راز انگشت و انگشتری یک شهید
|


کمی که دقت کردیم دیدیم داخل این انگشت شهید انگشتری است؛ همه بچهها دور پیکر شهید جمع شدند. خاکهای روی عقیق انگشتر را که پاک کردیم، صدای ناله و فغان بچهها بلند شد؛ روی عقیق آن انگشتر حک شده بود «حسین جانم» .
ادامه مطلب
[ جمعه 19 تیر 1394 ] [ 2:32 AM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
وی2 برادر به نام های موسی و عیسی داشت که دلیری های زیادی در جبهه ها خلق کردند؛با این که سن زیادی نداشت اما قیافه او چیز دیگری را نشان می داد بلند قامت و استوار و دلیر همچون نامش .
درملکشاهی که در آن ایام از نقاط بسیار محروم ودور افتاده بود مطابق با رویه مرسوم،جوانان برای کار و کسب درآمد به بندرمی رفتند؛ لذا وی برای امرار معاش وگذران زندگی خانواده خود مجبور به ترک شهر و دیارخویش شده ودرسال 1356 به همراه دیگر همشهری های خود به بندر امام خمینی(ره)(شاهپور سابق) می روند.
در زمانی که در این بندر مشغول کار بودندشناسنامه ای باهویت(اسدالله دارابی کریانی) پیدا می کند وتلاش زیاد او برای یافتن صاحب شناسنامه بی فایده بود.
لیکن به رسم امانت و به امید روزی که صاحب آن پیدا شود شناسنامه را پیش خود نگه داری می کند، اما گذشت زمان این موضوع را به باد فراموشی می سپارد و یا گویی قرار است تقدیر،این شناسنامه را با زندگی او عجین سازد.
تصویر شناسنامه پیدا شده به نام اسدالله دارابی کریانی
بعد از انقلاب و با شروع جنگ تحمیلی او نیز همچون دیگر جوانان این مرز و بوم برای دفاع از سرزمین مادری و پاسداری از اسلام و انقلاب برای نام نویسی به جبهه رفته اما به دلیل نداشتن شناسنامه از پذیرش وی خوداری می شود.
درهمین زمان است که به یاد شناسنامه ای که سالها قبل در بندر پیدا کرده بود می افتد و با آن شناسنامه به همراه برادرانش(موسی فتحی که او نیز به درجه شهید نائل می شود و عیسی فتحی که بعد ها به درجه جانبازی نائل می شود) در بسیج ثبت نام نموده و عازم جبهه های حق علیه باطل می شود.
او و2 برادرش از کسانی بودند که در همان اوایل جنگ در جبهه حضور یافتند؛پس از دلیرمردیها و رشادت های فراوان در ایام حضور خود در جبهه های حق علیه باطل سرانجام در هشتم تیرماه سال 1361هجری شمسی که به همراه دیگر همرزمانش برای شناسایی منطقه رفته بودند ،خودرو آنها با مین ضد تانک برخورد کردهوی و برادردیگرش موسی فتحی و جمعی دیگرازهمرزمانش به درجه رفیع شهادت نائل می شوند.
از راست،شهید اسدالله دارابی کریانی(رستم فتحی) و شهید موسی فتحی
پس از شهادت سنگ قبر وی با نام شناسنامه پیدا شده ی سال های دور ( اسد الله دارابی کریانی ) منقش گردیده و دیگر از رستم نامی هم باقی نمی ماند تا نقش نگین سنگ مزارش باشد.
منبع: ایلام فردا
[ جمعه 19 تیر 1394 ] [ 2:31 AM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
خبر گزاری دفاع مقدس: حسین لشکری، 20 اسفند 1331 در قریه ضیاء آباد از توابع استان قزوین به دنیا آمد. دوره تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش به پایان رساند و برای ادامه تحصیل به قزوین عزیمت کرد در سال 1350 پس از اخذ دیپلم برای انجام خدمت مقدس سربازی به لشکر 77 خراسان اعزام شد همان زمان در رزمایش مشترکی که بین نیروی زمینی و هوایی انجام شد با درجه گروهبان سومی حضور داشت و در آنجا با خلبانان شرکت کننده در رزمایش آشنا شد. از آن پس شور و شوقی فراوان به حرفه خلبانی در خود احساس کرد. پس از پایان دوره سربازی در آزمون دانشکده خلبانی شرکت کرد و پس از موفقیت به استخدام نیروی هوایی در آمد.
[ جمعه 19 تیر 1394 ] [ 2:31 AM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
شهيد حاج حسين بصير از جانشينی گروهان، مسئوليتش را در لشکر ۲۵ کربلا شروع کرد تا به فرماندهی تيپ يکم رسيد و در عمليات کربلای ۱۰ به قائم مقامی لشکر منصوب شد و سرانجام حاج بصير منتظر در شامگاه دوم ارديبهشت سال ۱۳۶۶ در عمليات کربلای ۱۰ از قلههای ماووت عراق به اوج آسمان پر کشيد.
[ جمعه 19 تیر 1394 ] [ 2:31 AM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
[ جمعه 19 تیر 1394 ] [ 2:30 AM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
مجبور بودیم که در هوای گرم، داخل سنگر را آتش بزنیم تا بتوانیم نیم ساعت از دست پشهها راحت بخوابیم. از آن موقع پوتینها را به پا میکردیم، شلوارمان را هم روی پوتینها میآوردیم و کش رویشان میانداختیم و داخل کیسه میرفتیم.
[ جمعه 19 تیر 1394 ] [ 2:30 AM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
روی دیوار زیرزمین نوشته بود: « شهید سیدجواد خوش قلب طوسی. » جلوش هم تاریخ زده بود « خرداد 65 »
[ جمعه 19 تیر 1394 ] [ 2:30 AM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
مادرم به مسئولان بنیاد شهید پیغام داد که شهیدانش را در راه خدا اهداء کرده است و حاضر نیست که اجر معنویاش را با دریافت مدال ایثار و عناوین پر زرق و برق آن عوض کند.
[ جمعه 19 تیر 1394 ] [ 2:29 AM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
درخشانترین و فروزانترین ستاره آسمان فرهنگ رهایی، مشعل پرفروغ فرهنگ شهادت است، لبخند زنان و مردان آسمانی به وعده های الهی است.
[ جمعه 19 تیر 1394 ] [ 2:29 AM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
تفنگداران ویژه آمریکایی با هیکلهای بزرگ و سلاحهای مدرن دورتادور شناور ایستاده و همه به طرف من نشانه روی کرده بودند. مردد بودم که طناب را رها کنم یا نه، که در یک لحظه متوجه شدم موهای سرم در دست یک غول آمریکایی است.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب
(راوی شهید بابانظر از عملیات کربلای5)
راه افتادیم . حدود بیست سی قدم فاصله گرفته بودیم که دیدم مجدداً صدایی می آید. به علی گفتم: باز مرا صدا می زند.
علی گفت: تو خیالاتی شدی
خوب گوش کردم. دیدم بیسیم چی حاجی شریفی فریاد می زند: حاجی، حاجی ...
برگشتم و پرسیدم: چرا دنبال ما آمدی؟
گفت: حاجی شهید شد.
دیگر نفهمیدم چه شد و راه را چطوری آمدم. فقط اینقدر می دانم که وقتی رسیدم، دیدم حاج شریفی را داخل پتویی پیچیده اند. این مرد واقعاً مثل خورشید می درخشید.
(نقل از کتاب بابا نظر صفحه 380)
ادامه مطلب
ادامه مطلب
داشتیم میوه میخوردیم. منیره؛ خواهر کوچکش گفت: « جواد! تو که اینجا نوشته بودی خرداد شهید میشی. پس چرا نشدی؟! الان که تیره »
ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب