دفاع مقدس

دفاع همچنان باقی است

چند روز پیش مادر شهید "روزعلی اسدی" در شهرستان گتوند پس از ۲۷ سال پیکر فرزندش را در آغوش گرفت... 


به گزارش حیات، حاجیه خانم خدیجه جزایری مادر شهید روزعلی اسدی از شهدای شهرستان گتوند خوزستان، یکی از شیر زنان ایران زمین است که سال‌های سال از فرزند شهیدش بی‌اطلاع بود تا اینکه پس از 27 سال چشم انتظاری او به سرآمد و پیکر پاک فرزندش را چند روز پیش در آغوش گرفت.

ادامه مطلب

[ یک شنبه 21 تیر 1394  ] [ 5:44 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

در منطقه سومار کار شناسایی می‌کردیم؛ یکدفعه عراقی‌ها رسیدند به خرابه و شروع کردند به سمت ما تیراندازی کردن. خودمان را به موتور رساندیم. جاده پر از چاله چوله بود. احساس کردم موتور سبک شده. دیدم طفلکی رضا از موتور پرت شده پایین.

 

ادامه مطلب

[ یک شنبه 21 تیر 1394  ] [ 5:43 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

برای شهادت آمدم
رفته بودم بیمارستان به مجروحین سر بزنم. بینشان پسرک نوجوانی بود که هنوز صورتش مو نداشت. 
دستش قطع شده بود. جلو رفتم. دستی به سرش کشیدم و با حالت دلسوزانه‌ای گفتم: خوب میشی ناراحت نباش. خیلی ناراحت شد. گفت:"شما چی فکر کردید؟ من برای شهادت آمده بودم." از خودم خجالت کشیدم. رفتم به بقیه سرکشی کنم، وقتی بر‌گشتم پسرک را دیدم جلو رفتم و دستی به سرش کشیدم، شهید شده بود.


نگارنده : fatehan1 در 1392/5/13 11:19:38

ادامه مطلب

[ یک شنبه 21 تیر 1394  ] [ 5:43 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

تنها یادگار ش پلاک هویت، بخشی از صفحات قرآن به همراه جانماز و مهر، سربند لبیک یا خمینی و لباس بادگیر خاکی که از شهید عبدالحسین برونسی در این دنیای مادی به جای مانده است. 


ادامه مطلب

[ یک شنبه 21 تیر 1394  ] [ 5:42 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

روح مقاومت در «عملکرد لشکر 27 در عملیات کربلای 5» بازگو شد
مهدی خداوردی‌خان که کتاب «عملکرد لشکر 27 محمد رسول‌الله(ص) در عملیات کربلای 5» را برای انتشار به مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس سپرده، معتقد است: شرح این عملیات مقدس روح مقاومت و تحول‌آفرینی را به جوانان منتقل می‌کند. 

 

به گزارش حیات، کتاب «عملکرد لشکر 27 محمد رسول‌الله(ص) در عملیات کربلای 5: محور کانال پرورش ماهی» را مهدی خداوردی‌خان درباره عملیات لشکر 27 در کانال ماهی نوشته است. 

خداوردی‌خان درباره دلایل پرداختن به این موضوع توضیح داد: در زمان جنگ تحمیلی راوی لشکر 27 محمد ‌رسول‌الله بودم و به دلیل نقش با اهمیتی که این لشکر در کنار لشکرهای 25 کربلا، 41 ثارالله‌(ع) و 10 سیدالشهدا (ع) در حفظ کانال ماهی داشت، به این لشکر پرداختم.

وی با بیان این‌که تاکنون اثر مستقلی درباره عملکرد لشکر 27 محمد رسول‌الله در عملیات کربلای پنج نوشته نشده است، گفت: حدود یک سال برای نگارش این کتاب زمان گذاشته‌ام.  با توجه به ایستادگی و رشادت نیرو‌های این لشکر در طول عملیات، معتقدم که بیان آن‌چه در این عملیات گذشت می‌تواند فرهنگ ایستادگی، مقاومت و تحول‌آفرینی را به خوبی به جوانان منتقل کند.

خداوردی‌خان که این کتاب را به صورت داستان مستند نوشته است، درباره دلیل بهره‌گیری از این شیوه گفت: با توجه به این‌که هفت گردان از لشکر 27 محمد رسول‌الله (ص) به مدت هفت شبانه روز در عملیات کربلای 5 نبرد کردند، با حجم زیاد اطلاعات در این عملیات روبه‌رو بودم و این امر سبب شد که نقش لشکر 27 محمد رسول‌الله را به‌ صورت داستان مستند بیان کنم.

نویسنده کتاب «مهران در تحولات جنگ ایران و عراق» اثر تازه تالیفش را دارای 9 بخش معرفی کرد و افزود: داستان مستند این کتاب با ورود یکی از راویان جنگ به یکی از یگان‌های عمل‌کننده در عملیات کربلای 4 آغاز می‌شود. پس از ناکام ماندن لشکر 27 محمد رسول‌الله در عملیات کربلای 4، بیم آن می‌رفت که دیگر عملیاتی بر عهده این لشکر گذاشته نشود. در نخستین بخش کتاب به مذاکراتی پرداخته‌ام که از سوی فرماندهان برای به کارگیری از ظرفیت لشکر 27 انجام شده بود.

وی ادامه داد: در نهایت با توجه به گستردگی عملیات کربلای پنج و توان رزمی بالای لشکر 27 محمد رسول‌الله، نحوه اجرای عملیات برای لشکر 27 محمد رسول‌الله از سوی سردار محمد کوثری، فرمانده وقت لشکر 27 تشریح و ایفای نفش مهمی در مرحله دوم عملیات به این لشکر واگذار شد.

این راوی دوران دفاع مقدس با اشاره به اهمیت تسلط نیروهای ایرانی بر کانال ماهی و نقش لشکر 27 درحفظ آن، تاکید کرد: اگر این خط می‌شکست، راه نفوذ به جبهه دشمن هموار می‌شد و سرنوشت جنگ تغییر می‌کرد.

مهدی خداوردی‌خان که راوی لشکر 27 در عملیات کربلای 5 بود، درباره منابع تالیف «عملکرد لشکر 27 محمد رسول‌الله در کربلای 5» توضیح داد: منبع اصلی کتاب نوار‌های ضبط شده از عملیات بود که با پیاده‌سازی مورد استفاده قرار گرفت. همچنین از اسناد موجود در مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس هم در این زمینه بهره گرفتم. 

مولف کتاب «اول‍ی‍ن ع‍م‍ل‍ی‍ات دری‍ای‍ی س‍پ‍اه پ‍اس‍داران در خ‍ل‍ی‍ج ف‍ارس» در این ‌باره افزود: برخی  نقاط ابهام اجرای عملیات را با انجام مصاحبه‌هایی با نصرت اکبری، فرمانده گردان مالک، رضا ایزدی، فرمانده گردان عمار، حسن محقق، فرمانده گردان حبیب‌بن مظاهر و نیز برخی دیگر از جانشینان فرماندهان برطرف کردم.

وی به‌کارگیری نقشه‌های عملیاتی در لابه‌لای متن کتاب را از ویژگی‌های اثرش دانست و افزود: این کتاب در مرحله ویرایش نهایی قرار دارد و تا سالروز اجرای عملیات کربلای پنج (دی‌ماه 92) از سوی مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس به چاپ خواهد رسید.

عملیات کربلای پنج در 19 دی 1365 آغاز شد و نیروهای ایرانی، خود را به پیچیده‌ترین استحکامات دشمن در شرق بصره رساندند و نبرد پیروزمندانه‌ای را تا دوم اسفند ماه ادامه دادند. در این عملیات، منطقه شلمچه به عنوان یکی از اهداف مهم نظامی در کنترل رزمندگان جمهوری اسلامی ایران قرار گرفت.

 


نگارنده : fatehan1 در 1392/5/13 11:29:39

ادامه مطلب

[ یک شنبه 21 تیر 1394  ] [ 5:41 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

دو سه روزی بود نگاهش نکرده بودم. دراثر عرق زیاد و گرد و خاک ،شوره زده و مثل چوب خشک شده بود. با خونابه و چرکی هم که از زخم بیرون می‌زد به پایم چسبیده بود و اگر آن را می‌کندم از محل زخم خون جاری می‌شد. 


 

ادامه مطلب

[ یک شنبه 21 تیر 1394  ] [ 5:41 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

چند قدمی نرفت جلو که ما دیدیم خاکی بلند شد و هوا سیاه شد، بعد هم موحد از بین خاک و خاکستر آمد جلو، در حالی که دستش قطع شد و همین طور از عصب‌ها و استخوان‌هایش دارد خون می‌آید.

 
 

ادامه مطلب

[ یک شنبه 21 تیر 1394  ] [ 5:40 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

آخرين روز آموزش در پادگان توحيد
در روزهاي پاياني آموزش كه خارج از پادگان توحيد به اردو رفته بوديم تا در فضاي خارج از پادگان آموخته هامون رو محك بزنيم. روز آخر بعد از دو سه خشم شبانه ي سنگين ؛ اذان صبح بيدار باش زدند؛ 
بعد از نماز همه توي ميدون صبحگاه(كه يه تيكه زمين صاف بود و محصور بين كوه ها بايه تيرك چوبي بعنوان ميل پرچم وسطش) جمع شديم و بعد از قرائت قران و اجراي صبحگاه مسئول اردو گفت امروز خود دسته ها بدون حضور مربيان و مسئولين پادگان بريد راهپيمائي و نرمش و گرمش رو خودتون انجام بديد. دسته ي ما كه شهيد قوام هم جزوش بود رفتيم پشت يكي از قله هاي كوتاه پشت اردوگاه و همونجا نشستيم به بگو بخند و تعريف و شيطنت و كلا بيخيال راهپيمائي واردو شديم .
بعد از ساعاتي (يك و نيم تا دوساعت) از بالاي  كوه بصورت ستوني سرازير شديم و كوه رو دور زديم و وارد اردوگاه شديم. حالا ديگه ساعت حدود هفت و نيم صبح بود يكي از مربي ها اومد و خسته نباشيد گفت و ما رفتيم توي چادرمون كه صبحانه بخوريم. سفره رو كه انداختيم همون مربي اومد و گفت بچه ها بيائيد داخل ميدون صبحگاه كار دارم باهاتون . خواستيم سفره رو جمع كنيم گفت نه جمع نكنيد الان برميگرديد و صبحانتون رو ميخوريد.

خلاصه جمع شديم توي ميدون صبحگاه بعد از كلي از جلو نظام و به چپ چپ ؛ به راست راست و بشين و پا شو گفت ما به اختيار خودتون گذاشتيم كه بريد راهپيمائي ولي شما .....

بچه ها به هم نگاه ميكردند و به هم غر ميزدند و هركسي گردن ديگري مينداخت كه تقصير تو بود و اون ميگفت تقصير فلاني و بود و حق هم اين بود كه همه مقصر بودند .

مربي يه پرچم به يكي از بچه ها داد و با دست دورترين قله رو نشون داد و گفت : همه با هم بريد و پرچم ايران رو بر فراز اون قله برافراشته كنيد و برگرديد صبحانه تون رو بخوريد.

از اينجا من با دوربين كنترل ميكنم همه بايد از كوه بالا بريد ؛ راه افتاديم و هي قر و لند كرديم و از كوه بالا رفتيم . پرچم رو زديم و برگشتيم و به جاي صبحانه نهار رو ميل كرديم.

ياد باد آن روزگاران ؛ ياد باد

منبع : وبلاگ سنگرنشينان ارتفاعات دوپازا

نگارنده : fatehan1 در 1392/5/14 9:58:5

ادامه مطلب

[ یک شنبه 21 تیر 1394  ] [ 5:39 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

پنج ساله بودم که به صلاح‌دید مادر برای یادگیری قرآن وارد مکتب‌خانه شدم که استاد آن خانم مؤمنی بود به نام ملا کبری. 


به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت فارس (باشگاه توانا)، سردار محمدعلی جعفری فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است که در سال‌های دفاع مقدس، به نام نظامی‌اش، «عزیز جعفری» شهرت پیدا کرد؛ کتاب‌ «کالک‌های خاکی» خاطرات شفاهی عزیز جعفری را از زمان تولد تا تابستان 1361 در بر می‌گیرد، که روایت خواندنی او در دورن کودکی‌اش در ادامه می‌آید:

ادامه مطلب

[ یک شنبه 21 تیر 1394  ] [ 5:39 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

شهید محمدرضا قوام(شهید ارتفاعات دوپازا)
يكي از اون روزها پدر و مادر من اومده بودند براي ملاقات و مقداري ميوه و خوراكي هم براي من اورده بودند 

شهید محمدرضا قوام جوانی بلند قامت و خوش چهره بود ؛ با خونگرميش ادم رو جذب میکرد.مثل همه ي رزمنده ها شاداب ؛ شوخ و دوست داشتني بود.

بخاطر قدو قامتش هميشه موردتوجه فرماندهان و مسئولين پادگان و بعدا" فرماندهان در  جبهه بود و براي كارهاي مهمتر از اون شهيد بزرگوار كمك ميگرفتند.

مثلا وقتي كه از عقبه ي لشگر قرار بود كه به خط مقدم بريم شهيد قوام و چندتا از بچه هاي ديگه رو زودتر بردند براي تحويل گرفتن خط و شناسائي منطقه و  توي خط  هم پاسبخش بود.

خاطره ي جالبي كه از شهيد قوام دارم بر ميگرده به پادگان :

بستگان بچه ها وقتي براي ملاقات ميومدند ؛ كنار در دژباني مي نشستند و بچه ها روميديدند؛ روبروي دژباني پادگان يه ساختمون بود كه بچه هائي كه اونروز ملاقات نداشتند پشت ديوار اون ساختمون مخفي ميشدند و منتظر عمليات.

يكي از اون روزها پدر و مادر من اومده بودند براي ملاقات و مقداري ميوه و خوراكي هم براي من اورده بودند . درحالي كه داشتيم با مادرم و مرحوم پدرم  حرف ميزديم شهيد قوام از كنار ما رد شد و به پدر و مادرم سلام داد مرحوم بابا بهش تعارف كرد كه بفرما عزيزم ؛ شهيد قوام هم با لبخند ( آميخته با شيطنت) گفت : ممنون بعدا خدمتشون ميرسيم .

بعدازپايان ساعت ملاقات  وقتي كه ميخواستيم بريم به سمت آسايشگاه بايد از ساختموني كه تعريف كردم رد ميشديم و من هم ناگزير با اينكه ميدونستم ميخواد چي بشه رفتم ؛  در  حالي كه  دوتا كيسه پلاستيكي ميوه و خوراكي دستم بود كه يهو چندتا از بچه ها كه يكيشون شهيد قوام بود ريختند سرم و ميوه ها پخش شد و بچه ها ميوه ها رو خوردند .

اين رسم بود كه بمونيم پشت ديوار و بزنيم تو گوش ميوه و خوراكي بچه ها ؛ يه چيزي بود شبيه همون جشن پتو و شوخي هاي ديگه. بعدا كه به پدرم گفتم  اونروز  كه شهيد قوام گفت خدمت اقا رسول ميرسيم چه بلائي سرم اوردند كلي خنديد ...

یاد و خاطره اش را در سینه ام گرامی میدارم

 شهید محمدرضا قوام نفر اول از سمت راست  اسفندماه 1366




نگارنده : fatehan1 در 1392/5/14 10:4:7

ادامه مطلب

[ یک شنبه 21 تیر 1394  ] [ 5:38 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

.: تعداد کل صفحات :. [ <> [ 80 ] [ 81 ] [ 82 ] [ 83 ] [ 84 ] [ 85 ] [ 86 ] [ 87 ] [ 88 ] [ 89 ] [ > ]