بحث رابطه با آمریکا همواره یکی از مسائل چالشبرانگیز در حوزهی سیاست خارجی محسوب میشده است؛ چرا که بسیاری این موضوع را تا یک رابطهی سیاسی صرف میان 2 کشور جهان تنزل میدهند، در حالی که مشکل ایران با آمریکا چیزی فراتر از یک مشکل سیاسی صرف است.
مشکل رابطهی ایران با آمریکا همچون دیواری میان 2 کشور است که خشتهای نخست آن پس از اشغال ایران در جریان جنگ جهانی دوم بنا نهاده شد؛ تا آنکه در ماجرای کودتای 28 مرداد به خوبی خود را نمایان کرد و بعدها در جریان انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی ادامه یافت و پس از آن نیز در حوادث سیاسی و اقتصادی 2 دههی اخیر ایران با 2 واژهی تهدید و تحریم آمیخته شد.
لذا شاهد آن هستیم که اندکی پس از هیاهوی رسانهها و سخنان رئیسجمهور، در حاشیهی شصتوهشتمین مجمع عمومی سازمان ملل در نیویورک، رهبر معظم انقلاب در جریان سفر خود به استان خراسان شمالی، ضمن رد هر گونه مصالحه با استکبار آمریکا، فرمودند: «ما به پیروى از تعالیم اسلام، اهل تجاوز و تعرض به این و آن نیستیم، اما اهل کوتاه آمدن در مقابل هیچ متجاوزى هم نیستیم.»
ایشان در تبیین علل اتخاذ چنین رویکردی، به قدرت و صلابت ملت ایران اشاره فرمودند و ضمن یادآوری توانمندیهای ملت ایران افزودند: «امروز ملت ایران در مقابلهى با دشمنان خود احساس قدرت میکند. این احساس قدرت، یک احساس کاذب نیست؛ یک احساس واقعى است؛ متکى به واقعیات است. این را دشمنان ما هم میدانند.»[1]
معظمله این سخنان را در شرایطی مطرح فرمودند که پیشتر نیز در باب مذاکره با آمریکا هشدار داده بودند که آمریکا به دنبال نابودی انقلاب و دستاوردهای آن است. ایشان در دیدار ماه رمضان خود با کارگزاران نظام در مردادماه 1390، ضمن بیان این موضوع، فرموده بودند: «مخالفت متقابل رژیم صهیونیستی و آمریکا با جمهوری اسلامی مخالفتی بنیانی است... مخالفت بنیانی در واقع مخالفت با موجودیت است و همان گونه که ما رژیم صهیونیستی را غاصب و جعلی و دچار فروپاشی حتمی و بدون تردید میدانیم، آن رژیم هم با موجودیت نظام اسلامی مخالف است... نگاه آمریکا به ما، با وجود همهی حرفهای آمریکاییها دربارهی لزوم تغییر رفتار جمهوری اسلامی، نگاهی مبتنی بر نفی موجودیت نظام اسلامی است. ما نیز متقابلاً جنبهی استکباری و ابرقدرتی آمریکا را مردود میدانیم و نفی میکنیم.»[2]
مجموع این مطالب بهانهای شد تا در گذری هرچند کوتاه، به بررسی برهههای تاریخی طرح بحث رابطه با آمریکا بپردازیم. دورانی که برخی به زعم خود میپنداشتند مذاکره در فضای برابر و عادلانه امری است که آمریکاییها به آن تن خواهند داد و قابل تحقق است، اما تجربه نشان داد بسیاری از برداشتها دور از ذهن و «کودکانه» بوده است.
دورانی که برخی به زعم خود میپنداشتند مذاکره در فضای برابر و عادلانه امری است که آمریکاییها به آن تن خواهند داد و قابل تحقق است، اما تجربه نشان داد بسیاری از برداشتها دور از ذهن و «کودکانه» بوده است. |
از ابتکار گفتوگوی تمدنها تا اتهام محور شرارت
پس از انتخابات دوم خرداد 1376 فضای سیاسی و اجتماعی کشور دستخوش تغییراتی بنیادین شد که یکی از ثمرات آن استحالهی شعار آرمانی ملت ایران در خصوص برائت از آمریکا بود. دولت اصلاحات قائل به تعامل و گفتوگو بود و در این مسیر میکوشید پیشقدم تنشزدایی در عرصهی بینالملل باشد. لذا دستگاه رسانهای وابسته به دولت وقت اندکاندک به سمت تحریف و تغییر شعار «مرگ بر آمریکا» رفت و کوشید با فرهنگسازی، موضوع تعامل و زندگی در کنار آمریکا را جایگزین برائت از خوی استکباری این کشور کند.
این رویکرد با تصویب پیشنهاد ایران برای نامگذاری نخستین سال هزارهی جدید میلادی به نام «گفتوگوی تمدنها» شدت دوچندانی پیدا کرد، اما دیری نپایید که پاسخ طرف مقابل با خطابهی تاریخی و موهن بوش پسر در کنگرهی آمریکا، آن هم با برابر شمردن نظام مردمسالار دینی ایران با دیکتاتوری کرهی شمالی و رژیم بعث عراق در محور شرارت جهانی، به گوش جهانیان رسید.
اما آنچه برای مردم ایران و جهان اسلام باقی ماند رویکرد غیرسازندهی غرب به تمدن ایرانیـاسلامی بود؛ تمدنی که کوشید صلح و آرامش را به جهانیان عرضه کند، اما با پاسخ غیرانسانی و خشونتبار غرب در عراق و افغانستان مواجه شد. لذا از این برهه به بعد بحث رابطه با آمریکا، که دورهای تابلوی سیاسی جریانات اپوزیسیون نظیر ملیـمذهبیها و نهضت آزادی بود و پس از آنان به اصلاحطلبان رسیده بود، به اغما رفت و با رأی مردم در انتخابات تیر 84 آخرین میخ تابوت آن کوفته شد و انتظار میرفت تا پایان دولت عدالتمحور دکتر احمدینژاد همچنان مسکوت بماند.
رابطه با آمریکا، که دورهای تابلوی سیاسی جریانات اپوزیسیون نظیر ملیـمذهبیها و نهضت آزادی بود و پس از آنان به اصلاحطلبان رسیده بود، به اغما رفت و با رأی مردم در انتخابات تیر 84 آخرین میخ تابوت آن کوفته شد. |
فتنهی 88؛ تجربهی نزدیکی به آمریکا
سال 1388 فرارسید و بهار سیاسی آن با دید و بازدیدهای انتخاباتی 4 کاندیدای حاضر در عرصهی انتخابات آغاز شد، اما در ابتدای این سال اتفاق سیاسی نادر دیگری نیز به وقوع پیوست و آن پیام تبریک اوباما به مناسب نوروز ایرانی بود؛ پیامی که بسیاری را بر آن داشت تا از آن به عنوان فرصتی برای تجدید روابط سیاسی ایران و آمریکا یاد کنند.
اوباما در این پیام به صراحت گفت: «ما برای تاریخ، مردم و دولت ایران احترام قائلیم و حاضریم تمام موارد اختلافاتمان را بحث و بررسی و مشکلگشایی کنیم، اما تصمیم نهایی از شماست که آیا بر اختلافاتمان تأکید کنید یا بر موارد مشترکمان که هر 2 صلح و آسایش و پیشرفت برای مردمان میخواهیم. هر ملتی در تاریخ بر اساس آنچه میسازد و آباد میکند قضاوت خواهد شد و نه بر اساس آنچه تخریب و منهدم میکند.»[3]
لذا برخی کارشناسان سیاسی در تفاسیر خود، با اشاره به پیام اوباما به مردم ایران، مدعی میشدند فصل جدیدی از روابط سیاسی میان 2 کشور در راه است؛ فصلی که البته در آن برای احمدینژاد و دولتش نقشی تعریف نشده بود. لذا در سایهی انتقادات داخلی از احمدینژاد و دولت وی، برخی اظهارات حاکی از آن بود که کاخ سفید روند عادیسازی روابط با تهران را به فرصت پس از انتخابات موکول کند.
بیتردید چنین نگرشی میتوانست برای طرف مقابل نیز هزینههای مذاکره و امتیازات احتمالی نهفته در پس آن را کاهش دهد. لذا بحث رابطه با آمریکا تا برههی پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری معلق ماند، اما با آغاز ناآرامیهای تهران، پیامهای سیاسی واشنگتن به تهران رنگوبویی دیگر به خود گرفت و لحن تهدیدآمیز و مداخلهجویانهی کاخ سفید سبب شد تا نه تنها بحث مذاکره با آمریکا به حاشیه رود، بلکه مسئلهی حمایت مادی و معنوی این کشور از اغتشاشگران به بحث روز مردم کوچه و خیابان تبدیل شود؛ به طوری که برای دولت آمریکا اذعان رسمی و علنی به آن، امری بدیهی و عادی تلقی میشد. لذا در جریان برگزاری اجلاس جی 8، در تاریخ 7 تیر 1388، رئیسجمهور آمریکا، ضمن حمایت آشکار از میرحسین موسوی، اظهار داشت: «موسوی به منشأ الهامبخش آن دسته از هموطنان خود تبدیل شده است که خواهان گشایش به سوی غرب هستند.»[4]
این در حالی بود که دولت اوباما حتی حاضر نشد همچون سال 88 پیام نوروزی را برای دولت و ملت ایران صادر کند؛ موضوعی که از نگاه رسانههای خبری ایران آن را میبایست در راستای تشدید اختلافات سیاسی میان 2 کشور در جریان ناآرامیهای تهران خلاصه کرد.
لذا در یک جمعبندی کلی از رفتارشناسی دولت آمریکا در قبال تحولات سیاسی ایران و نیز واکنش جریانات سیاسی داخل کشور نسبت به مسئلهی عادیسازی روابط با آمریکا در مقطع حساس فتنهی 88 میتوان گفت که مشی مداخلهجویانهی این کشور و حمایتهای غیرحقوقی آن از اخلالگران و قانونشکنان عاملی شد تا مشخص شود آمریکا در برهههای سرنوشتساز کشوری قابل اعتماد نیست.
در جمعبندی کلی از رفتارشناسی دولت آمریکا در قبال تحولات سیاسی ایران و نیز واکنش جریانات سیاسی داخل کشور نسبت به مسئلهی عادیسازی روابط با آمریکا در مقطع حساس فتنهی 88 میتوان گفت که مشی مداخلهجویانهی این کشور و حمایتهای غیرحقوقی آن از اخلالگران و قانونشکنان عاملی شد تا مشخص شود آمریکا در برهههای سرنوشتساز کشوری قابل اعتماد نیست. |
دولتی که مدعی عادیسازی روابط و ازسرگیری مناسبات و رفع اختلافات بود، تنها 4 ماه پس از پیشنهادات به اصطلاح سازنده و دیپلماتیک، رسماً از دشمنان و معارضان داخلی حکومت ایران حمایت کرده و این روند را به شکلی فزاینده تا به امروز ادامه داده است. او میپنداشت با سیاست یک بام و دو هوا میتواند، ضمن ایجاد اختلاف در میان مردم ایران، بستر جلب لایههایی از جامعهی ایران به سمت خود را تسهیل و تسریع کند و در عین حال هزینهی مراوده و عادیسازی روابط با ایران را، به جای آنکه خود در پای میز مذاکرات بپردازد، دلباختگانش در کوچه و خیابانهای تهران بپردازند.
به عبارت دیگر، آمریکا ترجیح داد، به جای آنکه خود مبدع مذاکرات باشد، طرفدارانی را در ایران بیابد، به نحوی که با تقویت آنها بتواند از درون جامعهی ایران بستری را برای طرح مسئلهی گفتوگو با آمریکا تبلیغ کند و دیگر نیازی به مذاکره با نظام جمهوری اسلامی ایران نداشته باشد.
اظهارات ناقص+ تفاسیر مغلوط= طرح مطالبات جدید
پروندهی هستهای ایران مرحلهای سخت و البته سرنوشتساز را طی میکند. مرز گفتوگوهای طرفین امروز نه بر سر اجازهی غرب برای تحقیق دانشجویان ایران در مباحث هستهای، که بر سر به رسمیت شناختن حق غنیسازی در ایران است. بحث امروز ایران و غرب بر سر حق تأمین داروهای درمانی یک میلیون بیمار ایرانی با اورانیوم غنیشده تا سطح 20 درصد است. لذا در چنین شرایطی شاهد آن هستیم که غرب امید و چارهای جز دلبستن به شکست درونی در ایران ندارد.
شاید به همین خاطر است که به تحریمهای گسترده و غیرانسانی در حوزههای اقتصادی و حتی درمانی روی آوردهاند و میکوشند تا از این طریق مردم ایران را به این نتیجه برسانند که نخست، تمامی مشکلات ایران به خاطر اثرات سوء تحریمهاست و دوم آنکه راهحل رفع این موانع توافق با غرب و جلب نظر آن در پروندهی هستهای است. حال اگر بتوانند در این مسیر اختلافی را نیز در میان مسئولان ایرانی ایجاد کنند که نتیجه بسیار دلخواهتر خواهد بود.
غربیها میکوشند تا مردم ایران را به این نتیجه برسانند که نخست، تمامی مشکلات ایران به خاطر اثرات سوء تحریمهاست و دوم آنکه راهحل رفع این موانع توافق با غرب و جلب نظر آن در پروندهی هستهای است. حال اگر بتوانند در این مسیر اختلافی را نیز در میان مسئولان ایرانی ایجاد کنند که نتیجه بسیار دلخواهتر خواهد بود. |
این درست همان رویکردی است که شواهدی از آن را میتوان در مواضع اخیر مقامات غربی ملاحظه کرد؛ به طوری که پس از مصاحبهی علیاکبر صالحی با نشریهی «اشپیگل» آلمان و تحلیل این نشریه از سخنان وزیر خارجهی ایران مبنی بر «آمادگی ایران برای سازش در پروندهی هستهای»، فیلیپ هاموند، وزیر دفاع انگلستان، در گفتوگو با نشریهی انگلیسی «ابزواتور» چاپ لندن، ضمن اشاره به اینکه «دربارهی برنامهی هستهای هماکنون در درون رژیم شکافهایی ایجاد شده است» افزود: «تنها چیزی که میتواند رژیم ایران را به واکنش جدی وادارد فراهم آمدن شرایطی است که رژیم ببیند و یا احساس کند که موجودیتش در خطر است.»[5]
روزنامهی «نیویورک تایمز» نیز چندی پیش، به نقل از یک مقام امنیتی رژیم صهیونیستی، مدعی شده بود که بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، سیاست خود را نسبت به ایران عوض کرده است و بیش از آنکه به دنبال حملهی نظامی به این کشور باشد، در پی تحریمهای بیشتر ایران است.[6]
این مواضع در شرایطی مطرح میشود که ناآرامیهای نقطهای در بازار تهران، یک روز پس از نشست خبری رئیسجمهور، فضای رسانههای جهانی را به خود جلب کرد و آویگدور لیبرمن، وزیر خارجهی رژیم صهیونیستی، را بر آن داشت تا پس از ابراز خرسندی سخنگوی وزارت امور خارجهی آمریکا در خصوص اثرگذاری تحریمها بر اقتصاد ایران و اظهارات بان کی مون مبنی بر «عواقب قابل توجه تحریمها بر مردم ایران»، در مصاحبه با رادیو ارتش اسرائیل، مدعی شود: «بعد از بهار عرب، بهار ایرانی خواهد آمد. بیثباتی نه فقط در تهران، که در تمامی کشور در حال انتشار است.»[7]
حال اگر به وضعیت موجود بخواهیم اظهارات ناپخته و گاه نارسا را بیفزایم، تنها خروجی معقول معادلهی پیش رویمان افزایش سطح مطالبات در طرف مقابل خواهد بود؛ مطالباتی که برای غرب حد و حصری ندارد و تجربهی تعلیق داوطلبانهی فعالیتهای غنیسازی در دوران اصلاحات نیز مؤید همین نکته است؛ چه آنکه در آن دوران حاصل توافق معروف به سعدآباد، اگرچه با موافقت و همراهی کلیت نظام و در راستای اعتمادزایی در عرصهی بینالملل صورت گرفت، اما باعث جری شدن طرف مقابل و بازنگری در محاسبات سیاسی آن شد؛ به طوری که نهادهای تصمیمساز غرب از آن به عنوان نشانهای از ضعف ایران یاد کردند و خروجی نهایی کار آن شد که در مذاکرات هستهای ایران با غرب، مقامات غربی یک گام جلوتر بیایند و گستاخانهتر از گذشته، خواستار تعطیلی مطالعات علمی در زمینهی هستهای شوند!
جمعبندی
رهنمودهای رهبر معظم انقلاب و مطالب فوق، گذاری تاریخی بر ابعاد و عوارض طرح رابطه با آمریکا، بدون توجه به پیششرطها و بسترهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی آن است؛ به طوری که ورود به مقولهی مذاکره با این کشور میتواند آغازی بر یک پایان سیاسی باشد و بسان شوکران خوشنوش و البته جانکاه، مسیر آیندهی انقلاب را دگرگون کند.
لذا کسانی که در پی مذاکره با آمریکا و عادیسازی روابط با این کشور هستند و میپندارند این رهگذری امن برای عبور از مشکلات و نارساییهای داخلی است باید به این نکته توجه داشته باشند که آمریکا نه تنها دوستی قابل اعتماد نیست، بلکه مذاکره با آمریکا این کشور را در طرح خواستههایش مستحکمتر و مطالباتش را افزونتر خواهد کرد، مگر زمانی که طرف مذاکره با آمریکا از قدرت و توانمندی متناسب و متناظر با آن برخوردار باشد؛ توانی که آمریکا قادر به انکار آن نباشد و در پای میز مذاکره این کشور را به رعایت قواعد مناظره مجبور کند. (*)
منابع:
[1]- http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=21177
[2]- بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با کارگزاران نظام، 3 مرداد 1390، چهارم رمضانالمبارک 1433.
[3]- http://features.kodoom.com/iran-politics/
[4]- http://www.rajanews.com/detail.asp?id=31827
[5]- رادیو فرانسه، 7 اکتبر 2012.
[6]- نیویورک تایمز، 3 اکتبر 2012.
[7]- رادیو رژیم صهیونیستی، 4 اکتبر 2012.
* سجاد سلامی؛ کارشناس مسائل بینالملل
منبع: سایت برهان