به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

مدعیان اقتباس قرآن از کتاب مقدس پنداشته‌اند که هامانِ کتاب مقدس، شخصیتی تاریخی مربوط به زمان حکومت هخامنشیان در شوش است، در حالی که منابع مستقل تاریخی وجود چنین شخصی را در آن زمان تأیید نمی‌کند.

 
خبرگزاری فارس: هامان و ادعای خطای تاریخی در قرآن!

 

 

چکیده

از زمان نزول قرآن تاکنون مخالفان اسلام کوشیده‌اند تا آن را ساختة ذهن بشر و برگرفته از منابع پیشین معرفی کنند. فرضیة اقتباس داستان‌های قرآن از متون ادیان گذشته یکی از زمینه‌های فعالیت خاورشناسان بوده است. آنها علاوه بر اتهام اقتباس، گاهی پیامبر را به خطای تاریخی نیز متهم کرده‌اند. حکایت هامان از این دست است. مدعیان خطای تاریخی قرآن برآن‌اند که پیامبراکرم(ص) بر اثر سوء برداشت از منابع یهودی، هامان وزیر خشایارشا را با وزیر فرعونِ معاصر حضرت موسی علیه السلام(ع) اشتباه گرفته است.

این فرضیه به دلایل متقن مردود است؛ بسیاری از محققان، کتاب اِستِر را که وزیر خشاریارشا بودن هامان در آن مطرح شده اثری افسانه‌ای دانسته‌اند. از سوی دیگر، محتوای گزارش قرآن از هامان هیچ مشکلی با واقعیات تاریخی ندارد، بلکه تحقیقات باستان‌شناسی ـ که خود غربی‌ها انجام داده‌اند ـ شواهد محکمی در تأیید تاریخی بودن هامان و تعلق او به دربار فرعون در عهد موسی را به ثبت رسانده است.

کلیدواژه‌ها: قرآن و خاورشناسان، هامان، کتاب استر، شبهات خاورشناسان، قرآن و کتاب مقدس

 

بقیه در ادامه


ادامه مطلب
سه شنبه 20 تیر 1391  - 6:03 PM

 عفاف اصطلاحی اخلاقی است. عالمان اخلاق، عفاف را در شمار مهمترین فضایل برشمرده‌اند. ملاصدرا در «اسفار» عفاف را چنین تعریف می‌کند: عفاف، منشی است که منشأ صدور کارهای معتدل می‌شود؛ نه پرده‌دری می‌کند و نه گرفتار خمودی می‌شود.

 
خبرگزاری فارس: مفهوم‌شناسی عفاف

 

 

اشاره:

عفاف واژه‌ای است که بارها شنیده‌ایم، لفظی است که با ذهن لمسش می‌کنیم، اما حقیقتی است که کمتر می‌توانیم به درستی معنایش کنیم. فقط می‌دانیم هست و جایی کنار تمام ویژگی‌های خوب نشسته است. درک می‌‌کنیم لازم است در جامعه عفاف سایه افکند. قدر می‌نهیم؛ وقتی به افتخار عفاف کنگره برگزار می کنند، همایش تشکیل می‌دهند یا بیانیه می‌نگارند و در راهپیمایی عفاف شرکت می‌کنیم؛ اما به راستی عفاف چیست ؟ چند نوع دارد؟ کجای زندگی کاربرد دارد؟ آثار فردی واجتماعی عفاف چیست؟ اینها سؤالاتی‌ است که در این نوشته سعی شده به آن ها پاسخ داده شود. عفاف؛ فرهنگ، روش و منش مسلمانان را تبیین می‌کند و به آنها چگونه بودن و چگونه زیستن را آموزش می‌دهد.هر جامعه دارای فرهنگ معین و با اهدافی از پیش تعریف شده است. فرهنگی که قرآن به جوامع اسلامی عرضه می‌کند، فرهنگ عفاف است.

 

معنای ‌لغوی عفاف

عفاف ‌با فتح ‌حرف ‌اول، از ریشه«ع‌ف‌ف» است‌. راغب اصفهانی در مفردات می‌گوید: عفّت حالت نفسانی است که مانع تسلّط شهوت بر انسان می‌گردد و انسان عفیف کسی است که با تمرین و تلاش مستمر و پیروزی بر شهوت، به این حالت دست یافته باشد.1 ابن‌ منظور در لسان‌العرب می‌نویسد: پایه ‌عفاف، خویشتن‌داری‌ است‌ و ردپایی ‌از جنسیت‌ یا (عفّت: خویشتن‌داری‌ از آنچه ‌حلال ‌و زیبا نیست)2 اختصاص ‌به ‌جنس ‌خاص‌(زن) در معنی ‌لغوی ‌عفاف، وجود ندارد.

معنای‌ عرفی در گویش‌ فارسی، عفاف ‌به ‌کسر اول‌ و به ‌معنی‌ «پاکدامنی» به‌کار می‌رود. در لغت‌نامة‌ دهخدا چنین‌ آمده ‌است: عفاف: پارسایی‌و پرهیزگاری، نهفتگی، پاکدامنی و خویشتن‌داری. دکتر معین ‌در فرهنگ‌فارسی‌معین آورده ‌است: عفاف: پارسایی، پرهیزگاری و پاکدامنی. و در تداول ‌غالباً ‌به ‌کسر اول ‌تلفظ‌ می‌کنند.

 

عفاف در اصطلاح

عفاف اصطلاحی اخلاقی است. عالمان اخلاق، عفاف را در شمار مهمترین فضایل برشمرده‌اند. ملاصدرا در «اسفار» عفاف را چنین تعریف می‌کند: عفاف، منشی است که منشأ صدور کارهای معتدل می‌شود؛ نه پرده‌دری می‌کند و نه گرفتار خمودی می‌شود.در نتیجه، عفّت به معنای رام بودن قوّه شهوانی، تحت حکومت عقل است. البته با رعایت شرط اعتدال؛ یعنی نه غرق در شهوات شویم که به افراط گراییم و نه ترک غرایز کنیم که به تفریط دچار آییم؛ بلکه استفاده صحیح و مشروع نماییم، زیرا خدای تعالی همه غرایز را به حکمت در وجود آدمی به ودیعت نهاده است.

شهوت در لغت یک مفهوم عام دارد که هرگونه خواهش نفس و میل و رغبت به لذات مادى را شامل می‌شود، اما شهوت یک مفهوم خاص هم دارد که همان شهوت جنسی است. بنابراین عفّت نیز دو مفهوم دارد؛ یک مفهوم عام که عبارت است از خویشتن‌دارى در برابر هرگونه تمایل افراطى نفسانى و مفهوم خاص آن خوددارى از تمایلات افراطى جنسى است. غالباً در روایات و کتب اخلاق، منظور از عفّت، خویشتن‌دارى در خوردن و امور جنسى است که برترین عبادات شمرده شده و به آن بسیار تأکید شده است. چنان‌که امام باقر (ع) فرموده‌اند: «عفّت شکم و پاکدامنى، بهترین عبادت است.»3

 

واژه عفاف در قرآن کریم

عفاف به دو صورت «یستعفف» و «تعفّف» در قرآن کریم و مجموعاً در چهار آیه مبارکه آمده است. عفاف با توجه به متن آیه معانی گوناگونی می‌پذیرد که می‌توان از آن به ابعاد عفاف یاد نمود.

 

1- عفّت به معنای خویشتن‌داری در اظهار نیاز

«(انفاق شما مخصوصاً باید ) برای نیازمندانی باشد که در راه خدا در تنگنا قرار گرفته‌اند؛ (و توجه به آیین خدا آنان را از وطن‌های خویش آواره ساخته و شرکت در میدان جهاد به آنها اجازه نمی‌دهد تا برای تأمین هزینه زندگی، دست به کسب و تجارتی بزنند) نمی‌توانند مسافرتی بکنند (و سرمایه‌ای به دست آورند) و از شدت خویشتن‌داری، افراد ناآگاه آنها را بی‌نیاز می‌پندارند؛

اما آنها را از چهره‌هایشان می‌شناسی و هرگز با اصرار از مردم چیزی نمی‌خواهند (این است مشخصات آنها ) و هر چیز خوبی که در راه خدا انفاق کنید، خداوند از آن آگاه است.»( بقره/273)در اینجا عفاف به معنای عدم اظهار فقر به عنوان یک ارزش اخلاقی برای مسلمین مطرح شده است، عفاف به همین معنا در روایات نیز آمده است: عفاف؛ زینت فقر و شکرگزاری؛ زینت بی‌نیازی است.» 4

 

2- عفّت به معنای قناعت

«و یتیمان را چون به حد بلوغ برسند، بیازمایید و اگر در آنها رشد (کافی) یافتید، اموالشان را نخورید و هر کس که بی‌نیاز است، (از برداشتن حق‌الزحمه) خودداری کند و آن کس که نیازمند است، به طور شایسته (مطابق زحمتی که می‌کشد) از آن بخورد و هر که بی‌نیاز است، باید عفّت ورزد.» (نساء/6)

صاحب المیزان در تفسیر این آیه می‌فرماید: «گاهی سرپرست یتیم فقیر است و چاره‌ای نداردجز اینکه برای رفع حوائجش برای یتیم کار کند و از اجرت کارش حوائج ضروری‌اش را برآورد، ولی گاهی سرپرست یتیم ثروتمند است، در این صورت خدای تعالی می‌فرماید: هر کس که ثروتمند است، طریق عفّت در پیش گیرد و از مال یتیم چیزی را نگیرد و اگر فقیر است، به طور شایسته از آن بخورد.» طبرسی می‌گوید: «در این آیه شریفه عفاف به معنای قناعت می‌باشد» و در حدیثی از معصوم (ع) نیز نقل شده که می‌فرماید: «میوه عفّت؛ قناعت است.»5

 

3- عفّت به معنای پاکدامنی

«کسانی‌که امکانی برای ازدواج نمی‌یابند، باید پاکدامنی پیشه کنند تا خدا از فضل خود آنان را بی‌نیاز سازد.» (نور/33) از آنجا که در آیه قبل ترغیب به ازدواج می‌باشد، گاهی با تمام تلاش و کوشش، وسیله ازدواج فراهم نمی‌گردد و خواه یا ناخواه انسان مجبور است مدتی را با محرومیت بگذراند. مبادا کسانی که در این مرحله قرار دارند، گمان کنند که آلودگی جنسی برای آنان مجاز است و ضرورت چنین ایجاب می‌کند، لذا بلافاصله در آیه بعد دستور پارسایی می‌دهد.»6 امام علی (ع) در پاداش شخص عفیف می‌فرمایند: «کسی‌که در راه خدا جهاد کند و شهید شود، اجرش بزرگتر از کسی نیست که بتواند گناه کند و عفّت بورزد. انسان پاکدامن نزدیک است فرشته‌ای از فرشتگان خدا شود.»7

 

4- عفاف به معنای رعایت حجاب

«و زنان از کار افتاده‌ای که امید ازدواج ندارند، گناهی بر آنان نیست که لباس‌های (رویین) خود را بر زمین بگذارند، به شرط این‌که در برابر مردم خودآرایی نکنند و اگر خود را بپوشانند، برای آنان بهتر است و خداوند شنوا و داناست.» (نور/60) زن به علت جاذبه‌هایی که خدای تعالی در وجود او نهاده است، حکم پوشش به او اختصاص یافته تا زیبایی‌های او منحصر به محارم خویش باشد و از تحریک مردان بیگانه پیشگیری کند، امّا هنگامی که آن جاذبه‌ها از بین رود، می‌تواند چادر خویش را به خاطر حَرَج و سختی که برای وی دارد، کنار بگذارد. قرآن با تعابیردیگری هم سعی دارد فرهنگ عفاف را نهادینه سازد.

 

5- عفّت در گفتار

در آیه 23 سوره احزاب، درباره وظایف زنان در لزوم رعایت عفاف در سخن گفتن با مردان نامحرم می‌فرماید: پس به گونه‌ای هوس‌انگیز سخن نگویید که بیماردلان در شما طمع کنند و سخن شایسته بگویید.

 

6- عفاف در نگاه

در آیه 13 سوره نور که به سوره عفّت و پاکدامنی و حجاب معروف است،8 به چندین رفتار عفیفانه اشاره می‌کند که یکی از آنها وجوب حفظ و کنترل دیده و نگاه است. «به زنان مؤمن بگو چشم‌های خود را (از نگاه هوس‌آلود) فرو گیرند». همچنین در آیه دیگری می‌فرماید: «به مردان مؤمن بگو از بعضی نگاه‌های خود (نگاه‌های غیرمجاز) چشم‌پوشی کنند».(نور / 23)

در لزوم عفّت و پاکدامنی و ترک نگاه حرام، بین زن و مرد فرقی نیست. بدین ترتیب همان‌گونه که چشم‌چرانی بر مردان حرام است، بر زنان نیزحرام است. از این رو، کنترل چشم می‌تواند از مهم‌ترین و اساسی‌ترین اصول عفاف باشد که باید در مرتبه اولی رعایت گردد؛ چرا که چشم دروازه قلب و روح است و هر چه دیده بیند، دل کند یاد.

 

7- عفّت در شهوت

در ادامه آیه 31 سوره نور می فرماید: « وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ»؛ [به زنان با ایمان بگو] دامن‌های خود را حفظ نمایند.

 

8- عفّت در پوشش

مسئله حجاب و پوشش زن و مستور نمودن زینت‌های ظاهری و باطنی وی، اهمیت بسیاری دارد. خداوند حکیم به دنبال آیه مذکور و در چند جای دیگر قرآن به این موضوع با تعابیر مختلف اشاره کرده و زنان را از هتک حرمت خود با بدحجابی و بی‌حجابی و خودآرایی و خودنمایی در برابر نامحرم نهی فرموده است.

در آیه 31 سوره نور، زنان را مکلّف می‌کند که نباید جاذبه‌ها و زینت‌های- ظاهری و باطنی- خود را آشکار سازند، مگر آن مقدار که طبیعتاً نمایان است.

 

9- عفّت در کردار

وظیفه دیگر زنان، پرهیز از رفتارهای جلب توجه‌کننده و غیرعفیفانه است: «هنگام راه رفتن پاهای خود را به زمین نزنند تا زینت‌های پنهان‌شان دانسته شود، (نور/ 31) و صدای زیورآلاتشان از قبیل خلخال و دستبند و گوشواره به صدا درنیاید.»9پس هرگونه راه رفتنی که موجب آشکار شدن زیورهای مخفی زن شود، ازنظر اسلام ممنوع است.

زنان باید در رعایت عفاف و پرهیز از امور جلب توجه‌کننده، دقت لازم را بنمایند و با استفاده از وسایل زینتی و استعمال عطر، به گونه‌ای نباشند که باعث جلب توجه نامحرم و عامل انحراف فکرها و تباهی دل‌ها گردند.  زنان باید ازهرگونه رفتار جلوه‌گرانه و تحریک‌کننده پرهیز کنند و با تأسی از آیه «تَمْشی عَلَى اسْتِحْیاء» (قصص/ 25) که شیوه راه رفتن زنان اسلامی را ترسیم می‌کند و با اقتداکردن به بانوی دوعالم فاطمه زهرا(س) به شیوه آن حضرت عمل نمایند.10

 

عوامل تهدیدکننده عفاف

پس از گذراندن دوران پر از آرامش کودکی؛ با بیدار شدن غرایز جنسی و نیازهای روحی روانی دوران بلوغ آغاز می شود. در این مرحله نقش خانواده در دادن آگاهی‌های مربوط به این دوران پررنگ می‌شود و پدر و مادر وظیفه دارند شریعت اسلام و احکام آن را از حلال و حرام، محرم و نامحرم و آنچه برای پیشگیری از آلودگی‌ها لازم است، به فرزندان بیاموزند تا هم خود به وظیفه شرعی عمل کرده باشند و هم فرزندان از ارتکاب به اعمال منافی عفّت مصون بمانند.در ادامه به چند عامل تهدیدکننده عفاف اشاره می‌شود.

 

چشم چرانی

چشم دریچه حسّاسی است که درمقابل صحنه‌های تحریک‌آمیز، حالت منفعلانه‌ای به خود می‌گیرد و با ارسال آن به قلب و دل، تمایلات نفسانی را بدون تجزیه و تحلیل و عبور از فیلتر عقل مطالبه می‌کند و انسان را به منجلاب بی‌عفّتی و گناه می‌کشاند و به قول باباطاهر عریان:

ز دست دیده و دل هر دو فریاد

که هرچه دیده بیند دل کند یاد

 

اختلاط زن و مرد

مکتب اسلام در عین اینکه اجازه فعالیت اجتماعی را در عرصه اجتماع به زن می‌دهد، او را از اختلاط در عرصه کار و فعالیت نهی می‌کند. اسلام می‌گوید نه حبس و نه اختلاط؛ بلکه حریم. سنت جاری مسلمانان از زمان رسول خدا همین بوده است که زنان از شرکت در مجالس و مجامع منع نمی‌شده‌اند، ولی همواره اصل «حریم» رعایت شده است. در مساجد و مجامع، حتی در کوچه و معبر، زن با مرد مختلط نبوده است.

طبق آیه 23 سوره قصص، دختران حضرت شعیب با وجود این‌که شغل چوپانی داشتند، هنگام سیراب کردن گوسفندان خود، ابتدا به کناری می‌رفتند تا چوپانان دیگر آب از چاه کشیده و حیوانات خود را سیراب کنند و آنجا را ترک کنند، سپس خود به کناره چاه رفته و به سیراب کردن حیوانات می‌پرداختند. حتی هنگامی که می‌خواستند همراه موسی به خانه خود بروند، حضرت موسی پیشاپیش آنها قدم برمی داشت تا به پشت آنها نظر نکند، پس می‌توان در عین حفظ حریم و حدود، در عرصه اجتماع فعالیت کرد.

 

خضوع در کلام زنان

خضوع در کلام به معنای این است که زنان در برابر مردان آهنگ سخن گفتن را نازک و لطیف کنند و به تبع، دل دچار ریبه و خیال‌های شیطانی شود و شهوت برانگیخته شود.

 

عدم پوشش و زینت مناسب

خداوند متعال با خودآرایی زن مخالف نیست، بلکه با خودنمایی مخالف است. حتی در بعضی روایات زن و شوهر را برای قوام خانواده توصیه به زینت و آرایش می‌کند.

 

خلوت با نامحرم

از جمله عوامل تهدیدکننده عفّت، خلوت با نامحرم است. مراد از خلوت این است که مکان طوری باشد که رفت و آمد در آن کمتر باشد و یا آن محل درهای ورود و خروجش بسته باشد. در چنین شرایطی است که شیطان وسوسه خود را آغاز و انسان را متمایل به گناه می‌کند.

 

عدم توجه به مسایل زناشویی

هریک از زن و شوهر در کانون خانواده وظایفی را بر عهده دارند. عدم توجه به آن موجب می‌شود که طرفین ارضای نیازهای غریزی و طبیعی خود را خارج از محیط خانه به صورت ناسالم طلب کنند.

 

عدم خودباوری و عزّت نفس

وقتی انسان از جایگاه و شخصیت حقیقی خویش در نظام آفرینش غافل باشد و نداند که بهای حقیقی او معادل بهشت است و می‌تواند برتر از ملائکه و دیگر موجودات روی زمین باشد، لذایذ زودگذر و آنی دنیا در نزد او خوار می‌گردد و مصداق کلام امیرالمؤمنین علی(ع) می‌شود که فرمود: کسی که در خود احساس کرامت می‌کند، شهوات و خواهش‌های نفسانی نزد او بی‌مقدار می‌شود.

 

فراموشی یاد خدا

شاه‌کلید عوامل تهدیدکننده عفّت، غفلت از یاد خداست. قرآن کریم در سوره زخرف آیه 36 می‌فرماید: «هرکس از یاد خدا رویگردان شود؛ شیطانی را به سراغ او می‌فرستیم و همواره با او قرین خواهد بود.» غفلت از ذکر خدا و غرق شدن در لذات دنیا و دلباختگی به زرق و برق آن، موجب می‌شود که شیطان بر انسان مسلط گردد و همواره قرین او باشد و رشته‌ای در گردنش افکنده، می‌برد به هرجا که خاطرخواه اوست.

 

آثار عفاف و حجاب

عفاف و حجاب، خویشتن‌داری و توانایی ‌برجستة ‌روحی ‌به ‌انسان ‌می‌دهد تا وی‌ در برابر هجوم ‌سرکش ‌هوی ‌و هوس ‌پایداری‌ کند و در فراز و فرود زندگی، به‌ کمال ‌رسد. برخی‌دیگر از برکات‌ عفاف ‌عبارتند از:

 

آرامش‌ روحی‌فرد و جامعه‌(بهداشت‌روانی):

با عفاف ‌و خویشتن‌داری‌ می‌توان‌ از هرز رفتن ‌استعدادها، توان‌ها و امکانات ‌جلوگیری‌ نمود و به ‌بالندگی ‌هنجارها و ارزش‌ها یاری‌نمود. پایبند نبودن ‌به ‌حجاب، آرامش‌خانواده‌ و جامعه ‌را بر هم‌ زده ‌و به ‌التهاب ‌دامن ‌می‌زند.

 

پایداری ‌نظام «خانواده»:

رعایت‌ عفاف‌ در رفتار و گفتار، خانواده ‌را سالم ‌و آسیب‌ناپذیر نگه‌می‌دارد. آیا آنان ‌که ‌با فریب‌کاری، شعار آزادی‌ زن‌ را سر دادند و حجاب‌ را از عفّت تفکیک‌ کردند، توانستند با ولنگاری‌ زنان ‌در غرب ‌و تشویق ‌مردان ‌هوس‌باز، نظام‌ خانواده ‌را حفظ‌ کنند؟

 

اصطلاح‌« زن‌ شیء شده»:

امام‌خمینی، در توضیح ‌نگرش‌غربی ‌به ‌زن‌ به ‌شکل یک‌ کالا، تعبیر زیبایی‌دارند: «در خصوص‌ زنان، اسلام ‌هیچ گاه ‌مخالف ‌آزادی‌ آنها نبوده‌ است. به‌عکس، اسلام‌ با مفهوم ‌«زن‌شیء‌شده» و به‌عنوان ‌شیء، مخالفت‌ کرده ‌است ‌و شرافت ‌و حیثیت ‌وی ‌را به‌ وی‌ باز گردانده ‌است».11

 

عفاف، منشأِ ‌فرهنگ‌ و ادبیات

همه ‌زیبایی ‌و شکوه‌ تمدن ‌و فرهنگ ‌انسان ‌را در یک‌ کلمه ‌می‌توان‌ خلاصه ‌کرد و آن ‌عشق ‌است. استواری‌ عشق ‌به ‌اسطوره‌های ‌کمتر دست‌یافتنی‌است. زبان ‌عاشقان، زبان ‌شعر است‌ که‌چون ‌دل ‌پرسوز، عاشق و درون‌سوز است. این‌بلندای‌شکوهمند فرهنگ‌ و ادب‌شرقی، عرفانی ‌و ایرانی، دست‌مایة‌یک‌نسل‌سرفراز اصیل، خویشتن‌دار و متمدن ‌است ‌که ‌از منظر عفاف ‌به ‌یکدیگر می‌نگریستند.

زن‌ در حشمت‌ و جلال ‌می‌زیسته ‌است ‌و مرد همواره ‌در پی ‌این ‌حشمت ‌و جلال ‌می‌رفته ‌است ‌که ‌به ‌سادگی ‌و آسانی، دست‌یافتنی‌ نبوده ‌است. کمتر بازیچة‌ دست‌ هوسران ‌مردان ‌بوده ‌و بیشتر ارزش‌ و اعتبار داشته ‌است.زن ‌بدون ‌عفّت‌ و پوشش، این‌ جمال ‌مرموز و شاعرانه ‌را نیز از کف‌ می‌دهد و به ‌زباله‌دانی ‌شهوت ‌مردانِ ‌بی‌اصول ‌بَدَل ‌می‌گردد؛ مردانی ‌که ‌نه ‌شاعر، بلکه ‌تبهکارند.12

 

راهکارهای گسترش حیا، عفاف و حجاب در جامعه

1ـ آگاهی‏ بخشی به شیوه‏های جذاب و متناسب با ادبیات نسل جوان.

2ـ ارتقای سطح اخلاق و معنویات در جامعه با استفاده از ابزار تشویقی و توسعه فرهنگ کتابخوانی در زمینه اخلاق و معنویت.

3ـ مبارزه با مظاهر فساد و بی‏ حرمتی و توجه به ورودی‏های فرهنگی از طریق ماهواره، اینترنت و ....

4ـ جایگزین کردن برنامه‏ هایی که متناسب با فرهنگ غنی دینی و ملی بوده و در عین حال از جذابیت کافی برخوردار باشد.

5ـ توجه ویژه به دانش‏ آموزان دبستانی و راهنمایی و آموزش کارآمد و اصولی مفاهیم معنوی.

6ـ استفاده از رسانه ملی به عنوان زبان دین و نفوذ باورهای دینی و مفاهیمی چون حیا، عفاف و ... در مجموعه‏ های داستانی و فیلم‏های سینمایی.

7ـ ارائه الگوهای مناسب حجاب با توجه به اوضاع زمانی و موفقیت‏های اجتماعی افراد (قالب‏سازی و شکل‏دهی، همخوان با محیط) .

8- اهتمام به فراهم کردن شرایط ازدواج در سنین پایین برای جوانان.

پی نوشت ها:

1. مفردات راغب، ذیل ریشۀ عفف.

2. لسان‌العرب، ج9، ص 253.

3. «مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَى‏ءٍ أَفْضَلَ مِنْ عِفَّه بَطْنٍ وَ فَرْجٍ»؛ (اصول کافی، ج2، ص79).

4. «العفاف زینة الفقر و الشکر زینة الغنی»؛ وسائل‌الشیعه، ج9، ص 442.

5. « ثمره العفّه القناعه»؛ غرر الحکم، ص 256، ح 5424.

6.آیت‌الله مکارم شیرازی؛ تفسیر نمونه؛ ج 14، ص 459.

7. «مَا الْمجَاهِدُ الشَّهِیدُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَعْظَمَ أَجْراً مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ: لَکَادَ الْعَفِیفُ أَنْ یَکُونَ مَلَکاً مِنَ الْمَلاَئِکَةِ»؛ نهج‌البلاغه، حکمت 474.

8. دکتربهشتی، احمد؛ منشورعفاف (تفسیرسوره نور)؛ قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ اول 1386.

9. تفسیرالمیزان، ص 781، ذیل آیه.

10. دکتربهشتی،احمد؛ همان.

11. امام‌خمینی؛ زن ‌و آزادی ‌در کلام ‌امام ‌خمینی‌(قدس‌سره)؛ سازمان ‌چاپ‌ و انتشارات‌ وزارت‌ ارشاد، ص32.

12. اسحاقی، دکتر سیدحسین؛ گوهر عفاف؛ قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ اول1387.

حمیده طرقی اردکانی

منبع: ماهنامه فرهنگ پویا شماره 18

ادامه مطلب
سه شنبه 20 تیر 1391  - 6:01 PM

 اگر عدالت به معنای قرار دادن و نهادن هر چیز در محل حقیقی خود باشد، عادل کسی است که هر چیز را در جای خود قرار دهد، یعنی حقوق همه افراد را لحاظ نموده و ذره ای در این امر کوتاهی نورزد.

 
خبرگزاری فارس: عدالت سازمانی در مدیریت علوی

 

 

چکیده

عدالت در سازمان، بسیار مهم بوده و مؤلفه های سازمانی بسیاری را نظیر: رضایت شغلی، تعهد، انگیزش، بهره وری، هویت سازمانی، عجین شدن با شغل، اعتماد سازمانی، وفاداری، روحیه، ترک خدمت، رفتارهای سیاسی منفی، غیبت و کلیه رفتارهای شهروندی و غیر شهروندی، تحت تأثیر قرار می دهد. در این مقاله ضمن بیان مؤلفه های مختلف عدالت سازمانی و دیدگاه اسلام راجع به عدالت، با بهره گیری از نهج البلاغه امام علی(ع)، به ابعاد گوناگون عدالت در کلام ایشان پرداخته شده است.

ابعادی که موضوع عدالت سازمانی در آن مورد بررسی و تحلیل قرارگرفته است، در سه حوزه عدالت توزیعی، عدالت رویه ای و عدالت مراوده ای می باشد که در زمینه عدالت توزیعی، شاخصهایی همچون برقراری عدالت فراگیر، پاداش براساس کردار و عملکرد، دادن حق به صاحب حق، اصلاح امور تمام اقشار، ارزشیابی دقیق کارها و ...، در حوزه عدالت رویه ای، مؤلفه هایی همچون بخشش در هنگام مشاهده اشتباهات، به دور از احساسات تصمیم گیری نمودن و استفاده از قدرت عقل و تفکر، تلاش در جهت رفع کینه ها و دشمنیها، استفاده از معاونان و افراد خوش فکر، صالح و حق گو، عدم علاقه به ستایش و چابلوس پروری، مجازات مقامات خیانت کار به بدترین شکل، دوری از ظاهر سازان و فریب آنها را نخوردن و ...

و در نهایت در ابعاد عدالت مراوده ای، عواملی همچون مهربانی با عموم، احساس برادری دینی و برابری با عموم، آسان گرفتن بر عموم، از بخشش دیگران پشیمان نشدن و از تنبیه آنان خوشحال نگشتن، دوری از استبداد، دوری از خود بزرگ بینی، غرور و خودپسندی، پنهان نگه داشتن عیوب و زشتیهای دیگران، جلب اعتماد عموم و ... شناسایی و ارائه گردیده است.

کلیدواژه ها: عدالت سازمانی، عدالت توزیعی، عدالت رویه ای، عدالت مراوده ای.

 

بقیه در ادامه

 

 

ادامه مطلب
سه شنبه 20 تیر 1391  - 5:57 PM

 تفکر در کارهای خیر انسان را به انجام آن کارها می‌کشاند و پشیمانی از کارهای شر، انسان را به ترک آن اعمال فرامی‌خواند.»

 
خبرگزاری فارس: آثار تفکر در خودسازی

 

 

مروری بر گذشته

محور بحث جلسات اخیر این سؤال بود که چه کنیم که بتوانیم به آموخته‌های دینی خود عمل کنیم؟ چراکه مشکل اصلی ما این است که در میدان عمل به این دانسته‌ها کم همت‌ایم و انجام کارهای دیگر را ترجیح می‌دهیم. بدین منظور به بررسی نحوه شکل‌گیری اراده پرداختیم تا با شناسایی عوامل دخیل در آن، راهی برای تقویت اراده خود بیابیم. در این بررسی دو عامل اساسی را شناسایی کردیم که عبارت بودند از شناخت و انگیزه.

لذا عرض کردیم: اگر ما بتوانیم از یک طرف شناخت‌های خود را تصحیح کرده، آن‌ها را زنده نگه داریم و از فراموشی آن‌ها جلوگیری کنیم و از طرف دیگر انگیزه‌های مؤثر در شکل‌گیری اراده کارهای خیر را تقویت کنیم آن‌گاه می‌توانیم اراده جدی‌تری برای انجام کارهای خیر داشته، از کارهای بیهوده صرف‌نظر کنیم. اندکی در این باره بحث کردیم، اما لازم است قدری با تفصیل بیشتر درباره تحصیل شناخت‌های لازم و نحوه زنده نگه‌داشتن آن‌ها بحث را ادامه دهیم.

با اندکی دقت روشن می‌شود که مجموعه آگاهی‌های ما قابل شمارش نیست و هر یک از ما میلیون‌ها اطلاعات در ذهن خویش داریم، اما همه آن‌ها همیشه در کانون توجه ما قرار ندارند. بنابراین اگر ما بتوانیم شناخت‌های لازم برای انجام کارهای خوب را همیشه مدنظر قرار داده، آن‌ها را بیدار نگه داریم آن گاه این معارف می‌توانند نقش خود را در اراده ما ایفا کنند. اکنون این سؤال مطرح می‌شود که چگونه می‌توان این دانسته‌ها را همیشه در ذهن حاضر داشته، آن‌ها را زنده و پویا نگه داریم؟

 

فکر، زنده نگه‌دارنده آگاهی‌ها

از قرآن کریم و روایات شریف به دست می‌آید که یکی از مهم‌ترین عواملِ مؤثر در بیداری معارف نیکو، تفکر است. معمولا عادت ما انسان‌ها این است که در مواجه با پدیده‌های عالم، به خصوص اگر تکرار شوند، با نگاهی سطحی از کنار آن‌ها می‌گذریم و چندان با دقت به آن‌ها نمی‌نگیریم. این عادتْ آفت بزرگی برای دانش‌های ماست. قرآن در عین حال که به صورت‌های مختلف انسان‌ها را به تفکر تشویق می‌کند (إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ) از این عادتِ سطحی‌نگری مردم گله کرده، می‌فرماید: «وَکَأَیِّن مِّن آیَةٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ یَمُرُّونَ عَلَیْهَا وَهُمْ عَنْهَا مُعْرِضُونَ؛ چه بسیار است نشانه‌های خدا در آسمان‌ها و زمین که در پیش چشم مردم قرار دارند، اما آن‌ها اصلا به این آیات توجه نمی‌کنند!» در روایات شریف هم بسیار به تفکر تشویق شده است.

بنابر نقلْ امام صادق علیه‌السلام می‌فرمایند: «تفکر ساعة خیر من عبادة السنة؛1 یک ساعت تفکر بهتر از یک سال عبادت است.» یک سال عبادتْ شوخی نیست!ما با یک ساعت عبادت خسته می‌شویم، اما حضرت می‌فرمایند: انسان یک ساعت بنشیند و درست فکر کند ثواب آن از یک سال عبادت بیشتر است! پیشوایان دینی ما به صورت‌های مختلف ما را تشویق به تفکر و دوری از سطحی‌نگری می‌کنند.

حقیقت این است که همه پیشرفت‌های انسان چه در امور مادی و چه در امور معنوی مرهون فکر و دقت است. انسان‌های موفق کسانی هستند که هنگام مواجهه با یک پدیده به راحتی از کنار آن نمی‌گذرند. اگر نیوتن با کشف قوه جاذبه عمومی، فیزیک را متحول کرد به خاطر همین خصلت بود. هنگامی‌که سیبی از بالای درخت به پایین افتاد در این اندیشه فرو رفت که چرا سیب بعد از رها شدن از درخت به طرف زمین آمد و به طرف آسمان نرفت؟

این‌گونه پدیده‌ها برای افراد بسیاری اتفاق می‌افتد، اما کسانی که سطحی‌نگرند به راحتی از کنار آن عبور می‌کنند. اگر دقت‌نظرها و ژرف‌نگری‌های بزرگان و علمای ما جمع‌آوری و نوشته شود مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد شد. به هر حال فکر، منشأ همه خوبی‌ها و فضلیت‌هاست. قوه تفکر نعمت بسیار بزرگی است که خدای متعال به انسان عنایت کرده است.

ادعای ما این است که اگر ما به فکر خود جهت دهیم می‌توانیم فکر خود را به موضوعاتی متوجه کنیم که در رفتار ما اثر مثبت داشته باشند. تفکر کار سختی نیست و هزینه‌ای ندارد و نقطه شروع خوبی برای حرکت به سمت کمال محسوب می‌شود. اصل تربیتی معهود هم به ما توصیه می‌کند که از کارهای ساده با آثار فراوان شروع کنیم. به هر حال دقت و ژرف‌نگری هنری است که باید آن را آموخت.

 

مفهوم‌شناسی فکر

در علوم عقلی برای فکر تعریفی ذکر کرده‌اند که اندکی محدودتر از معنای عرفی آن است. مرحوم سبزواری در منظومه می‌گوید: «والفکر حرکة الی المبادی * ومن مبادی الی المراد». به طور اجمال فکر در علوم عقلی به تلاشی ذهنی اطلاق می‌شود که انسان برای حل مجهولی با کمک معلومات خود انجام می‌دهد و از دیدگاه منطق و فلسفه، شکل اصلی این تلاش قیاس است که از صغری، کبری و نتیجه تشکیل می‌شود.اما معنای عرفی فکر، مقداری وسیع‌تر از این است و شامل تداعی معانی و انتقال از معنایی به معنایی دیگر هم می‌شود.

تداعی معانی تلاش برای کشف مجهولی نیست، بلکه انسان در اثر توجه به معنایی به معنایی دیگر منتقل می‌شود و خاطره‌های فراموش شده را زنده می‌کند که معمولا این انتقالْ احساساتی را هم در شخص برمی‌انگیزاند.ظاهرا در اصل لغتِ فکر، قیودی که اهل معقول اخذ کرده‌اند ضرورت ندارد و عرفاً معنای فکر هر نوع فعالیتی ذهنی را شامل می‌شود که با نوعی تمرکز بر امری ذهنی انجام گیرد، خواه به صورت قیاس منطقی باشد و خواه به صورت‌های دیگر، و ظاهراً در آیات و روایات هم چنین معنایی عام از فکر مراد است.

 

آثار تفکر

 

1. کشف مجهولات

تفکر به معنای عام آن آثار و نتایج مختلفی می‌تواند داشته باشد. از جمله نتایج تفکر، کشف مجهولات است و همان‌طور که عرض شد در علوم عقلی مقصود از فکر چنین عملیاتی است. هنگامی که ما با مسأله‌ای برخورد می‌کنیم که پاسخ آن را نمی‌دانیم سعی می‌کنیم داده‌های مسأله را طوری کنار هم بگذاریم که به پاسخ دست یابیم و آن مجهول را معلوم کنیم. این تلاش نوعی از تفکر است و فایده آن این است که چیزی را که پیش از این نمی‌دانستیم اکنون می‌دانیم.

 

2. پی بردن به ژرفای حقایق

گاهی انسان مطلبی را می‌داند، اما تنها قضاوتی سطحی درباره آن دارد و به عمق آن مطلب توجه ندارد. دقت و ژرف‌نگری درباره چنین مطالبی نیز نوع دیگری از تفکر است. این نوع از تفکر، موجب تقویت دانسته‌های انسان، رسوخ و ثبوت آن‌ها در جان آدمی و حضور بیشتر آن‌ها در قسمت‌ آگاهانه ذهن می‌شود. از امیرالمؤمنین علیه‌السلام نقل شده است: «من اکثر الفکر فی ما یعلم اتقن علمه و فهم ما لم یکن یفهم؛2 کسی که در آنچه می‌داند زیاد فکر کند دانسته‌های خویش را اتقان بخشیده، مطالبی را می‌فهمد که پیش از آن نمی‌فهمید.»این سخن بدان معنا نیست که انسان با این کار مجهولاتی را کشف می‌کند، بلکه معنای آن این است که به ظرایف و لطایفی که در اطراف دانسته‌های او وجود دارد توجه پیدا می‌کند و هر چه بیشتر فکر می‌کند این نکات برای وی بیشتر روشن می‌شود و فهم دقیق‌تری از آن‌ها پیدا می‌کند.

 

3. پدید آمدن احساسات، عواطف، و انگیزه رفتار متناسب

گاهی فکر کردن باعث پدید آمدن احساساتی خاص‌ در انسان می‌شود. گاهی انسان مطلبی را می‌داند اما چون توجه به آن ندارد این آگاهی اثری در روح او نمی‌گذارد. ولی هنگامی‌که به آن توجه می‌کند رقت قلبی در او پدید می‌آید. تدبر در آیات قرآن از این قبیل تفکرات است. گاه معنای آیه‌ای برای ما روشن بوده، ابهامی ندارد و تدبر در آن بدین معنا نیست که می‌خواهیم معنای آن را کشف کنیم، بلکه می‌خواهیم با نگاه عمیق‌تری به معنای آن توجه پیدا کنیم. چنین تفکری گاه حالتی را در انسان به وجود می‌آورد که برای انسان بی‌سابقه است.

خدای متعال در وصف قرآن می‌فرماید: «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدیثِ کِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ؛3 خداوند بهترین سخن را نازل کرده، کتابى که آیاتش در لطف، زیبایی، عمق و محتوا همانند یکدیگرند. آیاتى مکرّر دارد که از شنیدن آن‌ها لرزه بر اندام کسانى می‌افتد که از پروردگارشان مى‏ترسند.»از ویژگی‌های قرآن این است که وقتی اهل ایمان با دقت به آن گوش می‌سپارند مو بر اندام‌شان راست می‌شود.

در جای دیگر می‌فرماید: «إِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُ الرَّحْمَن خَرُّوا سُجَّدًا وَبُکِیًّا؛4 برخی از بندگان خدا هنگامی‌که آیات قرآن برایشان تلاوت می‌شود بر روی زمین می‌افتند و شروع به گریه می‌کنند!» نمی‌فرماید: هنگامی‌که خودْ آیات را تلاوت می‌کنند، بلکه می‌فرماید: هنگامی‌که آیات خدای رحمن برای آن‌ها خوانده می‌شود. از این آیه معلوم می‌شود که گوش دادن به قرآن اثر دیگری دارد. در هنگام شنیدن قرآن، انسان فرصت بیشتری برای دقت و ژرف‌نگری دارد.

چراکه در هنگام روخوانی قرآن قدری از فعالیت ذهن درگیر چگونگی ادای حروف و صحیح خواندن می‌شود، اما هنگام گوش دادن به آیات الهی ذهن می‌تواند تنها بر معنای آیه تمرکز کند و این دقت موجب تاثیر بیشتر در انسان می‌شود و گاه چنان اثری می‌بخشد که گویا اختیار از کف انسان ربوده شده، بی‌اختیار به روی زمین می‌افتد و شروع به گریه می‌کند (خَرُّوا سُجَّدًا وَبُکِیًّا). گرچه ممکن است ما چنین حالی را ندیده باشیم، اما قرآن می‌فرماید: خداوند چنین بندگانی دارد.

یکی از آثار تفکر – تفکر به معنای عام که شامل تدبر و تمرکز هم می‌شود – پدید آمدن چنین حالاتی در انسان و به تبع آن تأثیر در رفتار اوست. بسیاری از رفتارهای ما از احساسات و عواطف ما سرچشمه می‌گیرد. بنابراین هنگامی‌که حالات احساسی خاصی در انسان پدید آید در رفتار او هم اثرگذار خواهد بود و گاه این اثر تا مدت‌ها در وجود انسان باقی می‌ماند و این بستگی به ظرفیت ذهنی و روحی شخص دارد.

 

یادی از مرحوم آیت الله الهی قمشه‌ای رضوان‌الله‌علیه

روزی مرحوم آیت‌الله الهی قمشه‌ای رضوان‌الله‌علیه را دیدم که در مدرسه حجتیه لب باغچه مدرسه روی خاک‌ها نشسته و بر روی گلی در باغچه تمرکز پیدا کرده است. برای من بسیار عجیب بود که شخصیتی مانند ایشان که استاد فلسفه و عرفان در حوزه و دانشگاه بود این چنین روی زمین بنشینند و چشم به گلی در میان باغچه بدوزند! کنجکاو شدم و جلوتر رفتم.

دیدم به گل خیره شده و اشک از چشمانش جاری است. نگاه عمیق به یک گل، دقت در عطر و رنگ زیبای آن و دستی که آن را این‌گونه پرورانده بود چنان حالی در ایشان ایجاد کرده بود که اشک را از چشمانش جاری ساخته بود! چنین حالتی هنگامی برای انسان پیش می‌آید که با عادت سطحی‌نگری به پدیده‌های اطراف خود مبارزه کند.

 

4. تصمیم درست درسایه آینده‌نگری

از جمله نتایج دیگری که بر فکر مترتب می‌شود تاثیرگذاری در تصمیم‌گیری‌های انسان است. گاهی انسان تصمیم بر انجام کاری دارد، اما هنگامی‌که به عواقب آن فکر می‌کند از انجام آن منصرف می‌شود. کسانی که به انواع اعتیاد مبتلا می‌شوند غالبا به تقلید از دوستان خود از چند پک ساده به سیگار شروع می‌کنند. اما به تدریج به سیگار کشیدن عادت کرده، کم‌کم موادی دیگر هم به آن ضمیمه می‌کنند.

ولی اگر از همان ابتدا وقتی سیگار به او تعارف می‌کنند به عواقب آن فکر کند که با این کار چه ضررهایی متوجه او و خانواده‌اش خواهد شد، چه مقدار از مال او تلف خواهد شد، و سرانجام اگر به اعتیادهای دیگر کشیده شود دنیا و آخرت او را بر باد خواهد داد، همان پک اول را به سیگار نخواهد زد.در روایات هم آمده است که از فواید تفکر در عواقب کارها، مصونیت از افتادن در مهلکه است.

این مسأله را می‌توان به گناهان و معاصی هم سرایت داد. اگر انسان در مواجهه با گناهانْ اندکی فکر کند که انجام این گناه به کجا خواهد انجامید و چه مشکلاتی می‌تواند برای او در پی داشته باشد خود را کنترل کرده، از عواقب سوء آن در امان می‌ماند.اگر انسان در هنگامه مواجهه با منظره‌ای که نباید به آن نگاه کند، اندکی به نتایج سوء این نگاه بیاندیشد می‌تواند خود را کنترل کرده، از مشکلات آن در امان بماند، اما اگر به آثار سوء آنْ فکر نکند و تنها به دنبال لذت لحظه‌ای آن باشد، این عمل را تکرار خواهد کرد و به تدریج به این عمل زشت عادت کرده، به گناهان بزرگ‌تر و آلودگی‌های بیشتری مبتلا می‌شود.

بدون شک مبدأ تمام آلودگی‌ها و جنایت‌های جنسی از یک نگاه شروع می‌شود. اگر انسان نگاه خویش را کنترل کند از بسیاری آلودگی‌ها در امان می‌ماند.

تنها به کارهای خوب فکر کن!بعد از این‌که با مفهوم فکر آشنا شدیم و آثار نیکوی آن را دانستیم نوبت به این مسأله می‌رسد که درباره چه موضوعی فکر کنیم؟ انسان درباره هر چیزی می‌تواند فکر کند، اما باید بدانیم که تفکر در هر موضوعی خوب نیست. از امیرالمؤمنین علیه‌السلام نقل شده است: «من کثر فکره فی المعاصی دعته إلیه؛5 کسی که زیاد به گناهان فکر می‌کند به سوی آن‌ها کشیده خواهد شد.»

کسی که مرتب به گناهان فکر می‌کند، خواه مرور گناهانی باشد که خود انجام داده و خواه اندیشه در گناهان دیگران باشد، به تدریج این افکار او را به گناه می‌کشاند. در نقلی دیگر آمده است: «من کثر فکره فی اللذات غلبت علیه؛6 کسی که زیاد به لذت‌ها بیاندیشد آن افکار بر او غلبه خواهد کرد و او را به عمل وادار می‌کند.»در برابر، اندیشه در کارهای خوبْ انسان را به انجام کار خوب می‌کشاند. در روایات آمده است: «التفکر فی الخیر یدعو إلى العمل به و الندم على الشر یدعو إلى ترکه؛7 تفکر در کارهای خیر انسان را به انجام آن کارها می‌کشاند و پشیمانی از کارهای شر، انسان را به ترک آن اعمال فرامی‌خواند.» اگر توفیقی باشد جلسه آینده در این باره بیشتر صحبت می‌کنم.

پی نوشت:

1 . بحارالانوار، ج68 ص327.

2 . غرر الحکم، انتشارات دفتر تبلیغات، ج 1 ص 57 ح 573.

3 . زمر، 23.

4 . مریم، 58.

5 . غرر الحکم، انتشارات دفتر تبلیغات، ج 1 ص 186 ح 3543.

6 . همان، ح 3564. 

7 . مجموعه ورام، انتشارات مکتبة الفقیه، ج 1 ص 251 باب التفکر.

منبع: پایگاه آیه الله مصباح یزدی

ادامه مطلب
سه شنبه 20 تیر 1391  - 5:56 PM

 هنر محبت همین است که آن چنان ذهن را تسخیر می‌کند که دیگر جایی برای توجه به خود باقی نمی‌گذارد. اگر ما به خدا و اولیای او این‌گونه محبت پیدا کنیم بسیاری از بار سفر را بسته‌ایم.

 
خبرگزاری فارس: استمرار توجه به محبوب، راه تقویت محبت

 

 

مقدمه

نکته‌ای که در این جلسه به آن می‌پردازم در باره رفتارهایی است که از محبت برمی‌خیزد و انگیزه شخص از انجام آن‌ها نه لذت است و نه حتی مصلحتی. گاهی چنین محبت‌هایی در شکلی خاص می‌تواند بهترین کمک برای تصمیم‌گیری صحیح در راه بندگی خدا باشد. محبت به خدای متعال و به کسانی که خداوند آن‌ها را دوست دارد عاملی بسیار قوی برای ایجاد انگیزه رفتار صحیح در انسان است.

به عنوان مقدمه باید عرض کنم: معمولا محبتْ دفعتا حاصل نمی‌شود، بلکه تکرار اموری که خوشایند انسان است به تدریج حالتی ثابت در او ایجاد می‌کند، به

گونه‌ای که علاقه‌مند می‌شود همیشه با امر مطلوب و محبوب خود ارتباط داشته باشد و هر چه این ارتباط عمیق‌تر شود بیشتر او را ارضا می‌کند.هنگامی‌که محبت در وجود انسان ثابت و شدید شود دیگر لازم نیست انسان برای انجام کار مربوط به محبوب خود، چندان فکر کند، بلکه خود به خود به دنبال آن کار می‌رود و اگر بنا باشد تدبیری بیاندیشد و تلاشی کند باید برای منصرف شدن از آن کار صورت دهد. محبت شدید نظیر جاذبه‌ای نامرئی، انسان محب را به دنبال خود می‌کشد و مجال فکر کردن به او نمی‌دهد.

اولیای خدا چنین حالتی نسبت به خدای متعال دارند. اگر محبت خدا و اولیای خدا در دل انسان رسوخ پیدا کند این محبت بهترین انگیزه انسان برای انجام کاری خواهد شد که آن‌ها دوست دارند. هنگامی که انسان کسی را دوست داشته باشد به طور طبیعی علاقه‌مند است کاری انجام دهد که او دوست دارد.

 

کیمیای محبت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

در جلسه گذشته عرض کردیم که عامل تعیین‌کننده برای انسان در انتخاب کار، وجود نحوه‌ای از لذت است و انسان کاری را انجام می‌دهد که برای او خوشایند باشد، حتی عاشقْ ناخودآگاه از کار خود لذت می‌برد، اما ذکر این نکته هم لازم است که لذت عاشق بدین جهت است که او در عمق دل خود از رضایت محبوب احساس خوبی دارد، بدین معنا که از لذت بردن او لذت می‌برد، اما در بخش آگاه ذهن خویش اصلا به خود فکر نمی‌کند و به دنبال لذت خویش نیست،بلکه به دنبال انجام کاری است که محبوب دوست دارد، گرچه به ضرر او باشد یا برای او سختی و گرفتاری داشته باشد، و هنر محبت همین است که آن چنان ذهن را تسخیر می‌کند که دیگر جایی برای توجه به خود باقی نمی‌گذارد.

اگر ما به خدا و اولیای او این‌گونه محبت پیدا کنیم بسیاری از بار سفر را بسته‌ایم. بی‌جهت نیست که در روایات تأکید فراوانی بر کسب محبت اهل بیت علیهم‌السلام و ثواب و فضیلت آن شده است.در روایات آمده است که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: چون روز قیامت شود دخترم فاطمه بر ناقه‏اى از ناقه‌‏هاى بهشت به محشر رو کند ... و جبرئیل مهار آن ناقه را گرفته و با بانگ بلند فریاد زند دیده بر هم نهید تا فاطمه دختر محمد صلی‌الله‌عیله‌وآله بگذرد! ... و فاطمه خود را در برابر عرش پروردگارش جل جلاله رسانده، از ناقه فرود می‌آید و می‌فرماید:

معبود من و سید من ... ذریه من و شیعیان من و شیعیان ذریه‏ام و دوستانم و دوستان ذریه‏ام را دریاب! پس ناگاه از طرف خداوند جل جلاله ندا رسد: کجایند ذریه فاطمه و شیعیان و دوستان او و دوستان ذرارى او؟ و آنان در میان فرشتگان رحمت پیش می‌آیند و فاطمه سلام‌الله‌علیها رهبر آن‌ها گردد تا آن‌ها را وارد بهشت کند.»1

 

استمرار محبت تا روز قیامت، شرط شفاعت

در این باره چند مسأله مطرح است. یکی بحث اعتقادی است که اگر بهشت در سایه اطاعت خدا حاصل می‌شود، چگونه محبت یکی از بندگان خدا چنین تأثیری دارد و همه معادلات را بر هم می‌زند؟ آیا واقعا اگر کسی مرتکب انواع و اقسام گناهان شده باشد، اما محبتی به اهل بیت علیهم‌السلام داشته باشد بدین صورت که در این روایت آمده وارد بهشت می‌شود؟

به این سؤال به طور اجمال می‌توان این‌گونه پاسخ داد که روز قیامت کسانی وارد بهشت می‌شوند که بالفعل محبت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها را داشته باشند. چراکه ممکن است انسان زمانی محبتی داشته باشد، اما بعد این محبت از او سلب شود. پس هر کسی محبتی دارد نمی‌تواند اعتماد داشته باشد که حتما وارد بهشت می‌شود. شرط ورود در بهشت این است که این محبت را تا آن روز حفظ کند.

علاوه براین ممکن است انسان تا آن زمان، در عالم برزخ و مواقف قیامت مبتلا به سختی‌هایی شود که آلودگی‌های او را پاک کنند. بنابراین ممکن است کسانی اهل محبتِ اهل‌بیت بوده درعین حال مبتلا به معصیت هم باشند، اما سختی‌هایی که متحمل می‌شوند آلودگی‌های آن‌ها را پاک می‌کند؛ نظیر طلایی ناخالصی که آن‌قدر آن را حرارت می‌دهند تا ناخالصی‌های آن به تدریج جدا شود.

در واقع محبت به اولیای خدا می‌تواند انسان را به بهشت ببرد، اما طبعا شرایطی دارد و این مسأله منافاتی با سایر اعتقادات ما ندارد. از جمله این مسأله منافاتی با این آیه شریف ندارد که می‌فرماید: فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ * وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ؛2 چراکه محبان اهل‌بیت علیهم‌السلام آثار اعمال خود را کم یا بیش در دوران برزخ و مواقف قیامت گذرانده‌اند و تنها جوهر محبت برای آن‌ها باقی مانده و این جوهر است که کارساز است.

 

تهمتی ناروا به شیعه

مسأله دوم این است که بعد از این‌که دانستیم محبت اهل‌بیت علیهم‌السلام نجات‌بخش است، می‌خواهیم بدانیم که محبت به ولی خدا چگونه باعث آمرزش آن همه گناهان می‌شود؟ افراد کم معرفت گمان می‌کنند شفاعت و محبت اهل‌بیت علیهم‌السلام – نعوذ بالله - شبیه به یک دستگاه پارتی‌بازی است که کسی را که استحقاق مقامی را ندارد با پایمال کردن حق دیگران به آن مقام می‌رساند. این همان تصوری است که مشرکان نسبت به معبودهای خود داشتند و در این زمان وهابیت چنین تصوری را به شیعه نسبت می‌دهد.

 

آثار تکوینی محبت

درجواب، اجمالا عرض می‌کنم که حقیقت مسأله این است که کارهای ما پیش از ورود به صحنه حساب و محشر، آثاری را ایجاد می‌کنند در یکدیگر تاثیر و تاثر دارند. آیات و روایات فراوانی به این مسأله تصریح می‌کنند، مانند آیات و روایاتی که اشاره به حبط برخی أعمال به وسیله برخی دیگر دارند. کسی که عمری عبادت کرده، اگر در آخر عمر مرتد و کافر شد تمام اعمال وی نابود می‌شود (حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ).3

برعکس، اگر کسی عمری گناه کرده باشد و در آخر عمر واقعا توبه کند همه گناهانش آمرزیده می‌شود. قرآن تعبیری بالاتر از آمرزش برای ایشان به کار برده، می‌فرماید: أُوْلَئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ.4 در توضیح این معنا می‌توان گفت:‌ کارهای بد انسان در روح او ظلمتی ایجاد می‌کنند که او را به طرف جهنم می‌کشاند که دار ظلمت است. در برابر، کارهای خیر نورانیتی در روح انسان ایجاد می‌کنند که او را به طرف بهشت می‌کشاند که دار نور و سرور است. کارهای نیک همچون نوری بر ظلمت کارهای بد می‌تابد و آن‌ها را نابود می‌کند. همچنین گاه ظلمت کارهای بد، نور اعمال خوب را از بین می‌برد.

البته این مسأله، کلیت ندارد. چراکه نور و ظلمت انواعی مختلف دارند و هر نوری در هر ظلمتی و برعکس، اثر نمی‌کند، اما نورهایی هم وجود دارد که هر ظلمتی را از بین می‌برند. عشق‌ورزیدن به اهل‌بیت صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین آن چنان نورانیتی در روح انسان ایجاد می‌کند که می‌تواند ظلمت‌ها را به کلی نابود کند، که البته گاه شرایطی هم دارد.

برخی از محبان اهل‌بیت علیهم‌السلام بواسطه سختی قبض روح آلودگی‌های آن‌ها پاک شده، نورانی می‌شوند و از دنیا می‌روند، اما برخی که مرتکب گناهان بیشتری شده‌اند باید مدت‌ها در عالم برزخ سختی بکشند تا به تدریج آلودگی‌های آن‌ها از بین برود و اگر تا روز قیامت که محل حساب نهایی است، محبت اهل‌بیت باقی بماند همه آثار دیگر از بین می‌رود.

به طور خلاصه می‌توان گفت:‌ بر اثر محبت ارتباطی روحی بین محب و محبوب پدید می‌آید و شاید به همین جهت است که در قرآن دو واژه «یحبهم و یحبونه» غالبا توأم هستند. هنگامی‌که انسان ارتباطی روحی با شخصی برقرار می‌کند اگر آن شخص روح خبیث و جهنمی داشته باشد او را به طرف جهنم می‌کشاند و بعد از مدتی معاشرت و ارتباط با او هنگامی‌که به خود نگاه می‌کند می‌بیند که گویا از آسمان به زمین سقوط کرده است.

در برابر، محبت به روحی پاک و الهی، باعث ارتباط با او و عروج به سمت خدا می‌شود. شاید بهترین تعبیری که در تعریف محبت بتوان به کار برد این است که محبت جاذبه است و مانند مغناطیس محب را به سمت محبوب می‌کشاند. اختیارِ این رابطه تا حدی به دست انسان است و در همان حد می‌تواند عوامل آن را تقویت یا تضعیف کند که البته این مرتبه از اختیار، محدوده کمی را دربرنمی‌گیرد. پس محبت کیمیایی عظیم است و با سایر عوامل دخیل در اعمال ما قابل مقایسه نیست.

ممکن است در ابتدا انگیزه انسان در برقراری ارتباط با ولی خدا، انگیزه‌ای الهی نباشد و انسان در حدی نباشد که خود بتواند آگاهانه انگیزه الهی داشته باشد، اما مقدمات آن به وسیله ارتباط با محبوبی الهی برای او فراهم شود. روایات فراوانی به این مضمون نقل شده است که شخصی در اثر هم سفر شدن با یکی از حضرات معصومان صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین و دیدن رفتارهای پر جاذبه‌ای از ایشان، بذر محبت آن امام معصوم در دل او کاشته شده است. این بذر کم‌کم رشد کرده، او را از دوستان و پیروان اهل‌بیت علیهم‌السلام قرار داده است.

 

استمرار توجه به محبوب، راه تقویت محبت

اکنون باید دانست چگونه می‌توان محبت به حضرت زهرا و اهل‌بیت علیهم‌السلام را در دل خویش افزایش داد. به تجربه دانسته‌ایم هنگامی‌که رفتار یا صفت خوبی را در کسی ببینیم گرچه برای ما نفعی هم نداشته باشد، فی‌الجمله محبت او در دل ما خواهد نشست. به دنبال این محبتِ اجمالی اگر زمینه‌ای فراهم شود که توجه به آن تکرار شود به تدریج قلب ما بر او تمرکز پیدا می‌کند.

اگر در ایام شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها یادی از فضایل ایشان کرده، در مصائب حضرتش اشک بریزیم و این رفتار بذری شود که در طول سال با توجه و تکرار، آن را رشد دهیم، لحظاتی، دقایقی، ساعاتی حتی روزهایی را قرار دهیم که جز به ایشان فکر نکنیم، این محبت به تدریج در قلب ما ثبات می‌یابد و در صورت تداومْ در یک شرایطی خاص به عشق منجر می‌شود.

از این رو باید سعی کنیم در گفتارمان، نوشته‌هایمان و در مجالس‌مان از ایشان یاد کنیم؛ آن کسانی که اهل ادبیات و شعر هستند مدح ایشان را بگویند، آن‌هایی که اهل مرثیه هستند مرثیه ایشان را بخوانند، در مصیبت‌شان گریه، و در شادی‌‌شان به خاطر آن‌ها اطعام و انفاق کنیم و مجالس و محله‌ها را چراغانی کنیم. هر قدر توجه به محبوب بیشتر شود محبت به او عمیق‌تر و ثابت‌تر خواهد شد و برعکس هرچه توجه انسان به محبوب کم شود به تدریج محبتش به او کم می‌شود.

هنگامی‌که اهل‌بیت علیهم‌السلام را به خاطر این‌که بندگان شایسته خدا هستند بیشتر دوست بداریم، این محبت موجب افزایش محبت ما به ذات اقدس الهی خواهد شد. چراکه افزایش محبت به آثار چیزی موجب می‌شود که جوهر این محبت به ذات آن شیء تعلق گیرد، و این همان کمالی است که همه خواهان آن هستند و عالی‌ترین مقامی است که در سایه محبت خدا و اولیای خدا کسب خواهد شد.

 

شفاعت، اثر تکوینی محبت

با این مقدمات روشن شد که شفاعت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها امری بی‌حساب و کتاب نیست، بلکه اذن الهی به ایشان برای شفاعتْ بدین خاطر است که شفاعت شونده به واسطه محبت به حضرت، ارتباطی با ایشان پیدا کرده که جذبه آن محبت اجازه نمی‌دهد از ایشان جدا شود و این رابطه قلبی، روح او را به روح حضرت متصل کرده است و موجب شده که جاذبه حضرت در آن ها اثر کند. این جاذبه حدی ندارد، همان‌طور که رحمت خداوند حد و مرزی ندارد.

اهل‌بیت علیهم‌السلام هدایت و شفاعت خویش را حتی از دشمنانشان هم دریغ نمی‌کنند، اما این هدایت و شفاعت در کسی اثر می‌کند که زمینه و شرایط لازم را داشته باشد، بدین معنا که رابطه‌‌ای با خوبی‌ها برقرار کرده باشد. پس مسأله شفاعت امری خارج از نظام علی و معلولی نیست و ربطی به پارتی‌بازی ندارد، بلکه ناشی از تاثیر عمیق محبت است.

اهل‌بیت نورالله هستند و کسانی را جذب می‌کنند و به سوی بهشت می‌برند که با آن‌ها سنخیتی داشته باشند. علامت این سنخیت دوستی اهل‌بیت علیهم‌السلام است. تعبیر تربیتی و عرفی این واقعیت این است که شفاعتْ پاداش محبت اهل‌بیت است، همان‌طور که در روایت خداوند خطاب به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها می‌فرماید: به خاطر تو آن‌ها را بخشیدم. یعنی به سبب محبتْ با تو مربوط شده و بدین وسیله به من که منشأ نور و رحمت هستم اتصال پیدا می‌کنند.

بی‌جهت نیست که خداوند گاه به خاطر عملی به ظاهر کوچک، گناهان فراوانی را می‌بخشد. ممکن است عملی به ظاهر کوچک باشد، اما جاذبه‌ای بسیار قوی داشته باشد. طبق روایات مستفیض کسی که نمازهای پنج‌گانه‌اش را به درستی انجام دهد گناهانش آمرزیده می‌شود.این آمرزش بدین خاطر است که انسان با خواندن نماز در واقع وجود خویش را با خداوند مربوط می‌سازد و این اتصالِ به منبع نور است که او را پاک می‌کند. همه کارهای خدا بر اساس حکمت است. بنابراین ما با استفاده از دستورات الهی باید روابط بین این اعمال و آن نتایجی را کشف کنیم که به ما وعده داده شده است و قدردان آن‌ها باشیم و سعی کنیم آن روابط را تقویت کنیم.آنچه که می‌خواهم از این مقدمات نتیجه بگیرم این است که کسی که درصدد تهذیب نفس و وصول به قرب الهی است هرچه بیشتر عوامل دخیل در رفتار خویش را بشناسد و با کیفیت استفاده از آن‌ها بیشتر آشنا شود، این آشنایی به او کمک خواهد کرد تا هم از نظر زمان، سریع‌تر به مقصد برسد و هم از نظر مراتب، مراتب عالی‌تری را کسب کند.

پی نوشت ها:

1 . بحارالانوار، ج 43 ص219.

2 . زلزله، 7 و 8.

3 . بقره، 217 و توبه، 69.

4 . فرقان، 70.

منبع:پایگاه آیت الله مصباح یزدی

ادامه مطلب
سه شنبه 20 تیر 1391  - 5:55 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 68

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 5827333
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی