دفاع مقدس

دفاع همچنان باقی است

علی شمخانی فرمانده جوان سپاه پاسداران خوزستان، شاید طعم جنگ را زودتر از فرماندهان دیگر چشیده ‌است. خودش می‌گوید‌، از اوایل جنگ به سپاه خوزستان به غیر از لباس سبز هیچ تجهیزاتی نمی‌دادند اما او و دوستانش می‌مانند تا جنگ را اداره کنند. قبل از شروع جنگ، فرمانده سپاه خوزستان بودید. به عنوان یک مسئول محلی، متوجه نشده بودید که قرار است عراق به خوزستان حمله کند؟


 


ادامه مطلب

[ یک شنبه 3 مرداد 1395  ] [ 4:22 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

 

فرمانده روزهای ناآرام جنگ، وقتی از دوران پر‌اضطراب دفاع مقدس سخن می‌گوید آرامشی تامل برانگیز دارد.او کتاب جنگ را آرام ورق می‌زند تا بر هیچیک از صحنه‌های آن جفایی نرود.  در عین حال می‌کوشد هیچ پیرایه‌ای به ناروا در حاشیه این صفحات جا خوش نکند …


ادامه مطلب

[ یک شنبه 3 مرداد 1395  ] [ 4:22 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

یکپارچگی و وحدت رزمندگان اسلام در مصاحبه با سرهنگ صیاد شیرازی فرمانده نیروی زمینی
در آستانه سوم شعبان میلاد با سعادت سرور و سالار شهیدان امام حسین(ع) خدمت برادر عزیزمان سرهنگ صیاد شیرازی رسیدیم و در رابطه با این روز مبارک با ایشان مصاحبه‌ای داشتیم که متن آنرا ذیلا می‌خوانید. بسم‌ا… الرحمن الرحیم.

س: برادر محترم جناب سرهنگ صیاد شیرازی لطفاً در ابتدا ارتباط و هماهنگی سپاه و ارتش در اوائل جنگ تا فرار بنی‌صدر و بعد از آن یعنی از آغاز عملیات‌های مشترک سپاه و ارتش تاکنون را تشریح فرمائید.

«بسم‌ا… الرحمن الرحیم رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق و جعلنی من لدنک سلطان نصیرا»

با سلام و درود به ارواح پاک شدای انقلاب اسلامی و امام امت و مردم رزمنده ایران در مقدمه سوم شعبان میلاد با سعادت امام حسین(ع) را که روز عزیز پاسدار هم هست به همه ملت رزمنده ایران بویژه هم‌رزمان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تبریک و تهنیت عرض می‌کنم انشاءا… که به برکت چنین روزی روز به روز به وجهه و ارزش این نهاد انقلاب اسلامی افزوده شود و نقش خود را در پیش‌برد حرکت‌هایی که ریشه کن کننده ضدانقلاب داخلی و خارجی است ایفا نماید. در رابطه با سوال مطروحه باید بگویم. در راه هماهنگی سپاه و ارتش در اوائل جنگ مخصوصاً قبل از فرار بنی‌صدر، موانع زیادی بود که پیوند بین ارتش و سپاه را امکان‌پذیر نمی کرد. و چون امام امت به هماهنگی رزمندگان در جبهه‌های نبرد عنایتی خاص داشتند. پیروان صادق خط امام از نهادهای انقلابی گرفته تا نیروهای متعهد در ارتش جمهوری اسلامی برای پیاده کردن چنین اصلی دائماً در تلاش بودند. و با تمام موانعی که در پیش رو بود مقابله می‌کردند در حالی‌که در زمان بنی‌صدر خائن پیوند ارتش و سپاه به‌رسمیت شناخته نمی‌شد. این امر بصورت نهائی ما بین نیروهای ارتش و سپاه نسبتاً بر قرار بود. که این پیوند هر چند که رسمیت نداشت ولی در تقدم یکم بود و تا آنجا که برای نیروهای متعهد ارتش میسربود خودشان را بیک صورتی مرتبط می‌کردند. و با برادران سپاه همکاری می‌نمودند پس از عزل بنی‌صدر خائن ما دیدیم که این پیوند بطور علنی و یکپارچه آشکار گردید. که ثمره بسیار چشم‌گیر آن‌را از عملیات پر برکت «ثامن الائمه» شکستن حصرآبادان دیدیم و این جرقه بسیار بسیار مقدسی بود که در امر جنگ زده شد. و تبدیل به نوری شد که به‌دبنالش نبردهای طریق القدس و فتح‌المبین و مطلع الفجر و محمد رسول ا… (ص) فتح‌المبین و بیت المقدس و رمضان و نبردهای عملیات‌های کوچکی نظیر مسلم بن عقیل و محرم را داشتیم که بعد به مجموعه نبردهای و الفجر رسیدیم. که منشأ این حرکت‌ها از همان جرقه‌ای بود که در عملیات ثامن‌الائمه زده شد و بدینوسیله خداوند این توفیق را به ما داد که ببینیم در اثر این پیوند مقدس چه پیروزی‌هایی نصیبمان می‌شود.

س: به نظر شما حضور نیروهای سپاهی همراه با دیگر رزمندگان در جبهه‌های جنگ چه نقشی در کسب پیروزی‌های ارتش اسلام داشته است.

ج: اکنون ما یکپارچگی و وحدت رزمندگان اسلام را به عنوان اصل مهم نبردمان می‌شناسیم. وجود هر یک از گروه‌های رزمنده در میدان جنگ نقش حیاتی دارد. یعنی دیگر الان برای هیچ رزمنده‌ای چه ارتشی چه سپاهی و چه بسیجی اصلاً این فکر نمی‌گنجد که یک قشر به تنهائی بتواند این مسئولیت سنگین نبرد را بردوش بگیرد. این اقشار ترکیب مقدسی هستند که یکدیگر را کامل می‌کنند و بواسطه این ترکیب است که ما حضور امدادهای غیبی خداوند را می‌بینیم. یعنی یک لیاقت ارزنده‌ای به رزمندگان اسلام در هنگامی‌که کنار یکدیگر هستند داده می‌شود. و اگر بخواهیم در مورد برادران سپاه و حضور آنها در میدان‌های جنگ این مسئله را عنوان بکنیم آن نیز بهمین ترتیب است حضور این برادران نقش بسیار مهمی را در میدان‌های جنگ دارد و ما با خاطراتی که از هم‌رزمی با برادران سپاهی در میدان جنگ داریم در پیشگاه خدا شکرگزاری می‌کنیم. از داشتن این برادران در کنار خودمان، برای نبرد با دشمنانمان، البته در اینجا نباید نادیده گرفت که دشمن در کمین است چه ضد‌انقلاب داخلی چه بوق‌های استکباری در سراسر جهان به این نتیجه رسیده‌اند که این ترکیب مقدسی که امروز در مقابله با دشمنان اسلام موفق و پیروز بوده تا چه نقش خود را ایفا کرده و مخصوصاً بین ارتش و سپاه پیوندی که هست چه نقش اساسی دارد، برای پیروزی‌ها. از این نظر ما می‌بینیم که دائماً در کمین هستند و توطئه می‌کنند و بطریقی می‌خواهند شکاف ایجاد نمایند بین سپاه و ارتش که الحمدالله ما امروز در مسیری روشن حرکت می‌کنیم که این مسیر بسیار تابناک و نورانی است. تکلیف و امر را از امام عزیزمان می‌گیریم که نقش فرماندهی کل قوا را هم بر عهده دارند بنابراین برای پیروان صادقی چون سپاه و ارتش هیچ زمان این توطئه‌ها موثر نخواهد بود. انشاءالله که خداوند بزرگ سایه این امام بزرگ را بر سر ما نگه‌دارد که ما دائماً با حضور ایشان و داشتن رهنمودهای روشن ایشان بهتر بتوانیم این برادری را بین خودمان نگهداریم که کوچک‌ترین فرصتی را به دشمنانمان ندهیم که آنها بخواهند سوء استفاده کنند و در جدائی و شکاف بین ما موفقیتی بدست آورند.

س: جناب سرهنگ شیرازی شما به‌عنوان یک فرمانده نظامی رشد و توانائی رزمی سپاه را از بدو تشکیل تاکنون چگونه می‌بینید.

ج: رشد و توانائی سپاه که من از بدو تشکیل آن سعادت داشتم در کنار برادران باشم و کاملاً در جریان کارهایشان باشم به‌عنوان یک نمونه باید در تاریخ ثبت شود. ما کمتر نهادی و سازمانی داریم که با این‌همه وظایف و مسئولیت‌هائی که بدوش خودش از صمیم قلب پذیرفته این‌قدر رشد بکند. هیچ‌وقت بیاد نداریم که سپاه فرصت این‌را داشته باشد تا در عقب جبهه یا در یک فضای کاملاً امن و امان بخواهد بخودش بپردازد و آن آمادگی لازم را برای انجام ماموریت‌هایش کسب کند. در صورتی‌که دیدیم همه این آموزش‌ها و تمرین‌هائی‌که کاربرد داشته‌اند را در حین انجام وظیفه فرا گرفته‌اند. و رشد و گسترش سپاه امروز می‌تواند نمونه بارزی باشد برای تمام سازمان‌ها و نهادها که از آن الهام بگیرند. که این‌گونه متحرک باشد در راه انقلاب تا رضای خداوند را فراهم بکنند.

و ما برای اینکه بتوانیم آن تقدس حرکت خودما را درک کنیم باید شکر نعمت‌ها را بجا آوریم، یاد خدا باشیم و بدانیم که رسیدن به هدف بدون توکل به او و کمک او امکان‌پذیر نیست آنهائی‌که دست اندرکار توطئه هستند برای ایجاد شکاف و جدائی بین ارتش و سپاه یا کلاً رزمندگان اسلام، نمی‌فهمند که ممکن است که بین تک تک رزمندگان اسلام از هر ارگانی که ما داریم تفاوت‌هایی در کیفیت‌های رزمی‌شان باشد. ولی اساتید ما بر ما آموخته‌اند وقتی در یک مجموعه‌ای کار می‌کنیم و در یک مجموعه‌ای حرکت می‌کنیم که همه دارای یک هدف هستیم همه به‌طرف خدا می‌رویم. و استراتژی نبرد ما امروز، استراتژیی است که آن حکم الهی را بر صحنه زندگی‌مان حاکم گرداند در اینجا تفاوت را نباید با اختلاف اشتباه کنیم بین رزمندگان اسلام در کیفیت رزمی‌شان تفاوت هست بطور مثال برادران سپاهی ما با آن روح اعتقادی و انگیزه قوی‌شان که جوشان و خروشان از متن انقلاب بپا خاسته‌اند، در این وجه قابل مقایسه با برادران ارتشی خودشان نیستند که آنها سال‌های سال را در استضعاف عقیده در زمان طاغوت بسر برده‌اند و امروز آزاد شده مستقل شده سعادت یافته‌اند و خود را در آغوش اسلام پیدا می‌کنند. ما وقتی این‌ها را در کنار هم قرار می‌دهیم تفاوت ظاهری در اعتقاد آنها می‌بینیم. همان‌طور یک در مسئله نظامی می‌بینیم که برادر ارتشی فرصت این‌را داشته تخصص‌های مختلف و متنوعی را فرا بگیرد با امکانات رزمی‌ای آشنائی بیشتری داشته باشد و یک سازماندهی و انسجام طویل‌المدتی را گذرانده باشد. ولی خداوند همانطوری‌که انگشتان یک‌دست را با حکمتی که دارد یک اندازه نیافریده رزمندگان اسلام را با این تفاوت‌ها در کنار هم به تکامل می‌رساند. بنابراین نکته همین‌جا است که تفاوت مایه تکامل است نه مایه اختلاف. اختلاف را دشمن ایجاد می‌کند اختلاف را شیطان می‌خواهد ایجاد کند و ما با وقوف و آگاهی به این مسئله و یاری جستن از خدا مطمئنیم که روز بروز در کنار هم خودمان را کامل‌تر می‌بینیم و کامل‌ترهم می‌شویم و حتی بیاری خداوند وقتی که ما به پیروزی نهائی برسیم روزی برسد که به‌شکرانه این پیروزی در کربلای حسین نماز بگذاریم مطمئناً صف ما چهره جدیدی پیدا می‌کند چرا که در کنار خودش رزمندگان اسلام از ملیت‌های دیگر را دارد.

خدا را شکر می‌کنیم که در کنار ما ارتشیان امروز رزمندگان پاسدار حضور دارند و از خداوند می‌خواهیم این برادران عزیز را با آن روح عظیم و استقامت و چهره نمونه‌ای که به‌عنوان یک سرباز اسلام دارند برای ما حفظ  کند.

سپاه پاسداران انقلاب اسلامی- ۱۵/۲/۱۳۶۳

 

نگارنده : fatehan1 در 1391/07/29 11:25:22.

ادامه مطلب

[ یک شنبه 3 مرداد 1395  ] [ 4:22 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

مصاحبه با همرزم و همسنگر سردار سرلشگر پاسدار شهید مهدی شرع پسند
با توجه به لزوم شناساندن هر چه بیشتر شهدای مظلوم و گمنام غرب استان تهران به نسل جوان مصاحبه ای با حاج علی کرمی یکی از فرماندهان ارشد سپاه حضرت سید الشهدا (ع) و همرزم و همسنگر شهید عزیزمان برادر آقا مهدی شرع پسند انجام دادیم که بشرح ذیل تقدیم میگردد.
سوال اول : حاج آقا کرمی ضمن تشکر از اینکه وقت خود را به ما دادید مختصری از اولین دیدار و آشنایی و خصوصیات شهید را ذکر بفرمایید.
بسم الله الرحمن الرحیم
بنده از آغازین روزهای تشکیل سپاه کرج با برادر آقا مهدی شرع پسند آشنا شدم و هر چقدر این دوستی و صمیمیت افزایش می یافت متوجه خصوصیات اخلاقی ایشان مثل تواضع و فروتنی و دوری از کبر و غرور ایشان میشدم و در یک کلام ایشان سعی میکردند اخلاقشان و رفتار و عملکرد خود را دقیقا با موازین اسلامی و شرعی مطابقت دهند و در این راه موفق نیز بودند ایشان یک استاد مجرب قران و نهج البلاغه بودند و در فرصتهایی که در بین فعالیتهای خود می یافتند جمع دوستان را گرد هم می آوردند و با قرائت قران و نهج البلاغه به تفسیر آن می پرداختند و این تاثیر زیادی در افزایش روحیه دوستان و همسنگران ایشان داشت و ما نیز به نوبه خودمان درسهای زیادی از آقا مهدی یاد گرفتیم.

سوال دوم : برادر کرمی ظاهراً این سردار شهید سپاه اسلام در قبل از انقلاب نیز فعالیتهایی داشته لطفا در این زمینه توضیح بدهید.
تا آنجا که بنده مطلعم برادر آقا مهدی شرع پسند از مبارزین راستین علیه ستم و ظلم دستگاه ستم شاهی بود و نقش بسزایی در هدایت مردم در راهپیماییهای دوران قبل از پیروزی انقلاب داشته اند و در تکثیر و توزیع اطلاعیه ها و اعلامیه های حضرت امام (ره ) بصورت گسترده و مخفیانه تلاش شبانه روزی داشته اند و پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی جزء بنیانگذاران سپاه پاسداران در کرج بودند و با پیوستن ایشان به سپاه شمار زیادی از مبارزین و دوستان ایشان مانند سردار شهید میررضی نیز به همراه ایشان به عضویت سپاه پاسداران در آمدند.

سوال سوم : جناب سرهنگ کرمی در ادامه مایلیم به فعالیتهای ایشان در آغازین روزهای جنگ تحمیلی و مسئولیتهای ایشان اشاره ای بفرمایید.
همانطوریکه که قبلا به عرض خوانندگان عزیز رسید برادر آقا مهدی شرع پسند یک معلم اخلاق بود به این معنی که اخلاق را بصورت تئوری تدریس نمی کرد بلکه با عمل خود اطرافیان را تحت تاثیر قرار می داد و در همه عرصه های خطر پیشتاز و جلودار قافله بود و به همین دلیل با آغاز جنگ تحمیلی و تجاوز دشمن بعثی و قائله کردستان ایشان با اولین گروه اعزامی از کرج به کردستان اعزام شدند و بعنوان فرمانده گروه در پاکسازی شهر سنندج و شکستن محاصره معروف باشگاه افسران و پادگان ارتش حماسه ها آفریدند و نقش تعیین کننده ای را ایفا نمودند ایشان همچنین در اوائل تشکیل سپاه کرج بعنوان مسئول آموزش نظامی و سپس مسئول بسیج و بعد از مدتی بعنوان مسئول عملیات و جانشینی فرماندهی سپاه کرج انجام وظیفه نمودندو پس از آغاز جنگ تحمیلی در دیماه ۵۹ فرماندهی گروه اعزامی سپاه کرج به جبهه های گیلانغرب را بعهده گرفتند و بعنوان مسئول محور آوزین گیلانغرب مشغول انجام وظیفه شدند و در ۲ عملیات ایذایی فرماندهی عملیات را بعهده داشتند که نتیجه این عملیات منجر به آزادسازی قله استراتژیک چغالوند بود که شهر گیلانغرب از دید و تیر مستقیم دشمن خارج گردید و مجددا در سال ۶۰ به همان منطقه اعزام شده و در عملیات سراسری شهید رجایی و باهنر در محور سرپل ذهاب (تپه های کوره موش) در شهریور سال ۶۰ شرکت فعال داشت و در این عملیات به افتخار جانبازی نائل آمد سپس اقا مهدی شرع پسند در پاییز سال ۶۰در عملیات طریق القدس (آزاد سازی شهر بستان )بعنوان فرمانده گردان و در سال ۶۱ در عملیات فتح المبین و عملیات بیت المقدس (آزاد سازی خرمشهر ) و عملیات رمضان حضور موثری داشت و بعنوان فرمانده گردان انجام وظیفه مینمود ایشان در عملیات رمضان از ناحیه دست مجروح شدند و در عملیات والفجر مقدماتی بعنوان فرمانده تیپ عملیاتی سلمان فارسی از لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) شرکت داشتند و در این عملیات نیز از ناحیه پا مجروح شدند و علی رغم مجروحیتهای زیاد و متوالی لحظه ای از حضور در جبهه ها غفلت نکردند ایشان در اوائل سال ۶۲ با تشکیل تیپ نبی اکرم (ص) در کرمانشاه بدرخواست فرمانده وقت این تیپ (سردار ناصح ) به غرب کشور اعزام شدند و بعنوان فرمانده طرح و عملیات تیپ مشغول بکارگردیدند و در نهایت پس از تحمل مشقات فراوان جسمی و مجروحیت در منطقه چنگوله (چغاعسگر)پس از اقامه نماز صبح در سحرگاه ۳۰/۱۱/۶۲ به درجه رفیع شهادت نائل آمدند خداوند انشاء ا… روح ایشان را با شهداء کربلا محشور فرماید.

سئوال چهارم : حاج آقا کرمی اگر خاطره ای از این شهید دارید برای ما بفرمائید.
همانطوریکه عرض شد ایشان در عمل معلم اخلاق بودند و همیشه با عمل خود اطرافیان را تحت تأثیر قرار می دادند. نمونه بارز این روحیه در سخنانی که بمناسبتهای مختلف به نیروهای تحت امر خود میگفتند مشخص می شد و ایشان همیشه دوستان و نیروهای خود را از کبر و غرور و خود پرستی و خود ستائی و دروغ و چاپلوسی منع می نمودند و با اخلاق حسنه خود الگوی یک فرمانده حزب الهی بودند و تواضع ایشان همیشه اطرافیان را تحت تأثیر قرار می داد.

 

نگارنده : fatehan1 در 1391/07/29 11:26:44.

ادامه مطلب

[ یک شنبه 3 مرداد 1395  ] [ 4:21 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

گفتگو با جانباز هفتاد درصد، پدر شهید رضا یار احمدی اگر روزى به ملاقاتش بروید، احوال همه را مى‌پرسد. احوال پدر، مادر و فامیل! با گشاده‌رویى حرف مى‌زند و تو هیچ حس نمى‌کنى که ۸۵ سال دارد و بیست سالى است که دلخوشى راه رفتنش شده چرخ‌هاى ویلچر … دست در جیب مى‌برد و عکس ۳×۴ سیاه و سفیدى را روبرویم مى‌گیرد؛ جوانى که به خودش شباهت دارد. مى‌خندد و با لحنى گیرا مى‌گوید:‌ “این رضاى من است”. تازه متوجه مى‌شوم؛ او شهیدى دارد که هرازگاه ناگفته‌هاى دلش را با عکسش باز مى‌گوید.
برایم از او مى‌گوید
وقتى شاه خائن به امام خمینی(ره) گفت:‌ “به سربازانت بگوکه در برابر ما بایستند.”
امام خمینی(ره) فرمودند: سربازان ما یا در بطن مادر هستند و یا در گهواره.”
آن زمان، رضاى من شش ماهه بود. با شنیدن حرف ایشان رو به همسرم کردم و گفتم: “اگر آقا تبعیدش به پایان برسد و به وطن باز گردد واگر رضا راه امام را ادامه داد؛ ایمانم به ایشان محکم‌تر مى‌شود.
سال‌ها در کارخانه کانادا نمایندگى توزیع نوشابه داشتم. پسرم (رضا) هجده ساله شده بود. یکى از شب‌ها که به خانه بازگشتم متوجه شدم رضا نیامده! نیمه‌هاى شب با صداى در خانه به خود آمدم. وقتى در را باز کردم، با کیفى در دست روبرویم ایستاده بود. مرا کنار کشید و آرام گفت: “پدر، مواظب باش که همسایه‌هاى اطرافمان ساواکى هستند … سر و صدایى راه نینداز و …” سپس به خانه آمد و کیف را در برابرمان گشود.
داخل کیف پر بود از اعلامیه‌ها و عکس‌هاى امام خمینی(ره.) خندید و به من گفت: در مسجد امام محمد باقر مشغول هستم و قرار است فردا شب تمامى اعلامیه‌ها را روى در و دیوار بچسبانیم …”
آن شب، قلبم عجیب لرزید و به یاد حرف امام خمینی(ره) افتادم.
چه شد که رضا به جبهه رفت؟
دیپلم گرفته بود و مى‌خواست در کنکور شرکت کند؛ اما یک روز به من گفت: “چون امام دستور داده جبهه‌ها را پر کنید، مى‌روم سه ماه در منطقه مى‌مانم و وقتى برگشتم کنکور مى‌دهم.”
چه جوابى مى‌توانستم بدهم جز اینکه “جهاد در راه خداست؛ پس برو …”
فرداى آن روز از سوى بسیج مسجد امام محمدباقر علیه‌السلام به ایلام اعزام شد.
چه کسى خبر شهادتش را برایتان آورد؟
یکى از شب‌هاى سال ۱۳۵۹ خواب دیدم که دو کبوتر از آسمان پایین آمدند. اولى بر شانه راست و دیگرى برشانه چپم نشست. دست بلند کردم تا بگیرمشان که ناگهان پرواز کردند. چند روز گذشت؛ هنگام ظهر بود که براى اقامه نماز وضو گرفتم. زنگ در خانه به صدا در آمد. وقتى در را باز کردم همرزم رضا در مقابلم ایستاده بود. آن روز خوابم تعبیر گشت و دانستم که پروردگار امانت خویش را بازستانده است.
با وجود اینکه یکبار در سال ۶۱ به منطقه اعزام شده بودید، چگونه دوباره تصمیم به رفتن گرفتید؟
چند سالى از شهادت گذشت. یک شب رضا همراه دو سید به اتاقم وارد شدند. گویى اتاق پسرم روشن شد و عطرى دل‌انگیز فضا را پر کرد. از بستر خواب بلند شدم و نشستم. یکى از بزرگواران سمت راست و دیگرى سمت چپ من نشستند و رضا نیز روبرویم نشست. به او گفتم:‌ “این بزرگواران را معرفى کن.”
در جوابم سرى تکان داد و گفت: “اجازه ندارم.” ادامه داد: “تنها آمده‌ام از شما خواهشى داشته باشم …” گویى در تمام مدت خواب صدایش در فکرم طنین‌انداز شده بود‌؛ “سپاهى به نام حضرت محمد(ص) براى عملیات کربلاى ۵، به سمت شلمچه در حال حرکت است. دوست دارم که شما سنگرم را پر کنید. در این راه یا مجروح مى‌شوید و یا شهید …” حتى ساعت مجروح شدنم را نیز بیان کرد و آن‌گاه دست به آسمان بلند کرد و من درخششى عجیب را در آسمان دیدم و از خواب پریدم.
فرداى‌ آن شب موضوع خوابم را براى یکى از همکاران تعریف کردم. ایشان گفت:‌ شما یک بار در جبهه حضور داشتید. در ضمن پدر شهید هم هستید و وظیفه‌تان را انجام دادید.” حرفش به اینجا که رسید گفتم: ‌”هراسم از این است که نروم و اتفاقى برایم بیفتد.” پس از گذشت یک هفته اعلام شد که هر کارخانه‌ باید براى سپاه محمد(ص) که عازم عملیات کربلاى ۵ هستند نیرو فراهم کند و من نیز اعزام شدم.
شاهد امدادهاى غیبى در منطقه بودید؟
اگر عنایت خدا و ائمه اطهار(ع) در منطقه نبود نمى‌توانستیم در مقابل دشمن تا به دندان مسلح مقابله کنیم. امام خمینی(ره) بارها در سخنانشان فرمودند دست خدا یارى دهنده پیروزى رزمندگان است و با قدرت خداوند و ائمه اطهار(ع) پیشروى مى‌کنند. مغرور به خود نشوید که اگر مغرور شوید شکست مى‌خورید.
چه سالى مجروح شدید؟
سال ۱۳۶۵ در سن ۶۵ سالگی، در عملیات کربلاى ۵ و راس همان ساعتى که رضا در خواب گفته بود، مجروح شدم. (مى‌خندد) خداوند روحیه‌اى عجیب به من داده بود؛ وقتى ترکش به نخاعم اصابت کرد رو به همرزمم گفتم: “زنبور عراقى مرا نیش زد.”
بیست سال از آن زمان مى‌گذرد. اما حتى در دلم نیز احساس نگرانى نکردم. ساعتى که بند پوتین‌هایم را بستم با خود گفتم که تنها و تنها براى رضاى خدا، براى دین و آب و خاکم در این راه گام مى‌گذارم و پاى جانبازی، اسارت و شهادتش هم ایستاد‌ه‌ام.
و کلام آخر شما …
براى خواهران، رعایت حجاب و مودت بین خانواده و فامیل و تربیت صحیح فرزند؛ و براى برادران داشتن تقواى خداوندى و تهیه معاش زندگى از راه حلال، آرزو مى‌کنم.
و در آخر اینکه اگر انسان (چه زن و چه مرد) در زندگى از خود گذشتگى داشته باشد، هیچ‌گاه در برابر خدا و خلق خدا شرمنده نمى‌شود و هیچ‌گاه شکست نمى‌خورد.

گفتگو از: مریم عرفانیان
روزنامه رسالت

 

نگارنده : fatehan1 در 1391/07/29 11:29:44.

ادامه مطلب

[ یک شنبه 3 مرداد 1395  ] [ 4:21 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

دردهاى شیرین عاشقی
گفتگو با جانباز ۷۰ درصد على میرزایی خودتان را معرفى کنید و بفرمایید جانباز چند درصد هستید؟ على میرزایى هستم، ۳۸ سال دارم. در سن ۱۶ سالگى به مقام جانبازى نایل آمدم و در حال حاضر جانباز ۷۰درصد مى‌باشم. از انگیزه‌تان براى حضور در جبهه بگویید. مملکت مورد هجوم افراد بیگانه و دولت‌هاى غربى بخصوص آمریکا که دشمن قسم‌خورده ماست قرار گرفته بود و ما بر خود واجب مى‌دانستیم که از مملکت خودمان دفاع کنیم. موقع رفتن به جبهه چند ساله بودید و از چه طریقى اقدام کردید؟
شانزده ساله بودم و از طریق بسیج ثبت نام کردم و مدت ۳۵ روز در مرکز آموزش ۰۵ کرمان دوره آموزشى را گذراندم و به جبهه اعزام شدم.
خانواده‌تان مخالفت نکردند، با توجه به اینکه شما سن کمى داشتید؟
خانواده من دید وسیعى نسبت به مسئله جنگ داشتند و بر خود وظیفه مى‌دانستند. اما موقعى که من مى‌خواستم به جبهه بروم مادرم گفت: تو براى رفتن به جبهه خیلى کوچک هستی.
چه مدت در جبهه خدمت کردید و از نحوه جانبازى‌تان برایمان بگویید.
اولین بار که من به جبهه رفتم ۱۶ سال داشتم و مدت شش ماه و بیست روز در جبهه بودم. در اعزام دوم روزهاى آخر ماموریت (تاریخ ۶۰/۱۲/۱۴) به همراه چند تن از رزمندگان در منطقه عمومى کرخه محور شهید مجید سهرابى براى تهیه مهمات به طرف زاغه مهمات مى‌رفتیم که در راه بازگشت، نرسیده به خاکریز دوم مورد اصابت خمپاره‌هاى دشمن قرار گرفتم و از ناحیه پا آسیب دیدم که منجر به قطع هر دو پایم گردید.
در چه عملیات‌هایى شرکت کردید؟
در عملیات طریق‌القدس (آزادسازى بستان) که در آذر سال ۱۳۶۰ انجام گرفت.
از حال و هواى جبهه برایمان بگویید.
حال و هواى جبهه بسیار معنوى بود و رزمندگان عاشقانه اوقات بیکارى‌شان را با خواندن دعاى توسل، دعاى کمیل و ادعیه مختلف مى‌گذراندند. در نیمه‌هاى شب هرکسى جاى خلوتى پیدا مى‌کرد و نماز شب مى‌خواند و با خداى خود راز و نیاز مى‌کرد و در مجموع افرادى که در اطراف ما بودند از معنویتى خاص برخوردار بودند.
دیگر چه کارهایى انجام مى‌دادید؟
خاطراتمان را مى‌نوشتیم. اتفاقاتى را که برایمان پیش مى‌آمد به صورت خاطره مى‌نوشتیم و با نامه براى خانواده‌هایمان ارسال مى‌کردیم.
یک خاطره شیرین!
یک روز به اتفاق رزمندگان وارد محور عملیاتى کرخه شده بودیم. شب اول که پست من تمام شد، موقع برگشتن به پشت خط در بین راه خسته شدم، بارندگى شده بود و پوتین‌هایم کاملا در گل فرو مى‌رفت و هوا هم بسیار تاریک بود. براى رفع خستگى روى یک برآمدگى نشستم که به نظرم خیلى نرم مى‌آمد بعد که دقت کردم متوجه شدم که روى شکم یک جنازه عراقى نشسته‌‌ام.
یک خاطره تلخ!
یکى از همرزمانم آرپى‌جى‌زن بود. در یک پاتک از سوى عراق، ایشان دو تا آرپى‌جى به طرف دشمن پرتاب کرد و مى‌خواست آرپى‌جى سوم را پرتاب کند که از طرف دشمن مورد هدف قرار گرفت و گلوله به قلبش اصابت کرد. وقتى بالاى سرش رفتم در آخرین لحظات یاحسین گفت و آخرین زمزمه‌اش کلمه مقدس مادر بود و به شهادت رسید.
از شهدا برایمان تعریف کنید.
شهیدان را شهیدان مى‌شناسند. واقعا شهدا حالات و رفتار عجیبى داشتند و واقعا برگزیده خدا بودند و قبل از شهادت حالات خاصى داشتند. یادم مى‌آید که عزیز کشاورزى از بچه‌هاى زرند بود که نیمه‌شب بلند مى‌شد و پوتین بچه‌ها را جفت مى‌کرد تا رزمندگان وقتشان را کمتر براى پیدا کردن کفش‌هایشان صرف کنند.
در حال حاضر مشکل اصلى شما چیست؟
من با پاى مصنوعى رفت و آمد مى‌کنم و از نظر حرکتى مشکلى ندارم. ۲۲ سال است که از پاى مصنوعى استفاده مى‌کنم و در منزل هم پاى مصنوعى را در مى‌آورم و از ویلچر استفاده مى‌کنم، اما تنها تقاضایى که از بنیاد دارم این است که سقف مبلغ جانبازان ۷۰درصد را بردارند.
در حال حاضر تهاجم فرهنگى در جامعه ریشه‌دار شده است. اگر شما یکى از مسئولین فرهنگى کشور باشید چه اقدامى جهت مقابله با این تهاجم انجام مى‌دهید؟
براى مبارزه با تهاجم فرهنگى سرمایه‌گذارى شده است اما سرمایه‌گذارى تنها کافى نیست و اصلاح را باید اول از خانواده شروع کنیم و بعد اجتماع. مسئولین کشور باید بودجه‌هایى را براى این امر مهم اختصاص دهند.
شما به‌عنوان یکى از جوانان دوران جنگ چه توصیه‌اى به جوانان امروز دارید؟
جوانان زمان جنگ و جبهه درک بالایى از مسائل اطرافشان داشتند و با اقتدار وایمانى که در وجودشان بود به جبهه مى‌رفتند تا از مملکت و ناموس خود دفاع کنند. جوانان امروز باید بدانند که این دنیا، دنیاى فانى و تمام‌شدنى است و چیزى که باقى مى‌ماند خوبى است. من از همه جوانان مى‌خواهم که در راستاى فرهنگ جبهه بیشتر تحقیق کنند و راه امام و شهدا را ادامه دهند و در کارها تنها به ائمه(ع) متوسل شوند.
یک دعا!
اللهم عجل لولیک الفرج.
صحبت آخر…
آرزومندم که این انقلاب به انقلاب جهانى حضرت مهدی(عج) برسد و نابودى استکبار منجمله آمریکا را از آقا امام زمان مى‌خواهم و انشاءالله این دنیاى پر از ظلم و جور با آمدن آقا امام زمان(عج) پر از عدل و داد شود.
از همسر این جانباز عزیز مى‌خواهم که خودشان را معرفى کنند و بفرمایند چند سال است که با ایشان ازدواج کرده‌اند و ثمره این ازدواج چند فرزند است؟
فاطمه یوسف‌الهى هستم و در سال ۶۵ با ایشان ازدواج کردم و ثمره این ازدواج چهار فرزند، سه دختر و یک پسر مى‌باشد که دختر اولم امسال در دانشگاه قبول شده است و بقیه محصل هستند.
چه شد که با یک جانباز ازدواج کردید؟
برادر شهیدم با ایشان دوست بودند و با توجه به شناختى که او از ایشان داشت به بنده پیشنهاد ازدواج دادند و با اینکه جانباز ۷۰ درصد بودند با افتخار جواب مثبت دادم.
از مشکلات بگویید.
البته مشکلات زیاد است اما با توکل به خدا و عشق به ائمه(ع) سعى مى‌کنیم تحمل کنیم.
پیام شما به همسران جانبازان چیست؟
همه همسران جانبازان عزیز باید بدانند با کسانى ازدواج کرده‌اند که براى احیاى دین و امر به معروف و نهى از منکر به جبهه رفتند تا از نوامیس مردم دفاع کنند، بنابراین نباید در حق آنها کوتاهى شود.

تهیه و تنظیم: معاونت ارتباطات فرهنگى سازمان بنیاد شهید و امور ایثارگران استان کرمان

 

نگارنده : fatehan1 در 1391/07/29 11:30:44.

ادامه مطلب

[ یک شنبه 3 مرداد 1395  ] [ 4:20 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

 

من آزاده عراقى ام! آزاده اى است از جنس مردانى چون «حر» و خود اسارتش را اوج آزادى مى داند و تولدى دیگر. در سخن گفتن با اوست که در مى یابى چقدر برخى مردان جنگ از اصل خود دور افتاده اند، چقدر ارزش هاى پرشکوه دوران دفاع مقدس مهجور مانده و به آن بى مهرى هاى فراوان شده است. ستوان دوم وظیفه سید مدهت الحسینى که در عملیات بدر به اسارت نیروهاى ایرانى در آمده متولد ۱۳۳۴ هجرى شمسى دربغداد است و در سال ۶۳ در شرق دجله به اسارتى درآمده که به قول خودش راه آزادگى و خط پررنگ حق و باطل را به او نشان داده و باعث شده تا گویى دوباره از نو متولد شود ومرزها و خطوط فرضى و زبان وقومیت را کنار نهاد و به اسلام ناب وفادار ماند. وقتى هنگام نماز همراه با حاج ناصر قره باغى آزاده و جانباز و حاج حمید سى ستار همراه سید مدهت که از رزمندگان پرسابقه ماست جرات نمى کنیم جز مدهت را براى امامت نماز انتخاب کنیم این مساله که چقدر جامعه از ارزش هاى دفاع مقدس دور مانده بیشتر توى چشم مى زند. او در ایران ازدواج کرده و یکى از فرزندانش حافظ قرآن است و با تواضع جلوى ما مى ایستد و ما به امامت او نماز مغرب را مى خوانیم. آنچه در پى مى آید گفت وگوى ما با این آزاده عراقى است.


ادامه مطلب

[ یک شنبه 3 مرداد 1395  ] [ 4:20 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

گفت وگو با سید مدهت الحسینى، هنرمند عراقى که بعد از اسارت درایران ماند (بخش پایانى)
اسارت شیرین در بخش اول صحبت هاى ستوان دوم وظیفه سید مدهت الحسینى متولد ۱۳۴۴ هجرى شمسى که در سال ۶۳ در شرق دجله به اسارت نیرو هاى ایرانى درآمد را ملاحظه کردید. اینک بخش دوم و پایانى این گفت وگو را مى خوانید.
چه عوامل دیگرى روى شما و اسراى دیگر تاثیر داشت؟
شعارهایى که در پادگان روى دیوار نوشته بودند مثل این جمله از امام خمینى (ره) اسرار مهمانان جمهورى اسلامى هستند» و تمام رفتارهاى اعضاى کمیسیون و ایرانى ها. مهر و محبت و ایمان اخلاص آنها باعث شد روند توبه کردن و گسترش توابین بسیار بالا گیرد. ما با این مسائل زندگى و آن را از نزدیک لمس مى کردیم. به نماز جمعه مى رفتیم و از نزدیک با چشم خودمان مى دیدیم که در ایران، اسلام واقعى جریان دارد و این تحول اساسى در زندگى و تفکرات من و بسیارى از عراقى ها به وجود آورد. آن سال ها، دوران طلایى عمر من بود، دورانى که در زندان و پادگان به عنوان اسیر بودم. در رژیم صدام شاید به سمت کسب دنیا حرکت مى کردیم ولى حتما خسرت الاخره مى شدیم ولى در پادگان دین ما زنده شد و آخرت را یافتیم. من آزاد شدم، اسیر نبودم. در ایران در حالى کهف شکل اسیر داشتم ولى به سوى هدایت و آزادى حرکت مى کردم.
وقتى در سال ۶۸ آزاد شدم در پادگان به عنوان نماینده کمیته فرهنگى، طرح مدارس، طرح آموزش قرآن و امور بسیارى را اجرا مى کردیم و این وقت من را بسیار مى گرفت. چهار ماه پس از آزادى در پادگان تختى ماندم و بعد به پادگان کهریزک رفتم. آن جا حدود ۶۰۰۰ عراقى اسیر بودند و من و یکى دیگر از توابین تدریس و آموزش آنها را برعهده گرفتیم.

تا هنگام تبادل اسرا چه مى کردید
من کمک مى کردم تا اسرا به تصور صحیحى از جبهه حق و حقیقت برسند. اول گفتیم هر کس که اینجاست باید بداند که اینجا همه نماز مى خوانند و باید تکلیف شرعى خود را به نحو احسن بشناسند و به آن عمل کنند. پس از آزادى اسرا گروهى به عراق رفتند و در رژیم صدام شروع به گفتن حقایق کردند و باعث قیام مردم شدند، خیلى از آنها به شهادت رسیدند. مثلا یکى از اسرا که به عراق بازگشت به دلیل حمایت از امام خمینى(ره) جلوى پدر ومادرش توسط بعثى ها اعدام شد تقریبا اکثرا اسرا متحول شده بودند، یک سرى وارد سپاه بدر شدند و آنها که بازگشتند شروع به روشنگرى در مورد رژیم صدام کردند.
آنها روى دیوارها در خیابان هاى عراق شعار مى نوشتند و مردم را بیدار مى کردند.

کى براى دیدار با خانواده هایتان به عراق بازگشتید؟
بعد از ۱۹ سال و سقوط رژیم صدام به دیدار خانواده رفتم. تمام اعضاى خانواده بزرگ شده و بسیار تغییر کرده بودند. بزرگترها پیر شده بودند، دیدار زیبایى بود.

چقدر در عراق ماندید؟
سه هفته و بعد دوباره به ایران برگشتم.

باز هم به عراق رفتید؟
بله دومرتبه دیگر هم رفتم.

در ایران ازدواج کردید؟
بله، بعد از آزادى در ایران با یکى از زنانى که از عراق به ایران پناهنده شده بود، ازدواج کردم و حالا داراى ۳ فرزند هستم. یکى از آنها حافظ قرآن است. بقیه هم خوب درس مى خوانند و افتخار مى کنند که در ایرانند.

از خاطرات خود با شهید نظران بگویید؟
با شهید نظران خاطرات بسیارى دارم. یادم هست وقتى انتفاضه اول در عراق شروع شد برادرم درمیان نظامیان جدید به ایران پناهنده شد و آنها تحویل کمیسیون اسرا شدند. سرپرست ما هم با گروهى که مسؤولیت دریافت آنها را داشتند بود. شهید نظران اسم برادرم را دید و به او گفت که آیا این با مدهت نسبتى ندارد؟ او خودش سریع دنبال من آمد و گفت مژده بده. من قبلا خواب برادرم را دیده بودم. در ماه رمضان خواب هاى صادقه زیاد مى دیدم. دیدم برادرم با دو تا چوب در حالت بدى به سر مى برد و دلم گرفت که چرا او اینقدر مغموم و ناراحت است.
یک ماهى از این مساله گذشت ومن شوق دیدار برادرم را داشتم، یک روز شهید نظران به نمایشگاه آمد، اعضاى کمیسیون هم همراهش بودند. شهید به من اشاره کرد، رفتم کنارش گفت خبردارى که برادرت اینجاست؟ گفتم بله ولى هنوز او را ندیده ام، این را که شنید خیلى ناراحت شد و به سرپرست ما گفت که او را نبردى هنوز برادرش را ببیند؟ و با همان عصبانیت ادامه داد: این ها برادرند، مى دانى برادر یعنى چه؟ خیلى خجالت کشیدم که ایشان جلوى اعضاى کمیسیون اینطور از من دفاع کرد، مگر من کى هستم، یکى از کوچکترین اعضاى تشکیلات اما او انسانى کامل بود و به همه اهمیت مى  داد، سرپرست گفت: فردا او را به ملاقات مى فرستم.

فردا او را دیدید؟
بله از صبح تا شب با هم نشستیم و خیلى حرف زدیم. سال ها بود که همدیگر را ندیده بودیم یک ماه که گذشت مشکلاتى براى او پیش آمد. شهید نظران پیشنهاد داد که او بماند و ما کارهاى پناهندگى او را انجام دهیم ولى برادرم قبول نکرد و شهید نظران گفت او را با هواپیما مى فرستیم. برادرم به فکر مادرم بود که بیمارى شدیدى داشت و به برادرم وابستگى خاصى نشان مى داد. ما همه به تصمیم او احترام گذاشتیم وقتى رفت نمى دانم چه کسى به عراقى ها گزارش داد که این با برادرش در پادگان پرندک رباط کریم دیدار کرده است براى او مشکلات بسیارى به وجود آمد. بعد از برگشت ازدواج هم کرده بود و تا پرونده اش کامل شد به سراغش مى آیند و از او مى پرسند تو در ایران با کسى ملاقات کردى؟ مى گوید: نه بلافاصله او را دستگیر کرده و به زندان مى برند. دو هفته زیر شکنجه سکوت مى کند یکى از اقوام مادرم با پارتى او را آزاد مى  کند و بلافاصله برادرم به اردن رفت و از آنجا به مالزى و الان در آن کشور اسلامى استخدام شده است. آن کسى هم که او را یارى داد، اعدام شد.
از کار هاى هنرى که تا کنون انجام داده اید، بگویید
یک مدت معلم بودم بعد در یک نمایشگاه دائمى کار کردم کسى از من خواست تا ۱۷ تابلو با موضوع متفاوت اسراى عراقى و ایرانى برایش ترسیم کنم و بعد ساخت ماکت، پوستر، مجسمه و نقاشى برجسته ها و تندیس هاى موزه انقلاب اسلامى و موزه دفاع مقدس به من سفارش داده شد و من براى موزه دفاع مقدس شروع به کار کردم و اکنون ماکت عملیات بیت  المقدس در حد آماده سازى است و بسیار زیبا و تاثیرگذار از آب درآمده و ما آن را پروژه اى درسطح ملى مى بینیم و از همه هنرمندان دیگر هم مى خواهیم بیایند و براى موزه دفاع مقدس فعالیت کنند.

بازدیدکنندگان از نمایشگاه و موزه چه کسانى هستند؟
آدم هاى برجسته سیاسى، فرهنگى و هنرى، هنوز براى عموم آماده نیست.

چند وقت روى این پروژه کار مى  کنید؟
حدود چهار سال و نیم.

چقدر طول مى کشد تا به مرحله نهایى برسد؟
طرح هنوز درمرحله تصویب است. وقتى کاملا تصویب شود تازه گروه هاى مختلف با فرهنگ و دید ملى باید وارد شوند تا کارى گسترده و بزرگ انجام شود.

از اینکه یک عراقى که روزى دشمن ایران بود،الان به عنوان مروج فرهنگ دشمنش مى کوشد، چه حسى دارید؟
در زمان پیامبر(ص) ملیت تعیین کننده خوب و بد بودن فرد نبود، اکنون نیز این مهم نیست که من عراقى باشم یا ایرانى، مهم این است که حق را از باطل تشخیص دادم و حالا سعى مى  کنم تمام توانم را براى ترویج تفکر حق بگذارم، دیگر بقیه اش اهمیت نداردکه ایران روزى دشمن عراق بوده، اصلا دیگر ربطى به من ندارد که دولت بعث به ایران حمله کرد یا متجاوز بود و براى من ترویج حق و طرد باطل اهمیت دارد. من دوست دارم براى ایران کارکنم و با نقاشى، برجسته سازى، ماکت و پوستر و هنرم حقیقت را به همه جهانیان نشان دهم و این کار من جهانى و براى تمام مردم دنیاست

 

نگارنده : fatehan1 در 1391/07/29 11:32:49.

ادامه مطلب

[ یک شنبه 3 مرداد 1395  ] [ 4:20 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

 

می گفت اگر از جنگ نگوییم دیر می شود بابا نظر خیلی مهمان نواز بود و همیشه سفره اش پهن. سربازها، بسیجی ها، دوستان و آشنایان همه می دانستند که بابا نظر چقدر سخاوتمند و دست و دل باز است


ادامه مطلب

[ یک شنبه 3 مرداد 1395  ] [ 4:19 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

 

کنار آتش پسربچه ده‎ساله‌ای را دیدیم که مشغول آتش‌بازی بود. بلوکی که کیسه‌های خون را یکی یکی در آتش می‌انداخت، پرسید: “مدرسه نمی‌روی؟ “جواب داد: “بابام می‌گوید تا صدام کافر را نکشیم و انتقادم داداش احمد را نگیریم، همه‎چیز تعطیله!


ادامه مطلب

[ یک شنبه 3 مرداد 1395  ] [ 4:18 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

.: تعداد کل صفحات :. [ <> [ 30 ] [ 31 ] [ 32 ] [ 33 ] [ 34 ] [ 35 ] [ 36 ] [ 37 ] [ 38 ] [ 39 ] [ > ]