به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

نفاق يعني شكاف اخلاقي درون شخصيتي، شكاف اعتقادي فكري، شكاف بين ظاهر و باطن، فاصله بين آنچه هستيم و آنچه مي نمائيم، كه بعد اخلاقي فردي آن ابعاد سياسي اجتماعي مي گيرد و علاج آن به تعبير امام(ره) خود را در محضر خدا ديدن است.


بحث آسيب شناسي نفاق فراتر از مباحث سياسي است كه تحليل آن چون كليدي، راهگشاي بسياري از مباحث است.

بقيه در ادامه

 

چطور مي شود انسان هايي با سابقه ي بسيار درخشان، كه براي تحقق يك سري اصول و مباني حتي با فداكاري هاي جاني و مالي قابل تقدير، براي محقق شدن شعار هايي آرماني و ارزشي تلاش كنند اما به تدريج چنان تغيير ماهيت داده كه در جهت عكس آن آرمان ها هم سخن مي گويند و هم عمل مي كنند؟ در تاريخ اسلام، بسيارند كساني كه در سطح معنوي به درجات خيلي بالايي رسيدند، كراماتي پيدا كردند، به بخشي از مفاهيم الهي واقف شدند اما پس از مدتي چنان دنيا زده شدند كه از آن مقامات سقوط كردند؛ افرادي چون «بلعم باعور» كه قرآن تعبير «اخلد الي الارض» را در مورد او بكار مي برد.

با توجه به آيات 175 و 176 سوره اعراف و آيه 5 سوره جمعه، قرآن در مورد افرادي كه با وجود رسيدن به مقامات معنوي، دنيا زده مي شود و به دنبال قدرت، ثروت و شهرت مي روند؛ تخريب نموده و تعبير الاغي كه حامل كتاب است و سگ هاري كه زبانش بيرون افتاده را در موردشان بكار مي برد. «و بخوان بر اين مردم حكايت آن كس (بلعم باعور) را كه ما آيات خود را به عطا كرديم و او از آن آيات بيرون رفت و شيطان او را تعقيب كرد تا از گمراهان عالم گرديد و اگر مي خواستيم به آيات او را رفعت مقام مي بخشيديم، ليكن او به زمين چسبيد و پيرو هواي نفس گرديد، و در اين صورت حكايت حال او به سگي ماند كه اگر به او حمله كني و يا او را به حال خود واگذاري به عوعو زبان كشد. اين است مثل مردمي كه آيات ما را بعد از علم به آن تكذيب كردند. پس اين حكايت را بگو، باشد كه به فكر آيند» يا «وصف حال آنان كه علم تورات بر آنها نهاده شد ولي آن را حمل نكردند در مثل به الاغي ماند كه بار كتابها را بر پشت كشد و از آن هيچ نفهمد و بهره نبرد...». در اسلام هم بودند كساني كه زماني جز مجاهدين بودند سابقه جبهه داشتند از اصحاب پيامبر بودند ولي پس از مدتي عليه اسلام عمل كردند.

اشخاصي چون ابن ملجم و شمر كه هر دو سابقه رزمندگي در جبهه اسلام را دارند، جز كفار نبودند كه بعد ها قاتل علي بن ابي طالب و سيد الشهدا(عليهم السلام) شدند.

هرچند قرآن خواندن اكثر ما از باب تفال و تبرك است اما قرآن «فيه شفا للناس» است كه علاج دردهاي فردي اجتماعي ما در آن است، يكي از اين بيماري ها، بيماري دوچهرگي است. درد نفاق.

نفاق يعني شكاف اخلاقي درون شخصيتي، شكاف اعتقادي فكري، شكاف بين ظاهر و باطن، فاصله بين آنچه هستيم و آنچه مي نمائيم، كه بعد اخلاقي فردي آن ابعاد سياسي اجتماعي مي گيرد و علاج آن به تعبير امام(ره) خود را در محضر خدا ديدن است.

ريشه نفاق سياسي اجتماعي، نفاق فردي و اخلاقي است و نفاق سياسي اجتماعي يعني خط عوام فريبي، تظاهر به شعار هاي ديني و انقلابي و در عين حال خلاف اون مسير حركت كردن، نوعي عوام فريبي و برخورد ابزاري با دين و به تعبير قرآن «يقولون بافواههم ما ليس في قلوبهم» چيزي كه به زبان مي گويد، قلباً معتقد به آن نيستند.

خصيصه هاي منافق با توجه به روايتي از پيامبر(ص) «عالمٌ لسان» و «يقول ما تعرفون و يفعل ما تنكرون»، كساني كه با زباني عوام فريبانه حرف هاي زيبا مي زنند ولي در مواضع سياسي اجتماعي خود خلاف آن رفتار مي كنند؛ است كه خداوند در افشا منافق در آيه 179 سوره ي آل عمران مي فرمايد: «خداوند هرگز مومنان را بدين حال كنوني كه بر آنيد وانگذارد تا آنكه (با آزمايش خود) بدسرشت را از پاك گوهر جدا كند...» طبق اين آيه منافق بالاخره رسوا مي شود و هميشه نمي توانند چهره ي خبيث خود را مخفي نگه دارند «...حتي يميز الخبيث من الطيب» سنت الهي است.

با توجه به آيه 137 سوره ي نسا رفتار كساني را كه ابتدا مومن اند ولي پس از مدتي تغيير ايدئولوژي داده و آن را مخفي مي كنند، حتي كساني كه در زمان شاه به نام خدا وارد مبارزه شدند يا سازمان هايي كه به نام جهاد وارد صحنه شدند، شهيد دادند، زندان رفتند، شكنجه شدند، تبعيد شدند، بعضي ها تا حد مرجعيت هم بالا رفتند، مرجع تقليد بودند، اما پس از مدتي تغيير ماهيت دادند و بعضا با دشمنان انقلاب و مردم همكاري كردند؛ تاويل اين آيه است كه «ان الذين ءامنوا ثم كفروا ثم ءامنوا ثم كفروا ثم ازدادوا كفرا لم يكن الله ليغفر لهم ولا ليهديهم سبيلا؛ كساني كه ايمان آوردند، سپس كافر شدند، باز هم ايمان آوردند، و ديگر بار كافر شدند، سپس بر كفر خود افزودند، خدا هرگز آنها! را نخواهد بخشيد، و آنها! را به راه (راست) هدايت نخواهد كرد.»

چرايي اين موضوع وجود شكاف هاي عميق تئوريك و نظري در باطن اين افراد كه ذهنشان آلوده به مفاهيم غير اسلامي است يا شكاف هاي روحي اعتقادي ايماني كه شخص گاهي مذهبي مي شود گاهي سكولار، شخصي كه 30 سال شعار دين و مذهب و جهاد و شهادت زده تبديل مي شود به موجودي خطرناك و وحشي كه درست مثل دشمنان انقلاب با همان ادبيات با همان منش به جنگ انقلاب مي آيد.

كساني كه بعد از انقلاب به مخالفت امام پرداختند همه ضد انقلاب و كافر و سلطنت طلب و لامذهب نبودند بعضا چهره هاي انقلابي بودند كه بين خدا و دنيا شكاف فكري داشتند.

اميرالمومنين(ع) نسبت به منافق مي فرمايد: منافقين هم خود گمراه مي شوند و هم بخشي از جامعه را هم گمراه مي كنند هم خود مي لغزند و هم ديگران را مي لغزانند.

در قرآن 35 بار كلمه نفاق ذكر شده است افزود: 34 مورد آن در سوره هاي مدني است چون مسلمانان در مدينه صاحب قدرت و حكومت بودند و زمينه نفاق هم در چنين شرايطي بالفعل است.

منافق به سرعت رنگ عوض مي كند، گاهي از در شرع وارد مي شوند گاهي از در كفر، زماني كه گفتمان ديني حاكم مي شود اينها رنگ مذهبي به خود مي گيرند زماني كه گفتمان سكولار حاكم مي شود، اينها سكولار دوآتشه مي شوند.

_منافقين با اينكه در جبهه مسلمين اند اما قلب هايشان با كفار است و آنها را به ولايت و دوستي مي گيرند«الذين يتخذون الكفرين اولياء من دون المومنين ايبتغون عندهم العزه فان العزه لله جميعا؛ آن گروه كه كافران را دوست گيرند و مومنان را ترك گويند، آيا نزد كافرانعزت مي طلبند؟ عزت همه نزد خداست 139 سوره نسا ».

_جريان نفاق كساني هستند بين مومنين، بين انقلابيون اما پنهاني قلب شان با دشمن است و با آنها رابطه دارند با آنها هماهنگ عمل مي كنند و مصاديق آن بسيار زياد است چه در زمان صدر اسلام، چه اكنون.

_وقتي با كفار خلوت كنند گويند ما با شمائيم«و اذا لقوا الذين ءامنوا قالوا ءامنا و اذا خلوا الي شيطينهم قالوا انا معكم انما نحن مستهزءون؛ و چون به اهل ايمان برسند، گويند: ما ايمان آورديم و وقتي با شياطين خود خلوت كنند، گويند ما با شمائيم، جز اين نيست كه مومنان را مسخره مي كنيم 14 سوره بقره ».

براي آنكه مومنين را راضي كنند قسم مي خورند «يحلفون لكم لترضوا عنهم فان ترضوا عنهم فان الله لا يرضي عن القوم الفسقين؛ براي شما قسم ياد مي‏كردند، تا از آنها راضي شويد; اگر شما از آنها راضي شويد، خداوند (هرگز) از جمعيتش فاسقان راضي نخواهد شد!96 سوره توبه».

_منافقين قلبي مريض دارند وقتي به ايشان گفته شوند موضع خود را در برابر كفار روشن كنيد، دلهايشان به آنها متمايل است و مي گويند ما نبايد هيچ كسي را از دست بدهيم بايد با همه رابطه ي خوبي داشته باشيم حتي با جريان هاي مخالف انقلاب «فتري الذين في قلوبهم مرض يسرعون فيهم يقولون نخشي ان تصيبنا دائره فعسي الله ان ياتي بالفتح او امر من عنده فيصبحوا علي ما اسروا في انفسهم ندمين؛ گروهي منافق را كه دلهايشان ناپاك است خواهي ديد كه در راه دوستي ايشان مي شتابند و مي گويند: ما از آن مي ترسيم كه در گردش روزگار مبادا آسيبي از آنها به ما رسد؛ باشد كه خدا فتحي پيش آوردو يا امر ديگر از طرف خود تا منافقان از آنچه به نفاق در دل نهان كردند سخت پشيمان شوند52 سوره مائده».

_منافق به خداوند سوء ظن دارد و خداوند آنها را به همان عذابي دچار مي كند كه آنها به خاطر چنين بلا هايي حاضر نبودند از دشمنان برائت بجويند «و يعذب المنفقين و المنفقت و المشركين و المشركت الظانين بالله ظن السوء عليهم دائره السوء و غضب الله عليهم و لعنهم و اعد لهم جهنم و ساءت مصيرا؛ و (نيز) مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرك را كه به خدا گمان بد مي‏آيند... مجازات كند; (آري) حوادث ناگواري (كه براي مؤمنان انتظار مي‏طلبيم. تنها) بر خودشان نازل مي‏سازيم; خداوند بر آنان، غضب كرده و از رحمت خود دورشان ساخته، و جهنم را براي آنان، آماده كرده; كه بد سراپرده‏اش است 6 سوره فتح».

_منافق به دشمن پيغام دوستي مي دهد؛ منافق با وجود تظاهر و ايجاد جنگ رواني ترسوست و در لحظه عمل موش مي شوند «و يقول الذين ءامنوا اهولاء الذين اقسموا بالله جهد ايمنهم انهم لمعكم حبطت اعملهم فاصبحوا خسرين؛ و اهل ايمان گويند: آيا اينان هستند كه با جديت و مبالغه بسيار به خدا سوگند ياد مي كردند كه ما از شما هستيم ؟! اعمالشان باطل گرديد و سخت زيانكار شدند53 سوره مائده»

_خداوند منافقيني را كه ادعاي دين دارند در فتنه ها امتحان مي كند تا چهره خود را آشكار كنند«احسب اناس ان يتركوا ان يقولوا ءامنا و هم لا يفتنون، آيا مردم گمان كردند همين كه بگويند: ايمان آورديم، به حال خود رها مي‏شوند و آزمايش نخواهند شد؟!؛ و لقد فتنا الذين من قبلهم فليعلمن الله الذين صدقوا و ليعلمن الكذبين؛ ما كساني را كه پيش از آنان، بودند آزموديم و اينان را نيز امتحان، مي كنيم، همانا خداوند دروغگويان و راستگويان را كاملا مي شناسد 2 و 3 سوره عنكبوت».

_منافقين مومنان را احمق و نادان مي دانند كه اينقدر در شعار هاي خود پايدارند «و اذا قيل لهم ءامنوا كما ءامن الناس قالوا انومن كما ءامن السفهاء الا انهم هم السفهاء و لكن لا يعلمون؛ و چون به ايشان گفته شود ايمان آوريد چنانچه ديگران ايمان آوردند گويند: چگونه ايمان آوريم مانند بي خردان؟! آگاه باشيد كه اينان خود بي خردند ولي نمي دانند13 سوره بقره»

_منافق در هنگام مبارزه و جهاد با بهانه تراشي شانه خالي مي كنند«فرح المخلفون بمقعدهم خلف رسول الله و كرهوا ان يجهدوا باموالهم و انفسهم في سبيل الله و قالوا لا تنفروا في الحر قل ناذ جهنم اشد حرا لو كانوا يفقهون؛ آنهايي كه از جهاد در ركاب رسول خدا باز نهاده شدند از اين بازماندنشان خوشحالند و مجاهده به مال و جانشان در راه خدا را خوش نداشتند و مومنان را از جهاد منع كرده به آنها گفتند:شما در اين هواي سوزان از وطن خود بيرون نرويد! آنان را بگو آتش دوزخ بسيار سوزان تر است آگر مي فهميدند81 سوره توبه»؛ «و لا تصل علي احد منهم مات ابده و لا تقم علي قبره انهم كفروا بالله و رسوله و ماتوا و هم فسقون؛ و هيچ گاه به نماز ميتآن منافقان حاضر مشوو بر جنازه و قبر آنها به دعا مايست كه آنها به خدا و رسولش كافر شدند و در حال فسق و بدكاري مردند84 سوره توبه»

_منافقين دچار تذبذب هستند، اگر مومنين در نبرد پيروز شوند مي گويند: براي جهاد توفيق نداشتيم؛ اگر مومنين در نبرد مغلوب شوند زخم زبان مي زنند «و ليعلم الذين نافقوا و قيل لهم تعالوا قتلوا في سبيل الله او ادفعوا قالوا لو نعلم قتالا لاتبعنكم هم للكفر يومئذ اقرب منهم للايمن يقولون بافواههم ما ليس في قلوبهم والله اعلم بما؛ و تا معلوم كند حال آنان كه نفاق و دورويي كردندو چون به آنها گفته شد بياييد در راه خدا جهاد و يا دفاع كنيدعذر آوردند و گفتند كه اگر به فنون جنگي دانا بوديم از شما تبعيت نموده و به كارزار مي آمديم اينان به كفر نزديك ترند تا به ايمان به زبان چيزي اظهار كنند كه در دل خلاف آن پنهان داشته اندو خدا بر آنچه پنهان مي دارندآگاه تر از خود آنهاست167 سوره آل عمران»

_منافق چنانچه زمينه فراهم شود فورا با جريان كفر همكاري مي كند«و لو دخلت عليهم من اقطارها ثم سئلوا الفتنه لاتوها و ما تلبثوا بها الا يسيرا؛ آن منافقان از آن پيش در جنگ احد كه اكثر فرار كردندبا خدا عهد محكم بسته بودندكه به جنگ پشت نكنند و از عهد خدا پرسش خواهد شد14 سوره احزاب»

_منافق حقيقتا و قطعي ايمان نمي آورند«ثم كان عقبه الذين اسئوا السواي ان كذبوا بايت الله و كانوا بها يستهزءون؛ سپس سرانجام كساني كه اعمال بد مرتكب شدند به جايي رسيد كه آيات خدا را تكذيب كردند و آن را به مسخره گرفتند!10 سوره روم-»

رضاي خدا براي منافق مهم نيست، نزد آنان رضاي مردم اهميت دارد در صورتي كه رضاي خدا و رسول او مهم تر است «يعتذرون اليكم اذا رجعتم اليهم قل لا تعتذروا لن نومن لكم قد نبانا الله من اخباركم و سيري الله عملكم و رسوله ثم تردون ال علم الغيب و الشهده فينبئكم بما كنتم تعملون، وقتي كه شما از جنگ سالم و فاتح به سوي آنها بر مي گرديد آنها به عذر هاي بيجا مي پردازند به آنها پاسخ ده كه ما هرگز به اين عذر تراشي ها تصديق شما نكنيم بي شك خدا حقيقت حال شما را بر ما روشن گردانيد...94 سوره توبه»كه شان نزول اين آيات جدا شدن 80 نفر مسلح از سپاه پيامبر در جريان جنگ تبوك است.

_مطابق با قرآن راه شناسايي منافق از مومن نوع رابطه افراد با جريان كفر است در طول 30 سال انقلاب، جنگ احزاب زيادي عليه انقلاب برپا شد جريان هايي علي رغم اختلاف هاي آشكار عليه انقلاب متحد شدند افزود در مواجهه با اين شرايط منافق به وعده هاي خدا ايمان ندارد «و اذ يقول المنفقون و الذين في قلوبهم مرض ما وعدنا الله و رسوله الا غرورا؛ و نيز در آن هنگام منافقان و آنان كه در دلهاشان مرضي بود با يكديگر مي گفتند: آن وعده فتح و نصرتي كه خدا و رسول به ما وعده دادند غرور و فريبي بيش نبود12 سوره احزاب»

_منافق از شهادت و مرگ مي ترسد و پيروزي را فقط پيروزي مادي مي دانند در حالي كه قرآن در نبرد با كفار دو پيروزي را براي مومنان متصور است يا شكست كفار يا شهادت در راه خدا«ثم انزل عليكم من بعد الغم امنه نعاسا يغشي طائفه قد اهمتهم انفسهم يظنون بالله غير الحق ظن الجهليه يقولون هل لنا من الامر شيء ما قتلنا ههنا قل لو منتم في بيوتكم لبرز الذين كتب عليهم القتل الي مضاجعهم و ليبتلي الله ما في صدوركم و ليمحص ما في قلوبكم والله عليمبذات الصدور؛ ... و گروهي هنوز در در غم جان خود بودند و از روي ناداني به خدا گمان ناحق مي برند و مي گفتند: آيا ممكن استما را قدرتي بدست آيد؟ بگو تنها خداست كه بر عالم هستي فرمانرواست؛ منافقان خيالات باطل خود را كه در دل مي پرورندبا تو اظهار نمي دارند و با خود مي گويند: اگر ما را قدرت و پيروزي بود شكست نمي خورديم و در اينجا كشته نمي شديم، بگو اگر در خانه هايخود هم بوديد باز كساني كه سرنوشت آنها شهادت و كشته شدن است از خانه ها به پاي خود به قتلگاه بيرون مي آمدند، تا خدا آنچه در سينه داريد بيازمايدو آنچه در دل داريدپاك و خالص گرداند و خدا از راز درون سينه ها آگاه است154 سوره آل عمران»

_منافق حتي خدا را هم مي خواهد فريب دهد«ان المنفقين يخدعون الله و هو خداعهم و اذا قاموا الي الصلوه قاموا كسالي يرآءون الناس و لا يذكرون الله الا قليلا؛ همانا منافقان با خدا مكرو حيله مي كنند و خداوندنيز با آنان مكر مي كند و چون به نماز آيندبا حال بي ميلي و كسالت نماز كنندو براي رياكاري آيند و ذكر خدا را جز اندك نكنند142سوره نسا»

_منافقين اگر كارهاي نيكي نيز انجام دهند چون خالص نبوده خداوند آنها را نيز باطل مي گرداند و تعبير سراب را در مورد اعمال آنان بكار مي برد«و منهم الذين يوذون النبي و يقولون هو اذن قل اذن خير لكم يومن بالله و يومن للمومنين و رحمه للذين ءامنوا ونكم و الذين يوذون رسول الله لهم عذاب اليم؛ و بعضي از منافقان هستند كه دائم پيامبر را مي آزارند و مي گويند او شخص ساده و زود باوري است، بگو زودباوري او لطفيبه نفع شماستكه به خدا ايمان آورده و به مومنان هم اطمينان داردو براي مومنان حقيقي وجودش رحمت است و براي آنها كه رسول را آزار دهند عذابي دردناك مهياست61سوره توبه».

ادامه مطلب
دوشنبه 6 دی 1389  - 7:19 PM

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 6272628
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی