اساساً دموكراسي مدرن، پارادايمي است كه همه ايدئولوژيها و انديشههاي سياسي- اجتماعي- اقتصادي مدرن از خاك آن روييده و ميرويند و در ذيل آن قرار ميگيرند و دموكراسي اومانيستي در حكم مادر تمامي آنهاست. همه اقسام و اشكال دموكراسي مدرن به دليل ماهيت اومانيستيشان، خصيصه سكولاريستي و ضد ديني دارند.

از نيمه دوم قرن هيجدهم به بعد در جوامع غربي تدريجاً واژه «دموكراسي» به امري شبه مقدس و در زمره مشهورات و مسلمات بدل گرديد و از سالهاي پس از جنگ جهاني دوم اين وجه شبه مقدس و در زمره مشهورات و مسلمات بودن دموكراسي به جوامع غربزده استعمارزده و نيمه مستعمره نيز به صورت بسيار گسترده انتقال يافت. البته از اواسط قرن نوزدهم، استعمار مدرن سرمايهسالار به ميان هر ملت غيرغربي و غربزده كه رفت [اعم از غربزدههاي مدرن يا شبهمدرن و نيز اعم از جوامع غرب زدهاي كه بعدها خود به رژيمهاي امپرياليستي سرمايهسالار تبديل شدند (مثل چين) و يا آنها كه به صورت مستعمرههايي با نظامهاي سرمايهسالاري پيراموني باقي ماندند (مثل مصر، پرو، تايلند و...)] به نحوي به ترويج دموكراسي به عنوان الگوي نجات بخش جوامع بشري و يك امر مسلّم و مقبول و مشهور خدشهناپذير و غيرقابل ترديد پرداخت.
بقيه در ادامه
ادامه مطلب
دوشنبه 6 دی 1389 - 7:16 PM