به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

  چقدر با آل‌سعود آشنایی دارید؟ دیکتاتورهای عربستان چگونه در تمام سطوح اداره این کشور رسوخ کرده‌اند؟برای آشنایی با خاندان سعودی با گزارش ویژه مشرق همراه شوید.

 
خبرگزاری فارس: نیم‌نگاهی به پشت پرده خاندان فاسد سعودی

 

به نقل از سایت خبری مشرق، زمانی آل سعود، خاندان حاکم بر عربستان تلاش بسیار می‌کرد تا به هر طریق ممکن بر جنگ داخلی که در میان شاهزاده‌های آل سعود جهت رسیدن به قدرت در جریان بود و هم‌چنین فساد حاکم بر این خاندان سرپوش بگذارد، اما این دو خصوصیت اکنون به دو شاخص مهم و غیرقابل انکار این خاندان تبدیل شده و می‌رود تا موجبات سرنگونی و سقوط آن را رقم بزند،. این مطلب نگاهی دارد به این دو شاخص تا خواننده را بیش از پیش با فضای حاکم بر این خاندان و آثار مترتب بر آن آشنا کند.

نگاهی به تاریخ سیاسی عربستان

اگر چه پادشاهی عربستان سعودی در سال 1932 میلادی پایه‌گذاری شد، اما خاندان حاکم بر این کشور دارای تاریخ طولانی از فعالیت‌های نظامی و سیاسی در شبه جزیره عربستان هستند. در سال 1902، این خانواده به رهبری "عبدالعزیز بن عبدالرحمن آل سعود" بر ریاض حاکم شد.

بین سال‌های 1902 تا 1932 میلادی، ملک عبدالعزیز تمام دشمنان خود را شکست داد تا با تصرف "الاحساء" در شرق و "عسیر" و "حجاز" در غرب کاملاً عربستان را به تصرف خود درآورد.

عربستان مأمن جوامع متفرق با عقاید و سنن متعدد

پس از به قدرت رسیدن عبدالعزیز پادشاهی عربستان سعودی، مأمن جوامع متفرق با عقاید مذهبی و سیاسی متعدد و سنن قبیله‌ای متنوع شد. ملک عبدالعزیز برای شکست دادن رهبران محلی بر قدرت نظامی و وهابیت تکیه کرد.

اواسط قرن هجدهم عبدالوهاب و بنیانگذار سلسله آل سعود اتحادی به وجود آوردند که در پس آن شیوخ و مفتی‌ها به حکومت آل‌سعود مشروعیت ‌بخشیدند و از آن تاریخ، آل‌سعود قبضه قدرت را در عربستان به دست گرفت.

ریشه‌های یهودی آل‌سعود

"مستر همفر" جاسوس مشهور انگلیسی طی سال‌های ابتدایی قرن هجدهم در خاورمیانه برای نخستین بار به ریشه‌های آل‌سعود می‌پردازد که برخلاف ادعای عبدالعزیز و براساس اعتراف شجره‌نویسان سعودی، اصل و نسب آنها به یک فرد یهودی به نام "ابراهیم موشه" می‌رسد.

اسناد به دست آمده درباره شجره آل‌سعود بر این نکته تأکید می‌کنند که در قرن نهم هجری مطابق با قرن پانزدهم میلادی، شخصی به نام "مانع احسایی" جد نخست آل‌سعود از قبیله یهودی "عنیزه" زمینی را در نجد عربستان به دست آورده و بعد از او نوه پسری‌اش به نام "موسی" با جنگ و کشتار و غارت، املاک بسیاری را برآن می‌افزاید.

"ابراهیم موسی" یا "ابراهیم موشه"، پسر موسی نقش مهمی در شکل‌گیری آل‌سعود داشت که نوه‌اش به نام "مقرن سعود"، رأس این خاندان به شمار می‌آید.

مُردخای ابراهیم موشه و فرزندانش با تغییر نام و انتخاب اسامی عربی، خود را در میان مسلمانان جا زدند از جمله اینکه با پرداخت مبلغ سی و پنج هزار پوند مصری به "محمد امین تمیمی" مدیر کتابخانه‌های کشور سعودی در سال 1322 هجری قمری، آل‌سعود و آل‌عبدالوهاب را به نبی اکرم(ص) منسوب کردند.

خاندان حاکم

موضوع جانشینی و ولی‌عهدی در عربستان با دیگر کشورهای سلطنتی دنیا تفاوت دارد. عبدالعزیز بن سعود سنتی را بنیان نهاد که براساس آن سلطنت از برادر به برادر برسد؛ نه از پدر به پسر.

او مقرر کرد در صورت زنده بودن پسرهایش هیچ‌کدام از نوه‌هایش نمی‌توانند به حکومت برسند. این سنت تا امروز حفظ شده و پادشاهی عربستان به پسران عبدالعزیز رسیده است.

هم اکنون ولی‌عهد سعودی پس از مرگ "سلطان بن عبدالعزیز"؛ "نایف بن عبد العزیز" است که از سال 1975 میلادی وزیر کشور عربستان و معاون دوم ملک عبدالله بود و غرب به خاطر دیدگاه‌های محافظه‌کارانه‌اش که مخالف هرگونه اصلاحات است، به شدت از وی حمایت می‌کند.

جنگ قدرت در خاندان سعودی

بسیاری از کارشناسان بر این باورند،‌ مرگ "سلطان بن عبد العزیز" ولی‌عهد سابق عربستان موجب تشدید جنگ قدرت در خاندان سعودی شده است؛ بسیاری از شاهزادگان سعودی هم اکنون به نظام انتخاب ولی‌عهد در این خاندان معترض هستند و اعتقاد دارند، این نظام موجب می‌شود تا قدرت همواره در دست نسل اول خاندان یعنی پسران ملک عبدالعزیز باقی بماند و هیچ‌گاه قدرت در این خاندان به نسل جوان آن یعنی نوادگان عبدالعزیز نخواهد رسید و همین موجب شده تا هم اعتراض‌ها به شیوه انتخاب ولی‌عهد و هم جنگ قدرت در آل‌سعود به شکل قابل ملاحظه‌ای تشدید شود.

شاهان سعودی و اولیای عهد آنان

در این میان هیچ‌گاه نباید برخی از شاهزادگان سعودی را نادیده گرفت که نقش پررنگ‌تری را در عرصه سیاسی این کشور بازی می‌کنند؛ افرادی چون "بندر بن سلطان" پسر سلطان بن عبدالعزیز که سال‌ها سفیر عربستان در امریکا بود و پس از مرگ فهد و به قدرت رسیدن عبدالله به ریاست شورای امنیت ملی عربستان سعودی نیز انتخاب شد. وی از جمله کسانی است که هیچ‌گاه از مناصبی که در اختیار داشته راضی نبوده و همواره خواهان سهم بیشتری از قدرت است به گونه‌ای که در سال 2008 میلادی قصد داشت با کودتا علیه پادشاه قدرت را در این کشور به دست بگیرد،‌ به همین دلیل است که پس از سال 2008 میلادی پادشاه عربستان، بندربن سلطان را از نظر سیاسی تقریباً منزوی کرده است.

بندر بن سلطان و جورج بوش

بندر که به‌شدت توسط امریکا و غرب حمایت می‌شود، دیدگاهی سکولار و غربی دارد و خواهان تغییر بافت سنتی جامعه عربستان است و حتی گفته شده هنگامی‌که پدر ولی‌عهدش در قید حیات و ملک عبدالله برای درمان در آمریکا بود، پدر را تحریک کرده تا با یک کودتا قدرت را به دست گیرد و مانع به قدرت رسیدن احتمالی نایف در صورت مرگ ملک عبدالله شود غافل از این‌که اجل به وی فرصت نداد. مسلم است که در آن زمان بندر به خوبی می‌دانست در صورت رسیدن سلطان به قدرت او زمام بیشتر امور را به دست خواهد داشت.

چهره‌های پر قدرت خاندان سعود

امیر سلمان بن عبدالعزیز

از دیگر چهره‌های پر نفوذ خاندان سعودی باید از "سلمان بن عبدالعزیز" نام برد،‌ به ویژه آن‌که وی طبعی جاه طلب و قدرت طلب دارد، به همین دلیل برای دستیابی به قدرت بیشتر هیچ‌گاه بیکار نخواهد نشست.

امیر سلمان ۷۱ ساله که برادر کوچک‌تر عبدالله و نایف است، فرماندار منطقه ریاض، یعنی پایتخت است. امیر سلمان در جریان مراسم ترحیم امیر سلطان، در عمل میدان‌دار اصلی و مسؤول ملاقات با مقامات خارجی بود که برای تسلیت به ریاض آمده بودند.

- امیرمشعل بن عبدالله، امیر منطقه نجران

از دیگر چهره‌های پر قدرت خاندان سعود باید از امیر مشعل فرزند پادشاه نام برد. وی امیر منطقه نجران در جنوب کشور است. امیر مشعل پیش از برعهده گرفتن امارت منطقه نجران در سال  ۲۰۰۹ میلادی، معاون بازرسی گارد ملی بوده‌است. وی با کمتر از ۳۰ سال سن از جوان‌ترین نواده‌های قدرتمند ملک عبدالعزیز است.

- امیر محمد بن فهد، امیر منطقه شرقی

امیر محمد ۶۱ ساله پسر فهد پادشاه اسبق عربستان است. امیر محمد که امیر منطقه نفت‌خیز شرقی در سواحل خلیج فارس است، بسیار به ملک عبدالله نزدیک است. از وی به عنوان یکی از نوادگان قدرتمند ملک عبدالعزیز یاد می‌شود که در صورت انتقال قدرت به نوه‌های عبدالعزیز از مدعیان اصلی قدرت خواهد بود.

- امیر متعب بن عبدالله، رئیس گارد ملی

امیر متعب ۵۸ ساله فرزند پادشاه است. وی پیش از رسیدن ملک عبدالله به پادشاهی، به عنوان معاون پدرش در گارد ملی عربستان فعالیت می‌کرد و اکنون رئیس گارد ملی (حرس الوطنی) است. گارد ملی در کنار ارتش یکی از نیروهای مسلح عربستان است. اگر ساختار رسیدن قدرت از پدر به فرزند در عربستان مرسوم بود، او بخت نخست جانشینی پدرش در مقام پادشاهی به شمار می‌رفت.

متعب که یک نظامی تمام‌عیار و دارای درجه سرلشکری است، به اندازه عمویش "طلال" در میان نظامیان سعودی محبوب است. اما وجود عمویی به نام "مقرن" و چند شاهزاده دیگر باقی‌مانده از عبدالعزیز موجب شده تا جنگ قدرت در میان خاندان سعود با جدیت بیشتری دنبال شود.

- امیر بندر بن سلطان، دبیر شورای امنیت ملی

امیر بندر۶۲ ساله فرزند ولی‌عهد تازه درگذشته عربستان یعنی امیر سلطان است و همان‌گونه که گفته شد، وی سال‌ها سفیر عربستان در آمریکا بوده و به همین دلیل از او به عنوان یکی از سیاستمداران نزدیک به آمریکا یاد می‌شود. امیر بندر در تصاویری که تلویزیون سعودی از مراسم ترحیم پدرش پخش می‌کرد غایب اصلی بود. شایع است که وی کودتای نافرجام دیگری علیه ملک عبدالله را رهبری کرده و حالا روابط مناسبی با پادشاه ندارد.

- امیر خالد بن سلطان، معاون وزیر دفاع

امیر خالد ۶۲ ساله در جریان جنگ آزادسازی کویت در سال ۱۹۹۱ میلادی رئیس ستاد ارتش عربستان و فرمانده نیروهای مشترک عربی شرکت‌کننده در این جنگ بود. بعد از امیر سلمان، از امیر خالد نیز به عنوان یکی از بخت‌های بر عهده گرفتن سمت وزارت دفاع نام برده می‌شود، زیرا وی هم اکنون معاون وزیر دفاع است.

امیر محمد بن نایف، معاون وزیر داخلی

امیر محمد ۵۲ ساله معاون پدرش امیر نایف در وزارت داخلی است. او بر نیروهای ویژه وزارت داخلی مسلط است. پیش‌بینی می‌شود در صورت به پادشاهی رسیدن امیر نایف، قدرت و نفوذ فرزند وی محمد نیز بیشتر شود. امیر محمد از مسؤولان اصلی مبارزه با القاعده در حکومت آل سعود است.

- امیر مقرن، رئیس سرویس‌های اطلاعاتی و امنیتی

امیر مقرن ۶۶ ساله برادر پادشاه، امیر سابق منطقه مدینه و رئیس کنونی سرویس‌های اطلاعاتی و امنیتی عربستان است. امیر مقرن از شاهزادگان محبوب ملک عبدالله است. در مراسم ترحیم امیر سلطان وی در کنار امیر سلمان امیر منطقه ریاض و امیر خالد حضوری پررنگ داشت.

- امیر سعود الفیصل، وزیر خارجه عربستان

سعود الفیصل۷۱ ساله قدیمی‌ترین وزیر خارجه جهان (از ۱۹۷۵ به بعد) و نماد سیاست خارجی عربستان است. امیر سعود الفیصل تاکنون با ۹ وزیر خارجه آمریکا (هنری کیسینجر، سایروس ونس، الکساندر هیگ، جیمز بیکر، وارن کریستوفر، مادلین آلبرایت، کالین پاول، کاندولیزا رایس و هیلاری کلینتون) و ۱۳ وزیر خارجه ایران (عباسعلی خلعتبری، امیرخسرو افشار، احمد میرفندرسکی، کریم سنجابی، ابراهیم یزدی، ابوالحسن بنی‌صدر، صادق قطب‌زاده، محمدکریم خداپناهی، میرحسین موسوی، علی‌اکبر ولایتی، کمال خرازی، منوچهر متکی و علی‌اکبر صالحی) همتا بوده‌ است. سعود الفیصل، بیمار اما همچنان قدرتمند است.

غیر از 10 شخصیت مزبور در خاندان سعودی تعدادی از پسران کهنسال و بیمار عبدالعزیز را ملاحظه می‌کنیم که در صف انتظار پادشاهی بسر می‌برند. این درحالی‌ است که تکیه زدن فردی کهنسال و بیمار بر مسند قدرت برای ثبات سیاسی کشور عربستان مخاطره آمیز بوده و در این میان منافع غرب را نیز به خطر می‌اندازد. به خصوص اینکه پادشاهان کنونی سواد آکادمیکی ندارند تا از آن در اداره کشور استفاده کنند.

انتخاب نایف به ولی‌عهدی در واقع تاکیدی بر این‌ نکته بود که همه قدرت در دست فرزندان "حصة بنت احمد السدیری"، مادر نایف، سلمان، سلطان و فهد است و سدیری‌ها همه کاره مملکت هستند و همین موضوع آتش درگیری‌ها را داغ‌تر کرده و برخی از شاهزاده‌های جوان‌تر که خود را در صف قدرت دیده و توان رسیدن به آن را ندارند، باد به آتش این اختلافات می‌دمند، به ویژه آن‌که غرب نیم نگاهی به نوادگان عبد العزیز هم دارد که در میان آنها همانطور که اشاره شد، بندر از نفوذ بیشتری برخوردار است و حمایت غرب را هم دارد.

بیماری ملک عبد الله؛ تشدید رقابت شاهزادگان

تشدید بیماری ملک عبد الله موجب شده، درگیری‌های آل سعود یعنی نسل جدید به رهبری بندر بن سلطان و نسل قدیم "حاکمان فعلی" به رهبری عبدالله بن عبدالعزیز برای به دست گرفتن قدرت شدت یابد، اگرچه خاندان سعودی تلاش می‌کند، اوضاع داخلی عربستان را آرام نشان دهد، اما در واقع باید گفت، عربستان در آستانه انقلابی بزرگ قرار دارد، به ویژه آنکه هر روز خبری از نارضایتی مردم از گوشه و کنار این کشور نیز به گوش می‌رسد.

با بالا گرفتن جنگ قدرت در عربستان و ناآرامی‌های داخلی، بحران به پشت دروازه‌های ریاض رسیده است. به گزارش منابع خبری، حتی هیئت آمریکایی که برای حل اختلاف و پایان دادن به جنگ قدرت به عربستان سفر کرده بود، بدون نتیجه به سفر خود پایان داد. علاوه بر این دخالت عربستان در ناآرامی‌های سوریه و سرکوب مردم بحرین نیز به معضلی خارجی برای این کشور تبدیل شده که همراه با اعتراضات داخلی و اختلافات درون آل سعود، شرایط وخیمی را برای آینده این خاندان رقم خواهد زد.

همچنین سردرگمی آل سعود همچنین به علت ناکامی طرح آن برای تسلط بر بحرین و امارات از طریق پیگیری طرح ایجاد اتحاد بین کشورهای حاشیه خلیج فارس است.

رسانه های وابسته به عربستان با تنش‌زایی در روابط با ایران تلاش می‌کنند به دیگر کشورهای حاشیه خلیج فارس بقبولانند که به حمایت ریاض نیاز دارند و باید ایجاد اتحاد را بپذیرند. عربستان از سوی دیگر طرحی را برای تجزیه یمن دنبال می کند.

ناظران معتقدند سرگرم بودن واشنگتن به رقابت‌های انتخاباتی و مذاکرات غرب با تهران در مورد برنامه هسته ای عواملی است که باعث شد عربستان به دنبال عملی کردن توطئه هایش در منطقه باشد تا برای خود در برابر تغییرات داخلی، مصونیت ایجاد کند.

کارشناسان معتقدند شرایط کنونی آل سعود را می توان سرآغاز پایان کار آن دانست.

ادامه مطلب
سه شنبه 23 خرداد 1391  - 10:27 PM

  چند روزی بود که یک بی‏مزه ضمن دستبرد به اموال تدارکات، باقی مواد غذایی را روی خاک و خل پخش‌وپلا و حرام می‏کرد. هم غذا کش می‏رفت، هم توی باقی‏مانده‏اش خاک می‏ریخت.

 
خبرگزاری فارس: سربازی که اسیر شکمش شد

 

چند روزی بود که مش‌مراد حسابی اوقاتش تلخ بود. او مسئول تدارکات بود و ریش همه ما پیش او در گرو. تا قبل از این، با آنکه راه‌ به‌ راه به حیله‏های مختلف به سنگرش دستبرد زده و کمپوت و آب‏میوه کش رفته بودیم، او همیشه خوش‏اخلاق و باگذشت بود. اما حالا با دیدن چهره اخمو و غضبناکش جرات نمی‏کردیم نزدیکش بشویم، چه رسد به پاتک زدن به سنگر تدارکات.

تا اینکه مسئولمان که از ما سن‌وسالش بیشتر بود رفت سراغ مش‌مراد و کم‏کم قفل زبان او را باز کرد و ما فهمیدیم چرا مش‌مراد برزخ است.

چند روزی بود که یک بی‏مزه ضمن دستبرد به اموال تدارکات، باقی مواد غذایی را روی خاک و خل پخش‌وپلا و حرام می‏کرد. هم غذا کش می‏رفت، هم توی باقی‏مانده‏اش خاک می‏ریخت. چند تا کمپوت برمی‏داشت چند تای دیگر را باز می‏کرد و روی زمین می‏ریخت و نان‏ها را تکه‏تکه می‏کرد و شکر و نمک را با هم قاطی می‏کرد.

ظنّ مش‌مراد بیشتر از همه به من بود. از بس که پرونده‏ام سیاه بود، حق را به مش‌مراد می‏دادم. حالا من بودم و نگاه‏های سنگین دوستانم. آخر سر طافت نیاوردم و با صدایی مثلاً پر از بغض و گریه‏دار گفتم: دستتون درد نکنه، شما هم؟ شما دیگر چرا؟ خوبه همگی خوب مرا می‏شناسید. من هر خلاف و کار اشتباهی بکنم، شماها خبردار می‏شوید. اگه کمپوت و آب‏میوه باز کنم تک‏خوری نمی‏کنم و با یکی‏تان شریک می‏شوم. تازه کجا دیدید یا شنیدید که من چیزی را که می‏شود به خندق بلا فرستاد، حیف و حرام کنم، هان؟

بچه‏ها کمی به سخنان حکیمانه و البته کمی تا قسمتی چرت و پرت من با جان و دل گوش دادند. بعد اسمال دوگوش گفت: به دل نگیر، شیطان رفت تو جلدمون و ما به تو بهتان زدیم. اما اگر من به جای تو بودم، اون جانی بی‏معرفت رو موقع ارتکاب جنایت دستگیر می‏کردم تا هم خودم خلاص شوم و هم حساب او را برسم.

کمی دو دو تا چهار تا کردم، دیدم حرف اسمال دوگوش چندان بی‏ربط نیست. پس تصمیمم را گرفتم. رفتم و دوربین فرمانده‏مان را قرض گرفتم و دور از چشم بچه‏ها دورتر از مقر یک جای خوب دست و پا کردم و دوربین را روی سنگر تدارکات تنظیم کردم و نشستم به زاغ سیاه چوب زدن.

روز سوم بود و چشم‏هایم بس که باز و تنگ شده بود، داشت باباقوری در می‏آورد که یک‏هو دیدم یک سیاه زنگی دولا دولا و بی‏سروصدا دارد به سنگر تدارکات نزدیک می‏شود. دیدم که مش‌مراد دم در سنگر، نشسته خوابش برده است. مطمئن شدم که آقادزده دارد دم به تله می‏دهد. می‏خواستم داد و هوار راه بیندازم. اما متوجه شدم که اولا آقادزده هنوز کارش را شروع نکرده. از این گذشته باید او را هنگام ارتکاب جرم دستگیر کنم تا سند و مدرک داشته باشم.

دیدم که به آرامی خزید توی سنگر تدارکات، من هم شلنگ تخته‏زنان دویدم طرف مقر. اول سر راه سلاحم را از سنگرمان برداشتم و مسلح کردم. اسمال دوگوش که داشت خواب بعد از ناهار را به جا می‏آورد، پلک‌هایش را باز کرد و گفت: کجا به سلامتی؟

- اگه می‏خوای یک تئاتر کمدی ببینی، بسم‏اللّه!

فی‏الفور و تخته‏گاز دویدم طرف سنگر مش‌مراد. اسمال هم پشت سرم می‏آمد. دم در سنگر که مش‌مراد هنوز خروپف می‏کند. به اسمال اشاره کردم سروصدا نکند. سلاحم را گرفتم طرف سنگر و فریاد کشیدم: بیا بیرون جانی اسم خراب کن!

مش‌مراد که از خواب پرید و با هول و ولا دستانش را گذاشت روی سرش و جیغ زد: نزن، نزن من تسلیمم، الدخیل الخمینی!

اسمال پقی زد زیر خنده. خنده‏ام را خوردم و گفت: نترس مش‌مراد. سر بزنگاه رسیدم. آقادزده تو سنگره. مش‌مراد چند لحظه با بهت و حیرت نگاهم کرد، بعد کفری شد و فریاد زد: کوفت و زهرمار، زهره‏ام آب شد.

بعد سکوت کرد. حالت چهره‏اش عوض شد و پرسید: گفتی چی شده؟

ـ آقا دزده تو سنگره. خودم زاغ سیاهش را چوب زدم. الان می‏بینی بعد یک تیر هوایی شلیک کردم. یک دفعه یکی از تو سنگر به عربی نتله کرد:

ـ الامان، الامان، الدخیل الخمینی، الدخیل الاسلام!

بعد یک عراقی گردن کلفت سیاه سوخته با یک بغل کمپوت و نان و غذا آمد بیرون. پدر نامرد تو دهانش یک عالمه پسته و تخمه تپونده بود. چشم و دهان مش‌مراد به اندازه نعلبکی گرد شد. اسمال با حیرت گفت:

ـ آی بر پدرت لعنت. این هیولا از کجا سروکله‏اش پیدا شد؟

خودم هم مانده بودم معطل.

خلاصه فرید که زبان عربی‏اش خوب بود، آمد و زیر زبان آقادزده را کشید و فهمید که او چند روز پیش در منطقه گم شده و سر از مقر ما در آورده. می‏خواسته به خط خودشان برگردد. اما می‏ترسیده و همانجا مانده. در این چند روز هم با دستبرد زدن به سنگر مش‏مراد شکم گنده‏اش را پر می‏کرده است.

فرمانده‏مان گفت: آفرین، حالا می‏فرستمش عقب تا تخلیه اطلاعاتی بشود.

به چشم خریدار به آقادزده نگاه کردم و گفتم: فعلاً ایشان پیش ما می‏مانند.

اسمال با تعجب پرسید: چی، بماند اینجا، واسه چی؟

گفتم: من به خاطر دله‏دزدی این سیاه سوخته تهمت و بهتان خوردم. حالام تا انتقامم را از او نگیرم ولش نمی‏کنم. من با این جنایتکار کار دارم!

آقا دزده یک هفته دیگر پیش ما ماند. در این یک هفته نظافت محوطه و سنگرها و شستن ظرف و لباس بچه‏ها، پرکردن منبع آب، خالی کردن باروبنه سنگر مش‌مراد و سه نوبت در روز واکس زدن به پوتین بنده بر عهده او بود. ظرف یک هفته اشکش را در آوردم. فکر کنم ده، بیست کیلو وزن کم کرد.

روز آخر که داشتند او را می‏بردند، چنان خوشحال بود که نگو. حیف که فرمانده اجازه نداد، والا تصمیم داشتم او را به دهات‏مان ببرم و ببندمش به خیش تا زمین‏های‏مان را هم شخم بزند و گاو و گوسفندهای‏مان را بچراند و شیرشان را بدوشد. اما حیف شد که او را زود بردند.

 

* داوود امیریان

ادامه مطلب
سه شنبه 23 خرداد 1391  - 10:23 PM

  وقتی می‌خواستند به جبهه اعزام شوند، مادرشان گفتند «شما زن و بچه دارید. بگذارید برادرم به جای شما بروند». گفتند: «مگر به جای آدم زنده کسی می‌تواند نماز بخواند؟ هر کسی خودش مسئولیت دارد.»

 
خبرگزاری فارس: مگر کسی به جای آدم زنده می تواند نماز بخواند

 

 وقتی شهدا بخواهند کاری بشود، نشد ندارد. از طرف بنیاد شهید قرار بود پرونده شهدا را تکمیل کنیم و آثار و خاطرات آنها را جمع‌آوری کنیم. برای مرحله اول، پانزده شهید آشنا را انتخاب کردیم تا برای شروع، کارمان راحت‌تر باشد. نمی‌دانم چرا شهید عسکری جزء گروه اول انتخاب شدند؛ شاید چون افراد خانواده‌شان در دسترس بودند؛ همه خانواده‌ها دفترچه خاطرات را تکمیل کرده تحویل دادند. دو روز مانده به پایان وقت، تماس گرفتند که: «تنها خاطرات شهید عسکری مانده، بیایید بروید منزلشان!»

با اینکه کار داشتم، از آنجا که شهدا خودشان جزئیات را هم برنامه‌ریزی می‌کنند، رفتم. همسر شهید عسکری خاطرات آموزنده‌ای را نقل کردند؛ خاطراتی که انسان را به درون خود سفر می‌برد که شاید در درون خویش خود را دریابد و به خدای خویش برگردد.

کمتر از یک ماه همسر شهید عسکری بی‌هیچ سابقه بیماری‌ای به سوی همسرش عروج کرد. راستی اگر این شهید جزء گروه دوم بود، چه کسی این خاطرات را برای ما نقل می‌کرد؟ گویی بعد از سر و سامان دادن به فرزندانش، تنها باید رسالت خویش را در رساندن پیام شهیدش کامل می‌کرد. حالا او به تمام معنا زینب شده بود و شهیدش مشتاقانه انتظارش را می‌کشید.

 

 

ایشان در هیئت «ابوالفضلی» کمک می‌کردند؛ هیزم می‌آوردند و حتی یک‌بار مار وسط هیزم‌ها نیش می‌زندشان. یکی از مسئولان هیئت که برادرش فوت کرده بود، به ایشان می‌گوید: «برادرم را در خواب دیدم که گفت عسکری آمد بهشت را خرید و رفت. گفتم: مگر تو در بهشت نیستی؟ گفت: به این راحتی که بهشت را به آدم نمی‌دهند. به ایشان گفته بود: ایشان می‌گویند برای این است که قصد جبهه دارم.»

 

موقعی به هر کسی فقط بیست لیتر نفت می‌دادند. دیدم آنها را برداشتند تا برای روستاییان ببرند. گفتم: «تکلیف خودمان چه می‌شود؟ فرمودند: ما کرسی برقی داریم، اما آنها جز چراغ نفتی چیزی ندارند.»

 

 

دوران مبارزات در قبل از انقلاب، یک سخنران برای روستا آمده بود. ساواک ایشان را دستگیر می‌کند. شهید جهانیان به شهید عسکری اطلاع می‌دهد که اگر ایشان را به مرکز شهرستان معرفی کنند، کار آن عالم تمام است. ایشان با چوب و چاقو می‌روند و به سربازان می‌گویند: «اگر شما اسلحه دارید، ما هم داریم». مأموران منطقه می‌گویند: «اگر خبر به مسئولان بالا برسد، برای ما مسئولیت دارد». ایشان می‌گویند: «اگر خودتان نگویید، خبر به آنها نمی‌رسد». آن شب آن عالم را سالم برمی گردانند.

 

 

وقتی می‌خواستند به جبهه اعزام شوند مادرشان اعتراض کردند که: «شما زن و بچه داری...» شهید عسکری می‌گوید: «قضیه مثل آن کسی است که دید کسی گریه می‌کند. علت را پرسید. گفت گرسنه‌ام، نان می‌خواهم. آن شخص در جواب گفت نان که نمی‌دهم، ولی هر چه بخواهی با تو گریه می‌کنم». بعد فرمودند: «حالا ما هم مثل آن شخص، حاضریم همیشه برای امام حسین(ع) گریه کنیم، ولی یاری‌اش نکنیم.»

 

گفتم: «شما زن و بچه دارید. بگذارید برادرت به جای شما بروند». گفتند: «مگر به جای آدم زنده کسی می‌تواند نماز بخواند؟ هر کسی خودش مسئولیت دارد.»

 

 

شهید عسکری حلوا خیلی دوست داشتند. بعد از شهادتش شبی به خوابم آمد و گفت: «چرا با این شیره‌ها برای بچه‌ها حلوا درست نمی‌کنی؟» گفتم: «شما که نیستید.» در جواب گفت: «من نیستم. بچه‌ها که هستند. فردا که کار مهمی داریم، وگرنه خودم می‌آمدم درست می کردم.» فردای آن روز شهیدی را برای تشییع جنازه آوردند.

 

 

شبی خواب دیدم مراسم عقدش است و عکسش هم مانند مراسم عزاداری‌اش روی منبر است. من در حالی که فرزند کوچکم بغلم بود و روسری مشکی پوشیده بودم وارد شدم. تا چشمش به من افتاد، گفت: «مگر به شما نگفتم لباس عزا نپوشید؟ چرا روسری مشکی پوشیدید؟ من جلوی دوستانم خجالت می‌کشم. بروید لباستان را عوض کنید!»

 

در وصیت‌نامه‌اش گفته بودند: در شهادتم گریه نکنید و لباس عزا نپوشید!

 

 

قبل از شهادتش همیشه با یکی از همسایه‌های‌مان به تفریح می‌رفتیم. بعد از شهادتش همسایه‌مان آمدند تا با هم به تفریح برویم. مادرم گفت: «باید از شهید اجازه بگیریم.» چون حتی بعد از شهادتشان مادرم برای همه کارها از ایشان اجازه می‌گرفتند. صبح گفتند: «می‌دانم می‌رویم، ولی چطورش را نمی‌دانم.»

بعد از یک ساعت عمویم آمدند پی ما و با هم رفتیم تفریح. بعدها مادرم تعریف کرد: «آن شب خواب دیدم یک سرباز آمد و گفت: من را شهید عسکری فرستادند. گفتند: نروید. من خودم می برمشان.»(1)

 

 

روی لباسش نوشته بود «بوشرویه». بعد از شهادتش فکر می‌کنند بوشهر است؛ می‌برندش آنجا و می‌فهمند خراسان، شهری به نام بوشرویه دارد. روز شهادت امام حسن عسکری(ع) بود که رسید و پیکرش را تشییع کردیم!

 

*پی نوشت:

1. به نقل از فرزند شهید

 

*آسیه حجتیان ـ بشرویه

ادامه مطلب
سه شنبه 23 خرداد 1391  - 10:22 PM

 اصلی‌ترین منبع تفکر اسلامی؛ قرآن کریم نیز به زیبایی‌ها پرداخته و خداوند جمیل این زیبایی‌ها را به خود نسبت می‌دهد.حتی در سوره مبارکه اعراف آیه 32 خداوند متعال با لحن تندی محروم کردن دیگران از زیبایی‌ها را مورد توبیخ قرار می‌دهد.

 
خبرگزاری فارس: خدا؛ سرچشمه زیبایی

 

 

اشاره:

کاوش در موضوع زیبایی در اسلام، یکی از مسائل مفید و ضروری به نظر می‌رسد. مبحث حسن و جمال(زیبایی)؛ در قرآن کریم، روایات معصومین علیهم‌السلام، فلسفه و عرفان اسلامی؛ مبحثی بسیار گسترده است و می‌طلبد که هر کدام در مقالاتی جداگانه به آن پرداخته شود، اما نویسنده به خاطر محدودیت فصلنامه، به کلیات بسنده می‌کند.

 

تعریف جمال و حسن

جمال نوعی از زیبایی است که با تناسب و ملایمت همراه باشد. جمال گاهی به صورت حسن و گاهی به صورت ملاحت جلوه‌گر می‌شود. حسن همان جمال است، به اضافه قید خیر( خوبی).1 حسن را زیبایی و نیکویی نیز معنا کرده‌اند.2

 

حسن و جمال در قرآن کریم

اصلی‌ترین منبع تفکر اسلامی؛ قرآن کریم نیز به زیبایی‌ها پرداخته و خداوند جمیل این زیبایی‌ها را به خود نسبت می‌دهد. حتی در سوره مبارکه اعراف آیه 32 خداوند متعال با لحن تندی3 محروم کردن دیگران از زیبایی‌ها را مورد توبیخ قرار می‌دهد.4 در سوره مبارکه صافات آیه 6 زیبایی آسمان با ستارگانش و منظره آنها5، در سوره مبارکه تین آیه4 زیبایی خلقت و ترکیب انسان و صورت او(مرد و زن)6، در سوره مبارکه نحل آیه 6 به زیبایی جانداران، در سوره مبارکه حج آیه 1و 5 و نمل آیه 60 ، به زیبایی مناظر طبیعی از جمله درختان، گل‌ها و چمنزارها، باران و ... و در سُوَر متعددی7 به زیبایی رنگ‌ها از جمله رنگ سفید، سرخ ، سیاه، زرد و سبز به صراحت پرداخته شده است.

البته در قرآن کریم در میان رنگ‌ها به رنگ سبز عنایت بیشتری شده، به طوری که لباس بهشتیان و تکیه‌گاه‌هایشان (بالش) را با این رنگ معرفی کرده است. شماری از آیات قرآن کریم8 ساخته‌های هنری و زیبا را نیز مطلوب می‌داند و مباح بودن (جایز بودن) زیبایی‌ها را یادآوری می‌کند. در قرآن کریم علاوه بر زیبایی‌های محسوس و مادی، بر زیبایی‌های غیر محسوس و معنوی و معقول تأکید شده است: بخشش و عفو زیبا، صبر و شکیبایی زیبا، زیبایی جدایی از بدی‌ها، ایمان زیبا؛ که وجود هر یک از این زیبایی‌ها باعث آراستگی زندگی انسان می‌شود و به سبب آن، انسان طعم زیبایی‌های بیرونی را نیز درک خواهد کرد.9

 

حسن و جمال در حدیث

از دیگر منابع اسلامی در مورد مبحث زیبایی و جمال، روایات معصومین علیهم‌السلام است که در موارد مختلف نه تنها سفارش، بلکه ستوده نیز شده است و سبب سوق انسان به سمت زیبایی می‌شود. نگاه معصومین علیهم‌السلام را در رابطه با این مقوله، هم در زیبایی‌های ظاهری و محسوس و هم در زیبایی‌های باطنی و معنوی می‌بینیم. در زمینه شعر هم که یکی از شاخه‌های هنر است، ائمه علیهم‌السلام، شعرای حق‌گو و متعهد را تشویق می‌کردند. یکی از منابع روایی مهم ما، دریای بیکران نهج‌البلاغه است که در آن غوغای زیبایی را به وضوح می‌بینیم.

از جمله فرمایشات ائمه معصومین علیهم‌السلام در این خصوص:قال الامام صادق علیه‌السلام: الْبَسْ وَ تَجَمَّلْ فَإِنَّ اللَّهَ جَمِیلٌ یُحِبُّ الْجَمَالَ وَ لْیَکُنْ مِنْ حَلَال؛10 زیبا و نیکو بپوش و خود را بیارای زیرا خداوند جمیل است و جمال را دوست دارد، ولی مواظب باش از حلال باشد.قَالَ أَبُومُحَمَّدٍ الْعَسْکَرِیُّ علیه‌السلام: حُسْنُ الصُّورَةِ جَمَالٌ ظَاهِرٌ وَ حُسْنُ الْعَقْلِ جَمَالٌ بَاطِنٌ؛11 نیکویی صورت، زیبایی ظاهر است و نیکویی عقل زیبایی باطن است.

قال الامام علی علیه‌السلام: العلم جمال لایخفى و نسیب لایجفى؛12دانش جمالی است که پوشیده نیست و خویشی است که قطع صله نمی‌کند و یا دانش جمالی است زائل نشدنی و خویشی است غیر پوشیده (و یا عزت خود را از دست نمی‌دهد.)قال الامام علی علیه‌السلام: حسن النیت جمال‌السرائر؛13 زیبائی نیت زیبائی درون است. در بسیاری از روایات و ادعیه نیز، خداوند متعال، با صفت جمال توصیف شده است.14

 

حسن و جمال در فلسفه و عرفان

از متون موجود فیلسوفان بزرگ اسلامی چنین به دست می‌آید که آنها بر عنصر زیبایی و زیبایی‌آفرینی تأکید داشته‌اند و به همین مناسبت به تعاریف زیبایی از نظر آنها پرداخته می‌شود:فارابی در این باره چنین می‌گوید: «پیدایی وجود برتر هر موجودی و حصول واپسین کمالش، زیبایی است.»15 این تعریف از زیبایی؛ شبیه تعریف سقراط و افلاطون از زیبایی است که مطابق آن، زیبایی بیشتر به اموری از قبیل مفید بودن، سودمند بودن و خیر و نیک بودن ناظر است.16 ابن‌سینا سه امر را مقوّم زیبایی تلقی می‌کند: 1- داشتن نظم، 2- داشتن تألیف، 3- داشتن اعتدال؛ که در نتیجه اینها، تناسب حاصل می‌شود.17

فیلسوفان اسلامی منشأ زیبایی را، زیبایی مطلق( خداوند متعال) می‌دانند و همه زیبایی‌های موجود در این جهان را تجلی و سایه زیبایی حق‌تعالی می‌دانند. صدرالمتألّهین شیرازی می‌فرماید: هر زیبایی و کمالی، پرتوی از زیبایی و کمال خداوند است.18 در جای دیگر فرموده: حق تعالی، سرچشمه هر نیکی و کمال و منشأ هر زیبایی و حسن است.19

مرحوم علامه طباطبایی؛ فیلسوف عارف و مفسر قرآن کریم، به علم الجمال و مباحث زیبایی‌شناسی توجه کرده است. ایشان می‌فرمایند: «در میان مباحث فلسفی و قرآنی، حُسن و جمال معنایی وجودی است و زیبا به چیزی می‌گویند که آنچه را باید داشته باشد، واجد باشد.» ایشان می‌فرمایند: «آیه شریفه «الَّذی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقَه»، حسن و نیکویی را برای هر خلقت و هر چیز اثبات می‌کند.

البته منظور حُسنی است که لازمه خلقت است و از آن جدایی نمی‌پذیرد، بلکه دائرمدار آن است و هر جا آن باشد، این نیز هست و برعکس.» ایشان اضافه می‌کنند: «حسن عبارت است از موافقت و سازگاری شیء حسن و خوب با آن غرض و هدفی که از آن چیز منظور است و ما می‌بینیم که اجزاء هستی و ابعاد این نظام عام عالم با یکدیگر متوافق و سازگارند و حاشا که رب‌العالمین چیزی را خلق کرده باشد که اجزای آن با هم ناسازگار باشد، این جزء، آن جزء را باطل کند و آن ، این را خنثی سازد و در نتیجه و سرانجام غرضش از خلقت آن چیز حاصل نگردد...»20

فیلسوف معاصر علامه مصباح یزدی، زیبایی را این‌گونه تعریف می‌کنند: «شیء به گونه‌ای باشد که باعث اعجاب و لذت گردد.» ایشان زیبایی را از سنخ وجود و زمینه گرایش و علاقه به زیبایی را فطرت انسان می‌دانند و معتقدند حقیقت زیبایی، هم شامل موجودات بسیط است و هم مرکب.

علامه مصباح، زیبایی مرتبه بالا را برای نفسی که در مرتبه پایین قرار دارد، غیرقابل درک دانسته و معتقدند: «بر این اساس، نفوس فرورفته در شهوات حیوانی، به ندرت از معانی لطیف لذت می‌برند، اما زمانی که خداوند معرفت شهودی و علم حضوری نسبت به مراتب عالی وجود را به بنده‌ای عطا کند، زیبایی این مراتب او را مدهوش و شگفت‌زده می‌کند و سپس می‌فهمد که وجود به خودی خود زیباست و در نتیجه درک می‌کند که «الَّذی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقَه» یعنی چه؟»21

آیت‌الله جوادی آملی فیلسوف و مفسّر قرآن کریم در عصر حاضر، در تعریف جمال می‌فرمایند: «جمال همان زیبایی است، چیزی است که با دستگاه ادراکی ملائمت داشته باشد.» ایشان می‌فرمایند: «هنر و جمال، زیر مجموعه کمال است و هنوز در محور دین جای نگرفته‌اند. کمال گاهی به صورت جمال و گاهی به صورت خلق جمال ظاهر می‌شود.» ایشان ظهور و کمال در کارهای مثبت را جمال می‌دانند و می‌فرمایند: «گاه ذات اقدس اله، با چهره قهر ظهور می‌کند که این جلال اوست و گاه با چهره مِهر ظهور می‌کند که این جمال اوست.

جمال و جلال هر دو ذیل کمال مطلق الهی هستند و ذات اقدس اله، جمال محض است و جمیل محض است. جمال ذات اقدس اله، هستی محض است و هستی جمیل است. هستی محض، جمیل محض است. هرجا جمال هست، به هستی برمی‌گردد.» ایشان قرآن کریم را سراسر هنر می‌دانند.22

           در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد                                                                            عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

در عرفان اسلامی؛ مطلق زیبایی، خداوند متعال است. به همین دلیل در این وادی آنچه حسن و جمال نامیده می‌شود، کیفیتی ملکوتی دارد، یعنی پیرو سنت لایتغیر الهی می‌باشد. طبق این گفتار، قوانین زیبایی‌شناسی هم تبدیل‌ناپذیرند. در نتیجه هنر دینی تابع قوانین تغییرناپذیر الهی است.23 یکی از بهترین توصیفات از زیبایی‌شناسی اسلامی، نگاه عارفانه ابن‌عربی در این زمینه است.

ایشان می‌فرماید: «خداوند آدمی را بر صورت و هیئت خویش خلق کرد و او خلاصه و چکیده جهان است و هر آنچه خود از جهان آموخت و دانست، به او یاد داد، بنابراین در وجود جز ذات اقدس او چیز دیگری نیست. به همین دلیل باید که آدمی بر صورت و هیئت او باشد. هنگامی که خداوند در آدمی نگریست، زیبایی خویش را دید. به همین دلیل عاشق زیبایی شد و بنابراین جهان زیبایی خداوند است».24 اما سهروردی؛ شیخ اشراق نیز حسن و عشق را دو «برادرخوانده» می‌داند.25

پی‌نوشت ها:

1. در پیشگاه زیبایی؛ علیرضا باوندیان؛ باشگاه اندیشه، زمستان1386.

2. قاموس قرآن، سیدعلی‌اکبر قرشی، دارالکتب الاسلامیه، تهران:1371،ج2،ص134.

3. برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ذیل آیه 32 اعراف. آیت‌الله مکارم شیرازی، تهران: دارالکتب‌الاسلامیه، 1377.

4. زیبایی و هنر از دیدگاه اسلام؛ علامه محمدتقی جعفری؛ وزارت ارشاد اسلامی، ص122، بی‌تا، بی‌جا.

5. مضمون این آیه در سوره‌های فصلت، آیه 12؛ ملک، آیه 5؛ حجر، آیه 16 و ق، آیه 6 و 7 نیز آمده است.

6. در سوره‌های تغابن آیه 3 و غافر آیه 64 نیز این مطلب بیان شده است.

7. فاطر، 27؛ بقره، 65؛ کهف، 30؛ دهر، 21؛ الرحمن، 76.

8. نحل، 14؛ اسراء، 70؛ سبا، 14؛ اعراف، 74؛ رعد، 17.

9. زیبایی و هنر از دیدگا ه اسلام، ص 103-136.

10. وسائل‌الشیعه، ج5، ص6 (باب استحباب التجمل و کراهة التباؤس)، شیخ حر عاملی، قم: مؤسسه آل‌البیت، 1409.

11. علامه مجلسى؛ بحارالأنوار، ج 1، ص 95؛ لبنان: مؤسسة الوفاء بیروت، 1404 هجرى قمرى.

12. غررالحکم و دررالکلم، ص42؛ عبدالواحد بن محمد تمیمى آمدى؛ قم:‌ انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، 1366 هـ.ش.

13. همان، ص 93.

14. یا ذاالعز و الجمال(دعای حضرت فاطمه سلام‌الله علیها)؛ یا جلیل و یا جمیل: (دعای مشلول و دعای مجیر. قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ لیه‌السلام: إِنَّ اللَّهَ جَمِیلٌ یُحِبُّ الْجَمَالَ وَ یُحِبُّ أَنْ یَرَى أَثَرَ نِعَمِهِ عَلَى عَبْدِهِ (وسائل‌الشیعه، ج5، ص 5).

15. ابونصر فارابی؛ آراء اهل مدینه الفاضله؛ ص 52؛ بیروت: دارالمشرق،السادسه،1991م.

16. مقاله درآمدی بر فلسفه هنر از دیدگاه فیلسوفان بزرگ اسلامی، دکتر حسین هاشم نژاد، ص 17.

17. ابن‌سینا، رساله فی ماهیت العشق؛ احمد آتش، استانبول،1953م.

18. صدرالمتألهین شیرازی، اسفار، ج1، ص 115؛ دارالاحیاء التراث‌العربی، بیروت، بی‌تا.

19. همان.

20. علامه محمدحسین طباطبایی؛ تفسیر المیزان، ج5، ص 10،13 و 15؛ ترجمه: سیدمحمدباقر موسوى همدانى؛ دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسین حوزه علمیه قم‏، 1374.

21.‏ http://www.mesbahyazdi.org/farsi/?writen/articales/gamal.htm.

22. Tebyan.net

23. در پیشگاه زیبایی، علیرضا باوندیان.

24. الفتوحات المکیه، ج2، ص546؛ ابن عربی؛ مصر، چاپ دوم، 1293 قمری.

25. مصنّفات شیخ اشراق فی حقیقت العشق یا مونس العشاق؛ شهاب‌الدین یحیی سهروردی؛ ج3، ص269 به تصحیح سیدحسین نصر، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1355.

زینب مزرعی فراهانی

منبع: ماهنامه فرهنگ پویا شماره 19

ادامه مطلب
سه شنبه 23 خرداد 1391  - 10:15 PM

 در مباحث سنتی، موضوع اخلاق «ملکات» دانسته شده نه عمل اخلاقی، اما امروزه در محافل فلسفی دنیا این‌گونه نیست و بیشتر درباره ارزش رفتارها بحث می‌کنند و اصالت را به رفتار می‌دهند.

 
خبرگزاری فارس: رابطه نیت و عمل

 

بر اساس آن‌چه از منابع دینی به دست می‌آید، عالی‌ترین مقامی که ممکن است انسان به آن برسد مقامی است که حقیقت آن را اکنون نمی‌توانیم درک کنیم و تنها با عنوانی کلی به آن اشاره می‌کنیم و می‌گوییم: نام آن مقام قرب خداست. راه رسیدن به این مقام، انجام اعمالی خداپسندانه است که شرع مطهر برای ما تعیین کرده است. پس از دیدگاه اسلامی می‌توانیم بگوییم ارزش‌ اخلاقی چیزی است که ما را به قرب خدا برساند و عالی‌ترین ارزش هم قرب خداست.

عمده مشکلی که بر سر راه انجام این اعمال وجود دارد نبود انگیزه‌ای قوی برای عمل به دستورات شرع مقدس است، حتی بهترین کارهایی را که می‌دانیم خدا دوست دارد و باعث قرب الی الله می‌شود با سنگینی انجام می‌دهیم (وَإِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِینَ).1 برای رفع این مشکل این بحث را مطرح کردیم که افعال اختیاری انسان همه از انگیزه او سرچشمه می‌گیرد.

انسان اگر بخواهد کاری را انجام دهد یا باید خودِ آن کار برای او لذت‌بخش باشد یا به دنبال آن لذتی برای او حاصل شود. بنابراین هر اندازه ما تلاش کنیم تا بدانیم کارهای خوب چه لذت‌هایی در دنیا، در برزخ، در قیامت و نهایتا در عالم ابدی برای ما خواهند داشت و ما را از چه عذاب‌ها و رنج‌هایی نجات خواهند داد انگیز‌ه‌ ما برای انجام کارهای خیر بیشتر می‌شود.  این نکته راه‌کاری تربیتی است که قرآن کریم و اولیای دین از آن استفاده کرده‌اند تا مردم را وادار به انجام کارهای خوب کنند.

اولیا و مربیان نیز از این راه‌کار استفاده می‌کنند و به کودکان وعده می‌دهند که در صورت انجام کارهای خوب چیزی که دوست دارند را مثل شیرینی، اسباب بازی و ... برای آن‌ها تهیه کنند.اگر از ابتدا به کودک بگویند: اگر درس بخوانی دکتر می‌شوی، آیت‌الله می‌شوی و ... کودک نمی‌تواند این حقایق را بفهمد و چندان اهمیتی هم به آن نمی‌دهد، اما اگر وعده خرید اسباب بازی به او بدهند و با انجام کار خوب به او اسباب بازی بدهند انگیزه او برای انجام کارهای خوب قوی می‌شود.

معنای این سخن این نیست که وعده‌های قرآن تنها جنبه انگیزندگی دارند و واقعیتی در ورای آن‌ها وجود ندارد، بلکه هم این وعده‌ها واقعی است و هم به دنبال آن‌ها آثار بیشتری مترتب می‌شود که فوق درک عقل ما هستند. خداوند پاداشی را برای ما بیان کرده است که در حد درک ماست تا آن‌ها در ما ایجاد انگیزه کنند. البته به نتایج بالاتر هم اشاراتی شده است نظیر این‌که قرآن می‌فرماید: ورِضْوَانٌ مِّنَ اللّهِ أَکْبَرُ،2 اما ما درک درستی از آن نداریم.

 

طرح مسأله

با توجه به مراتب مختلفی که در آثار اعمال وجود دارد این سؤال مطرح می‌شود که آیا هر یک از این مراتب می‌توانند مقصود انسان از انجام عمل قرار گیرند و تفاوت این مقاصد تأثیری در نتیجه ندارد؟ برخی از آثار اعمال به همین حیات دنیوی مربوط می‌شوند مثلا نماز شب موجب وسعت روزی در دنیاست.برخی دیگر در عالم برزخ محقق می‌شود مثلا نماز با چهره‌ای زیبا انیس انسان در تنهایی و غربت عالم قبر خواهد شد. کسی که در زندانی تک‌سلولی گرفتار شده باشد می‌فهمد که دیدن یک انسان چه قدر ارزش دارد. و بالاخره برخی از آثار عمل در حیات ابدی انسان خود را نشان می‌دهد.

هر یک از این آثار می‌تواند انگیزه‌ی انجام یک عمل باشد. انسان ممکن است به خاطر وسیع شدن روزی که امری دنیوی است نماز بخواند. انجام این عمل کاری مثبت است و به هر حال از این‌که انسان اصلا نماز نخواند بهتر است. اما سؤال این است که آیا انجام عمل با چنین انگیزه‌ای با انجام همین عمل با انگیزه‌های دیگر یکسان است؟ همه ما می‌دانیم که نیت در ارزش بخشیدن به عمل بسیار مؤثر است. از طرفی نیت همان انگیزه است. اما چگونه با این‌که عمل، در ظاهر یکسان است نیت و انگیزه در ارزش کار تأثیر می‌گذارد؟

 

نیت، قوام کار اخلاقی

این سؤال به مسأله‌ای بسیار عمیق در فلسفه اخلاق برمی‌گردد که از هزاران سال پیش مطرح بوده و اکنون نیز از بحث‌های داغ آکادمیک است و آن مسأله این است که اصلا رابطه عمل اخلاقی با نیت چیست و آیا اصلا نیت در ارزش اخلاقی تاثیرگذار است؟ تا آن‌جا که تاریخ فلسفه نشان می‌دهد و از کتاب‌های خوبی که علمای بزرگ خودمان نوشته‌اند هم برمی‌آید، در مباحث سنتی، موضوع اخلاق «ملکات» دانسته شده نه عمل اخلاقی، اما امروزه در محافل فلسفی دنیا این‌گونه نیست و بیشتر درباره ارزش رفتارها بحث می‌کنند و اصالت را به رفتار می‌دهند.

در متون دینی ما هم شاید بیشتر روی افعال تکیه شده است مانند: انفاق، جهاد، نماز، زکات و ... البته در متون دینی تعبیراتی همچون صابرین و ... که دلالت بر صفات و ملکات می‌کنند نیز آمده است، اما آنچه بیشتر مورد بحث قرار می‌گیرد افعال است. به احتمال قوی فیلسوفان قدیم می‌دیدند که رفتارهای ریاکارانه ارزشی ندارد و به دنبال این بودند که تفاوت این‌گونه اعمال را با اعمال ارزشی بیابند.

شاید آن‌ها به این نتیجه رسیدند که هنگامی که انسان ملکه ثابت و خوبی دارد در همه شرایط کار ارزش‌مند انجام می‌دهد، اما وقتی این ملکه را ندارد به صورت دائمی کار خوب انجام نمی‌دهد. لذا کارهایی که به صورت ملکه درنیامده باشد را مربوط به اخلاق ندانسته‌اند، چراکه خُلق باید امری ثابت باشد. از این رو محور بحث را ملکات قرار داده‌اند. آن زمان هنوز مسأله نیت چندان مطرح نبود، اما بعدها در برخی از مکاتب اخلاقی مسأله نیت بسیار جدی گرفته شد.

در قرن‌های اخیر در محافل اروپایی، مکتب کانتی در اخلاق بسیار بر روی نیت تکیه می‌کند و در تعریف فعل اخلاقی می‌گوید: فعلی اخلاقی است که تنها به نیت اطاعت عقل انجام گیرد و هیچ انگیزه دیگری نداشته باشد، حتی اگر عملی از روی عواطف هم انجام گیرد ارزش اخلاقی ندارد. در اسلام هم آنچه اهمیت دارد نیت است و اسلام نیت را مقوم ارزش کار می‌داند.

 

تفاوت دیدگاه اسلام با دیدگاه قدما و کانت

در اسلام نه نظریه کانت مورد تأیید است و نه نظریه قدما. اسلام برای کار اخلاقی ارزش قایل است گرچه هنوز به صورت ملکه درنیامده باشد. بنابراین کسی که در اوایل به تکلیف رسیدن نماز می‌خواند و هنوز انجام این کار برای او به صورت ملکه درنیامده، کار او ارزش‌مند است.

دیدگاه اسلام با سخن امثال کانت هم دو تفاوت اساسی دارد: یکی این‌که ملاک ارزشی بودن کار را قصد اطاعت عقل نمی‌داند، بلکه در اسلام تنها ملاک، اطاعت خداست؛ و دیگر این‌که ارزش، دارای مراتب است.

در مکتب کانت اگر کاری تنها برای اطاعت عقل انجام گیرد ارزش دارد وگرنه هیچ ارزشی ندارد، اما در اسلام هر چه نیت انسان عمیق‌تر و والاتر باشد، عمل او ارزشمندتر است. اسلام حد نصابی برای ارزش تعیین کرده است و برای بعد از آن دیگر نمی‌توان حد خاصی تعیین کرد. عنوان همه آن مراتب هم این است که انسان را به قرب خدا برساند.

 

ارزش‌های مقدمی

در ادامه بحث دو مسأله فرعی را به طور خلاصه عرض می‌کنم. یکی این‌که گاه انجام کاری از لحاظ اسلامی حد نصاب ارزش واقعی را دارد به این معنا که موجب بهشتی شدن انسان می‌شود، اما گاه کاری ارزش مقدمی دارد یعنی هنوز به حد نصاب ارزش نرسیده است اما زمینه را برای ارزش واقعی فراهم و یا موانع آن را برطرف می‌کند.

کار ارزشی در اسلام باید به قصد اطاعت خدا انجام گیرد، اما اموری مانند سخاوت، شجاعت، روحیه شکرگزاری، مهربان بودن، ... نفس را برای آن معنا مستعد می‌کند. این نکته پاسخی است برای این مسأله که چرا امثال حاتم طایی با این‌که ایمان نیاورد در جهنم نمی‌سوزد و به بهشت هم نمی‌رود درصورتی که این روایت صحیح باشد که بحث آن در جلسات گذشته تحت عنوان ارزش‌های مقدمی گذشت.

 

مراتب عبادت

نکته دیگر مسأله‌ای است که بین بزرگان علمای اخلاق و معرفت مطرح شده که اگر انسان کاری را به خاطر حاجتی دنیوی یا اخروی انجام دهد و تنها رضای الهی در نظر او نباشد آیا این کار وی عبادت محسوب می‌شود یا خیر؟ اگر کسی تنها برای رفتن به بهشت و بهره‌مندی از نعمت‌های بهشتی یا تنها برای نجات از جهنم نماز بخواند آیا کار او واقعا عبادت خداست؟

آیا معامله با خدا به این معنا که انسان نماز بخواند تا خدا به او بهشت عطا کند حقیقتا عبادت است؟ اتفاقا قرآن هم نام این عمل را داد و ستد می‌گذارد و اشکالی را هم متوجه آن نمی‌داند، مانند آن‌جا که می‌فرماید: هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنجِیکُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ،3 حتی درباره جهاد می‌فرماید: إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ،4

آیا چنین عملی واقعا عبادت خداست یا عبادت بهشت؟ برخی از بزرگان آن چنان مسأله را دقیق در نظر گرفته‌اند که گفته‌اند: «انجام این کارها در حقیقت عبادت نیست و خداوند تفضلا آن‌ها را می‌پذیرد.تنها عبادتِ اولیای خدا حقیقتا عبادت است که وجود و عدم بهشت و جهنم برایشان مساوی است. عبادت حقیقی از آنِ کسی است که می‌گوید: ما عبدتک خوفا من نارک ولا طمعا فی جنتک لکن وجدتک اهلا للعبادة فعبدتک.5» اما تعالیم عمومی اسلام که در قرآن کریم و در روایات منعکس است همه این اعمال را به عنوان عبادت می‌پذیرند (إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَةً فَتِلْکَ عِبَادَةُ التُّجَّارِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَهْبَةً فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْعَبِیدِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُکْراً فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْأَحْرَار)6 پس در اسلام ارزش رفتار، امری پذیرفته شده است و لزومی ندارد حتما به حد ملکه برسد.

قوام ارزش رفتار هم به نیت است. اگر نیت انسان یعنی آن انگیزه‌ای که انسان را وادار به کار می‌کند تنها ترس از عذاب باشد اولین مرتبه حد نصاب قبولی را دارد و مرتبه عالی‌ترش عبادت بهشتیان است که برای رسیدن به نعمت‌های بهشتی عبادت می‌کنند و بالاتر از این عبادت خواص است که تنها به خاطر دوستی و حب خدا کار می‌کنند و با تعبیراتی همچون حبا لله، شکرا لله، وجدتک اهل للعبادة فعبدتک و ... در روایات به آن اشاره شده است.

 

نیت، جهت دهنده و تعیین کننده نقطه اوج پرواز

اما مسأله اصلی این بود که نیت چه دخالتی در عمل دارد؟ این مسأله‌ای بسیار پیچیده است. به نظر می‌رسد ما انسان‌ها از زمانی که به تکلیف می‌رسیم حرکت و سیری روحی را شروع می‌کنیم. البته حضرات معصومان علیهم‌السلام بسیار زودتر از ما به تکلیف می‌رسند و شاید ایشان در زمان جنینی هم مکلف به تکالیفی باشند؛ آن‌ها حسابی دیگر دارند. انسان‌های معمولی هنگامی که به حد تکلیف می‌رسند استعداد پروازی روحی را به سمت هدف پیدا می‌کنند.

شاید اصلا کلمه روح هم بی‌تناسب با «راحَ» به معنای حرکت و سیر نباشد. روح و ریح هم‌خانواده هستند. مقصود از این استعداد، عاملی درونی، دینامیک و خودجوش است که می‌خواهد حرکت کند و به دنبال رشد و کمال برود. این عامل گرچه در کودکان هم وجود دارد اما چندان آگاهانه نیست و از زمان تکلیف آگاهانه‌تر می‌شود و حرکت انسانی به معنی واقعی‌ در او رشد می‌کند.

روح انسان به گونه‌ای آفریده شده که جهت حرکت آن به سمتی است که به آن دل‌بستگی و توجه پیدا می‌کند. انسان به جایی می‌رود که آن را دوست دارد و این توجه دل است که هدف آن را مشخص می‌کند. آن کسانی که هدفشان روزیِ فراوان در همین دنیاست و به این امید عبادت می‌کنند عبادتشان قبول است اما سطح پروازشان همین دنیاست.

اگر توجه دل کسی به جایی بالاتر از این باشد از این افق فراتر رفته، همچون مرغی که سنگی از پایش باز می‌شود راحت‌تر به پرواز در می‌آید و سطح پروازش بالاتر می‌رود. تعلقات امور دنیا مانند سنگی به پای روح است و پرواز او را سخت‌تر کرده، در افق پایینی قرار می‌دهد. کسی که نماز می‌خواند تا قرضش ادا شود، خانه دار شود، همسر خوبی بیابد و ... هنوز گرفتار تعلقات دنیاست. اگر او دلبستگی به این امور نداشته باشد روح وی می‌تواند فراتر از این‌ها پرواز کند. نیت است که اوج و جهت حرکت روح را معین می‌کند.

رفتن ما اجباری است (یا أَیُّهَا الْإِنْسان‏إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ)7 و کسی این‌جا نمی‌ماند. هیچ کس در دو لحظه هم بی‌حرکت نمی‌ماند و انسان دائما در حرکت است (أَلَا إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الأمُورُ)،8 اما خود ما باید جهت حرکت را تعیین کنیم. حرکت ما می‌تواند به طرف خدا باشد و می‌تواند به طرف شیطان، و این نیت و توجه ماست که تعیین کننده این جهت است. اگر سنگ‌ها را از پایت باز کردی و توانستی دلت را متوجه آن عالم کنی حرکت تو به آن سمت می‌رود. این عبادت‌ها در واقع بال و پرزدن‌هایی است که تو را به آن‌جایی می‌رساند که در نظر گرفته‌ای.

معنای «قوام ارزش به نیت است» این است که نیت مشخص می‌کند انسان به کجا ‌خواهد رسید. کسی که درس خوانده تا مدرکی بگیرد در حقیقت چند سال پرواز کرده تا به آن مدرک رسیده است، اما اگر کسی از ابتدا بگوید: خدایا! تو را دوست دارم و می‌خواهم پیش تو بیایم (رَبِّ ابْنِ لِی عِندَکَ بَیْتًا فِی الْجَنَّةِ)9 تو راهی به من نشان بده که بتوانم زودتر به تو برسم، و به تو نزدیک‌تر شوم، این انگیزه موجب عبادت شدن تحصیل خواهد شد و این حرکت به سوی خدا خواهد رفت.

اما اگر درس خواندن، نماز شب خواندن، زیارت عاشورا خواندن‌ و ... برای این باشد که مردم از انسان تعریف کنند، سمت و سوی این حرکت به سوی جهنم خواهد بود. ارزش عمل به هدفی است که انسان از انجام آن عمل دارد. هنگامی که روح انسان هدفی را در نظر می‌گیرد و به آن سمت پرواز می‌کند و همه نیروهای خود را برای رسیدن به آن بسیج می‌کند.

این کار او عبادت خواهد بود که یا عبادت شیطان است یا عبادت الله (أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ * وَأَنْ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ).10 پس در نظریه ارزشی اسلام، نیت مقوم ارزش است نه این‌که نیت، امری است که به عمل ضمیمه می‌شود و خود عمل ارزشی دارد و نیت ارزشی دیگر، بلکه خود عمل ارزش مقدمی و اعدادی دارد و جزء العلة است. آن چیزی که روح ارزش را تعیین می‌کند نیت عمل است.

پی نوشت ها:

1 . بقره، 45.

2 . توبه، 72.

3 . صف، 10.

4 . توبه، 111.

5 . بحارالانوار، ج67 ص 186.

6 . بحارالانوار، ج67 ص 196.

7 . انشقاق، 6.

8 . شوری، 53.

9 . تحریم، 11.

10 . یس، 60 و 61.

منبع: آیت الله مصباح یزدی

ادامه مطلب
سه شنبه 23 خرداد 1391  - 10:14 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 59

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 5900575
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی