حضور عزيزان ز هر جا و هر کس
کهنسال عارف، جوانان نـــــورس
چه غم گر زبان قاصر و طبعنارس
بخوانم حديث «دفاع مقــــدس»
ادامه مطلب
[ چهارشنبه 5 خرداد 1395 ] [ 1:33 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
خورشيد، پرندهايست در مشت شما
[ چهارشنبه 5 خرداد 1395 ] [ 1:33 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
چشمه خون نام شاعر: مهدی اثنی اشری در چشمه خون وضو گرفتند نهان
[ چهارشنبه 5 خرداد 1395 ] [ 1:32 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
چه سرزميني! نام شاعر: حمیدرضا شکارسری هيچ سنگي پرواز نميداند
[ چهارشنبه 5 خرداد 1395 ] [ 1:32 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
[ جمعه 24 اردیبهشت 1395 ] [ 8:47 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
[ جمعه 24 اردیبهشت 1395 ] [ 8:47 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
[ جمعه 24 اردیبهشت 1395 ] [ 8:47 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
[ جمعه 24 اردیبهشت 1395 ] [ 8:47 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
[ جمعه 24 اردیبهشت 1395 ] [ 8:46 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
ديوار افق، دو بند انگشت شما
زنهار! که کوه شانه خالي کردهست
باريست به حجم عشق، بر پشت شما
ادامه مطلب
از مســلخ نور تا به هنـگام اذان
با ساقی مست باده و جام زدند
آنان که به سوی صبح بودند روان
آوازه ی عاشــقان ما دهـــر گرفت
آوای بلندشان به هر شهر گرفت
تن جامه عاشقان برگیر و بپوش
کاشانه ی دوست، مارِ پر زهر گرفت
ما کز تب عشق سوی جانان رفتیم
بگذشته زجان و سربداران رفتیم
ای کاش که بازجان به تن بودبسی
کز لــذّت رفتنش کمـــاکان رفتـیم
ادامه مطلب
هيچ سنگي عاشق نيست
هيچ سنگي شهيد نميشود
اينجا اما
سنگها پرواز ميکنند، عاشقند، شهيد ميشوند.
چه پرندگاني بايد باشند
چه عاشقاني
چه شهيداني
مردمان اين سرزمين
که سنگهايش اين چنين!
چه مردماني بايد باشند
که دستهايشان
از سنگها پرندگاني عاشق و شهيد ميسازد
چه سرزميني بايد باشد
که مردمانش
که سنگهايش اين چنين!
ادامه مطلب
روی انبوه آیینه ها کاشت
در میان علفهای هرزه
حالت جنگلی سبز را داشت
گاه با هر نسیم بهاری
از گل خنده آکنده می شد
باد در شاخه هایش می آویخت
سایه هایش پراکنده می شد
با نگاه درونسوز هر درد
مثل آیینه ها دم نمی زد
چهره ی خستگی را نمی دید
پلک اندوه بر هم نمی زد
با تب گریه های نجابت
بغض را در گلو سد نمی کرد
لحظه های دعا بی تعارف
دست احساس را رد نمی کرد
پشت آیینه های تبسم
در شب شرم و تشویش گم شد
زیر نور چراغ شهادت
سایه ای بود و در خویش گم شد
تقدیم به علی بسطامی سردارلشگر11 امیر المومنین(ع)
ادامه مطلب
دست هایت مرهم زخم زمین است ای بسیج
وسعت آیینه ای، احساسی از جنس بلور
چفیه ات رنگ کتاب عشق و دین است ای بسیج
با نگاهت آسمانی از ستاره چیده ام
خنده هایت مهربانی را نگین است ای بسیج
از بلندای تواضع پر گشودی تا خدا
خط سرخت پرچم این سرزمین است ای بسیج
تا کبوتر پاسبان آسمان کشور است
جغد غم ویرانه ها را همنشین است ای بسیج
باغبان باغ یاس و لاله اید ای عاشقان
دست خونریز خزان در آستین است ای بسیج
ادامه مطلب
تو که تابنده چراغ دل زنگار منی
روشنی بخش شب غم زده ی تار منی
روز و شب از پی هم می دود و من پی تو
لحظه ای کاش درنگی که جلودار منی
حکمت راه درازی که میان من و توست
تو بگو با دل من محرم اسرار منی
من اگر یار توام از چه ز تو بی خبرم؟
کو ز تو نام و نشانی؟ نه مگر یار منی؟
هوس دار و سر و قول «اناالحق» هیچ است
دیر سالی ست در این دایره سردار منی
«بال در بال ملائک» به هوا می رفتی
تو کبوتر که هم از باغ سپیدار منی
ادامه مطلب
ریزه ریزه،ریزد از کوی خدا
کو علی، کو رمز یا زهرای شب؟
کو بسیجی؟ کو تواضع؟ کو ادب؟
کو دعای ندبه؟ کو ذکر کمیل؟
کو علی؟ کو قصه و فکر کمیل؟
کو شب قدر و مناجات حسین؟
رمز و راز خیبر و بدر و حنین
کو منادی تا مرا دعوت کند؟
لحظه ای با جان من خلوت کند
کو شلمچه تا مرا فانی کند؟
غصه ام را سخت زندانی کند؟
کو بسیجی های شب های دعا؟
شیعه شیران شبستان بقا
کو سحرگه؟ کو گل سجاده ها؟
چفیه ها، کو هق هق آزاده ها؟
ادامه مطلب
آخ! از دوران داغ چفیه ها
چفیه ها دیگر شهیدی نیستند
آن چه را در جبهه دیدی، نیستند
چفیه ها رفتند و ناپیدا شدند
عاشقان چفیه ها تنها شدند
چفیه تنها با خدا همدم شده
چفیه هست اما خدایی کم شده
مانده تنها اسم چفیه پیش ما
چفیه ها رفتند و غم شد خویش ما
دانه دانه چفیه ها را می برند
این تفکر را گداها می برند
ترسم از آن است مرا دعوا کنید
چفیه را از گردن من وا کنید
ورنه حرف چفیه ها را می زدم
حرف مردان خدا را می زدم
ادامه مطلب
نقشه ی روبه دلان، مختل شدن
چفیه ای از چفیه ها جا مانده است
چفیه ها را پر کنید از اعتبار
پر کنید از عشق رهبر، کوله بار
کوله بار بی محبت، بار نیست
چفیه ی تنها، خم اسرار نیست
چفیه یعنی کنج سنگر سوختن
در خط زیبای رهبر سوختن
چفیه یعنی عصر زیبای علی
بوسه باران کردن پای علی
چفیه ها باید ولایت جو شوند
وقت شب سجاده ای خوشبو شوند
بی علی رویان اسیر ماتمند
بی ولایت زادگان محو غمند
ادامه مطلب