به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

به یاد داشته باشید ، شناور مجاز ، شناوری است که از مبادی مجاز تردد می کند و زیر نظارت بازرسان اداره حفاظت و ایمنی دریانوردی است.

- سوار شدن به شناورهای غیر مجاز ، مخاطره زیادی خواهد داشت و هیچ کس( حتی بیمه ) مسئولیت آن را قبول نمی کند.
- اطمینان داشته باشید همکاری با مسئولان ، سفری خاطره انگیز و به دور از هر گونه حادثه را برای شما به ارمغان می آورد.
- فراموش نکنید که عجله در هنگام سوار و پیاده شدن به شناور
(قبل از پهلوگیری کامل) ، از عوامل بروز حادثه است.
به یاد داشته باشید که ترک شناور تنها با دستور صریح و مستقیم ناخدای شناور امکان پذیر است.
- این نکته را هم در نظر داشته باشید که در صورت نپوشیدن جلیقه نجات از تردد شما جلوگیری به عمل خواهد آمد.
- پس از سوار شدن به شناور بلافاصله با وسایل ایمنی و راه های خروج اضطراری آن آشنا شوید و با رعایت نکات ایمنی (توصیه ها ،.... )، جان خود و فرزندان دلبندتان را بیمه کنید.
- شوخی های خطرناک در شناور یکی از مهمترین عوامل ایجاد حادثه است پس به سراغ آن نروید. عصبانیت و خستگی هم حادثه آفرین است ، پس در این شرایط هرگز سفر نکنید .
- ساعات ازدحام مسافران در بنادر 8:30 تا00 :11 صبح است ، پس بهتر است برای رفاه خود و خانواده ساعت دیگری را برای حضور در بنادر مسافری انتخاب کنید.
- آلودگی دریا ، محیط زیست و زندگی میلیونها انسان را تهدید می کند ، رعایت محیط زیست را فراموش نکنید.
- در شرایط نامساعدجوی ازسفردریایی خودداری کنید.
- در صورت بروز هر گونه حادثه در دریا نیز با مراکز هماهنگی جستجو و نجات دریایی تماس بگیرید و هر گونه مشکل امنیتی ، اخلاقی موضوع را نیز با مأموران نیروی انتظامی ( دریابانی ) در میان بگذارید.
- شناخت و رعایت نکات ایمنی ارائه شده از سوی ناظران و بازرسان ایمنی مهمترین اصل در سفرهای دریایی است و رعایت آن ضامن سلامتی شماست .
ادامه مطلب
پنج شنبه 8 فروردین 1392  - 8:18 PM

 

شخصیت‌های عمو نوروز و ننه سرما در روایت‌های کهن و ادبیات شفاهی، نمادی از تغییر و تحول در طبیعت و احوال آدمیان است که طی آن، ننه سرما به عنوان نماد سکون و انجماد می‌رود و عمو نوروز به عنوان نماد رویش و تازگی از راه می‌رسد.

خبرگزاری فارس: نگاهی به حضور عمو نوروز و ننه سرما در ادبیات فارسی/ نمادهای نوروزی در قصه‌های عامیانه
 

 

 علی‌الله سلیمی: شخصیت‌های عمو نوروز و ننه سرما در روایت‌های کهن و ادبیات شفاهی، نمادی از تغییر و تحول در طبیعت و احوال آدمیان است که طی آن، ننه سرما به عنوان نماد سکون و انجماد می‌رود و عمو نوروز به عنوان نماد رویش و تازگی از راه می‌رسد. 

ادبیات کهن فارسی مملو از نشانه‌ها و نمادهای آشنا در زمینه تغییر و تحول فصل‌ها و احوال آدمیان است که در قالب مثل‌ها، متل‌ها و روایت‌های کوتاه و بلند سینه به سینه میان نسل‌های مختلف گشته و سرانجام شکل امروزی‌تر آن به نسل‌های کنونی رسیده است.

 

به اعتقاد بسیاری از کارشناسان ادبیات، عمو نوروز نماد شخصیت ایرانی و نشانه آمدن بهار است، در مقابل عمونوروز در روایات کهن ایرانی «ننه سرما» است. زمانی که ننه سرما، سرما را با خود می‌برد عمونوروز خبر آمدن بهار را می‌دهد و سپس «میر نوروزی» می‌آید. عمو نوروز در حکایات و مستندات تاریخی نماد یک تغییر فصل است، در ایران باستان وقتی آهنگ هستی ضربان زندگی می‌گیرد نشانه آمدن عمو نوروز بوده است.

اغلب ما این شخصیت را به طور دقیق می‌شناسیم ولی منابع و مصادیق درباره آن خیلی کم است، اگر ما بخواهیم داستان‌هایی که درباره عمو نوروز وجود دارد را بررسی کنیم می‌بینیم که با منابع بسیار کمی مواجه می‌شویم.

 

عمونوروز یکی از نمادهای نوروز است. داستان عمو نوروز، داستانی عاشقانه‌است. عمو نوروز منتظر زنی است. آنها می‌خواهند با هم ازدواج کنند. بر اساس یک باور قدیمی، نامزد عمو نوروز از یک ماه به نوروز مانده، به دارکوب‌ها و چرخ‌ریسک‌‏ها می‌‏گوید که از برگ نورس درختان و گل های نوشکفته، قبای زیبایی برای عمو نوروز که در سفر دوازده ماهه ‌است ببافند.

در بعضی از افسانه‌ها ننه سرما و عمو نوروز هیچ گاه همدیگر را مشاهده نمی‌کنند و زن هیچ وقت در زمان آمدن عمو نوروز بیدار نیست؛ آن قدر خانه را روفته و روبیده و کار کرده که خوابش برده‌ و زن صاحب خانه ‌است و مرد مسافر؛ و این سفر همیشه ادامه دارد. در مورد دیگر تمام موارد مشابه است. با این تفاوت که عمو نوروز و ننه سرما همدیگر را فقط در آخرین لحظات تغییر سال می‌بینند و شانس با هم بودن را فقط در آن زمان دارند. عمو نوروز هر سال آخرین روز زمستان اولین روز بهار با کلاه نمدیش زلف‌های قرمز حنا بستَه مِثل ریشش با کمرچین آبی و شال خالخالی و شلواره گشادو گیوهٔ تَختِ از بالای کوه روبروی شهر با لبی خندان دلی شاد با عصای تو دستانش که تکیه‌گاه پیر مرد خستهٔ لب خندان است یواش یواش پایین می‌آید. در افسانه‌ها عمو نوروز نماد طبیعت یا شاه یا فرد دیگری که برکت به زندگی مردم می آورد بوده‌است و ننه سرما که همسر عمو نوروز است و همیشه منتظر آمدن وی است.

در فرهنگ و ادب مردمی ایران شاید بتوان گفت پرآوازه‌ترین افسانه در پیوند با نوروز همان است که آن را با نام افسانه «عمو نوروز» و یا «بابا نوروز» می‌شناسیم. از این افسانه در سروده‌ها و نوشته‌ها پارسی سخنی نرفته است، پس آن را می‌باید افسانه‌ای مردمی دانست. افسانه‌ای که همه ایرانیان به گونه‌ای با آن آشنایند، چون در سالیان کودکی آن‌ را از مادران یا دایگان یا دیگر افسانه‌گویان شنیده‌اند. اگر عمیق تر بنگریم، بر پایه افسانه شناسی سنجشی می‌توان عمو نوروز را با «بابا نوئل» در فرهنگ غرب سنجید. آن افسانه چنین است که در روزهای پایانی سال عمو نوروز به خانه «ننه سرما» در می‌آید تنها یک شب را در این خانه می‌‌گذراند، بامدادان به راه خود می‌رود تا سالی دیگر در همان روز بازگردد. پیداست که عمو نوروز پیری است دیرسال با گیسوان و ریشی انبوه و سپید، ننه سرما هم به همان سال پیرزنی است زمان فرسود. این رخداد نشانه آن است که سال کهن و روزگار سرما به پایان می‌رسد تا سالی نو و روزگار گرما، رستاخیر گیتی، باری دیگر آغاز بشود. تا به حال روایت های گوناگونی از عمو نوروز و ننه سرما در بین قصه های عامیانه سینه به سینه چرخیده است که دو روایت معروف از آنها را اکنون و در آستانه فرا رسیدن سال نو مرور می کنیم.

 

* روایت اول

یکی بود، یکی نبود. پیر مردی بود به نام عمو نوروز که هر سال روز اول بهار با کلاه نمدی، زلف و ریش حنا بسته، کمرچین قدک آبی، شال خلیل خانی، شلوار قصب و گیوه تخت نازک از کوه راه می‌افتاد و عصا به دست می‌آمد به سمت دروازه شهر. بیرون از دروازه شهر پیرزنی زندگی می‌کرد که دلباخته عمو نوروز بود و روز اول هر بهار، صبح زود پا می‌شد، جایش را جمع می‌کرد و بعد از خانه تکانی و آب و جاروی حیاط، خودش را حسابی تر و تمیز می‌کرد. به سر و دست و پایش حنای مفصلی می‌گذاشت و هفت قلم، از خط و خال گرفته تا سرمه و سرخاب و زرک آرایش می‌کرد. یل ترمه و تنبان قرمز و شلیته پرچین می‌پوشید و مشک و عنبر به سر و صورت و گیسش می‌زد و فرشش را می‌آورد می‌انداخت رو ایوان، جلو حوضچه فواره دار رو به روی باغچه اش که پر بود از همه جور درخت میوه پر شکوفه و گل رنگارنگ بهاری و در یک سینی قشنگ و پاکیزه سیر، سرکه، سماق، سنجد، سیب، سبزی، و سمنو می‌چید و در یک سینی دیگر هفت جور میوه خشک و نقل و نبات می‌ریخت. بعد منقل را آتش می‌کرد و می‌رفت قلیان می‌آورد می‌گذاشت دم دستش. اما، سر قلیان آتش نمی‌گذاشت و همانجا چشم به راه عمو نوروز می‌نشست...

 

* روایت دوم

یکی بود، یکی نبود. نرسیده به دروازهٔ شهر خونهٔ ننه سرماست که یک دل نه هزار دل عاشق پیره مرده... قصشون قصهٔ امسال و پارسال نیستها... قصهٔ عشقشون هزارسالست نه دوهزارساله شایدم خیلی بیشتر... پیرزنه اول هربهار خورشید درومده، نیومده پا می‌شه جاشو جم می‌کنه خونه تکونی می‌کنه حیاط و آب و جارو می‌زنه به خودش حسابی می‌رسه پاهاشو حنا می‌زاره دستاش قرمز می‌شن هفت قلم از خط و خال گرفته تا سرمه و سُرخاب و زرک آرایش می‌کنه... تنبون قرمز و شلیته پرچین می‌پوشه مشک و عنبر به سر و صورت و گیسِش می‌زنه... چرا می‌خندید بی مروتا؟ آخه عاشقه... عاشقی که پیر و جون نداره... داره؟ فرشش رو می‌یاره می‌ندازه رو ایون جلومنظر باغچه که پر از همه جور درخت میوه پر شکوفه و گلای رنگارنگ بهاری... تو یه سینی خوشگل و تمیز سیر و سرکه و سماق و سنجد و سیب و سبزی و سمنو می‌چینه تو یه سینیِ دیگه هفت جور میوهٔ خشک و نقل و نبات می‌ریزه. پا می‌شه سریع منقلُ آتیش می‌کنه و قلیونُ می‌یاره دم دستش؛ اما سر قلیونُ آتیش نمی‌زاره.. چشم به در تا عمو نوروز بیاد و قلیونو آتیش کنه و دیدنش مهیا بشه... تو همین فکرا پیرزنه از خستگی خوابش می‌بره... عمو نوروز می‌یاد اما ننه سرما خوابه... چُرتِش پاره می‌شه... اَی دل غافل عمو نوروز اومد و رفت پیره زنه خوابش برده بود...عمو نوروز رفت تا یه سال دیگه؟... ای پیری پیری پیری...

ادامه مطلب
سه شنبه 6 فروردین 1392  - 4:55 PM

 

شهید شهریاری ثابت کرد که بی شک علم و عمل دو بال سعادت آدمی است و خداوند متعال انسان سعادتمند را با زیباترین حال نزد خود بر می گرداند و در دل مردم نیز جایگاهی خاص می نهد.

خبرگزاری فارس: از شفاعت شهید شهریاری به‌ روایت آیت‌الله جوادی تا حقوق‌ میلیاردی
 

 

 سایت مشرق نوشت: شهید شهریاری ثابت کرد که بی شک علم و عمل دو بال سعادت آدمی است و خداوند متعال انسان سعادتمند را با زیباترین حال نزد خود برمی گرداند و در دل مردم نیز جایگاهی خاص می نهد.

رسول خدا (ص) می فرمایند: هر مومنی بمیرد و یک ورق کاغذ از او بماند که دانشی بر آن باشد آن ورقه روز قیامت میان او و دوزخ حائل و مانع شود و خدای تبارک و تعالی به هر حرفی که در آن کاغذ نوشته شهری در بهشت به او دهد که هفت برابر دنیا باشد.

 

بقیه در ادامه

ادامه مطلب
سه شنبه 6 فروردین 1392  - 4:51 PM

 

امیرالمؤمنین(ع) نامگذاری دخترش را به پیامبر(ص) واگذار کرد اما آن حضرت فرمود که در نامگذاری از پروردگار پیشی نمی‌گیرد. در این هنگام جبرئیل فرود آمد، سلام خداوند را به پیامبر(ص) ابلاغ کرد و گفت: نام این نوزاد را «زینب» بگذارید!

خبرگزاری فارس: «زینب» نامی که خداوند متعال آن را برگزید/ 3 وظیفه مهم عقیله بنی‌هاشم
 

 

پنجم ماه جمادى الاولى سال پنجم هجرى، مصادف است با سالروز ولادت حضرت زینب کبری(س)، تربیت و پرورش این مروارید گرانبها و بى‌مانند در کنار پیغمبر اکرم(ص) و در خانه رسالت بوده است. زینب کبرى (س) دُرّ زهراى مرضیه(س) از دست پسر عموى پیغمبر، امیرالمؤمنین(ع) غذا و خوراک خورده و رشد کرده است؛ نموّی قدسى و پاکیزه داشته و پنج تن اهل کساء نسبت به تربیت، پرورش، تعلیم او کوشش کرده‌اند، مربى و مؤدب و معلم این بانوی بزرگوار بوده‌اند.

زمانی که زینب (س) متولد شد، مادرش حضرت زهرا (س) او را نزد پدرش امیرالمؤمنین(ع) آورد و گفت‌: این نوزاد را نامگذارى کنید! حضرت فرمود: من از رسول خدا(ص) جلو نمى‌افتم. در این ایام پیامبر اکرم (ص) در مسافرت بود. پس از مراجعت از سفر، امیرالمؤمنین على(ع) به آن حضرت عرض کرد: نامى را براى نوزاد انتخاب کنید. رسول خدا(ص) فرمود: من بر پروردگارم سبقت نمى‌گیرم، در این هنگام جبرئیل(ع) فرود آمده و سلام خداوند را به پیامبر(ص) ابلاغ کرده و گفت: نام این نوزاد را «زینب» بگذارید! خداوند بزرگ این نام را براى او برگزیده است.

* گریه پیامبر اکرم(ص) بر مصائب زینب کبری(س)

رسول خدا (ص) براى دیدار نوه گرامی‌اش به منزل دخترش حضرت فاطمه زهرا (س) آمد و به دختر خود فاطمه (س) فرمود: «دخترم! فاطمه جان، نوزادت را برایم بیاور تا او را ببینم».

فاطمه (س) نوزاد کوچکش را به سینه فشرد، بر گونه‌هاى دوست داشتنى او بوسه زد، و آن گاه به پدر بزرگوارش داد. پیامبر(ص) فرزند دلبند زهراى عزیزش را در آغوش کشیده صورت خود را به صورت او گذاشت و شروع به اشک ریختن کرد. فاطمه (س) ناگهان متوجه این صحنه شد و در حالى که شدیداً ناراحت بود از پدر پرسید: پدرم، چرا گریه مى‌کنى؟!

حضرت رسول(ص) فرمود: گریه‌ام برای این است که پس از مرگ من و تو، این دختر دوست داشتنى من سرنوشت غمبارى خواهد داشت، در نظرم مجسم شد که او با چه مشکلات دردناکى رو به رو مى‌شود و چه مصیبت‌هاى بزرگى را به خاطر رضاى خداوند با آغوش باز استقبال مى‌کند.

در آن دقایقى که آرام اشک مى‌ریخت و نوه عزیزش را مى‌بوسید، گاهى نیز چهره از رخسار او برداشته به چهره معصومى که بعدها رسالتى بزرگ را عهده‌دار مى‌شد خیره خیره مى‌نگریست و در همین جا بود که خطاب به دخترش فاطمه (س) فرمود: اى پاره تن من و روشنى چشمانم؛ فاطمه جان! هر کسى که بر زینب و مصایب او بگرید ثواب گریستن کسى را به او مى‌دهند که بر دو برادر او حسن و حسین گریه کند.

گریه جبرئیل بر مصایب زینب(س)

روایت شده است که پس از ولادت حضرت زینب (س)، حسین (ع) که در آن هنگام کودکی سه - چهار ساله بود، به محضر رسول خدا (ص) آمد و عرض کرد: «خداوند به من خواهرى عطا کرده است». پیامبر(ص) با شنیدن این سخن، منقلب و اندوهگین شد و اشک از دیده فرو ریخت. حسین (ع) پرسید: «براى چه اندوهگین و گریان شدى؟ پیامبر(ص) فرمود: اى نور چشمم، راز آن به زودى برایت آشکار می‌شود.

تا اینکه روزى جبرئیل نزد رسول خدا (ص) آمد، در حالى که گریه مى‌کرد، رسول خدا (ص) از علت گریه او پرسید، جبرئیل عرض کرد: این دختر (زینب ) از آغاز زندگى تا پایان عمر همواره با بلا و رنج و اندوه دست به گریبان خواهد بود؛ گاهى به درد مصیبت فراق تو مبتلا شود، زمانى دستخوش ماتم مادرش و سپس ماتم مصیبت جانسوز برادرش امام حسن(ع) شود و از این مصایب دردناک‌تر و افزون‌تر اینکه به مصایب جانسوز کربلا گرفتار شود، به طورى که قامتش خمیده شود و موى سرش سفید!

پیامبر (ص) گریان شد و صورت پر اشکش را بر صورت زینب (س) نهاد و گریه سختى کرد، زهرا (س) از علت آن پرسید. پیامبر (ص) بخشى از بلاها و مصایبى را که بر زینب (س) وارد مى‌شد را براى زهرا(س) بیان کرد.

حضرت زهرا (س) پرسید: اى پدر! پاداش کسى که بر مصایب دخترم زینب (س) گریه کند کیست؟ پیامبر اکرم (ص) فرمود: پاداش او همچون پاداش کسى است که براى مصایب حسن و حسین (ع) گریه مى کند.

بشارت تولد زینب و گریه على (ع)

هر پدرى را که بشارت به ولادت فرزند دادند، شاد و خرم می‌شد، جز على‌بن ابى‌طالب (ع) که ولادت هر یک از اولاد او سبب حزن او شد.

در روایت است که چون حضرت زینب متولد شد، علی(ع) متوجه حجره صدیقه طاهره(س) شد، در آن وقت حسین (ع) به استقبال پدر شتافت و عرض کرد: اى پدر بزرگوار! همانا خداى کردگار خواهرى به من عطا فرموده است. 

امیرالمؤمنین(ع) از شنیدن این سخن بى اختیار اشک از دیده‌هاى مبارکش جارى شد. چون حسین (ع) این حال را از پدر بزرگوارش مشاهده نمود افسرده خاطر شد. چرا که آمد پدر را بشارت دهد اما بشارت مبدل به مصیبت و سبب حزن و اندوه پدر شد، دل مبارکش به درد آمد و اشک از دیده مبارکش بر رخسارش جارى شد و عرض کرد: بابا فدایت شوم، من شما را بشارت آوردم شما گریه مى‌کنید، سبب چیست و این گریه بر کیست؟

على (ع) حسینش را در برگرفت و نوازش نمود و فرمود: نور دیده! زود باشد که سرّ این گریه آشکار و اثرش نمودار شود. (که اشاره به واقعه کربلا مى‌کند.)

زینب(س) عالمه و محدثه بود

امام سجاد(ع ) خطاب به عقیله بنى هاشم، زینب کبرى(س ) مى‌فرمایند: «یا عمة انت بحمد الله عالمة غیر معلمة، و فهمة غیر مفهمة».

عمه جان! تو عالمه‌اى هستى بدون اینکه معلم داشته باشى، و فهمیده‌اى هستى بى آنکه کسى مطالب را به تو فهمانده باشد. از سخنان فاضل دربندى، متوفای سال 1286 هجرى می‌گوید که آن خاتون دو سرا، حضرت زینب کبرى (س) علم منایا و بلایا (مرگ‌ها و پیشامدهاى سخت را مى‌دانسته است.

دخت گرامی امیرالمؤمنین، زینب(س) محدثه نیز بوده؛ یعنى همه چیز از جانب خداى تبارک و تعالى به او الهام و در دلش آشکار مى‌شده است. علم و دانش او از علوم لدنی بوده است.

شجاعت حسین (ع) در خواهرش زینب (س) وجود داشت؛ زینب (س) هم در مقام شجاعت قطع نظر از جهت امامت، کمى از حسین (ع) ندارد قوت قلبش به برکت اتصالش به مبدأ تعالى راستى محیرالعقول است.

شیخ شوشترى مى‌گوید: اگر حسین (ع) در صحنه کربلا یک میدان داشت، مجلله زینب(س) دو میدان نبرد داشت: میدان نبرد اولش مجلس ابن زیاد، و دومى مجلس یزید پلید.

اما تفاوت‌هایى که از حیث ظهور دارد، نبرد حسین (ع) با لباسى که از پیغمبر به او رسیده بود، عمامه پیغمبر بر سر و جبه او به دوش، نیزه به همراه و شمشیر به دستش سوار بر مرکب رسول خدا (ص)، با عزت و شهامت، وارد نبرد مشرکین شد تا شهید شد.

سه وظیفه مهم حضرت زینب(س)

پس از شهادت امام حسین (ع) زینب (س) مى‌دید بزرگترین وظیفه و مسئولیتش سه چیز است:

نخست؛ از حجت خدا و امام وقت، حضرت سجاد (ع) حمایت کند و وى را از گزند دشمن حفظ نماید.

دوم؛ پیام شهیدان را به همه جا برساند و راه آنها را دنبال کند؛ که این مسئله از همه مهمتر بود.

سوم؛ طبق وصیت برادرش از خانواده‌هاى شهیدان و از کودکانى که پدران آنها به شهادت رسیده‌اند، سرپرستى کرده و روحیه آنها را در سطحى عالى نگاه دارد.

ادامه مطلب
دوشنبه 28 اسفند 1391  - 8:42 AM

 

دخت بزرگ علی (ع) و یادگار پنج تن آل عبا(ع) تمام فضائل انسانی را از آنان به ارث برده بود و در علم و فصاحت و بلاغت، وارث امیرالمؤمنین علی (ع) بود. گویا سخنان علی(ع) از حنجره و زبان زینب (س) جاری می‌گشت.

خبرگزاری فارس: زینت پدر
 

 

اشاره

«زینب» در لغت به معنای «درخت نیکومنظر» و گاهی به معنای «زینت پدر» آمده است. حضرت علی(ع) دو یا سه دختر به نام زینب داشته و دختر بزرگ آن حضرت، زینب کبرا(س) است و اوست که در واقعه‏ ی عاشورای سال شصت و یک هجری به همراه امام حسین(ع) بوده است. حضرت زینب(س) از زنان دانشمند و شجاع تاریخ است. فضائل آن بانو و جلالت شأنش بسیار والاست. آن حضرت، همسر پسر عمویش «عبدالله بن جعفر بن ابی‏طالب» بود و پنج فرزند داشت. حضرت زینب(س) به هنگام عزیمت امام حسین(ع) به عراق، برادر را همراهی کرد و در واقعه ی کربلا دو پسرِ آن بانو به نام‏های «محمد» و «عَوْن» به شهادت رسیدند.

ایشان از سوی حضرت امام حسین(ع) سرپرستی اهل ‏بیت آن حضرت و حفظ و نگه داری مقام ولایت کبرا، امام سجاد(ع)، را در هنگام بیماری برعهده داشت. شیرزن کربلا با روحیه‏ای قوی و شهامت زاید الوصف خود توانست آن امانت بزرگ را در آن شرایط سخت و سنگین اسارت، به درستی و شایستگی به منزل رساند. خطبه‏های مردانه و رسوا کننده ی‏ حضرت زینب(س) در مجلس ستم «عبیدالله بن زیاد» در کوفه و «یزید بن معاویه» در شام که کاخ ظلم و جور فرعون زمان را به لرزه درآورد، شهره-ی‏ تاریخ است.

میلاد نور

سحرگاه پنجم جمادی‌‌ الاول سال پنجم هجرت، آغوش زمان، حقیقت تاریخ را در آغوش کشید؛ سپیده‌‌ای در خانه‌ی علی و فاطمه دمیدن گرفت و تمامی حاضران، چشم شان به دیدن این تازه مولود روشن می‌شد.لقب «عقیله» را برای او انتخاب فرمودند. عقیله، در لغت، زن والامقام و کریمه را گویند که بین خاندان عزیز و ارجمند باشد. بعضی از مورخین نیز می‌نویسند کنیه ی او «ام کلثوم» بود.2

کودکی و آغاز دشواری های زینب(س)

محنت‌‌ها و رنج‌‌های زینب کبری(س) پس از رحلت رسول اکرم(ص) و با اولین انحراف و ضایعه در جهان اسلام آغاز شد. در واقع این بانو فقط پنج بهار از عمر خود را در آسایش و دور از غم و اندوه به سر برد. جدایی و فراق جدّ بزرگوارش و مصیبت از دست دادن آن وجود مقدس از یک طرف و توطئه ی سقیفه‌ی بنی‌‌ساعده و انحراف و تغییر مسیری که در اسلام پدید آمد از طرف دیگر، هجومی سخت و توان‌‌فرسا بر زینب آورده و درهای غم و اندوه را به رویش گشوده بود.

از آن پس دشواری ها و گرفتاری ها تا پایان عمرش استمرار داشت و تنها چیزی که توانست به رنج‌‌های پنجاه ساله‌ی آن بانوی مکرمه خاتمه دهد، رحلت از دنیا بود. پس از مادرش زهرای اطهر(س) هیچ‌کدام از زنان عالم به اندازه‌ی زینب مصیبت ندیده است. به یقین، هیچ‌ زنانی توان صبر و تحمل در برابر آن همه مشکلاتی که بر زینب وارد شده، نداشته و ندارد.3دشواری های زینب از دشواری های برادرش امام حسین(ع) بیشتر بوده است.4

«محمدجواد مغنیه» می‌گوید: «هر کس تاریخ این بانو را بخواند، درمی‌یابد که سختی‌‌ها و رزایا و یک سلسله دشواری ها، حلقه‌‌های به هم پیوسته‌ای مانند زنجیر پدید آوردند که سرتاسر زندگی او را از ابتدا تا پایان عمرش دربرگرفته و احاطه نموده است؛ به طوری که وی را «ام المصایب» لقب داده‌اند و هر گاه این لقب گفته شود، زینب به ذهن می‌آید که عَلَم خاص برای او شده است».5

حجاب و عفت زینب(س)

زینب(س) شب‌هنگام که همه جا تاریک می‌شد و مردم به خواب می‌رفتند، برای زیارت قبر جدّش از خانه خارج می‌شد.6 روایت شده است که هر گاه زینب(س) به زیارت قبر رسول خدا(ص) می‌رفت، امام حسن(ع) در یک جانب او و امام حسین(ع) در جانب دیگرش و حضرت علی(ع) هم پیشاپیش او حرکت می‌کردند، و وقتی که به نزدیک قبر می‌رسیدند، حضرت علی(ع) جلوتر حرکت کرده، نور چراغ‌ها را کم می‌کرد. روزی امام حسن(ع) از علت کار پرسید. حضرت فرمودند: «به جهت این ‌که نمی‌خواهم احدی چشمش به قامت خواهرت بیفتد.»7

«یحیی مازنی» می‌گوید: «من مدت زیادی در همسایگی خانه ی امیرالمؤمنین(ع) سکونت داشتم. در طول این مدت، نه قامت زینب را دیدم و نه صدای او را شنیدم».8«علامه مامقانی» در مورد حجاب حضرت زینب(س) می‌فرماید: «زینب در حجاب و عفاف یگانه است.احدی از مردان در زمان پدرش و برادرانش تا روز عاشورا او را ندیده بودند».9

جهاد و شجاعت زینب(س)

آن چه در سراسر زندگی ائمه ی معصومین(ع) بیش از همه به چشم می‌خورد، مجاهدات و تلاش‌های بی‌‌وقفه ی آنان در راه اعتلای کلمه «الله» است. حضرت صدیقه ی صغری زینب کبرا(س) همچون مادر گرامی‌‌اش در راه اسلام صدمات بسیاری را به جان خرید اما در برابر تمامی دشواری ها و صدمات، چون کوهی استوار در مقابل تندباد حوادث ایستادگی کرد و سرانجام پیروز شد.

زینب(س) مجاهدی شکست ناپذیر بود که پس از شهادت برادرش، رهبری نهضت را بر عهده گرفت. هر چه مصیبت ایشان بیشتر می‌شد، صبرش نیز فزونی می‌گرفت و در جهادش راسخ قدم تر می گشت. هر جا که عاشورا نیازمند وجود زینب(س) و مجاهده‌ی او می‌شد، آن‌جا حاضر بود و مسئولیت الهی‌اش را به کامل‌ترین و زیباترین شکل به جا می‌آورد.

«شرقاوی» می‌گوید: «زینب پیوسته پرچم جهاد را بر دوش گرفته، از حق و عدالت دفاع می‌کرد و با مردان در سختی‌‌ها و شداید مشارکت می‌نمود و با قوت بیان و منطق نیرومند خود با دشمنان احتجاج می‌کرد و در نهایت هم پیروز شد».10

ایثار و صبر زینب(س)

قهرمان کربلا در کانون خانواده‌ای به دنیا آمد که پروردگار عالم از ایثار و گذشت آنان سخن می‌گوید و آیاتی از قرآن را در تمجیدشان نازل فرموده است؛ خانواده ای که سه روز فقط با آب افطار کردند و روزیِ خود را به مستمند، یتیم و اسیر دادند.11

زینب در آغوش پرمهر مادری پاک تربیت شد؛ مادری که تنها در یکی از انفاق‌هایش، درآمد سالانه ی فدک را که به بیست و چهار هزار دینار می‌رسید، به فقرا و مستمندان اختصاص داد.12 زینب در عاشورای حسینی هر آن چه داشت، در طبق اخلاص گذاشت و به پیشگاه الهی تقدیم نمود: رها کردن همه زندگی و شوهر و فرزندان خود در مدینه؛ تقدیم کردن دو فرزند دیگرش برای شهادت در رکاب برادر؛ تحمل قتل و غارت و به اسیری رفتن و هتک حرمت در جریان اسارت و بسیاری دشواری های دیگر، همه نشانه ی ایثار و از خود گذشتگی حضرت زینب(س) است. تقسیم کردن غذای خود در بین اسرا و تحمل گرسنگی به مدت سه روز یا بیشتر، همه از نمونه‌‌های برجسته ی ایثارگری این بانوی بزرگوار است. در ایثارگری ایشان همین بس که بگوییم ایشان بارها و بارها، جان امام سجاد(ع) را از مرگ حتمی نجات داد و در هنگام خطر، خود را پیش مرگ امام(ع) کرد.13

مقام علمی زینب(س)

از فضائل و خصایص حضرت زینب(س) مقام علمی اوست. القابی همچون «عالمه‌ی غیرمعلمه» و «فهمه ی غیرمفهّمه» بیان  کننده‌ی علوّ مرتبه‌ی علمی زینب(س) است. با توجه به این دو لقب - که امام سجاد(ع) به آن اشاره فرمودند – می توان فهمید که زینب کبری(س) نیز علم لدنّی داشته‌اند. علم و دانش آن بانو چیزی نبوده که از طریق استاد و معلم به او رسیده باشد بلکه از جانب خدای تعالی به آن حضرت افاضه شده بود. مسلما پرورش یافتن زینب در چنان خانواده‌‌ای که اولوالعلم و راسخان در علمند، ابواب علم و دانش را به روی او گشوده و او را در شهر علم وارد کرده است.

فضّه با این ‌که کنیز زهرا(س) بود، به چنان مقام علمی رسید که سخن گفتنش با آیات قرآن بود. یقینا زینب(س) به مراتب بالاتر از او بوده است؛ چنان‌که بسیاری از بزرگان از این بانو حدیث نقل می‌کنند. «ابن عباس» کلام حضرت فاطمه(س) را در غصب فدک از زینب نقل می‌کند. تفسیر قرآن و بیان اسرار و رموز برخی از حروف و کلمات قرآن برای زنان در کوفه و جاهای دیگر نشان از دانش سرشار زینب(س) دارد.

روایت است که در هنگام اسارت شان و بیماری امام سجاد(ع)، مردم در حلال و حرام به زینب مراجعه می‌کردند و ایشان نیز پاسخ آنان را می‌داد.14دخت بزرگ علی(ع) و یادگار پنج تن آل عبا(ع) تمام فضائل انسانی را از آنان به ارث برده بود و در علم و فصاحت و بلاغت، وارث امیرالمؤمنین علی(ع) بود. گویا سخنان علی(ع) از حنجره و زبان زینب جاری می‌گشت. او وارث خاندانی بود که سرسخت‌‌ترین دشمن آنان، یزید، درباره‌شان گفت:

«اینان خاندانی هستند که فصاحت و دانش را از پیامبر(ص) به ارث برده و آن را همراه شیرخوارگی از پستان مادر مکیده‌اند».15زینب جلسات آموزش و تفسیر قرآن برای زنان داشت. حرام و حلال را می‌آموختند و از علوم غیبی که مخصوص خاندان اهل بیت عصمت بود بهره‌‌ها می‌جستند. صدها روایت اعتقادی و اخلاقی از آن بانوی بزرگوار نقل کرده‌اند.

آغاز قیام حضرت زینب(س)

ساعت‌های آخر روز دهم فرا رسید. شهادت امام حسین(ع) آغاز رسالت زینب کبری(س) بود. او پیام‌آور واقعه ی کربلا شد و با خطابه‌های آتشین خود، به شرح وقایع و حوادث کربلا پرداخت که منجر به قیام در کربلا، شام و حجاز به خون خواهی امام حسین(ع) شد.کاروان و کاروان سالار به کوفه رسیدند. حاکم کوفه خواست با نمایش این صحنه، خواری دختر علی(ع) و خاندان هاشم را به رخ مردم بکشد تا بدین وسیله قدرت نمایی کند. کوفه، زینب(س) را خوب می‌شناخت. زینب(س) در بازار کوفه درسی فراموش ناشدنی به این شهر داد.

سخنان از دل بر‌‌آمده ی او بر جان ها ‌نشست و کوفه را منقلب و پشیمان ‌ساخت.14سپس اسیران وارد دمشق شدند. آن چه در کوفه اتفاق افتاد در این جا نیز تکرار شد.زینب(س) و اسیران هنگامی وارد شام شدند که سراسر آذین‌بندی و چراغانی شده بود. مردم شام گمان می‌کردند که آنان گروهی از دین بیگانه‌اند.15 اسیران را به مجلس یزید بردند. مردم شام با خطابه‌های زینب(س)، کم‌کم از حقیقت آگاه شدند و این امر باعث ناخرسندی مردم از آن چه بر خاندان پیامبر رفته بود، گشت.

پس از این ماجرا یزید مصلحت ندید اسیران را نزد خود نگاه دارد و درصدد دل جویی از آنان برآمد و آن چه را رخ داده بود به گردن «ابن زیاد» انداخت. به هر حال کاروان رخصت بازگشت به مدینه یافت.16کاروان به سوی مدینه حرکت کرد؛ زینب به مدینه بازگشت اما با دستی پر و رسالتی انجام شده. فردی را فرستاد تا به مردم شهر خبر دهد. خبر شهادت امام حسین(ع) در تمام شهر پیچید و مدینه عزاخانه شد. زینب(س) افشاگر فجایع «بنی‌امیه» بود و حقایق را آشکار می‌کرد و شرح می‌داد. مدینه، آماده‌ی طوفان شد.

«عمر بن سعید» والی مدینه از این جریان به وحشت افتاد. نامه‌ای به یزید نوشت و از او کسب تکلیف کرد که؛ «وجود زینب(س) در میان اهل مدینه موجب هیجان و برانگیختن احساسات آنان است. او زنی فصیح و خردمند است. کسانی تصمیم به انتقام گرفته‌اند. چه باید کرد؟» یزید در جواب نوشت: «تماس و ارتباط او را با مردم قطع کن».17

پی‌نوشت:

2. فاطمه الزهرا، ص 509 .

3. حسن الهی، زینب کبری، عقیله ی بنی‌‌هاشم، ص7.

4. همان، ص 97.

5. محمدجواد مغنیه، مع بطله کربلا، ص 57 و 58 .

6. حسن الهی، همان ، ص 22.

7. تنقیح المقال، ج 3، ص 179.

8. السیره الزینب، ص 14.

9. زینب أخت الحسین، ص 17 و 18.

10. السیره الزینب، ص 14.

11. ریاحین الشریعه، ج 2، ص 62 .

12. حسن الهی، همان، ص 95.

13. تنقیح المقال، ج 3، ص 79.

14. نفس المهموم، ص 26.

15. همان.

16. زندگانی حضرت زهرا(س)، دکتر شهیدی، ص251.

17. قائمی، ص313.

18. شهیدی، ص257.

19. قائمی، ص354.

امیرحسین دانش پژوه

ادامه مطلب
دوشنبه 28 اسفند 1391  - 8:30 AM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 146

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 6168352
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی