ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد سوم)
سید عبداللَّه بهبهانى روحانى و سیاستمدار و یكى از دو زعیم روحانى صدر مشروطیت است. وى فرزند سید اسماعیل مجتهد بهبهانى و متولد سال 1260 ه.ق. است. از كودكى تحصیلات خود را به سیرهى خانوادگى در مقدمات عربى و فقه و اصول آغاز نمود و در سن 20 سالگى قریبالاجتهاد گردید. سپس براى ادامهى تحصیل عازم نجف شد و در حوزهى درس شیخ مرتضى انصارى و میرزاى شیرازى حضور یافت و به مقام اجتهاد رسید. در سال 1295 به ایران بازگشت و تدریجاً مقام و موقعیت خاصى در دولت و دربار ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه پیدا كرد. از اواخر دوران سلطنت مظفرالدین شاه كه وى مجتهدى متنفذ بود وارد مسائل سیاسى گردید و در كلیه مسائل سیاسى آن روز مداخله مىنمود. در جریان مشروطیت و صدور فرمان آن سید عبداللَّه نقش اساسى داشت. پس از فرمان مشروطیت، وى از طرف اقلیت یهود روانهى مجلس شد و در مجلس به اوج قدرت و جلال رسید. بعد از آنكه محمدعلى شاه مجلس را به توپ بست، سید عبداللَّه بهبهانى به وسیلهى سربازان سیلاخورى و قزاقها توقیف و به باغشاه برده شد. به دنبال توقیف نامبرده، انجمنهاى شهرستانها نسبت به توقیف او اعتراض كردند و تلگرافات زیادى به تهران مخابره شد و محمدعلى شاه ناگزیر شد او را به حضور پذیرفته و عذرخواهى كند و با پرداخت دوازده هزار تومان، وى را وادار كرد كه از ایران خارج شود. وى نزدیك به هشت ماه در عتبات اقامت داشت و سپس با اجازهى دولت به ایران بازگشت. پس از خلع محمدعلى شاه و تشكیل مشروطیت دوم، بهبهانى به نمایندگى رسید و نفوذش در جامعه و محافل سیاسى ایران چند برابر شد. حزب اعتدالیون كه اكثریت را تشكیل مىداد، از بهبهانى تبعیت مىكرد ولى دموكراتها كه تندرو و انقلابى بودند، با بهبهانى مخالفت مىكردند. در آنجا اختلاف دو دسته بالا گرفت و در روز جمعه هشتم رجب 1328 ه.ق او را در منزلش به ضرب سه گلوله كشتند. بهبهانى ملائى تیزهوش و متهور بود. در سخنورى و خطابت نظیر نداشت و به همین دلیل در بین مردم موقعیت خاصى داشت. سید عبداللَّه (آیةاللَّه) از روحانیون طراز اول تهران (مقت. 1288 ه.ش.) و رهبر شجاع آزادیخواهان در انقلاب مشروطیت. وى رهبرى مشروطه طلبان را بر عهده داشت و با همكارى سید محمد طباطبائى با نیروهاى استبداد مبارزه كرد و پس از پیروزى انقلاب و استقرار حكومت مشروطه در تیرماه 1288 ه.ش. به وسیله چند تن تروریست درخانه خود به قتل رسید. محمد تقىبهار «ملكالشعرا» به سال 1265 خورشیدى در شهر مقدس مشهد دیده به جهان باز كرد. او فرزند حاجى میرزا محمدكاظم صبورى «ملك الشعراى آستان قدس رضوى» است. محمدتقى بهار ابتدا در محضر پدر خود با علم و دانش آشنایى پیدا كرد و آن را نزد او آموخت و پس از فوت وى به محضر ادیب نیشابورى شاعر و ادیب زمان خود رفت و سالها از محضر آن مرد فاضل بهرهور گردید، سپس به مدرسه نواب رفت و علوم عربى را در این مدرسه به پایان برد. محمدتقى بهار، پس از چندى به تهران آمد و وارد كارهاى سیاسى شد با انتشار مقالات سیاسى واشعار مهیج و حماسى و ترانههاى ملى، هرچه بیشتر به بیدارى مردم كمك كرد و چون علاقه و ذوق سرشار در موسیقى داشت، شروع به ساختن تصانیف و ترانههاى ملى كرد كه مىشود گفت كلیه تصنیفهاى وى جنبه ملى و وطنى و آزادیخواهى دارد. روى تصنیفهاى ملكالشعراء بهار، درویشخان، حسامالسلطنه، ركنالدینخان و مرتضىخان نىداود آهنگ گذاردهاند. محمدتقى بهار را بنا به قولى بعد از جامى، بزرگترین سخنور و شاعر پارسى گوى زبان ایران مىگویند. از آثار برجسته او، غیر از دیوان اشعار سبكشناسى تا تاریخ تطور نثر فارسى در سه جلد كه گواهى وى بر احاطه و تسلط به فرهنگ و ادبیات و شعر پارسى است مىكند. ملكالشعرا بهار، چندین دوره به نمایندگى مجلس شوراى ملى انتخاب گردید و سالیان متمادى استاد دانشگاه تهران و یكبار هم در كابینه احمد قوام (قوامالسلطنه) وزیر فرهنگ شد. محمدتقى بهار (ملكالشعرا)، پس از آن همه خدمات پربار علمى و فرهنگى به میهن خود ایران، عاقبت در سال 1330 خورشیدى در سن شصت سالگى چشم از جهان فانى فروبست، روانش شاد. «مرغ سحر» مرغ سحر ناله سر كن داغ مرا تازهتر كن ز آه شرربار این قفس را برشكن و زیر و زیر كن بلبل پربسته ز كنج قفس درآ نغمهى آزادى نوع بشر سرا وز نفسى عرصهى این خاك توده را پر شرر كن ظلم ظالم، جور صیاد آشیانم داده بر باد اى خدا اى فلك اى طبیعت شام تاریك ما را سحر كن نوبهار است گل ببار است ابر چشمم ژالهبار است این فقس چون دلم تنگ و تار است شعله فكن در قفس اى آه آتشین دست طبیعت گل عمر مرا مچین جانب عاشق نگه، اى تازه گل، ازین بیشتر كن مرغ بىدل، شرح هجران مختصر مختصر مختصر كن «در طواف شمع» دل طواف شمع مىگفت این سخن پروانهاى سوختم زین آشنایان اى خوشا بیگانهاى بلبل از شوق گل و پروانه از سوداى شمع هر كسى سوزد بنوعى در غم جانانهاى گر اسیر خط و خالى شد دلم، عیبم مكن مرغ جایى مىرود كانجاست آب و دانهاى تا نفرمایى كه بىپروانهاى در راه عشق شمعوش پیش تو سوزم گر دهى پروانهاى پادشه را غرفه آبادان و دل خرم چه باك گر گدایى جان دهد در گوشه ویرانهاى كى غم بنیاید ویران دارد آن كس خانه نیست رو خبر گیر این معانى را ز صاحب خانهاى عاقلانش باز زنجیرى دگر بر پا نهند روزى از زنجیر از هم بگسلد دیوانهاى این جنون تنها نه مجنون را مسلم شد بهار باش كز ما هم فتد اندر جهان افسانهاى شاعر، مورخ، محقق، روزنامهنگار، سیاستمدار و استاد برجستهى دانشگاه، معروف به ملكالشعرا، فرزند میراز محمدكاظم صبورى، متولد 1304 ه.ق در خراسان. پدرش ملكالشعراى آستان قدس رضوى بود. بهار مقدمات ادبیات را نزد پدر آموخت و تحصیلات ادبى و عربى را نزد استاد ادیب نیشابورى كه از ادباء و شعراى مشهور بود دنبال كرد و اصول ادبیات فارسى و عربى را در مدرسهى نواب در خدمت اساتید فن زمان تكمیل نمود. هنوز سنش به بیست نرسیده بود كه پدر خود را از دست داد و به جاى پدر به خدمت آستان قدس رضوى درآمد. چون در شعر و شاعرى با وجود كمى سن تبحر داشت، از طرف مظفرالدین شاه لقب ملكالشعرائى آستان قدس رضوى به او داده شد. از 1323 ه.ق كه آوازهى مشروطیت و آزادىخواهى در سراسر ایران طنینانداز شد، به سلك آزادیخواهان پیوست و براى برچیدن رژیم دیكتاتورى و حكومت مشروطه با سایر آزادیخواهان همداستان شد و اشعارى در این زمینه سرود كه در جراید معتبر آن روز انتشار یافت. در 1328 ه.ق پس از خلع محمدعلى شاه از سلطنت، با كمك سایر دوستان خود حزب دموكرات را در خراسان تأسیس كرد و خود عضو كمیتهى مركزى آن شد و روزنامهى نوبهار را با اعتبار و مسئولیت خویش و به عنوان ناشر افكار حزب دموكرات در مشهد انتشار داد. به اقتضاى جوانى و به اعتقاد آزادیخواهى در روزنامهى نوبهار مقالات تندى علیه بیگانگان و دخالت آنان در امور ایران انتشار مىداد؛ مخصوصاً پس از اولتیماتوم روسیهى تزارى و اخراج شوستر مستشار آمریكائى و خزانهدار كل ایران، لحن این مقالات شدیدتر شد و سرانجام منجر به توقیف روزنامهى نوبهار گردید، ولى پس از مدتى كوتاه به جاى آن تازهبهار انتشار یافت كه جنبهى انتقادى آن بیش از روزنامهى قبلى بود. تازهبهار نیز توقیف شد و مدیر جوان و پرشور آن به كلات تبعید گردید. هشت ماه این تبعید به طول انجامید. پس از مدتى دوباره نوبهار منتشر گردید. در انتخابات دورهى سوم قانونگذارى مردم در گز و كلات و سرخس، بهار را روانهى مجلس نمودند. در مجلس اعتبارنامهى او با مخالفت اعتدالیون مواجه شد، ولى سرانجام به تصویب رسید. جنگ جهانگیر اول مجلس را تعطیل نمود و قضیهى مهاجرت را پیش آورد. بهار هم جزء مهاجران بود، ولى از قم به تهران بازگشت و روزنامهى نوبهار را انتشار داد و براى بار دوم تبعید گردید و این بار بجنورد تبعیدگاه او شد. در دورهى چهارم مردم بجنورد او را به نمایندگى مجلس فرستادند. در دورهى پنجم نمایندهى مردم كاشمر بود و در مجلس جزء اقلیتى بود كه با سلطنت رضاشاه مخالفت مىكرد. دوست و یار نزدیك مدرس بود. در دورهى ششم از تهران انتخاب گردید. پس از پایان دورهى ششم از كارهاى سیاسى كنار رفت و به خدمات فرهنگى پرداخت و در دارالمعلمین عالى به تدریس ادبیات ایران قبل از اسلام مشغول شد و تا شهریور 1320 دور از كارهاى سیاسى به تألیف و تدریس پرداخت و مدتى نیز در زندان، و تبعید در اصفهان به سر برد. از 1320 مجدداً كارهاى سیاسى را از سر گرفت و روزنامهى نوبهار را انتشار داد. در 1324 در كابینهى قوامالسلطنه به وزارت فرهنگ رسید، ولى عمر وزارتش چندان نپائید و خیلى زود جاى خود را به دیگرى داد. در تشكیل حزب دموكرات ایران كه قوامالسلطنه آن را بنیان نهاد، نقش اساسى داشت و در این زمینه فعالیت بسیار نمود. در انتخابات دورهى پانزدهم از تهران وكیل شد و ریاست فراكسیون حزب دموكرات ایران در مجلس با او بود. عدهاى از نمایندگان به ریاست او تمایل داشتند، ولى حال مزاجىاش اجازهى فعالیت بیشتر به او نمىداد. در اواخر دورهى پانزدهم بیمار شد و براى معالجه به سویس رفت. معالجاتى نمود، ولى مؤثر نیفتاد و به ایران بازگشت. سرانجام در 1330 به مرض سل درگذشت. شخصیت ملكالشعرا از جهات مختلف قابل بحث و مداقه است. او شاعرى توانا، نویسنده و محققى دانشمند، روزنامهنگارى سرسخت، سیاستمدارى بىباك و استادى مبرز بود. مجموعاً پنج دوره نمایندهى مجلس شوراى ملى بود. جز در دورهى پانزدهم كه سنش مقتضى فعالیتهاى شدید نبود، در ادوار دیگر مجلس از متولیان و منقدان امور اجتماعى به شمار مىرفت. نطقها و خطابههایش در مجلس دولتها را دگرگون مىكرد. در دورهى پنجم و ششم رسماً جزو فراكسیون اقلیت بود و با سید حسن مدرس لیدر اقلیت، نزدیكى و همفكرى داشت. در دورهى چهارم اكثریت را اداره مىكرد و روى كار آمدن قوامالسلطنه در 1301 در نتیجه تلاش او و مدرس بود. شاعرى توانا بود. گرچه بیشتر قصیدهسرا بود، ولى در غزل و رباعى نیز دست داشت. از این گذشته، افكار تازه را او در شعر فارسى وارد كرد و مضامین غیرایرانى را در شعر فارسى آورد. بهار محقق و نویسنده نیز بود. نثرش كمتر از نظم او نیست. شیوهى نویسندگىاش مخلوطى از سنت قدیم و روش جدید ایران است. با آنكه به سادهاندیشى بیشتر گرایش داشت، ولى استحكام جملات و استعمال لغات فارسى و عربى در جاى مناسب خود، شیرینى خاصى به نوشتههایش داد. نمونهى سبك شیرین او كتاب سبكشناسى است كه در سه مجلد است. او در رونق بخشیدن به ادبیات نوین ایران سهم بسزائى دارد. گذشته از تأسیس مجلهى دانشكده به تأسیس و تشكیل انجمن ادبى ایران همت گماشت و عدهاى از محققین و مؤلفین بزرگ ایران مانند عباس اقبال آشتیانى، غلامرضا رشید یاسمى، سعید نفیسى و بدیعازمان فروزانفر از تربیت یافتگان مكتب او مىباشند. مدتها در دانشسراى عالى و دانشكدهى ادبیات در دورهى لیسانس و دكترا تدریس مىنمود. تألیفات بسیارى دارد كه به صورتهاى مختلف به چاپ رسیده است. غیر از مقالات متعدد كه در روزنامههاى نوبهار و تازهبهار و مجلهى دانشكده انتشار داده است. در جراید مختلف نیز مقالاتى دارد. از آثار برجستهى او تاریخ احزاب سیاسى در دو جلد است. سبكشناسى دربارهى تحول نثر فارسى از آغاز تا عصر حاضر است. علاوه بر تألیف كتب، در تصحیح و تحشیهى كتب زیر نیز دست داشت: تاریخ سیستان، مجملالتواریخ والقصص، جوامع الحكایات و لوامع الروایات عوفى و ترجمهى تاریخ طبرى. علاوه بر اینها در تألیف و نگارش كتب دبیرستانى نیز مشاركت داشت. در اواخر عمر به فعالیتهاى صلحجویانه میل زیادى نشان مىداد و به همین دلیل ریاست جمعیت هواداران صلح را پذیرفت. (1330 -1266 ش)، اندیشمند، نویسنده محقق، روزنامهنگار، استاد دانشگاه و شاعر، متخلص به بهار و ملقب به ملكالشعراء. در مشهد متولد شد، پدر وى ملكالشعراى آستان قدس رضوى بود. بهار تحصیلات مقدماتى را نزد پدر خود آموخت و علوم ادبى و عربى متداول زمان خود را از استادان مشهور خراسان چون ادیب نیشابورى فراگرفت. در نوجوانى پدر خود را از دست داد و از همان اوان شعر مىسرود. بعد از مرگ پدر، به فرمان مظفرالدین شاه، لقب ملكالشعرایى آستان قدس رضوى را یافت. وى در نهضت مشروطهطلبان مجاهدتها كرد. در سال 1328 ق «روزنامهى نوبهار» و در سال 1329 ق «هفتهنامهى تازه بهار» را نشر داد. در سال 1333 ق از طرف مردم مشهد به نمایندگى مجلس شوراى ملى انتخاب شد و رهسپار تهران گردید. در سال 1336 ق انجمن ادبى دانشكده را با «مجلهى دانشكده» كه منتسب به همان انجمن بود، تأسیس كرد و در همان سال به تجدید انتشار «روزنامهى نوبهار» همت گماشت. در سال 1338 ق مدیریت روزنامهى «ایران»، كه نیمهرسمى بود، به وى محول گردید. از طرف مردم تهران دو بار به نمایندگى مجلس شوراى ملى انتخاب گردید و در سال 1324 ش به وزارت فرهنگ برگزیده شد. در دانشكدهى ادبیات دانشگاه تهران تدریس مىكرد. و تا پایان عمر در این خدمت باقى ماند. به منظور مداوا به سویس رفت و پس از چندى اقامت در آنجا، به تهران بازگشت و به تألیف و تحقیق و تصنیف پرداخت. وى واپسین قصیده سراى بزرگ فارسى است. در تهران وفات یافت و در گورستان ظهیرالدوله به خاك سپرده شد. از او آثار بسیارى به جاى مانده است، از جمله: تصحیح «تاریخ سیستان»؛ «مجمل التواریخ والقصص» و «سبكشناسى»، در سه مجلد؛ «تاریخ احزاب سیاسى»؛ «چهار خطابهى منظوم»؛ «ترجمهى احوال محمد بن جریر طبرى»؛ «رسالهى زندگى مانى»؛ «بهار و ادب فارسى»، مجموعهى مقالات؛ تصحیح «جوامع الحكایات عوفى» و «تاریخ بلعمى»؛ «دیوان» اشعار، در دو مجلد.[1] (تو 1262/ 1260- شهادت 1328 ق)، مجتهد. اصلا از اهالى بحرین بود، و در نجف متولد شد. از شاگردان حوزهى درس میرزاى شیرازى و آیتاللَّه كوهكمرى بود. به درجه اجتهاد نایل شد. او در تهران از روحانیون بزرگ و در فقه از سرآمدان روزگار به شمار مىآمد. در زمان مظفرالدین شاه به مخالفت با عینالدوله برخاست. وى در مقاصد خویش آقا سیدمحمد طباطبایى را كه مورد اعتماد و احترام عامه بود، با خود موافق و همراه گردانید و بعد از به توپ بستن مجلس او و عدهاى دیگر از سران نهضت به همراه چند تن از بستگان وى دستگیر و به كرمانشاه تبعید شدند و تا پایان سلطنت محمدعلى شاه در تبعید بودند. بعد از استعفاى محمدعلى شاه، سید و همراهان وى به تهران بازگشتند، و به مبارزات خود ادامه دادند. سید به مخالفت با تقىزاده برخاست و مبارزه بین این دو شروع شد. سید به عدالت و آزادى معتقد بود، و حتى براى تربیت جوانان مدرسهاى هم تأسیسى كرد و با تحصیل دختران نیز مخالف نبود و براى ارشاد بزرگسالان نیز به تأسیس انجمن مقدس اسلامى مبادرت كرد. در استبداد صغیر به امر دولت به مشهد رفت و در آنجا هر كمیتهاى سرى تشكیل داد و مشروطهخواهى را ترویج كرد. آیتاللَّه بهبهانى در تنظیم مواد متمم قانون اساسى، از جنبهى دینى، سهیم و شریك بود. وى در تهران در منزلش به ضرب گلوله شهید شد و جنازهاش به سال 1332 ق به نجف حمل و در صحن علوى دفن شد. از آثار وى «رسائل و مسائل»، در فقه، مجموعهاى مشتمل بر 25 رساله كه در هر رساله به یكى از مسائل فقهى پرداخته است.[2]
نویسنده : تاریخ نویس
نظرات 0
پنج شنبه 8 مهر 1395 - 9:47 PM