شهید «مرتضی عطایی» را بیشتر به نام «ابوعلی» میشناسند. یار و همرزم شهید «مصطفی صدرزاده» که از سه سال پیش در جبهه های سوریه حضور داشت و پس از سال ها جنگ و جهاد در جبهه های حق علیه باطل سرانجام روز یکشنبه 21 شهریورماه (روز عرفه) در اثر اصابت تیر تکفیری ها به ناحیه گلو به همرزمان شهیدش پیوست. شهید مرتضی عطایی جانشین گردان عمار لشکر فاطمیون و از ایرانی های عضو این لشکر بود.
برای اهالی شهر شهادت، نام ابوعلی نامی آشناست. دستنوشته های از سر سوز دلش، فیلم ها، تصاویر و صوت های نابی که در میدان معرکه و جنگ از دوستان شهیدش ثبت و ضبط کرده او را به آوینی جبهه های سوریه معروف کرده است. گروه و کانال تلگرامی «دم عشق، دمشق» به مدیریت شهید عطایی محل انتشار بسیاری از تصاویر و فیلم های شهدای جبهه سوریه بود. از گنج خاطرات و سوز دل شهید عطایی در فراق یاران شهیدش تنها کسانی خبر دارند که سال ها کنار او در میدان جهاد حضور داشتند.
شهید مرتضی عطایی اهل مشهد و متولد سال 1355 ابتدا برای دفاع از حرم های مطهر به عراق سفر کرد و پس از مدتی به سوریه رفت. از این شهید دو فرزند به نام های «نفیسه» و «علی» به یادگار مانده است. تابستان سال 94 پیش از شهادت شهید «صدرزاده» بود که خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس دقایقی را با شهید مرتضی عطایی به گفت و گو نشست تا روزهای حضورش در سوریه را روایت کند. به درخواست شهید متن مصاحبه تا پیش از شهادت وی منتشر نشد. با گذشت یک سال از زمان مصاحبه و نیز چند روز ازشهادت شهید مرتضی عطایی خبرگزاری دفاع مقدس متن مصاحبه تفصیلی با این شهید را طی روزهای آینده منتشر می کند.
شهید مرتضی عطایی در بخشی از این گفت و گو به چگونگی ورودش به لشکر فاطمیون اشاره کرده و تعریف می کند: «به هیچ یک از اعضای خانواده، پدر، مادر و همسرم چیزی نگفتم. به اسم سفر به کربلا که بارها رفته بودم و برای خانواده عادی بود به محل اعزام رفتم. حدود 20 نفر از جماعت 200 نفره اعزامی ها را من جمله من به اسم اینکه ایرانی هستیم جدا کردند و گفتند شما بفرمایید بروید خانه تان! گفتیم چرا؟ گفتند معلوم است که ایرانی هستید. من کنار ایستادم و هرچه اصرار کردم گفتند راه ندارد. تعدادی را از روی لهجه و تعدادی را از روی چهره شناسایی کردند. دست آخر پس از اینکه خودم را به آب و آتش زدم ولی جواب نگرفتم، گفتم که مدرک افغانستانی دارم. گفتند اگر مدرک هم داشته باشی بازهم نمی توانیم کاری کنیم، برو و بار دیگر اقدام کن.
خیلی دلم شکست و اشکم درآمد. از آنجا که چند سالی خادم حرم امام رضا(علیه السلام) بودم، رو کردم به حرم و خطاب به امام رضا (ع) گفتم: «آقا! سه سال است که نوکر در خانه تان هستم، حاشا اگر کار ما را راه نیندازید.»
وی در بخش دیگری از این گفتوگو درباره چگونگی آشناییش با شهید «مصطفی صدرزاده» می گوید: «در اولین اعزام به سوریه شهید سید ابراهیم(مصطفی صدرزاده) فرمانده گردان عمار بود. در این گردان به نیروها آموزش های ویژه می دادند و پس از اتمام دوره کارهای خاص بر عهده افراد گذاشته می شد. وقوع یک اتفاق جالب فتح باب آشنایی و صمیمیت ما شد. من چون با لهجه غلیظ مشهدی صحبت می کردم یکبار دیدم اشک در چشمان سید ابراهیم حلقه زده است. پرسیدم چیزی شده؟ گفت: «آری، وقتی حرف می زنی یاد یکی از دوستان شهیدم می افتم». پرسیدم چه کسی؟، گفت: «شهید حسن قاسمی دانا» چون حسن هم با لهجه غلیظ مشهدی حرف می زد با دیدن من یاد حسن می افتاد. از همانجا باب دوستی ما باز شد و باهم صمیمی شدیم. چند وقت بعد به سید ابراهیم گفتم که من هم مثل حسن به منطقه آمدم و سید گفت که از اول موضوع را فهمیده بود.»
ادامه دارد...
ادامه مطلب
[ چهارشنبه 24 شهریور 1395 ] [ 5:08 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
به گزارش دفاع پرس از گیلان، جلایی با بیان اینکه شعارمحوری هفته دفاع مقدس امسال با موضوعیت هنرمندان است، اظهار داشت: ساعت یازده صبح ۲۷ شهریور با حضور تنی چند از خانواده های شهدا و اصحاب رسانه و هنر در نگارخانه مارلیک خاتم الانبیا رشت نمایشگاه «سرچشمه های شوق» افتتاح و در معرض دید عموم علاقه مندان قرار می گیرد. مدیرکل بنیاد حفظ آثار گیلان در ادامه افزود: پدران و مادران شهدای روستاهای شرق و غرب گیلان موضوع عکس های مستند بهرام شعبانی در این نمایشگاه هستند که با حمایت اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس برگزار میشود. جلایی گفت: بهرام شعبانی کارشناس ارشد عکاسی از دانشگاه تهران است که به مدت یک سال به عنوان افسر وظیفه رسته هنر در این اداره کل خدمت کرده و مجموعه عکس حاضر به همراه یک کتاب عکس و ده فیلم مستند در حوزه دفاع مقدس در کارنامه هنری وی در نهاد مذکور است. این نمایشگاه از ۲۷ شهریور الی ۹ مهر ماه در رشت، میدان شهرداری، مجتمع خاتم الانبیا(ص) ، نگارخانه مارلیک از ساعت ۸ صبح تا ۸ شب دایر خواهد بود. انتهای پیام/
[ چهارشنبه 24 شهریور 1395 ] [ 5:07 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
به گزارش دفاع پرس از استان تهران، صبح امروز سومین جلسه هماهنگی بزرگداشت هفته دفاع مقدس با حضور سردار روشن مدیر کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان تهران و سایر مدیران اداره، در محل این اداره کل برگزار شد. در این جلسه در خصوص آخرین پی گیریهای بعمل آمده پیرامون برنامه های مهم و محوری بزرگداشت هفته دفاع مقدس در سطح استان تهران، بحث و بررسی شد که برگزاری مراسم بزرگداشت فرماندهان شهید در دوتویه شهرری، گلباران مزار شهدا، راهپیمایی خانوادگی در روز جمعه مورخه دوم مهر سال جاری از جمله مهمترین آنها بود. انتهای پیام/
[ چهارشنبه 24 شهریور 1395 ] [ 5:06 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
به گزارش دفاع پرس از خراسان رضوی، دومین یادواره 59 شهید نیروی انتظامی شهرستان قوچان در سالن اجتماعات دانشگاه آزاد اسلامی این شهرستان برگزار شد. در این مراسم که جمعی از مسئولان محلی و خانواده معظم شهدا حضور داشتند حجت الاسلام دستجردی امام جمعه قوچان ضمن گرامیداشت یاد و خاطر ه شهدای هشت سال دفاع مقدس، اظهار داشت: نیروی انتظامی امانتدار خون شهدا و حافظ امنیت، جان، ناموس و مال مردم است. وی افزود: اسلام به ما مقاومت و ایستادگی را آموخته است و خط مقدم ایستادگی و امنیت کشور در دستان نیرویهای نظامی و انتظامی این مرز و بوم است، بر همین اساس لازمه تبلیغ خط مشی اسلام در دنیا امروز تنها ترویج فرهنگ ایثار، جهاد، شهادت ومقاومت است. امام جمعه قوچان گفت: تا زمانی که این فرهنگ را زنده نگه داریم در تمامی عرصهها پیروز و سربلند میمانیم. گفتنی است در ادامه علیرضا دلبریان از یادگاران دفاع مقدس به روایتگری پرداخت و سپس فرزند شهید دیزاوندی با قرائت دلنوشتهای به یاد پدر شهیدش یاد و خاطره شهدای نیروی انتظامی را گرامی داشت. در پایان نیز مسئولان شهرستان قوچان با اهداء لوح یادبود و تندیس از خانوادههای شهدای نیروی انتظامی قوچان تقدیر و تجلیل کردند. انتهای پیام/
[ چهارشنبه 24 شهریور 1395 ] [ 5:06 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
به گزارش گروه سایر رسانههای دفاع پرس، دریادار علی فدوی فرمانده نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی طی سخنانی با اشاره به رونمایی از شناور شهید ناظری، اظهار داشت: این شناور قطعاً بهعنوان شناوری است که در آینده این نوع شناور در توان دریایی کشورها و توان غیرنظامی آنها استفاده خواهد شد. وی با بیان اینکه این شناورها ویژه دارای برد بسیار بلند، سرعت بسیار زیاد و پایداری متفاوت از شناورهای موجود هستند، افزود: این شناور در شرایط بد آب و هوایی میتواند به حرکت خود ادامه دهد و این امکان را به ما میدهد که در آبهای دوردست، روالی که در خلیج فارس به دشمن تحمیل کردهایم، موکول به خلیج فارس نباشد و این روال را در آبهای دوردست هم به منصه ظهور برسانیم. فرمانده نیروی دریایی سپاه تصریح کرد: این شناور به تولید رسیده و شناور شهید ناظری اولین شناور عملیاتی این کلاس است که برای استقرار در منطقه یکم ندسا، عازم این منطقه دریایی، خواهد شد. این روند شروع شده و ما آن مرحلهای را که باید طی کنیم پشت سر گذاشتهایم و متناسب با برنامههایی که برای پنجساله ششم پیشبینی شده، پیش رفته و تولیدات خودمان را خواهیم داشت و شما در سالهای آینده این نوع شناورها و ادامه این شناورها را خواهید دید. دریادار فدوی خاطرنشان کرد: شناور بعدی، شناور صبا 114 است که متفاوت از این شناور خواهد بود؛ طول آن حدود 114 متر است و ما آن شناور را به مرحله تولید انبوه خواهیم رساند. وی در پاسخ به سؤالی درباره اظهارات اخیر آمریکاییها درباره برخورد قایقهای تندروی سپاه با ناوهای آمریکایی، اظهار داشت: آنچه در خلیج فارس سالهاست برقرار است تغییر نکرده و آن، اقتدار و حضور و تسلط و اشراف اطلاعاتی که در خلیج فارس و تنگه هرمز برقرار بوده، همچنان برقرار است. فرمانده نیرویی دریایی سپاه ادامه داد: طی یک ماه گذشته، آمریکاییها چند مطلب را مستمسک قرار دادهاند و 3 مطلبی را که کاخ سفید، وزارت خارجه و نیروی دریایی آمریکا بیان کردهاند، تمام آن وقایع خلاف آن چیزی است که در خلیج فارس اتفاق افتاده است. دریادار فدوی همچنین گفت: مثلاً مطرح کردهاند که در منطقه شمال خلیج فارس، شناورهای سپاه در 90متری شناورهای آنها قرار گرفتهاند، اصلاً این موضوع درست نیست و شناورهای ما و آمریکاییها در آن قصه در بیش از 2 هزار متری آنها قرار داشتهاند. وی افزود: اتفاق جدیدی نیافته و آنها دنبال شرایط جدیدی هستند، مخصوصاً پس از اتفاق جزیره فارسی که توسط دریادلان نیروی دریایی سپاه رخ داد که بسیار سرشکستگی را برای آمریکاییها بهوجود آورد و از طرف دیگر، آنها در سه چهار سال گذشته دنبال یک خط ارتباطی مستقیم با نیروی دریایی سپاه هستند و این تحت هیچ شرایطی مورد تأیید مقامات جمهوری اسلامی ایران نیست و مصوبهای در این باره وجود ندارد. فرمانده نیرویی دریایی سپاه تصریح کرد: برای همین، آمریکاییها دست به یک جوسازی رسانهای و خبری و سخنگویی زدهاند و امروز هم خبری منتشر شده که بهنوعی یکی از آن پیشنهادهایشان را که همان ارتباط مستقیم بود دوباره مطرح کردند. من یک پیشنهاد دیگری برای آمریکاییها دارم و برای اینکه مطلبی در منطقه مهم خلیج فارس پیش نیاید، پیشنهاد من این است که آمریکاییها در خلیج فارس حضور نداشته باشند، چون آنها در 28 سال گذشته ناامنی را در منطقه اضافه کردهاند، نه امنیت را. دریادار فدوی همچنین اظهار داشت: در طول 8 سال دفاع مقدس، 580 کشتی مورد اصابت قرار گرفته است که 51 درصد در 6 و نیم سال و 49 درصد در یک و نیم سال دیگر بوده است؛ این یک و نیم سال، همان یک و نیم سالی است که آمریکاییها مطرح میکنند که برای امنیت بیشتر در خلیج فارس حضور یافتهاند. آمدن آمریکا به خلیج فارس، ناامنی را 9 برابر در خلیج فارس در سال 66 و 67 افزایش داد و در این سالها هم حضور آنها ناامنی را اضافه کرده است. وی افزود: چیزی که باعث شده که در منطقه مهمی مانند خلیج فارس موضوعی در این سالها پیش نیاید، تمهیدات ایران و بهخصوص نیروی دریایی سپاه بوده است که با اتخاذ تدابیر و اشراف اطلاعاتی در منطقه، سپاه نگذاشته مشکلی در منطقه خلیج فارس پیش بیاید. حضور آمریکاییها در منطقه خلیج فارس، عامل ناامنی است و باید آنها این قضیه را تمام کنند و عدم حرفهای عمل کردنشان هم، عامل اصلیاش حضور آنهاست و آنها باید به این قضیه بهطور آبرومندانه پایان بدهند تا مشکلی پیش نیاید. فرمانده نیرویی دریایی سپاه در پایان سخنانش تأکید کرد: قطعاً مواردی که اتفاق افتاده با مواردی که آمریکاییها میگویند، متفاوت و دروغ است. اتفاقاتی که افتاده است، مانند اتفاقاتی است که در سالیان اخیر نیز افتاده و جاری است و آن هم تسلط و اشراف اطلاعاتی ما در منطقه خلیج فارس و تنگه هرمز است. انتهای پیام/
[ چهارشنبه 24 شهریور 1395 ] [ 5:05 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، مراسم اربعین جانباز شهید «حاج رجب محمدزاده» شامگاه سهشنبه 23 شهریور بعد از نماز مغرب و عشاء، در مهدیه مشهد مقدس واقع در خیابان امام رضا(ع) برگزار میشود. این مراسم با حضور خانواده معزز شهید والامقام و سخنرانی حجتالاسلام «حمید رسایی» و مدیحهسرایی ذاکرین اهل بیت(ع) برگزار خواهد شد. «حاج رجب محمدزاده» بسیجی و جانباز 70 درصد، در سال 1366، در منطقه حور عراق بر اثر اصابت خمپاره از ناحیه سر و صورت به درجه جانبازی نائل شد. وی پس از تحمل 29 سال درد و رنج ناشی از جراحات دوران هشت سال جنگ تحمیلی، روز پنجشنبه 14 مرداد 1395، بر اثر ایست قلبی در بیمارستان رضوی مشهد به همرزمان شهیدش پیوست. او بیهیچ توقعی تنها آرزوی دیدار با رهبر معظم انقلاب را داشت؛ که این آرزو سرانجام در یازدهم فروردین سال 1394، در تالار آینه حرم مطهر رضوی در جریان سفر رهبر معظم انقلاب به مشهد مقدس برآورده شد. انتهای پیام/ 151
[ سه شنبه 23 شهریور 1395 ] [ 8:14 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
به گزارش گروه فرهنگ و هنر دفاع پرس، آیین نکوداشت زندهیادان «فرجالله سلحشور» و «فرید کشنفلاح»، و شهیدان «غضنفر رکنآبادی» و «سعید سیاحطاهری» از 2 تا 9 مهر در پردیس سینمایی ملت و مجموعه سینمایی فلسطین برگزار میشود. زندهیاد فرجالله سلحشورنیا، بازیگر، نویسنده، تهیهکننده، فیلمنامهنویس و کارگردان متولد ۱۳۳۱ از قزوین. او فعالیت هنری خود را با بازیگری آغاز کرد. سلحشور در سالهای اخیر کارگردانی مجموعههای تلویزیونی تاریخی- مذهبی چون «ایوب پیامبر(ع)»، «اصحاب کهف» و «یوسف پیامبر(ع)» را برای صداوسیمای جمهوری اسلامی برعهده داشته و آثار وی با استقبال گسترده کشورهای اسلامی روبرو شده است. فرید کشنفلاح، متولد 1339 کرمانشاه است. وی جزو معدود چهره پردازانی است که به گریم پلاستیکفوم رابر آشنایی داشته و آن را تدریس می کرد.«شیدا»، «مردی از جنس بلور»، «حمله به اچ3» و ... از جمله آثاری است که مرحوم کشن فلاح طراحی چهره پردازی آن ها را برعهده داشته است. وی همچنین، تجربه بازی در سینما را هم در کارنامه دارد. «غضنفر اصلرکنآبادی»، متولد ۱۳۴۵ در دوم مهرماه ۱۳۹۴ در جریان فاجعه منا به شهادت رسید. وی دارای کارشناسی ارشد معارف اسلامی و علوم سیاسی از دانشگاه امام صادق و دکترای علوم سیاسی از دانشگاه لبنان، (بیروت) بود. رکن آبادی سفیر ایران در لبنان از ۱۳۸۹ تا اردیبهشت ۱۳۹۳ بود که در برگزاری جشنواره فیلم مقاومت در لبنان نقش اساسی داشت. شهید سعید سیاحطاهری، در سال 1336 در آبادان به دنیا آمد. وی در دوران قبل از انقلاب فعالیتهای گستردهای در مبارزه با رژیم طاغوت داشت. با پیروزی انقلاب اسلامی به سپاه پاسداران پیوست. با شروع جنگ تحمیلی به همراه پدر و دو برادرش راهی جبهههای نبرد حق علیه باطل شد و در طول 8 سال دفاع مقدس به نبرد با دشمن بعثی و ضد انقلاب و منافقان پرداخت. وی در تاریخ 23 دیماه 1365 و در جریان عملیات کربلای پنج از ناحیه چشم به درجه جانبازی نائل شد. راهاندازی موزه دفاع مقدس در آبادان، برپایی جشن کشتی دوستی بین بچه های ایرانی و عراقی در دو سوی رودخانه اروند در سیاُمین سالگرد جنگ، بنیانگذاری خودجوش و دبیری جشنواره دانش آموزی فیلم دفاع مقدس طی 9 دوره با یاری هنرمندان سینما و یادگاران دوران جنگ در مناطق محروم مرزی، یادمان های متعدد برای شهدا؛ برگزاری مسابقات کتابخوانی دفاع مقدس در بین اقشار مختلف …نمونه ای از فعالیت های فرهنگی- هنری این شهید بزرگوار است. شهید طاهری پس از انجام مسابقه مردمی کتابهای «من زندهام» و «نوشتم تا بماند» در بین سه هزار معلم شهرستانهای آبادان و اروندکنار و اهداء جوایز مربوطه، با ظهور گروههای تروریستی در کشور سوریه، با اینکه دوران بازنشستگی را میگذراند باز هم احساس تکلیف کرد و با وجود جانبازی و نقص عضو، برای دفاع از حرم آلالله به صورت داوطلبانه و بدون هیچگونه سِمت رسمی راهی کشور سوریه شد. چهارمرتبه حضور در سوریه و مبارزه با گروههای تکفیری و تروریستی برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) آخرین فعالیتهای این شهید عزیز در دوران حیات پربرکتش است. سرانجام در شامگاه چهارشنبه 23 دیماه 1394 در آخرین اعزام و درست در سالروز جانبازی اش، به دست عناصر منفور تکفیری به درجه رفیع شهادت نائل آمد. چهاردهمین جشنواره بینالمللی فیلم مقاومت با شعار «تجلی گفتمان فرهنگی انقلاب اسلامی» به همت بنیاد فرهنگی روایت و انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس از 2 تا 9 مهرماه سال جاری در تهران برگزار میشود. انتهای پیام/ 161
[ سه شنبه 23 شهریور 1395 ] [ 8:14 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، یاد بیتابیهای حنیف و دلتنگی های او امانش را بریده بود اما سعی میکرد خودش را مقابل ما حفظ کند. صدای بغضکردهاش بهخصوص زمانی که از خاطرات خود تعریف میکرد نشان میداد که بهسختی جلوی اشکهایش را گرفته است. بااینحال میگفت که از تعریف کردن خاطرات «خانم فرماندار» لذت میبرد چون شیرینیهای آن دوران آراماش میکند. منبع: مهر
[ سه شنبه 23 شهریور 1395 ] [ 8:14 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
سردار «علی فضلی»، جانشین رئیس سازمان بسیج مستضعفین در حاشیه مراسم تشییع پیکر سردار شهید احمد غلامی در گفتوگو با خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، اظهار داشت: سردار غلامی از یاران با وفای سرداران شهید «ابراهیم همت»، «علی موحد دانش» و سردار «احمد متوسلیان» بود؛ که امیدواریم حاج احمد متوسلیان زنده به دامان انقلاب بازگردد. وی ادامه داد: سردار غلامی در پیمان خود با ولایت صادق بود و همیشه در انتظار شهادت نفس میکشید. سردار فضلی به روحیه استکبارستیزی شهید غلامی اشاره و تصریح کرد: شهید «غلامی»ها همواره برای دفاع از انقلاب و مقاومت آماده هستند. جانشین رئیس سازمان بسیج مستضعفین در پایان خاطرنشان کرد: ما همواره در مقابل استکبار جهانی بهویژه آمریکا، رژیم صهیونیستی و آل سعود خواهیم ایستاد. انتهای پیام/ 141
[ سه شنبه 23 شهریور 1395 ] [ 8:13 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
به گزارش دفاع پرس از سمنان، محمود اخلاقی در سال 1335 در شهر سمنان و در خانوادهای مذهبی که سرشار از معنویت و عشق به ائمه اطهار(ع) بود، متولد شد. در کار کشاورزی به پدر و در کارهای منزل به مادر کمک میکرد. پس از اخذ دیپلم توانست در رشته طراحی، در دانشگاه سمنان به مدرک فوق دیپلم دست یابد و با لطافت روحی خود در روستای «چاشم» به شغل معلمی مشغول شود. قبل از طلوع جاودانه خورشید آزادی، یعنی از سال 1352 فعالیت سیاسی خود را آغاز کرد. در سال 1356 فعالیتهای او در دانشگاه دوچندان شد. برای اینکه از هجوم نیروهای ساواک در امان بماند، گاه از پشتبام وارد منزل میشد و شبها در باغ پدریاش به سر میبرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ضدانقلاب کردستان را پناهگاه خود کرده بود تا از آن نقطه انقلاب را تهدید کند. محمود مشتاقانه به آن دیار شتافت؛ تا در وادی عشق، غرورآفرین باشد. او یک بسیجی بینشان و گمنام بود. شجاعت، تقوا و نظم زیبنده قامت دلاورش و نور اخلاص تجلی چهره با وقارش بود. مرد خدا بود و مهربانی در نگاهش موج میزد. زندگی سادهاش چشمگیر و قابل توجه بود. در سال 1359 همراه زندگی خود را یافت و به سنت رسولالله (ص) ارج نهاد و از این ازدواج 2 پسر و یک دختر به یادگار مانده است. در نگاهش عشق و ارادت به امام (ره) موج میزد. در وصیتنامهاش از دوستان و آشنایان خواسته است تا فرمان امام (ره) را از دل و جان ارج نهند و گوش به فرمان او باشند. سال 1366 به جمع دلاورمردان سپاه پیوست. ارتفاعات قلاویزان و مقر دهکده چنگول در مهران، به این فرمانده دلاور گردان موسی بن جعفر (ع) افتخار میکرد و از نزدیک شاهد رشادتهای او بود. به جهت مدیریت و لیاقت، از فرماندهی گردان تا فرماندهی تیپ را پشت سر گذاشت. او از برجستهترین فرماندهان منطقه شلمچه بود و بهعنوان یک الگو، در دل رزمندگان لشکر 17 علی بن ابیطالب (ع) جا گرفته بود. تعدادی از دانشآموزان حاج محمود در گردان او بودند. این فرمانده دلاور علاوه بر امور فرماندهی در خط برای آنان کلاس درسی تشکیل داده بود. این عزیزان بهوجود فرمانده و دبیر ریاضی خود افتخار میکردند و خاطرات سبز حاج محمود برایشان به یادگار مانده است. کارکشتگی و استعداد او در امور نظامی سرآمد بود. او به پیکرهای جامانده شهیدان در معرکه جنگ اهمیت زیادی میداد و تا حد ممکن برای انتقال آنان به پشت خط تلاش میکرد. در عملیات کربلای 1 وقتی یکی از چشمهایش را خالصانه تقدیم درگاه دوست کرد؛ ذکر «یا مهدی» بر لبانش جاری بود. هنوز بانگ «یا مهدی» گفتنش در گوش همرزمانش طنینانداز است و تداعیکننده آن لحظههای لبریز از عشق و ایثار. در عملیات بدر به راحتی با زخم گلوله در ناحیه پا کنار آمد؛ اما حاضر به ترک منطقه نشد. در عملیات بستان نیز شاهد زخمی بود که عاشقانه به جان خرید و کربلای 5 از پیکر سوخته و ورم کرده حاجی خبر داد. او وقتی چهره غمگین اطرافیان را میبیند میگوید: «مرگ در راه خدا افتخار است». اینها گواهی است بر ایثار و فداکاری او. از اینکه در جنگ شهید نشده بود بسیار غمگین بود؛ تا اینکه خدا سوز نالههای عاشقانهاش را پسندید و فرصتی دیگر پیش آورد تا او نیز آسمانی شود. تاریخ 1367.5.3 بود که منافقین کوردل از غرب کشور وارد مرزهای اسلامی شده، ناجوانمردانه به جنگ با ملت ایران پرداختند. در تاریخ 1367.5.7 خداوند متعال حاج محمود را فرا خواند؛ تا او نیز در جوار فرشتگان زمینی در لامکان مأوی گزیند و مزد سالها تلاش و مجاهدتش را بگیرد. او از درگیریهای اولیه در کردستان که از اولین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 شروع شد تا پذیرش قطعنامه 598 و برقراری آتشبس بین ایران و عراق در سال 1367 به صورت مستمر در جبهههای جنوب و غرب کشورحضور داشت. از سال 1358 به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و به عنوان معاون و بعد فرمانده گروهان در کامیاران، تکاب، گیلانغرب و جایجای خاک مقدس ایران بزرگ حماسههای بسیاری آفرید. در سال 1364 به فرماندهی محور سوم لشکر 17 علی ابن ابی طالب(ع) منصوب شد و در سال 1367 قائممقام فرماندهی این لشکر شد. او در طول حضورش در جبهههای جنگ، چندین بار مجروح شد؛ که این مجروحیتها 55 درصد از توان جسمی او را گرفت. شهید اخلاقی با شرکت در عملیات آزادسازی بستان، بدر، کربلای 5 و...عملا درس شجاعت و آزادگی را به دانشآموزانش آموخت. یکی از همرزمان شهید اخلاقی در مورد خوابی که او قبل از شهادتش دیده بود، چنین نقل میکند: نشسته بودیم که حاج محمود گفت «خواب عجیبی دیدم. خواب دیدم منافقین حمله کرده بودند، داشتند ما را محاصره میکردند، تعداد رزمندههای ما هم خیلی کم بود. چند نفری بسیج شده بودیم که نیرو جمع کنیم. نیروهای دشمن آنقدر نزدیک شده بودند که سینهام به سینهشان میخورد. این آخرین اعزام من است. من این دفعه شهید میشوم. به او گفتیم: «حاجی از این حرفها نزن، نیروها به فرمانده با تجربهای مثل شما نیاز دارند. آرام و مطمئن گفت: «نه این خواب صد در صد تعبیر میشود». یکی دیگر از همرزمان و همراهان او در عملیات مرصاد شرح شهادت او را چنین نقل میکند: نماز را خواندیم و راه افتادیم . حاج محمود و برادران، خالصی، ملاح و قنبری جلو نشسته بودند؛ من و برادران سیادت و سلامی هم عقب نشسته بودیم. عملیات مرصاد تمام شده بود و ما برای بازدید از منطقه رفته بودیم. داشتیم خرابیهایی را که منافقین به بار آورده بودند، تماشا میکردیم. هنوز از شهر خیلی دور نشده بودیم و گرم صحبت بودیم که یک دفعه صدای انفجارشدیدی بلند شد. یک گلوله آرپی جی خورده بود جلوی تویوتا. ماشین با تکانهای شدید جلو میرفت و چرخهای جلو افتاد داخل یک گودال . در همان لحظه اول خالصی، مداح و قنبری شهید شدند. حاجی خودش را از در سمت راننده بیرون کشید. با اینکه به شدت از او خون میرفت. میخواست منافقین را که موشک زده بودند، پیدا کند. هنوز چند قدمی از ماشین دور نشده بود که صدای تیربار منافقین بلند شد. وقتی بالای سرش رسیدم هنوز زنده بود؛ ولی قبل از آنکه اورژانس برسد به آرزوی دیرینه خود رسید. به این ترتیب بود که «محمود اخلاقی» در چهارم مردادماه سال 1367 به شهادت رسید. برگی از خاطرات همرزمان شهید سیدمحمدتقی شاهچراغی: آشنایی من با حاج محمود اخلاقی برمیگردد؛ به سال 1358 و زمانی که سپاه در شهرستان سمنان تشکیل شد و خوب از همان زمان هم به عضویت سپاه درآمدیم و میشود گفت ورود ما به سپاه همزمان بود با ورود ایشان. از همان زمان ارتباط و شرایط سال 58 باعث شده بود که این ارتباطات قوت پیدا کند و از همان زمان، بهعنوان 2 دوست صمیمی با شهید اخلاقی آشنایی ما شروع شد و تا زمان شهادتش هم ادامه داشت. شهید اخلاقی با توجه به اینکه تحصیلکرده دانشگاه بود؛ در قبل از انقلاب البته تا مقطع کاردانی بیشتر نخواند. آموزشی عالی خود سمنان که آن زمان به اسم تکنولوژی معروف بود محل تحصیل ایشان بود. از فعالیت های ایشان حضور خیلی فعالی در بر نامه های انقلاب اسلامی بود و اطلاعات مختلف را در اختیار مسئولین جنگ قرار میدادند تا اینکه مسئولین جنگ بتوانند تصمیمگیری کنند. درعملیات گیلانغرب از برکت شناسایی های این عزیزان عملیاتی شد که قلهی چرمیان به دست سپاه اسلام افتاد و همچنین تنگه حاجیان که از لحاظ استراتژیک بسیار تنگه مهمی بود. این تنگه متصل بود به سرپلذهاب و این مسیر مسدود شده بود. از ابتدای شروع جنگ مدتی گذشته بود و منطقه به دست عراق مسدود شده بود و هیچگونه ترددی صورت نمیگرفت. با همت و تلاش این دوستان که شناسایی دقیقی از دشمن به دست آوردند، عملیات بسیار جالبی شد و منطقه توسط سربازان امام زمان و نیروهای مخلص بسیجی و سپاهی و ارتشی آزاد شد و به دست نیروهای اسلام افتاد و آن منطقه استراتژیک آزاد شد. شهید اخلاقی همانند دیگر شهدای ما به نماز های اول وقت و به نماز جمعه و جماعت تاکید داشت. حتی اگر ما روزهایی را مرخصی بودیم، مثلا در اندیمشک بودیم، یا دزفول یا اهواز، ایشان تاکید داشتند که ما به نماز جمعه برویم و به نماز اول وقت بسیار تاکید داشتند. ایشان روح بسیار بلندی داشتند. در جمع بسیجیها اگر از قبل شهید اخلاقی را نمی شناختی نمیشد تشخیص داد که ایشان فرمانده است یا بسیجی. چون ایشان با بچه ها بود و خدای نا کرده اهل تجمل طلبی و منیت اصلا نبود. یعنی واقعا یک نیروی خاکی و پر تلاش و پرتحرک و دوستداشتنی و زبانزد اکثر بچه هایی بود که در سمنان و زنجان و آنهایی که ایشان را میشناختند، بود. ایشان توجه زیادی به نمازهای مستحبی و دعاها داشتند و معتقد بود که این مسائل معنوی انسان است که باعث پیروزی و موفقیت ها در جنگ می شود. این بود که ایشان توجه خاصی داشت. در گردانهایی که تحت امر ایشان بودند در مقاطعی که فرماندهی گردان را به عهده داشتند، بسیار تاکید داشت که مراسم عبادی، دعای توسل، زیارت عاشورا، دعای کمیل و مانند اینها بر گزار شود و من یادم نمی رود که وقتی مراجعه می کردی در یک اتاق یا داخل سنگری که برادران بودند، میدیدی که از 10- 15 تا از آنها بیش از نیمی نماز شب میخوانند و شهید اخلاقی هم بین این جماعت بود. عجیب تاکید داشت روی مسائل عبادی و مسائل معنوی و بسیار هم کار می کرد روی این مسائل . اوقات فراغت با آن چیزی که در ذهن ما است برای ایشان متفاوئت بود، ایشان دائما در تلاش بودند. اگر به هر حال در منطقهای بودند تلاش می کردند ببینند موقعیت دشمن کجاست و موقعیت خودشان کجاست؛ به چه آموزش هایی نیاز دارند و سعی می کردند نیروهای خودشان را آماده نگه دارند و نیروها را سازماندهی می کردند و به هر نیرویی آموزشهای خودش را می داد؛ که آن ابزاری که در دستشان بود، بهترین کارایی را داشته باشد. ایشان کسی نبودند که دنبال تفریح و استراحت باشند. وقتی در مقاطعی که فرمانده گردان بودند و مسئول محور منطقه شدند، چند گردان عملیاتی تحت امر ایشان بودند و برای گردانها برنامهریزی می کردند؛ که کدام گردان برای عملیات از کدام جناح وارد شود. طرحریزی عملیاتی را داشتند و در مقطعی هم ایشان مسئول عملیات لشکر 17 (علی ابن ابی طالب بودند) طرحریزی عملیات را داشتند و ایشان از تلاشها و کوشش های فراوانی که داشتند باعث شده بودند که مورد توجه مسئولین جنگ قرار بگیرند و این که شهید زین الدین به ایشان خیلی علاقه داشت. به هر حال ایشان از نیروهایی بودند که اگر چند روزی هم برای استراحت و مرخصی به شهر می آمدند دست از برنامهریزی برنمیداشتند و کار میکردند و سعی داشتند تجمع برادران حزبالله را نگه دارند. ایشان خستگی برایشان معنا نداشت؛ در بعضی عملیات ها شاید ایشان در عرض 24 ساعت 2 ساعت میخوابیدند. هر جایی که ایشان می رفت اگر قرار بود عملیاتی صورت گیرد با برادران در تماس بود. ایشان مقاطعی که قرار بود عملیات شود یک ماه قبل دیگران را باخبر می کرد و بسیجیهای سمنان استقبال می کردند و در آن منطقه دست گردانها و فرماندهان جنگ را می گرفتند تا عملیات به خوبی انجام شود. ایشان تابع محض ولایت فقیه بودند. مسئله جنگ را یک واجب می دانستند. حالا ما برای خودمان عنوان می کنیم که مسئله جنگ واجب کفایی است؛ یک تعداد که بروند از دیگران ساقط است؛ ولی ایشان می گفتند «چون ما از ابتدا از سابقین بودیم و از درگیری کردستان قبل از شروع جنگ تحمیلی در منطقه بودیم و آشنا بودیم با سلاحهای جنگی ما بهعنوان متولیان تشکیلات مقدس جنگ هستیم، نباید میدان را خالی کنیم». وی تا آخرین قطره خون خود ایستاد. برخورد ایشان با دیگران بسیار متین و دوستانه بود. ایشان وقتی در جمع بسیجیان بودند تشخیص داده نمی شد که ایشان فرمانده است و بسیار اتفاق افتاده که در جمع بسیجیان که بودیم در شرایطی بود که ایشان مسئول عملیات لشکر علی ابن ابی طالب(ع) بود. در آن زمان آمده بود به کمک تیپ 12که در مرخصی برادرشان مرحوم شد. در حین مرخصی بود که آمده بود و می گفت که با برادران تیپ 12 هستم و بعد میروم لشکر. در آن زمان بود که به درجه رفیع شهادت نائل آمد. انگار نه انگار که فرمانده عملیات لشکر هستند، آمده بودند مسئولیت طرح عملیات تیپ 12 قائم را به عهده گرفته بودند. من یادم هست که سردار احمدی برای بچهها صحبت کرد و از نظرات ایشان در رابطه با ضربه زدن به مزدوران منافق در آن منطقه صحبت کرد و ایشان نظرات خود را ارائه داد. بسیار خودمانی و نیرویی دوستداشتنی بود و همین خصلت های خوبشان بود که باعث شد در این دنیا عرصه برایشان تنگ باشد و به درجه رفیع شهادت نائل شود. سید اسماعیل سیادت: از سال 1359 با شهید اخلاقی آشنا شدم. از ابتدای ورودم به سپاه و با شروع جنگ تحمیلی با اعزام به منطقه عملیاتی گیلانغرب در خدمت شهید اخلاقی و دیگر دوستان بودیم. شهید اخلاقی واقعا افق بسیار بالایی را میدید. با آن شناخت و دیدگاه و بینشی که داشتند. لذا ایشان به این اکتفا نمیکرد که فقط در یک خط، پدافندی و یا اینکه در یک مدت سه ماه برویم ماموریت و در خط پدافندی باشیم و یک عملیاتی را انجام دهیم. اینها یک گروه شناسایی در شهرستان گیلانغرب تشکیل داده بودند. اینها خودشان را به آن گروه رساندند و سازماندهی شدند و به عقبههای دشمن می رفتند تا شناسایی لازم از استعداد دشمن و اینکه عقبه دشمن چه خبر است و نیرو و استعداد دشمن به چه اندازه است را داشته باشند. برای شناسایی میرفتند و گویا یک بار تا خانقین عراق هم پیشروی کرده بودند و برگشته بودند و اطلاعات دقیقی را از استعداد دشمن و اینکه دشمن تحرکاتش در این منطقه وسیع در کدام نقطه بیشتر است و در کدام نقطه کمتر و در کدام نقطه ما میتوانیم به دشمن ضربه وارد کنیم را با خود آورده بودند. شهید اخلاقی با روحیاتی که داشت یک سری از موارد را تحمل نمیکرد. آدم خیلی رکی بود و با صراحت حرفش را میزد؛ به خاطر همین در بعضی جاها مورد بی مهری قرار میگرفت؛ ولی با توجه به روحیاتی که داشت و تواضعی که داشت، تحمل میکرد. ما اگر بودیم این تهاجماتی که میشد زود میبریدیم؛ ولی ایشان ایستاد و صبر کرد. من فکر نمیکنم در مجموع بچههای استان کسی نباشد که به اندازه ایشان حضور مداوم در جبهه داشته باشد. شهید اخلاقی شاخصترین چهره جنگ ما از استان بود و بهترین فرمانده بود. بقیه نیروها هم ویژگیهایی داشتند؛ اما هیچکدام شهید اخلاقی نمیشوند؛ یعنی برداشتمان این است که شهید اخلاقی باز یک رده بالاتر از دیگران بود و این توفیقی بود که در شخصیت شهید اخلاقی وجود داشت و نهایتا ختم به شهادت شد. امیدوارم که خدا کمک کند که ما بتوانیم راهشان را ادامه دهیم. انتهای پیام/
ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب
«شهرام کُر»، این روزها در حالی خود و خانوادهاش اولین عید قربان بدون همسرش را پشت سرگذاشتند که یک سال از مرگ همسرش «مرجان نازقلیچی» در فاجعه منا میگذرد و او حتی نتوانسته بر سر مزارش فاتحهای بخواند.
مرجان نازقلیچی اولین فرماندار زن استان گلستان و اولین فرماندار ترکمن کشور سال گذشته راهی حج شد ولی امسال همسر و فرزندانش در حالی اولین سالگرد درگذشتش را برپا کردند که پیکر پاکش به وطن برنگشته است.
کمتر کسی را میتوان در استان گلستان یافت که نام مرجان نازقلیچی را نشنیده باشد. بانویی که انتخابش بهعنوان یک فرماندار ترکمن سروصدای زیادی به پا کرد.
اما ابتدا به زندگی شهرام کر و خانم فرماندار میپردازیم. حاصل ازدواج آن ها در سال ۷۸ دو پسر به نامهای رئوف و حنیف است که به ترتیب در سالهای ۸۱ و ۸۶ به دنیا آمدند.
نازقلیچی سال ۸۱ استخدام وزارت کشور و بعد از یک سال هم بهعنوان بخشدار منطقه انتخاب شد. او که لیسانس علوم تربیتی داشت در دولت بعد به درجه کارشناس تنزل پیدا کرد اما از فرصت استفاده کرد و لیسانس حقوق گرفت. مدرک حقوق او را به فکر راهاندازی شورای حل اختلاف خانواده انداخت و توانست به همکاری دستگاه قضا و مسئولان شهرستان یکی از بنیانگذاران این شورا در گلستان باشد.
روی کار آمدن دولت یازدهم و باز شدن فضا برای حضور بانوان در عرصههای مدیریتی، زمینه حضور این بانوی سختکوش ترکمن را در درجههای بالای مدیریتی فراهم کرد. تا اینکه در تاریخ ۳۱ فروردین سال ۹۳ بهعنوان نخستین فرماندار زن ترکمن استان گلستان انتخاب شد. بانوی پرتلاش ترکمن در آزمون کارشناسی ارشد هم شرکت کرد اما هیچگاه از نتیجه آزمون مطلع نشد.
بانوی فرماندار ترکمنی که حاشیه ها را کنار زد
شهرام کر، همسر فرماندار فقید ترکمن درباره فرماندار شدن همسرش میگوید: انتخاب همسرم بهعنوان فرماندار حاشیههای بسیاری داشت اما او با رفتارش حاشیهها را مدیریت کرد. آن زمان برخی عقاید سنتی که مدیریت زنان را نمیپسندیدند شروع به سنگاندازی کردند اما تسلط ایشان به مسائل منطقه که باعث شده بود حتی نقشه توسعه شهرستان را تهیه کنند و همچنین ارتباط خوب با مردم و روحانیون، زمینه کنار زدن حاشیهها را فراهم کرد و او با تلاش بیوقفه و ریسکپذیری در تصمیمگیریها خود را بهعنوان فرماندار موفق منطقه جا انداخت.
خاطرهای هم از مصاحبه او با وزارت کشور تعریف میکند. حاشیهها باعث شده بود زمان مصاحبه کمی عقب بیفتد به همین دلیل مرجان نازقلیچی از فرصت استفاده کرد و تحقیقاتی زیادی را درباره منطقه و مشکلات آن انجام داد. همچنین گفتگوهایی هم با فرمانداران دیگر درباره مصاحبه داشت به همین دلیل وقتی مصاحبه انجام شد وزارت کشور همانجا به او گفتند که ازنظر فنی و اجرایی تأیید است و از امروز فرماندار دولت یازدهم بهحساب میآید.
این نظر وزارت کشور در حالی بود که به سایر فرماندار چند روز یا چند هفته بعد نظر نهایی را اعلام میکردند. آن روز از خانم نازقلیچی خواستند در همایشی که با حضور فرمانداران شهرستان بود هم شرکت کند که به دلیل حضور فرماندار قبلی منطقه امکان حضور داشتن او فراهم نشد.
نازقلیچی از سال ۹۰ بهعنوان معینه بعثه مقام معظم رهبری هرساله در حج حضور مییافت. مدیریت خوب او در زمان حج، ثبت لحظهبهلحظه گزارشها و حمایت او از کهنسالان در زمان احرام باعث شده بود تا مجموعه بعثه رضایت کافی داشته باشند. به همین دلیل هرسال در زمان حج اعزام میشد. اما سال ۹۴ با مخالفت استاندار گلستان روبهرو شد ولی همچنان امیدوار بود که به حج میرود و به همین دلیل تلاشهای زیادی برای راضی کردن استاندار داشت.
نامه ای که بوی حج می داد
«کُر» که معتقد است همسرش شخصیت معنوی خاصی داشت آخرین خاطرات او قبل از رفتن به حج را مرور میکند و توضیح میدهد: خانم فرماندار هیچگاه اسیر خواستههای دنیا و پست و مقامش نبود. اسم حج که میآمد همهچیز را رها میکرد. هرسال بهعنوان معینه عازم میشد اما آرزو داشت یک سال باهم و بدون دغدغه به حج برویم اما چون بچهها کوچک بودند امکانش نبود. در آخرین حج با مخالفت استاندار روبهرو شد اما دلش روشن بود که رضایت استاندار را جلب میکند به همین دلیل تمامکارهای مربوط به هفته دولت و حتی انتخابات ۹۴ را جمعبندی کرده بود. افراد زیادی را واسطه قرارداد تا اینکه روزی آمد و کاغذی را نشان داد. از او پرسیدم چیست. گفت یک خبر خوش دارم و آن کاغذ را بوسید و ادامه داد این نامه بوی مکه میدهد. استاندار اجازه داده بود که به حج برود.
زمان حرکت فرارسیده بود. ساعت ۱۵ اتوبوس از مصلی بندر ترکمن حرکت کرد. گرچه در مدتزمان حضور در حج مرتب تماس میگرفت اما برای شهرام کر آن چیزی که از خانم فرماندار در ذهنش مانده دست تکان دادن لحظه آخر در اتوبوس است.
خوابی که خانم فرماندار را از فاجعه منا آگاه کرد
او توضیح میدهد که دو روز قبل از فاجعه منا مرجان نازقلیچی تماس گرفته و او را از خوابی که باعث نگرانیاش شده مطلع ساخته است. کر میگوید: همسرم خوابدیده بود که سیلی در حج راه افتاده و همه را با خود برده است. این خواب را برای همسفران خود هم تعریف کرده بود اما آنها جدی نگرفته بودند. از من خواست صدقه بدهم من هم جدی نگرفتم و از روی تنبلی مسئولیت صدقه را بره عهده خودش گذاشتم ولی سیلی آمد که همه آنها را برد و داغ دیدنش را بر جان ما گذاشت.
همسر خانم فرماندار خاطرات دیگری هم از حضور نازقلیچی در حج دارد. او که قبل رفتنش به حج با مخالفت استاندار روبهرو شده بود افراد زیادی را برای راضی کردن وی واسطه کرده بود. یکی از آن افراد آقای میرباقری مدیرکل سیاسی استانداری بود. شهرام کر میگوید: آقای میرباقری قول داده بود استاندار را راضی کند ولی در عوض خواسته بود که اگر همسرم به حج رفت در «حجر اسماعیل» برای او نماز بخواند. روزی از مکه تماس گرفت و گفت که به آقای میرباقری بگویید من به قولم عمل کردم و برای ایشان نماز خواندم.
در کنار وسایلی که از خانم فرماندار پس از فاجعه منا به کشور بازگشت دفترچه یادداشتی بود که برنامههای روزانهاش را در آن مینوشت. دریکی از صفحات این برگه نوشتهشده بود خواندن نماز برای بچهدار شدن برادر همسرش.
کُر دراینباره میگوید: برادر من مدتها پیش ازدواجکرده بود ولی بچهدار نمیشد. در دفترچه کارهای خانم فرماندار که از مکه به دست ما رسید نوشته بود خواندن دعا برای برادر من. آن زمان چیزی به من نگفته بود و من هم چیزی دراینباره به برادرم نگفتم. تا اینکه ۶ ماه بعد وقتی به برادر توضیح دادم که در دفترچه این موضوع را نوشته تأیید کرد که بعد از دعا به آنها گفته است. اما نکته جالب اینجاست وقتی ۱۴ تیرماه نهمین ماه از درگذشت او را گرامی داشتیم همسر برادرم بچهدار شد و یک پسر به دنیا آورد. همسرم هم یک لباس پسرانه کوچک بهعنوان هدیه برای آنها خریده بود و در وسایل گذاشته بود که به دستشان رسید.
داستان گواهی حج نیابتی مقام معظم رهبری و استاندار گلستان
همسر شهیده نازقلیچی توضیح میدهد که روزی خانم فرماندار از حج تماس میگیرد و نام پدر استاندار گلستان را میپرسد تا به نیابت از او حج کند. در دفترچه یادداشت او همین مسئله را در ۲۵ شهریور نوشته است. شهرام کر ادامه میدهد: نام پدر استاندار را پیدا کردم و به او گفتم. اما گواهی بدون امضا حج نیابتی او در حالی به دست ما رسید که خانم نازقلیچی بهپیش ما برنگشته است. در سال ۹۲ هم به نیابت از مقام معظم رهبری به حج رفت و گواهی آن حج هم در دست ما است. دنبال فرصت مناسبی هستم تا هر دو را تحویل بدهم. برایش شیعه و سنی فرقی نمیکرد و معتقد بود باید در کنار بزرگان کشور برای نیازمندان هم حج برود زیرا آنها کسی را ندارند.
شهرام کر در ادامه خاطراتش بهروز عید قربان میرسد. آن روز مشغول فراهم کردن مراسم عید بود زیرا عید قربان در بین اهل سنت و ترکمنها بسیار گرامی است. میگوید با او تماس گرفتند که حجاج در عرفه گمشدهاند اما این مسئله را جدی نگرفت. شب وقتی تلویزیون را میبیند به اهمیت مسئله پی میبرد. تماسهای مکرر او با مکه نتیجه نمیدهد. تنها خبری که دارد این است که پیکر نیمهجان همسرش را سوار آمبولانس کردهاند. لحظههای تلخی را پشت سر میگذارد و ثانیه به ثانیه بر نگرانیهای خانواده افزوده میشود.
گرچه امیدوار بود همسرش زنده باشد اما رفتار سعودیها و مدیریت ضعیف آنها در امدادرسانی نگرانیها را بیشتر کرده بود. نام مرجان نازقلیچی ابتدا در لیست مفقودان قرار میگیرد. اما چند روز بعد در لیست شهدا نوشته میشود تا همهچیز برای خانواده او به پایان برسد.
شهیده نازقلیچی در مکه دفن شد
دوباره در لیست مفقودان نام او را میخوانند و این باعث میشود دوباره خانواده او امیدوار شوند. اما ناگهان در آخرین لیست اعلام میکنند که پیکر او در بین شهدا در مکه دفن شده است. اوج مصیبت این لحظه بود. غم سنگینی بر ترکمنصحرا حکمفرما شد. مدتها است خانواده او منتظر بازگشت پیکر او هستند. چند بار آزمایش DNA آنها را امیدوار کرده بود که حداقل بتوانند در کشور خود بر مزارش حضور یابند ولی بازهم کارشکنیهای عربستان مانع این امر شد.
خانواده نازقلیچی اکنون تنها دلخوشی خود را خواندن فاتحهای بر مزار او میدانند و میگویند با این امید زندهاند. حنیف، پسر کوچک خانم فرماندار هم این روزها بیشتر از قبل دلتنگ است. شهرام کر میگوید آن زمان که اعلام شد همسرش شهید شده است حنیف متوجه ماجرا شده بود. او توضیح میدهد: حنیف در زمان عید میگفت که خوشحالم مادرم میآید چون برایم سوغاتی میآورد اما بعد از حادثه میگفت که مادرم زودتر بیاید من چیزی نمیخواهم. من هم میگفتم که پای مادرت شکسته است و در بیمارستان بستری است.
او با چشمانی پر از اشک و صدایی پر از بغض از حنیف میگوید و توضیح میدهد: آن زمان در بلاتکلیفی تلخی بودیم. نمیدانستیم مراسم بگیریم یا نه. حنیف در کوچه شنیده بود که مادرش فوتشده است. از من گریهکنان پرسید و جواب دادم نه پسرم مادرت فرشته شده و پیش خدا رفته است. وقتی جوابم را شنید اشکهایش را پاک کرد و به کوچه رفت تا با دوستانش بازی کند. حنیف باور دارد که مادرش پیش خدا زنده است.
حنیف می گوید مادرش فرشته است
همسر شهیده نازقلیچی ادامه میدهد: او مدتی پیش عمهاش زندگی میکند و هرروز صبح عمهاش او را بیدار میکند. روزی خودش صبح زود بیدار میشود. وقتی عمهاش به من گفت جدی نگرفتم. چندی پیش از او پرسیدم که مادرت را در خوابدیدهای؟ و در جواب من گفت که چند روز پیش صبح کنارم آمد و من را از خواب بیدار کرد. وقتی پرسیدم که مادرت نیست چه حسی داری جواب تلخی داد و گفت که میخواهم پیشش بروم. بااینکه میداند هیچ راهی جز مرگ برای دیدن مادرش نیست. او همیشه میگوید مادرم فرشته شده و با این جمله زندگی میکند.
آنها هرروز به فکر خانم فرماندار هستند. همسرش میگوید تنها دلخوشی زندگیاش خاطرات خوشی است که باهم داشتند. وضعیت مادر و خواهر کوچکتر خانم فرماندار هم بهتر از همسر و فرزندانش نیست.
شهرام کر خاطرهای هم از آنها بیان میکند و میگوید: روزی خواهر کوچکتر مرجان بهشدت گریه میکرد و مادرش میگفت که او چیزی را پنهان کرده است. وقتی با او صحبت کردم توضیح داد که مرجان قبل از اعزام به حج به ملیحه گفته بود اگر در عربستان درگذشت جنازهاش را همانجا دفن کنیم و او را به کشور برنگردانیم. به ملیحه گفته بود چون مادرم لجباز هست به تو میگویم و تو هم پیگیر این باش. وقتی ملیحه از او پرسیده بود تو که فرزند کوچک داری چگونه از مرگ حرف میزنی جواب داده بود به دلیل شرایط کاری من بچهها به پدرشان عادت کردهاند و نگران آنها نیستم.
حال یک سال از نبود مرجان نازقلیچی میگذرد و خانواده او معتقدند چیزی نمیتواند جلوی اراده و خواست خدا را بگیرد. آنها سعی میکنند دوری عزیزترین فرد زندگی خود را تحمل کنند و اعتقاددارند که بهترین درجات دنیا و آخرت را کسب کرد. بانویی که به فرهنگ ترکمن حساس بود و در همه مراسمها بالباس سنتی خود حاضر میشد. همسرش میگوید که تازه درک کرده خانواده شهدا و جاویدالاثر چه حسی دارند.
یک سال از درگذشت بانوی تاریخساز ترکمن گذشت. عید قربان امسال سایر ترکمنهای گلستان هم در غم از دست دادن عزیزان خود عزادار هستند اما همگی خود را تسلیم اراده حق میدانند و میگویند تنها چیزی که آنها را آرام میکند این است که عزیزانشان در لباس احرام و در مسیری که برای خدا بود به سمت زندگی آخرت خود حرکت کردند.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب