بختی نه کزو نصیب جز غم یابم
روزی نه که در جهان دو همدم یابم
شادی مگر از جهان برونست از آنک
هرچند که بیش جویمش کم یابم
بختی نه کزو نصیب جز غم یابم
روزی نه که در جهان دو همدم یابم
شادی مگر از جهان برونست از آنک
هرچند که بیش جویمش کم یابم
من غره به گفتار محال تو شدم
زان روی سزای گوشمال تو شدم
وین طرفه که آزمود صد بار ترا
هم باز به عشوه در جوال تو شدم
هر مرحلهای که رخت برداشتهام
از خون جگر مرحله تر داشتهام
از تو خبر وصل مبادم هرگز
گر بیتو ز خویشتن خبر داشتهام
دل فرق نمیکند همی دانه ز دام
راهیش به جامعست و راهیش به جام
با این همه ما و می و معشوقه به کام
در مصطبه پخته به که در صومعه خام
با یاد تو ای ریخته عشقت آبم
نشگفت اگر بود بر آتش خوابم
روی از غم چون تویی چرا برتابم
تا به ز غمت کدام شادی یابم
ای زیر همای همتت چرخ مدام
کبک از نظرت گرفته با باز آرام
اقبال تو شاهین و کبوتر ایام
سیمرغ نظیر خسرو طوطی نام
رفتم چو نبود بیش از این جای مقام
هرچند به نزدیک تو بودم آرام
کس را به جهان مباد ای سیماندام
رفتن نه به اختیار و بودن نه به کام
از مشرق دست گوهر آل نظام
ده ماه تمام را طلوعست مدام
اینک بنگر که آن خداوند کرام
بفکند مه نوی ز هر ماه تمام
ای گوهر تو اصل طفیل آدم
وی ذات تو معنی و عبارت عالم
تا حکم کفت نکرد روزیده خلق
وز خلقت آدمی نیاورد شکم
چرخا زحلت نحسترست یا بهرام
زهرهت غر و مشتریت مغرور به نام
تیرت ز منافقی نه پختهست و نه خام
خورشید تو قحبه است و ماهت نه تمام