به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

با این که خود پیامبر بود و کامل ترین خردمند، مشورت پذیری اش درسی بود برای همه ی خردمندان.می فرمود: «هیچ پشتیبانی نیکوتر از مشورت نیست. نه کسی از مشورت بدبخت شده و نه خود رأی خوش بخت.

خبرگزاری فارس: مشورت پذیری

 

سخن گفتن

چنان شمرده سخن می گفت که شنونده می توانست واژگانش را بشمارد.1از فشرده-گوترین انسان ها بود اما در عین ایجاز، تمامی آن چه را که می خواست بگوید بیان می-کرد.نه زیاده گویی داشت و نه ناقص گویی.جمله هایش پی درپی بود و میان آن ها لحظه  ای خاموش می ماند تا شنونده سخنانش را دریابد و به خاطر بسپارد.2شیرین سخن ترین و شیواگوترین مردمان بود و می فرمود: «من فصیح ترین عربم و بهشتیان، به زبان محمد(ص) سخن می گویند. می فرمود: من زبان آورترین فرد عربم.»3جز به ضرورت سخن نمی گفت و می فرمود: «از نشانه های دانایی آدمی این است که در مسائل بیهوده، اندک سخن گوید.»4

پرگویان را سرزنش می کرد و می فرمود: «منفورترین شما در نزد من، پرگویان اند؛ آنانی که [با سخنان خود] وانمود می کنند با هوش اند و آن هایی که بی پروا لب به سخن می-گشایند.»5بریدن سخن دیگران را کاری ناپسند می شمرد و می فرمود: «کسی که سخن برادر مسلمانیش را قطع کند، همانند کسی است که به صورت او چنگ زنده است6.»

ایمان هیچ بنده ای راست و پابرجا نخواهد شد، مگر این که دلش راست [و بی نیرنگ] شود؛ و دلی به راه راست نخواهد رفت، جز آن که زبان راست [گو] شود.یکی از لغزش های زبان، «ستیزه جویی گفتاری» است.

مردمان را از بدگویی باز می داشت و می فرمود:«کسی که در نزدش غیبت دوست دین باورش را بکنند و بتواند دوست خود را [با زبانش] یاری کند و نکند، خداوند او را در دنیا و آخرت خوار می کند.7»

اگر می خواست هنگام صحبت قسمی بخورد، می فرمود: «سوگند به کسی که جان ابوالقاسم در دست اوست.8»اگر می خواست فرماندهی را به جایی بفرستد، به او می-گفت:سخنانت را کوتاه کن؛ برخی از سخنان [در تأثیرگذاری، به سان] جاویدند.9هنگامی که نشسته بود و حرف می زد، بسیار به آسمان می نگریست.10

«ابوهریره» و «ابوذر» نقل می کنند:روش حضرت آن بود که در میان یارانش می نشست.وقتی غریبی می آمد، نمی دانست کدام پیامبر است تا [مطلبش را] از وی بپرسد.از رسول خدا خواستیم جایی بنشیند که هرگاه غریب می آید او را باز شناسد. پس برایش سکویی از گل ساختیم. بر آن می نشست و ما در دو طرف او می نشستیم.

شیوه اش آن بود که فال بد نمی زد؛ [اما] به فال نیک می گرفت.11نه بسیار کم سخن بود و نه پرگو.12هنگام حرف زدن، دهان را کاملاً باز نمی کرد.13زمانی که سخن می گفت، شنوندگان سرشان را پایین می انداختند و چنان آرام بودند که گویا پرنده ای بر سرشان نشسته است.14 چون خاموش می شد، آنان حرف می زدند15

به هر زبانی سخن می گفت.برای دور ساختن افراد از مطلق انگاری و مطلق گویی های بی جا، به آن ها سفارش می کرد:نشانه ی اوج ایمان آدمی آن است که برای تمامی سخنانش استثنایی بیاورد.16به پرگویان هشدار می داد:هر که گفتارش بسیار باشد، اشتباهاتش بسیار شود؛ و کسی که اشتباهاتش زیاد باشد، گناهانش بسیار شود؛ و هر که گناهانش بسیار باشد، دوزخ برای او شایسته تر است.17

امانت در گفتار را هم برمی شمرد و می فرمود:یزدان کسی را یاری کند که چون چیزی از ما بشنود، همان گونه [برای دیگران] نقل کند.18هنگام حرف زدن، حرکات دست را به کمک می گرفت.دوست نداشت دوستانش با صدای بلند حرف بزنند.هیچ گاه با نهایت مرتبه ی عقل و فهم خویش با کسی سخن نگفت و می فرمود: «ما پیامبران، مأموریم که با مردم به اندازه ی عقل و فهم آنان سخن بگوییم.»

مردی نزدش آمد و چیزی خواست. فرمود: «چیزی ندارم اما به حساب من هر چه نیاز داری بخر، پول دست مان آمد به جای تو می پردازیم.»«عمر» گفت: «ای رسول خدا، خداوند مجبورت نکرده چیزی را که نداریم [بر عهده گیری].»پیامبر از سخن عمر خوشش نیامد. مرد نیازمند هم گفت: «بپرداز و نترس ...»پیامبر خندید. شادمانی از چهره اش معلوم بود.

حضرت همواره مراقب زبان خویش بود و با سخنانش نیز نقش بسیار مهم سازنده یا ویرانگر زبان را به مردم یادآوری می کرد:زبان چنان عذابی می بیند که هیچ یک از اعضای بدن چنان رنجی نمی بیند. زبان می گوید: خداوندگارا! مرا چنان شکنجه ای دادی که هیچ عضوی را چنان رنجی ندادی [چرا]؟آفریدگار پاسخ می دهد: «از تو سخنی برآمد که به خاور و باختر رسید و در نتیجه ی آن خون بی گناهانی ریخت، مال هایی به ناحق گرفته شد و حرمت هایی هتک شد. پس سوگند به ارجمندی خودم، تو را چنان عذاب خواهم کرد که هیچ عضوی از اعضا را چنین عذابی نکرده باشم».19

ایمان هیچ بنده ای راست و پابرجا نخواهد شد، مگر این که دلش راست [و بی نیرنگ] شود؛ و دلی به راه راست نخواهد رفت، جز آن که زبان راست [گو] شود.یکی از لغزش-های زبان، «ستیزه جویی گفتاری» است. اثبات کردن نکته ای که سود این جهان یا آن جهان ندارد و ادامه ی این کشمکش، به کدورت ها و گسستن زنجیره ی دوستی ها می-انجامد. پس باید ریشه ی این درخت بی میوه را خشکاند:

با گفتار و رفتارش، احترام به کسانی را که آیینه ی ارزش ها هستند ترویج می کرد:«ای مردم، اهل بیت مرا اکنون و پس از مرگم بزرگ شمارید. آنان را محترم دارید و بر دیگران برتری دهید. روا نیست کسی برای دیگری از جایش برخیزد جز برای خاندان من.

من ضامن خانه ای در بالای بهشت، خانه ای در میانه ی بهشت، و خانه ای در ورودی بهشت برای کسی هستم که ستیزه جویی گفتاری را رها کند؛ گرچه بر حق باشد.20بنده به اوج ایمان نمی رسد، جز آن که زبان خویش را نگه دارد21هر کس که از زبانش بترسند، از دوزخیان است.22

سخنرانی

هر جا که دل های مردم را برای شنیدن مهیا می دید، به سخنرانی می پرداخت؛ چه بر منبر، چه روی زمین و چه بر شتر. گاه ایستاده سخنرانی می کرد.23 اگر بر فراز منبر می-رفت رویش را به طرف مردم می کرد و بر آنان درود می فرستاد.24پایان خطابه اش استغفار بود.25محور سخنانش درود بر خداوند و ستایش او به خاطر نعمت هایش، توصیف کمال و ستودن او، آموختن بنیان های اسلام، یادآوری بهشت و دوزخ و سرای واپسین، فرمان به پارسایی و تبیین موارد خشم و خرسندی آفریدگار بود.26

منبرش سه پله داشت. سخنرانی معمولاً کوتاه و گاه به دلایلی، از جمله رخ دادی غیر منتظره طولانی می شد. در اعیاد، برای خانم ها خطابه ای جدا ایراد می فرمود و آنان را به بخشش تشویق می کرد.هماره موعظه هایش در روزهای جمعه، کوتاه بود.27«حکیم، پسر حزام»، می گوید: «روز جمعه ای با پیامبر بودم. ایستاد و بر چوب یا کمانی تکیه کرد. پس سپاس خداوند گفت؛ با واژگانی سبک، پاکیزه، خجسته.»

شوخی

«حسین، پسر زید»، می گوید از امام باقر(ع) پرسیدم: «پدر و مادرم فدایت باد! آیا پیامبر شوخی هم می کرد؟»فرمود: ... از مهربانی او به پیروانش آن بود که با آنان شوخی می-کرد تا بزرگی اش چنان برای آن ها جلوه نکند که بدو ننگرند.28

امام صادق(ع) نیز هدف شوخی حضرت را «شاد کردن مخاطب»29 بیان می کند نه ریشخند و تحقیر کردن دیگران و برای زبان آوری و گرم کردن مجلس عبدالله پسر حارث می گوید: «کسی را شوخ تر از رسول خدا ندیدم.30عایشه می گوید: «حضرت بسیار شوخی می کرد.» می فرمود: آفریدگار درباره ی شوخی راست گو بازخواست نمی کند.31

حضرت از «ابوهریره» خواست تا با عرب ها شوخی نکند. روزی ابوهریره کفش حضرت را ربود و آن را نزد خرمافروش گرو گذاشت و خرما گرفت. مشغول خوردن بود که پیامبر(ص) سر رسید و از او پرسید: «ای اباهریره! چه می خوری»؟ پاسخ داد: «کفش پیامبر را»!

نمونه ها

1. نیای «خالد قسری»، زنی [بیگانه] را بوسید. زن به پیامبر شکوه برد. رسول به دنبال مرد فرستاد. او آمد و اعتراف کرد و گفت: «اگر زن می خواهد قصاص کند، قصاص کند»! پیامبر و یارانش لبخند زدند. حضرت پرسید: «دیگر این کار را تکرار نمی کنی؟» مرد پاسخ داد:«سوگند به خداوند، نه ای رسول خدا». رسول از مجازات [سبک] وی چشم پوشید.32

2. حضرت از «ابوهریره» خواست تا با عرب ها شوخی نکند. روزی ابوهریره کفش حضرت را ربود و آن را نزد خرمافروش گرو گذاشت و خرما گرفت. مشغول خوردن بود که پیامبر(ص) سر رسید و از او پرسید: «ای اباهریره! چه می خوری»؟ پاسخ داد: «کفش پیامبر را»!33

3. مردی نزد پیامبر آمد و گفت: «نابود شدم! در ماه رمضان با همسرم آمیزش کردم». حضرت فرمود: بنده ای آزاد کن.»

- ندارم.

- پس دو ماه پشت سر هم روزه بگیر.

- [به خاطر ضعف بدنم] نمی توانم.

- پس شصت بینوا را سیر کن.

- [هزینه اش را ] ندارم.

پیامبر ظرفی از خرما آورد و فرمود:فقیری پیدا کن و این را به او صدقه بده.

- چه کسی تهیدست تر از من است؟! به خدا قسم اگر تمام شهر را بگردی فقیرتر از خانواده ی ما پیدا نمی کنی.حضرت خندید و فرمود: «پس در این صورت خودتان بخورید!»34 می فرمود: «مؤمن، خوش رو و بذله گوست و منافق، ترش رو و خشمگین.»

قانون مداری

زنی از قبیله ی مخزوم دزدی کرد. قریشیان به خاطر موقعیت بلند اجتماعی آن زن بیمناک شدند و می خواستند پیامبر از مجازات او چشم بپوشد. جز «اسامه  پسر زید»، محبوب پیامبر، کسی جرئت نداشت این خواهش بی جا را با پیامبر بگوید. اسامه خواسته ی قریشیان درباره ی عفو آن زن را مطرح کرد.

هنگام حرف زدن، حرکات دست را به کمک می گرفت.دوست نداشت دوستانش با صدای بلند حرف بزنند.هیچ گاه با نهایت مرتبه ی عقل و فهم خویش با کسی سخن نگفت و می فرمود: «ما پیامبران، مأموریم که با مردم به اندازه ی عقل و فهم آنان سخن بگوییم.»

حضرت فرمود:«آیا در حدی از حدود خداوند پادرمیانی می کنی؟» سپس برخاست و خطبه ای خواند. در آن سخنرانی فرمود: «آنانی که پیش از شما نابود شدند، مردمانی بودند که اگر مهترشان دست به سرقت می زد، رهایش می کردند و اگر فرودست شان سارق بود، حد را در حقش اجرا می کردند. سوگند به خداوند، اگر فاطمه(س)، دختر محمد(ص) نیز دست به سرقت بزند، محمد(ص) دستش را قطع خواهد کرد.»و دست زن مخزومی بریده شد.35کسی که وساطت او مانع از اجرای حدی شود، در معرض خشم یزدان است تا از [این] کار خویش دست کشد.36

گشاده دستی

گشاده دست ترین مردمان بود؛37 به ویژه در ماه مبارک که به تعبیر امام علی(ع) «چون نسیمی جاری بود که چیزی در کف او نمی ماند.»38هر چیزی برای جلب افراد به اسلام از او خواسته می شد، می داد. هفتاد هزار درهم برایش آوردند. آن را بر حصیر نهاد. سپس به تقسیمش پرداخت و همه را میان نیازمندان تقسیم کرد.

مردی نزدش آمد و چیزی خواست. فرمود: «چیزی ندارم اما به حساب من هر چه نیاز داری بخر، پول دست مان آمد به جای تو می پردازیم.» «عمر» گفت: «ای رسول خدا، خداوند مجبورت نکرده چیزی را که نداریم [بر عهده گیری].»پیامبر از سخن عمر خوشش نیامد. مرد نیازمند هم گفت: «بپرداز و نترس ...»پیامبر خندید. شادمانی از چهره اش معلوم بود.39

هنگامی که از نبرد «حنین» برگشت، عرب های بیابان نشین آمدند و آن قدر از وی درخواست کردند که ناگزیر شد به درختی پناه برد. عرب ها ردایش را ربودند. حضرت ایستاد و فرمود:«ردایم را بدهید. اگر به تعداد این درخت های خاردار [بیابانی] حیوانات اهلی داشتم، آن ها را میان شما تقسیم می کردم. شما مرا تنگ چشم، دروغ گو و ترسو نخواهید یافت».40

می فرمود: «اگر به اندازه ی کوه احد طلا می داشتم، آن چه مرا شاد می کرد این بود که سه شبانه روز بر من نگذرد جز آن که چیزی از آن کوه طلا نزدم نماند، مگر اندکی که آن را برای [پیشرفت] دین نگه دارم.41»

من ضامن خانه ای در بالای بهشت، خانه ای در میانه ی بهشت، و خانه ای در ورودی بهشت برای کسی هستم که ستیزه جویی گفتاری را رها کند؛ گرچه بر حق باشد. بنده به اوج ایمان نمی رسد، جز آن که زبان خویش را نگه دارد هر کس که از زبانش بترسند، از دوزخیان است.

زنی لباسی از پشم سیاه برایش آورد و از وی خواست که آن را بپوشد. حضرت آن را گرفت و پوشید و بدان نیز نیازمند بود. مردی از اصحاب آن را دید و گفت: «ای فرستاده ی خدا! چه قدر زیباست. آن را به من می پوشانی؟!» فرمود: «بله.» چون رسول خدا(ص) از آن جا رفت، دیگر یاران، مرد را نکوهش کردند و گفتند: «تو [از سویی] می دانستی که پیامبر بدان هدیه نیاز دارد و [از سویی دیگر هم می دانستی که] هر چیزی از وی بخواهند، می دهد42[پس چرا چنین خواهشی از وی کردی؟]»

محبوب ترین غذا برایش طعامی بود که دست های بسیاری به سمت آن دراز شود.43می-فرمود: «گشاده دست، به خداوند، مردم و بهشت نزدیک است؛و تنگ چشم، از پروردگار، مردم و بهشت دور و به دوزخ نزدیک است.44»از تنگ چشمی دوری کنید که پیشینیان شما را نابود کرد. آن ها را به ستم و گسستن پیوند خویشاوندی واداشت. 45

بهشت را خانه ی سخاوتمندان می نامید.46سخاوتمند نادان، نزد خداوند از دانشمند تنگ چشم محبوب تر است!47می فرمود: «هر کس بمیرد و بدهکاری از خود بر جای گذارد و یا خانواده ای از وی برجا ماند، بر عهده ی من است که بدهکاری اش را بدهم و خانواده-اش را سرپرستی کنم. اگر مالی از خود برجای گذاشت، از آن وارثان اوست.»

امام صادق(ص) می فرمود: «بسیاری از یهودیان پس از شنیدن این سخن مسلمان شدند زیرا خویش و اموال خویش را در امنیت، و آینده ی خانواده ی خود را تضمین شده می-یافتند.»

از هر چه که آسمان آبی دوستی را تیره کند پرهیز می داد و می فرمود:«اگر سه نفر هستید، دو نفرتان با هم پچ پچ نکنید؛ این کار شما، فرد سوم را غمگین می کند.  »با رفتارش به دیگران می آموخت در مجلس در پی جای خاصی نباشند. از همین روی، وقتی وارد مجلسی می شد، پایین ترین جا می نشست.

گشاده رویی

گشاده رویی را از عوامل تثیبیت و تحکیم دوستی میان انسان ها می دانست و می-فرمود:«همانا آفریدگار از کسی که با دوستانش با چهره ای اخم آلود روبه رو شود نفرت دارد.» 48مردی نزدش آمد و از او پندی خواست. در یکی از اندرزهایش به او فرمود: «با دوستت با سیمایی گشاده، روبه رو شو. 49» می فرمود: «گشاده رویی، کینه را می برد.50»

مجلس

هرگاه با مردم می نشست، در موضوع صحبت شان مشارکت می کرد. اگر درباره ی جهان واپسین یا این جهان سخن می گفتند، با آنان هم سخن می شد.اگر در باره ی غذا یا نوشیدنی حرف می زدند، با فروتنی و صمیمیت در صحبت شان شرکت می کرد.51گاه در حضورش شعر می خواندند و چیزهایی از دوران جاهلیت نقل می کردند و می خندیدند و او هم لبخند می زد. اگر سخن حرامی نمی گفتند یا عمل حرامی انجام نمی دادند، مانع آنان نمی شد.52هم نشینانش در حضور او بگو مگو نمی کردند.

تنها در مسجد نشسته بود. مردی وارد مسجد شد. حضرت به خاطر او خود را جابه جا کرد و فرمود: «حق مسلمان بر مسلمان آن است که چون خواست بنشیند، دوستش برایش جا باز کند.53» [اگر چه جا وسیع باشد؛ زیرا این کار نشان دهنده ی احترام و محبت او به دوست خویش است].

از همه می خواست به تشریفاتی که دیگران را به رنج می افکند و سودی واقعی برای آن ها ندارد دست بردارند:«ای اباذر! کسی که دوست داشته باشد دیگران برایش ایستاده، صف بکشند، جای خویش را در دوزخ مهیا کرده است.54»

محبوب ترین غذا برایش طعامی بود که دست های بسیاری به سمت آن دراز شود. می فرمود: «گشاده دست، به خداوند، مردم و بهشت نزدیک است؛و تنگ چشم، از پروردگار، مردم و بهشت دور و به دوزخ نزدیک است. »از تنگ چشمی دوری کنید که پیشینیان شما را نابود کرد. آن ها را به ستم و گسستن پیوند خویشاوندی واداشت.

با گفتار و رفتارش، احترام به کسانی را که آیینه ی ارزش ها هستند ترویج می کرد:«ای مردم، اهل بیت مرا اکنون و پس از مرگم بزرگ شمارید. آنان را محترم دارید و بر دیگران برتری دهید. روا نیست کسی برای دیگری از جایش برخیزد جز برای خاندان من.55»می-فرمود: «سخنانی که در مجالسی رد و بدل می شود امانت است، مگر سه مجلس:

1. مجلسی که در آن تصمیم به ریختن [ناحق] خون کسی گرفته شود؛

2. محفلی که در آن تصمیم به تجاوز گرفته شود؛

3. نشستی که در آن تصمیم به حلال شمردن [و تصرف عدواتی] مال دیگری گرفته شود. 56»

از هر چه که آسمان آبی دوستی را تیره کند پرهیز می داد و می فرمود:«اگر سه نفر هستید، دو نفرتان با هم پچ پچ نکنید؛ این کار شما، فرد سوم را غمگین می کند. 57»با رفتارش به دیگران می آموخت در مجلس در پی جای خاصی نباشند. از همین روی، وقتی وارد مجلسی می شد، پایین ترین جا می نشست.58

گاهی به نکته های ظریف اشاره می کرد و می فرمود: «سزاوار است که در تابستان میان دو کس که با هم می نشینند، نیم متر فاصله باشد تا برای همدیگر زحمت نباشند.59»برای سرکوبی اژدهای خودخواهی می فرمود: «کسی برای دیگری از جایش برنخیزد اما برای همدیگر جا باز کنید، [تا] آفریدگار به شما وسعت دهد.60»

به ملاقات کننده ی خود احترام می گذاشت. بسیار پیش می آمد که ردایش را حتی برای بیگانه ای می گستراند و او را بر آن می نشانید.زیراندازش را به کسی که وارد می شد می داد تا روی آن بنشیند. اگر او نمی پذیرفت، آن قدر اصرار می کرد تا بپذیرد.هر کسی که در مجلس او می نشست، گمان می کرد، خود، گرامی ترین فرد نزد رسول خداست.

«جریر، پسر عبدالله بجلی»، به مجلس ایشان آمد. انجمن جای سوزن انداختن نبود. پس دم در نشست. پیامبر(ص) ردایش را پیچید و برایش افکند و بدو فرمود: «روی آن بنشین»جریر آن را گرفت و بر چهره اش نهاد. ردا را می بوسید و می گریست. سپس آن را به حضرت پس داد و گفت: روی لباست نمی نشینم. خدایت گرامی بدارد که مرا گرامی داشتی.»«انس» می گوید: «کسی محبوب تر از پیامبر نبود؛ [با این همه] افراد جلوی پایش برنمی خاستند؛ زیرا می دانستند این کار را خوش نمی دارد.61»

روزی تنها در مسجد نشسته بود. مردی وارد شد. حضرت خود را برای او جابه جا کرد. مرد گفت: «جا که بسیار است ای فرستاده ی خدا!» فرمود: «حق مسلمان بر مسلمان آن است که وقتی دید می خواهد بنشیند، خود را برایش جابه جا کند.62»می فرمود: «هر گاه یکی از شما وارد مجلسی شد، کنار آخرین نفری که نشسته است بنشیند.63»

پرگویان را سرزنش می کرد و می فرمود: «منفورترین شما در نزد من، پرگویان اند؛ آنانی که [با سخنان خود] وانمود می کنند با هوش اند و آن هایی که بی پروا لب به سخن می-گشایند.» بریدن سخن دیگران را کاری ناپسند می شمرد و می فرمود: «کسی که سخن برادر مسلمانیش را قطع کند، همانند کسی است که به صورت او چنگ زنده است .»

«ابوهریره» و «ابوذر» نقل می کنند:روش حضرت آن بود که در میان یارانش می-نشست.وقتی غریبی می آمد، نمی دانست کدام پیامبر است تا [مطلبش را] از وی بپرسد.از رسول خدا خواستیم جایی بنشیند که هرگاه غریب می آید او را باز شناسد. پس برایش سکویی از گل ساختیم. بر آن می نشست و ما در دو طرف او می-نشستیم.64

مردم را از این که جای خاصی در مجالس داشته باشند، باز می داشت.وقتی از مجلسی برمی خاست، بیست بار با صدای بلند استغفار می کرد.65در مجلسش صداها بلند نمی-شد و از کسی بدگویی نمی شد.66اصحاب در حضورش حرف همدیگر را قطع نمی-کردند.67خوش مجلس بود.68اگر در حضورش کسی را ملامت می کردند، می فرمود: «واگذاریدش.»

می فرمود: «اگر یکی از شما از جایش برخیزد و از مجلس بیرون رود، هنگامی که بازگردد از دیگران سزاوارتر است که در جای قبلی خود بنشیند.69»در مجلس او کسی را بسیار نمی ستودند.به افراد سفارش می کرد: «هنگامی که [در مجلسی] دو تن آهسته سخن می گویند، وارد [سخنان] آنان نشوند.70[یا کنارشان ننشینند].»در ملاقات های عمومی، اهل فضل را بر دیگران مقدم می داشت. هر کس را به مقدار فضیلتش در دین احترام می-گذارد.

آن بزرگوار سرگرم اصلاح امور آنان می شد و به اصلاح نواقص و رفع نیازهای شان می-پرداخت و از امور جامعه از آن ها می پرسید و مطالب لازم را با ایشان در میان می نهاد و به آنان می فرمود: «کسانی که در این جمع حاضرند، باید این سخنان را به دیگران برسانند». پیامبر از آن ها می خواست که اگر کسی حاجتی دارد و امکان دست یابی به او برایش نیست، نیازش را به آن حضرت برساند ... و مجلس ایشان این گونه سپری می-گشت و به جز این امور، به کسی مجال سخن یا کاری داده نمی شد.71

مشورت پذیری

با این که خود پیامبر بود و کامل ترین خردمند، مشورت پذیری اش درسی بود برای همه ی خردمندان.ابوهریره می گوید: «کسی را ندیدم که بیشتر از پیامبر با دوستانش مشورت کند.72»می فرمود: «هیچ پشتیبانی نیکوتر از مشورت نیست.73نه کسی از مشورت بدبخت شده و نه خودرأی خوش بخت.74

گشاده رویی را از عوامل تثیبیت و تحکیم دوستی میان انسان ها می دانست و می-فرمود:«همانا آفریدگار از کسی که با دوستانش با چهره ای اخم آلود روبه رو شود نفرت دارد.»

هدیه

هرگاه در جمع به او هدیه می دادند، به اطرافیانش می فرمود: «شما در این هدیه سهم دارید.75»هدیه را می پذیرفت گرچه جرعه ای شیر بود؛ و آن را جبران می کرد .76فرمان داده بود: «به یک دیگر هدیه دهید تا محبت تان به همدیگر افزون شود».77از یارانش می-خواست هدیه را رد نکنند78 و آن را کوچک نشمارند، گرچه پاچه ی بزی باشد.79

نه تنها فرمان به هدیه دادن متقابل می داد، بلکه می فرمود: «به کسی که به تو هدیه نمی دهد نیز هدیه بده».80می فرمود: «هدیه کینه ها را می برد و دوستی را تجدید و تثبیت می کند.81 در هدیه دادن میان فرزندان خویش مساوات را رعایت کنید؛ من اگر می خواستم کسی را [در هدیه دادن] برتری دهم، زنان را برتری می دادم.82»

هدیه را فراتر از هدایای مادی مطرح می کرد و می فرمود:«چه نیکو هدیه ای است سخنی از سخنان دانش راستین.83»

حسین سیدی

منبع:ماهانمه پیام زن،شماره225

ادامه مطلب
سه شنبه 30 آبان 1391  - 8:38 AM

 

برای پیش گیری از اختلاف می فرمود: سواره بر پیاده و ایستاده بر نشسته سلام کند. پاسخ نیکی را با نیکی، و پاسخ بدی را با نیکی می داد.با مهربانی و حوصله ی بسیار، اشتباه دیگران را اصلاح می کرد.

خبرگزاری فارس: آیین نبرد

 

آیین نبرد

*آداب

از ریختن سم در سرزمین مشرکان جلوگیری می کرد.1امام صادق(ع) فرمود: رسول خدا(ص) هرگز به دشمنی شبیخون نزد.2

حفض پسر غیاث از امام صادق(ع) پرسید: «چرا لازم نیست زنان [غیرمسلمان] جزیه* بدهند؟» حضرت فرمود: «زیرا پیامبر(ص) دستور داد کودکان و زن ها را در مناطق جنگی نکشند، مگر این که زنان دست به اسلحه ببرند. در این صورت نیز تا می توانی و به جنگ لطمه ای نمی خورد باید دست نگه داری. وقتی در مناطق جنگی نباید آنان را کشت، در سرزمین های اسلامی که جای خود دارد. اگر آن ها از پرداخت جزیه سر باز زدند، نمی توان آن ها را کشت، و هنگامی که نمی توان آن ها را کشت جزیه نیز لازم نیست بپردازند»3... .

نیرنگ ورزی در نبرد را حرام دانست4 و فرمود: «هر نیرنگ ورزی را روز رستاخیز در حالی می-آورند که نیمی از پیکرش فلج است و سپس او را در دوزخ می افکنند.5در اسلام مستحب است تا ستم گران جنگ را آغاز نکرده اند، سپاه اسلام آن را شروع نکند.6هرگاه می خواست سپاهی اعزام کند، آنان را صبح زود می فرستاد.7

انس می گوید: «در نبرد خیبر، شب هنگام به مقصد رسید. شیوه اش آن بود که شبیخون نمی زد [صبح] یهودیان با بیل ها و سبدهای میوه شان [از قلعه] بیرون آمدند. چون چشم-شان به پیامبر افتاد، گفتند: "قسم به خداوند این محمد است.8..."»

نیرنگ ورزی در نبرد را حرام دانست و فرمود: «هر نیرنگ ورزی را روز رستاخیز در حالی می-آورند که نیمی از پیکرش فلج است و سپس او را در دوزخ می افکنند.5در اسلام مستحب است تا ستم گران جنگ را آغاز نکرده اند، سپاه اسلام آن را شروع نکند.6هرگاه می خواست سپاهی اعزام کند، آنان را صبح زود می فرستاد.

پیک ها را نمی کشت؛ گرچه از نطر فکری منحرف بودند. سلمه، پسر نعیم، از پدرش نقل می کند: «وقتی پیک ها نامه ی مسیلمه ی کذّاب [آن پیغمبر دروغین ] را بر ایشان خواندند، حضرت از آنان پرسید: "نظر شما [ در باره ی پیامبری مسیلمه] چیست؟"گفتند: "ما نیز سخن او را می گوییم."

پیامبر فرمود: "اگر نه این بود که پیک ها را نباید کشت، گردن شما را [به خاطر مرتد شدن] می زدم."»9

دوست داشت جنگ در نیم روز آغاز شود.خوش نمی داشت در معرکه ی نبرد، یاران فریاد و های و هوی داشته باشند.10دانشمندان اسلامی، هدایت کردن دشمنان به اسلام و شناساندن این مکتب خوشبختی آفرین را پیش از آغاز نبرد، «واجب» دانسته اند.11

امام علی(ع) می فرماید: «رسول خدا(ص) می خواست مرا [برای نبرد] به سوی یمن بفرستد. فرمود: "ای علی! تا کسی را به اسلام فرا نخوانده ای، با او جنگ نکن. سوگند به آفریدگار، اگر پروردگار، والا به دست تو کسی را هدایت کند، برایت از آن چه خورشید بر آن می تابد، بهتر است.12"»

در سخنی دیگر، امام علی(ع) می فرماید: «شیوه ی پیامبر گرامی چنان بود که هرگاه می-خواست سپاهی را به سویی گسیل دارد، فرمانده اش را به پروای الهی به ویژه در باره ی خودش و همراهانش سفارش می کرد و می فرمود: "به نام خداوند و در راه او و بر کیش پیامبر خدا [نه برای کشورگشایی و انتقام گیری شخصی] به نبرد بپردازید؛ با گروهی نجنگید، جز آن که برای آنان کاملا استدلال کنید؛ بدین گونه که آن ها را به گواهی به خداوندیِ الله و پیامبریِ محمد و آن چه آورده است، بخوانید؛ اگر سخنان تان را پذیرفتند، پس برادران دینی شما به شمار می آیند.

در این هنگام، از آنان بخواهید از سرزمین کفرشان به سرزمین مهاجران [و مسلمانان] کوچ کنند؛ اگر پذیرفتند [چه بهتر] و اگر نپذیرفتند، به آن ها بگویید با ایشان همانند دیگر مسلمانان رفتار خواهد شد و در بهره های شخصی و عمومی [جنگاوران از جنگ] سهمی نخواهند داشت.اما اگر از پذیرش اسلام سر باز زدند، از آنان بخواهید با خواری مالیات و جزیه بپردازند. اگر پذیرفتند، از آن ها بپذیرید [و ایشان در دین خود همچنان می مانند] و اگر این را نیز نپذیرفتند، پس [سرانجام] با یاری پروردگار نبرد با آنان را آغاز کنید."»چون می خواست عازم جنگ شود، مقصد [عملیاتی] خود را از مردم پنهان می داشت و در باره ی آن به طور غیرمستقیم صحبت می کرد.14می فرمود: «نه پیک و قاصد را بکشید و نه گروگان را. نه انسانی را تکه تکه کنید و نه چارپایی را.»

امام صادق(ع) نیز می فرماید: «شیوه ی حضرت محمد(ص) چنان بود که هر گاه می خواست سپاهی گسیل دارد، به آنان خطاب می کرد و می فرمود: "به نام خداوند و در راه او و بر کیش پیامبر او [اسلام] بروید.

خیانت نورزید.اجساد را تکه تکه نکنید.نیرنگ نورزید.پیر کهن سال را نکشید.کودکان را نکشید.زنان را نکشید.جز به هنگام ضرورت، درختی را قطع نکنید.و اگر مسلمانی – معمولی یا مهم – مشرکی را پناه داد، او در امان است تا با قرآن آشنا [و با آگاهی مسلمان] شود؛ اگر پس از آن مسلمان شد، برادر دینی شماست، و اگر نپذیرفت، او را تا سرزمین امنی همراهی کنید و از خداوند [برای نبرد] یاری جویید.15"»

امام علی(ع) می فرماید: «رسول خدا(ص) می خواست مرا [برای نبرد] به سوی یمن بفرستد. فرمود: "ای علی! تا کسی را به اسلام فرا نخوانده ای، با او جنگ نکن. سوگند به آفریدگار، اگر پروردگار، والا به دست تو کسی را هدایت کند، برایت از آن چه خورشید بر آن می تابد، بهتر است."»

هماره می فرمود: «کسی را که [برای حفظ جانش] به چکاد کوهی پناهنده شده نکشید.نخلستان را به آتش نکشید.آن را در آب غرقه نسازید.درخت باردار را نبرید.کشت-زاران را آتش نزنید ...چارپایان حلال گوشت را – جز برای خوردن – سر نبرید.»16

ام هانی می گوید: «[در نبردی] دو نفر از بستگان شوهرم را امان دادم. پیامبر فرمود:"ما نیز به کسانی که تو امان داده ای، امان داده ایم."»17هرگاه امیری را با سپاهی به جنگ می-فرستاد، تعدادی از افراد مورد اعتمادش را به گونه ای ناشناس بر او می گماشت تا کارهایش را پنهانی به حضرت گزارش کنند.18

*حفظ آمادگی نظامی

خداوند با تیر، سه نفر را به بهشت می برد:کسی که تیر را می سازد و هدف نیکی دارد؛ تیرانداز؛ و فردی که پیکان را به تیرانداز دهد.19تیراندازی، بهترین تفریح شماست.20به فرزندان خود شنا و تیراندازی بیاموزید.21کسی که تیراندازی را فرامی گیرد و سپس آن را ترک می کند، کفران نعمت کرده است.22

*صلح طلبی

امام علی(ع) می فرماید: «رسول خدا به من پیمانی داد که در آن آمده است: "اگردشمن تو را به آشتی [بی نیرنگ] دعوت کرد، دعوت او را رد نکن؛ زیرا آرامش سپاهیان، آسودگی [پس] از رنج ها [ی دوران جنگ] و آرامش سرزمین ها در صلح است.23

خدمات اجتماعی

می فرمود: «خداوند بندگانی دارد که آنان را برای [رفع] نیاز مردمان آفریده است. مردمان به آن ها پناه می آورند و آنان [در روز رستاخیز از عذاب خداوندی] در امان اند.24کسی که بشنود مردی [فردی] فریاد می زند: «ای مسلمانان!» و پاسخش را ندهد، مسلمان نیست.25

امام علی(ع) می فرماید: «رسول خدا به من پیمانی داد که در آن آمده است: "اگردشمن تو را به آشتی [بی نیرنگ] دعوت کرد، دعوت او را رد نکن؛ زیرا آرامش سپاهیان، آسودگی [پس] از رنج ها [ی دوران جنگ] و آرامش سرزمین ها در صلح است.

کسی که سنگی را از سر راه بردارد، برایش پاداش در نظر گرفته می شود.26شخصی برای رفع نیاز دنیوی آسیب دیده ای با وی همراه شود، پروردگار ضمانت می دهد که او را از دورویی و آتش دوزخ برهاند و نیز هفتاد نیاز این جهان او را تأمین می کند و همچنان [غوطه-ور] در لطف خداوند والاست تا برگردد.27

کسی که چاهی حفر کند و به آب برسد و آن را به مسلمانان ببخشد، به سان کسی پاداش دارد که از آن چاه وضو گیرد و نماز بخواند و به خاطر حفر چاه به تعداد موهای انسان یا چارپا یا درنده یا پرنده [ای که از آن بخورد، پاداش] آزادی هزار بنده را دارد.28این که دوست دین باور خویش را برای انجام کاری یاری کنم، برایم از یک ماه روزه و اعتکاف در مسجدالحرام محبوب تر است.29

رفتار

به هر کسی می رسید، بزرگ یا کودک پیش از او سلام می کرد.می فرمود: سلام، نامی از نام های خداوند است پس آن را میان خودتان بپراکنید؛ هرگاه مسلمان به عده ای سلام کند، اگر آنان پاسخش را ندهند، کسی [فرشته] که بهتر و پاکیزه تر از آن هاست، جوابش را می گوید.30برای پیش گیری از اختلاف می فرمود: سواره بر پیاده و ایستاده بر نشسته سلام کند.31پاسخ نیکی را با نیکی، و پاسخ بدی را با نیکی می داد.32با مهربانی و حوصله ی بسیار، اشتباه دیگران را اصلاح می کرد.

معاویه، پسر حکَم سُلَمی می گوید: «هنگامی که با رسول خدا مشغول نماز بودم، مردی عطسه کرد. گفتم خدایت بیامرزد! دیگر نمازگزاران با نگاه شان برایم خط و نشان کشیدند. گفتم: [گویا] مادرم مرده است! چکار دارید مرا این طور نگاه می کنید؟! مأمومین، دستان-شان را بر ران های شان زدند. چون دیدم [با این کارشان] مرا به سکوت دعوت می کنند، ساکت شدم.

هنگامی که نماز به پایان رسید، پیامبر مرا خواست. پدر و مادرم فدایش باد! چنین آموزگاری که به خوبی آموزش دهد نه پیش از آن دیدم و نه پس از آن. سوگند به خداوند، نه بر سرم فریاد کشید و نه کتکم زد و نه دشنامم داد. فرمود:«در نماز نباید حرف زد؛ نماز، نیایش کردن، تکبیر گفتن و قرآن خواندن است!33»

عربی بیابان نشین نزد او آمد و چیزی یا به قولی خون بهایی که می بایست می پرداخت را طلبید. حضرت به او مقداری داد. سپس پرسید: «به تو نیکی کردم؟» مرد پاسخ داد: «نه و نیکی نکردی!» برخی از مسلمانان خشمگین شدند و خواستند به او هجوم برند. پیامبر به آنان اشاره کرد کاری نکنند. بعد برخاست و همراه عرب به خانه ی خود رفت و افزون بر آن چه داده بود [از مال شخصی اش] به او بخشید. بعد پرسید: آیا به تو نیکی کردم؟

با این که گرامی ترین آفریده ی آفریدگار در کره ی خاکی بود، خویشتن را در حقوق اجتماعی با پست ترین افراد برابر می دانست.ایستاده بود و شتران صدقه از آن جا می گذشتند. حضرت اندکی از پشم یکی از شترها برگرفت و خطاب به یارانش فرمود: «من حتی به همین مقدار از پشم این شتر، از دیگر مسلمانان برتر نیستم.»

مرد پاسخ داد:آری؛ خداوند به خانواده و بستگانت خیر دهد. حضرت فرمود: تو سخنی [در جمع یارانم] گفتی که به دل گرفتند. اگر دوست داری همین حرفی که الآن زدی، نزد آنان نیز بازگو تا در دل شان چیزی نماند.مرد پذیرفت. چون صبح یا شبانگاه شد آمد. حضرت فرمود: «این مرد عرب سخنی گفت [که شنیدید] پس چیزی بیشتر به او دادیم. به نظر می رسد راضی شده است. آیا همین طور است؟مرد گفت: «آری. خداوند به خانواده و خویشاوندانت خیر دهد.»

پیامبر(ص) فرمود: «مَثَل من و این مرد عرب همانند مردی است که شتر ماده اش گریخت. مردم در پی شتر می دویدند و همین باعث شد شتر بیشتر بگریزد. صاحب شتر بانگ برآورد:مرا با شترم تنها بگذارید. من از شما به او مهربان تر و آگاه ترم. پس به سوی شتر رفت. مقداری روییدنی از زمین کند و از شتر خواست بیاید و بخورد. شتر آمد زانو زد مرد زین بر او نهاد و سوار شد. اگر من شما را رها کرده بودم، به خاطر حرفی که این مرد زده بود او را می کشتید و او نیز [به خاطر توهین به منِ پیامبر] به دوزخ می رفت ... .»

تا چراغ روشن نمی کردند در جای تاریک نمی نشست.34هرگاه مطلبی را فراموش می کرد کف دستش را بر پیشانی اش می گذاشت و می فرمود:خداوندگارا! ستایش از آن توست. ای یادآورنده ی چیزها و پدیدآورنده ی آن ها، به یادم بیاور آن چه را که فراموش کردم.35اگر شیء مورد علاقه اش را می دید، می فرمود: سپاس پروردگاری راست که با نعمت هایش خوبی ها کامل می شوند.36 و اگر با کاری ناخوشایند روبه رو می شد، می گفت: ستایش در همه حال از آن خداوند است.37

چون [به چیزی] رو می کرد با تمام تن رو می کرد و چون [به چیزی] پشت می کرد، با تمام تن پشت می کرد.38با ثروتمند و بینوا [به هیچ تبعیضی] دست می داد.39چیزهایی را که برای خانه اش می خرید، خود به خانه حمل می کرد.40[برای انجام کارهای شخصی اش] پس از طلوع آفتاب از خانه خارج می شد.41با خود خلوت کردن را دوست داشت.42

پیامبر اکرم (ص)می فرمود: «خداوند بندگانی دارد که آنان را برای [رفع] نیاز مردمان آفریده است. مردمان به آن ها پناه می آورند و آنان [در روز رستاخیز از عذاب خداوندی] در امان اند.کسی که بشنود مردی [فردی] فریاد می زند: «ای مسلمانان!» و پاسخش را ندهد، مسلمان نیست.

کسی که او را می دید می گفت: نه پیش از آن و نه بعد از آن، کسی همانند او را ندیدم.43هنگامی که از عایشه پرسیدند: منش پیامبر(ص) چگونه بود؟ پاسخ داد: منش او، قرآن بود.قرآن اقیانوسی است بی کرانه و صفات نیک رسول خدا نیز بیرون از شمارش است. قرآن آمیخته ای است از آیه های «متشابه» که جز خداوند و بندگان ویژه ی او معنای آن را درنمی یابند و «محکم» که بر همه ی اندیشمندان آشکار است؛ رفتار رسول خدا(ص) نیز آمیخته ای است از منش های «متشابه» که اسرار آن بر همگان آشکار نیست و «محکم» که انگیزه های خدایی، اجتماعی و عقلانی آن روشن است.44نه تندخو بود، نه به درشتی سخن می گفت و نه زبان به دشنام می گشود.سه خصلت را از خویش دور ساخته بود: بگو مگو، پرحرفی و سخن گفتن در باره ی مطالب بیهوده.

با این که گرامی ترین آفریده ی آفریدگار در کره ی خاکی بود، خویشتن را در حقوق اجتماعی با پست ترین افراد برابر می دانست.ایستاده بود و شتران صدقه از آن جا می گذشتند. حضرت اندکی از پشم یکی از شترها برگرفت و خطاب به یارانش فرمود: «من حتی به همین مقدار از پشم این شتر، از دیگر مسلمانان برتر نیستم.»کسی که برای اولین بار او را می دید، از هیبتش در شگفت می شد و چون با حضرت نشست و برخاست می کرد، از علاقه مندان و دوستانش می شد.

روزی هنگام طواف خانه ی خدا بند کفش حضرت پاره شد. یکی از همراهان، بند کفش خویش را باز کرد و خواست به ایشان بدهد. آن مهربان فرمود: «این کار، خود را بر دیگران ترجیح دادن است؛ من این صفت را دوست نمی دارم.»

پی نوشت:

1. نوادر، ص169.

2. اصول کافی، ج5، ص28؛ تهذیب الاحکام، ج6، ص174؛ سنن نسائی ص186.

3. تهذیب الاحکام، ج6، ش156؛ علل الشرائع، ج2، ص376؛ محاسن ج2، ص327؛ من لایحضره الفقیه، ج2، ص52.

4. مستدرک الوسائل، ج11، ص47.

5. وسائل الشیعه،(چ اسلامیه) ج11، ص52.

6. همان، ج11، ص69.

7. ریاض الصالحین، ص433؛ سنن ابی داود، ج1، ص587. عبود المحمدیه، ص294، مسند احمد، ج3، ص417.

8. بحارالانوار، ج21، ص32؛ صحیح بخاری، ج1، ص151؛ مسند احمد، ج3، ص111.

9. بحارالانوار، ج21، ص412؛ سنن ابی داود، ج1، ص628؛ مجمع الزوائد، ج5، ص314؛ مسند احمد، ج1، ص391.

10. نگاهی دوباره به سیمای پیامبر(ص)، ص49.

11. وسائل الشیعه، (چ اسلامیه)، ج11، ص30.

12. همان.

13. مسند احمد، ج5، ص352.

14. سنن النبی، ص111.

15. اصول کافی ج5، ص27؛ بحارالانوار، ج19، ص177؛ تهذیب الاحکام، ج6، ص138.

16. وسائل الشیعه، چ اسلامیه) ج11، ص43.

17. الاحاد و المثانی، ج5، ص462؛ سنن ترمذی، ج3، ص 70؛ معجم الکبیر، ج24، ص421.

18. بحارالانوار، ج97، ص61؛ سنن نسائی ص138.

19. سنن ابی داود، ج1، ص564؛ سنن نسائی، ج6، ص223؛ مسند احمد، ج4، ص146؛ مستدرک (حاکم)، ج2، ص95.

20. جامع الصغیر، ج2، ص27؛ کنزالعمال، ج4، ص350.

21. فیض القدیر، ج4، ص431؛ کشف الخفاء، ج2، ص68؛ کنزالعمال، ج16، ص443.

22. بحارالانوار، ج71، ص246؛ فتح الباری، ج6، ص67؛ المصنف، ج4، ص580؛ معجم الکبیر، ج17، ص342.

23. دعائم الاسلام، ج1، ص367؛ مستدرک الوسائل، ج11، ص45.

24. کنزالعمال، ج6، ص444؛ مسند الشهاب، ج2، ص117.

25. اصول کافی، ج2، ص164؛ بحارالانوار، ج71، ص339؛ تهذیب الاحکام، ج6، ص175؛ نوادر، ص142.

26. جامع الصغیر، ج2، ص604؛ کنزالعمال، ج15، ص783؛ معجم الکبیر، ج20، ص102؛ مجمع الزوائد، ج3، ص135.

27. بحارالانوار، ج71، ص388؛ مکارم الاخلاق، ص413.

28. بحارالانوار، ج76، ص371.

29. جامع الصغیر، ج2، ص398؛ کنزالعمال، ج3، ص415.

30. جامع الصغیر، ج1، ص246؛ مسند احمد، ج3، ص19.

31. اختصاص، ص233؛ اصول کافی، ج2، ص239؛ تحف العقول، ص43؛ خصال، ص105.

32. احادیث ام المؤمنین عایشه (ادوار من حیاتها) ج2، ص262.

33. تحفه الاحوذی، ج2، ص365؛ شرح سنن نسائی (سیوطی)، ج3، ص17؛ شرح مسلم (نووی)، ج5، ص20؛ مسند احمد، ج5، ص447.

34. جامع الصغیر، ج2، ص363.

35. سنن النبی، ص137؛ مستدرک الوسائل، ج6، ص424.

36. مستدرک الوسائل، ج5، ص307؛ مسند الرضا، ص175.

37. بحارالانوار، ج68، ص47؛ حلیه الابرار، ج1، ص278؛ مسند الرضا، ص175.

38. بحارالانوار، ج16، ص167؛ شرح اصول کافی، ج7، ص157؛ الغارات، ج1، ص167؛ مناقب آل ابی طالب، ج1، ص136.

39. بحارالانوار، ج70، ص208.

40. سنن النبی، ص117.

41. اقبال الاعمال، ج1، ص478؛ بحارالانوار، ج87، ص 371.

42. بحارالانوار، ج16، ص41؛ شرح الاخبار فی فضائل الائمه الاطهار(ع)، ج1، ص184.

43. بحارالانوار، ج16، ص237؛ سنن النبی، ص120؛ مکارم الاخلاق، ج1، ص23.

44. المواهب اللدنیه، ج2، ص85.

منبع: ماهنامه پیام زن،شماره224

ادامه مطلب
سه شنبه 30 آبان 1391  - 8:37 AM

 

ثروت اندوزی از هر راهی را نکوهش می کرد و می فرمود: هر کسی که برای امت من یک شب آرزوی گرانی کند،خداوند چهل سال عبادت او را باطل می کند.صبح زود در جست-و جوی درآمد و نیازهای خود بروید زیرا صبح خیزی،مایه ی برکت و رستگاری است.

خبرگزاری فارس: تشویق به کار و آداب کسب ثروت

 

فعالیت اقتصادی

*تشویق

شیوه اش آن بود که خرمای نخلستان «بنی نضیر» را می فروخت و غذای یک  سال خانواده-اش را ذخیره می کرد.1 از خرما یا محصول کشاورزی که به وی بخشیده می شد، هر سال صد وسق* به همسرانش می داد؛ هشتاد وسق خرما و بیست وسق از جو ...2 روزی مردی از انصار نزد وی آمد و درخواست کمک مادی کرد. پیامبر(ص) از او پرسید: «در خانه چیزی داری؟» مرد پاسخ داد: «بلی. گلیمی که قسمتی از آن را [برای در امان ماندن از سرما] به خویش می پیچیم و بر قسمتی دیگر از آن می نشینیم.

کاسه ای ضخیم و چوبین هم داریم که از آن آب می نوشیم.» حضرت فرمود: «آن ها را بیاور.» مرد آن ها را آورد. حضرت آن ها را گرفت و فرمود: «چه کسی این ها را می خرد؟» مردی گفت: «هر دو را به یک درهم می خرم.» پیامبر پرسید: «چه کسی بیش تر می خرد؟» مردی گفت: «من دو درهم می-خرم.» حضرت آن ها را داد و دو درهم را گرفت. سپس پول را به مرد انصاری داد و فرمود: «با یک درهم غذایی بخر و به خانواده ات بده. و با یک درهم دیگر تیشه ی نجاری بخر و برایم بیاور.» مرد چنین کرد.

حضرت چوبی را [به عنوان دسته] در آن قرار داد، سپس فرمود: برو هیزم جمع آوری کن و تا پانزده روز دیگر نزدم نیا. مرد پس از دو هفته با ده درهم آمد و با آن لباس و مواد غذایی خرید. پیامبر بدو فرمود: «این کار برایت از خواهش کردن بهتر است. خواهش کردن در روز قیامت [به صورت] نقطه [و لکه] ای در چهره ات آشکار می شود.

درخواست کردن شایسته نیست جز برای بینوای بسیار گرسنه، یا بدهکاری که قدرت پرداخت ندارد، یا صاحب دیه ای دردمند.»3 و فراتر از تشویق های گفتاری پیشین، این سخن خجسته است: کسی که از دست رنج خویش بخورد، روز رستاخیز در ردیف پیامبران قرار می گیرد و پاداش آنان را دریافت می کند.4 با همه ی تشویق هایش به فعالیت اقتصادی و کسب درآمد، هماره گم نکردن راه درست اقتصادی و آلوده نشدن به حرام را فرا چشم و گوش مسلمانان قرار می داد و می فرمود: «کسی که از پذیرفته شدن نیایش هایش شاد می شود، باید [راه] درآمدش را پاکیزه سازد».5

صبح زود برای تلاش اقتصادی از خانه خارج شدن را مستحب برشمرد6 و فرمود: «خداوندگارا! صبح زود را برای امت من خجسته گردان».7 می فرمود: «همانا نفس هرگاه غذایش را به دست می آورد، آرامش می یابد.8 از همین روی، خود پس انداز یک  سال خویش و همسرانش را ذخیره می کرد و پس انداز یک ساله  را مستحب اعلام کرد.»9 به هر فعالیت شرافتمندانه ای احترام می گذاشت تا آن جا که برخی مراد این سخن ایشان را که فرمود: «اختلاف امت من رحمت است»، اختلاف حرفه ها و مشاغل دانسته اند.10

ابن عباس می گوید: «روزی مردی نزد حضرت آمد و گفت: "ای فرستاده ی خدا! درباره ی حرفه ام چه می گویی؟" پیامبر پرسید: "حرفه ات چیست؟" - من بافنده ام. - حرفه ات، شغل پدر ما حضرت آدم(ع) است. نخستین بافنده، آدم بود و این را جبرئیل بدو آموخته بود. سه روز طول کشید تا آدم آن را بیاموزد. پروردگار پاکیزه و والا شغل تو را دوست دارد. شغلی داری که زندگان و مردگان بدان نیازمندند.

کسی که درباره ی [حرفه] شما بدگویی کند، حضرت آدم دشمن اوست. کسی که از [شغل] شما روی گرداند، از حضرت آدم روی گردان شده است. کسی که شما را نفرین کند، او را نفرین کرده است. کسی که شما را بیازارد، او را آزرده است و آدم در رستاخیز دشمن اوست. [پس] نهراسید و بر شما مژده باد. حرفه تان حرفه ای خجسته است، و حضرت آدم کاروان سالار شما به سوی بهشت است."»

تعویض بی دلیل - و از روی احساسات - مشاغل را خوش نمی داشت و می فرمود: کسی که روزی اش را در چیزی [کاری] قرار داده اند، تا ناگزیر نشده، آن را عوض نکند.11 گوسفندان و شتر شیردهی داشت که خود و خانواده اش از آن-ها تغذیه می کردند.12 با همه ی تشویقش به فعالیت اقتصادی، باز هشدار می داد: «به گونه ای در جست وجوی دنیا برآیید که از آن جهان روی گردان نشوید [و از آخرت بدتان نیاید].»

دشمن بیکاری بود. هرگاه مرد نیرومندی را می دید، از حرفه اش می پرسید. اگر به وی پاسخ می دادند بیکار است، می فرمود: «از چشمم افتاد!» و هنگامی که می پرسیدند: «چرا؟» می فرمود: «زیرا مؤمن هرگاه حرفه ای نداشته باشد، از راه دینش نان می خورد».13 عبادت را هفتاد بخش می دانست که برترین آن کسب درآمد حلال بود.14

می فرمود: «روزی که سایه ساری جز سایه ی عرش خداوندی نیست، مردی در آن سایه [در رستاخیز] است که برای درآمد خود و خانواده اش زمین را در نوردیده و در جست وجوی فضل خداوند برآمده است.15 فرمود: «گناهانی وجود دارند که نه نماز آن ها را پاک می کند و نه صدقه.» پرسیدند: «ای فرستاده ی خدا! پس چه چیزی آن ها را می زداید؟» - رنج کشیدن در راه درآمد [حلال].16 خرما را می مکید و هسته اش را در زمین می کاشت.17 می فرمود: کسی که از دست رنج خود بخورد، از پل صراط به سان آذرخش گذرایی عبور می کند.18

*آداب

پاکیزه ترین درآمد، کسب تاجرانی است که: هرگاه سخن می گویند، دروغ نمی گویند؛ و هر زمان امین شان قرار دهند، خیانت نمی ورزند؛ و اگر وعده دهند، تخلف نمی کنند؛ و زمانی که می خواهند چیزی بخرند، [برای ارزان خریدن] از آن کالا بد نمی گویند. و هنگامی که بخواهند بفروشند، [آن کالا را] بیش از اندازه نمی ستایند؛ [برای تحویل کالا یا بدهکاری خود] معطل نمی کنند؛ و زمانی که طلب کارند، بدهکار خود را در تنگنا قرار نمی دهند.19

ثروت اندوزی از هر راهی را نکوهش می کرد و می فرمود: هر کسی که برای امت من یک شب آرزوی گرانی کند، خداوند چهل سال عبادت او را باطل می کند.20 صبح زود در جست-و جوی درآمد و نیازهای خود بروید زیرا صبح خیزی، مایه ی برکت و رستگاری است.21 پردلی را از آداب تجارت برمی شمرد و می فرمود:«تاجر ترسو ناکام است.

تاجر پردل روزی می-خورد.» خداوند بنده ای را که هنگام خرید، فروش، پرداخت و دریافت سخت گیر نیست، دوست دارد.22 کسی که از دست رنج خود بخورد، پروردگار با مهربانی به او می نگرد و هرگز عذابش نمی کند.23 کسی که از دست رنج خویش استفاده کند، درهای بهشت برایش گشوده می شود تا از هر دری که بخواهد وارد شود. همانا یزدان والا، دین باور پیشه-ور را دوست دارد.

*تجارت

می فرمود: «برکت ده قسمت دارد که نه قسمت آن در تجارت است و یک دهم آن در پوست ها [دامداری] است.»24 می فرمود: «تاجر راستگوی امین، با پیامبران، صدیقان و شهیدان است.»25 اگر خداوند به بهشتیان اجازه ی تجارت می داد، تجارت عطر و پارچه می-کردند.26

*دام داری

برترین سرمایه را گوسفندداری می دانست. خودش گله ای از صد گوسفند داشت که نمی-خواست از آن تعداد بیشتر شوند. از همین روی، هرگاه بره ای متولد می شد، گوسفندی را [برای بینوایان یا تغذیه ی خود و خانواده اش] سر می برید.27 بر شما باد به گوسفند[داری] و کشاورزی که هماره مایه ی خیر و خوبی اند.

*کشاورزی

می فرمود: «[و رزق] روزی را در نهان زمین بجویید».28 هرگاه کشاورزی بذری را از راه حلال در دست خود می گیرد، فرشته ای ندا می دهد: «یک سوم برای دهقان، یک سوم برای پرندگان و یک سوم برای چارپایان.» چون آن را بر زمین می پاشد، برای هر دانه ی بذر، ده نیکی برایش می نویسند. چون آن را آب یاری می کند و بذر می روید، گویی در برابر هر دانه، انسان مؤمنی را زنده کرده است که تا دهقان، آن کِشته را درو کند، خداوند والا را می-ستاید.

چون آن را می کوبد، گویا گناهانش را له می کند. هنگامی که خرمن را باد می دهد، گناهانش نیز بر باد می روند. زمانی که آن را وزن می کند، به سان روز تولدش از گناهان خارج می شود. وقتی که آن محصول را به خانه می برد و نان خورهایش شاد می شوند، عبادت چهل سال را بر او می نگارند. هنگامی که از آن به گرسنه و همسایه و بیچاره می-دهد، آفریدگار او را از عذاب خود در امان نگه می دارد.29 از او پرسیدند: «چه ثروتی بهتر است؟» فرمود: «کشته ای که صاحبش آن را بکارد، سامان دهد و روز درو، حقش [زکات آن] را پرداخت کند.»30

کار

هنگامی که قریشیان و یهودیان مدینه برای هجوم به مدینه همدست شدند، پیامبر به پیشنهاد سلمان فارسی دستور کندن خندقی را در اطراف شهر داد و خود نیز به کار پرداخت. کلنگ می زد و خاک ها را در جای دیگر می ریخت.31 می فرمود: «هرگز کسی غذایی بهتر از دست رنج خود نخورد».32 زمان ساختن مسجد مدینه، خشت ها را حمل می-کرد.33

عایشه می گوید: «در خانه هرگز بی کار دیده نشد؛ یا کفش خویش را پینه می زد یا کفش بینوایی را و یا پیراهن زن بیوه ای را وصله می زد.» می فرمود: «بی کاری، سنگ دلی می آورد.»34 می فرمود: «هفت چیز است که پاداش آن پس از مرگ آدمی هنگامی که در گور است همچنان ادامه دارد: [این که] ... یا جویباری جاری سازد، یا چاهی بکند، یا نهالی بکارد.35

کیفیت مداری

هنگامی که ابراهیم، پسر حضرت، چشم از جهان فرو بست. حضرت [در وقت تدفین] شکافی در قبرش دید، آن را با دستش پوشاند و فرمود: «هرگاه یکی از شما کاری انجام می دهد، آن را محکم و استوار انجام دهد».36 هنگام تدفین «سعد بن معاذ»، خود، در قبر رفت، خشت را بر جای خود گذاشت و فرمود: سنگی به من بدهید، گل بدهید.

پس از خشت گذاری، شکاف میان خشت ها را پر کرد. کارش که پایان یافت، بر قبر خاک پاشید و [خاک] گور را صاف کرد و فرمود: «به خوبی می دانم به زودی به این گور گزند می رسد و ویران می شود؛ اما پروردگار دوست دارد بنده هرگاه کاری انجام می دهد، آن را استوار انجام دهد.»37 هر گاه یکی از شما دوستش را کفن می کند، به خوبی کفن کند.38 خود، چون کاری می کرد، آن را درست انجام می داد.39 بهترین مردمان کسی است که [هنگام انجام کاری] همه ی کوشش خود را به کار گیرد.40

لذت های روا

چهار چیز از آداب پیامبران است: خوش بویی ... و [دوست داشتن] زنان.41 از ایشان پرسیدند: «مردی در ماه مبارک رمضان همسرش را بوسیده است، [آیا کفاره ای دارد؟]» فرمود: «اشکالی ندارد. زنش گلی است که آن را بوییده است.»42 جابر بن عبدالله می-گوید:«ازدواج کردم. پیامبر(ص) از من پرسید: "با چه کسی ازدواج کردی؟

" گفتم: "با بیوه-ای." فرمود: "چرا با دوشیزه ای شوخ و شنگ [ازدواج نکردی؟]؛ دختری که با تو عشق ببازد و تو با او نیز بازی و شوخی کنی؟"»43 به ازدواج فرمان می داد و از مجرد بودن به شدت نهی می کرد.44 از افراد می خواست در چارچوب دین از زندگی لذت ببرند و به آنان می-گفت: «آرزوی مرگ مکنید.» بازی در سه چیز رواست: «اسبت را تربیت کنی؛ با کمان خود تیراندازی کنی؛ و با همسرت شوخی و عشق بازی کنی.»45

*اهمیت زیبایی

«عثمان»، پسر «محمد بن قیس»، می گوید: «پدرم تازیانه ای بی دسته در دستم دید. گفت: "رسول گرامی(ص) به مردی فرمود: "بند تازیانه ات را نیکو و زیبا ساز؛ زیرا پروردگار زیباست و زیبایی را دوست دارد"».46 حضرت از این که خانم ها سرشان را بتراشند منع کرده بود.47 می فرمود: با [دوشیزگان و زنان] چشم آبی ازدواج کنید که مایه ی خجستگی است.48

نیکی را نزد زیبا رخساران بجویید؛ کارهای آنان سزاوارتر است که زیبا باشد. هرگاه یکی از شما قصد ازدواج با زنی دارد، درباره ی گسیوانش نیز بپرسد، همان گونه که از چهره اش می پرسد؛زیرا مو[ی زیبا]، یکی از دو زیبایی است.49 از زیباترین زیبایی ها، موی[یا شعر] زیبا و آوای خوش است.50 پروردگار آوای خوش را دوست دارد.51 نغمه ی زیبا بر زیبایی قرآن می افزاید.52

ازدواج با زن زیبا رخسار خنده روی گیسو بلند را مستحب شمرد.53 آفت زیبایی را خودخواهی می دانست.54 خط نیکو، روشنی حق را افزون می کند.55 وقتی قاصدی نزد من می فرستید، کسی را که گل رخسار و نیکونام است بفرستید.56 هر چیز آرایه ای دارد و زینت قرآن، آوای خوش است.57 هر کس که قرآن را به نغمه ای خوش نخواند، از ما نیست.

*تفریح

می فرمود: گاهی دل های خود را آسایش دهید.58 حضرت بازی های روای افراد را می دید و مانع نمی شد.59 به باغستان دوستانش می رفت.60 به یارانش سفارش می کرد: «تفریح و بازی کنید؛ همانا من دوست ندارم که در دین شما خشونتی دیده شود».61

*مسابقات ورزشی

امام سجاد(ع) فرمود: «رسول خدا مسابقه ی اسب دوانی برپا کرد و جایزه ی برنده را ظرفی نقره ای قرار داد».62 امام صادق(ع) فرمود: «عربی بیابان نشین نزد حضرت آمد و گفت: «ای رسول خدا! با این شتر ماده ات با من مسابقه می دهی؟» پیامبر پذیرفت. وقتی مسابقه دادند، مرد بیابان نشین برنده شد. حضرت فرمود: «شما [یاران من] شترم را بالا بالا بردید، خدا دوست داشت آن را پایین بیاورد. کوه ها برای کشتی نوح گردن کشیدند، اما کوه جودی فروتنی کرد و خداوند، کشتی را بر آن فرود آورد.»63

میانه وری [اعتدال]

امام علی(ع) در توصیف حق طلبی و حق گویی آن انسان کامل می فرماید: «در [بیان و اجرای] حق کوتاهی نمی کرد و پا از آن نیز فراتر نمی نهاد».64 همچنین پیشوای نخست، شیوه ی پیامبر را میانه وری65 و«به دور از افراط و تفریط»66 بازگو می کند. پیامبر در سخنانی نه تنها مسلمانان و دین باوران، بلکه تمامی انسان های کره ی خاکی را در هر عصر و زمانه سه بار به میانه روی فرا می خواند: «بر شما باد به میانه روی؛ بر شما باد به میانه روی؛ بر شما باد به میانه روی!»67 بهترین شما کسی است که نه آن جهانش را به خاطر این جهان رها کند و نه برعکس.

عایشه می گوید: «پیامبر نزد من آمد و زنی از قبیله-ی «بنی اسد» با من بود. حضرت پرسید: "او کیست؟" گفتم: "فلانی است. شب ها «به خاطر عبادت» نمی خوابد." حضرت فرمود: "بس کن. به اندازه ی توان تان کار [عبادت] کنید" ..». محبوب ترین [کار نیک و عبادت] نزد خداوند، آن است که کننده ی آن بر آن عمل مداومت داشته باشد. 68 [نه این که بسیار انجام دهد و خود را خسته کند].

پیامبر به یکی از یاران خود فرمود: «ای ابا درداء! پیکرت بر تو حقی دارد؛ خانواده ات بر تو حقی دارند؛ پس گاهی روزه  [ی مستحبی] بگیر و گاهی روزه [مستحبی] نگیر؛ نماز بخوان و بخواب [و همه ی شب ها برای نماز مستحبی بیدار نباش]؛ حق هر کسی را به او بده.»69 چه نیک است میانه روی در عبادت.70 به اندازه ی توانایی خود عبادت کنید. می خواهید شما را با عبادتی آشنا کنم که از همه ی عبادت ها بر بدن آسان تر است: سکوت و خوش خلقی.71

نظم

*مدیریت زمان

در ساعت معینی از شبانه روز به همسرانش سر می زد.72 چون به خانه می رفت، وقتش را سه قسمت می کرد: بخشی برای پروردگار والا [و راز و نیاز با او]؛ قسمتی برای خانواده اش و پاره ای برای خودش؛ اما گاه آن ساعت را که به خود اختصاص داده بود، بین خود و مردم تقسیم می کرد.73

*نام گذاری اشیاء

روشش آن بود که چارپایان، اسلحه و چیزهایش را نام گذاری می کرد. نام پرچمش «عقاب» بود.74 شمشیر جنگی اش «ذوالفقار» نامیده می شد و شمشیرهای دیگرش «مخذم»، «رسوب» و «قضیب» نام داشتند. غلاف شمشیرش به نقره آراسته بود. کمانش را «کتوم»، تیردانش را «کافور» و شتر ماده اش را «قصوا» می نامید که به آن «عضباء» هم می گفتند. استرش «دلدل»، الاغش «یعفور» و گوسفند شیردهش «عینه» نام داشت.

اسبش را «مرتجز»، گوسفند دیگرش را «برکه»، تازیانه اش را «ممشوق»، پرچم های دیگرش را «غبرا» و «حمد» و زره اش را «ذات الفضول» می نامید. [این زره از سه دایره ی نقره تشکیل شده بود؛ یکی در جلو و دو تا در عقب]. نعمان می گوید: حضرت همواره صف های نماز ما را منظم می کرد؛ آن چنان که تیرهای کشیده و صاف را ردیف می کنند ... روزی برای آغاز نماز ایستاد و چیزی نمانده بود که تکبیره الاحرام را نیز بگوید که دید مردی سینه اش را جلو داده است؛ فرمود: «بندگان خدا، یا صف های تان را منظم کنید یا [همین بی نظمی در شما تأثیر می گذارد و ] میان تان اختلاف خواهد افتاد».75

نیکوکاری

بر دسته ی شمشیرش نوشته شده بود: «به کسی که به تو بدی روا داشت، نیکی بورز ...»76 امام علی(ع) فرمود: «از نیکوکاری رسول خدا [چنان که باید] سپاس گذاری نمی شد؛ نیکی [و خیر و برکت] او از آن قریشی، عرب و عجم بود؛ و چه کسی نیکوکارتر از فرستاد ه-ی خداست؟ همچنین از نیکوکاری ما اهل بیت نیز [چنان که باید] سپاس گذاری نمی شود. همچنین از نیکی برگزیدگان دین باور نیز [چنان که باید] سپاس گذاری نمی شود».77

*پیمانه و وزنی برابر 60 ساعه هر ساع چهار مشت متوسط است.

منابع:

تحفه الحوذی 5/312؛ جامع الصغیر 2/369؛ صحیح بخاری 6/190؛ عون المعبود 8/149؛ فتح الباری 6/143؛ کنزالعمال 4/523. سنن کبری (بیهقی) 6/116؛ صحیح مسلم 5/26؛ معجم الصغیر) طبرانی 1/28. سنن ابن ماجه 2/740؛ سنن ابن داود 1/370. مستدرک الوسائل 13/24. همان 13/27؛ بحارالانوار 90/321. وسائل الشیعه (چ اسلامیه)12/50 خصال /383؛ عیون اخبار الرضا 1/38؛ قرب الاسناد /122؛ من لا یحضره الفقیه 3/157. اصول کافی 5/89؛ وسائل الشیعه (چ اسلامیه) 12/320. وسائل الشیعه (چ اسلامیه) 12/320. 10. البرکه فی فضل السعی و الحرکه /7. 11. فیض القدیر 6/176؛ کشف الخفاء 2/227. محجه البیضاء 4/127. بحارالانوار 100/9. 14. همان؛ اصول کافی 5/78؛ تحف العقول /37. 15. دعائم الاسلام 2/15؛ مستدرک الوسائل 13/13. بحارالانوار 70/157؛ جامع الصغیر 1/376؛ مستدرک الوسائل 13/13؛ المعجم الاوسط 1/38. 17. بحارالانوار 17/388؛ حلیه الابرار 1/329؛ اصول کافی 5/74. 18. بحارالانوار 100/9؛ مستدرک الوسائل 13/23. 19. جامع الصغیر 1/336. 20. جامع الصغیر2/591؛ کنزالعمال4/98. 21. جامع الصغیر 1/482؛ کشف الخفاء 1/280؛ کنزالعمال 4/48. 22. سنن کبری (بیهقی) 5/357؛ صحیح ابن حبّان 11/267؛ المصنف 11/459؛ المعجم الاوسط 5/73. بحار الانوار 9/100؛ مستدرک الوسائل 13/24. همان، 61/118؛ خصال /445. جامع الصغیر 1/520؛ سنن دار القطنی 3/6؛ عهود المحمدیه /309؛ کشف الخفاء 1/218. کنز العمال 4/31؛ مجمع الزوائد 4/63. 27. بحار الانوار 61/116؛ سنن النبی /141. جامع الصغیر 1/168؛ الفایق فی غریب 1/353؛ کشف الخفاء 1/138. 29. البرکه فی فضل السعی و الحرکه / 17. 30. بحار الانوار 100/64. 31. صحیح بخاری 5/47. 32. همان 3/9؛ مسند احمد 4/132؛ معجم الکبیر 20/267. 33. بحار الانوار 79/128. 34. جامع الصغیر 2/35؛ کنزالعمال 3/182؛ مسندالشهاب 1/188. 35. همان 2/42؛ الدیباج علی مسلم 4/227؛ کنزالعمال 15/953. روضه الواعظین /460. 37. همان /378؛ علل الشرایع 1/310. 38. سنن ابن ماجه 1/473؛ سنن ابن داوود 2/68؛ سنن ترمذی 2/232؛ سنن نسائی 4/33؛ صحیح مسلم 3/50؛ مسند احمد 3/46. 39. سنن ابن داود 1/308؛ تحفه الاحوذی 3/434؛ فتح الباری 3/46. 40. جامع الصغیر 1/194؛ کنز العمال 6/341. 41. روضه الواعظین /308؛ من لا یحضره الفقیه 1/52. 42. مجمع الزوائد 3/167؛  معجم الصغیر 1/221؛ من لایحضره الفقیه 2/113. 43. کشف الخفاء 2/332. جامع الصغیر 2/367. 45. همان 2/475؛ کنز العمال 15/211. 46. جامع الصغیر 5/134؛ معجم الکبیر 18/366. 47. سنن ترمذی 2/198؛ سنن نسائی 8/130؛ صحیح ابن حبّان 7/421. اصول کافی 5/ 335؛ دعائم الاسلام 2/196؛ النوادر /115؛ وسائل الشیعه (چ اسلامیه) 14/37. 49. دعائم الاسلام 2/196؛ من لا یحضره الفقیه 3/388، النوادر /117. 50. اصول کافی 2/615؛ المصنف 6/59. 51. وسائل الشیعه (چ اسلامیه) 6/210. بحار الانوار 76/255؛ سنن دارمی 2/474؛ عیون اخبار الرضا 1/75. 53. مستدرک الوسائل 14/181. 54. تحف العقول /9؛ خصال/416؛ محاسن 1/170؛ من لا یحضره الفقیه 4/372. 55. مستدرک الوسائل 8/463. بحارالانوار 73/82؛ من لا یحضره الفقیه 4/372. 57. سنن ترمذی 3/201؛ صحیح مسلم 6/111؛ مسند احمد 3/119. 58. جامع الصغیر 2/19؛ تذکره الموضوعات /189؛ کنزالعمال 3/37؛ مسندالشهاب 1/393. 59. محجه البیضاء 4/127. 60. سنن النبی /114. 61. جامع الصغیر 1/239؛ کنزالعمال 15/212. اصول کافی 5/49؛ بحار الانوار 19/184. بحارالانوار 16/283؛ الزهد /61. سنن النبی /104. 65. بحارالانوار 16/379؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید 7/62. حلیه الابرار 1/175؛ عیون اخبار الرضا 2/284؛ معانی الاخبار /82؛ مناقب آل ابی طالب 1/23. خصال /618؛ سنن ابن ماجه 2/1417؛ صحیح ابن حبّان 2/73؛ مسند ابی یعلی 3/334. صحیح ابن حبّان 4/43؛ صحیح بخاری 1/16؛ صحیح ابن خزیمه 2/264؛ مسند ابی یعلی 8/115. بحارالانوار 67/128؛ تحفه الاحوذی 7/81؛ سنن نسائی 4/211؛ صحیح ابن حبان 2/19؛ صحیح بخاری 2/245؛ فتح الباری 4/184؛ مجمع الزوائد 4/302؛ مسند احمد 2/198. 70. جامع الصغیر 2/480؛ کنزالعمال 3/28؛ مجمع الزوائد 10/252. 71. الصمت و آداب اللسان /58؛ جامع الصغیر 1/439؛ العهود المحمدیه/ 463. 72. تحفه الاحوذی 1/367؛ صحیح بخاری 1/71؛ جامع الصغیر 2/377؛ فیض القدیر 5/271؛ عون المعبود 1/253؛ کنزالعمال 7/130. بحار الانوار 16/150؛ حلیه الابرار 1/174؛ عیون اخبار الرضا 2/283. بحارالانوار 20/26؛ مناقب آل ابی طالب 1/147. ریاض الصالحین /136؛ شرح مسلم (نووی) 4/157؛ فیض القدیر 4/396. شرح اصول کافی (مازندرانی) 9/202. 77. اصول کافی 2/251؛ بحارالانوار 16/223؛ علل الشرایع 2/560.

حسین سیدی

منبع:ماهنامه پیام زن، شماره223

ادامه مطلب
سه شنبه 30 آبان 1391  - 8:34 AM

 

  آقا حدود 9 ماه قبل از درگذشت ایرج افشار، ملاقاتی با آن مرحوم داشته‌اند که به پیشنهاد خود آقا بوده است. ایشان یادداشتی برای آقای افشار فرستاده بودند که من مایلم شما را ملاقات کنم.

خبرگزاری فارس: ماجرای دیدار رهبر انقلاب با مرحوم ایرج افشار

 

 غلامعلی حدادعادل نماینده مجلس شورای اسلامی و رئیس فرهنگستان زبان وادب فارسی در گفتاری به اهتمام حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای نسبت به زبان و ادبیات فارسی پرداخته‌اند.

حدادعادل در این یادداشت به ماجرای توصیه رهبر انقلاب به حدادعادل پرداخته و آورده است:

 

بقیه در ادامه

ادامه مطلب
سه شنبه 30 آبان 1391  - 8:33 AM

 

استقامت نظام اسلامی آنقدر سر سختانه بوده است که دشمن را مدام مجبور به تغییر در بازی و حتی میدان نبرد کرده است. میدان های این نبرد در عرصه های متعددی از جمله کودتا، جنگ نظامی، تهاجم فرهنگی، نفوذ در بدنه سیاسیون داخلی و امروز بیشاز همیشه در عرصه اقتصادی رقم خورده است.

خبرگزاری فارس: شطرنج اقتصادی ایران و غرب

 

حرکات یک شطرنج باز ماهر همیشه متاثر از دو عنصر مهم است؛ اول حرکت قبلی حریف و دوم پیش بینی حرکت بعدی او. در معادلات روابط بین الملل نیز قواعد بازی ها بسیار رایج وحاکم است . قاعده بازی با آن که می تواند از پیش تعریف شده باشد اما در برخی موارد هم در کشاکش تنازع دچار تغییراتی بنیادین می شود.

گام های متقابل بر اساس رفتار متقابل شکل می گیرد. این بازی ها می تواند در عرصه های مختلف خود را نمایش دهد اما آنجایی که تخاصم به عرصه اقتصاد کشیده می شود گام ها باید استوار تر و محتاطانه تر برداشته شود. به عبارتی شطرنج به درازا کشیده می شود. آن چه امروزه نظام مقدس جمهوری اسلامی را وارد بازی اقتصادی با غرب کرده است حاصل تنازع گفتمانی جمهوری اسلامی و غرب است که در طول سالیان پس از انقلاب متکی بر اصل خدشه ناپذیر نه شرقی و نه غربی بوده است.

استقامت نظام اسلامی آنقدر سر سختانه بوده است که دشمن را مدام مجبور به تغییر در بازی و حتی میدان نبرد کرده است. میدان های این نبرد در عرصه های متعددی از جمله کودتا، جنگ نظامی، تهاجم فرهنگی، نفوذ در بدنه سیاسیون داخلی و امروز بیشاز همیشه در عرصه اقتصادی رقم خورده است.

رهبر معظم انقلاب نیز برای آرایش جبهه خودی در این رویارویی بزرگ،دهه چهارم انقلاب را دهه پیشرفت و عدالت نامیدند که مبنایی است برای نامگذاری اقتصادی چهار سال ابتدایی این دهه و این گویا ترکیب نرم افزاری نوع مواجهه ما در شطرنج اقتصادی ایران با غرب بود. تا کنون چهار پرده از این شطرنج پیچیده مطرح شده است که در این مجال به بررسی نسبت آنها در منازعات پیش رو می پردازیم.

پرده اول : مبارزه با مصرف‌گرایی

هنگامی‌که دشمن برای تهاجم به فرهنگ ما برنامه‌ریزی می‌کند به طور حتم الگوی مصرف در این برنامه جایگاه ویژه‌ای دارد. زمانی‌که یک ملت میل به مصرف پیدا کند و سرمایه‌های خرد خود را به سمت خرید لوازم لوکس یا غیرضروری وارداتی ببرد به طور قطع زنگ خطر بزرگی برای فرهنگ کار و تولید به صدا در می‌آید. سال 88 نقطه اوج مصرف‌گرایی در ایران است؛

در این سال افزایش درآمدهای نفتی وحجم نقدینگی در میان طبقات پائین جامعه، میل به مصرف در این دهک‌هارا به شدت افزایش داد. آمار مصرفی منتشر شده مختلف مانند سرانه مصرف سه برابری برق، سرانه دو برابری آب و شش برابری گاز نسبت به متوسط سرانه دنیا گواه خوبی بر این مدعا است. در این میان نظرهای مختلفی مطرح می‌شد که برخی از آنها انگشت اتهام را به سمت دولت می‌برد.

با این استدلال که افزایش حجم نقدینگی به‌خصوص در میان دهک‌های پائین جامعه میل به مصرف را افزایش داده است. در مقابل نیز عده‌ای دیگر، ریشه این مسئله را در مباحث فرهنگی جستجو می‌کردند. در این شرایط هوشمندانه‌ترین اقدام حرکت به سوی اصلاح الگوی مصرف بود. هر چند با فراز و نشیب‌های بسیاری هم همراه شد. آمارهای متعددی برای انحراف فرهنگ مردم از مصرف عاقلانه وجود داشت که سرآمد همه آنها سرانه مصرف گندم بود که نشان می‌داد ما در ازای حجم زیادی از دور ریز نان دست به واردات گندم می‌زنیم؛ به‌طوری‌که میزان دور ریز نان در ایران تقریبا با میزان واردات گندم برابری می‌کرد و آمارهای دیگری که از وضعیت نامطلوب فرهنگ مصرف خبر می‌داد.

پرده دوم: اصلاح فرهنگ کار

یکی از مولفه های مهم پیشرفت برای یک ملت ایجاد ارزش افزوده با استفاده از امکانات موجود است. یعنی ایجاد حداکثر ارزش افزوده برای تولید ثروت بیشتر. به عبارت دیگر مضاعف کردن همت‌ها برای کار بیشتر در جهت تولید بیشتر. جایی‌که آمارهای نگران‌کننده‌ای برای میزان کار مفید ایرانیان منتشر می‌شد می‌بایست گام بعدی در جهت اصلاح فرهنگ کار برداشته شود.

بر اساس چکیده نتایج طرح آمارگیری نیروی کار در سال 90 که از سوی مرکز آمار ایران انتشار یافته، سرانه سالانه کار مفید در ژاپن 2420ساعت، در کره‌جنوبی 1900ساعت، در چین 1420 ساعت، آمریکا 1360ساعت، ترکیه 1330ساعت، آلمان 1700ساعت، پاکستان 1100ساعت و افغانستان 950ساعت است .

اما سرانه کار مفید در ایران سالانه 800ساعت است که با این حساب حتی در مقایسه با کشورهایی همچون افغانستان و پاکستان در رتبه پایین‌تری قرار می‌گیرد. این در حالی است که کل ساعات کار در ایران 2400 ساعت در سال است و این به معنی غیرمفید بودن بیش از اندازه ساعت کاری است.

همچنین براساس این گزارش متوسط کار روزانه در بخش دولتی در ایران 1.4 ساعت و در بخش خصوصی 2.6 ساعت است. اقتصادی که مزیت نسبی آن در نیروی کار است، باید الگوی کار خود را در جهت بالا بردن بهره‌وری اصلاح کند. بنابراین گام دوم در مواجهه با این معضل فرهنگی-اقتصادی، اصلاح فرهنگ کار بود؛ از این رو سال 89 به نام «همت مضاعف و کار مضاعف» نام‌گذاری می‌شود.

در واقع برای تشکیل یک ساختار اقتصادی منسجم پس از تعدیل مدل مصرف، می‌بایست به سمت تولید بیشتر آن هم با استفاده از افزایش بهره‌وری پیش رفت.

پرده سوم: تزریق روحیه جهادی

حال سئوال این است که آیا می‌توان در فضای نامتوازن اقتصادی حاکم بر دنیا با الگوهای معمول به توفیق جدی دست یافت؟ آیا می‌شود در این مناقشه اقتصادی با رفتاری متناسب با شرایط عادی کار را پیش برد؟ آیا می‌توان در فضایی که هرکس به سود حداکثری شخصی می‌اندیشد با دشمن مسلح به ابزارهای متعدد اقتصادی مواجه شد؟ به‌طور حتم برای مواجهه با دشمن مفروض می‌بایست روحیه‌ای متناسب داشت.

در بیانات رهبری در سال 90 نیز این مسئله یعنی مفروض بودن دشمن در مفهوم جهاد اقتصادی به وضوح به چشم می‌خورد؛ بنابراین جهاد اقتصادی، جهت حرکت کلی کشور در سومین گام از دهه چهارم شد. گامی که اگر به درستی در بدنه مدیریتی و اقتصادی کشور جای خود را می یافت، قطعا دستاوردهای بزرگ اقتصادی حاصل می‌شد. هرچند اصل تبیین این گفتمان در بدنه نخبگانی و مدیران میانی، خود خالی از اثر نیست اما فارغ از این که این روحیه چقدر در بدنه مدیران و مردم نفوذ کرد، بازتولید گفتمان جهادی به خودی خود حائز اهمیت است.

پرده چهارم : حمایت از تولید ملی

خصومت دشمن در گذر زمان ابعاد جدی‌تر و جدیدتر پیدا می‌کرد؛ تحریم ها به تدریج لایه‌های سخت‌تر خود را نشان می‌داد. ظاهر امر این را نشان می‌داد که هدف بعدی ایجاد نارضایتی مردم از نظام به‌واسطه فشارهای اقتصادی و به زانو در آوردن تولید کشور است. آن هم با روش‌های متعدد که مهمترین آنها ایجاد اختلال در فرآیند تولید و تامین نهاده‌های اولیه است. پس می‌بایست حمایت از تولید ملی در راس امور قرار می‌گرفت. سال 91 گام چهارم هوشمندانه‌ای بر همین اساس برداشته شد. توجه همه نیروها و ظرفیت‌های اقتصادی به سمت تولید ملی. حمایت از تولید ملی متشکل از دو مولفه تقویت کار و تولید داخلی و جهت‌دهی به سرمایه بود که به درستی در عنوان سال به کار گرفته شد.

پرده پنجم: تکمیل اضلاع ترسیم‌شده

در میانه راه با تنگ‌تر شدن حلقه تحریم ها می‌بایست با عنایت به قدم‌های پیموده شده نقشه اساسی و الگوی اصلی اقتصاد در مقابله با جنگ تمام عیار اقتصادی دشمن رونمایی می‌شد. در واقع اقتصاد مقاومتی، نقشه اصلی و گفتمان محور اقتصادی کشور در مقابله با دشمن خواهد بود که ناظر به دو بعد توجه به ظرفیت‌های داخلی اقتصاد و هوشمندی در برابر گام‌های بعدی دشمن است.

لذا در این شطرنج اقتصادی، صحنه نبرد شفاف‌تر از همیشه، مجال مواجه الگوی اقتصاد مقاومتی با غرب فراهم آمده است. در واقع اقتصاد مقاومتی با توجه به ماهیت مردمی آن و کاربست حداکثر عقلانیت در تصمیمات، شکل‌دهنده نهایی حرکات پیشین خواهد بود. در این رهگذر هر حرکتی خارج از قواعد حاکم بر اقتصاد مقاومتی فرصتی را از کشور برای پیشرفت می‌ستاند و فرصتی دیگر برای دشمن پدید می‌آورد.

رضا زحمت‌کش

منبع: رصد

ادامه مطلب
سه شنبه 30 آبان 1391  - 8:27 AM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 67

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 5822687
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی