مدرس حوزه و دانشگاه گفت: خدا از حضرت ابراهیم(ع)، فرزندش را نخواست و یک قربانی به جای آن فرستاد. اما امام مظلوم ما خود، فرزند، اصحاب و یاران و خانواده خود را در راه خدا و مسیر اسلام قربانی کرد تا دین زنده بماند.
یکی از مباحثی که درباره قیام امام حسین علیهالسلام مطرح میشود، قیام آن حضرت از منظر عقل و عقلانیت است. به همین منظور گفتوگویی با سیده فاطمه دریاباری، مدرس فلسفه و کلام حوزه علمیه خواهران قم و دانشگاه قم انجام دادیم که متن آن از نظر میگذرد.
عقلانیت چیست؟
* به عنوان مدرس فلسفه لطفا در ابتدا بفرمایید مراد از عقلانی بودن یک امر چیست؟
- کاری که عقل آن را تایید میکند و برهان پذیر است و میتوان برهان عقلی بر آن آورد، کاری عقلانی و مطابق عقلانیت است.
عقل معمولی و عقل برتر
* آیا یک نوع عقل داریم یا عقل هم گوناگون است. اگر پاسخ مثبت است توضیح دهید.
- بله عقل معمولی و عقل برتر و متعالی داریم.
عقل در مرتبه نازل، خیلی اوقات دچار اشتباه میشود و فکر میکند دلیل عقلانی در امور دارد در صورتی که این احساسات اوست و این عواطف و تخیلات اوست و او گمان میکند که تعقل اوست این در مرتبه متعارف است که گاهی وقتها مطابق با واقع و حقیقت نیست.
ولی در مرتبه متعالی عقل، احساسات، تخیلات و وهمیات در سیر عقلانی تاثیر گذار نیستند و صرفا عقل آن را تایید میکند. در این مرتبه چیزی را که عقل تایید میکند کاملا مطابق با واقعیت و حقیقت است و همین جاست که دست شیطان و وهم و خیال به او نمیرسد و وسوسه شیطانی هم روی او اثرگذار نیست.
قیام امام حسین از منظر عقل
* قیام امام حسین علیهالسلام از منظر عقل چگونه تبیین میشود؟
- کار امام حسین (ع) در روز عاشورا در مرتبه عقلانی قرار دارد و عقلانیت هم در حد متعالی و برتر است که ما برای امام قائلیم.
گاهی اوقات ما عقلانیت را بر بعضی چیزها مستقیما میآوریم و گاهی اوقات، ادله عقلانی را بر یک اصلی میآوریم و وقتی آن اصل ثابت شد بر آن، لوازم و تبعاتی مترتب میشود و وقتی آن اصل را پذیرفتیم، تبعات آن را هم میپذیریم.
قیام امام هم اصل و تبعاتی دارد، امام یک اصلی را پذیرفته و آن وجود باری تعالی، معاد و مسیر هدایت است. این پذیرفتن تقلیدی نبوده، یک پذیرفتن احساسی و عاطفی هم نبوده، بلکه یک معرفت عقلانی برتر نسبت به خدا و آخرت داشته است.
زمانی که معرفت عقلانی نسبت به خدا پیدا شود و بتوان خدا را به آن حقیقت، صفات و کمالات شناخت، در مییابیم که خداوند دارای رحمت بینهایت، علم و قدرت و محبت بی پایان است و سعادت را برای بندگانش میخواهد و راه و مسیر سعادت را به بندگانش نشان داده است.
همین که ما در نماز میگوییم «اهدنا صراط المستقیم»، بعد میگوییم صراط مستقیم چه صراطی است؟ باز قرآن میگوید: «صراط الذین انعمت علیهم»؛ مسیر کسانی که خداوند بهشان نعمت داده است. حالا خدا به چه کسانی نعمت داده؟ این مجمل است ولی در آیه دیگر قرآن، تفسیر میکند: «من یطع الله و رسوله اولئک مع الذین انعم الله علیهم» آن کسی که در مسیر اطاعت و عبودیت خدا و رسولش قرار دارد.
در جای دیگر، قرآن میفرماید: «فاعبدونی هذا صراط مستقیم» مرا عبادت کنید این راه مستقیم است.
زمانی که کسی خداوند را شناخت، خدایی که دارنده همه کمالات است، و مسیر را هم شناخت که قرب به سمت خداست، وقتی که بخواهد به کمال وجودیاش برسد چیزی ندارد مگر اینکه از این راه با آن وجود نامتناهی رابطه برقرار کند و به آن حقیقت برسد.
اگر این مطلب برای شخصی تبیین شود، چیزی را کمال نمیداند مگر آن چه را که خداوند از او میخواهد.
عقل برتر، کاری که انسان را در سیر کمال قرار میدهد اینگونه تایید میکند که تو باید در مسیر عبودیت خدا قرار بگیری و کاری کنی که به آن وجود نامتناهی متصل شوی. وقتی این تبیین و عمل شد این شخص میشود شخص موحد و زمانی که این شخص، موحد شد کاری میکند که فقط خدا از او بپذیرد و در مسیر اطاعت خدا باشد.
کار امام حسین(ع) برتر از کار حضرت ابراهیم(ع) بود
حضرت ابراهیم به عنوان یک شخص موحد که توحیدش عقلانی است وقتی یقین حاصل کرد که خدا خواسته تا اسماعیلش را ذبح کند دیگر عواطف نتوانست جلوی ابراهیم را بگیرد و علاقه به فرزند مانع کار او نشد.
شیطان در هفت جا بر ابراهیم حاضر شد و او سنگی به شیطان پرتاب کرد که همان رمی جمرات است.
در این عقلانیت متعالی شیطان راه پیدا نکرد و وسوسههای شیطانی هم اثر نداشت، لذا ابراهیم چاقو را بر گردن فرزندش اسماعیل قرار داد. این موحد بودن پدر در فرزند هم اثر گذاشته بود و حضرت اسماعیل، پدر را در مسیر کاری که میخواست انجام دهد کمک کرد و گفت: اگر کار الهی است و خدا از تو خواسته حتما انجام بده و دست و پایم را ببند که مانع عملت نشوم.
هاجر نیز همراهی کرد و این پرتویی از توحید ابراهیمی است که در وجود اینها هم نمایان شده بود. لذا برای فعلی که خدا از ایشان خواسته بود هماهنگ با هم حرکت کردند.
با این حال خدا از حضرت ابراهیم، فرزندش را نخواست و یک قربانی به جای آن فرستاد. اما امام مظلوم ما خود، فرزند، اصحاب و یاران و خانواده خود را در راه خدا و مسیر اسلام قربانی کرد تا دین زنده بماند.
چرایی همراهی خانواده امام حسین (ع) در کربلا
* هدف امام حسین علیهالسلام از همراه بردن خانواده چه بود؟
ـ سیر حسینبن علی علیهالسلام یک سیر عقلانی است، چرا که عقل هم آن را تایید میکند.
وقتی امام حسین(ع)، با تمام وجود، خدا را میشناخت، معاد را میشناخت، میدانست که رسیدن به آن وجود نامتناهی جز با قرار گرفتن در صراط مستقیم که همان صراط عبودیت و اطاعت است حاصل نمیشود و هر کس مطیعتر باشد به خدا نزدیکتر است پس عقل تایید میکند که اگر در این مسیر قرار بگیرد به این کمال وجودی میرسد.
حالا که حسین بن علی علیهالسلام میخواهد حرکت کند، خدا از او خواسته که در آن مسیر به شهادت برسد و فرزندانش را همراه خودش ببرد که موید راه اباعبدالله الحسین علیهالسلام باشند و لذا امام حرکت میکند و با علم به شهادتش فرزندان را با خود میبرد ولی این علمها جلوی راه الهی و مسیری که حقانیت آن بر ایشان مشخص است را نمیگیرد و هیچ مشکلی ایجاد نمیکند.
امام حسین علیهالسلام میداند که این خواست خداست و خدا هم جز خوبی برای بندهاش چیزی نمیخواهد و اگر او این حرکت را انجام دهد همان چیزی است که خدا برای نگه داشتن شریعتش خواسته است.
این حرکت امام حسین، آثار، نتایج و پیامدهای بسیار ارزشمندی برای اسلام و مسیر هدایت داشت. اگر کسی این آثار و نتایج را دنبال کند تصدیق میکند که کار امام کاملا عاقلانه بود و نتیجه آن هر سال، روشنتر میشود.
عشق کربلا، متعالی است نه احساساتی
* در کربلا عشق و عقل تفاوت دارد یا خیر؟
ـ عشق و عقل در مباحث متعالی هیچ تناقضی با هم ندارند ولی در عشق احساساتی تناقض وجود دارد.
در مسیر متعالی هر چه شناخت حقیقی و عقلانی بیشتر شود عشق و محبت هم بیشتر میشود اما نه عشق و محبت احساساتی بلکه همان عشق عقلانی که تغییر نمیکند.
عشقهای احساساتی از سر تعقل نیست برای مثال شخصی که فردی را دوست دارد و ابراز علاقه میکند کافی است فرد دیگری او را جذب کند و یا متوجه شود برای رسیدن به او باید از خواستههایش بگذرد؛ وی را رها میکند و بیتفاوت میشود و گاهی به جای عشق، تنفر میآید.
ولی اگر عشق از عقلانیت حاصل شد هیچ مانعی نمیتواند آن عشق را از بین ببرد و هیچ تحریک احساسات و عواطفی نمیتواند از این عشق جلوگیری کند.
آمدند گفتند یا اباعبدالله چرا فرزندانتان را همراه خود میبرید و تن به چنین کاری میدهید؟ غافل از اینکه عشق اباعبدالله احساساتی نبود که با این سخنان لطمه بخورد حتی به شهادت رساندن علی اصغر روی دستان امام، باعث شد ایشان مصممتر شوند و شعله عشقشان بیشتر شود.
عشق توحیدی اباعبدالله از کلام عرفانی حضرت زینب سلام الله علیه که فرمودند: «ما رایت الا جمیلا» (جز زیبایی چیزی ندیدم) روشنتر میشود.
* مگر کشته شدن و اسارت زیباست؟
ـ بله، چون برای خداست، جهت احیای دین خداست و برای معشوق خود جان میدهند و با این کار به خدا نزدیک میشوند و به سعادت میرسند.
حضرت اباعبدالله الحسین علیهالسلام در آخرین لحظات عرض کرد: الهی رضا برضاک و تسلیما لامرک؛ من راضی هستم به هر چه تو راضی هستی و تسلیم فرمان و امر تو هستم. خواستی اکبرم و اصغرم را بدهم، دادم، خواستی اهل بیتم اسیر شوند، میشوند. پس بدون عشق عقلانی امکان ندارد انسان این گونه شیدا شود.
معرفت بالای اصحاب و خاندان امام حسین (ع)
* آیا همراهان امام هم از چنین معرفت عقلانی برخوردار بودند؟
ـ هر شخصی در حد و اندازه خود آن معرفت را داشت و سطح همه بالا بود. مثلا حرکت حضرت زینب سلام الله علیه در ادامه حرکت برادرش امام حسین علیهالسلام است. وقتی مردم حضرت زینب را شناختند و خواستند ایشان را از دست دشمنان نجات دهند، فرمود: بگذارید ما در مسیر خودمان که شناخت دادن به مردم و تبیین سیری که امام حسین در آن به شهادت رسیده است حرکت کنیم.
بعضی میخواهند این حرکت را صرفا احساساتی جلوه دهند و عقلانیت آن را حذف کنند ولی این گونه نبود و تحمل این همه سختی با احساساتِ صرف، قابل هضم نیست بلکه این حرکت، با معرفت عقلانی همراه بود.
اگر لشکر یزید و عمر سعد جنگید و جان فشانی کرد به خاطر زر و سیم و قدرت بود، برای مثال وقتی اباعبدالله علیهالسلام از هدف عمر بن سعد سوال کردند پاسخ داد: به خاطر حکومت ری.
حرکت آنها جنبه مادی و دنیایی داشت، ولی اباعبدالله الحسین علیهالسلام که شب عاشورا صحابه خود را جمع کرد و فرمود: فردا به شهادت خواهید رسید، همه پذیرفتند و اعلام حمایت کردند.
اگر ما هم آن معرفت حقیقی که یاران اباعبدالله الحسین علیهالسلام نسبت به ایشان داشتند را به امام زمانمان یا همان معرفت عقلانی نسبت به خداوند داشته باشیم و خداوند را با آن صفات کمال وجودی بشناسیم در مقابل او خاضع میشویم.
تمام گردنکشی و طغیانها به این خاطر است که به آن معرفت عقلانی نرسیدهایم. لذا هنگامی که مشکلی پیش میآید در حرکت و تصمیمها دچار خلل میشویم.