دفاع مقدس

دفاع همچنان باقی است

پایانی بر ده هزار روز انتظار خانواده شهیدان محمدرضا طالبی زاده و حسن رجبعلی پور


حدیث شهدای مفقودالاثر یا به عبارتی جاویدالاثر، حدیث غریبی است. حدیث عشق و فراق؛ انتظار و امید است. داستان یعقوب ها و یوسف های زمانه ماست، اما نه؛ یوسف سالم به یعقوب رسید. اما یوسف های سرزمین من یا نرسیدند یا اگر رسیدند پلاکی بود یا نبود، استخوانی بود یا نبود و داستان شهیدان محمدرضا طالبی زاده و حسن رجبعلی پور داستان دو تن از این یوسف های عزیز این ملت بزرگوارند. اگرچه آنها به فردوس و رضوان الهی دست یافتند.
پایانی بر ده هزار روز انتظار خانواده شهیدان محمدرضا طالبی زاده و حسن رجبعلی پور

به گزارش گروه سایر رسانه های دفاروز پنجم مرداد جاری ساعتی قبل از ظهر گوشی موبایلم زنگ خورد و از آن سوی خط؛ یکی از خادمین شهدا (آقای حمیدرضا رستمی) خبر از دیدار با خانواده دو تن از شهدای غواص لشکر 41 ثارالله را داد که بزودی پیکر مطهرشان برای تشییع به کرمان وارد میشود.
قرار دیدار با خانواده شهدا برای ساعت یک بعدازظهر همانروز گذاشته شد. سعادتی نصیب شد تا در لحظه ابلاغ این پیام مهم به خانواده شهیدان محمدرضا طالبی زاده و حسن رجبعلی پور حضور داشته باشیم و شاهد شور و حال وصف ناشدنی خانواده ها از آمدن پیکر شهدایشان باشیم.
اولین قرار؛ بلوار باستانی پاریزی منزل شهید طالبیزاده از شهدای گردان غواص لشکر ثارالله است که در عملیات کربلای 4 مظلومانه با دستان بسته و لب تشنه به شهادت رسید.
پدر و مادر شهید از اصل خبر بی اطلاعند و شاید هم از دیدن جمعی که با دوربین و تجهیزات ظاهراً برای یک دیدار معمولی آمده اند؛ غافلگیر شدند.
همهی فرزندان خانواده ازدواج کرده و حالا در روزگاری که گرد پیری بر چهره پدر و مادر شهید نشسته؛ این دو بزرگوار یار و غمخوار یکدیگرند. به اتفاق مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران کرمان؛ تعدادی از همکاران ایشان و خبرنگاران، وارد منزل شهید میشویم. منزلی با نمایی قدیمی که بوی انتظار از درب و دیوار آن تراوش میکند.
تصاویر شهید بر دیوارهای منزل گویای دنیایی از دلتنگیهای پدر و مادری است که سرمایه ی عمر با برکت خود را با خدا معامله کردهاند. تصاویری که شهدا با هم گرفتهاند و امروز جایشان بسیار خالی است. عارف شهید غلامحسین خزاعی در کنار محمدرضا و یکی دیگر از همرزمان، نظاره گر حضور ما هستند. به راستی که دیوارهای خانه ها و شهرهایمان چه زیبا با تصاویر شهدا آراسته شدهاند. هیچ نقشی زیباتر از نقش شهدا نمیتواند پیام رسان ایثار و پایداری باشد.
و شهدا اینگونه برایمان افتخار آفریدند و نام ایران اسلامی را بر بلندای جهان طنین انداز کردند و پشتوانهای شدند برای عزت و عظمت امالقرای جهان اسلام.
گفتگوی کوتاه و شنیدنی بین پدر و مادر شهیدان محمدرضا طالبزاده و سردار حسنی سعدی مدیرکل بنیاد شهید با مقدمه چینی سردار برای اعلام خبر آمدن پیکر مطهر شهید؛ با قرائت فاتحهای آغاز میشود.
از کلام پدر شهید چنین برمیآید که محمدرضا 23 ساله و مجرد بوده که به شهادت میرسد اما اراده خداوند بر این قرار گرفته که خانواده شهید 29 سال یعنی بیش از ده هزار روز در انتظار پیکر شهید با یاد و خاطرات او سپری کنند.
هر چند پدر و مادر شهید به این سرنوشت راضیاند و میگویند محمدرضا خودش میخواست گمنام بماند اما در روزگاری که رهبر عزیزمان آیت الله خامنه ای به یاری شهدا نیاز داشت؛ آمدند و رخ نمایاندند.
آمدند تا بگویند نه در دوران دفاع مقدس و نه امروز؛ رهبر و مقتدایمان را تنها نمیگذاریم. با خود پیام ایستادگی در برابر ظلم و کفر و استکبار جهانی به سرکردگی امریکای خونخوار را آوردند. آمدند تا شاهدی باشند بر مقاومت ملت در برابر همهی زورگویان جهانی.
سردار حسنی با مقدمه چینی خبر را میدهد؛ از پایان چشم انتظاری پدر و مادر شهید خبر میدهد و میگوید روز بیستم مرداد جاری مصادف با سالروز شهادت امام جعفر صادق علیه‌السلام به استقبال شهدا میرویم و اظهار میدارد که شهدا میآیند تا ما را از خواب غفلت بیدار کنند. میآیند تا پدران و مادران در کنار تربت پاکشان با قرائت فاتحه و نجوا با فرزند شهیدشان آرام گیرند.
شنیدن این خبر اشک شوق از دیدگان پدر و مادر شهید جاری میکند و ما در زلال اشک‌هایشان روح و روان خود را شستشو میدهیم.
مادری که اظهار میدارد هنوز هم پس از سالها گوش به زنگ آمدنش هستم و در پاسخ به این سوال که چه صحبتی با شهید خود دارید، میگوید؛ از او میخواهم که شفاعتم کن.
و من در حسرت ماندم از دامن پاکی که آن شیرمرد را به معراج فرستاد و حالا ....
و پدر شهید میگوید: وقتی مردم از آمدن پسرم خبردار شوند به من میگویند، چشمت روشن، من هم میگویم، چراغ دلتان روشن.
خبر گوش به گوش به سایر اعضای خانواده میرسد....
ارتباط تلفنی با یکی از برادران شهید محمدرضا طالبی زاده برقرار میشود که در سفر مشهد مقدس است، بلندگوی تلفن روشن است، پدر شهید بعد از احوالپرسی با پسرش در حالی که بغض راه گلویش را بسته تنها به گفتن این جمله اکتفا میکند که: محمدرضا پیدا شده .... .
شنیدن این خبر برای برادری که دل را به صفای حرم امام رئوف گره زده؛ موجی از هیجان همراه با اشک به همراه دارد. پدر اما دیگر توان ادامه صحبت ندارد و گوشی را به مادر شهید میدهد.
مادر بزرگوار محمدرضا بغض را با اشک در هم آمیخته و به پسرش آنسوی خط با لابه و ندبه خبر از آمدن شهید میدهد گویا همین لحظه خبر شهادت را آورده اند و همه چیز بوی تازگی و طراوت خون شهید را دارد.
سردار حسنی به قاب عکس شهید که بر دیوار نصب است، اشاره میکند و میپرسد: محمدرضا کجا این عکس را گرفته؟ پدر شهید اظهار بی اطلاعی میکند. در تصویر؛ محمدرضا در کنار گلهای زیبایی دیده میشود و یکی از بچه های مستندساز قاب عکس شهید محمدرضا طالبیزاده را به دست پدرش میدهد، پدر شهید نگاهی به عکس میاندازند، سرش را خم میکند و چهره داخل قاب را میبوسد.
در این لحظه بغض مادر شهید باز هم میشکند و با صدایی سوزناک میگوید: از آن قد بلندت چی میخوان بیارن، میخواستم ببوسمت، نمیتونستم، مادر، مادر، مادر ...، الهی بمیرم مادر ... .
* شهید حسن رجبعلی پور
دومین شهیدی که خانوادهاش میهمان حاملان پیام ورود شهدا بودند؛ شهید حسن رجبعلی پور است که به دلیل فوت پدر و مادر شهید، برادر بزرگوار و جانبازش میزبان ما شد.
محمود رجبعلی پور جانباز 70 درصد و برادر شهیدان حسن و احمد رجبعلی پور با اعلام خبر ورود 21 شهید به استان کرمان گفت: هر وقت شهید می آورند ما منتظر حسن هستیم و از اینکه این بار به طور مستقیم خبر آمدن شهید را میشنود اشکهایش جاری میگردد.
از او پرسیدم چه صحبتی با برادر شهیدت داری؟ گفت: میگویم ما شرمنده ی شما هستیم.
گفتم شما که خودتان شهید زنده اید چرا اینگونه سخن میگویید؛ شرمنده ما هستیم که نتوانستیم راه شهدا را آنگونه که باید؛ ادامه دهیم.
وی که در عملیات طریق القدس آذرماه سال 60 در بستان مجروح شده، تاکنون 60 بار برای عمل جراحی به طور کامل بیهوش و چهار بار به خارج از کشور اعزام شده است.
شهید حسن رجبعلی پور دانشجوی رشته تاریخ تربیت معلم تهران بوده که در سن 21 سالگی در عملیات کربلای 4 در سال 65 به شهادت رسید.

 

منبع: روزنامه جمهوری اسلامی

 


ادامه مطلب

[ سه شنبه 13 مرداد 1394  ] [ 5:29 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

زارع به شهید همت پیشنهاد داد که قبل از شروع عملیات و حرکت نیروها به سمت خط، عده‌ای سلاح های سنگین و نیمه سنگین را در آنجا مستقر کنند. با این پیشنهاد موافقت شد و نخستین گروهان این گردان را شهید زارع به نام گروهان ویژه و به فرماندهی رضا حاج موسی تشکیل داد. بعدها نام این گروه به گردان شهادت تغییر یافت.
 

ادامه مطلب

[ سه شنبه 13 مرداد 1394  ] [ 5:24 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

"من آدم بسیار نظامی بودم چون در گارد شاهنشاهی خدمت کرده بودم و بدم می‌آمد اگر می‌دیدم کسی دکمه‌ی لباسش باز باشد یا بند پوتینش را نبسته و کلاه خود به سر نداشته باشد. وقتی حاج علی را در مریوان دیدم واقعا عاشقش شدم. به خود می‌بالیدم که او لباس پلنگی پوشیده است."
 

ادامه مطلب

[ سه شنبه 13 مرداد 1394  ] [ 5:22 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

فرزند تازه متولد شده ی شهید مدافع حرم+عکس


عکس نو رسیده ی شهید حاجی حتم لو که تازه به دنیا آمده است.
فرزند تازه متولد شده ی شهید مدافع حرم+عکس

به گزارش فضای مجازی دفاع پرس، حسن شمشادی در صفحه شخصی خود در شبکه اجتماعی اینستاگرام عکسی از فرزند تازه متولد شده ی شهید مدافع حرم که هفت ماه پیش به دست تکفیری ها به شهادت رسید را منتشر کرده است.

 

 


ادامه مطلب

[ سه شنبه 13 مرداد 1394  ] [ 5:18 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

ماجرای اشتیاق پیرمرد قوچانی به شهادت/ رفتار محبت‌آمیز اسیر جوان با شکنجه‌گر عراقی


شهید باقریان هر زمان که عملیاتی انجام می‌شد و به پایان می‌رسید پیش من می‌آمد و دست گردن من می‌انداخت و می‌گفت: این عملیات هم تمام شد چرا من شهید نشدم؟ چرا خدا من را نمی‌برد؟
ماجرای اشتیاق پیرمرد قوچانی به شهادت/ رفتار محبت‌آمیز اسیر جوان با شکنجه‌گر عراقی

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس از مشهد، محفل انس رزمندگان ادوات لشکر 21 امام رضا (ع) یادبود عملیات والفجر 3 برگزار شد.

در ابتدای این نشست، مصطفی صداقت از رزمندگان این واحد به تشریح عملیات والفجر 3 پرداخت.

ایستادگی در اسارت

در ادامه باقر جلیلیان از فرماندهان ادوات لشکر 21 امام رضا (ع) در دفاع مقدس و از آزادگان جنگ تحمیلی، با بیان خاطره‌ای از یکی از آزادگان خراسانی به ایستادگی و مقاومت رزمندگان اسلام در زندان‌های مخوف رژیم بعث عراق اشاره کرد و افزود: حضرت امام فرمودند که ما در جنگ ابهت شرق و غرب را در هم شکستیم. ایشان با دید عمیق این فرمایش را بیان نمودند و رزمندگان اسلام فرمایشات امام راحل را کامل اجرا کردند و این مسئله حتی در اردوگاه‌های عراق نیز درعین‌حال که رزمندگان ما در اسارت دشمن بودند و در سخت‌ترین شرایط زندگی می‌کردند اما صلابت و اقتدار خود را حفظ کردند.

وی گفت: در دفاع مقدس نوجوانان کم سن و سالی بودند که با انواع ترفندها در جبهه حضور پیدا کردند. آن‌ها در میدان نبرد بسیار چالاک بودند که در بعضی از عملیات‌های تعدادی از این عزیزان به اسارت دشمن درآمدند. صدام برای اینکه ایران را تحقیر کند قصد داشت جمعی از این عزیزان را به کشور بازگرداند اما آن‌ها وقتی دیدند این کار دشمن در جهت ذلیل کردن جمهوری اسلامی ایران است نپذیرفتند.

یکی از این عزیزان که از مشهد بود و در زندان رمادیه به سر می‌برد برای من تعریف کرد که ما در جواب عراقی‌ها باقدرت گفتیم که به ایران برنمی‌گردیم. حتی یک هیئت برای ارزیابی مسئله آمد تا ببیند که علت مخالفت ما چه بوده است. به آن‌ها گفتیم ما با نفس این کار که تحقیر جمهوری اسلامی ایران است مخالفیم.

جلیلیان به نقل از آزاده نوجوان خاطرنشان کرد: بعدازاین مسئله متوجه شدیم که عراقی‌ها تنبیه سختی را برای ما در نظر گرفتند، لذا روزها چند ساعت روی ریگ‌های داغ اردوگاه با پای‌برهنه راه می‌رفتیم تا پاهای ما پینه کند و در زمان فلک و شکنجه زیاد اذیت نشویم. یک روز یکی از افسران عراقی که تحصیلات بالایی در رشته فلسفه داشت رو به من کرد و گفت سید خراسانی امروز اشک تو را درمی‌آورم. آن شب من و جمع دیگری را برای شکنجه بردند. از ساعت هفت شب تا یازده ما را شکنجه کردند. واکنش اسرا در زیر شکنجه سه حالت داشت یا نعره می‌زدند و این راهی بود برای تخلیه، یا سکوت می‌کردند و یا می‌خندیدند که در هر سه حالت، شکنجه‌گر با این واکنش اسرا زیر شکنجه، شکسته می‌شد.

من آن شب در زیر شکنجه می‌خندیدم. بعد از پایان شکنجه آن شب، وضعیت من طوری نبود که بتوانم راه بروم و از ناحیه دو پا به‌سختی آسیب‌دیده بودم به‌نحوی‌که دو سرباز زیر بغلم را گرفتند و به آسایشگاه بردند. هر شب ساعت یازده داخل آسایشگاه چایی می‌دادند و آن شب، ورود من به آسایشگاه با توزیع چایی هم‌زمان شد. رو به افسر عراقی که من را شکنجه می‌داد، کردم و گفتم تو من را شکنجه دادی و خسته شدی بیا باهم چایی بخوریم. بعد از این حرف من، رفت بیرون آسایشگاه و سر به دیوار گذاشت و نعره می‌زد و گریه می‌کرد. کادر زندان به او گفتند که علت گریه‌های تو چیست؟ و او در پاسخشان گفت: شما نمی‌دانید او با من چه کرد. من این جوان را شکنجه کردم ولی او با مهربانی با من برخورد کرد.

ما می توانیم

سپس حسن فیضی از دیگر رزمندگان واحد ادوات به بیان خاطره پرداخت. وی گفت: در عملیات کربلای 5 ما قبضه‌هایمان را در شهرک ولیعصر (عج) کار گذاشته بودیم و از آنجا اجرای آتش داشتیم. در همان زمان به ما خبر دادند تعدادی از وزارت دفاع برای تست گلوله آمدند. آن‌ها تعدادی گلوله ساخت ایران را به همراه خود آورده بودند تا در آنجا آزمایش کنند. ما آن گلوله‌ها را بدون ماسوره شلیک کردیم. در زمان شلیک گلوله، فردی بود که با متر از پای قبضه به دنبال گلوله می‌دوید و جایی که گلوله به زمین می‌خورد را اندازه می گرفت و در دفتر یادداشت می‌کرد. این کار چندین بار تکرار شد. هدف آن‌ها از این کار، این بود که در ساخت گلوله‌های بعدی عیوب موجود را رفع کنند. این روند تا پایان جنگ ادامه داشت.

در سایه همین تلاش‌ها و به برکت رهبری‌های داعیانه امام راحل و جان‌فشانی شهدای عزیزمان، جمهوری اسلامی اکنون به جایگاهی دست پیداکرده است که قادر به ساخت موشک بالستیک و ماهواره است.

شوق به شهادت

محسن افخمی دیگر رزمنده این واحد با بیان اینکه شوق شهادت چیزی بود که در جبهه زیاد دیده می‌شد افزود: در مدت حضورم در جبهه در همه صحنه‌هایی که شاهد آن بودم یک نفر نقش بسیار مهم و سازنده‌ای داشت که به‌عنوان یک الگو برای من درآمده است. این فرد شهید محمدعلی باقریان اعزامی از قوچان بود.

وی افزود: حالا که خودمان ریشمان سفید شده است و یادی از آن روزها می‌کنیم می‌فهمیم که عاقبت‌به‌خیر شدن و چگونه رفتن چقدر مهم است. شهید باقریان یک الگوی تمام‌عیار بود. او از آن دسته افرادی بود که بااینکه سن بالایی داشت اما با شهادت عاقبت‌به‌خیری را برای خود رقم زد.

من در منطقه دعا می‌خواندم و این امر باعث شده بود که این شهید عزیز به من علاقه پیدا کند. هر زمان که عملیاتی انجام می‌شد و به پایان می‌رسید پیش من می‌آمد و دست گردن من می‌انداخت و می‌گفت: این عملیات هم تمام شد چرا من شهید نشدم؟ چرا خدا من را نمی‌برد؟

محسن افخمی در ادامه از عشق شهید باقریان به حضرت اباعبدالحسین (ع) گفت و یادآور شد: شهید باقریان قبل از عملیات میمک که مصادف با ایام محرم بود شب‌ها را تا صبح نمی‌خوابید و بیدار می‌ماند و گریه می‌کرد. به من می‌گفت: شب عاشورا است و تو خوابیدی. او بین چادرها راه می‌رفت و روضه می‌خواند و گریه می‌کرد.

شهید محمدعلی باقریان متولد 11 اردیبهشت 1302 قوچان بود که در جریان عملیات کربلای پنج در تاریخ 1366/1/1در شلمچه به فیض شهادت نائل آمد.

انتهای پیام/

 


ادامه مطلب

[ سه شنبه 13 مرداد 1394  ] [ 5:17 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، او که بعد از استعفا از سمتش در کسوت فرماندهی تیپ 10 سیدالشهدا(ع) به عنوان یک نیروی ساده به جبهه بازگشت و به شهادت رسید، نمونه کاملی از ولایتمداری را به نمایش گذاشت. مناسبت سالگرد شهادتش در 13 مردادماه 1362 ما را بر آن داشت تا گفت‌وگویی با سردار محمدعلی فلکی یکی از نیروهای این شهید گرانقدر انجام دهیم. فلکی علاوه بر اینکه در بطن اتفاقات آن روزها بوده، شناخت خوبی نیز نسبت به فرمانده‌اش دارد که بخشی‌هایی از آن را برایمان بازگو می‌کند.


ادامه مطلب

[ سه شنبه 13 مرداد 1394  ] [ 5:16 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

شوخی با امدادگران در جبهه


به زحمت،امدادگرها رو راضی کردیم که بروند!!
شوخی با امدادگران در جبهه

به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس وبلاگ فانوس نوشت :

ماموریت ما تمام شد، همه آمده بودند جز «بخشی».

بچه خیلی شوخی بود. همه پکر بودیم.اگر بود همه مان را الان می خنداند.

یهو دیدیم دونفر یه برانکارد دست گرفته و دارن میان. یک غواص روی برانکارد آه و ناله میکرد.

شک نکردیم که خودش است.تا به ما رسیدند بخشی سر امدادگر داد زد:«نگه دار!»

بعد جلوی چشمان بهت زده ی دو امدادگر پرید پایین و گفت:«قربون دستتون! چقدر میشه؟!!»

 زد زیر خنده و دوید بین بچه ها گم شد.

به زحمت،امدادگرها رو راضی کردیم که بروند!!

 


ادامه مطلب

[ سه شنبه 13 مرداد 1394  ] [ 5:15 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

سردار شهید علی موحد همچون همه‌ی جوان‌های هم سن و سالش خوشی‌هایی داشت که با آغاز جنگ، لباس رزم بر تن کرد و در راه دفاع از میهن اسلامی در بازی دراز دستش از مچ قطع شد.
 

ادامه مطلب

[ سه شنبه 13 مرداد 1394  ] [ 5:13 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

"به شما توصیه می‌کنم که برادران عزیزم نکند در رختخواب ذلت بمیرید، که حسین(ع) در میدان نبرد شهید شد. مبادا در غفلت بمیرید، که علی(ع) در محراب عبادت شهید شد و مبادا در بی تفاوتی بمیرید که علی اکبر حسین در راه حسین(ع) و با هدف شهید شد."
 

ادامه مطلب

[ سه شنبه 13 مرداد 1394  ] [ 5:10 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، اتفاق‌های دوران دفاع مقدس تنها دفاع از مرز و بوم کشور نبود، این هم بود اما همه‌اش نبود، دفاع مقدس به طور یقین «مقدس» بود زیرا پاک‌ترین، شجاع‌ترین، مخلص‌ترین و با ایمان‌ترین فرزندان این آب و خاک که امروز به واسطه ایثارگری همین جوانان نفس کشیدن در آن وامدار شهداست، آن را شکل دادند.

 

ادامه مطلب

[ سه شنبه 13 مرداد 1394  ] [ 5:07 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

.: تعداد کل صفحات :. [ <> [ 130 ] [ 131 ] [ 132 ] [ 133 ] [ 134 ] [ 135 ] [ 136 ] [ 137 ] [ 138 ] [ 139 ] [ > ]