اگر در قرآن مي بينيم براي خلقت انسان چند هدف ذكر شده است، در اصل به اهداف طولي اشاره دارد. به اين معنا مي توان گفت: خداي متعال، هم هدف بالذات دارد، هم هدف بالتبع و هم هدف بالعرض.
وقتي بناست موجود مختار خلق شود، بايد زمينه به گونه اي فراهم شود كه هم امكان انتخاب راه خوب باشد و هم امكان انتخاب راه بد. علاوه بر راه رسيدن به مقامات عالي، راه عكس آن هم بايد وجود داشته باشد تا زمينه اختيار فراهم شود. كسي لياقت بهشت رفتن را پيدا مي كند كه براي او امكان رفتن به جهنم هم وجود داشته باشد. اگر تنها يك راه وجود داشته باشد انتخاب معنا ندارد. بنابراين بايد راه جهنم هم وجود داشته باشد. دراين صورت وجود آن راه بالعرض مطلوب است. اگر بنا نبود موجود مختاري در عالم خلق شود، خدا جهنم را هم خلق نمي كرد. جهنم را هم بالعرض به خاطر همان اولياي خودش خلق كرده است. چون رسيدن آنها به كمال در سايه عبادات اختياري شان ممكن است و براي تحقق عبادات اختياري، بايد دو راه وجود داشته باشد؛ يك راه، راه خدا و يك راه، راه غيرخدا. راه خدا به بهشت منتهي مي شود. راه غيرخدا هم بايد به نقطه اي منتهي شود و آن نقطه جهنم است. پس جهنم بالعرض مطلوب مي شود.
اهداف آفرينش در سخن فاطمه زهرا سلام الله عليها (14)
... كونها بقدرته، و ذرأها بمشيته، من غير حاجه منه الي تكوينها، و لافائده له في تصويرها، الا تثبيتا لحكمته، و تنبيها علي طاعته، و اظهارا لقدرته، و دلاله علي ربوبيته و تعبدا لبريته، و اعزازا لدعوته، ثم جعل الثواب علي طاعته، و وضع العقاب علي معصيته، ذياده لعباده من نقمته و حياشه هم الي جنته؛
در بيان توضيح فقراتي از خطبه حضرت زهرا سلام الله عليها به اين جا رسيديم كه با عبارت كوتاهي تأكيد فرمودند كه خداي متعال نهايت اختيار را دارد و همه چيز تابع مشيت اوست. به اين مناسبت انتقال پيدا كردند به اين معنا كه هدفش از آفرينش اين عالم چيست؟ در جلسه گذشته به طور فشرده در اين باره توضيحي عرض كرديم. گفتيم: اگر منظور از هدف همان چيزي است كه در كارهاي اختياري ما مطرح است، اين هدف درباره فاعلي صدق مي كند كه احتياج به هدفي دارد و چون به آن هدف نرسيده و واجد آن كمال نيست، آن كار را انجام مي دهد تا او را به آن هدف برساند، و داشتن هدف به اين معنا در مورد خداي متعال صحيح نيست. خدا به چيزي احتياج ندارد؛ لذا حضرت زهرا سلام الله عليها تأكيد مي فرمايند: ذرأها بمشيته، من غير حاجه منه الي تكوينها و لافائده في تصويرها.
اما مي توان معنايي تحليلي براي هدف در نظر گرفت كه درباره خداوند هم صادق باشد و جزء صفات ذاتي الهي محسوب گردد، و آن اين است كه بگوييم هدف، آن چيزي است كه فاعل مختار دوست دارد آن چيز تحقق پيدا كند. در واقع انگيزه فاعل مختار براي انجام كار، دوست داشتن است.
دوست داشتن گاهي بالذات به چيزي تعلق مي گيرد، گاهي بالتبع و گاهي بالعرض متعلقات محبت همه به نوعي هدف اند. به عنوان مثال وقتي از كساني كه اهل عبادت و ياد خدا هستند سؤال مي شود كه چرا عبادت مي كنيد؟ عده اي خواهند گفت: براي رسيدن به ثواب آخرت عبادت مي كنيم. هدف اصلي براي ايشان نعمت هاي بهشتي است و چون عبادت وسيله رسيدن به آن هدف است بالتبع آن را هم دوست دارند. عده اي هستند كه اصلا از ياد خدا لذت مي برند؛ بذكرك عاش قلبي؛1 اصلا زندگي قلب من وابسته به ياد توست. براي اين افراد، خود عبادت مطلوب بالذات است. خدا بندگاني دارد كه از نعمت هاي بهشتي از آن جهت لذت مي برند كه نعمت خداست و چون به خدا انتساب دارند و نشانه لطف خدا به آن ها هستند، آن ها را دوست مي دارند. حضرت زين العابدين عليه السلام در مناجات هاي خمس عشر به خدا عرض مي كنند: "يا نعيمي و جنتي يا دنياي و آخرتي؛ تو نعمت هاي مني، تو بهشت مني، تو دنياي مني، تو آخرت مني! " خدا چنين بنده هايي هم دارد. اي كاش ما در طول عمرمان براي لحظاتي چنين حالي برايمان پيدا مي شد.
به هر حال همه اين ها به نوعي هدف است. اهداف بالتبع در طول اهداف بالذات اند. اگر در قرآن هم مي بينيم براي خلقت انسان چند هدف ذكر شده است، در اصل به اهداف طولي اشاره دارد. به اين معنا مي توان گفت: خداي متعال، هم هدف بالذات دارد، هم هدف بالتبع و هم هدف بالعرض، وقتي در آيات قرآن و روايات از جمله همين خطبه شريف دقت مي كنيم مي بينيم خدا براي افعال خود اهدافي را تعيين كرده است؛ من قسمتي از اين خطبه شريف را ترجمه مي كنم تا با اهدافي كه حضرت زهرا سلام الله عليها براي آفرينش عالم ذكر مي كنند آشنا شويم.
اهداف خلقت هستي از زبان حضرت زهرا سلام الله عليها
حضرت مي فرمايند: "خداوند، عالم را كه خلق كرد نيازي به ايجاد آن نداشت؛ نه در اصل ايجاد آن و نه در تكميل و صورت بندي آن. " سپس اموري را استثنا مي كنند و آن ها را به عنوان هدف معرفي مي كنند. "الا تثبيتا " استثناي منقطع است؛ زيرا اين امور باز فايده اي نيست كه عايد خدا شود. استثناي منقطع نهايت تأكيد را مي رساند؛ يعني اگر هدفي هم ذكر مي كنيم از سنخ اهدافي نيست كه ناشي از احتياج يا براي حصول فايده است؛ بلكه اين ها اموري است براي فايده رساندن به خلق. حضرت در ادامه چند مورد را ذكر مي فرمايند؛ اول: "تثبيتا لحكمته؛ براي اين كه حكمتش را تثبيت كند. " اگر كسي در حكمت خدا شك داشته باشد وقتي آفرينش او را مي بيند و اسراري كه در آفرينش هر موجودي هست را درك مي كند، مي فهمد كه آثار حكمت در آن ظاهر است. "و تنبيها علي طاعته؛ وقتي انسان، اين عالم را با اين حكمت ها مي بيند، متوجه مي شود كه اين عالم حساب و كتابي دارد. قرآن مي فرمايد: "الذين يذكرون الله قياما و قعودا و علي جنوبهم و يتفكرون في خلق السماوات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانك فقنا عذاب النار؛ وقتي در اسرار آفرينش دقت مي كنند، مي گويند: بارالها! اين ها را بيهوده نيافريدي. تو پاك و منزهي. ما را از عذاب آتش نگاه دار! " يعني وجود من هم عبث نيست. حال كه حساب و كتابي دارد ممكن است بعضي اعمال من، مرا مستحق آتش كند. نتيجه اين تفكرات اين مي شود: فقنا عذاب النار؛ تفكر در حكمت هاي الهي باعث مي شود كه انسان متوجه اطاعت خدا شود و انگيزه اطاعت پيدا كند.
و اظهارا لقدرته؛ اين عبارت شبيه تثبيتا لحكمته است. در نسخه اي آمده است- ظاهرا اين نسخه رجحان دارد- دلاله علي ربوبيته؛ اين عالم را خلق كرد براي اين كه ربوبيت خود را به بندگان نشان دهد. بفهمند اختيار عالم به دست اوست. متقابلا وقتي او شد "رب "، ما مي شويم "عبد ". بنابراين ما بايد وظيفه بندگي مان را به جا بياوريم. و تعبدا لبريته؛ تعبد، هم به صورت لازم استعمال مي شود و هم متعدي. وقتي لازم استعمال مي شود يعني انسان در مقام عبادت برآيد و ممارست بر عبادت داشته باشد؛ ولي وقتي متعدي استعمال مي شود يعني كسي را به بندگي فراخواند. در اين جا ظاهرا معناي متعدي مراد است؛ يعني خدا عالم را با اين اسرار و حكمت ها خلق كرد تا بندگانش را به بندگي خود فراخواند. و نهايتا مي فرمايند: و اعزازا لدعوته؛ يعني وقتي خدا پيغمبران را مي فرستد و مردم را به راه صحيح بندگي دعوت مي كند، تفكر در حكمت و عظمت خلقت كمك و تقويتي براي دعوت انبياست. در قرآن كريم هم اشاره شده است كه وقتي خدا انبيا را مي فرستد، اسباب تكويني را به صورتي فراهم مي كند كه دعوت انبيا مؤثر واقع شود.2
ثم جعل الثواب علي طاعته و وضع العقاب علي معصيته؛ خدا فقط به اين اكتفا نكرد كه مردم با ديدن عظمت و حكمت عالم با وظيفه يشان آشنا شوند و در برابر خدا خضوع كنند، بلكه از روي لطف عامل تقويت كننده اي هم براي بندگان قرار داد و آن عامل اين است كه فرمود: اگر بندگي كنيد ثواب اخروي هم داريد و اگر عصيان كنيد عقاب مي شويد. اين ها باز از رحمت خداست؛ يعني از بس كه خدا مي خواهد بندگان به سوي كمال بروند و لياقت آن رحمت هاي بي پايان را پيدا كنند، اين عوامل را هم قرار داده تا بيشتر به سمت اطاعت و دوري از معصيت برانگيخته شوند. ذياده لعباده من نقمته و حياشه لهم الي جنته؛ به كسي كه دشمنان را دفع مي كند "ذائد " گويند. حضرت مي فرمايند: خداوند براي جلوگيري از ابتلا بندگان به نقمت ها و راندن آنان به سوي بهشت ثواب و عقاب را قرار داده و آن ها را بيان كرده است. "حياشه " نقطه مقابل ذياده است يعني سوق دادن و راندن. اين ترجمه كوتاهي از فرمايش ايشان بود.
آفرينش همه هستي براي انسان
حال سؤال اين است كه وقتي هنوز خداوند انسان را خلق نكرده است چگونه مي توان گفت كه عالم را خلق كرد تا حكمتش را نشان دهد؟ به چه كسي مي خواهد نشان دهد؟ عالم را خلق كرد تا چه كسي را به سمت ثواب سوق دهد و از عقاب منع كند؟ جواب اين است كه در اين جا منظور برخي مصاديق اشياء است، نه عالم من حيث المجموع. يعني حضرت، عالم را منهاي انسان مختار در نظر گرفته است و سپس مي فرمايد: عالم را خلق كرد، اين حكمت ها را در آن به كار برد، قدرت خودش را ظاهر كرد و... تا شما انگيزه اطاعت پيدا كنيد و در سايه عبادت لياقت دريافت رحمت بالاتري را پيدا كنيد. مادامي كه اين عبادت ها را انجام ندهيد، اصلا نمي توانيد آن رحمت را درك كنيد. ملائكه نمي توانند ثواب هاي اخروي را درك كنند. آن ثواب ها براي انسان است و ملائكه در بهشت خادم انسان اند. ثواب هاي بهشتي در اثر عمل اختياري انسان پيدا مي شود. پس وقتي خدا انسان را به عبادت دعوت مي كند و مي فرمايد: و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون،3 معنايش اين نيست كه شما عبادت كنيد تا من از عبادت شما كيف كنم! معناي اين حرف اين مي شود كه خدا به عبادت ما احتياج دارد! در حالي كه خداوند هيچ احتياجي ندارد. در آيات متعددي از قرآن آمده كه اگر همه انس و جن از اولين و آخرين، كافر شوند سرسوزني به خدا ضرر نمي خورد و از او چيزي كم نمي شود. پس همه اين دستگاه، اعم از ارسال انبيا و اوليا و لوازم آن، همه براي اين بوده است كه انسان ها بتوانند با اطاعت خدا لياقت ثواب، كمال و رحمت بيشتر را پيدا كنند و به خدا نزديك تر شوند. خدا افاضه كردن رحمت را دوست دارد؛ اما راه رسيدن به آن رحمت عبادت است. اين يك تعبير مسامحي است كه ما مي گوييم: بايد كار را براي رضاي خدا انجام داد و بايد كاري كرد كه او راضي شود. منظور اين است كه ما بايد لياقت پيدا كنيم كه متعلق آن رضايت الهي قرار گيريم؛ تحولات مال ماست نه مال او.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بحارالانوار، ج59، ص98، دعاي ابوحمزه ثمالي.
.2 اعراف، 49 و انعام، 24.
3. الذاريات، 65.
نويسنده : آيت الله محمد تقي مصباح يزدي
منبع : روزنامه كيهان 1390/02/20