به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

  یک روزنامه کره جنوبی از هویت زنی که اخیرا در کنار رهبر کره شمالی دیده شده است پرده برداشت.

 
خبرگزاری فارس: زن اسرارآمیز و معشوقه رهبر کره‌‌شمالی کیست؟ +عکس

 

به نقل از روزنامه هرالد سان، در جدیدترین تصاویر منتشر شده از رهبر جدید کره شمالی زنی اسرار آمیز وی را همراهی می‌کرد که این مساله گمانه‌زنی‌هایی را در سئول درخصوص اینکه آیا وی خواهر کوچکتر و یا معشوقه کیم جونگ اون است، به وجود آورده بود.

روزنامه‌های کره جنوبی که حساسیت ویژه‌ای در مورد تحولات کره شمالی دارند امروز اخبار تازه‌ای در مورد این زن از قول مقامات اطلاعاتی سئول منتشر کردند.

"هیون سونگ وول" رهبر گروه موزیک الکترونیک "بوچونوبو" است که از محبوبیت مردمی ویژه ای برخوردار است و برخی از آهنگ‌های وی نظیر "سربازان"، "من عاشق پیونگ یانگ هستم" و "ما سرباز حزب هستیم" در زمان انتشار در رده نخست آهنگ‌های پرفروش قرار داشتند.

به گفته سرویس اطلاعاتی کره‌جنوبی، هیون سونگ وول و کیم جونگ اون، رهبر کره‌شمالی یک دهه پیش پس از بازگشت کیم جونگ اون از تحصیلات در شهر برن با یکدیگر آشنا شدند. این درحالی بود که کیم جونگ ایل که در ماه دسامبر درگذشت ظاهرا به پسرش دستور داده بوده تا به این رابطه عاشقانه خاتمه دهد.

یک مقام اطلاعاتی کره‌جنوبی به روزنامه "جون آنگ دیلی" گفت: این دو از دوران نوجوانی همدیگر را می‌شناختند و شایعه رابطه عاشقانه میان این دو در میان مقامات کره شمالی پیچیده بود.

گفته می‌شود این خواننده زن که در سال 2005 به اوج شهرت رسید متاهل است و با یک افسر ارتش کره‌شمالی ازدواج کرده و از وی نیز یک فرزند دارد.

اطلاعاتی درباره محل فعلی همسر این خواننده و کودک وی در دست نیست.

براساس این گزارش، اوایل سال جاری هیون سونگ وول در مراسمی در روز جهانی زن در پیونگ یانگ برنامه‌ای اجرا کرد.

روز یکشنبه کیم جونگ اون همراه با این خواننده در سالگرد مرگ پدربزرگش کیم ایل سونگ، بنیانگذار کره‌شمالی در کنار یکدیگر به وی ادای احترام می‌کردند.

کیم جونگ اون 29 ساله است و در ماه دسامبر به دنبال درگذشت پدرش قدرت را در کره شمالی در دست گرفت.

ادامه مطلب
جمعه 23 تیر 1391  - 4:04 PM

  کودک آزاری پدیده ای مهم است که بر سرنوشت کودکان یک سرزمین تاثیر می گذارد و توان آن را برای رشد، توسعه و سلامت روح و روان می کاهد.

 
خبرگزاری فارس: کودک‌آزاری؛ جرمی پنهان در زندگی روزمره ما

 

رویداد آنلاین، «کودک آزاری » حتی در لفظ نیز هراس آور و رقت برانگیز است و با درگیر کردن وجدان جمعی جامعه، آسیب های اجتماعی بسیاری را می تواند در پی داشته باشد. حقیقتی است که نمی توان آن را نادیده گرفت و شاید عمری به قدمت عمر بشر داشته باشد اما در جهان مدرن و با شکل گیری نهاد های مدنی و حقوقی و تصویب قوانین مدون، بیش از پیش مورد توجه قرار گرفته است. در ایران نیز کودک آزاری از نظر حقوقی جرم محسوب می شود و قابل پیگرد قانونی است اما از آنجا که در تعاریف جرم شناسی ، تعریف انحرافات با نام جرم نیازمند پذیرش عرفی و قانونی آنها به عنوان جرم است لذا با وجود این که کودک آزاری بنا به نص قانون جرم محسوب می شود از آنجا که در باور مردم به عنوان جرم نگریسته نمی شود و متاسفانه هنوز در اذهان عمومی، این جمله رایج است که «بچه تا کتک نخورد آدم نمی شود» عده زیادی از مردم تنبیه کودکان توسط والدین را امری عادی تلقی می کنند ، و جز در موارد حاد با گزارش و مقابل های مردمی صورت نمی گیرد. بر اساس قانون:

ماده 1 - کلیه اشخاصی که به سن هجده سال تمام هجری شمسی نرسیده اند از حمایتهای قانونی مذکور دراین قانون بهره مند می شوند.

ماده 2- هر نوع اذیت و آزار کودکان و نوجوانان که موجب شود به آنان صدمه جسمانی یا روانی و اخلاقی وارد شود و سلامت جسم یا روان آنان را به مخاطره اندازد ممنوع است .

ماده 3- هرگونه خرید ، فروش ، بهره کشی و به کارگیری کودکان به منظور ارتکاب اعمال خلاف از قبیل قاچاق ، ممنوع و مرتکب ، حسب مورد علاوه بر جبران خسارات وارده به شش ماه تا یکسال زندان و یا به جزای نقدی از ده میلیون ( 000/000/10) ریال تا بیست میلیون (000/000/20) ریال محکوم خواهد شد.

ماده 4- هرگونه صدمه و اذیت و آزار و شکنجه جسمی و روحی کودکان و نادیده گرفتن عمدی سلامت و بهداشت روانی و جسمی و ممانعت از تحصیل آنان ممنوع و مرتکب به سه ماه و یک روز تا شش ماه حبس و تا ده میلیون (000/000/10) ریال جزای نقدی محکوم می گردد.

ماده 5- کودک آزاری از جرائم عمومی بوده و احتیاج به شکایت شاکی خصوصی ندارد.

صبح دیروز مدیر کل امور آسیب های اجتماعی سازمان بهزیستی کشور ضمن تشریح آخرین آمارهای عملکرد اورژانس اجتماعی از تصویب کلیات و جزییات آیین نامه «اورژانس اجتماعی» در پیش جلسه کمیسیون اجتماعی هیات دولت خبر داد. دکتر ولی الله مسعودی فرید با اعلام خبر برقراری 92 هزار تماس مرتبط با اورژانس اجتماعی در سال گذشته، اظهار کرد: «کودک آزاری» با 8 و «همسرآزاری» با 7 درصد بیشترین علت تماس با اورژانس اجتماعی را به خود اختصاص داده اند و در رده های بعدی نیز «فرار از منزل» و «اعتیاد» قرار دارند. وی افزود: از مجموع تماس ها، حدود 25 هزار تماس منجر به پذیرش در مراکز مداخله در بحران شده است که برخی به صورت داوطلبانه و برخی از طریق ارجاع مراجع قضایی و انتظامی صورت گرفته است. بخش خدمات سیار اورژانس نیز 52 هزار ماموریت انجام داده است.

مسئله ای که باید به آن توجه کرد این است که اگر چه 8 درصد، رقم بزرگی است اما تمام ماجرا نیست. بنا بر آنچه گفته شد، بسیاری از موارد کودک آزاری، اصلا گزارش نمی شود و بسیاری دیگر که این روزها بیش از نوع اول رایج شده اصلا دیده نمی شود تا به مرحله گزارش رسانده شود. نوع اول و قدیمی تر کودک آزاری، اذیت و آزار و تنبیهات جسمی را در برمی گیرد و نوع دیگر آن که روبه رشد دارد، اذیت های روانی را راشامل می شود که آسیب ها و صدمات اخلاقی ، روانی بسیاری را در پی دارد و شاید کسی جز خود کودک به این آزارهایی که تحمل می کند پی نبرد. و اساسا چیزی در ظاهر امر وجود ندارد که حس ترحم اطرافیان را برانگیزد و آنچه هست، آینده رو به تخریب کودک آسیب دیده که دست مایه اختلالات روانی وعصبی و بعضا خودخواهی های والدین قرار می گیرد. نکته جالب این تقسیم بندی در آن است که اگرچه کودک آزاری جسمی بیشتر در میان اقشار فقیر جامعه رایج بود است اما نوع روانی آن بین طبقات متوسط و افراد متمکن شایع است و با افزایش مشکلات زندگی شهری روز به روز بیشتر می شود.

کودک آزاری پدیده ای مهم است که بر سرنوشت کودکان یک سرزمین تاثیر می گذارد و توان آن را برای رشد، توسعه و سلامت روح و روان می کاهد. کودکان ذخایر امروز ما برای جامعه فردا هستند که مراقبت و نگه داری از آنها اهتمام بیشتری می طلبد. و این همت نه آن گونه است که در کشورهای غربی، نهادهای حمایتی دایه دلسوز تر از مادر می شوند و نه آن گونه که در ایران امروز، مورد اهمال قرار می گیرد. شاید راه چاره این باشد که هر شخصی پیش از ازدواج به تربیت فرزندان آینده خویش بیاندیشد و با دقت در انتخاب همسر، اساس تشکیل خانواده ای سالم را بگذارد، پیش از تولد فرزندان دوره های مهارتی توسط نهادهای مربوط برای زوجین تدوین گردد، به مربیان مهدهای کودک و مدارس برای نظارت بر جسم و رروان کودکان آموزش های لازم داده شود و مهم تر از همه اینکه ، هر پدر و مادر یا معلمی، آموزه های تربیتی اسلام را سرلوحه خویش قرار دهد. باشد که باغبانان دلسوزی برای گلهای زندگیمان باشیم.

ادامه مطلب
پنج شنبه 22 تیر 1391  - 2:04 AM

  «مصرف گرایی» را می‌توان از مهم‌ترین معضلات اجتماعی عصر مدرن به شمار آورد. زیرا بر تمامی ارکان زندگی انسان تأثیرگذار است و می‌تواند مسیر نیل به اهداف فرهنگی و اجتماعیِ جوامع را با تغییرات جدی روبرو کند.

 
خبرگزاری فارس: «مصرف گرایی» مهم‌ترین معضل اجتماعی عصر مدرن

 

 برهان، واژه‌ی «مدرن» برای نشان دادن امروزی بودن یک فرد یا عمل و تفاوت آن از مردمان گذشته یا اعمال قدیمی، کاربرد همگانی یافته است. این واژه به مفهوم جدید و نو بوده و می‌تواند به جای کلمه‌ی «معاصر» به کار رود و تقریباً همین معنا را داشته باشد. فرآیند تغییر و دگرگونی، یعنی گذر از جامعه‌ی سنتی به جامعه‌ی مدرن، مدرن شدن نامیده می‌شود. این فرآیند که در هر جامعه‌ای امکان تحقق دارد، با تغییرات مبنایی همراه است و به واسطه‌ی مشخصه‌هایی چون فردگرایی، تقسیم کار پیچیده، خردباوری و اصالت عقل، پیشرفت‌گرایی، قانون محوری و علم‌گرایی معرفی می‌شود.[1]

مشخص کردن یک تاریخ دقیق برای مدرن شدن یک جامعه غیرممکن است و به طور قطع واقعیت این است که هیچ کجا اعضای یک جامعه صبح که از خواب برخاسته‌اند یک‌باره خود را «مدرن» ندیده‌اند، آن هم در حالی که شب قبل «سنتی» بودند. در واقع مدرنیته در هر جامعه‌ای از زمانی ظاهر شد که مردم به سمت این باور حرکت کردند که می‌توانند با اصالت نهادن بر عقلانیت و خرد بشری و با اتکا به حس‌گرایی به امورات خویش سامان دهند.

این باور در ضمن آن که با پیشرفت‌های روزافزون تکنولوژیک و افزایش سطح رفاه و بهداشت به شکل غیرقابل انکاری به بشریت سود رسانیده؛ معضلاتی را نیز به دنبال آورده است. دو دستاورد مدرنیته که ناشی از «تولید انبوه کالا» و «تغییر معیارهای ارزش‌گذاری» در عصر مدرن می‌باشند و به عنوان معضلات اجتماعی عصر حاضر گریبان‌گیر بسیاری از جوامع از جمله جامعه‌ی ایرانی هستند، «مصرف‌گرایی» و «آفرینش بدن» می‌باشند. این دو مقوله در عین حال که تعاریف و ویژگی‌های متفاوتی دارند، به طور مؤثری ناشی از تبلیغات و ارزش‌گذاری‌های گسترده و بی‌وقفه‌ی عصر مدرن می‌باشند.

در جوامع مدرن با پیشرفت‌های تکنولوژیک و به واسطه‌ی تولید انبوه کالا، تعدیل رابطه‌ی عرضه و تقاضا وابسته به تبلیغات گسترده می‌باشد. تبلیغاتی که با مقوله‌ی «معرفی کالا» تفاوت‌های بنیادینی دارد. تبلیغات در مرحله‌ی اول به طرق متعدد و براساس ویژگی‌های روان‌شناختی افراد جامعه، به ایجاد نیازهای کاذب در افراد اقدام می‌کند و سپس با معرفی اغراق‌آمیز کالاها، خود را رافع این نیازها نشان می‌دهد. اولین نتیجه‌ی بارز این اقدام، افزایش ترغیب عمومی جامعه به مصرف کالاهایی است که نه برطرف کننده‌ی نیازهای حقیقی افراد بلکه ناشی از نیازهای کاذب و تمام ناشدنی هستند.

بنابراین از آنجا که نیازهای حقیقی بشر محدود است، تولیدکنندگان و به عبارت بهتر سودآوران، برای تشویق و ترغیب جامعه به مصرف بیشتر، از یک‌سو به جلا، تزیین و تنوع دادن کالاهای مصرفی پرداخته و از سوی دیگر با تغییر فرهنگ و عرف عمومی جامعه، به ایجاد گرایش‌هایی انحرافی مانند مدگرایی و تنوع زدگی می‌پردازند تا تقاضای بیشتری برای مصرف ایجاد کنند.

مصرف کردن در معنای عادی و هنجار آن یعنی استفاده‌ی درست و به اندازه از منابع طبیعی برای زنده ماندن و زندگی کردن. اگر کمی خط سیر تاریخی تمدن بشری را دنبال کنیم در می‌یابیم که قسمت عمده‌ی ستیز و جنگ‌های بشر نیز از زمانی آغاز گردیده که انسان توانایی ذخیره‌ی منابع طبیعی و چیزهای با ارزش را پیدا کرده است. این زمان بر دوران نوسنگی و انقلاب اقتصادی نخستین انسان منطبق است؛ پس با این تعریف کمتر کسی فکر منفی درباره‌ی مصرف کردن به ذهن راه می‌دهد و تقریباً همه موافق این نوع مصرف هستند. اما زمانی که درباره‌ی واژه‌ی مصرف‌گرایی صحبت می‌کنیم، معنای کلمه از ظاهر آن به ما رخ می‌نماید. این واژه بر رسم و آیین و راه و روشی در زندگی دلالت می‌کند که وجود انسان را فرا گرفته است و تأثیر عمیقی بر تفکرات و رفتار انسان‌ها دارد.

امروز، نظام عظیم تبلیغات به طور غیر مستقیم افراد شاد، موفق و خوشبخت را به عنوان یک مصرف کننده‌ی خوب و تمام عیار معرفی می‌کند. وجود لبخندهای پرمعنا و لحظات شاد و فضای دلنشین در پوسترهای تبلیغاتی بیانگر این چنین القائاتی هستند. بدترین اتفاقی که به وسیله‌ی تبلیغات پرحجم و ممتد و همه جانبه توسط تمامی رسانه‌ها اتفاق می‌افتد، تغییر آرام و تدریجی نظام‌های ارزشی و باورهای فردی و اجتماعی ما درباره‌ی شیوه‌های زیستن است.

آنچه امروز در سراسر دنیا تبلیغ می‌شود این است که انسان باید مصرف کند، چه چیز را؟ آنچه ما تولید می‌کنیم صرف نظر از این که آیا واقعاً به آن احتیاج دارد یا خیر. در حقیقت انسان در این کارزار به مصرف کننده‌ی بی‌اراده‌ای تبدیل شده که به خیال خام خود در انتخاب آزاد است. البته آزاد است که در انتخاب یک محصول از کدام کارخانه خرید کند اما معمولاً آگاه نیست که در خرید آن محصول مختار نیست و صرف نظر از مارکی که خرید می‌کند، آن محصول را حتماً باید بخرد.

در جوامع نوین، «مصرف کردن» به یک فعالیت اجتماعی اصلی تبدیل شده است. برای آن مقدار زیادی وقت، انرژی، پول، خلاقیت و نوآوری تکنولوژیکی صرف می‌شود. مطالعه «مصرف‌گرایی» در جوامع جدید از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است، زیرا تولیدکنندگان و توزیع‌کنندگان کالاها و خدمات نیاز به درک خصوصیات و ویژگی‌های آن دارند. به همین لحاظ است که جامعه‌شناسان، اقتصاددانان و روان‌شناسان معاصر به تحلیل‌های همه جانبه‌ی آن می‌پردازند و هراندیشمندی از یک زاویه‌ی خاص به آن توجه دارد.

مصرف‌گرایی نوین در اثر گسترش سرمایه‌داری برای اولین بار در اروپا به وجود آمد و سپس به جوامع دیگر بسط داده شده و در شرایط کنونی به وفور و به سرعت شاهد رشد آن در کشورهای دیگر هستیم. یک دیدگاه در مورد توسعه‌ی سرمایه‌داری بر این باور است که فرهنگ مبنی بر سخت کارکردن، صرفه‌جویی، سرمایه‌گذاری و ایجاد مؤسسه‌های اقتصادی است که روحیه‌ی سرمایه‌داری به وجود می‌آورد و به تدریج یک نظام اجتماعی ایجاد می‌کند. از لحاظ نظری، در این جا یک تضاد بین تبیین پیدایش سرمایه‌داری و توسعه‌ی مصرف‌گرایی به وجود می‌آید. اما واقعیت امر این است که سرمایه‌داری از همان ابتدای پیدایش دارای یک هدف اصلی به نام سودسازی بوده است.

برای چنین هدفی، تولید بیشتر، فروش بیشتر، سرمایه‌گذاری بیشتر و مجدد تولید بیشتر، مدنظر است. به عبارت دیگر در یک چرخه، هدف فروش کالاهای بیشتر و در نتیجه سود بیشتر است. ابتدا فکر می‌کردند که طبقات بالا و اشراف خریداران اصلی کالاهای سرمایه‌داری باید باشند. اما به تدریج متوجه شدند که سرمایه‌داری با تولید انبوه نیاز به مصرف‌کنندگان انبوه دارد. از آنجا که طبقات بالا از کمیّت کافی برخوردار نبودند، نیاز به مصرف‌کنندگان انبوه به زودی نمایان شد.

در تولیدهای اولیه، نخست رفع نیازهای بیولوژیک را مدنظر داشتند. اما از آنجا که نیازهای بیولوژیک انسان محدود است، از این رو باید نیازهای غیربیولوژیک در جوامع برای مصرف کالاها به وجود آید. نیاز غیربیولوژیک هم در جایی محدود می‌شد. اما تولیدکنندگان نباید خصلت تولید انبوه خود را به عنوان یکی از اهداف، از دست می‌دادند. به همین منظور بود که در جوامع سرمایه‌داری نیازهای کاذب به وجود آمد تا کالاهای انبوه به سرعت مصرف شوند.

مصرف انبوه بر پایه‌ی کالاهای بی‌دوام امکان پذیر بود و به این صورت از کیفیت کالاها کاسته و بر کمیّت آن‌ها افزوده شد. قیمت نازل‌ترِ کالاهایی با کیفیت کمتر، راه را بر مصرف بیشتر و گاهاً بی‌رویه می‌افزاید و این تفکر به طور بارزی بر مابقی عرصه‌های تفکر و رفتار انسان‌ها در جوامع مؤثر است. زیرا تأکید بر مصرف کالاهای ارزان و بی‌کیفیت منجر به انجام مشاغل به صورت سطحی و بدون دقت همراه با عدم صرف وقت و تخصص کافی خواهد شد.

مدگرایی از مهم‌ترین آثار مصرف‌گرایی است. در مدگرایی اتفاقی که می‌افتد، این است که احساس نیازی کاذب بر مبنای حس زیبایی دوستی در افراد ایجاد می‌شود. وسایل ارتباط جمعی مهم‌ترین ابزار مدگرایی و تبلیغ برای کالاها هستند. دو نوع ابزار مصرف‌گرایی در جوامع رواج پیدا کرده است: «نخست حراج‌های پی‌درپی کالاها و دیگری گسترش کارت‌های اعتباری.» در کشورهای توسعه یافته، در طول یک سال به بهانه‌های متعدد حراج کالاها وجود دارد. در حراج کالاها، از یک روان‌شناسی استفاده می‌شود و آن ایجاد احساس نیاز کاذب است. مشتری جنسی را که در حراج می‌بیند، فکر می‌کند که نیاز دارد، در حالی که اگر حراج نبود چنین احساسی به او دست نمی‌داد.

از سوی دیگر، فرد در بازار باید احساس کند که همه وقت، پول برای خرید دارد. در اینجا مسئله از راه مکانیسم کارت‌های اعتباری حل می‌شود. به عبارت دیگر هرگاه احساس نیاز کردی، حتی اگر پول نقد هم نداشته باشی، با داشتن کارت اعتباری، در واقع پول به همراه خود داری. بنابراین نیاز هست (اما از نوع کاذب) توانایی خرید هم هست (به شکل مصنوعی).

سه فرآیند مهمی که در بروز مصرف‌زدگی در فرد اتفاق می‌افتد، عبارت‌اند از:

1. ایجاد احساس نیاز کاذب؛

2. خرید کالاهای غیرضروری و احساس رضایت روانی کوتاه مدت و پس از آن ایجاد احساس پشیمانی از صرف هزینه‌های بی‌دلیل؛

3. جایگزینی کالاهای فرهنگی به وسیله‌ی کالاهای لوکس در سبد خرید خانواده. در واقع افراد برای خرید کالاهای فرهنگی از جمله کتاب و روزنامه احساس گران بودن آن کالا و ضروری نبودن آن را پیدا می‌کنند و در عوض برای خرید کالاهای لوکس و صرفاً زینتی، خود را قانع می‌کنند.

یکی از ابعاد و به بیان بهتر، مبانی مصرف‌زدگی، تنوع طلبی است. در جامعه‌ی مدرن به انسان متجدد القا می‌شود که «چگونه با یک نوع لباس، از ابتدا تا انتهای هفته در بیرون از منزل حاضر می‌شود؟» خسته کننده است! باید متنوع باشی تا شاد باشی. به این ترتیب حرص و ولع مصرف را در فرد متجدد ایجاد می‌کند. به طوری که اگر در گذشته افراد سالی یک بار برای خرید هزینه و وقت مصرف می‌کردند و با آن خرید یک سال زندگی می‌کردند، اما انسان متجدد به صورت ناخودآگاه مجبور می‌شود که هر صبح و هر عصر خرید کند تا این که بتواند احساس خوشبختی و شادی کند.

هنگامی که انسان‌ها به سمت تنوع‌طلبی کشیده می‌شوند و آن را امری مثبت و یک ارزش تلقی می‌کنند، در همه‌ی لحظات زندگی‌شان به دنبال این هستند که با عاملی خارجی و در واقع بیرون از وجودشان شاد شوند و احساس آرامش کنند. به همین دلیل به دنبال عامل آرامش آفرین در بیرون از وجود خودشان می‌گردد. در این حالت است که انسان هرچه را به دست آورد و هر کالایی را خریداری کند، تصور می‌کند که این چیزی که به دست آورده است آن عامل شادی آور و آرامش آفرین برای او نیست و دائماً به دنبال کالا و یا عامل جدیدی می‌گردد، تا آرامش کسب کند.

اما نکته‌ی اساسی این است که آرامش و نشاط در ذات خود عاملی درونی و زاییده‌ی تفکر آدمی است و فرض این که صرفاً عاملی بیرونی بتواند شادی آور و آرامش بخش باشد، فرض اشتباه و در واقع باطلی است. آنچه به عنوان استناد علمی در مورد «اصل درونی بودن عوامل آرامش بخش» می‌توان مطرح کرد، این است که در صدر تمامی دستورالعمل‌های علمی دانشمندان پیرامون راه‌های رسیدن به آرامش، «تغییر نگرش فرد به زندگی» قرار دارد و مابقی دستورها نیز در راستای رسیدن به تعادل و هماهنگی در سایه‌ی تغییر درون با استفاده از اعمال بیرونی است.

در نتیجه، از اولین اثرات انکارناپذیر تنوع‌طلبی و در نتیجه‌ی آن مصرف‌زدگی، ایجاد اضطراب و تشویش دائمی در انسان است. از پیامدهای دیگر این است که هر فرد موقعیت و امکانات دیگری را آرزو کرده و هیچ فردی با آنچه در اختیار دارد، احساس آرامش و خوشبختی نمی‌کند و از آنجا که افراد در زندگی‌شان با موقعیت‌ها و شرایط متفاوتی درگیر هستند، امکان خوشبخت زندگی کردن از بسیاری از افراد سلب می‌شود.

از دیگر سو انسان‌ها در این دوره، مجبورند ساعت‌های زیادی در شبانه روز را به کار بپردازند تا این که بتوانند این حس تنوع‌طلبی و در اصل مصرف‌گرایی را اغنا نمایند و همین امر نیز اضطراب و آشفتگی را برای افراد به همراه دارد. از آنجا که زنان در اغلب خانواده‌ها، نقش مدیریت داخلی و مصرفی خانواده را دارند، اگر به بحران مصرف‌زدگی گرفتار شوند، کل یک خانواده را می‌توانند به این سمت سوق دهند و درآمد خانواده را برای تهیه‌ی کالاهایی مصرف کنند که نیازهای ضروری خانواده نبوده و تنها یک بار اقتصادی اضافی بر خانواده تحمیل کند. از این جهت نقش زنان در امر مصرف حساس‌تر و مهم‌تر به نظر می‌رسد.

نتیجه گیری

«مصرف گرایی» را می‌توان از مهم‌ترین معضلات اجتماعی عصر مدرن به شمار آورد. زیرا بر تمامی ارکان زندگی انسان تأثیرگذار است و می‌تواند مسیر نیل به اهداف فرهنگی و اجتماعیِ جوامع را با تغییرات جدی روبرو کند. از مهم‌ترین دلایل گرایش گسترده‌ی افراد یک جامعه به «مصرف گرایی» را می‌توان از یک سو کاهش قدرت تفکر و استقلال اندیشه‌ی افراد آن جامعه در مواجهه با عناصر اجتماعیِ عصر مدرن دانست و از سوی دیگر تحول ارزش‌های مورد تأکید در جامعه بواسطه‌ی تبلیغات گسترده‌ی کالاهای مادی دانست.

در نتیجه، اولین و مهم‌ترین گام در کاهش اثرات زیان‌بار مصرف‌زدگیِ افراد جامعه، ارتقاء سطح تفکر افراد و تغییر شیوه‌های نگرش آن‌ها به زندگی و اهتمام سیاست‌گذاران بر تبلیغات صحیح و متناسب بر مبنای اهداف کلان جامعه، از محصولات مادی و فرهنگی است. دین اسلام با ارائه‌ی توصیه‌های متعدد، انسان‌ها را دعوت به مناعت طبع، قناعت در مصرف و توجه به اهداف غایی خلقت انسان می‌نماید و به این وسیله دنیا را محل گذری ترسیم می‌کند که باید به اندازه‌ی نیاز و با اصول درستی از آن بهره گرفت.(*)         

پی‌نوشت:

[1]. کارشناس ارشد رشته‌ی مطالعات زنان، دانشگاه تربیت مدرس.

منبع:

[1]. واترز، مالکوم؛ جامعه‌ی سنتی، جامعه‌ی مدرن: مدرنیته و مفاهیم انتقادی، منصور انصاری، نقش جهان، تهران،1381، ص224.

*راحله کاردوانی؛ کارشناس ارشد رشته‌ی مطالعات زنان، دانشگاه تربیت مدرس

ادامه مطلب
پنج شنبه 22 تیر 1391  - 2:03 AM

 این نکته که هیچ فرهنگى و یا هیچ ارزشى نباید در تحقق و تعلّق حقوق بشر به انسان‏ها، نقش‏آفرین باشد، خود یک معناى جدید از معنادارى حقوق بشر است و انکار آن به منزله انکار یک امر بدیهى و انکار اصل ادعاى مطرح‏شده مى‏باشد.

 
خبرگزاری فارس: معنادارى و حق حیات

 

 

حق حیات در نظام بین‏المللى حقوق بشر (تفکیک‏انگارى)

حق حیات به عنوان اولین و بنیادى‏ترین حق بشر، فصل آغازین کتب حقوق بشر در تمامى نظام‏هاى حقوق بشرى را تشکیل مى‏دهد. این حق نخستین بار در سال 1948 (سه سال پس از پایان جنگ جهانى دوم) به واسطه اولین سند بین‏المللى حقوق بشر، با نام اعلامیه جهانى حقوق بشر (در قالب قطعنامه مجمع عمومى سازمان ملل متحد) به جامعه بین‏المللى معرفى شد.

تعبیر «حق حیات» در این قطعنامه، رهاورى بدیع و نو بود، نه به خاطر آنکه آدم‏کشى را قبیح و ممنوع دانست ـ که این امرى مسلم نزد انسان‏ها بود ـ بلکه بدان علت که اولاً، قبح و منع آدم‏کشى را ناشى از تجاوز به حق دیگران خواند، نه سرپیچى از فرمان پادشاه یا قانون، و ثانیا، بشر را از آن حیث که بشر است، مستحق چنین حقى دانست.21

اعلامیه جهانى حقوق بشر، که فى‏نفسه به دلیل اعلامیه بودن سند الزام‏آور تلقّى نمى‏شد، با هدف ایجاد یک استاندارد مشترک موفقیت براى مردم و ملل به منظور رعایت حقوق مدنى، سیاسى، اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى، به الگویى براى تلاش‏هاى آتى در جهت تدوین قواعد مربوطه درآمد. مجمع عمومى سازمان ملل در سال 1954 کار تهیه پیش‏نویس دو میثاق به منظور اجراى مفاهیم مندرج در اعلامیه را آغاز نمود.

این پیش‏نویس‏ها در سال 1966 تحت عناوین «میثاق بین‏المللى حقوق مدنى و سیاسى» و «میثاق بین‏المللى حقوق اقتصادى، اجتماعى، فرهنگى» توسط مجمع عمومى به تصویب رسیدند و هر دو در سال 1976 لازم‏الاجرا شدند.22از جمله حقوق لازم‏الرعایه مندرج در میثاق حقوق مدنى و سیاسى و در حقیقت اولین و بنیادى‏ترین آنها حق حیات است که از سوى کمیته حقوق بشر در مقام ناظر بر حسن اجراى میثاق «حق برتر»23 خوانده شده است.

میثاق بین‏المللى حقوقمدنى و سیاسى در مورد حق حیات بدون آنکه تعریف صحیحى از آن حق ارائه دهد، بر منع محرومیت خودسرانه انسان از حیاتش تأکید مى‏کند. این الزام، بعد منفى حق حیات را شکل مى‏دهد؛ یعنى الزام به ترک و اجتناب از انجام فعل، در حالى که کمیته حقوق بشر در تفسیر خود از حق حیات (بیانیه کلى کمیته در مورد ماده 6 میثاق حقوق مدنى و سیاسى 1982) درک و دریافت صحیح از آن حق را به تفسیر موسع از آن منوط دانسته، نگاه تک‏بعدى به آن را نهى مى‏کند.

از این‏رو، به استناد تفسیر کمیته حقوق بشر، حق حیات به طور کلى حقى دوبعدى، متشکل از بعد منفى و بعد مثبت است. در جزء منفى، دولت و کارگزاران آن حق سلب حیات به نحو خودسرانه و غیرقانونى را ندارند و در جزء مثبت آن، دولت باید اقداماتى براى فراهم نمودن شرایط زندگى مطلوب براى اشخاص، انجام دهد.24 در تعهدات منفى،دولت باید اقدامات لازم را براى مجازات سالبان حیات به وسیله قوانین جزایى فراهم کند.25

در این تکالیف دولتکه برآمده از حق است، نباید به اصل حیات فرد صدمه‏اى وارد نماید؛ زیرا دولت نهادى است در خدمت حیات بیولوژیک و نمى‏تواند از این نوع نگرش به حیات فراتر رود و حیات را به خطر اندازد. در غیر این صورت، با هدف سازنده خود (صیانت از اصل حیات) به مبارزه پرداخته است. در مورد تکالیف مثبت، دولت باید حیات شخص در زندان را تضمین کند و خود نیز تکلیف منفى در آسیب نرساندن به او را دارد. همچنین دولت‏ها نسبت به آموزش پرسنل مربوطه‏شان، مثل اداره پلیس و نگهبانان زندان، براى به حداقل رساندن امکان نقض حق حیات وظیفه دارند.

همچنین در ارتباط با تکالیف مثبت دولت‏ها، به پیش‏گیرى و مجازات افراد انسانى که مرتکب قتل مى‏شوند، افزایش امید به زندگى، کاهش مرگ کودکان و فراهم آوردن شرایط اساسى ادامه حیات مى‏توان اشاره نمود.26اکنون به بررسى مواد مرتبط با حق حیات در اسناد بین‏المللى حقوق بشر مى‏پردازیم. ماده 2 اعلامیه جهانى حقوق بشر مى‏گوید: «هرکس مى‏تواند بدون هیچ‏گونه تمایز مخصوصا از حیث نژاد، رنگ، جنس، زبان، مذهب، عقیده سیاسى یا هر عقیده دیگر و همچنین ملیت، وضع اجتماعى، ثروت، ولادت یا هر موقعیت دیگر، از تمام حقوق و کلیه آزادى‏هایى که در اعلامیه حاضر ذکر شده است بهره‏مند گردد.»

همچنین ماده 2 میثاق حقوق مدنى و سیاسى بیان مى‏دارد: «دولت‏هاى عضو میثاق متعهد مى‏شوند که حقوق شناخته‏شده در این میثاق را درباره کلیه افراد مقیم در قلمرو حاکمیتشان را بدون هیچ‏گونه تمایزى از قبیل نژاد، رنگ، جنس، زبان، مذهب، عقیده سیاسى یا عقیده دیگر، اصل و منشأ ملّى یا اجتماعى یا ثروت یا سایر وضعیت‏ها محترم شمرده و تضمین کنند.»«حق حیات» به عنوان یکى از حقوق مندرج در ماده 3 اعلامیه جهانى حقوق بشر، چنین توصیف شده: «هرکس حق زندگى، آزادى و امنیت دارد.» همچنین در میثاق حقوق مدنى و سیاسى ذیل ماده 6 میثاق به این حق چنین اشاره شده: «حق زندگى از حقوق ذاتى شخص انسان است.

این حق باید به موجب قانون حمایت بشود. هیچ فردى را نمى‏توان خودسرانه از زندگى محروم کرد... .» اعلامه جهانى حقوق بشر به بهره‏مندى از حقوق مندرج در اعلامیه، از جمله حق حیات مندرج در ماده 3، بدون لحاظ عواملى همچون مذهب اشاره دارد و در میثاق دولت‏ها مکلف به تضمین حقوق مندرج در آن از جمله حق حیات، بدون لحاظ عواملى چون مذهب، مى‏باشند. بر اساس آنچه گذشت، از آن‏رو که حیات و معنادارى غیرقابل انفکاک مى‏باشند. تمام انسان‏ها از حق حیات معنادار برخوردارند.

از این‏رو، مذهب به عنوان عامل ارادى معنابخش نمى‏تواند متعلق حق حیات قرار نگیرد و حذف جزء معنادار حیات (مذهب) به معناى حذف حیات است. ذاتى بودن حیات در میثاق، بیشتر به رویکردى نزدیک است که ارزش حیات را جدا از هر عامل خارجى و بیرونى، ارزش در خود تعریف مى‏نماید که به هیچ عاملى جز صیانت از حیات بیولوژیک متکى نیست. این در حالى است که طبق ماده 3 اعلامیه، هرکس حق حیات دارد. در راستاى تبیین حق حیات، ماده 2 اعلامیه و ماده 2 میثاق به گونه‏اى تنظیم یافته است که گویا بدون معنا نیز انسان داراى حق حیات است.

چنان‏که در ماده 2 اعلامیه و ماده 2 میثاق، به کنار گذاشتن مذهب از حق حیات به عنوان عاملى که مى‏تواند به عنوان معناى حیات تلقّى گردد اشاره شده است. از این‏رو، مذهب در حق حیات دخلى ندارد. همچنین دولت‏ها در تضمین حق حیات انسان‏ها، طبق ماده 2 میثاق، نباید مذهب را لحاظ کنند. اما باید توجه داشت که اساسا نمى‏توان از حیات غیرمذهبى انسان داراى مذهب صحبت کرد. گرچه مى‏توان از امکان تکوینى تغییر مذهب و معنا جداى از تبعاتى که دارد سخن گفت؛ چراکه حیات در اینجا غیرقابل تفکیک از مذهب است.

حمایت از حق حیات بدون لحاظ مذهب، عدم حمایت از حیات است؛ زیرا حیات فرد چیز جداى از مذهب فرد نیست تا حق به حیات جداى از مذهب تعلّق گیرد. از طرفى، مذهب به عنوان عاملى که در حوزه اراده فرد تعریف و داخل در معناى حیات تلقّى مى‏شود، غیر از عوامل غیرارادى همچون جنس، رنگ و نژاد مندرج در اسناد است. حق حیات در اعلامیه جهانى حقوق بشر به نحوى مورد حمایت قرار گرفته که گویا حقوق مکتب‏مدار نیست و انسان بماهو انسان (با هر دیدگاهى) باید این حقوق را داشته باشد.

به نظر مى‏رسد این دیدگاه صحیح نباشد و فارغ از دیدگاهى که ما راجع به طبیعت انسان داشته باشیم، نمى‏شود حقوق تعیین کرد. نویسندگان اعلامیه جهانى حقوق بشر دیدگاه خاصى درباره طبیعت انسان داشته‏اند و این اعلامیه را براساس همان دیدگاه تنظیم کرده‏اند. ولى به هنگام تنظیم به گونه‏اى بیان کرده‏اند که گویا این اعلامیه حتى از دیدگاه خودشان هم فارغ‏البال است و در آن، هیچ‏گونه تعلّق‏خاطرى نسبت به دیدگاه خودشان هم نیست. اما همیشه تعلّق‏خاطر است.27بقا و تداوم حیات مهم‏ترین چیز براى هر انسان است و خود نمى‏تواند یک ارزش برتر باشد.

اگر زندگى به چیزى در ماوراى خود توجه ندهد، بقا بى‏ارزش و خالى از معناست.28 در حقیقت، پرسش از عامل اهداکننده معنا به زندگى، پرسشى از این است که علاوه بر بقاى صرف، چه چیزى در زندگى ما شایسته احترام عظیم است29 تا به خود بقا جهت و معنا بخشد.اینکه حق حیات فارغ از مذهب بشود و حیات تمام انسان‏ها بدون در نظر گرفتن معناى حیات آنها و خارج از معناى حیات مورد احترام و حمایت باشد، به منزله تنزیل دادن حیات طیبه انسانى به یک حیات صرفا دنیوى است.

تبدیل رویکرد ابزار بودن به هدف بودن و تبدیل نگاه سعادت‏محور به دنیامحور خواهد بود و مهم‏تر از همه، باعث مى‏شود که این تصور شکل گیرد که حیات با مذهب همخوانى ندارد و ارزش مذهب در حد رنگ، نژاد، زبان و... است. یعنى امورى که خارج از اختیار انسان است، در حد امور ارادى قرار خواهد گرفت. حتى اگر براى توجیه این کار به نظریات سودانگار متوسل شویم در نهایت، خود این نظریات نیز نمى‏توانند خارج از معناى حیات قرار گیرند. در این رویکرد، حق متعلق سود قرار داشته و حیات به عنوان یک سود و منفعت مورد حمایت قرار مى‏گیرد و حیات چیزى فراتر از سودانگارى نخواهد بود.

در رویکرد نفع‏گراى نسبى‏انگار، امکان سلب حیات بر اساس منافع قابل توجیه خواهد بود. در نگاه اعلامیه جهانى حقوق بشر و میثاق حقوق مدنى و سیاسى، قدرت در شکل دولت به جاى قدرت به شکل مستقیم آن در حیوانات، در خدمت زنده بودن قرار دارد و با اصل قرار دادن حیات بیولوژیک به حمایت و حفظ این حق، چه به صورت منفى و چه به صورت مثبت، همت مى‏گمارد. بنا بر تفسیر اومانیستى حقوق بشر، چون ارزش حیات منحصر در زنده بودن است، تمام آنچه غیر از انسان است در جهت این نوع نگاه به حیات تفسیر مى‏شود.

به نحوى که با توجه به نظریه متأخر بودن دولت (قرارداد اجتماعى)30 این نهاد تا جایى مشروعیت دارد که در خدمت این نحوه از حیات بشرى باشد. نهایت اینکه حمایت از حیات در قالب حق، خارج از معناى حیات، در اسناد بین‏المللى چیزى جز انتظار یک دولت و معناى سکولار و خلاصه شدن انسان در حیات مادى نخواهد بود. بدیهى است که ـ براى مثال ـ ماده 3 میثاق تنها زمانى توسط دولت‏ها قابل شناسایى و اجرایى شدن است که حقوق و دولت در این معنا خلاصه شود.

 

حق حیات در نظام حقوقى اسلام (عینیت‏انگارى)

در اسلام، حیات به طور کلى نشانى از رحمت خداوند است31 و نسبت به انسان نفخه‏اى از روح الهى است.32 این نگاه به حیات از یک‏سو، به آن ارزش مى‏بخشد و از سوى دیگر، آن را امانتى در دست انسان مى‏داند که انسان امانتدار آن و نه صاحب حق و مالک مطلق آن است. اختیار انسان نسبت به حیات خویش در حدى است که امانتگذار (خداوند) به او اختیار داده است.33 از این‏رو، انسان از این لحاظ داراى حقوق است که از طریق این حقوق بتواند از عهده حفظ و انجام مسئولیت در قبال معناى حیاتش برآید.34

در اسلام، حیات در پرتو کمال انسانى معنا مى‏شود و اگر جنبه کمالى حیات حذف شود متعلق حق چیزى جز حیات بیولوژیک یک حیوان نخواهد بود. در اسلام، معناى حیات با فهم از مرگ و معاد عجین است، به گونه‏اى که حیات با مرگ نه تنها فاقد معنا نمى‏شود، بلکه معناى واقعى پیدا مى‏کند. اسلام با ترسیم اینکه مرگ پایان حیات نیست، حیات را به دو بخش حیات دنیایى و حیات اخروى تقسیم مى‏نماید. حیات دنیایى جنبه مقدماتى براى حیات اخروى انسان دارد.35 آنجا که مرگ پایان حیات است، آخرت در دنیا و دنیا در انسان و انسان در خود حیوانى خلاصه مى‏شود.

انسان ماده‏گرا به دنبال رهایى از هر قید و بندى خارج از اراده سرگردان خود است و اگر محدودیتى را مى‏پذیرد براساس منافع محدود خودش آن محدودیت را تعریف مى‏کند، به نحوى که جمع مستقل از فرد معنا ندارد و وجودى ساختگى براى حمایت از آزادى فرد دارد. آنجا نیز که حیات فرد ذیل حیات جمع تعریف مى‏شود در واقع، جمع پاسخى به حیات فانى در مرگ است. فرد براى فرار از مرگ، استمرار حیات خود را در جمع مى‏بیند. چنان‏که در جنبش‏هاى ملى‏گرایى، فرد براى حیات جمع که حیات خودش باشد حاضر به فدا شدن است.

اما در اسلام از آن‏رو که مرگ پایان حیات نیست، جمع و فرد اصالت خویش را از دست داده و در ارتباط با حیات اخروى معنا پیدا مى‏کنند، تا جایى که انسان به استقبال مرگ مى‏رود. از این‏رو، براى فهم معناى حیات از منظر اسلام، باید مرگ را از لحاظ اسلامى مورد بررسى قرار داد. حیات در اسلام براساس رابطه انسان با خدا معنا مى‏یابد و عطیه‏اى الهى است که باید در جهت صحیح از آن استفاده نمود. این جهت براساس وحى ترسیم مى‏شود.

از دیدگاه اسلام، حقوق اصالت خویش را از حیات انسان مسلمان مى‏گیرد و اعتبار حقوق به اسلام است. در ارتباط با حق حیات غیرمسلمانان اهل کتاب باید گفت: اهل کتاب که شامل یهود، مسیحیت و مجوس مى‏شوند، جان، مال، مسکن، فرزندان و ناموسشان از تعرض مصون است. این گروه مى‏توانند با استفاده از قرارداد «ذمه» به عنوان یک شهروند در قلمرو حکومت اسلامى زندگى کنند.36 بدین‏روى، اسلام حق و نه معناى حیات آنها را، براساس معناى حیات اسلامى به رسمیت شناخته است. به عبارت دیگر، حقوق آنها بر معناى اسلامى و نه غیراسلامى مبتنى است و چهره‏اى از لطف و رحمت خداوند را به تصویر مى‏کشد. در ارتباط با حق حیات غیرمسلمانان غیر اهل کتاب، اسلام آنان را به دو گروه تقسیم نموده است:

الف. آنان که در عین کفر و شرک، با مسلمانان عداوت نورزیدند و پیکار نکردند. در این صورت، اظهار نیکى و محبت و برخورد توأم با قسط و عدل با آنان معنى دارد.37 مسلمانان مى‏توانند با این‏گونه کفار تا آن حد که موجب سلطه‏شان بر جامعه اسلامى نگردد رابطه دوستانه برقرار کنند. حضرت على علیه‏السلام در فرمان خود به مالک اشتر مى‏فرمایند: مردم دو صنفند؛ یا برادران دینى تواند و یا با تو در خلقت یکسانند، هرچند که ممکن است دچار لغزش شوند و یا سستى عارض آنان گردد و عمدا و یا سهوا مرتکب خطایى شوند. در این صورت، آنان را مورد عفو خود قرار بده تا خداوند نیز تو را مورد لطف و عفو خود قرار دهد.38

ب. گروهى که با مسلمانان عداوت ورزیدند و به جنگ با آنان پرداختند و از خانه‏شان بیرون راندند و یا به بیرون راندنشان کمک کردند. در این صورت، دوستى با آنان نهى شده و مسلمانان موظفند با چنین گروه‏هایى قطع رابطه کنند و از دوستى با آنان اجتناب ورزند. پس هرکس با آنان دوستى ورزد از ستمکاران است.39 این دستور براساس مقابله با ظلم یک تکلیف الهى است.غیرمسلمانان غیر اهل کتاب براساس آموزه‏هاى اسلامى به امید گرویدن و پذیرفتن معناى حیات اسلام، حق حیات دارند.

مسلما حق، متعلق حیات معنادار است و حیات اسلامى با در نظر گرفتن اسلام، متعلق حق قرار مى‏گیرد. همان‏گونه که بیان شد، این بدان معنا نیست که کسانى که اسلام را نپذیرفته‏اند از حق حیات محروم مى‏باشند، بلکه بدین معناست که حق حیات آنها از حیات آنها برنمى‏خیزد، بلکه از رحمت و عنایت اسلامى ناشى مى‏شوند. در واقع، اسلام به معناى حیات آنها براساس آموزه‏هاى خود مى‏نگرد. از این‏رو، به رسمیت شناختن حق حیات آنها به معناى تأیید معناى حیات آنها نیست. به طور کلى حق حیات در اسلام از اسلام و نه از حیات منهاى اسلام برمى‏خیزد. اینکه غیرمسلمانان حق حیات دارند، خود آموزه‏اى اسلامى است.

 

نتیجه‏گیرى

از آنچه گذشت به دست مى‏آید که:

1. رویکرد تفکیک‏انگار قابل دفاع نمى‏باشد. ضعف اصلى این دیدگاه در مبانى نظرى است که بر آن بنا شده است. توجه به این نکته که هیچ فرهنگى و یا هیچ ارزشى نباید در تحقق و تعلّق حقوق بشر به انسان‏ها، نقش‏آفرین باشد، خود یک معناى جدید از معنادارى حقوق بشر است و انکار آن به منزله انکار یک امر بدیهى و انکار اصل ادعاى مطرح‏شده مى‏باشد.2. در اسلام، پیش از اینکه حق به حیات تعلّق گیرد، به طور مشخص حیات تعریف شده است و حق متعلّق حیات معنادار خاص خود است.

بدون لحاظ معناى حیات، چه در دوره کودکى و چه در مرحله خروج از کودکى، به سراغ حق حیات رفتن بزرگ‏ترین خطاى روشى و متدولوژیک است که منجر به خطاى مبنایى نیز خواهد شد، به گونه‏اى که آثار آن را مى‏توان مشاهده کرد. بدیهى است که یافتن بهترین معنا براى حیات در پرتو ارائه معیارهاى روشن و شفاف گام دیگرى است که در ادامه مى‏توان آن را برداشت.

بر این اساس، در تعریف حق و معناى آن چاره‏اى جز رجوع به منابع ناب دینى نمى‏باشد. برخلاف نظام بین‏المللى حقوق بشر که منبع اصلى آن اسناد بین‏المللى مى‏باشد.منبع اصلى در این رابطه در اسلام اراده تشریعى خداوند است. مبناى جعل این حقوق بشر نه در حقوق فطرى یا پوزیتیویسم، اصالت‏العین، اصالت اراده، بلکه در راستاى نیل به نظام احسن و رسیدن انسان به هدف اصلى خلقت و تحقق سعادت ابدى مى‏باشد.

وجود چنین مبنایى در اسلام و حاکمیت ربوبیت تشریعى خداوند منجر به آثار ویژه‏اى در راستاى نحوه تعلّق و برخوردار شدن انسان‏ها به اعتبار ایمان آنها شده است که نمونه‏هایى از آن در تحقیق بیان شد. پذیرش دیدگاه مذکور بیانگر آن است که تفکیک انسان‏ها بر اساس معنادارى در قلمرو حق حیات، کاملاً از یک مبناى عقلى و منطقى و قابل دفاع برخوردار است. نتیجه طبیعى چنین دیدگاهى تفاوت در نوع محدوده و ضمانت اجراهاى حقوقى که براى انسان تعریف مى‏شود خواهد بود.

پی نوشت:

21ـ مصطفى محقق داماد، «مبانى فلسفى حق حیات در نظام حقوقى اسلام»، فصلنامه دانشگاه شهید بهشتى، ش 1، ص 15.

22ـ رابرت بلد سو و یوسلاو بوسچک، فرهنگ حقوق بین‏الملل، ترجمه علیرضا پارسا، ص 109.

23. Supreme Right.

24. Joseph Sarah, Covenant on Civil and Political Rights, p. 109.

25. Ibid.

26. Ibid, p. 128.

27ـ جمعى از اساتید حوزه و دانشگاه، همان، ص 205.

28ـ ویکتور فرانکل، خدا در ناخودآگاه، ترجمه ابراهیم یزدى، ص 200.

29ـ تدئوس متز، «آیا هدف خداوند مى‏تواند سرچشمه معناى زندگى باشد»، ترجمه محمد سعیدى‏مهر، نقدونظر، ش 29ـ30.

30ـ و. ت. جونز، خداوندان اندیشه سیاسى، ترجمه على رامین، ص 223.

31ـ روم: 50.

32ـ حجر: 29.

33ـ قدرت‏اللّه خسروشاهى، فلسفه حقوق، ص 8.

34ـ محمود لواسانى، فلسفه حقوق بشر و نقد مبانى آن، ص 28.

35ـ على میرموسوى، همان، ص 214.

36ـ جعفر سبحانى، مبانى حکومت اسلامى، ج 2، ص 510.

37ـ ممتحنه: 8.

38ـ نهج‏البلاغه، ترجمه صبحى صالح، ص 427ـ428.

39ـ ممتحنه: 9.

نوید بابایى /کارشناس ارشد حقوق بشر

مسعود راعى‏ دهقى/عضو هیأت علمى دانشگاه آزاد اسلامى واحد نجف‏آباد

منبع: ماهنامه معرفت شماره 165

ادامه مطلب
سه شنبه 20 تیر 1391  - 5:39 PM

 معناى حیات چون مبتنى بر اراده و آگاهى انسان است منشأ تفاوت در معنا و حق حیات مى‏گردد.حق با هر نژادى سازگار است و به صورت عام و صرف‏نظر از نوع نژاد تعلّق مى‏گیرد.

 
خبرگزاری فارس: معنادارى و حق حیات

 

 

چکیده

یکى از مباحث جدى مربوط به فلسفه حقوق بشر که امروزه در عرصه جهانى از اهمیت بسزایى برخوردار است، تعیین نسبت میان حقوق بشر و معنادارى حیات است. آنچه در این نوشتار به صورت توصیفى ـ تحلیلى دنبال مى‏شود پرداختن به این سؤال است که آیا این حق به صرف انسان بودن به فرد تعلّق مى‏گیرد یا در تعلّق آن معنادارى حیات نیز دخیل است؟ در این رابطه دو احتمال وجود دارد. احتمال اول آن است که هیچ عامل اعتقادى در تحقق این حق نقش‏آفرین نباشد. اثر این مبنا تعارض حق حیات با اعتقادات دینى است.

نتیجه حاصل از احتمال دوم، دخیل شدن ارزش‏ها و باورهاى دینى در تحقق حقوق بشر و تعیین قلمرو و دامنه آن است که در اثر آن، مفهوم کرامت ارزشى شکل مى‏گیرد و در نتیجه، این حقوق هم از نظر امتداد، هم از نظر کیفیت تعلّق و هم از لحاظ عوامل محدودگر متفاوت خواهد شد.ادعاى این نوشتار، تبیین، تحلیل و تأیید احتمال دوم است؛ پذیرش احتمال دوم به معناى پذیرش مبانى، منابع، اهداف و ضمانت‏هاى اجراهاى حقوقى، متفاوت از آن چیزى است که در اسناد بین‏المللى حقوق بشرى آمده است.

کلیدواژه‏ها: حق حیات، معنادارى، اراده، تفکیک‏انگارى، عینیت‏انگارى.

 

بقیه در ادامه

 

 

ادامه مطلب
سه شنبه 20 تیر 1391  - 5:38 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 156

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 6267639
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی