سخن از عالم آل محمد حضرت عليبن موسيالرضا عليه السلام است. هم او كه روايات طولاني در زمينه هاي مختلف پند، زهد، حكمت، احكام و امثال آن از ايشان نقل شده است.در اين مجال در حد بضاعت نگاهي به جملات گهربار حضرت مي افكنيم.
طليعه
امامت؛ جايگاه و مرتبه انبيا و ميراث اوصيا است، امامت؛ خلافت خدا و رسول او و مقام اميرالمؤمنين و ميراث امام حسن و امام حسين: است.
بقيه در ادامه
امام؛ سررشته امور دين و نظام كار مسلمين و مايه صلاح دنيا و عزّت اهل ايمان است. امام؛ پايه و ريشه اسلام بالنده و رو به رشد و شاخه بلند و والاي آن است. در پرتو امام؛ نماز و روزه و حج و جهاد به تماميتي رسد و كامل مي گردد.
امام؛ حلال خدا و حرام خدا را اعلام مي كند و حدود الهي را جاري مي نمايد و از دين خدا دفاع مي كند و با حكمت و پند نيكو و دليل قاطع به راه خدا دعوت مي فرمايد.
امام؛ همچون خورشيد، درخشان است و نورش جهان را فرا مي گيرد و جايگاهش در افق به گونه اي است كه نه دستها بدان رسد و نه ديدگان تواندش ديد.
امام؛ ماه تابان است و چراغ درخشان و نور طالع و ستاره راهنما در دل تاريكيها و راهنماي هدايت و نجات بخش از نابودي است.
امام؛ گمشدگان را چون آتش روشني است برفراز بلندي و سرمازدگان را گرمي بخش و هراس زدگان حوادث را راهنماست كه هركس ازاو جدا شود؛ نابود و هلاك گردد.
امام؛ ابري است پر باران، و باراني است پر بركت، و آسماني است پرتو افكن، و زميني است گسترده، و چشمه اي است جوشان.
امام؛ امانتداري است همراه، و پدري است خيرخواه، و برادري است مهربان، و همچون مادري است به كودك خردسالش نيكوكار، و پناهگاه بندگان.
امام؛ امين خدا در زمين و حجّت او بر بندگان و خليفه خدا در سرزمين اوست. امام؛ از گناهان پاك، به دانش مخصوص و به حلم و بردباري معروف است. امام؛ يگانه عصر خويش است، هم طرازي ندارد و در تمام فضايل كه از سوي خدا به او عنايت شده، مخصوص است.
با اين اوصاف چه كسي به معرفت امام رسد يا وصفش را دريابد؟!([1])
أللّهمّ صَلِّ عَلي عَليِّبن مُوسَيالرِّضَا المُرْتَضي الإمام التّقيّ النّقيّ و حجّتك عَلَي مَن فَوقِ الأرض وَ مَن تَحْتَ الثَّري الصّديقِ الشَّهيد صَلَوةً كثيرةً تامّةً، زاكيةً متواصلةً متواترةً مترادفةً كأفضلَ ما صَلَّيت عَلَي أحدٍ مِنْ أوليائك.
سخن از عالم آل محمد حضرت عليبن موسيالرضا عليه السلام است. هم او كه روايات طولاني در زمينه هاي مختلف پند، زهد، حكمت، احكام و امثال آن از ايشان نقل شده است. امام، زماني به پرسش مأمون در باب كليات شريعت پاسخ مي دهد و در جاي ديگر در زمينه توحيد و يكتاپرستي در مجلس عظيمي كه متكلمان اديان مختلفِ مخالفِ اسلام جمع اند، گفت و شنودي با عمران صابي دارد. شرح و بيان آيه اصطفا([2]) را در مجلس مأمون كه گروهي از علماي عراق و خراسان گرد آمده بودند؛ خواندني است؛ آنجا كه تفسير اصطفا را با استفاده از 12 آيه ديگر بيان مي فرمايد.
مردم را از قدر و منزلت امام با بياني شيوا آگاه مي سازد و با پندهاي حكيمانه خود جان تشنگان را سيراب مي گرداند. در اين مجال در حد بضاعت نگاهي به جملات گهربار حضرت ميافكنيم.
يكي ازاموري كه با دقت در كلام مولا به اهميت آن پي مي بريم؛ مسأله حجيت عقل و تكامل آن است؛ چرا كه آدمي به وسيله عقل كه عطايي الهي است،([3]) راست گوي بر خدا را شناخته و تأييد مي كند و دروغ گوي بر خدا را نيز مي شناسد و تكذيب مي نمايد.([4])
امام عليه السلام عقل و خرد را دوست انسان مي داند،([5]) و مهرورزي و محبت با مردم را نيمي از عقل و خرد.([6]) آن حضرت، لازمه كامل شدن عقل را برخورداري از خصلت هايي چون اميد ديگران به خير رساندن او، و ايمن بودن از شر او، بسيار شمردن خير ديگران و اندك شمردن خير خود، خسته نشدن از مراجعه نيازمندان و تحصيل علم، و نيز گمنامي را از شهرت مطلوبتر مي داند.([7])
گمشده مؤمن كه همان باب حكمت است؛ از نگاه امام رضا عليه السلام خموشي([8]) دانسته شده است. اهميت فكر و تعقل در كلام مولا تا بدانجا است كه زياد انديشيدن در امر خدا ـ و نه زياد نماز خواندن و روزه گرفتن ـ عبادت([9]) شمرده شده است.
نظر امام عليه السلام اين است كه:
بنده متّفقه در دين و نگاه دارنده در اندازه معيشت و صبر كننده در بلاها به حقيقت كمال ايمان مي رسد.([10])
امام رضا عليه السلام مؤمن را مؤمن نمي داند؛ مگر آنكه سه خصلت در او باشد: سنتي از پروردگار، سنتي از پيامبر صل الله عليه و آله و سلم و سنتي از امام عليه السلام، و اما منظور از سنت پروردگار رازپوشي اوست، و سنت پيامبر صل الله عليه و آله و سلم مدارا كردن با مردم، و سنت امام شكيبايي در سختي و تنگي است.([11])
امام عليه السلام در پاسخ به مأمون ايمان را انجام واجبات و دوري از محرمات معرفي فرمود. عقيده به دل و اقرار به زبان و كردار با اعضا را نيز از ايمان مي داند.([12])
در نگاه امام رضا عليه السلام، توكل بر خدا، رضا به قضاي الهي، تسليم امر خدا شدن و واگذاشتن كار به خدا اركان ايمان است.([13])
نيز مي فرمايد: بنده اي كه به خدا ايمان آورد و بر او منّت نهد. با اينكه شايسته است خدا بر او منت گذارد. دچار عجبي مي شود كه مفسد عمل اوست.([14])
نكته ديگر در حكمت هاي مولا، اين است كه: داشتن علم و حلم از نشانه هاي دين فهمي انسان است.([15])
امام عليه السلام يقين را بهترين چيزي مي شمرد كه به انسان عطا شده است.([16]) شايد به اين دليل كه ثبات در دين، و ايمان را به دنبال دارد.
خداي سبحان به فضل خود به بندگان معرفت داده و به فضل خود به آنها درستي عطا كرده است([17])؛ بنابراين بندگان را سزاست كه جز از خدا نترسند تا به حقيقت توكّل نايل شوند.([18]) همچنين در همه كارها به خدا اعتماد كرده و از آنچه به آنها مي دهد، خشنود باشند. بنده اي كه به خدا توكل دارد از خيرخواهي كوتاهي نمي كند و به غيب خدا هم عقيده دارد.([19]) وقتي بنده جز از خدا نترسد و پرواي الهي را پيشه كند، مي توان به او اميد داشت،([20]) و چنين فردي مرگ را برگردن خود و دوزخ را به دنبال خود مي داند. به عمر كاسته و كردار ثبت شده، مي انديشد و اينكه نمي داند با او چه خواهد شد؟([21])؛ بنابراين گرفتار عجب نشده، وكردار زشت خود را زيبا جلوه نمي دهد و آن را خوب نمي داند.([22])
آنگاه كه بنده اي خود را در پيشگاه خدا مي بيند؛ از نيكي هايش خرّم مي شود و از بدي هايش آمرزش مي خواهد. زماني كه به او عطايي شد، شكرگزار خواهد بود و هرگاه بلايي به او برسد صبر پيشه مي كند و به هنگام خشم در مي گذرد.([23]) ديگران در زندگي او خوش زندگي مي كنند.([24]) و اين بنده از بهترين مردمان است.([25])
و چنانچه بنده اي چيزي داشته باشد كه او را از خدا باز دارد([26]) و آنچه را كه دارد از كسي كه بر او وارد شده، دريغ كند؛ از بدترين مردمان خواهد بود.([27])
در مباحث اخلاقي نيز از امام رضا عليه السلام دُرّهاي نابي به ما رسيده است. آن حضرت فرد با گذشت تر را پيروز مي داند([28]) و عمل به وعده را مهم مي شمارد؛ چنانكه رسول خدا صل الله عليه و آله و سلم آن را چون دِيْن مي شمرد.([29])
برترين صدقه در نزد حضرتش كمك به ناتوان است.([30]) به صله رحم ولو با جرعه اي از آب ـ و نيز خودداري كردن از آزار رحم تأكيد مي فرمايد.([31])
اداره زندگي تا جايي اهميت دارد كه اجري بزرگ تر از اجر مجاهد در راه خدا براي او در نظر گرفته شده است.([32])
در نگاه امام رضا عليه السلام پاكيزگي از اخلاق پيامبران: است([33]) و به انسان داراي طبع كريم و خوي متين مي توان اميدوار بود.([34])
امام عليه السلام آسايشي براي بخيل و خوشي و لذتي براي حسود پيش بيني نمي كند و فرد دروغگو را دور از مروت و مردانگي مي داند.([35]) انسانها را از پر گفتن حذر مي دهد؛ چرا كه خداوند فرد پرگو را دشمن مي دارد.([36])
در وادي اصول و فروع دين نيز روايات گهرباري از حضرتش به ما رسيده است.
وقتي مأمون از كليات شريعت مي پرسد، حضرت از توحيد، نبوت، قرآن، امامت و فروع دين براي او مباحث روشنگرانه اي بيان مي فرمايد.
حسن ختام كلام را سخن حضرت در شرح اصطفا قرار مي دهيم. در مجلسي كه گروهي از دانشمندان عراق و خراسان بودند؛ مأمون از معنا آيه: (ثُمَّ أوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا...) ([37]) پرسيد، علما گفتند: مقصود خدا از عباد برگزيده همه امت است.
امّا امام رضا عليه السلام مقصود خدا را عترت طاهره و خاندان پيامبر صل الله عليه و آله و سلم برشمرد و فرمود: خدا اصطفا را در ظاهر قرآن ـ به جز معني باطن آن ـ در دوازده جا تفسير كرده است. و در توضيح كلام خود آيات 214 شعرا، 33 احزاب، 87 يونس، 28 اسرء، 23 شوري، 56 احزاب، 42 انفال، 45 نحل، 22 نسء، 28 مؤمن، 132 طه را تفسير فرمود و در پايان اشاره نمود كه: خداوند هيچ كدام از ذريّه انبيا را به اين كرامتي كه ما را بدان ارجمند كرده و در ميان امت مخصوص نموده، گرامي نداشته است و اين فرق ميان آنها و امت است. و الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد نبيّه.([38])
پينوشت:
[1]. ابي محمدحسنبن علي حرّاني، تحف العقول عن آل الرسول9، ترجمه: آيةالله كمرهاي، تصحيح: علياكبر غفاري، ص 464 ـ 462 با تصرف و تلخيص.
[2]. الفاطر (35) : 2.
[3]. حكمت 45.
[4]. حكمت 48.
[5]. حكمت 14.
[6]. حكمت 15.
[7]. حكمت 17.
[8]. حكمت 8 و 28.
[9]. حكمت 7.
[10]. حكمت 38.
[11]. حكمت 1.
[12]. تحف العقول، ص 444.
[13]. حكمت 26.
[14]. حكمت 19.
[15]. حكمت 28.
[16]. حكمت 22.
[17]. حكمت 21.
[18]. حكمت 24.
[19]. حكمت 18.
[20]. حكمت 31.
[21]. حكمت 30.
[22]. حكمت 19.
[23]. حكمت 23.
[24]. حكمت 41.
[25]. حكمت 23.
[26]. حكمت 11.
[27]. حكمت 41.
[28]. حكمت 32.
[29]. حكمت 34.
[30]. حكمت 37.
[31]. حكمت 27.
[32]. حكمت 29.
[33]. حكمت 4.
[34]. حكمت 31.
[35]. حكمت 48.
[36]. حكمت 16.
[37]. فاطر (35) : 32.
[38]. ابي محمدحسنبن علي حرّاني، تحف العقول عن آل الرسول9، همان، ص 460 ـ 448.
منبع: كتاب شريف تحف العقول