درس اخلاق آیت الله روح الله قرهی با موضوع «ریا» در مهدیه القائم المنتظر (عج) حوزه علمیه امام مهدی (عج)برگزار شد که مشروح آن در پی میآید:
پروندههای خالی
دو گروهند که فردای قیامت، در پرونده آنها هیچ عملی نیست. یک گروه که در بحثهای گذشته عرض کردیم، مخلصین عالماند. در آن روایتی که در بحث اخلاص خواندیم، فرمودند: فردای قیامت پرونده مخلصین عالم خالی است و ذوالجلال والاکرام پرونده آنها را پر میکند. بیان کردیم: اینها بهترین انسانها هستند و هیچ ندارند جز آن که پروردگار عالم به آنها مرحمت کرده است.
امّا گروه دیگری هم هستند که پروندهی آنها خالی است، امّا جالب این است که در اینجا ذوالجلال والاکرام بیان میفرماید: سراغ دیگران بروید.
آنجا وقتی ملائکه پرونده را به دست این انسانها (مخلصین) میدهند و میبینند خالی است، خود ملائکه متعجّب میشوند؛ چون میدانند این انسان، انسان الهی است. به تعبیر قرآن کریم و مجید الهی انسانها به واسطهی سیمایشان، شناخته میشوند. ملائکه میدانند اینها از ابرار و متّقین عالماند، میدانند اینها مخلصین عالماند؛ چون حسب روایت چنان چهرهی آنها منورّ است که همه متوجّه میشوند، امّا تعجب میکنند چرا پرونده خالی است. به پروردگار عالم عرضه میدارند: خدایا! پروندهی این بندهی مخلص تو خالی است! ذوالجلال والاکرام میفرماید: خودم میخواهم پروندهی آنها را پر کنم.
خوشا به حال این انسانها که میدانند هیچ از خود ندارند، لذا دائم مضطرب و نگرانند و اتّفاقاً یکی از خصائص متّقین و اولیاء الهی همین است که همیشه در دنیا مضطرباند. آنها آنقدر مضطرب هستند که وجود مقدّس مولیالموالی، امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علیبن ابیطالب(صلوات اللّه و سلامه علیه) میفرمایند: اینها در این دنیا فقط و فقط از این ناراحتند که نکند اعمالشان اعمالی باشد که ذوالجلال والاکرام این عمل را قبول نفرماید. این حال بندگان الهی است.
امّا گروه دوم که اینها هم پروندهشان خالی است و پروردگار عالم خطاب میفرماید: سوی دیگری بروید، معالأسف اهل ریا هستند.
وجود مقدّس خاتم الانبیاء، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) میفرمایند: «إِنَّ الْمُرَائِیَ یُنَادَى یَوْمَ الْقِیَامَةِ» ذوالجلال والاکرام به واسطهی منادی خودش در روز قیامت، به ریاکار، آن که اهل ریا است ندا میدهد: «یَا فَاجِرُ یَا غَادِرُ یَا مُرَائِی ضَلَّ عَمَلُکَ وَ بَطَلَ أَجْرُکَ اذْهَبْ فَخُذْ أَجْرَکَ مِمَّنْ کُنْتَ تَعْمَلُ لَهُ» - بسیار دردناک و وحشتناک است - ای فاجر! ای نابکار! - یک معنی فاجر این است: آن کسی که کار را صحیح و برای خدا انجام نمیدهد - «یَا غَادِرُ» ای فریبکار! – غادر یعنی آن که میخواهد دیگران را فریب دهد - «یَا مُرَائِی» ای کسی که اهل ریا بودی، ای ریاکار! «ضَلَّ عَمَلُکَ»، عملت تمام شد و بر باد رفت.
بعضی از بزرگان و عرفا تعبیر بسیار زیبایی را راجع به «ضَلَّ عَمَلُکَ» دارند، آنها میگویند: «ضَلَّ» یعنی عملت باعث شد تو در گمراهیها بیشتر غوطهور شوی. چرا؟ مگر عمل، عمل عبادی نبود؟ مگر صدقه نمیداد؟ مگر نماز نمیخواند؟ مگر عبادت نمیکرد؟ مگر روزه نمیگرفت؟ بله این اعمال بود امّا چون برای خدا نبود - که در جلسات قبل بیان کردیم ریا یعنی رؤیت العمل بغیر الله تبارک و تعالی. اگر انسان عمل را برای غیر خدا رؤیت بدهد، طبیعی است گمراه میشود - به جای این که این اعمال او را نجات بدهند، او فریب عمل را خورد و گمراه شد. «ضَلَّ عَمَلُکَ» یعنی این عمل تو گمراه کننده است.
«وَ بَطَلَ أَجْرُکَ» دیگر اجری ندارد، باطل شد. اگر فرض بگیریم کسی برای ابیعبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) خرجی داد، امّا خدای ناکرده - نعوذبالله - ته دلش گفت که مردم بگویند: او برای امام حسین(علیه الصّلوة و السّلام) خرج میدهد، دیگر این عملش باطل است؛ برای این که برای دیگران انجام داده است. خطاب میشود: چون عمل تو برای دیگران بوده، حالا هم برو اجرت را از کسی که کار را برایش انجام دادی بگیر. «اذْهَبْ» برو، چیزی در پرونده تو نیست «اذْهَبْ فَخُذْ أَجْرَکَ مِمَّنْ کُنْتَ تَعْمَلُ لَهُ» عملت را برای چه کسی انجام دادی؟ امروز هم برو اجرت را از او بخواه!
خداشناس حقیقی
آنچه که اولیاء الهی برای آن گریان بودند، همین است. عرض کردم آنها میترسیدند و میترسند، که نکند ولو به لحظهای این عمل غیر الهی باشد. آن که با خدا رفیق شد، قاعدهی رفاقت این است که عمل برای خودش باشد. اصلاً معلوم میشود آن کسی که عمل را برای دیگری انجام میدهد هنوز خداشناس نشده است.
بیدلیل نیست که ملّاصدرای عزیز(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن مرد الهی و فیلسوف عظیمالشّأن بیان میفرمایند: آن که اهل ریا است معلوم میشود هنوز موحّد نشده و خداشناس نیست. آن کس که خدا را بشناسد، میداند عمل برای اوست، دیگر تنفّر دارد و بدش میآید از این که عمل را کسی ببیند. طوری است که حتّی میترسد نکند ولو به لحظهای عمل من برای دیگری باشد. دائم در اضطراب، رعب و وحشت است. خداشناس اینگونه است.
پس اگر از ما هم سؤال کردند یکی از نشانههای حقیقی موحّدین عالم چیست؟ این است که موحّدین اصلاً و ابداً در عملشان ریا ندارند و چون در عالم ولیّ شدند، الهی شدند و دوست خدا شدند، میدانند و میبینند که نباید عمل برای غیر از خدا باشد. برای همین هم موحّد میشوند؛ چون هر لحظه با خدا هستند.
امّا آن کسی که ریاکار است، فردای قیامت به او خطاب میشود: ای فاجر! ای غادر! ای مرائی! برو از آن که عمل را برایش انجام دادی اجرت را بگیر. درد اینجاست.
پس پرونده اینها هم خالی است، امّا پرونده خالی آنها کجا که ذوالجلال والاکرام به لطف و کرمش پر میکند، پرونده اینها کجا؟! «عاملنا بفضلک و لا تعاملنا بعدلک یا کریم».
خدا عملم را ندید بگیر!
علامه محمّدحسین حسینی طهرانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) تعبیر بسیار زیبایی را به نقل از آسیّد هاشم حدّاد(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بیان کردهاند. ایشان فرمودند: آیتالله قاضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) از استاد عظیمالشّأنشان ملّا حسینقلی همدانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) شنیدند که وقتی مخلصین عالم میگویند: «عاملنا بفضلک و لا تعاملنا بعدلک یا کریم» یعنی خدا! اگر فرض بگیریم عمل ما هم عمل صحیح و درستی باشد و به قول ما طلبهها إنقلت و هیچ خدشهای در آن نباشد، مگر این عمل ما چقدر ارزش دارد؟ اگر به عدلت هم باشد، به فرض، عمل ما نمره بیست دارد، امّا مقدار این عمل ما در مقابل فضل تو طبعاً هیچ است. «عاملنا بفضلک» یعنی خدا عمل من را ندید بگیر، ولو آن عمل، با اخلاص کامل انجام شده باشد و تو با فضلت با من برخورد کن.
پروردگار عالم هم که مخلصین عالم را دوست دارد، لذا کلام آنها را میشنود. خدا سامع است، شنونده خوبی است، «یا اسمع السّامعین» او بهترین شنوندگان است، میفرماید: من گوش میدهم، لذا عمل را نادیده میگیرد و دیگر عملی در پرونده نیست. حالا که در محضر ذوالجلال والاکرام است «عاملنا بفضلک» پروردگار عالم با فضلش حکم میکند.
مثلش این است - در مثال مناقشه نیست - دیدید وقتی شما به یک کریمی برخورد میکنید، به شما بگوید: چقدر بدهم؟ میگویی: هرچه کرمت است. وقتی این را بگویی، او در قیاس این که من کریمم و او با کرم من میخواهد مرا امتحان کند، طبیعی است دیگر اینجا قیمت عمل و کار شما نیست، اینجا فضل و کرم است که حکم میکند و إلّا مزد و اجر کار شما مثلاً فلان تومان ارزش داشت، امّا وقتی میگویی: هرچه کرم شماست؛ یعنی من برای عملم ارزشی قائل نیستم، شما هم نمیخواهد به عملم مزد دهی، عمل من را چه کار داری، تو کریمی به کرمت نگاه کن.
لذا در محضر ذوالجلال و الاکرام آن اعمال، ولو خالصترین عمل از بین می¬رود و خود پروردگار عالم پرونده را پر میکند.
امّا اینجا ریاکار بدبخت و گرفتار میشود. مرائی هم عمل انجام داد، او (مخلص) هم عمل انجام داد، امّا او برای خدا گفت نمیخواهم «عاملنا بفضلک»، امّا این بیچاره عمل برای مردم انجام داد.
جدّی چه کسی فردای قیامت مزد دهنده است؟ ابوالعرفا(اعلی اللّه مقامه الشّریف) تعبیر بسیار زیبایی را بیان میفرمودند: عزیزم! اگر انسان رشحاتی از عقل، مقداری، سایهای از عقل برای او باشد، خودش دو دوتا چهارتا میکند، میفهمد اگر می خواهد بازنده نباشد باید عمل فقط و فقط برای خدا باشد.
اگر حتّی اهل معامله هستیم، جدّی اگر خودمان را هم دوست داشته باشیم - مگر بشر خوددوست نیست؟ - برای آخرت و عاقبتمان کاری میکنیم که این عمل فقط برای خودمان بماند. خیلی مهم است که انسان عمل را برای دیگران انجام ندهد.
وقتی عمل را برای دیگران انجام داد، خطاب میشود: برو اجر و مزدت را از همان کسانی که عمل را برایشان انجام دادی، بگیر. لذا ببینید چه وضعی برای مرائی به وجود میآید. ریاکار گرفتار است!
سقوط عمل
حتّی گاهی ذوالجلال و الاکرام ستر گذاشته و پردهپوشی کرده و آن عمل بالا رفته - که این لطف خداست، نمیخواهد حتّی این ملکهایی که میبرند (چون ما ملک نقّال عمل داریم، ملک ثبّاتالعمل داریم، هر ملکی متفاوت است) هم متوجّه شوند - روایت میگوید که ملک آن عمل را چه خوشحال بالا میبرد، وقتی به ملکی که ثبتکننده است میدهند، مِن ناحیه الله تبارک و تعالی خطاب میشود: عملش را برگردانید. دردناکتر اینجاست که تا آن بالاها برود و برگردد.
پیغمبر اکرم، خاتم رسل، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: «إِنَّ الْمَلَکَ لَیَصْعَدُ بِعَمَلِ الْعَبْدِ مُبْتَهِجاً بِهِ» ملکی عمل انسان را بالا میبرد، در حالی که به واسطه این عمل بنده خوشحال است، میگوید: من خوشحالم که دارم عمل بندهای را بالا میبرم که این عمل، عمل خوبی است!
ریا این است، ریا یعنی این که ظاهرش خیلی زیباست.
ظاهرش چون قبر کافر پر حُلَل / باطنـش قهر خدا، عـزّوجـلّ
ظاهر زیبایی دارد، امّا چقدر این ریا خطرناک است. نمیشود روی ظواهر حساب کرد. عجیب است، ملک فریب ریا را میخورد! - «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ»، «اعوذ باللّه» -
«مُبْتَهِجاً بِهِ فَإِذَا صَعِدَ بِحَسَنَاتِهِ یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اجْعَلُوهَا فِی سِجِّینٍ إِنَّهُ لَیْسَ إِیَّایَ أَرَادَ بِهَا» لا اله الا الله! خیلی سخت است، خیلی وحشتناک است! عمل بالا هم برود، مِن ناحیه الله تبارک و تعالی خطاب بشود: این عمل را در سجّین بگذارید، این به درد من نمیخورد. او این کارها را برای من انجام نداده است «إِنَّهُ لَیْسَ إِیَّایَ».
خیلی سخت است! عمل صالح انجام دادن سخت است. کثرت عمل مهم نیست، عمل خالص و خدایی مهم است. اولیاء خدا در تمثیل گفتهاند: صدف زیاد است، امّا صدفی که مروارید داشته باشد، کم است. عمل خدایی اینقدر سخت است. لذا اگر عمل الهی شد، باور کنید جدّی جهان گلستان میشود.
عجیب است، ما در بحث شرح کتاب شریف شذرات در باب «وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى» اشارهای داشتیم که تعاون دو نوع است: تعاون بر فسق و تعاون بر برّ و تقوا. خدا میگوید: اگر کسی که ادّعای اسلام کرد، تعاونش بر برّ و تقوا نبود، چنان زمین میخورد که نگو. عمل مرائی هم همینطور است، چنان او را به زمین میزند که نگو. خدا نیاورد، وحشتناک است!
از آن مرد الهی و عظیمالشّأن، آسیّد جمالالدّین گلپایگانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) سؤال کردند: سختترین چیزی که در قبرستان دیدید چه بود؟ فرمودند: اهل عذاب را میدیدم امّا سختترین مطلب این بود که یک بار تشییع کسی را دیدم که چنین و چنان بود، وقتی درون قبر رفت، یکباره اعمال آمد، چنان اعمال زیبا بود که من متحیّر بودم ولی وقتی اعمال ورود پیدا میکردند، مثل کسی که چپقی چاق میکند و دود میکند، دود میشدند و بالا میرفتند. اعمال خوب میآمد، میرفت و او وحشتناک داد میزد.
یعنی همانجا به مرائی نشان میدهند که ببین عملت دود شد، تمام شد و رفت. صورتش زیبا بود، آوردند به او نشان دادند، امّا دود شد و رفت. ایشان فرموده بودند: سختترین لحظه، این لحظه بود.
چون آن کسی که نعوذبالله، نستجیربالله اهل فسق و فجور و گناه است، میگوید: من اینم، امّا مرائی در حقیقت منافق است، صورت عمل او زیباست، امّا برای دیگران و باطل است. صورت عمل، عبادت برای خداست، میگوید: «ایاک نعبد» امّا در درون دارد دیگران را عبادت میکند. مگر چه کسی را عبادت میکند؟ اگر از او سؤال کنی، میگوید: من کسی را عبادت نمیکنم، امّا او در واقع آن کسی را که عملش را به او میخواهد نشان بدهد، عبادت میکند.
جدّی باید شک کنیم و وحشت کنیم. آنقدر این ملعون قوی است، «أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطِینِ»، که عرض کردم، همزات مثل آن ابرهایی میماند که آرام بیاید، در فکر و ذهن و روح انسان جای پا هم نمیگذارد، به قدری آرام میآید و وجود انسان را میگیرد که باید پناه به خدا ببریم «أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ» اوست که رد پای اینها را میشنود، ما که نمی-شنویم. اینقدر اینها دارند آرام آرام وجود انسان را تسخیر میکنند. «أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ» ما آگاه نیستیم، گاهی آنقدر ریا ظریف است، که نمیفهمیم داریم ریا میکنیم. امّا اولیاء میفرمایند: «أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ» پناه میبرم به خدا از ریا. «أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ» او آگاه است، «مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطِینِ». «وَ أَعُوذُ بِاللّهِ أَنْ یَحْضُرُونِ» پناه میبرم به خدا که حاضر شوند. انسان بیچاره میشود. «إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ» اینقدر آرام حاضر میشوند که نمیفهمیم. دردناک است! وحشتناک است! انسان باید بترسد.
اینجاست که فرشته، خندان و بشّاش و خوشحال عمل را بالا میبرد، میگوید: چه عمل زیبایی! امّا میبینی عمل هیچ است.
لذا عجیب است که وجود مقدّس پیغمبر اکرم، خاتم رسل، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) باز این مطلب را طور دیگری بیان میفرمایند. میفرمایند: فرشتگان الهی این عمل را با خوشحالی بالا میبرند، آن حجبی که باید طی شود، طی میشود، میگویند: خدا! نگاه کن عمل بندهات چقدر قشنگ است. ذوالجلال و الاکرام خطاب میکند: من بندگانم را میشناسم، ای ملائکه! این عملش هیچ است.
این روایت وحشتناک است! میفرماید: «وَ تَصْعَدُ الْحَفَظَةُ بِعَمَلِ الْعَبْدِ مُبْتَهِجاً بِهِ مِنْ صَلَاةٍ وَ زَکَاةٍ وَ صِیَامٍ وَ حَجٍّ وَ عُمْرَةٍ وَ خُلُقٍ حَسَنٍ وَ صَمْتٍ وَ ذِکْرٍ کَثِیرٍ تُشَیِّعُهُ مَلَائِکَةُ السَّمَوَاتِ وَ مَلَائِکَةُ السَّمَوَاتِ السَّبْعَةِ بِجَمَاعَتِهِمْ فَیَطَئُونَ الْحُجُبَ کُلَّهَا» عملی همه حجابها را طی میکند، حجب کنار زده میشود و بالا میرود، ببینید عمل تا کجاها میرود. ما در روایات داریم که بعضی از اعمال تا طبقه اوّل هم نمیروند و برمیگردند، امّا این عمل همه حجب را هم رد میکند و بالا میرود. «حَتَّى یَقُومُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ فَیَشْهَدُوا لَهُ بِعَمَلٍ صَالِحٍ وَ دُعَاءٍ» تا ما بین دو دست پروردگار عالم قرار میگیرد - مثل همان که گفتیم عمل خالص بین یدی الله است - پروردگار عالم میفرماید: «فَیَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى أَنْتُمْ حَفَظَةُ عَمَلِ عَبْدِی وَ أَنَا رَقِیبٌ عَلَى مَا فِی نَفْسِهِ» شما عمل بندهام را نوشتید و حفظ کردید امّا من رقیب، یعنی نزدیک نزدیک هستم، بر عمل بنده¬ام مراقب بودم. «إِنَّهُ لَمْ یُرِدْنِی بِهَذَا الْعَمَلِ عَلَیْهِ لَعْنَتِی» این عمل مال من نیست، او عمل را برای من انجام نداده و لعنت من بر اوست. وای به آنجا که دیگر خدا انسان را لعنت کند!!! جدّی خیلی سخت است!
شبی در محضر آن مرد عظیمالشّأن، ابوالعرفا، آیتالله العظمی ادیب(اعلی اللّه مقامه الشّریف) و آیتالله مولوی قندهاری(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در قدمگاه نیشابور در بیابان بودیم. چنان حال آقا بد شد که دیگر داشتند سکته میکردند و دیگر نفس نمیکشیدند. وقتی مدهوش شدند، ترسیدم، گفتم: اگر الآن برای آقا اتّفاقی بیفتد، گرفتار میشوم. بعداً از ایشان سؤال کردم: با خود چه میکنید؟ این چه حالی است؟! چرا شما اینطور میکنید؟! فرمودند: از عمل میترسم!
آنها نمیگویند: عمل ما خالص است. عرض کردم، این که میگویند: «عاملنا بفضلک و لا تعاملنا بعدلک» یک وجهش این است که میگویند: خدا! ولو عمل ما، عمل خالصی هم باشد، امّا مقدارش، نسبت به فضل و کرم تو، هیچ است، تو پر کن و این را حساب نکن. امّا وجه دیگرش این است که اینها دائم در اضطراب، گریه، ناله و فغان هستند که نکند یک طوری در این عمل، ریا باشد و خودم هم نفهمیده باشم. اینقدر میترسند.
حالا امثال ما راحت! امّا آنها را ببینید. جدّی آنها چه میگویند؟ چه میبینند؟ اصلاً تفاوت ما با آنها چیست؟! آنها در چه حال و هوایی هستند، ما در چه عالمی سیر میکنیم؟! عالم آنها چه عالمی است، عالم ما چه عالمی است؟!!!
پس عمل در مقابل پروردگار عالم، بین یدی الله تبارک و تعالی قرار میگیرد، خدا میفرماید: شما نگهبانان عمل بودید، حافظان عمل بودید، امّا من نزدیک به عمل بودم، من رقیب بودم. «نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ» ما از رگ گردن نزدیکتریم؛ یعنی می¬دانیم چه خبر است و چه میکنید - بعضی میگویند: منظور از این آیه حیات انسان است، بله این هم هست، امّا یک مورد دیگر این است که ما میدانیم چه خبر است - «وَ أَنَا رَقِیبٌ عَلَى مَا فِی نَفْسِهِ إِنَّهُ لَمْ یُرِدْنِی بِهَذَا الْعَمَلِ» الله اکبر! بعد برسد به جایی که خدا لعنت هم بکند. وامصیبتا!!!
اولیاء خدا میفرمایند: در روایات شریفه تفحّصی بکنید، کمتر مِن ناحیه الله تبارک و تعالی لعنت برای اعمال هست، برای بعضی از اعمال وجود دارد، امّا یکی از آنها که قویترینش هم هست، ریا است.
چه خبر است؟ کار به جایی برسد که پروردگار عالم بگوید: لعنت من بر تو! ذوالجلال و الاکرام لعن کند. خطرناک است. لذا باید به حضرت حق پناه برد.
چه کنیم به ریا دچار نشویم؟
حالا به فضل الهی روایات را عرض میکنیم. خدا گواه است من نتوانستم بعضی از این روایات را بخوانم، دیدم نمیشود، ظاهراً انسان نداند بهتر است. امّا بعضی از اینها را عرض میکنیم و بعد بیان میکنیم که چه کنیم ما به ریا دچار نشویم. حسب فرمایشات حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین)، اولیاء عظیمالشّأن، عرفای بزرگوار و ابرار الهی که نسخه دادند، چه کنیم. بالاخره در عالم نسخهها هست و نسخهها را مرحمت میکنند به شرط عمل.
یکی از آن نسخهها شبخیزی است.
چه زیبا آن عالم عظیمالشّأن و مرد الهی، آمیرزا جواد آقای ملکی تبریزی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: از نشانههای ریای در عمل این است که انسان توفیق شبخیزی ندارد.
چون شبخیزی در تنهایی است، در شبخیزی دیگر کسی نیست. آنجا که همه خوابند، تو برای خدا در دل شب قیام کن.
دل شب اولیاء ما عجیب بود. حاج سیّد احمد آقا(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در مورد حضرت امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن امامالعارفین که آنگونه شجاعت و آن مطالب را داشتند، میفرمودند: دیگر برای امام دستمال کاغذی و اینها فایده نداشت، باید حوله استفاده میکردند. نیمه شب اشک، ناله، فغان، عبد ذلیل نزد پروردگار عالم! اولیاء خدا اینگونه هستند و غیر از این نیست، چون ما افراد اینچنینی را دیده بودیم.
آنها چه شبخیزی دارند، در آن دل شب ناله میکنند، فغان میکنند، اشک میریزند، داد میزنند که خدا! ما را به خودمان وامگذار. «لَا تَکِلْنِی إِلَى نَفْسِی طَرْفَةَ عَیْنٍ أَبَداً» یعنی اگر من به حال خودم واگذار شوم، نه این که گناه میکنم، گناه میکنم چیست؟! اینها که دیگر نعوذبالله گناههای دزدی و در بستر حرام و ... انجام نمی¬دهند. یعنی اگر من را به حال خودم وابگذاری، مبتلای به ریا میشوم.
فرمودند: ریا شرک عظیم است، به فضل الهی خواهیم خواند که خود شرک از گناهان کبیره است. «لَا تَکِلْنِی إِلَى نَفْسِی طَرْفَةَ عَیْنٍ أَبَداً»، آنها میترسند، فغان میکنند، ناله میکنند و دل شب استغاثه دارند.
من و شما هم دل شب خود را ببینیم. اتّفاقاً از نشانههای مرائی این است: عزیز دلم! اگر در خلوت نمازت را سریع خواندی- اینها نسخه است، اینها را حسب آیات و روایات است که إنشاءالله میخوانیم - بدان منافقی؛ یعنی اهل ریایی.
خلوت اولیاء چه خلوتی است! این حالشان است که نکند یک لحظه به حال خود رها شوند.
ناله شیطان
پس یک نسخه همین شبخیزی است. جوانهای عزیز! فرزندان عزیزم! اگر کسی در جوانی موفّق به شبخیزی شد، چقدر شیطان ناله میزند.
فرزند علّامه آسیّد محمّدحسین حسینی طهرانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، حاج آقا سیّد محسن، از ملاقاتی که امامالمسلمین، رهبر عظیمالشّأن بعد از رحلت علّامه با این خانواده داشتند، اینگونه بیان میفرماید که آقا فرموده بودند: من متوجّه این شده بودم که ایشان روحشان بر همهجا سیطره دارد؛ چون گاه مطالبی را به من میفرمودند که شما چنین و چنان، که من به هیچ احدی نگفته بودم.
حالا بعضی این حرف را منکر میشوند. برای همین است که اولیاء ما سکوت میکنند. امّا این یک نمونه را ببینید. تأییدیّه از ولیّ امر مسلمین است که می¬فرمایند: ایشان چیزهایی را میفرمودند که من به کسی نگفته بودم، ایشان آگاه بودند و سیطره داشتند. عزیز دلم! بندگان الهی اینگونه هستند.
لذا همین علّامه آسیّد محمّدحسین حسینی طهرانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: - این مطلب را بنده از لسان مبارکشان شنیدم - یک روز گریه آسیّد هاشم حدّاد(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در دل شب بیش از همیشه بود. بعداً سؤال کردیم: آقا! چیست؟ ما را راهنمایی کنید. فرمودند: تا زندهام نگویید ولی من ناله میزدم، صدای ناله شیطان را هم میشنیدم.
بعد فرموده بودند: عزیز دلم! وقتی اولیاء خدا در دل شب ناله و فغان میکنند که نکند عمل من، عمل الهی نباشد، شیطان ناله میزند: چرا نتوانستم اینها را جدا کنم. این طرف این ناله میزند که من میخواهم عملم طاهر و پاک، کمتر از یک صدم هم، چیزی در آن نباشد و خالص خالص با عیار بالا برای خدا باشد. آن طرف آن ملعون ناله میزند و فغان میکند که چرا نمیتوانم به اینها دستیابی داشته باشم. فرمودند: من این ناله او را میشنیدم.
لذا راه، شب است. بارها عرض کردم عزیز دلم! به هر که هم هرچه دادند، شک نکن در دل شب دادند. خدا گواه است هرکه هرچه شد از دل شب شد.
چه کسی را میخواهید؟ آیتالله العظمی بهجت(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را میخواهید؟ دل شب بهجتالقلوب شد. حضرت شیخناالأعظم، حضرت مفید عزیز(روحی له الفدا و سلام اللّه علیه) که مولا، آقا، سیّد، صاحب و سالارمان، حضرت حجّتبن الحسن المهدی(صلوات اللّه و سلامه علیه و عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) خطاب اخ السّدید به ایشان کردهاند، دل شب مفید شد. محمّد بن محمّد بن نعمان(سلام اللّه علیه) لقب مفید را از مولایمان گرفت که فرمودند: «انت المفید». چه شد که آن مفیدِ مفید، آن که هنوز که هنوز است اگر کسی بخواهد به آن مراتب اعلی برسد، باید بر سر سفره او بنشیند، مفید شد؟ دل شب، شبخیزی.
شبخیزی را از دست ندهیم. هرچه هست و به هرکه هرچه دادند، دل شب دادند. دولت الهی را در دل شب میدهند.
اتّفاقاً اگر این دولت را هم بخواهیم، عرض کردم قبل از خواب با مولاجانمان حرف بزنم، بگوییم: آقا! ما ضعیفیم، به جان خودت اگر ما را نگه نداری، همه عملمان را از ریا پر میکنیم و به قول آن آسیّد جمالالدین گلپایگانی عزیز(اعلی اللّه مقامه الشّریف) عمل را میآورند نشان میدهند، دود است. ظاهر زیبا امّا درونش خالی و پوک - در مثال مناقشه نیست - دیدید گاهی به یک امیدی گردویی را میشکنی، بعد میبینی پوک و سیاه است. درون عمل خالیست، آقاجان باید ما را محافظت کند.
برای همین عزیزان! به خصوص جوانهای عزیز! دختران گرامیام! پسران عزیزم! بارها عرض کردم موقع خواب در خوابگاه هستی، در حجره هستی، با زن و بچّهای، آن لحظه که برق خاموش شد، دیگر انسان خلوت کند، شروع کند با زبان خودش، زبان ساده امّا با ادب، میخواهی ترکی بگو، عربی بگو، فارسی بگو، خودمانی با آقا صحبت کن امّا مؤدّب.
به آقا عرضه بداریم: آقاجان! اگر تو ما را نگهبان نباشی، ما بدبخت میشویم. خدا حافظ توست «وَلِیّاً وَ حَافِظاً»، تو هم حافظ ما باش، تو هم ولیّ ما باش. تو ما را نگه دار. تو دست ما را بگیر. آقاجان! تو مراقب ما باش، خودمان نمیتوانیم، اقرار میکنیم نمیتوانیم.
«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مَولایَ یَا صَاحِبَ العَصرِ وَ الزَّمَانِ»
چقدر خودش منتظر ماست، الله اکبر! به بعضی از آن کسانی که توفیق شرفیابی داشتند - که خوشا به سعادت آنها! - فرمودند: من منتظرم. ما فراری از آقا هستیم، امّا آقا ما را خیلی دوست دارد. آقا که لطف و کرمش همیشگی است «بِیُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَى وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْأَرْضُ وَ السَّمَاءُ» لطف و عنایت آقا همیشگی است. آقا، آقاست. ما آن عبد و غلام فراری هستیم.
امّا تا میگوییم: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مَولایَ یَا بَقِیَّةَ للَّهِ» به جان خودش اینگونه است که بلافاصله میفرمایند: «کجا بودی تا به حال؟ من منتظرت بودم».
معلوم میشوم ما منتظر نیستیم. آقا منتظر است. ما ادّعای انتظار میکنیم امّا انتظار حقیقی را آقا میکشد، منتظر حقیقی آقاجان است.
به فدایت شوم آقاجان! به فریادمان برس. خیلی وضعمان خراب است.
آقاجان! من فرار میکنم، شما نمیتوانی یک موانعی درست کنی، من فرار نکنم؟ آقاجان! شاید یک مانع بزرگی که درست کنی که من دیگر نروم، این باشد که یک بار آن جمال زیبایت را ببینم. چه سدّ محکمی میشود دیگر آقاجان. آنوقت دیگر کجا را دارم بروم؟! آنهایی که تو را دیدند، دیگر پریشان شدند. یک عاشقهایی هستند گاهی در عشقهای مجازی سرگردان میشوند، بیخود میشوند، وای که انسان آقا را ببیند، دیگر بیخود از همه میشود.
آقاجان نمیخواهی من را بی خود کنی؟ نمیخواهی من را هیچ کنی؟ نمیخواهی من بمانم؟ سرگشته تو باشم؟
آقای من! مولای من! اگر تو لطف کنی میشود. عزیز دلم! آقاجان من! محبّت کنی میشود، عنایت کنی، لطف کنی میشود. ای آقا! امشب لطف کن.
آقا جان! این جوانهای پاک را ببین. به این پاکها یک نگاهی، یک عنایتی به ما کن.
«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مَولایَ یَا بَقِیَّةَ اللَّهِ»