دفاع مقدس

دفاع همچنان باقی است

روایتی از خلبان شهیدی که دفاع از کشور را به زندگی در آمریکا ترجیح داد

در کوران جنگ، شرکت آمریکایی «بِل» که شجاعت و رزم‌آوری خلبانان ایرانی را شنیده و دیده، برای آن‌ها دعوت‌نامه و پیشنهاد اقامت در آمریکا می‌فرستد. «ابراهیم فخرایی» یکی از خلبان‌هایی‌ بود که دعوت‌نامه را نپذیرفت؛ یکی از کسانی که حاضر نشد آتش و خاک و خون را رها کرده و پا به زندگی پرزَرق‌وبرق آمریکایی بگذارد.

کد خبر: ۲۵۸۲۰۷

تاریخ انتشار: ۰۷ مهر ۱۳۹۶ - ۱۴:۳۹ - 29September 2017

به گزارش دفاع پرس از مشهد، بزرگ‌ترین یار و یاور حسین(ع)، عباس(ع) بود. او فرزند علی(ع) و برادر حسین(ع) بود، با این حال هرگز برادر خود را به نام صدا نزد. علی (ع) در شب شهادتش حسین را به عباس(ع) سپرده بود و این علمدار باوفا همراهی و خدمت به حسین‌(ع) را تا لحظه پایان بر خود واجب می دانست. او بهترین الگوی رشادت بود. زیرا پرچم‌دار سپاه بود و پرچم را به دست رشیدترین و شجاع‌ترین رزم‌آور لشکر می‌سپارند.. شمر به خیمه‌های امام حسین(ع)نزدیک می‌شود و عباس، عبداللّه‏، جعفر و عثمان (فرزندان امام علی (ع)که مادرشان ام ‏البنین علیها‏السلام بود) را صدا می‌زند. آنها بیرون می‌آیند. شمر می‌گوید: «از عبیداللّه‏ برایتان امان گرفته‏ام». آنها همگی می‌گویند: «خدا تو را و امان تو را لعنت کند. ما امان داشته باشیم و پسر دختر پیامبر امان نداشته باشد؟!»

ما را سری‌ست با تو که گر خلق روزگار

دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم

از بین 100 هزار نفر که برای آزمون خلبانی ثبت‌نام کرده بودند، سی‌وشش نفرشان توانسته بودند مجوز پذیرش بگیرند. در دوره آموزش این سی‌وشش نفر، به‌جای این که دانشجوها به آمریکا روند، استادخلبان‌های آمریکایی به ایران می‌آمدند. یک روز در یکی از کلاس‌هایشان، استاد، یک دانشجوی ایرانی را تحقیر و به او توهین کرده بود. ابراهیم، از جا برخاسته و پاسخ توهین استاد را با مشتِ گره‌کرده داده بود. خبر مشت ابراهیم و دندان‌های خرد شده استاد در دانشکده می‌پیچد و فرمانده وقت هوانیروز، ابراهیم را فرا می‌خواند. جرم ابراهیم سنگین است و جریمه‌اش زندان و اخراج از دوره.

ابراهیم می‌گوید: «اگر به خودم توهین کرده بود که می‌کشتمش». استاد می‌گوید: «احسنت! ایران برای دفاع از خودش به این‌چنین خلبان‌هایی نیاز دارد».

ابراهیم دوره خلبانی را پشت سر گذاشت. عراق به ایران حمله کرده بود. سال 1359، در یکی از مأموریت‌ها، بالگرد ابراهیم مورد اصابت گلولة دشمن قرار گرفته و در کارون سقوط می‌کند. ابراهیم با کمک بومی‌های منطقه خود را نجات می‌دهد. بعدها خودش تعریف می‌کند که «زمانی که هلی‌کوپتر را زدند، من احساس کردم در دامن بی‌بی فاطمة زهرا(س) هستم و ایشان چادرش را جلو گلوله‌ها گرفته بود».

غوغای جنگ ادامه دارد. شرکت آمریکایی «بِل» که شجاعت و رزم‌آوری خلبانان ایرانی را شنیده و دیده، برای آن‌ها دعوت‌نامه و پیشنهاد اقامت در آمریکا می‌فرستد. ابراهیم یکی از خلبان‌هایی‌ بود که دعوت‌نامه را نپذیرفت؛ یکی از کسانی که حاضر نشدند آتش و خاک و خون و دربه‌دری دفاع از وطن را رها کرده و پا به دنیای آرامش و آبادانی و زندگی پرزَرق‌وبرق آمریکایی بگذارند.

... در شلمچه و شرق بصره غوغایی برپاست. ابراهیم پای در رکاب بالگرد «کبری» می‌گذارد و به دشمن می‌تازد.

... پانزدهم اسفندماه سال 1365، بالگرد ابراهیم برای آخِرین بار مورد اصابت قرار می‌گیرد و ابراهیم و آتش و بالگرد در خاک عراق سقوط می‌کنند.

نیمه‌های سال 1378 از نیروهای گروه تفحّص منطقة شلمچه و دارخوین به خانوادة «فخرایی» خبر می‌دهند که یک پلاک تازه پیدا شده است...

بر اساس زندگی‌نامه خلبان شهید «ابراهیم فخرایی»

انتهای پیام/ 


ادامه مطلب

[ جمعه 7 مهر 1396  ] [ 3:35 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

اعزام اولین رزمندگان روحانی به جنگ

در سومین روز از تجاوز دشمن بعثی عراق به میهن اسلامی اولین گروه از طلاب و روحانیون حوزه برای مقابله با نیروهای بعثی به مرز اعزام شدند.

کد خبر: ۲۵۹۷۵۲

تاریخ انتشار: ۰۶ مهر ۱۳۹۶ - ۰۸:۰۰ - 28September 2017

اعزام اولین رزمندگان روحانی به جنگ

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، در سومین روز از تجاوز دشمن بعثی عراق به میهن اسلامی اولین گروه از طلاب و روحانیون حوزه برای مقابله با نیروهای بعثی به مرز اعزام شدند. به همین مناسبت دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم اطلاعیه ای به این شرح منتشر کرد:

هو الظاهر و الغالب اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا و ان الله علی نصرهم لقدیر

کارتر، سادات و صدام حسین را وادار کرده است که با ما بجنگند.(امام خمینی)

در پی مراجعات مکرر طلاب و فضلای حوزه در رابطه با جنگ تحمیلی امپریالیسم آمریکا از طریق رژیم دست نشانده بعثی عراق و اعلان آمادگی برای شرکت در جهاد مقدس با برادران ارتشی و سپاه پاسداران در جنوب و غرب کشور دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم ترتیب اعزام برادران روحانی را در اسرع وقت انجام داد. تا با دلاوری های بی نظیر خود فصل نوینی در تاریخ انقلاب اسلامی بگشایند باشد تا برای همیشه زمینه هرگونه فساد و تباهی قلع و قمع و در سایه رهنمودهای بزرگ رهبر انقلاب ایران امام خمینی مدظلله سربلند و پیروز گردیم.

انتهای پیام/ 


ادامه مطلب

[ پنج شنبه 6 مهر 1396  ] [ 5:27 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

قربانی نا قابل

شهید امجد رحیمی در فرازی از وصیتنامه خود می‌نویسد: ای مادر و ای پدر عزیزم! آیا از این‌که توانسته‌ای در مهم‌ترین برهه‌ا‌ی از زمان و آن هم در زمانی که اسلام عزیز مورد حملات گوناگون گرگ‌های عصر و شب قرار گرفته است، قربانی ناقابلی اهدا کنی، خرسند نیستی؟

کد خبر: ۲۵۴۵۵۳

تاریخ انتشار: ۰۶ مهر ۱۳۹۶ - ۰۴:۳۰ - 28September 2017

به گزارش دفاع پرس از کرمانشاه، شهید امجد رحیمی در سال 1342  هجری شمسی در روستای گردکانه علیا از توابع شهرستان سنقر دیده به جهان گشود.

او تحصیلات ابتدایی خود را در روستای گردکانه علیا و تحصیلات راهنمایی ودبیرستان خود را در شهرستان سنقر سپری کرد ولی موفق به اخذ مدرک دیپلم نشد و تحصیلات خود را رها کرد.

او در زمان پیروزی انقلاب اسلامی در مسجد امیر المومنین (ع ) روستای گردکانه علیا فعالیت سیاسی داشت.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی وتاسیس سپاه پاسداران به استخدام رسمی سپاه در آمد و در پادگان امام حسین (ع ) تهران به فعالیت پرداخت ودر تاریخ 19/6/1361 هجری شمسی در منطقه سر دشت در درگیری با منافقین به درجه رفیع شهادت نائل آمد وپیکر پاکش در روستای گردکانه علیا به خاک سپرده شد.

فرازی از وصیت نامه شهید امجد رحیمی

... سلام ای مادر و ای پدر عزیزم! اکنون که کوله‌بار هجرت را بسته‌ام و خود را برای جهاد اصغر آماده کرده‌ام، امیدوارم که بتوانم در جهاد اکبر پیروز شوم و اکنون که مکتب اسلام خواسته است بتوانم خود را به عنوان سرباز بپرورانم.

پدرم! آیا از این‌که از وجود پرثمر عمرت یک شهید پرورش یافته و به مکتب الهی پیوسته است، افتخار نمی‌کنید؟

آیا از این‌که توانسته‌ای در مهم‌ترین برهه‌ا‌ی از زمان و آن هم در زمانی که اسلام عزیز مورد حملات گوناگون گرگ‌های عصر و شب قرار گرفته است، قربانی ناقابلی اهدا کنی، خرسند نیستی؟

 

انتهای پیام/


ادامه مطلب

[ پنج شنبه 6 مهر 1396  ] [ 5:26 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

روزشمار دفاع مقدس (6 مهر)

6 مهر 1396 هجری شمسی برابر با 7 محرم 1439 هجری قمری و 28 سپتامبر 2017 میلادی

کد خبر: ۲۵۷۸۸۸

تاریخ انتشار: ۰۶ مهر ۱۳۹۶ - ۰۰:۰۱ - 28September 2017

روزشمار دفاع مقدس (6 مهر)

رویدادهای مهم این روز در تقویم هجری شمسی (6 مهر)

• صدور اولین قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل در خصوص جنگ تحمیلی عراق علیه ایران (1359 ه.ش)

• اشغال سوسنگرد توسط دشمن متجاوز بعثی (1359 ه.ش)

• شهادت شهید عزت ‏الله شمگانی (1360 ه.ش)

• شهادت شهید مهدی سلیمان‌پور (1360 ه.ش)


ادامه مطلب

[ پنج شنبه 6 مهر 1396  ] [ 5:26 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

نام اولین گروه توپخانه سپاه چگونه انتخاب شد؟

سازماندهی گردان­‌های توپخانه در قالب گروه توپخانه با ماه محرم سال 1361 و اجرای عملیات «محرم» همزمان شد و همین امر باعث شد تا اولین گروه توپخانه سپاه که در این ایام شکل گرفت، نام «61 محرم» را به خود بگیرد.

کد خبر: ۲۵۶۹۸۷

تاریخ انتشار: ۰۶ مهر ۱۳۹۶ - ۱۱:۳۱ - 28September 2017

به گزارش دفاع پرس از مشهد، پس از شروع به کار توپخانه در سپاه پاسداران که در قالب گردان های مستقل و بعضا توپخانه­ لشکر به کار خود ادامه می دادند، در سال 1361 بعضی فرماندهان سپاه به این فکر افتادند که به گردان­ های توپخانه نظم داده و آنها را تحت عنوان گروه توپخانه سازماندهی کنند.

این طرح بالاخره همزمان با عملیات محرم در آبان ماه 1361 که مصادف با ماه محرم شده بود جنبه ی عملی پیدا کرد و اولین گروه مستقل توپخانه ی سپاه به فرماندهی پاسدار شهید حسن غازی تاسیس و شروع به کار کرد.

از آنجا که نام هر یگان نظامی از یک کلمه و یک عدد تشکیل می شود، می بایست برای این یگان نامی انتخاب شود و در این راستا نام­ های زیادی پیشنهاد می شود تا اینکه بنا به گفته بعضی از فرماندهانی که در آن زمان حضور داشته اند از جمله سردار زهدی. با توجه به موقعیت مناسب زمانی یعنی محرم سال 1361 و همچنین در جریان بودن عملیات محرم و برپایی مراسم عزاداری محرم به مناسبت شهادت حضرت امام حسین (ع) و یارانش در محرم سال 61 هجری قمری، نام محرم و 61 در بین فرماندهان مطرح می­ شود و در نهایت نام زیبا و با مسمای 61 محرم را برای این گروه انتخاب می‌شود و به تصویب فرماندهان وقت سپاه می­ رسد و بدین ترتیب اولین گروه توپخانه سپاه شکل می گیرد و پاسدار شهید حسن غازی به فرماندهی آن انتخاب می شود. هرچند ابلاغ رسمی فرماندهی برادر حسن غازی از طرف فرماندهی کل سپاه سال 1362 را نشان می دهد ولی مدارک بجای مانده از جمله صورتجلسه یکی از سمینارهای فرماندهان توپخانه سپاه که در تاریخ 14 و 15 اسفند 1361 برگزار شده نشان می دهد که گروه توپخانهٔ 61 محرم در آن تاریخ  به عنوان تنها گروه توپخانه فعال بوده است.

سردار محسن رضایی فرمانده کل سپاه پاسداران طی نامه شماره 17680 مورخه 6 مهرماه 1362 حسن غازی را به عنوان فرمانده و غلامعلی سپهری را به عنوان معاون گروه تعیین می کند گروه تحت کنترل عملیاتی قرار گاه خاتم الانبیاء(ص) قرار می گیرد.

اولین گروه توپخانه در سپاه

گذشته از گفته ی فرماندهان سپاه و بخصوص فرماندهان توپخانه ی سپاه مدارک بجای مانده از روزهای اول دفاع مقدس نیز گویای این واقعیت است که گروه توپخانه ی 61 محرم اولین گروه توپخانه ی سپاه است، از جمله صورتجلسه ی یکی از سمینارهای فرماندهان توپخانه ی سپاه که در تاریخ 14 و 15 اسفند 1361 برگزار شده گواه این واقعیت است. در ابتدای این صورتجلسه می خوانیم: « طی سمینار 2 روزه ای که با خواست خدا با شرکت فرمانده توپخانه لشکرها، و آتشبارهای تابعه مرکز توپخانه و گروه 61 توپخانه (محرم) در قرارگاه خاتم الانبیاء (ص) بر موارد: الف: آخرین وضعیت توپخانه های لشکرها ب: چارت تشکیلاتی توپخانه ج: آموزش تاکتیکی توپخانه، تشکیل شد.

61 محرم به عنوان گروه مادر

یکی دیگر از اسنادی که در آن از گروه توپخانه ی 61 محرم یاد شده و بیشتر موارد آن مربوط به این گروه است رونوشت صورتجلسه ی مورخ 31 شهریورماه 1362 است. این جلسه بین مسئولین ستاد مرکز توپخانه ی سپاه و گروه توپخانه­ 61 محرم برگزار شده است. در آخرین بند این صورتجلسه آمده است که: «گروه 61، یک گروه مادر است و از روی آن باید گروه های دیگر بوجود آید. این گروه تحت امر قرارگاه کربلا از نظر پشتیبانی و تامین تدارکات است ولی از نظر عملیاتی تحت امر قرارگاه خاتم الانبیاء(ص) است و برادر حاجی زاده شرح وظائف کلیهٔ واحدها را ابلاغ خواهند  کرد و نیروها را به برادر توکل معرفی خواهند نمود که البته نظر و دقت برادر غازی در  اینجا شرط است.

حسن غازی اولین فرمانده گروه توپخانه ۶۱ محرم

اسناد موجود نشان می دهد که شهید حسن غازی قبل از تشکیل گروه توپخانه 61 محرم فرماندهی گردان موسی بن جعفر(ع) را بر عهده داشته است ولی پس از تشکیل این گروه (با ادغام گردان­های موسی بن جعفر(ع) و گردان روح الله) به عنوان اولین فرمانده آن انتخاب می شود. تا اینکه در تاریخ 11 اسفندماه 1362 در منطقه طلائیه به درجه رفیه شهادت نائل می ­شود. او به عنوان اولین فرماندهٔ شهید توپخانه سپاه و اولین شهید گروه توپخانه 611 محرم نامش جاودان شد.

61 محرم بعد از شهید غازی

پس از شهادت حسن غازی گروه توپخانه 61 محرم نیز دچار تغییراتی شده و مجدداً با ادغام گردانهای قدس (105 م.م) و روح الله (130 م. م) راه اندازی می شود و رضا صادقی فرماندهی گردان قدس را برعهده می گیرد و سکاندار فرماندهی گردان روح الله را سردار شهید مصطفی تقی جراح عهده­دار می­شود. این دو گردان در جبههٔ غرب (گردان قدس ) و  جبهه جنوب (گردان  روح الله) رزمندگان اسلام را پشتیبانی می کردند.

گردان قدس

این گردان به عنوان اولین واحد توپخانه سپاه در تاریخ 60/11/10 با سه اراده توپ 105 م. م که از ارتش به امانت گرفته شده بود در پادگان ابوذر ( سرپل زهاب ) تشکیل شد و در زیر ارتفاعات بازی دراز فعالیت خود را بر علیه دشمن بعثی آغاز کرد. سپس با توجه به نیاز رزمندگان اسلام به آتش پشتیبانی بیشتر و همچنین قابلیت­هایی که نیروهای سپاه در امر بکارگیری توپخانه از خود نشان داده بودند به تدریج از سه قبضه به 15 قبضه افزایش یافت و منطقهٔ وسیعی ( از چنگوله  تا جوانرود) را زیر پوشش آتش خود قرار دادند و زمانی که این توپخانه سازماندهی می­شود نام آن گردان 222 قدس می­نامند. این گردان طی نامه شماره 2127 تاریخ 10 بهمن ماه 1362 تحت امر قرارگاه نجف قرار می گیرد. در ابتدای سال 1363 شش قبضهٔ دیگر توپ 105 م. م از طرف ارتش تحویل این گردان می­شود. اما در اواسط همین سال با توجه به سازمان جدید  گروه و ورود و تشکیل یک گردان کاتیوشا گردان قدس منحل و توپهای 105 م.م به ارتش تحویل می گردد. آنچه مسلم است قبل از ادغام گردان قدس در گروه توپخانهٔ 611 محرم این گروه وجود داشته است.

فرماندهی این گردان ابتدا بر عهدهٔ حسن خالکی بوده و پس از او رضا صادقی به فرماندهی آن انتخاب می شود.

گردان روح الله

این گردان نیز که شامل قبضه های 130 م.م بوده توپهای آن از دشمن به غنیمت گرفته شده و در منطقهٔ جنوب زیر نظر مرکز توپخانهٔ سپاه شکل می گیرد و فرماندهی آن را شهید تقی مصطفی جراح به عهده داشته است. این گردان در عملیات والفجر چهار بعنوان یکی از گردانهای گروه توپخانه 611 محرم شرکت داشته است.

واگذاری 61 محرم به نیروهای خراسان

گروه توپخانهٔ 61 محرم ابتدا زیر نظر مرکز توپخانهٔ سپاه پاسداران تشکیل می شود که نیروهای آن از بین نیروهای تخصصی سراسر کشور انتخاب شده بودند ولی بعدها با توجه به  روش سپاه در واگذاری هر یگان رزم به یکی از استانهای کشور جهت تامین نیروی انسانی و پشتیبانی لجستیکی گروه توپخانه 61 محرم به نیروهای خراسان واگذار می شود.

طبق صورتجلسهٔ مورخه 1363/6/7 که با حضور جعفرزاده (مسئول ستاد یگان ) قلعه نوئی (دفتر تحقیقات سپاه چهارم) محمدی (پرسنلی منطقهٔ چهار) زمانیان (تدارکات منطقهٔ چهار) اعتدالی (ستاد منطقهٔ چهار) و فرهادیان (معاونت  ستاد یگان)  برگزار می گردد در رابطه با تحویل یگان به منطقه چهار بحث می­‌شود.

گسترش گروه توپخانه 61 محرم

در سال 1363 با توجه به موفقیت‌های گروه توپخانه 61 محرم به عنوان اولین گروه توپخانه سپاه، فرماندهان تصمیم به گسترش و تجهیز کردن توپخانهٔ سپاه می گیرند، از طرفی دانشکدهٔ توپخانهٔ سپاه در اصفهان راه  اندازی می شود و از طرفی گروه توپخانهٔ 63 خاتم الانبیاء(ص)  در غرب کشور تشکیل می شود و همچنین تعدادی از نیروها برای آموزش کاتیوشا اعزام می شوند، که پس از انحلال گردان قدس و تحویل توپهای آن به ارتش، گروه 61 محرم شروع به گسترش  نموده و گردانهای دیگری به آن افزوده می شوند. همچنین در همین سال رضا صادقی فرمانده وقت گروه توپخانهٔ 61 محرم برای راه اندازی گروه توپخانهٔ 63 خاتم الانبیاء(ص) فراخوانده می شوند و شهید مصطفی تقی جراح که جانشین وی بودند به فرماندهی گروه  61 محرم  برگزیده می شود.

در پایان شایان ذکر است در فاصله شهادت حسن غازی در عملیات خیبر به عنوان اولین شهید گروه توپخانه 61 محرم که فرماندهی این گروه را بر عهده داشت تا شهادت سردار شهید غلامرضا سمایی آخرین شهید این گروه که در راه دفاع از حرم آل الله در آبان­‌ماه سال گذشته در سوریه جرعه نوش شهادت شد 130 تن از کادر گروه توپخانه 61 محرم به فیض شهادت نائل آمدند.

انتهای پیام/


ادامه مطلب

[ پنج شنبه 6 مهر 1396  ] [ 5:25 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

سفر آیت الله العظمی «نوری همدانی» به جبهه

آیت الله العظمی نوری همدانی از جمله علمایی است که درماه‌های اول جنگ، کلاس درس خویش را تعطیل و به همراه جمع زیادی از شاگردان خود عازم مناطق جنگی شد.

کد خبر: ۲۵۹۷۶۷

تاریخ انتشار: ۰۶ مهر ۱۳۹۶ - ۱۲:۰۰ - 28September 2017

سفر آیت الله العظمی «نوری همدانی» به جبههبه گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، آیت الله العظمی نوری همدانی از جمله علمایی است که در ماه‌های اول جنگ، کلاس درس خویش را تعطیل و به همراه جمع زیادی از شاگردان خود عازم مناطق جنگی شد، ایشان خاطرات خود را مبنی بر اولین سفر به جبهه های نبرد بنا به درخواست نگارنده این سطور چنین بیان داشته اند:

اوایل نیمه دوم سال تحصیلی 1359 که تازه درس های حوزه علمیه قم آغاز شده بود شعله آتش جنگ تحمیلی عراق با مملکت ایران زبانه کشید که همه قدرت های استکباری به حمایت از عراق برخاستند. این جنگ همان طور که حضرت امام خمینی رضوان الله علیه فرمودند: از الطاف خفیه خداوند بود که انقلاب اسلامی ایران را تثبیت کرد و به دشمنان اسلام فهماند که این انقلاب ریشه در اعماق دل های مردم مسلمان ایران دارد و این دلاور مردان با فداکاری و دادن جان عزیز و خون های گرم و رنگین خود آن را حفظ می کنند.

به علاوه این جنگ هشت ساله چهره ها را شناساند و سنگ محکمی بود که گفتار پر ارزش خداوند را که فرمود: «و لنبلوکم حتی نعلم المجاهدین منکم و الصابرین» یعنی شما را امتحان می کنیم تا مجاهدان و صبر پیشگان از دیگران معلوم گردد، متجلی ساخت.

و بالاخره اینجانب در درس خود که تازه در مسجد اعظم و در روز چهارشنبه شروع کرده بودم به حضار محترم درس پیشنهاد کردم لازم است به جبهه ها مسافرت کنیم و در کنار برادران مجاهد باشیم. در نتیجه این پیشنهاد، حدود یکصد نفر از آن جمع، آمادگی خود را برای حرکت به سوی جبهه ها جنگ اعلام داشتند، روز پنج شنبه از قم به مقصد جبهه غرب حرکت کردیم و شب جمعه را در کرمانشاه وارد محضر پر نور شهید محراب آیت الله اشرفی اصفهانی رضوان الله علیه شدیم. در نماز جمعه با شکوهی که به امامت حضرت آیت الله اشرفی اصفهانی اقامه می شد قبل از خطبه های نماز جمعه صحبت کردم و مطالبی درباره عظمت و موقعیت انقلاب اسلامی و لزوم شرکت در جبهه و جهاد بیان نمودم.

بعد از ظهر آن روز مجمع با شکوهی از علما و غیر علما در کرمانشاه تشکیل شد و شهید بزرگوار از جبهه جنوب آمده بود و مطالبی از بمباران دزفول و اوضاع جبهه جنوب را تبیین کردند که بیان نافذ آن شهید والا مقام در تهییج مردم برای حرکت به سوی جبهه ها بسیار موثر واقع شد.

روزشنبه در خدمت آن شهید محراب در مجمع بزرگ علما و طلاب محترم که یکصد نفر از ان ها همراه بنده از قم حرکت کرده بودند و تعداد زیادی در کرمانشاه به ما ملحق شدند تکبیر گویان به طرف سرپل ذهاب حرکت کردیم و در آن مجمع بسیار با شکوه مجتهدین اسلام که از پاسداران عزیز و ارتش و بسیج تشکیل شده بود حضور یافتیم. قوای نظامی و انتظامی حاضر در جبهه پس از اینکه به ما لطف و محبت کردند یک لباس رزم برای آیت الله اشرفی اصفهانی و یک دست لباس رزم هم برای اینجانب آوردند. افتخار پوشیدن این لباس را پیدا کردیم. بعد از نماز ظهر و عصر به امامت آیت الله اشرفی اصفهانی و سخنرانی بعد از نماز به طرف ایلام حرکت کردیم. پس از بازدیداز جبهه های ایلام، در ظرف چند روز به شهرهای ایوان غرب، گیلانغرب، موسیان، مهران، دهلران و قصرشیرین رفتیم و در هر شهری در اجتماع نیروهای رزمنده شرکت می کردیم و با بیان آیات قرآن مجید در رابطه با جهاد و قتال با دشمنان اسلام و مستکبران، همچنین خطبه هایی از نهج البلاغه و احادیث اسلامی، انجام وظیفه می کردیم.

آیت الله العظمی نوری همدانی در ادامه خاطرات خواندنی خود ضمن تمجید از شخصیت مرحوم آیت الله حیدری ایلامی، چنین اضهار می کنند:

در چند کیلومتری ایلام در یکی از جبهه ها خدمت آیت الله حیدری رسیدیم. این عالم بزرگوار با اخلاص با صفای خود درآن جبهه ها به مجاهدین اسلام خدمت می کردند. برای آن ها غذا می پختند، لباسشان را می شست، حتی به من می گفت من مشغول ساخت یک حمام در این جبهه هستم تا فرزندان من از این جهت هم در مضیقه نباشند. صفا و اخلاص این مرد برگوار که بعدها به عنوان یکی از اعضای خبرگان رهبری انتخاب شد بسیار آموزنده و جالب بود و حضور او در جبهه های غرب مانند حضور آیت الله حاج میرزا جواد آقا تهرانی در جبهه های جنوب یک دنیا تعهد و اخلاص و صفا به همراه داشت.

آیت الله نوری همدانی در این سفر در بیمارستان ایلام از مجروحان جنگی عیادت کرد و در جلسات متعدد نیروهای رزمنده حضور یافت و با شهید علی اکبر شیرودی و همرزمان او ساعاتی صحبت کرد.

انتهای پیام/ 


ادامه مطلب

[ پنج شنبه 6 مهر 1396  ] [ 5:24 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

ماجرای رزمنده‌ای که تاریخ ولادت و شهادتش عاشورا بود

رئیس سازمان اسناد و مدارک دفاع مقدس درباره حال و هوای جبهه‌ها در ایام محرم گفت: برخی رزمندگان در ایام محرم نیز در جبهه بودند. حال و هوای معنوی خاصی در این ایام حکم‌فرما بود. رزمندگان در سنگرهای اجتماعی کوچک یا سنگرهای بزرگ جمع می‌شدند و به عزاداری می‌پرداختند.

کد خبر: ۲۵۹۹۲۳

تاریخ انتشار: ۰۶ مهر ۱۳۹۶ - ۱۳:۳۳ - 28September 2017

ماجرای رزمنده‌ای که تاریخ ولادت و شهادتش عاشورا بودبه گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، سردار «غلامرضا علاماتی» رئیس سازمان اسناد و مدارک دفاع مقدس، ظهر امروز (پنج‌شنبه، ششم مهرماه) به همراه همسر و دختر خود در برنامه «خانواده» شبکه یک سیما حضور یافت.

 

سردار علاماتی در این برنامه با اشاره به روزهای نخست حضور خود در جبهه، اظهار داشت: 22 ساله بودم که به جبهه اعزام شدم و به مدت پنج سال خدمت کردم. مدتی بعد از اعزام به جبهه، ازدواج کردم و یک سال بعد خداوند فرزند دختری به من اعطا کرد.

وی در پاسخ به این سوال مجری که چگونه فرزند و همسر خود را رها کردید و به جبهه رفتید، گفت: در آن زمان حضور در جبهه و دفاع در برابر دشمن اولویت اول مردم بود. همچنین امام خمینی(ره) فرموده‌ بودند «جنگ در راس همه امور است»؛ ما نیز به عنوان سرباز این انقلاب وظیفه داشتیم به جبهه برویم و ادای تکلیف کنیم. مواقعی پیش می‌آمد که من چهار ماه به خانه نمی‌آمدم و همسرم در این مواقع پشتیبان من و خانواده‌مان بود.

رئیس سازمان اسناد و مدارک دفاع مقدس در تشریح خاطره‌ای از ایام محرم در جبهه، عنوان کرد: همرزمی به نام «حسین» داشتم که وی در روز عاشورا به دنیا آمده بود. در سال 1361 در حالی که نیروها قصد داشتند محور  پیرانشهر به سردشت را باز کنند، حسین در ظهر عاشورا به شهادت رسید.

وی افزود: برخی رزمندگان در ایام محرم نیز در جبهه بودند. حال و هوای معنوی خاصی در این ایام حکم‌فرما بود. رزمندگان در سنگرهای اجتماعی کوچک یا سنگرهای بزرگ جمع می‌شدند و به عزاداری می‌پرداختند و با عشق به امام حسین(ع) این ایام را سپری می‌کردند.

در ادامه، همسر سردار علاماتی بیان کرد: نبودِ همسرم در خانه سخت بود و باید برای فرزندانم نقش مادر و پدر را ایفا می‌کردم؛ اما می‌دانستم که ما نسبت به کشورمان وظایفی داریم. تمام امور خانه بر عهده خودم بود.  

دختر سردار علاماتی نیز در پایان این برنامه خاطرنشان کرد: نه به عنوان یک عضو از خانواده علاماتی، بلکه به عنوان یک شهروند باید بگویم که اگر ایثارگری و ازخودگذشتی ملت ایران نبود، امروز این استقلال را نداشتیم.

انتهای پیام/ 131


ادامه مطلب

[ پنج شنبه 6 مهر 1396  ] [ 5:23 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

پرونده فعال بسیجی فرمانده کل ارتش در قم + سند

امیر سرلشکر سیدعبدالرحیم موسوی فرمانده کل ارتش جمهوری اسلامی ایران، دارای پرونده فعال بسیجی در پایگاه چهار شهدای نوبهار مسجد امام حسین(ع) قم است.

کد خبر: ۲۵۶۱۹۶

تاریخ انتشار: ۰۶ مهر ۱۳۹۶ - ۱۵:۱۲ - 28September 2017

پرونده فعال بسیجی فرمانده کل ارتش در قم/ تصویر


ادامه مطلب

[ پنج شنبه 6 مهر 1396  ] [ 5:22 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

روایت رهبر انقلاب از پوشیدن لباس بسیجی

لباس نظامی و بسیجی برای ما آوردند. این اولین بار بود که من لباس نظامی می‌پوشیدم، شاید تا آن وقت هیچ روحانی لباس نظامی نپوشیده بود.

کد خبر: ۲۵۸۹۵۴

تاریخ انتشار: ۰۳ مهر ۱۳۹۶ - ۰۸:۰۰ - 25September 2017

روایت رهبر انقلاب از پوشیدن لباس بسیجی

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، رهبر معظم انقلاب در اولین حضور خود در جبهه های نبرد در کسوت یک بسیجی برای اولین بار لباس رزم به تن کرد. ایشان در این باره می گویند:

لباس نظامی و بسیجی برای ما آوردند. این اولین بار بود که من لباس نظامی می پوشیدم، شاید تا آن وقت هیچ روحانی لباس نظامی نپوشیده بود. حتی چند ماه بعد که روحانیونی به خرمشهر می آمدند و می رفتند و در جنگ شرکت می کردند با لباس و عمامه بودند. به تدریج گرایش به لباس نظامی پیدا کردند، اتفاقا آن شب لباس گشاد و بی ریختی را به ما داده بودند و یک کلاه هم سرمان گذاشتیم و چکمه پوشیدیم و یک کلاشینکف هم برداشتیم و رفتیم؛ البته من خودم کلاشینکف داشتم.

انتهای پیام/ 


ادامه مطلب

[ دوشنبه 3 مهر 1396  ] [ 3:38 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

دفاع یک نفره با توپ 106

وقتی به بالای ارتفاع رسید دیدم شهید «حسین ربانی نیا» است. تمام بدنش گرد و خاکی بود و چفیه‌ای روی سر و صورتش کشیده بود. گفتم: یک نفری؟! گفت: وضعیت این است. بقیه شهید شده‌اند. هرچه در توان دارم انجام می‌دهم. آنقدر با توپ 106 شلیک کرده بود که لوله توپ از شدت گرما کج شده بود.
کد خبر: ۲۵۵۷۶۵
تاریخ انتشار: ۰۳ مهر ۱۳۹۶ - ۰۳:۱۰ - 25September 2017
 

دفاع یک نفره با توپ 106به گزارش خبرنگار دفاع پرس از سمنان، دوران پر رمز و راز دفاع مقدس هر روزش برگی از دفتر هزار  برگ خاطرات رزمندگان است؛ خاطراتی که حتی تصور برخی از آنها حیرت انگیز است و این گزارش بخشی از خاطرات رزمندگان استان سمنان در جبهه هاست.

نجات از کانال پس از مجروحیت

هادی مظاهری

در تاریخ 20 بهمن 64 در قالب گردان موسی بن جعفر (ع)به فرماندهی برادر عزیز سردار سید تقی شاهچراغی و سردار شهید کیومرث نوروزی برای شرکت در عملیات والفجر 8 از شهرک ولی عصر(عج) خرمشهر حرکت نموده و به رودخانه اروند رفتیم.

گردان غواصی به پیش افتاد تا معابر و سیم خاردار های حلقوی و خورشیدی را باز کند.سوار قایق ها شده وآماده حمله بودیم. باران شدیدی می بارید. پس از یک ساعت، رمزعملیات با نام مقدس یا زهرا(س)صادر شد و قایق ها یه سمت جزیره ام الرصاص به حرکت در آمدند.

اولین تیمی بودیم که به ساحل جزیره رسیدیم. اروند خروشان بود و سرعت زیاد قایق ها باعث می شد که در هنگام برخورد موج به سینه قایق، نیرو ها به هوا پرتاب شوند.

 فشار دشمن زیاد بود. عراق آتش سنگینی می ریخت نارنجک های تفنگی صوتی دشمن که به آب های اروند می افتاد باعث ایجاد موج های بلند می شد که می توانست قایق ها را وارونه کند. یکی از این موج ها باعث شد کنترل قایق از دست قایقران خارج شودو به درون یکی از موانع سیم خاردار موجود داخل شویم.

نیرو های غواص برای باز کردن معبر آمدند اما کاری از پیش نبردند به ناچار خود را درون آب انداختیم لباس ها و بادگیرهایمان پاره شد به زحمت خود را به جزیره رساندیم و در آنجا درگیری مستقیم آغاز شد پس از چند ساعت در حین درگیری دشمن نارنجکی انداخت که در اثر انفجار ان پاها و سرم شدیدا مجروح شد با سه نفر دیگر از همرزم هایم درون کانال افتادیم.

 دیوار کانال در اثر یک انفجار روی سرمان آوار شد و نیمی از بدنمان زیر خاک قرار گرفت نمی توانستیم حرکت کنیم نیروهای خودی گمان می کردند که ماشهید شده ایم در آن تاریکی و ظلمت کسی ما را نمی دید و در حین حرکت بدن و صورت ما را لگد کوب کرده و عبور می کردند درگیری بسیار شدید بود در این اثنا دشمن منوری انداخت که در یک لحظه برادر بزرگوار آقای سیداسماعیل سیادت را دیدیم صدا زدم: سید سید کمکمان کن سید نشست پیشانی ام را بوسید و گفت آن دنیا شفاعتمان کن ورفت پس از چندی امدادگران رسیدن وما را از زیر آوار بیرون کشیدند.

 در بین امدادگرا رزمنده ای کم سن و سال ولی تیز و پر تلاش از شهرستان مهدی شهر بود که دائم مرا دلداری می داد و می گفت نترس نترس چیزی نیست نجات پیدا می کنی و درپی روحیه دادن به من بود بعد از آن توسط برادر عزیز آقای مجتبی طاهریان به ساحل جزیره منتقل شدم.

روحیه دفاع، ایستادگی و مردانگی

محمد علی کارگر مطلق

پاتک عراق در عملیلات محرم بود. به اتفاق 120 نفر در ارتفاعات حمرین (شرهانی)مستقر بودیم. از بالای تپه خودرویی را در جاده دیدیم که گرد و خاک راه انداخته بود و با سرعت حرکت می کرد. مقداری می رفت، سپس توقف میکرد و به تنهایی با توپ 106 مستقر در پشت خودرو شلیک می کرد و دوباره حرکت می کرد و در مکانی دیگر توقف و مجدد شلیک می کرد.

 وقتی به بالای ارتفاع رسید دیدم شهید حسین ربانی نیا است.تمام بدنش گرد و خاکی بود و چفیه ای روی سر و صورتش کشیده بود. گفتم: یک نفری؟!

 گفت: وضعیت این است. بقیه شهید شده اند. هرچه در توان دارم انجام میدهم. آنقدر با توپ 106 شلیک کرده بود که لوله توپ از شدت گرما کج شده بود. پرسیدم به چه علت این گونه شلیک می کنی؟

گفت: می خواهم دشمن بداند که منظقه تحت تسلط ماست و جرات و جسارت حمله را نداشته باشد.

از بالای همان ارتفاع 4 گلوله شلیک کرد.عراقی ها رد خودرویش را گرفته بودند و دائم کاتیوشا می زدند ،گفتم حسین جان ماشینت را بردار.کار دستمان می دهی ها!

در حال صحبت بودیم که یک گلوله کاتیوشا به ماشینش برخورد کرد و تکه تکه شدگفتم:دیگر برو،خیالت راحت شد که دیگر ماشین نداری؟

گفت:کارگر آر پی جی نداری می خواهم شلیک کنم...

گفتم: من می گویم آنقدر شلیک کرده ای که از گوشهایت دارد خون می آید تو می گویی آر پی جی بده؟!

روحیه دفاع و ایستادگی و مردانگی او تحسین برانگیز و برایم مایه تعجب بود.

 جنگ در اولویت است

محمد علی کارگر مطلق

شهید احمد مختاری از دوستان بسیار نزدیکم بود.روزی در جمع دوستان به شوخی گفت: اگر شهید شدید و ما را شفاعت نکردید در نزد امام حسین (ع) حالتان را می گیریم.

احمد روزی نامه ای به من داد که در آن نوشته بود: خواب دیدم که شما شهید شده اید. به شوخی گفتم: در خواب ببینی که من شهید شدم. من شهید بشو نیستم.  

در دوران جنگ تحمیلی ترک تحصیل کرد و به جبهه شتافت به او گفتم: احمد درست نیست که درس ت را رهاکردی و به جبهه آمدی.

گفت: امام بر ما تکلیف کرده است. امام فرموده جنگ در اولویت قرار دارد. نگفته است درس در اولویت قراردارد هر گردانی که اعزام می شد او نیز داوطلبانه همراه آنان می رفت. پس از پذیرفتن قطعنامه در زمین بند نمی شد.

 ناراحت بود می گفت:جنگ تمام شد و ما ماندیم. همیشه در فکر بود واز خدا تقاضای شهادت می کرد.در روزهای پایانی جنگ و در عملیات مرصاد بر علیه منافقین شرکت کرد و بالاخره به آرزوی قلبی خوش رسید. او عاشق شهادت بود.در همه صحنه های درگیری وارد می شد.هر جا کار سختی بود او هم حضور داشت. خدا روح مطهرش را شاد کند.

تواضع شهید زین الدین

 حسن فریدون

در عملیات محرم مواضع به طور کامل تثبیت نشده بود. دستور رسید که امام فرموده اند :عملیات را تا شهرک زبیدات ادامه بدهید تا مواضع به طور کامل تثبیت گردد،  نیرو ها سر از پا نمی شناختند و با خوشحالی وشوق وشور می دویدند.شب بود.آسمان از وجود منورهای دشمن خالی نمی شد.شب مانند روز روشن شده بود.با رشادت فراوان شهرک زبیدات نیز به تصرف رزمندگان اسلام درآمد.

صبح برای تثبیت مواضع سنگرها را احداث و تیربارها را مستقر کردیم.در فکر بودیم که چگونه با پاتک های دشمن که رفته رفته در حال آغاز بود مقابله نماییم که شهید زین الدین با موتور از راه رسید.

در این لحظه یک بسیجی اورا صدا زد. با وجود آتش دشمن همان وسط جاده موتور را گذاشت وبه سمت آن بسیجی رفت.سلام علیکی کرد.اورا بوسید وخسته نباشد گفت و بسیار گرم برخورد کرد و گفت: بفرمایید، در خدمت هستم.

آن بسیجی شروع به گلایه کرد و گفت: هیچ وسیله ای نداریم که سنگر درست کنیم.گونی،بیل و... می خواهیم. با لبخند پاسخ داد: چشم! پیگیری می کنم میگویم بیاورند.آخر روبوسی کرد.خداحافظی کرد ورفت واقعا باعث تعجب بود.

درپاتک شدید دشمن بدون خاکریز وجان پناه ایستاد و به صحبت های یک بسیجی گوش داد. این نمونه عالی اخلاق و فرماندهی در اسلام بود که خاطره ای بسیار شیرین و درسی فراموش نشدنی برای من بود.

تلاش بی وقفه سنگرسازان بی سنگر

محمد علی کارگر مطلق

انسان شدن هنر است. در جنگ همه چیز از روی صداقت بود. پس از عملیات کربلای 5 خط پدافندی داشتیم. دو خاکریز به فاصله 200 متر از هم در منطقه وجود داشت که درهنگام عملیات نتوانسته بودند این دو را به هم وصل کنند. تصمیم گرفته شد در این فضای خالی خاکریزی احداث شود.

چند لودر به همراه هفت الی هشت نفر راننده برای انجام این کار آمدند. به آنان گفتم: شما با این تعداد آمدید و 3 لودر آورده اید. ما بقی می خواهید لودر ها را هل بدهید.؟؟؟

گفتند: همگی راننده ایم. آمده ایم اگر کسی در حین کار به شهادت رسید فرد دیگری جایگزین شود و کار را ادامه دهد تا بتوانیم تا صبح کار را تمام کنیم. این در حالی بود که دشمن به شدت آتش سنگینی می ریخت.

در صحنه ای دیدم گلوله ای توپ مانند یک شی قرمز رنگ آتشین به سرعت به سمت لودر نزدیک شد و از کنار آن گذشت. رانندگان هم سر خود را خم می کردند.گلوله های رسام که در شب توسط دشمن نزدیک شلیک می شد، دید داشت و به واسطه نورش در شب مشاهده می شد.

رانندگان لودر را می دیدم که باشجاعت پشت دستگاه می نشستند و کار می کردند و با آمدن گلوله های رسام جا خالی می دادند.بالاخره با همت و توان این جهادگران با اخلاص خاکریز مورد نظر تا صبح احداث شد.

تلاش برای کسب علم در خط مقدم

حسینعلی عزیزی

در لشکر 17 علی ابن ابی طالب در گردان امام صادق(ع) که متشکل از نیروهای دامغانی و سمنانی که فرمانده آن برادر علی اکبر معصومیان بود خط پدافندی پاسگاه زید را از ارتش تحویل گرفتیم. پس از استقرا، کارهای اولیه را انجام دادیم. در میان گروهان بچه های دامغانی فردی به نام موسوی از بچه های نهضت سوادآموزی شهرستان بود. در خط سنگری را برای برپایی کلاس سوادآموزی مشخص نمودند و از افرادی که بی سواد بودند ثبت نام  به عمل آوردند و چند روز از این قضیه گذشت. یکی از روزها شهید بزرگوار سردار لشکر 17 علی ابن ابی طالب به همراه چند نفر به اتفاق فرمانده گردان از خط بازرسی داشتند.

در حین بازرسی به سنگری برخورد می کند که روی درب آن حروف ا- ب- پ نوشته بود. از فرمانده گردان سوال می کند که این چه سنگری است، آقای معصومیان به ایشان می گوید این سنگر کلاس نهضت سوادآموزی است.

 گفت معلم آن را بیاورند و آقای معصومی را می اورند و از ایشان قدردانی می کند و دستور تشویق می دهند و قابل ذکر است که افرادی که در کلاس شرکت می کردند دیگر می توانستند خودشان نامه هایشان را بنویسند و بخوانند و از آنان 2 نفر شهیدان جلالی و سلطانیه هستند وبالاخره ماموریت تمام می شود وخط را تحویل نیروی دیگری دادیم و موقعی که به انرژی اتمی پادگان لشگر آمدیم از طرف فرمانده لشگر به آقای موسوی یک ساعت مچی هدیه می دهند و در آن موقع هم ما برای عملیات والفجر مقدماتی آماده می شدیم.

تلاش برای رفتن به جبهه

علی مسلمان

در سال 65 به اتفاق شهید ابوالمعالی تصمیم گرفتم به جبهه بروم از طرفی در نظر داشتم زمان مدت اعزام طولانی نباشد که منجر به حذف ترمم شود. از بسیج تهران اعزام شدیم در آنجا دو اعزام داشتند

.یک اعزام،اعزام 45 روزه تخصصی بود که افراد بنا بر مهارت ها و تخصصشان اعزام می شدند.اعزام دیگر بیش از سه ماه بود که مخصوص نیروهای رزمی بود و ما نیز به ناچار تصمیم گرفتیم از طریق اعزام تخصصی عازم جبهه شویم که ترممان حذف نشود و در پاسخ به مسئول ثبت نام تخصصمان را الکترونیک بیان کردیم. پس از آن به قرارگاه خاتم الانبیاء(ص) اعزام شدیم. در آنجا دوباره از تخصصمان سوال کردند و ما هم به علت علاقه شدیدمان به جبهه تخصصمان را رزمی بیان کردیم.

در اینجا بود که با رفتن و اعزام ما به خط مقدم مخالفت شد و دو روز در قرارگاه سر گردان بودیم. هر روز به پرسنلی می­رفتیم و درخواست اعزام داشتیم که در جواب ما می گفتند: شما با کلک آمدید و نمی­توانید اعزام شوید و باید برگردید. عصر روز دوم بود که دیدیم فردی گرد و خاک گرفته با عینک آفتابی و با موتور تریل آمد و به پرسنلی رفت و شروع به بحث با مسئولین کرد.

در بین صحبت­هایش شنیدیم که می گفت: نیرو نداریم! بچه هایم خسته هستند... او فرمانده محور بود و درخواست نیرو داشت.در اینجا بود که با هم به سمت او رفتیم و گفتیم ما نیروهای رزمی هستیم ولی ما را اعزام نمی کنند.

او نیز پس از صحبت با مسئولین پرسنلی و قانع کردنش گفت: همین دو نفر هم غنیمت است و ما را سوار بر موتورش کرد و به سمت خط مقدم حرکت کردیم. وقتی به منطقه رسیدیم حجم آتش بسیار زیاد بود و متوجه شدیم که در هور العظعم قرار داریم و این اولین تجربه ما در جنگ بود.

همان شب به نگهبانی ایستادیم منطقه را نیز توجیه نبودیم.از همه طرف آتش می ریخت.کل نیروهای ما در آن منطقه 15 نفر بود.در حین نگهبانی فرمانده محور آمد.سوال کردیم عراقی ها در کدام قسمت قرار دارند؟ایشان گفت دور تا دور شما، و ما در محاصره هستیم. و ادامه داد: سنگر شما سنگر کمین است و نباید لو بروید.48

 ساعت بدون غذا و آذوغه و... مقاومت کردیم.دسترسی به عقب هم نداشتیم گرما طاغت فرسا بود و گرسنگی نیز فشار آورده بود مقداری نان کپک زده وجود داشت که غیر قابل استفاده بود ودر کنار هور به زمین ریخته بود. به سراغ آنها رفتیم و پس از برداشتن لایه های کپک زده  شروع به خوردن کردیم که پس از مدتی آذوقه ارسال شد. آن دوران، دوران خوب زندگیم است و افتخار می کنم که آن دوران را درک کرده ام و نقشی کوچک در دفاع مقدس داشتم.

تعبیر خواب شهید

علی اکبرعاطفیان

درسال 61 جهت شرکت در عملیاتی که برای پاکسازی چند روستا در بانه بود، آماده شدیم شهید ابولقاسم دهرویه در حال نوشتن وصیتنامه بود او فردی خوش سیما و مکبر نمازهای جماعت بود او لحظاتی خوابید که چندی بعد صدای گریه اش را در حالی که خواب بود شنیدیم.

رفتیم که بیدارش کنیم که شهید فرهاد معصومیان گفت: او را بیدار نکنید، قبلا هم چنین حالتی برایش پیش آمده بود. من بیدارش کردم و بسیار ناراحت شد. لحظاتی بعد بازگشت و گفت: بچه ها وضو بگیرید تا دعای توسل بخوانیم. و شروع به خواندن کرد و شدیدا اشک می ریخت.خواندن دعا تا صبح ادامه پیدا کرد.بچه ها بسیار اصرار کردند که واقعه را شرح دهد.اما او زیر بار نمی رفت.پس از سپیده صبح سردار مهدوی نژاد آمد و بچه ها موضوع را با ایشان در میان گذاشتند.

سردار نیز تقاضا کرد که واقعه را شرح دهد. بالاخره پس از کلی اصرار این گونه پاسخ داد: در خواب آقای سبز پوش و نورانی را دیدیم که مرا در آغوش گرفت.از ایشان پرسیدم آقا، چه زمانی ما پیروز می شویم؟ ایشان پاشخ دادند: تا یک ماه دیگر پیروزی بزرگی نصیب شما خواهد شد.

سپس توصیه به خواندن تسبیح حضرت فاطمه الزهرا (س) نمودند. مطلب دیگری هم فرمودند که خصوصی و مربوط به من است و نمی توانم بگویم. در این جا شهید دهرویه رو به سردار مهدوی نژاد کرد و گفت: من دو روز دیگر شهید خواهم شد و این در حالی بود که هیچ عملیاتی در پیش نبود و اوضاع کاملا آرام بود.پس از دو روز اعلام آماده باش کردند و خبر رسید که برای پاکسازی 3 روستا به نام-های قوز،دم قوز و ساوه چی از لوث وجود منافقین و کوموله و دموکرات حرکت نماییم.

پس از رسیدن به منطقه مورد نظر و محاصره روستا، درگیری آغاز شد و گلوله مستقیمی به پشت ایشان اصابت کرد. من بالای سرش بودم. ایشان تا لحظه شهادت امام زمان (عج)را صدا می زد و دائما ذکر یا مهدی را تکرار می کرد تا اینکه روح پاکش به ملکوت اعلی پیوست.

یک ماه بعد، خرمشهر به دست رزمندگان اسلام آزاد شد و ما خبر این آزادی غرور انگیز را از تلویزیون شنیدیم و این گونه بود که خواب شهید دهرویه تعبیر شد.

انتهای پیام/ 

ادامه مطلب

[ دوشنبه 3 مهر 1396  ] [ 3:38 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

.: تعداد کل صفحات :. [ <> [ 10 ] [ 11 ] [ 12 ] [ 13 ] [ 14 ] [ 15 ] [ 16 ] [ 17 ] [ 18 ] [ 19 ] [ > ]