به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

علت نامگذاري ماه ذوالقعده اين است كه: ذو به معنى صاحب و «القعدة» به معنى نشستن است. اين ماه يکى از ماههاى حرام است و اعراب در اين ماه از قتال مى نشستند، يعنى آن را ترک مى کردند، به اين جهت اين ماه، ذوالقعده ناميده شده است.(1)

اعمال مشترک ماه ذو القعده

1ـ نماز

طبق روايتى از رسول خدا(ص) براى روز يکشنبه اين ماه نمازى وارد شده است. به اين نحو که: در روز يکشنبه غسل کند و وضو بگيرد و چهار رکعت نماز بخواند (هر دو رکعت به يک سلام) در هر رکعت، سوره «حمد» يک مرتبه، سوره «توحيد» سه مرتبه و سورهاى «فلق» و «ناس» را يک مرتبه بخواند; و بعد ار نماز هفتاد مرتبه استغفار کند، سپس بگويد: لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاَّ بِاللّهِ الْعَلىِّ الْعَظيمِ آنگاه بگويد: يا عَزيزُ يا غَفّارُ، اِغْفِرْ لى ذُنُوبى، وَ ذُنُوبَ جَميعِ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ، فَاِنَّهُ لا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ اِلاَّ اَنْتَ.

در فضيلت اين نماز آمده است که هر کس اين نماز را بجا بياورد توبه اش پذيرفته خواهد شد، گناهانش آمرزيده مى گردد و سبب برکت براى نمازگزار و خانواده اش خواهد بود، و در روز قيامت کسانى که از او طلبى و يا حقّى دارند، از وى راضى گردند و با ايمان از دنيا مى روند و قبرش براى او وسيع و نورانى گردد و پدر و مادرش از او راضى شوند، و آنها نيز مورد مغفرت خداوند قرار گيرند، ذريّه او نيز بخشيده مى شوند و روزى او وسيع گردد. فرشته مرگ به هنگام مردن، با او مدارا کند و به آسانى جانش را بگيرد.(2)

2ـ روزه

از رسول خدا(ص) روايت شده است، هر کس روزهاى پنج شنبه، جمعه و شنبه از ماههاى حرام را روزه بگيرد، عبادت يک سال براى او نوشته شود.(3)

1-حوادث الايام، صفحه 7.

2-مفاتيح نوين، صفحه 806.

3-مفاتيح نوين، 806.

 

ادامه مطلب
یک شنبه 18 مهر 1389  - 7:21 AM

قرآن كريم در آيه‏ى نود و پنجم سوره‏ى انعام به سه نشانه‏ى خدا در زمين اشاره مى‏كند و مى‏فرمايد:

إِنَّ اللَّهَ فَالِقُ الْحَبِ وَالنَّوَى‏ يُخْرِجُ الْحَىَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَمخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَىِّ ذلِكُمُ اللَّهُ فَأَنَّى‏ تُؤْفَكُونَ‏

براستى كه خدا، شكافنده دانه و هسته است؛ زنده را از مرده بيرون مى‏سازد و بيرون آورنده مرده از زنده است؛ اين خداست! پس چگونه (از حق) بازگردانده مى‏شويد؟!

نكته‏ها و اشاره‏ها

1. تعبيرات اين آيه به مهم‏ترين لحظه‏ى حيات گياهان اشاره دارد كه‏ لحظه‏ى شكافتن دانه و هسته و توليد گياه است. «« فالِق» در اصل به معناى شكافتن چيزى و جدا كردن قسمت‏هاى آن است؛ و« حَبْ» در اصل به معناى دانه‏هاى خوراكى و غذايى است، ولى گاهى به دانه‏هاى ديگر گياهان نيز گفته مى‏شود و« نَوى‏» به معناى هسته است و از آن‏جا كه در محيط زندگى عرب‏ها معمولًا خرما وجود دارد، بيش‏تر به اين معنا سوق داده شده است( المفردات فى غريب القرآن)» در اين لحظات مى‏توان به توانايى و عظمت خالق هستى پى برد.

2. آيه‏ى فوق به نظام مرگ و حيات و تبديل يكى به ديگرى اشاره دارد. گاهى مواد بى‏جان، چهره‏هايى از حيات را به وجود مى‏آورند و گاهى دگرگونى‏ها، حتى موجودات نيرومندى را از پاى در مى‏آورند و به موجودى بى‏جان تبديل مى‏كنند.

مسأله‏ى حيات و مرگ، هنوز هم از پيچيده‏ترين مسائل علم بشر است و اسرار آن حلّ نشده است. پيامبران بزرگ الهى نيز با يادآورى عظمت پديده‏ى حيات، بر وجود خداى توانا و حكيم استدلال كرده‏اند. «سوره‏ى بقره، آيه‏ى 258 و سوره‏ى طه، آيه‏ى 53»

3. در برخى احاديث آمده است كه آيه‏ى فوق اشاره به پيدايش انسان‏هاى مؤمن از انسان‏هاى كافر و بالعكس دارد. « كافى، ج 2، ص 5؛ بحارالانوار، ج 64، ص 77، 87 و 97 و تفسير صافى، ج 2، ص 141»

روشن است كه اين‏گونه روايات در حقيقت مفهوم آيه را توسعه داده‏اند، تا شامل حيات و مرگ مادى و معنوى بشود؛ يعنى مؤمن كه حيات معنوى دارد، از كافرى كه از نظر معنوى مرده است، پديد مى‏آيد.

آموزه‏ها و پيام‏ها

1. توجه به نشانه‏هاى خدا، از انحراف انسان جلوگيرى مى‏كند.

2. با مطالعه در پيدايش گياهان و نظام مرگ و زندگى، خداشناس‏تر شويد.

منبع: تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج‏6

 

ادامه مطلب
یک شنبه 18 مهر 1389  - 7:19 AM

ساحت متعالى مشروعيت نه تنها مانع نقد و نظارت نيست بلکه معيار و ميزان مشخص و در عين حال نقدى را براى توزين مستمر اقتدار اجتماعى در دسترس عالمان قرار مى‏دهد، و اين ميزان همان چيزى است که علم مدرن از آن محروم است.

بقيه در ادامه

 

ادامه مطلب
یک شنبه 18 مهر 1389  - 7:17 AM

از امام باقر عليه السّلام روايت شده كه وقتى امير المؤمنين عليه السّلام براى جنگ با معاويه به تجهيز قشون مى‏پرداخت و مردم را به آن ترغيب مى‏فرمود، دو نفر براى حلّ نزاعشان، خدمت امام عليه السّلام رفتند.

يكى از آن دو (كه گويا مقصر اصلى بوده)، در گفتار زياده روى و تندى كرد، امير المؤمنين عليه السّلام به او نگاهى كرد و فرمود: «اف بر تو» ناگهان به شكل سگى در آمد، و اطرافيان مبهوت ماندند، و آن مرد شروع به زارى و التماس كرد، تا امام عليه السّلام او را به حال اول برگرداند، حضرت نگاهى‏ به او كرد و لباسهاى مباركش را جنبانيد، تا اينكه در اثر دعاى دوباره به شكل اول برگشت.

برخى از اصحاب، عرضه داشتند، شما كه اين قدرت را دارى، چرا براى جنگ با معاويه مردم را بسيج مى‏كنى؟ و با چنين نيرويى ما را از شرّش خلاص نمى‏كنى؟

امام عليه السّلام لحظه‏اى انديشيد، آنگاه سرش را بلند كرد و فرمود: سوگند به كسى كه دانه را شكافت و انسان را آفريد، اگر بخواهم با همين پاى كوتاه با اين همه فواصل بيابانهاى گسترده و فلات و كوهها، بر سينه معاويه، مى‏زنم و او را از روى تخت به زمين مى‏اندازم، و اگر خدا را سوگند دهم كه اين كار، در همين لحظه انجام بگيرد، پيش از اين كه از جايم برخيزم، يا پيش از اين كه يكى از شما از اين پهلو، به آن پهلو بغلطد اين كار صورت مى‏گيرد.

اما همان گونه كه خدا توصيف كرده: عِبادٌ مُكْرَمُونَ  لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ «سوره انبياء/ 25- 26»، بندگانى بزرگوار كه در سخن بر خدا پيشى نمى‏گيرند و به فرمان او، عمل مى‏كنند.

ما به خواست و اراده حق گردن مى‏نهيم، تا كارها را به صورت طبيعى پيش برود.

منبع: ارشادالقلوب

 

ادامه مطلب
یک شنبه 18 مهر 1389  - 7:15 AM

حقيقت سياست، همان تدبير است كه گاه درباره يك گروه كوچك به كار مى‏رود و گاه درباره يك كشور و اين امر از دورترين زمانها در جوامع انسانى وجود داشته و سياستمداران، اعم از خوب و بد بر انسانها حكومت مى‏كردند.

اين سياستها بردو گونه بوده است: غالباً بى‏قيد و شرط و گاه مشروط و مقيّد. سياست بى‏قيد و شرط، سياستى است كه براى پيشبرد هدف هيچ مانع و رادعى را نمى‏پذيرد و براى نيل به مقاصد شخصى هر كارى را مباح مى‏شمرد؛ گناهكار و بى‏گناه را مى‏كشد، زمينها و خانه‏هاى آباد را ويران مى‏كند، به هر نوع حيله و دروغ و تزوير متوسّل مى‏شود، پيمانها را هر زمان مخالف اهداف خود ببيند زير پا مى‏گذارد و حتى بر فرزند و پدر و مادر و برادر رحم نمى‏كند.

اينكه مى‏گويند: «سياست، پدر و مادر ندارد» اشاره به همين است، هارون به فرزندش مأمون مى‏گويد: اگر چشم طمع به حكومتم بدوزى آن را از كاسه سرت بيرون مى‏كشم و مأمون از سر بريده برادرش امين استقبال مى‏كند و جشن مى‏گيرد.

امثال اين حوادث در تاريخ عجم و عرب و شرق و غرب فراوان است كه قرآن به يكى از نمونه‏هاى آن درباره فرعون اشاره كرده، مى‏فرمايد: « «إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعاً يَسْتَضْعِفُ طَآئِفَةً مِّنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنَآءَهُمْ وَيَسْتَحْىِ نِسَآءَهُمْ إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ»؛ فرعون در زمين برترى جويى كرد و اهل آن را به گروه‏هاى مختلفى تقسيم نمود، گروهى را به ضعف و ناتوانى مى‏كشاند، پسرانشان را سر مى‏بريد و زنانشان را (براى كنيزى و كامجويى) زنده نگه مى‏داشت. او به يقين از تبه كاران بود». «قصص، آيه 4»

اما سياست رحمانى و انسانى، سياستى است كه براى وصول به هدف پاى بند مشروعيت وسيله‏هاست و از چهارچوبه‏هاى احكام الهى و اصول انسانى قدم فراتر نمى‏نهد؛ عدالت را در حق دوست و دشمن به رسميت مى‏شمرد، امانت را رعايت مى‏كند، به عهد خود پاى‏بند است و انسان و وجدان و كرامت انسانى را ارج مى‏نهد.

چنين سياستمدارانى هر چند اندكند و در مقايسه با دشمنان داراى سياست شيطانى، ممكن است گرفتار مشكلاتى شوند، ولى نام آنها بر پيشانى تاريخ مى‏درخشد و راه و رسمشان الگويى است براى همه انسانها.

نمونه بارزى از نوع اوّل سياست، دار و دسته معاويه در شام است و نمونه بسيار روشن براى قسم دوم، سياست اميرمؤمنان على عليه السلام است. اين سخنى است كه دوست و دشمن- جز افراد متعصّب- به آن اعتراف كرده‏اند.

ابن ابى‏الحديد با توجه به مبانى مذهبى خود سياست اميرمؤمنان را در كشوردارى در ابتدا با سياست عمر مقايسه كرده و مى‏گويد: بعضى از كسانى كه مقام على عليه السلام را نشناخته‏اند مى‏پندارند عمر از او سياستمدارتر بود، هر چند كه آن حضرت از عمر عالم‏تر بود.

سپس به ردّ اين نظريه پرداخته، مى‏گويد: سياست على عليه السلام منطبق بر سياست پيامبر اسلام بود و از استادش ابوجعفر نقيب نقل مى‏كند كه با صراحت مى‏گفت: «هيچ تفاوتى ميان سيره پيامبر با سيره على عليه السلام نبود».

آن گاه به بيان مشروح سخنان جاحظ (دانشمند سنّى معتزلى) درباره مقايسه سياست على عليه السلام و معاويه مى‏پردازد كه خلاصه‏اش چنين است:

بعضى كه خود را عاقل و هوشيار مى‏پندارند، مى‏گويند: «معاويه دورانديش‏تر و سياستمدارتر از على عليه السلام بوده است در حالى كه اين سخن اشتباه (بزرگى) است».

در ادامه سخن براى ابطال اين توهم مى‏افزايد على عليه السلام در جنگهاى خود به چيزى جز آنچه موافق قرآن و سنّت بود عمل نمى‏كرد ولى معاويه هر حيله‏اى را به كار مى‏برد، چه موافق قرآن باشد چه مخالف.

على عليه السلام به سپاهيان خود دستور مى‏داد كه هرگز آغازگر جنگ نباشيد، فراريان را تعقيب و نابود نكنيد، مجروحان را نكشيد (در حالى كه معاويه هرگز چنين دستورهايى را نمى‏داد).

ابن ابى الحديد بعد از نقل اين سخن و تمجيد در پى به سراغ سخنان كسانى مى‏رود كه در پاره‏اى از امور بر سياست على عليه السلام خرده گرفته‏اند ازجمله:

1- چرا على عليه السلام به هنگام بيعت براى خلافت، معاويه را در شام تثبيت نكرد تا پس از استقرار حكومتش او را بدون جنگ و خونريزى عزل نمايد؟

در پاسخ مى‏گويد: على عليه السلام مى‏دانست اين كار سبب تقويت معاويه و امتناع بيشتر او از بيعت مى‏شود و پس از آن ديگر هيچ عذرى براى عزل او پذيرفته نبود.

2- چرا على عليه السلام هنگامى كه در ميدان صفين بر شريعه فرات مسلط شد معاويه و لشكريانش را از آن منع نكرد تا از تشنگى به ستوه آيند، در حالى كه معاويه پيش از آن، چنين كرده بود؟

در پاسخ مى‏گويد: على عليه السلام همچون معاويه نبود كه شكنجه دشمنان را مخصوصاً از طريق عطش جايز بشمارد، زيرا خدا در مورد هيچ‏يك از مجرمان چنين حكمى را صادر نكرده است.

3- چرا على عليه السلام در قرارداد ترك مخاصمه با معاويه حاضر شد نام اميرمؤمنان (خليفه رسول اللَّه صلى الله عليه و آله) را از كنار نامش محو كنند، كارى كه شبهه را در نفوس اهل شام تقويت كرد؟

در پاسخ مى‏گويد: اين كار على عليه السلام دقيقاً همچون روش پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در جريان صلح حديبيه بود كه وقتى سران شرك اصرار كردند پيامبر صلى الله عليه و آله عنوان رسول اللَّه را از عقدنامه صلح حذف كند، موافقت كرد (و چون كسى راضى به اين كار نبود خود اقدام به اين كار نمود) و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله اين جريان را به على عليه السلام قبلًا خبر داده بود.

4- چرا على عليه السلام با اينكه از كثرت دشمنان خود با خبر بود، اقدامات امنيتى را در اين مورد به اجرا در نياورد؟ در پاسخ مى‏گويد: على عليه السلام در اين كار از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله پيروى‏ مى‏كرد (و راضى نبود با گماردن محافظان در چپ و راست، خود را از مردم جدا سازد). «رجوع كنيد به شرح ابن ابى‏الحديد، جلد 10، صفحه 212- 260»

ابن ابى الحديد سخنانى فراتر از اينها دارد و در حدود 50 صفحه از كتابش را در ذيل همين خطبه به بحث فوق، اختصاص داده كه نقل همه آن در اين مختصر نمى‏گنجد.

جالب اينكه او در پايان همه اين بحثها چنين مى‏گويد: از آنچه گفتيم روشن مى‏شود كسانى كه بر سياست على عليه السلام خرده مى‏گيرند در اشتباهند: «إِنَّهُ أصحُّ النّاسُ تَدْبيراً وَأحْسَنُهُمْ سِياسَةً وَ إِنَّمَا الْهَوى‏ وَ الْعَصَبيَّةُ لا حيلَةَ فيهِما؛ او از همه مردم، تدبيرش صحيح‏تر و سياستش بهتر بود؛ ولى تعصبهاى شديد (كه مانع فهم اين امور مى‏شود) راه حلّى ندارد».

منبع: پيام امام اميرالمؤمنين عليه‏السلام، ج‏7

 

ادامه مطلب
یک شنبه 18 مهر 1389  - 7:10 AM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 156

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 6273732
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی