به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 آموزه ها و اندیشه های امام خمینی به همان نحو که بر عرصه رویارویی جهان اسلام و قطب قدرتهای سلطه جو حکمفرما است به رغم گذشت سال ها از ارتحال آن بزرگمرد الهام بخش ملت ها در دستیابی به آرمانهای مهمی نظیر؛ کرامت ،استقلال حریت و رفاه شده است.

 
خبرگزاری فارس: میراث امام خمینی در عصر بیداری ملتها

 

امپراتوری بزرگ عثمانی در انتهای جنگ جهانی اول و در سال های پایانی دهه دوم قرن بیستم، توسط قدرت های بین المللی از هم فرو پاشید و قلمرو پهناور آن از هم گسیخته و تبدیل به ده ها کشور کوچک و بزرگ نوپا اما ضعیف گردید. اراده فاتحان جنگ و استعمارگران آن روز اروپا بر این اصل استوار شد که دیگر هیچ قدرتِ بزرگِ اسلامی اجازه رشد و ظهور و بروز بویژه در منطقه استراتژیک خاورمیانه و جهان اسلام نداشته باشد. در آن هنگامه، همه را گمان بر این بود که "اسلام سیاسی" در زیر آوار ویرانه های خلافت عثمانی برای همیشه دفن و به بایگانی تاریخ سپرده شده است.

در آن روزگار که تا ده ها سال پس از آن نیز صدای وحشتناک فروریختن ارکان قدرت عثمانی به گوش می رسید و در همه جای جهان اسلام طنین افکنده بود، کسی را گمان نمی رفت که پس از گذشت حدود شصت سال از این رویداد تلخ برای جهان اسلام، مردی از تبار اهل بیت پیامبر (ص) ظهور کند و رهبریتی پیامبر گونه ، بار دیگر "اسلام سیاسی" را با یاری ملت بزرگ ایران، به عرصه سیاست جهانی باز گرداند و آن را در بنیانی نوین و طرح نو نهادینه سازد.

قدرت های شرقی و غربی بویژه انگلیس و روسیه طی دو قرن گذشته، قدرت های بزرگ جهانی اسلامی یعنی ایران و عثمانی و خلافت اسلامی گورکانی در هند را توانستند از راه های گوناگون به ضعف کشانده و قلمرو پهناورشان را به تدریج از هم بگسلند. امپراتوری ایران را با قیچی کردن مداوم به حدود یک سوم مساحت خود رساندند، خلافت عثمانی را پس از جدا کردن تدریجی بخش های اروپایی آن، نهایتا در جنگ جهانی اول کاملا از هم پاشانده و بیست و اندی کشور کوچک و بزرگ از درون آن بوجود آوردند.

خلافت گورکانی در هند را نیز سرنگون ساخته و مسلمانانی که حدود نیمی از جمعیت هند و قدرت سیاسی غالب بر آن بودند از پیکره این قدرت بزرگ جداساخته و کشور پاکستان را ایجاد کردند،در گام بعدی پاکستان را هم تجزیه کردند و بنگلادش را از دل آن بیرون آوردند، وهمه نقشه جغرافیای جهان اسلام به هم ریخت تا هیچ کیانی اسلامی در هیچ نقطه ای نتواند ادعای قدرت بین المللی بودن را به ذهن خویش خطور دهد.

برای این عدم بازگشت بویژه در بخش مرکزی جهان اسلام هم ضمانتی را در نظر گرفتند و آن تأسیس اسرائیل در این منطقه حساس و استراتژیک بود تا به عنوان قدرت برتر و مورد پشتیبانی ابر قدرت های جهان، ضامنی برای حفظ برتری غرب و جلوگیری از ظهور و بروز قدرت جدیدی در منطقه اسلامی خاورمیانه باشد و همچنین از پمپاژ منابع انرژی از منطقه به سمت غرب پاسداری کند.

ظهورِ انقلابِ اسلامی به رهبریِ بزرگمردی دین مدار و تأسیسِ کیانِ اسلامیِ جمهوریِ اسلامی با رویکردی عمیق و راهبردی دقیق، که عملا هدایت و بیداری جهان اسلام را به سمتِ پی ریزیِ عصرِ جدیدی با شاخصه هایِ مردمسالاریِ دینی و استقلال طلبی از قدرت های جهانی در دست گرفت، رؤیاهای بس شیرینِ استعمارگران را به کابوس بدل ساخت.امپریالیسم غرب به رهبری امریکا ، منافع خود را در منطقه بر دو پایه اصلی مبتنی کرده و همچنان بر آن دو مبنا، تداوم بخشیده است: نخست امنیت دسترسی به انرژی منطقه و دوم امنیت اسرائیل به عنوان ضامن تحقق پایه اول.

امنیت اسرائیل یعنی حفظ برتری غرب بر جهان اسلام و حفظ و تسلطِ نظامِ جهانیِ قدرت مدار و زور گو بر منطقه، و حفظِ امنیت دسترسی به انرژیِ فسیلی یعنی تداوم و تضمین برتریِ امریکا بر جهان. نظام شاه به عنوان مهمترین مهره وابسته به امریکا و هم پیمان اصلی اسرائیل در منطقه، مأموریت دوگانه حفظ اسرائیل حفظِ امنیتِ دسترسی غرب به منابعِ انرژی و گذرگاه های عبور آن را بر عهده داشت.

پس از سقوط این نظام توسط انقلاب اسلامی به رهبری استراتژیکی امام خمینی، استراتژی منطقه ای امریکا که بر دو پایه اسرائیل و ایران بنا شده بود دچار خلل شد لذا ابتدا پایه عربستان جایگزین ایران شد و سپس به سه پایه تبدیل شد و مصر کمپ دیوید پایه سوم را تشکیل داد.

خود عربستان با تکیه بر دو عامل: اول: عامل مشروعیت دینی ناشی از در برگیری حرمین شریفین به عنوان دو کانون مقدس اسلامی و نیز برخورداری از قدرت ایدئولوژیکی وهابیت و سلفی گرایی، دوم: عامل اقتصادی و قدرت مالی ناشی از در آمد کلان نفتی، به مقابله با انقلاب اسلامی از یکسو و تأمین منافع امریکا و امنیت اسرائیل از سوی دیگر پرداخت.مصر هم با امضای توافقنامه کمپ دیوید، معادله قدرت را در جهان عرب به نفع اسرائیل دگرگون کرد و به دژی برای امنیت اسرائیل تبدیل شد.

اما امواج سهمگین انقلاب اسلامی و سپس جنبش های الهام گرفته از آن در خاورمیانه عربی یعنی مقاومت اسلامی لبنان و فلسطین سلطه امریکا و اسرائیل را به چالش کشاندند. لذا بی سبب نیست که بسیاری از جنبش ها و انقلابهای نوین با غرور از الگوی آزادیخواهی فلسطین یاد می کنند بیداری اسلامی پس از ایجاد تغییر در مصر و به حرکت در آوردن بسیاری از کشور های منطقه، به سمت عربستان روی آورده و دروازه های این کشور را با قدرت می کوبد، جنبش بیداری مردم بحرین و یمن در همسایگی عربستان نیز بدان قدرت مضاعف بخشیده است.

از سوی دیگر موقعیت ژئوپلتیک ایران و تسلط ایران بر گذرگاه استراتژیک تنگه هرمز و گلوگاه عبور انرژی از منطقه خلیج فارس، گلوگاه منافع استراتژیک امریکا و عنصر تسلط آن بر جهان را در دستان پر قدرت انقلاب اسلامی قرار داده است.در نتیجه معادله قدرت به نفع اسلام و ملت های تحت ستم منطقه، در حال تغییر است.

در این معادله در یک سو امریکا و امپریالیسم غرب و در سوی مقابل، ایران و منظومه جنبش های بیداری قرار دارد. جمهوری اسلامی به رغم همه فشارهای غرب ،معادلات سیاسی منطقه را رقم زده و در مقابل تاخت و تاز غرب ایستاده است.اینک این دو جریان در نقطه نقطه منطقه در کشمکشِ با یکدیگرند.

پرونده هسته ای، تحریم های سازمان ملل و غربی، حوادث سوریه و تلاش برای سرنگونی نظام آن، تلاش برای ایجاد بحران میان ایران و کشور های منطقه، گسترش پایگاه های نظامی و سپرهای موشکی در اطراف ایران و فروش پی در پی تسلیحات به کشورهای منطقه، و پیش از آن اشغال عراق و افغانستان همه و همه لشکر کشی های جهانی امریکا وغرب برای مقابله با انقلاب اسلامی و به زانو در آوردن آن است. اما در مقابلِ این محاصره سخت افزاری، نفوذ نرم ایران در لبنان، فلسطین، مصر، بحرین، یمن، عراق، افغانستان،...و تأثیر آن در ملت های مسلمان، فرش را از زیر پای عرش نشینان وابسته به امریکا کشیده و امریکا و هم پیمانانش را در محاصره قرار داده است.

در حال حاضر حفظ جریانِ نفت و انرژی، امنیت و بقای اسرائیل و حفظ رژیم عربستان و نیز کنترل و مدیریت انقلاب های بیداری، دغدغه اصلی امریکا است، ولی منبع و عامل اصلی این دغدغه را امریکا در انقلاب اسلامی و پایگاه کانونی آن، ایران می داند. روح بزرگ امام خمینی همچنان که بر عرصه رویارویی با دشمنان اسلام حاکم است به رغم گذشت سال ها از ارتحال آن مرد بزرگ تاریخ، الهام بخش ملت ها در دستیابی به عزت و کرامت و استقلال و رفاه و آزادی است.

سید مرتضی نعمت زاده

منبع:سیاست ما

ادامه مطلب
یک شنبه 21 خرداد 1391  - 6:40 PM

 در تربیت اسلامی تمرکز اساسی بر تعقل و ارزیابی مکرر باورها، رفتار و علاقه‌هاست و معمولاً گرایش‌ها، عواطف، فضاهای محیطی و فضاهای اجتماعی حتی مقررات و قوانین الزام‌آور اخلاقی همه و همه کارکرد تاکتیکی و زمینه‌سازی دارند و برای تیز شدن عقل و امکان‌پذیر شدن تعقل مطرح می‌شوند.

 
خبرگزاری فارس: تربیت سکولار

 

قبل از هرچیز باید بدانیم که تربیت سکولار یعنی چه؟ اگر تربیت سکولار به معنای تربیت غیر مذهبی باشد، این عبارت معنادار است، در اینجا مذهب و دین به معنایی است که مردم می‌فهمند؛ یعنی مجموعه‌ای از تعالیم و نظریه‌هایی که به یکی از ادیان الهی مربوط است. تربیت سکولار در اینجا مقابل تربیت دینی قرار می‌گیرد؛ نوع خاصی از تربیت که توانسته است با تغییر در اعتقادات، علاقه‌ها و رفتار افراد، هوادارانی را برای یک دین خاص جذب کند. ‌اما مدافعان تربیت سکولار و تمام کسانی ‌که در پیدایش این مفهوم و توسعة آن سهم داشته‌اند، منظوری فراتر از این را برای آن در نظر می‌گیرند.

آنها با به کار بردن این عبارت درواقع مفهوم تربیت غیر ایدئولوژیک را در نظر داشته‌اند و دارند.ولی به واقع تربیت غیر‌ایدئولوژیک مفهومی کاملاً بی‌معناست. هرچند ممکن است این کلمه در زمان ظهورش بی‌معنا به نظر نمی‌رسید، ولی امروز دیگر برای اندیشمندان حوزة جامعه‌شناسی معرفت و همچنین فلسفة علم، گرانباری علم از ارزش‌ها و ایدئولوژی‌ها، امری پذیرفته است و درنتیجه سکولار بودن نه برای علم و نه برای تعلیم و تربیت پذیرفته‌شده نیست؛ یعنی علم سکولار یا تربیت سکولار به معنای غیر‌‌ایدئولوژیک کاملاً بی‌معناست.

زمانی که تربیت سکولار یا آموزش سکولار مطرح ‌شد، تصور بر این بود که کسب اطلاع از حقیقت و دسترسی به واقعیت فارغ از دیدگاه‌ها، تجربه‌ها و باورها برای ما ممکن است. در آن زمان انتظار می‌رفت علم بدون در نظر گرفتن ملاحظات، اعتقادات، ارزش‌ها و … بتواند تصویر واقعیت را آن چنان که هست ارائه دهد.

این انتظار در‌واقع از تفکر عینیت‌گرایی (Objectivism ) ناشی می‌شد که در قرن‌های شانزدهم تا نوزدهم بر علم حاکم گردید، اما امروز تقریباً فیلسوفان علم در این زمینه اتفاق نظر دارند که ما اصلاً علم عینی نداریم و علم نمی‌تواند تصویر کاملی از واقعیت ارائه کند بدون اینکه در سایة نظریه‌های برخاسته از ارزش‌ها، اعتقادات، باورها و در نهایت ایدئولوژی‌ها شکل گرفته باشد.

اساساً تفکیک بین نظریه‌های ارزشی و نظریه‌های معرفت‌بخش ناممکن است. ماهیت ایدئولوژیک علم به کمک تحقیقات سه حوزه در علوم انسانی شامل فلسفة علم، جامعه‌شناسی علم و روان‌شناسی علم، اثبات شده است که البته به طور خود به خودی بر ماهیت ایدئولوژیک تعلیم و تربیت نیز دلالت دارد.اصولاً تربیت سکولار وقتی معنی دارد که شما قبلاً تعالیم مکتب اثبات‌گرایی (Positivism) را قبول کنید، ولی اگر شما هوادار اثبات‌گرایی شوید، باز هم می‌بینید که شما از تربیت ایدئولوژیک برخوردار شده‌اید و درنتیجه واژة سکولار بی‌معنا می‌گردد.[1] هواداران تربیت سکولار خود ذیل مفروضات اثبات‌ناپذیر مکتب اثبات‌گرایی برای آن استدلال می‌کنند و از آن دفاع می‌کنند.افزون بر این، به قول یکی از فیلسوفان تعلیم و تربیت، یعنی برزنیکا، تربیت اصولاً ماهیت هنجارین دارد؛ چون در عمل تربیتی فرض بر این است که آنچه درست تشخیص داده شده است با یک منظور خاص و به طور عمدی به دیگران معرفی شود و حتی آنها به حمایت از آموخته‌ها یا التزام نسبت به آنها ترغیب شوند.

زمانی‌که از تربیت سخن به میان می‌آید همواره هدفی دنبال می‌شود و اصلاح رفتاری،‌ عقیده‌ای و گرایشی مدنظر است. به سخن دیگر به منظوری یا برای رسیدن به هدفی، برای یکی از سه سطح گرایش،‌ معرفت و رفتار تغییری در نظر گرفته می‌شود که آن تغییر را تربیت می‌نامند.

در این تغییر وضعیت مطلوبی مد نظر قرار دارد که درواقع خود به خود نوعی ارزش را می‌سازد؛ ‌برای مثال اگر وضعیت مطلوب برای یک فرد را با سوادی یا ثروتمندی فرض کنید، فاصلة آن تا وضعیت موجود، که جهالت یا فقر است، ارزش‌هایی همچون ثروت یا علم را می‌سازد. بنابراین رفتار، اندیشه و علاقه‌های شما به سویی جهت‌دهی می‌شود که علم و ثروت را ارج نهید و برای کسب آن اقدام کنید درنتیجه شما به شدت هنجاری عمل می‌کنید. با توجه به همین موضوع است که تعلیم و تربیت به طور ماهوی هنجارین شناخته می‌شود و خواه نا‌خواه محتوی گزاره‌های هنجارین است.

گزاره‌های هنجارین در دانش‌های تربیتی سهم بسیار مهم‌تری نسبت به سایر رشته‌های علمی به‌ویژه علوم طبیعی دارند؛ به‌گونه‌ای که حتی توصیف‌های مربوط به نیاز‌سنجی یا بررسی‌های مربوط به اطلاعات جامعه‌شناختی را کنترل می‌کنند؛ زیرا همیشه بررسی نیازها، که گام اول برای تعیین اهداف و برنامه‌ریزی‌های تربیتی شناخته می‌شود، موکول به برداشتی دربارة یک وضعیت مطلوب و تشخیص فاصله با وضع موجود یا همان ارزش‌هاست. به این ترتیب تعلیم و تربیت سراسر ارزش‌نهاد است و بنابر‌این تربیت سکولار به مفهوم تربیت غیرایدئولوژیک، ترکیبی بی‌معناست.

تربیت سکولار به معنای تربیت غیرمذهبی است و آنچه در ایران به نام تربیت سکولار شناخته می‌شود در حقیقت به معنای تربیت غیر اسلامی است. هرچند این برداشت از تعلیم و تربیت سکولار با آنچه اندیشمندان و نظریه‌پردازان از طرح این مفهوم در نظر دارند مطابقت نمی‌کند، می‌تواند بخشی از آن را  پوشش دهد و زمانی‌که تربیت سکولار را در ایران تربیت غیراسلامی معنا کنیم، آنچه در مقابل آن قرار می‌گیرد تربیت اسلامی است. حالا لازم است به وجه تمایز تربیت اسلامی با تربیت غیر اسلامی توجه کنیم.

آنچه تربیت اسلامی را از تربیت سکولار جدا می‌کند و مرز میان این دو گونه تعلیم و تربیت به شمار می‌آید به نظر من تبیین‌های متفاوت از خردورزی است. ممکن است آنهایی که تحت تأثیر تربیت سکولار قرار گرفته‌اند،‌ خردورزی را ویژگی تربیت سکولار بدانند؛ چون تربیت سکولار دقیقاً مدعی خردورزی است، اما حقیقت آن است که عقل‌گرایی کانون تربیت اسلامی است و نمی‌تواند در یک روایت کاملاً متضاد از تعلیم و تربیت، که با عنوان تربیت سکولار، یعنی غیر اسلامی، شناخته می‌شود، همان هدف دنبال ‌گردد. تأکید بر خردورزی در تربیت اسلامی، به دلیل اهمیتی است که در قرآن به آن داده شده است.

در آیات بسیاری مردم به تعقل دعوت شده‌اند و خداوند بارها تذکر می‌دهد که این قرآن، این کتاب، این آیات را فرستادم تا شما تعقل کنید. این نوع تأکید بر تعقل به عنوان هدف از ارسال کتاب قرآن همچنین در مورد ایجاد آیات تکوینی دیده می‌شود؛ یعنی حکمت خداوند هم در انزال آیات تشریعی و هم در تکوین آیات آفاقی، وادار نمودن فرزندان آدم(س) به تعقل یا خرد‌ورزی است. اهمیت تعقل در دین اسلام تا به آنجاست که بر احساس،‌ عواطف، آداب و رسوم و باورهای فرهنگی اولویت یافته است و حتی استفاده از تعالیم و رهنمودهای دینی فقط به وسیلة آن ممکن است.

لازم است به یک اشتباه رایج در اینجا اشاره کنم؛ چون وقتی اعلام می‌شود منابع معرفت‌بخش شریعت و عقل را دربرمی‌گیرد، عده‌ای تصور می‌کنند آنها دو منبع هم‌عرض هستند، ولی درواقع رابطة شریعت و عقل رابطة عرضی نیست که افراد گاهی از شریعت استفاده کنند و گاهی از عقل خویش، بلکه استفاده از تعالیم شریعت فقط به کمک عقل و از طریق خرد‌ورزی ممکن است و حتی اطاعت از شریعت موکول به وجود عقل است چه اینکه می‌بینید شرط تکلیف بلوغ عقلی است و سفیه یا کودک اصولاً مکلف به رعایت قوانین شریعت نیست؛ همچنین یکی از شرایط مهم تقلید در تمام رساله‌های عملیه بلوغ عقلانی و انتخاب آزاد مرجع تقلید اعلام شده است.

نکتة دیگری که سبب تمایز عقلانیت سکولار از عقلانیت اسلامی می‌شود و بر تربیت اسلامی و تربیت غیر اسلامی تأثیر شگرفی می‌گذارد تمرکز بر مسئلة تعقل است. در آیات قرآن بر تعقل تأکید می‌شود نه بر عقل. این‌گونه تعقل با تعقلی که در فلسفة کانت و راسیونالیسم بر آن تأکید می‌شود و تعلیم و تربیت سکولار هم معمولاً مدافع آن است تفاوت دارد.

تعلیم و تربیت سکولار بر عقل‌گرایی مدرن استوار است که دکارت، کانت و رویکرد فلسفی مشهور به رویکرد ما بعد کانتی سبب توسعة آن شدند. این نوع عقل‌گرایی وظیفه و رسالت عقل را کشف واقعیت می‌داند و به توانمندی عقل در کشف واقعیت  ــ یا بهتر بگویم چهره‌هایی از واقعیت که می‌تواند ظاهر یا پدیدار گردد ــ اعتقاد دارد.

به عبارت دیگر در این دیدگاه، عقل وظیفه دارد به کمک روش‌های معتبر و با استفاده از ابزارهای مناسب، جنبه‌های گوناگون واقعیت‌ها را کشف و آنها را توصیف کند، سپس بر اساس آن توصیف‌ها، به پیش‌بینی رویدادها دست زند و براساس این پیش‌بینی به تجویز راهکارها و حتی اصول و قواعد گوناگون اقدام کند. نمونة این کار عقل، دانش بهداشت است که درواقع شامل یک سلسله تجویزهای بهداشتی و همچنین یک سلسله توصیف‌های مبنایی از روابط بین پدیده‌های گوناگون به عنوان امور واقع است.

ولی آن عقلی که در تربیت اسلامی بر آن تأکید می‌شود فقط وظیفة کشف و توصیف جنبه‌هایی از واقعیت‌ را بر عهده ندارد، بلکه افزون بر به کار‌گیری ابزارها و روش‌های گوناگون برای کسب اطلاعات دربارة واقعیت‌، داده‌پردازی دربارة رویدادهای گذشته و همچنین پیش‌بینی حوادث آینده لازم است به سنجش و ارزیابی یافته‌ها و بافته‌های خود دست زند. ارزیابی اطلاعات و ارزیابی تفسیرها و تبیین‌های ما از واقعیت کار مهم‌تری است که بر عهدة عقل گذاشته می‌شود؛ زیرا واقعیت را هیچ چیزی جز عقل نمی‌تواند کشف ‌کند و هیچ عاملی غیر از عقل، نمی‌تواند کشفیات عقل را ارزیابی کند.

به عبارت واضح‌تر در فلسفةهای عقل‌گرا، اعم از کلاسیک و مدرن، عقل همچون آینه‌ای تصور می‌شود که می‌تواند با توجه به ویژگی‌های ذاتی خود و همچنین با تأثیر‌پذیری از محیط و البته به کمک روش‌ها و ابزارها، تصویری نسبتاً منطقی از واقعیت را به نمایش بگذارد، ولی در عقل اسلامی،‌ افزون بر اینکه این آینه باید  این کار را بکند و تصویری نسبتاً متناسب از جهان بیرونی را در خود منعکس سازد، وظیفة مهم‌تر دیگری نیز دارد که بازنگری در تصویرهای ساخته‌شده و ارزیابی آنهاست.

وظیفة عقل در ارزیابی و نقادی خود،‌ در تربیت اسلامی، فقط به یافته‌ها تعلق ندارد، بلکه روش‌های دسترسی به واقعیت را هم در بر می‌گیرد. درواقع عقل باید روش‌هایی را که از طریق آنها توانسته به تصویر‌سازی از واقعیتی دست پیدا کند دوباره بررسی کند. در حوزة اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی با این عبارت که «حاسبوا قبل ان تحاسبوا» بر چنین وظیفه‌ای تأکید می‌شود و در فلسفه و علم این وظیفه به پیدایش بحث‌های بسیار مفصل روش‌های اجتهاد و اصول فقه منجر شده است. آنچه از این عبارت درک می‌شود خود‌ارزیابی، خودسنجی،‌ و نقد خود به جای انتقاد از دیگران است.

درواقع نوک پیکان تفکر انتقادی را بیشتر به سمت خود فرد برمی‌گرداند. در این نظام اخلاقی فرد دعوت می‌شود به اینکه رفتار خود را ارزیابی کند، باورهای خود را بررسی نماید و حوزة نقد را فقط به یافته‌ها و نتایج محدود نکند، بلکه روش‌های دستیابی به این یافته‌ها را هم مشمول این ارزیابی قرار دهد. برای این منظور باید از خود بپرسد آیا این باورهایی که در ذهن من شکل گرفته براساس منطق بوده است یا متأثر از آداب و رسوم یا اسلوب‌های رایج و مد زمانه؟ آنها واقعاً چقدر صحت دارند؟ آنچه را دانسته تلقی می‌کنم به چه معنا دانسته هستند؟ واقعاً دانسته‌اند یا مشهورات و مقبولات عوام و در اصل ندانسته‌اند؟ به سخن واضح‌تر شک کردن در آنچه خود به آن دست یافته‌ایم  استراتژی اساسی در تربیت اسلامی است که براساس عقل‌گرایی مطرح می‌شود.

عقل‌گرایی اسلامی ما را وادار می‌کند به اینکه دوباره نظام درونی‌مان را مطالعه کنیم و نقادانه ارزش‌های خود را به هم بریزیم و صحت و سقم آن چیزهایی را که به وسیلة نهاد قدرت یا براساس روابط سازمانی، ملی، شخصی، روش‌های توده‌ای و … به دست آورده‌ایم دوباره بررسی کنیم و خود بار مسئولیت باورهای خویش را برعهده بگیریم.

در آیات قرآن، اگر دقت کنید، می‌بینید بیان شده است دین کسی که عقاید خود را از پدر و مادر به ارث برده باشد پذیرفته نیست، انفاق فردی که متأثر از فضای پیرامونش به این کار دست می‌زند مردود است، و توحید و اعتقاد فردی که به دلیل سنن و آداب و رسوم جامعه‌اش به چنین اعتقادی روی آورده است تأیید نمی‌شود.

همین تأکیدات مکرر نشان می‌دهد که اسلام آن چیزی را می‌پذیرد که فرد با اراده و عقل خود به آن دست یافته باشد و وظیفة اساسی هریک از انسان‌های بالغ که از توانمندی‌های عقلی برخوردارند، بهره‌گیری از منابع، روش‌ها و ابزارهای معتبر تحقیقی برای کسب شناخت نسبتاً معتبر از واقعیت و در عین حال بررسی و شناخت محدودیت‌ها و قلمروهای عقل خود است؛ زیرا هیچ مرجعی به جز عقل نمی‌تواند به عقل بگوید تو محدودی و قلمرو تو تا چه حدی است، مگر اینکه خود عقل قلمرو توانایی‌های خویش را کشف کند، و هیچ کس نمی‌تواند به عقل بگوید تو از چه منابعی استفاده کن، مگر اینکه خود عقل به این رسیده باشد.

حتی استفاده از شریعت و منابع دینی و آموزهای دینی چیزی است که باید خود عقل کشف کند. پیامبران برای دیوانگان به پا نخواسته‌اند، بلکه برای عقلا مبعوث شده‌اند. رسالت انبیا هدایت افراد بی‌خبر یا دچار جهل یا جهل مرکب است، ولی هرگز راهنمایی جاهلان لجباز یا دیوانگان و مجانین برعهدة آنها گذاشته نشده است؛ حتی برای آنها اجبار مردم به ایمان و به کمک ابزارهای نظامی یا شگردهای تبلیغاتی مجاز نیست. قرآن نیز در دعوت مردم به اسلام، آنها را به تدبر و تعقل در آیات قرآن و نیز آیات طبیعت دعوت می‌کند.

بر این اساس باید گفت در نظام تعلیم و تربیتی که نام اسلامی گرفته، ترجیح دادن احساسات و گرایش‌های مذهبی بر تعقل در آموزه‌های دینی پدیده‌ای غیراسلامی است و شاید از رسوبات تربیت‌های مسیحی و یهودی باشد. در تربیت اسلامی تمرکز اساسی بر تعقل و ارزیابی مکرر باورها، رفتار و علاقه‌هاست و معمولاً گرایش‌ها، عواطف، فضاهای محیطی و فضاهای اجتماعی حتی مقررات و قوانین الزام‌آور اخلاقی همه و همه کارکرد تاکتیکی و زمینه‌سازی دارند و برای تیز شدن عقل و امکان‌پذیر شدن تعقل مطرح می‌شوند.

در این نظام تربیتی خود‌انضباطی، تعقل و توسعة آزادی عقلانی هدف اصلی تلقی می‌شود تا افراد را از هر نوع استبداد مذهبی، هم‌رنگ جماعت شدن و در عین حال از هر نوع ولنگاری و لا‌ابالی‌گری نجات ‌دهد. مبارزه برای طاغوت‌زدایی و پرهیز از پیروی شیطان‌های اجتماعی‌شده یا هواهای نفسانی خود یا سایرین راه ناگزیر افرادی است که مدنی‌الطبع به دنیا آمده‌اند و درعین‌حال ناگزیرند در حیات دنیوی و در ضمن زندگی اجتماعی درصدد کشف حقیقت برآیند و راه خود را برای تحقق توحید در خویشتن، یعنی موحدانه زیستن، پیدا کنند.

پی‌نوشت‌:

[1]. این وضعیت در مورد واژة لائیسیته هم وجود دارد که غیر ایدئولوژیک و لا مذهبی معنا می‌شود، ‌اما همان‌گونه که شهید مطهری مطرح نمود. لا مذهبی خود نوعی مذهب است؛‌ زیرا خود یک ارزش به شمار می‌آید. درواقع تمام کسانی که ادعا می‌کنند لائیک هستند خودشان هم به یک سلسله اصولی در لائیسیته پایبندند.

دکتر جمیله علم‌الهدی

منبع: ماهنامه زمانه شماره 21-22

ادامه مطلب
یک شنبه 21 خرداد 1391  - 6:37 PM

 بنا به مواضع رسمی و گزارش های موجود، رایزنی های میدانی و کلان بین گروه های مختلف انقلاب و اسلامگرا برای ایجاد یک ائتلاف گسترده در مقابل احمد شفیق در جریان است تا سند همکاری با یکدیگر را امضا کنند.

 
خبرگزاری فارس: بازگشت به فضای انقلاب و بیداری

 

 

اشاره:

نتیجه برگزاری دور اول انتخاب ریاست جمهوری مصر، برای کسانی که رخدادهای منطقه، به ویژه روند بیداری اسلامی منطقه را دنبال می کنند، بسیار سوال برانگیز است. پرسش در اینجا چندان ناشی از حضور افرادی مانند عمر سلیمان، برجسته ترین شخصیت امنیتی رژیم مبارک و یا احمد شفیق نخست وزیر پس از سقوط مبارک نیست، اگرچه از همین مقدار هم نباید گذشت، کانون اصلی این پرسش نزدیک شدن آرای احمد شفیق عنصر نزدیک به حکومت فروپاشیده مبارک به آرای محمد مرسی نامزد اخوانی هاست.

پیش فرض گرفتن تقلب در انتخابات به نفع وی چندان دور از واقع نیست، چیزی که کم و بیش سروصدای آن بلند شده است؛ اما میزان تقلب در آرا هم مهم است که قاعدتاً نمی تواند آنقدر گسترده باشد که احمد شفیق را از رده های پایین آنقدر بالا بیاورد که به عنوان نفر دوم به همراه محمد مرسی به دور دوم انتخابات راه یابد، پس باید پذیرفت رأی وی قابل توجه بوده است که در این صورت باید بررسی کرد و دید طی چند ماه گذشته در صحنه مصر چه اتفاقاتی رخ داده و نیز عوامل وابسته به حسنی مبارک و دنباله های حکومت وی با همدستی کشورهایی مانند آمریکا و رژیم صهیونیستی که از سقوط مبارک بیشترین آسیب را دیدند، چه کرده اند که خروجی اولین و مهم ترین انتخابات یک انقلاب ضددیکتاتوری، چنین اتفاق تعجب برانگیزی است.

در ارتباط با این اتفاق برنامه احتمالی گروه های اسلامی و انقلابی و در رأس آنها اخوانی ها مطرح است که در مدت کوتاه باقی مانده تا دور دوم انتخابات که می تواند نقطه عطف در حرکت مردم مصر باشد، می خواهند چه کنند و با چه تدبیری جامعه مصر را از این گردنه خطرناک به سلامت عبور دهند. نوشتار حاضر درصدد است به اختصار به این مطالب بپردازد.

ساقط شدن حسنی مبارک در مصر در یک دوره زمانی کوتاه، اگرچه از یک سو بر شیرینی پیروزی مردم و بیداری در مصر دلالت داشت؛ ولی از سوی دیگر با تصدی احمد شفیق به عنوان نخست وزیر و سپس حاکمیت شورای عالی نظامیان، روند کاملاً هوشمندی برای فرسایش انقلاب و مدیریت مطالبات آن آغاز شد.

با اینکه در شانزده ماه گذشته، مصر شاهد فراز و نشیب های زیادی بوده؛ ولی شاه بیت اصلی این تحولات این است که انسجام و حضور یکپارچه مردم در میدان التحریر به پدیده واگرایی و تحریک حساسیت های تاریخی بین جریان های سیاسی و مدیریت پتانسیل رفتاری انقلاب از طریق مدیریت چینش گروه ها تبدیل شد، تا جایی که در سایه اختلاف بین گروه های مختلف، نه تنها بازماندگان نظام مبارک و ساختارهای حزبی، امنیتی، سیاسی، رسانه ای، اقتصادی و حکومتی دست نخورده باقی ماندند؛ بلکه وجاهت یافته و به جز به چالش کشیدن نتایج فرایندهای انتخاباتی پارلمان و اختیارات آن و یا مطالبات انقلابی، چهره های وابسته به نظام سابق برای بازگرداندن و باز احیای نظام سابق به میدان رقابت انتخابات ریاست جمهوری در مصر وارد شدند.

مطرح شدن عمر سلیمان، نفر دوم نظام مبارک و رئیس سابق استخبارات مصر برای انتخابات ریاست جمهوری، نهایت جسارت در مقابل جریان بیداری مصر بود؛ ولی از آنجاکه رفتارهای گروه های حاضر در انقلاب از شاخصه ها و مولفه های الزامی انقلاب فاصله گرفته بود، اساس حضور بازماندگان نظام در روندهای قانونی پس از انقلاب به چالش کشیده نشد و به اعلام خلاف بودن نامزدی عمر سلیمان برای انتخابات قناعت گردید.

نگاه نظامیان حاکم بر مصر و در واقع سناریوی دقیق آمریکا و رژیم صهیونیستی برای مصر این بود که از طریق مهندسی، رفتاری واگرایانه در بین گروه های سیاسی ایجاد و حساسیت ها و چالش سازی در روندهای مربوط به قانون اساسی جدید و یا نظام سیاسی آینده و تغییر آن از نوع ریاستی به نیمه ریاستی و نیمه پارلمانی و مسئله واگذاری قدرت نظامیان به حکومت جدید و چانه زنی بر روی اختیارات ویژه نظامیان در ساختار قدرت و بسیاری موضوعات دیگر را تقویت کنند و مسیرهای سیاسی آنچنان مین گذاری شود که حتی با انتخاب رئیس جمهور جدید، دورنمای تحقق خواسته های انقلاب، آنچنان روشن تصویر نشود.

این نظامیان حاکم و غربی ها و صهیونیست ها در سناریوی خود آنچنان سنجیده عمل کردند که ضمن حفظ حاشیه امن برای خود و وابستگان نظام سابق و مدیریت نتایج انتخابات، در شکل حداکثری، یک رئیس جمهور با آرای ضعیف، مسئولیت را بپذیرد و قادر به چالش با نظامیان نباشد. این در حالی است که از شانزده ماه گذشته، به مسئله ای به نام دارایی های مبارک، خانواده وی و یا وابستگان به نظام فاسد گذشته ورود جدی صورت نگرفت تا عملاً حکومت در مصر با مسئله درآمد و اقتصاد ناتوان روبه رو باشد و از طریق همین عامل، امکان مدیریت رفتار حکومت نیز میسر شود.

فقر 70 درصدی در جامعه مصر، مهم ترین زمینه برای توزیع اموال سیاسی از خارج در درون مصر بود که در قالب حزب سازی (حزب النور) و یا رسانه سازی و دموکراسی سازی از مجاری آمریکایی و عربی(سعودی) نقش مهمی اجرا کرد.

این بازار به خوبی توانست جامعه اسلامگرای مصر را تفکیک و تجزیه کرده و عرصه مانوری برای عربستان و بازی های پنهان بعدی آمریکا مهیا کند. بدین شکل با تصویر انحصارطلب و غیرقابل اعتماد از اخوان (که اشتباهات اخوانی هم بدان کمک کرد) فاصله گروه ها و شباب انقلابی مصر از آنها افزایش یافت.

در حالی که در انتخابات پارلمانی، بیش از 70 درصد آرا توسط اسلامگراها کسب شد، بازی پنهان، واگرایی در بین گروه های اسلامی و انقلابی، تقلب هوشمند و خرید آرای مناطق شهری و روستایی دور از پایتخت و حتی در پایتخت موجب شد تا سناریوی طراحی شده در انتخابات مصر به خوبی به پاسخ مناسب برسد.

سلفی های حزب النور با اینکه حمایت از ابوالفتوح را اعلام کرده بودند؛ ولی به احمد شفیق رأی دادند و حضور مردم در انتخابات که نظرسنجی های مکرر آن را تا 95 درصد نیز گواهی می کند، تبدیل به 46 درصد شد. حال آنکه تصاویر حضور مردم در سر صندوق ها و مراکز رأی، واقعیت دیگری را نشان می دهد.

اگرچه تدریجاً اطلاعاتی مبنی بر جابه جایی آرا، تقلب 900 هزار نفری توسط نظامیان و یا از بین برده شدن برگ های رأی در بیابان های خارج شهرها در حال مطرح شدن است؛ ولی آخرین آرا اعلام شده توسط کمیته عالی انتخابات مصر حاکی است که احمد شفیق تنها با اختلاف دویست هزار رأی، پس از احمد مرسی قرار گرفت و سپس صباحی، ابوالفتوح و عمر سلیمان در ردیف های بعدی قرار می گیرند.

ظاهراً این احساس در بین کلیه گروه ها وجود دارد که شورای نظامی مصر منتظر مطرح شدن جدی اعتراض به نتایج است تا با پذیرش آن به لغو نتایج پرداخته و اجرای انتخابات را به ماه ها بعد موکول کند و این امری است که نظامیان از مدت ها پیش به دنبال آن بوده و برای انتقال واقعی قدرت به غیرنظامیان به دنبال بهانه بودند. به همین دلیل گروه ها نیز با اغماض عمدی از این طرح و تنها انتقاد لفظی از نتایج آرای احمدی شفیق، به ضرورت اجرای دور دوم انتخابات مصر تأکید می کنند تا از طریق یک همگرایی جدید و تعریف یک میثاق و منشور ائتلافی و ترکیب آرای پراکنده در انتخابات دور اول، احمد شفیق را مجبور به شکست کنند و پایان خردادماه را به صحنه مقابله با بازماندگان نظام در یک رقابت انتخاباتی تبدیل کنند.

جدای از اینکه آرای پنج و نیم میلیونی احمد شفیق از کجا آمده و چه سازوکاری آن را تولید کرده، آنچه حائز اهمیت است، اینکه گروه های سیاسی و اسلامی در مصر در یک احساس خطر جدی در قبال بازگشت عناصر نظام سابق به قدرت، یک بار دیگر بر لزوم همگرایی تعریف شده، احساس و دیدگاه واحدی پیدا کرده اند و ضرورت این الزام را برای نجات انقلاب و بیداری اسلامی مصر و نجات خود از این فریب هوشمند، حیاتی می دانند.

آنچه در خلال انتخابات مصر به وقوع پیوست این است که جریان اخوانی اذعان کرد که به تنهایی قادر به اداره امور نیست و نمی تواند و نباید با نگاه تشکیلاتی از دیگر گروه ها فاصله گرفته و برای خود حق ویژه قائل شود و چاره ای جز ائتلاف و همراهی با دیگران ندارد. اخوانی ها به خوبی دریافتند که شورای نظامی و بازماندگان نظام سابق در ابتدای انقلاب و بیداری در مصر با تعریف گفتمان با اخوان، گروه های دیگر را از صحنه خارج کردند و امروز احمد شفیق با حضور در میدان التحریر مدعی است که برای نجات انقلاب از انحصارطلبی اخوانی ها در میدان رقابت و ریاست جمهوری حضور یافته و حمایت آنها را می طلبد.

اگرچه اختلاف و گاه تضاد جدی بین اخوان و طرفداران حمدین صباحی به عنوان ناصری و قومی های مصر وجود دارد و اگرچه جوانان و شباب انقلابی میدان التحریر موتور اصلی انقلاب بوده؛ ولی از تشکل و جمعیت گسترده برخوردار نمی باشند، در عین حال همگی به خوبی احساس می کنند که عرصه فعلی و نتایج آن قادر است سرنوشت یک سال و نیم انقلاب مصر و مسیر آینده آن را تحت تأثیر قرار دهد. بنا به مواضع رسمی و گزارش های موجود، رایزنی های میدانی و کلان بین گروه های مختلف انقلاب و اسلامگرا برای ایجاد یک ائتلاف گسترده در مقابل احمد شفیق در جریان است تا سند همکاری با یکدیگر را امضا کنند.

اگر احمد شفیق مورد حمایت نظام و شخص مبارک و خاندان وی و حزب او و تمامی رانت خواران نظام او در بخش اقتصاد، رسانه، نخبگان و بخشی از نظامیان و دستگاه های استخباراتی و اموال حمایتی عربستان و آمریکاست تا یک بار دیگر آب رفته را به جوی باز گرداند و نظام دیکتاتوری را احیا و حاکمیت غرب و صهیونیسم را برقرار کند، چرا این احساس تنها برای نتیجه دستکاری شده انتخابات ریاستی در مصر باید شکل گیرد؟

اگر مبارک و نظام او بنا به گفته بن العیازر (ابوفواد) از مقامات ویژه و مرتبط با نظام مبارک، یک گنج محسوب می شود و مصر، در جایگاه شایسته اثرگذاری بر گفتمان بیداری اسلامی و انقلاب در کلیه کشورهای عربی است و قادر است تمامی معادلات منطقه ای را به نفع مردم و اسلامگرایان منطقه بر هم زند، چرا بلوغ همگرایی و ائتلاف سازی و تدوین و تعریف منشور و میثاق همکاری بین گروه های مختلف مصری برای کل انقلاب و اهداف آن و آینده این کشور و الگو سازی رفتاری برای بیداری اسلامی در تمام کشورهای عربی نباید سرمشق و مبنا باشد؟

این واضح است که همگرایی عاقلانه و هوشمند گروه های مصری، مهم ترین چالش نظامیان حاکم و حامیان ارتجاعی و غربی و صهیونیستی است و اگر این اتحاد و ائتلاف با عمق انقلاب و بیداری پیوند بخورد، بسیاری از موانع و چالش های بعدی که شورای نظامیان برای دوره پس از انتخابات ریاست جمهوری مصر تدارک دیده اند، رنگ خواهد باخت و نظامیان حاکم یا باید به کودتای نظامی و قتل عام مردم و گروه ها بیندیشند و یا باید در مقابل اقتدار یکپارچه مردم و گروه ها تسلیم شوند و امکان فریبکاری و حتی رسیدن به جایگاه دفاع از انقلاب(!) از آنها سلب خواهد شد.

 هادى محمدى

منبع :‌بصیرت

ادامه مطلب
یک شنبه 21 خرداد 1391  - 6:36 PM

  مقام معظم رهبری در تاریخ 20/3/75 در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول‌الله (ص) در بیانات مشهور عوام و خواص فرمودند: تصمیم‌گیری خواص در وقت لازم, تشخیص خواص در وقت لازم، تاریخ و ارزشها را نجات می‌دهد و حفظ می‌کند.

 
خبرگزاری فارس: مروری بر بیانات مقام معظم رهبری درباره نقش عوام و خواص جامعه

 

به مناسبت سالگرد بیانات مشهور مقام معظم رهبری در خصوص خواص و عوام در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول‌الله (ص) سخنان معظم له را بازنشر داده است:

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم

اللّهمِ‌ سدِّد السِنتنا بِالصَّوابِ وَالحِکمَةِ

یکی از نکات برجسته در فرهنگ اسلامی، که مصداقهای بارزش، بیشتر در تاریخ صدر اسلام و کمتر در طول زمان دیده می‌شود، فرهنگ رزمندگی و جهاد است. جهاد هم فقط به معنای حضور در میدان جنگ نیست؛ زیرا هر گونه تلاش در مقابله با دشمن، می‌تواند جهاد تلقّی شود. البته بعضی ممکن است کاری انجام دهند و زحمت هم بکشند و از آن، تعبیر به جهاد کنند. اما این تعبیر، درست نیست. چون یک شرط جهاد، این است که در مقابله با دشمن باشد. این مقابله، یک وقت در میدان جنگِ مسلّحانه است که جهاد رزمی نام دارد؛ یک وقت در میدان سیاست است که جهاد سیاسی نامیده می‌شود؛ یک وقت هم در میدان مسائل فرهنگی است که به جهاد فرهنگی تعبیر می‌شود و یک وقت در میدان سازندگی است که به آن جهاد سازندگی اطلاق می‌گردد. البته جهاد، با عنوانهای دیگر و در میدانهای دیگر هم هست. پس، شرط اوّلِ جهاد این است که در آن، تلاش و کوشش باشد و شرط دومش این‌که، در مقابل دشمن صورت گیرد.

بقیه در ادامه

 

 

ادامه مطلب
یک شنبه 21 خرداد 1391  - 6:33 PM

  این طرح خلاقانه(!) مخصوصاً در ابتدای اجرای هدفمندی یارانه ها مورد توجه قرار گرفت و برای این که به خلق الله بقبولانند که هدفمندی باعث گرانی نمی شود، از حجم محصولات کاستند و مثلاً شیر 900 گرمی را در همان بسته های شیر یک کیلویی و با قیمت سابق به مردم فروختند یا از تعداد برگ های دستمال کاغذی کاستند و ...

 
خبرگزاری فارس: 6 روش مبتکرانه برای پاشیدن نمک بر زخم گرانی‌ها!

 

عصرایران، هیچ چیز آدمی را به اندازه "نادیده گرفتن شعور"ش آزرده نمی کند. این نکته ای است که گویا خیلی ها نمی خواهند بدان گردن نهند و ای بسا تصور می کنند خودشان انسان های آگاه ، تحصیل کرده و با شعوری هستند که سوار بر ماشین زمان ، به گذشته ها رفته و به مردمانی بدوی و جاهل و بی خبر از همه چیز رسیده اند!

این روزها ، گران شدن کالا و خدمات ، یک  پدیده عادی شده است و مردم خسته از گرانی ها ، حتی نای پرسش از میزان گرانی ها را نیز ندارند جز این که تا آنجا که می توانند صورتحساب ها را پرداخت می کنند و بعد هم به دنبال کاهش یا حذف برخی اقلام از سبد خانواده هستند: از گوشت گرفته تا لبنیات و از سفر تا نو نوار کردن خانه هایشان!

هر چند این گرانی ها آزار دهنده هستند و گاه به معنای واقعی کلمه "خانمان سوز" (اثرات فقر در طلاق و فحشا و سرقت را به یاد بیاورید) ، اما آزار دهنده تر از همه این است که یک عده می کوشند آنچه " اظهر من الشمس" است را کتمان کنند و در روز روشن و در حالی که با مخاطب خودشان زیر اشعه تابان خورشید نشسته اند ، بگویند: "به به ! چه شب زیبایی !" و بعد هم در حالی که دستانشان را بر روی پیشانی سایه بان کرده اند تا خورشید چشمانشان را نزند ، شروع به استدلال می کنند که الان شب است.

با مروری بر ادبیات و رفتارهای برخی مسوولان و نهادهای مسوول در قبال گرانی ها ، شاهد آنیم که نه تنها هیچ کدام مسوولیت گرانی ها را بر عهده نمی گیرند ، بلکه به لطایف الحیل ، سعی در انکار و کتمان و فرافکنی دارند:

انکار و پاک کردن صورت مساله

برخی مسولان ، اساساً دست به تکذیب شان خوب است. وقتی رئیس جمهور در اوج تورم و در حالی که کمر مردم زیر بار گرانی های شکسته ، با خونسردی می گوید تورم تنها 6 درصد است و یا زمانی که گرانی ها را منکر می شود و آن جمله تاریخی "سر کوچه ما ارزان است" را بیان می کند یا هنگامی که وزیر راه و شهرسازی، می گوید که مسکن گران نشده ، آیا به جز انکار واقعیت ها و پاک کردن صورت مساله ، نام دیگری بر این رفتارها می توان نهاد؟ اگر نام دیگری می شود نهاد آن نام دیگر "نمک بر زخم پاشیدن" است.

کوبیدن قیمت سایر کشورها بر سر مردم

این هم روشی است که برخی مسوولان بدان علاقه وافری دارند. خدا نیاورد که فلان مسوول خبردار شود در فلان کشور قیمت مثلاً بنزین یا تعرفه مکالمات تلفنی از ایران بیشتر است! از فردایش این موضوع را همانند چماق بر سر مردم خودمان می کوبد که "نگاه کنید در فلان آباد قیمت ها دو برابر اینجاست!" و البته نمی گوید که در آنجا ، اگر مثلاً بنزین دو برابر است ، قیمت خودرو یک سوم اینجاست و جاده ها و خیابان هایش استاندارد هستند و ملت برای پیدا کردن یک جای پارک در معابر پایتخت ، جان به سر نمی شوند!

کم فروشی با قیمت سابق

این طرح خلاقانه(!) مخصوصاً در ابتدای اجرای هدفمندی یارانه ها مورد توجه قرار گرفت و برای این که به خلق الله بقبولانند که هدفمندی باعث گرانی نمی شود ، از حجم محصولات کاستند و مثلاً شیر 900 گرمی را در همان بسته های شیر یک کیلویی و با قیمت سابق به مردم فروختند یا از تعداد برگ های دستمال کاغذی کاستند و ... و در این میان ، مسوولان هم با لبخندی رضایت آمیز ندا در دادند که دیدید با طرح هدفمندی گرانی پیش نیامد و پیش بینی های منتقدان غلط بود؟ (البته بماند که بعداً قیمت ها چنان بالا رفت که با کاستن 100 گرم شیر و کم کردن 10 برگ دستمال هم نمی شد شوی ارزانی را ادامه داد!)

تغییر تعریف

این هم برای خودش حکایتی دارد و از ابتکاراتی است که ای بسا تنها به مخیله مسوولان ایرانی خطور می کند. نمونه اش همین مخابرات خودمان است که قیمت مکالمات را اصلاً تغییر نداده و هر پالس را همچنان 44.7 ریال محاسبه می کند. فقط یک تغییر کوچک (!) در تعریف پالس داده اند:

تا پیش ازاین هر پالس تماس از تلفن ثابت به ثابت از ساعت 6صبح تا یک ظهر 134 ثانیه ، از ساعت یک ظهر تا 21 شب میزان 159 ثانیه و ازساعت 21 تا 6 صبح میزان 193 ثانیه بود اما برای این که قیمت هر پالس تلفن افزایش نیابد ، تعریف پالس را تغییر داده اند و از این به بعد به هر 120 ثانیه یک پالس می گویند و البته تأکید مؤکد می کنند که قیمت همان 44.7 ریال است!

تغییر تعریف البته در این مملکت ، مسبوق به سابقه است: تغییر تعریف تورم ، بیکاری و به کار بردن ادبیاتی نظیر "تعدیل نیرو" برای اخراج های گسترده و "تعدیل قیمت ها" برای گران کردن و ... !

ارزان شد!

جنس، هزار تومان می رود رویش، آقایان و رسانه هایشان سکوت می کنند و وقتی از آن هزار تومان افزایش یافته ، 20 تومانش کم می شود مصاحبه می کنند و کلاس می گذارند که بازار را کنترل کردیم و قیمت ها را پایین آوریم! مراجعه ای به آرشیو سخنان مسوولان بانک مرکزی در باب مدیریت شان بر بازار سکه و ارز مشتی از این خروار را عیان می کند.

فرافکنی ؛ شاه کلیدی که به همه درها می خورد!

وقتی هم که آش آنقدر شور می شود که با انکار و تغییر تعریف و کم فروشی و ... کاری از پیش نمی رود ، نوبت به "شاه کلید" می رسد: فرافکنی!

در همین بحران اخیر ارز که ظرف چند روز ، یک سوم از ارزش پول ملی کاهش یافت و همه عالم و آدم متحیر از افزایش قیمت ها شدند ، آقایان ترجیح دادند به جای مسولیت پذیری ، همه چیز را به گردن پیامک های بیندازند که قیمت های موجود را اعلام می کردند! و یا در سایر گرانی ها مانند قیمت مسکن ، از دست هایی سخن بگویند که در کار دولت ایجاد اختلال می کنند و نام هایشان هم در جیب رئیس جمهور است!

بعد از تحریر:

آقایان و خانم های مسوول! از گرانی های روزمره تان سپاسگزاریم! همین ما را بس است ، در ضمن هیچ مسوولیتی هم متوجه شما پاکدستان نیست(!) ولی شعورمان را نادیده نگیرید و بر زخم گرانی‌ها، نمک اهانت نپاشید.

*جعفر محمدی

ادامه مطلب
یک شنبه 21 خرداد 1391  - 6:31 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 156

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 6269346
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی