به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

گر نه خود را بیخود از جام جنون می ساختم

دوش با این درد دل تا روز چون می ساختم

یاد آن دارد که تا ذوقم فزاید روز وصل

حسرت دل یادم از یادت فزون می ساختم

آه از آن حرمان که دل را از خیالات محال

گاه می دادم تسلی، گاه خون می ساختم

کی غم فرهاد و من یکسان شود، گر من ز دل

غم برون می ریختم، صد بیستون می ساختم

گر خبر می داشتم، عرفی، ز ناسازی او

کی چنین خود را به دست او زبون می ساختم

ادامه مطلب
دوشنبه 16 مرداد 1396  - 3:26 PM

 

پیش بردم در قمار عشق جانان باختن

صد شکافم بر دل است و یک گریبان باختن

گوی میدان وفا را زخم چوگان بشکند

گر در این میدان سپهر آید به چوگان باختن

بردن جان دیده عشق و چیده بازی، هوش دار

با حریف پیش بین مستانه نتوان باختن

بی دل و دینم، وگر نه من کجا، سهو از کجا

از تهی دستی دلیرم، در پریشان باختن

نشأه صد ساله ام از یک درشتی کم شود

کی به یک تلخی توان صد شکّرستان باختن

دست عرفی از گریبان، کس جدا هرگز ندید

خواهد آخر دست در چاگ گریبان باختن

ادامه مطلب
دوشنبه 16 مرداد 1396  - 3:26 PM

 

دل ر ا چه می دهی که به دارالشفا بریم

این مرغ بسمل از دم تیغت کجا بریم

یاران مدد کنید که از وادی جنون

دیوانه دل گرفته به دارالشفا بریم

این مایه معصیت نه سزاوار بخشش است

در حشر انتظار شفاعت چرا بریم

این آبرو که صاف شراب خجالت است

صد ره به خاک ریخته، دیگر کجا بریم

ما تاب انفعال نداریم، جور بس

لازم شود، مباد که نام وفا بریم

همت ببین که وقت شبیخون احتیاج

امیدهای کشته به پیش دعا بریم

بازار دوستت به دو عالم کجا برند

جهدی کنیم و چشم و دل آشنا بریم

عرفی غمین مشو که فلک دادش آمدست

آمد که هر چه برده به یک نفس وا بریم

ادامه مطلب
دوشنبه 16 مرداد 1396  - 3:26 PM

 

چند از این بند غمت فال گشادی بزنیم

به کمان آمده عنقای مرادی بزنیم

چند خوش شیشه بگیریم و بریزیم به جام

یک دو جامی ز کف حور نژادی بزنیم

من ازین سوی و تو زان سوی، تو می گویم دل

دست در دامن کسری زده، دادی بزنیم

بر دل صد ورق از یاس نبندیم گره

بگشاییم دل و فال مرادی بزنیم

عرفی از مردم آلوده پریشان شده ام

دست در دامن پاکیزه نهادی بزنیم

ادامه مطلب
دوشنبه 16 مرداد 1396  - 3:26 PM

 

ز من نبوده فغانی که دوش می کردم

نصیحت غم روی تو گوش می کردم

فغان به شیوهٔ اهل دل است ای بلبل

وگر نه من ز تو افزون خروش می کردم

گرم به جمع افسردگان قدم می رفت

به نالهٔ همه را شعله نوش می کردم

ز صد وصال نیاید به شب، آن چه من به خیال

ز شیوه های تو با عقل و هوش می کردم

چنان حلاوت لعل تو می ستودم دوش

که نیش را متاثر ز نوش می کردم

اگر به راز فشانی لبم اجازت داشت

چه ها به عابد طاعت فروش می کردم

نهم به این همه تردامنی، همان، عرفی

که عیب زاهد پشمینه پوش می کردم

ادامه مطلب
دوشنبه 16 مرداد 1396  - 3:26 PM

 

باز می خواهم که شوخ دل ربایی خوش کنم

وز برای چهره سودن، خاک پایی خوش کنم

باز می خواهم که چون بلبل ز شوق نو گلی

از ترنم های درد افزا نوایی خوش کنم

باز می خواهم که دل در دست و جان در آستین

در میان دلبران افتم، بلایی خوش کنم

باز می خواهم که بنشینم به راه وعده ای

خاطر خود را به هر آواز پایی خوش کنم

باز می خواهم که در راه وفا یک دل شوم

تا به کی هر دم دل خود را ز جایی خوش کنم

باز می خواهم که بر خیزم ز بزم عافیت

همچو عرفی گوشهٔ محنت سرایی خوش کنم

ادامه مطلب
دوشنبه 16 مرداد 1396  - 3:26 PM

 

در آتش آمدیم و فعانی نداشتیم

بودیم شمع شوق و زبانی نداشتیم

صد شیوه یافتیم ز معشوق روز وصل

وز بهر نیم شیوه بیانی نداشتیم

صد ره به دیر و کعبه قدم رفت و هیچ گاه

دستی نیافتیم و عنانی نداشتیم

در شیشه کاو کاو بسی عرض کرد، لیک

در شیشه ناشکسته فغانی نداشتیم

دایم زدیم غوطه در آتش برای خلق

در هیچ کس به مهر گمانی نداشتیم

میلی نداشتیم به سودای کس، ولی

در هیچ شهر نرخ گرانی نداشتیم

عرفی بنافت پنجهٔ ما جور بخت پیر

شکر خدا که بخت جوانی نداشتیم

ادامه مطلب
دوشنبه 16 مرداد 1396  - 3:26 PM

 

دلی داریم و ما جمعی پریشان از غم اوییم

که می میرد برای درد و ما در ماتم اوییم

به این آمیزش و این محرمی گر تو به دیداری

مکن بیگانگی غم، که ما هم محرم اوییم

اگر با مرد غم باشیم، تاب آریم این غم را

که ناشایسته ای چند، آرزومند غم اوییم

بجو فرزانه ای عرفی، که گوید حالت عشقت

که ما دیوانه کان هرزه گرد عالم اوییم

ادامه مطلب
دوشنبه 16 مرداد 1396  - 3:26 PM

 

به لب داغ چو با خنده به مرهم زده ایم

طعن شادی به دل سوخته از غم زده ایم

دل به رسوایی ما خوش مکن ای عشق که ما

طبل ناموس تو بر بام دو عالم زده ایم

بزم مقصود بچینید کز آشوب جنون

صد ره این بزم فروچیده و برهم زده ایم

برو ای غیر که خاموش لبان می دانند

که بر این رشته گره بهر که محکم زده ایم

مژده ای زخم که ناموس کلیدش گم کرد

قفل الماس که ما بر در مرهم زده ایم

عرفی از بادهٔ غم نشإ ی شادی مطلب

این نه جامی است که در انجمن جم زده ایم

ادامه مطلب
دوشنبه 16 مرداد 1396  - 3:17 PM

 

مستم دگر این بیخودی از بوی که دارم

دیوانگی از غمزهٔ جادوی که دارم

ای دل ز جنونم گله داری، عجب از تو

همسایگی فتنه ز پهلوی که دارم

مست آمده ام از عدم ای جمع بگویید

دامن ز که در چینم و دل سوی که دارم

جانم به لب ار درد و مسیحا نزند دم

دانسته که بهبود ز داروی که دارم

مرهم به علاج آمده، زنهار مگویید

کاین زخم به اندازهٔ بازوی که دارم

فردا که دل از حور بهشتم نگشاید

دانند دو عالم که غم روی که دارم

در دیدهٔ من حُسن فروریزد و حیرت

باز این سر شوریده به زانوی که دارم

عرفی طلبی جرعهٔ مقصود و نگویی

کاین گرم روی بر اثر خوی که دارم

ادامه مطلب
دوشنبه 16 مرداد 1396  - 3:17 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 70

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 3832171
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث