دفاع مقدس

دفاع همچنان باقی است

راز انگشت و انگشتری یک شهید
یکی از اعضای گروه تفحص شهدا روایت کرده است: چندروزی می شد اظراف منطقه کانی مانگا در غرب کشور کار می کردیم و مشغول تفحص پیکر شهدای عملیات «والفجر4» بودیم. 

اواسط سال 71 بود. از دور متوجه پیکر شهیدی داخل یکی از سنگرها شدیم ، سریع رفتیم جلو . همان طور که داخل سنگر نشسته بود، ظاهراً تیر یا ترکش به او اصابت کرده و شهید شده بود .

خواستیم بدنش را جمع کنیم و داخل کیسه بگذاریم ، بعد از لحظاتی در کمال حیرت دیدیم انگشت وسط دست راست این شهید کاملاً سالم مانده است؛ یعنی در حالی که همه بدن او اسکلت بود ، این انگشت سالم و گوشتی مانده بود .
 


کمی که دقت کردیم دیدیم داخل این انگشت شهید انگشتری است؛ همه بچه‌ها دور پیکر شهید جمع شدند. خاک‌های روی عقیق انگشتر را که پاک کردیم، صدای ناله و فغان بچه‌ها بلند شد؛ روی عقیق آن انگشتر حک شده بود «حسین جانم» .

نگارنده : fatehan1 در 1392/5/21 10:10:50
 

ادامه مطلب

[ جمعه 19 تیر 1394  ] [ 2:32 AM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

شهادت با شناسنامه دیگری+تصویر
در زمانی که در این بندر مشغول کار بودندشناسنامه ای باهویت(اسدالله دارابی کریانی) پیدا می کند وتلاش زیاد او برای یافتن صاحب شناسنامه بی فایده بود. 
به گزارش شبکه اطلاع رسانی دانا، شهید رستم فتحی درخانواده ای مذهبی در شهرستان ملکشاهی دیده به جهان گشود. پدر بزرگوارش در دیانت و بذل و بخشش در میان طوایف مختلف شهرستان ملکشاهی معروف و شهره خاص و عام بود.

وی2 برادر به نام های موسی و عیسی داشت که دلیری های زیادی در جبهه ها خلق کردند؛با این که سن زیادی نداشت اما قیافه او چیز دیگری را نشان می داد بلند قامت و استوار و دلیر همچون نامش .

درملکشاهی که در آن ایام از نقاط بسیار محروم ودور افتاده بود مطابق با رویه مرسوم،جوانان برای کار و کسب درآمد به بندرمی رفتند؛ لذا وی برای امرار معاش وگذران زندگی خانواده خود مجبور به ترک شهر و دیارخویش شده ودرسال 1356 به همراه دیگر همشهری های خود به بندر امام خمینی(ره)(شاهپور سابق) می روند.

در زمانی که در این بندر مشغول کار بودندشناسنامه ای باهویت(اسدالله دارابی کریانی) پیدا می کند وتلاش زیاد او برای یافتن صاحب شناسنامه بی فایده بود.

لیکن به رسم امانت و به امید روزی که صاحب آن پیدا شود شناسنامه را پیش خود نگه داری می کند، اما گذشت زمان این موضوع را به باد فراموشی می سپارد و یا گویی قرار است تقدیر،این شناسنامه را با زندگی او عجین سازد.

تصویر شناسنامه پیدا شده به نام اسدالله دارابی کریانی

بعد از انقلاب و با شروع جنگ تحمیلی او نیز همچون دیگر جوانان این مرز و بوم برای دفاع از سرزمین مادری و پاسداری از اسلام و انقلاب برای نام نویسی به جبهه رفته اما به دلیل نداشتن شناسنامه از پذیرش وی خوداری می شود.

درهمین زمان است که به یاد شناسنامه ای که سالها قبل در بندر پیدا کرده بود می افتد و با آن شناسنامه به همراه برادرانش(موسی فتحی که او نیز به درجه شهید نائل می شود و عیسی فتحی که بعد ها به درجه جانبازی نائل می شود) در بسیج ثبت نام نموده و عازم جبهه های حق علیه باطل می شود.

او و2 برادرش از کسانی بودند که در همان اوایل جنگ در جبهه حضور یافتند؛پس از دلیرمردیها و رشادت های فراوان در ایام حضور خود در جبهه های حق علیه باطل سرانجام در هشتم تیرماه سال 1361هجری شمسی که به همراه دیگر همرزمانش برای شناسایی منطقه رفته بودند ،خودرو آنها با مین ضد تانک برخورد کردهوی و برادردیگرش موسی فتحی و جمعی دیگرازهمرزمانش به درجه رفیع شهادت نائل می شوند.

از راست،شهید اسدالله دارابی کریانی(رستم فتحی) و شهید موسی فتحی

پس از شهادت سنگ قبر وی با نام شناسنامه پیدا شده ی سال های دور ( اسد الله دارابی کریانی ) منقش گردیده و دیگر از رستم نامی هم باقی نمی ماند تا نقش نگین سنگ مزارش باشد.

منبع: ایلام فردا


نگارنده : admin2 در 1392/5/21 8:45:59

ادامه مطلب

[ جمعه 19 تیر 1394  ] [ 2:31 AM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

خبر گزاری دفاع مقدس: حسین لشکری، 20 اسفند 1331 در قریه ضیاء آباد از توابع استان قزوین به دنیا آمد. دوره تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش به پایان رساند و برای ادامه تحصیل به قزوین عزیمت کرد در سال 1350 پس از اخذ دیپلم برای انجام خدمت مقدس سربازی به لشکر 77 خراسان اعزام شد همان زمان در رزمایش مشترکی که بین نیروی زمینی و هوایی انجام شد با درجه گروهبان سومی حضور داشت و در آنجا با خلبانان شرکت کننده در رزمایش آشنا شد. از آن پس شور و شوقی فراوان به حرفه خلبانی در خود احساس کرد. پس از پایان دوره سربازی در آزمون دانشکده خلبانی شرکت کرد و پس از موفقیت به استخدام نیروی هوایی در آمد.

 

ادامه مطلب

[ جمعه 19 تیر 1394  ] [ 2:31 AM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

شهيد حاج حسين بصير از جانشينی گروهان، مسئوليتش را در لشکر ۲۵ کربلا شروع کرد تا به فرماندهی تيپ يکم رسيد و در عمليات کربلای ۱۰ به قائم مقامی لشکر منصوب شد و سرانجام حاج بصير منتظر در شامگاه دوم ارديبهشت سال ۱۳۶۶ در عمليات کربلای ۱۰ از قله‌های ماووت عراق به اوج آسمان پر کشيد.

 
 

ادامه مطلب

[ جمعه 19 تیر 1394  ] [ 2:31 AM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

خواب یک شهید لحظاتی قبل از شهادت درباره امام خامنه ای
راه افتادیم . حدود بیست سی قدم فاصله گرفته بودیم که دیدم مجدداً صدایی می آید. به علی گفتم: باز مرا صدا می زند. علی گفت: تو خیالاتی شدی

 

<div data-collapsed="302" style="height: 302px;" class="media_row ">
افسران - خواب یک شهید لحظاتی قبل از شهادت درباره امام خامنه ای

(راوی شهید بابانظر از عملیات کربلای5)

شریفی گفت: به آقای قاآنی(جانشین فعلی حاج قاسم و فرمانده لشکر21 امام رضا در زمان جنگ) و نجفی و بقیه گفتم. من دیشب خواب دیدم صدام رو گرفتم و با یک بنز آخرین سیستم به تهران بردم و خدمت آقای خامنه ای تحویلش دادم. وقتی خواستم برگردم آقای خامنه پرسید ماشین را کجا میبری. گفتم که خودم غنیمت گرفته ام. مگر نه این است که در صدر اسلام هرکس هرکه را میکشت ،اسبش را می گرفت. ایشان با لبخند به من گفت شریفی، این را بگذار باشد، این مال بیت المال است. ماشین بهتری به تو می دهیم.
.
راه افتادیم . حدود بیست سی قدم فاصله گرفته بودیم که دیدم مجدداً صدایی می آید. به علی گفتم: باز مرا صدا می زند.
علی گفت: تو خیالاتی شدی
خوب گوش کردم. دیدم بیسیم چی حاجی شریفی فریاد می زند: حاجی، حاجی ...
برگشتم و پرسیدم: چرا دنبال ما آمدی؟
گفت: حاجی شهید شد.
دیگر نفهمیدم چه شد و راه را چطوری آمدم. فقط اینقدر می دانم که وقتی رسیدم، دیدم حاج شریفی را داخل پتویی پیچیده اند. این مرد واقعاً مثل خورشید می درخشید.
مردی که همه بچه های خراسان او را می شناسند و لقب چریک پیر را در جبهه داشت. هیچ رزمنده ای نیست که شریفی را نشناسد و از شجاعت ها، مردانگی ها و دلاوری های او صحبت نکند.

(نقل از کتاب بابا نظر صفحه 380)

نگارنده : fatehan1 در 1392/5/21 10:49:50

ادامه مطلب

[ جمعه 19 تیر 1394  ] [ 2:30 AM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

مجبور بودیم که در هوای گرم، داخل سنگر را آتش بزنیم تا بتوانیم نیم ساعت از دست پشه‌ها راحت بخوابیم. از آن موقع پوتین‌ها را به پا می‌کردیم، شلوارمان را هم روی پوتین‌ها می‌آوردیم و کش رویشان می‌انداختیم و داخل کیسه می‌رفتیم. 


 

ادامه مطلب

[ جمعه 19 تیر 1394  ] [ 2:30 AM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

روی دیوار زیرزمین نوشته بود: « شهید سیدجواد خوش قلب طوسی. » جلوش هم تاریخ زده بود « خرداد 65 » 

داشتیم میوه می‌خوردیم. منیره؛ خواهر کوچکش گفت: « جواد! تو که اینجا نوشته بودی خرداد شهید می‌شی. پس چرا نشدی؟! الان که تیره »


ادامه مطلب

[ جمعه 19 تیر 1394  ] [ 2:30 AM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

مادرم به مسئولان بنیاد شهید پیغام داد که شهیدانش را در راه خدا اهداء کرده است و حاضر نیست که اجر معنوی‌اش را با دریافت مدال ایثار و عناوین پر زرق و برق آن عوض کند.

 

 

ادامه مطلب

[ جمعه 19 تیر 1394  ] [ 2:29 AM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

درخشان‌ترین و فروزان‌ترین ستاره آسمان فرهنگ رهایی، مشعل پرفروغ فرهنگ شهادت است، لبخند زنان و مردان آسمانی به وعده های الهی است. 


تکریم و تعظیم شهیدان، تلاشی مقدس است در برافراشتن پرچم‌های سرخ استقلال و آزادی بشریت، از یوغ ذلت و اسارت و گام بلندی است در راستای احیای ارزش‌های مکتب توحید و عدالت؛ زیرا که، "شهادت، مرگ در راه ارزش‌هاست" و هر شهید، مشعلی است که در بلندای عزت و سرافرازی یک ملت، جاودانه می‌درخشد.

ادامه مطلب

[ جمعه 19 تیر 1394  ] [ 2:29 AM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

تفنگداران‌ ویژه آمریکایی با هیکل‌های بزرگ و سلاح‌های مدرن دورتادور شناور ایستاده و همه به طرف من نشانه روی کرده بودند. مردد بودم که طناب را رها کنم یا نه، که در یک لحظه متوجه شدم موهای سرم در دست یک غول آمریکایی است. 


 

ادامه مطلب

[ جمعه 19 تیر 1394  ] [ 2:21 AM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

.: تعداد کل صفحات :. [ <> [ 80 ] [ 81 ] [ 82 ] [ 83 ] [ 84 ] [ 85 ] [ 86 ] [ 87 ] [ 88 ] [ 89 ] [ > ]