به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

1.‌ اسمش را حسین گذاشتند

داخل خانه غلغله بود. سر و صدای میهمان‌ها همه جا پیچیده بود. همه خوشحال بودند. اما خوشحالی عبدالوهاب با بقیه فرق می‌کرد. قمر سلطان بعد از دو دختر و چند بچه دیگر که مرده به دنیا آمده بودند، برایش پسر زاییده بود. بچه را که گذاشتند توی دامن پدر بزرگ، دیگر از سر و صدا خبری نبود. پدر بزرگ توی گوش بچه اذان گفت و گردنبند پنچ تن را انداخت گردنش.

ـ‌اسم پسرم را حسین آقا می‌گذارم.

حالا صدای صلوات بود که توی خانه پیچید. نُقل‌هایی که می‌ریختند، توی سر و صورت کوچک حسین می‌خورد. انگار آن‌ها هم تولدش را تبریک می‌گفتند.

2.‌ همراه ملا معدنی در کوچه‌ها

محمدصادق ممتحنی معدن‌شناس بود و معروف بود به ملا معدنی. ملا را نه فقط مردم سبزوار که مردم روستاهای اطراف هم می‌شناختند. برای پیدا کردن معدن مجبور بود کیلومتر‌ها راه برود. برای همین هم حسین، گاهی همدم پدربزرگ توی این پیاده روی‌ها می‌شد. پدر بزرگ برای سرگرمی نوه‌اش شعر می‌خواند. بیشتر اشعار خودش بود. درباره معادن و مکان‌های تاریخی سبزوار. همه را توی یک دیوان جمع کرده بود. همان‌هایی که بعدها توی حمله ترکمن‌ها از بین رفت.

3. از امیرارسلان نامدار تا اشعاری در مورد امام حسین

شب‌ها را خیلی دوست داشت. هوا که تاریک می‌شد می‌نشست کنار مادر تا برایش کتاب بخواند. قصه‌های کلیله و دمنه، امیر ارسلان نامدار، اشعار امام حسین، حضرت علی‌اصغر و حضرت عباس آن‌قدر برایش تکرار شده بود که می‌دانست الان مادر چه کلمه ‌داستان یا شعر را می‌گوید. قمر سلطان، خواندن، نوشتن، و قرائت قرآن را قبل از هفت سالگی به پسرش یاد داد. برای همین، حسین توی مدرسه از خیلی‌هم‌کلاسی‌هایش جلو‌تر بود.

4.‌ کتک می‌خورد اما «نسیم شمال» می‌خواند

توی کوچه با بچه‌ها بازی می‌کرد. جثه‌اش کوچک بود. گاهی بهش زور می‌گفتند و کتکش می‌زدند. تازه با کتاب «نسیم شمال» آشنا شده بود. به همان سبک شعر می‌ساخت و آن‌هایی که زده بودنش را، مسخره می‌کرد. پدرش که به خاطر عمل اشتباه چشم، بینایی‌اش را از دست داده بود با شعر بیگانه نبود. متوجه طبع شعری پسر شده بود. خودش دست به کار شد و بعضی قواعد و اصول شعری و انواع سبک‌های هنری شعر را به او یاد داد. کتاب نصاب الصبیان را هم به پسرش داد تا با وزن‌های شعری آشنا شود.

5. گوشت هرچند پر بهاست ولی قلب‌ها جای گوشت بریان است

زمان رضاخان میرپنج وضعیت اقتصادی مردم بد بود. نیروهای متفقین هم که ریختند داخل ایران اوضاع بد‌تر شد. روسیه شمال ایران را گرفته بود و انگلیس جنوبش را. قحطی و گرانی بیداد می‌کرد. اوضاع بعضی شهر‌های خراسان خیلی وخیم بود. یک لقمه نان هم به زور پیدا می‌شد. نانی که خاک اره، ته سیگار و انواع و اقسام حشرات را می‌توانستی تویش پیدا کنی جز گندم! همین را اگر کسی پیدا می‌کرد کلاهش را می‌انداخت هوا. حسین هم توی شهرش این‌ها را دیده بود. غصه همین‌ها خونش را به جوش آورده و مجبورش کرده بود ناراحتی‌اش را توی اشعارش داد بزند.

نان گران است و غم فراوان است قند کمیاب و غصه ارزان است

گوشت هرچند پر بهاست ولی قلب‌ها جای گوشت بریان است

یک دل شاد نیست در ایران خلق را سیل خون بی امان است

6.‌ بریدن از احزابی که عدالت خواهی لقلقه زبانشان بود

آن زمان بازار احزاب سبزوار داغ بود. حزب توده، عدالت، دموکرات، ایران و ... . برو و بیای حزب توده اما چیز دیگری بود. معلم‌ها هم توی دبیرستان راحت تبلیغش می‌کردند و بچه‌ها را برای عضویت در آن تشویق می‌کردند. توی آن بلبشوی فرهنگی ـ سیاسی کسی چراغ راه بچه‌های نوجوان و جوان نبود. کسی نبود تا دست‌شان را بگیرد و راه را نشان‌شان دهد. حسین هم مثل خیلی از هم سن و سال‌های خودش گول شعار‌های قشنگ‌شان را خورده بود. چند وقتی ‌رفت جلسات حزب توده، حتی برای کارگران و محرومان هم شعر ‌گفت.‌

در کشوری که کس نشناسد بهای کار، بیچاره کارگر چه کند با خدای کار

از صبح تا به شام کشد رنج و عاقبت، جز ناسزا و زشت نبیند سزای کار

ارباب کار مزد دهد گر به کار‌گر، از بهر بندگی دهدش نز برای کار

خواهم ز حق که دست توانای کارگر، گیرد گلوی ناحق فرمانروای کار

نی نان و نی لباس، نه قانون نی اساس، بنگر که تا چه پایه رسیده جفای کار

جز انقلاب! درد به درمان نمی‌رسد ای کارگر به پا که بگیری بهای کار

...

اما وقتی فهمید شعار عدالت‌خواهی و حمایت از محرومان ‌فقط لقلقه زبان‌شان است، ول‌شان کرد.‌ چند حزب دیگر را هم مزه کرد، اما هیچ وقت عضو این احزاب نشد. بعد از کودتای بیست و هشت مرداد بود که عده‌ای از سران حزب توده را دستگیر کردند. عده‌ای‌‌شان هم پا گذاشتند به فرار. کم‌کم ماهیت احزاب برایش روشن ‌شده بود.

خودش گفت «وقتی دیدم سرشان توی آخور دیگری است، از آن‌ها بریدم.» بریده بود که علیه حزبی که قبلاً رفت و آمد زیادی آن‌جا داشت شعر گفت:‌

آنان که انحطاط وطن آرزو کنند، یاران ظاهرند که کار عدو کنند

بر سینه سنگ توده زنند از برای خویش، شاید ازین معامله آبی به جو کنند

حامی مستمند و طرفدار کارگر خویش، بر مذاق توده همی گفتگو کنند

گُرگند گر به صورت میشند جلوه‌گر، ابلیس را ز حیله خود چاره‌جو کنند

خواهند تا که با کمک حرف‌های پوچ، صد نیشتر به پیکر ایران فرو کنند

خواهند در لفافه تعدیل کار و مزد، کاخ امید ما همه را زیر و رو کنند

این خائنان پست ندارند آبرو، کی بهر ما و تو طلب آبرو کنند

از من بگو به توده‌چیان دغل اگر، درزی گرند جامعه خود را رفو کنند

ما را بهشت وعده نمودند بهر خود، سوراخ موش از چه سبب جستجو کنند

7. بازگشت به معنویت

از همه افراد و گروه‌ها خسته شده بود. می‌گفت هر کدام از این‌ها ابلیسی بودند در لباس انسان، که فریب‌مان دادند. محرم که شد رفت تکیه عطار‌ها. به پایه چادر تکیه داد و گوشش را سپرد به حرف‌های آقا شیخ حسین نوری که داشت درباره علوم و اختراعات جدید صحبت می‌کرد. از تلویزیون می‌گفت که تصاویر را ضبط می‌کند و هر جایی که بخواهد پخش می‌کند.

بعد رفت سراغ نامه اعمال و اینکه «‌انسان عبث آفریده نشده و تمام اعمال و رفتارش ثانیه به ثانیه ضبط می‌شود.» این را که گفت، انگار به حسین برق دویست وات وصل کرده باشند. خیلی ناراحت شد. ناراحت که چرا درباره اسلام درست مطالعه نکرده. مجله مکتب اسلام و بعضی کتاب‌های دیگر را خوانده بود اما نه دقیق و عمیق. خودش اسم این دوره زندگی‌اش را گذاشت «بازگشت به معنویت.» هر منبع دینی‌ای که می‌رسید دستش می‌خواند. چند قرآن معنی‌دار و بسیاری از جلد‌های بحار‌‌الانوار را خرید تا مطالعه کند. رفت و آمدش به مجامع مذهبی بیشتر شد. خانه حاج آقای فخر هم پاتوقش شده بود. توی همین دوره بود که اشعارش، بیش از پیش رنگ و بوی دینی گرفت. شعری درباره غدیر، چارپاره‌ای درباره نماز و قصاید و غزلیاتی با اشارات مذهبی.‌

8. مردی که اسلام منهای سیاست را هضم نمی‌کرد

تازه با انجمن تبلیغات اسلامی سبزوار آشنا شده بود. چند باری در جلسات‌شان شرکت کرد. اما فعالیت آن‌ها را نپسندید. توی همان جلسات اسم انجمن حجتیه را شنید. رفت جلسات آن‌ها. گاهی برای‌شان شعر می‌خواند. اشعار  انقلابی و ضد رژیم. یک بار که آقای حلبی آمده بود سبزوار، حسین شعری برای امام زمان(عج) خواند. آقای حلبی خیلی خوشش آمد که دعوتش کرد بیاید نیشابور.

ـ فردا به نیشابور می‌رویم. با ما بیایید.

توی یک خانه بزرگ و مجلل از آن‌ها پذیرایی کردند. گله به گله آدم نشسته بود. نوبت شعرخوانی حسین رسید.

بسته دارد لب من دشمن تَردامن تا برِ دوست نگویم سخن از دشمن

راز‌ها دانم در پرده و نتوانم پرده برداشتن از راز نهانی من

بس که در پرده سخن گفتم و کس نشنود خود همان به که ز گفتار شوم الکن

. . .

شاعری خادم خلقم نتوانم کرد کسوت بندگی بی‌هنران بر تن

تا نیاساید از دست ستم مظلوم مر مرا نیست از اظهار حق آسودن

کیست ظالم که ز پرواش سخن گویم من نه آنم که به فرمانش نهم گردن

من حمیدم نه ستایش‌گر هر محمود حق پرستم نه ستاینده اهریمن

قصیده‌اش که تمام شد نشست. آقای حلبی ازش خواست که قندان را به او بدهد. اما انگار قضیه چیز دیگری بود.

ـ ما بنا نداریم با این بابا در بیفتیم.

این‌ها را در گوش حسین گفت. حسین رفت توی فکر. این حرف برایش زنگ خطر بود. او اسلام منهای سیاست را هضم نمی‌کرد. اصلاً نمی‌خواند با آن چیزی که از زندگی ائمه خوانده بود. چقدر دقیقه‌های آخر جلسه‌برای حسین طولانی شده بود. دقیقه‌هایی که داشتند آخرین ثانیه‌های حضورش در جلسات انجمن را ثبت می‌کردند.

9. مبارزی که پول حمام هم نداشت

گفتن شعر سیاسی ـ اجتماعی، بدون درد‌سر نمی‌شد. باید پیه همه چیز را به خودت می‌کشیدی. از اخراج از اداره فرهنگ (آموزش و پرورش فعلی) و مخفی شدن در اسفراین بگیر تا کار در معدن کرومیت و منگنز و حتی اجاره حمام! اما حسین آدمی نبود که آرام بشیند. بعد از مشکلات زیاد و عوض کردن چند شغل، توی بانک بازرگانی (تجارت امروز) سبزوار استخدام شد.

تازه کار ثابتی پیدا کرده بود. کارمند ارشد شدن و بعد هم رسیدن به معاونت شعبه در همان سال اول، حسادت خیلی‌ها را غلغلک می‌داد. یکی از هم‌کارانش توی حساب‌های بانکی دست برده بود. محرمانه گزارشش را فرستاد تهران. بازرس که آمد حالی‌اش کرد مشکل بزرگ‌تر از این حرف‌هاست و دست خود رئیس هم به این خراب‌کاری‌ها آلوده است. گفت اگر از این‌جا نروی برایت پاپوش درست می‌کنند و می‌اندازنت بیرون. حسین هم دست زن و بچه‌اش را گرفت و راهی تهران شد. کار‌های استخدامش در شعبه مرکزی بانک بازرگانی تهران را هم، همان بازرس درست کرد.

10.‌ در تهران پاتوقش مسجد آیت‌‌ الله طالقانی بود

با شروع نهضت امام در سال 42، اشعار حسین هم حال و هوای تازه‌ای پیدا کرد. برای خلاصی از شر ساواک، اشعارش را با نام حمید سبزواری امضا می‌کرد. امام که در تبعید بود اولین شعرش را برای مرادش گفت.

هنوزم شوق پرواز است گر بال و پری باشد به سر سودای آزادی است ما را تا سری باشد

گواهی می‌دهد رخساره از راز درون آری بسا آتش که پنهان در دل خاکستری باشد.

.

.

زمستان می‌فزاید شوق مرغان بهاری را بشاخ خشک بلبل را غم برگ و بری باشد

ستم همواره می‌سازد ره نشر عدالت را به هر جا رسم نمرود است پور آذری باشد

پایش هم که به تهران رسید رفت مسجد آیت الله طالقانی. همان جا بود که با بعضی از یاران امام آشنا شد. شب میلاد حضرت رسول‌(ص) رفت خانه آیت الله طالقانی. شعرش را که خواند، آقای طالقانی از پیشخدمتش خواست اندازه حسین را بگیرد تا برایش کت و شلوار بدوزد. شعر حسین بد‌جوری به دل آقای طالقانی نشسته بود.

حسین توی جلسات دکتر شریعتی هم شرکت می‌کرد. او را از سبزوار می‌شناخت و چند باری برایش شعر خوانده بود. درگذشت مشکوک دکتر، همه را شوکه کرد. جلسات یادبود زیادی برایش برگزار شد. حسین هم قرار بود در تهران، توی یکی از همین جلسات شعر بخواند. همانی که شب درگذشت دکتر سروده بود. او می‌گفت: علی از آن‌هایی بود که بعد از مرگش زنده‌تر شد.

خفتی چرا ای چشم بیدارت نخفته ای مرغ دل در جان هشیارت نخفته

پای طلب هرگز ز رفتارت نخفته یک دم زبان در کام دُر بارت نخفته

.

.

اما با رفتن یاران انقلاب، قرار نبود که حرکت این قطار کُند شود. حسین هم خوب این را می‌دانست که سوگنامه دکتر را با امید به روزهای روشن تمام کرده بود.

آن روز نزدیک است آری خرّم آن روز روزی که حق حاکم شود بر عالم آن روز

روزی که نی کسری شناسد نی جم آن روز فرخنده آن ساعت، خوش آن دم، بی‌غم آن روز

11. شهرت شعرهایش در میان انقلابیون

حرکت‌های مردمی روز به روز گسترده‌تر می‌شد. برای به ثمر نشاندن نهال انقلاب، هرکس هر چه در توان داشت دریغ نمی‌کرد.

حسین شعر‌های خود را به مداح‌ها هم می‌داد. آن‌ها هم در مناسبت‌های مختلف آن‌ها را می‌خواندند و روح عدالت‌خواهی و ظلم ستیزی که توی اشعار حسین موج می‌زد را به مردم انتقال می‌دادند.

چنان که باغ من آسیب باغبان دیده گمان مدار که از باد مهرگان دیده

شبی به محفل آزادگان درآی و ببین چه حادثات که این گله از شبان دیده

به کشتزار دلم سبزه‌ای نمی‌روید ز بس که لطمه ز پامال این و آن دیده

امیر قافله یار حرامیان گر نیست چرا تدارک تاراج کاروان دیده

حسین گاه و بی‌گاه در جلسات مخفیانه شاعران شرکت می‌کرد. شاهرخی، اوستا، سپیده کاشانی و مشفق کاشانی معمولاً پای ثابت این جلسات بودند. توی بعضی جلسات هم آقای خامنه‌ای شرکت می‌کرد. حالا دیگر خیلی از بچه‌های انقلابی اشعارش را می‌شناختند.

12. خمینی ای امام و ورود امام

امام رفته بود پاریس که حسین شعر «خمینی ای امام را» سرود. آن زمان اطلاعیه‌های امام را تکثیر می‌کردند و شبانه می‌انداختند داخل خانه‌های مردم. سخنرانی‌های امام هم روی نوار کاست ضبط می‌شد و دست به دست بین مردم می‌چرخید. بچه‌هایی که نوارها را تکثیر می‌کردند، آمده بودند پیش حسین که چند شعر بگوید تا طرف خالی نوار‌ها ضبط کنند. حسین هم شعر‌«خمینی ای امام» را به آن‌ها داد. حالا این شعر هم، کنار سخنرانی‌های امام دست به دست می‌چرخید.

***‌

چند روز بیشتر تا ورود امام باقی نمانده بود. بچه‌ها داشتند داخل حسینیه ارشاد سرود را تمرین می‌کردند. چند باری هم داخل خانه حسین تمرین کرده بودند. نتیجه اما چیزی نبود که می‌خواستند. قرار شد بروند خانه یکی از  بچه‌ها که امکانات صوتی بیشتری داشت.

همه پنجره‌ها را گرفتند تا صدا بیرون نرود. حتی درزهای کوچک را. تا صبح تمرین کردند. صبح مسئول گروه با صاحبخانه رفته بود نانوایی. نانوا آدم انقلابی‌ای بود.

ـ صدای‌تان همه کوچه را برداشته بود. مراقب باشید. تا الان هم که کسی سراغ‌تان نیامده خواست خدا بوده.

راست می‌گفت. انگار حواس‌شان نبود پشت کاخ نیاوران تمرین می‌کردند!

***

آقای شاهنگیان گروه را آماده کرد، امام وارد فرودگاه شده بود. همه نفس‌شان را توی سینه حبس کرده بودند.

خمینی ای امام خمینی ای امام

ای مجاهد، ای مظهر شرف

ای گذشته ز جان در ره هدف

چون نجات انسان شعار توست

مرگ در راه حق افتخار توست

...

مردم هم آرام، آرام این شعر را زمزمه می‌کردند. سرود به گوش‌شان آشنا بود. قبلاً روی نوار‌های سخنرانی امام شنیده بودند. اما این تنها کار گروه نبود. حسین که احتمال می‌داد امام، زمان ورود، به بهشت زهرا برود، شعر «برخیزید برخیزید» را هم برای شهدای انقلاب گفته بود. سرودی که توی بهشت زهرا، اشک خیلی‌ها را درآورد.

برخیزید، برخیزید، برخیزید، برخیزید

برخیزید ای شهیدان راه خدا

ای کرده بهر احیای حق جان فدا

کز قطره قطره خون پاک شما

می‌روید تا ابد در وطن لاله‌ها

برخیزید، برخیزید، برخیزید، برخیزید

برخیزید، رهبر آمد کنون در کنارتان

تا سازد غرق در بوسه خاک مزارتان

تا گیرد انتقام شما را ز اهرمن

باز آمد رهبر ما پی یاری وطن

برخیزید.... برخیزید.......

 

13. مردی که امام به شعرهایش توجه ویژه‌ای داشت

مرداد ماه 58 بود. امام آخرین جمعه ماه‌ رمضان را، روز قدس اعلام کرد. حسین هم به مناسبت پیام امام، شعر «هم‌پای جلودار» را سرود.

**‌*

حاج احمد آقا، حسین و آقای زورق را برای شام دعوت کرده بود. حسین هم که فرصت را مناسب دید، شروع کرد به گله و شکایت از اوضاع فرهنگی و عدم هماهنگی مسئولین و... . حاج احمد آقا اما او را آرام کرد و گفت: به جایش امام به کارهای شما توجه ویژه دارند‌. حسین یک لحظه خشکش زد. حاج احمد آقا ادامه داد که «روزی امام در حیاط قدم می‌زد. دقت که کردم، متوجه شدم به مطلب مهمی گوش می‌کنند.

رادیوی کوچکی دست‌شان بود که چسبانده بودند به گوش‌شان. جلو‌تر که رفتم تعجبم بیشتر بود. دست امام می‌لرزید. امام هم متوجه نگرانی من شده بود. رادیو را داد دستم و گفت: گوش بده. سرود «هم‌پای جلودار» بود. بعد خودشان توضیح دادند که سرود در مورد او و وظایف امت اسلامی است. گویا تعهد به جامعه اسلامی که در سرود آمده بود، امام را بی‌قرار کرده بود.»

***

اما حسین که موتور شعر‌های انقلابی‌اش تازه گرم شده بود، دفاع مقدس را هم عرصه دیگری برای بیان ارادتش به امام و انقلاب می‌دانست. او که همیشه اشعارش را از دل حوادث الهام می‌گرفت، نمی‌توانست آرام بگیرد و راهی جبهه‌ها شد.

خودش داستان اولین حضورش در جبهه را این‌طور تعریف می‌کند«خرمشهر در تصرف دشمن بود. می‌خواستم از نزدیک دلاوری‌های بچه‌ها را شاهد باشم. گفتند رفتن به آن جا امکان ندارد. اما پذیرفتند تا مرا نزدیک خرمشهر ببرند و به آبادان رفتم. با بسیجیان بودم و با خلق و خوی دلاورانه آن‌ها آشنا شدم. ... تحت تأثیر حالات شاعرانه‌ام که از بچه‌های جبهه ناشی می‌شد، همان‌جا در جبهه سرود «خجسته باد این پیروزی» را سرودم.» سرودی که با آزاد سازی خرمشهر در تلویزیون پخش شد و خیلی زود بر زبان مردم افتاد.

از صلابت ملت و ارتش و سپاه ما

جاودانه شد از فروغ سحر، پگاه ما

صبح آروز دمیده از کرانه‌ها

شاخه‌های زندگی زده جوانه‌ها

این پیروزی، خجسته باد این پیروزی

....

14. نامش حسین بود اما همه به نام «حمید سبزواری» می‌شناختندش

یکی از روز‌های سال 62 بود که حسین رفت دیدن آیت الله خامنه‌ای. دورانی که دیگر او را به تخلصش، «حمید سبزواری» می‌شناختند. بحث کشیده شد به اشعارش.

ـ آقا حمید، چرا کار‌های‌تان را چاپ نمی‌کنید؟

ـ حاج آقا، منتظر مقدمه‌‌ شما بر کتابم هستم!

این را حمید به شوخی گفت. اما خیلی جدی شنید که «من برای هیچ کس این کار را نکرده‌ام، ولی برای شما این کار را انجام خواهم داد.» حمید هم اشعارش را توی دو تا کتاب جمع کرد و رساند دست آقای خامنه‌ای. کتاب‌هایی که بعدها اسم‌ «سرود درد» و «سرود سپیده» را برای‌شان انتخاب کرد.

آقا اشعار را خوانده و مقدمه‌ای دو صفحه‌ای برای حمید نوشت. « ... شاعر گرامی ما آقای حمید سبزواری از پیشکسوتان و پیشروان این راه است. زبان فاخر در شعر حمید، با مضمون انقلابی و مکتبی، آمیزه‌ای مطلوب و ارزنده پدید آورده و مجموعه شعر او در دیوان معاصر فارسی، فصل رغبت‌انگیز و شایسته‌ای گشوده است.»

منابع:

کتاب حال اهل درد، انتشارات مرکز اسناد

کتاب از سبزوار تا سرزمین رؤیا، انتشارات سوره مهر

کیهان فرهنگی‌، شهریور 81‌، شماره 191

روزنامه جام جم، فریاد نامه‌ام رنگ چاپ ندید، 24 آذر 88

-------------------------------------------

نوشته: علیرضا اشرفی نسب

-------------------------------------------

ادامه مطلب
یک شنبه 30 مهر 1391  - 3:51 PM

 

  زهر یکی از مرگبارترین مارهای دنیا می‌تواند کلید نسل جدیدی از داروهای مسکن باشد؛ ترکیبات تسکین دهنده درد که از زهر مامبای سیاه آفریقایی استخراج شده، قدرتی به اندازه برخی از داروهای مخدر از جمله مورفین دارد.

خبرگزاری فارس: استفاده از زهر مار به عنوان داروی مسکن

 

  خبرآنلاین، زهر یکی از مرگبارترین مارهای دنیا می‌تواند کلید نسل جدیدی از داروهای مسکن باشد؛ ترکیبات تسکین دهنده درد موسوم به مامبالجین‌ها که از زهر مار مامبای سیاه آفریقایی استخراج شده است، قدرتی به اندازه برخی از داروهای مخدر از جمله مورفین دارد، بدون آنکه خطرات حملات تنفسی و سایر اثرات جانبی متداول داروهای مسکن را در خود داشته باشد.

به گزارش نشنال جئوگرافیک، مطالعات قبلی نشان داده است که زهر برخی از مارهای خاصی حاوی سمی است که می‌تواند با فعال‌سازی کانال‌های یونی حسگر اسید (ASICs) در سیستم عصبی مرکزی و جانبی، درد را از بین ببرد؛ آن بارون و همکارانش از مؤسسه داروشناسی سلولی و مولکولی فرانسه کشف کردند که با جداسازی پپتیدهایی که مامبالجین (Mambalgins) نامیده شده‌اند، می‌توان با هدف قرار دادن و باز داشتن ASICs خاصی در بدن درد را به حداقل رساند و یا حتی متوقف کرد.

مطالعه جدید این ایده را بر روی موش‌ها آزمایش کرده است؛ بارون به عنوان سرپرست گروه تحقیقاتی می‌گوید: «مسیرهای درد به خوبی در موش‌ها و انسان‌ها شناخته شده هستند، بنابراین ما می‌‌توانیم مطمئن باشیم که این پپتیدها بر روی انسان نیز مؤثر است؛ این نکته بسیار قابل توجهی است که از سم مرگبار یکی زهرآگین‌ترین مارهای دنیا می‌توان چنین چیزی به دست آورد.»

*استفاده از زهر به عنوان دارو

زهر مارها و سایر موجودات سمی مانند عنکبوت‌ها و عقرب‌ها مدت طولانی است که برای اهداف پزشکی مورد استفاده قرار می‌گیرد، و تحقیقات مدرن بر روی توسعه و استفاده از مواد سمی در صنعت داروسازی و ارائه آنها به بازار متمرکز شده است.

پیش از این کشف شده بود که ویژگی‌های زهر شاه‌کبرا، مار کله مسی، مار زنگی و افعی بر روی طیف وسیعی از امراض پزشکی، از مبارزه با لخته شدن خون تا کند کردن سرعت رشد سلول‌های سرطانی اثرگذار است.

زولتان تاکاس، خزنده‌شناس و سم‌شناس می‌گوید: «سم موجود در زهر حیوانات نرخ موفقیت قابل اطمینانی دارد که آنها را به داروهای مهمی مبدل می‌سازد؛ جای هیچ شکی درباره ادامه این راه وجود ندارد، چرا که بخش اعظمی از سم‌ها کماکان ناشناخته باقی‌مانده است.»

با وجود اینکه این پیشرفت عظیم دلگرم‌کننده است، تاکاس نسبت به انتظار توسعه سریع دارو برای استفاده انسانی هشدار می‌دهد؛ وی می‌گوید: «برای توسعه و ساخت یک داروی جدید، شما به 10 تا 15 سال زمان و 1 میلیارد دلار بودجه نیاز دارید؛ تازه آن موقع هم هیچ ضمانتی در کار نیست.»

برنامه بارون و همکارانش این است که یافته‌های خود را تا سطح مطالعات کلینیکی به پیش ببرند، اگر چه هرگونه پیشرفتی چندین سال زمان خواهد برد؛ با این وجود بارون می‌گوید که آنها اقدام به ثبت حق امتیاز کرده‌اند و شرکت تحقیقات دارویی کنترل درد Theralpha مشغول کار بر روی توسعه و گسترش ترکیبات مسکن این زهر است.

ادامه مطلب
یک شنبه 30 مهر 1391  - 3:49 PM

 

محققان دریافتند که خوردن فست‌فودها خطر ابتلا به افسردگی را بیش از ۵۰ درصد افزایش می‌دهد.

خبرگزاری فارس: فست‌فود‌ بخورید افسرده می‌شوید

 

 شفاف، افسردگی بیماری ناتوان‌کننده و شایع در سراسر دنیاست و شامل کاهش قدرت تفکر، کاهش اعتماد به ‌نفس و علاقه به فعالیت‌های طبیعی زندگی است.

افزایش شیوع افسردگی در کودکان و بزرگسالان در سال‌های اخیر زنگ‌خطری برای جوامع است؛ حدود 121 میلیون نفر در سراسر دنیا دچار این اختلال هستند؛ داروهای ضد‌افسردگی نیز غالباً تاثیر چندانی نداشته و تنها علائم بیماری را می‌‌پوشانند و با وجود استفاده گسترده از این داروها، هنوز شیوع این بیماری در حال افزایش است.

* فست‌فودها و خطر افسردگی

محققان دریافتند که خوردن فست‌فودها خطر افسردگی را بیش از 50 درصد افزایش می‌دهد؛ غذایی که ما می‌‌خوریم، مواد لازم برای متابولیسم، ساخت و ترمیم بافت‌ها و سلول‌ها، بویژه در مغز را تأمین می‌‌کند؛ بخش خاکستری مغز عمدتاً از اسیدهای چرب امگا- 3 ، DHA و EPA تشکیل می‌‌شود و این اسیدهای چرب فراوان‌ترین اسیدهای چرب با چند باند دوگانه در بافت‌های عصبی هستند.

وقتی رژیم غذایی ما مناسب نباشد و مواد ساختمانی لازم را بویژه در دوران رشد برای بدن تأمین نکنیم، بدن مجبور است از مواد در دسترس خود استفاده کند، برای مثال اگر رژیم ما حاوی مقدار زیادی چربی‌های مضر (که عمدتاً در فست‌فودها و غذاهای فرآوری شده هستند) و در عوض چربی‌های مفید کمتری باشد، بدن از همان چربی‌های مضر استفاده می‌‌کند.

براساس گزارش محققان، شیوع افسردگی در افرادی‌که بیشتر از غذاهای صنعتی و فرآوری شده مانند کیک‌ها، دونات‌ها و فست‌فودها مانند همبرگر،‌هات‌داگ و پیتزا استفاده می‌‌کنند، 51 درصد بیشتر است؛ گزارش شده که ابتلا به افسردگی با مقدار مصرف این نوع غذاها ارتباط دارد و هرچه میزان مصرف غذاهای آماده بیشتر باشد، خطر افسردگی نیز بیشتر خواهد شد.

* ویژگی افرادی ‌که بیشتر از غذاهای آماده استفاده می‌‌کنند

عمدتاً افرادی‌ که بیشتر از غذاهای آماده استفاده می‌‌کنند، ویژگی‌های خاصی دارند؛ معمولاً مصرف این نوع غذاها در افراد مجرد، بی‌تحرک و با عادات غذایی نادرست بیشتر است؛ به علاوه این افراد از مواد غذایی مفید مانند میوه، سبزی، مغزها، ماهی و روغن زیتون نیز به میزان کمتری استفاده می‌‌کنند و غالباً سیگار می‌‌کشند و اضافه وزن داشته یا چاق هستند.

چاقی خود می‌‌تواند زمینه‌ساز بروز مشکل افسردگی باشد؛ بنابر مطالعات انجام شده رابطه متقابلی بین چاقی و افسردگی وجود دارد؛ شیوع افسردگی در افراد چاق حدود 3 برابر افراد دیگر است؛ افراد چاق به علت تصویر ذهنی بدی که از شکل ظاهری بدن خود دارند، اعتماد به ‌نفس کمتری داشته و مهارت کافی در رویارویی با وقایع اجتماعی را نخواهند داشت.

از سوی دیگر، این افراد با بینش منفی اطرافیان و جامعه مواجه هستند؛ این عوامل باعث انزوا و کناره‌گیری افراد چاق از مناسبات اجتماعی و در نتیجه اختلالاتی نظیر افسردگی می‌‌شود.

* مشکلِ غذاهای آماده

غذاهای تجاری آماده یا غذاهای سرخ شده عمدتاً حاوی چربی‌های جامد و اسید چرب ترانس هستند که برای بدن مضرند؛ این چربی‌ها نه تنها خطر بیماری‌های قلبی را افزایش می‌دهند، بلکه با عملکرد طبیعی انتقال‌دهنده‌های عصبی در مغز تداخل یافته و فعالیت الکتریکی طبیعی مغز را که برای پیام‌رسانی لازم است، دچار اشکال می‌‌کنند.

کلام آخر: امروزه مدارکی وجود دارد که تغذیه مناسب می‌‌تواند به کاهش این مشکل کمک کند؛ غذاهای طبیعی که حاوی ویتامین‌های گروه B، اسیدهای چرب امگا-3 و روغن زیتون هستند، می‌‌توانند خطر افسردگی را کاهش دهند.

تغییر شیوه زندگی و داشتن تحرک بدنی و ورزش منظم روزانه علاوه بر آنکه در تغییر خلق بیماران افسرده و بهبود علائم روانی آنها اثرات مفید غیرقابل انکاری دارد، در ارتقای سلامت و کنترل وزن آنها نیز مؤثر است.

ادامه مطلب
یک شنبه 30 مهر 1391  - 3:48 PM

 

  مادر به فرزند در بند خود نوشت: عکس زیبایت که با دوستان گرفته بودی رسید. از عکس قبلی بهتر بود. سبیل هم داشتی، امیدوارم بیایی، آرزو دارم فوری عروسی برایت ترتیب دهم.

خبرگزاری فارس: آرزوهای یک مادر برای فرزند در بندش+ عکس

 

  دوران اسارت در زندان‌های رژیم بعث عراق از سخت‌ترین روزهای زندگی هم برای اسرا بود و هم برای خانواده‌های آنها . اسرایی که در بند بودند، زیر شکنجه‌های گوناگون جسمی و روحی و از سوی دیگر خانواده که از دور فرزند و بی‌خبری که به وجود می‌آمد نگران بودند. در اینجا نیز  نامه نگاری‌های آزاده‌ای به نام احمد یوسف زاده با مادرش را به صورت نمونه برای مخاطبین خود می‌آوریم.

 

بسمه تعالی

فرزندم احمدجان تصدقت گردم، حالت چطور است. با شما اسراء چه می‌کنند. بنویس من بدانم، من همه چیز را می‌دانم، حالم خوب است، نامه‌هایت مرتب می‌رسند، عکس زیبایت که با دوستان گرفته بودی رسید، تقریبا سرحال بودی از عکس قبلی بهتر بود. سبیل هم داشتی، امیدوارم بیایی، آرزو دارم فوری عروسی برایت ترتیب دهم.  از خدا می‌خواهم آرزویم را به جا بیاورد، حال حاضر که این نامه را می‌نویسم در جنگل گرگی هستم. آفتابی و امینه هم تشریف دارند، سلام زیاد می‌رسانند. باغت هم گل است امید دارم که با دوستان اسیرت بیایی و قدم بزنی. همه هم سن و سال‌های تو عروسی کرده‌اند ولی از مصطفی و یوسف خبری نیست. منتظرند تو بیایی

والسلام- مادرت

به نام خدا

مادر مهربانم سلام. از خدا سلامتی و تندرستی وجود عزیرت را خواهانم. مادرجان نامه‌ات رسید. آرزو کرده‌ای که من بیام و خلاصه... می‌خوام بگم همان چند تا را از خانه بیرون کن برای من هنوز خیلی زوده گرچه بقول تو سبیل دارم. برادرانم و عیال‌هایشان و خواهرم و یدالله دختردار را سلام برسان. نوکرتم ننه جون.

خداحافظ

آخرو

 احمدک مهد ایسف

20/9/64

توضیح امضاء :

مادرم به من که فرزند کوچکش بودم می گفت آخرو !

«احمدک مهد ایسف»، احمد پسر محمد پسر یوسف

ادامه مطلب
یک شنبه 30 مهر 1391  - 3:47 PM

 

برای شهیدان باید حیات حقیقی را در نظر گرفت. زیرا ارتزاق از ویژگی‌های موجود زنده و حقیقی است و چون خداوند درباره شهیدان گفته است که نزد پروردگارشان ارتزاق می‌کنند،لذا شهید نمی‌تواند زنده حقیقی نباشد.

خبرگزاری فارس: زندگی سر سفره خدا

 

اشاره:

ایثار و شهادت، جایگاه فوق‌العاده ارزشمندی در فرهنگ اسلام دارد. ایثار و گام برداشتن در راه شهادت، کرامت و عزّت انسان را تثبیت و تقویت می‌کند و روح متلاطم و پویای او را به نهایت کمال و اوج تعالی رهنمون می‌نماید. ایثار و شهادت، منشأ تربیت انسان جاودانه و جاودانگی انسان است و حقیقت وجود او را تبیین و تفسیر می‌کند. ماده شهد در قرآن کریم، 160 بار با مشتقّات مختلف ذکر شده است و احادیث متعدد روایت شده از پیامبر(ص) و ائمه اطهار (ع)، مسئله شهید و شهادت را چون میراثی عظیم به ما رسانیده است.

در آموزه‌های دین اسلام، «شهید» به معنای کشته در راه خدا، کسی است که پس از «جهاد اکبر»، موفق به حضور در «جهاد اصغر» در راه خدا شده است؛ این حضور باعث ایجاد صفای باطن و مقامات عرفانی در وی گردیده، لذا به مقام «شهادت» واصل می‌شود و به شهود کامل و حقیقی نائل می‌گردد و ملکوت جهان را با چشم حق مشاهده می‌کند و به همین جهت او را«شهید» نامیده‌اند.

فضیلت شهادت

در بیان مقام و درجات عالی شهدا و فضیلت شهادت و اجر عمل آن‌ها، احادیث فراوانی از ائمه معصومین (ع) نقل شده است. رسول گرامی اسلام (ص) فرمودند: نیروهای رزمنده هنگامی که تصمیم به شرکت در جنگ می‌گیرند، خداوند مصونیت آن‌ها را از آتش تضمین می‌کند و چون آماده جنگ شوند، فرشتگان به وجود آن‌ها افتخار می‌کنند ... خداوند چهار هزار فرشته را برآن‌ها می‌گمارد تا از جلو و پشت سر، آنان را محافظت نمایند. کار نیکی انجام نمی‌دهند مگر اینکه مضاعف شود.

در مقابل هر روز حضور در جبهه، ثوابی برابر عبادت هزار مرد عابد برای ایشان می‌نویسند. چون با دشمن روبه‌رو می‌شوند، قلم همه اهل دنیا از درک ثواب آن‌ها عاجز است و چون به مبارزه با دشمن می‌ایستند و تیرها را آماده نشانه رفتن به دشمن می‌کنند و با آنان درآویزند، فرشتگان بال‌های خود را بر سر آن‌ها می‌گسترانند و برای پیروزی و ثابت‌قدمی آن‌ها دعا می‌کنند. ... مرحبا به روح پاکی که از بدنی پاک و مطهر خارج شد، بشارت باد بر تو، کرامت‌ها و نعمت‌هایی که هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده است و بر قلب هیچ کسی خطور نکرده است.1

پیامبر عزیز اسلام (ص) فرمود: مَا مِنْ قَطْرَةٍ  أَحَبَّ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ قَطْرَةٍ دَمٍ فِی سَبِیلِ اللَّهِ2؛ هیچ قطره‌ای نزد خداوند عزیز و بزرگ، محبوب‌تر از قطره خونی که در راه خدا ریخته شود، نیست.هیچ وقت خون شهید هدر نمی‌رود، خون شهید به زمین نمی‌ریزد و هر قطره‌اش به صدها قطره و هزارها قطره، بلکه به دریایی از خون تبدیل می‌گردد و در پیکر اجتماع وارد می‌شود.

پیامبر عزیز اسلام (ص) فرمود: مَا مِنْ قَطْرَةٍ أَحَبَّ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ قَطْرَةٍ دَمٍ فِی سَبِیلِ اللَّهِ2؛ هیچ قطره‌ای نزد خداوند عزیز و بزرگ، محبوب‌تر از قطره خونی که در راه خدا ریخته شود، نیست.هیچ وقت خون شهید هدر نمی‌رود، خون شهید به زمین نمی‌ریزد و هر قطره‌اش به صدها قطره و هزارها قطره، بلکه به دریایی از خون تبدیل می‌گردد و در پیکر اجتماع وارد می‌شود.

شهید با خون خود در کالبد جامعه روح حرکت و حماسه می‌آفریند و جامعه را از سکون و رکود باز می‌دارد. استاد مطهری می‌نویسد: بزرگ‌ترین اثر شهید، حماسه آفرینی اوست. در ملت‌هایی که روح حماسه، مخصوصاً حماسه الهی می‌میرد، شهید آن حماسه مرده را از نو زنده می‌کند، لذا اسلام همیشه نیازمند به شهید است، حماسه‌های جدید و آفرینش‌های تازه.3

همچنان پیامبر گرامی اسلام (ص) فرموده‌اند: ما من احد یدخل الجنة فیتمنّی ان یخرج منها الا الشهید فانه یتمنّی ان یرجع فیقتل عشر مَرّات مما یری من کرامة الله4؛ هیچ کس از افرادی که وارد بهشت شده باشند، آرزوی برگشتن به دنیا را نمی‌کند، مگر «شهید»‌ که آرزو دارد به دنیا برگردد و ده بار «شهید»‌ شود و این به خاطر کرامت‌هایی است که «شهدا»‌ در هنگام «شهادت» نزد خدا مشاهده می‌نمایند.

اهمیت شهید به قدری است که وقتی پیامبر (ص)، تسبیحات اربعه را به فاطمه زهرا (س) تعلیم داد، آن حضرت از تربت حمزه سیدالشهداء (ع)، تسبیح ساخت و با این عمل خود به قداست شهید و جاودانگی او رسمیت بخشید. امام صادق (ع) فرمودند: إِنَّ السُّجُودَ عَلَی تُرْبَةِ أَبِی عَبْدِاللَّهِ (ع) یَخْرِقُ الْحُجُبَ السَّبْعَ5؛ سجده بر تربت حسین (ع)، حجاب‌های هفتگانه را پاره می‌کند. اگر انسان ارزش شهید را درک کند، خاک تربت او به نمازش ارزش می‌دهد.

حیات جاویدان

شهید با اهدای جان خود به جاودانگی می‌رسد و زندگی خویش را از سطح ظاهری بالا می‌برد. خداوند کریم می‌فرماید: وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون‏ (آل عمران /169)؛ (ای پیامبر!) هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مردگانند! بلکه آنان زنده‏اند و نزد پروردگارشان روزی داده می‏شوند.در صحیفه نور می‌خوانیم:شهداء، شمع محفل دوستانند، شهداء در قهقهه مستانه‌شان و در شادی وصولشان، عند ربهم یُرزقون‌اند و از نفوس مطمئنه‌ای هستند که مورد خطاب «فَادْخُلی‏ فی‏ عِبادی وَ ادْخُلی‏ جَنَّتی»‏ پروردگارند.

اما مراد از حیات شهیدان که خداوند در قرآن فرموده، چیست؟ در ذیل آیه 154 سوره بقره تحت عنوان «و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاء ولکن لاتشعرون» که به زنده بودن شهیدان اشاره کرده علامه طباطبائی در تفسیر این آیه چنین مرقوم داشتند: مراد از حیات در آیه شریفه حیات حقیقی است، حیاتی سعیده است، نه صرف حیاتی است که خداوند تنها مؤمنین را به آن احیاء می‌کند و در نهایت معنای آیه این طور می‌شود:به کسانی که در راه خدا کشته شده‌اند مرده مگویید و آنان را فانی و باطل نپندارید که آن معنایی که از دو کلمه مرگ و حیات در ذهن شما هست بر مرگ آنان صادق نیست، چون مرگ آنان آن طور که حسن ظاهر بین شما درک می‌کند به معنای بطلان نیست، بلکه مرگ آنان نوعی زندگی است، ولی حواس شما آن را درک نمی‌کند.6

شهادت و کمال نیکوکاری

قرآن کریم، می‌فرماید: لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّی تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّون‏ (آل عمران /92)؛ هرگز به (حقیقت) نیکوکاری نمی‏رسید، مگر اینکه از آنچه دوست می‏دارید، (در راه خدا) انفاق کنید. و در سوره «هل اتی» که سند عظمت و شکوه ائمه اهل بیت (ع) است، رمز این عظمت را در انفاق آنچه که مورد علاقه آنان بود معرفی می‌کند و می‌فرماید: وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی‏ حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیرا (انسان/31)؛ و غذای (خود) را با این‌که به آن علاقه (و نیاز) دارند، به «مسکین» و «یتیم» و «اسیر» می‏دهند!

اهمیت شهید به قدری است که وقتی پیامبر (ص)، تسبیحات اربعه را به فاطمه زهرا (س) تعلیم داد، آن حضرت از تربت حمزه سیدالشهداء (ع)، تسبیح ساخت و با این عمل خود به قداست شهید و جاودانگی او رسمیت بخشید. امام صادق (ع) فرمودند: إِنَّ السُّجُودَ عَلَی تُرْبَةِ أَبِی عَبْدِاللَّهِ (ع) یَخْرِقُ الْحُجُبَ السَّبْعَ5؛ سجده بر تربت حسین (ع)، حجاب‌های هفتگانه را پاره می‌کند. اگر انسان ارزش شهید را درک کند، خاک تربت او به نمازش ارزش می‌دهد.

تفسیر نمونه در توضیح این آیه نوشته است: اطعام کردن آن‌ها ساده نیست، بلکه توأم با ایثار در هنگام نیاز شدید است؛ یعنی در عین اینکه علاقه به طعام‏ دارند، آن را انفاق می‏کنند و به این ترتیب شبیه چیزی است که در آیه لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّی تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ (آل عمران/92) است؛ به نیکوکاری نمی‏رسید تا از آنچه دوست دارید، انفاق کنید.7بالاترین چیزی که مورد علاقه انسان است، جان اوست.

حُبّ نفس یکی از مهم‌ترین عوامل حیات انسان و موجب رقابت، تلاش و خلاقیت است.‌ آن‌گاه که انسان به اوج عظمت و فداکاری برسد، بهترین سرمایه زندگی که جان اوست را در راه خدا ایثار می‌کند.اعتقاد به خدا و قیامت، علاوه بر تبیین انگیزه معنوی فداکاری، پاداش مضاعف الهی را نیز تأمین می‌کند. مجاهده و فداکاری در مکتب اسلام، فروش جان ناقابل خویش به خالق جان‌ها و خداوند عزیز و اوج اعتلای انسان است.

شهید با خون خود، یعنی تمام وجود و هستی خود؛ ارزش، ابدیت و جاودانگی می‌یابد. خون شهید برای همیشه در رگ‌های اجتماع جریان می‌یابد. پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمود: فَوْقَ کُلِّ ذِی بِرٍّ بِرٌّ حَتَّی یُقْتَلَ الرَّجُلُ فِی سَبِیلِ‌اللَّهِ فَإِذَا قُتِلَ فِی سَبِیلِ‌اللَّهِ فَلَیْسَ فَوْقَهُ بِر8؛ برتر و بالاتر از هر نیکوکاری، نیکوکاری دیگری است، تا آنگاه که در راه خدا شهید شود، وقتی که در راه خدا شهید شد، دیگر بالاتر از او کسی نیست.و نیز فرمود: إِنَّ أَبْخَلَ النَّاسِ مَنْ بَخِلَ بِالسَّلَامِ وَ أَجْوَدَ النَّاسِ مَنْ جَادَ بِنَفْسِهِ وَ مَالِهِ فِی‌سَبِیلِ اللَّهِ تَعَالَی9 ؛ بخیل‌ترین انسان‌ها کسی است که در سلام کردن، بخل بورزد و بخشنده‌ترین انسان‌ها کسی است که جان و مال خویش را در راه خدا، بذل و ایثار نماید.

شهادت؛ بالاترین نوع مرگ

شهادت؛ فنا شدن انسان برای نیل به سرچشمه نور و نزدیک شدن به هستی مطلق است. شهادت؛ مرگی از راه کشته شدن است که شهید آگاهانه و به خاطر هدف مقدس و به تعبیر قرآن(فی سبیل الله) انتخاب می‌کند. یعنی شهید در راهی کشته می‌شود که هر دو ارزش آگاهانه و فی سبیل‌الله را داراست و چنین مرگی است که به تعبیر پیامبر(ص)، شریفترین و بالاترین نوع مردن است (اَشرُفُ المُوًتِ قَتْلُ الشَّهادَهِ) و علی(ع) آن را گرامی‌ترین نوع مردن می‌داند.(اَکْرُمُ المُوًتِ اَلْقُتْلُ) شهید در لغت به معنی (گواه) است و در اصطلاح به کسی گویند که در راه خدا کشته می‌شود.

آنان که از وطن خود هجرت کردند و از دیار خود بیرون رانده شدند و در راه خدا رنج کشیدند، جهاد کردند و کشته شدند، همانا بدی‌های آنان را می‌پوشانیم و آنان را به بهشت‌هایی که از زیر درختان آن نهرهای آب جاری و روان است، داخل می‌کنیم و این پاداشی است از جانب خدا و پاداشی که از جانب خدا باشد، نیکوست.

امام علی (ع) می‌فرماید: اگر انسان را از مرگ گریزی نیست ، بهتر است که با شمشیر در راه خدا کشته شود. و إن تکن الأبدان للموت أنشأت فقتل امرئ بالسیف فی الله أفضل؛‏ اگر بدن (انسان‌ها) برای مرگ آفریده شده است، کشته شدن انسان با شمشیر در راه خدا باارزش‌تر است.10

و تأکید می‌کند که تحمل هزاران ضربه شمشیر، آسان‌تر از پذیرش مرگ در بستر است: إِنَّ أَفْضَلَ الْمَوْتِ الْقَتْلُ وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَأَلْفُ ضَرْبَةٍ بِالسَّیْفِ أَهْوَنُ عَلَیَّ مِنْ مِیتَةٍ عَلَی فِرَاش؛11 همانا بالاترین نوع مرگ، شهادت است. و سوگند به کسی که جانم در دست اوست، تحمل هزار ضربه شمشیر، از مردن در بستر آسان‌تر است. شهید با آگاهی از اینکه میدان جهاد؛ محل فداکاری‌، از خودگذشتگی و شهادت است؛ از کام‌جویی مادی دل می‌کند و به میدان ایثار پا می‌گذارد. او تسلیم مرگ نمی‌شود، بلکه مرگ را تسلیم خود می‌کند.

فضیلت جهاد

کسانی که آگاهانه پا درعرصه جهاد می‌گذارند، درب مخصوص بهشت را به روی خود می‌گشایند و خود را از آفات سستی و تن‌پروری رهایی می‌بخشند. امام علی (ع) فرمودند: أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّةِ أَوْلِیَائِهِ وَ هُوَ لِبَاسُ التَّقْوَی وَ دِرْعُ اللَّهِ الْحَصِینَةُ وَ جُنَّتُهُ الْوَثِیقَةُ فَمَنْ تَرَکَهُ رَغْبَةً عَنْهُ أَلْبَسَهُ اللَّهُ ثَوْبَ الذُّل12 ...؛ اما بعد، جهاد، دری است از درهای بهشت که خدا به روی گُزیده دوستان خود گشوده است و جامه تقوی‏ است که بر تن پوشیده است.

زره استوار الهی است که آسیب نبیند و سپر محکم اوست (که تیر در آن ننشیند) هر که جهاد را واگذارد و ناخوشایند داند، خدا جامه خواری بر تن او پوشاند و ... مجاهدان در راه حق با شوق وارد میدان کارزار می‌شوند؛ زیرا می‌دانند که مجاهدان فی سبیل‌الله مورد علاقه و محبّت خدا هستند و خداوند آنان را دوست دارد.إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذینَ یُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوص‏ ( صف/4)؛ خداوند کسانی را دوست می‏دارد که در راه او پیکار می‏کنند، گویی بنایی آهنین‏اند.

آمرزش گناهان شهید

در قرآن کریم درباره بخشش گناهان شهید چنین آمده است: فالذین‌هاجروا و اُخرجوا من دیارهم و اوذوا فی سبیلی و قاتلوا و قُتلوا لاکفّرن عنهم سیئاتهم و لادخلنهم جناتٍ تجری من تحتها الانهار ثواباً من عندالله و الله عنده حسن‌الثواب (آل‌عمران/195)؛ آنان که از وطن خود هجرت کردند و از دیار خود بیرون رانده شدند و در راه خدا رنج کشیدند، جهاد کردند و کشته شدند، همانا بدی‌های آنان را می‌پوشانیم و آنان را به بهشت‌هایی که از زیر درختان آن نهرهای آب جاری و روان است، داخل می‌کنیم و این پاداشی است از جانب خدا و پاداشی که از جانب خدا باشد، نیکوست.در این آیه اشاره شده که خداوند همه بدی‌های کشته‌شدگان در راه خدا را نادیده می‌گیرد و بعلاوه از جانب خود به آنان نیکوترین پاداش را عطا می‌کند.در همین رابطه احادیثی نیز ذکر شده است که به برخی از آن‌ها اشاره می‌نمائیم.

قال النبی(ص): فاذا ودَّعهم اهلوهم بکت علیهم الحیتان و البیوت، تخرجون من ذنوبهم کما تخرج الحیة من سلخها؛13 چون رزمندگان با اهل و خانواده خود خداحافظی کنند، ماهی‌ها و خانه‌ها، بر آن‌ها می‌گریند و از گناهان خود خارج می‌شوند؛ همانگونه که مار، از پوست خود خارج می‌شود.در حدیث دیگری که پیامبر شش خصلت را برای شهیدان ذکر فرمودند، اولین خصلت این است که: اولین قطره خونی که از شهید بر زمین ریخته می‌شود، گناهانش بخشیده و آمرزیده می‌گردد. این لفظ در احادیث دیگری هم تکرار شده است.

بالاترین چیزی که مورد علاقه انسان است، جان اوست.حُبّ نفس یکی از مهم‌ترین عوامل حیات انسان و موجب رقابت، تلاش و خلاقیت است.‌ آن‌گاه که انسان به اوج عظمت و فداکاری برسد، بهترین سرمایه زندگی که جان اوست را در راه خدا ایثار می‌کند.

امام صادق(ع) نیز در روایتی می‌فرمایند: من قُتل فی سبیل‌ ا لله لم یعرفه الله من سیئاته؛14کسی که در راه خدا به شهادت نائل شود، هیچ یک از گناهان و بدی‌هایش به او ارائه نخواهد شد؛ یعنی از همه آن‌ها چشم‌پوشی خواهد شد.و در تفسیر آیه «ان لا خوف علیهم و لا هم یحزنون»(170 آل عمران) نیز آورده‌اند که به شهیدان بشارت می‌دهند که از گناهان گذشته خوفی نداشته باشند، زیرا خداوند گناهانشان را با شهادت پاک می‌سازد.در حدیثی دیگر از پیامبر (ص) سؤال شد که چرا شهید مورد آزمایش و سؤال واقع نمی‌شود؟ پیامبر (ص) فرمود: زیرا شهید در زیر برق شمشیر، آزمایش خود را به پایان رسانده است.

رزق و روزی شهید

خداوند در آیات 169 تا 171 سوره آل عمران می‌فرماید : و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون، فرحین بما آتاهم من فضله و یستبشرون بالذین...در این آیات خداوند بعد از اینکه می‌فرماید شهیدان را مرده مپندار، اشاره می‌کند به اینکه شهیدان زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی می‌خورند (عند ربهم یرزقون) که در این قسمت از آیه به ارتزاق شهیدان اشاره شده است. لذا اگر نوعی حیات مجازی برای شهیدان فرض کنیم، با ارتزاق منافات دارد، پس باید حیات را حقیقی در نظر گرفت. زیرا ارتزاق از ویژگی‌های موجود زنده و حقیقی است و چون خداوند درباره شهیدان گفته است که نزد پروردگارشان ارتزاق می‌کنند، لذا شهید نمی‌تواند زنده حقیقی نباشد.

شهدا؛ شمع محفل بشریت

استاد مطهری می‌نویسد: شهادت واژه‌ای است که در اسلام قداست خاصی دارد. در عرف خاص اسلامی، هاله‌ای از نور این کلمه را فرا گرفته است. این کلمه در همه عرف‌ها توأم با قداست و عظمت است. چیزی که هست، معیارها و ملاک‌ها متفاوت است. از نظر اسلام هر کس به مقام و درجه شهادت نائل آید، یعنی واقعاً در راه هدف‌های عالی اسلامی، به انگیزه برقراری ارزش‌های واقعی بشری کشته بشود، به یکی از عالی‌ترین درجات و مراتبی که یک انسان ممکن است در سیر صعودی خود نائل شود، رسیده است.

شهید کسی است که با فداکاری و از خود گذشتگی خود و با سوختن و خاکستر شدن خود، محیط را برای دیگران مساعد می‌کند. مَثَل شهید، مَثَل شمع است که خدمتش از نوع سوختن، فانی شدن و پرتو افکندن است، تا دیگران در این پرتو که به بهای نیستی او تمام شده بنشینند و آسایش بیابند و کار خویش را انجام دهند. آری شهدا شمع محفل بشریتند. آنان که هستی خویش را برای وصال دوست، مهیا کرده‌اند، از دام‌های منیّت رهیده و شیطان را در بند کشیده و او را به یأس کشانده‌اند.15

در پایان این جستار به ذکر حدیثی از پیامبر (ص) اشاره می‌شود: رسول اکرم (ص) در روز اُحد، بالای سر «مصعب بن عمیر» ایستاد و برای او دعا کرد و سپس فرمود: رسول خدا گواهی می‌دهد که شهدا شاهدان من نزد خدا در روز قیامت هستند. بیایید و ایشان را زیارت کنید، بر اینان سلام کنید که سوگند به آن که جانم در دست اوست، هیچ‌کس نباشد که بر آن‌ها سلام کند؛ الا اینکه جوابش را می‌دهند. و آن‌ها از میوه‌های بهشتی و هدایای آن روزی داده می‌شوند.16

پی‌نوشت :

1. کشف الاسرار وعُدّه الابرار؛ ج2، ص248 و 249.

2. کلینی ، محمد بن یعقوب؛ کافی؛ بیروت: دارالاضواء، 1371 ،5/ 53.

3. مطهری، مرتضی؛ قیام و انقلاب مهدی (عج) به ضمیمه شهید؛ قم: صدرا ، 1367 ، ص104.

4. جامع أحادیث الشیعه؛ ج 13، صفحه 12.

5. حر عاملی ، محمد؛ وسائل الشیعه؛ تهران: مکتبة الاسلامیه، 1391، 5/366.

6. برگرفته از مقاله شهادت در قرآن و احادیث www.tebyan.net/index.aspx?pid=7943.

7. مکارم شیرازی، ناصر؛ تفسیر نمونه؛ تهران: دارالکتب الاسلامیه ، 1374، ج 25، ص 353.

8. کلینی ، محمد بن یعقوب؛ کافی؛ بیروت: دارالاضواء، 1371، ج 2، ص 348.

9. مجلسی، محمد باقر؛ بحار الانوار الجامعه لعلوم الائمه الاطهار؛ بیروت : دار احیاء التراث العربی، 1403 ق ، ج 73، ص 12.

10. دیوان علی (ع)؛ قم: پیام اسلام، 1369، ص 315.

11. کلینی، محمد بن یعقوب؛ کافی؛ بیروت: دارالاضواء، 1371، ج 5، ص 53.

12. شهیدی، سید جعفر؛ ترجمه نهج البلاغه؛ تهران: انتشارات علمی فرهنگی، 1378، ص 27.

13. کشف الاسرار وعُدّه الابرار، ج 2، ص347.

14. وسایل الشیعه، ج 11، ص 9.

15. مطهری، مرتضی؛ قیام و انقلاب مهدی (عج) به ضمیمه شهید؛ قم: صدرا ، 1367، صص72-84.

16. کشف‌الاسرار، ج 1 ، ص 417.

زهرا روزبهانی

منبع: ماهنامه فرهنگ پویا شماره 13

ادامه مطلب
یک شنبه 30 مهر 1391  - 3:35 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 10

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 5822482
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی