به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

نعمت الله صفری

آیا انحراف از سنت ابوبکر و عمر - در زمان عثمان - باعث قیام امام حسین علیه السلام شد؟

اگر در صدد ریشه یابی زمینه تاریخی قیام امام حسین علیه السلام باشیم و بخواهیم علل آن را بیان کنیم، ساده لوحانه است که به دنبال ریشه آن در زمان عثمان باشیم؛ بلکه باید ریشه آن را در سقیفه جست وجو کنیم و این سخن ابن عباس را با جان و دل باور کنیم که گفت: «قتل الحسین یوم الاثنین؛ امام حسین علیه السلام در روز دوشنبه کشته شد»؛ دوشنبه ای که پیامبر صلی الله علیه وآله وفات یافت و سقیفه تشکیل شد؛ زیرا که آن زمان، انحراف از سنت رسول خدا صلی الله علیه وآله و دستورات آن حضرت صلی الله علیه وآله، همچون تمسک به قرآن و عترت (ثقلین) و سفارش به ولایت حضرت علی علیه السلام هویدا گشت.

اگر برای شخص معاویه و نیز خاندان بنی امیه، نقش محوری در پدید آمدن حادثه عاشورا قائل باشیم، باید بدانیم که نقطه آغازین قدرت گرفتن اینان، نه در زمان عثمان، بلکه در زمان ابوبکر بود؛ زیرا پس از آن که چند روز بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه وآله، ابوسفیان از نجران بازگشت و جریانات سیاسی خلافت را مشاهده کرد، در صدد فتنه انگیزی علیه حکومت ابوبکر برآمد و در این راه، قصد استفاده ابزاری از حضرت علی علیه السلام را داشت و آن حضرت علیه السلام دست رد بر سینه او زد؛ اما همین فعالیت کافی بود تا حکومت، پی به خطر ابوسفیان برده، برای همراهی او تدابیری بیندیشد. اولین تدبیر، بخشیدن سهم عظیمی از صدقات نجران به او بود و در دومین گام، فرزند او یزید را فرمانده سپاه بزرگ شام کردند؛ در حالی که اصحاب بزرگی همچون عمار، مقداد، سلمان، طلحه، زبیر، سعد بن ابی وقاص و ... را در مدینه بیکار نگه داشته بودند. پس از در گذشت یزید، از سوی عمر، برادرش معاویه به فرماندهی سپاه شام منصوب شد و در حالی که عمر انواع سخت گیری ها را نسبت به فرماندارانش اعمال می کرد، از خطاهای بزرگ او درمی گذشت و همین معاویه در زمان عمر موفق شد که در شام برای خود حکومتی شاهانه برپا کند و با توجیهاتی واهی، از خشم خلیفه در امان بماند.

بله، نمی توان انکار کرد که در زمان عثمان که بنی امیه بر همه ارکان حکومت مسلط شده بودند، معاویه نیز به صورت حاکمی مطلق درآمده بوده. با پیش آمدن ماجرای شورش مردم علیه عثمان، وی به این نتیجه رسید که در صورت کشته شدن عثمان، می تواند بهترین بهره برداری ها را از قتل او بکند؛ از این رو، در ارسال سپاه درخواستی از سوی عثمان، سهل انگاری کرد تا آن هنگام که عثمان کشته شد. پس از قتل عثمان، معاویه به عنوان خون خواهی عثمان در مقابل حضرت علی علیه السلام قرار گرفت و با او به جنگ پرداخت و پس از شهادت حضرت علی علیه السلام، و پیروزی معاویه در مقابل امام حسن علیه السلام، او به صورت حاکم تمامی مسلمانان در آمد و حکومت خود را چنان تثبیت شده دید که بر خلاف سنت پیامبر صلی الله علیه وآله و همه خلفای پیشین به فکر جانشین کردن فرزند فاسق، فاجر و بی تجربه خود (یزید) برآمد که او عامل قیام امام حسین علیه السلام گشت.

نباید از نظر دور داشت که اگر معاویه قبل از عثمان در شام ریشه ندوانیده بود و نمی توانست مشروعیت حکومت خود را از عمر کسب کند، به هیچ وجه نمی توانست در مقابل حضرت علی علیه السلام قد علم کند؛ چنانچه دیگر افراد خاندان بنی امیه که از سوی عثمان به فرمانداری استان های مختلف گماشته شده بودند، نتوانستند در هنگام عزل به وسیله حضرت علی علیه السلام، در مقابل وی مقاومت کنند.

ادامه مطلب
جمعه 18 آذر 1390  - 7:58 AM

زهرا رئیسی

اشاره:

با نگاهی هرچند سطحی و گذرا به تاریخ زندگی اجتماعی انسان می­توان دریافت که جوامع انسانی در حال حرکت و دگرگونی بوده و پیوسته شاهد تغییر و تحوّل در خود، اعضا، محیط و ... می­باشند. به تعبیر جامعه شناسان: جامعه­ی بدون وقفه، نیروهای درونی و بیرونی که ماهیّت، جهت و سرنوشت آن را تغییر می­دهد، ایجاد کرده و پذیرای آن­ها شده و آن­ها را تحمل می­کند. تمام جوامع چه به صورت ناگهانی و چه به گونه­ای آرام یا محسوس، هر روز تغییراتی را به خود می­بینند.([1])

بنابراین اصل تغییر، ذهن جامعه شناسان را به خود مشغول نمی­سازد؛ زیرا به اعتقاد آن­ها عوامل ضروری و حیاتی که در هر جامعه­ای وجود دارند، به دنبال خود، دگرگونی­هایی در پی خواهند داشت. پس با توجّه به آن­که تغییر ناگهانی یک جامعه در تمام ابعاد امری استثنایی است؛ آنچه ذهن جامعه شناسان را به خود معطوف می­کند این است که چه چیزی تغییر می­کند؛ و آیا این تغییر در عناصر ساختی، فرهنگ، الگو، ارزش­ یا ایدئولوژی رخ داده است؟ به طور کلی جامعه شناسان سعی دارند که بدانند این تغییرات چگونه انجام می­گیرد تا عوامل، کارگزاران، مشوّقان و تحریک کنندگان دگرگونی­ها را شناسایی و نیز مخالفان و آنانی که در برابر تغییرات مقاومت می­کنند را مشخّص نمایند.

بی­تردید جامعه نبوی در پایگاه جامعه­ای نوبنیاد، همانند سایر جوامع شاهد دگرگونی­هایی بود و در حیات اجتماعی خود، تغییراتی را تجربه کرد. از این جهت، حسّاسیتی وجود ندارد؛ ولی آنچه قابل توجه می­باشد سمت و سوی این تغییرات است؛ چه این­که براساس شواهد و اسناد تاریخی، سیر و جهت این دگرگونی­ها پس از وجود مبارک و حیات بخش رسول گرامی اسلام(صلّی الله علیه و آله) سیری نزولی داشت و جامعه­ای که با عنایت خداوند و همّت رسول اعظم(صلّی الله علیه و آله) و سرداری حضرت علی(علیه السلام) و همراهی مهاجرین و انصار بر پایه­ی ارزش­های الهی و معنوی شکل گرفت، پس از چند صباحی از عروج ملکوتی نگین خلقت، راه سقوط را پیش گرفت و وضعیّت به گونه­ای تغییر کرد که اگر روزی مردم هنگام وضوی پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله) پروانه­وار گرد وجود نورانی­اش حلقه می­زدند و برای تبرّک جستن به قطره­های آب وضوی آن حضرت گوی سبقت را می­ربودند، این بار نیز گرد هم آمده و از هم سبقت می­گرفتند؛ ولی برای دشمنی و عداوت با میوه­ی باغ نبوّت حسین­بن علی(علیه السلام). اتّفاق­های به ظاهر کوچک قبلی، فجایع بزرگ بعدی را کم­کم زمینه سازی و توجیه نمود. و این ساختار انحراف، آجر به آجر بالا آمد؛ در واقع ساختمان پیش ساخته­ای نبود که ناگهان نصب شده باشد و مردم صبح از خواب بیدار شوند و ببینند که حکومت صدر اسلام، به حکومت یزید تبدیل شده است، بلکه اتّفاق­هایی پیش چشم مردم می­افتاد ­که یک روز متوجه شدند این اسلام آن اسلام محمّدی نیست و این حکومت، آن حکومت و این مردم، آن مردم نیستند. فرهنگ و منطق ابوسفیان آرام آرام زیر پوست جامعه­ی محمّدی خزید و معادله­ی نبرد محمّد(صلّی الله علیه و آله) ـ ابوسفیان به معادله­ی نبرد یزید ـ حسین(علیه السلام) تبدیل شد و چنان جابه­جایی صورت گرفت که موقعیّت فرزندان پیامبر(صلّی الله علیه و آله) و ابوسفیان در حکومت، کاملاً عوض شد؛ یعنی یزید سزاوار حکومت و حسین­بن علی(علیه السلام) قانون شکن و فتنه جو خوانده شد.

نکته­ی اساسی و مهم همین­جا است که چرا شهر اسلامی، جامعه­ی دینی و حکومت دینی این مقدار منحط گردید. و این سؤال همیشه پرسیدنی است که در این چند دهه به تدریج بر سر افکار عمومی چه آمد؟؛ زیرا محال بود که کسی چون یزید پس از پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله) در رأس حکومت اسلامی بنشیند.

ما در این مجال با طرح این سؤال که: چه دگرگونی­ها و تغییراتی در جامعه­ی نبوی رخ داد که امّت محمّد(صلّی الله علیه و آله) به جای مراجعه به اهل بیت(علیهم السلام) و حلقه زدن به دور خاندان وحی و عصمت، آن­ها را در محاصره­ی مرگبار خود قرار دادند؟، در پی جواب آن به دنبال عاملان و کارگزاران این تغییرات انحرافی هستیم.

بقيه در ادامه

ادامه مطلب
جمعه 18 آذر 1390  - 7:55 AM

سیدموسی میرمدرس

«قسمت دوم »

ج - بازسازی شخصیت معاویه

معاویه برای بازسازی شخصیت و شناسه تاریخی خود و بزرگ نمایی بنی امیه و تحقیر اهل بیت یا همسان سازی خود با علی (ع)، به کمک وعاظ السلاطین به جعل حدیث در باب فضایل و منزلت خویش پرداخت (1) ، بدان سان که نه تنها او را از اصحاب رسول خدا (ص) (2) بل از فقیهان امت معرفی کردند (3) و وی را لایق ترین فردی برای زمامداری شناساندند (4) که پیامبر اسلام نیز حکومت وی را بشارت داده است . از این رو، از زبان رسول خدا نقل کردند که به معاویه فرمود: ای معاویه! اگر امری به تو واگذار شد، پس تقوای الهی داشته باش و با عدالت رفتار کن!

معاویه می گوید: از این سخن هم چنان در اندیشه بودم که حتما ریاستی به من می رسد . (5)

هم چنین از قول پیامبر نقل کردند که درباره معاویه فرمود: «اللهم اجعله هادیا مهدیا» (6) . بعدها نیز نویسندگان غیر متعهدی چون ابوبکر بن عربی به تقدیس معاویه و ولید و مروان پرداختند و حتی مخالفان آن ها را فاسق خواندند . وی می گوید: «و اما معاویه، پس عمر او را ولایت بخشید و شامات را در اختیارش قرار داد و عثمان آن را پذیرفت . بلکه ابوبکر این ولایت را به معاویه بخشید، زیرا برادرش یزید را ولایت داد و یزید، معاویه را جانشین خویش قرار داد، پس عمر آن را امضا کرد و ولایتش را پذیرفت و پس از او، عثمان به آن اعتراف کرد . پس این سلسله امضاها را بنگرید و بدانید که چقدر معاویه اعتبار دارد و بعد از معاویه چنین اعتباری در دنیا، برای کسی ثابت نشده است .» (7)

بقيه در ادامه

ادامه مطلب
جمعه 18 آذر 1390  - 7:54 AM

 

سیدموسی میرمدرس

«قسمت اول »

بستر عاشورا

بیش از پنجاه سال از رحلت رهبر عالم بشریت نگذشته بود و هنوز فریاد آن بزرگ رهبر الهی، در گوش ها طنین انداز بود که:

حسن و حسین، بعد از پدرشان، پیشوایان امت من و سرور جوانان بهشتی هستند و مادرشان سرور زنان دو عالم و پدرشان سرور جانشینان پیامبر است . (1)

هنوز کسانی مانند «جابر بن عبدالله انصاری » ، «ابو سعید خدری » ، «سهل بن سعد ساعدی » ، «زید بن ارقم » ، و «ا نس بن مالک » زنده بودند و حدیث «الحسن و الحسین سیداشباب اهل الجنة » را درباره آن دو امام از رسول خدا (ص) شنیده بودند (2) و چه بسا به یاد داشتند که چسان امیرالمؤمنین (ع) به این روایت افتخار می کردند و آن را از دلایل برتری خود برمی شمردند . (3)

بقيه در ادامه

 

   

 

ادامه مطلب
جمعه 18 آذر 1390  - 7:51 AM

محمد صحتی سردرودی

بخش دوم

 

سومین عامل تحریف

این اصل «ماکیاولی» و ویرانگر در میان عوامل تحریف از همه، خطرناک تر و تأسف آورتر است. ماکیاولیست ها می گویند: برای رسیدن به هدف، هر وسیله ای را می توان استخدام کرد اگرچه با تحریف حقایق و وارونه نشان دادن واقعیتها باشد. همین که هدف صحیح بود، کافی است. مهم، نتیجه کار است!

شمار اخبار و احادیث جعلی، و تعداد داستانها و حکایتهای تخیّلی که با همین خیال خام ساخته و پرداخته شده است، بیشتر از آن است که گفته شود؛ شنیدن چند اعتراف از سازندگان و افسانه پردازان این قبیل تحریفات، کافی است تا عمق فاجعه را نشان دهد:

«از برخی داستانسرایان نقل شده است که می گفت: هرگاه کاری را خوب بدانیم، برای آن حدیثی می سازیم. اینان اگر از سوی کسی به دروغ بستن بر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم متّهم می شدند و راهی برای رهایی از آن نمی یافتند، روشی دیگر در پیش گرفته، می گفتند: ما برای پیامبر (به نفع او) دروغ می پردازیم نه بر (ضدّ) او و این کار را نیز برای آن انجام می دهیم که دلهای عامّه مردم را نرم سازیم.»1

یکی از کسانی که خود اعتراف به جعل و وضع احادیث نموده، شخصی است به نام «قاضی ابوعصه مروزی» که ذوفنون بوده است. و از آنجا که در هر علمی دست داشت و میان تفسیر و حدیث و تاریخ و فقه و... جمع کرده بود، به او «جامع» می گفتند! خلاصه، همه کاره بود و معروف است که «جز صدق و راستی، همه چیز داشت»!2 از او پرسیدند: این همه روایت را در فضیلت قرائت یک یک سوره های قرآن از کجا آوردی؟ جواب داد:

«من دیدم که مردم از قرآن، اعراض کرده و به فقه ابوحنیفه و مغازی ابن اسحاق سرگرم شده اند، خواستم با جعل این احادیث، مردم را به قرائت قرآن تشویق کنم.»3

بدتر از همه اینکه حتی به اعتقاد بعضی از حدیث سازان، جعل چنین احادیثی ـ یعنی احادیثی که مردم را به کارهای نیک تشویق و ترغیب کنند ـ شرعاً روا و جایز بوده است! و هرگاه به اینها اعتراض می شد که: چرا ارتکاب به این گناه بزرگ را جایز می شمارید، مگر نمی دانید که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «هرکس آگاهانه بر من دروغ بندد تا مردم را با آن گمراه سازد، بی گمان جایگاهش در آتش جهنّم خواهد بود؟»

می گفتند: پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرموده: هر کس بر من دروغ ببندد در آتش خواهد بود. و ما بر او دروغ نمی بندیم بلکه برای او (به سود او) دروغ می بندیم!!4

البته بطلان این مغالطه چیزی نیست که نیاز به توضیح داشته باشد و این عذر بدتر از گناه، خود خطای دیگری بود که آنان با تحریف معنوی در فرمایش حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم مرتکب می شدند.

و شما اگر سری به کتابهای «مقاتل و مجالس» بزنید با سیلی از تحریفات مواجه خواهید شد که بر روی همان مبنای ساختگی ـ «وسیله، فدای هدف» ـ ساخته شده است. حتی بعضی در مقدمه مقتلی که نوشته اند، با صراحت به این خطا اعتراف کرده اند و از همان نخست، حساب همه را پاک ساخته اند و معلوم است که:

خشت اوّل چون نهد معمار کج تا ثریّا می رود دیوار کج

برای مثال، مقدمه کتاب «محرق القلوب» را می توان شاهد آورد، در آنجا می نویسد:

«نقل اخبار ضعیفه و غیر معتبره در حکایات و وقایع پیغمبر و اهل بیت او، جایز است و هرگاه خبر ضعیفی دلالت کند بر اینکه گریه بر امام حسین علیه السلام فلان قدر ثواب دارد و کسی آن خبر را بشنود و به نیّت رسیدن به آن ثواب بگرید، حق تعالی آن ثواب را به او کرامت می فرماید... به همین جهت، ما نیز در این کتاب، اخبار ضعیفه را با اخبار صحیحه آوردیم.»5

محدّث نوری در باره نویسنده سخن بالا و مقتل مذکور، سخنی دارد که می تواند مفید باشد؛ او می نویسد:

«ناقل متدیّن [و [درستکار نباید به مجرّد دیدن خبری و حکایتی در کتابی، که به عالمی نسبت می دهند، قناعت کند؛ چه بسا شود که آن کتاب را در اوائل سنّ نوشته و هنوز به مقام تمیز دادن صحیح از سقیم و ثقه از غیر ثقه، نرسیده بود،... و از این جهت، اخبار موهونه و بی اصل و مأخذ و مخالف روایت ثقات، بلکه اخبار کاذبه یقینی در آن یافت می شود؛ مثل کتاب محرق القلوب، تألیف عالم جلیل آقا آخوند ملا مهدی نراقی که از اعیان علمای دهر و... بود، علاوه بر آن که بزرگان دین اعتراف به علوّ مقام علم و فضل او کرده اند. مؤلفات رشیقه او در فقه و غیره مثل «لوامع» و «مشکلات العلوم» و...، خود شاهدی است صادق و وافی در اثبات این مرام. با این حال یافت می شود در این کتاب، مطالب منکره که ناظر بصیر، متعجّب می شود از نوشتن چنان عالمی چنین مطالبی را!»6

سپس محدّث نوری، چند داستان افسانه ای را برای مثال از محرق القلوب نقل و نقد و بررسی می کند که در محرق القلوب نظائرش بسیار پیدا می شود. و این همه، از همان اصل ساختگی «الغایات تُبَرِّرُ المبادی» (هدف، وسیله را توجیه می کند) سرچشمه می گیرد که مرحوم نراقی در مقدمه کتاب خود به آن اشاره کرده است.

بی گمان دروغ گفتن، از گناهان کبیره است و اصل مسلّم این است که «لایطاعُ اللّه مِن حیثُ یُعصی» (خدا را با گناه و معصیّت نمی توان پرستید.)

بقيه در ادامه

 
ادامه مطلب
جمعه 18 آذر 1390  - 7:46 AM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 39

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 5827138
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی