با توام اي آشناي صفشکن
قاصد گلواژهي حبالوطن
موج دريا وامدار خشم تو
خواب دور است از حريم چشم تو
چشم تو شب را سترون کرده است
کربلا را قبلهي من کرده است
گام تو بر هر مسيري مينشست
سردي نبض زمين را ميشکست
پنجهات بر اهرمن تا ميرسيد
سينهاش را تندرآسا ميدريد
دجله و کرخه گواهت بودهاند
شاهد برق نگاهت بودهاند
امر حق در گوش تو آويزه بود
جُز شهادت کي تو را انگيزه بود
داغ ترکش کي تو را آزار داد
مرديت را گرمي بازار داد
از قلم کي آيد اين خيرهسري
شعر من مانده است در اين داوري
دفترم را نام تو شيرازه کرد
لاله را خون تو پُرآوازه کرد
شرح تو کي درخور اين مثنوي است
مثنوي کوتاست شرحت معنوي است
ادامه مطلب
[ یک شنبه 9 خرداد 1395 ] [ 10:57 AM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
تا خون شهيد راه حق ريخت به خاک
[ یک شنبه 9 خرداد 1395 ] [ 10:57 AM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
شده خونین هوای خونین شهر
[ یک شنبه 9 خرداد 1395 ] [ 10:56 AM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
باید از فیض شهادت دین خود احیا کنم
[ یک شنبه 9 خرداد 1395 ] [ 10:56 AM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
تا تیغ تو در مصاف دشمن کاری است
[ یک شنبه 9 خرداد 1395 ] [ 10:56 AM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
رنگی به صورت ندارد، اما دلش لاله زار است
[ یک شنبه 9 خرداد 1395 ] [ 10:56 AM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
در خواب شهيدي به رهي هم سفرم کرد
[ یک شنبه 9 خرداد 1395 ] [ 10:55 AM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
تقدیم به کتیبه زخم
[ یک شنبه 9 خرداد 1395 ] [ 10:55 AM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
ميان آبها چون ماه ميتابند ماهيها
[ یک شنبه 9 خرداد 1395 ] [ 10:55 AM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
مادر خوبم مکن شیون برایـــم من شهیــــــدم
برخاست خروش عرشيان بر افلاک
شد بدر هلال از غم و ديدهي شب
خون ريخت به خاک و صبح دامن زد چاک
ادامه مطلب
جان ما شد فدای خونین شهر
آتش تیر و توپ و خمپاره
کرده ویران بنای خونین شهر
سینه ها در برابر دشمن
شد سپر از برای خونین شهر
بانگ الله اکبر از هر سو
پر طنین در فضای خونین شهر
دین حق جاودانه خواهد کرد
تا همیشه بقای خونین شهر
استقامت کنید ای یاران
باز در کربلای خونین شهر
ادامه مطلب
جان خود تقدیم آن خورشید بی همتا کنم
باید از جان بگذرم در راه استقلال دین
تا ز خود خوشنود و راضی خالق یکتا کنم
گر شهادت آرمان ماست از مردن چه باک
می روم تا در بهشت قدسیان مأوا کنم
می ستیزم با هر آن کس دشمنی با حق کند
گر کشم یا کشته گردم با خدا سودا کنم
می روم تا جان خود سازم فدای رهبرم
عاقبت من این سخن با خون خود امضا کنم
مهر مهدی گر بتابد بر دل و جانم شبی
می توانم قطره ای از اشک خود دریا کنم
ادامه مطلب
در پهنه ی رزم، اهرمن در خواری است
از چشمه ی جان روشنت در شب و روز
با لطف خدا خون شهادت جاری است
ادامه مطلب
شب تیره و بی ستاره، دل در غمش سر به دار است
آیینه ها سرد و خاموش، مهتاب نوری ندارد
امشب نگاه ستاره در چشم من بی قرار است
در خاکریز دعایش، خورشید سنگر گرفته است
طوفان از او در امان نیست، در دست او ذوالفقار است
جام شرابش مریزید، او مست «امن یجیب» است
سجاده اش پر گرفته است، تسبیح او بی شمار است
یک جفت پوتین ندیدید، با یک پلاک شکسته
این چفیه، این راز عزت، از جان او یادگار است
ادامه مطلب
از راه رسيدن به خدا با خبرم کرد
تا حجت حق را به سحر ديدم و گفتم
در عشق و رشادت همه صاحب نظرم کرد
ادامه مطلب
ماه
رو به روي من نشسته است
ميرسي و مينشانيم
به روي بالهاي خويش
ميروي
به سمت باغ ارغوان
تو
_ همان کبوتر سپيد زخم خوردهاي
از صداي بالهاي تو
_ ستاره ميچکد
استعاره ميچکد
صبح
برگهاي دفترم
_ دوباره سبز ميشوند
ادامه مطلب
مگر در بستر مهتاب ميخوابند ماهيها
شبي قوهاي وحشي لحظهي پرواز ميگفتند
که در شط ابد، چون بيد، ميتابند ماهيها
جهان، سر فصل چنگال است و دندان، صيد و قيد و بند
نياز مرغ وحشي را چه دريابند ماهيها
دل طوفاني دريا و رستاخيز آئينه است
در آئين قيامت نيز در آبند ماهيها
کفنپوشان دريا بر کران آبها ديدند
که در پرواز موج جلوه سيما بند ماهيها
شب آرام، را اي ناخدا بشکاف با کشتي
که شب تا صبحدم با ماه همخوابند ماهيها
2/9/1375 پادگان حسن رودانزلي
ادامه مطلب
بلبلی بودم که از بــستان ایـتن دنیــــا پریـــــدم
ســـال هــا مشــتــاق دیــدار و وصــال یار بودم
گرچه شد پـرپـر تنــتم اما به محبــتوبم رسیـدم
جسم من در خاک و روحم در میان آســمان هــا
شاهـــدم من گرچه از چشــمان مردم ناپــدیدم
نقشه هایی را که دشمن داشت در سر بهر ایران
من به خون خود بر آنها خطی از بطلان کشیدم
پشت جبهه، ای منـــافق تو خیـــالی خام داری
چون که من در جبهـــــه ها نور امام عصــر دیدم
رهبرم می گفت من خاک وطن را دوست دارم
من چه خوشبختم که پیش رهبر خود روسفیدم
افتخار من همین بس چون که در میدان آتــش
خرم و خندان چو مــتردان خدا در خون تپــیدم
ادامه مطلب