عاقا خاهرم یه گودزیلا داره 3 سالش که بود وختی همه دورهم جمع بودیم و میگفتیم میخندیدیم این از اتاقش میومد بیرون شششششرق میزد زیر گوش یکی از ما بهد یه نگاه عاقل اندر ابله به طرف مینداخ میرف تو اتاقش از خاهرم پرسیدم این چه وَضشه گف چیزی نی فک میکنه در مورد اون حرف میزنیم بهش میخندیم :)))
خارزاده متوهمه ماداریم؟؟؟؟؟؟
داریم عایا؟؟؟؟؟؟؟؟
واقعن داریم؟؟؟؟؟؟
بله از اتاق فرمان اشاره میکنن که ظاهرا داریم!!!! 0-0
بچه هسایمون ۶ سالشه خورده بود زمین، گفتم بیا بوسش کنم خوب شه.
برگشته میگه :نمی خوام! تو زندگی زخم هایى هست که فقط یه نفر خاص باید بوس کنه تا خوب شه!!! :|
الان تو راهم برم تو افق کویت محو بشم...
هی تو گلبول سفید شلوغ نکن بینییم باو اعصاب ندارم کلا....اااه
حامد دادا واقعا من باید به اون گودزیلای معصوم چی میگفتم؟؟؟؟
رفته بودم دستشویی عمومی رو دیوار نوشته بود:
گر بمیرد پسری،ترشیده شود دختری/کر بمیرند پسران،لیته شوند دختران
بعد زیرش نوشته پرچم پسرا بالاست.ما به دخترا نیاز نداریم اونا به ما نیاز دارن
اونوقت زیرش شمارشو گذاشته!!!!!!!!!!!!!!
آقا دیوار یه قسمت از مدرسمون رو تازه رنگ زدن رفتم با کلیدم یکم روش کشیدم دیدم رنگش رفت! با خودم بلند گفتم معلوم نیست کی اینجا توف کرده بعد پخشش کردن به ما گفتن رنگ زدیم!!!
بعد چند لحظه احساس کردم یک دستی داره از پشت بهم نزدیک میشه...
خلاصه این که موارد انظباطیم دیگه تو لیست ناظم بدبخت جا نمیشه نمیدونه باهام چی کار کنه!!!
یکی از دوستام عاشق یه دختره بود خیلی همو دوست داشتن بعد از یه مدت دختره رفت با یکی دیگه ازدواج کرد.دوستم اومده بود پیشم سرشو گذاشته بود رو زانوهام گریه میکرد و میگفت:عشق و عاشقی همش دروغه!دیگه میخوام مثل تو باشم عاشق نشم; وابسته نشم; پست باشم; اشغال باشم; عوضی باشم; مثل لاشخورا زندگی کنم! مونده بودم دلداریش بدم یا بزنم لهش کنم...
عموی من خیلی از هواپیما میترسه !!
پارسال عید با هم میرفتیم مسافرت هوا بارونی بود هواپیما هم یکم تکون داشت چشتون روز بد نبینه یه دفه هواپیما یه تکون محکم خورد این عموی گرام ما پا شد وسط هواپیما دو دستی کوبید کلش و داد زد :
یا ابوالفضل
یا علی
یا خدا ...
من میخواستم نیام شما منو به زور آوردین ...
ما که کفه هواپیمارو جوییده بودیم
عموی بنده o_O
بقیه مردم ^_^
دیشب من وعیال تا دیروقت پای تلویزیون بیدار موندیم (حدودا دو نیم شب) و منتظریم زنگ بزنن مادر عیال از کربلا برسه بریم استقبالش
حالا خیلی آروم داریم با هم حرف میزنیم گودزیلای خوشگل من (سه سال و نیمشه) از اتاق خوابش اومده بیرون خیلی شیک و عصبی و حق به جانب میگه شما چرا ساکت نمیشین من میخوام استراحت کنم فردا میخوام برم پارک بازی کنم
ما که تا 15 - 16 سالگیمون بابامون میگفت بمیر ما فقط یه گوشه مینشستیم و آرزو میکردیم عزراییل خودش بیاد سروقتمون تا بابامون نیومده !
امروز۲نفر به خاطر من دعواشون شد. اینکه واسه یکی انقدر عزیزم. اصلا اشک تو چشام جمع شده بود. حالا اینکه دعوا بین ۲ تا راننده تاکسی بود برام اصلا مهم نیست.....
زنگ زدم آژانس گفتم سلام یه ماشین میخوام.... تلفنچی گفت: کجا تشریف میبرید؟
با اعتماد به نفس کامل گفتم :میبرم امام رضا!!!!!!!!!!! هیچی کلا اشتراکمو باید کنسل کنم...
آبرویی نمونده.... همش رفت..!!! #_#
...!!!!!!!!!
داداشم دبیرستان که میرفته یه روز با دوستاش منتظر تاکسی بودن خیابونم شلوغ تاکسی قحطی....اولین تاکسی که میومد ملت میپریدن روش........ خسته و کلافه میدوییدن دنبال ماشینا یهو یه تاکسی خالی از جلوشون رد میشه رفیقش داد میزنه سعید سعید بگیر تاکسیو داره پیاده میره....
راننده تاکسی@_@
داداشم.....0_0
ملتم که داشتن تو گرما آسفالتو قورت میدادن.....
با یکی از دوستام رفتیم شلوار بخریم،دوستم اومد کارت بکشه،موجودیش کم بود، دومین کارت 6هزار تومن،کارت سوم موجودی صفر،عابر بانک چهارم 18500تومن.باقیمانده اش رو هم ازم قرض گرفت،یه دختره پشت سرمون بود گفت؛مرد هم مردای قدیم بجای 10تا عابر بانک پنجاه تومن پول تو جیبتون بزارید سوسولا :|
خدا کافرو اینجوری ضایع نکنه.آمییین
***صرفن جهت خنده***
سر کلاس شیمی بودیم.
هی داشتم بغل دستیمو اذیت میکردم. از این بچه خرخونا بود! بلند شد اعتزاض کنه از دست من!
با صدای بلند گفت: واییییی مامانم اینا از دست این!
حساب کن ی پسره هیکلی اینو بگه=))
کلاس ترکید =))
دبیره هم اینقد خندید دیگه درس نداد! ^_^
مامانم هندونه قاچ کرده بود گذاشته بود تو ظرف گذاشته بود تو یخچال...ساعت9شب آورد بخوریم...اولین تیکش ک رف داخل دهنم دندونام یخ زد..خودشم سردش شد پا شد گذاش رو گاز ی کم گرم شد آورد با آرامش خوردیمش...خعلیم خوشمزه...
آقا ديشب با چند نفر از دوستان رفتيم خونه دوستم كه شب و اونجا بمونيم حالا ساعتاي يك بود كه خوابم نميبرد،آقا رفتم بقيه رو بيدار كردم نقشه كشيديم كه دوستمون روكه خوابش سنگين بود رو ببريم توي كوچه بزاريم،آقا اين دوستمون رو برديم تو جدول كوچه گزاشتيم و برگشتيم،ساعت 3 بود كه ديديم يكي داره در ميزنه و فحش ميده مام تا صبح دروباز نكرديم . خخخخخ
با شوهرم بحثم شد وسط بحثمون بهم گفت:بیشعور.منم از اتاق زدم بیرون.
شب سر سفره نشسته بود یه قالب یخ انداختم تو پشتش.
داد زد:چیکار داری میکنی؟
من با نازک کردن پشت چشم:از یه ادم بیشعور چ انتظاری داری.هان؟
روز بعدم سر نهار ناخن گرفتم افتاد تو غذاش.(اره مثلن افتاد)
اون:سارا چیکار میکنی؟
من:عزیزم ادم بیشعور ک شعورش نمیرسه این کارارو نکنه.
عصر اومدم کنارش نشستم گفت:با شعورترین بانوی دنیا چطوره؟
بله دوستان ما مشکلاتمونو اینطوری حل میکنیم.
بدون سروصدا :|
اقا اون روز سر سفره داشتیم غذا می خوردیم .کتلت بود بعد با لواش می خوردیم.
بابام گفتش:نوناش خوب نیست از این به بعد برو از اون بربری فروشی بگیر.ساعت 10 لواش میپزه. منم گفتم باشه.
بعدش گفت:اره پس از این به بعد برو از اون بربری، سنگگ هاش خوبه لواش بگیر.
من:O
بابام:|
شصت پام تو حلقتون اگه دروغ بگم...
یه استاد داریم خیلی گیره تا حالا غیبت نداشم کلی باهاش صحبت کردم اجاز نداده یه زره زود تر برم بعد کلاس حظور غیاب کرد من بدو رفتم فداش استاد دیدم مگه حذفت کردم .میگم چرا میگه من از کلاس بیرو نرفته بودم !!!
ببین با کیا شدم هفتاد میلیون :|
دوستم میگف داییش راننده تاکسی بوده هر وقت یه دختریو جا به جا می کردن میگفتن بریم خواسگاریش.
خلاصه هرشب خواسگاری بودن. یه شب تو همین جریانا ادرسو اشتبا میرن.از شانس اون خونه ام دختر دم بخت داشته.عروس که چایی میاره یهو داییه میگه ا؟؟؟؟این که اون نی که؟؟؟؟ ولی خب تابلو نمی کنن میگن نپسندیدم.
بد از اونجا میان بیرون میرن خونه ایی که قرار بوده برن خواسگاری!!!!!
شماره جدید خریده بودم، به عنوان خانوم یکی دو روز به یکی از دوستام پیام فرستادم!
بعد از چند روز باهاش تماس گرفتم:
- الو، جناب شما مزاحم دخترم شدید؟!!
- ب ب ب بله؟! نه بخدا من کاری بهش نداشتم
- پس شماره شما تو گوشی دخترم چکار میکنه؟!
- آقا بخدا اون اول پیام فرستاد
- اون هم فرستاده باشه تو غلط کردی جواب دادی!!
- خوب من چکار کنم
- وقتی گوشتو گرفتم با اردنگی تحویل خانوادت دادم می فهمی به تو چه!!!
- ببینم طارق تویی؟!
- چطوری نکبت!!
- ...
آقا من رفتم بخش طالع بینی 4جوکو فهمیدم آدمی هستم شکیبا صبور و بی صبر(عصبانی) وفادارو ( آرام) و آشنا با مشاغلی چون مکانیک ونرم افزار و بسیار کاری و تنبل جاه طلب و بی تفاوت ....و در عشق عجله ندارم رنگهای بنفشو قرمز و سیاهو زرد وهمشون دوست دارم فقط فصلهای بهارو پاییز و تابستان و زمستانو دوست دارم و....بعععععله. یه همچین ادمی هستم من همه ی ویژگی ها رو دارمممممم. مدیون کلیپس دختر همسایمونین اگه فکرکنین طالع بینی و فال خرافاته :|
مکالمه من و دوستم امروز صبح تو مدرسه:
دوستم:رضا تکالیف ریاضی رو نوشتی؟
من: تکالیف؟؟!!!! 0_0
دوستم: من که ننوشتم فقط یکم برا امتحان خوندم -_-
من: امتحااااااااااااااان؟؟!!! 00_00
من رضا هستم اینجا اتاقمه درو روم قفل کردن چون تک شدم غذا بهم نمیدن آی لاو یو پی ام سی!!
آقا امروز معلم فیزکیمون میخواست تکالیف رو ببینه رسید به اسم کرمی بلند گفت "کمری بیاد"!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
آقا کلاس یهو رفت رو هوا معلم بدبخت نمیدونست چی کار کنه!!!
حالا منم جلوش بودم در حالت Face تو Face داشتم به زور جلو خندمو می گرفتم آخر سر زارت زدم زیر خنده چنان نگاهی بهم کرد که فهمیدم روی نمره بالای 10 فیزیک تو ترم نمیتونم حساب باز کنم!
آخه کمری؟؟؟!!! همه خندیدن حالا چرا من؟؟؟!!!
نا مردااااااااااااااا
هفته قبل با پدر گرامي ، پدر و پسر خلوت كرديم و داشتيم راجع به مسايل روز مره حرف ميزديم ،
يه هو ياد اين جمله معروف افتادم كه هميشه تو فيلما ميگن :
(( بهترين دوست آدم ، پدر آدم هست!! ))
منم جو گير شدم و گفتم كه آره با بچه ها بعضا ميريم كافه و سفره خونه و اينا ،
وپدر با ديد بسيار لارج و آغوش باز پذيرفت و گفت:
ببين پسرم همه تو يه برهه ار سنشون به اين جور چيزها راغبن
من هم از اين تجربه ها داشتم ،به درد نميخوره نرو.
بعد از 4 روز دوستام زنگ زدن رفتيم سفره خونه و ساعت 8 رفتم خونه
و بابام چپ چپ نگام ميكرد،پرسيدم چيزي شده كه شترقققققق
يكي خوابوند تو گوشم!!
ببينين برو بچ يه توصيه مهم : هيچ وقت اسرارتون رو به خانوادتون نگيد و اصلا به ديالوگ هاي مهم بها نديد همش چرته
من اينو تجربه كردم گفتم(ميدونم همتون مثل من هستيد)ولي بالاخره وظيفه ايجاب ميكرد من بگم شما نشنويد!!
this the third
این خاطره مامانم از خواهر شوهرشه ههههههه
چندین سال پیش که تازه تلفن فراگیر شده بود یه روز عمه ام خونمون بود بعد تلفن زنگ میزنه عمه بنده گوشی جواب میده بعش عمم با احترام میگه ببخشید باید چندتا خونه بالاتر زنگ بزنید
بعد عمم میگه فامیلی همسایتون را گفت ولی بعد از مدتی فهمید چه سوتی دهشتناکی داد البته مدیونید اگه فکر کنید که مامانم از این سوتی سو استفاده کرد
K : E @@@@@
دل داری دادن دخترا به هم بعد شکست عشقی :
اولی : وای نازی ی ی ی جون ن ن ن ن لیاقتت رو نداشت پسره بز مطمئن باش هزار برابر این گیرت میاد
دومی : آره ه ه ه نازی ی ی ی خوجگل مجگلم , پسله زشت لیقاتت رو نداشت عجیقم م م م همون بهتر که از دستش راحت شدی
وقتی نازی رفت :
اولی : نازی گوساله اینقدر پسره رو اذیت کرد تا رفت
دومی : آره ه ه ه خاک تو سرش پسره چه تکه ای بود
حالا دل داری دادن پسرا :
اولی : ممد خاک تو دماغت پاشو بریم یه قیلیون میوه ای بزنیم عشق مشق کیلو چنده
دومی : گوساله دختره دافی بود تکه تو نبود هزار بار گفتم لقمه به اندازه دهنت بردار باز نهنگ بازی دراوردی تو ؟؟؟
وقتی محمد رفت :
اولی : هعی ی ی دختر بیشعور قد ممد رو ندونست , ممد خیلی ازش سر تر بود
دومی : آره بابا ,دختر زشت , ممد خودش بهش رو داد همون بهتر ولش کرد
من یا سوتی نمیدم یا وقتی سوتی میدم میزنم تخریب میکنم..
از اشناهای قدیمیمون اومده بود خونمون ..کلا” بار دومی بود که
میدیدمشون.
اومدم به مهمونا شیرینی تعارف کنم گفتم :” بفرمایید دهنتونو سرویس کنید!!
بابام که قشنگ 15دقیقه حرف نزد ….
جالب اینجاس طرف به من گفت: تو بچه بودی 3بار انداختنت بالا 2بار گرفتنت!
منo__O
Amiram21. 72.12.21 Khan
ب يكي از دختراي كلاسمون ايــــن اس رو دادم
"ي زن وشوهر كره اي باهم دعواشون ميشه ،مرده ميگه:
셧뎁엦샣체
زنه ميگه:좫죹쿅제
مرد:잿빛 슢
زن: 토 켈 숄 혀
.
حالا مگه كره اي متوجه ميشي ك دنبال ميكني حرفاشونو؟؟!! "
برگشت گفت "حالا چي هست؟"
منم گفتم
"احتمالا مرده ب زنه گفته براچي عاشق جومونگ شدي؟
زنه هم گفته ب توچه كچل خيكي
مرده هم وسايلشو جمع كرده گفته من ميرم خونه بابام و هروقت آدم شدي بيادنبالم :(("
ورداشت گفت
"خیلی مسخره ای زن حق داشت منم عاشق جومونگم ^_^"
من: {•!•} !!
كامران اون شمع موتورتو بي زحمت بده من بكنم تو چشش!!
نه،اصـــــن ي كار ديگه ميكنيم، بيا دستو پاشو ببند تا ك روده بزرگ و كوچيكشو بهم گره بزنم +_+
بند سوم انگشت وسط دست راستم + جعبه فرمون موتور كامران توحلقتون اگه دروغ بگم؟؟
يكي از شادي هاي من اون قديما اين بود ك بجاي ايــــن ك گل بذارم لأي دفترخاطراتم تا خشك شه، پوست نارنگي رو ميذاشتم رو بخاري،خشك ك ميشد سريع ورميداشتم ميذاشتم لاي دفتر ٠_•
آقا دیشب تو رادیو ایران گزارشگره داشت با ی کله پاچه ای صحبت میکرد،طرف IT خونده بود...بعد خوشحال میگفت چون میخواستم ب رشتم هم مربوط باشه شعبه اینترنتی کلپچ هم زدم...
آینده شغلی رو حال کردی؟؟؟حالا هی بگین درس....
از دیشب تو این فکرم ک در کنار سبزی پاک کنی و آژانس بانوان،ی 20 لیتری نفت بیارم خونمون،بخش فرآوری صنایع نفت راه بندازم ک کارم ب رشتم مربوط بشه!!!!!!!!!!!!!
دکترش رستوران زده،مهندسش کله پاچه....:(((((((((
آغا امروز سوتی دادم در حد لالیگا. رفتم پست بانک با اعتماد ب نفس بالا گفتم می خوام وایرلسمو شارژ کنم. یارو ی نگاه عاقل اندر ابلهی بهم کردو گفت منظورت adsl. منو میگی یعنی تخریب شخصیتی شدم رفت. دوستان من تازه واردم این افقی که میگین آدرسش کجاست بی زحمت؟
این ملت دیگه قاطی کردن بخدا ...... امروز سوار تاکسی بودم دختره به راننده گفت: اقا هر کجا ممنون باشید من پیاده میشم!!!! چیه ؟ مسخره کردن داره بی ادب ؟ خوب زبونش نچرخید.... ولی خداییش حرفش خیلی خنده داشت.
آها آهــــــــــــــا
قرش بده اینجـــــــــــــــوری
هان چیه فکر کردین امروز با مخاطب خاصم قهر کردم ناراحتــــــــــــــــــم؟؟؟؟نخــــــیرم!!!^-*
انقد حال میده تنهایی
بجای اس ام اس بازی و زنگ باهاش از صب انگری برد بازی میکنم خیلی ام خر کیف میشم!!!
ظهر بهم گفت شمارمو پاک کن از گوشیت!!
حالا اس داد: میای آشتی؟
ج دادم: شمـــــــــــــــــا؟؟؟؟
صد در صد عمه مو مورد لطف و عنایت خویش قرار داده^-^
اینایی هستن که یه مریضیه بدی میگیرن بعد بدون اینکه به عشقشون بگن میذارن میرن بعد پسره میگرده دنبال دختره و در بستر مرگ پیداش میکنه و گریه و زاری واینا و آخرشم کنارش میمونه اینا همش فتوشاااااپه.والا بخدا....من یبار یه بیماری برام پیش اومد حالا پنهونم نکردم رک و راست به طرف گفتم دوپا که سهله شش جفت دیگه قرض گرفت فرار کرد رفت....ههههعی روزگار....♡_♡
ی زمانی بود از حیاط گل رز می چیدیم لای گلبرگاش فلفل میریختیم و میبردیم مدرسه می ذاشتیم رو میز معلممون. اون بیچاره ام از همه جا بی خبر گلو برمیداشت بو میکردو ی متر می پرید هوا و تا آخر کلاس عطسه میکرد. در نوع خودش تفریح سالمی محسوب میشد لامصب...
دیـــــروز داشــتم میرفتم اتاقم یهههوووو یه چیزی زیرپــــام خـــــِرچ صداداد منم نگاه نکردم ببینم چیه از صداش خوشم اومد دوباره رفتم روش بعد که دقت کردم دنیا جلوچشمام تیره وتار شد دوتا دستامو تاجایی که می تونستم بردم بالا محکم زدم روسرم بعله دوستان من ایـــپــــد بابامو داغون کرده بودم پدرمحترم بعد ازفهمیدن ماجرا با کمربند ش من را سیاه و کبود کرد
من الان دربیمارستان لبافی نژاد بستری هستم ای لاویو پی ام سی
سوم دبیرستان ی دبیر ریاضی کچل(بهش میگفتیم نورافکن) و جدی و بداخلاق داشتیم که سر کلاسش کسی جرات جیک زدن نداشت یه روز سرکلاسش که طبق معمول سکوت مطلق بود یکی از دوستهای شلوغم(سارا)داد زد: آقا آقا سرتو بیار پایین نور اذیتم میکنه یکدفعه کلاس منفجرشد و دبیر قهر کرد و دیگه سر کلاس ما نیومد و اون ترم به همه نمره کمتر از 10 داد
عایا دوست نترس ما داریم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یکی از رفیقای ما هر موقع میخواست بره شهربازی از کارگاه باباش چن تا پیچ و مهره بر میداشت بعد هر وسیله ای که سوار میشد پیچارو به بغل دستیش نشون میداد میگفت یا ابولفضل اینا دیگه از کجا باز شد :))))))))
******************)3 تا!!! یا 3تا ؟؟؟ داخل همه پستهام هست(علامت اختصاصی abas_m223
من اگه بچه م 2 قلو بشه یکی دختر یکی پسراسم دخترمو میزارم "بینا" اسم پسرمم میزارم "موسی"بعد موقع ناهار داد می زنم "بینا موسا" ناهار حاضره بیاید بخورید!!! ^_^
وااای.... ما تو مدرسه یه معلمی داریم موقعی که حرف میزنه صداش تا اونور کوچه میره.
یه روز اونمم تو جو ناجور جیغ می کشید که یهو جلوییم آروم بهم گفت:این چرا انقد جیغ میکشه؟!
معلمه در یک حرکت غافلگیرانه گفت من جیغ نمیکشم فریید میزنم!
هیچی دیگه... دوستم خودش با پای خودش رفت بیرون و سفارش چند تا نیمکت جدید داد
عاقا یه دختره پست گزاشته بود که در باره ی ابرو برداشتن پسرا منم نه گذاشتم و نه برداشتم پست زدم زیرش که تا وقتی کلیپس شما هست خواهشا چیزی نگید والا.خخخخخخخخخخخخخ
آقا چهارشنبه یه امتحان ریاضی خیلی خیلی سخخخخت ازمون گرفتن بعد مراقب اومده بود می گفت سوالا اصلا هم سخت نیست خیلی آسونه!
بعد من گفتم آقا سوالا آسونه جواباش سخته!!!
فقط نمیدونم چرا برام مورد انظباطی ثبت کرد! بی جنبه -_-
یه شب یه اسمس برام اومد با محتوای
(فاطی،منم زهرا،شماره موبایلتو برام اس ام اس کن)
من بسیار نخبه هم رفتم شماره موبایلمو براش اس ام اس کردم آخر اسمس هم نوشتم(مگه شمارمو دیشب بهت ندادم)
کمی بعد به خود اومدم که چه اسکولم.من که دیشب بهش شماره ندادم
کمی بعدش دوباره به خود اومدم که عه.اون که شمارمو داشته بهم اس داده پس دیگه شماره برای چی می خواد؟
سوم اینکه من که دوستی به نام زهرا ندارم.
الان چند وقتیه با غضنفر احساس همزاد پنداری میکنم
وای کی یادشه روزی که قرار بود مامانامون بیان کارنامه مون رو از مدرسه بگیرن با بچه ها جمع میشدیم یکی می گفت وقتی برم خونه مامانم با جارو بیرونم می کنه اون یکی می گفت بابام از پنجره پرتم می کنه بیرون یکی می گفت من از مدرسه می رم خونه مامان بزرگم......البته من که همیشه نمره ام خوب بود فقط می شستم اونا رو نگاه می کردم.
•••°•••°•••°حـــــامـــــد 72 یا (| Ԑ |/|/ @ # •••°•••°•••°
کیلیپس دختر همسایمون تو انگشت وسطي پاي چپ امیر محمد اگه دروغ بگم O_o
دیشب ساعت12 لب تاب گذاشتم رو پام(الان کاملا توجیح شدید ک من لب تاب دارم ؟؟) اومدم 4 جک
داشتم پست همه رو میخوندم و لایک میکردم از پست نیما و کامران و امیر محمد بگیر تا بقیه بچه ها ^_^
عاقا چشتون روز تار نبینه یهو دیدم نمیتونم درست و حسابی نفس بکشم0_0
بعد دستمو کردم تو دماغم خاستم ببینم مَجاری تَنَفُسیم بازه یا نه ؟؟( ادبیاتم تو گلبول های سفید نیما)
بعد دیدم نه بابا باز نیست @@ ومقداری گیگیلی (البته چ عرض کنم کار از مقداری گذشته بود خیلی بیشتر از مقداری بود)
سرتونو درد نیارم اون گیگیلی رو در اوردم و حسش نبود برم دستشویی دستمو بشورم اون گیگیلی رو گذاشتم رو همین میز عسلیمون^_^
بعد دیگه یادم رفت برش دارم ^_^
تا صبح شد مامانم منو با لگد بیدار کرده میگه:
کصافططططططط!! تو هنوز این عادت تو ترک نکردی ؟؟0_0 این چیه ؟
بدووووو برو بندازش تا پایه همین میز عسلی رو نکردم تو حلقت بدوووووو @_@
من:o_o خو زورم اومد مامان .
مامانم:کوفت 0_0 حالم بهم خورد @@ امروز از ناهار خبری نیست ^_^ من الان گشنمه ناهار نمیدن ب من آی لاو یو پی ام سی ^_^
داداش کامران من بازم باید مزاحم شما بشم ناهار چی دارید ؟؟؟؟؟؟
زنگ زیست بود خانوممون داشت درباره استفراغ و این چیزا میگفت ...
داشت میگفت اگه یه لیوان آب بردارید یه قاشق شکر و نمک بریزیم توش بخوریم معده واکنش میده و باعث تهوح و ... میشه ... !
دوستم برگشته میگه بچه ها یه راه حل خوب هر وقت نمیخواستید بیایید مدرسه اینو درست کنید بخورید ^_^
ما هم کلی ذوق کردیم ..
همین دیگه قرار شد دفعه بعد زنگ هندسه که شد من نمک بیارم دوستم شکر =)
اصن یه وضعی کاربرد داره ....^_^
×____×
آقا من بچه بودم دم ظهر بود بابام با مامانم دعواش شد من گفتم بابا دعوا نکن جون من بابام گفت بیا برو بیرون گمشو منم خیال کردم باید برم بیرون گمشم رفتم بیرون گم شدم بعد شب تو پارک بودم دیدم بابا مث ازرائیل داره میاد زدم به چاکو الفرار افتاد دنبالمو منو گرفتو حسابی ماس مالی داد
اوسکولم خودتونید
آقا ما یه بار تو عمرمون مثل بچه آدم رفتم دانشگاه!!!
درس کاربرد رایانه در الکترونیک داشتم تا رسیدیم دیدیم برق قطع هست
هیچی دیگه تا یه ساعت داشتیم صورت هم دیگر نگاه میکردیم و میخندیم!!!
یه هفته ای رفتم مسافرت وقتی برگشتم ابجی کوچیکم(گودزیلا) پرید بغلم گفت داداشی خیلی دلم واست تنگ شده بود خوب شد که برگشتی جات خالی بود...
بعد عصر همون روز(طبق معمول)سر یه موضوعی بحثمون شد گفت اه کاش برنمیگشتی 2روز از دستت راحت بودیم...
من:0-0
ثبات شخصیت ابجیم:^-^
دلتنگی دهه 80تادیا:*-*
این سوتیه خواهر یکی از هم کلاسیامه:__به نقل از او__یه دفعه با امیر رفته بودیم واسه خرید،از یه مانتو که تو تن مانکن جلو در یه مغازه بود خوشم اومد،اما صاحب مغازه نبود!
منم کلی دیرم شده بود،داشتم غر میزدم که : چه آدم بی ملاحظه ایه!مغازه باز کردی بتمرگ تو مغازه ات دیگه حالا از کجا پیداش کنیم…
یه دفعه احساس کردم یکی پشت سرم وایستاده تا برگشتم ،گفت:بفرمایید خانم در خدمتم!
منم هل کردم گفتم :ببخشید آقا این مانتو چه رنگیه؟؟!!!
مغازه دار"__"
دوستم؟__؟
مانکن(__=__>
خواهردوستم^_^
مامان بزرگم خیلی سوتی میده,یه بار داشت به شوهر خالم فرمون میداد که ماشین رو در بیاره,گفت برو…برو…خب…ریدی,ریدی…
امین جان…ریدی پسرم
(منظورش ردی بود.)....شوهر خالمم گفت خعلی ممنون مادر جان شما لطف داری!!!!0___O
آقا(دیگه مجبورمون کردن درست بنویسیم دیگه)مامانم یه دوست داره لامصب فکر کنم واس این آفریده شده که ازخودش تعریف کنه :|
دیروز داشت با مامانم حرف میزد دوباره شروع کرد به تعریف کردن گفت:
من هیچ وقت ازهیچ حادثه ای چه طبیعی چه انسانی نمیترسم آدم نباید از حادثه ها بترسه
آقا همون لحظه یه 18چرخ از سرعت گیر دم خیابون گذشت خونه یه تکونی خورد یهو یکی ازظرفا بد مونده بود افتاد این فکر کرد زلزست
یهو عین چی افتاد زمین گفت:
خدایا غلط کردم..!
خدایا بیجا کردم..!
خدایا نجاتم بده...
خدایا کمک..!
:|
داشتم با مخاطب خاصم تو فيسبوك چت ميكردم...نوشته:پارسا؟
ميگم:بله؟
ميگه:گوشي خريدم :)
ميگم:مبارك مدلش چيه؟
ميگه:اندرويد :).........قيافه من :|
بعد ميگم:حالا اونوقت سيستم عاملش چيه؟
نوشته:galexy grand :)......و همچنان من :|
خدايا ببين كيو نصيب ما كردي...به قول 2afm مرض از خودم بود كه گذاشتم رو تو دست....!
چن سال پیش....
یه روز بعد از تعطیلی مدرسه با رفیقامون سوار اتوبوس شرکت واحد شدیم و ما همیشه وسط اتوبوس بودیم(نزدیک جایگاه بانوان)و همیشه کلی سروصدا و بگو بخند داشتیم. یه سری یکی از پیرزنا که اعصابش خط خطی بود! سرمون داد زدو شروع کرد به فحش دادن ما و در همین حین یکی از رفیقام در جواب بلند گفت:((حاج خانم چی شده مگه داداش!!!!!!)) یه دفعه کل اتوبوس از خنده منفجر شد.
پوووووف ینی از خنده تجزیه شدیما...پیرزنه هم دیگه هیچی نگفت بیچاره
تو همسایگیمون دو نفر هستن پدر و پسر بنام جلال و کمال .....یه پیرمرده مغازه دارم هست اسمش آقا خلیله.....
چند روز پیش گودزیلای 6 سالمونو فرستادم مغازه شیر بخره ..رفت برگشت گفتم از کی خریدی چند لحظه هنگ کرد بعد گفت از آقا خلال!!!!!!!
من....o_o
آقا خلیل!!!!
خلال بادام!!!o_o
چیپس خلالی مز مز !!!!!!!
خانوم..
يكي از بد بختي هاي من اينه ك ب اطرافيانم بفهمونم ك عزيز من اديسون لامپ رو اختراع كرده نه برق!!
پدرمو در آوردن بابا، از هر ١٠ نفر ، ٩ نفر اصرار دارن ك اديسون برق رو اختراع كرده، اون ١ نفرم بايد ب زور و هزار تا دليل قانعش كنم..
اصـــــن خود شما چي؟؟
بيخيال ،اون انگشت وسطي پاي چپم هست، بند سومش تـــــو حلق و گوش و بيني همتون!!
اه!!
K : E @@@@@
امرو مخاطب فوق العاده خاصم اومد خونمون با مامانم باهم غذا درست کردن
غذا رو آوردن سر سفره
من : به به , به به چه غذایی بخوریم امرو
الهام : اگر گفتی کدومو من درست کردم کدومو مامان جون ؟
من : ای دل غافل معبودا خودت به خیر کن , الهام خانم بیخال بزار غذامون رو بخوریم
الهام : کامران خواهش ش ش ش
من : هعی ی ی ی باشد , یه قاشق از قرمه سبزی خوردم , به به چه قرمه سبزی , چقدر خوشمزس معلوم الهام بانو درستش کرده
مامانم : کامران ن ن یعنی مال الهام از مال من خوشمزه تره ؟؟
من : یا خدا @@ نه مامان گلم قرمه سبزی شما یه چیز دیگس
الهام : کامران ن ن ن یعنی مال من بد مزس س س س ؟؟؟
من :آخی ی ی ی ترو خدا بزارید غذامو بخورم
مامان و الهام : کامران ن ن ن ن
من : جونم ^_^
مامان و الهام : پاشو از غذا خبری نیست ت ت ت ت
هعی ی ی ی ی اینجا اشپز خونه ,من دارم نون خشک با ماست میخورم آی لاو یو پی ام سی ^_^
•••°•••°•••°حـــــامـــــد 72 یا (| Ԑ |/|/ @ # •••°•••°•••°
کیلیپس دختر همسایمون تو حلق کامران اگه دروغ بگم o_0
از اونجایی که تمام خوراکی ها تو خونه ما (البته شما رو نمیدونما) تو کابیت طی یک حرکت ابزاری و تحت تدابیر شدید امنیتی نگه داری میشه^_^
دیروز خیر سرم اومدم ی چیزی بخورم رفتم تو آشپزخونه
با یه قیافه اینجوری o_O شروع کردم ب تجسس
جاتون خالی یه چیپس پیدا کردم و زیر لباسم قایم کردم و تا خاستم برم
مادر گرام بالاسرم وایساده بود ^_^
منم اومدم بلند شم کلهِ مبارکم خورد به در کابینت
حالا من از درد چشام سیاه میره مامانم میگه:
هوووووووووووی !! چته ؟؟ زدی کابینتمو داغون کردی ؟؟
من اصن اشک تو چشام حلقه زده بود از این همه ابراز همدردی @@
مامانمم واسه اینکه گریه نکنم چیپسُ داد خودم تنهایی با آرامش تمام خوردم^_^
به همین پایه میز عسلیمون راست میگم ^_^
خعلی هم حال داد ^_^
حالا شما مدیونید اگه فک کنید اون چیپس علاوه بر فلفلی بودن تاریخ مصرفشم نگذشته بود 0_0
من از دستشویی براتون پست میزارم دقیقا سر پیچ کاسه آی لاو یو پی ام سی ^_^
لایک: کصافط ^ه^
به سلامتی خودمون که وقتی دبستانی بودیم بزرگترین دغدغه هامون این بودکه وقتی تابستون میشد ازمون میپرسیدن کلاس چندمی؟
میموندیم کلاسی رو که تموم کردیمو بگیم یاکلاسی که میخوایم بریم؟؟؟؟؟؟؟
کلاس دوم دبستان معلممون به هر کی یه وظیفه ای داده بود...
یکی هر روز رو تخته تاریخو مینوشت...
پنج شنبه 30م برج بود...
شنبه که اومده بودیم...دیدیم تاریخو زده:
8/32
.
.
.
در این شرایط عایا توقع دارید میز و نیمکتی سالم بماند Aیا؟؟؟
به صفحه ال ای دی گوشیم قسم (الان فهمیدین گوشیم مدل بالاس دیگه )امروز حوالی ظهر بانک بودم, یارو در بانکو باز کرد قبل از اینکه سربلند کنه میگه آقا قرص دیکلوفناک دارین!!! کارمندای بانک o_O یارو بعداز فهمیدن سوتیش :-! یعنی جالب اینجا بود که تو اون محدوده هیچ داروخونه ای وجود نداشت... ملت نابود شدن به خدا.
گودزیلامون عاشق فوتباله بابام اینو زده چپو راستش کرده که بشینه درس بخونه نشسته پای درس ازم میپرسه الهه معنی خلعت چیه؟
منم عین پروفسورا :چیزی که بزرگا به بقیه میدن به عنوان هدیه
گودزیلامون:پس خلعت بری کسیه که همه هدیه ها رو میبره
.
.
.
.
من حرفی ندارم ولی بابام شرمنده شد بهش گف بیابرو فوتبالتو بازی کن پسرم
K : E @@@@@
دیشب با مخاطب فوق العاده خاصم همه پولامو دادیم شیرینی خریدیم و رفتیم خونه پدر بزرگ مادر بزرگم بهشون سر بزنیم یه ساعت نشسته بودیم که یه خانمی با یه دختره نوزده بیست ساله اومدن خونشون 0_o
خانمه به مادر بزرگم :وای ایشون آقا کامران نیستن؟؟؟
مامان بزرگم : آره مریم خانم همون کامران کوچولو خودمونه
خانمه : آخی ماشا الله چقدر بزرگ شده
کامران یادته همیشه میومدی خونمون گلای فرشامون رو آب میدادی ؟؟
الهام (مخاطب فوق العاده خاصم): خخخخخ , کامران بچه بودی باغبون بودی هااا
من : o_0
خانمه به مامان بزرگم : این دختر خوشگل کی هستن؟؟
مامان بزرگم : نامزد کامرانه دیگه
خانمه : آخی کامران بچه بود همیشه پیش پروانه دخترم بود و میگفت پروانه زن منه ^_^
پروانه : خخخخ
الهام : کامران راست میگه ؟؟؟
من :دختر شوخی میکنن به دکمه اینتر سوگند
الهام : پس چرا دختره خندید هان هان
اصلا باهات قهرم برو پیش همون پروانه جونت خدافظ
من : یه یه یه یه
الهام : چی گفتی ؟اصلا من امشب اینجا میخوابم تو هم برو خونتون
امیر محمد , حامد دیشب کجا بودید من پیاده رفتم خونمون یخ زدم
K : E @@@@@
امرو صبح مامانم بیدارم کرد میگه : کامران کامران ؟؟؟
من : جانم ؟
مامانم : کامران نمیدونی امرو صبح داداشت کلاس داره یا نه ؟؟
من : o_0 خو من چه میدونم مادر برو از خودش بپرس ,دی
مامانم : آخه بچم خوابه دلم نیومد بیدارش کنم ^_^
من : مادر بترس از روز رستاخیز خو منم خوابم خو منم بچتم ^_^
گرفتم خوابیدم : نیم ساعت بعد :
کامران کامران ن ن ؟
من : هوم م م م
بابام : هوم و کوفت گوساله
من : وی : بابالی شومایی ؟
بابام : په نه په جنیفر لوفزم ^_^
من : خخخخ جنیفر لوفز حالا چکار داشتی ؟؟؟
بابام : مامانت گف ازت بپرسم ببینم نمیدونی امرو داداشت کلاس داره یا نه ؟؟
من :هی وای ی ی به شروار کردی صورتی بابا بزرگ خبر ندارم بزارید بخوابم
نیم ساعت بعد
داداشم : کامران کامران نمیدونی امرو من کلاس دارم یا نه خخخخ ؟؟؟
من : کوفت ت ت ت , گوشیم رو پرت کردم طرفش جا خالی داد خورد تو کمر بابام ^_^
بابام : کامران ن ن ن ن ن
اینجا دستشویی , بابام داره در دستشویی رو از جا درمیاره که لنگ راستشو تا زانو کنه تو حلقم ^_^ بابالی غلط کردم م م م م
با بچه ها داشتیم در مورد اینکه اول خربزه بخوریم یا سیب بحث میکردیم،به این نتیجه رسیدیم که رای گیری کنیم،حالا رای هامون:
من:ممتنع
دوستم:ممتد
اون یکی دوستم:سکه بندازیم.
عاغا سکه انداختیم خربزه اومد همه از خوشحالی پریدم هوا ،با برف سال بعد اومدیم بالا(خو مریضی؟ درست رای بده)
دیروز دبیرمون به یکی از بچه ها گفت بیا بشین رو زمین :| این رفیق ما هم در اومده میگه آقا اجازه من سینوزیت دارم نباید رو زمین بشینم :D
دبیر :|
من :)
دوستم پس از فهمیدن سوتیش :(((((
دیوارای کلاس بعد از جویده شدن توسط ما _----___...===||---_
ظهر یه قرمه سبزی مشتی گذاشتم سر میز و شوهر گرامی در حد انفجار خورده.... 1ساعت بعد رفتیم خونه مادر شوهر، شوهر رفته سر یخجال تخم مرغ برداشمه بپزه مادرش میگه "الهی بمیرم برات خونه خودت نیمرو اینجا هم نیمرو؟ الان واست کنجه میذارم"
من:<
شوهر شکم شل بعد از چشم غره من:*
مادر شوهر:)
سلام به همه 4جوکی ها امروز تو مدرسه یه اتفاقی افتاد ناجوررر.یکی از همکلاسیهام سر کلاس داشت زنگ تفریح با گوشیش حرف میزد یهو ناظم اومده میگه :پسر خداحافظی کن با گوشیت همرام بیا منم ته کلاس از این صحنه خنده ام گرفت یه دفه ناظممون گفت تو هم بیا درست میشی عاغا منم همرام گوشی بود منم تغییر رنگ دادم در حد اختاپوس.هیچی دیگه متوجه شد منم گوشی آوردم:دی همیشه بد شانس بودم کصافطاااااااااااااااااا
اگه بچه ی خوبی باشی وقتی برگشتم برات ی چیز خوب میخرم
ما هم مثل ی بچه ی خوب میرفتیم ی جا می نشستیم
.
.
.
.
.
.
.
کیا مامانشون اینجوری خرشون کردن
لایک=سلامتی همه ی مادرا
امروز شیمی داشتیم.....معاون دبیرستان هم اومده بود و تو کلاس نشسته بود تا ببینه دبیرمون چطور درس میده...(حالا فهمیدید من تو دبیرستانم یا بگم سال سوم رشته ی تجربی ام؟؟؟!!!)
عاغا خداوکیلی دبیرمون ترکوند.....فوق العاده درس میداد
منم نقشه ی پلیدی تو ذهنم بوجود آوراندم
من:واااااای آقا فوق العاده درس میدید.....چه خبره؟؟؟ چی شده که امروز بهتر درس میدید؟؟؟
معاون: :)))))))
دبیر شیمی(رنگش پریده بود):نه من همیشه اینطور بودم....تازه امروز به نظر خودم خوب درس نمیدم
من:نه آقا امروز عالی درس میدید.....مگه نه بچه ها؟؟؟؟
بچه ها(همه با هم):وااااای آقا عالی درس میدید....کاش همیشه این طور باشید!!!!
دبیر شیمی: ~ـــ~
و معاون هم همینطور در حال خوردن دسته ی میز بود
کلا امسال باید قید قبول شدن شیمی رو بزنم^ــــ^
*****************************
امام کاظم علیه السلام : هرکس مؤمنی را شاد کند، ابتدا خدا را شاد کرده و دوم پیامبر صلی الله علیه و آله را و سوم ما را
*****************************