به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

سیدعلی نقی میرحسینی

امروز دهم محرم سال شصت و یک هجری است. امام(ع)با 20 تن ازیارانش به سوی خیمه ای که بین دو سپاه بر پا شده است، حرکت می کند. همه، طبق سفارش او، پشت خیمه توقف می کنند مگر برادرش ابوالفضل و فرزندش علی اکبر(علیهماالسلام)که در پی آن حضرت واردخیمه می شوند.

عمربن سعد هم با 20 تن از سران سپاه شام به همان خیمه نزدیک می شود. از آن جمع، تنها ابن سعد با غلام و پسرش «حفص » واردخیمه می گردند.

دو فرمانده در مقابل هم قرار می گیرند. هر یک تلاش می کند دیگری را به راه دلخواه خویش بکشاند. ابن سعد می گوید: ای حسین، یامرگ یا بیعت!

امام حسین(ع)که راهنمای طریق حق است و می خواهد او را از راهی که در پیش گرفته باز دارد و از آن مسیر ظلمانی برهاند. بالحنی آرام و مهرآمیز سابقه خود و نیاکان پاکش را یاد آور شده،او را از آینده تاریکش بیم می دهد:

پسر سعد، آیا می خواهی با من جنگ کنی، در حالی که مرا می شناسی و می دانی پدرم چه کسی است؟ نمی خواهی با من باشی و دست ازاینها(بنی امیه)برداری؟ این عمل به خدا نزدیکتر و مورد توجه اوست.

ابن سعد که سر مست باده جاه و جلال است و جامه تزویر و تکبربر تن دارد. در پاسخ می گوید: در این صورت خانه ام را در کوفه ویران می کنند. - من با هزینه خود برایت خانه ای می سازم. - می ترسم باغ و نخلستانم را مصادره کنند. - من در حجاز بهتر از آن را به تو می دهم. زن و فرزندم در کوفه اند; می ترسم آنها را به قتل برسانند.

امام چون به عمق تیرگی عقل و دنیا خواهی اش پی می برد، ازبازگشت او مایوس می گردد و از ادامه گفتگو صرف نظر می کند. درحالی که از جایش برمی خیزد، می گوید: «چرا این قدر در اطاعت شیطان پافشاری می کنی؟ مالک ذبحک الله علی فراشک عاجلا و لا غفرلک یوم حشرک; خدایت هر چه زودتر در میان رختخوابت بکشد و درقیامت از گناهانت نگذرد. » (1)

هر کس گرفتار نفرین های او می شود، عاقبتی تیره و تار دارد وسرانجامش همان می شود که آن حضرت پیش بینی کرده است; ولی درمیان نفرین شدگان، ابن سعد فرصت بیشتر می یابد. آنگاه که مردان سپاه اندک امام را به شهادت می رساند، با گروه اسیران رهسپار کوفه می گرددو جلوتر از همه، برای ادامه گزارش،وارد کاخ ابن زیاد می شود.

ابن زیاد که قلبی کدرتر و سرشت پلیدتر از ابن سعد دارد. بعد از شنیدن گزارش او نه تنها با تحسین و هدایا زمینه شادی اش را فراهم نمی کند که با بی اعتنایی می گوید: آن فرمان کتبی که برای جنگ با حسین به تو داده بودم را به من برگردان.

ابن سعد که چنین انتظاری ندارد. ادعا می کند آن را در گیرودار جنگ گم کرده است.

چون پافشاری ابن زیاد را می بیند، می گوید: امیر، من فرمان تورا اطاعت کردم و حسین و یارانش را کشتم، باید فرمانت نزد من باشد تا با ارائه آن به پیرزنان قریش نزد آنها معذور باشم.

بحث اوج می گیرد. ابن زیاد که به خشم آمده است. می گوید:

«آن را به من برگردان؟!»ابن سعد تاب مجادله بیشتر ندارد. در حالی که از دارالاماره خارج می شود، می گوید: هیچ مسافری دیده نشده است که مانند من بادست خالی و بدبختی به خانه اش برگردد; هم دنیا را از دست دادم هم آخرت را!

از هر دری رهیده و از هر منفعتی دست شسته است. ناچار در کنج خانه عزلت اختیار می کند. نه از گندم وسرمایه های «ری » چیزی به او رسیده است و نه از هدایای یزید وابن زیاد. عموم مردم نیز از او ناخشنودند. نزد آنها از هیچ ارزش و احترامی برخوردار نیست. هر که او را می بیند با خشم ونفرت به دیگران نشانش می دهد و می گوید: «هذا قاتل الحسین » ; این است مردی که حسین را شهید کرد.

پنج سال می گذرد، (2) مختار به خونخواهی حسین(ع)همت می گمارد. درمدتی اندک، قاتلان او و یاران پاکش را مجازات می کند. روزی در جمع یارانش چنین داد سخن می دهد: به زودی کسی را خواهم کشت که قتلش اهل زمین و آسمان را خشنودکند.

مردی به نام «هیثم » که در آن مجلس حضور دارد. منظورمختار را می فهمد. بی درنگ فرزندش «عریان » را نزد عمربن سعدمی فرستد تا او را از قصد مختار آگاه سازد.

ابن سعد را وحشت فرا می گیرد. فرزندش «حفص » را نزد مختارمی فرستد تا مختار را از تصمیمش بازدارد. مختار، چون فرزند ابن سعد را نزد خود می بیند، مخفیانه رئیس شرطه اش «کیسان تمار» رابه حضور می طلبد و دستور می دهد: سر عمربن سعد را نزد من حاضرکن.

کیسان وارد خانه ابن سعد می شود. او در میان رختخوابش غنوده است; هنگامی که چهره ترس آور و خشمناک کیسان را می بیند، درمی یابد مرگش فرارسیده است.

برای رهایی از مرگ به تکاپو می افتد. هنگام برخاستن، لحاف به پایش می پیچد و روی رختخواب نقش زمین می شود. کیسان چون رعدمی غرد، سر از پیکرش جدا می کند و دقایقی بعد، آن را در برابرمختار و حفص می گذارد. گل لبخند بر لبهای مختار نقش می بندد وموجی از ترس و اضطراب تن حفص را دربر می گیرد. مختار که تاحال سخنی از دل با حفص نگفته است. به او می گوید: صاحب این سررا می شناسی؟ - آری، پس از او در زندگی سودی نیست. - آری، برای تو زندگی سودی ندارد. - سپس سر حفص را از تنش جدا کرده، کنار سر پدرش قرار می دهد.آنگاه به سرهای بی تن آن دو خیره می شود و می گوید: عمربن سعد دربرابر حسین و حفص در برابر علی اکبر!

و ادامه می دهد: نه، نه، به خدا سوگند برابر نیستند. اگر سه چهارم خاندان قریش را به هلاکت برسانم بایک بند نگشت حسین بن علی(ع)برابری نخواهد کرد. (3)

پی نوشتها:

1- مقتل خوارزمی، ج 61 ص 245.

2- سال 65 هجری، یعنی پنج سال بعد از شهادت امام حسین(ع).

3- تاریخ طبری، ج 4، ص 532، کامل ابن اثیر، ج 2، ص 682.

ادامه مطلب
جمعه 18 آذر 1390  - 3:08 PM

ابی مخنف

فرجام یزید

یزید، سرمست از پیروزی ها و موفقیت ها، روزی با جمعی از لشکریان و هواداران خود، به قصد شکار، عازم صحرا گردید. آنان به مسافت دو روز راه را طی کرده و از دمشق فاصله گرفته بودند که ناگهان آهویی ظاهر گردید. یزید جهت نشان دادن شجاعت خویش به سپاهیان خود گفت: کسی به دنبال من نیاید من آهو را شکار خواهم کرد. آهو او را کم کم به یک وادی هولناک و درّه مخوف کشاند. تشنگی بر یزید غلبه کرد، در این هنگام چشمش به فردی افتاد که کوزه آبی در دست دارد. از او آب مطالبه کرد، آن مرد وقتی از هویتش پرسید، گفت: من یزید بن معاویه هستم. آن مرد خواست یزید را بکشد، یزید به سرعت پا به فرار گذاشت، ناگهان پای او در رکاب اسب گیر کرد و اسب به سرعت دوید و سر و صورت او را به زمین کوباند و به جهنم واصل کرد.

هلاکت ابن زیاد

ابن زیاد پس از قیام مختار به سوی بصره فرار نمود و از آن جا به شام رفت و در جنگی با ابراهیم فرزند مالک اشتر اسیر شد. ابن زیاد را به نزد ابراهیم آوردند، دست و پاهای او را محکم بستند. ابراهیم دستور داد آتشی روشن کردند، او خنجر خود را از کمر کشید و تکّه تکّه گوشت ران ابن زیاد را می برید و می پخت. [و به خوردش می داد [سپس سر او را گوش تا گوش با خنجر خود برید و جسد پلید او را به آتش افکند.

سنان جنایت کار

وقتی سنان بن اَنَس را نزد ابراهیم پسر مالک اشتر آوردند، ابراهیم به او گفت: وای بر تو! آیا می توانی بگویی در کربلا و روز عاشورا چه کاری انجام دادی؟سنان گفت: تکه ای از زیر لباس امام حسین علیه السلام را گرفته ام.

ابراهیم شروع به گریه نمود و دستور داد گوشت ران او را قطعه قطعه کنند، هنگامی که مُشرِف به مرگ گردید، ابراهیم او را از گوش تا بنا گوش سر برید و جسد پلید او را سوزاند.

سرنوشت شوم حرمله

وقتی حرمله را نزد مختار آوردند رو به حرمله کرد و گفت: وای بر تو باد! آیا آنچه در کربلا انجام داده بودی، کافی نبود تا این که طفل صغیر و معصوم امام علیه السلام را نیز کشتی و با خدنگ تیر خود او را ذبح نمودی؟ آیا نمی دانستی او فرزند رسول خداست؟ سپس مختار دستور داد، او را در مقابل تیرهای زهرآگین قرار دادند و آن قدر تیر زدند تا کشته شد. در روایت دیگر آمده، مختار نخست دست ها و پاهای حرمله را قطع کرد و سپس آهنی در آتش گداختند تا کاملاً سرخ گردید، آن میله را در گردن او قرار داد و گوشت گردن او در آتش می سوخت.

هلاکت عمر سعد

وقتی عمر سعد را نزد مختار آوردند، مختار رو به او کرد و گفت: آیا طفل شیر خوار حسین را تو کشتی؟ خداوند روی ترا سیاه کند، آیا تو عهد و پیمان رسالت و حقوق اخوت را نگه داشتی؟ سپس پرسید: وقتی امام علیه السلام در سرزمین کربلا به رو افتاده بود چه گفت؟ عمر سعد گفت: امام فرمود: خدایا! غلام ثقفی را بر آنان مسلّط ساز تا خون های آنان را بریزد. مختار کفش خود را پوشید و صورت عمر سعد را زیر کفش خود قرار داد سپس دستور داد سر عمر سعد را ببرند.

حُصَین بن نُمَیر

حُصَین بن نُمَیر کسی بود که بر بدن های مطهرْ اسب دوانید و فرماندهی بخشی از سپاه یزید را به عهده داشت. وقتی حصین را پیش مختار آوردند مختار اظهار نمود: حمد و سپاس خدای را که مرا به گرفتن تو متمکن ساخت. سپس دستور داد گوشت بدن او را با قیچی بریدند تا در اثر آن به جهّنم واصل شد.

سرگذشت شرجیل

شرجیل فردی بود که در روز عاشورا از پشت سر امام، سیلی به صورت مبارک آن بزرگوار زده بود. مختار با دیدن او حمد و سپاس خدا را به جا آورد و دستور داد او را به آتش سوزاندند.

ادامه مطلب
جمعه 18 آذر 1390  - 3:05 PM

مهدی احمدی

طلیعه

حماسه آفرینان تاریخ اسلام، خصوصاً تاریخ تشیع، هرکدام برای پیشرفت دین تلاش کرده و گامی در این راه برداشته و سهمی به خود اختصاص داده اند. در این میان، درخشش بیشتری پیدا کرده اند. از جمله این قهرمانان و حماسه سازان، ابراهیم بن مالک اشتر است که به اقرار همه، سهم بزرگی در گرفتن انتقام خون اهل بیت دارد. در این مقاله، سعی براین است که تا حدّ امکان، او را برای شیفتگان امام حسین علیه السلام معرفی کنیم.

تولد

از سال تولد او اطلاع دقیقی در دست نیست؛ اما به استناد این که ابراهیم در جنگ صفین نوجوان بوده، معلوم می شود که او بین سال های 15 تا 21 ق. به دنیا آمده است.

قبیله

او از قبیله نخع که تیره ای از قبیله مذحج است، می باشد. قبیله مذحج، یکی از بزرگ ترین و مشهورترین قبائل یمن است. این قبیله در مقابل دشمن شدیدتر از همه قبائل مبارزه می کرد. آن ها بعد از شهادت حضرت علی علیه السلام در کوفه ساکن شدند.1

بقيه در ادامه

ادامه مطلب
جمعه 18 آذر 1390  - 3:02 PM

عیسی ساجدی فر

مقدمه

هدف اصلی از تحقیق و کاوش در زندگی معصومین علیهم السلام ، در حقیقت شناخت مواضع دینی، سیاسی و اجتماعی آنها برای دست یابی به پیام ها، درس ها و عبرت هایی است که در سیره عملی آنها دیده می شود. «امام»، جلودار و قافله سالار کاروان صالحان برای رسیدن به کمال مطلوب و سعادت دنیوی و اخروی است. «امامت»، هدایت خلق به سوی خداست؛ پس کسانی می توانند رهرو راه ولایت و رهبری باشند که پیشوای خود را آن گونه که شایسته است، شناخته باشند تا به برکت آن معرفت، سیره عقیدتی و عملی آنها را الگوی خویش سازند. شناخت سیره ائمه علیهم السلام با موانعی مواجه است که عبارتند از:

تاریخ های خلافتی و سلطنتی، دروغ های تاریخی، خلأهای تاریخی و نقاط مبهم، حذف بعضی از صحنه های مهمّ تاریخی، بیان نشدن جغرافیای تاریخی، بیان نشدن شرایط و موقعیت حوادث، تأثیر گرایش های مورّخان در نقل و بیان تاریخ، از قلم افتادن بعضی از حوادث تاریخی، مخفیانه بودن حرکت های انقلابی شیعیان و محدود بودن ائمه علیهم السلام در ارتباط با شیعیان و بیان مواضع آنها.

با وجود موانع فوق، هر کاوشگر و محقق کوشایی می تواند از لابه لای گزارش های تاریخی و قرائن و شواهد موجود، با ظن و گمان به واقعیت پی ببرد. در این نوشتار سعی ما بر آن است تا به یاری خداوند، موضع امام سجاد علیه السلام را در «نهضت توّابین» به دست آوریم که آیا آن حضرت با این قیام موافق بود یا مخالف؟

قبل از پرداختن به جواب این سؤال مهم، لازم است نهضت توّابین را به طور اجمالی بررسی نماییم.


.بقيه در ادامه

ادامه مطلب
جمعه 18 آذر 1390  - 3:00 PM

الف- قرارگاه نخیله

نخیله وعدگاه شیعیان برای آغاز قیام بود. شیعیان کوفه، بصره و مداین می دانستند که قیام در روز اول ربیع الاول سال 65 ه. شروع خواهد شد. روز نخست ربیع الاول فرا رسید. سلیمان بن صرد به فراخوانی نیروها پرداخت.

سپاه سواره نظام توابین دربازارهای کوفه مانور دادند و باشعارهای «یا لثارات الحسین!» مردم را به شرکت در قیام فراخواندند. مردم برای پیروزی آن ها دعا کردند. توابین از شهر خارج شدند و به سمت نخیله حرکت کردند.

نخیله منطقه ای در نزدیکی کوفه بود که همواره اردوگاه نظامی جنگجویان بود. نخیله در مسیر شام قرار داشت. انتخاب نخیله به عنوان مرکز گردهم آیی توابین و وعده گاه شیعیانی که از تمام عراق آمده بودند تا به جنگ قاتلان امام حسین(ع) بپردازند، مشخص می کردکه هدف اصلی مبارزان، دمشق است.

توابین با بدرقه ی مردم کوفه، شبانه به سمت نخیله حرکت کردند. سپاه توابین تا روز آخر نبرد، همواره شبانه حرکت می کرد. علت این حرکت رامی توان گرمای سوزان روزهای عراق و یا ترس از خبرچینان و جاسوسان شام دانست.

نخیله مملو از جمعیت شیعیان انتقامجو بود. توابین در منطقه ی نخیله که از نظر سوق الجیشی برای تمرینات نظامی، تهیه تدارکات و استراحت نظامیان مناسب بود، اردو زدند و درکنار برکه ها به آماده ساختن خود برای جنگ پرداختند.

سلیمان بن صرد دستور آماده باش داد. نیروها به صف ایستادندتا سلیمان بن صرد از آن ها سان ببیند. فرماندهان توابین به نظاره ایستاده بودند و توابین رو به روی آن ها رژه رفتند. سلیمان بن صرد از این که همه ی افرادی که برای قیام ثبت نام کرده بودند، نیامده بودند، ناراحت بود.

چند نفر سواره نظام از سوی فرماندهی قیام توابین به کوفه رفتند تا بازماندگان فراخوانی را به نخیله بخوانند. سواران توابین در مسجد اعظم، میان طایفه ها و هرکجا که جمعیت موج می زد،رفتند و با شعار «یالثارات الحسین!» مردم را به نخیله فراخواندند. سواران در تمام مدت شب در کوچه ها و خیابانهای شهربزرگ کوفه فریاد «یالثارات الحسین!» سردادند. و آن ها را به پیوستن به توابین تشویق کردند. یکی از شعارهایی که سواران درکوچه ها و خیابانهای کوفه سر می دادند، این بود: «آنان که خواهان بهشت، رضایت خداوند و توبه هستند، و از یاری نکردن امام حسین(ع)پشیمانند، در نخیله به سلیمان بن صرد بپیوندند.»

نخیله شب را به صبح نبرده بود که بسیاری از توابین که نتوانسته بودند به نخیله بیایند، خود را به آنجا رساندند. تبلیغات سواران توابین بسیار مؤثر بود. افرادی که آن شب کوفه را به سوی نخیله ترک کردند، برابر با افرادی بود که در نخیله گرد آمده بودند.

سلیمان بن صرد، صبح دوم ربیع الاول، باردیگر از توابین سان دید. هنوز شمار آنان کم بود. سلیمان بن صرد درحالی که به اجتماع بزرگ نخیله نگاه می کرد گفت: سبحان الله! از16 هزار نفرکه اسم نویسی کرده بودند، تنها 4 هزار نفر آمده اند! حمید بن مسلم به سلیمان بن صرد گفت: سوگند به خدا! مختار ثقفی شیعیان را از ملحق شدن به ما باز داشته است. حدود 2 هزار نفر از یاران ما به او ملحق شده اند. سلیمان بن صرد با اندوه و خشم فراوان گفت: فرضا که دو هزار نفر از ما جدا شده، به او پیوستند، چرا10 هزار نفر دیگر نیامدند؟ آیا اینان ایمان ندارند؟! آیا ازخدا نمی ترسند؟! آیا خداوند را فراموش کردند؟! آیا پیمانی که باما بستند تا با قاتلان امام حسین(ع)جهاد کنند، را از یادبرده اند؟!

سپاه توابین سه روز در نخیله ماند تا افرادی که امید می رفت به آن ها ملحق شوند، به نخیله بیایند. در این مدت، سواران دیگری از نخیله به کوفه رفت و بار دیگر شیعیان را به خونخواهی امام حسین(ع)فرا خواندند. هزار نفر به توابین افزوده شد. اینک 5هزار نفر در نخیله گردآمده بودند. سلیمان بن صرد در اندوه بی پیمانی و بی وفایی کوفیان به سر می برد. کوفیان همواره سست اراده و پیمان شکن بودند. کوفیان بارها پیمانهای خویش را باحضرت علی(ع)، امام حسن و امام حسین علیهما السلام شکستند و اینک پیمانی دیگر را زیر پا نهادند.

شیعیان بصره و مداین نیز که قول شرکت در قیام رابه سلیمان بن صرد داده بودند، نیامده بودند. سلیمان بن صرد از آمدن آن هامایوس شده بود. کوفیان نیز که دیگر امیدی به آن ها نبود. فرمانده ی قیام توابین تصمیم می گیرد قبل از خروج از نخیله، برای نیروها سخنرانی کند و اهداف قیام را برای آن ها بازگو کند تااگر افرادی به نیت های دیگری آمده باشند، آنجا را ترک کنند. سلیمان در سخنرانی نخیله، در اجتماع 5 هزار نفری توابین گفت:

ای مردم! هرکه با قصد قربت به خدا و برای ثواب اخروی به این جا آمده، جزو ماست و ماهم از او هستیم و خداوند او را درزندگانی و مرگ، مورد رحمت خویش قرار دهد. هرکه خواهان دنیاو... است، به خدا سوگند! ما به سوی غنیمت نمی رویم، جز رضایت خداوند.... طلا، نقره، خز و دیبا همراه ما نیست. تنها شمشیرهابردوش و نیزه ها به دست را همراه می بریم. توشه ای به اندازه ی رسیدن به محل نبرد هم همراه خود می بریم. هرکسی قصدی دیگر دارد،همراه ما نیاید.

ب- پیشنهاد فرماندار کوفه

سپاه توابین آماده ی حرکت از نخیله بود که پیکی از سوی فرماندار کوفه به نخیله آمد. فرماندار کوفه خواستار دیدار باسلیمان بن صرد شده بود. سلیمان پذیرفت تا قبل از حرکت، بافرماندار دیداری داشته باشد. رفاعه بن شداد که از رهبران قیام توابین و از مشاوران سلیمان بن صرد خزاعی بود به دستور سلیمان به توابین آرایش نظامی داد تا هنگام دیدار فرماندار از نخیله،آن ها در صفوف منظم و منسجم قرار بگیرند. فرماندار کوفه به نخیله آمد و با فرماندهان قیام توابین به گفتگو پرداخت.

عبدالله بن یزید فرماندار کوفه به آن ها پیشنهاد کرد که قیام رابه عقب بیاندازند. نظر فرماندار کوفه این بود که مدتی صبرکنندتا نیروهای بیشتری جمع شوند، سپس فرماندار کوفه نیز از آنان پشتیبانی نظامی خواهد کرد.

به نظر می رسد که فرماندار کوفه امکانات نظامی زیادی نداشت ونیروهای نظامی مستقر درکوفه نیز زیاد نبود، بنابراین احتمال می رود که طراح به عقب افتادن قیام، عبدالله بن زبیر باشد، نه فرماندار کوفه. احتمال دیگر این است که مختار ثقفی پیشنهاددهنده ی اصلی باشد، زیرا مختار نتوانسته بود بیش از دوهزار نفراز توابین را با خود همراه سازد. احتمال نخست قوی تر است. ابن زبیر می خواست برای مبارزه با دشمن مشترک با توابین همکاری نماید، زیرا دشمن اصلی ابن زبیر و توابین، حکومت اموی بود.

سلیمان بن صرد به فرماندار گفت: ما به خدا تکیه داریم و درراه خدا هستیم... ان شاءالله به سوی شام حرکت خواهیم کرد.

فرماندار به رهبران قیام توابین پیشنهاد کرد که در صورت تاخیر قیام، مالیات منطقه ی «جوخی » را به آن ها خواهد داد. اما توابین بازهم پیشنهاد او را ردکردند.

علت اصلی نپذیرفتن پیشنهاد فرماندار را می توان در تفاوت دوجریان فکری آن عصر دانست که باهم معارض بودند. توابین طرفداراسلام ناب محمدی، یعنی شیعه بودند و زبیری ها طرفدار اسلام بدون ولایت و امامت.

رد شدن پیشنهاد همکاری بین توابین و زبیری ها دلیل براین است که خط فکری نهضت توابین، کاملا شیعی بود و در این راه، حتی به خاطر بهره جستن از امکانات نظامی و مالی و حتی پیروزی بردشمنان اهل بیت: و کشتن قاتلان امام حسین(ع)حاضر علیهم السلام بودندبا دشمنان دیگر اهل بیت همکاری نمایند.

برخی از فرماندهان قیام و بسیاری از توابین در زمره ی جنگجویان سپاه امام علی(ع)در نبرد با زبیر بودند، بنابراین عمق کینه ی آنان نسبت به زبیر و خاندان او هویدا بود.

سابقه ی درخشان فرماندهان قیام و بسیاری دیگر از نیروهانشانگر این بود که آن ها در حیات سیاسی گذشته خویش نیز نشان داده بودند که از لحاظ فکری پیرو مکتب ائمه: بودند، گرچه بارهادر مقام عمل سست اراده بودند.

ج- دو نظر در مسیر نبرد

گروهی از توابین نزد سلیمان بن صرد آمدند و به سرزنش شیعیان بصره و مداین که قول شرکت در قیام را داده بودند، پرداختند. سلیمان بن صرد به آن ها گفت: ملامت آن ها زود است... شاید اگر ازحرکت ما به سوی شام با خبر شوند، آن ها نیز به ما ملحق شوند. من احتمال می دهم که آن ها به خاطر نداشتن آذوقه، به اینجانیامده اند. شاید در حال جمع آوری اسلحه و تهیه ی امکانات سفر ونبرد هستند. ان شاءالله پس از آن، با شتاب به سوی ما خواهندآمد.

سلیمان بن صرد از ابتدای قیام توابین مصمم بود که هدف اصلی قیام را شام قرار دهد اما برخی از توابین با این نظر موافق نبودند. بسیاری از قاتلان امام حسین(ع) از جمله: عمربن سعد ودیگر فرماندهان لشگر یزید در روزعاشورا، در کوفه می زیستند. جای تعجب این بود که آن ها از ترس انتقام توابین، به دارالاماره(فرمانداری) پناهنده شده بودند و با این حال،فرماندار کوفه پیشنهاد همکاری باتوابین را ارائه می دهد. بسیاری از فرماندهان قبیله ها و بزرگان محله های کوفه نیز جزو فرماندهان نظامی لشگر یزید در سال 61 ه . بودند و در شهادت امام حسین(ع)و یارانش سهیم بودند.

سلیمان بن صرد براین باور بود که عامل اصلی در حادثه ی کربلا،عبیدالله بن زیاد بود که پس از مرگ یزید، از بصره گریخت و به دربار مروان در شام رفت. سلیمان بن صرد در برابر درخواست شماری از توابین که خواستار بازگشت به کوفه و شروع قیام از آن جابودند، گفت:

کسی که یارشما(امام حسین(ع » را کشت و لشگرها سوی اوفرستاد... این فاسق...، عبیدالله بن زیاد است. اکنون با نام خدا، به سوی دشمنان حرکت کنید. اگر با یاری خدا بر او پیروزشدیم، امیدواریم دشمنان دیگر و قاتلان دیگر امام حسین(ع) که نیروی کمتری دارند، والان در شهر هستند، تسلیم شوند و همه ی افرادی که در قتل امام حسین(ع)شرکت داشتند را بکشیم. اگر هم به شهادت رسیدیم که به وظیفه ی خود که جنگ با فاسقان است، عمل کرده اید.

عبیدالله بن زیاد درسال 61 ه . فرماندارکوفه بود. اوتوانسته بود با اجرای جنگ روانی، مردم را از حمایت مسلم بن عقیل منصرف سازد. او با شهادت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه،لرزه براندام کوفیان انداخته بود. جنگ روانی او بر قریب الوقوع بودن ورود لشگر یزید به کوفه، عامل اصلی پراکنده شدن مردم ازپشتیبانی مسلم بن عقیل شده بود. عبیدالله بن زیاد باتطمیع وتهدید اشراف و سران قبایل کوفه توانست نه تنهامردم کوفه را ازبیعت با امام حسین(ع)منصرف سازد، بلکه از خود آن ها لشگری فراهم ساخته، به کربلا آورده و در قتل امام حسین(ع)شرکت دهد.

بنابراین، او پس از یزید، عامل اصلی در به شهادت رساندن امام حسین(ع)و یارانش بود.

د- بازرگانان آخرت

سلیمان بن صرد خزاعی در آخرین سخنرانی درنخیله گفت:

ای مردم! خداوند آگاه است که نیت شما برای پیوستن به ماچیست...؟ بازرگان آخرت سوی آن می شتابد و در طلب آن می کوشد. آن را به هیچ چیز نمی فروشد و پیوسته در قیام، قعود، رکوع و سجوداست... در این سفر، در دل شب بسیار نماز بخوانید. درهرکار و باهرکارخیری که در توان شماست، به خدا تقرب بجویید تا با این دشمن ستمکار، منحرف و... جنگ کنید. شما در پیشگاه خدا، وسیله ای ندارید که ثواب آن از جهاد و نماز بزرگ تر باشد که جهاد گل سرسبد اعمال است. خداوند ما و شما را در شمار بندگان صالح جهادگر خود قرار بدهد تا در سختی ها صابر باشیم. امشب از این جاحرکت می کنیم. ان شاءالله.

ه - درکربلا

سپاه توابین شامگاه جمعه، پنجم ربیع الاخر 65 ه.، از نخیله به سوی دمشق حرکت کردند. آن ها از بیابانهای ساحل فرات گذشتند ودر «اقساس مالک » اردو زدند. سلیمان بن صرد از نیروها سان دید. هزار نفر در بین راه به عقب برگشته بودند. سلیمان بن صردگفت: دوست نداشتم آن ها که برگشتند، همراه شما باشند. آن ها اگرهمراه شما بودند، جز گرفتاری چیزی نصیب ما نمی شد. خداوند دوست نداشت آن ها در این سفر همراه باشند و آنان را از ادامه ی سفرباز داشت.

توابین پس از استراحت در اقساس مالک، شبانه به سوی دمشق حرکت کردند و صبحگاه به کربلا رسیدند. توابین وقتی به کربلا رسیدند،از اسب ها پیاده شدند و خود را به قبر حسین(ع)رساندند و به شدت گریستند. برخی از شیعیان، خود را از اسب به زمین می انداختند وناله می زدند و شیون و زاری می کردند. آن ها از این که امام حسین(ع) را درکربلا یاری نکرده بودند، پشیمان بودند. گناه بزرگ آن ها در دعوت از امام حسین(ع)و تنها گذاشتن آن حضرت، گناهی بس بزرگ بود. توابین یک شبانه روز در کنار قبر امام حسین(ع)گریه وزاری کردند و از بی وفایی خود توبه کردند و با روح آن حضرت پیمان بستند که تا آخرین قطره ی خون، با قاتلان آن حضرت جهادکنند.

سلیمان بن صرد در کنار مزار سالار شهیدان کربلا گفت:

خداوندا! حسین شهید، پسر شهید... را قرین رحمت قراربده. خداوندا! شاهد باش که ما بر دین و راه آن ها و دشمن قاتلان ودوست دوستانشان هستیم.

زیارت قبر امام حسین(ع)موجب شد تا کینه ی توابین نسبت به قاتلان امام حسین(ع) بیشتر شود و آن ها در تصمیم خود بر انتقام از قاتلان آن حضرت مصمم تر شوند.

سپاه توابین به دستور سلیمان بن صرد آماده ی حرکت از کربلا به سوی شام شد. تمام شیعیان قبل از خروج از کربلا، بر سر قبر امام حسین(ع)گرد می آمدند و بر او رحمت می فرستادند. گفته شده است که ازدحامی که در کنار قبر آن حضرت به وجود آمده بود، بیشتر ازازدحام برحجرالاسود بود.

وداع جانسوز توابین با امام حسین(ع)با دعای آنان از خداوندبرای طلب پیروزی همراه بود. توابین در کنار قبر امام حسین(ع)باچشمانی گریان از خداوند می خواستند که گناه بزرگ آن ها را ببخشدو شهادت را نصیبشان گرداند. سلیمان نیز در کنار قبر آن حضرت گفت: حمد خدایی را که اگر خواسته بود، به ما نیز افتخار شهادت همراه حسین(ع)نصیب می کرد. خداوندا! اکنون که ما را از شهادت درکنار آن حضرت محروم داشتی، از شهید شدن پس از او محروم مدار.

ادامه مطلب
جمعه 18 آذر 1390  - 2:58 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 39

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 5822613
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی