به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 امید به زندگی یک شاخص آماری است که نشان می‌دهد متوسط طول عمر در یک جامعه چقدر است ، هر چه شاخص‌های بهداشتی و درمانی بهبود یابد، امید زندگی افزایش خواهد یافت.

 
خبرگزاری فارس: نگاهی به شاخص های رفاهی در ایران

 

رفاه اجتماعی به‌عنوان واقعیتی جدید همواره مورد توجه اندیشمندان اجتماعی، اقتصادی و حتی سیاسی بوده است، اما در دهه‌های ابتدایی قرن بیستم پس از پیدایش بحث‌های توسعه اقتصادی و اجتماعی و به صورت مشخص‌تر با طرح مباحث مربوط به رفاه اجتماعی و سیاست اجتماعی، این واژه، مورد تأمل بیش‌تر قرار گرفته و ادبیات گسترده‌ای را به خود اختصاص داده است.

رفاه اجتماعی یک مقوله یکپارچه از تلاقی عوامل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است که بیش‌تر به یک وضع چندجانبه- اقتصادی، اجتماعی و سیاسی معطوف است و حفظ شأن انسان‌ها و مسؤولیت‌پذیری جامعه در قبال آن و ارتقای توانمندی کلیت جامعه در عرصه‌های فردی و جمعی از اهداف اساسی آن است.

بنا بر برخی تعاریف، رفاه اجتماعی دو بُعد مادی و معنوی زندگی را در برمی‌گیرد. بعد مادی بر تأمین نیازهای اساسی، خوراک، پوشاک، شغل، مسکن و بهداشت و درمان تأکید دارد و بعد معنوی را هم می‌توان شامل سواد و آموزش، سلامت، حمایت قانونی از عموم مردم و برخورداری از حقوق انسانی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی دانست. از این رو رفاه اجتماعی را می‌توان واژگانی دانست که با مفاهیمی چون "حمایت اجتماعی"، "تأمین اجتماعی"، "خدمات اجتماعی" و "بهزیستی"، پیوستگی معنایی نزدیکی دارد که گاهی بر قلمروی مفهومی مشترکی هم اشارت دارد. ‏

سیاست اجتماعی گرچه از جنبه‌های مختلف با رفاه اجتماعی هم‌سو است، به نوعی که گاه مترادف یکدیگر به کار می‌روند، اما از نظر نوع رویکرد به مسأله و نحوه کارکرد، با رفاه اجتماعی مرزبندی دارد. سیاست اجتماعی از یک سو معطوف به تدبیر و اجرا است و به نوعی ابزار پیوند برنامه‌های مختلف اقتصادی، اجتماعی و سیاسی محسوب می‌شود و از سوی دیگر به‌عنوان پوششی عام برای برنامه‌های مختلف دولت در عرصه‌های گوناگون به شمار می‌رود. عده‌ای آن را مداخله عامدانه‌ای می‌دانند که دولت برای تحصیل به اهداف رفاهی با توزیع مجدد منابع بین شهروندان انجام می‌دهد.

بنابر این تعریف، سیاستگذاری اجتماعی حالتی خاص از دخالت دولت است که از طریق اهداف اجتماعی مانند عدالت اجتماعی، مساوات و فقدان تبعیض، حفاظت از افراد آسیب‌پذیر و برنامه‌ریزی مدبرانه زندگی پی‌گیری می‌شود و بر سه زمینه ساختار و ترکیب مفهوم رفاه، توضیح خاستگاه و عملکرد مسایل در اجرای برنامه‌های رفاه اجتماعی و شکل‌دهی و رده‌بندی نظریه‌ها متمرکز است. ‏از طرف دیگر، رفاه اجتماعی و سیاست اجتماعی هرکدام به نوعی مشتمل بر دو مفهوم تأمین اجتماعی و حمایت اجتماعی است. تأمین اجتماعی واژه‌ای است که به نحوه بارزتر و ملموس‌تری با تحولات اقتصادی ارتباط دارد.

تنیدگی این ارتباط به گونه‌ای است که بسیاری آن را بیش‌تر مفهومی اقتصادی می‌دانند تا مفهومی اجتماعی و نخستین‌بار در پی بحران 1929 و در برنامه‌ای معروف به "نیودیل" در ایالات متحده آمریکا به کار برده شد، تأمین اجتماعی و حمایت اجتماعی، زیر مجموعه‌ای از رفاه اجتماعی و ابزاری در سیاست اجتماعی محسوب می‌شود. اختلاف مهم بین آن دو هم در نحوه تأمین منابع مالی آن‌ها و منطق توزیع آن منابع است.

از لحاظ مفهومی و کارکردی، تأمین و حمایت اجتماعی در مقابل مفاهیم چند بعدی رفاه اجتماعی و سیاست اجتماعی به‌طور عمده بعد قوی‌تری دارند. به‌طور کلی حیطه فعالیت تأمین اجتماعی، محدوده نیروی کار فعال و موجود جامعه است و از نظر مفهومی بر نوعی توزیع مناسب درآمد بین گروه‌های مختلف با توجه به خطرپذیری توزیع آن طی زمان است.

 

رفاه دردیدگاه اقتصاد رفاه

هر مکتب اقتصادی، نظرخاصی به انسان دارد و برای او اهداف، انگیزه‌ها و رفتارهایی مد نظر می‌گیرد و بر اساس آن، رفتارها و پدیده‌های اقتصادی مرتبط را تجزیه و تحلیل می‌کند. اقتصاد خرد به بررسی رفتار اقتصادی انسان‌ها و بنگاه‌های اقتصادی می‌پردازد و مباحث فقر، تولید، هزینه، بازارها، تعادل عمومی و اقتصاد رفاه در این بخش جای می‌گیرند و بررسی مسایل اقتصادی در سطح کلان ملی یک کشور از قبیل ثبات اقتصادی، توازن تراز بازرگانی خارجی، رشد اقتصادی، اشتغال، تورم، رکود اقتصادی، بحران اقتصادی، بیکاری، فقر و اقتصاد توسعه در اقتصاد کلان جای می‌گیرند که مباحث فوق ارتباط دو سویه با رفاه اجتماعی در هر جامعه‌ای دارند. ‏

اقتصاد رفاه، شاخه‌ای از اقتصاد است که با استفاده از تکنیک‌های اقتصاد خرد به ارزیابی رفاه اقتصادی و مباحث مربوط به تعادل عمومی در اقتصاد و بازدهی اقتصادی و نحوه توزیع درآمد می‌پردازد و در تجزیه و تحلیل رفاه اجتماعی به فعالیت‌های اقتصادی افراد جامعه نگاه دارد. براساس این، افراد، واحدهای اساسی در تجزیه و تحلیل رفاه اجتماعی هستند، رفاه اقتصاد به طور معمول ترجیحات فردی را به‌عنوان داده اصلی قرار می‌دهد و جنبه‌های درآمد، توزیع و هزینه از ابعاد مختلف مورد بررسی و مؤثر بر رفاه می‌داند. ‎

 

شاخص‌های حوزه سلامت و بهداشت

سلامتی و تأمین آن یکی از مقوله‌هایی است که از دیر باز مورد توجه بشر بوده و دولت‌ها تلاش می‌کنند شرایطی را فراهم کنند تا مردم از حداکثر سطح سلامت با توزیعی عادلانه از خدمات بهره‌مند شوند و ارتقای سطح سلا‌مت جامعه، به‌عنوان مهم‌ترین هدف نظام سلا‌مت مطرح است. در ادبیات اقتصاد، سلامت انسان یک سرمایه تلقی می‌شود و امور بهداشتی و درمانی با عملکرد خود به افزایش سطح سلامت انسان‌ها (سرمایه‌گذاری خالص) یا به جایگزین کردن سلامت از دست رفته به دلیل بروز بیماری یا حوادث (سرمایه‌گذاری جایگزین) می‌پردازد. ‏

بنابراین سلامت یکی از ارکان مهم و مؤثر در رفاه خانواده است و سلامت افراد جامعه تحت تأثیر سطح دسترسی، کارآیی و کیفیت خدمات درمانی قرار دارد. از مهم‌ترین شاخص‌های ارزیابی میزان موفقیت نظام سلا‌مت می‌توان به شاخص امید به زندگی در بدو تولد، نرخ مرگ و میر کودکان زیر پنج سال و مرگ‌ومیر مادران درصد هزار تولد زنده و.... اشاره کرد.

 

شاخص تعداد پزشک به ازای هر10 هزار نفر

پزشکان، مهم‌ترین عامل در مدیریت تخصیص منابع بخش سلامت هستند و نقش اساسی را در میزان اثربخشی و کارآیی خدمات بهداشتی و درمانی بر عهده دارند.میزان شاخص تعداد پزشک به ازای هر 10هزار نفر جمعیت بیانگر میزان دسترسی افراد به خدمات بهداشتی و درمانی است و مبیّن سطح برخورداری از سلامت در کشورها است.

براساس آمار، میزان این شاخص به ازای هر 10هزار نفر جمعیت 9 پزشک است که سطحی مشابه کشورهای متوسط در جهان دارد. همچنین در زمینه گسترش امکانات درمان بستری، شاخص تخت به ازای هزار نفر جمعیت معادل 14 نفر است. گفتنی است که میانگین جهانی تعداد پزشکان نسبت به جمعیت 14 نفر و میانگین تعداد تخت‌های بیمارستانی نسبت به جمعیت 27 تخت است.

یکی از برنامه‌های مهم برای توزیع مناسب پزشک در سطح کشور طرح "پزشک خانواده" است که با اهداف ایجاد نظام ارجاع در نظام سلامت کشور، افزایش پاسخگویی و کاهش هزینه‌های غیرضروری در بازار سلامت، افزایش دسترسی مردم به خدمات سلامت و توسعه پوشش خدمات سلامت در مناطق روستایی و شهرهایی با جمعیت زیر 20 هزار نفر از سال 1384 مستقر شد که از دستاوردهای مهم نظام جمهوری اسلامی ایران در توزیع مناسب پزشک محسوب می‌شود.

براساس این، بیمه مبتنی بر بیماری، به بیمه مبتنی بر سلامت تغییر می‌کند و پزشک خانواده در قبال تداوم ارایه خدمات سلامت در سطوح مختلف ارایه خدمت، پاسخگو است. نظام پرداخت بر اساس عملکرد و بسته‌های خدمات سلامت برای تمام روستاییان و عشایر فراهم می‌شود و میزان دسترسی روستاییان و عشایر به خدمات سلامت افزایش می‌یابد. دسترسی بیش‌تر به خدمات درمانی، عادلانه شدن توزیع خدمات سلامت در کشور، کاهش و حذف هزینه‌های غیرضروری و ارتقای سطح سلامت مردم از مزایای اجرای طرح پزشک خانواده در ایران شناخته می‌شود. ‏

 

امید به زندگی

امید به زندگی یک شاخص آماری است که نشان می‌دهد متوسط طول عمر در یک جامعه چقدر است یا به عبارت دیگر از هر عضو آن جامعه چند سال می‌تواند توقع طول عمر داشته باشد. هر چه شاخص‌های بهداشتی و درمانی بهبود یابد، امید زندگی افزایش خواهد یافت.

امید به زندگی یکی از شاخص‌های مهم اقتصادی و اجتماعی است که به خودی خود حتی می‌تواند بیان‌کننده توسعه‌یافتگی یا توسعه نیافتگی کشوری یا منطقه‌ای باشد. بنابراین، مطالعه میزان و روند زمانی تغییرات امید به زندگی در هر منطقه یا کشور، می‌تواند اطلاعات زیادی در مورد وضع اقتصادی-اجتماعی و بهداشتی منطقه مورد نظر در اختیار محققان قرار دهد.

عوامل اقتصادی، مردم شناسی، بهداشتی و درمانی و آموزشی بر امید به زندگی تأثیر دارند. عواملی مانند نرخ ایمن‌سازی کودکان در برابر بیماری‌های مسری، نرخ پیشگیری از بارداری، سرانه تخت بیمارستانی، درآمدسرانه واقعی برحسب دلار برابری قدرت خرید، نرخ دسترسی به آب بهداشتی و سرانه پزشک، ارتباط مستقیم با امید به زندگی دارند. ‏امید به زندگی در ایران در سال 2009معادل 5/72 سال است که نزدیک به کشورهای با درآمد متوسط بالا در جهان است.

 

شاخص عدالت در سلامت

در دهه‌های اخیر، افزایش هزینه‌های خدمات سلامت ناشی از توسعه و تکامل تکنولوژی از یک سو و افزایش سطح آگاهی و انتظارات بهداشتی افراد از سوی دیگر، مشکلاتی را در زمینه تأمین مالی هزینه‌های بهداشتی و درمانی برای افراد جامعه به وجود آورده است. طبق تعریف سازمان جهانی بهداشت، اگر خانوار بیش از 40 درصد توان پرداخت خود را صرف هزینه‌های سلامت کند، با هزینه‌های کمرشکن مواجه شده و در تأمین سایر مایحتاج لازم برای یک زندگی مناسب دچار مشکلات جدی خواهد شد. برخی از تبعات حادث شدن وضع یادشده در نظام سلامت به شرخ زیر است.

- خانوارها بخصوص اقشار آسیب‌پذیر، به واسطه تأمین مالی دستیابی به خدمات درمانی با رنج و زحمت فراوان مواجه شده و در ازای تأمین این هزینه‌ها، از مخارج ضروری دیگر خود می‌کاهند. این موضوع باعث پایین آمدن شرایط رفاهی خانوار خواهد شد.

- بار مالی هزینه‌های سلامت به سبب کاهش پس‌انداز و تخصیص کم‌تر درآمد خانوار به سایر مصارف بخصوص اقلامی مانند خوراک مناسب یا تحصیل و آموزش که به مثابه انباشت سرمایه انسانی به‌ویژه برای فرزندان خانوارها تأثیر غیر قابل انکاری دارد، توان تولید خانوارها را به‌عنوان کلیدی‌ترین عامل در فرآیند تولید ملی کاهش می‌دهد. بنابراین به وضوح می‌توان تأثیر منفی نقصان عملکرد نظام مالی بخش بهداشت و درمان را در فرآیند انباشت سرمایه و از آن جا تولید و رشد و توسعه اقتصادی آتی جامعه ملاحظه کرد.

- گروهی از خانوارها به سبب ناتوانی پرداخت هزینه‌های درمان، از پی‌گیری درمان صرف نظر می‌کنند که این امر باعث کاهش سطح سلامت و بهداشت خانوارها و جامعه خواهد شد. بنابراین یکی از مؤلفه‌های اصلی سنجش عدالت در سلامت، میزان پرداخت هزینه درمان از جیب مردم است. برهمین اساس در تدوین برنامه پنجم توسعه بار دیگر بر کاهش پرداخت هزینه درمان از جیب مردم به 30درصد تأکید شده است.

 

شاخص نرخ باسوادی بزرگسالان

نرخ باسوادی بزرگسالان، بیان‌کننده درصد افراد 15 ساله و بالاتر است که می‌توانند با درک کامل، یک عبارت ساده و کوتاه را در مورد زندگی روزمره خود بخوانند و بنویسند. نرخ باسوادی بزرگسالان یکی از شاخص‌های مهمی است که سطح آموزش کشور را نشان می‌دهد.

 

شاخص نسبت خالص اولیه ثبت نام در دوره ابتدایی

نسبت متوسطه خالص ثبت‌نام در دوره ابتدایی در سال 2007 برای مردان در ایران 90/99 بوده که این میزان برای خاورمیانه 75/92 و در بعد جهانی 29/88 بوده است و موفقیت ایران در حوزه آموزش ابتدایی و به عبارتی تحت پوشش قرار دادن جمعیت واجب التعلیم را نشان می‌دهد. این آمار در بخش زنان برای ایران در سال 2007 معادل 08/99 و در سطح خاورمیانه 25/88 و در بعد جهانی 93/88 بوده است، که این موضوع باز هم نشانگر مطلوب بودن وضع آموزش کودکان در قلمرو آموزش ابتدایی است.

 

ضریب نفوذ بیمه

با در نظر گرفتن ارقام مربوط به تولید ناخالص داخلی (GDP) می‌توانیم ضریب نفوذ بیمه را به تفکیک زندگی و غیرزندگی و به تفکیک بیمه‌های بازرگانی و اجتماعی به دست آوریم. بدیهی است از جمع مربوط به حق بیمه‌های بازرگانی و اجتماعی و تقسیم آن بر تولید ناخالص داخلی به ضریب نفوذ واقعی بیمه در کل کشور خواهیم رسید.بخش اعظم فعالیت‌های بیمه‌ای در ایران خارج از حوزه بیمه‌های بازرگانی و در قالب بیمه‌های اجتماعی ارائه می‌شود و به این ترتیب ضریب نفوذ بیمه بخصوص در بخش بیمه‌های زندگی با اضافه کردن بیمه‌های اجتماعی به شدت افزایش یافته است.

به هر حال مهم این است که صرف‌نظر از اجباری یا اختیاری بودن بیمه مورد نظر و صرف‌نظر از این که حق بیمه را چه کسی (بیمه‌گذار، کارفرمایا دولت) پرداخت می‌کند، خدمات ارائه شده در حوزه وزارتخانه‌های مختلف در قالب حمایت‌های بیمه‌ای ماهیت بیمه‌ای دارد. در اکثر کشورهای دنیا خدمات مربوط به بیمه‌های بازنشستگی و درمان توسط نهادهای خصوصی و در حوزه بیمه‌های بازرگانی ارائه می‌شود و دولت‌ها بیش‌تر به حمایت‌های امدادی و توانبخشی می‌پردازند. با توجه به مطالعه انجام شده در این گزارش، با افزودن بیمه‌های اجتماعی به بیمه‌های بازرگانی، رقم ضریب نفوذ بیمه در کشور به استانداردهای جهانی نزدیک می‌شود.

 

شاخص‌های اقتصادی

ابعاد اقتصادی یکی از محورهای اساسی و زمینه‌ساز برنامه‌ها و فعالیت‌های مربوط به رفاه اجتماعی است. توجه به رفاه اقشار مختلف جامعه از طریق مطالعه توزیع درآمد، فقر، ثروت و متغیر‌های دیگر اقتصادی، از مباحث کانونی حوزه اقتصاد در دو قرن اخیر بوده است؛ زیرا یکی از اهداف مهم هر نوع سیاستگذاری اقتصادی، بهبود رفاه عمومی به ویژه افزایش رفاه اقشار کم‌تر بهره‌مند جوامع است.

عدالت و رفاه اجتماعی همواره به‌عنوان یکی از مهم‌ترین اهداف و آرمان‌های نظام‌های تصمیم‌گیری اقتصادی برشمرده می‌شود، به طوری که در بسیاری از جوامع، توان فکری و منابع مالی قابل توجهی مصروف رسیدن به این آرمان اجتماعی شده است و بسیاری از اقدام‌هایی را که در قالب کاهش آسیب‌پذیری اقتصادی انجام می‌شود منجر به افزایش رفاه در جامعه می‌شود.

 

شاخص فقر انسانی برای کشورهای در حال توسعه

این شاخص، یک شاخص ترکیبی است که محرومیت را در سه بُعد از ابعاد توسعه انسانی (زندگی طولانی و سالم، دانش، و استاندارد شایسته زندگی) اندازه‌گیری می‌کند. ایران بین 10 کشور منطقه که آمار شاخص فقر انسانی‌شان موجود بود، در سال 2009، رتبه پنجم را کسب کرده، به‌طوری که شاخص فقر انسانی کشورمان در این سال برابر 9/12 درصد بوده است. این در حالی است که ایران در سال 2007 بدون تغییر در مقدار شاخص فقر انسانی در جایگاه 30 جدول قرار گرفته بود. بالاترین درصد شاخص فقر انسانی متعلق به کشور یمن با 38 درصد و کم‌ترین درصد شاخص فقر انسانی متعلق به کشور اردن با 9/6 درصد است.

 

جمع‌بندی

رفاه اجتماعی، یکی از سه دستاورد مهم جامعه بشری در قرن بیستم است. امروزه جوامع، با این دستاورد بزرگ یعنی دولت رفاه، زندگی با کیفیت و مطلوبی را تجربه می‌کنند.در واقع مفهوم عدالت و رفاه اجتماعی در همسویی کامل هستند و جامعه‌ای که در آن رفاه وجود داشته باشد، عدالت هم در آن شکل می‌گیرد. بنابراین رفاه اجتماعی مجموعه قوانین، برنامه‌ها و خدمات سازمان یافته‌ای است که هدف آن، تأمین حداقل نیازهای اساسی آحاد کشور است.

نظام رفاه اجتماعی خصلتی پویا و متحول دارد و متناسب با تغییرات به وجود آمده در جوامع و رشد انتظارها دگرگون می‌شود. در واقع، ویژگی انعطاف‌پذیری آن و هم زیستی با شاخص‌های توسعه اقتصادی و ملاحظات سیاسی جامعه کارکرد آن را از ترمیم‌های موضعی و تصمیم‌های مقطعی خارج می‌سازد.سلامت، سواد، درآمد و اشتغال باعث افزایش بهره‌وری در نیروی کار و تولید و جذب و جلب مشارکت به‌عنوان یک ابزار در رفاه اجتماعی مدنظر است. در این‌باره سرمایه‌گذاری در بخش‌های مختلف، اصلاح نظام مالیاتی، تجدیدنظر در نظام تأمین اجتماعی، گسترش اشتغال و اجرای سیاست‌های مؤثر بر بهبود توزیع درآمد را می‌توان در افزایش رفاه اجتماعی مؤثر دانست. 

معصومه بااوش - ایمان علمداری

منبع: نشریه برنامه

ادامه مطلب
دوشنبه 1 خرداد 1391  - 11:05 PM

  امروزه که گرایش جامعه به رسانه‌های خارجی و شبکه‌های ماهواره‌ای به یکی از چالش‌های فرهنگی تبدیل شده است، سؤال‌های بسیاری در این زمینه مطرح شده است، اما مهم‌ترین سؤال این است که نقش رسانه‌ی ملی در این گرایش چیست؟

 
خبرگزاری فارس: آیا رسانه‌ی ملی، رسانه‌ی ملی است؟

 

 سایت تحلیلی برهان نوشت: با جست‌وجو در بین شبکه‌های مختلف تلویزیونی و رادیویی می‌شود متوجه شد که رسانه‌ی ملی، آن چنان که باید ملی نیست، چرا که اگر ملی بود می‌بایست حضور مردم در آن حس می‌شد و صدای مردم از آن شنیده می‌شد، مردم به شرطی رسانه‌ای را ملی می‌دانند که خود را در آیینه‌ی آن ببینند، آیا در برنامه‌های صداوسیما بطن جامعه و مردم عادی جامعه حضور دارند؟ چه برنامه‌های نمایشی، چه اخبار، مستند، موسیقی و چه برنامه‌های گفت‌وگو محور، هیچ کدام صدای مردم مسلمان ایران زمین نیستند، نه آیین‌های بومی به رسانه راه دارد، نه غذای ایرانی جایی در فرهنگ ارائه شده توسط این رسانه برای خودش پیدا کرده و نه اصلاً استراتژی خاصی برای فرهنگی که ترویج می‌شود، وجود دارد...

این روزها که گرایش جامعه به رسانه‌های خارجی و شبکه‌های ماهواره‌ای به یکی از چالش‌های حوزه‌ی فرهنگ تبدیل شده است، سؤال‌ها و چیستی‌های بسیاری در این زمینه مطرح شده است، اما مهم‌ترین سؤال این است که نقش رسانه‌ی ملی در این گرایش چیست؟ آیا با وجود رسانه‌ی ملی، گرایش بخش بزرگی از جامعه به رسانه‌های بیگانه قابل باور است؟ مگر نه این که رسانه‌ی ملی برای ملت است و متعلق به ملت و صدای ملت، پس اگر این گونه است چرا بخشی از همین ملت از آن رویگردان شده است؟

با جست‌وجو در بین شبکه‌های مختلف تلویزیونی و رادیویی می‌شود متوجه شد که رسانه‌ی ملی، آن چنان که باید ملی نیست، چرا که اگر ملی بود می‌بایست حضور مردم در آن حس می‌شد و صدای مردم از آن شنیده می‌شد، مردم به شرطی رسانه‌ای را ملی می‌دانند که خود را در آیینه‌ی آن ببینند، آیا در برنامه‌های صداوسیما بطن جامعه و مردم عادی جامعه حضور دارند؟ چه برنامه‌های نمایشی، چه اخبار، مستند، موسیقی و چه برنامه‌های گفت‌وگو محور، هیچ کدام صدای مردم مسلمان ایران زمین نیستند، نه آیین‌های بومی به رسانه راه دارد، نه غذای ایرانی جایی در فرهنگ ارائه شده توسط این رسانه برای خودش پیدا کرده و نه اصلاً استراتژی خاصی برای فرهنگی که ترویج می‌شود، وجود دارد، از سوی دیگر مردم جامعه نیازهایی دارند که برآورده شدن درست آن نیازها را در حوزه‌ی هنر و اندیشه و سرگرمی از رسانه‌ی ملی طلب می‌کنند اما وقتی این نیاز به درستی و براساس فرهنگ انقلاب و اسلام از راه رسانه‌ی خودی برآورده نشود، رسانه‌ی بیگانه به صورت کاذب و بر اساس فرهنگ منحط غرب آن را برآورده می‌کند، اگر مردم عادی نتوانند در رسانه‌ی ملی حضور پیدا کرده و حرف بزنند، در رسانه‌هایی مثل «بی.بی.سی» حاضر می‌شوند و با غربال آن‌ها به عنوان نماینده‌ی مردم معرفی می‌شوند... بومی و ملی نبودن صداوسیما در حوزه‌های مختلف قابل بررسی است هر کدام بحث مفصل و فرصت مخصوص به خود را می‌طلبد اما در این مجال چند بخش و حوزه را به صورت اجمالی بررسی می‌کنیم تا گشایشی شود برای بحث و اظهار نظر صاحبان اندیشه و اصحاب رسانه و احتمالاً تاثیر در مدیریت مدیران.

برنامه‌های دینی نیاز یا تشریفات

برنامه‌های دینی بر خلاف آنچه که شاید در نظر اول به ذهن متبادر شود، یکی از عناصر جذابیت شبکه‌های مختلف است و هم یکی از نیازهای اصلی ذهنی و فکری جامعه، منظور از برنامه‌های دینی، برنامه‌هایی است که به کل حوزه‌ی دین مربوط می‌شود نه فقط احکام و فقه، رسانه‌ی ملی روزانه مدت کمی از جدول پخش خود را صرف مباحثی از حوزه‌ی فقه می‌کند که البته لازم است ولی کافی نیست و در ایام و مناسبت‌ها به طور لجام گسیخته و بی برنامه‌ای برنامه‌های مذهبی کلیشه‌ای پخش می‌کند و در سایر اوقات برنامه‌های صداوسیمای جمهوری اسلامی چندان تفاوتی از لحاظ محتوا با برنامه‌های رسانه‌های غیر دینی ندارد، تنها نوع پوشش مجریان زن است که می‌تواند وجه تمایز این برنامه‌ها باشد و دیگر هیچ.

محتوای برنامه‌های عادی خالی از اندیشه‌ی اسلام، دینی که 98 درصد مردم کشور بدان اعتقاد دارند و دغدغه‌ی اصلی زندگی بیش‌تر این جمعیت است، این که در اول بخش‌های خبری به فرستادن سلام بر رسول اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) قناعت کنند یا چند دقیقه مانده به اذان برنامه‌های عادی تعطیل شود و بعد اذان هم نماز جماعت یکی از علما پخش شود، هویت دینی به یک رسانه نمی‌بخشد. دین می‌بایست در بطن برنامه‌ها به عنوان ایدئولوژی و گفتمان حاکم آن برنامه حضور داشته باشد نه به عنوان زینتی برای جدول پخش شبکه.

تأسف انگیزتر این که جای برنامه‌هایی که به دغدغه‌های زندگی روزمره‌ی مردم بپردازد، در بین همین اندک برنامه‌های مذهبی خالی است. برنامه‌هایی که روزانه از رسانه‌ی ملی پخش می‌شود به جز چند مورد اندک و به جز شبکه‌ی معارف رادیو، به مباحثی اولیه که قبل از احکام و امور فقهی مورد نیاز یک فرد مسلمان است، نمی‌پردازند. امروزه حتی جوان‌هایی که در خانواده‌های مذهبی بزرگ شده‌اند، علی‌رغم نیاز شدید و پرسش‌های فراوان، از علم توحید و معاد و سایر اصول دین بی‌بهره‌اند چرا که نهاد آموزش و پرورش و آموزش عمومی که همان رسانه است، به این مباحث نمی‌پردازد، البته نهاد آموزش به صورت محدود این کار را می‌کند اما برای مسأله‌ای به این وسعت، یک واحد درسی در دانشگاه و چند بخش در کتاب‌های دینی و معارف در مدارس کافی نیست. علم توحید، مادر علوم و مبنای اندیشه و زندگی هر کس است و بی شک جذاب‌ترین موضوع برای هر فرد است.

چندین و چند شبکه‌ی کلیسای خانگی و شبکه‌ی متعلق به وهابیت و انجمن حجتیه که هر روز نیز به تعدادشان افزوده می‌شود، حاصل بی‌جواب ماندن این سؤال‌ها و برآورده نشدن این نیازهاست، در این میان جذب جوانان شیعه به کلیساهای خانگی فاجعه‌ای بزرگ است، فاجعه‌ای که زیر گوش مسؤولین بی‌تفاوت به مسأله‌ی فطرت بشری در حال رخ دادن است.

انحرافی به نام انتخاب بین بد و بدتر

اندیشه‌ای که چند سالی است وارد گفتمان مسؤولین فرهنگی شده و معلوم نیست با چه پایه و اساسی همه برای توجیه فعالیت‌های خود بدان دست می‌یازند، جمله‌ی معروف «بین بد و بدتر، بد را انتخاب کردیم» است. قبول کردن و تکرار کردن این جمله و البته عمل کردن به آن، نشانه‌ی عدم درک صحیح مسؤولین از انقلاب اسلامی و اندیشه‌ی حاکم بر این انقلاب یعنی اسلام ناب محمدی است. به کار بردن این جمله توسط مسؤولین و سیاست‌گذاران رسانه‌ای مستلزم این پیش فرض است که اندیشه‌ی حق به خودی خود جذابیت ندارد و در برخی موارد اندیشه‌ی باطل جذابیت دارد و مخاطب به طرف آن گرایش بیش‌تری دارد و ما برای این که مخاطب را از رفتن به سمت باطل باز داریم، ملغمه‌ای از حق و باطل که باطل کامل نیست را انتخاب کرده و به مخاطب ارائه کردیم. مثال معروفش هم ورود موسیقی مبتذل پاپ و برخی سریال و برنامه‌های به اصطلاح عامه پسند به رسانه‌ی ملی است که مورد مخالفت علما و صاحب نظران دینی قرار می‌گیرد ولی با این اندیشه از آن دفاع می‌شود.

این تصور، تصوری جاهلانه و محصول عدم شناخت حقیقت دین و انسان است. دین و اخلاق کلاسیک که منطبق با آموزه‌های دینی است، بر اساس فطرت انسان بوده و با آن هم‌خوانی کامل دارد، اگر باطل، شهوات و لذت‌های باطل جذابیتی دارد، جذابیت اکتسابی و عرضی است در حالی که جذابیت حق، جذابیت ذاتی و غیر اکتسابی است. بدون شک تکیه بر این جذابیت ذاتی در برنامه‌سازی به مراتب جذابیت قدرتمندتری دارد و چقدر ساده لوحانه است اگر بخواهیم برای جذاب کردن حق از جذابیت باطل کمک بگیریم، از طرف دیگر وقتی حق به باطل آلوده شود، جذابیت فطری خود را از دست می‌دهد چرا که دیگر حق نیست و خلوص خود را از دست داده و از طرف دیگر چون باطل کامل هم نیست، آن جذابیت شهوانی و حیوانی را هم ندارد. بنابرین تلبیس حق به باطل نه تنها در افزایش جذابیت ناکام است بلکه آن جذابیت قبلی را هم از دست داده و بیش‌تر دافعه ایجاد می‌کند، این تصور که موسیقی مدرن غربی برای جوانان جذاب است یا این که اضافه کردن جذابیت زنانه در برنامه‌های نمایشی می‌تواند قشر جوان را جذب کند، تصوری حاکی از ناآگاهی و کج فهمی از هنر و رسانه است، تصوری که به سکه‌ی رایج رسانه‌ی ملی تبدیل شده و سریال‌ها و برنامه‌هایی که به ترویج روابط دختر و پسر و اباحه‌گری، پوچی و مصرف‌گرایی می‌پردازند هر روز بیش‌تر از دیروز تولید و پخش می‌شود. برنامه‌هایی که نه از لحاظ میزان جذابیت شهوانی قابل مقایسه با تولیدات شبکه‌های غربی هستند و نه از لحاظ تکنیکی.

اگر از همان سال‌های نخستین پیروزی انقلاب با یک برنامه‌ریزی درست و استفاده از نخبگان و صاحب نظران و هنرمندان مسلمان، برنامه‌سازی و سیاست‌گذاری رسانه‌ی ملی بر اساس فرهنگ ناب اسلام و بدون کم‌ترین التقاطی فعالیت می‌کرد، هم نسل جدید با چنین رسانه‌ای انس می‌گرفت و هم آن بیداری فطری که در جامعه توسط انقلاب و اندیشه‌های حضرت امام خمینی ایجاد شده بود، مشمول گذر زمان نمی‌شد. بدون شک اسلام ناب با همه‌ی جزییاتش جذابیتی دارد فراتر از جلوه‌گری‌ها و خود فروشی‌های رسانه‌ای غرب، جذابیتی که می‌تواند یهودی زاده‌ای را از آن سوی دنیا به ایران بکشاند، اگر می‌شود صدای صمیمی «صادق آهنگران» نسلی را که گوششان از صدای خواننده‌های جاز و راک قبل از انقلاب انباشته شده بود به جبهه‌ها بکشاند، پس می‌شد با موسیقی بومی ایرانی - اسلامی که سرشار از پرستش، توحید و مدح ائمه‌ی اطهار است، این بیداری فطری را نگه داشت و نه تنها جامعه‌ی ایران بلکه تمام دنیا را در سیطره‌ی ارزش‌های اخلاقی درآورد.

مسؤولین و سیاست‌گذاران صداوسیما بدترین برداشت و استفاده را از نظریه‌های فقها درباره‌ی اسلام کردند و آن این بود که علما در جواب استفتا به بیان حلال و حرام اکتفا می‌کنند، وقتی از آن‌ها سؤال می‌شود که موسیقی پاپ حرام است یا نه، به هیچ وجه به حرام بودنش فتوا نمی‌دهند، حرام بودن یک چیز است و سازگاری با ارزش‌های اسلامی، چیزی دیگر، فرق مکروه و حرام همین است. حرام ناظر به آخرت است و مکروه ناظر به دنیا، موسیقی‌ای که در لحظه ممکن است حرام نباشد در طولانی مدت ممکن است جامعه را به سوی ارزش‌های غیر الهی بکشاند و آسیب‌های روانی به جامعه بزند. سیاست‌گذاران رسانه‌ی ملی نیز به همین ظاهر حلال بودن اکتفا کرده و در سال‌های اخیر بدون توجه به عواقب فرهنگی محصولات رسانه‌های غربی را چه در موسیقی و چه فیلم و ... به وفور به خورد افکار جامعه‌ی ایرانی می‌دهند، حال نسلی که با ذائقه‌ی غربی پرورش یابد وقتی عصر ماهواره فرا رسید دیگر بین رسانه‌ی ملی و شبکه‌های ماهواره‌ای از لحاظ ارزش گذاری ذهنی تفاوتی قائل نخواهد بود.(*)

*حسین امیری؛ پژوهشگر

ادامه مطلب
دوشنبه 1 خرداد 1391  - 11:04 PM

 آنچه که در قرن اخیر اتفاق افتاد یعنی جنگ جهانی اول؛ جنگ جهانی دوم؛ کودتای بیرحمانه علیه ایران و سرکوب نهضتهای بیداری اسلامی در کشورها همه و همه اینها یا در اثر بی عقلی است یا در اثر بی عدلی است.

 
خبرگزاری فارس: وابسته بودن هویت انسان به سه عنصرجهان دانی، جهان داری و جهان آرایی

 

اگر مردم عصری عاقل بودند، مرز اندیشه‌های آنها بجاست و اگر مردم یک عصری عادل بودند، مرز انگیزه آنها بجاست. بشر را این دو بال اداره می‌کند، یکی اندیشه صائب و رسا و دیگر انگیزه صالح و پاک بشر. اندیشمند با انگیزه، نه بیراهه می‌رود، نه راه کسی را می‌بندد. آنچه که در قرن اخیر اتفاق افتاد یعنی جنگ جهانی اول جنگ جهانی دوم کودتای بیرحمانه علیه ایران و سرکوب نهضتهای بیداری اسلامی در کشورها همه و همه اینها، یا در اثر بی عقلی است ،یا در اثر بی عدلی است. اکنون که طلیعه سخن روشن شد به آن عنصر اصلی بحث بپردازیم.

ما از آن جهت که انسانیم، چه در شرق این عالم زندگی کنیم و چه در غرب عالم به سر ببریم، چه در خاور دور و میانه یا باختر دور و میانه زندگی بکنیم، هویت ما به سه عنصر وابسته است. عنصر اول جهان دانی، جهانی دانی یعنی جهان دانی. عنصر دوم جهان داری، جهان داری یعنی جهان داری، عنصر سوم جهان آرایی، جهان آرایی یعنی جهان آرایی. این سه عنصر هویت ما را می‌سازد، یعنی ما باید بفهمیم در جهان چه می‌گذرد و جای ما در جهان هستی چیست و مبادا جهان را در نظام سپهری خلاصه کنیم.

جهانی که انبیا معرفی کرده‌اند، اگر میلیاردها و میلیاردها کهکشانها داشته باشیم، در برابر ملکوت عالم همانند یک حلقه در بیابان وسیع است. اینکه شما می‌بینید یک بشر اندیشمند درباره دو نبش گذشته و آینده اظهار نظر می‌کند، درباره اعصار و قرون و گذشته فتوا می‌دهد، درباره اعصار و قرون آینده فتوا می‌دهد، برای آن است که انسان روحی دارد که روی زمان و زمین پا می‌گذارد  و انسان از هر موجودی برتر است  و اگر خود را به آسمانها هم بفروشد، مانند آن است که گرانترین برلیان را به زباله سطل بفروشد. انسان گوهر ازلی و ابدی است.  نموداری از این انسانیت را در انبیا می‌بینیم. در جمع ما مسیحیان محترم حضور دارند، کلیمیان محترم حضور دارند، عیسی و موسی دو نمونه از این ملکوتیان‌اند. عزیزان و محترمانی که بودایی فکر می‌کنند، عنایت کنند گلایه‌ای که ابوریحان بیرونی از مردم هند دارد، توجه کنند.

ابوریحان بیرونی از بزرگان تفکر اسلامی است. مانند مرحوم ابن سینا که اینها جزء ستاره‌های قدر اول آسمان علم ایران اسلامی‌اند و کمتر دانشمندی آثار ابوریحان را ندیده باشد. جناب ابوریحان یک گلایه‌ای از بزرگان هند دارد و آن گلایه را هم اکنون ما از دانشمندان هند داریم. حرف و گلایه ابوریحان این است، خاورمیانه را الحاد پر کرده بود، بعد از الحاد شرک و وصنیت و بت پرستی پر کرده بود. ابراهیم خلیل(علیه السلام) آن مرد ملکوتی که به تعبیر قرآن کریم از ملکوت طرفی بسته بود و خدا در قرآن درباره ابراهیم چنین فرمود: ﴿وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾[1]

ما باطن عالم را نشان ابراهیم دادیم. ابراهیم که سر سلسله انبیای ابراهیمی است به بت پرستان فرمود: شمس و قمر توان تدبیر عالم را ندارند، روزی فرا می‌رسد که این کرات در هم کوبیده می‌شوند، خدا آن نیست که به نام شمس و قمر باشد، خدا آن است که شمس و قمر آفرید و اگر شنیده‌اید که مولای رومی در این زمینه گفت:

 ای یار قمر بهتر یا آنکه قمر آرد                                         ای دوست شکر بهتر یا آنکه شکر سازد

از حرف ابراهیم گرفته است. این ابراهیم خلیل(علیه السلام) با براهین و ادله توحید را ثابت کرد، گرچه اوحدی از مردم دانشمند پذیرفته‌اند، ولی توده مردم نپذیرفتند. دست به تبر کرد، بتها را ریز ریز کرد، اثر نکرد. طاغوت آن عصر ابراهیم را به آتش سوزی تهدید کرد، دستور داد ﴿حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَکُمْ﴾ امواج آتش مشتعل شد، خلیل خدا بدون ترس وارد امواج آتش شد، همان خدای آتش آفرین. این آتش دان را گلستان کرد. همگان دیدند و فهمیدند و بساط الحاد و شرک تقریباً رخت بربست .

حرف ابوریحان بیرونی این است که این خاور میانه‌ای که با آتش سوزی خلیل خدا تطهیر شد، انبیای بعدی حفظ کردند، شاگردان انبیا حفظ کردند، در محدوده یونان سقراط تا مرز شهادت رفت، و همین فکر را حفظ کرد. سقراط با شهادت خودش افلاطون را تربیت کرد، افلاطونی که شاگرد شهید بود، ارسطو را تربیت کرد. فکر توحیدی را در آن منطقه حفظ کردند. گلایه جناب ابوریحان بیرونی از اینجا شروع می‌شود که چرا دانشمندان هند عالمان هند توحید را ترویج نکردند، تا جریان بودا و برهمن پیش نیاید، مگر بشر در برابر غیر خدا خضوع می‌کند. 

خلاصه فکر توحیدی در بخش جهان دانی این شد، که جهان را یک ذات به نام حقیقت حق آفرید، و هم او باید در جهان حکومت بکند، و تنها دین معقول مقبول دین اوست. این عصاره‌ای در عنصر اول یعنی جهان دانی. همین خدا ما را خلیفه خود قرار داد تا جهان دار باشیم، یعنی زمین و عمق زمین را بشناسیم، آسمان و اوج آسمان را شناسایی کنیم، نیازهای بشر را از آسمان و زمین فراهم کنیم، نه بیراهه برویم نه راه کسی را ببندیم، این به نام جهان داری است. در قرآن کریم راجع به جهان داری چنین فرمود، فرمود خدا مستعمر است. واژه استعمار در فرهنگ قرآن از مقدسترین واژه‌هاست .

ببینید استعمار بشری چه کرده، این واژه هم اکنون از منحوس‌ترین، پست‌ترین، ذلت بارترین کلمه است. چرا استعمار قرآنی در اوج قرار دارد و استعمار بشری در قعر چاه ذلت. با تفصیل این دو بخش راز فراز او، و رمز فرود این، به تعبیر شیخ عطار روشن می‌شود. استعمار قرآنی عبارت از این است فرمود: ﴿هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ اْلأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فیها﴾ یعنی خدا شما را از زمین برخاست و استعمارتان کرد. این حرف «الف» و سین و تای نقطه‌دار در فرهنگ عرب طلب شدید را می‌رساند، یعنی خدای سبحان زمین و همه اعماق زمین و معادن زمین را برای شما آفرید. منظومه شمسی ثابت و سیار، همه را برای شما آفرید. هوش تسخیر کننده به شما داد. امکان رسیدن به این مقصد و مقصود را به شما داد. فرمود: از برکات زمین استفاده کنید .

از برکات منظومه‌های آسمانی بهره بگیرید، آزادانه زندگی کنید، برده کسی نباشید، و کسی را برده نکنید، این معنای استعمار قرآنی است. و این کلمه و این استعمار و این واژه بسیار مقدس است، زیرا خدای سبحان همه نعمتها را رایگان به ما داد، هوش و درایت را رایگان به ما داد، اجازه بهره‌برداری را به ما داد، تا در کمال آقایی زندگی کنیم. اما همین کلمه وقتی به دست زورمداران رسید مسخ شد .

معنای استعمار طغیانگران این است، وقتی بر کشوری مسلط شدند و تاختند به مردم آن منطقه می‌گویند زمین مال، شما معادن مال شما، فکر و عمل مال شما، برای ما کار کنید، و بنده ما باشید .ظلمی از این بدتر؛ فرض دارد این همان استعمار بشری است که کشورهای قدرتمند نسبت به کشورهای ضعیف اعمال می‌کنند. این عصاره عنصر دوم، یعنی جهان داری.

اما عنصر سوم که جهان آرایی باشد، انسان گذشته از کارهای محکم به کارهای منبت کاری، مینیاتوری و ظرافت هم نیازمند است. از این عنصر سوم به جهان آرایی یاد می‌شود، یعنی داشتن محیط پاک، هوای سالم، راه باز امنیت و امانت، طراوت و تازگی، فروغ و جمال و جلال، اینها جزء جهان آرایی دینی است، که امیدواریم خاورمیانه بیدار به دست همه مسلمانها مخصوصاً شما اندیشمندان، هویت اصلی خود را باز یابد. این سه برگی که در هویت و شناسنامه انسانیت انسان است، خوب مطالعه کند و عمل کند.

منبع: بنیاد بین المللی علوم وحیانی اسرا

ادامه مطلب
دوشنبه 1 خرداد 1391  - 11:02 PM

 درباره اعتمادسازی هم باید گفت از خصایص مردم ایران در کنار باصفا و مهربان و میهمان پذیر و ... بودن این است که از بازیچه قرار گرفتن و کسانی که آنها را بازی و فریب می دهد بسیار متنفرند و بسیار سخت از آنها می گذرند.

 
خبرگزاری فارس: شأن ملت ایران و اعتمادسازی

 

 

اشاره

حدود یک دهه (یک دهه پرماجرا) از کش و قوس های هسته ای ایران با غرب گذشته و این موضوع به یکی از پردامنه ترین موضوعات معاصر محیط بین المللی تبدیل شده است و بسیاری از کسانی که این قضیه را از ابتدا دنبال می کردند، از خود سوال می کنند، واقعیت مسئله چیست؟ و غرب و ایران هر یک به دنبال چه هستند؟ پاسخ به این پرسش از نوع موضوعات سهل و ممتنع است.

اگر غربی ها صادقانه و بدون غرض ورزی و براساس ضوابط و قوانین بین المللی این بحث، با موضوع برخورد می کردند، قضیه در مرحله سهل آن فرجام می یافت و چون اینگونه عمل نکردند، موضوع لاجرم به مرحله ممتنع سوق پیدا کرد و با اینکه در طی این ده سال در مقاطعی نشانه هایی از پیشرفت مشاهده شد، به دلایلی خیلی زود به یکباره همه چیز به نقطه اول بازگشته است.

شاید آخرین نشست برگزارشده در ماه گذشته که به نشست «استانبول2» معروف شده، بدون در نظر گرفتن ادامه آن در هفت، هشت روز آینده در بغداد، در این مسیر طولانی و بدون دستاورد خاص یک استثنا باشد که در وضعیت ویژه منطقه و جهان، همه مشتاقانه و نگران منتظرند تا با فرا رسیدن سوم خرداد و برگزاری نشست بغداد ببینند که این مرحله استثنایی با یک پایان استثنایی یک نقطه عطف استثنایی در این راستا محسوب می شود یا خیر.

در آستانه برگزاری نشست بغداد، بررسی رخدادهای مرتبط با این نشست، پس از برگزاری نشست استانبول2 و نیز تحلیل نکات اصلی که در فرایند مذاکرات موثرند وظیفه خطیر کارشناسان و خبرگان است تا با عرضه یافته های شان، جامعه را آگاه سازند و دایره مسائل گروه مذاکره کننده خودی را توسعه دهند و طرف های غربی را با واقعیات داخلی در رابطه با بحث هسته ای آشنا کنند تا آنها در مذاکرات، درخواست بی جا و کاملاً بیگانه با فضای حاکم بر جامعه ایران را نداشته باشند.

 

الف- نگاهی به نشست استانبول2

نشست استانبول2 حدود 15 ماه پس از آخرین نشست ایران با اعضای گروه 1+5 برگزار شد. چرایی این وقفه طولانی بسیار مهم است که ضرورتاً از پرداختن به پاسخ آن صرف نظر می شود. در این دوره 15 ماهه دو طرف بیکار ننشستند. غربی ها که به شدت درگیر بحران های داخلی بودند هر وقت فرصت می یافتند موضوع را دنبال می کردند و حاصل تلاش آنها گسترده کردن تحریم ها بود. طرف ایرانی هم سخت و پرتلاش، فعالیت های هسته ای صلح آمیزش را ارتقا و توسعه داد.

در پایان این 15 ماه و آغاز گفت وگوی استانبول2 مشخص شد دستاورد ایران بسیار باارزش تر بود به ویژه اینکه، در اواخر سال گذشته، با نصب صفحه های سوخت رآکتور تهران و بهره برداری عملی از اورانیوم 20 درصد غنی شده در داخل کشور، طرف عربی به خود آمد و متوجه شد ایران به چه امتیاز ارزشمندی دست یافته است. تأثیر این دستاورد گراسنگ علمی عملی در مواضع طرف غربی در گفت وگوهای استانبول2 کاملاً مشهود بود. در پایان این گفت وگوها که با وجود ملایم تر شدن لحن طرف غربی همچنان سخت و طاقت فرسا و در مواردی هم دارای چالش و تنش بود، اعضای حاضر در نشست و نیز صاحب نظرانی که از محتوای کلی مذاکرات آگاه شدند، از نشست، اظهار رضایت کردند و آن را در حد و نوع خود موفقیت آمیز دانستند. حاصل اصلی این نشست به رسمیت شناخته شدن حق هسته ای ایران و مبنا قرارگرفتن معاهده ان پی تی برای ادامه مذاکرات بود.

در همان زمان با وجود برخی حواشی تند و آزاردهنده در روند مذاکرات، طرفین چندان نخواستند با آشکار و برجسته کردن آن، از اهمیت اصلی دو توافق کلیدی کاسته شود، اما این حواشی نشان می داد که در مذاکرات بغداد از حاشیه به متن می آیند و روند مذاکراتی را که الزاماً باید بیشتر به جزئیات بپردازد، درگیر چالش و تنگنای بیشتر می کنند.

 

ب- انتظار از نشست بغداد

میزان موفقیت نشست بغداد، بستگی دارد به اینکه از این نشست چه انتظاری درباره موضوعی وجود دارد که در هر مرحله ای بر پیچیدگی آن افزوده شده و گره های آن محکم تر شده است. اگر انتظار از این نشست حل و فصل همه مسائل هسته ای بین ایران و غرب باشد از حالا باید این نشست را شکست خورده دانست، اما چنانچه با لحاظ همه واقعیت ها، درصدی از توافقات معقول که با این فرایند طولانی و مراحل طی شده و وضعیت موجود همخوانی و تناسب دارد، مدنظر قرار گیرد، یک عامل از عوامل چندگانه موفقیت نشست فراهم آمده است.

برای تعیین حدود و ثغور آن انتظار معقول نیز لزوماً باید طرفین به داشته های خود و طرف مقابل توجه کنند، زیرا اگر هر یک تنها داشته های خودش را ببیند و ملاک قرار دهد، صرفاً بر اساس نیمی از واقعیت تقاضایش را در نظر می گیرد و چون از نیم دیگر واقعیت که در نزد طرف مقابل است و به حساب آوردن آن در شکل گیری تقاضا تأثیر دارد و تنظیم کننده است غافل است، خواسته هایی فراتر از وزن، اعتبار و موقعیتش مطرح می کند، مذاکره به شکست کشیده می شود، کمااینکه طرف غربی در مذاکرات ده سال گذشته متوهمانه و از سرنخوت اینگونه برخورد کرد و به نتیجه نرسید. در این میان، اساسی ترین عامل برای باقی ماندن طرفین در مدار گفت وگوهای منجر به توافق، حفظ لحن و ادبیات طرف غربی در مذاکرات استانبول و نشست بغداد است.

 

ج- داشته ها

بازشناسی داشته های طرف غربی و ایران به سوق دادن بحث در مسیر واقعیت ها و ارزیابی درست از موضوع و متناسب و متعادل کردن خواسته ها از طرف مقابل کمک می کند. داشته اصلی غرب در این عرصه، تحریم و تهدید است. بازی متکی به زور و غرور غرب که به زعم آنها می توانست خیلی زود غائله هسته ای را پایان دهد، تبدیل به یک خودفریبی برای آنها شد و در نتیجه، قواعد بازی را رعایت نکردند و با حذف کارت های شان و چنگ زدن به دو ابزار تحریم و تهدید، خودشان را محدود و محصور کردند که در فرازهای بعد بیشتر به آن پرداخته می شود.

طرف ایرانی برخلاف طرف غربی که با یک اشتباه راهبردی سرمایه های بازی اش در زمانی کوتاه مستهلک شد و برخلاف ظاهرش که نشان از شدت و گسترش دارد، سیر نزولی پیدا کرد، ضمن حفظ سرمایه های اصلی اش مانند حمایت ملی، ایستادگی تحسین برانگیز، میزان آگاهی از ارزش این علم و ... روز به روز به این سرمایه افزود و با عبور موفقیت آمیز از مراحل مختلف، سانتریفیوژهای فعالش را با ارتقا به سطوح پیشرفته تر به هزاران رساند، سایت «فردو» را راه اندازی کرد،

پس از غنی سازی 5/3 و 5 درصد به غنی سازی 20 درصد روی آورد و 100 کیلو از آن را تولید و ذخیره کرد و صفحات سوخت را با موفقیت در رآکتور تهران قرار داد، دانشمندان هسته ای بسیاری را آموزش داد و به کار گرفت و بدین وسیله دانش هسته ای را از زندان خست و انحصار خارج و ترویج کرد و در دسترس قرار داد و در حال حاضر هم با توان مضاعف و شتاب زیاد در این مسیر گام برمی دارد. حقیقتاً برای یک مذاکره معقول که می توان برای آن شقوق مختلفی تصور کرد، داشته غرب به هیچ وجه با داشته ایران برابری نمی کند، این نابرابری داشته ها خارج از اراده طرفین به محض احراز وجود که وجودشان به عینه احراز شده، خودشان را بر فضای مذاکرات و تصمیم گیری تحمیل می کنند، همانگونه که تاکنون نیز چنین بوده و شاید این بار بیشتر.

 

د- آمریکا طرف اصلی

ظاهر امر این است که طرف ایران در مذاکرات هسته ای، اعضای گروه 1+5 هستند. در بیشتر اوقات در رسانه ها هم همین طور وانمود می شود، اما آشنایان به مسائل سیاسی و امور بین الملل می دانند که طرف اصلی ایران در مذاکرات هسته ای، آمریکا است که در زمان حاضر اوباما رئیس جمهور آمریکا مدیریت آن را برعهده دارد. چند روزی است که اوباما تبلیغات انتخاباتی اش را برای برگزاری انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در نیمه آبان ماه سال جاری آغاز کرده است.

اوباما به خوبی از میزان تأثیر مسائل هسته ای ایران بر انتخابات آمریکا آگاه است و می داند در این مقوله مهم، قابلیت و ظرفیت آن را دارد که میزان تأثیرگذاری اش بر انتخابات پیش رو چند برابر شود. افزون بر موارد پیش گفته، این را هم می داند که نشست بغداد در سه خرداد، یعنی پنج ماه پیش از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا فرصت بی بدیلی است که اوباما با استفاده از آن می تواند به بردی بسیار فراتر از پیروزی در انتخابات، دست یابد. با به میان آمدن نام اوباما، بحث توجه صحیح به «داشته ها»، طرف اصلی خودش را یافت.

با اینکه اوباما از ابتدای ورود به کاخ سفید بر سیاست «تشدید تحریم ها» که گاهی با در آمیختن با واژه و لحن تهدید، انگیزه ایرانیان را برای حمایت از فعالیت های صلح آمیز هسته ای کشورشان بیشتر می کرد، تأکید و تکیه داشت و در چند مرحله نیز آن را تشدید کرد و توسعه داد، حالا باید با خودش - خودی که با چشیدن طعم تکیه زدن بر کرسی ریاست جمهوری در کاخ سفید، مشتاقانه چشم به تکرار این تکیه زدن دوخته و روح و جسمش در تمنای آن غرق است- صادقانه به این مهم بیندیشد که آیا واقعاً این «تحریم و تهدید» توان آن را دارد که ملت ایران را از پای بیندازد و تسلیم کند یا خیر.

برای بیشتر روشن شدن بحث باید موضوع عمیق تر بررسی شود. برای آسوده شدن خیال اوباما اذعان می شود که تحریم برای ایران مشکل ساز بوده و است. حال آنکه، تحریم ایران برای ملت بزرگ این کشور اتفاق نویی نیست و به سال ها پیش بازمی گردد و مردم مقاوم ایران به تدریج در طول سال های متمادی خودشان را با وضعیت تحریم هماهنگ و مطابق کرده اند و زندگی در تحریم برای آنها خو و عادت شده و صفت سازگاری آنها را تقویت کرده و افزایش داده است و با تکیه بر هوش و استعداد ذاتی اش، هیچ گاه در معامله های دوسویه فقط سوی هزینه را برنگزیده و به منفعت و تأمین هزینه هم اندیشیده از این رو با پرداخت هزینه تحریم که آن را با قناعت، شرافت و صبوری تأمین کرد، راه جبران تحریم ها را پیدا و در حرکتی زیرکانه آن را به فرصت تبدیل کرد.

ظاهر برنامه های کشور هم مانند شعار ملی سال تولید ملی، انتقال آب دریای خزر به بیابان های مرکزی ایران، زیرکشت بردن دو میلیون هکتار زمین در سال جدید و ده ها برنامه از این نوع، هم نشان می دهد که نظام در پی آن است تا با تنظیم برنامه های مقابله با تحریم ها و پیوند آن با اراده پولادین مردم که مصمم هستند با پیش آمدن هر وضعیتی از حق هسته ای شان دفاع کنند، اندکی از مواضع هسته ای اش عقب نشینی نکند. بحث تهدید نظامی هم در این وضعیتی که غرب به آن دچار شده و به نظر می رسد هر آن ممکن است دریای توفان زده اقتصاد، کشتی سرگشته غرب را ببلعد و در کام خود فرو برد، واژه بی مسمایی شده که هر از گاهی به همراه واژه تحریم تکرار شود تا از ملالت و دل زدگی آن جلوگیری کند.

اوباما برای تصمیم گیری درست باید به بررسی این موضوع بپردازد که حل موضوع هسته ای به گونه ای که حقوق هسته ای ایران تنظیم شود و یکی از مهم ترین موضوعات چالش برانگیز میان ایران آمریکا و غرب سامان پیدا کند، آنچنان بر میزان آرای انتخاباتی وی اضافه می شود که دوباره میهمان ویژه کاخ سفید می شود یا ورودی دوباره به کاخ سفید با سنگ اندازی در روند مذاکرات و طرح و ادعاهای غیرمنطقی و غیرمعقول که آرای سران صهیونیسم و یهودیان آمریکا را به دنبال دارد، امکان پذیر می شد. برخی با ملاک قرار دادن خط سیر تاریخ سیاسی آمریکا بخش دوم را می پذیرند، اما آنها توجه ندارند که جباریت تاریخ هم مشروط است و به نظر می رسد تاریخ امروز آمریکا آماده تغییر جهت است تا اوباما چگونه بیندیشد و به چه اعتقاد داشته باشد.

 

ه- مواضع تأمین کننده مصالح ایران

چند روزی است که برخی از مقامات غربی درباره نشست بغداد می گویند ایران باید نظر مشخصش را بیاورد تا درباره آن صحبت شود. این زاویه برای ورود به مباحث نشست بغداد کاملاً غلط است. دکتر جلیلی در نشست استانبول2 دو عبارت مهم گفت که طرف غربی برای طرح دیدگاه هایش باید این دو عبارت را مدنظر دائمی قرار دهد: 1- طرف مذاکره کننده شأن ملت ایران را رعایت کند. 2- طرف مذاکره کننده اعتمادسازی کند. در توضیح این دو نکته لازم نیست با پرداختن به جایگاه تاریخی ایران و روند انقلاب اسلامی، بحث را به درازا کشاند، ذکر همین نکته به نظر کافی است که سال ها است، فعالیت هسته ای ایران بخشی از هویت ملی مردم این سرزمین است، مفهوم این عبارت این است که محدودیت پذیر و معامله پذیر نیست و بازهم رفتار سوء غرب مسبب این امر بوده است.

درباره اعتمادسازی هم باید گفت از خصایص مردم ایران در کنار باصفا و مهربان و میهمان پذیر و ... بودن این است که از بازیچه قرار گرفتن و کسانی که آنها را بازی و فریب می دهد بسیار متنفرند و بسیار سخت از آنها می گذرند. رفتار غرب در مسائل بسیاری، به ویژه در موضوع هسته ای با ایران مزورانه بوده و ملت ایران به هیچ وجه به آنها اعتماد ندارند. آخرین مورد آن بحث مطرح شده در گروه 15 بود که قرار شد با واسطه گری ترکیه و برزیل مبادله سوخت انجام شود، آمریکایی ها ابتدا آن را پذیرفتند و بعد زیر آن زدند. گفت وگویی که بر مبنای بی اعتمادی شکل بگیرد به نتیجه نمی رسد.

بیانیه اخیر اتحادیه اروپا در آژانس بین المللی انرژی اتمی که با تحریک، فشار و خواست صهیونیست ها انجام شد، نمونه و عامل جدیدی برای این بی اعتمادی است و به نظر می رسد صهیونیست ها قصد دارند با دست اروپایی ها، طرف ایرانی و خودشان را برای مذاکره برگرد جنازه نشست بغداد گرد آورند. در هر صورت، طرف غربی باید در فرصت باقی مانده به دو موضوع فوق بپردازد و خواسته ها و مواضعش را با آن دو تنظیم کند. به نظر می رسد خانم اشتون باید با دست بسیار پر و اختیار تام به بغداد برود و اوباما هم حتماً باید به وی کمک کند تا تلاش های پرهزینه انجام گرفته به نقطه صفر باز نگردد.

جواد رضایى

منبع: صبح صادق

ادامه مطلب
دوشنبه 1 خرداد 1391  - 11:01 PM

 فراماسونری با توجه به همان نهانْ‌روشی، اساساً هیچ وقت با تابلو و پلاکارد وارد نمی‌شود. به طور مخفی می آید، نفوذ می‌کند، وقتی سیطره‌اش به اندازه کافی شد، آن موقع شاید عین کشورهای اروپایی اعلان موجودیت بکند.

 
خبرگزاری فارس: نشانه های کابالیسم در لباس و مدهای رایج

 

 

اشاره

جریان فراماسونری از مهم‌ترین جریانات سرنوشت‌ساز و تأثیرگذار در تاریخ معاصر ایران است. در فراز حاضر آقای دکتر موسی فقیه حقانی از کارشناسان تاریخ معاصر در سخنانی به بررسی ماهیت، تاریخچه شکل‌گیری و ریشه‌های فراماسونری و نمادهای آن در جهان و ایران پرداخته و تلاش نموده‌اند ارتباط این جریان را با شیطان‌پرستی و سایر جریانات انحرافی آشکار نمایند. تبیین اصول فراماسونری و بررسی، از دیگر موضوعاتی است که مورد توجه ایشان قرار گرفته است.

در خصوص فراماسونری، یک بحث، تاریخچه فراماسونری است. اگر ما بخواهیم در تاریخچه خیلی عمیق بشویم، وقت زیادی را می‌طلبد، به ویژه با توجه به این‌که یک بخش، تاریخ این تشکیلات و تشکیل آن در جهان است و بخشی از آن مربوط به ایران است. حوزه ایران خیلی مهم است.

فراماسونری یک تشکیلات نهانْ‌روش و نخبه‌گراست. از اصول فرامانسونری یا دستورهایی که در فراماسونری حاکم است، سرّ نگه داشتن و حفظ اسرار است. فراماسونری نهانْ‌روش است. کاملاً مخفی عمل می‌کند و اسرار خودش را به هیچ وجه ذکر یا افشا نمی‌کند. «استیفن نایتی» به جرم نوشتن کتاب دربارة فراماسونری و افشای اسرار، در یک تصادف مشکوک کشته شد و فراماسونرها از او انتقام گرفتند. در تاریخ مشروطه، مشروطه‌خواهان غرب‌گرا، عمدتاً فراماسونر بودند. غیر از مرحوم «آشیخ فضل‌الله نوری» که ارتباطی با این تشکیلات نداشت، دو سه نفر دیگری که اعدام شدند، آن فراماسونرهایی بودند که به نحوی اسرار را افشا کرده بودند.

فراماسونری تشکیلاتی است که توسط الیگارشی یهود ساخته شد؛ با این هدف که سلطه یهود را بر جهان اعمال کند. بعضی‌ها فکر می‌کنند فراماسونری یک جریان صرفاً سیاسی یا یک جریان جاسوسی است. «محمود هومن» یک فیلسوف است و شاید خیلی از کسانی که فلسفه خوانده‌اند، حداقل در دوره پهلوی، شاگرد دکتر هومن بودند. من با بعضی از آنها صحبت کردم، گفتند ما اصلاً فکر نمی‌کردیم هومن فراماسون باشد. تصورشان هم از فراماسونری این بود که یعنی جاسوسی. نهایتاً در همین حد شناخت از فراماسونری محدود می‌شود. علاوه بر این‌که فراماسونری یک جریان جاسوسی است و شکی در آن نیست.

حتّی طلایه‌دار قشون و لشگر نظامی هم هست. یک تشکیلات فرهنگی هم هست و اتفاقاً تمرکزش روی نخبگان و جذب نخبگان است. مثلاً این‌که تقی‌زاده را انتخاب می‌کنند، عبد‌الحسین زرین‌کوب را انتخاب می‌کنند، از این افراد چیزی فراتر از جاسوسی توقع می‌رود. جاسوسی را که خیلی‌ها می‌توانند انجام دهند، اما این‌که مثلاً یک استاد تاریخ مانند زریاب خویی، زرین‌کوب و امثال این‌ها وارد تشکیلات می‌شوند یا یک فیلسوف نظیر محمود هومن وارد تشکیلات فراماسونری می‌شود، یک توقعی دیگر انتظار است که این همان کارکرد فرهنگی فراماسونری است و نباید از آن غفلت کنیم.

بعضی از همین آقایان به ظاهر فیلسوف و مورّخ، جاسوسی هم می‌کنند. نمونه‌اش تقی‌زاده است. تقی‌زاده کسی است که در حوزه تاریخ قلم می‌زد، البته در زمینه باستان‌گرایی که بعد از مشروطه در کشور رواج پیدا کرد. تقی‌زاده با تشکیلات جاسوسی ارتباط داشت و به عنوان یکی از شخصیت‌های پیچیده می‌توانیم از آن نام ببریم یا میرزا ملکم‌خان مؤسس فراموش‌خانه در ایران است و او نیز کارکرد جاسوسی در ایران را دارد و هم مروّج تفکر جدید و غربی در ایران است. حتی می‌توان گفت یکی از ریشه‌های بحث مدرنیته و تفکر مدرن و قانون‌گرایی در ایران، میرزا ملکم‌خان است.

فراماسونری از لحاظ لغوی هم از دو واژه فری و ماسونری تشکیل شده است؛ فری به معنای آزاد و ماسونری هم به معنای بنایی است. ممکن است تصور شود این‌ها خود را ادامه تشکیلات صنف بنایان می‌دانند، در حالی که اصلاً این طور نیست. این‌ تشکیلات برخاسته از سه چهار تشکل اسرارآمیز شیطانی در قرون وسطی است که توضیح خواهم داد. البته خود آن‌ها ریشه باستانی دارند، ولی ربطی به بنایی ندارد؛ بلکه با یک منظور خاصی فراماسونرها خود را به صنف بنایان می‌چسبانند.

دلیل آن‌ها، هم از جهت سمبلیک دلیل است و هم از جهت تشکیلاتی. از جهت تشکیلاتی می‌خواهند به مردم بگویند ما یک تشکیلات بی‌آزار با سابقه گسترده هستیم که وظیفه‌ ما تربیت انسان است. تعریف فراماسونری که من نهایتاً به آن رسیدم و به آن اشاره هم کردم، این است: فراماسونری جمعیتی نهانْ‌روش و نخبه‌گراست که به وسیله الیگارشی یهود در 1717 در انگلستان تأسیس شد و ادعای آن این است که یک طریقت فلسفی برای تربیت انسان است.

برخی معتقدند فراماسونری دین نیست، ولی دین است. دین نیست به معنای این‌که ریشه وحیانی ندارد و دین است به معنای این‌که می‌خواهد انسان را با اصول فلسفی تربیت بکند، البته اخلاق را هم مطرح می‌کند. به ادعای فراماسونرها، حضرت آدم اولین فراماسون است. می‌گویند حضرت سلیمان به جهت ساختن معبد، فراماسون بود. روایت‌های مختلفی اظهار می‌کنند که هیچ کدام سندیت ندارد.

حتی فراماسون‌های منصف و اهل تحقیق هم خیلی روی این روایت‌ها متوقف نمی‌شوند. سپس قرون وسطی را مطرح می‌کنند و می‌گویند در قرون وسطی، توجه به ساختن بناهای بزرگ نظیر کلیساها و قصرهای بزرگ رواج پیدا کرد، کار بنایی گرفت و برخلاف همه صنوف که باید بیگاری می‌دادند، بناها از بیگاری معاف شدند. برای همین به آنها فریماسون می‌گویند؛ یعنی بنای آزاد. این‌ها توجیهاتی است که فراماسونرها مطرح می‌کنند. بنده قبول ندارم.

می‌گویند مدت‌ها به این صنف لطف می‌شد، به جهت این‌که فقط این‌ها می توانستند آن اصول و کلیساهای بزرگ را بسازند. این‌ها هم برای این‌که این موقعیت را حفظ کنند، کم‌کم مقرراتی برای خودشان تعریف کردند تا هر کسی نتواند وارد این تشکیلات بشود. یک سری مقررات و درجات تعریف کردند؛ ازجمله این‌که کسی که اول کار وارد می‌شود، به او می‌گویند شاگرد. بعد از مدتی می‌شود بنا یا کارورز یا کاریار. وقتی که خیلی وارد می‌شود، می‌شود استاد اعظم. بعد می‌گویند وقتی توجه به ساختن کلیسا و قصر در دوران جدید بعد از رنسانس رو به افول رفت، این‌ها گفتند باید کاری کنیم آن توجه سابق را بازیابیم؛ لذا گفتند باید رویکردمان را عوض کنیم. خود را از حالت یک صنف خارج کنیم و به یک تشکل فکری سیاسی تبدیل شویم و سیاست‌مدارها و متفکرها را هم وارد تشکل خود کنیم. لذا می‌گویند در سال 1600 اولین فرد غیر بنا به نام «جالوزول» وارد تشکیلات فراماسونری شد و در ادامه پادشاهان و شاهزادگان و فلاسفه و دیگران وارد شدند. این آخرین ادعایی است که مطرح می‌کنند و خیلی هم روی آن مانور می‌دهند، اما ما وقتی روی مبانی فراماسونری و اصول فراماسونری و تشکیلاتش دقت می‌کنیم، به این نتیجه می‌رسیم که این‌ها همه ادعاست. چطور می‌شود که یک صنف بنایی، آن هم یک بار در تاریخ تبدیل شود به یک تشکّل مخوف جهانی که ادعای اداره جهان و رهبری بر جهان را هم دارد و از اول هم دنبالش بود؟!

عمده کشورها در جهان در چنبره فراماسونری قرار دارد. مشاهده می‌شود رئیس‌جمهور یک کشور، رئیس مجلس، نخست‌وزیر، نمایندگان مجلس و عمده نخبگانش فراماسون هستند.چطور می‌شود یک مشت بنا تشکیلات‌شان تبدیل بشود به یک چنین تشکیلات جهانی و معظمی که داعیه رهبری بر جهان را دارد؟!

توجه به اصول و مرام فراماسونری نشان می‌دهد که این تشکیلات برگرفته از چند تشکّل است که قبل از سال 1717 در دنیا فعالیت داشت. کابالیسم را یهودی‌ها عرفان یهودی می‌گویند. این تفکر ریشه در مصر باستان و یونان باستان دارد. هم در مصر و هم در یونان، تفکر اومانیستی و شیطان‌پرستی مشاهده می‌شود. از زمانی که بنی‌اسرائیل به مصر رفتند، اسیر یک چنین جریانی شدند؛ یعنی به دام فرقه‌های رازآلود و شیطان‌پرستی افتادند. بنی‌اسرائیل نهایتاً به سمت گوساله‌پرستی و ساختن گوساله توسط سامری رفتند و این‌ها دقیقاً برگرفته از همین تفکرات شیطان‌پرستانه و غیرتوحیدی مصر باستان است.

کابالیسم با توجه به همان آموزه‌های شیطانی، یک رویکرد کاملاً دنیایی و اومانیستی نسبت به انسان و جهان دارد. در مصر و یونان باستان؛ اومانیسم یعنی انسان‌گرایی و انسان‌محوری، حرف اصلی و اساسی را می‌زند. به همین جهت هم می‌توان انواع و اقسام مجسمه‌ها و خدایان را دید که با همان هیکل و رویکرد انسانی مطرح می‌شود. در تورات مسخ شده آمده است که در درجه 22 فراماسونری [نعوذ بالله] خداوند تجسّم پیدا می‌کند، پایین می‌آید و با حضرت یعقوب کشتی می‌گیرد و شکست می‌خورد! در نهایت حضرت یعقوب به خدا لطف می‌کند و او را رها می‌کند و دوباره خدا به جایگاه خودش در آسمان هفتم که زن است، باز می‌گردد!

فرقه دیگری که در تشکیلات فراماسونری بعد از کابالا یا کابولیست‌ها بسیار مؤثر است، فرقه شهسواران معبد است. به این‌ها فرقه روزن کروتس هم می‌گویند. الان این فرقه فعالیت دارد. کابالیست‌ها هم الان فعالیت دارند. حتی به مدل شلوار بچه‌های ما هم رسیده است. شلوارهای لی سوراخ سوراخ و پاره‌پاره، همان مدل کابالی است. به فوتبالیست‌های ما هم کم‌کم سرایت می‌کند. خالکوبی‌هایی که فوتبالیست‌ها انجام می‌دهند، همان خالکوبی‌هایی است که کابالیست‌ها می‌کنند. فوتبالیست‌های اروپایی و انگلیسی نظیر دیوید بکهام که یک کابالیست است، انجام می‌دهند.

فرقه دیگر روزن کوروتس‌ها یا شهسواران معبد به ظاهر مسیحی‌اند، اساس تأسیس این فرقه برای دفاع از زوّار بیت‌المقدس بود؛ با شعارهای مسیحی صهیونی. این‌ها وقتی به بیت‌المقدس آمدند، در آن‌جا کم‌کم با آیین کابالی یا کابالیسم آشنا شدند و تحت تأثیر این آیین قرار گرفتند. فعالیت این گروه هم جنبه نظامی است و هم جنبه اقتصادی؛ لذا به یک جمعیت قدرتمند نظامی ـ اقتصادی تبدیل شدند.

قدرت این‌ها به گونه‌ای افزایش پیدا کرد که حکام آن دوره دچار وحشت شدند. پس از انجام تحقیقاتی معلوم شد که این‌ گروه از مسیح‌گرایی، با موعودگرایی به شیطان پرستی رسیده‌اند. رهبر این فرقه ژاک دمولا است که دستگیر و محاکمه شده است. از کارهای این فرقه خوردن خاکستر انسان، انجام انواع و اقسام منعیاتی که در کلیسای کاتولیک و آیین مسیح هم نهی شده، ارتباط با محارم و خیلی کارهای متعدد است که شیطان‌پرست‌ها انجام می‌دهند. این‌که در این جریان انحرافی هم نشانه‌هایی از شیطان‌پرستی و شیطان‌پرست‌ها دیده می‌شود، از مواردی است که صحت فرمایش حضرت آیت‌الله مصباح را نشان می‌دهد.

بر اساس آن‌چه تا الان گفته و منتشر شده، یکی از آقایانی که در ارتباط با این جریان انحرافی دستگیر شده، بنا بر اعترافات خودش شیطان‌پرست بوده است. به هر حال آن فرقه به سرنوشت شیطان‌پرستی دچار می‌شوند و لذا کلیسای کاتولیک حکم اعدام این‌ها را صادر می‌کند. اعضای این‌ فرقه را عمدتاً به دار زدند یا سوزاندند، اما کار این فرقه تمام نشد. آن‌ها به اسکاتلند رفتند. پادشاه اسکاتلند که هیچ ارتباطی با کلیسا نداشت، با اعضای این فرقه همراه شد و آن‌ها در اسکاتلند رشد کرده و به فعالیت خود ادامه دادند.

یک فرقه دیگری هم وجود دارد که البته نسبت به این دو فرقه نامبرده، از اهمیت کمتری برخوردار است و آن فرقه مسیحیان یثویی یا ژزویتا هستند. آن‌ها از جهت تشکیلاتی و نوع ساختاری که در آیین خودشان دارند، بسیار سختگیرند. سِیْر از یک درجه به یک درجه بالاتر، باید با یک سری تعالیم توأم باشد. فراماسونری از این جریان‌ها بهره می‌گیرد.

بنابراین ماحصل آن چیزی که از منابع به طور روشن به دست می‌آید این است که فراماسونری نه جمعیتی صنفی است، نه مربوط به حضرت سلیمان (ع) است، نه مربوط به حضرت آدم (ع) است؛ به هیچ کدام مربوط نیست، بلکه یک جمعیت نهانْ روش نخبه‌گراست که از در هم آمیختن این سه چهار جریانی که خدمتتان عرض کردم، به وجود می‌آید. همان صهیونیزم و همان شرک و شیطان‌پرستی که قصد سلطه بر انسان و قصد سلطه بر جهان را دارد.

 

آغاز شکل‌گیری فراماسونری

در 1714 خانواده‌ای یهودی و مورد حمایت یهودیان به نام خاندان هاوس بورگ در انگلیس روی کار آمدند. ژانتئوفیلدزا گوئلی که با جان لاک همراه و رفیق بود و با نیوتن ارتباطی عمیق داشت، یکی از افرادی است که در روی کار آمدن خاندان هاوس بورگ در 1714 مؤثر بود. این‌ها به این نتیجه می‌رسند که برای غلبه بر انگلستان که جامعه‌ای با مذاهب و گروه‌ها و گرایش‌های متفاوت بود، باید تشکیلاتی تأسیس کنند که بتواند همه را زیر چتر خود جمع کند و تشکیلاتی را از در هم آمیختن این سه چهار جریان و با یک سری اصول به وجود بیاورند. این اصول باید طوری باشد که بتواند همه آدم‌ها را علی‌رغم تفاوت‌هایی که با هم دارند؛ چه از جهت مذهب، چه از جهت نوع معیشت، درجه و طبقات درون آن تشکیلات جمع نماید و آن‌ها با یک فعالیت مشترک برای سلطه بر جهان یا فراهم کردن مقدمات سلطه بر جهان، دست بزنند.

 

اصول فراماسونری

 

1.اومانیسم

اومانیسم که برگرفته از آیین‌های شرک‌آلود مصر باستان و یونان باستان است، در فراماسونری هم کاملاً رواج دارد. اومانیسم برای مقابله با ادیان به وجود آمد. بعضی از اومانیست‌ها، از اساس دین را منکر شدند، بعضی‌ دیگر دین و خدا را منکر شدند، بعضی‌ها هم گفتند ما دین را قبول نداریم و فقط خدا را قبول داریم که به این گروه دئیست می‌گویند. تصویری از شیطان که در علائم ماسونی هم زیاد دیده می‌شود، مربوط به قرن هفتم است. یک نقاشی از قرن هفتم که قدیمی است وجود دارد که در آن دست‌ها و جانورانی دور و برش دیده می‌شوند که با مفاهیم فعلی که از شیطان‌پرستی و علائمی که می‌بینیم کاملاً منطبق است و شباهت دارد.

 

2. سکولاریسم

غیر از اومانیسم، اصل دیگری در فراماسونری حاکم است که به آن سکولاریسم می‌گویند. وقتی کسی به اومانیسم معتقد شد، به طور طبیعی سکولار هم می‌شود. سکولاریسم به این معنی است که دین و مفاهیم دینی در سیاست و در زندگی اجتماعی دخالت نکند. این‌ اصول کاملاً با فضای زندگی یهود و صهیونیزم، همخوانی دارد.

 

3. پلورالیسم

اصل بعدی پلورالیسم است. به معنی نسبی‌انگاری است که انسان به جایی برسد که به هیچ اصل و حقیقتی قائل نباشد و دچار نسبی‌انگاری در همه زمینه‌ها، به ویژه در حوزه معرفتی بشود. یک ماسون بعد از چند جلسه ورود به فراماسونری، چنین ویژگی پیدا می‌کند.

 

4. دئیسم

ماسون‌ها دئیسم را ترویج می‌کنند. دئیست‌ها کسانی هستند که در اروپا و در عصر روشنگری پیدا شدند. این‌ گروه چون نمی‌توانند با صراحت بگویند ما خدا را نمی‌پرستیم، عنوان می‌کنند که ما خداپرستیم، ولی به هیچ دینی اعتقاد نداریم؛ چون دین موجب اختلاف بین بشر می‌شود؛ یعنی هر کسی ادعا می‌کند دین من حق است و این باعث اختلاف می‌شود. یک ماسون و اساساً بشر نمی‌بایستی وارد این عرصه شود.

دئیست‌ها می‌گویند ما به دین نیاز نداریم، خدا ما را آفرید و دیگر با بقیه ماجرا کار ندارد. در جلسات بالاتر اصلاً خود این آفرینش هم زیر سؤال می‌رود. می‌گویند این چیزی که ما به عنوان خدا از آن یاد می‌کنیم، می‌تواند ماده باشد یا آن انفجار اولیه باشد.

این‌ها یعنی عبور از دین. دوره اسلام‌گرایی به پایان رسیده، دوره دین به پایان رسیده و یک تعبیر دیگر این‌که امام زمان (عج) اگر بیاید، دیگر با زبان دین با مردم صحبت نمی‌کند، با یک زبان دیگری صحبت می‌کند که آن زبان اومانیستی است. مدتی است که این جمله دائم تکرار می‌شود. اول تحت عنوان نجات بشریت، بعد حقوق بشر انسانی، بعد کم‌کم بیداری انسانی و بعد آن دیدگاه دینی و انسانی به مرور کم‌رنگ می‌شود و یک نوع دیدگاه اومانیستی عملاً رواج پیدا می‌کند.

 

5. کاسماپلوتیسم (جهان وطنی)

یک بحث دیگری فراماسون‌ها دارند و آن نگاه جهانی است. یک نوع جهان‌گرایی در تفکر ماسونی وجود دارد که به آن کاسماپلوتیسم می‌گویند؛ یعنی جهان وطنی. اساساً فراماسونری برای ترویج جهان وطنی تأسیس شد، با همان شعارهایی که مطرح شد: آزادی، برابری و برادری. با این‌ها حلقه‌ای در سراسر جهان به وجود می‌آید که همه با همدیگر بر اساس همان اصولی که عرض کردم، مرتبط هستند و جهان را اداره می‌کنند؛ بنابراین اومانیسم، سکولاریسم، پلورالیسم، دئیسم و کاسماپلوتیسم یا جهان وطنی جزء‌ عمده‌ترین اصول فراماسونری است.

این‌ها به کمک افرادی نظیر دزاگولیه و دکتر جیمز اندرسن و خاندان سلطنتی هاوس بورگ، در انگلستان قدرت را به دست می‌گیرند: اسکاتلند، فرانسه و بعد سراسر جهان. بعد از اروپا سراغ کشورهای اسلامی می‌آیند.

 

تاریخچه فراماسونری در ایران

 

بسترهای ورود فراماسونری به ایران

فراماسونری در ایران از چند نقطه وارد می‌شود. یک موردش میرزا ابوالحسن‌خان ایلچی است که می‌گویند اولین فراماسونر ایرانی است. این‌ها یهودی بودند، بعد به ظاهر مسلمان می‌شوند و در این مقطع تلفات و لطمات زیادی از ناحیه این جریان به کشورهای اسلامی وارد می‌شود. این پدیده یهودی تازه‌مسلمان. یهودی تازه‌مسیحی هم داشتیم. این‌ها در مسیحیت هم به نحوی همان جریان پروتستانتیسم را که مسیحیت یهودیزه شده است راه می‌اندازند. همین برنامه را در کشورهای اسلامی داشتند. منتها در کشورهای اسلامی از آن به عنوان پروتستانتیسم اسلامی یاد کرده‌اند.

دو سه نفر هم در این زمینه خیلی فعال بحث کرده‌اند که یکی از آن‌ها آخوندزاده است. دیگری میرزا ابوالحسن‌خان ایلچی است. خاندان وی تار و مار شدند. خودش به هندوستان فرار می‌کند. در هندوستان تحت حمایت استعمار انگلیس قرار می‌گیرد. از آن‌جا او را به انگلستان می‌برند. به فاصله نُه سال سفیر ایران در انگلستان می‌شود. وی به همراه فردی به نام سِرگور اوزلی در کشور ایران فعالیت خود را برای ترویج فراماسونری آغاز می‌کند. یک یهودی‌زاده است.

در داخل پرانتز عرض بکنم، در امپراتوری عثمانی وقتی انگلستان تصمیم گرفت امپراتوری عثمانی را متلاشی کند، اولین کاری که کرد، ترویج همین جریان بود. تعدادی یهودی مسلمان شدند؛ ازجمله آتاتورک مسلمان شد. به این‌ها در ترکیه دونمه می‌گویند. دونمه‌ها به ظاهر مسلمان هستند، ولی همان آیین یهود را در باطن دنبال می‌کنند. این‌ها با یهودیان ایالت سالونیک، با تشکیلات فراماسونری که در ترکیه یا در عثمانی راه می‌افتد، بساط امپراتوری عثمانی را جمع می‌کنند. در ایران هم این‌ها در قالب این‌که ما مسلمان هستیم یا جدیدالاسلام هستیم، وارد می‌شوند؛ اما آن ضربات جدی را در راستای سیاست‌های صهیونیسم و یهود به کشور ما و کشورهای اسلامی وارد می‌کنند.

ابوالحسن‌خان ایلچی به همراه سرگور اوزلی به ایران می‌آیند. سِرگور اوزلی دو مأموریت داشت؛ یکی از طریق تشکیلات فراماسونری و دیگر از طریق پادشاه انگلستان. خودش فراماسون بود، منتها به عنوان پادشاه، یک حکم مأموریت سیاسی به او داده می‌شود و به عنوان رییس تشکیلات ماسونی هم یک حکم دیگر می‌گیرد. آن حکم دوم برای ما در این بحث مهم است.

حکم اولش هم اهمیت دارد. در حکم دوم دستور داده می‌شود که در ایران لژی به نام اصفهان تأسیس کند و او هم وقتی وارد می‌شود، در این راستا تلاش می‌کند، امّا نمی‌تواند به تأسیس لژ در ایران برسد. خود او می‌گوید: «موفق شدم اغلب اطرافیان فتحعلی‌شاه را وارد تشکیلات فراماسونری بکنم.» واقعاً این ‌هم یک موفقیت بزرگ است. در حساس‌ترین مقطع از تاریخ ما، ناگهان یک جریان ماسونی در بدنه دولت نفوذ می‌کند و بدترین شرایط را برای کشور ما به وجود می‌آورد.

فراماسونری با توجه به همان نهانْ‌روشی، اساساً هیچ وقت با تابلو و پلاکارد وارد نمی‌شود. به طور مخفی می آید، نفوذ می‌کند، وقتی سیطره‌اش به اندازه کافی شد، آن موقع شاید عین کشورهای اروپایی اعلان موجودیت بکند، ولی باز در اروپا هم به راحتی نمی‌توان به آیین ماسونی و تشکیلات ماسونی پی برد. «جیمز اندرسن» نویسنده قانون اساسی فراماسونری است. دزاگولیه هم جز مؤسسین تشکیلات فراماسونری است. هر دو گرایش پروتستانی و یهودی پیدا کردند و از جهت اقتصادی و سیاسی هم، با صهیونیسم کاملاً هم‌پیمان هستند.

تشکیلات فراماسونری به طور خزنده وارد می‌شود و شروع می‌کند به بحران‌سازی و ایجاد آشوب‌های کور اجتماعی و مقصود خود را از همین طریق به دست می‌آورد.میرزا ابوالحسن‌خان ایلچی و سِرگور اوزلی؛ تشکیلات فراماسونری را در ایران تأسیس و افراد را به فراماسونری وارد کردند؛ اما بزرگ‌ترین خدمتی که این‌ها می‌کنند، خدمت به سیاست استعماری انگلستان است و این همان وجه جاسوسی فراماسونری است. در شرایطی که ایران با روسیه در حال جنگ است، نیاز به کمک دارد و قرار است انگلستان به ما کمک بکند؛ تشکیلات ماسونی دقیقاً جلوی یک سیاستی که علما در ایران و چهره‌های ملی در ایران دنبال می‌کردند را می‌گیرد.

در بحرانی که برای ما در جنگ‌های ایران و روس به وجود آمد، دو راه پیش روی ما بود؛ یک راه این‌که ما با تکیه بر مردم خویش و امکانات خود و ظرفیت‌هایی که روحانیت و مرجعیت شیعه دارد حرکت بکنیم و راه دوم هم این است که یک متحد قوی پیدا کنیم. طرفداران تز اول عباس‌میرزا و قائم‌مقام بودند که معتقد بودند با ظرفیت‌های خود ولو با استفاده از امکانات غربی‌ها و تجربیات آن‌ها حرکت ‌کنیم. بر این اساس عباس‌میرزا و قائم‌مقام از علما فتوای جهاد می‌گیرند. به دنبال آن وضع جبهه‌ها به هم می‌خورد. یک دفعه با نیرویی که بعد از صدور فتاوای جهادیه تزریق می‌شود، جبهه‌ها وضعش به نفع ما عوض می‌شود. خیلی از مناطقی را که از دست داده بودیم، دوباره پس می‌گیریم.

جریان ماسونی به این نتیجه می‌رسد که باید جلوی این تفکر را گرفت. مدام تبلیغ می‌کند راه این است که فقط به یک غربی و یک متحد قوی متصل شویم. آن موقع پای انگلستان وسط آمد. انگلیسی‌ها هم تا زمانی که خودشان با روس‌ها مشکل داشتند، با ما همراه بودند. به محض این‌که با فرانسه درگیر شدند و نیاز پیدا کردند که از ظرفیت روسیه هم استفاده کنند، به ما فشار آوردند و خواستار آتش‌بس شدند. در حالی که بسیاری از مناطق ایران در قفقاز و آذربایجان زیر سلطه روس قرار داشت، به ما فشار آوردند آتش‌بس بدهید. بعد از دادن آتش‌بس، عملاً ما هیچ نتیجه‌ای هم نگرفتیم. سرزمین ما را هم تخلیه نکردند و قفقاز از ایران جدا شد. قرارداد گلستان به ما تحمیل شد و به دنبال آن قرارداد ترکمانچای به ایران تحمیل شد. این یک ورودی برای جریان فراماسونری است.

ورودی دیگر از هند است که تشکیلات ماسونی باز به سمت ایران هجوم می‌آورد. یک فردی هست به نام مانکجی که زرتشتی است. از لژ اعظم ماسون زرتشتی که کاملاً در خدمت استعمار انگلستان هستند، مأموریت پیدا می‌کند جریان ماسونی را در ایران ترویج دهد. او با افرادی نظیر میرزا حسین‌خان سپهسالار و میرزا ملکم‌خان و آخوندزاده ارتباط برقرار می‌کند. این جریانات چه جریان انگلیسی که سِرگور اوزلی در رأس آن قرار دارد و چه جریانی که مانکجی در رأس آن است، در سه نقطه با هم مشترک‌اند: یکی اسلام‌ستیزی است. به نحو جسورانه این‌ها علیه اسلام، شعائر اسلام و مقدسات شروع به تبلیغات می‌کنند. بحث بعدی آن‌ها ایران‌گرایی یا باستان‌گرایی است.

هم مانکجی و هم تیم سِر گور اوزلی، هر دوی آن‌ها روی این ماجرا تأکید و تشویق و ترویج می‌کنند. آخوندزاده به مانکجی می‌نویسد که خیلی از تو ممنون هستم که دین نیاکان ما را در مقابل دین اعراب زنده نگه می‌داری. جریانی که الان هم ما به نحوی با آن مواجه هستیم، به اسم مکتب ایرانی که نماد باستانی است. در نمایشگاه کتاب پارسال، برای تزئینات، سرتاسر نمایشگاه را نمادهای باستانی گذاشته بودند که بخشی از آن در همین علائم ماسونی هم دیده می‌شود. این برای نشان دادن تفکر باستان‌گرایانه است که هم در دوره قاجار و هم در دوره پهلوی به کشور ما و به اسلام لطمات جدی وارد کرد.

ورودی دیگر فراماسونری، از طریق عثمانی است که لژهای عثمانی با لژهای ایران مرتبط بودند و به ترویج فراماسونری در ایران کمک کردند. خیانت ماسون‌ها در ایران در بخش فرهنگی‌ در چهارچوب باستان‌گرایی و اسلام‌ستیزی و غرب‌گرایی یا ترویج غرب صورت گرفت و در حوزه سیاسی می‌توان به فشل کردن حاکمیت قاجار و دادن امتیازات مختلف به بیگانگان از گلستان و ترکمانچای گرفته تا صدها امتیازی که داده شد، اشاره کرد؛ مثل امتیاز رویتر که منابع زیرزمینی و روی زمینی ایران را به مدت 70 سال به یک یهودی انگلیسی واگذار می‌کنند.

 

جریان مبارزه با فراماسونری

نیرویی که به مقابله جدی با فراماسونرها برخاست، تفکر دینی و مرجعیت و روحانیت شیعه است. در این زمینه تشابهی با راهی که جریانات انحرافی در کشور ما طی می‌کنند، وجود دارد. استعمار وقتی وارد ایران شد، مصمم بودند کشور را وابسته و ما را مستعمره انگلستان کنند. نقطه مقابل این جریان، مرجعیت و روحانیت شیعه قرار داشت.

حاج ملاعلی کنی به ناصرالدین شاه در آن سفری که به همراه سپهسالار به فرنگ کرد و امتیاز رویتر را داد، می‌گوید: اگر پایت را در کشور بگذاری و صدر اعظمت را با خودت بیاری، دیگر خودت هم در ایران سلطنت نخواهی داشت و شاه مجبور می‌شود میرزا حسین‌خان سپهسالار را در مرز عزل کند. یک چنین جریانی می‌آید در دهان فراماسونری و جریان وابسته به استعمار می‌زند و بساطش را جمع می‌کند. فراموش‌خانه‌ای که ملکم‌خان در ایران تأسیس می‌کند، باز حاج ملاعلی کنی می‌آید اعلامیه صادر می‌کند و به ناصرالدین شاه نامه می‌نویسد و می‌گوید باید بساط این جریان مرموز جمع شود.

در دوره مرحوم میرزای شیرازی، کالاهای غربی به ایران سرازیر شد. بحث تحریم پیش می‌آید. یک گام جلوتر قرارداد تنباکو بسته می‌شود، نهضت تحریم تنباکو راه می‌افتد. اساس ورود روحانیت و مرجعیت در دوره مشروطه، برای مبارزه با استبداد و سلطه استعمار و غرب است. بنابراین آن‌ها اساس برنامه خود را در از بین بردن روحانیت و هتک حرمت آن‌ها می‌گذارند. الان هم می‌خواهند مرجعیت شیعه را بی‌حرمت و بی‌حیثیت بکنند و به همین منظور در مقابل مرجعیت می‌ایستند. با ادعای حمایت از رهبری و این‌که ما پیرو رهبری هستیم، اول شروع کردند به زدن علما و روحانیت و بعد کم‌کم نوبت دیگران هم می‌رسد. همان‌هایی که یک زمانی به اسم امام، به مراجع حمله می‌کردند، بعداً سراغ خود امام آمدند. بعداً طرفداران‌شان گفتند که امام به تاریخ پیوست و تفکرش به موزه پیوست.

در هر صورت یک جا گذر از اسلام و پایان دوره اسلام‌گرایی اعلام می‌شود، یک جا هم در حمله به روحانیت و مرجعیت، با صراحت می‌گویند دوره فقه و فقاهت به سر آمده است. ما باید الان دنبال این باشیم که امام حی دارد به ما چه می‌گوید؟ باید به امام حی مراجعه کنی و دیگر قال الباقر (ع) و قال الصادق (ع) به دردت نمی‌خورد. با صراحت می‌گوید این حرف‌ها مال همان دوره است که شیعیان می‌رفتند پیش امام باقر (ع)، ایشان هم نکاتی را می‌فرمود و همان را به کار می‌بستند. الان ما باید ببینیم حضرت حجت چه می‌گوید؟!

فقه و فقاهت و مراجع کنار گذاشته می‌شوند. در بابیه هم اولین چیزی که وجود داشت، زدن فقاهت و روحانیت بود. با همان رکن رابع و عدم نیاز رجوع به مراجع و رجوع به کسی که به امام دسترسی دارد.اگر مقاومت روحانیت و مرجعیت شیعه نبود، با کار عظیمی که این‌ها انجام دادند، الان باید اثری از اسلام و روحانیت و تشیع در ایران نمی‌دیدید، ولی این مقاومت باعث شد که ما به آن وضعیتی که این جریان مدنظرشان بود، دچار نشویم.

محمد ملک‌زاده

منبع : ماهنامه فرهنگ پویا شماره 20

ادامه مطلب
یک شنبه 31 اردیبهشت 1391  - 9:03 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 156

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 6270298
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی