2ـ2. وجوب وجود امام در هر زمان
از مطالب گذشته درباره شباهت میان امامت و نبوت و مسئله خاتم نبوت بودن نبی اکرم(ص) و ادامه دایره نبوت از رهگذر وجود یک امام در هر عصر، میتوانیم همان برهان مفصل صدرالمتألهین را در اثبات وجوب بعثت انبیا، دلیلی برای اثبات وجوب وجود امام، در نظر وی بدانیم.به عبارت دیگر، همان گونه که در گزارش خود از استدلال صدرالمتألهین در اثبات وجوب بعثت بیان کردیم، نیاز مردم به نبی به عنوان واسطه میان خلق و خدا همواره باقی است و با توجه به خیر بودن وجود چنین واسطهای و فواید حاصل از آن، بر خداوند واجب خواهد بود که در هر عصری شخصی به عنوان فرد کامل، خلیفه خداوند در زمین و واسطه میان خلق و خدا وجود داشته باشد.
نیز چنانکه در بیان رأی صدرالمتألهین پیرامون خاتمیت بیان کردیم، اگرچه این فرد، ملک وحی را نه میبیند و نه کلام او را میشنود و به همین دلیل، صاحب شریعتی هم نخواهد بود، اما مخاطب الهام واقع میشود و بدون آگاهی از سبب و عامل معطی معارف الهی، نور علم در دلش متجلی میشود و توسط آن به عنوان امام ـ نه نبی ـ به هدایت مردم میپردازد.این نتیجه، چنانکه در بررسی نظریه نبوت ملاصدرا دیدیم، به روشنی از مواضع او پیرامون نبوت و ولایت برمیآید. علاوه بر این، صدرالمتألهین استدلالهای مستقلی را در اثبات وجوب امامت در هر زمانی، در شرح اصول الکافی بیان میکند، که در ذیل، به بیان آنها خواهیم پرداخت.
1ـ2ـ2. استدلال اول بر وجوب وجود امام: ملاصدرا این استدلال را در تفسیر حدیث سوم از باب «الاضطرار الی الحجه» بیان میکند. وی نخست به عنوان مقدمه، تمثیلی را که در متن حدیث آمده ذکر میکند؛ به این صورت: اگر میان معلومات حاصل از حواس پنجگانه، اختلاف باشد، و این موجب بروز شک در صحت و صدق این معلومات گردد، قلب به عنوان حَکَم و امام، اختلافها را دفع کرده، شک را از میان برده و حق را معلوم میدارد.
پس از آن رو که وجود قلب برای رفع تعارض میان اعضای حسی، مصلحت است، خداوند هم در ایجاد قلب برای انسان اهمال نورزیده است. بنابراین، بر همین قیاس، وجود امامی برای امت اسلامی که مردم به هنگام به وجود آمدن اختلاف، شک و تردید یا حوادث و وقایع مهم به نزد وی رجوع کنند، نیز خیر و مصلحت است. از سوی دیگر، هر آنچه را که خداوند، خیر و مصلحت بداند، به دلیل آنکه علم او، فعلی است، آن چیز بالضروره ایجاد میگردد.
پس نصب امام در هر زمانی واجب و ضروری است.15 چنانکه از بررسی مطالب این استدلال برمیآید، این استدلال همان مقدمه پنجم استدلال بر وجوب بعثت انبیاست، با این تفاوت که در اینجا، مراد فقط اثبات وجود امام است، ولی در هر دو موضع، چیزی که عامل وجوب وجود نبی (در مقدمه پنجم استدلال بر وجوب بعثت) و امام (در استدلال حاضر) میشود، همان نیاز مردم به حاکمی متصرف و مجری احکام است.
2-2-2. استدلال دوم بر وجوب وجود امام: صدرالمتألهین در شرح حدیث اول از باب «ان الارض لا تخلو من حجه»، همان استدلال متکلمان امامیه را بر وجوب وجود امام مطرح میکند؛ بدین ترتیب که نصب امام لطفی از جانب خداوند بر بندگان است؛ زیرا با وجود امام به عنوان رئیس قاهر، دوری مردم از امور قبیح و نزدیکیشان به واجبات بیشتر میشود. از سوی دیگر، فعل لطف بر خداوند واجب است؛ پس نصب امام بر خدا، واجب است.16
3ـ2ـ2. استدلال سوم بر وجوب وجود امام: صدرالمتألهین در شرح حدیث دهم از باب «ان الارض لاتخلو من حجه»، استدلالی دیگر بر محال بودن خلو زمان از امام مطرح میکند که مبتنی بر اصل مراتب مختلف وجود است.تقریر استدلال بدین صورت است که خداوند موجودات را بر مراتب مختلف از بالاترین مرتبه تا پایینترین آن، خلق نموده است و اراده کرده تا هریک از مراتب به مرتبهای بالاتر از خود، ترقی نماید.
بدین ترتیب، هر مرتبه اعلی و اشرف، غایت برای مرتبه پایینتر خواهد بود. پس، غایت زمین رسیدن به نبات است و غایت نبات، وصول به حیوان است و حیوان درصدد رسیدن به مقام انسان است و غایت انسان نیل به مرتبه امامت یا همان مقام انسان کامل میباشد. چون والاترین غایت مقصود، نیل به مقام امامت است، پس میتوان به این نتیجه رسید که زمین و آنچه در آن است، درصدد رسیدن به مقام امام است و این موجودات جز برای این مقصود، خلق نشدهاند. از سوی دیگر، هر آنچه برای شیئی دیگر خلق شده باشد، تا زمانی که آن شیء نباشد، آن شیء نخستین هم نخواهد بود.
پس زمین و آنچه در آن است، چون برای نیل به مقام امام خلق شدهاند، اگر زمانی از امام خالی باشد و امامی وجود نداشته باشد، از میان میرود و نابود میگردد.17 ملاصدرا در این استدلال توضیح بیشتری نمیدهد و به صراحت بیان نمیکند که به چه علت اگر امامی نباشد، زمین و آنچه در آن است، از میان میرود. اما چیزی که به نظر ما میرسد آن است که همان گونه که ملاصدرا در این استدلال بیان میکند، امام به عنوان مرتبه اعلی، علت غایی برای مراتب مادون خود است.
پس اگر فرض شود که در زمانهای امام موجود نباشد، این فرض مستلزم این خواهد بود که برای مراتب مادون امام هم علت غایی نباشد و چون علت غایی به عنوان یکی از اجزای علت تامه موجود نباشد، پس علت تامه هم محقق نخواهد بود، در نتیجه، معلول هم که به بقای علت تامه باقی است، نابود خواهد شد. ملاصدرا در شرح حدیث دوازدهم از باب «ان الارض لا تخلو من حجه»(چنانچه امام از زمین برگرفته شود، زمین با اهلش مضطرب گردد، چنانکه دریا) 18 که ابن ابی هراسه از امام محمدباقر(ع) نقل مینماید، نیز به همین مطلب اشاره میکند و در شرح آن مینویسد:
این حدیث بر درستی آنچه پیشتر ذکر کردیم، دلالت میکند که وجود نبی و امام صرفاً بدین نحو نیست که مردم در اصلاح دین و دنیایشان به او محتاج باشند، اگرچه این امری است که ضرورتاً مترتب بر وجود امام و نبی است، بلکه زمین و هرکه در آن است، به وجود امام یا نبی قائم است؛ چراکه وجود نبی یا امام، برای وجود زمین و هرکه در آن است، علت غایی است. پس زمین و هرکه در آن است، جز به واسطه وجود انسان کامل، حتی یک لحظه هم برپا نمیماند.19
وی همچنین در کتاب مفاتیحالغیب مطلبی را که تا حد زیادی به بیان فوق شباهت دارد، مطرح کرده است. در آنجا نیز وی امام، ولی و در نهایت نبی اکرم(ص) را در رأس اجناس و اصناف قرار میدهد و بیان میدارد که چون مقصود از خلق جنس رسیدن به نوع خاص و مقصود از خلق نوع رسیدن به صنف خاص و مقصود از خلق صنف رسیدن به شخص خاص است، پس مقصود از آفرینش تمامی اجناس و انواع و اصناف، رسیدن به شخص خاصی است که مشمول رحمت الهی است؛ این شخص میتواند نبی، امام و در نهایت خاتمالنبیین باشد.20بنابراین، از این بیان هم میتوان چنین استنباط کرد که اگر زمانی، عالم از این فرد مقصود (امام و شخص کامل)، خالی باشد، کل آفرینش بیمعنی و عبث خواهد بود و این امر بنا بر حکمت خدای تعالی، امری ممتنع خواهد بود.
4ـ2ـ2. استدلال چهارم بر وجوب وجود امام: صدرالمتألهین در شرح حدیث اول از باب «انه لولم یکن فی الارض الا رجلان لکان احدهما الحجه» استدلالی دیگر بر امتناع خلو زمانه از امام و مبتنی بر قاعده امکان اشرف بیان میکند.تقریر استدلال بدین نحو است که موجودات عالم وجود، در مراتب مختلف از خداوند صادر شدهاند. این مراتب، از مرتبه اشرف و اعلی شروع میشود و تا پایینترین مراتب ادامه مییابد.
بنابراین، هر مرتبه اشرف، متقدم است بر مرتبه پایینتر از خود، و به سبب اینکه میان این مراتب، نسبت علیت و سببیت برقرار است، مرتبه ادنی به وجود نخواهد آمد، مگر پس از اینکه مرتبه اشرف موجود شود.بنابراین، مرتبه انسان و بالاتر از آن مرتبه انسان کامل و امام، بالذات بر زمین و آنچه در زمین است، مقدم میباشد و علت برای زمین و زمینیان است.
پس بدین ترتیب، اگر زمانی امام موجود نباشد، زمین که معلول اوست هم باقی نخواهد ماند.21ملاصدرا پس از بیان این استدلال اشکالی را مطرح میکند که قاعده امکان اشرف، فقط در عالم ابداعیات که مجرد از ماده و استعداد هستند، جاری است، وگرنه در عالم ماده به دلیل وجود استعداد، گاه میشود که ممکن اشرفی به سبب مانع خارجی یا فقدان استعداد خاص، موجود نگردد.
ملاصدرا در پاسخ به این اشکال متذکر میشود که سخن ما در این موضع در باب نوع و طبایع کلی همچون انسان، فلک و... است و حکم انواع و طبایع کلی، حکم ابداعیات است و ذاتاً به استعداد خاصی نیازمند نیستند. ملاصدرا سپس میافزاید: چهبسا اشکال کنند و بگویند که با این بیان، استدلال شما درست نخواهد بود؛ چراکه حجت و غیرحجت و امام و رعیت همه افراد یک نوع خاص هستند و بر هم تقدم و تأخری نخواهند داشت.
بنابراین، دیگر نمیتوان از وجود مراتب اخس به وجود مرتبه اشرف که همان حجت باشد، پی برد. ملاصدرا در پاسخ به اشکال دوم ذکر میکند که حجت و غیرحجت و نبی و غیرنبی به لحاظ نشئه مادی و بدنی است که تحت یک نوع واحد قرار دارند، اما به لحاظ نشئه روحانی، انسانها تحت انواع بیشماری قرار دارند، تا جایی که نسبت نوع حجت به نوع انسانهای دیگر، مثل نسبت نوع انسان است به حیوانات. بنابراین، به عقیده ملاصدرا، این قاعده در باب موضع حجت و غیرحجت نیز، جاری خواهد بود.22
5ـ2ـ2. استدلال پنجم بر وجوب وجود امام: ملاصدرا در ذیل تفسیر آیه 25 از سوره «حدید» مطلبی را پیرامون لزوم هدایت انسانها توسط انبیا و اولیا میآورد که این مطلب را هم میتوان استدلالی بر وجوب بعثت انبیا دانست و هم استدلالی بر وجوب وجود امام در هر زمانی. وی بیان میکند که کمال انسان در دو چیز است: اول، آگاهی از حقایق امور؛ دوم، اتصاف به صفات حسنه و دوری از امور سیئه.
وی بر آن است که انسان، در آغاز خلقت و تولدش، از این کمالات بیبهره است، و تنها کسانی به دریافت این کمالات نایل میآیند که متصل به فیض الهی باشند و امور را از طریق «وحی» یا «الهام» کسب نمایند. از سوی دیگر، برای انسانهای دیگر، یعنی کسانی که به عالم ملکوت متصل نیستند، استکمال و استرشاد به سوی طریق نجات، میسر نخواهد بود، مگر به واسطه وجود انبیا و اولیا که کمالات را از جانب خداوند اخذ نمودهاند. بنابراین، باید در هر زمانی، نبی یا ولیای وجود داشته باشد که مردم را به سوی کسب کمالات و راه نجات، هدایت نمایند.23
6ـ2ـ2. استدلال ششم بر وجوب وجود امام: صدرالمتألهین، در شرح حدیث دوم از باب «ان الارض لاتخلو من حجه» دلیلی دیگر بر اثبات وجوب امامت میآورد. وی بیان میکند: مردم از آن رو که از خطا و اشتباه مصون نیستند، ممکن است زیادت و نقصانی در دین خدا پدید آورند. بنابراین، باید امامی باشد که این زیادت را برگرداند و آن نقصان را تکمیل نماید.
ملاصدرا پس از بیان این استدلال اضافه میکند: شاید بدین نحو اشکال شود که عقل و فکر آدمی، معیاری است که اگر مردم آن را به کار گیرند، از خطا و اشتباه، مصون میمانند، پس در این صورت دیگر نیازی به امام نخواهد بود.وی در پاسخ این اشکال میگوید: اگرچه چنین معیاری وجود دارد، اما در بسیاری از مواقع حتی متفکران، آن را مراعات نمیکنند و خطاهای زیادی در آرائشان رخ میدهد.
او برای نمونه از آرای ضد و نقیض فلاسفه پیرامون مسئله حدوث و قدوم عالم، یاد میکند و متذکر میشود که اگر این معیار، یعنی عقل، کافی بود، هرگز این چنین خطاهایی در نظریات آنها، واقع نمیشد.ملاصدرا همچنین برای تکمیل رأی خود در این باب به مطلبی دیگر اشاره کرده و میگوید: برخی از اسرار دین، خارج از حوزه فکر و تأمل است و برای شناخت آنها به امری ورای عقل که همان ولایت و نبوت باشد، نیاز میشود. پس در باب چنین اسراری از معیار عقل و فکر، کار چندانی برنمیآید.24
7ـ2ـ2. استدلال هفتم بر وجوب وجود امام: صدرالمتألهین در شرح حدیث پنجم از باب «ان الارض لاتخلو من حجه» نیز استدلال دیگری بر وجوب وجود امام اقامه میکند. متن حدیث به روایت ابی بصیر از امام محمدباقر یا امام جعفرصادق‡ چنین است: «خدا زمین را بدون عالِم وانگذارد و اگر چنین نمیکرد، حق از باطل تشخیص داده نمیشد.»25
وی بیان میکند که منظور از «عالِم» در این حدیث، عالِم ربانی است که علم خود را از طریق وحی و الهام به نحو لدنی از خداوند گرفته است، و بدین سبب، اگر جهان هم زیر و زبر شود هرگز ذرهای شک و تردید در دل او ایجاد نخواهد شد. اما به عقیده وی، احتمال بروز شک در دل عالمی که علم خود را به نحو سمعی از روایات اخذ کرده است، وجود دارد.
ملاصدرا پس از بیان این مقدمه، استدلال میکند: اگر زمانهای از چنین عالم ربانی که نبی یا امام است، خالی باشد، دیگر حق از باطل در اموری که عقل بشر از درک آن عاجز است، باز شناخته نمیشود. پس باید در هر زمانی امام یا نبیای وجود داشته باشد تا به یاری علم لدنی و به نور وحی و الهام او، حق از باطل شناخته گردد.26
8ـ2ـ2. استدلال هشتم بر وجوب وجود امام: ملاصدرا در شرح حدیث ششم از باب «ان الارض لاتخلو من حجه» استدلالی دیگر بر وجوب وجود امام ذکر میکند. وی با تأکید بر ضرورت وجود امام در نظام دین و دنیا و نیاز مردم به امامی که مردم از او اطاعت کنند، بیان میکند که نیاز مردم به امام بسیار مهمتر از نیاز آنها به غذا و پوشاک و امور دیگر است.
پس اگر خداوند، زمانهای را بدون امام باقی گذارد، یکی از این سه تالی لازم میآید: یا آنکه خداوند به چنین نیازی در انسان عالم نیست، یا بر خلق و ایجاد امامی در آن زمانه قادر نیست یا در انجام این فعل، بخل میورزد. لیکن از آن رو که هر سه این توالی باطل است، نتیجه گرفته میشود که خداوند، هیچ زمانهای را خالی از امام رها نمیکند.27
9ـ2ـ2. استدلال نهم بر وجوب وجود امام: ملاصدرا در شرح حدیث هشتم از باب «ان الارض لاتخلو من حجه» نیز دلیلی دیگر بر اثبات وجود امام در هر زمان، ذکر میکند. متن حدیث به روایت ابی بصیر از امام جعفرصادق(ع) چنین است: «خدا برتر و بزرگتر از آن است که زمین را بدون امام عادل واگذار.»28 وی اظهار میدارد که امام در این حدیث اعم است از رسول و جانشین رسول.
او از طریق بیان معنای حجت بودن امام یا رسول، استدلال خود را اقامه میکند. به عقیده او، حجت بودن امام یا رسول آن است که با وجود آنها، مردم، خالق خود را میشناسند. بدین ترتیب، اگر امام یا رسولی وجود نداشته باشد، مردم، خالق خود را نخواهند شناخت و چون خالق خود را نمیشناسند، کیفیت انجام اموری را که آنها را به خداوند نزدیک میکند و احراز از اموری که آنها را از خداوند دور میکند، نخواهند دانست.
بنابراین، از آن رو که تکلیف فرع شناخت مکلّف و مکلَّفٌ به است، پس تکلیف، از این چنین مردمی ساقط خواهد بود و سقوط تکلیف خود موجب خروج آنها از انسانیت و ورودشان به مرتبه بهایم میشود. پس نه استحقاق ثواب خواهند داشت و نه استحقاق عقاب. در نتیجه، برای احتراز از این تالی فاسد، باید در هر زمانی، امامی وجود داشته باشد.29
10ـ2ـ2. استدلال دهم بر وجوب وجود امام: ملاصدرا علاوه بر استدلالهای فوق، استدلالی نقلی نیز بر اثبات امامت ائمه اثناعشر میآورد. ما بنا بر اعتقاد شیعه امامیه و مطابق با احادیثی که ملاصدرا در باب امامت امامان اثناعشر بیان میکند، مبنی بر اینکه امامان پس از رسول اکرم(ص)، تا زمان رسیدن قیامت، دوازده نفرند، این مطلب را به عنوان استدلالی از صدرالمتألهین در باب وجوب وجود امام در هر زمانی، در این بخش ذکر خواهیم نمود.
مطلب دیگر آن است که این استدلال دو امر را به اثبات میرساند: اول اینکه تعداد ائمه(ع) دوازده تن میباشد و تا قیام قیامت زمانی بدون یکی از این امامان نخواهد بود؛ دوم اینکه امام دوازدهم، قائم آلمحمد(عج)، همان مهدی(عج) میباشد. ملاصدرا این استدلال را در خلال شرح خود بر حدیث سوم از باب «ان الارض لاتخلو من حجه» ذکر میکند.
وی برای تأکید و ایضاح شواهد عقلی، در اینجا درصدد است تا برای اثبات محال بودن خلو زمان از حجت، روایات متعددی را از نبی اکرم(ص) از طریق اهل سنت و شیعه نقل کند که این احادیث اگرچه به نظر وی از لحاظ الفاظ مختلفند، اما از لحاظ معنی به حد تواتر میرسند. در ذیل، به برخی از آن دسته از احادیث نبوی که ملاصدرا به عنوان مقدمه استدلال خود آورده است، اشاره میشود:
«این دین تا زمانی که قیامت برپا شود، همواره به ایشان راست و استوار، و اسلام راست و مستقیم مانَد. و خدای تعالی امامت را در نسل حسین(ع) قرار داد و آن قول خدای عزّوجلّ است که فرمود: وَ جَعَلَهَا کَلِمَهً باقِیَهً فِی عَقِبِهِ (زخرف:28)» «بعد من دوازده امیر است.» «این امر در قریش باقی خواهد ماند تا زمانی که از ایشان دو تن مانَد.» «امر مردم همواره انجام گیرد، تا زمانی که ولایت اینان به دوازده مرد واگذار باشد».
«این دین تمام نخواهد بود تا وقتی که دوازده خلیفه بر آن بگذرد.» «این دین، همواره تا دوازده خلیفه، عزیز و منیع باشد.» «این دین همواره تا زمانی که قیامت برپا شود و دوازده خلیفه که همه از قریشاند، بر آن باشد، بر پا و قائم باقی خواهند ماند.» «شمار خلفای بعد من به عدد نقبای بنیاسرائیل است.»«ائمه بعد من از عترت من، به عدد نقبای بنی اسرائیل هستند و نه تن از نسل حسیناند که خداوند علم و فهم مرا به ایشان اعطا کرده است و نهمین [فرد از آنان] مهدی ایشان است.»
« مهدی از عترت من، از اولاد فاطمهƒ است، زمین را از قسط و عدل پرخواهد کرد، همچنان که از ظلم و جور پر بود.» «دنیا نخواهد گذشت تا مردی از اهلبیت من که اسم او همانند اسم من است، بر عرب حکومت کند». و« اگر از دنیا، جز یک روز باقی نماند، خداوند آن روز را به قدری طولانی کند تا مردی از من یا اهل بیت من که اسمش همانند اسم من است، در آن روز برخیزد و زمین را از قسط و عدل پرکند، همچنان که از ظلم و جور پر بود.»
صدرالمتألهین پس از ذکر این احادیث در رّد سخن الطیبی شارح المشکوه که این احادیث را دال بر اختصاص خلافت به قریش میداند، مطلبی را ذکر میکند که میتوان آن را به عنوان نتیجه استدلال نقلی وی بر وجوب وجود امام دانست. او مینویسد: کسی که در عقلش آفتی و بر بصیرتش غشاوتی نباشد، میداند که این نصوص که صحتشان متواتر است،
بر این امر دلالت دارند که جانشینان نبی اکرم(ص) بعد از او، دوازده امام و همگی از قریشاند؛ توسط اینان دین بر پا گردد و تا قیام قیامت برقرار ماند این عدد و این وصف جز در ائمه شیعه امامیه وجود ندارد و اینان همان اوصیا و جانشینان هستند. پس ثابت میگردد که زمین از حالی به حالی برنگردد جز آنکه برای خدا در آن حجتی باشد.30 بدین ترتیب، ملاصدرا، از آن احادیث نتیجه میگیرد که بر طبق این نصوص متواتر، باید تا آخرالزمان دوازده امام از اهلبیت پیامبر اکرم(ص) بر مردم ولایت داشته باشند و هیچ عصری خالی از امام نماند.
3. اعتقاد به مهدویت
از مباحث پیشین، پیرامون رأی صدرالمتألهین در باب نبوت، ولایت، امامت و به ویژه وجوب وجود امام در هر زمان و نیز موضع وی پیرامون ائمه شیعه امامیه، بنا بر احادیث نبوی، به روشنی قول وی در باب اعتقاد به امام عصر(عج) معلوم میشود. در این بخش، نخست به طرح آرای وی پیرامون مهدی(عج) اشاره میکنیم و به دفاع وی از غیبت امام دوازدهم و رد اشکالی که بر وجود این امام مطرح شده، میپردازیم.
1ـ3. در باب امام دوازدهم
صدرالمتألهین در تفسیر آیه 27 سوره «حدید» به این مطلب پیرامون امام دوازدهم اشاره میکند که سنت الهی همواره از آغاز از طریق آدم، نوح، و آل ابراهیم(ع) تا زمان نبی اکرم(ص) جاری بوده، و پس از ختم نبوت، از طریق ولایت که همان باطن نبوت است تا روز قیامت جاری خواهد بود. وی اظهار میکند که به همین جهت، عالم هرگز از حامل این سنت یعنی ولی، خالی نخواهد ماند.
به عقیده وی، ولی خداوند، صاحب علم الهی، واجد ریاست مطلق در امر دین و دنیاست، خواه این ولی از جانب مردم مورد اطاعت قرار گیرد یا نگیرد و خواه ظاهر و آشکار باشد یا نباشد؛ در هر صورت و در هر زمانی، حجتی حامل سنتالهی، از جانب خداوند وجود دارد. وی سپس بیان میکند: همان گونه که نبوت با نبی اکرم(ص) خاتمه یافت، دور ولایت هم با مهدی(عج)، آخرین فرد از اولاد نبی اکرم(ص) که همنام رسول اکرم است و با ظهورش زمین را از عدل و قسط پر میکند، همانطور که از ظلم و جور پر شده است، خاتمه خواهد یافت.31
وی همچنین در شرح اصولالکافی ذیل شرح حدیث بیست ویکم از کتاب «العقل و الجهل» مطلبی را پیرامون امام دوازدهم میآورد؛ آنجا که امام محمدباقر(ع) میفرماید: «چون قائم ما قیام کند، خداوند دست رحمتش را بر سر بندگان گذارد، پس عقولشان را جمع کند و در نتیجه، خِردشان کامل شود.»32 وی ذکر میکند که قائم همان مهدی صاحبالزمان(عج) است که امروز زنده، اما از دیدهها نهان است. وجود او به نحوی است که ضعیف و بیمار و پیر نمیشود. اما از این نحو وجود، نباید چنین پنداشت که روح وی از بدنش جداست، بلکه او میخورد، میآشامد، سخن میگوید، حرکت میکند، میایستد، راه میرود، مینشیند و مینویسد.
صدرالمتألهین کیفیت حیات و زندگانی امام مهدی(عج) را مثل زندگی حضرت عیسی بن مریم(ع) میداند و بر آن است که منکران وجود او، به سبب قصور علم، ضعف ایمان و کمبود آگاهیشان از کیفیت این غیبت است که وجود او را انکار یا در آن تردید میورزند. وی میگوید: از اخبار و روایات متعدد و صحیح برمیآید که ظهور وی قطعاً اتفاق خواهد افتاد. حتی اگر از دنیا جز یک روز باقی نمانده باشد.33
به عقیده صدرالمتألهین، امام مهدی(عج) به جهت اینکه حجابی در مقابل چشم باطنش نیست و امور را آنچنان که در علم خداست، شهود میکند، اختلاف میان علمای علوم دینی را برطرف کرده و احکام متعدد و مختلف را به حکم واحد بدل میکند. بدین ترتیب، در زمان او نیز همانند عصر نبی اکرم(ص) تنها یک مذهب باقی میماند.34
2ـ3. رد اعتراض بر غیبت امام دوازدهم
اشکال شده است که طبق قول امامیه وجود امام لطف است؛ پس از آن رو که لطف بر خداوند واجب است، وجود امام واجب است، اما باید گفت که صرف وجود امام لطف نیست، بلکه امامی لطف است که تنفیذ احکام و اجرای حدود کند و به بیان بهتر، امام فقط وقتی وجودش لطف است که متصرف در امور امت باشد. امامیه به این قید اخیر معتقد نیستند و آن را واجب نمیدانند.
چنانکه ملاحظه میشود، این اشکال به نحو تلویحی، به امامت امام دوازدهم اشاره دارد، که وی با آن غایب و غیر متصرف است، اما امامیه وجود او را لطف میدانند و از این طریق، وجود و امامت وی را به اثبات میرسانند. به بیان دیگر، اگر این اشکال پذیرفته شود، یعنی امام فقط زمانی امام است که متصرف باشد، امامت مهدی(عج) منتفی خواهد بود.
پاسخ متکلمان امامیه، بنا بر تقدیر صدرالمتألهین آن است که صرف وجود امام، لطف است، خواه متصرف باشد یا نباشد و آنچه مانع از تصرف امام میشود از
جانب مردم است که او را اطاعت نکرده و بر جانش ترساندند و یاریاش را ترک کرده و در نتیجه، خود را از لطف تصرف امام، محروم ساختند.ملاصدرا پس از بیان قول متکلمان، اضافه میکند که حکما و عرفا از قوانین عقلی و آیات قرآنی به این حقیقت رسیدهاند که همواره باید در زمین حجتی باشد و توسط این حجت است که میتواند نبی و رسول یا امام و وصی باشد؛ سنت الهی از آدم(ع) تا نبی اکرم(ص) در طول تاریخ جاری بوده است.
وی میگوید: اینان بر این عقیدهاند که پس از نبی اکرم(ص) که خاتم نبوت است، باید امامی وجود داشته باشد. بدین ترتیب، با ختم نبوت، امامت که باطن نبوت است آغاز میگردد.شخص امام دارای علم به کتاب الهی است و واجد مقام ریاست مطلق در امر دین و دنیاست؛ خواه مردم امامت و ریاست او را بپذیرند، خواه نپذیرند، او امام و رئیس مطلق است.35
چنانکه پیشتر بیان گردید، ملاصدرا در تفسیر آیه 27 سوره «حدید» نیز بدون آنکه اشارهای به این اشکال و اعتراض داشته باشد، همین مطلب را بیان میکند و به ویژه در آنجا از مهدی(عج) به عنوان یکی از حاملان سنت الهی یاد میکند.بنابراین، از این سخن صدرالمتألهین برمیآید که نافذ بودن امر امام و متصرف بودن او در امور امت، شرط امام بودن امام نیست، بلکه امام، امام است، هر چند که هیچ کس، امر او را امتثال نکند. پس مهدی موعود(عج) هم، اگرچه به نحو عینی متصرف در امور امت نیست، اما امام این زمانه است.
صدرالمتألهین همچنین در آخر تفسیر آیه 27 از سوره «حدید»، دو اعتراض اهل سنت را در عدم پذیرش وجود و امامت امام دوازدهم، مطرح کرده و به آنها پاسخ میدهد. اعتراض نخست، استعباد آنها از عمر طولانی امام مهدی(عج) است که ملاصدرا همچون اسلاف خود، با اشاره به افراد معمر مشهور همچون آدم و نوح‡، عمر طولانی امام عصر(عج) را ممکن میشمارد.
اعتراض دوم هم همان اعتراضی است که معمولاً در کتابهای کلامی امامیه، مطرح شده و پاسخ داده میشود؛ بدین تقریر که اعتقاد به وجود امامی که کسی را بدو دسترسی نباشد و کسی قادر به پرسیدن مسائل دینی از وی نیست، فایدهای دربر ندارد. ملاصدرا در پاسخ به این اعتراض اظهار میکند که صرف معرفت به امامت و ریاست و تصدیق وجود او و اینکه او خلیفه خداوند بر زمین است، منفعت دارد و لازم نیست که حتماً امام مورد مشاهده هم قرار گیرد.
وی برای تأکید بر پاسخ خود، اشاره میکند که در زمان حیات نبی اکرم(ص) هم برخی همچون اویس قرنی، بدون اینکه نبی اکرم(ص) را ببینند، به وجود و نبوت آن حضرت ایمان و اعتراف داشته و از این ایمان منتفع شدهاند. ملاصدرا، سپس پیرامون فایده وجودی حضرت مهدی(عج)، حدیثی را از نبی اکرم(ص) به روایت جابر بن عبدالله انصاری نقل میکند: نبی اکرم(ص) از مهدی یاد کرد و فرمود: «
او کسی است که خداوند مشرقها و مغربهای زمین را به دست او میگشاید و به نحوی از یارانش غایب است که جز آنانی که خداوند قلبشان را با ایمان، امتحان کرده باشد، در غیبت او پایدار نمیمانند.» جابر گوید: پس من گفتم: ای رسول خدا، آیا در غیبت او برای شیعه انتفاعی هست؟ پیامبر فرمود: «آری، سوگند به آن که مرا به حق مبعوث کرد، شیعیان از نور او، روشنی میگیرند و از ولایت او در غیبتش بهره میبرند، همچنان که مردم از خورشید، گرچه آن را ابر فرو پوشیده باشد، بهره میبرند.»36
بدین ترتیب، صدرالمتألهین، بنا بر قول نبی اکرم(ص) بر این عقیده است که امام عصر(عج) اگرچه غایب است، اما وجود او برای مؤمنان و شیعیان، دارای فایده است و از نور ولایت وی در زمان غیبتش، منتفع و بهرهمند میگردند. وی همچنین در شرح حدیث پنجم از باب «انه لولم یکن فیالارض الا رجلان لکان احدهما الحجه» (اگر در زمین جز دو کس نباشد، یکی از آنها امام است)37 که یونس بن یعقوب از امام جعفرصادق(ع) نقل میکند به همین مطلب اشاره کرده و از فایده وجودی امام غایب سخن میگوید.
او در آنجا بیان میکند که صرف وجود امام در هر عصری برای مردم، هدایت است؛ حال اگر مردم از وجود او مهتدی نمیگردند و از نور او روشن نمیشوند، تقصیر از جانب خودشان است نه از امام. ملاصدرا بیان میکند که این عدم اهتدای مردم به دلیل حجابی است که میان خود و امام به واسطه غلبه شهوات بر نفوسشان افکندهاند و اگر خداوند به رحمت خود، این حجاب را بردارد، مردم به نور هدایت او، مهتدی میگردند.38
نتیجهگیری
پس از بررسی آرای صدرالمتألهین پیرامون مهدویت و وجوب وجود امام در هر زمان و مقایسه اندیشههای وی با نظریات متکلمان و فلاسفه دیگر در این باب، روشن میشود که استدلال دوم ملاصدرا بر اثبات وجوب امامت، در واقع همان استدلال اصلی متکلمانی39 همچون شیخ مفید،40 سیدمرتضی41 و خواجه نصیرالدین طوسی42 است.
فارابی، 43 ابنسینا44 و شیخ اشراق45 نیز از آنجا که همچون ملاصدرا تفاوت اساسی میان نبوت و امامت قایل نبودهاند، استدلال واحدی را برای اثبات وجوب وجود یک نبی یا امام در هر زمانی اقامه کردهاند که در حقیقت، همان مقدمه پنجم استدلال صدرالمتألهین بر وجوب بعثت انبیاست. شیخ اشراق علاوه بر استدلال، در آغاز کتاب حکمتالاشراق46 به مطلبی پیرامون لزوم استمرار ولایت و وجود یک ولی در هر زمان به عنوان حامل سنت الهی اشاره میکند که با موضع صدرالمتألهین در باب وجود امام دوازدهم به عنوان حامل سنت الهی، مطابقت کامل دارد.
میرداماد نیز در آثار خود 47مطلبی پیرامون شأن و عظمت جایگاه نبی اکرم(ص) دارد که تا حدی شبیه به استدلال سوم ملاصدرا است. استدلال روایی میرداماد نیز در اثبات لزوم وجود ائمه اثناعشر و امام دوازدهم، 48 به نحو تام و تمام مطابق با استدلال دهم صدرالمتألهین است. نتیجه آنکه با مداقه در مواضع صدرالمتألهین و مقایسه آن با نظریات متکلمان و حکمای سابق بر او، معلوم میشود که موضع وی نه تنها جامع تمامی آراء و استدلالهای این متفکران در باب مهدویت است، بلکه حاوی نکات ظریف و استدلالهای بدیعی همچون استدلال اول، چهارم، ششم، هفتم، هشتم، نهم و همچنین مطالبی است که در مباحث اعتقاد به مهدویت و رد اعتراض بر غیبت امام دوازدهم در این مقاله ذکر کردیم.
پی نوشت :
1. برای مطالعه آرای متکلمان و فیلسوفان اسلامی پیرامون اعتقاد به مهدویت و مقایسه نظرگاههای مختلف در این باب، ر.ک: اکبر مستوفی، بررسی مسئله مهدویت در فلسفه و کلام اسلامی.
2. صدرالمتألهین، الشواهد الربوبیه فی المناهج السلوکیه، ج 1، ص95.
3. همو، المبدأ و المعاد، جلد2، ص112.
4. همو، شرح اصول الکافی (کتاب فضل العلم و کتاب الحجه)، جلد1، ص89.
5. همو، تفسیر القرآن الکریم، ج 6، ص 74.
6. همو، الشواهد الربوبیه فی المناهج السلوکیه، ج 1، ص100.
7. همو، شرح اصول الکافی (کتاب فضل العلم و کتاب الحجه)، ج 1، ص 93.
8. همو، مفاتیحالغیب، جلد1، ص118.
9. همان، ص121.
10. برای مطالعه رأی ملاصدرا در باب شهید بودن امام بر امت تابع خود، ر.ک: شرح اصولالکافی (کتاب فضلالعلم و کتابالحجه)، ص587ـ607؛ برای مطالعه رأی او در باب هادی بودن امام، ر.ک: همان مأخذ، ص 607ـ615؛ برای مطالعه رأی او در باب ولی امر و خازن علم بودن امام، ر.ک: همان مأخذ، ص: 616ـ617.
11. الکلینی الرازی، اصول کافی، مترجم: سیدجواد مصطفوی، جلد1، ص90.
12. صدرالمتألهین، شرح اصول الکافی (کتاب فضل العلم و کتاب الحجه)، جلد1، ص99.
13. الکلینی الرازی، اصول کافی، ترجمه سیدجواد مصطفوی، جلد1، ص93.
14. صدرالمتألهین، شرح اصول الکافی (کتاب فضل العلم و کتاب الحجه)، جلد1، ص103.
15. همان، 401.
16. همان، ص475.
17. همان، ص488.
18. الکلینی الرازی، اصول کافی، ترجمه سیدجواد مصطفوی، جلد1، ص99.
19. صدرالمتألهین، شرح اصول الکافی ج 1، ص432.
20. همو، مفاتیحالغیب، جلد1، ص145.
21. همو، شرح اصول الکافی، جلد1، ص450.
22. همان، ص504.
23. همان، ص196.
24. همان، جلد1، ص465.
25. الکلینی الرازی، اصول کافی، ترجمه سیدجواد مصطفوی، جلد1، ص107.
26. صدرالمتألهین، شرح اصول الکافی، ج1، ص470.
27. همان، ص483.
28. الکلینی الرازی، اصول کافی، ج1، ص252.
29. صدرالمتألهین، شرح اصول، ج1، ص485.
30. همان، 479.
31. صدرالمتألهین، تفسیر القرآن الکریم، جلد6، ص298.
32. الکلینی الرازی، اصول کافی، ترجمه سیدجواد مصطفوی، جلد1، ص29.
33. صدرالمتألهین، شرح اصول الکافی، ج 1، ص558.
34. همو، مفاتیحالغیب، ج 1، ص487.
35. همو، شرح اصول الکافی، ج 1، ص476.
36. صدرالمتألهین، تفسیر القرآن الکریم، ج 6، ص302.
37. کلینی رازی، اصول کافی، ترجمه سیدجواد مصطفوی، جلد1، ص254.
38. صدرالمتألهین، المظاهر الالهیه فی اسرار العلوم الکمالیه، جلد1، 146.
39. ما در اینجا به جهت اجتناب از تکرار مطالب، استدلالهای متکلمان و فیلسوفان مذکور را بیان نمیکنیم و تنها به ذکر منابع اکتفا خواهیم کرد.
40. الشیخ المفید، الارشاد، ج 1، ص347
41. سید مرتضی، الذخیره فی علم الکلام، ج 1، ص410؛ رساله فی غیبهالحجه، جلد2، ص294؛ المقنع فیالغیبه، جلد1، ص36.
42. خواجه نصیرالدین طوسی، تجرید الاعتقاد، جلد1، ص221؛ تلخیص المحصل، جلد1، ص407؛ رساله الامامه، جلد1، ص428؛ فصول خواجه طوسی، ترجمه محمد تقی دانش پژوه، جلد1، ص39.
43. ابونصر الفارابی، آراء اهل المدینه الفاضله، جلد1، ص114.
44. ابوعلی سینا، الاشارات و التنبیهات، جلد3، ص271؛ الشفاء، جلد1، ص443؛ النجاه، جلد1، ص340.
45. شهابالدین یحیی سهروردی،، پرتونامه، جلد3، ص75؛ التلویحات، جلد1، ص96؛ حکمهالاشراق، جلد1، ص245؛ فی اعتقاد الحکماء، جلد2، ص238؛ اللمحات، جلد4، ص230.
46. شهابالدین یحیی سهروردی، حکمةالاشراق، جلد1، ص11.
47. محمدباقر میرداماد، الرواشح السماویه فی شرح احادیث الامامیه، ص34؛ القبسات، جلد2، ص396.
48. همو، نبراس الضیاء و تسواء السواء فی شرح باب البداء و اثبات الجدوی الدعاء، جلد1، ص21
مجید اسکندری/ کارشناس ارشد علوم سیاسی و پژوهشگر دانشگاه آزاد اسلامی واحد ایلام
منبع: دو فصلنامه معرفت سیاسی شماره4