به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

یاسر بدیعی

شجاعت در برابر دشمن

از درس های مهم عاشورا، شجاعت و مردانگی است. نهراسیدن از سپاه دشمن و با قدرت و درایت عمل کردن، حتی اگر لشکر مقابل بیشتر و نیرومندتر باشد، کارگشاترین عامل پیروزی است. انسان آزاده و با اراده و پیرو حسین بن علی علیه السلام ، هیچ گاه توان خود را برای رویارویی با دشمن ناچیز نمی بیند و صحنه مبارزه را ترک نمی کند، بلکه با توکل به قدرت بی پایان الهی، با تمام وجود مقاومت می کند.

حضرت علی علیه السلام در این باره می فرماید:

واللّه ِ لَو تَظاهَرَتِ العَربُ عَلی قِتالی لَما وَلَّیتُ عَنها.

به خدا سوگند اگر تمام عرب پشت به پشت هم دهند تا با من بجنگند، از آنها روی برنمی گردانم.

حضرت امام حسین علیه السلام در روز عاشورا و در حالی که ندای «هل من ناصر»ش یاری گری نداشت و تعداد لشکریانش از خرد و کلان به 150 تن نمی رسید، با قاطعیت در برابر دشمن ایستاد. نه تنها یک قدم هم به عقب برنداشت، بلکه به همراه یارانش تا آخرین نفس در راه خدا و نبرد با غیرخدا ایستادگی کرد؛ زیرا بر این باور بود که در این راه شکستی نیست و شهادتش، احیاگر دین اسلام است. بر این اساس، در روز عاشورا می فرماید:

اَلا اِنّی زاحِفٌ بِهذِهِ الاُسرَةِ عَلی قِلَّةِ العَدَدِ و خِذْلانِ النّاصِرِ.

آگاه باشید که من با همین گروه اندکی که به من پیوسته اند و با اینکه یاری کننده ها به من پشت کرده اند، آماده جهاد هستم.

اندک بودن یاران امام حسین علیه السلام در روز عاشورا و جهاد با همین یاران اندک در برابر انبوه دشمن، سندی محکم بر دلاوری و شجاعت امام حسین علیه السلام است.

پیام متن:

شجاعت، درس مهم عاشورا و یکی از رمزهای پیروزی امام حسین علیه السلام بر دنیای کفر بوده است.

ایثار در راه خد

امام حسین علیه السلام مرد ایمان و عمل است و هرگز در راه جاودانگی نهضت عاشورا تردیدی به دل راه نداد. جان خود را در طبق اخلاص گذاشت و از تمام هستی خود در راه خدا گذشت تا اسلام را زنده نگه دارد. او حتی در آخرین ساعت های حماسه کربلا که تا آن زمان دشواری های بسیاری رخ نموده بود، پس از آنکه فرزند شیرخوارش، علی اصغر علیه السلام نیز شربت شهادت نوشید، فرمود: «هَوْنٌ عَلَیَّ ما نَزَلَ بی اَنَّهُ بِعَینِ اللّه ِ؛ این مصیبت برای من آسان است؛ زیرا خداوند آن را می بیند».

و آخرین کلام زیبایش در گودال قتلگاه این بود که: «اِلهی رِضا بِرِضاکَ و تَسلِیما لِاَمرِکَ؛ خدایا [با تمام این سختی ها و مصیبت ها]، به خشنودی تو خشنودم و تسلیم فرمان تو هستم».

پیام متن:

مقام رضا و تسلیم امام حسین علیه السلام در برابر خداوند و همچنین مقام شهود آن حضرت به اینکه در منظر و محضر الهی است، ایثار و تحمل مصیبت را بر او آسان کرده بود.

رهایی از دنیاطلبی

ظواهر دنیا و دل بستگی های آن، چنان مردم کوفه را اسیر خود کرده بود که در برابر امامشان به ناحق ایستادند و دینشان را به دنیاشان فروختند. امام حسین علیه السلام در نخستین سخنرانی خویش در روز دوم محرم می فرماید:

اَلا تَرَونَ أنَّ الحَقَّ لا یُعْمَلُ بِهِ و اَنَّ الباطِلَ لا یُتَناهی عَنهُ لِیَرغَبَ المُؤمِنُ فِی لِقاءِ اللّه فَإِنِّی لا أَرَی المَوتَ اِلاّ سعادَةً وَالحَیاةَ مَعَ الظّالِمینَ إلاّ بَرَما النّاسُ عَبیدُ الدُّنیا و الدِّینُ لَعِقٌ عَلی أَلْسِنَتِهِم یَحُوطُونَهُ مادَرَّت بِهِ معایِشُهُم فَإِذا مُحِّصوُا بِالبَلاءِ قَلَّ الدَّیّانُونَ.

آیا نمی بینید که مردم در زندگی ننگین و ذلت باری به سر می برند که نه به حق عمل می کنند و نه از باطل روگردان می شوند. شایسته است که در چنین محیط ننگینی، شخص باایمان، فداکاری و جانبازی کند و به دیدار پروردگارش بشتابد. من در چنین محیط ذلت باری، مرگ را جز رستگاری و خوش بختی و زندگی با ستم کاران را جز رنج و نکبت نمی دانم. مردم، بندگان دنیا هستند و دین، لقلقه زبانشان است. پشتیبانی آنها از دین تا آنجاست که زندگی شان در رفاه باشد و آن گاه که در بوته امتحان قرار گیرند، دین داران واقعی کم خواهند شد.

امام حسین علیه السلام همواره بر بی ارزشی دنیا و فناناپذیر بودن زرق و برق آن تأکید داشت و این دیدگاه سیدالشهداء علیه السلام ، الهام گرفته از این آیه شریفه است که:

قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلیلٌ وَ اْلآخِرَةُ خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقی وَ لا تُظْلَمُونَ فَتیلاً. (نساء: 77)

(به مردم) بگو که کام یابی دنیا، اندک و آخرت برای پرهیزکاران بهتر است و به اندازه تار هسته خرمایی بر شما ستم نمی شود.

پیام متن:

1. دنیاطلبی، از شمار دین داران واقعی می کاهد.

2. برای امام حسین علیه السلام ، مرگ در راه خدا در حالی که به حق، عمل و از باطل پرهیز نمی شود، سعادت و رستگاری است.

امر به معروف و نهی از منکر

اصلی ترین انگیزه قیام امام حسین علیه السلام ، اقامه معروف و دوری از منکر بوده است. بنا بر آنچه در قرآن کریم می خوانیم:

وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. (آل عمران: 104)

باید جمعی از شما دعوت به نیکی و امر به معروف و نهی از منکر کنند و آنها همان رستگارانند.

امام حسین علیه السلام همه هستی و عزیزان خویش را در راه تحقق این هدف عالی فدا می سازد و در وصیت نامه ارشادگر و درس آموز خویش چنین می فرماید:

من از روی خودخواهی یا خیره سری یا به منظور آشوب و ستم گری به پا نخاسته ام، بلکه برای اصلاح امور مسلمانان و امت جد بزرگوارم قیام کرده ام. قصد من امر به معروف و نهی از منکر و احیای سنت جدم، رسول خدا صلی الله علیه و آله و پدرم، علی بن ابی طالب علیه السلام میان امت اسلامی است.

پیام متن:

اهتمام و ایثار بزرگ سیدالشهدا در راه تحقق امر به معروف و نهی از منکر.

اهمیت به نماز

بی گمان، یکی از اهداف قیام امام حسین علیه السلام ، اقامه نماز بوده است. نهضت عاشورا که یکی از کامل ترین نهضت هاست، با برپایی درست این فریضه الهی، آن را در ردیف عبرت های خویش گنجانده و از اهداف قیام برشمرده است. چرا که رهبر این نهضت، حتی در ظهر عاشورا و در گرماگرم کارزار، نماز اول وقت را بر جهاد مقدّم دانسته است و پیروانش نیز سنگینی این مسئولیت را همواره بر دوش خویش احساس می کرده اند.

آن گاه که عمروبن عبداللّه ، معروف به ابوثمامه صائری، گفت: دوست دارم پس از نماز خواندن به امامت شما، به دیدار پروردگار بروم، امام در پاسخ فرمود:

ذَکَرتَ الصَّلاةَ جَعَلَکَ اللّه ُ مِنَ المُصَلِّینَ الذّاکِرینَ نَعَم هَذا أوَّلُ وَقْتِها سَلُوهُم أن یَکُفّوُا عَنّا حتّی نُصَلِّی.

نماز را به یادمان آوردی، خداوند، تو را از نمازگزاران واقعی بگرداند. بله اول وقتِ نماز ظهر است. از آنان بخواهید مدتی دست از جنگ بکشند تا نماز به جا آوریم.

این هنگام بود که امام حسین علیه السلام بدون اعتنا به هجمه بی امان تیرهای از کین رها شده دشمن، نماز عشق را در آرامشی غبطه برانگیز به جا آورد. دو تن از یاران ایشان نیز برای جاودانه ماندن ارزش این فریضه الهی، جان خود را سپر بلای امام ساختند و این پیام را به ارمغان نهادند که نماز اول وقت، در اندیشه و کردار انسان، آثار مثبت و عمیقی بر جای می گذارد؛ به ویژه نمازی که با اقتدا به رهبران شایسته الهی خوانده شود.

پیام متن:

اهتمام سیدالشهداء علیه السلام به نماز، آن هم در اول وقت، حتی در بحبوحه جنگ.

ادامه مطلب
جمعه 18 آذر 1390  - 3:17 PM

گفتاری از دکتر محمدرضا سنگری

 

من معتقدم که انقلاب ما مدیون کربلاست، و به قول یکی از شاعران: «در خون زلال کربلا ریشه ماست»، ما ریشه در کربلای اباعبدالله داریم؛ نیاز به دائره المعارف کربلا داریم؛ واقعاً نیازمند این هستیم که یک دائره المعارف، شکل بگیرد و در این دائره المعارف، همه این گم گوشه های کربلا پیدا شوند و می خواهم تقاضا کنم، خودتان را دست کم نگیرید. «دیدارآشنا» می تواند تمهید، مقدمه و زمینه ای برای چنین بنیادی باشد. شما شروع کنید، خدا کمک خواهد کرد. این روح باور ماست؛ اگر ما باور داشته باشیم که حضرت اباعبدالله، در هر لحظه با کسانی است که به فرهنگ او، به راه او و به اندیشه و آرمان او فکر می کنند و در پی گسترش و ژرفابخشی به این فرهنگ هستند، پس قطعاً کمک او را خواهیم داشت.

شیعه را باید شناخت

اگر کلّ انتظار و مکتب انتظار، برای رسیدن به امام زمان (عج) است و امام زمان برای رسیدن به کربلا، پس هر قدمی که در این زمینه برداشته شود، نشر فرهنگ انتظار و تمهید ظهور موعود هم هست؛ اصلاً شرایط کربلا که آماده شد، امام زمان می آید. ما برای این موضوع، سرمایه گذاری کنیم. اندیشه ها و فکرهایی که وجود دارند، پیدا کنیم. زمینه کارهای مطالعاتی دقیق و گسترده را در این باره را فراهم کنیم و مطمئن باشیم که خیر و برکاتش از هر حرکت فرهنگی دیگر، بیش تر خواهد بود. دلیل روشن این مسئله این است که، هیچ جریانی جاذبه کربلا را ندارد. شما اگر بخواهید، درباره هر حادثه ای وقتی که از زمانش فاصله گرفت چیزی بگویید، انگار، فراهم نیست. مثلاً تصمیم می گیرید از بعثت حرف بزنید، یا بخواهید جشن بعثت را الان بگیرید، انگار تناسبی ندارد. حتی غدیر، حتی شهادت امیرالمؤمنین و ائمه دیگر، اما از عاشورا و کربلا، هر روز که بگویید، احساس می کنید همین امروز، حقش بوده که مطرح شود. یعنی اصلاً مرزهای زمان را درهم فروریخته است؛ ایام محرم می شود می بینیم که همه می آیند؛ شما می توانید همه تیپ ها را ببینید. حتی ادیان دیگر را شما می بینید که می آیند و عرض ارادت می کنند؛ گاهی وقت ها شگفت آور است که اسم بچه هایشان را بعضی از نام های کربلا می گذارند. درست است: «شیعتنا خلقوا من فاضل طینتنا؛ شیعیان ما از اضافه گل ما ساخته شده اند.» یعنی جزء ما هستند. «یحزَنون بحُزننا و یفرَحونَ بفَرَحِنا؛ شیعیان ما از ما هستند، با غم ما غمگین و با شادی ما شادمان می شوند.» من از این روایت، استفاده ای کرده ام؛ معنایش این است که هر کسی به این محفل و مجلس آمد و اندکی حزن دید، تردید نکنید که شیعه است. او را بشناسید و همان نور، همان روشنی، همان گرما و سوز موجود در او را تکیه گاهی برای مسائل دیگر کنید. یعنی اباعبدالله بهانه و تکیه گاه مناسبی است برای رسیدن به هر چیز دیگری. چراغی برای رسیدن به خورشیدهاست. کشتی ای است برای رسیدن به ساحل های امن. باید از این موقعیت هایی که وجود دارد، استفاده کرد. هر نوع سرمایه گذاری در این زمینه، هدر نمی رود. مطمئن باشیم بلافاصله این نتیجه به دست می آید. از این دست می دهی و از دست دیگر می ستانی. اصلاً آبی نیست که وقتی ریختی، فکر کنی در زمین فرو رفته است. آبی است که بلافاصله، درختان تناور را مقابل نگاهت می نشاند. مصرفی است که چند برابر، بازدهی خواهد داشت. می خواهم از شما دوستان خواهش کنم روی این موضوع فکر کنید؛ اصلاً برای مجله تان سعی کنید همیشه جایی برای این موضوع در نظر بگیرید. یعنی این حرکت گسسته نشود. به فصل خاص نپردازید؛ که هر روز مال اباعبدالله است.

اگر هر روز برای اباعبدالله است، معلوم است که هر لحظه هم می تواند برای اباعبدالله باشد. مگر روزها لحظه ندارند؟ هر جا هم که باشید می توانید یک گوشه اش را به کربلا اختصاص بدهید. «کلُّ ارضٍ کربلا»، بالاخره بگویید در اتاقی که شما دارید کار می کنید، کجای آن مال کربلاست؟! جایش را معلوم کنید؛ آن وقت، هر روز که به سر کارتان می آیید و کارتان را انجام می دهید، اول از خودتان بپرسید که: امروز که روز اباعبدالله است ـ چون هر روز مال اوست ـ سهم اباعبدالله چه شد؟ اگر سهمی ندیدید، بدانید که شما منتظر نیستید! زیارت ناحیه را بخوانید؛ امام زمان می گوید: من هر روز از او یاد می کنم. آن کسی که ما، همه مان، به او می اندیشیم، قلّه آرمان های ما اوست قبله خواسته های ما اوست، او قبله اش اباعبدالله است و به اباعبدالله می اندیشد، ما می پرسیم چه سهمی از هر روزمان به این قضیه اختصاص داده ایم، و چه قدر به این مسئله می اندیشیم؟! این سخن که من دارم طرح می کنم، کمی سخت است. من این سؤال را از خودم می پرسم و هربار، سعی کرده ام در هر روز برای اباعبدالله چیزی داشته باشم. من هر روز برای اباعبدالله مطلبی می نویسم. مگر یک وقت استثنایی پیش بیاید؛ آن روز هم سعی می کنم که فکر کنم که چه می نویسم، و عجیب هم کمک می کنند؛ این قدر این مسئله برایم واضح و آفتابی است که تردیدی ندارم. این چیزها را که می گویم، بارها از آن صحبت شده و تأکید کرده ام که من هر چه در این مسیر باشد، مطرح می کنم. ریا نیست! اصلاً در این مسیر، این حرف ها یک معنی دیگری می یابد. چیزی حدود ده دوازده روز است که برای حضرت مسلم می نویسم، همین دو شب پیش، وقتی داشتم به پیوند حضرت مسلم با خانواده علی(ع) و پیوندی که او به گونه ای با حضرت زهرا(س) داشته، فکر می کردم و می نوشتم، صبح فردای آن روز، کسی آمد و به من گفت: شب، خواب دیدم که تو روضه حضرت زهرا می خوانی؛ از خواب بلند شدم، نزدیک ساعت 12 بود... این، درست همان موقعی بوده که من داشتم می نوشتم. برایم این ها شگفت است. اصلاً این ها بلافاصله هستند. زود عنایت می کنند!

کربلا؛ کشف و شهود و رشد

بسیاری اوقات من در تنگنای مسئله ای قرار گرفته بودم که تاریخ، درباره آن خاموش است؛ نتوانستم مسئله را برای خودم حل کنم، که مثلاً این یار اباعبدالله این گوشه زندگی اش چگونه بوده است؟ اما جوابم را گرفته ام. خودشان کمک کرده اند. کسی هست به اسم «سلیمان بن رضی»، از اصحاب حضرت اباعبدالله، که البته هرگز به کربلا نرسید و پیش از کربلا شهید شد. من مانده بودم که شهادت ایشان چگونه بوده است؟ روزی که عبیدالله بن زیاد می خواهد از بصره خارج شود و به کوفه بیاید، دستور می دهد که او را بیاورند و بکشند. مانده بودم که چگونه او را شهید کردند؟ آن شب، یک نفر گفت که کسی نحوه شهادتش این گونه بوده است و من از همان استفاده کردم. این گونه، موارد بسیار زیاد است. یعنی این مسیر، مسیرِ دریافت های مداوم است. کشف و شهود است. رشد است. تعالی است ـ البته، اگر لیاقت داشته باشیم ـ این جور نیست که اگر من الان، چیزی هم حتی داشته باشم و کمی دقت نکنم، آن بماند؛ همان روز از دست خواهد رفت! کسی این جا بیمه نیست. تضمین وجود ندارد. اگر سست شدیم و با دلمان و با وجودمان کار نکردیم، از دست می رویم. اما می خواهم من به آن طرف قضیه بپردازم که در این راه، این قدر لطف و عنایت و کمک هست و این قدر، دستگیری وجود دارد که هرگز خودتان هم پیش بینی نکرده اید؛ من حیث لا یحتسب! به شما خواهد داد. چون این، اوست؛ این دست، دست اوست و به شما چیزی خواهد داد که هرگز این را از جای دیگر دریافت نخواهید کرد.

من باز هم از لطف و محبت و تلاش شما؛ تشکر می کنم؛ امیدوارم که ان شاءالله، همه ما دِین خودمان را نسبت به آن ساحت مقدس، آن وجود بی بدیل و بی نظیر، ادا کنیم؛ البته هرگز نمی توانیم. به قول مرحوم علامه آقاشیخ جعفر شوشتری(ره)، حسین، بی نظیر است. کتاب «خصائص الحسینیه»، او چیزهایی دارد که هیچ کس ندارد؛ چون او ویژه است، کار ویژه هم طلب می کند. وقت ویژه باید به اباعبدالله داد. نه موقعیت هایی که در حقیقت، موقعیت نیست که بخواهیم از آن استفاده کنیم. حضرت اباعبدالله، بهترین چیزش را به خدا داد. شما در زیارت اربعین می خوانید که: «وَ بَذَلَ مُهجِتَه فیکَ لِیَستَنقِضَ عِبادک عَن الجِهالَه وَ حَیرهِ الذَلاله؛ او خون جگرش را داد تا انسان ها را از ضلالت و از سردرگمی نجات دهد.» خوب، اگر اباعبدالله، بهترین چیزش ـ یعنی خون جگرش ـ را داده، من هم باید بهترین زمانم را بدهم. ما باید بهترین نوشته هایمان برای اباعبدالله باشد. بهترین کارهایمان برای اباعبدالله باشد. بهترین زمانمان و بهترین امکانمان برای اباعبدالله باشد. یعنی هر چه خوب است، باید برای حسین باشد. که خودِ حسین یعنی: خوب. کلمه «حسین» از «حُسن» است؛ یعنی: خوبی. حسین یعنی همه خوبی؛ خلاصه و عصاره خوبی. ما هم باید هرچه خوبی داریم، برای اباعبدالله مصرف کنیم؛ که هر چه خوبی برای اباعبدالله مصرف کنیم، جز خوبی تولید نمی کند. اصلاً، به خلق زیبایی و خوبی می انجامد. تاریخ، هر چه خوب دارد، مدیون یک خوب است و آن خوب هم حسین است و روز خوب، عاشورا و زمین خوب، کربلا...

تاریخ، هر چه خوب دارد، مدیون یک خوب است و آن خوب هم حسین است و روز خوب، عاشورا و زمین خوب، کربلا...

اما از عاشورا و کربلا، هر روز که بگویید، احساس می کنید همین امروز، حقش بوده که مطرح شود. یعنی اصلاً مرزهای زمان را درهم فروریخته است

ادامه مطلب
جمعه 18 آذر 1390  - 3:16 PM

سرزمین سیرابی همیشه انسان

حامد حجتی، محمدکاظم اطمینان

اشاره

با دکتر سنگری که می نشینی احساس می کنی 1400 سال به گذشته برگشته ای و در متن کربلا حضور داری آن قدر صمیمانه از حادثه کربلا و قبل و بعدش می گوید که فکر می کنی با تمام وجود در تمام صحنه ها حضور داشته و این ثمره سال ها تلاش او در عاشورا پژوهشی است.

فرصتی به دست داد تا در دفتر کار او لحظاتی را میهمان عاشورا باشیم. خیلی حرف های نگفته با ما زد، ترجیح می دهیم آن ها را بگذاریم در یک فرصت خوب تقدیمتان کنیم، اما آن چه می خوانید حاصل حرف های کربلایی استاد است از ناگفته های کربلا... قول می دهیم اگر عمری بود بخش های دیگر صحبت های استاد را نیز برایتان به چاپ بسپاریم.

بقيه در ادامه

ادامه مطلب
جمعه 18 آذر 1390  - 3:13 PM

تار و پود سجاده­ی عاشورا و ترجیع­بند شعر محرم با شجاعت و حماسه، عزت و مناعت و معرفت و محبت بافته شده است و شب و روز عاشورا نمایشگاه بزرگی از این سه فضیلت بود. حکمت و عقل آن­گاه که همراه محبت و مهر به حق و قهر و خشم بر باطل قرار می­گیرد و با هم در می­آمیزند، انسانی برتر از فرشتگان می­سازند. برگزیدگان عاشورا عارفان وارسته­ای بودند که: إذا وضع عنهم دون مقارنة البدن و انفکّوا عن الشواغل، خلصوا إلی عالم القدس والسعادة وانتعشوا بالکمال الأعلی و حصلت لهم اللّذّة العلیا ؛ آنگاه که آلودگی­های جسمی برداشته شد و از موانع گذشتند روی خلوص به عالم قدس و سعادت می­گذارند و به شادابی کمال برین می­رسند و به لذت برتر دست یابند.([1])

آنان شب عاشورا را مهلت گرفتند تا این سرود را بخوانند: واستغفرک من کلّ لذة بغیر ذکرک و من کلّ راحة بغیر أنسک و من کلّ سرور بغیر قربک و من کلّ شغل بغیر طاعتک؛ از هر لذتی به جز ذکر تو و از هر آسایشی به جز انس با تو و از هر شادی به جز قرب به تو و از هر کاری جز اطاعت تو آمرزش می­خواهم.([2])

در این نوشته سرفصل­هایی از دیدگاه­های عارف متحقق، فقیه اجتماعی، فیلسوف الهی و سیاستمدار بیدار حضرت امام خمینی1 را در مورد ویژگی­ها و پیامدهای این شب و روز بر می­شماریم تا شاید کلمه­ای از سطور و صفحات کتاب سترگ حماسه و عزت و محبت را بشنویم و سرمشقی از آن درس حسینی بیاموزیم.

نخست با اشاره به سه نکته­ی اساسی به شمارش برخی از ویژگی­های قیام عاشورا در بیان حضرت امام پرداخته سپس به دستاوردهایی که از دیدگاه حضرت امام با یادکرد آن مراسم پرشکوه عاید اسلام و مسلمانان گردیده است می­نگریم:

الف. برخی چنین می­انگارند که روز عاشورا و واقعه­ی بی­نظیر آن یک حادثه و اتفاق ناگوار در مقطعی از تاریخ بوده است و تنها با یادکرد خاطره­ی آن روز خونین و هم­نوایی با نوحه­گران آن مصیبت سنگین می­توان در زمره­ی عزاداران حسینی قرار گرفت، ولی حضرت امام معتقد است که عاشورا و محرم یک جریان است نه یک حادثه! او می­فرماید:

مگر نه آن است که دستور آموزنده­ی: "کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا" باید سرمشق امت اسلامی باشد، قیام همگانی در هر روز و هر سرزمین. عاشورا قیام عدالت­خواهان با عددی قلیل و ایمان و عشقی بزرگ در مقابل ستمگران کاخ نشین و مستکبران غارتگر بود و دستور آن است که این برنامه سرلوحه­ی زندگی است، در هر روز و هر سرزمین.([3]) این یک عبارت آموزنده­ است. نه معنایش این است که: هر روز کربلاست، هر روز بنشینید گریه بکنید. ببینید چه کرده، کربلا چه صحنه­ای بوده، هر روز این صحنه باید باشد: مقابله­ی اسلام با کفر؛ مقابله­ی عدل با ظلم؛ مقابله­ی عدد کم با ایمان زیاد، در مقابل عدد زیاد با بی­ایمانی. نه از جمعیت کم بترسید و نه از شکست بترسید، شکستی در کار نیست.([4])

ب: عاشورا و محرم بستر یک تشکل و تحزّب سیاسی است. گرچه متأسفانه تاکنون چنین نگاهی به هیئات حسینی نشده است، اما همه دیدیدیم که بیشترین نیروهای متشکل و مدافع انقلاب اسلامی در روزهای پیروزی و در هشت سال دفاع مقدس، آموزش دیدگان هیئات حسینی و حسینیه­ها بودند. حضرت امام می­فرماید:

شما انگیزه این گریه و این اجتماع در مجالس روضه را خیال نکنید که فقط این است که ما گریه کنیم برای سیدالشهدا نه سیدالشهدا احتیاج به این گریه­ها دارد و نه این گریه خودش ـ فی نفسه ـ کاری از آن می­آید، لیکن این مجلس­ها مردم را همچو مجتمع می­کنند و یک وجهه می­دهند سی میلیون، سی و پنج میلیون جمعیت را در دو ماه محرم و خصوصاً دهه عاشورا، یک وجهه، طرف یک راه می­روند... مسأله مسأله گریه نیست، مسأله مسأله تباکی نیست. مسأله مسأله سیاسی است که ائمه­ی ما با همان دید الهی که داشتند، می­خواستند که این ملت­ها را با هم بسیج کنند و یک پارچه کنند از راه­های مختلف، این­ها را یک­پارچه کنند تا آسیب­پذیر نباشند.([5])

ج. حضرت امام1 به عنوان یک رهبر هوشمند و توانای سیاسی تأکید می­فرماید که تشکّل و تحزّب ضرورتی برای تأسیس و تحقق و برای تداوم حیات اجتماعی است:

این هماهنگی که در تمام ملت ما در قصه­ی کربلا هست، این بزرگترین امر سیاسی است در دنیا و بزرگترین امر روانی است در دنیا تمام قلوب با هم متحد می­شوند. اگر خوب راهش ببریم، ما برای این هماهنگی پیروز هستیم و قدر این را باید بدانیم.([6])

دستاوردهای قیام

1. از دستاوردهای مهم حماسه­ی عاشورا که در واقع انگیزه قیام نیز می­باشد؛ تجدید حیات دین و زنده شدن روح دینی در جامعه­ی غفلت زده­ی اسلامی است که در اثر سیاست­های جاهلی سردمداران روی در افول و خاموشی نهاده بود.

اسلام همچو عزیز است که فرزندان پیغمبر جان خودشان را فدای اسلام کردند. حضرت سیدالشهدا7 با آن جوان­ها، با آن اصحاب، برای اسلام جنگیدند و جان دادند و اسلام را احیا کردند.([7]) خطای یزید این نبود که سیدالشهدا را کشته، این یکی از خطاهای کوچکش بود، خطای بزرگ این بود که اسلام را وارونه­اش کرده بودند و سیدالشهدا به داد اسلام رسید، سیدالشهدا اسلام را نجات داد.([8])

2. حذف بنی­امیه از صحنه­ی سیاسی جامعه­ی اسلامی و سوزانیدن بنیان جاهلیت اموی و رسوا نمودن نفاق جاهلی از دیگر دستاوردهای حماسه­ی عاشورا است. حضرت امام می­فرماید:

شهادت سید مظلومان و هواخواهان قرآن در عاشورا، سرآغاز زندگی جاوید اسلام و حیات ابدی قرآن کریم بود، آن شهادت مظلومانه و اسارت آل الله، تخت و تاج یزیدیان را که با اسم اسلام، اساس وحی را به خیال خام خود می­خواستند محو کنند، برای همیشه به باد فنا سپرد و آن جریان، سفیانیان را از صحنه­ی تاریخ به کنار زد ... عاشورا با "نه" خود، یزیدیان را در طول تاریخ نفی کرد و به گورستان فرستاد...([9])

3. اصلاح جامعه، استقرار عدالت و دفاع از حق انگیزه­ی اساسی قیام حضرت اباعبدالله7 و نقطه­ی محوری اسلام ناب محمدی9 است:

تمام انبیا برای اصلاح جامعه آمده­اند، تمام ـ و همه­ی آن­ها این مسأله را داشتند که فرد باید فدای جامعه بشود. فرد هرچه بزرگ باشد ـ بالاترین فرد که ارزشش بیشتر از هرچیز است در دنیا ـ وقتی که با مصالح جامعه معارضه کرد این فرد، باید فدا بشود. سیدالشهدا روی همین میزان آمد، رفت و خودش و اصحاب و انصار خودش را فدا کرد؛ که فرد باید فدای جامعه بشود، جامعه باید اصلاح بشود؛ لیقوم النّاس بالقسط باید عدالت در بین مردم و در بین جامعه تحقق پیدا بکند.([10])

4. از مهم­ترین دستاوردهای حماسه­ی عاشورا افشای چهره­ی نفاق سیاسی بود که با تحریف احکام دین و بدعت­گذاری در آن به تدریج نظام توحیدی اسلام را به سمت شرک و کفر می­کشید. حضرت امام می­فرماید:

... اگر نبود شهادت ایشان، معاویه و پسرش اسلام را یک جور دیگری در دنیا جلوه داده بودند، به اسم خلیفه­ی رسول الله، با رفتن در مسجد؛ اقامه­ی جمعه و امام جمعه بودن؛ اقامه­ی جماعت و امام جماعت بودن، اسم، اسم خلافت رسول­الله و حکومت، حکومت اسلام؛ لکن محتوا بر خلاف، نه حکومت، حکومت اسلامی بود به حسب محتوا و نه حاکم حاکم اسلامی. سیدالشهدا7 این نقشی که این­ها داشتند برای برگرداندن اسلام به جاهلیت و نمایش دادن اسلام به این­که این هم نظیر همان چیزهای سابق است، آن را باطل کرد.([11])

و ... دستاوردهای بسیار دیگری که مجال پرداختن به آن­ها را به فرصتی دیگر وا می­گذاریم.

کار ویژه­های مراسم عاشور

در فرهنگ قرآنی تنها پدیده­هایی ماندگار می­شوند که از اراده­ی حق جاری و در حدوث و بقای خود از او مدد گرفته باشند و به تناسب ارتباطی که با حق دارند دوام می­یابند و تأثیر می­گذارند و اقتدار و ناتوانی خود را با نسبت و ارتباط با او هماهنگ می­نمایند و حادثه­ی عاشورا را می­توان گفت یگانه پدیده­ای است که در طول تاریخ بشر ـ از خلقت آدم تا حکومت عدل وصی خاتم9 ـ لحظه­ای از پرتو افشانی دریغ نورزیده است. برخی از فروغ­های ماندگار مجالس حسینی7 از نگاه حضرت امام به قرار زیر است:

1. ماه محرم ماه شکست قدرت­های یزیدی و حیله­های شیطانی است مجالس بزرگداشت سید مظلومان و سرور آزادگان که مجالس غلبه­ی سپاه عقل بر جهل و عدل بر ظلم و امانت بر خیانت و حکومت اسلامی بر حکومت طاغوت است، هرچه با شکوهتر و فشرده­تر برپا شود.([12])

2. هر مکتبی هیاهو می­خواهد، باید پایش سینه بزنند، هر مکتبی تا پایش سینه زن نباشد تا پایش گریه کن نباشد، تا پایش توی سر و سینه زدن نباشد، حفظ نمی­شود... ما باید برای یک شهیدی که از دستمان می­رود عَلَم به پا کنیم، نوحه خوانی کنیم، گریه کنیم، فریاد کنیم، دیگران می­کنند... فرض کنید از یک حزبی یکی کشته بشود، میتینگ­ها می­دهند، فریادها می­کنند، این یک میتینگ و فریادی است برای احیای مکتب سیدالشهدا7.([13])

3. این هماهنگی که در تمام ملت­ها در قصه­ی کربلا هست، این بزرگترین امر سیاسی است در دنیا... ما برای این هماهنگی پیروز هستیم... همین مساجد و همین روضه­ها و همین روضه­های هفتگی، همین­ها توجه مردم را و همان هماهنگی را ایجاد می­کند. اگر دولت­های دیگر بخواهند هماهنگی بین تمام قشرها پیدا کنند میسور نیست برایشان. با صدها میلیارد تومان هم برایشان میسور نیست.([14])

4. این­که برای عزاداری، برای مجالس عزا... این همه ثواب داده شده است؛ علاوه بر آن امور عبادیش و روحانیش، یک مسأله مهم سیاسی در کار بوده است. آن روزی که این روایات صادر شده است روزی بوده است که این فرقه­ی ناجیه مبتلا بودند به حکومت اموی و بیشتر عباسی، یک اقلیت کمی در مقابل قدرت­های بزرگ، در آن وقت برای سازمان دادن به فعالیت­ سیاسی این اقلیت یک راهی درست کردند که این راه، خودش سازمانده است.([15])

5 . می­دانید که لعن و نفرین و فریاد از بیداد بنی امیه لعنةالله علیهم با آن­که آنان منقرض و به جهنم رهسپار شده­اند، فریاد بر سر ستمگران جهان و زنده نگه داشتن این فریاد ستم شکن است و لازم است در نوحه­ها و اشعار مرثیه و اشعار ثنای از ائمه حق: به طور کوبنده فجایع و ستمگری­های ستمگران هر عصر و مصر یادآوری شود.([16])

6 . ماه محرم برای مذهب تشیع ماهی است که پیروزی در متن فداکاری و خون به دست آمده است. درصدر اسلام پس از رحلت پیغمبر ختمی ـ پایه­گذار عدالت و آزادی ـ می­رفت که با کجروی­های بنی امیه، اسلام در حلقوم ستمکاران فرو رود و عدالت در زیرپای تبهکاران نابود شود که سیدالشهدا7 نهضت عظیم عاشورا را برپا نمود و با فداکاری و خون خود و عزیزان خود، اسلام و عدالت را نجات داد.([17])

7. اگر قیام حضرت سیدالشهدا7 نبود امروز هم ما نمی­توانستیم پیروز بشویم. تمام این وحدت کلمه­ای که مبدء پیروزی شد، برای خاطر این مجالس عزا و این مجالس سوگواری و این مجالس تبلیغ و ترویج اسلام شد. سید مظلومان یک وسیله­ای فراهم کرد برای ملت که بدون این­که زحمت باشد برای ملت، مردم مجتمعند. اسلام مساجد را سنگر قرار داد و وسیله شد از باب این­که از همین مساجد، از همین جمعه­ها و جماعات، همه­ی اموری که اسلام را به پیش می­برد و قیام را به پیش می­برد، مهیا باشد.([18])

8 . شما گمان نکنید که اگر این مجالس عزا نبود و اگر این دستجات سینه­زنی و نوحه سرایی نبود پانزده خرداد پیش می­آمد، هیچ قدرتی نمی­توانست پانزده خرداد را آنطور کند مگر قدرت خون سیدالشهدا7 و هیچ قدرتی نمی­تواند این ملتی که از همه­ی جوانب به او هجوم شده است و از همه­ی قدرت­های بزرگ برای او توطئه چیده­اند، این توطئه­ها را خنثی کند الاّ همین مجالس عزا ... این مجالس عزای سیدالشهدا است و مجالس دعا و دعای کمیل و سایر ادعیه است که می­سازد این جمعیت را...([19])

آنچه آمد نمونه­ای از فروغ­های خورشیدی حماسه­ی عاشورا در گفته­ها و نوشته­های حضرت روح الله1 بود تا درسی برای جستجوگران روشنایی و نور در شام جاهلیت مدرن باشد.

پی­نوشت:

[1]. شیخ الرییس ابوعلی سینا، الاشارات والتنبیهات، نمط هشتم، فصل 14.

[2]. مفاتیح الجنان، مناجات خمسة عشر، مناجات الذاکرین.

[3]. صحیفه­ی امام، ج 9، ص 445.

[4]. همان، ج 10 ، ص 8 .

[5] . همان، ج 13، ص 323.

[6] . همان، ج 11، ص 99.

[7]. همان، ج 8 ، ص 151.

[8] . همان، ج 8 ، ص 526 .

[9]. همان، ج 14، ص 405 ـ 403.

[10]. همان، ج 15، ص 217.

[11]. همان، ج 8 ، ص 483 .

[12]. همان، ج 5 ، ص 76.

[13]. همان، ج 8 ، ص 527 .

[14]. همان، ج 11 ، ص 99 .

[15]. همان، ج 16 ، ص 344.

[16]. همان، ج 21، ص 400.

[17]. همان، ج 5 ، ص 283.

[18]. همان، ج 17، ص 55 .

[19]. همان، ج 16، ص 346.

ادامه مطلب
جمعه 18 آذر 1390  - 3:12 PM

اشاره

آنچه در زیر می خوانید، سرنوشت شوم کسانی است که امام حسین علیه السلام و یاران باوفایش را به شهادت رساندند.

... آنان که بعد از حادثه عاشورا طعم تلخ مرگ را چشیدند وچیزی جز شقاوت و ذلت از خودشان به جای نگذاشتند.

1- عبیدالله ابن زیاد(ابن مرجانه)

عبیدالله ابن زیاد هنگام حادثه عاشورا والی کوفه بود. امام حسین و یارانش به دستور او به شهادت رسیدند. به ابن زیاد «ابن مرجانه » هم می گویند چون مادرش که کنیزی زناکار و مجوسی بود،«مرجانه » نام داشت. وی عمربن سعد و سپاهش را به کربلا فرستادتا امام حسین(ع)را به بیعت وادار سازند و یا او و یارانش را به شهادت برسانند و اهل بیتش را به اسارت بگیرند.

ابن زیاد پس از مرگ یزید، ادعای خلافت کرد و اهل بصره و کوفه را به بیعت فراخواند ولی کوفیان او و یارانش را از شهر بیرون کردند و در صدد انتقام گرفتن از خون شهدای کربلا برآمدند. وی که به شام گریخته بود، برای خاموش ساختن انقلاب توابین به جنگ آن هاشتافت.

سرانجام او در یکی از درگیری ها با سپاه مختار، در سال 67 هبه هلاکت رسید. اکنون به چگونگی کشته شدن او اشاره می کنیم:

به مختار گزارش دادند که عبیدالله ابن زیاد، با گردآوری سپاهی عظیم از سرزمین شام، در راه کوفه است. مختار سپاه اندکی گردآورد و ابراهیم ابن مالک اشتر را فرمانده آن قرار داد. آن هابرای مقابله با لشکرشام به سمت مرزهای شام رفتند. دو سپاه درمنطقه «موصل » باهم رو به رو شدند. طولی نکشید که جنگ سختی آغاز شد. سپاه شام شکست خورد و ابن زیاد اسیرشد. به دستورابراهیم سرش را از تنش جداکردند و همراه چند سر دیگر از بزرگان شام، به نزد مختار فرستادند. سرها را مقابل مختار به گوشه ای افکندند. تپه کوچکی از سرهای قاتلان امام حسین(ع)مقابل مختار به وجود آمد. هنوز چشمان مختار از سرهای سران کفر و فتنه برداشته نشده بود که «مار» کوچکی بعد از چند مرتبه پیچ و تاب خوردن،از لابلای سرها گذشت و خودش را به سرابن زیاد رساند. مار آرام آرام وارد بینی او شد و بعد از چند لحظه از گوشش بیرون آمد. بار دیگر وارد بینی اش شده از گلویش خارج شد. چند مرتبه این عمل تکرار شد و حیرت حاضران را برانگیخت.

مختار سرابن زیاد را برای محمد حنفیه در مدینه فرستاد. محمدآن را نزد امام سجاد(ع)آورد. هنگامی که محمد سر را نزد امام سجاد(ع)حاضر کرد، امام(ع)مشغول غذاخوردن بود. امام(ع)با دیدن سرابن زیاد به زمین افتاد و سجده شکر بجا آورد و فرمود: «الحمدلله الذی ادرک لی ثاری من عدوی و جزی الله المختارخیرا» ; سپاس خداوند را که انتقام خون مرا از دشمنم گرفت وخداوند به مختار جزای خیر عنایت فرماید.

سپس امام افزود: هنگامی که ما را نزد ابن زیاد بردند، او درحال غذا خوردن بود و سر بریده پدرم کنارش بود. آن موقع گفتم: خدایا! مرا نمیران تا سربریده ابن زیاد را به من نشان دهی.

2- شمربن ذی الجوشن

شمر از فرماندهان خشن و جنایتکار سپاه کوفه و شام در کربلابود. از مهمترین جنایات شرم آور او، بریدن سرمبارک امام حسین(ع)بود. برای پی بردن به عمق جنایات او این واقعه حزن آور را مرور می کنیم:

تنها امام حسین(ع)باقی مانده بود. سپاه خون آشام کوفه و شام از هرسو حضرت را هدف تیر و سنگ و شمشیر و خنجر قرار داده بودند.

ناگهان شمر با جماعتی بین امام و خیمه های عشق قرار گرفت. آن ها به خیمه ها نزدیک و نزدیک تر شدند. امام(ع)چون حرکت آن ها رابه سوی خیمه ها دید; فریاد برآورد:

«ویلکم یا شیعه آل ابی سفیان ان لم یکن لکم دین و کنتم لاتخافون یوم المعاد فکونوا احرارا فی دنیاکم » ; وای برشما ای پیروان آل ابوسفیان! اگر شما دین ندارید و از حساب روز قیامت نمی ترسید، پس لااقل، در دنیای خود آزادمرد باشید.

شمر در پاسخ امام فریاد زد: ای پسرفاطمه! چه می گویی؟!

امام فرمود: من با شما می جنگم، شما با من. زن ها تقصیری ندارند، از گمراهان و متجاوزان خود جلوگیری کنید و تا زنده ام متعرض حرم من نشوید.

شمر گفت: ای پسرفاطمه! متعرض حرم نخواهند شد.

آن گاه شمر به سپاه خود خطاب کرد: همه متوجه حسین(ع)شوید وکار او را تمام کنید.

باردیگر حمله شروع شد. حضرت همچنان می جنگید. بدنش سرچشمه ای دهها جویبار خون شده بود. ظالمی به نام «صالح بن ذهب » پیش آمدو ضربتی بر ران حضرت وارد کرد. حضرت نقش زمین شد.

هنگامی که ضعف برامام حسین(ع)مسلط شد; سپاه اهریمن از جنگ دست کشید. مدت زمانی کوتاه صدای چکاوک شمشیرها شنیده نمی شد. کسی جرات وارد ساختن آخرین ضربه را نداشت. بار دیگر صدای شمردر فضا طنین انداز شد:

وای برشما! چرا به این مرد مهلت می دهید؟ مادرهایتان به عزایتان بنشینند. او را بکشید.

امام مورد حمله سپاه جور قرار گرفت و پیکر مجروح و مصدومش پذیرای صدها تیر و شمشیر و خنجر شد. طولی نکشید که عمربن سعدبه شمر گفت: برو حسین(ع)را راحت کن!

شمر پیش رفت و سراز بدن امام(ع)جدا کرد و گفت:

بااین که می دانم آقا و پیشوا و فرزند رسول خدا و بهترین انسانها از جهت پدر و مادر هستی، در عین حال، سرت را جدامی کنم.

گروهی از صاحبان مقاتل آورده اند که عمربن سعد فریاد زد:

به سوی حسین(ع)بروید و او را راحت کنید. شمر به سوی حضرت شتافت و با کمال گستاخی برسینه حضرت نشست. در آن دمادم غم واندوه، امام چشمان خون گرفته اش را گشود. چشمش به چهره ی مردی جنایتکار افتاد و گفت: «اذا کان لابد من قتلی فاسقینی شربه من الماء» ; اکنون که ناگزیر به کشتن من کمربسته ای، با شربت آبی مرا سیراب کن.

در این که شمر چه پاسخی گفته باشد، اختلاف است. برخی می گویند: شمر با لحن تمسخرآمیزی گفت:

ای پسر ابوتراب! آیا گمان نمی کنی که پدرت ساقی حوض کوثر است و از آب آن به دوستانش می دهد؟ صبرکن تا به دست پدرت سیراب گردی.

آنگاه محاسن حضرت را با دست گرفت و با دوازده ضربه شمشیر سراز بدن حضرت جدا کرد.

برخی دیگر گفته اند که شمر با لحن کینه توزانه ای پاسخ داد: سوگند به خدا! یک قطره از آب را نچشی تا مرگ را جرعه جرعه بچشی.

شمر پس از شهادت امام حسین(ع)توسط عبیدالله ابن زیادماموریت یافت تا سرمبارک امام(ع)را به شام نزد یزید بن معاویه ببرد.

وقتی مختار در کوفه قیام کرد، شمر از ترس انتقامجویی کوفیان از شهر بیرون رفت. مختار غلام و گروهی از یارانش را به تعقیب اوفرستاد. شمر غلام مختار را کشت و به خوزستان گریخت. مختار باردیگر جمعی از سپاهیانش را که ابوعمره فرمانده آن ها بود. به جنگ شمر فرستاد. آن ها شمر را کشتند و تن ناپاکش را جلو سگ هاانداختند.

3- حرمله ابن کاهل اسدی

وی یکی از سران جنایتکار سپاه شام بود که با بی رحمی تمام به قتل و غارت خاندان وحی در کربلا کوشید و با جنایات خود، روی جنایتکاران تاریخ را سفید کرد.

او سرانجام به دست مختار افتاد. وقتی یقین کرد که کشته می شودچنین لب به سخن گشود:

ای امیر! در کربلا سه تیر سه شاخه داشتم که آن ها را با زهرآمیخته کرده بودم. با یکی از آن ها گلوی علی اصغر را که درآغوش پدرش بود. دریدم. با دومی هنگامی که امام حسین(ع)پیراهنش را بالا زد تا خون پیشانی اش را پاک سازد. قلبش را نشانه گرفتم و با سومی گلوی عبدالله بن حسن(ع)را که درکنار عمویش بود. شکافتم.

مختار که جنایات حرمله را از زبان خودش شنیده بود تصمیم گرفت که او را به سخت ترین شکل مجازات کند. برای روشن شدن چگونگی مجازات او حدیث زیر را می خوانیم:

«منهال بن عمرو که از اهالی کوفه بود، می گوید: برای انجام حج به مکه رفتم. بعد از انجام مناسک حج به مدینه رفته به حضورامام سجاد(ع)شرفیاب شدم. حضرت پرسید: حرمله بن کاهل اسدی چه کار می کند؟

گفتم: او زنده است و در کوفه سکونت دارد. امام دست های خود را به آسمان بلند کرد و فرمود: «اللهم اذقه حر الحدید، اللهم اذقه حر النار» ; خدایا! داغی آهن را به اوبچشان. خدایا! داغی آتش را به او بچشان.

به کوفه بازگشتم. مختار ظهور کرده و بر اوضاع مسلط شده بود. بعد از چند روز، به دیدار مختار شتافتم. او را در بیرون خانه اش ملاقات کردم. به من گفت: ای منهال! چرا نزد ما و زیر پرچم مانمی آیی و به ما تبریک نمی گویی و در قیام ما شرکت نمی کنی؟

گفتم: به مکه رفته بودم. باهم گرم صحبت شدیم تا به میدان «کناسه » کوفه رسیدیم. در آن جا مختار توقف کرد. فهمیدم که درانتظار کسی است. زمانی نگذشت که چند نفر نزد او آمده گفتند: ای امیر! بشارت باد که حرمله دستگیر شد. سپس دیدم چند نفر دیگرحرمله را کشان کشان نزد مختار آوردند. مختار با دیدن حرمله گفت: سپاس خداوندی را که مرا بر تو مسلط نمود.

سپس فریاد زد: الجزار الجزار; (یعنی آی قطع کننده)جزار حاضر شد. مختار به او روکرد و گفت: دست های حرمله را قطع کن. او چنین کرد. آنگاه فریاد زد: پاهایش را نیز قطع کن. جزارچنین کرد. سپس صدای مختار بلند شد: آتش بیاورید. آتش بیاورید.

طولی نکشید که با جمع کردن نی ها آتشی شعله ور شعله های آتش زبانه می کشید. حرمله را با دست و پاهای بریده داخل آتش افکندند.

با دیدن این منظره گفتم: سبحان الله! مختار که به شگفتی من پی برده بود گفت: ذکر خدا خوب است ولی چرا تسبیح گفتی؟!

گفتم: در سفر حج به محضر امام سجاد(ع)رسیدم. حضرت جویای حال حرمله شد. وقتی برایش گفتم که او در کوفه زنده است، دست به آسمان بلند نموده، فرمود: خدایا داغی آهن و آتش را به اوبچشان. اکنون شاهد به اجابت رسیدن دعای امام هستم. مختارپرسید: آیا به راستی این سخن را از امام سجاد(ع)شنیدی؟ گفتم: آری به خدا سوگند شنیدم. مختار از مرکب خود به زیر آمد و دورکعت نماز بجا آورد و سجده های طولانی انجام داد. آن گاه فرمود: علی بن الحسین(ع) نفرین هایی کرد و خداوند نفرین های او را به دست من اجرا نمود.

همه کشندگان امام حسین(ع)بعد از حادثه کربلا با مجازات های دردناکی هلاک شدند. همه کسانی که به عنوان سیاهی لشکر، سپاه عمربن سعد را همراهی می کردند با ذلت و خواری جام مرگ رانوشیدند و یا چشم، دست، پا و یا عضو دیگرشان را از دست دادند. نمونه زیر یکی از آن هااست:

«عبدالله بن ریاح می گوید: از نابینایی پرسیدم: چرا چشمت رااز دست داده ای؟ در پاسخم گفت: من در روز عاشورا در سپاه عمربن سعد بودم ولی نه نیزه ای پرتاب کردم و نه شمشیری زدم و نه تیری انداختم. پس از شهادت امام حسین(ع) به خانه ام بازگشتم و بعد ازاداء نماز عشاء، خوابیدم. در عالم خواب شخصی نزدم آمد و گفت: رسول خدا(ص)تو را خواسته است، دعوتش را اجابت کن. گفتم: مرا به رسول خدا(ص)چه کار؟ گریبانم را گرفت و کشان کشان نزد رسول خدا(ص)برد. ناگاه دیدم آن حضرت در یک بیابانی نشسته و آستین بالا زده است و حربه ای در دست دارد و فرشته ای مقابلش ایستاده است و شمشیری از آتش در دست دارد. نه نفر از رفیقان مرا کشت.به هریک که شمشیر می زد از سر تا پایش را آتش فرا می گرفت. به محضر حضرت رفته، دو زانو مقابلش نشستم و گفتم: سلام بر تو ای رسول خدا!

جواب سلامم را نداد. پس از مدت طولانی سربرداشت و فرمود: ای دشمن خدا! احترام مرا از میان بردی و خاندان مرا کشتی و حق مراملاحظه نکردی.

عرض کردم: ای رسول خدا! سوگند به خدا، نه شمشیری زدم و نه نیزه ای به کار بردم و نه تیری رها کردم. فرمود: «صدقت و لکنک کثرت السواد، ادن منی »

راست می گویی ولی بر سیاهی لشکرشان افزودی، نزدیک من بیا.

نزدیک رفتم. مقابل حضرت طشتی پر از خون قرار داشت. فرمود: این خون فرزندم حسین(ع)است.

سپس از همان خون، برچشمم کشید و از خواب بیدار شدم و از آن وقت تاکنون چیزی نمی بینم.

ادامه مطلب
جمعه 18 آذر 1390  - 3:09 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 39

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 5823123
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی