به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

شب بيست و دوم،‌ برنامه‌هاي متنوع زياد بود، اما بازار حميد گرمترين بود. از پيش اعلام شده بود كه بعد از صرف شام، برنامه نمايش اسلايد اجرا مي‌شود. هر كس از خود مي‌پرسيد: اسارت كجا و اسلايد كجا؟

روزهاي دهه فجر در پيش بود. اسرا به خصوص گروه فرهنگي سخت مشغول تدارك برنامه‌هاي مخصوص روزهاي جشن بودند تا مراسم هرچه باشكوهتر برگزار شود. هر كس كاري به عهده گرفته بود و در تلاش بود به بهترين صورت به انجامش برساند. مسئول تداركات، از مدت‌ها پيش سهميه شكر آسايشگاه را ذخيره كرده بود تا با خمير نان‌هاي نپخته كه آرد مي‌شد و روي چراغ برشته، شيريني درست كند. مسئوولان نظافت بر سر و وضع آسايشگاه مي رسيدند. مسئول باغچه چند روز مانده به دهه فجر، سبزي‌هايش را نچيده بود. گذاشته بود بماند براي پذيرائي‌‌هاي عيد نوروز انقلاب. گروه سرود و گروه تئاتر در حمام، آسايشگاه، گوشه محوطه و هر جاي خلوتي كه پيدا مي‌كردند به تمرين مي‌پرداختند. مسئول ورزش اردوگاه هم مسابقات بين آسايشگاهي را به گونه‌اي زمان‌بندي كرده بود كه پايان مسابقات در روز 22 بهمن برگزار شود.


در اين ميان، حميد، اسير خوش ذوق سيرجاني هم مشغول كاري بود؛ كاري كه نمي‌خواست كسي از آن سر در بياورد. هر كس مي‌پرسيد: "حميد، تو معلوم است داري چه كار مي‌كني؟ " مي‌شنيد: "ان‌شاءالله شب بيست و دوم مي‌بينيد. "


اين پنهان‌كاري، بيشتر به وسواس اسرا براي سر در آوردن از راز حميد دامن مي‌زد، اما حميد مصر بود تا شب موعود كسي به برنامه‌اش پي نبرد. سرانجام شب ها و روزهاي شادي از راه رسيدند. همه كلاس‌ها به حال تعطيل درآمدند تا اسرا بتوانند برنامه‌هاي دلخواهشان را ببينند و بشنوند.


شب بيست و دوم،‌ برنامه‌هاي متنوع زياد بود، اما بازار حميد گرمترين بود. از پيش اعلام شده بود كه بعد از صرف شام، برنامه نمايش اسلايد اجرا مي‌شود.


- اسلايد؟؟


هر كس از خود مي‌پرسيد: اسارت كجا و اسلايد كجا؟


حميد اما كارش را خوب انجام داده بود. او با قطعات حلبي، يك دستگاه نمايش اسلايد ساخته بود. براي طراحي عدسي بزرگنماي آن، لامپي را با احتياط شكسته و درونش را پر از آب كرده بود. براي تهيه فيلم هم نواري از نايلون شفاف بريده بود. آن وقت براي خلق صحنه‌ها دست به دامان نقاشي‌ها و خوشنويسي‌هاي آسايشگاه شده بود. آنها نيز تصاوير و خطوط زيبايي از صحنه‌هاي انقلاب و تظاهرات مردمي و روند پيروزي روي فيلم‌هاي حميد كشيده و نوشته بودند، منبع نور اين دستگاه، يك لامپ قوي بود كه حميد به همين منظور از اتاق نگهبان‌ها برداشته بود.


وقت اجراي برنامه فرا رسيد. اسرا مشتاقانه منتظر بودند كه نتيجه آن همه پنهان‌كاري حميد را ببينند. چراغ‌هاي آسايشگاه خاموش شد و در ميان تعجب همگان، بر پرده سفيد مقابل، اين جمله نمايان شد:


"بهار در زمستان، كاري از گروه فرهنگي آسايشگاه 21 "


همهمه و خنده حاكي از تعجب اسرا بلند شد، اما به زودي با عوض شدن تصوير همه ساكت شدند. از آن سوي پرده صداي مجيد كه گوينده متن بود، به گوش رسيد. مجيد سرش را داخل سطل بزرگي كرده بود تا پژواك، صدايش را گيراتر كند. تصاوير با فاصله عوض مي‌شدند و مجيد، موضوع متناسب با هر تصوير را دكلمه مي‌كرد. رفته رفته نوار فيلم كه رضا آهسته آن را از جلو منبع نور عبور مي‌داد،‌ به آخر رسيد و سرانجام با نمايان شدن جمله "در بهار آزادي، جاي شهدا خالي " ‌در كنار لاله‌اي سرخ، برنامه حميد تمام شد و به شدت مورد تشويق تماشاگران قرار گرفت. چراغ‌هاي آسايشگاه روشن شد و سيدرضا، بچه گلباف، با ظرفي پر از شيريني از دوستانش پذيرائي كرد.فارس

ادامه مطلب
سه شنبه 26 مرداد 1389  - 11:33 AM

26 مردادماه سالروز آزادي دليرمردان رزمنده و غيورمندان جبهه‌هاي نبرد عليه كفر جهاني است.

هنگامي كه رزمندگان اسلام در زمستان سال 65 پشت ديوارهاي بصره رسيدند قطعنامه 598 مطرح و در سال 1366 به تصويب سازمان ملل متحد گرديد.ايران در محتواي قطعنامه نكات مثبت و منفي آن را مورد تأمل قرار داد بنابراين در اولين موضع‌گيري نه آن را رد كرد، نه پذيرفت.


در 27 تيرماه سال 1367 پذيرش قطعنامه 598 از طرف امام راحل اعلام گرديد. عراق پذيرش قطعنامه را به منزله ضعف ايران تلقي كرد و با همدستي منافقين بار ديگر اقدام به تجاوزگري نمود. مرصاد عملياتي بود كه در پاسخ به تجاوزگري منافقين در عمليات فروغ جاويدان آنان طراحي شده و فروغ دشمن به افول انجاميد.


رزمندگان اسلام به تعرضات عراق و منافقين در اوائل مرداد 67 پاسخ محكمي دادند و آنها را به كام مرگ فرو بردند.


عراق دريافت كه در تحليل دچار خطا شده است. صدام در 17 مرداد 67 به ناگزير آتش‌بس را پذيرفت و اعلام آمادگي كرد كه وارد مذاكره شود.


شوراي امنيت سازمان ملل متحد در 18 مرداد 67 قطعنامه 619 را تصويب كرد و به موجب آن گروه ناظران نظامي ايران و عراق و سازمان ملل (يونيماك) كه حدود 400 نفر از 25 مليت مختلف تشكيل شده بود در مرزهاي دو كشور ايران و عراق مستقر شدند.


پي‌گيري‌ها و مذاكرات فيمابين دو كشور دنبال مي‌شد تا اينكه در 26 رمضان 1410 برابر اوائل ارديهبشت 69 صدام رئيس جمهور وقت عراق طي نامه‌اي خطاب به رهبر معظم انقلاب اسلامي و هاشمي رفسنجاني رئيس جمهور وقت خواستار مذاكرات در راستاي صلح شده و پيشنهاد كرد كه روز عيد مبارك فطر ملاقات مستقيم در يك كشور ثالث مثل عربستان انجام گيرد. هاشمي رفسنجاني در پاسخ نوشت «ما مصمميم كه در راه صلح همانند دوران دفاع، اعتماد مردم را به همراه داشته باشيم» و پيشنهاد داد قبل از تماس رؤساي دو كشور نماينده‌اي از سوي طرفين در كشوري ثالث وارد مذاكره‌ شوند و درباره آنچه بايد انجام گيرد گفت‌وگو كرده تا زمينه تصميم‌نهايي را فراهم سازد.


باب مكاتبات باز شد و ادامه يافت تا اينكه در تاريخ 69.5.17 ايران طي نامه‌اي بر معاهده 1975 تأكيد كرد.


عراق در پاسخ طي نامه‌اي در 23 مرداد 69 آنرا پذيرفت و نوشت:


«مبادله‌ فوري و همه جانبه اسراي جنگ به هر تعدادي كه در عراق و ايران به سر مي‌برند و اين را از طريق مرزهاي زميني و از راه خانقين - قصرشيرين و راههاي ديگري كه مورد توافق قرار مي‌گيرد صورت خواهد گرفت و ما آغازگر اين اقدام خواهيم بود و از روز جمعه 1990.8.17 [برابر 26 مرداد 1369] به آن مبادرت خواهيم كرد.»


در 26مردادماه اولين گروه اسراي جنگي كه در واقع آزادگان در اسارت ما بودند آزاد شده و به آغوش ملت بازگشتند. تمامي مردم ايران اين پيروزي را جشن گرفته و شور و هيجاني در خانواده‌ها و محله‌ها ايجاد شده بود.


در تاريخ 27 مرداد 69 رئيس جمهور ايران خطاب به صدام نوشت:


«اعلام پذيرش مجدد معاهده 1975 از سوي شما تبديل آتش‌بس موجود به صلح دائم و پايدار را هموار ساخت»


در اين ايام آزادگان به آغوش خانواده‌ها باز گشته و ملت ايران با استقبال گرم آنان را تا در منزلشان همراهي كرده و به يكديگر تبريك مي‌گفتند.


در عين حال آزادگان از دو موضوع، غم‌زده بودند يكي رحلت امام راحل (ره) و ديگري شهادت و مفقود بودن برخي ياران خود به خصوص برخي از آزادگاني كه به شهادت رسيده بودند. آنان در اولين ديدار با رهبر معظم انقلاب اسلامي در شعاري پرمفهوم و احساسي ضمن اعلام بيعت با ايشان از غيبت پير سفر كرده زبان به شكوه گشوده و فرياد برآوردند كه: «اي سيد حسيني كو رهبرم خميني». اين سخن اشك را بر چشمان همگان جاري مي‌ساخت، آنان همچنين شعار «اي اهل حرم مير و علمدار نيامد، سقاي حسين سرور سالار نيامد علمدار نيامد.» را در اين ديدار سر دادند.


ايام‌ رهايي از اسارت بر آزادگان سرافراز مبارك و گرامي باد.فارس

ادامه مطلب
سه شنبه 26 مرداد 1389  - 11:31 AM

مرحوم آيت‌الله مجتهدي تهراني شرح كوتاهي بر دعاهاي روزانه ماه رمضان دارد. اين عالم رباني در بخشي از شرح‌ دعاي روز ششم مي‌گويد: برخي از گناهان خدا را به غضب مي‌آورد و خدا قسم مي‌خورد كه ديگر آن شخص گناهكار را نيامرزد.

  در دعاي روز ششم ماه مبارك رمضان مي‌خوانيم: «اَللّهُمَّ لا تَخْذُلْنى فيهِ لِتَعَرُّضِ مَعْصِيَتِكَ وَلاتَضْرِبْنى بِسِياطِ نَقِمَتِكَ وَزَحْزِحْنى فيهِ مِنْ مُوجِباتِ سَخَطِكَ بِمَنِّكَ وَاَياديكَ يا مُنْتَهى رَغْبَةِ الرّاغِبينَ» «خدايا در اين ماه به خاطر دست زدن به نافرمانيت خوارم مساز و تازيانه‌هاى عذابت را بر من مزن و از موجبات خشمت بدان نعمت‌بخشى و الطافى كه نسبت به بندگان دارى دورم بدار. اى آخرين حد اشتياق مشتاقان»



* شرح فرازهاي دعا



آيت‌الله مجتهدي در شرح «اَللّهُمَّ لا تَخْذُلْنى فيهِ لِتَعَرُّضِ مَعْصِيَتِكَ» مي‌گويد: خدايا، من را به واسطه تعرض گناه خوارم نكن. گناه آدم را خوار و عبادت و بندگي آدم را عزيز مي‌كنند. اگر اهل طاعت و بندگي شويد، عزيز مي‌شويد؛ اما اگر اهل گناه باشيد، كسي دوستتان ندارند.


وي افزود: اهل گناه ولو اگر تحصيلات عاليرتبه دانشگاهي هم داشته باشد و لباس‌هاي فاخر به تن كند، باز هم خوار است. اما بندگي خدا را كردن باعث مي‌شود تا محبت آن شخص به مقدار بسيار زيادي در دل ديگران باشد.


اين استاد اخلاق ادامه مي‌دهد: قرآن مي‌گويد: «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا»‌ يعني هر كه ايمان بياورد و عمل صالح بكند، ما هم دوستي‌اش را در دل مردم مي‌افكنيم. مردم اهل عمل را دوست دارند.



* تازيانه عذاب، نتيجه گناه انسان است



وي در شرح فراز دوم دعاي روز ششم ماه رمضان «وَلاتَضْرِبْنى بِسِياطِ نَقِمَتِكَ» مي‌افزايد: «خدايا من را به تازيانه عذابت نزن. «لاتضرب» واژه نهي است اما در اينجا دعاست. اگر من به شما بگويم «لاتضرب» اين نهي است. اما كوچك‌تر به بزرگ‌تر بگويد و ما به خدا كه بگوييم، «لاتضرب» دعاست.


مجتهدي تهراني در ادامه اظهار مي‌كند: الان اين گرفتاري‌هايي كه گريبان آمريكا را گرفته و هر روز خبر از آمدن سيل و طوفان در آنجاست، همه تازيانه عذاب است. در ايران هم برخي جاها كه سيل و زلزله مي‌آيد، عذاب الهي است. دليلش هم اين است كه چند سال پيش در گلستان سيل آمد، روستايي در مسير سيل قرار داشت كه همه اعضاي آن سيد بودند، سيل، مسير خود را عوض كرد و روستاي ديگري را از بين برد كه نمي‌گويم افراد آن چي و كي بودند.


وي به بيان شعري از زبان استادش مي‌پردازد و مي‌‌گويد: جمله ذرات زمين و آسمان / لشگر حقند گاه امتحان


سيل و رانش زمين، لشگر خدا هستند. آنها كه مي‌گويند اينها قهر طبيعت هستند، دين و ايمان ندارند؟ چرا يك كلمه نمي‌گويند كه اينها عذاب هستند و براي جلوگيري از آنها نبايد گناه كنيم.


اين استاد اخلاق در ادامه اظهار مي‌كرد: در تهران قرار بود كه عذاب بيايد، امام حسين (ع) شفاعت كرد و فرمود كه جوانان اين شهر براي من بيرق عزا به پا مي‌كنند و دفع بلا شد. قرار بود تهران بر اثر برخي گناهان از بين برود ولي امام حسين (ع) شفاعت كرد. اين را كسي در خواب ديده بود و آن را به من تعريف كرد.


وي تأكيد مي‌‌كند: ايران بهترين ممالك دنياست. اولاً حكومت حقه شيعه اثني‌عشري دارد. مملكتي كه رئيس‌جمهورش، رئيس مجلسش، همه رؤسا، قوه‌ها و رهبر انقلابش و همه مسئولانش شيعه باشد، فقط ايران است. تنها مملكتي كه مذهب رسمي‌اش شيعه دوازده امامي است، ايران است. پيامبر (ص) در غدير خم ما را دعا كرده و به بركت دعاي او ايران اوضاع خوبي دارد. پيامبر (ص) در دعايش گفت «اللهم انصر من نصر» خدايا، هر كه علي (ع) را ياري مي‌كند، ياري‌اش كن.



* در مساجد هنگام خواندن دعا معاني آن نيز بيان شود



آيت‌الله مجتهدي تهراني با بيان بخشي از دعاي روز ششم ادامه مي‌دهد: «وَزَحْزِحْنى فيهِ مِنْ مُوجِباتِ سَخَطِكَ» «خدايا من را از موجبات سخطت دور گردان، چيزهايي كه موجب سخط توست. روايتي است كه برخي گناهان خدا را به غضب مي‌آورد و آنگاه خدا قسم مي‌خورد كه به عزت و جلال خودم ديگر تو را آمرزش نمي‌كنم. با اينكه خدا «ارحم الراحمين» است؛ اما مثلاً از من با اين محاسن و عمامه توقع ندارد كه به نامحرم نگاه كنم. لذا خدا به غضب مي‌آيد.


وي تأكيد مي‌كند: حديث هست كه هفتاد گناه جاهل را مي‌آمرزند قبل از آنكه يك گناه عالم را بيامرزند.


اين استاد برجسته حوزه در خصوص فراز «بِمَنِّكَ وَاَياديكَ» مي‌گويد: يعني به حق احسان و نعمت‌هايي كه به من داده‌اي، خدايا اين چند تا دعا را درباره من مستجاب كن.


وي ادامه مي‌دهد: «يا مُنْتَهى رَغْبَةِ الرّاغِبينَ» يعني اي خدايي كه منتهاي رغبت مشتاقان هستي. مشتاقان تو، چقدر مشتاق تواند. منتها رغبت مشتاقان تويي، اين 3 دعاي روز ششم ماه رمضان را درباره ما مستجاب كن.


آيت‌الله مجتهدي تهراني در پايان مي‌گويد: اي كاش در مساجد كه اين دعاها خوانده مي‌شود، معني آن نيز بيان شود تا مردم وقتي دعا مي‌كنند، با حضور قلب اين دعاها را بخوانند و در خودشان بيان كنند. به مردم بگويند كه به خاطر گناه عذاب مي‌شوند و اين حادثه‌ها در سراسر جهان و برخي شهرهاي تهران به خاطر گناه است. خدا به شعيب پيامبر فرمود، مي‌خواهم صدهزار تن از قومت را عذاب كنم. 40 هزار تن افراد بد و 60 هزار تن از افراد خوب. خطاب رسيد كه چرا خوب‌ها بيشترند، فرمود: براي اينكه خوب‌ها هم با بدها خوش و بش كردند.فارس

ادامه مطلب
سه شنبه 26 مرداد 1389  - 10:05 AM

افسر عراقي با تهديد گفت: امروز روز انتقام است. قصد دارم يكي از شما را به عوض برادرم كه در جبهه كشته شده، اعدام كنم.كسي داوطلب هست يا خودمان انتخاب كنيم؟

روزهاي اول اردوگاه بود. هنوز با محيط آنجا مأنوس نشده بوديم. روزها به سختي مي‌گذشت. عراقي‌ها هر روز حكمي مي‌كردند. آن روز هم اسرا را با پاي برهنه به محوطه ارودگاه برده بودند تا سنگريزه‌هاي حياط را جمع كنند. ناظر كار، يك افسر عراقي بود كه روي صندلي نشسته و اطرافش چند نفر از سربازانش ايستاده بودند. چيزهايي راجع به اسرا به هم مي‌گفتند و مي‌خنديدند.


اسرا مشغول كار بودند كه صداي يكي از سربازان عراقي بلند شد:


- همه دست از كار بكشيد، بياييد جلو.


اسرا، سنگريره‌هايي كه در دامن داشتند، زير سيم خاردار ريختند و يكي يكي جلو آمدند، اينطور لحظات، دلهره عذاب‌‌دهنده مي‌شد. باز چه حكمي مي‌خواهند بكنند؟ باز چه چيز را مي‌خواهند ممنوع كنند يا چه كسي را مي‌خواهند به چوب فلك ببندند؟


افسر عراقي از جا برخاست و سربازان به احترام پشت سر هم ايستادند. گرهي در ابروها و چيني بر پيشاني انداخت. مي‌خواست بيش از آنچه هست،‌غضبناك نشان بدهد. همو كه لحظه‌اي‌ پيش با سربازانش مي‌گفت و مي‌خنديد، با تهديد گفت:


- امروز روز انتقام است. قصد دارم يكي از شما را به عوض برادرم كه در جبهه كشته شده، اعدام كنم.


افسر سكوت كرد تا ميزان تأثير حرفش را به اسرا برآورد كند. همه ساكت بودند. پيش از اين نيز در جبهه و اوايل اسارت، اين نوع اعدام‌ها و انتقام‌جوئي‌ها را ديده بوديم و هنوز خاطره تلخ تيرباران شدن دوستانمان را در ذهن داشتيم.


افسر عراقي سكوت را شكست و گفت:


- كسي داوطلب هست يا خودمان انتخاب كنيم؟


اسرا همچنان در سكوت مطلق بودند اما درون هر كدامشان توفاني برپا بود و جدالي سخت در گرفته بود. هر كس با خويشتن خويش به پيكار بود: داوطلب بشوم... نشوم... اگر نشوم، آنوقت برادرم... او هم كساني را چشم به راه دارد... نه، نه، رسم جوانمردي نيست!


- من داوطلبم، اعدامم كنيد.


اين صداي يكي از اسرا بود كه زودتر از ديگران بر هيبت مرگ غلبه كرده بود. او حالا چند قدم جلو آمده و نگاه نافذش را در نگاه افسر عراقي گره زده بود.


افسر عراقي دهانش از تعجب وامانده بود. گويي تمام ابهت و غرورش داشت زير پاهاي برهنه آن اسير خرد مي‌شد. او را خيلي بزرگتر از خود مي‌ديد و توان نگاه كردن در چشمانش را نداشت. سر به زير انداخت و گفت:


- چرا داوطلب شدي جوان؟‌ از مرگ نمي‌ترسي؟


اسير گفت: هرچه نگاه مي‌كنم، مي‌بينم برادرانم همه از من بهترند. "


افسر عراقي گفت: "حالا كه اينقدر شجاعي، پس آماده مرگ باش. ربع ساعت وقت داري كه وصيت كني. حاجت ديگري داري، بگو. "


اسير گفت: "اجازه بدهيد دو ركعت نماز بخوانم. "


افسر عراقي يك بار ديگر نگاه در نگاه اسير انداخت و لحظه‌اي در چشمانش خيره ماند.


رفته رفته لبهايش به تبسم باز شد. جلوتر رفت، دستي بر شانه اسير گذاشت. دوستانه شانه‌اش را فشرد و گفت: "شوخي كردم. مي‌خواستم شجاعت سربازان ايراني را محك بزنم. "


نگاه افسربه طرف سربازانش برگشت و گفت:


- به اين مي‌گويند يك سرباز شجاع!



* احمديوسف زاده

ادامه مطلب
سه شنبه 26 مرداد 1389  - 10:03 AM

يكي از اسرا گفت: سل گرفتيم از بس كه سرفه زديم. لباس گرم كه نداريم؛ مجبوريم خودمان را با پتو بپوشانيم. آن چهار تا بخاري هم كه زحمت كشيديد از ژنو آورديد، برداريد با خودتان ببريد، چون الحمد الله توي چاه هاي كركوك، به قدر همين چند بخاري ما هم نفت گير نمي‌آد.

زمستان از راه رسيد بود و اسراي براي گريز از گزند سرماي موصل مجبور بودند هر چه لباس داشتند روي هم بپوشند. ناله مسئولان آسايشگاه‌ها هم در گوش فرمانده ارودگاه نمي‌رفت كه بفهمد كليه‌هاي چركي نياز به تن پوش گرم دارند و بفهمند كه سرفه‌هاي خشك و سرما خوردگي‌هاي مزمن، از رنج برهنگي است. سرگرد هر بار كه مورد سئوال قرار مي‌گرفت، با وعده و وعيد، اسرار را از سر وا مي‌كرد.


با نقشه قبلي، يك روز كه صليب سرخ به اردوگاه آمده بود، اسرا يكي يكي در حالي كه خودشان را با پتوهاشان پوشنده بودند، از آسايشگاه‌ها به محوطه اردودگاه آمدند و مشغول قدم زدن شدند. منظره‌اي ديدني درست شده بود.


صدها اسير به شكل و شمايل كشيش‌ها به عمد در محل عبور صليبي ‌هاي رفت و آمد مي‌كردند. هانس، رئيس صليبي ‌ها كه دهانش را از تعجب باز شده بود، علت اين اقدام را پرسيد.


يكي از اسرا گفت:


- سل گرفتيم از بس كه سرفه زديم. لباس گرم كه نداريم؛ مجبوريم خودمان را با پتو بپوشانيم. آن چهار تا بخاري هم كه زحمت كشيديد از ژنو آورديد، برداريد با خودتان ببريد، چون الحمد الله توي چاه هاي كركوك، به قدر همين چند بخاري ما هم نفت گير نمي‌آد.


صليبي ‌ها با شروع زمستان آن سال، براي هر آسايشگاه يك بخاري نفتي آورده بودند اما آن بخاري‌ها از بي نفتي، هيچ وقت روشن نشدند. آن روز، يكي از اسرا كاريكاتوري كه از يك بخاري كشيده بود، به هانس داد. در آن كاريكاتور بخاري در حالي كه از سرما مي‌لرزيد، مي‌گفت: دارم يخ مي‌زنم ، يكي يك ليتر نفت به من كمك مي‌كند؟


هانس به كاريكاتور خيره ماند و با لبخند تلخي كه با تكان دادن سر و گزيدن لب همراه بود، برگه را تا زد و در جيبش گذاشت. سپس قول داد آن را در يكي از مجلات سوئيس چاپ كند بعد هم گفت كه عراقي‌ها را راضي به تحويل لباس گرم خواهد كرد.


عصر همان روز كاميوني وارد اردوگاه شد پر از پالتو. پالتو‌هاي كهنه و مندرسي، كه از زمان‌هاي قديم در انبارهاي ارتش عراق مانده بود؛ به سبك پالوتوهاي سربازان جنگ دوم جهاني.فارس

ادامه مطلب
سه شنبه 26 مرداد 1389  - 10:02 AM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 73

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 5900370
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی