دفاع مقدس

دفاع همچنان باقی است

گردباد باش، باد باش و گرد 
خاک ناامید، باز هم بگرد
لای بوته ها، خفته یک شهید
کوه بود، کوه، مرد بود، مرد
زخم سینه اش دشنه بود و زهر
زخمهای سرخ، زخمهای زرد
آفتاب بود، سایه شد ولی
سایه ات کجاست؟ ای همنبرد ! 
دست شاخه های بی شکوفه است
آه از این هوا، این هوای سرد
گردباش، بادباش و گرد
گرچه خسته ای باز هم بگرد


ادامه مطلب

[ یک شنبه 9 خرداد 1395  ] [ 1:20 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

گفتند: که تا صبح فقط يک راه است
با عشق فقط فاصله‌ها کوتاه است
هرچند که رفتند، ولي بعد از آن
هر قطعه‌ي اين خاک، زيارتگاه است

 

 


ادامه مطلب

[ یک شنبه 9 خرداد 1395  ] [ 1:20 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

لبخند که مي‌زني
يک آسمان پرنده‌ي عاشق
در گودي گونه‌هايت گم مي شود
شب 
ترانه‌ي چشم‌هايت را به جنگل و باران
مي‌بخشد
شايد
پرنده‌اي عاشق
در دور دست تنهايي
زلال تبسم‌هايت را
زمزمه کند

 

 


ادامه مطلب

[ یک شنبه 9 خرداد 1395  ] [ 1:20 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

در هیأت ستارة داور
قفسی از سیم خاردار
ساخته اند و در میان آن
کبوتر سپیدی را که خوشه زیتون
به منقار داشت
زندانی کردند!
زین پس.... هر ساله جایزه صلح نوبل را
به خفاشی می دهند 
که موشک به دندان دارد
و از بالهایش
آتش می بارد
مبارکشان باد
1367 فسا 

 

 


ادامه مطلب

[ یک شنبه 9 خرداد 1395  ] [ 1:20 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

آه ای حکایت همیشه سرخ
ای صبور سنگین
دیروز نزد مادر
روایت چفیه های سرخ و خاموش را
می خواندم
و امروز
برایت ای قاصدک غریب! 
کنار پنجره های ناشناس شهر
نشانی از سپید کبوتران بی گناه را آورده اند
آه ای هم نژاد سبکبال
ای چشم های اشک آلودِ تا هنوز
من مانده ام که باید
روی نخل های مسلول شهر
نام تو را بنویسم
یا نام دشنه را؟


ادامه مطلب

[ یک شنبه 9 خرداد 1395  ] [ 1:19 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

برای آنان که سرخ رفتند و سبز ماندند...
نوشيد جام آتش و خاکستري نداشت
زخمي‌ترين ستاره که همسنگري نداشت
مي‌رفت سمت آبي سجاده‌هاي سرخ
تنهاترين پرنده که بال و پري نداشت
مردي که دست فاصله‌ها را به هم رساند
جز چشم ناشکيب جنون، ساغري نداشت
غير از نگاه تشنه‌ي ديدار آخرين
با زخم‌هاي خون سخن ديگري نداشت
انگار يادگار سحرزاد لحظه‌ها
در قاب خاطرات زمان، پيکري نداشت


ادامه مطلب

[ یک شنبه 9 خرداد 1395  ] [ 1:19 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

باز امشب دفتر من پاره پاره 
باز امشب شعر من شد نیمه کاره
باز امشب با تو خلوت می کنم من
یک نگاهی بر وصیت نامه می کنم من
زخم کهنه در دلم سر باز کرد
اشک در من قصه ها آغاز کرد
جانمازم بوی باران دارد امشب
از دلم باران غم می بازد امشب
باز فسوس من و اشک بردار
گریه ها و غربت پنهان مادر
باز امشب دفتر من پاره پاره
باز امشب شعر من شد نیمه کاره 


ادامه مطلب

[ یک شنبه 9 خرداد 1395  ] [ 1:19 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

من از خود گریزانم از شرمساری 
گریزانم ازین منِ سرخ، آری 
کجایند سرسبزهایی که با عشق 
که با عشق رفتند از این بی بهاری 
شهیدان هر خنده شان بغض پنهان 
شهیدان هر لحظه شان بی قراری 
شهیدان مثل غرور خدا سرخ 
شهیدان از شانه ها زخم کاری 
شهیدان فردای محشر چه دارم 
شهیدان فردای محشر چه داری 
شهیدان شعر من، از من گریزان 
شهیدان شعر من، از من فراری 
من ازخود همین « نیست » را می توانم 
من از خود همین « هیچ» دست نداری 
گریزانم از این من خاک خورده 
گریزانم از این منِ خانه داری 
از این هق هق روزمره که دارم 
از این شرم آلود با نان که داری 
از این گاه گاهی که آید سراغم 
از این مستی که نیامد خماری 
من از خود گریزانم از اینکه هستم 
گریزانم از این من و وای من شرمساری 

 

 


ادامه مطلب

[ یک شنبه 9 خرداد 1395  ] [ 1:18 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

غمـــــــي دارم که مادر زاد من نيسـت
سکوتــــــــم سايه‌ي فرياد من نيـست
در آن آشــــــــفته‌بازار حماســـــي
دوبيتـــــــــي گفته بودم ياد من نيسـت
به من گفتي که نخلستان کبود اسآآت
زمين از سيلــــــــي باران کبود اســـت
کسي از خود نمـــــــــــي‌پرسد خدايــا
چرا چشـــمان گنجشکان کبود اســت
گل و پــــروانه با من حــــــرف دارد
دل ديوانه بــــا مــــــن حــــرف دارد
بيا اي هــــــمدم تنهايـــــي مـــن
سکوت خانه با من حــــــــــــــــرف دارد
به سويت پرکشـــــــــــــيدن حــال دارد
صدايت را شــــــــــــــــنيدن حـــال دارد
اگر چه آخرين ديـــــــــــــدار تلــخ است
تو را يک لــــــــــــــحظه ديـدن حال دارد

 

 


ادامه مطلب

[ یک شنبه 9 خرداد 1395  ] [ 1:18 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

به یاد شهید بی مزار «سید مهدی اکرمی» 
کوله باری که پیش ما مانده است
یادگاری است کز تو جا مانده است
آن تن پاک تر ز عطر نسیم
کس چه داند که در کجا مانده است
در میان هزارها گل سرخ
یا که در بین لاله ها مانده است
سایه ی آفتاب بر سر اوست
آن ذبیحی که در منا مانده است
نازم آن عاشقی که در ره عشق
از همه جز خدا جدا مانده است
«مهدی» ما که زائر عشق است
خسته در راه کربلا مانده است
تا که باز آید آن عزیز، ز راه
مادرش دست بر دعا مانده است


ادامه مطلب

[ یک شنبه 9 خرداد 1395  ] [ 1:18 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

.: تعداد کل صفحات :. [ <> [ 10 ] [ 11 ] [ 12 ] [ 13 ] [ 14 ] [ 15 ] [ 16 ] [ 17 ] [ 18 ] [ 19 ] [ > ]