اگر که خانه ی ما بوی عید را دارد
حقیقتی است که بوی شهید را دارد
حقیقتی است که پیش تو عشق مجنون است
و این زمانه به خون دادن تو ! مدیون است
ببخش ! ما همه حرفیم و ادعا و دروغ
و بی ستاره ترینیم و بی خیال و فروغ
شما حقیقت سرخ همین جهان هستید
شما ! ستاره ترین های آسمان هستید
زبان سرخ و سری سبز از شما داریم
خجالتیم بلی ! گرچه ادعا داریم
ادامه مطلب
[ چهارشنبه 5 خرداد 1395 ] [ 2:00 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
مثل حقیقتی است که سال هاست با من است
[ چهارشنبه 5 خرداد 1395 ] [ 2:00 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
من حريم سبز دل را بيتو باور کردهام
[ چهارشنبه 5 خرداد 1395 ] [ 1:59 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
تو روح سرخ شقایق، خروش دریایی
[ چهارشنبه 5 خرداد 1395 ] [ 1:59 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
دهد پژواک خون پاسداران
[ چهارشنبه 5 خرداد 1395 ] [ 1:59 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
پرواز را بهانه ی بال و پرم کنید
[ چهارشنبه 5 خرداد 1395 ] [ 1:34 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
تفنگ ای یاور دیرینه من
[ چهارشنبه 5 خرداد 1395 ] [ 1:34 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
آن روز که در مدرسه تکبیر زدیم
[ چهارشنبه 5 خرداد 1395 ] [ 1:34 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
در محضر عشق امتحان می دادی
[ چهارشنبه 5 خرداد 1395 ] [ 1:33 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
چيزي شکفته در من
حس نگاهت
سال هاست که با من است
اما من گنگم، ماتم
در کوچه های سرگردانی
عقل و ادراک
من کودکم را گریه می کند
در آغوش نامادری زمین
آه، حس بلوغ بشر، کاش مرا به خود می آورد
تا حقیقت نامت را
دریابم
ادامه مطلب
نغمههاي درد را با اشک از بر کردهام
در سکوت و انزواي درد نسيان ناگزير
غربتت را زير لب هر دم مکرر کردهام
بغضهايم زير پاي درد دلهايم شکست
در نفسگير خيالت نغمهاي سر کردهام
بر مزارت ياد ديروزت برايم زنده شد
باز ياد آن سکوت داغ مادر کردهام
حرمت سبز حضورت سبزتر از دشتهاست
اين حضور سبز را هر شب مصور کردهام
اي برايم پاکتر از قلب صاف آينه
رفتي و اين رفتنت را نقش دفتر کردهام
ادامه مطلب
شکوه سبز بهاری چه قدر زیبایی
ستاره ای ز افق های تازه ی پرواز
در اوج آبی این آسمان مینایی
حضور سرخ تو احساس می شود هر جا
اگر چه رفته ای ای آشنا همین جایی
نشسته ام به تماشایت ای همه خوبی
شکفته ام زتماشایت ای تماشایی
دلم به یاد تو شوقی دوباره می گیرد
که عشق از تو گرفته است این دلارایی
تمام باور ما از ترانه سرشار است
تو عاشقانه ترین شعر باور مایی
به یاد سرخ تو ای آیه ی شکیبایی
تو کیستی؟ که به گلواژه ها نمی گنجی
فراتر، ز همه واژه های گویایی
می وصال گوارا، پرنده ی عاشق
تو افتخار منی از حضور رؤیایی
خوش است فیض حضور و خوش است دولت وصل
خوشا به حال تو ای لاله ی اهورایی
هنوز مانده به یادم کلام آخر تو
هنوز چشم به راه توام که می آیی
ادامه مطلب
پیام آتشین سربداران
حسین عصر را یاری نمایید
زمین کربلا گردیده ایران
ادامه مطلب
من هم کبوترم به خدا، باورم کنید
بالم ز لای لایی شب خواب رفته است
لختی رها ز وسوسه ی بسترم کنید
از غنچگی درآمدم و گل شدم، هلا!
هنگام آن رسیده دگر پرپرم کنید
آغاز را به غفلت و وحشت گذاشتم
پس عاقبت به خیر، در این آخرم کنید
هستیم بی حساب، من و عقل و عافیت
آگاه از محاسبه ی محشرم کنید
امشب برای جشن خداحافظی، امیر!
پرواز را بهانه ی بال و پرم کنید
ادامه مطلب
رفیق و مونس بی کینه من
تفنگ ای بسته بر پشتم شب و روز
هلا ای شعله های تو، ستم سوز
مرا باور تویی ای یاور من
مرا یاور تویی ای باور من
بیا تا در ره ایران بجنگیم
که ما همزاد باروت و فشنگیم
تفنگا، محرم راز منی تو
بدان که زندگی ساز منی تو
اگر چیره شود دشمن بر ایران
کند ایران ما یکباره ویران
همان کاری که با ما کرد چنگیز
کند این دشمن جلاد خون ریز
به فرمان هوس بر خاک ما تاخت
ولی در رزم با ماه عاقبت باخت
هزاران بی گنه را غرق خون کرد
اساس زندگی را واژگون کرد
تفنگ ای خصم را کوبیده در هم
ز تو دشمن شده در ماتم و غم
بیا تا هم قسم با رهبر خود
به پا داریم محکم سنگر خود
درون جبهه ها سنگر به سنگر
به زیر پرچم الله اکبر
به سوی دشمنان دین بتازیم
در این ره چون شهیدان سر ببازیم
ز تو خاک وطن آزاد گشته
تفنگ ای از تو من آباد گشته
ادامه مطلب
بر قوت دست خصم زنجیر زدیم
تا شعشعه مهر ولایت دیدیم
در شام ستم ناله شبگیر زدیم
با دست خدا گرگ ستم را راندیم
سر پنجه مهر بهر نخجیر زدیم
تا رهبر ما گفت که تطهیر کنید
دیوانه ز خود به بحر تطهیر زدیم
در همرهی معلم عشق نشستیم به بحث
بر محو ستم حقه ی تدبیر زدیم
بر مدعیان زور ما شوریدیم
بر دشمن خلق نام تکفیر زدیم
در حمله به حامیان زور تا پیوستیم
در خانه زور حرف تسخیر زدیم
آن روز که صبر خلق ما پایان یافت
بر دولت ظلم مهر تغییر زدیم
13 آبان 1365 عاصی
ادامه مطلب
گویی که به خاک آسمان می دادی
ای شهر آسمان هفتم چه غریب
آن شب به تن شلمچه جان می دادی
ادامه مطلب
شوري، صدايي، نوري، لبخندي
با من سرشار بال سوخته قمريان
چتري سوراخ سوراخ
در باراني بيامان
نوري پريده رنگ، که در پستوي خانه نهان ميشود
عطري غريب، که در تاريکي سرگردان است
شکوفهي تاباني که رو به زمستان دارد
چيزي شکفته در من
جمله جهان را فرياد ميزنم
عطر وطن دهانم را پر ميکند
ادامه مطلب