به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

از ميان ماشين‌هاي پر سرعت گذشت. به آسمان نگاهي كرد، خيال صاف شدن داشت. راستي راستي بهار نزديك بود.

بايد زودتر دست به كار مي‌شد. به پنجره خانه‌ها نگاهي انداخت. اكثرا برق مي‌زدند و گاهي هم زن يا مردي را مي‌ديد كه در حال تميز كردن بودند. تمام شهر در تب و تاب بود و هركس مي‌خواست از ديگري جلو بزند.

ماموران شهرداري با آبپاشي كه به ماشيني وصل بود تمام جدول‌هاي پياده‌رو را مي‌شستند. سفيدي آنها در كنار سبزي‌شان تازه معلوم مي‌شد.

وانت‌بارها اكثرا يا وسايل تازه خريداري شده را براي تحويل مي‌بردند يا فرش‌هاي لوله شده و تميز را به دست صاحبانشان مي‌رساندند.

هواي دم‌ بهار را نفس كشيد.

بايد زودتر دست به كار مي‌شد و لباس‌هايش را از گنجه بيرون مي‌آورد.

سازدستي‌اش را هم چند وقت پيش تميز كرده بود.

هميشه همه آنها برايش بيشتر از هر چيزي يادآور بهار بودند.

با افكار بهاري‌اش خوابيد و خواب تحويل سال را ديد.

*‌*‌*‌

ماشين‌ها كيپ تا كيپ ‌هم با سرعتي لاك‌پشت‌وار جلو مي‌رفتند.

انگار همه ثابت بودند. ترافيك آنقدر زياد شده بود كه خودش هم به زور از ميان مردم رد مي‌شد.

چند روز بود كه با لباس‌هاي قرمز و دايره‌زنگي در دستش با صدايي گرفته، مي‌خواند: عمونوروزم‌/‌ سالي يك‌روزم.

امشب، سال تحويل مي‌شد و براي او هم ديگر رمقي نمانده بود.

بعضي‌ها قدرش را مي‌دانستند، ولي برخي‌ با بي‌تفاوتي از كنارش رد مي‌شدند و به خريدن وسايل سفره هفت‌سين‌شان مي‌پرداختند.

حس مي‌كرد آنها نمي‌دانستند او هم جزئي از عيد، بهار، هفت‌سين و ... است.

اصلا بدون وجود عمونوروز كه عيد نمي‌آمد.

ولي...

بالاخره با كلي پياده راه رفتن و از هر رهگذري خواهش كردن براي رساندنش، به خانه رسيد. نزديك تحويل سال بود. او اما انگار از قبل با عمونوروز به استقبال تحويل سال رفته بود.

تمام رنگ‌هاي قرمز و سياه روي صورتش با هم قاطي شده بودند.

لباس‌هاي عمونوروز را هنوز به تن داشت. صداي توپ تحويل سال و شادي همسايه‌هايش ارمغان بهار را آورد.

مرد اما به خوابي خوش فرو رفته بود و خواب تحويل سال را مي‌ديد.

بهاره سديري

ادامه مطلب
جمعه 27 اسفند 1389  - 9:59 PM

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 6272710
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی