به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 خرمشهر که امروزه به عنوان یکی از مناطق مورد بازدید مردم از حماسه دفاع مقدس تحت عنوان راهیان نور انجام می‌شود بدون اینکه اجباری برای زنان در کار باشد در این مناطق چادر سر می‌کنند و نیز مردان در این منطقه چفیه برگردن دارند.

 
خبرگزاری فارس: درس مقاومت، از خودگذشتگی و تحمل مصائب

 

 

مقدمه

مفهوم هویت و به ویژه هویت ملی از جمله مفاهیم اساسی است که در عصر جدید بوجود آمده است. احیای آن از سوی بعضی از متفکران جهان سوم به منظور ایجاد یک نوع وفاق و همبستگی اجتماعی برای مقاومت در مقابل یک سری از حوادث پیش آمده اجرا می‌شود. در واقع، واژه هویت به معنای مشابه سازی و یکسانی به کار می‌رود (جنگینز، ص 5) بدین معنای که فرد مجموعه خصایص و خصوصیات رفتاری خود را از روی آن، به عنوان یک گروه اجتماعی می‌شناسند.

هویت ملی و قومی نوعی از هویت جمعی است که در آن احساس همبستگی با اجتماع بزرگ ملی و قومی و نیز آگاهی از آن نوعی احساس تعلق و فداکاری در راه آن است.(اشرف، ص 8)

با این حال می‌توان گفت هویت موجب پیوستگی، همراهی و چسبندگی اعضای یک جامعه است . به عنوان مثال منافع مشترک و سرنوشت مشترک یکی از مهم‌ترین وجوه هویت می‌باشند.

البته، نباید از این نکته غافل شد که مفهوم هویت یکی از مهمترین مباحث مربوط به علوم اجتماعی می‌باشد که دارای پیچیده‌ترین مفاهیم در این علم است، که در این رابطه در مقایسه با دیگر مفاهیم علوم اجتماعی آثار کمتری درباره آن وجود دارد.

 

بقیه در ادامه

 

ادامه مطلب
چهارشنبه 3 خرداد 1391  - 11:16 PM

 به نظر می‌رسد «مهندسی جامع اطلاع‌رسانی» در کشور به صورت سیستمی وجود ندارد و تقاطع‌گیری نسبت به خروجی‌ها و انطباق‌ها کمتر صورت می‌گیرد. این مهم باید بیش از پیش مورد توجه قرار گیرد.

 
خبرگزاری فارس: حد ارتقای توقعات عمومی کجاست؟

 

توجه به افکار عمومی در جهان امروز یک اصل نهادینه شده و پذیرفته شده در نظام‌های مردم‌سالار است.نظام جمهوری اسلامی ایران در این خصوص توجه ویژه‌ای را مبذول می‌دارد، چرا که این نظام علاوه بر توکل به نصرت الهی، فقط با پشتوانه این ملت است که سخن خود را با صدای رسا و برخلاف میل مستکبران به جهانیان اعلام می‌کند. نظام جمهوری اسلامی ایران قطعاً در بعد تکنولوژی نظامی، اقتصادی و سرمایه‌ مادی قابل مقایسه با قدرت‌های بزرگ نیست. به تعبیر دیگر نظام جمهوری اسلامی ایران تنها نظامی است که به پشتوانه مردمی خود یقین دارد و قدرت نرم خود را با تکیه بر همین ملت در مقابل قدرت سخت دشمنان به نمایش می‌گذارد.

نظام جمهوری اسلامی ایران از بدو شکل‌گیری براساس همین راهبرد منازعات، تنش‌ها و علل آن را به صورت پیوسته و مشروح برای ملت بیان نموده است و به همین دلیل است که «اعتماد عمومی» امروز «سرمایه اجتماعی» نظام جمهوری اسلامی است. اگر ملت قرار است در روز حادثه به میدان بیاید، به صورت طبیعی باید روند تحولات منجر به یک حادثه را بداند.

اما یکی از مسائلی که همیشه اشتغال ذهنی نیروهای انقلاب اسلامی است مسئله چگونگی طرح و سطح طرح یک مسئله در افکار عمومی است. اتمام جنگ تحمیلی نمونه‌ای بارز از این مسئله است. اگر امام راحل شخصاً وارد میدان پذیرش قطعنامه 598 نمی‌شدند و همه مسئولان را تبرئه نمی‌کردند چه اتفاقی می‌افتاد؟

قطعیت شعار «جنگ، جنگ تا پیروزی» کافی نبود تا اهل جبهه خود تهدیدی برای نظام جمهوری اسلامی ایران در فردای جنگ باشند؟ آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در این باره می‌گوید: وقتی امام (ره) متقاعد شدند که باید جنگ را تمام کنیم، بر سر نحوه اعلام آن به مردم صحبت شد. من (هاشمی) گفتم که می‌روم در نماز جمعه اعلام می‌کنم، اما امام فرمودند این مسئله فقط باید توسط خودم انجام شود (نقل به مضمون) و بالاخره امام راحل در اوج صداقت و مظلومیت فرمودند «فرزندان انقلابی‌ام ... با شما پیمان بسته بودم که تا آخرین نفس بجنگم، اما آنچه امروز اتفاق افتاد فقط به خاطر تشخیص مصلحت بود...» وقتی به چرایی اینکه امام شخصاً و صادقانه از آبروی خود مایه گذاشتند می‌اندیشیم، به پاسخ‌های متعدد می‌رسیم که یکی از آنها بالا بودن توقع در جامعه نسبت به ادامه و استمرار جنگ بود.

اگر چه امام راحل در پیام همان سال به فرماندهان سپاه از اینکه هنوز دل پاسداران در حال و هوای جبهه جنگ می‌تپد خدا را شکر می‌کنند، اما یکی از دلایل عمده اینکه شخص امام به میدان آمد، عدم مدیریت افکار عمومی در داخل در خصوص سطح توقع اهل جبهه نسبت به افق و آینده جنگ بود. به مخیله هیچ رزمنده ای در میدان نمی‌رسید که روزی باید در حسرت شهادت بماند و ... این تجربه اکنون در مقابل ماست. آمادگی ذهنی مردم برای حمایت از یک معضل بین‌المللی که برای نظام ایجاد می‌شود باید چقدر باشد؟ سطح توقع عمومی در کشور درباره مسئله هسته‌ای چگونه است؟ اطلاع‌رسانی درباره میزان قدرت سایبری نظام جمهوری اسلامی چگونه انجام می‌شود؟ این بدان معنی نیست که باید از حق هسته‌ای خود عدول کنیم یا درمسئله قدرت سایبری رشد نکرده‌ایم.

اما اگر آنچه در جنگ روانی و مقابله با دشمنان طرح می‌نماییم موجب شکل‌گیری سطح توقعات روانی و مطالبه داخلی شود، هنگام مصلحت چگونه باید عمل نمود؟ آرمانگرایی و عزت نفس ملی، واقع گرایی، آینده‌نگری و مصلحت پنج عنصر اساسی در تصمیم‌گیری‌های فراملی است که باید توأمان مورد توجه برنامه‌ریزان تبلیغی و فرهنگی کشور قرار گیرد. مطالبه افکار عمومی بعضاً قدرت چانه‌زنی مسئولان را در سر میز مذاکره بالا می‌برد و امری ضروری است، زیرا دشمنان و طرف مقابل نیز مذاکره‌کنندگان را نمایندگان ملت می‌دانند، اما اگر مصلحت انقلاب و کشور و ملت ایجاب کند که برای یک مصلحت بزرگ‌تر از مصلحت کوچک‌تری عدول نماییم سطح مطالبه عمومی را چگونه تعدیل می‌نماییم؟

باید در طراحی رسانه‌ای جهت مقابله با اقدامات خصمانه دشمنان رویه‌ای ایجاد شود که افکار عمومی داخلی با ادبیات و طراحی دیگری در چرخه اطلاع‌رسانی قرار گیرد. نباید مسیری طی شود که خدایی ناکرده به اعتماد عمومی مردم به نظام اسلامی آسیب وارد نماید. به طور مثال نمی‌توان امروز از خودکفایی کامل بنزین سخن گفت، فردا از صدور آن و چند ماه بعد اعتراف نماییم که هنوز مقداری از خارج وارد می‌‌نماییم. به نظر می‌رسد «مهندسی جامع اطلاع‌رسانی» در کشور به صورت سیستمی وجود ندارد و تقاطع‌گیری نسبت به خروجی‌ها و انطباق‌ها کمتر صورت می‌گیرد. این مهم باید بیش از پیش مورد توجه قرار گیرد.

عبدالله گنجی

ادامه مطلب
چهارشنبه 3 خرداد 1391  - 11:15 PM

 الگوی پیشرفت و عدالت»، الگوی مادر و سند بالادستی کشور است نسبت به تمام حوزه‌ها و عرصه‌ها؛ لذا در ذیل این الگو ما چهار ریزنقشه خواهیم داشت، نقشه مهندسی فرهنگی، مهندسی سیاسی،مهندسی اجتماعی و مهندسی اقتصادی.

 
خبرگزاری فارس: چالش‌های تاریخی مدیریت فرهنگی در ایران

 

چالش برآیندی است از نقاط ضعف و قوت درونی و نقاط تهدید و فرصت بیرونی. چالش الزاماً به معنای نارسایی و ضعف نیست. وقتی صحبت از موانع و نارسایی‌ها می‌کنیم جنبه سلبی بیشتر به نظر می‌آید.

نخستین و مشکل‌ترین چالشی که مهندسی و مدیریت فرهنگی با آن روبه رو است «چالش تاریخی» است. اگر نگاهی بیندازیم به تاریخ اسلامی - ایرانی می‌بینیم که در دو یا سه دوره، ایرانیان تمدنی را بنا گذاشتند که می‌توانیم آن را به عنوان ظرفیت قوی، هم به لحاظ دینی و هم به لحاظ ملی درفرآیند مهندسی ومدیریت تمدن آینده بشری محسوب کنیم.

متأسفانه از حدود 300 سال گذشته که آخرین دوره تمدنی ما بود این ظرفیت به یغما رفت. این ظرفیت‌های ما به صورت نرم و با تمهیداتی که جناح کفر و استعمارگر برای تسلط و تثبیت هژمونی خود در دنیا از جمله خاورمیانه و ایران انجام داده بود، تا حدود زیادی به یغما رفت.

آن سه دوره یکی زمان قبل از اسلام است و تمدن مادها و آریایی‌ها که تخت جمشید از نمادهای آن دوران است و در زمان بعد از اسلام نیز مشخصاً در قرن چهارم و پنجم هجری توسط آل بویه بود. در آن زمان در ایران و عراق آن روز که کاملاً با آنچه که امروز می‌بینیم از لحاظ جغرافیایی متفاوت بود، تمدن را با مذهب و تشیع به گونه‌ای گره زدند و در ترویج نسبی تفکر شیعه قدم‌هایی برداشتند.

اما بارزترین شکل حوزه تمدنی و دوره تاریخی تمدن ما باصبغه مذهبی، در دوره صفویه یعنی قرن 10، 11 و 12 هجری بود. در این زمان شاهان مختلف صفوی به دلیل حضور علما و مراجع بزرگ دینی در ساختار حکومتی باعث شدند که تا اندازه زیادی این ساختار، متأثر از تفکرات شیعی شکل گیرد و به نحوی، حوزه تمدنی شیعی درکنار حوزه تمدنی اهل سنت با محوریت حکومت عثمانی و مرکزیت استانبول(ترکیه کنونی)مستقر شود.

متأسفانه پس از این دوران به دلیل بی‌کفایتی پادشاهان قاجار و پیش از آن این تمدن به یغما رفت و بعد از آن به دلیل تسلط کشورهای استعمارگر مانند انگلیس، ایتالیا، اتریش و کشورهای دیگر و حضور جدی امریکا از حدود 60 سال گذشته این چالش هر روز بیشتر شد.

این ظرفیت تمدنی را مدیون نخبگان خود هستیم هم نخبگان علمی و هم اجرایی، اما دشمن بیرونی و درونی، هر دو گروه را تحت تأثیر قرار داد و منزوی کرد. کسانی را که تفکر شیعی و ناب داشتند منزوی کردند و افرادی را هم که می‌توانستند در دامان خود تربیت کنند، تربیت کردند و ما با نسل‌های پی در پی تربیت یافته در دامان غرب هم در حوزه علمی و هم در حوزه عملی روبه رو شدیم.

این چالش تاریخی یک عدم باور، عدم همدلی و عدم همفکری به وجود آورد که موجب گسست تمدنی و نوعی فراموشی تاریخی در حافظه ملی شد. گرچه در 33 سالی که از انقلاب می‌گذرد این زمینه عدم خودباوری شکل معکوس پیدا کرده است و ما به تدریج به خودباوری، شجاعت و نوسازی تفکر تمدنی خود باز می‌گردیم.

مطالباتی که مقام معظم رهبری در رابطه با مهندسی فرهنگی، جنبش نرم‌افزاری، بحث تحول حوزه و دانشگاه و اخیراً بحث تحول در علوم انسانی داشته‌اند همه در همین راستا بوده است و انصافاً هم توانسته این چالش و شکاف تاریخی را تا اندازه‌ای پر کند.

چالش دوم که متأثر از همین چالش تاریخی است «چالش سیاست‌زدگی» جامعه است. متأسفانه جامعه ما جامعه کم‌تحملی است بویژه در بخش نخبگانی که متولی اصلی مهندسی فرهنگی هستند، این تحمل و آستانه تحمل باید بالا برود. مسائل فرهنگی را سیاسی تحلیل نکنیم. حرکات فرهنگی نباید با بحث‌های قبیله‌ای، سیاست زدگی و باندبازی پیوند پیدا کند. ما در احادیث داریم «انظر الی ما قال و لاتنظر الی من قال» باید استراتژی و دکترین اصلی ما در حوزه مهندسی فرهنگی این باشد. متأسفانه در تفکر ما بیشتر «انظر الی من قال» حاکم است و کمتر به «ماقال‌ها، روش‌ها و مبانی» توجه می‌کنیم.

چالش بعدی «چالش انسانی» است خوشبختانه در این قسمت ما توانسته‌ایم در عرض 33 سال عناصری را هم در حوزه دانشی و هم در حوزه اجرایی تربیت کنیم و از فقر مدیریتی تا اندازه زیادی فاصله گرفته‌ایم اما هنوز نسبت به هیمنه و اهداف مهندسی فرهنگی فاصله زیادی داریم.

یکی دیگر از چالش‌هایی که از چالش‌های مطرح شده مهمتر است «چالش نرم‌افزاری» است که این امر نیز متأثر از شکاف تاریخی ماست. یغما و تاراج ظرفیت تمدنی در حوزه دانشی، الگوسازی، شاخص‌سازی و استانداردسازی نمود پیدا کرده است. تا زمانی که ما نرم‌افزارهای لازم را برای مهندسی نداشته باشیم دچار فقر خواهیم بود و این امر کاملاً در بحث طولانی شدن زمان طراحی نقشه مهندسی فرهنگی که الآن نزدیک به 10 سال از آن می‌گذرد، مشهود است.

اگر نرم‌افزارها و سخت افزارهای لازم را داشتیم و در کنار آنها قلب افزار(یعنی همدلی) هم بود ما این مسیر را در عرض دو تا سه سال طی می‌کردیم. ما در بحث مهندسی فرهنگی 7 سال دچار تحیر علمی و فرهنگی بودیم و ابزارهای لازم را برای احیا و بازسازی حوزه فرهنگی و تمدنی نداشتیم.

چالش آخر «چالش ساختاری» است. ساختارهای ما در حوزه فرهنگ ناکارآمد است، منظور از حوزه فرهنگ تنها دستگاه‌های خرد و کلان فرهنگی حاکم برکشور نیست حتی ساختارهای فرهنگی حاکم بر نظام اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ما هم باید متأثر از فرهنگ دینی و درخدمت مهندسی و مدیریت فرهنگی باشد.از همین رو ازفرهنگ فرهنگی، فرهنگ سیاسی، فرهنگ اجتماعی و فرهنگ اقتصادی سخن می‌گوییم؛ یعنی لزوم جریان فرهنگ در سراسر و جای جای جامعه اسلامی.

ساختارهای سازمانی ما تعریف نشده است، سخت افزارهای لازم در یک جا متورم شده و در جای دیگر دچار فقر است. لذا با کمبود یا اضافه برسازمان بودن بودجه، تجهیزات و امکانات در بخش‌های مختلف روبه‌رو هستیم.از سه ابزار «منطقی، روشی و الگویی»، ابزار «شاخصی و استانداردی» و ابزار «برنامه‌ای» می‌توان در مهندسی فرهنگی بهره گرفت.

ز جمله کاستی‌هایی که ما داریم در بحث ابزارهای منطقی، روشی و الگویی است. در بحث شاخص‌ها نیز ما ضعیف هستیم و در روش‌ها و الگوهای‌مان از منابع وارداتی استفاده می‌کنیم. برای تبیین فرهنگ دینی از شاخص‌هایی استفاده می‌کنیم که وابسته به سازمان ملل، یونیسف، یونسکو و... است!

ما هنوز فاقد الگو هستیم. از همه مهمتر «الگوی مهندسی» است که برای تبیین متغیرها و ریزمتغیرهای حاکم بر حوزه مهندسی و مدیریت فرهنگی که در صورت طراحی، تحول جدی در این عرصه به وجود می‌آورد.الگوی مفهومی سه خصوصیت دارد: این الگو باید «جامع و مانع» باشد، «ارتباط و انسجام» بین متغیرها را تبیین کند و «وزن و اولویت» متغیرها را براساس مدل ارزشی و نظام معرفتی خود تبیین کند.

به جز الگوی مفهومی، ما به مدلهای کاربردی نیاز داریم، مدلهایی برای طراحی مفاهیم پایه که مبانی نقشه مهندسی فرهنگی را طراحی کنیم. این امر نیاز به مدل و روش دارد که ما فاقد آن هستیم. در حوزه شاخص‌ها ما به جز دو سال اخیر در هیچ زمان دیگری به صورت مشخص و جدی با نگاه دینی به بحث شاخص‌ها و استانداردها نپرداخته‌ایم. شاخص‌ها جایگاه مهم و اصلی را در نمایش گری وضعیت موجود و مطلوب (متأثر از نظام ارزش‌ها) بازی می‌کنند. ما هم در «نمایش گری» و هم در «پیمایش‌گری» و هم در «پالایش‌گری» وضعیت بحث شاخص‌ها و استانداردها را می‌بینیم.

در بحث ابزارهای برنامه‌ای مشخصاً از دو «نقشه علمی» در حوزه مهندسی فرهنگ و «نقشه اجرایی» در حوزه مهندسی فرهنگی نام برده می‌شود. اگر ما ابزارهای منطقی و شاخصی را داشته باشیم در حوزه برنامه‌ای هم می‌توانیم به این نقشه‌ها برسیم.به این ابزارهای نرم می‌توان ابزارهای سخت‌افزاری مانند بودجه و تجهیزات را هم اضافه کرد اما ما کشور غنی و ثروتمندی هستیم و از نداشتن پول و امکانات رنج نمی‌بریم. مشکل اصلی ما کمبود در رویکرد دینی و الهی است.

با استفاده از این ابزارهای نرم و سخت باید ساختارهایمان را باز طراحی کنیم. بسیاری از ساختارهایی که به ما به ارث رسیده است تحمیلی بوده و در یک خاستگاه ارزشی و منطقی دیگر ساخته و پرداخته شده است. مثلاً بروکراسی حاکم بر ساختار فرهنگی ما در زمان رضا شاه از کشور اتریش و کشورهای اروپایی وارد شده است. جایگاه شاخص‌ها در حوزه پایش و پیمایش است. یکی از مطالباتی که مقام معظم رهبری در حدود چهار سال پیش مطرح کردند بحث پیوست فرهنگی بود و این «پیوست فرهنگی» حتی برای نخبگان ما خیلی واضح نیست.

برخی افراد آن را برابر با مهندسی فرهنگی می‌بینند، بعضی آن را امری بیهوده تلقی می‌کنند که باعث می‌شود سرمایه‌گذاری در مملکت از بین برود و معتقد هستند ما به اندازه کافی پیوست‌های متعدد امنیتی، اجتماعی، صنعتی، محیط زیست، بهداشت و... داریم. پیوست در جایگاه خود (مبتنی بر شاخص‌ها و استانداردها) بهترین ابزار برای رصدگری و پیمایش گری است. شاخص‌ها مرکز ثقل پایش و پیمایش (نظارت و ارزشیابی) هستند. اگر شاخص نداشته باشیم نمی‌توانیم فرهنگ خود را ارزیابی و رصد کنیم و ببینیم که نسبت به اهداف و سیاست‌هایی که در نقشه مطرح شده در چه مرحله‌ای هستیم.

البته بحث تعامل با جامعه جهانی و شاخص‌های تحمیل شده مادی از سوی آنان بر جهان به اصطلاح در حال توسعه، داستان غم انگیر دیگری است که مارا مجبور می‌کند با همان شاخص‌ها و از منظر ارزش‌های مادی، به جامعه و جهان نگاه کنیم. لذا ملاک ارزشیابی حتی چشم‌انداز نظام اسلامی، باز شاخص‌های مادی است و لذا تا زمانی که ما قدرت شاخص نگاری نداشته باشیم همواره آنها، قطب عالم و محور توسعه و عدم توسعه خواهند بود. هرچند نظام اسلامی در سالهای اخیر توانسته است حتی با همان شاخص‌های مادی، عرض اندام کند اما تا برپایی نظام کامل اسلامی فاصله زیادی داریم.

بنابراین پیوست فرهنگی، از مهمترین ابزارهای کنترل و نظارت و ارزشیابی فرهنگی است که چهار موضوع مهم(چه فرهنگی و چه غیر فرهنگی) را با رویکرد فرهنگی رصد می‌کند. اول سیاست‌ها و راهبردهای کلان کشور که متولی تدوین آنها شورای عالی انقلاب فرهنگی و مجمع تشخیص مصلحت نظام است. دوم طرح‌ها و لوایح که متولی آنها مجلس شورای اسلامی است. سوم تصمیمات و مصوبات که متولی آنها، قوای مجریه و قضائیه است و چهارم پروژه‌ها و اقدامات که متولی آن، دستگاه‌های رئیسی و بخش خصوصی و عمومی و دولتی است و در سفرهای استانی و... مورد تصویب قرار می‌گیرد.

همگی اینها موضوع رصد پیوست فرهنگی است تا فرهنگدانان و فرهنگ بانان و فرهنگ‌سازان کشور ببینند کدام سیاست یا لایحه یا مصوبه یا پروژه دارای پیامد مثبت (بارویکرد پیش برندگی فرهنگی) وکدام دارای پیامد منفی (با رویکرد بازدارندگی فرهنگی) است.یکی دیگر از مطالبات مقام معظم رهبری بحث «الگوی پیشرفت و عدالت» بود که از عمر آن حدود سه سال می‌گذرد. از زمانی که ایشان دهه چهارم را به عنوان دهه پیشرفت و عدالت مطرح کردند کارگروه‌هایی تشکیل شد و سه نشست راهبردی تاکنون در محضر ایشان برگزار شده است.

«الگوی پیشرفت و عدالت»، الگوی مادر و سند بالادستی کشور است نسبت به تمام حوزه‌ها و عرصه‌ها؛ لذا در ذیل این الگو ما چهار ریزنقشه خواهیم داشت، نقشه مهندسی فرهنگی، نقشه مهندسی سیاسی، نقشه مهندسی اجتماعی و نقشه مهندسی اقتصادی. اگر بخواهیم این ابعاد به خوبی تعبیه شود باید آن سند مادر که الگوی پیشرفت و عدالت است طراحی گردد.

متأسفانه نقشه مهندسی فرهنگی مقدم شد بر نقشه مادر و با وجود این چالش ما مجبور هستیم با سرعت و دقت بیشتر طراحی الگوی پیشرفت و عدالت را انجام دهیم. به اعتقاد بنده یک‌سری از نقشه‌ها بالادست فرهنگ هستند مانند الگوی پیشرفت و عدالت، چشم‌انداز 1404نظام به عنوان بخشی از الگوی پیشرفت و عدالت که الآن این الگو وجود خارجی ندارد.

از اسناد دیگری که در کنار نقشه فرهنگی هستند و الآن وجود خارجی ندارند نقشه پیشرفت سیاسی، نقشه پیشرفت اجتماعی و نقشه پیشرفت اقتصادی است. مقام معظم رهبری از به کار بردن کلمه توسعه در سخنرانی خود اجتناب داشتند و فرمودند چون توسعه نگاه غربی دارد از کلمه پیشرفت و تعالی استفاده می‌کنیم. از اسناد پائین دستی که ذیل نقشه مهندسی فرهنگی قرار می‌گیرند می‌توانیم به نقشه جامع علمی کشور و نیز سند تحول آموزش و پرورش که هر دو زودتر از مادر نقشه خود (نقشه مهندسی فرهنگی) رونمایی شدند، اشاره کنیم. نقشه‌های دیگری هم مثل نقشه میراث فرهنگی، نقشه هنر، نقشه حوزه‌های علمیه، نقشه تبلیغات و اطلاع‌رسانی، نقشه فضای مجازی و... می‌توانند بخشی از نقشه‌های پائین دستی باشند.

ابراهیم نیک‌منش

منبع: فرهنگستان علوم اسلامی

ادامه مطلب
چهارشنبه 3 خرداد 1391  - 11:00 PM

  هجمه به حضرت امام هادی (ع) نقطه‌ی شروعی برای یک حرکت جدید در سطح بین‌المللی است. با گسترش فرهنگ اسلام ناب در جهان، بیداری اسلامی ملت‌ها، اقتدار جمهوری اسلامی در گسترش فرهنگ قرآن و عترت افزایش یافته است.

 
خبرگزاری فارس: هجمه به مقدسات، عکس العملی در قبال اقتدار اسلام

 

به نقل از برهان، قداست ستیزی از جمله آفات رو به رشد و نگران کننده‌‏ جامعه‏‏‌‏ی‏ ما و بلکه در سطح دنیاست که طی اقداماتی برنامه‌ریزی شده از سوی دشمنان اسلام، در قالب هجمه به مقدسات مسلمانان به خصوص شیعیان صورت می‏‌گیرد. این حرکت از پیش برنامه‌‌ریزی شده به طرق مختلف از جانب طراحان آن و شاید به منظور سنجش حساسیت مسلمانان و به خصوص شیعیان نسبت به مقدساتشان در حال پی‌گیری است.

اهانت به دین مبین اسلام و پیامبر عظیم‌‌الشان آن در مطبوعات اروپا تا سوزاندن قرآن توسط کشیش ملعون آمریکایی و اینک اهانت به ساحت مقدس امام هادی (ع) -که از چندی پیش آغاز گردیده- نمونه‌‌هایی از این تهاجمات در سال‌‌های اخیر است که مقدسات مسلمانان و خاصه شیعیان را هدف گرفته است. افزایش رو به رشد این هجمه‏‌ها لزوم بیداری شیعیان به خصوص علما و مراجع اسلام را در خصوص مبارزه‌ی جدی با این اهانت‏‌‏ها بیش‌از پیش روشن می‏‌نماید. در این رابطه با حجت‌الإسلام «احمد سالک»، نماینده مجلس نهم، معاون فرهنگی مجمع جهانی اهل بیت (ع) و سخنگوی جامعه‏ی مبارز روحانیت به گفت‌و‌گو نشسته‌ایم.

همان طور که مطلع هستید، نسبت به ساحت مقدس امام هادی (ع) توهین‌هایی شده است. ارزیابی شما از این موضوع چیست و علت آن را چه می‌دانید؟

سابقه‌ هجمه به اهل بیت (ع)‌ سابقه‌ای 1400 ساله است. نسبت به عسکریین، به ویژه امام عسکری (ع)، در طول تاریخ چندین بار حملات شدیدی شده است که نمونه‌های مختلفی دارد. آخرین هجمه به ساحت ایشان انفجار حرم مطهر عسکریین، یعنی امام هادی (ع) و امام حسن عسکری (ع)، بود. انفجار قبر این بزرگواران بی‌سابقه بود.

این اقدام در حقیقت مقابله‌ شدیدی با اهل بیت (ع) بود که این بار در شاخه‌ی نظامی، آن هم در یک حرکت ترور کور، خودش را نشان داد. از این موضوع جریانات استکباری و ضد اهل بیت (ع) نتیجه‌ای نگرفتند. بنابراین حرکت دوم را شروع کردند و آن ورود به عرصه‌ی جنگ نرم است. آن‌ها جنگ نرم را با هدف تقدس‌زدایی و ضربه زدن به مقدسات آغاز کرده‌اند. البته این موضوع پیش از این هم سابقه داشته است. کتاب سلمان رشدی و کشیدن کاریکاتورهایی در توهین به پیامبر (ص) از مصادیق اهانت آن‌ها به مقدسات ماست. در همین راستا این بار به حضرت امام هادی (ع) حمله کرده‌اند.

به نظر من، هجمه به حضرت امام هادی (ع) نقطه‌ی شروعی برای یک حرکت جدید در سطح بین‌المللی است. آن‌ها نسبت به قرآن هم این کار را انجام داده‌اند. همان طور که می‌دانید، در 11 سپتامبر سال گذشته آن کشیش مسیحی قرآن‌سوزی کرد. مطلب اینجاست که با گسترش فرهنگ اسلام ناب محمدی در سراسر جهان، گسترش بیداری ملت‌ها اعم از بیداری اسلامی یا بیداری مطلق که وال‌استریت مصداق آن است و در نهایت جایگاه ام‌القری جهان اسلام، یعنی جمهوری اسلامی، در منطقه و جهان، اقتدار جمهوری اسلامی در گسترش فرهنگ قرآن و عترت افزایش یافته است؛ لذا دشمن برای اینکه این حرکت را سرکوب کند، باید نقطه‌ی شروعی داشته باشد.

به همین دلیل چند سال پیش به حرم مطهر امام هادی (ع) و امام حسن عسکری (ع) حمله کردند، سال گذشته قرآن را سوزاندند، این بار به ساحت مقدس حضرت امام هادی (ع) اهانت کردند و ممکن است این توهین‌ها را به موضوعات دیگر هم بکشانند. بنابراین مسأله روشن است و برای آن‌ها تفاوتی ندارد که به حضرت امام هادی (ع) توهین کنند یا به ائمه‌ی دیگر. مهم این است که این فرهنگ را از بین ببرند.

با توجه به اینکه از امام هادی (ع) زیارت جامعه‌ی کبیره نقل شده که به زعم بسیاری از علمای ما مرام‌نامه‌ شیعه است، آیا می‌توان توهین به ایشان را مرتبط با این زیارت دانست؟

عنایت به زیارت جامعه‌ی کبیره ویژگی خاصی دارد. به تعبیر ما، دکترین تشیع و ترسیم خط سیر شیعیان در مسیر اهل بیت (ع) زیارت جامعه‌ی کبیره است و این مسأله بسیار مهم است و در این قضیه باید به آن توجه ویژه‌ای داشت. بنابراین شاید یکی از دلایلی که به حضرت امام هادی (ع) هجوم آورده‌اند همین موضوع باشد.

از آنجا که من معاون فرهنگی مجمع جهانی اهل بیت (ع) بوده‌ام، این موضوع را کاملاً لمس کرده‌ام که ترجمه‌ی ادعیه‌ی اسلامی ما، به خصوص جامعه‌ی کبیره، نقشی بسیار اساسی در ساماندهی فکری تشیع دارد. به همین خاطر، دشمن هم در خصوص این قضیه احساس خطر کرده است، زیرا اهل بیت (ع) به عنوان ارکان سیاست مطرح هستند و این مسأله بسیار مهم است، چرا که ساختار حکومتی اسلام بر اساس همین مسأله تنظیم می‌شود. به همین دلیل آن‌ها، علاوه بر قرآن، روی ادعیه‌ی ما هم کار می‌کنند.

به هر حال آن کسی که توهین کرده است از دو حال خارج نیست: یا عالماً و عامداً این کار را کرده است که باید طبق قوانین الهی و فقه آل محمد (ص) با او صریحاً برخورد شود و یا عامل استکبار و جاهل به امر است که البته من فکر نمی‌کنم او جاهل باشد. این اقدام کاملاً برنامه‌ریزی‌شده بوده و عالماً و عامداً صورت گرفته است. در واقع آن‌ها می‌خواهند این موضوع را تیتر جهانی کنند تا ببینند عکس‌العمل ما چیست که خوشبختانه آیات عظام و مراجع تقلید قم در این خصوص واکنش نشان داده‌اند.

همان طور که شما فرمودید، علما در واکنش به این اقدام احکامی را صادر کرده‌اند. از جمله آیت‌الله مکارم حکم ارتداد آن شخص را صادر کرده‌اند و  آیت‌الله علم‌الهدی و  آیت‌الله دستغیب هم بر این حکم تأکید نموده‌اند. به نظر شما وظیفه‌ی عوام و علمای شیعه در مقابل این هجمه‌ها چیست؟ آیا باید روشنگری کنیم یا اینکه برخورد سخت داشته باشیم؟

رسالت ما اطلاع‌رسانی دقیق به مردم در 2 محور اساسی است:

1. بررسی نقش ائمه‌ی هدا (ع) در محور حاکمیت دینی. در این خصوص باید اسلام ناب و محور حاکمیت آن، یعنی اهل بیت (ع)، را معرفی کنیم.

2. افشاگری نسبت به نقشه‌ها و توطئه‌های دشمن در سراسر جهان، به خصوص با استفاده از تاریخ گذشته‌ی این مسأله.

این دو وظیفه رسالت ماست. علما، بزرگان و همه مسؤول هستند که در دفاع از اسلام، قرآن و عترت یک جبهه‌ی عظیم فرهنگی با سیاست هم‌پوشانی و هم‌افزایی به وجود آورند تا فضایل اهل بیت (ع) در جامعه حاکم شود. به نظر من، اگر کسی بخواهد عمق معارف دین را نشر دهد، کافی است یک تحلیل عمیق نسبت به زیارت جامعه‌ی کبیره داشته باشد، چرا که به وسیله‌ی این زیارت بسیاری از فضایل را می‌تواند به دست بیاورد.

ادامه مطلب
چهارشنبه 3 خرداد 1391  - 10:59 PM

 تلویزیون ما که ایران را در تهران خلاصه کرده و تهران را در تجریش و شهرک غرب و فوق آخر لواسانات، در واقع بخش عمده‌ای از الگوهای زندگی خانوادگی را حذف و غالباً تنها انواع معدود و خاصی را تبلیغ و ترویج می‌کند.

 
خبرگزاری فارس: نان خوردن به نرخ تلویزیون!

 

1.آنچه مسلم است اینکه در جوامع امروز خانواده با بحران رو به روست. جوان‌ها دیر ازدواج می‌کنند و زود طلاق می‌گیرند. روابط فامیلی و خویشاوندی روز به روز ضعیف‌تر می‌شود و مردم با یکدیگر بیگانه‌تر. در زمهریر کانون سرد بسیاری از خانواده‌ها آنچه روز به روز گرم‌تر و داغ‌تر می‌شود، بازار کار وکلای خانواده است. هرچه عمق روابط خانوادگی کاهش می‌یابد، پرونده‌های طلاق به یاری این وکلا قطورتر می‌شود.

روانشناسان مشاور خانواده از تداوم بخشیدن به زندگی مشترک خانواده‌ها ناتوان شده و گاهی تنها به کاهش آسیب‌های اجتماعی و روحی و روانی بچه‌های طلاق فکر می‌کنند. جوان‌های مجرد وقتی به صورت جدی به ازدواج فکر می‌کنند که در واقع از روند زندگی قبلی خود سرخورده شده و عمدتاً برای فرار از یکنواختی تصمیم به تشکیل خانواده می‌گیرند. در چنین مواقعی نیز گاهی سال‌ها طول می‌کشد که با معیارهای دست و پاگیر و مبهم خود فرد مناسبی را گیر بیاورند.

در این مواقع خیلی وقت‌ها عملاً خانواده و کس و کاری نیست که پیگیر ازدواج این جوان‌ها بوده و واقعاً در این مسیر یاری‌شان کنند. حتی پدر و مادرها نیز ترجیح می‌دهند خودشان تصمیم‌گیر نباشند و پیشنهاد جدی‌ای در این زمینه برای فرزندشان نداشته باشند. چون اولاً معیارها و آرمان‌هایشان با جوان‌ها سازگار نیست و یکدیگر را اساساً درک نمی‌کنند.

در ثانی آمار بالای طلاق چشم آنان را ترسانده و ترجیح می‌دهند هیچ مسئولیت و دردسری را در این زمینه نپذیرند. خلاصه اینکه اگر درصد و تعداد این خانواده‌های بحران زده از حدی تجاوز کند، این کل ساختار یک جامعه است که آسیب دیده و هیچ خانواده‌ای از این بحران‌ها بی نصیب نمی‌ماند. زیرا خانواده رکن جامعه است و هرگونه مشکلی در این رابطه مستقیماً به کلیت اجتماع آسیب می‌زند.

2. رسانه‌های ارتباط جمعی معاصر و در رأس تمامی آن‌ها تلویزیون یک طرف اصلی قضیه در این بحران‌های خانوادگی هستند. اگر محققانی بودند که بین برق‌رسانی و رشد تعداد تلویزیون‌ها در یک استان و رشد آمار طلاق بررسی‌هایی را انجام دهند به نتایج عجیب و غریب و جالبی می‌رسیدند. یعنی اگر صداوسیما (به ویژه تلویزیون) را قاتل روابط خانوادگی معرفی کنیم، چندان مبالغه‌آمیز نیست.

نمی‌دانم کدام متفکران با مزه و صاحب ذوقی اسم دوران قطع ارتباط و تنهایی و غربت انسان‌ها در روزگار معاصر را گذاشته‌اند عصر ارتباطات!؟ تازه این مشکل تلویزیون در جوامع غربی است. در کشورهایی مثل ما مشکل مضاعف و پیچیده‌تر است. تلویزیون جمهوری اسلامی در بسیاری از مواقع دقیقاً پدیده‌ای‌ست ضد جمهوریت و ضد اسلامیت.

مثلاً از حدود چهل درصد جامعه‌ی روستایی کشور، سهم زندگی‌های روستایی و ساختار اجتماعی شان در مجموع شبکه‌های تلویزیون به یک درصد هم نمی‌رسد. عملاً بخش عمده‌ای از «جمهور» و «جمعیت» از این رسانه حذف شده‌اند. اگر هم گاهی فیلم یا سریالی در صداوسیما ساخته و پخش شود که قهرمانان و محیط داستان روستایی‌ست، تاریخ رویداد قصه و فیلمنامه متعلق به دوران هخامنشیان تا احیاناً رضاشاه پهلوی‌ست.

عملاً تلویزیون می‌خواهد بگوید روستا و زندگی روستایی امروز تمام و منقرض شده است. معدود روستاهای باقی مانده در تلویزیون جمهوری اسلامی هنوز نان محلی می‌پزند و با کوزه آب می‌خورند. زنان لباس‌هایی رنگارنگ می‌پوشند (آه ای طبیعت بکر و شاعرانه!) و مردان هنوز کلاه نمدی بر سر دارند و تفنگ برنو در دست. (آماده برای قراول رفتن در رکاب جناب خان میرزای قاجارالسلطنه!) برای برنامه‌سازان صداوسیما هرچه یک روستا عقب افتاده‌تر باشد و در اعماق تاریخ باستان بیشتر فرو رفته باشد، جالب‌تر و دیدنی‌تر است.

در این روستاها زنان با لباس‌های رنگارنگ محلی صبح تا شب گوسفند می‌دوشند و مردان در دشت‌های سرسبز گوسفند می‌چرانند. در حالی که زنان در خانه‌اند و مردان در کوه و صحرا (حالا این گوسفندها چطور در یک زمان، در دو مکان هستند؟ هلی برد می‌شوند، طی الارض می‌کنند، کش می‌آیند… معلوم نیست!).

3. تلویزیون ما که ایران را در تهران خلاصه کرده و تهران را در تجریش و شهرک غرب و فوق آخر لواسانات، در واقع بخش عمده‌ای از الگوهای زندگی خانوادگی را حذف و غالباً تنها انواع معدود و خاصی را تبلیغ و ترویج می‌کند. اما همین الگوهای معدود نیز کامل و واضح نیست.

البته در تلویزیون انواع مختلفی از برنامه‌ها ساخته و پخش می‌شود. از برنامه‌های خبری گرفته تا میزگرد و بحث کارشناسی و مستند و غیره. اما در این بین باید توجه داشت که برنامه‌های نمایشی (فیلم و سریال) اهمیت ویژه‌ای دارند.بحث‌های کارشناسی و میزگرد و مصاحبه‌های حضوری با صاحب نظران عرصه‌های مختلف، هر قدر هم که خوب و قوی ارائه شوند نمی‌توانند کارکرد و تأثیرگذاری برنامه‌های نمایشی را داشته باشند.

مخاطبان عام صداوسیما نه دانشجوهای رشته‌ی روان‌شناسی و جامعه‌شناسی و غیره هستند، نه طلبه‌های حوزه‌های علمیه. (اگرچه در این بین نکته‌ی ظریف و فوق‌العاده جالبی وجود دارد، تلویزیون ما پس از مدتی متوجه شد این کارشناسان مذهبی هستند که نسبت به باقی کارشناسان هم مخاطب بیشتری دارند، هم تأثیرگذاری بهتری. تا جایی که امروز کارشناسان روانشناسی دعوت شده به میزگردها و مصاحبه‌های تلویزیونی ترجیح می‌دهند به توصیه‌های اخلاقی و دینی بپردازند).

خلاصه این فیلم‌های سینمایی و سریال‌ها هستند که برای مخاطب به صورت ملموس، عینی و باورپذیر الگوی خانوادگی پیشنهاد می‌دهند و به ذهنیت تماشاگران سمت و سو و ساختار می‌بخشند. حالا اولاً متأسفانه بخش مهمی از فیلم و سریال‌های تلویزیون هنوز هم خارجی‌ست. یعنی فیلم‌هایی که به پشتوانه‌ی صدها سال فکر و فرهنگ غربی ساخته شده‌اند.

مثلاً مردان ایرانی معمولاً به رستوران نمی‌روند و اگر هم احیاناً بروند باقی مانده غذایشان را با چند پرس غذای دیگر به خانه می‌آورند. برخلاف فلان پلیس امریکایی که هر شب با همکارانش در رستوران شام می‌خورد. خلاصه کافی‌ست بعد از یک میزگرد با حضور بهترین کارشناسان مذهبی و روانشناسی و جامعه‌شناسی و غیره در مورد الگوی ایده‌آل خانواده‌ی مسلمان ایرانی یک فیلم امریکایی پخش کنید؛ بحث کارشناسی نمی‌تواند حریف فیلم هالیوودی شود، به این ترتیب می‌بینیم که یک فیلم یا سریال خارجی هر قدر هم که با دقت انتخاب و هنرمندانه سانسور یا دوبله شود (طوری که اساس داستان فیلم از این رو به آن رو شود) زندگی به سبک و سیاق غربی و تمدن‌های سکولار کشورهای عضو پیمان ناتو را به خورد مخاطب ایرانی می‌دهد.

در ثانی این فیلم‌ها به قدری تأثیرشان عمیق و شدید است که متأسفانه قبل از همه بر ذهن و روح خود فیلم‌سازان و هنرمندان تلویزیونی ما استیلا یافته‌اند. فیلمنامه‌نویسان ما بسیاری از داستان‌ها، کارگردانان ما بسیاری از الفباهای تصویری و ساختارهای روایی و بازیگران ما بسیاری از ادا و اطوارهای هنرپیشگان معروف امریکایی را تقلید می‌کنند و به خورد مخاطبان می‌دهند.

چرا اکثر پروژه‌های سنگین سریالی ما معمولاً تاریخی‌ست؟ امکان ندارد به این زودی‌ها یک کارگردان و فیلمنامه‌نویس ما سریالی در مورد آینده بسازد. (مثل بسیاری از سریال‌های علمی- تخیلی هالیوود که در واقع پیش‌گویی آینده است) چون نه تنها درک و تصوری از مثلاً پنجاه سال آینده‌ی تهران ندارد، بلکه در تصویرسازی از زندگی جاری معاصر نیز ناتوان است.

4. تبلیغ مصرف‌زدگی و تجمل‌گرایی، ساده و سطحی‌ترین مشکل برنامه‌سازان رسانه‌ی ملی ماست. قضیه ریشه‌ای‌تر از این حرف‌هاست. شاید بتوانیم ساعت‌ها از خصوصیات جزئی و نکته‌های ظریف خانواده با توجه به معیارهای دینی موجود و سفارش‌های بزرگان دین بحث و صحبت کارشناسی کنیم. اما با این جزئیات نمی‌توان الگوی واقعی و ملموس از زندگی دینی براساس اخلاق اسلامی ارائه داد.

یک مهندس امریکایی نیز ممکن است مهربان باشد. یک پزشک غربی شاید به خاطر مقاصد انسان دوستانه جان خودش را در عملیات‌های برون مرزی صلیب سرخ جهانی از دست بدهد. گذشت و ایثار، خوش اخلاقی، لبخندزدن، انضباط اجتماعی و… بر مبنای کمونیسم، سکولاریسم، فمینیسم و غیره نیز ذاتاً غیر ممکن نیست. ممکن است یک روسپی ژاپنی یا کانادایی نیز به شوهر و فرزندانش عشق بورزد و حتی برای تأمین آینده‌ی آن‌ها تن فروشی کند.

چرا ما می‌گوییم اسلام، حجاب، تقوا، عفت و… ضامن بقای خانواده و سعادت دنیا و آخرت افراد جامعه است؟ خلاصه اینکه اخلاق اسلامی درسی است که طلبه‌های حوزه‌ی علمیه در اواخر دوران تحصیل خود بدان می‌پردازند. یعنی پیش از آن مبانی و اصول است که اهمیت دارد و باید تعیین تکلیف شود. وگرنه همین کارشناسان اخلاق اسلامی در امر خانواده که معمولاً در شبکه‌های مختلف صداوسیمای ما حرف می‌زنند (و انصافاً در اکثر موارد خوب و زیبا ارائه‌ی مطلب می‌کنند و حرف حساب می‌زنند) اگر شکل ظاهریشان را تغییر دهند، همین حرف‌ها را در شبکه‌های ماهواره‌ای و برای مردم تایوان و هلند و مکزیک هم می‌توانند عیناً ارائه کنند.

5. «نرو، نخور، ننوش، نگرد، نکن و… یکباره برو گوشه‌ی خانه بنشین و بمیر!». این نصیحت و وصیت خیلی از پدران ماست به فرزندان خود. اما ببینید به عنوان یک نمونه‌ی کوچک و معمولی، جبرئیل(ع) فرشته‌ی مقرب درگاه الهی چگونه یک پیامبر را نصیحت می‌کند! ای پیامبر! هر طور که دوست داری زندگی کن اما فقط یادت باشد یک روز می‌خواهی بمیری. یعنی فقط مرگ را فراموش نکن.

ای پیامبر! هر کاری دلت می‌خواهد بکن! فقط یادت باشد که خدا در همه حال ناظر و حاضر است (یعنی حواست باشد عالم محضر خداست و او همه‌ی کارهای تو را می‌بیند و از نیات تو خبر دارد. خدای مهربان تو را می‌بیند و همیشه مراقب توست). نهایتاً ای پیامبر! با هر کس می‌خواهی معاشرت کن و به هر کس خواستی علاقمند شو، فقط یادت باشد که هیچ دوست و رفیق و آشنایی باقی نیست. همه فانی و رفتنی هستند. پس یک: هر طور دوست داری زندگی کن، دو: هر کاری دوست داری بکن، سه: با هرکس دوست داشتی انس بگیر، فقط بدان که مرگ حق است، خدا حاضر و ناظر است و فقط او باقی و همیشگی‌ست.

زندگی دینی و خانواده‌ی مسلمان اصل و اساس دارد. آن اصول اولیه مهم است. باید دید از کجا آمده‌ایم، چه می‌خواهیم بکنیم و کجا می‌رویم. تلویزیون ما برای اینکه نشان بدهد یک زن و شوهر مسلمان چطور قیامت و بهشت و دوزخ را قبول دارند، برای نشان دادن همین یک اعتقاد معمولی متوسل به روح و جن‌گیری و یک فضای کاملاً فانتزی و غیر واقعی می‌شود. یک نماز خواندن معمولی را نمی‌تواند معمولی به تصویر بکشد. حق فرزندان بر والدین، حق والدین بر فرزندان، حقوق متقابل زن و شوهر، تأثیر نان حلال، زندگی و اقتصادعدالت محور و غسل مستحب و مؤکد جمعه پیش‌کش!

6. مهم‌ترین مشکل تلویزیون ما این است که دانشگاه نیست، بلکه دارد شهربازی پینوکیو می‌شود. و یارو گفت: وقتی گربه را انداختم داخل ماشین لباسشویی نمرد که، وقتی آن را درآوردم و چلاندم که روی طناب پهن کنم مرد!حالا حکایت رسانه ها و روان‌شناس ها و سازمان‌های ماست نسبت به مؤلفه‌ی خانواده. خانواده و روابط خانوادگی ما در شتاب سرگیجه‌آور جامعه‌ی معاصر هویت خود را گم کرده است، اما «چلاندن» و مرگ آن ماجرای دیگری دارد. گفتیم اولاً برنامه‌های تلویزیون را می‌توان به دو بخش تقسیم کرد؛ نمایشی و غیرنمایشی.

در ثانی تأثیرگذاری اصلی این رسانه در مجموعه‌های نمایشی آن است. نگارنده در جای دیگری مفصل به این موضوع پرداخته است که تأثیرگذاری الفبای روایی فیلم بر ساختار ذهنیت مخاطب چقدر مؤثر و متحول کننده است. (تا جایی که مثلاً امروز جوانان ما به الفبای تصویری تلویزیون و سینما- نمای دور و نزدیک، حرکت دوربین و قس علی هذا- به فکر و خیال و رؤیاپردازی اقدام می‌کنند).

حال مشکل تلویزیون ما در دو مرحله مضاعف شده است. اولاً در فیلم و سریال اولویت با عنصر سرگرمی و جذابیت است (انواع و اقسام تعلیق‌های فیلمنامه). در ثانی خود مسئولان و برنامه‌سازان نیز به طور مضاعف بر عنصر سرگرمی تکیه دارند. یعنی یک فیلم که در شرایط معمولی نیز به قدر کافی سرگرم کننده و غفلت‌آور است به نیت سرگرم کنندگی نیز ساخته می‌شود (و نهایتاً چیز دندان‌گیری از عنصر «پیام» باقی نمی‌ماند).

تمدن غربی بعد از ناامیدی از دین‌های آسمانی و اعتقاد به خودمحوری اومانیسم، هدف و مفهوم بهتری از رفاه و سرگرمی نمی‌توانست داشته باشد. در تفکر غربی صرف سرگرم شدن و غفلت یک هدف و ارزش است. اما در ادیان آسمانی غفلت یک ضد ارزش بزرگ است. خلاصه تلویزیون ما ضمن سرگرم کردن سعی می‌کند پیام هم بدهد. اما قصد پیام دادن، الگودادن، امر به معروف و… فیلم و سریال نمی‌سازد.

گذشته از این‌ها، اصل مطلب این است که در تلویزیون ما به طور مزمن نگاهی شکل گرفته و گسترش یافته است که دین را برای دنیا مفید می‌داند، نه برعکس. در صورتی که دنیا باید مزرعه‌ی آخرت باشد. خیال می‌کند در موضعی قرار دارد که باید در مورد دین و اخلاق اسلامی داوری کند، نه برعکس. در صورتی که این ملاک و معیارهای دین است که باید روانشناسی یا هر علم دیگری را تأیید کند. مثل آن سرباز که گفت: سرهنگ تویی؟ بیچاره شدی! چون گروهبان از صبح منتظر توست.

7. به قول حکما و اهل فلسفه، ما و تلویزیون در اصول موضوعه‌ی خود با هم مشکل داریم. مثلاً تلویزیون در ترویج بدحجابی چه افتضاحی بار آورده، جای خودش (و می‌دانیم که یکی از پایه‌های اصلی مؤلفه‌ی خانواده دقیقاً فلسفه و ماهیت حجاب است.

وقتی حجاب معنای حقیقی خودش را نداشته باشد، خانواده‌ای وجود ندارد. چون معلوم نیست از بین مردان و زنان یک جامعه‌ی بی حجاب چه کسی شوهر یک زن و چه زنی همسر یک مرد است و پدر بچه‌ها چه کسی‌ست. یعنی اصلاً ارکان تشکیل خانواده مبهم است). اصلاً تعریف جامع و کاملی از حجاب ندارد.

چه کسی گفته حجاب فقط در نوع پوشش زن و مرد خلاصه می‌شود؟ از لباس مهم‌تر معماری‌ست. به قول ملک‌الشعرای بهار، معماری حجاب اکبر است، نه چادر و روسری. حالا آشپزخانه‌ی اپن یعنی چه؟ یعنی اینکه این خانواده نمی‌خواهد مهمان داشته باشد؟ افراد خانواده چرا باید جلوی چشم یکدیگر به دستشویی بروند؟ درست است راه نزدیک‌تر می‌شود و رفاه بیشتر، اما چه کسی گفته رفاه از حجب و حیا مهم‌تر است؟

یا مثلاً اگر قبول کنیم «فرزند کمتر، زندگی بهتر» چرا اصلاً بچه‌دار شویم؟ همان یک بچه هم این قدر هست که بخش عمده‌ای از فکر و ذهن و اوقات والدین را به خود اختصاص دهد و آسایش را بر آن‌ها حرام کند (خودتان در خانواده‌ها ببینید!). با چه تعریفی از اقتصاد، زن باید حتماً در بیرون از منزل شاغل باشد؟ به نفع چه کسانی‌ست که زنان با یک سوم دستمزد، فرصت‌های شغلی را اشغال کنند؟ مگر زنان در الگوی خانواده‌ی اسلامی کار اقتصادی نمی‌کردند؟ خانواده به کانون گرم خانه نیاز دارد، یا خوابگاه و آسایشگاه شبانه؟ مگر مهد کودک‌ها می‌توانند کودکان را برای زندگی کردن در یک خانه تربیت کنند؟ وقتی درآمد بیشتر و پول محور باشد، تجمل‌گرایی تبدیل به یک هدف و غایت می‌شود.

وگرنه پول به خودی خود به چه دردی می‌خورد؟ خانمی که می‌خواهد استقلال مالی داشته باشد، چرا باید «الرجال قوامون علی النساء…» را قبول کند؟ چرا نباید بخش مهمی از درآمد خود را صرف خریدن لوازم آرایش و مبل و آباژور فرانسوی کند؟ آیا این خانم می‌تواند بدون داشتن کارفرما اشتغال داشته باشد؟ کارفرما اگر بتواند زور می‌گوید، تهدید می‌کند، نطق می‌کشد… همکارها با هم رقابت دارند، بازار بی رحم است، احتمال مشاجره و دعوا وجود دارد و… آیا این‌ها با لطافت ذاتی عنصر زنانگی سازگار است؟

با شرایط ویژه در موارد استثناء کاری نداریم، اما در شرایط ایده‌آل آیا بهتر نیست زنان به خانه‌هایشان بازگردند و نظام خانواده را در دست بگیرند؟ جهت‌گیری یک جامعه‌ی اسلامی با توجه به آیات و احادیث باید به کدام سمت باشد؟ اشتغال زنان در بیرون یا خانه‌داری و کار در منزل؟ آیا با تکنولوژی پیشرفته و اینترنت نمی‌توان «کار از راه دور» را برای خانم‌ها تعریف و فعال و مرسوم کرد؟

این‌ها و صدها پرسش دیگر حکایت از آن دارد که خانه از پای بست ویران است و شاید بهترین راه حل کاهش آمار طلاق، ازدواج نکردن باشد!؟ کارکرد یک رسانه‌ی واقعی ساختن روح زمانه و شکل‌دهی به ساختارهای اساسی یک جامعه است، نه نان به نرخ روز خوردن. نرخ روز را باید تلویزیون تعیین کند.

نعمت‌ الله سعیدی

منبع:رصد

ادامه مطلب
سه شنبه 2 خرداد 1391  - 9:53 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 156

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 6269798
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی