امام (ره) در اجراي موفقيت‌آميز اين عمليات مي‌گويد: «در قرارگاه عمليات كربلا برادران ارتش و سپاه به اين نتيجه رسيدند كه ما در اين شرايط سخت، در اين تنگنايي كه واقعا نمي‌دانيم چه بايد بكنيم، برويم از فرمانده معظم خودمان كسب تكليف كنيم كه چكار بايد كرد؟

*شما پيروزيد، ادامه دهيد

قرار بر اين شد كه آقاي محسن رضايي خدمت امام برسند و از ايشان كسب تكليف كنند. وقتي وي از خدمت حضرت امام بازگشتند، ديديم از چهره‌اش شادابي و نشاط و اميدواري و قوت قلب مي‌بارد. همين خودش براي قرارگاه كربلا مهم بود. مطمئن شديم كه وي با دست پر آمده است. گفتيم امام چه فرمودند؟ راهكاري دادند؟ آيا تاكتيك عملياتي را به ما نشان دادند (امام و دفاع مقدس، ص 74)».
محسن رضايي ديدار خود را با امام اينگونه وصف مي‌كند: «وقتي خدمت امام رسيدم، ايشان را علي‌رغم آن همه نگراني و اضطرابي كه ما داشتيم، بسيار خوشحال، مسرور و خونسرد ديدم.
وقتي جريان وقايع را براي امام تعريف كردم، ايشان با خونسردي فرمودند: شما پيروزيد، ادامه بدهيد، من از خوشحالي و سرور امام تعجب كرده بودم (پابه‌پاي آفتاب، ج 3، ص 121).

*حضرت امام فرمودند كه فرمانده كل قوا خداست

عمليات مهم والفجر 8 و تصرف بندر فاو به وسيله نيروهاي فاتح اسلام نيز بر اساس رهنمودهاي اطمينان ‌بخش حضرت امام (ره) صورت گرفت.
سردار رحيم صفوي در تشريح وضعيت طرح‌ريزي اين عمليات و مشكلات متعدد آن و دستورات اطمينان‌آور حضرت امام مي‌گويد: «روز دوم بهمن 64، يعني چند روز قبل از عمليات والفجر 8، به اتفاق تني چند از فرماندهان خدمت حضرت امام رسيديم. با توجه به سوابقي كه در عدم موفقيت رزمندگان در عبور از رودخانه‌هاي دجله و فرات در عمليات‌هاي بدر و خيبر داشتيم و با توجه به سركشي رودخانه اروند، نگران بوديم كه اگر ما چند هزار نفر نيرو را از اين رودخانه عبور بدهيم، چه خواهد شد؟
از طرفي براي تثبيت مواضع تصرف‌ شده دشمن را در مقابل خود و رودخانه را در پشت سر داشتيم. مجموعه اين عوامل باعث نگراني ما شده بود.
خدمت حضرت امام كه رسيديم، آن بزرگوار با آن حال و سن زياد، حدود نيم ساعت از روي نقشه به دقت توضيحات ما را درباره عمليات ملاحظه فرمودند و نگراني‌ ما را هم متوجه شدند، سپس فرمودند كه شما به خداوند اعتماد داشته باشيد؛ اصلا فرمانده كل قوا خداست.
همان خدايي كه به شما مأموريت داده كه نماز بخوانيد، همان خدا به شما امر كرده كه دفاع بكنيد؛ برويد و مطمئن باشيد كه پيروزيد...
شب عمليات همه نيروها از جمله غواص‌ها آماده و يا سوار بر قايق‌ها بودند و در ساحل دشمن هم چراغ‌هاي رنگي چشمك زن براي هر يگاني به عنوان راهنما از طرف نيروها گذاشته شد و حالت غافلگيري دشمن هم كاملا مراعات شده بود كه خليج فارس طوفاني شد و باران هم شروع به باريدن كرد!
ظاهراً همه نقشه‌هاي ما نقش بر آب شد؛ مانده بوديم كه چكار بكنيم. در قرارگاه شهيد همت، همه به گريه و زاري و دعاي توسل روي آورديم. واقعا دل‌ها شكسته بود....
از طرفي فرمايش حضرت امام هم در نظرمان بود كه به خداوند متعال اعتماد داشته باشيد و بر خدا توكل كنيد.
شايد براي بعضي‌ها تعجب‌آور باشد، ولي در هر حال در همين شرايط با رمز «يا فاطمة‌الزهرا» بچه‌ها به دريا زدند. هنوز يك ساعت از عمليات نگذشته بود كه خط اول دشمن در كنار اروند به وسيله لشكر 25 كربلا شكسته شد و به دنبال آن، شهر فاو به تصرف سپاه اسلام در آمد (امام و دفاع مقدس، ص 50)».
ادامه مطلب
سه شنبه 27 مهر 1389  - 8:01 PM

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 6038710
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی