به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

  رادیویی را عراقی ها دیده بودند ولی بعد از آن که باطری هایش را برداشتند آن را در میان وسایلم گذاشتند. رادیو را به مهندسی که در آمریکا تحصیل کرده بود، دادم تا پس از به دست آوردن احتمالی باطری بتوانیم از آن استفاده کنیم.

خبرگزاری فارس: رادیویی که همه آرزو داشتند آن را گوش دهند

 

  روزهای اسارت به خودی خود بسیار سخت و دشوار است. به خصوص آنکه دردسرهایی که در آن روزگار باید آزادگان ایرانی تحمل می‌نمودند یک قصه جداگانه دارد که هر عقل سلیمی را به این فکر می‌اندازد که این همه عداوت برای چه؟

اما با گذشت سال‌ها از این جریانات حال این خاطرات به روایت‌هایی شیرین تبدیل شده‌اند که مطالعه آن خالی از لطف نیست:

یکی از شب های پادگان تنومه بود. کنار من «جمعه» دراز کشیده، و انگار به چیزی فکر می کرد که نمی توانست بخوابد و مرتب، از این دنده به آن دنده می شد.

من در حالی که به راهی برای تهیه باطری می اندیشیدم بر روی سطح سخت سیمان جا به جا می شدم. رادیویی را که همراه داشتم عراقی ها دیده بودند ولی بعد از آن که باطری هایش را برداشتند آن را در میان وسایلم گذاشتند. من بعد از این که به خاطر تیغ، وسایلم را برداشتم رادیو را به دست آوردم.

رادیو را به مهندسی که در آمریکا تحصیل کرده بود، دادم تا پس از به دست آوردن احتمالی باطری بتوانیم از آن استفاده کنیم.

«جمعه» با نفس کشیدن‌هایی که به ناله بیشتر شباهت داشت حواسم را پرت کرد، برای تمرکز حواس، دستم را روی چشم هایم گذاشتم و راه های مختلف به دست آوردن باطری را از نظر گذراندم. تنها راه برای رسیدن به باطری، خارج شدن از بند بود. چون عراقی ها، باطری های استفاده شده شان را کنار پنجره ها می گذاشتند تا به اصطلاح زیر نور آفتاب شارژ شوند. پس کافی بود که از سلول بیرون برویم و در فرصتی دور از چشم نگهبان ها باطری ها را برداریم، در این فکر بودم که «جمعه» صدایم کرد:

- مهندس!

- بله.

- می شود از تو خواهشی بکنم؟

- چه خواهشی؟

- این که انگشترت را به من بدهی؟

- آقا جمعه، این یادگاری است والا قابلی نداشت.

چند لحظه ای را متحیر و کمی عصبانی گذراندم، زیرا می توانستم حدس بزنم جمعه انگشترم را برای چه منظوری می خواهد، او می خواست به وسیله آن، تنها چند نخ سیگار از عراقی ها بگیرد.

باز هم فکرم مشغول باطری شد. اگر بتوانیم به نحوی از بند خارج شویم و تا کنار پنجره اتاق عراقی ها برویم، احتمالا می شود چند باطری برداریم و به وسیله رادیو از این برهوت بی خبری در بیاییم.

شاید … پیغامی، خبری، چیزی بشنویم، شاید نشانی از قضایای آینده دستگیرمان شود …

باز هم صدای «جمعه»، لرزان و ملتمسانه تر از دفعه قبل به گوشم رسید. این بار از دست هایش هم استفاده می کرد. شاید چون مجبور بودیم آرام صحبت کنیم و یا چون من غرق در فکر بودم صدای او را نشنیدم، به هر حال رو به جمعه کردم و پرسیدم:

- انگشتر را برای چه می خواهی؟

- ببخشید آقای مهندس، می خواهم ... می خواهم با سیگار تاخت بزنم .

- تا حالا چند ساعت و انگشتر و چیزهای دیگر به اینها داده اید؟ در عوض چه گرفته‌اید ؟ بعد از یکی دو روز دوندگی، یک بسته سیگار بغداد برایتان آوردند تازه ! چند نخ آن هم کش رفته بودند.

با آن سخنرانی پر شور که البته سعی داشتم احساساتم را از تجلی در صدایم محروم کنم، ساعت و انگشترم را از جمعه رها کردم.

حرارت دلچسب نقشه کشی برای رسیدن به باطری، سردی شب هنگام و سختی همیشگی بستر سیمانی را رنگ فراموش زد و من در آن اندیشه به خواب رفتم .

روز بعد نقشه را با راننده و محافظ وزیر نفت که آن ها هم چند روزی بود که اسیر شده بودند، مطرح کردم، قرار شد با عراقی ها صحبت کنند.

برنامه از این قرار بود که باید از نگهبان ها اجازه می خواستیم تا محوطه بیرونی را تمیز کنیم. موضوع مطرح شد؛ با تعجب گفتند: آبی در محوطه در دسترس نیست. بلافاصله به آنها پیشنهاد شد که: عیبی ندارد، اگر اجازه بدهید ما خودمان سطل سطل از دستشویی آب می آوریم.

عراقی‌ها، با تعجبی که به تدریج جای خود را به بی تفاوتی داد به ما، درخواست و کارمان نگاه می کردند.

بچه ها بعد از کاری سخت و لحظاتی بحرانی توانستند طعمه را صید کنند! اگر چه عمق وحشیگری نظامیان بعثی، بعدها برای ما روشن شد، تا آن موقع نمونه های بسیاری از درنده خویی عراقی ها دیده یا شنیده بودیم. خوب می دانستیم که لو رفتن باطری و ماجرای رادیو می تواند برایمان بسیار گران تمام شود. به هر حال رادیو بعد از آن ماجرا قوه دار شد و یکی از بچه ها دور از چشم خبرچین‌ها قوه را در کمال صرفه جویی به مصرف خبرگیری می رساند. برای اینکه کسی متوجه موضوع نشود، او پارچه ای را روی صورتش می کشید و در پناه آن به گوش دادن رادیو مشغول می شد. چند نفری هم در اطراف به مراقبت از رادیو مشغول می شدیم. او خبرهای مهم را به ذهن می سپرد و بعد به ما منتقل می کرد. همه در حسرت این بودیم که یک بار هم که شده، آن وظیفه را عهده دار شویم.

صدای آشنایی که نماد رهایی و آزادی بود در میان انبوه صداهایی که از ته حلق بر می آمدند یا در انحنای زبان و سق و یا برخورد زبان و دندان ادا می شدند، حکم آب حیات را یافته  بود، اما ضرورت هایی ما را از این که خواسته خود را عرضه کنیم باز می داشت.

راوی: آزاده مهندس محمدعلی زردبانی

ادامه مطلب
یک شنبه 14 آبان 1391  - 11:46 AM

 

: پای صادقى روى مین قمقمه‌اى رفته بود که یکى را قطع کرد و پاى دیگرى را هم مجروح؛ یک سال از این ماجرا مى‌گذشت که او را در فکه دیدم و گفتم: «دوباره که اومدى اینجا» خندید و گفت: «فعلاً یک پاى دیگه دارم».

خبرگزاری فارس: فعلاً یک پای دیگر دارم که در راه شهدا بدهم

 

  جستجوگران نور سال‌هاست با جانبازی در بیابان‌های تفیتده مناطق عملیاتی دفاع مقدس، به دنبال پیکرهای مطهر شهدا هستند تا باری دیگر آنها را به شهرها بازگردانند و عطر دیگری به کوچه‌هایمان ببخشند. «سیروس صادقى» یکی از مردان این قافله است که نحوه جانبازی‌اش را در فکه به روایت «مرتضی شادکام» می‌خوانیم:

                                                           ***

همراه سید میرطاهرى و چند تاى دیگر از بچه‌ها، روى ارتفاع 112 فکه ایستاده بودیم و اطراف را نگاه مى‌کردیم؛ کمى آن سوتر، چند نفر که لباس سبزشان ظاهراً نشان مى‌داد سپاهى هستند، نظرمان را جلب کردند. البته اول بعید ندانستیم که عراقى باشند؛ گاهى نیروهاى عراقى براى شناسایى به مواضع ما مى‌آمدند؛ به خاطر فاصله زیاد، چهره‌هایشان را نمى‌شد تشخیص داد؛ دوربین هم نداشتیم که دقت کنیم عراقى هستند یا ایرانى؛ بحث ما بالا گرفته بود؛ من مى‌گفتم عراقى هستند، بچه‌ها مى‌گفتند نه، لباس فرم سپاه تن‌شان است و خودى هستند.

نگاه‌مان به آنها بود که به طرف‌مان آمدند؛ ناگهان دیدم زیر پاى نفر جلویى شعله‌اى نمایان شد و صداى انفجارى در منطقه پیچید؛ به دنبال انفجار آنکه روى مین رفته بود، به هوا پرتاب شد و چند متر آن طرف‌تر محکم بر زمین افتاد؛ معطل نکردیم؛ حدود هفتصد متر راه بود؛ با حمید اشرفى شروع کردیم به دویدن؛ به صد متری‌شان که رسیدیم، دیدیم سیم خاردارى جلویمان کشیده شده؛ متوجه شدیم که به میدان مین برخورده‌اند و آن طرف میدان، رفته‌اند روى مین.

نشستم زمین و شروع کردم به معبر زدن؛ حمید اشرفى هم از پشت سر مى‌آمد و معبر را چک مى‌کرد که مینى نباشد؛ مجروح، آن طرف میدان مین افتاده بود و خون‌ریزى شدید داشت؛ آنهایى که همراهش بودند، ترسیده و متفرق شده بودند؛ وضع بدى شده بود؛ فکر نمى‌کردند اینجا میدان مین باشد؛ بدون اینکه توجهى به وضعیت میدان مین داشته باشیم، شتاب‌زده از میان مین‌هاى والمرى دویدیم؛ بچه‌هاى دیگر هم براى کمک آمدند؛ یک پایش قطع شده و پاى دیگرش هم داغان شده بود و همچنان خونریزى شدید داشت.

هیچ امکانات امدادى نداشتیم؛ برانکاردى را که بچه‌های‌مان آورده بودند آماده کردیم و خواستیم که او را رویش بخوابانیم؛ با وجود در شدید و حالت تشنجى که به نیروها دست داده بود، او که فهمیدیم نامش «سیروس صادقى» و از بچه هاى «قرارگاه جستجوى نور» بود؛ بدون اینکه آه و ناله راه بیندازد، آرام مى‌گفت: «یواش پایم را بلند کنید... خیلى درد داره...».

پاى صادقى روى مین قمقمه‌اى رفته بود که یکى را قطع کرده و پاى دیگرى را هم مجروح کرده بود؛ او را روى برانکارد گذاشتیم و چهار نفرى بلند کرده و از معبر گذشتیم و بردیم به عقبه و از آنجا رفت به تهران. یک سال از این ماجرا مى‌گذشت که او را در فکه دیدم، در حالى که یک پایش قطع بود. با خنده به او گفتم: «دوباره که اومدى اینجا...» او هم خندید و گفت: «فعلاً یک پاى دیگه دارم؛ حالا حالاها هم وقت دارم».

ادامه مطلب
یک شنبه 14 آبان 1391  - 11:44 AM

 

  در همان ایامی که شهدای گمنام را در همسایگی ما به خاک سپردند، پسرم به شدت بیمار شد؛ شبی در خواب یکی از آن 5 شهید گمنام را دیدم که برای شفای پسرم سفارشی به من کرد.

خبرگزاری فارس: شهید گمنامی که حق همسایگی را ادا کرد

 

 برای دیدن کرامت شهدا فقط کافی است کمی دل بدهیم و غبارها را کنار بزنیم. مطلب زیر روایت مادری است که با تدفین شهدای گمنام در تیرماه 1386 در همسایگی‌اش مخالفت می‌کرد اما کرامت شهید گمنام شامل حالش شد.

حرم شهدای گمنام شهرک واوان

من یکی از کسانی بودم که مخالف آوردن شهدای گمنام به این نقطه از شهرک واوان در اسلامشهر بودم و اعتقاد داشتم با آمدن این شهدا به نزدیکی منزل ما، اینجا قبرستان می‌شود و قیمت خانه‌ها پایین می‌آید؛ در همان ایام پسر 12 ساله من مبتلا به بیماری شدید پا درد بود، به نحوی که قادر به راه رفتن نبود و این موضوع فشار روانی زیادی بر من وارد می‌آورد.

من حتی پس از دفن شهدا هم ناراحت بودم که چرا این اتفاق افتاده است، تا اینکه یک شب در عالم خواب، شخصی را دیدم که به من گفت: من یکی از این 5 شهید هستم، اگر چه شما نمی‌خواستی ما همسایه شما شویم، اما حالا که همسایه شما شدیم، حق همسایگی را به جا می‌آ‌وریم، برای شفای پسرت، رو به قبله بایست و سه مرتبه بگو الحمدالله.

من در حالی که به شدت گریه می‌کردم از خواب پریدم و کاری را که شهید گفته بود، انجام دادم و خدای متعال پسرم را به واسطه شفاعت این شهید گمنام، شفا داد و مرا تا ابد شرمنده شهدای گمنام کرد.

منبع: سایت خمول

ادامه مطلب
شنبه 13 آبان 1391  - 7:09 AM

 

امام علی (ع) در عین قبول واقعیت‏های اجتماعی و تاریخی،در هر فرصتی که فراهم می‏شد برشایستگی و ویژگی‏هایی که تنها خود واجد آن برای احراز خلافت بود و غیر عادلانه از رهبری جامعه کنار گذاشته شده بود،تأکید می‏ورزید که مهم‏ترین آن،حدیث غدیر بود.

خبرگزاری فارس: امام علی علیه‏السلام  و احتجاج به حدیث غدیر

 

چکیده

غدیر واقعیتی انکارناپذیر در تاریخ اسلام است و هیچ‏گاه فراموش نخواهد شد. از همین رو امام علی علیه‏السلام  از آغازین روزهای خلافت ابوبکر در کنار شمردن امتیازاتی که ایشان را مستحق خلافت می‏کرد، با مسئله غدیر استدلال و استشهاد نمود.

اقدام امام علیه‏السلام  در بیان واقعه مهم غدیر و بازخوانی این جریان، در واقع به چالش گرفتن حاکمیت غاصبان خلافت بود.این کار را امام، هم در مواجهه با ابوبکر و هم پس از آن در عصر دیگر خلفا انجام داد و حتی پس از به دست گرفتن خلافت نیز بر وقوع غدیر و انتخاب خود توسط پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله  برای احراز مقام خلافت اسلامی احتجاج و استدلال می‏کرد. احتجاج امام با حدیث غدیر در این مقاله مورد بحث قرار می‏گیرد.

واژگان کلیدی: غدیر، خلافت، امام علی علیه‏السلام ، حدیث غدیر و احتجاج به غدیر.

بقیه در ادامه

ادامه مطلب
شنبه 13 آبان 1391  - 6:53 AM

 

  علی(ع) باید جانشین رسول خدا(ص) می‌شد و هدایت مردم را بر عهده با کفایت خویش می‌گرفت؛ مردی که در اجرای حق و عدالت جز به خدا نمی‌اندیشید و از سرزنش سرزنش کنندگان باکی نداشت.

خبرگزاری فارس: پرتویی از انوار خطبه پیامبر(ص) در روز غدیر

 

اشاره

جبرئیل آمده بود برای ابلاغ پیام مهمی؛ آن‌قدر مهم که در آن روز گرم، پیامبر(ص) مردم را در میانه صحرا نگه‌داشت تا پیام مهمی که جبرئیل آورده بود، به آن‌ها ابلاغ کند؛ پیامی که نه برای مردمان آن روز که برای همه اعصار و دوران‌ها بود...؛ پیامی که اگر بیان نمی‌شد، دین کامل نبود؛ نقص داشت و مگر می‌شود دین خدا نقص داشته باشد؟... باید آن پیام مهم همان روز در همان صحرای گرم گفته می‌شد تا هم دین خدا کامل شده باشد و هم رسالت رسول خدا(ص)...؛ (یا أیّهَا الرّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ إِنّ اللّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ).

غدیر کجاست؟

غدیر، آب‌گیری آرام و جان پناه کاروانیان خسته بود، اما آن روز با ابلاغ پیام مهم جبرئیل در گسترة تاریخ، به دریای ژرفی تبدیل شد. روی داد عظیم اعطای رسمی مقام ولایت و امامت بر حضرت علی(ع) در سرزمین <غدیر خم> رخ ‌داد و از این‌رو، به این نام در تاریخ ماندگار شد.این سرزمین در نزدیکی <جحفه>، یکی از مقیات‌های اطراف حرم مکه واقع شده است.

جحفه، دهکده‌ای بزرگ است که در راه مکه و مدینه قرار گرفته و محل جدایی حاجیان مدینه، مصر، عراق و نجد از دیگر حجاج است. <غدیر> به برکه و آب‌گیری می‌گویند که در ایام ریزش باران، از آب پر می‌شود و سپس رفته رفته، آبش کاهش می‌یابد و در تابستان با شدت یافتن حرارت هوا، به کلی از بین می‌رود.<خم> نیز شاید، اسم شخص باشد یا اینکه اسم نیزار و درخت زاری ا‌ست که در باتلاق یا مصبّ رود و ریزش آب پیدا می‌شود. برخی هم گفته‌اند که خم، نام محلی ا‌ست که در آن چشمه فرو می‌ریزد. سرزمین غدیر اکنون در 220 کیلومتری مکه و نزدیک جحفه قرار دارد.

وقتی پیامبر(ص) برای تبلیغ اسلام با سران قبیله بنی عامر به گفت‌وگو نشست؛ یکی از آنان حمایت خود را از حضرت اعلام کرد و گفت: <هرگاه خداوند تو را بر مخالفان پیروز ساخت، آیا موضوع زمامداری مسلمانان پس از شما به ما واگذار می‌گردد؟> پیامبر(ص) فرمود: <موضوع خلافت، مربوط به خدا و از اختیار من بیرون است.خدا هر فردی را که انتخاب کند، امامت به او محول می‌شود>.در حقیقت پیامبر(ص) با این‌گونه سخنان صریح و روشن خود، زمینه‌سازی می‌نمود و اذهان را آماده می‌کرد تا آخرین پیام الهی را درباره رهبری اسلامی که سرنوشت اسلام و مسلمین را رقم خواهد زد، ابلاغ نماید.

حضرت پیوسته به مسئله مهم ولایت و رهبری پس از خود، اشاره و علی(ع) را به عنوان بهترین فرد معرفی می‌کرد. وقتی زمان موعود فرا رسید؛ حضرت در غدیر خم و به هنگام بازگشت از آخرین سفر حج خویش، در بزرگ‌ترین اجتماع مسلمانان در دوران پیامبری خویش، به پا خاست و رسالت خویش و دین الهی را با ابلاغ پیام مهم جبرئیل مبنی بر ولایت و امامت علی(ع) و یازده فرزند معصومش، کامل کرد.

توحید و خداشناسی

خطبه پیامبر(ص) در روز غدیر، سراسر درس توحید و خداشناسی ا‌ست. عبارت‌های بلیغ و شیوای پیامبر(ص) آن‌چنان زیبا به توصیف خداوند می‌نشیند که در هیچ کلاس درسی نمی‌توان این‌گونه شیوا درس خداشناسی گرفت؛ <الحَمْدُ للهِ الَّذِی عَلاَ فِی تَوَحُّدِهِ وَ دَنَا فِی تَفَرُّدِه وَ جَلَّ فِی سُلطَانِهِ وَ عَظُمَ فِی أرْکَانِهِ وَ أحَاطَ بِکُلِّ شَیءٍ عِلماً وَ هُو فِی مَکَانِهِ وَ قَهَرَ جَمیع الخَلْقِ بِقُدرَتِهِ وَ بُرهَانِهِ حَمیداً لَمْ یَزَلْ، مَحْموداً لایَزالُ وَ مَجیداً لایَزُولُ و مُبدِئاً و مُعِیداً و کُلُّ اَمرٍ إلَیهِ یَعُودُ...>؛

حمد و ستایش خداوندی را سزاست که فوق تمام موجودات است؛ آن‌که واحد است و شریک ندارد؛ نزدیک به مخلوق است، با آنکه فرد است؛ در سلطنت مثل و نظیر ندارد؛ حکومتش با جلال و در ارکان خود عظیم است؛ آن‌گونه که از توصیف بیرون است؛ خدایی که از رگ گردن نزدیک‌تر است: (وَ نَحْنُ أقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ)؛ خدایی که مخلوق در حدوث به او محتاج است و در بقا به او نیاز دارد؛ خدایی که مخلوق هرچه از علم و قدرت و شجاعت و عدالت و... دارد، از او دارد؛

خدایی که پیش از خلقت مخلوق به حال او کاملاً آگاه است؛ خدایی که به همه چیز عالم است؛ خدایی که (لا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرّةٍ فِی السّماواتِ وَ لا فِی اْلأرْضِ) ، (وَ یَعْلَمُ ما تُسِرّونَ وَ ما تُعْلِنُونَ) و (وَ أنّ اللّهَ قَدْ أحاطَ بِکُلّ‏ِ شَیْ‏ءٍ عِلْمًا) ... است؛ خدایی که ضعیف نیست، قوی‌ است؛ خدایی که مقهور نیست، قاهر است؛ خدایی که از تمام مخلوقات غنی‌ است؛ خدایی که هر آنچه مصحلت بداند، عمل می‌کند: (وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ هُوَ الْحَکیمُ الْخَبیرُ)، (قُلِ اللّهُ خالِقُ کُلّ‏ِ شَیْ‏ءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهّارُ)و ... .

به نام آنکه جان را فکرت آموخت

چراغ دل به نور جـان برافروخـت

ز فضلش هر دو عالم گشت روشن

ز فیضش خاک آدم گشت گلشن

تـوانـایی کـه در یک طرفة العین

زکـاف و نـون پـدید آورد کونین

چـو قـاف قـدرتش دم به قلم زد

هـزاران نـقش بـر لوح عـــدم زد

از آن دم گـشت پیدا هر دو عالم

وز آن دم شـد هـویدا جــان آدم

خدایی که از اسرار و ضمیرهای بندگان آگاه است؛ هیچ چیز از او مخفی نیست؛ پنهانی‌ها بر او مشتبه نمی‌شود؛ خدایی که نه مبدأیی دارد، نه منتها؛‌ همیشه بوده و هست و خواهد بود؛ خدایی که عادل است: (شَهِدَ اللّهُ أنّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِمًا بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ)؛ خدایی که به مشورت با کسی نیاز ندارد؛ عالم به اشیاء است و چیزی بر او پوشیده نیست؛ در آفرینش جهان نه از کسی کمکی خواست و نه مشورتی:(إِنّما أمْرُهُ إِذا أرادَ شَیْئًا أنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ)؛ خدایی که همه چیز به سوی او باز می‌گردد و مخلوق چاره‌ای جز بازگشت به سوی او ندارد که اگر به سوی او بازنگردد، به کجا رود؟ (إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ)، (وَ لَهُ أسْلَمَ مَنْ فِی السّماواتِ وَ اْلأرْضِ طَوْعًا وَ کَرْهًا وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ)؛ خدایی که زبان از توصیف صفاتش عاجز است و ناتوان....

خصایص و فضایل علی(ع)

سخنان رسول خدا(ص) منبع جامع و کاملی برای شناخت وجودی امام علی(ع) است که از کودکی در آغوش رسول خدا(ص) رشد یافت و در تمام لحظات عمر شریف پیامبر(ص) با حضرت همراه بود.شخص هدایت کننده باید از هدایت کامل برخوردار باشد: (أ فَمَنْ یَهْدی إِلَی الْحَقّ‏ِ أحَقّ أنْ یُتّبَعَ أمّنْ لا یَهِدّی إِلاّ أنْ یُهْدی‏ فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ)؛ باید پیش از گفتن، خود به گفتارش عمل کند و علی(ع) تنها مرد علم و ارشاد بود که به آنچه می‌گفت و می‌دانست، عمل می‌کرد.

در میان یاران پیامبر(ص) ـ و امروز هم ـ بسیار بودند کسانی که مسائل را می‌دانستند، به دیگران نیز می‌گفتند، اما عمل نمی‌کردند...، به یقین چنین کسانی نمی‌توانستند لیاقت رهبری عامه را داشته باشند که علم بی عمل، درخت بی‌ثمر است. علی(ع) یگانه مردی بود که باطل را نابود می‌کرد و مردم را از آن بر حذر می‌داشت.وقتی رسول خدا(ص) شهادت می‌دهد که او باطل را از میان بر می‌دارد، دیگر چه حرفی و بیانی؟ وقتی اعتقاد کامل داشته باشیم که رسول خدا(ص) هرچه می‌گوید، وحی است؛ پس شهادت رسول خدا(ص)؛ یعنی شهادت خدا و اینجا دیگر جای مغالطه‌ای نیست.

علی(ع) باید جانشین رسول خدا(ص) می‌شد و هدایت مردم را بر عهده با کفایت خویش می‌گرفت؛ مردی که در اجرای حق و عدالت جز به خدا نمی‌اندیشید و از سرزنش سرزنش کنندگان باکی نداشت و هدفش، تنها خشنودی خدا بود. اگر رضایت مخلوق را می‌خواست، باید کار را به گونه‌ای به سرمنزل مقصود می‌رساند که مخلوق راضی شود و یا خشنودی‌اش خدشه‌دار نگردد. آیا همه مخلوقات همان را می‌خواهند که خدا می‌خواهد؟... .

اگر قرار باشد رضایت مخلوق هدف باشد؛ یعنی رضای خدا را هیچ انگاشتن و بر طبق امیال مخلوق حکم کردن و این؛ یعنی سرکوبی حق و جلوه و بروز باطل و افتادن در ورطه هلاک و فساد و علی(ع) مردی نیست که حق را زیر پا نهد؛ پس راه خدا را پیش می‌گیرد و در مسیر خود، به گفتار مردم وقعی نمی‌نهد و از هر گونه تهمت ناروا در راه حق باکی به خود راه نمی‌دهد؛ همان راهی که انبیا و اوصیا رفتند.

علی(ع) جانشین رسول خدا(ص) می‌شود؛ نخستین مردی که به رسول خدا(ص) ایمان آورد: <وَلَمْ یَجمَع بَیتٌ واحدٌ یَومَئذٍ الإسلامِ غَیرُ رَسُولِ الله صَلَّی الله علیه و آله و خَدیجَةَ و أنا ثَالثُهُما>؛ آن هنگام جز خانه‌ای که رسول خدا ـ که درود خداوندی بر او و آلش باد ـ و خدیجه در آن بودند، در هیچ خانه‌ای مسلمانی راه نیافته بود، من سومین آنان بودم>؛ علی(ع) که فدایی رسول خدا(ص) بود، وقتی سران قریش برای کشتن پیامبر مجتمع شدند:

(وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ وَ اللّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبادِ)؛ یار و همراه رسول خدا(ص) و از آغاز بعثت همراه پیامبر(ص) بود و یاری می‌کرد، چه در عبادت و چه در غیر عبادت: <ما أعْرَفُ أحَداً مِن هَذِهِ الاُمَّة عَبَدَالله بَعَدَ نبیِّنَّا غَیری عَبَدتُ الله قَبلَ أن یَعْبُدَهُ أحَدُ مِن الامَّة تِسعَ سنین؛ من کسی از افراد این امت را نمی‌شناسم که بعد پیامبر ما، خدا را عبادت کرده باشد، جز خودم.

من نه سال خدا را بندگی کردم، پیش از آنکه کسی او را بندگی کند>.فضیلت هر انسانی بر دیگری، به خوردن، خوابیدن، شهوت‌رانی، مال و ثروت و... نیست؛ بلکه به کمالات معنوی ا‌ست؛ به علم، شجاعت، سخاوت، عدالت و... و علی(ع) به اتفاق دوست و دشمن بعد از رسول خدا(ص)، همه کمالات انسانی را دارا بود.

مردم دو دسته‌اند؛ برخی خدا را قبول دارند و موحد و برخی قبول ندارند و مشرک و کافر.موحد، کسی ا‌ست که از دستورات خالق پیروی می‌کند و می‌داند که خداوند براساس مصلحت حکم می‌کند. همان گونه که به نبوت رسول از سوی خداوند، اعتراض ندارد؛ به نصب ولایت از سوی خدا نیز نباید اعتراض داشته باشد؛ زیرا در هر دو مورد، نصب با خداست.

از همین رو رسول خدا(ص) فرمود: <مَعَاشِرَ النّاس! فَضَّلُوهُ فَقَد فَضَّلَهُ الله واقْبِلُوهُ فَقَدْ نَصَبَهُ الله>؛ پس رد کردن امامت او، رد کردن حکم خداست. آن‌که ولایت را انکار کند، خدا را انکار کرده است و منکر خدا، قابل آمرزش از طریق توبه نیست. منکر امامت، منکر رسالت و منکر رسالت، منکر خداست. از سخنان رسول خدا(ص) که در وصف امام علی(ع) فرموده است، می‌توان به خوبی فهمید که ولایت امام(ع)، در شمار ضروریات دین همچون نماز و روزه و حج است؛ <عَلیٌّ خیرُ البشر وَمَنْ أبَی فَقَد کَفَرَ؛ علی بهترین افراد بشر است و هر که او را انکار کند، کافر است>.

علی(ع) باید جانشین رسول‌الله(ص) باشد که ضدیت و مخالفت با او، کفر و دیگری را بر او ترجیح دادن، ارتداد است که رسول خدا(ص) فرمود: <لاتُضَادُّوا بِعَلّیٍ أحداً فَتَکْفُرُوا وَلاَ تُفَضّلُوا عَلَیهِ أحداً فَتَرْتَدُّو؛ کسی با علی ضدیت نمی‌کند، مگر اینکه کافر می‌شود و کسی دیگری را بر علی برتری نمی‌دهد، مگر اینکه مرتد می‌گردد>.

علی(ع) برادر پیامبر خداست که وقتی میان مهاجر و انصار به خاطر نزول آیه (إِنّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ) عقد اخوت بسته شد، او با رسول‌الله(ص) عقد اخوت بست: <به درستی که من تو را برای خودم اختیار کردم. تو برادر من و من برادر تو در دنیا و آخرت هستم>.علی(ع) حافظ و دارنده علم پیامبر(ص) و جانشین رسول(ص) است، باید راهی بپیماید که رسول می‌رود و بداند، آنچه را که رسول می‌داند.

پس باید از خطا و نسیان بری باشد که اگر این گونه نباشد، نمی‌تواند واعی علم رسول باشد که خودش فرمود: <همانا او [علی(ع)] از نظر اسلام، مقدم افراد امتم و از نظر علم، داناترین ایشان و از لحاظ بردباری، بزرگ‌ترین آن‌هاست>.... و علی(ع) را مگر می‌توان با این قلم‌های ناتوان و زبان‌های قاصر وصف کرد؟...

ولایت و ولایت مداری

بشر برای رسیدن به سعادت، به امام و راهنما محتاج است؛ از همین رو خدا در طول تاریخ برای ارشاد بشر، انبیا را یکی پس از دیگری با حجت‌هایی مقبول ـ معجزات و کرامات ـ به سوی انسان‌ها فرستاد: ( لَقَدْ أرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ ).پس از رسول خدا(ص)، وجود امام برای جامعه انسانی لازم و ضروری ا‌ست تا امور دینی و دنیوی مسلمانان را اداره کند و مسائلی همچون اقامه عدل در جامعه، امر به معروف و نهی از منکر، جلوگیری از فحشا و ظلم و هرج و مرج، تأمین عدالت و نیازهای فردی، اجتماعی و دینی و نیز جلوگیری از انحرافات و تعدیات به وجود امام در جامعه منوط است.

پس از رسول خدا(ص) نباید حکومت اسلامی تعطیل شود. اگر مردم می‌توانستند خودشان آنچه را که انبیا برای رسیدن جامعه به کمال خود آورده‌اند، داشته باشند؛ پس چه نیازی به وجود رسول و دین بود؟... (لَقَدْ مَنّ اللّهُ عَلَی الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ).

فلسفه وجود و بعثت انبیا، جعل احکام و شرایع، انزال کتب آسمانی و تأمین سعادت بشر در دنیا و آخرت است و اگر جانشینی برای رسول نباشد، پس مردم پس از رسول خدا چگونه رستگار شوند؟... امام که جانشین رسول است، باید از گناه کبیره و صغیره بری باشد که امامی که با توجه به وجود قوای بشری و دواعی گناه مثل شهوت و غضب و حب و بغض گناه می‌کند، چگونه می‌تواند جامعه را به سعادت برساند؟

امام باقر(ع) در حدیثی از رسول خدا(ص) چنین نقل فرموده است: <خداوند متعال فرمود: هر گروه و دسته و رعیتی از مسلمین را که مطیع امام ظالم باشند، عذاب می‌کنم ﴿امامی که خداوند امامت او را تأیید نکرده است﴾ اگر چه مردم در اعمال خود نیکوکار باشند و هر آینه عفو خواهم کرد، هر رعیتی در اسلام که از امام به حق که از طرف خدا معین شده باشد، اطاعت نماید؛ اگرچه آن مردم از حیث عمل معصیت‌کار و آلوده باشند>.

آنچه پیامبر(ص) به ودیعت نهاد، امامت علی(ع) و ائمه مصومین(ع) تا روز قیامت است و همه باید از این دستور آسمانی پیروی کنند و هیچ عذری از هیچ فردی قبول نمی‌شود؛ از همین روست که رسول خدا(ص) در خطبه غدیر می‌فرماید: <مَعَاشِرَ النّاس؛ إنّی أدَعُهَا إِمامَةً و وِراثَةً فِی عَقبی إلی یَومِ القِیامَةِ...؛ ای مردم! من امر خلافت را به عنوان امامت و وراثت آن در نسل خودم تا روز قیامت به ودیعه می‌سپارم>.

آن‌گاه که رسول خدا(ص) دست علی(ع) را در دست گرفت و بالا برد و فرمود: <مَن کَنْتُ مَولاه فَهٰذا علیٌّ مَولاه>، این تکلیف را بر عهده عموم مردم می‌گذارد که هر کس رسول خدا(ص) از او به نفسش اولی ا‌ست، علی(ع) هم از او به نفسش اولی‌ است، اما نه فقط مسلمانان؛ زیرا کلمه <من> به معنای عموم مردم است.ولایت پس از رسول خدا(ص)، امری ا‌ست که از سوی خدا معین می‌شود و چیزی نیست که به دلخواه رسول خدا(ص) صورت گیرد. از همین روست که شیعیان معتقدند، ولایت و وصایت و امامت پس از رسول خدا(ص) باید منصوص باشد و از سوی خدا ابلاغ شده باشد که اگر نصی در کار نباشد، اثری ندارد.

اگر ولی پس از رسول خدا(ص) معصوم و بری از گناه نباشد، نمی‌تواند در راه رستگاری انسان‌ها گام بردارد؛ زیرا به دنبال قوای بشری خود، به گناه آلوده می‌شود و کسی که خود به گناه آلوده باشد، چگونه دیگران را از گناه و خطا باز دارد و به سوی خدا پرستی و صراط مستقیم هدایت کند؟ انسان معصوم که می‌تواند به گناه آلوده شود، اما به اختیار خود مرتکب گناه نمی‌شود و حتی فکر گناه نیز به ذهنش خطور نمی‌کند، باید جانشین رسول خدا(ص) باشد تا با اقامه عدل در جامعه و جلوگیری از تعدیات و تجاوزات و انحرافات، جامعه را به سوی کمال رهنمون شود.

وقتی قرار باشد جانشین پس از رسول خدا(ص) از گناه و خطا بری و معصوم باشد؛ پس نصب او نیز باید منصوص باشد؛ زیرا غیر از خدای متعال دیگری نمی‌تواند عصمت را احراز کند که تنها خداوند آگاه به اسرار و ضمایر بندگانش است و عصمت نیز چیزی نیست که از اعمال ظاهری شخص به دست آید؛ زیرا ممکن است فرد مورد نظر در ظاهر، مسلمان و مؤمن و در باطن، کافر و ملحد؛ در جلوت، صالح و وارسته و در خلوت، فاسق و فاجر و آلوده باشد.

قرآن نیز به این مسئله اشاره کرده و می‌فرماید: (وَ إِذِ ابْتَلی‏ إِبْراهیمَ رَبّهُ بِکَلِماتٍ فَأتَمّهُنّ قالَ إِنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِمامًا قالَ وَ مِنْ ذُرِّیّتی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظّالِمینَ) و امامت هیچ گاه به ظالمین نمی‌رسد.خطبه غدیر پیامبر(ص) آن‌چنان شیوا، بلیغ و دارای پیام‌ها و ابعاد گوناگونی ا‌ست که در مجالی کوتاه نمی‌توان به تمام آن‌ها اشاره کرد. از جمله مسائل مهم دیگری که در این خطبه شریف بیان شده است؛ حجت بودن اهل‌بیت(ع) بر همگان و اشاره به وجود مقدس حضرت مهدی(عج) است.

پیامبر(ص) در خطبه غدیر به وجود حضرت مهدی(عج) اشاره می‌کند و می‌فرماید: <مَعاشِرَ النّاس! النُّور مِن الله عزّوجلّ فِیَّ ثَمَّ مَسلُوکٌ فِی عَلیٍّ ثَمَّ فی النّسلِ مِنْهُ إلَی القَائم المَهدی یأخُذُ بِحَقِّ الله و بِکُلِّ حَقّ هُوَ لنا...؛ ای گروه مردمان! آن نور از خدای عزوجل در من است و بعد از من در علی و بعد از علی در اولاد او تا قائم مهدی که ظهور می‌کند و حق خدا و حق ما اهل‌بیت(ع) را می‌گیرد...>.

روایت‌های بسیاری از زبان پیامبر(ص) بیان شده است که به وجود حضرت مهدی(عج) اشاره کرده است؛ <اگر از عمر دنیا یک روز بیشتر باقی نمانده باشد، خداوند آن روز را آن‌قدر طولانی می‌کند تا یکی از فرزندانم را برانگیزد که نامش نام من است>؛ <در آخر الزمان مردی از فرزندانم خروج می‌کند که نامش نام من و کنیه‌اش کنیه من است. زمین را از داد پر می‌کند، هم‌چنان که از ظلم پر شده است>.

اشاره رسول خدا(ص) در خطبه غدیر به وجود حضرت مهدی(عج) که در آخرالزمان دنیا را پر از عدل و داد می‌کند و حجت بودن ائمه اطهار(ع) بر همگان، بیانگر این است که خداوند تا آخرالزمان ـ همچون همیشه که همین گونه بوده است ـ زمین خود را بی حجت نمی‌گذارد و وصایت و ولایت پس از رسول خدا(ص) و امر هدایت مردم را به فرزندان آن حضرت که اکمل موجودات هستند، سپرده است و هیچ کس نمی‌تواند ادعای ولایت و جانشینی پس از رسول خدا(ص) را داشته باشد.

اتمام حجت خداوند بر بندگانش نیز به این دلیل است که در روز قیامت، بتواند به عمل نیک آنان پاداش و عمل قبیح آنان را کیفر دهد که اگر حجت بر مردم نبود، بهانه برای مردم باقی می‌ماند که حجتی نبود تا آنان را به دین و شریعت راهنمایی کند؛ از این روست که خداوند دو حجت عقل و وجود انبیا و اولیای خویش را برای مردم قرار داده است.

خطبه غدیر پیامبر(ص) را مجالی به غایت باید تا آن‌گونه که باید به پیام‌ها، ابعاد و معانی آن پرداخت و حقایق آن را بیان کرد که جامعه امروز به شرح و بیان این خطبه شریف بیش از پیش نیازمند است.

حنانه صادقی

منبع: نامه جامعه - شماره هفتاد و پنج و هفتاد و شش

ادامه مطلب
شنبه 13 آبان 1391  - 6:52 AM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 146

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 6181525
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی