مشاهیر ایران و جهان

راسخون راسخون راسخون
انجمن ها انجمن ها انجمن ها
گالری تصاویر گالری تصاویر گالری تصاویر
وبلاگ وبلاگ وبلاگ
چندرسانه ای چندرسانه ای چندرسانه ای

ملیت : فرانسه   -   قرن : 20 منبع :

سارتر روز ۲۱ ژوئن ۱۹۰۵ به دنیا آمد؛ از پدری که افسر نیروی دریایی بود و مادری که دخترعموی دکتر آلبرت شوایتزر معروف، برندة جایزه صلح نوبل است. پانزده ماهه بود که پدرش مرد. مادر و پدربزرگ اش، او را بزرگ کردند که اولی کاتولیک بارش می‌آورد و دومی سرش را به ریاضیات و ادبیات کلاسیک گرم می‌کرد. در جوانی برای گرفتن مهارت در تدریس فلسفه امتحان داد و رد شد. یک سال گذشت و نتیجة امتحان بعدی در ۱۹۲۹، جایگاه نخست را نصیب او کرد. همین سال است که با سیمون دوبووار آشنا می‌شود؛ دختری که در همان امتحان، نفر دوم شده و فرزند نازک نارنجی یک خانوادة کاتولیک است. سیمون دوبووار، فیلسوف، نویسنده و فمینیست فرانسوی همراه و همدم مادام‌العمر او بود. آشنایی سارتر و دوبووار، در سال ۱۹۲۹ در مدرسهٔ ممتاز اکول نرمال سوپریور صورت گرفت. بطور کلی دو دوره در زندگی حرفه‌ای سارتر وجود داشت. اولین دورهٔ زندگی حرفه‌ای او دورهٔ پس از نوشتن اثر معروف‌اش، هستی و نیستی، بودو نوشتن رمان تهوع. سارتر به آزادی بنیادی انسان اعتقاد داشت و باور داشت که «انسان محکوم به آزادی است.» در دومین دورهٔ حرفهٔ زندگی‌اش، سارتر به‌عنوان روشن‌فکری فعال از نظر سیاسی شناخته می‌شد. سارتر از طرفداران کمونیسم بود، هرچند که هرگز به‌طور رسمی به عضویت حزب کمونیست درنیامد. وی بیشتر عمر خویش را صرف مطابقت دادن ایده‌های اگزیستانسیالیستی‌اش کرد. سارتر معتقد بود که انسان باید خود سرنوشت‌اش را تعیین کند. وی هم‌چنین، مطابق با اصول کمونیسم، باور داشت که نیروهای اقتصادی-اجتماعی جامعه که از کنترل انسان خارج هستند، نقشی حیاتی در تعیین مسیر زندگی اشخاص دارند. در سال ۱۹۶۴ سارتر برندهٔ جایزهٔ ادبی جایزه نوبل ادبیات شد ولی از پذیرفتن آن امتناع ورزید. در همین سال، رئیس سازمانی شد به نام دفاع از زندانیان سیاسی ایران که کارش تا پیروزی انقلاب ۱۹۷۹ ادامه داشت. سارتر در سال ۱۹۸۰ از دنیا رفت. خاکستر او در گورستانی در پاریس به خاک سپرده شد. پس از مرگ سارتر، سیمون دوبووار کتابی با نام مراسم وداع در مورد مرگ وی نوشت. 15 آوریل 1980، ژان پل سارتر در آخرین سفرش، با آمبولانس از بیمارستان بروسه (Broussais) خارج می شود. این سفر او را با همراهی ده ها هزار انسان، تا گورستان مونت پارناس (Montparnasse) می برد. هنرمندان، سیاستمداران، فیلسوف ها، روزنامه نگاران، همه و همه در این جوشش انسانی در هم آمیخته بودند: یک پیاده روی طولانی به سمت گورستان، شبیه یک تظاهرات خاموش. آن روز مراسم تدفین کسی بود که راهگشای امروز است به سوی ابدیت. ژان پل کوچک در 21 ژوئن 1905 به دنیا می آید. یک کودک از خانواده ای متوسط، بعنوان نوه، که پدربزرگ مادری مانع بالیدن این پسر کوچک می شود. پسر کوچکی که شیفته وار مادرش را دوست دارد. بیوه ی زودرسی که در ازدواج دوم نیز مشکلات فراوانی دارد. سارتر در «نامه های کوتاه» از این ژان پل کوچک چنین می گوید: «حقیقت من، شخصیت من واسم من در دست بزرگترها بود. من یک بچه بودم و از چشم آنها به زندگی نگاه می کردم. این هیولایی که آنها با تاسف هایشان می ساختند». در این حال، حرفه ی پدرخوانده اش او را به روشل (Rochelle) تبعید می کند. دبیرستان، محلی رنج آور می شود. از رتبه ی خوب به رتبه ی معمولی می رسد و به آموختن خشونت می پردازد. ناکامی ها، والدینش را وامی دارد تا او را به پاریس برگردانند. ژان پل سارتر، در پاریس، در مدرسه ی هنری چهارم (Henri IV) سال های مطلوبی را آغاز می کند. همانجا با پل نیزان (Paul Nizan) آشنا می شود که این آشنایی به یک دوستی پایدار می انجامد. زمانی که او و نیزان این مدرسه را ترک می کنند، زمانی است که برگسون (Bergson) آنها را تحت تاثیر فلسفه قرار داده است. استاندل (Stendhal)، ولری (Valéry) و پروست (Proust) نویسنده های محبوب سارتر هستند که او را به سمت ادبیات و سینما سوق می دهند. سارتر و نیزان، در دانشسرای عالی پذیرفته می شوند که چهار سال مطلوب برای آنها به دنبال دارد. بر طبق گفته ی دنیس برتوله (Denis Bertholet)، سال 1924 برای دانشسرای عالی، بیشترین درخشش را از زمان تاسیس خود تجربه می کند. بعد از آن نیزان ازدواج می کند و به حزب کمونیست می پیوندد. سارتر ولی زندگی را یک جستجوی بی پایان می داند، نه همچون اتصال به یک نظریه ی محدود کننده. او عضویت را قبول نمی کند. اما سال بعد، سیمون دوبوآر (Simone de Beauvoir) همراه اوست. آنها هر دو تدریس را دوست دارند و دانش آموزان نیز دوستشان می دارند. در سال 1944، کارهای دیگر آنقدر برای سارتر درآمد دارد که خود را بازنشست می کند. او به روزنامه نگاری در دو ستون جنگ (Combat) و نامه های فرانسوی (les lettres françaises) مشغول می شود. سارتر از طرف دو روزنامه ی کومبا (Combat) و لوفیگارو (le Figaro) برای اولین بار به آمریکا فرستاده می شود که آنجا با هنرمندان فرانسوی در تبعید ملاقات می کند. در سال 1945، روزنامه ی فرصت های جدید (Temps modernes) با عضویت سیمون دوبوآر و مرلوپونتی (Merleau-Ponty) آغاز به کار می کند. این روزنامه خودش را به دفاع از استقلال و حقوق افراد اختصاص می دهد. همچنین در همین سال، با حمایت مجله ی سرشت (Esprit)، کنفرانس مشهوری با عنوان «وجودگرایی، انسان گرایی است» (اگزیستانسیالیسم، اومونیسم است( (L'existentialisme est un humanisme)در باشگاه امروز (club Maintenant) برگزار می شود. موفقیت این کنفرانس همه ی شک ها را برطرف می کند و وجودگرایی دنیا را تصرف می کند. همه وجودگرا هستند و سارتر پیشرو وجودگرایی می شود. زندگی سارتر و سیمون دوبوآر در سفرهایشان شکل می گیرد. آنها به بارسلون، کوبا، هلند، برلین، ساهارا، آفریقای سیاه و خیلی جاهای دیگر می روند. اما در دهه ی پنجاه روش زندگی شان را تغییر می دهند. سارتر همه ی مسافرت ها، قرار ملاقات ها، مصاحبه ها و همه ی آنچه که زندگی را مصرف می کنند و آن را به نابودی می کشند را محدود می کند. با این حال او در همه ی مبارزه ها حاضر است: در برابر جنگ هندوچین، دربرابر جنگ الجزیره، دربرابر جنگ ویتنام. همچنین در ماه می سال 68، او به خوبی از جنبش دانشجویی حمایت می کند. او در خیابان روزنامه ی چپ کارگری، به نام انگیزه ی مردمی (la Cause du Peuple) را می فروشد و تریبون های مردمی ایجاد می کند. او الگوی این جوانان سرکش است و در هر جایی که ستم وجود دارد، مداخله می کند. او همچنین در کنار برنارد کوشنر (Bernard Koushner) برای عملیات مردم قایق (boat people) که برای دفاع از زمین های روستاییان لارزاک (Larzac)، مخصوص پناهنده های ویتنام است، حضور دارد. همه می دانند ظلم و رهایی لغت هایی هستند که سارتر را می شورانند. هیچ مانعی برای این نیرو وجود ندارد. و اینها همان مردمی هستند که در 15 آوریل 1980 او را با اشتیاق هایش، مداخله های درخشانش، نوشته هایش و تجربه های مفیدش از سیاست و زندگی، به خاک می سپرند. آن روز مردم نویسنده ی نابغه ای را دفن کردند، که جایزه ی نوبل را نپذیرفته بود. سارتر، حرف های خواندنی (نقل از : صوفی شومینو – روزنامه ی مترو – صفحه ی 11 – چهارشنبه 10 ژوئیه 2005) - من افراد هم سن خودم را دوست ندارم. همه ی افرادی که می شناسم جوان تر از من هستند. افراد مسن افکار غیر قابل انعطاف دارند. آنها از آنچه که امروزه می گذرد، از تغییراتی که در زندگی امروز بوجود آمده است، احساس آشفتگی می کنند. آنها کسل کننده اند. - کار من، روش زندگی ام و تلاشم: نوشتن و آموختن، به من پول و لذت می بخشید. با اینحال پول برای من هیچ وقت آن ارزشی را ندارد که برای دیگران دارد. من آن را برای خودم خرج می کنم، نه برای خرید سهام. - من همه ی ایده هایم را آن وت که در حال شکل گرفتن بودند برای سیمون دوبوآر می گفتم. چون او تنها کسی بود که سطح شناختش از من و از افکارم، به اندازه ی خود من بود. او یک هم صحبت خوب و یک لطف بی نظیر بود. - من هیچ وقت احساس گناه نمی کنم و گناهکار نیستم. - جنگ زندگی من را به دو بخش تقسیم کرد: قبل و بعد از آن. گذری از جوانی به بلوغ. از خودگرایی به جامعه گرایی. - بی معنی است که انسانی به جای دیگران فکر کند. هیچ انسان آزادی نباید از انسانی مثل خودش دستور بگیرد. - سیاسی شدن، دفاع کردن از یک اعتقاد سیاسی نیست. اما افرادی که تیپ زندگی یکسانی دارند را دور هم جمع می کند. بنابراین یک فعالیت مهم در جهان است. - انقلاب یعنی یک روند طولانی برای منتهی شدن به سرانجامی مهم: بوجود آمدن جامعه ای دیگر. ترس، زمانی طولانی ادامه خواهد داشت برای رسیدن به جامعه گرایی آزاد. - من فکر می کنم که شفافیت باید جانشین مخفی کاری شود. این غیر ممکن است که ما بدن هایمان را به هم واگذار کنیم و ایده هایمان را مخفی نگه داریم. - من زیاد سفر کردم. ولی نه فقط برای رفتن از یک کشور به کشور دیگر. من برای رسیدن از یک تجربه ی اجتماعی به تجربه ای دیگر سفر می کنم.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

فرزند محمد مهران، در 1316 ش در تهران متولد شد. تحصیلات ابتدائى را در مدرسه‏ى 15 بهمن و تحصیلات متوسطه را در دبیرستان البرز به پایان رسانید و سپس براى ادامه تحصیل به انگلستان عزیمت نمود و وارد دانشگاه ناتینگهام شد و در رشته‏ى علوم سیاسى و اقتصادى لیسانس گرفت. پس از خاتمه تحصیلات چندى درباره مسائل اقتصادى و آمارى در دانشگاه بریستول به تدریس اشتغال داشت و سپس بعنوان كارمند دایره تثبیت اداره روابط ارزى و بازرگانى در صندوق بین‏المللى پول در واشنگتن به خدمت مشغول شد. پس از بازگشت به ایران سمت قائم مقام مدیر عامل مركز بررسیهاى صنعتى و توسعه بازرگانى و مدیر كل طرحها و بررسیهاى وزارت اقتصاد را برعهده داشت. در سال 1354 به معاونت كل وزارت اقتصاد منصوب گردید و در همان سال به ریاست بانك مركزى ایران برگزیده شد. در شهریور 1357 در كابینه‏ى جعفر شریف امامى با سمت وزیر مشاور مدیر عامل سازمان برنامه گردید و در كابینه‏ى زودگذر ارتشبد ازهارى به وزارت امور اقتصادى و دارائى انتخاب شد. مهران داراى تألیفات متعددى بود از جمله اصول فنى برنامه‏ریزى مالى، صندوق بین‏المللى پول و اصول و روش‏هاى حسابدارى اجتماعى مى‏باشد. وى قبل از انقلاب به امریكا عزیمت نمود و در بانك بین‏المللى ترمیم و توسعه بعنوان مشاور مشغول كار شد.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

دكتر فرهنگ مهر فرزند مهربان مهر و متولد 1302 ش است. پس از اخذ دیپلم از مدرسه فیروز بهرام به اروپا رفت و در رشته اقتصاد از دانشگاه لندن درجه دكترا گرفت. پس از مراجعت به ایران وارد خدمات دولتى شد. مدتى مدیر كل نفت و امتیازات وزارت دارائى بود تا در 1342 به معاونت كل وزارت دارائى منصوب شد. حدود یك سال و چند ماه در این سمت بود كه به معاونت نخست‏وزیرى رسید. چندى نیز در این سمت بود كه مدیر عامل شركت سهامى بیمه ایران گرید. بعد به ریاست دانشگاه پهلوى شیراز برگزیده شد و خیلى خوب دانشگاه را اداره كرد. وى تحصیلكرده و مطلع و سال‏ها ریاست انجمن زرتشتیان را برعهده داشت.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

دكتر سید جواد مهذب، فرزند سید احمد مهذب‏الدوله شیرازى در 1301 ش در شیراز تولد یافت. تحصیلات ابتدائى و متوسطه را در شیراز پایان برد و در تهران از دانشكده حقوق لیسانس گرفت و به خدمت قضا درآمد. چندى با سمت بازپرس و ریاست دادگاه شهرستان در تهران به شغل قضا اشتغال داشت تا اینكه براى ادامه تحصیل عازم امریكا شد و درجه فوق لیسانس گرفت. پس از بازگشت از اروپا در مؤسسه علوم ادارى كه توسط امریكائى‏ها در دانشگاه تهران تأسیس شده بود مترجم استادان امریكائى بود. سپس از طرف همان مؤسسه براى ادامه تحصیل به امریكا اعزام شد و درجه دكترا در علوم ادارى از دانشگاه كالیفرنیاى جنوبى دریافت كرد بعد از مراجعت به ایران استادیار و دانشیار مؤسسه علوم ادارى كه بعد به صورت دانشكده‏ى مستقل علوم ادارى درآمد، شد. در 1342 از طرف دولت از فسا به نمایندگى انتخاب شد. در مجلس از دولت خوب حمایت مى‏كرد و غالبا در نطق‏هاى قبل از دستور و بعد از دستور یكى از ناطقین بود. در دوره بیست و دوم نیز به مجلس رفت ولى شور مشاغل اجرائى داشت. در اواخر دوره مجلس به ریاست مدرسه عالى علوم بانكدارى منصوب شد. چندى در آنجا باقى ماند سپس به معاونت وزارت آموزش و پرورش در امور طرح و برنامه‏ریزى برگزیده شد. در حزب ایران نوین مقامى شامخ داشت. همسرش دختر سپهبد كمال بود و طبعا این سپهبد متنفذ درگرفتن مشاغل داماد یار و یاورى دلسوز بود.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

حاج سید احمد مهذب، ملقب به مهذب‏الدوله، فرزند حاج میرزا حسن حسنى فسائى در 1262 ش در فسا تولد یافت. تحصیلات ابتدائى و متوسطه را در مدرسه منصوریه شیراز پایان برد، سپس فقه و اصول و ادبیات عرب و علوم جدید را فرا گرفت و در شیراز به كار تدریس پرداخت و متولى چند موقوفه شد. در دوره سوم از شیراز به نمایندگى مجلس انتخاب گردید پس از پایان دوره مزبور به شیراز بازگشت و در حوزه‏هاى عملیه آن شهر به تدریس پرداخت. در 1318 در دوره دوازدهم مجلس شوراى ملى به وكالت انتخاب شد و ضمنا در دانشكده علوم معقول و منقول استاد شد. در دوره سیزدهم نیز كرسى نمایندگى را حفظ كرد. از 1322 در شیراز مجددا به شغل اصلیش كه زراعت و تدریس بود مشغول گردید. صاحب تألیفات متعددى اعم از تألیف و ترجمه مى‏باشد. وى در 1336 در 76 سالگى در شیراز درگذشت. فرزندان وى تماما رشد علمى یافتند و چهار تن از پسران او از دانشگاه‏هاى معروف دنیا درجه دكترا دریافت نمودند. (1336 -1262 ش)، نویسنده و مترجم. ملقب به مهذب‏الدوله. در شیرزا به دنیا آمد و در مدرسه منصوریه، كه از بناهاى اجداد اوست، تحصیل نمود و سپس در آنجا به تدریس فقه و اصول مشغول شد و در ضمن در خارج از مدرسه به تحصیل علوم جدید پرداخت. وى در برقرارى مشروطه زحمات زیادى كشید. او در دوره‏هاى دوازدهم و سیزدهم نماینده‏ى مردم شیراز، در مجلس شوراى ملى، شد و به تهران آمد. مهذب در دانشكده معقول و منقول تهران تدریس مى‏كرد. از آثارش: «امروز مسلمین» و «عالم نو اسلام»، ترجمه؛ «زن جدید»، ترجمه؛ «زن و آزادى»، ترجمه. او همچنین تاریخى در ادامه گفتار اول «فارسنامه‏ى ناصرى» گماشت و وقایع و اتفاقات 1304 ق به بعد را در رابطه با اوضاع فارس و ایران با مدارك و اسناد به رشته‏ى تحریر درآورد.[1]

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

دكتر یحیى مهدوى فرزند امین‏الضرب و متولد 1288 ش است. تحصیلات خود را در اروپا در رشته فلسفه پایان برد و درجه دكترا گرفت و بعد از مراجعت به ایران وارد دانشگاه شد و به استادى دانشكده ادبیات برگزیده گردید. قریب چهل سال كار او تدریس بود و به مشاغل اجرائى رغبتى نشان نمى‏داد و حقوق خود را هم صرف خیرات و مبرات مى‏كرد. از پدرش امین‏الضرب ثروت زیادى به او رسید و او زیادتر كرد ولى به مردم كمك مى‏نمود و به اصطلاح ناخن خشك نبود. تألیفاتى در رشته تخصصى خود دارد كه بیشتر ترجمه است. از كارهاى خوب او حفظ اشیاء و آثار و نوشتجات سید جمال‏الدین اسدآبادى است كه سالها در حفظ و حراست آن كوشید و آن را در اختیار دانش پژوهان قرار داد. (1379 -1287 ش)، استاد دانشگاه، نویسنده و مترجم. در تهران به دنیا آمد. تحصیلات مقدماتى را در خانه گذراند. پس از مدتى به دارالفنون رفت و از محضر استادانى چون بدیع‏الزمان فروزانفر، میراز عبدالعظیم خان قریب و گل گلاب بهره‏مند شد. وى تحصیلات خود را در رشته‏ى ادبیات و فلسفه در دارالمعلمین عالى ادامه داد و پس از اخذ لیسانس، در 1310 ش، براى ادامه‏ى تحصیلات عازم فرانسه شد. او با تلاش و كوشش فراوان موفق به دریافت گواهینامه‏هاى متعددى از مراجع علمى آنجا گردید. مهدوى رساله‏ى اصلى دكتراى خود را با عنوان «شناسایى در نزد فلاسفه‏ى نخستین اسلام» و رساله‏ى دوم خود را با عنوان «فهرست مصنفات ابن‏سینا» نوشت. وى رسما از 1320 تا 1352 ش كه بازنشسته شد، در دانشگاه تهران تدریس نمود. از خدمات او تأسیس دوره‏ى دكتراى فلسفه در دانشگاه تهران مى‏باشد. از شاگردان او در این دوره: دكتر احمد احمدى، دكتر غلامرضا اعوانى، دكتر غلامعلى حداد عادل، دكتر جلال‏الدین مجتبوى، دكتر فاطمه مظاهر تهرانى و دكتر مهتاب مستعان را مى‏توان نام برد. از دیگر آثارش: «جامعه شناسى یا علم الاجتماع»؛ «شناخت روش علوم یا فلسفه‏ى علمى»، ترجمه؛ «فهرست نسخه‏هاى مصنفات ابن‏سینا»؛ «قصص قرآن مجید»، برگرفته از تفسیر ابوبكر عتیق نیشابورى مشهور به سورآبادى؛ «فلسفه‏ى عمومى یا ما بعد الطبیعه»، ترجمه؛ «بحث در ما بعد الطبیعه»، ترجمه؛ «نگاهى به پدیدار شناسى و فلسفه‏هاى هست بودن»؛ «منادولوژى» لایب نیتس، ترجمه؛ «شكاكان یونان»؛ «تاریخ فلسفه‏ى قرون وسطى و دوره‏ى تجدد»، ترجمه و تلخیص؛ «هستى شناسى» پل فولكیه، ترجمه؛ تصحیح و اهتمام در چاپ «مصنفات» افضل‏الدین محمد مرقى كاشانى، به مشاركت مجتبى مینوى.[1]

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

در سال 1300 در مشهد متولد شد. تحصیلات ابتدائى و متوسطه را در ایران و تحصیلات عالى را در رشته‏ى اقتصاد در پاریس باتمام رسانید و چندى هم در لندن مدرسه‏ى زبان را طى كرد و سرانجام به امریكا رفت و از دانشگاه پیتسبورگ امیریكا درجه‏ى دكتراى اقتصاد گرفت و پس از بازگشت به ایران به وكالت دادگسترى پرداخت و مشاغلى نیز در كنار وكالت دادگسترى قبول كرد كه عبارت بودند از: رئیس اداره حقوقى سازمان بیمه‏هاى اجتماعى كارگران، مشاور حقوقى سازمان برنامه، مدیر كل وزارت بازرگانى، مدیریت امور ادارى سازمان برنامه. در سال 1348 كه عبدالمجید مجیدى به وزارت كار و امور اجتماعى منصوب شد او را به معاونت خویش برگزید و مدتى معاون وزارت كار بود.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

فرزند حاج محمد حسین امین‏الضرب اصفهانى متولد 1275 ش است. تحصیلات خود را در تهران ادامه داد و در جوانى به شغل تجارت پرداخت. بعد از مرگ پدرش به جاى او به وكالت مجلس برگزیده شد نهایت امین‏الضرب از تهران انتخاب مى‏شد. او به شهرضا رفت و در دوره‏هاى نهم، یازدهم، دوازدهم و سیزدهم وكالت مجلس داشت. یك دوره هم به سناتورى انتخاب شد. از مال دنیا چه از طریق ارث و چه از راه تجارت بهره كافى برد.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

فرزند احمد مهدوى و نوه‏ى رئیس‏التجار خراسانى است. تولد او در سنه 1301 ش در مشهد اتفاق افتاد. تحصیلات مرتبى انجام نداد و به كار تجارت و ملكدارى پرداخت. تا سن چهل سالگى به هیچ وجه در كارهایش موفق نبود و غالبا در امور بازرگانى صدمه مى‏دید. چندى عضو انجمن شهر مشهد شد از آن هم آب و نانى به دست نیامد. كاندیداى وكالت مجلس شد و در دوره بیستم از شهرستان شیروان كه املاك مزروعى در آنجا داشتند به وكالت رسید. از بخت بد آن مجلس دو ماه بیشتر دوام نداشت. دوباره بدون كار گردید تا اینكه به فكر تجارت بزرگ افتاد. ابتدا مقادیرى از زمین‏هاى مزروعى خود را در شیروان مجانا به شهردارى و سازمان‏هاى دولتى بخشید و آنها در آن زمین‏ها تأسیساتى بنیان كردند و طبعا بقیه زمین‏هاى مزروعى او قیمت پیدا كرد و قسمتى را فروخت و به تأسیس كارخانه قند در شیروان مبادرت نمود. از كشورهاى آلمان و لهستان و بلژیك سه واحد قندسازى به ظرفیت چهار هزار تن در روز به اقساط خریدارى كرد و آنرا در چهارده كیلومترى شیروان به سمت بجنورد نصب نمود و قریب به پنج هزار هكتار از زمین‏هاى اطراف شهرهاى بین راه را كه متعلق به آستانقدس رضوى بود اجاره كرد و با سیستم جدید كشاورزى آن زمین‏هاى بایر را دائر كرد و به كشت چغندر پرداخت بطوریكه محصولات چغندر او در سال از صد هزار تن تجاوز مى‏كرد. تولید سالیانه كارخانه اعم از قند و شكر متجاوز از پنجاه هزار تن شد. این بار كارش فوق‏العاده اقتصادى و با صرفه بود و بانكها همه نوع به او وام دادند. كشت و صنعت مجهزى دائر كرد و كارخانه را روز بروز توسعه داد. واقعا در سیاست اقتصادى منطقه بسیار مؤثر واقع گشت، استفاده برد و قروض خود را پرداخت و به فكر تأسیس كارخانه دیگرى افتاد. تأسیسات شیروان و كشت و صنعت را فروخت و در منطقه جوین سبزوار كارخانه‏ى قند جدیدى با ظرفیت دو هزار تن در روز و كشت و صنعت وسیعى دائر كرد كه بسیار خوب و سودبخش بود. همزمان با كارهاى تولید قند و شكر در تهران چند شركت ساختمانى استوار نمود و شروع به ساختمان كرد از این رهگذر نیز كیسه او پرتر شد و موفقیتى بزرگ یافت. در 1354 به عنوان سناتور انتصابى یعنى مبعوث از طرف شاه از خراسان به مجلس سنا راه یافت. دیگر همه چیز براى بزرگى مهیا شده بود. ثروت زیادى مقام سیاسى او را در ردیف چند شخصیت ممتاز ایران قرار داد. بعضى معتقد بودند كه سناتورى او مدیون دوستى امیر هوشنگ دولو است و برخى چیزهاى دیگرى مى‏گفتند. در هر حال نسبت به سایر سناتورها و مقامات آن روز اگر از همه بهتر نبود بدتر هم نبود. به مردم تا حد توانائى كمك مى‏كرد. آنچه به دست مى‏آورد به دیگران هم سهمى مى‏داد و زیاد حریص نبود. وقتى ثروت او به حد معینى رسید از فعالیتهاى تجاریش كاست.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

فرزند حسن مهدوى و نوه حاج محمد حسین امین‏الضرب، در 1311 ش در تهران متولد شد. در خردسالى به اتفاق پدر و مادرش ایران را ترك نمود و مقیم اتریش گردید و در همانجا به مدرسه رفت و دوره‏ى ابتدائى و متوسطه را گذرانید. تحصیلات عالى خود را در رشته‏ى اقتصاد در دانشگاه سوربن به اتمام رسانید و درجه‏ى دكتراى دولتى گرفت. ابتدا در بانك توسعه‏ى صنعتى و معدنى ایران استخدام شد. وى در سال 1341 به علت نزدیكى با اعضاى جبهه ملى و فعالیت در آنجا بازداشت و قریب یك سال در زندان بود. سرانجام توبه‏نامه‏اى به دولت داد و از زندان آزاد و به شغل خود بازگشت. فریدون مهدوى در بانك توسعه‏ى صنعتى مراتب پیشرفت را طى نمود و سرانجام به معاونت بانك منصوب شد. وى در همین سمت یكى از مشاورین اقتصادى امیرعباس هویدا نخست‏وزیر گردید و هفته‏اى یكبار به اتفاق عده‏اى در دفتر نخست‏وزیرى در ماسئل اقتصادى كشور رایزنى مى‏نمودند. در سال 1353 هویدا تصمیم گرفت وزارت بازرگانى را مجددا دائر نماید. روز هفتم اردیبهشت ماه 1353 امیرعباس هویدا فریدون مهدوى را بعنوان وزیر بازرگانى به شاه معرفى نمود. در آن تاریخ وزارت اقتصاد ضمیمه وزارت دارائى شد و بعضى از ادارات آن در اختیار وزارت بازرگانى قرار گرفت. سازمان غله و نان و قند و شكر و چاى نیز از وزارت تعاون و امور روستاها منتزع و جزء ابوابجمعى وزارت بازرگانى شد. روزى كه فریدون مهدوى به وزارت بازرگانى انتخاب شد، فقط سیلوهاى ایران حداكثر براى ده روز موجودى داشت. قند و شكر و برنج هم در حد كافى وجود نداشت. فریدون مهدوى، تر و چسبان در خلیج فارس چند كشتى گندم كه مربوط به كشورهاى همسایه بود به قیمت بالائى خریدارى نمود و از پاكستان نیز 60 هزار تن برنج وارد كرد و مشكل بزرگ كشور را حل نمود. در مورد كمبود قند و شكر و تأمین احتیاجات مردم، دكتر على‏زاده رئیس سازمان غله و نان و قند و شكر با دولت انگلستان قراردادى تنظیم نمود و بموجب این قرارداد، دولت ایران سیصد هزار تن قند و شكر از دولت انگلستان خریدارى كرد. در همان ایام قیمت قند و شكر در بازارهاى دنیا تنزل یافت. دلالان خرید قند و شكر از جمله فلیكس آقایان كه در این معامله كنار گذاشته شده بود، وزارت بازرگانى را متهم به سوءاستفاده نمود و پرونده‏اى در دادگسترى تشكیل شد. مدیر عامل سازمان قند و شكر و رئیس شركت معاملات خارجى در مظان سوءاستفاده قرار گرفتند. در دیوان كیفر محاكمه‏اى تشكیل شد، دكتر على‏زاده و صیرفى محاكمه شدند. طبعا در این محاكمه پاى فریدون مهدوى هم به وسط كشیده شد ولى سرانجام دادگاه رأى به برائت متهمین داد. بدون تردید در این ماجرا پاى دكتر فریدون مهدوى نیز به میان كشیده شد. همه روزه او را به دادگسترى احضار مى‏كردند و از طرف بازپرس محقق مورد سؤال و جواب قرار مى‏گرفت. در بهمن ماه 1344 كابینه‏ى امیرعباس هویدا ترمیم شد و فریدون مهدوى از وزارت بازرگانى كنار گذارده شد. سمتى وى در كابینه، وزیر مشاور در امور ورزش شد و تا مردادماه 1356 كه كابینه‏ى هویدا سقوط كرد، در سمت وزارت مشاور قرار داشت. دكتر فریدون مهدوى پس از سقوط كابینه‏ى هویدا به اروپا رفت تا اینكه در شهریور 1357 توسط امیرعباس هویدا وزیر دربار به تهران احضار شد تا با سوابقى كه در جبهه ملى داشت با سران جبهه مذاكره و یك دولت ائتلافى تشكیل دهند. روز بیستم شهریور 1357 فریدون مهدوى و عده‏اى از دولتمردان طبق ماده پنج حكومت نظامى بازداشت شدند و ابتدا در كمیته مشترك و سپس در جمشیدآباد به زندان افتادند. در 15 آبان ماه عده دیگر از وزیران و دولت مردان بازداشت شدند. روز 22 بهمن ماه 1357 كه رژیم سلطنتى برچیده شد و در زندان‏ها باز گردید، عده‏اى از زندانیان حكومت نظامى بازداشت و عده‏اى فرار كردند. فریدون مهدوى از جمله فراریان بود. دكتر فریدون مهدوى مردى باسواد و اندیشمند و ساده‏دل بود. در ابتداى عضویت وى در كابینه عنوان «بولدوزر» گرفته بود. پس از فرود آمدن سقف فرودگاه مهرآباد، وى مأمور ترمیم شد و در مدت كوتاهى یك سالن موقت احداث كرد. اتهامات وارد به دكتر مهدوى تماما واهى و براساس حسدورزى انجام گرفته بود. او مردى متمكن و ثروتمند بود و نیازى به سوء استفاده نداشت. سال تولد: 1312 فوت:- مناصب: وزیر بازرگانى (دولت هویدا)؛ رئیس بخش اقتصادى بانك توسعه صنایع و معادن؛ مدیرعامل بانك توسعه صنایع و معادن؛ مشاور اقتصادى هویدا؛ وزیر مشاور در امور ورزش؛ قائم‏مقام حزب رستاخیز؛ دبیركل بورس تهران؛ رئیس كمیته اجرایى خطوط كشتیرانى آریا فریدون مهدوى فرزند حسن مهدوى در سال 1312 در تهران متولد شد. در خردسالى مقیم اتریش گردید و در همانجا به مدرسه رفت و تحصیلات عالى خود را در رشته اقتصاد دانشگاه سوربن به اتمام رسانید و درجه دكترى دولتى گرفت. ابتدا در بانك توسعه صنعتى و معدنى ایران استخدام شد. در سال 1341 به علت نزدیكى با اعضاى جبهه ملى و فعالیت در آنجا بازداشت و یك سال در زندان بود، با دادن توبه‏نامه آزاد و به شغل خود بازگشت. او مشاغل مختلف در زمینه اقتصاد و مدیریت در پست‏هاى دولتى را عهده‏دار بود. پس از سقوط كابینه هویدا به اروپا رفت و سال 57 به درخواست هویدا جهت مذاكره با سران جبهه ملى به ایران آمد. در شهریور 1357 بدست دولتمردان حكومت نظامى بازداشت و با گشایش زندانها از زندان فرار نمود.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند آقاهاشم محلاتى، در 1293 ش در محلات متولد شد. بعد از انجام تحصیلات مقدماتى و متوسطه به انگلستان رفت و از دانشگاه بیرمنگام در رشته‏ى زمین‏شناسى درجه‏ى دكترا گرفت. در 1319 به ایران بازگشت. یك سال در وزارت پیشه و هنر در اداره كل معادن مشغول خدمت بود، تا به وزارت خارجه انتقال یافت و مراحلى را در آن وزارتخانه پیمود. مدتى دبیراول سفارت ایران در واشنگتن بود. بعد دبیراول در سازمان ملل متحد گردید. در همانجا رایزن شد. در 1331 در حكومت دكتر مصدق به معاونت وزارت اقتصاد ملى برگزیده شد و مدتى نیز كفیل آن وزارتخانه بود. در 1332 نماینده‏ى ایران در سازمان ملل گردید و بعد سركنسول در هامبورگ شد. سایر مشاغل وى عبارتست از وزیرمختار در واشنگتن، سفیركبیر در مصر، و سفیركبیر در آمریكا. خسروانى بیشتر عمر خود را در مأموریت‏هاى خارج طى كرد و همیشه مأموریت‏هاى درجه اول مربوط به او بود. وى مردى كم‏كار، خوشگذران، زیاد متوقع و باسواد بود. در تمام عمر مال و منالى نیندوخت و در دوران بازنشستگى، با حقوق خود زندگى مى‏كرد. وى در سال 1331 امتیاز مجله‏ى افكار ایران را گرفت و برادرش عطاءاللَّه خسروانى آن را انتشار داد.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند میرزا هاشم محلاتى، در 1299 متولد شد. پس از انجام تحصیلات مقدماتى، وارد دبیرستان نظام شد و علاوه بر تحصیل به انواع ورزش‏ها عشق مى‏ورزید و قهرمان دوچرخه‏سوارى شد. روزى در خیابان كاخ كه وى با دوچرخه‏ى خود عبور مى‏كرد، با اتومبیل محمدرضا پهلوى ولیعهد تصادف كرد. این تصادف موجبات آشنائى آن دو را فراهم نمود. در سال 1321 از دانشكده‏ى افسرى فارغ‏التحصیل گردید. در سال 1323 به درجه‏ى ستوان یكمى و در 1327 به درجه‏ى سروانى و در 1331 به درجه‏ى سرگردى رسید. در تمام آن ایام توجه و فعالیت او در امر ورزش بود و باشگاهى به نام «تاج» بنیاد نهاد كه مورد حمایت كامل محمدرضا پهلوى بود. در 1332 كه ستاره‏ى بخت دكتر مصدق در حال افول بود، خسروانى در زمره‏ى مخالفین قرار گرفت و بازداشت شد و محاكمه‏اى براى او و شعبان جعفرى و سایر ورزشكاران تشكیل دادند و قبل از صدور حكم، 28 مرداد 1332 پیش آمد و خسروانى درجه‏ى سرهنگى گرفت و آجودان مخصوص شاه شد و از این موقعیت براى توسعه‏ى باشگاه ورزشى خود تلاش بسیارى نمود و در تهران و سایر شهرهاى كشور زمین‏هائى گرفت یا تصرف كرد و باشگاهى در این زمین‏ها بنیاد نهاد. پرویز خسروانى در درجه‏ى سرهنگى، دوره‏ى ستاد و فرماندهى را طى كرد و چند سفر كوتاه‏مدت به آمریكا دعوت شد. در مهرماه 1340 درجه‏ى سرتیپى گرفت و در همان زمان برادرش عطاءاللَّه خسروانى وزیر كار كابینه‏ى دكتر امینى بود، شغل مهمى در ژاندارمرى به او واگذار شد و آن شغل فرماندهى ناحیه‏ى ژاندارمرى تهران بود. وى در این سمت توانست كلیه زمین‏هاى اطراف تهران را ارزیابى كند، در غرب تهران زمین‏هاى نظام‏السلطنه مافى، حاج مهدى باتمانقلیچ و دریانى تاجر چاى وسعت بسیار زیادى داشت. در شرق تهران شهرك تهران پارس به سرعت رو به ترقى و نوسازى بود. سرتیپ خسروانى براى باشگاه ورزشى تاج زمین‏هاى زیادى از مالكین گرفت و باشگاه بزرگى در خیابان میكده بنیاد نهاد و در خیابان انقلاب نیز ساختمان بزرگى احداث نمود و دفتر باشگاه تاج را به آنجا منتقل نمود. خسروانى در سال 1345 درجه‏ى سرلشكرى گرفت و ریاست سازمان تربیت بدنى بدو واگذار شد و با حفظ سمت معاون وزارت آموزش و پرورش شد. یك سال بعد، سازمان تربیت بدنى از وزارت آموزش و پرورش منتزع و ضمیمه‏ى نخست‏وزیرى شد و سمت سیاسى خسروانى، معاونت نخست‏وزیرى شد. در 1350 سپهبد شد و شغل سازمانى او معاونت ژاندارمرى كل كشور و ریاست مرزبانى بود. حس خودخواهى و بلندپروازى او موجب شد اختلاف نظرى در كارها بین او و ارتشبد غلامعلى اویسى كه ریاست و فرماندهى ژاندارمرى را عهده‏دار بود بوجود آمد و اویسى در صدد برآمد به هر نحوى كه ممكن است او را از معاونت خود تغییر دهد و سرانجام موفق شد كه چهار سپهبد معاون خود را تغییر دهد و طبعاً سپهبد خسروانى نیز در زمره‏ى آنها قرار گرفت و بازنشسته شد. تلاش وى براى دستیابى به شغل به جائى نرسید و در همان زمان آجودانى شاه را از دست داد. خسروانى با همكارى جلال آهنچیان بازرگان پرنفوذ، امتیاز یك كارخانه‏ى آجرپزى گرفتند و آن را در اطراف تهران به كار انداختند و نام این كارخانه را «پرجلا» انتخاب كردند. پرویز خسروانى قبل از انقلاب به اروپا رفت و در لندن سكونت نمود.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

در حدود 1277 در تهران متولد شد. پس از انجام تحصیلات مقدماتى وارد مدرسه‏ى افسرى قزاقخانه شد و به تحصیلات خود ادامه داد تا درجه‏ى افسرى گرفت. در سال‏هاى 1299 - 1298 و 1300 در چند مخاصمه‏ى داخلى شركت كرد و از خود رشادت نشان داد و به درجه‏ سروانى رسید. در 1301 كه عده‏اى از افسران براى ادامه‏ى تحصیل به اروپا اعزام شدند، وى نیز به فرانسه رفت و در رشته‏ى خلبانى تحصیل و تمرین كرد و خلبان شد. در 1305 به ایران بازگشت و با درجه‏ى سرگردى به توسعه‏ى سازمان نوبنیاد نیروى هوائى پرداخت. در 1310 سرهنگ‏دوم و در 1313 سرهنگ شد و تقریباً نفر دوم نیروى هوائى بود. در 1315 سرتیپ احمد نخجوان فرمانده نیروى هوائى به معاونت وزارت جنگ منصوب شد و سرهنگ احمد خسروانى به جاى وى فرمانده‏ى نیروى هوائى شد و در 1319 درجه‏ى سرتیپى گرفت. در روز هشتم شهریور 1320 پس از ترك مخاصمه و آزادى سربازان، عده‏اى از افسران و درجه‏داران نیروى هوائى به عنوان اعتراض به این عمل ارتش در قلعه‏مرغى دست به یك شبه كودتا زدند و عده‏اى از افسران را مجروح و سرتیپ خسروانى را دستگیر و زندانى نمودند. براى رهائى فرمانده نیروى هوائى و خاموش كردن قیام، افسران واحدهائى از لشكر یك تهران به قلعه‏مرغى رفته پس از مختصر زد و خوردى، افسران قیام‏كننده با هواپیما فرار كردند و هنگام فرار در آسمان تهران دست به تظاهرات زدند و مردم تهران وحشت‏زده به اطراف پناه بردند. خسروانى عصر آن روز از زندان آزاد شد و فرماندهى نیروى هوائى در اختیار فرمانده لشكر اول قرار گرفت. خسروانى چندى منتسب به ستاد ارتش شد تا اینكه به فرماندهى لشكر 3 آذربایجان منصوب گردید. مدتى در تبریز باقى ماند تا مجدداً به تهران احضار و براى بار دوم فرمانده نیروى هوائى شد. در 1326 با ارتقاء به درجه‏ى سرلشكرى، به معاونت ستاد ارتش برگزیده شد و روز 15 بهمن 1327 به دنبال اعلام حكومت نظامى، با حفظ سمت فرماندار نظامى تهران گردید و طبق نظر سپهبد رزم‏آرا رئیس ستاد، دست به بازداشت عده‏ى كثیرى زد و كلوپ حزب توده را تصرف و سران آن حزب را بازداشت نمود. سرلشكر احمد خسروانى در 1331 بازنشسته شد و در 1368 در تهران درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند امیر معصوم حسام‏الدوله، متولد سال 1292 است. وى تحصیلات عالى خود را در رشته‏ى اقتصاد كشاورزى در انگلستان به اتمام رسانید و وارد وزارت كشاورزى شد. چندى در مشاغل مختلف بود، تا به مقام مدیركلى، بعد معاونت آن وزارتخانه ارتقاء یافت. در دوره‏ى شانزدهم از زابل روانه‏ى مجلس شد. در ادوار هیجدهم، نوزدهم و بیستم در مجلس شوراى ملى بود. از آن تاریخ به بعد مقام سناتورى یافت و قریب 15 سال در كاخ سنا زندگى كرد و ریاست كمیسیون عرایض با او بود. امیرحسین خزیمه‏علم برادرزاده و داماد امیر شوكت‏الملك علم امیر قائنات است. پدرش ابتدا امارت آن منطقه را عهده‏دار بود. چون در جوانى درگذشت، برادرش به امیرى رسید. خزیمه‏علم از مالكین و ثروتمندان منطقه‏ى سیستان و بلوچستان محسوب مى‏شد. در زابل تمام زمین‏ها متعلق به او بود. زندگى‏اش در زابل افسانه‏آمیز و عبرانگیز بود. همه به او خان مى‏گفتند. وقتى به آن دیار سفر مى‏كرد، صدها نفر به دست و پاى او بوسه مى‏زدند. با وجودى كه از مال دنیا بهره‏ى كافى گرفته بود، ولى در خساست و چشم‏تنگى نظیر نداشت. هرگز كار خیرى از طرف او انجام نگرفت. گرسنه‏اى در سفره‏ى او غذا نخورد، عریانى را لباس نپوشانید. سهل است خود نیز حتى‏المقدور هزینه‏ى زندگى خود را از بیت‏المال تأمین مى‏كرد. باغ مجلل و مشجر كم‏نظیرش در دزاشیب به وسیله‏ى چند تن بلوچ با لباس‏هاى محلى محافظت و جلب توجه مى‏كرد. همسر او دختر امیر شوكت‏الملك بود و این وصلت بر شوكت او افزوده و امیر اسداللَّه علم همیشه او را یارى مى‏داد. در عمر پارلمانى خود كه بسیار طولانى بود، هرگز در جهت عمران و آبادى زادگاهش قدمى برنداشت، بلكه تمام توان خویش را مصروف ازدیاد ثروت و فروش زمین‏هاى موروثى خویش مى‏نمود.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

شیخ خزعل‏خان كه به القاب معزالسلطنه و سردار اقدس نامیده مى‏شد، سال‏ها فرمانرواى خوزستان بود. وى در سال 1280 ش به جاى برادرش شیخ مزعل خان كه گویا به دست او از بین رفته بود، از طرف مظفرالدین شاه با درجه‏ى امیرتومانى و لقب معزالسلطنه به حكمرانى محمره و سرحددارى آنجا تعیین گردید. خزعل از طایفه‏ى بنى‏كعب و پدرش حاج جابرخان بود. وى برخلاف برادرش مردى باهوش و سیاستمدار بود. خیلى زود توانست در دربار ایران نفوذ كند. علاوه بر آن با ازدواج‏هاى مصلحتى، با صاحبان قدرت و مقامات درجه اول كشور نزدیك گردید. در سال 1316 ه.ق شاه به او فرمان شیخى فلاحیه داد و بدین‏سان بر همه كعبیان خوزستان ریاست یافت. وى مالیات خود را مستقیماً به تهران مى‏پرداخت. قبل از مشروطیت، حكمرانى اهواز نیز به او بخشیده شد و تمام زمین‏هاى اطراف كارون كه خالصه دولتى بود، به او واگذار كردند و سرانجام لقب سردار اقدس و رتبه‏ى امیرنویانى یافت و طورى به قدرت رسید كه تمام عشایر عرب را مرعوب خود ساخت. پس از صدور فرمان مشروطیت كه اوضاع ایران قدرى درهم شد، وى داعیه‏ى سلطنت خوزستان را پیدا كرد. با سیاست انگلیس نزدیكى كامل یافت و انگلیس‏ها هم عالى‏ترین نشان خود را بدو ارزانى داشتند. تا سال 1300 خزعل در ردیف شیوخ درجه اول خلیج‏فارس بود. خوزستان را اداره مى‏كرد و اگر از طرف دولت، حكمران تعیین مى‏شد، بایستى طبق نظر خزعل عمل كند والّا از بین مى‏رفت. وقتى محمدحسن میرزا ولیعهد، تزلزلى در حكومت قاجاریه احساس كرد، متوسل به شیخ خزعل شد و مدرس نیز این فكر را تقویت نمود. مذاكراتى در این زمینه انجام گرفت و حتى قرار شد احمدشاه از طریق خوزستان به ایران بازگردد. عنداللزوم میرپنج رضاخان به دست قواى خزعل از بین برود. ولى آنچه مسلم و یقین است اینكه سیمرغ میل به حكومت قاجاریه نداشت و در صدد برآمده بودند به ملوك‏الطوایفى در ایران خاتمه داده شود. انگلیس‏ها در سال 1303 دست از حمایت خزعل برداشتند و به او توصیه كردند با سردارسپه رضاخان كنار بیاید و از طرف در همان سال سردارسپه به شیراز رفت و با قوائى كه از قبل تدارك دیده بود، به سمت محمره و ناصرى و عبادان حركت كرد. قبل از حركت سردارسپه از شیراز، شیخ خزعل تلگرافى مراتب اطاعت و فرمانبردارى خود را اعلام نمود ولى سردارسپه به حركت خود ادامه داد و وارد محمره شد. بدون كوچكترین خونریزى، شیخ مطیع گردید و در ملاقاتى كه با سردارسپه نمود، روى پاى او افتاد و ظاهراً سردار نیز او را بخشید ولى در همان روز در تمام خوزستان، حكومت نظامى برقرار شد. سرتیپ فضل‏اللَّه خان بصیردیوان كه بعد زاهدى نام گرفت، به حكومت نظامى و فرماندهى پادگان خوزستان منصوب شد. چند افسر دیگر نیز به شهرهاى خوزستان اعزام شدند. در همان موقع زاهدى شبى شیخ و فرزندان و سران قبیله را به میهمانى در یك كشتى دعوت كرد و آنها فارغ‏البال به این میهمانى شتافتند كه ناگهان نیروى نظامى بر آنها تاخت و همه را دستگیر و به تهران اعزام نمود. شیخ در تهران تحت نظر مأمورین شهربانى، زندگى مرفهى داشت. البته نشان‏هائى كه او از دولت انگلیس داشت، مانع از كشتن او مى‏شد والّا در همان روزهاى اول دستگیرى، او را تلف مى‏كردند. ولى سرانجام در سال 1315 ش كه شیخ 75 سال از سنش مى‏گذشت، عده‏اى به خانه‏ى او مى‏ریزند و او را خفه مى‏نمایند. البته بدیهى است چند نفرى كه به خانه‏ى او ریختند، جز مأمورین تأمینات مختارى، كسان دیگرى نبودند. شیخ خزعل مردى فوق‏العاده عیاش و خوشگذران بود. تعداد همسران او در حرمسرا از صد نفر تجاوز مى‏كرد. در مكر و حیلت نظیر نداشت. شرح دستگیرى و شكست خزعل توسط دبیراعظم بهرامى تحت عنوان سفرنامه‏ى خوزستان تنظیم شده است. ادبیات و بازى با الفاظ بر واقعیات چیره گردیده است ولى باز هم خواندنى است. (شیخ) ابن حاج شیخ جابر، از طایفه بنى‏كعب خوزستان ملقب به معزالسلطنه و سردار اقدس، رئیس قبیله بنى‏كعب (ف. تهران 1315 ه. ش/ 1355 ه.ق.) امیرى صاحب نفوذ و در عهد احمد شاه قاجار حاكم و فرمانرواى مطلق خوزستان بود. وى به دستور رضا شاه پهلوى دستگیر و به تهران اعزام شد و تا پایان عمر در این شهر تحت نظر بود و در سن 75 سالگى بدانجا درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع :

محمد خزائلی فرزند محمد رضا به سال ۱۲۹۲ در کرهرود اراک چشم به جهان هستی گشود.او در ۱۸ ماهگی بر اثر ابتلا به بیماری آبله بینایی خود را از دست داد. در آن زمان برای آموزش و پرورش نابینایان وسایل و مدارس خاص وجود نداشت. از این رو رهسپار مکتب خانه‌های قدیم شد و در هفت سالگی به مکتب شیخ حسین مدنی رفت. مدتی برای فراگرفتن قرآن نزد شیخ می‌رفت تا روزی به پدرش گفت: «آقای معلم قرآن را غلط می‌خواند!» و این اولین انتقاد او نسبت به محیط تعلیم و تربیت بود. پدرش متوجه شد که این مکتب خانه جوابگوی خواسته پسرش نیست. لذا به محض افتتاح اولین مدرسه در اراک به نام«مدرسه صمصامیه» او را روانه این مدرسه ساخت. درسها را برایش می‌خواندند و او به لطف داشتن حافظه قوی آنها را یاد می‌گرفت. در ۱۲ سالگی قرآن را کاملاً حفظ بود و چنانچه آیه‌ای برایش تلاوت می‌شد بلافاصله دنباله آن را قرائت می‌کرد. رفقای دوران تحصیل وی نقل می‌کنند: هنگامی که برای گردش و تفریح به بیرون شهر می‌رفتند از آنان درخواست می‌کرد که نوشته‌های روی سنگ قبرها را به وی نشان دهند و او با لمس کردن آنها با اشکال مختلف حروف فارسی آشنایی پیدا کرد. در دوره ابتدایی همیشه شاگرد اول بود و با وجود نابینایی با اشکال زیادی مواجه نشد و به اخذ مدرک پایه ششم ابتدایی با معدل ۲۰ نایل گردید. تحصیلات متوسطه را در صمصامیه اراک ادامه داد ولی برای گذراندن امتحانات پایه سوم متوسطه با مشکلات فراوانی مواجه شد. در این زمان بود که برای اولین بار فقدان بینایی خویش را بیشتر احساس کرد. امتحانات شفاهی دروس را با موفقیت گذرانید ولی نابینایی، مانع از امکان شرکت وی در امتحانات کتبی می‌شد. از این رو در آن سال موفق به دریافت مدرک سوم متوسطه نشد. مدت دو سال به مکاتبه با مرکز مشغول بود تا اینکه شکیبا رئیس فرهنگ وقت به تهران آمد و ترتیبی داد که محمد خزائلی بتواند با کمک منشی امتحانات کتبی را بگذراند. به این ترتیب معمایی بزرگ حل شد و از آن پس این شیوه امتحان برای همه نابینایان معمول گردید. برای همه در آَن زمان عجیب بود که فرد نابینایی بتواند تحصیل کند، ولی او اهل مبارزه بود و آنی از تلاش غفلت نمی‌کرد. تا اینکه بالاخره به تهران آمد و در امتحانات متفرقه پایه ششم متوسطه شرکت کرد و در رشته ادبی در سراسر کشور رتبه اول را به دست آورد و به دریافت مدال علمی نایل آمد. محمد خزائلی اولین فعالیت اجتماعی خود را ضمن ادامه تحصیل در دبیرستان، با تشکیل کلاس درس در منزل آغاز نمود. در همین دوران بود که به یادگیری زبان فرانسه، خارج از محیط مدرسه نزد شخصی به نام ژوزف که از ارامنه جلفا و پدرش تاجر فرش بود پرداخت. این معلم ابتدا الفبای زبان فرانسه را با کمک حروفی که از گچ و چوب درست کرده بود به وی یاد داد و سپس به تعلیم کتابهای مقدماتی فرانسه پرداخت. روزی که محمد امتحان زبان فرانسه را در دبیرستان می‌گذرانید، طبق روال پیشین فقط یک نسخه سؤال از مرکز برای آن حوزه امتحانی ارسال شده بود. اگر می‌خواستند سؤالات را در جلسه عمومی قرائت کنند آن گاه در دست منشی او نسخه‌ای از سؤالات نبود تا برایش بخواند و اگر عکس قضیه را انجام می‌دادند سایر شاگردان از آن مطلع می‌شدند. در اینجا حافظه و هوش سرشار وی مددکار همه شد و به ممتحنین پیشنهاد نمود که ابتدا یک مرتبه دیکته و ترجمه فرانسه را برایش بخوانند و بعد برای انجام امتحان سایر شاگردان بروند. این کار را کردند و وی بدون اشتباه، مطالب قرائت شده را به منشی اش دیکته کرد و هجی نمود و نمره ۲۰ هم گرفت. به دست آوردن کار دولتی برای نابینایان، مشکل بزرگتری بود که محمد خزائلی هم با آن مواجه گردید و مثل همیشه با تلاش و کوشش و نشان دادن لیاقت شخصی خود درسال ۱۳۲۱ به استخدام وزارت فرهنگ درآمد و به این ترتیب راه دیگری به روی نابینایان گشوده شد. او ابتدا در دبستانهای گلپایگان و خمین و سپس در دبیرستان‌های اراک به تدریس پرداخت. در زمانی که معلم «مدرسه عظیمیه» اراک بود، علی اصغر حکمت وزیر فرهنگ وقت به اراک آمد و قرار شد معلمین هر کدام در مورد رشته و فن خود مطلبی را بیان کنند. از مدیر مدرسه پرسیدند معلم کلاس ششم کیست؟ مدیر وقت، محمد خزائلی را معرفی نمود و وی در حضور وزیر فرهنگ، هندسه را با ارائه اشکال هندسی به شاگردان تدریس نمود. نتیجه کار به قدری عالی بود که وزیر را متعجب ساخت تا آنجا که مدال درجه اول علمی را به وی اعطا نمود. محمد خزائلی در جوانی با هنر موسیقی آشنایی پیدا کرد و گهگاه نغمه سازی برای دل خود می‌نواخت. روزی که در مجلس جشن و سروری ساز را به دامن او نهادند و از او خواستند که بنوازد، وی پس از اندکی تأمل، ساز را به کناری نهاد و از آن پس برای همیشه دست از نواختن برداشت. در یکی از کلاسهای درس بود که محمد خزائلی عاشق یکی از شاگردان خود به نام صدیقه عظیمی عراقی شد. علیرغم آنکه این عشق دوجانبه بود ولی پدر و مادر دختر با این ازدواج مخالف بودند. بالاخره بعداز گذشت چند سال این ازدواج سر گرفت و در سال ۱۳۱۸ زندگی مشترکش را آغاز کرد. حالا دیگر همسرش کتابها را برایش می‌خواند و او مطالب را به حافظه اش می‌سپرد. ثمره این پیوند چهار پسر و چهار دختر می‌باشد. محمد خزائلی که او را محمد نابغه لقب داده بودند، هیچ گاه در راه تحصیل علم از پای ننشست و به آموختن ادبیات عرب، فلسفه قدیم، عرفان، فقه و اصول، ملل و نحل، علم کلام و تاریخ اسلام پرداخت. آنگاه به تهران آمد و با وجود مشکلات فراوانی که در سر راهش بود در کنکور دانشگاه شرکت کرد و قبول شد و سرانجام در سال ۱۳۲۴ موفق به اخذ درجه لیسانس با رتبه شاگرد اولی از دانشکده الهیات و نیز مفتخر به دریافت مدال علمی گردید. پس از آن باز هم در سال ۱۳۲۵ از دانشکده حقوق و در سال ۱۳۲۹ از دانشکده ادبیات به دریافت لیسانس توفیق یافت. با پشتکار عجیب و ذوق به تحصیل علم و دانش که در نهاد او منحصر به فرد بود تحصیلات عالیه خود را ادامه داد تا درسال ۱۳۳۲ در رشته ادبیات فارسی و در سال ۱۳۳۶ در رشته قضایی از دانشکده حقوق دانشگاه تهران درجه دکترا گرفت. وی به تصدیق اغلب دانشمندان و اهل فن، در زمینه علوم مذهبی، ادبیات عرب، معقول و منقول، تصوف، علم، تفسیر، حقوق اسلام و مذهب‌شناسی کم نظیر بود. به زبانهای عربی ، فرانسه و انگلیسی تسلط کامل داشت و به زبان آلمانی نیز آشنا بود. محمد خزائلی در سال ۱۳۱۱ آموزشگاه خزائلی را در اراک تأسیس کرد و بعدها آموزشگاهای متعدد خزائلی را در تهران بنیاد نهاد و تمام آنها را شخصاً مدیریت می‌کرد. او بنیانگذار اولین مدرسه شبانه در ایران است. وی نه تنها به باسواد کردن افراد بینا سعی وافی نمود بلکه از با سواد نمودن نابینایان نیز غافل نبود. او اولین کسی بود که «انجمن هدایت و حمایت نابینایان ایران» و سپس «آموزشگاه نابینایان بزرگسال» را تأسیس نمود و سهم خود را در باسواد کردن روشندلان کشور تا سر حد امکان ایفا نمود. وی یک لحظه از تلاش در عرصه تعلیم و تربیت غافل نماند و به راستی عمر خود را در گرو تحصیل و تدریس علم و دانش نهاد. درسال ۱۳۴۸ «مجله روشندل» را برای اشاعه اخبار مربوط به نابینایان ایران و جهان منتشر نمود. از مؤسسات نابینایان کشورهای سیلان، هندوستان، فرانسه، جمهوری فدرال آلمان، عربستان سعودی، جمهوری دمکراتیک آلمان، روسیه و اسپانیا با هدف گسترش فعالیت‌های نابینایان ایران بازدید نمود. وی عضویت «کمیته اجرایی خاورمیانه» در «شورای ملی رفاه نابینایان «اتحادیه بین‌المللی نابینایان» و «کمیته اجرایی کنفرانس بین‌المللی تربیت مبتلایان به نقص بینایی» را برعهده داشته‌است. محمد خزائلی علاوه بر تدریس در آموزشگاههای خود، در مراکز آموزشی عالی کشور نیز به تدریس ادبیات فارسی اشتغال داشت و در مدت ۶۲ سال زندگی پرثمر خود ۳۹ کتاب ارزنده تألیف کرد که اغلب آنها در دانشگاه‌ها و مدارس علمیه تدریس می‌شود. تألیفات وی در چهار بخش تحت عناوین: رسالات، کتابهای درسی، سایر تألیفات و آثار چاپ نشده به شرح ذیل است: نخستین رساله دکترای ادبیات خود را به روشنگری درباره «اعلام قرآن» اختصاص داد و اکنون این کتاب ارزنده از جمله کتابهای منبع و مأخذ تحقیقات قرآنی و اسلامی است. رساله دکترای حقوق او نیز کتابی است به نام «مسئولیت مدنی کارفرما، ناشی از عمل کارگر» که این اثر پژوهشی نیز می‌تواند ملاک بسیاری از داوریهای وزارت کار قرار گیرد. دکتر محمد خزائلی تألیف ارزنده دیگری دارد به نام «احکام قرآن» این کتاب جامع، مقام آن را دارد که رهنمود راستین حکام شرع قرار گیرد. همچنین کتاب «فقه» را در شش جلد تدوین نموده‌است. «فلسفه اسلام» و ترجمه «معالم القریه فی الحکام الحسبه» نیز از آثار دیگر اوست. وی در گلستان و بوستان سعدی نیز عارفانه و محققانه سیر معنوی و علمی نموده و با تألیف دو جلد کتاب به نامهای «شرح گلستان» و «شرح بوستان»، هرگونه معضل و مشکلی را که ادب دوستان در بیانات و سروده‌های سعدی داشته‌اند رفع کرده و پرده ابهام و ایهام را از آن به کنار زده‌است. کتاب دیگری به نام «گلهای ادب» درچهار جلد را نیز تقدیم علاقه مندان به ادبیات فارسی نموده‌است و همچنین کتاب «دستور زبان جاویدان» از آثار گرانقدر دکتر محمد خزائلی است. «خودآموز حکمت مشاء» یکی دیگر از تألیفات اوست که ترجمه‌ای بلیغ و رسا از «مقاصد الفلاسفه» امام محمد غزالی است . برگزیده‌هایی زیبا از آثار ادب عرب گردآورده که با طبع لطیف و حساس خود، کتابی خواندنی و جمیل به کتابخانه‌های دانش پژوهان هدیه داشته و نام آن را «المنتخب فی ادب العرب» نهاده‌است . کتابهای «نهج الادب» در صرف و نحو عربی را در شش جلد و «الاسلوب الحدود» برای مکالمه عربی را در دو جلد تألیف نموده‌است . سه کتاب دیگر در رشته منطق دارد به نام‌های «منطق و مختصری از فلسفه شرق» ، «منطق نظری» و «منطق عملی» که در حقیقت از راه دانش ثمر بخش منطق، دریچه‌ای به باغ فلسفه گشوده‌است. زیبایی‌شناسی یکی از رشته‌های فلسفه‌است و این واقعیت را در کتاب «تاریخ مختصر فلسفه و زیبایی شناسی» که دکتر محمد خزائلی تدوین نموده‌است، می‌توان به نیکویی دریافت . کتاب دیگری که بر آن نام «مختصر روانشناسی» نهاده، کتابی است کامل که همگان را با دانش روانشناسی آشنا می‌سازد. داستانهای «دایانا و ونوس» در ادبیات یونان، روم، انگلیس و ایران نیز آثار زیبای اوست. دکتر محمد خزائلی به آموزش بنیادها و نهادهای ادبی خدمتی بسزا کرده و از همکاران و دوستان خود نیز یاری گرفته‌است، کتاب «بدیع و قافیه» را با همکاری دکتر حسن سادات ناصری تألیف کرده، کتاب «مختارات» را با یاری دکتر محمد خوانساری نوشته، «دستور جاویدان» را به مدد سید ضیاءالدین می‌رمیران تدوین کرد. «اسلوب الحدیث» را با کمک سید عبدالباقی تنکابنی به مشتاقان هدیه نموده‌است. وی آثار مدون دیگری دارد که اکنون در کتابخانه‌ای که از او به یادگار مانده و به دانشگاه اصفهان هدیه شده موجود است. از آن جمله آثار وی چون ترجمه «تحافته الفلاسفه» غزالی، ترجمه «مفتاح العلوم» خوارزمی، «فرهنگ اصطلاحات روانشناسی و فلسفی» با استفاده از فرهنگهای روانشناسی و فلسفی فرانسه و انگلیس را می‌توان نام برد. دکتر محمد خزائلی نه تنها در راه نشر معارف دیرپای ایران و اسلام به راستی فعالیت می‌نمود، بلکه زندگانی و بهسازی و بهزیستی جامعه نابینایان ایران را نیز مدنظر داشت. وی طی بیست سال متوالی که انجمن ملی هدایت و حمایت نابینایان ایران را بنیاد نهاده بود و بعد منجر به تشکیل سازمان رفاه نابینایان ایران شد، خدمتی همیشگی و مستدام در حق این گروه نمود و آنچه داشت برای آنان در طبق اخلاص نهاد و هدیه کرد. دکتر محمد خزائلی، در ۲۲ خردادماه ۱۳۵۳ پس از یک هفته اغما در سن ۶۲ سالگی چشم از جهان فروبست.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند سرلشكر حسین خزاعى، در 1294 در تهران متولد شد. در 1313 به اخذ دیپلم نائل شد و وارد دانشكده‏ى افسرى گردید و در 1315 از دانشكده‏ى مزبور فارغ‏التحصیل شد. در ضمن خدمت، دانشكده‏ى حقوق را طى كرد و چند دوره‏ى كوتاه‏مدت به اروپا رفت و سرانجام دانشگاه جنگ را نیز به اتمام رسانید. در 1337 درجه‏ى سرتیپى گرفت و فرمانده مركز توپخانه در اصفهان شد. در 1341 با ارتقاء به درجه‏ى سرلشكرى، فرمانده دانشكده‏ى افسرى گردید و در 1345 درجه‏ى سپهبدى گرفت و به ریاست دانشگاه پدافند ملى برگمارده شد. سپهبد خزاعى سال‏ها در رأس آن دانشگاه قرار داشت. در 1356 معاون نخست‏وزیر شد و سمت خود را تا پایان رژیم حفظ كرد. خزاعى مردى فاضل، آرام و تحصیلكرده بود و به چند زبان خارجى تكلم مى‏نمود. در طول خدمات نظامى غالباً به مشاغل فرهنگى گمارده مى‏شد. خزاعى در زمستان 1378 در تهران درگذشت. مدتى ریاست اداره پنجم ستاد را عهده‏دار بود.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

در 1257 در تهران تولد یافت. پس از انجام تحصیلات مقدماتى وارد مدرسه‏ى صاحب منصبى قزاقخانه شد و پس از اتمام آن با درجه‏ى افسرى مأمور خدمت در آتریاد آذربایجان گردید و تدریجاً مراحل ترقى را پیمود. چون افسرى رشید و جدى بود، در چند مخاصمات داخلى در اثر ابراز شجاعت نشان و درجه گرفت و در 1295 سرهنگ شد و در 1298 به درجه‏ى سرتیپى نایل آمد. پس از كودتاى 1299 امیرپنجه شد و در تیر ماه 1300 در رأس هیئتى براى سركوبى قیام كلنل محمدتقى خان پسیان، عازم خراسان گردید. اعضاء هیئت عبارت بودند از كلنل گلروپ رئیس ژاندارمرى و كلنل عزیزاللَّه خان (ضرغامى) و كلنل سالار نظام (كوپال). هیئت پس از ورود به سبزوار مواجه با مقاومت ماژور اسمعیل خان بهادر فرماندار نظامى سبزوار، یار و غار كلنل محمدتقى خان شد و به سرتیپ حسین آقا و اردوى وى اجازه‏ى ورود به شهر را نداد و آنها را محترمانه بازداشت كرد. در همان موقع، كلنل از مشهد به سبزوار آمده با هیئت مذاكره نمود و آنها را وادار به عزیمت به تهران كرد. در همان سال پس از شهادت كلنل در قوچان، امیرپنجه حسین آقا در رأس یك اردوى پنج هزار نفرى با سمت رئیس قزاقخانه‏ى خراسان، عازم مشهد شد و با اختیاراتى كه از طرف رئیس‏الوزراء و وزیر جنگ داشت، با قدرت كامل به تصفیه حساب پرداخت و جمع كثیرى از دوستان و نزدیكان كلنل پسیان را دستگیر و به زندان افكند. روزنامه‏هاى طرفدار كلنل را منحل نموده و مدیران آن را دستگیر نمود. عده‏اى از دوستان و نزدیكان محمدتقى خان محاكمه و اعدام گردیدند و در مدت كوتاهى منطقه را آرامش بخشید. در دى ماه 1300 سردارسپه سازمان جدید قشون را بنیاد نهاد و امیرپنجه حسین آقا با درجه‏ى تازه‏ى امیرلشكرى، فرمانده لشكر شرق شد و امنیت خراسان و سیستان و بلوچستان و استرآباد به او سپرده شد. در مدت كوتاهى، وضع لشكر شرق تغییر كرد، دو تیپ و چهار هنگ آماده شد و به تمام خودسرى‏هاى اشرار خاتمه داد. در اوایل 1303 پس از برهم خوردن واقعه‏ى جمهورى، سردارسپه ظاهراً به صورت قهر به بومهن ملك شخصى خود رفته و از ریاست وزرائى كناره گرفت، فرماندهان لشكرها دست به تظاهراتى له او زدند. امیرلشكر حسین خزاعى بیش از هر لشكرى تظاهر نمود. تلگرافى متجاوز از هزار كلمه به مجلس شوراى ملى مخابره كرده متذكر شد چنانچه ظرف 48 ساعت ترضیه خاطر سردارسپه فراهم نشود، لشكر شرق پایتخت را تسخیر و ساختمان مجلس را بر سر نمایندگان ویران خواهد نمود. در همان تلگرام اضافه كرده بود كه جلوداران لشكر به سمت تهران حركت كردند. در سال 1303 سردارسپه از لشكر شرق بازدید به عمل آورد، از خدمات خزاعى قدردانى كرد. در همین دیدار چون خزاعى مردى متشرع و مذهبى بود، به فرمانده كل قوا پیشنهاد كرد كه او را سخت عصبانى نمود. پیشنهاد این بود كه من (خزاعى) در جوار قبر حضرت رضا (ع) براى خود قبرى تدارك دیده‏ام، اگر اجازه بفرمائید براى شما هم چنین كارى انجام دهم. رضاخان از شنیدن چنین پیشنهادى سخت عصبانى شد. كسى كه آرزوى سلطنت ایران را در سر دارد، از پیشنهادى كه بوى مرگ از آن استشمام مى‏شود، چه حالتى پیدا خواهد كرد. سردارسپه بر خزاعى پرخاش نمود و اظهار كرده بود فرماندهى كه به فكر مردن باشد، به درد فرماندهى نمى‏خورد. او را از لشكر شرق تغییر داد و به تهران احضار نمود ولى چون بین آن دو دوستى و مودت وجود داشت، پس از چندى او را مأمور لرستان نمود. او در لرستان دنباله كار سپهبد احمدى را تكمیل كرد، یكباره چهارده تن از سران الوار را به بروجرد براى میهمانى دعوت كرد و همه‏گونه وسائل خوشى آنها را تدارك دیده بود، هنوز غذاى ماكول و لذیذ از گلوى میهمانان پائین نرفته بود كه مأمورین خزاعى آنها را محاصره نموده، دستبند زدند و در یك طرفةالعین آنها را به پاى چوبه‏ى دار كه قبلاً آماده شده بود بردند. از قرار، یك چوبه بیشتر از تعداد نفرات بود. افسر مأمور از خزاعى كسب تكلیف مى‏كند. او در آن هنگام با معین‏السلطنه فرماندار بروجرد مشغول تخته‏نرد بودند، خزاعى به افسر مى‏گوید جناب حاكم را هم ببرید. حاكم ابتدا آن را شوخى تصور مى‏كند، ولى بعد متوجه مى‏شود مسئله جدى است، عجز و الحاح او به جائى نمى‏رسد. خزاعى پس از سازمان دادن به لشكر لرستان، مأموریت اداره لشكر آذربایجان را پیدا مى‏كند. در آنجا نیز از شدت عمل كوتاهى نكرد. وى سپس به تهران احضار شد و فرمانده پارك توپخانه و مهمات ارتش گردید و تا 1320 در آن سمت برقرار بود. در همان سال در 63 سالگى در تهران درگذشت. وى در جوانى با خانواده‏ى داورپناه كه سپاهى بودند، ازدواج كرد و صاحب فرزندان متعدد شد. در تربیت فرزندان خود سعى جمیل به كار برد و همه از تحصیلات عالى برخوردار شدند. على فرزند ارشد وى به درجه‏ى سرلشكرى، چندى رئیس اداره‏ى اردنانس ارتش بود. قاسم با درجه‏ى سپهبدى، چندى فرمانده دانشگاه پدافند ملى و زمانى معاون نخست‏وزیر گردید. تحصیلاتى بسیار عالى و درخور ستایش داشت. مهدى هم با درجه‏ى سرلشكرى فرمانده لشكر كرمانشاهان گردید. یكى دیگر از فرزندان او سرتیپ شد. تنها فرزند كوچك او شغل قضا انتخاب نمود و مراحلى از مقامات قضائى را طى كرد. سید مهدى میراشرافى چندى داماد او بود.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

در 1290 در تهران تولد یافت. پس از اخذ دیپلم متوسطه در 1314 جزء محصلینى بود كه بانك ملى ایران براى طى دوره‏ى حسابداران قسم خورده به انگلستان فرستاد. وى مدت هشت سال در انگلیس به تحصیل در رشته‏ى حسابدارى پرداخت. پس از مراجعت به ایران، به ریاست اداره‏ى بررسى‏هاى اقتصادى رسید و مجله‏ى اقتصادى بانك ملى را دایر كرد. وقتى بانك توسعه‏ى صنعتى و معدنى ایران با مشاركت چند كشور خارجى از جمله هلندى‏ها در این كشور تأسیس یافت، او به آن بانك رفت. ابتدا معاون و بعد رئیس كل بانك مزبور شد و سال‏هاى طولانى با حمایت و پشتیبانى مهندس شریف‏امامى در رأس بانك مزبور قرار داشت. آن بانك یكى از قوى‏ترین بانك‏هاى دنیا بود. پول‏هاى سرشارى در اختیار داشت. غیر از اعطاء وام به صاحبان صنعت، بانك در سرمایه‏گذارى‏ها شركت مى‏نمود. از شركتهاى وابسته به آن بانك، یكى كاغذ پارس و دیگرى بانك ایرانشهر بود. خردجو مردى باسواد، زرنگ و عاقل بود. از تظاهر بیزار بود و سعى مى‏كرد خود را فرد كوچكى جلوه دهد. در حالى كه تمام تجار و صنعتگران ایران نیاز به او داشتند، یك تصمیم وى موجبات رشد یا سقوط یك واحد صنعتى بزرگ را فراهم مى‏نمود. شهر صنعتى البرز در دشت قزوین كه متجاوز از چهارصد كارخانه را در بر داشت، از اعتبارات و وام‏هاى همین بانك بنیاد گرفته بود. خردجو در اوت 1365 در خارج از كشور وفات یافت.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(تو 1283 ش)، نویسنده و استاد دانشگاه. وى در رشته حقوق و علوم سیاسى مدرك لیسانس و از دانشگاه پاریس دكترى گرفت. استاد حقوق ادارى و اقتصاد در دانشكده‏ى حقوق بود. از آثار وى: «جزوه اقتصاد سال اول دانشكده‏ى حقوق»؛ «حقوق ادارى».[1] استاد، محقق. تولد: 1258، كرمانشاه. درگذشت: تیر 1374، آمریكا. كریم سنجابى پس از گذراندن تحصیلات ابتدایى در زادگاهش، در دارالفنون ادامه‏ى تحصیل داد و سپس از دانشكده‏ى حقوق دانشگاه تهران فارغ‏التحصیل گردید. آنگاه براى ادامه‏ى تحصیل به فرانسه رفت و در رشته‏ى حقوق اقتصاد دكترى (رساله‏ى او به زبان فرانسوى درباره‏ى اصطلاحات ارضى بود كه در سال 1313 نوشته شده است) گرفت. پس از بازگشت به ایران (پس از اخذ مدرك دكترى) در دانشكده‏ى حقوق به تدریس پرداخت و سال‏ها استاد رشته‏ى حقوق ادارى بود. دكتر كریم سنجابى در دوره‏ى 26 مجلس شوراى ملى از طرف مردم كرمانشاه به نمایندگى مجلس انتخاب شد. دكتر محمد مصدق در روز 12 اردیبهشت سال 1330 هیئت دولت خود را تشكیل داد و به مجلس شوراى ملى معرفى نمود. دكتر كریم سنجابى در این كابینه به وزارت فرهنگ منصوب شد. این هیئت دولت مدت نه ماه بر سر كار بود. دكتر مصدق در 5 دى ماه همان سال به ترمیم هیئت دولت اقدام و دكتر محمود حسابى به جاى دكتر سنجابى وارد هیئت دولت شد. دكتر كریم سنجابى از اعضاى جبهه‏ى ملى بود. در خلع ید از شركت نفت سابق و ملى شدن صنعت نفت فعالیت داشت. پس از كودتاى 28 مرداد سال 1332 همراه با دیگران دستگیر و بازداشت شد. علاوه بر این دستگیرى، وى چند بار دیگر نیز به زندان افتاد. وى در ابتداى دوره‏ى دوم فعالیت خود حزب میهن را تأسیس كرد و بعد به همراهى چند تن دیگر حزب ایران را به وجود آورد. از جمله آثار او كتابى است به نام امیدها و ناامیدیى‏ها (لندن، 1369) كه حاوى خاطرات اوست. از آثار دیگر او است: جزوه‏ى اقتصاد سال اول دانشكده‏ى حقوق (1321)؛ حقوق ادارى (1334). در اوج تظاهرات مردم در انقلاب اسلامى به دكتر كریم سنجابى پیشنهاد تشكیل هیئت دولت و عضویت در هیئت دولت و ریاست شوراى سلطنت داده شد كه از پذیرش آنها خوددارى كرد. در همان زمان كریم سنجابى دستگیر و به زندان افتاد كه در آذر سال 1357 از زندان آزاد شد و به تجدید حیات جبهه‏ى ملى اقدام كرد. پس از انقلاب اسلامى، دكتر كریم سنجابى در دولت موقت مهندس مهدى بازرگان مدتى عهده‏دار وزارت امور خارجه بود. وزیر، وكیل مجلس، استاد دانشگاه عضو و رئیس جبهه ملى، مخالف محمدرضا پهلوى. در 1283 در كرمانشاه تولد یافت. پدرش قاسم‏خان سردار ناصر رئیس ایل سنجابى بود كه مدتها در دوران سلطنت رضاشاه در زندان و تبعید به سر مى‏برد. سنجابى پس از اتمام تحصیلات ابتدائى و متوسطه وارد مدرسه‏ى حقوق تهران شد و از مدرسه‏ى مزبور لیسانس ادارى گرفت و جزء اولین دسته محصلین دولتى به اروپا اعزام شد و در پاریس ادامه‏ى تحصیل داد و دكتراى حقوق دریافت نمود. پس از ورود به ایران، در 1313 به دانشیارى دانشكده جدیدالتاسیس حقوق و علوم سیاسى انتخاب شد. پس از 5 سال به مقام استادى و تدریس در دانشگاه رسید و بعد با حفظ سمت، به خدمت در وزارت معارف درآمد و مشاغلى در آن وزارتخانه پست سرگذاشت. چندى كفیل دبیرستان دارائى، مدتى كفیل ریاست آموزش متوسطه و زمانى ریاست اداره‏ى آموزش عالى را داشت. در 1321 به معاونت دانشكده‏ى حقوق و در 1325 به ریاست دانشكده‏ى حقوق و علوم سیاسى و اقتصادى با راى استادان انتخاب گردید. از 1328 كه موضوع ملى شدن صنعت نفت مورد توجه قرار گرفته و نطفه‏ى جبهه ملى بسته شد، سنجابى عضویت جبهه را پذیرفت و از اعضاى فعالى جبهه گردید. در 1330 كه مصدق ماموریت اداره‏ى امور كشور را بر عهده گرفت، او را به سمت وزیر فرهنگ معرفى كرد. سنجابى یك سال مقام وزارت داشت، نه تنها قدمى براى فرهنگ كشور برنداشت، بلكه اوضاع آشفته‏ى آن وزارتخانه را آشفته‏تر كرد و سرانجام آنجا را ترك نمود. در 1331 به هنگام طرح مسئله‏ى ملى شدن صنعت نفت در دادگاه لاهه، در معیت مصدق به آنجا رفت و قاضى اختصاصى ایران بود. در انتخابات دوره‏ى هفدهم، از كرمانشاه به وكالت مجلس انتخاب شد و عضویت فراكسیون جبهه ملى را داشت. پس از سقوط مصدق، وى تحت تعقیب قرار گرفت، مدتها به حالت اختفاء مى‏زیست، سرانجام به شفاعت حشمت‏الدوله والاتبار كه نفوذى فوق‏العاده بر شاه داشت، خود را معرفى نمود و همان روز آزاد شد و كرسى استادى دانشكده‏ى حقوق را مجددا به او دادند. سنجابى تا سال 1342 فعالیتى نداشت و اساسا با سایر اعضاى جبهه ملى حشر و نشر نمى‏نمود، ولى از آن سال به بعد وارد مبارزات سیاسى شد. گاهى پنهان و زمانى آشكار به مبارزه ادامه مى‏داد و در جلسات جبهه ملى شركت مى‏نمود. چند بار مورد تعرض واقع شد، چندى در زندان به سر برد و مدتى تحت‏نظر بود تا اینكه در 1357 رهبر جبهه ملى ایران شد و مبارزه‏ى جبهه ملى علیه شاه و رژیم را او علنى ساخت. در آن سال فعالیتى چشمگیر داشت و معتقد بود شاه باید سلطنت كند نه حكومت. چندى سفر به خارج نمود. در آبان‏ماه چند روزى طبق ماده‏ى پنج حكومت نظامى بازداشت شد. چند جلسه طولانى ملاقات با سپهبد مقدم رئیس ساواك داشت، سرانجام روزى به اتفاق او به دیدار شاه رفتند، بنا به نوشته‏ى شاه، او دست شاه را بوسیده و از اعمال گذشته‏ى خویش اظهار ندامت كرده و شاه تكلیف نخست‏وزیرى به او مى‏كند كه موكول به مطالعه و پاسخ مى‏شود ولى جو زمان اجازه‏ى قبول چنین سمتى را كه صمیمانه خواستار آن بود، نداد. سنجابى مردى كم‏استعداد و استادى كم‏سواد بود. هیچگونه تحقیق علمى در كار خود نكرد. چهل سال تدریس حقوق ادارى با او بود، هرگز نخواست كتابى در این زمینه با پیشرفتهاى روز تهیه كند. چند صفحه جزوه‏ى ناقص را به صورت فتوكپى بین دانشجویان تقسیم مى‏كرد. وى در اواخر عمر خاطرات خود را به رشته تحریر درآورد و آن را انتشار داد. در 1375 در اروپا درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

معروف به امین‏الضرب، فرزند حاج محمد حسن اصفهان، امین دارالضرب در 1289 ه.ق متولد شد. پدرش از تجار معتبر و سرمایه‏داران بزرگ ایران بود و قسمت اعظم صادرات ایران توسط او انجام مى‏گرفت و مدتى نیز ضرابخانه و ضرب مسكوكات دولتى در اجاره او بود و اولین كسى است كه كارخانه برق وارد ایران كرد. محمد حسین تحصیلات ابتدایى خود را نزد معلمین خصوصى آغاز كرد و پس از آموزش زبان فارسى و مقدمات عربى طبق معمول زمان دروس حوزه‏اى را بطور كامل فراگرفت و فقه و اصول و فلسفه را در حد سطح تحصیل كرد و ریاضیات و تاریخ و جغرافیا را نیز فرا گرفت. زبان فرانسه را نیز بخوبى بیاموخت و در مدتى كه آقا سید جمال‏الدین اسدآبادى در تهران به سر مى‏برد و حاج محمد حسن اصفهانى میهماندار او بود زبان عربى را بطور كامل نزد او فرا گرفت و بطور كامل به آن تكلم مى‏نمود. از سن شانزده سالگى كار خود را در تجارتخانه بزرگ پدرش آغاز كرد و تدریجا به فوت و فن تجارت و ملكدارى واقف گردید و چون جوانى متین و باوقار و تحصیلكرده بود بیشتر كسانى كه با پدرش داد و ستد داشتند مایل به مذاكره با او بودند. چند سفر كوتاه مدت به اروپا رفت و مطالعات خود را در امور اقتصادى تكمیل نمود و تقریبا از سن بیست سالگى اداره امور تجارتخانه و املاك با او بود. در اوایل سلطنت مظفرالدین شاه حاجى محمد حسن امین‏الضرب را به علت تقلب در پول سیاه توقیف كردند. در آن تاریخ حاج محمد حسین كه در اروپا بسر مى‏برد به تهران آمد و براى تصفیه حساب به صنیع‏الدوله وزیر خزانه و داماد شاه مراجعه كرد و صادقانه براى تصفیه حساب آمادگى خود را اعلام نمود و جمع دارایى پدرش را قریب دور كرور تومان تعیین كرد و مبلغ چهار صد هزار تومان طلاى مسكوك و غیرمسكوك به دولت داد و بدین ترتیب پدرش را از زندان آزاد نمود. در این مجرا چهل هزار تومان هم نصیب صنیع‏الدوله شد. حاج حسین آقا امین‏الضرب به علت مسافرتهاى مكرر به اروپا و حشر و نشر با خارجیان داراى افكار بلند بود و حكومت قانون را براى مملكت ضرورى مى‏دانست. وقتى صحبت از تأسیس عدالتخانه پیش آمد، امین‏الضرب در بازار تهران پیشقدم شد و عده زیادى از تجار را با خود همراه ساخت و براى استقرار مشروطیت زحمات زیادى كشید و هم او بود كه فرمان مشروطیت را به متحصنین سفارت انگلیس ارائه داد و به پاس خدماتش در استقرار مشروطیت از طرف تجار تهران به وكالت مجلس انتخاب گردید. در تعیین هیئت رئیسه نیابت مجلس را گرفت و از عوامل بسیار مؤثر دوره اول مجلس بود و تمام كارهاى مجلس با نظر او حل و فصل مى‏شد. وقتى دولت لایحه قرضه از خارجى را به مجلس برد و مجلس با آن مخالفت كرد قرار بر این شد كه بانك ملى تأسیس شود. امین‏الضرب براى تأسیس چنین بانكى پیشقدم شد و چند كرور از سرمایه آن را فراهم كرد. در كمیسیونى كه مجلس براى تعدیل بودجه و افزایش درآمد تشكیل داد امین‏الضرب عضو مؤثر آن بود و خدماتى انجام داد. پس از به توپ بستن مجلس مدتى مخفى بود ولى تدریجا در دفتر كار خود حضور یافته و به امور تجارتى مى‏پرداخت ولى میل به دخالت در امور سیاسى نداشت و به همین دلیل در ادوار بعدى مجلس كاندیدا نشد. در كودتاى 1299 از طرف سید ضیاءالدین بازداشت گردید و قریب صد روز در زندان بسر برد. پس از رهایى از زندان به امور تجارى و ملكدارى پرداخت و باز هم از سیاست كناره گرفت. در دوره هفتم مجلس شوراى ملى از تهران به وكالت انتخاب شد و در دوره هشتم نیز همچنان وكیل بود. وقتى در تهران اتاق تجارت تشكیل شد تجار او را به ریاست انتخاب كردند. امین‏الضرب مردى مؤقر، باسواد، منصف و خیر بود. وفات او در 1311 در 62 سالگى اتفاق افتاد. فرزندانش به ترتیب حسن، محسن، دكتریحیى، و دكتر على‏اصغر داراى ملكات فاضله و بعضى از آنان به مقامات سیاسى و بعضى به مقامات دانشگاهى رسیدند.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

متولد 1280 ش و فرزند رئیس‏التجار خراسانى است. وى تحصیلات خود را در رشته كشاورزى در آلمان به اتمام رسانید و بعد از مراجعت به تهران استاد دانشكده كشاورزى كرج شد. مدتى نیز ریاست آن دانشكده را برعهده داشت. در 1328 در وزارت امیر اسدالله علم به معاونت وزارت كشاورزى منصوب گردید و در 1329 در كابینه سپهبد رزم‏آرا وزیر كشاورزى شد. مهدوى دوبار استاندار خوزستان و یكبار نیز استاندار مازندران بود در 1339 در كابینه مهندس شریف امامى مجددا به وزارت كشاورزى رسید. بعد از سقوط كابینه دیگر كارى به او ارجاع نشد و به امور كشاورزى پرداخت و در گرگان و گنبدكاوس تأسیسات بزرگى برپا نمود.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

در سال 1303 متولد شد. پس از انجام تحصیلات ابتدائى و متوسطه وارده دانشكده فنى شد و در رشته‏ى برق و الكترونیك درجه‏ى مهندسى دریافت كرد و وارد شركت برق منطقه‏اى تهران شد و سرانجام به معاونت آن سازمان منصوب گردید. چند سالى در معاونت برق تهران انجام وظیفه كرد تا مدیر عامل برق تهران شد و سرانجام به وزارت نیرو منتقل و معاون آن وزارتخانه شد. در شهریور 1357 كه شریف امامى به ریاست دولت انتخاب گردید، مهدمینا را به وزارت نیرو منصوب كرد و قریب دو ماه وزیر نیرو گردید. وى بعد از انقلاب دستگیر و مدتى در زندان اوین بود تا آزاد گردید.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

فرزند مهام‏الدوله مترجم سفارت اتریش، در 1275 ش متولد شد. پس از انجام تحصیلات مقدماتى و متوسطه وارد مدرسه عالى حقوق شد و درجه لیسانس در علم قضائى گرفت و به استخدام در عدلیه درآمد. قریب ده سال شغل قضائى داشت كه مهمترین آن دادستانى اصفهان بود. بعد به وزارت پست و تلگراف منتقل گردید و مقام مدیر كلى گرفت و تدریجا معاون آن وزارتخانه شد. در 1312 شهردار مشهد گردید. شهردارى وى همزمان با برگزارى جشن هزاره فردوسى بود و در زیباسازى و نظافت شهر زحمات زیادى كشید. در 1336 در دوران نخست‏وزیرى دكتر اقبال به سمت شهردارى تهران منصوب شد و براى ایجاد فضاى سبز و احداث پارك زحماتى متحمل شد. از جمله كارهاى او احداث بلوار كشاورز بود. مهام بعد از شهردارى به استاندارى آذربایجان منصوب شد و چند سالى هم در آنجا ماند. در 1340 در دولت دكتر امینى از طرف دیوان كیفر تحت تعقیب قرار گرفت و مدتى به زندان رفت تا اینكه در 1343 درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

فرزند حاج میرزا حسین خان گرانمایه است. حاج میرزا حسین خان از اهالى سراب بود و در وزارت امور خارجه مشاغل نسبتا خوبى داشت. مدتى نیز در كشورهاى اروپائى به سمت نیابت مأمور وزارت خارجه بود. میرزا رضاخان در 1260 ه.ق متولد شد. پس از چند سال تحصیل در دارالفنون در زمره دانشجویان نظامى زمان ناصرالدین شاه قرار گرفت و به پاریس رفت. پدرش در آن تاریخ نایب سفارت ایران در آنجا بود و با كمك فرخ خان امین‏الدوله موجبات ورود او را به مدرسه سن سیر فراهم نمود. میرزا رضاخان پس از فراغت از تحصیل چند سالى نیز در برلن و استانبول اقامت گزید و به چند زبان خارجى آشنائى یافت. در 1288 ه.ق به او درجه سرهنگى داده شد و زمانى كه میرزا حسین خان سپهسالار وزیر جنگ بود او سمت رئیس دفتر و آجودانى او را داشت و در همین سمت درجه سرتیپ اولى گرفت. بعد از سپهسالار مورد توجه امین‏الملك سینكى (امین‏الدوله بعدى) قرار گرفته با كمك و مساعدت او اولین وزیر مختار ایران در برلن شد و مدت پنج سال در آنجا اقامت داشت. هنگامى كه وزیر مختار ایران در برلن شد و مدت پنج سال در آن جا اقامت داشت. هنگامى كه عین‏الدوله به صدارت رسید او را به معاونت وزارت داخله برگزید و او به منظور اصلاح سازمان ادارى و سیاسى كشور دفترچه‏اى منتشر نمود. در این دفترچه طرق اصلاح ایران گوشزد شده بود. در جنبش مشروطیت نیز دست‏اندركار بود. چند قانون براى مظفرالدین شاه ترجمه كرد و در امضاى قانون اساسى نیز تا حدى كوشش نمود. در اختلاف بین محمد على میرزا و مجلس از همكاران صنیع‏الدوله و مخبرالسلطنه بود و مرتبا براى التیام موضوع به طرفین متوسل مى‏شد. بعد از مشروطیت در كابینه نظام‏السلطنه مافى به جاى مخبرالسلطنه به وزارت عدلیه منصوب گردید ولى در آن سمت نتوانست قدمى بردارد. مدت وزارتش كوتاه بود و پس از آن كارى به او ارجاع نشد ولى تا آخر عمر به عنوان یك رجل تحصیلكرده مرجعیت داشت. مؤیدالسلطنه مدتى در اروپا براى جلب سرمایه‏هاى خارجى به منظور گرفتن امتیازات نفتى فعالیت مى‏كرد. در اوایل جنگ بین‏الملل اول كه آلمانها پیشرفت مى‏كردند و در ایران تبلیغاتى از آلمان مى‏شد مؤیدالسلطنه كه به طرفدارى از آلمانها معروف بود مورد توجه قرار گرفت و زمزمه نخست‏وزیرى او به میان آمد ولى موضوع سرنگرفت. خانواده مؤیدالسلطنه نام فامیلى گرانمایه را براى خود انتخاب كردند. وى مدتى هم حكومت تهران را داشت. وى در شهریور ماه 1307 در اسكندریه درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

فرزند مؤیدالاسلام كرمانى از یكى از خانواده‏هاى مشهور روحانى كرمان و نواده حاجى‏آقا احمد از مراجع تقلید اوایل قرن گذشته بود. وى در 1245 ش متولد شد و در محضر علماى وقت به تحصیلات قدیمه پرداخت و به درجه اجتهاد نایل گردید. در دوره سوم قانونگزارى از كرمان به نمایندگى مجلس انتخاب شد و با حزب دموكرات همكارى كرد. در واقعه مهاجرت 1294، شركت كرد ولى پس از شكست مهاجرین و انحلال دوره سوم مجلس به تهران بازگشت و در وزارت دارائى به كار مشغول شد. مؤید احمدى مدت سیزده سال مشاور وزارت دارائى بود تا اینكه در 1307 مجددا به نمایندگى كرمان در دوره هفتم قانونگزارى انتخاب شد و هفت دوره پى در پى نماینده و چندى نایب رئیس مجلس شوراى ملى بود. او از نمایندگان سخنور و صریح‏اللهجه مجلس به شمار مى‏رفت و اغلب از مسائل سیاست خارجى و داخلى اظهار نظرهاى بى‏پرده مى‏كرد. مؤید احمدى نخستین نماینده مجلس بود كه در سالهاى قبل از جنگ جهانى دوم درباره مسئله فلسطین هشدار داد و گفت كه توطئه بزرگى در شرف وقوع است و استعمارگران دارند به تدریج یهودیان را به سرزمین فلسطین منتقل مى‏كنند تا روزى در آنجا یك كشور یهودى تأسیس كنند. در 1316 نیز با لایحه‏اى كه محمود بدر وزیر دارائى كابینه جم در مورد وضع مالیات بر چلوار و چیت و پارچه‏هاى ارزان قیمت مورد نیاز طبقات محروم به مجلس تسلیم كرده بود شدیدا مخالفت ورزید و این امر موجب شد كه دولت وقت مانع از تجدید انتخاب او از كرمان گردد. اما وقتى رضا شاه به بى‏غرضى و صحت‏نظر مؤید پى برد با انتخاب وى از حوزه دیگر مخالفت نكرد و به همین جهت مؤید احمدى از این تاریخ تا هنگام وفاتش در 20 آبان 1322 نماینده شهركرد در مجلس بود. پس از وقایع شهریور 1320 مؤید احمدى در سمت ناظر مجلس در بانك ملى ایران شایعات مربوط به دستبرد شاه سابق به جواهرات سلطنتى را تكذیب كرد و از نمایندگان مجلس دعوت نمود كه شخصا از جواهرات پشتوانه اسكناس بازدید به عمل آورند. ولى ضمن نطق دیگرى مسئله املاكى را كه به زور و عنف از مردم گرفته شده بود محكوم كرد و اظهار داشت: «مى‏دانیم شاه سابق 16 سال در این مملكت سلطنت كرد و این را تقسیم به روز بكنیم تقریبا شش هزار روز مى‏شود و در این مدت 44000 سند مالكیت به نام ایشان صادر كرده‏اند اگر تقسیم بكنیم مى‏شود روزى هفت سند مالكیت ایشان گرفته‏اند. ملاحظه مى‏فرمائید كار یك شاهى و صد دینار نیست، مسئله 44000 سند است كه باید جبران بشود».

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

فرزند میرزا فضلعلى آقا از مجتهدین بنام تبریز و صاحب كتاب حدایق‏العارفین، در سال 1259 در تبریز پا به عرصه وجود نهاد. چون به سن رشد رسید تحصیلات خود را مطابق معمول آن روز در حوزه‏هاى علمیه تبریز ادامه داد. دوره سطح را به اتمام رسانید و چندى هم دروس خارج گرفت. علاوه بر دروس حوزه‏اى چون این خانواده به عرفان و تصوف علاقمند بودند، صاحب ترجمه نیز چندى در این زمینه مطالعه و تجسس نمود و جزو آقازاده‏هاى شاخص و دانشمند تبریز شد و از سلطان احمدشاه لقب نظام‏الاسلام گرفت و نام خانوادگى آنها ملهم از عشق و علاقه به مولانا و عقاید وى مى‏باشد. میرزا محمدعلى پس از فوت پدر در زمره مالكین قرار گرفت و در سراب املاكى تهیه و به كشاورزى مشغول شد و در این رهگذر ثروت پدرى را افزایش داد و چون مردى دست ودل‏باز و سخى بود دوستان فراوانى پیدا كرد. در اوایل سلطنت رضاشاه كاندیداى نمایندگى مجلس شد و در دوره‏ى ششم از سراب به نمایندگى انتخاب گردید. مولوى چون در نمایندگى مزاحمتى براى دولت فراهم نمى‏نمود در ادوار بعدى نیز نمایندگى خود را حفظ كرد و در دوره‏هاى ششم، هفتم، هشتم، نهم، دهم، یادزهم، دوازدهم و سیزدهم مجموعا 8 دوره نماینده‏ى مجلس بود. بعد از استعفاى رضاشاه چون نحوه انتخابات تغییر كرد او نتوانست بقیه عمر را در بهارستان سپرى سازد لذا به شغل ملكدارى پرداخت و سرانجام در سن 76 سالگى درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 13 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

در 1242 ش متولد شد. پدرش حاج میرزا عباسقلى از مستوفیان درجه اول بود. محمود تحصیلات خود را مطابق معمول زمان انجام داد و به سیره خانوادگى وارد وزارت مالیه گردید. اولین شغل او لشكرنویسى بود، بعد داخل وزارت كشور شد و جندى حكومت سلطان‏آباد عراق و ثلاث را برعهده داشت. مدتى هم حكومت تهران با او بود و در جنگ بین‏الملل اول حكومت بنادر جنوب را داشت. وقتى انگلیسى‏ها به جنوب حمله كرده بوشهر را تصرف كردند موقرالدوله را به هندوستان تبعید كردند. وقتى از تبعید بازگشت به معاونت وزارت داخله منصوب شد. در كودتاى 1299 در كابینه سید ضیاءالدین طباطبائى به وزارت فوائد عامه و تجارت منصوب گردید. پس از یك ماه وزارت در فروردین 1300 به بیمارى سكته درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

روزنامه‏نگار و سیاستمدار در 1277 در بوشهر تولد یافت. پدرش میرزا حسین‏خان موقرالملك از اعیان و مالكین بوشهر و چند دوره نمایندگى مجلس را عهده‏دار بود. مجید تحصیلات مقدماتى را در مدرسه سعادت بوشهر انجام داد و سپس براى ادامه تحصیل به بندر كراچى رفت. سالى چند در آنجا تحصیل نمود و زبان انگلیسى را فرا گرفته به ایران آمد. ابتدا در تجارتخانه حاج رئیس‏التجار بهبهانى به كار انشاء مراسلات و معلمى فرزندان آن مرحوم مشغول شد. پس از چندى به تهران آمد و در كالج امریكائى ثبت‏نام نموده دوره آنجا را پایان داد. در اوایل سلطنت رضا شاه امتیاز روزنامه مهر را گرفت كه ابتدا بصورت هفتگى انتشار مى‏یافت بعد یومیه شد. در 1314 كه رضاشاه به جهاتى به زین‏العابدین رهنما نماینده مجلس و مدیر روزنامه نیمى رسمى ایران، متغیر شد و امر به خروج فورى او از ایران داد امتیاز روزنامه ایران و مدیریت آن را به مجید موقر واگذار كردند و او چاپخانه و دفتر سازمان روزنامه ایران را در دست گرفت و خیلى مطابق میل و علاقه شهربانى آن روز كار كرد. در دوره یازدهم او را به جاى پدرش براى نمایندگى مجلس انتخاب كردند و موقعیت ممتازى به دست آورد. در تعریف و تمجید با عباس مسعودى كه وكیل مجلس و مدیر روزنامه اطلاعات بود مسابقه مى‏دادند. در ادوار بعدى هم وكیل شد. بعد از شهریور 1320 كه اوضاع برگشت و افرادى كه تبعید یا زندان بودند در مقام مطالبه حقوق حقه خود برآمدند از جمله زین‏العابدین رهنما روزنامه ایران را مطالبه نمود و مجددا امتیاز را به او واگذار كردند مجید موقر هم براى اینكه از قافله عقب نماند تقاضاى امتیاز روزنامه نمود و روزنامه‏اى به نام مهر ایران بطور یومیه دائر كرد. سردبیرى این روزنامه را هاشمى حائرى كه بعدها مستقلا روزنامه طلوع را منتشر كرد بعهده داشت كه هم خوش فهم بود، هم بسیارى از محققین و نویسندگان را جلب نمود. افرادى چون ملك‏الشعراى بهار و حسین مكى مطالب تاریخى و تحقیقى خود را در مهر ایران منتشر مى‏كردند و یادداشت‏هائى از طرف داود امینى تحت عنوان از سوم تا 26 شهریور در آن روزنامه منتشر مى‏داد كه حاوى نكات جالبى بود و از اسرار شهریور 20 پرده برمى‏داشت. روزنامه مهر ایران در آن ایام از بهترین روزنامه‏هاى منتشره بود. موقر دوره شانزدهم هم وكیل مجلس شد و روزنامه را به برادرزاده‏اش محسن موقر واگذار كرد. ولى دیگر مهر ایران آن وضع سابق را نداشت و فقط یك روزنامه خبرى بود. تدریجا امتیاز را هم به او داد و خود فارغ از كارهاى مطبوعاتى به تجارت و ملكدارى مشغول شد. چندى بدین منوال گذراند تا مجددا مجله‏اى به نام مهر دائر كرد كه هرماه یك شماره انتشار مى‏داد. مجید موقر مردى ثروتمند و مالك بود معذالك كه بیش از سى سال روزنامه‏نویسى كرد شخصا یك روزنامه نویس نبود و همیشه، نویسنده را اجیر مى‏كرد. در 70 سالگى در تهران به طور ناگهانى درگذشت. البته بعد از او كرسى وكالت مجلس هم به برادرزاده‏اش واگذار شد.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

در 1270 در شهر یزد متولد شد. پس از تحصیلات مقدماتى تحصیلات حوزه‏اى را دنبال كرد و فقه و اصول و منطق و كلام و فلسفه را به طور كامل آموخت به طوریكه در جوانى سخنورى توانا و نویسنده‏اى پرقدرت شد. اقامت در یزد را براى خود كافى ندانست و به تهران رفت و با محافل سیاسى ارتباط یافت. در 1301 به اتفاق محمد فرخى یزدى روزنامه طوفان را دائر كردند. فرخى مؤسس و صاحب امتیاز بود و موسوى‏زاده مدیر مسئول و سردبیر. هنوز چند شماره از طوفان منتشر نشده بود كه سروصدا بلند شد و از انتشارات روزنامه جلوگیرى كردند. موسوى‏زاده از وزارت معارف امتیاز روزنامه پیكار را گرفت و آن را به جاى طوفان منتشر كردند. لحن بسیار شدید روزنامه موجب توقیف گردید و موسوى‏زاده امتیاز روزنامه قیام را گرفته و به اتفاق فرخى به تندروى پرداختند. در شماره‏ى سوم روزنامه‏ى قیام، موسوى احمدشاه را زیر سؤال برده و او را مسؤول بدبختى‏هاى ممكلت دانسته بود. احمدشاه به مناسبت انتشار چنین مقاله‏اى از موسوى‏زاده به عدلیه شكایت كرد و یكى از شعب استیناف محاكمه را انجام داد و در نتیجه موسوى‏زاده محكوم به تبعید به یزد شد. موسوى‏زاده چندى در یزد باقى ماند و یك سال بعد به تهران بازگشت ولى در كار مطبوعاتى دخالتى نداشت. در 1306 به دعوت داور در عدلیه شغل قضائى گرفت. مدتى رئیس دادگسترى قزوین و زمانى رئیس دادگسترى كرمان شد. در 1316 به ریاست یكى از شعب استیناف تهران برگزیده شد و در اوایل 1321 به جاى مرحوم ضیاءالدین كیانورى به ریاست كل دادگاه‏هاى دیوان كیفر رسید و در همان تاریخ محاكمه عمال نظمیه تحت ریاست وى آغاز شد و مدتى طول كشید. از همین محاكمه مجددا موسوى‏زاده به شهرت رسید و به مستشارى دیوان عالى كشور ارتقاء مقام پیدا كرد. در 1324 كه قوام‏السلطنه به نخست‏وزیرى رسید موسوى‏زاده را استاندار تهران نمود و در ترمیم سوم كابینه خود او را به وزارت دادگسترى تعیین كرد و چندى بعد وزیر مشاور شد. در تأسیس حزب دموكرات با قوام‏السلطنه همكارى نزدیك داشت و مدتى قائم مقام رهبركل بود. پس از سقوط قوام، موسوى‏زاده به عدلیه بازگشت تا اینكه در 1334 همان روزى كه قوام مرحوم شد او نیز درگذشت. موسوى‏زاده در سال 1322 از طرف نیروى نظامى متفقین به جرم ژرمانوفیلى بازداشت شد و قریب یك سال در اراك زندانى بود.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

بازرگان معرف تهران، در 1282 تولد یافت. پدرش حاج عبدالحسین در تهران دكان خرازى داشت و به همین دلیل شغل خویش را جهت نام فامیلى انتخاب كرد. محمدرضا هم به دنبال كسب پدر رفت و در بازار تهران شهرتى بسزا یافت. تجارتخانه معتبرى دایر نمود و در رشته‏هاى مختلف به كسب و كار اشتغال ورزید و جزء اعیان و اشراف بازار تهران شد و مرجعیت یافت و سر از اتاق بازرگانى درآورد و مدتى هم رئیس اتاق شد. به طورى موقعیت پیدا كرد كه تمام بازاریان تحت سیطره‏ى او بودند. حسن خلق، صداقت و كارآئى بیشتر او را مورد توجه كسبه قرار داد. در انتخابات دوره‏ى هیجدهم، وكیل مجلس شد و در دوره‏ى نوزدهم هم این عنوان را پیدا كرد. دخول در امر سیاست، او را از حرفه‏ى اصلى‏اش خارج نمود و كمتر به فكر ازدیاد مال و منال افتاد و در اثر چند فقره معاملات حساب نشده وضعش دگرگون شد و تاجر معروف و معتبر تهران ورشكست گردید. پس از ورشكستگى، سنگر مجلس را هم از او گرفتند و طلبكارها تحت فشارش قرار دادند. صلحاى قوم هرچه نشستند تا كار او را جمع و جور كنند، میسر نشد و هجوم مردم طلبكار روز به روز بیشتر مى‏شد. در چند پرونده حكم جلب صادر شد و سرانجام به زندان افتاد و مدتى بدین طریق گذرانید تا با دخالت عده‏اى از تجار بیرون آمد ولى دیگر آن خرازى صاحب نفوذ نبود و با عسرت و تنگدستى زندگى مى‏نمود. در حدود سن 65 سالگى در سال 1346 در تهران درگذشت یا دق مرگ شد.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند سرهنگ نصراللَّه خان، از افسران قزاقخانه و دوستان نزدیك رضاخان پهلوى است. وى در 1252 متولد شد. از نوجوانى داخل قزاقخانه شد و مراحل ترقى را پیمود. در 1299 درجه‏ى میرپنجى داشت كه كودتاى 1299 انجام پذیرفت. پس از چند ماه درجه‏ى امیرلشكرى گرفت و به حكومت نظامى قزوین منصوب گردید. دو سال در آنجا بود. سرهنگ گلزیز مؤلف كتاب باب‏الجثه قزوین درباره‏ى او چنین مى‏نویسد: «سرتیپ خدایارخان كه بعداً سرلشكر شد به حكومت قزوین معین گردید و مدت دو سال در قزوین فرمانروائى كرد، و پول‏هاى بى‏اندازه به اسامى مختلف اندوخت. خدایارخان مردى بداخلاق و خشن، تلخ‏زبان و رشوه‏خوار و منفعت‏پرست و وقیح بود و از جور و ستم باكى نداشت و چون افسر قزاق و داراى صفات مذكور بود، مردم از او نفرت داشتند.» خدایارخان پس از حكومت قزوین در سال 1302 ش در كابینه‏ى رضاخان سردارسپه به وزارت پست و تلگراف منصوب شد و چند ماهى نیز در آن سمت بود تا تغییر شغل داد و سرپرستى اداره كل غله و خالصجات با او شد. و سرانجام رئیس اداره‏ى نظام وظیفه یا نظام اجبارى گردید. در اواخر دوره‏ى رضاشاه، به علت كهولت شغل مهمى به او ارجاع نمى‏شد ولى همیشه در سفر و حضر همراه شاه بود و همه روزه حق ملاقات داشت و جزء عده‏ى معدودى بود كه با شاه تخته‏نرد و آس‏بازى مى‏كرد. او در اواخر عمر از مالكین عمده شده بود. در شهریار غالب آبادى‏ها مربوط به او بود. جاده درست كرد و پلى بر آن سوار نمود. هركسى از آن پل عبور مى‏كرد، اعم از سواره و پیاده، بایستى باج راه بدهد. خدایارخان در جنگ بین‏الملل دوم كه قحطى سراسر كشور را فراگرفته بود، به علت احتكار مقادیر زیادى گندم و جو، تحت تعقیب قرار گرفت. در آن تاریخ وزیر خواروبار فرخ بود. كار منازعه بالا كشید. در مطبوعات یكدیگر را تهدید كردند و سرانجام با دخالت قوام‏السلطنه رئیس‏الوزراء موضوع خاتمه یافت. در سال 1329 درگذشت. خدایارخان از نزدیكان و محارم صمیمى رضاخان بود، از او مطلقاً رودربایستى نداشت، او را به جمع‏آورى مال و منال تشویق مى‏نمود، خود نیز در این راه فوق‏العاده حریص بود. در تغییر سلطنت از عوالم مؤثر به شمار مى‏رفت. انتخابات دوره‏ى پنجم زیر نظر او انجام گرفت. در انتخابات دوره‏ى پنجم به ریاست كمیسیونى انتخاب گردید. آن كمیسیون وظیفه داشت صلاحیت كاندیداها را تأیید كند یعنى در واقع براى وكیل شدن بایستى از خدایارخان اجازه گرفت. از صاحب ترجمه 23 فرزند باقى ماند.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

در 1260 متولد شد. پدرش حاج میرزا حسین فراهانى معروف به ملك‏الكتاب و متخلص به گلبن، هم شعر مى‏سرود و هم تحقیق مى‏كرد. از جمله تألیفات او، آداب‏السرور، حالت، نغزنامه حجاز مى‏باشد. مادرش گلى باجى خانم دختر ادیب‏الملك و خواهر محمد باقرخان اعتمادالسلطنه بود. تحصیلات او در تهران مقدمات زبان و ادبیات فارسى و عربى و فرانسه بود. پس از انجام تحصیلات مقدماتى براى ادامه‏ى تحصیل به سوئیس رفت و مدت شش سال در رشته‏هاى متنوع تحصیل نمود. در حوالى 1290 به ایران بازگشت و به خدمت دولت درآمد. چندى در وزارت امور خارجه و مدتى در وزارت مالیه متصدى مشاغل مختلف شد. از جمله مشاغل او كارگزارى بوشهر، عضویت خزانه‏دارى كل و ریاست مالیه‏ى یزد بود. چون در اروپا تحصیلات مختلفى را انجام داده و روى همرفته در ادبیات فارسى و تاریخ مطلع و بصیر بود، به دربار دعوت شد و جزو معلمین اختصاصى سلطان احمدشاه قرار گرفت. تا 1298 در دربار بود. در آن سال به دستور وثوق‏الدوله رئیس‏الوزراء از دربار خارج شد و با سمت مستشار مأمور خدمت در استانبول گردید. قریب سه سال در این مأموریت باقى ماند تا اینكه به تهران احضار گردید و با مشكلاتى كه در این سمت برایش فراهم شده بود، كارى به او ارجاع نشد و سرانجام در 1312 بازنشسته شد. در 1328 از طرف محمد ساعد نخست‏وزیر وقت به معاونت نخست‏وزیر و ریاست اداره كل انتشارات منصوب شد و چند ماهى در آن سمت بود تا خود را كاندیداى دوره‏ى اول سنا كرد ولى به علت مخالفت با بعضى از كاندیداهاى مجلس سنا كه فراماسون بودند، از لیست خارج و از معاونت نخست‏وزیرى هم بركنار شد. خان‏ملك ساسانى مردى مطلع، دانشمند و محقق بود. در طول زندگانى طولانى خود آثار زیادى انتشار داد، از جمله مى‏توان كتب، یادبودهاى سفارت استانبول، سیاستگران قاجار و دست پنهان سیاست انگلیس در ایران را نام برد. در تاریخ ایران خاصه تاریخ دوره‏ى قاجاریه، صاحب نظر و مطلع بود ولى گاهى نظرات او با سایر مورخان تعارض داشت. از جمله زمانى مدعى شد كه اساساً اسكندر مقدونى وجود نداشته است و حمله‏ى او به ایران یك افسانه‏ى صرف تاریخى است. این نظریه موافقین و مخالفینى پیدا كرد و مدتى این بحث در مطبوعات ایران تجزیه و تحلیل مى‏شد. خان‏ملك موقعى كه در دربار قاجار خدمت مى‏كرد، به القاب «مسعودالسلطان» و «محتشم‏السلطان» ملقب گردید. در 1346 در اروپا درگذشت. بازماندگان، جنازه‏ى او را به تهران انتقال دادند و در سوهانك دفن شد. دو همسر انتخاب كرد. همسر دوم او یونانى بود و سه پسر از وى باقى ماند به نام‏هاى دكتر بهمن، مهندس هوتن و مهندس شهریار.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

معروف به میرزا كریم‏خان رشتى، حدود 1255 در رشت متولد شد. پدرش حاج وكیل‏الرعایا از مالكین و اعیان رشت بود. میرزا كریم مطابق معمول زمان تحصیلاتى نمود و از همان اوان كودكى هوش و ذكاوت خاصى بروز داد. به طورى كه در جوانى مغز متفكر خانواده بود. پدر و برادرانش در تمام مسائل، نظر مشورتى او را مى‏گرفتند. در نهضت مشروطیت به آزادیخواهان پیوست و براى استقرار حكومت قانون، اقدامات دامنه‏دارى معمول داشت. در استبداد صغیر، كمیته‏ى انقلابى گیلان را تشكیل داد. با مساعى او یپرم‏خان به رشت آمد. سردار منصور رشتى و سپهدار تنكابنى به كمیته گرویدند تا سرانجام به عمارت حكومت حمله برده، آقا بالاخان سردار حاكم گیلان را به قتل رسانیده، شهر رشت را به تصرف قواى انقلاب درآوردند. تمام نقشه‏هاى این جنبش به دست میرزا كریم خان تهیه و به دست برادرش معزالسلطان به مرحله‏ى اجرا درآمد. پس از فتح تهران، میرزا كریم‏خان همه‏كاره بود ولى به هیچ‏وجه كارى قبول نمى‏كرد. با سفراى روس و انگلیس هر دو ارتباط داشت. در دوران سلطنت احمد شاه با سلیمان محسن اسكندرى و سید محمد صادق طباطبائى، حزب سوسیالیست را درست كردند. این حزب در صحنه‏ى سیاسى ایران وزنه‏ى مهمى بود. در نیمه‏هاى 1302 حزب سوسیالیست با رضاخان سردارسپه عهد و میثاقى تنظیم كردند. عهدنامه این بود كه حزب سوسیالیست، رضاخان را به ریاست وزرائى منصوب نماید و در عوض، رضاخان هم تعهد كرده تمام وزراى خود را از حزب سوسیالیست انتخاب كند. امضاءكنندگان این پیمان‏نامه عبارت بودند از رضاخان، خدایارخان، سلیمان محسن، سید محمدصادق طباطبائى و میرزا كریم‏خان رشتى. پس از گذشت یك ماه، رضاخان از طرف احمدشاه به رئیس‏الوزرائى رسید و او نیز چند پست كابینه را به سوسیالیستها داد. میرزا كریم‏خان ابتداى مشروطیت قریه‏ى لشت و نشاء میرزا محسن خان امین‏الدوله را اجاره كرده بود و پس از 15 سال اجاره‏دارى، مدعى مالكیت آن شد. كار دعوى خیلى بالا كشید و سرانجام با دخالت فرمانفرما حكمیت به سردارسپه داده شد و سردارسپه حكم به محكومیت میرزا كریم‏خان داد و از آن تاریخ روابط آن دو تیره شد. وقتى رضاخان به سلطنت رسید، او را تحت نظر قرار داد، بعد به یزد تبعید نمود. در تمام مدت سلطنت رضاشاه، در یزد تحت نظر مأمورین نظیمه قرار داشت. بعد از استعفاى رضاشاه آزاد شد و به تهران آمد و منزل او محل رفت و آمد بزرگان شد. محمدرضا شاه خود را به او نزدیك كرد، تقریباً در تمام موارد او را مورد شور قرار مى‏داد و هفته‏اى چند روز با هم غذا مى‏خوردند. هركس حاجتى داشت یا داوطلب شغلى بود، به او متوسل مى‏شد. اگر قولى براى انجام آن مى‏داد، حتماً آن حاجت برآورده مى‏شد. میرزا كریم‏خان با قوام‏السلطنه میانه‏اى نداشت. پس از انتصاب قوام به نخست‏وزیرى در 1324 بین آن دو اختلاف بیشتر شد و غالباً شاه از طرف او تحریك مى‏شد. قوام دستور داد طبق ماده‏ى 5 حكومت نظامى او را توقیف كردند. تلاش شاه براى آزادى او به جائى نرسید و قریب یك سال در زندان باقى ماند تا اینكه در 1326 از زندان به خانه‏ى خود منتقل گردید. باز تحت نظر پلیس بود. چند ماهى بیشتر دوام نكرد و در 1326 درگذشت. میرزا كریم‏خان در بین دوستان خود مشهور به «مغز شیطان» بود. گفته مى‏شد موقعى كه استالین از قفقاز به رشت آمده بود و چند ماهى در رشت به بمب‏سازى اشتغال داشت، در منزل میرزا كریم‏خان بوده است.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

در 1274 در اراك متولد شد. پدرش حاج آقا محسن اراكى از روحانیون متنفذ و ملاكین درجه اول منطقه بود و نفوذ زیادى در هیئت حاكمه داشت. خاكباز تحصیلات متعارف زمان را فراگرفت ولى علاقه‏اى به ادامه‏ى آن پیدا نكرد و بیشتر وقت او صرف اداره‏ى املاك وسیع پدرش مى‏گردید. در 1322 كاندیداى مجلس شد و در دوره‏ى چهاردهم به وكالت رسید. در ادوار شانزدهم و هیجدهم نیز در مجلس شوراى ملى عضویت داشت. مردى ثروتمند و خیّر بود. او در جوانى به مصاهرت عضدالسلطان عضد درآمد.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

در 1293 تولد یافت. تحصیلات عالیه را در اروپا در فن خلبانى انجام داد و در نیروى هوائى ایران مشاغلى را تا معاونت احراز كرد. وقتى سازمانى به نام شركت هواپیمائى ملى ایران تأسیس شد، وى به مدیریت عامل شركت انتخاب گردید و تدریجاً سازمان وسیعى بوجود آورد كه شركت مزبور در ردیف سازمان‏هاى بین‏المللى قرار گرفت. مدت‏هاى طولانى در رأس شركت بود و خیلى تقرب داشت. علاوه بر درجه‏ى سپهبدى، آجودان پادشاه هم بود. در 1356 از كار بركنار شد. یك سال بعد، شاه براى حفظ خود دستور داد وى را توقیف كنند. وقتى مأمورین سازمان امنیت به خانه‏ى او براى دستگیریش مى‏روند، با اسلحه‏ى كمرى انتحار مى‏كند. درباره‏ى سوء استفاده‏هاى وى در افواه عمومى حكایاتى وجود داشت.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(تو 1291 ش)، مترجم و نویسنده. وى پس از تحصیل دروه‏هاى مقدماتى به اخذ دكتراى حقوق موفق شد. پس از آن به استخدام وزارت امور خارجه درآمد و مشاغل متعددى را عهده‏دار شد كه از آن جمله: وزارت كشور در كابینه‏ى منصور و هویدا و وزارت دادگسترى در كابینه‏ى هویدا. دكتر صدر در امر ترجمه دست داشت و با همكارى كاظم صدر، برادرش، كتاب «تاریخ سیاست خارجى ایران» را به فارسى ترجمه كرد. از دیگر آثار وى: «تأسیسات و سازمانهاى بین‏اللمل»؛ «چنبر مار»، ترجمه.[1] فرزند سید محسن صدرالاشراف، متولد 1291 ش است. بعد از انجام تحصیلات ابتدائى و متوسطه وارد دانشكده‏ى حقوق تهران شد و دوره‏ى دانشكده را پایان داد. در 1314 از طرف دولت براى تكمیل تحصیلات تخصصى به اروپا رفت و از دانشگاه پاریس درجه‏ى دكترا گرفت و در 1318 به ایران بازگشت و به استخدام در وزارت كشور درآمد. پس از دو سال به وزارت امور خارجه انتقال یافت. چندى در تهران و چندى در خارج به سر برد. از مشاغل ابتدائى او رایزنى سفارت بلگراد و رایزنى سفارت اسپانیا بود. در 1327 زمانى كه هژیر به نخست‏وزیرى رسید، او را به ریاست دفتر خود برگزید. در كابینه‏هاى ساعد و منصورالملك هم داراى همان سمت بود. در 1329 به وزارت خارجه بازگشت. مدیر كل اداره عهود و حقوقى شد. در 1332 مدیركل سیاسى وزارت كشور گردید و در 1336 به معاونت پارلمانى و سیاسى آن وزارتخانه معرفى شد. یك سال بعد از معاونت وزارت كشور به معاونت وزارت امور خارجه انتقال یافت. تا سال 1339 در آن مقام بود تا به سمت سفیركبیر ایران در ژاپن تعیین و به آن كشور عزیمت نمود. قریب سه سال در ماموریت ژاپن بود تا به تهران احضار و به عضویت شوراى عالى وزارت خارجه منصوب شد. در 1342 در كابینه‏ى حسنعلى منصور، به سمت وزیر كشور معرفى گردید. در 1343 در كابینه‏ى امیرعباس هویدا داراى همان سمت بود. یك سال بعد در ترمیم كابینه ، شغل او تغیر كرد و به سمت وزارت دادگسترى تعیین شد. قریب چهار سال وزیر دادگسترى بود. بعد از وزارت دادگسترى جذب بخش خصوصى شد و در بانك بازرگانى و چند شركت وابسته به آن بانك، ریاست هیئت مدیره و مشاورى حقوقى را عهده‏دار بود. ضمنا با سمت استادى در دانشكده‏ى حقوق دانشگاه ملى تدریس مى‏نمود. وى كتبى چند در علم حقوق انتشار داد كه هم‏اكنون در دانشگاه تدریس مى‏شود. وفات او در شهریور 1379 در تهران اتفاق افتاد.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(تو 1279 ش)، روزنامه‏نگار و حقوقدان. تحصیلات مقدماتى خویش را در تهران و مدرسه‏ى سن‏لویى فراگرفت. در فرانسه و بلژیك در رشته‏هاى پست و تلگراف و اقتصاد و حقوق ادارى تحصیل كرد و به ایران بازگشت و عهده‏دار مشاغل مختلف دولتى شد. وى مدیر روزنامه‏ى «جوانان» بود كه بیش از یك ماه انتشار نیافت. او همچنین مدیریت روزنامه‏ى «نداى عدالت» را نیز بر عهده داشت. خواجه نورى از نخستین كسانى است كه براى شناساندن روانشناسى جدید و روانكاوى به فارسى زبانان كوشید. آثار وى: «روانكاوى یا طریقه سهل براى شناختن احساسات مخفى خود و دیگران»، كه نخستین اثر در این زمینه است؛ «سیماى شجاعان»؛ «اهمیت و ضرورت رهبر و مدیر براى آینده‏ى ایران»، فارسى و انگلیسى؛ «بازیگران عصر طلایى»؛ «چهره‏هاى درخشان تاریخ»؛ «محمد على فروغى مشهودات گفتنى»؛ «عقاید لله آقا یا مكاتیب هفتگى».[1] نویسنده و روانشناس، روزنامه‏نگار و رجل سیاسى، در 1275 در تهران متولد شد. پدرش حبیب‏اللَّه لشكرنویس و برادرش میرزا ابوتراب خان نظم‏الدوله بود. پس از انجام تحصیلات ابتدائى وارد مدرسه‏ى سن‏لوئى شد و دوره‏ى مدرسه‏ى مزبور را پایان داد و زبان فرانسه را یاد گرفت و به استخدام در وزارت پست و تلگراف درآمد. ضمناً با مطبوعات همكارى نزدیك داشت. در 1301 امتیاز نشریه‏ى نامه‏ى جوانان را گرفت و یك شماره آن را انتشار داد ولى انتشار همان شماره سر و صداى زیادى بلند كرد و مردم از وى به دادگسترى شكایت بردند زیرا در آن روزنامه از كشف حجاب و آزادى زنان مطالب و اشعارى مندرج شده بود. دادگسترى، خواجه نورى را به شش ماه حبس محكوم نمود و از ادامه‏ى انتشار روزنامه جلوگیرى كرد. در 1302 از طرف وزارت پست و تلگراف براى تحصیل به اروپا اعزام شد و چند سالى در رشته‏ى تلگراف تحصیل نمود. پس از بازگشت به ایران، مدیر دایره‏ى كارآموزى و نشریات وزارت پست و تلگراف شد و چندى در آن سمت باقى ماند. مجدداً براى ادامه‏ى تحصیل به اروپا رفت و در دانشگاه بروكسل جامعه‏شناسى و حقوق خواند. پس از بازگشت، حرفه‏ى وكالت دادگسترى پیشه گرفت و ضمناً به عضویت انجمن شهر تهران برگزیده شد و مرتباً در مطبوعات تهران مقالاتى در زمینه‏هاى اجتماعى مى‏نوشت. پس از شهریور 1320 امتیاز روزنامه‏ى عدالت را گرفت و چندى آن را انتشار مى‏داد تا اینكه با كمك عده‏اى از دوستان، مبادرت به تشكیل حزب عدالت نمودند. على دشتى، جمال امامى و خواجه نورى از مؤسسین حزب مزبور بودند. خواجه نورى روزنامه‏ى عدالت را تبدیل به نداى عدالت نمود و روزنامه‏ى مزبور ارگان حزب ملى‏گراى عدالت شد و سردبیران آن دكتر جعفر جهان و دكتر احمد هومن بودند. حزب عدالت در صحنه‏ى سیاسى آن روز به علت عضویت عده‏ى زیادى از نمایندگان مجلس، قدرت فوق‏العاده‏اى پیدا كرد و مرتباً پشت سر هم چند كابینه را سر كار آورد. در تبلیغات منصوب شد، سپس معاونت نخست‏وزیرى هم ضمیمه‏ى كار او گردید. در كابینه‏هاى ساعد، بیات، و صدر نیز همان سمت را داشت. در 1325 مجدداً در كابینه‏ى احمد قوام، به معاونت نخست‏وزیرى و ریاست اداره كل تبلیغات منصوب شد. در 1327 براى بار سوم در نخست‏وزیرى ساعد، آن سمت را احراز نمود. در انتخابات مجلس سنا كه در سال 1328 در ایران براى اولین بار انجام گرفت كاندیداى سناتورى شد. در انتخابات دور اول جزء 75 نفر بود و در دوره‏ى دوم در زمره‏ى 15 سناتور انتخابى تهران قرار گرفت و پس از افتتاح مجلس از سناتورهاى پركار و پرنطق بود و تقریباً جزء چند سناتورى بود كه مجلس را مى‏گردانیدند. در دوران نخست‏وزیرى مصدق، از مخالفین بود. پس از وقایع 30 تیر نیز به دولت رأى نداد و در مسئله‏ى نفت و راه‏حل آن در مجلس سنا نطق‏هاى مفصلى ایراد نمود. پس از انحلال مجلس سنا، از طرف مصدق به اروپا رفت و پس از بازگشت با سرلشكر زاهدى فعالیت سیاسى خود را آغاز كرد تا اینكه در نیمه‏ى دوم 1332 در دوره‏ى دوم مجلس سنا مجدداً به سناتورى رسید. و در مجلس پیرامون تمام لوایح دولت به بحث و انتقاد مى‏پرداخت و از ابراز عقیده خوددارى نمى‏نمود. در حكومت اقبال، به هنگام طرح لایحه‏ى ساواك، محكم ایستاد و چندین جلسه در مضار این سازمان سخن گفت و دولت را از تشكیل چنین سازمانى برحذر داشت ولى همین نطق باعث شد او را كنار بگذارند و دیگر كارى به او واگذار نشود. خواجه نورى نویسنده‏اى توانا و محققى پرتوان بود. در كنار مشاغل سیاسى خود، دست از تألیفات و ترجمه برنداشت. بیشتر شهرت و معروفیت او بر اساس انتشار جزوات بازیگران عصر طلائى شد. او مدعى گردیده بود كلیه‏ى كسانى كه در دوران رضاشاه مصدر شغلى بوده‏اند، شرح حالشان انتشار خواهد یافت. او توانست چند نفرى را كه عبارت بودند از آیرم، تیمورتاش، امیر خسروى، طهماسبى، دبیراعظم بهرامى، مدرس، داور، سپهبد امیراحمدى، على سهیلى، على دشتى، على وكیلى را انتشار دهد و بقیه متوقف شد. ولى مهمتر از همه شرح حال سربازیگر عصر طلائى بود كه در آن تاریخ همه تشنه‏ى خواندن آن سرگذشت بودند. آگهى‏هاى مكرر در این زمینه انتشار مى‏یافت ولى هیچ موقع به چاپ نرسید. یكى از نزدیكان خواجه نورى كه به قول او اعتماد كامل دارم، براى نگارنده حكایت كرد كه روزى محمدرضا شاه، خواجه نورى را احضار مى‏كند و مى‏گوید چون نوشته‏هاى شما بسیار جالب است، قبل از انتشار سربازیگر عصر طلائى نوشته‏ى خودتان را بدهید من بخوانم. خواجه نورى هم امتثال امر مى‏كند و نوشته را به شاه مى‏دهد. پس از مدتى براى او پیغام مى‏فرستد فعلاً موقع انتشار این مطالب نیست. این نوشته نزد من امانت خواهد بود تا در موقع لازم براى چاپ در اختیار بگذارم. غیر از جزوات بازیگران عصر طلائى كه هنوز تجدید چاپ مى‏شود، آثار دیگرى دارد مانند محبوس باغ فردوس، مشهودات گفتنى در دو جلد، اولین برخورد، روانكاوى و كتاب سیماى شجاعان نوشته‏ى كندى رئیس‏جمهور پیشین آمریكا از ترجمه‏هاى اوست. در كار نمایشنامه‏نویسى هم دستى داشت. نمایشنامه‏ى عظمت ایران و نمایشنامه‏ى یك ایرانى در مقابل زن به زبان فرانسه از كارهاى خواجه نورى مى‏باشد. هزار سؤال بجا و هزار سؤال بیجا و یادداشت‏هاى لله‏آقا از دیگر آثار اوست. گاهى بر حسب تفنن شعر هم مى‏سرود. وى در روانشناسى و روانكاوى هم دستى داشت. در 1370 درگذشت. محقق. تولد: اسفند 1279، شیراز. درگذشت: فروردین 1370. ابراهیم خواجه‏نورى چون پدرش را در یك سالگى از دست داد زیر نظر برادر بزرگش ابوتراب نظم‏الدوله تربیت شد. تحصیلات مقدماتى را در تهران آموخت. در روزگار جوانى روزنامه‏ى «نامه جوان» را منتشر كرد ولى پس از چاپ اولین شماره به زندان افتاد و چهار ماه زندانى بود و اتفاقا همان وقت بود كه میرزاده‏ى عشقى هم محبوس بود. پس از آن به اروپا رفت ومدت هشت سال در بروكسل درس خواند و در حقوق و علوم ادارى دیپلم گرفت و پس از بازگشت به ایران ابتدا مدیر مدرسه‏ى عالى پست و تلگراف شد و سپس به وكالت دعاوى مشغول گردید. پس از شهریور 1320 وارد سیاست شد. یكى از تأسیس كنندگان حزب عدالت بود. روزنامه‏ى این حزب نامش «نداى عدالت» بود و خواجه نورى صاحب امتیاز و یكى از نویسندگان آن بود. این روزنامه به مدت یك سال و نیم منتشر شد. (408 شماره در تهران، پنج بار در هفته، 1324 -1323). در همین دوران نگارش بازیگران عصر طلایى را شروع كرد. جزوه‏هایى بود در شرح حال معروف‏ترین رجال سیاسى دوره احمدشاه قاجار و رضاخان. وى چندى معاون نخست وزیر (در چهار دولت) بود و سپس سناتور شد. ظاهرا چون با لایحه‏ى تشكیل سازمان امنیت مخالفت كرده بود، پس از دوره‏ى اول دیگر انتخاب نشد. به رشته‏ى روان شناسى و مباحث اجتماعى مخصوصا روانكارى دل بستگى داشت. وى چندین كمیته و شورا عضویت داشت. از تألیفات اوست: اولین برخورد (1339)؛ بازیگران طلایى (1322)؛ چرا انگلستان خفته بود (ترجمه از كتاب جان اف. كندى، 1345)؛ رموز روانى مدیریت (1347)، روانكاوى (1336)؛ سیماى شجاعان (ترجمه از جان اف. كندى، 1340)؛ شگفتى‏هاى جهان درون (1346)؛ عقاید لله‏آقا؛ مردان خود ساخته؛ مكتوب (1334)؛ زندانى باغ فردوس.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : ایران در عهد باستان

(س ششم م)، نویسنده. وزیر انوشیروان بود، در ادبیات فارسى بارها به عنوان نمونه‏ى دانش و لیاقت و تقوى از او نام برده شده است. در مورد وى روایاتى است، از جمله این كه پادشاه هند شطرنجى نزد پادشاه ایران فرستاد، بزرگمهر اسرار این بازى را كشف كرد و در مقابل بازى نرد را اختراع كرد. رساله‏اى به زبان پهلوى به نام «پند نامگ وزرگمهر بختگان»، (پندنامه‏ى بزرگمهر پسر بختگان)، به او منسوب است.[1] هرجا كه سخن از انوشیروان به میان مى‏آید نامى هم از وزیر او بزرگمهر برده مى‏شود. در منابع عربى و فارسى راجع به عقل و كیاست این وزیر سخن بسیار رفته است. و در ادبیات اسلامى هرگاه خواسته‏اند كه فرد اكمل و نمونه‏ى كامل از یك وزیر باتدبیر را نشان داده باشند، نام او را برده‏اند و حكایتها از دانایى او آورده‏اند. با همه‏ى این تشریفات و توصیفات با كمال تأسف هنوز شخصیت چنین مردى بر ما مجهول است. اما بنا به تحقیق خاورشناسان بزرگمهر نام شخص بخصوصى نبوده بلكه عنوان و نامى مقامى از مقامات كشور بوده است كه آن عنوان را در دوره‏ى ساسانى وزرگ فرمذار (بزرگ فرمذار) یعنى وزیر اعظم مى‏گفتند كه ظاهراً هم بزرگمهر یا بزرجمهر هم تصحیف عنوان بزرگ فرمذار بایستى باشد. این بزرگ فرمذار زمان انوشیروان را پسر سوخرا (زرمهر) دانسته‏اند و چون سوخرا ملقب به بختگان بود از این جهت بزرگمهر را نیز پسر بختگان نوشته‏اند. گویند كه بزرگمهر نخست مربى هرمزد پسر انوشیروان بود و سپس به كثرت دانایى او پى برده او را بركشید، و به مقام وزارت رسانید. در بعضى از نوشته‏هاى دوره‏ى اسلامى آمده است كه خسرو پرویز سرانجام بزرگمهر را بكشت.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

از قضات دانشمند و مشهور دادگسترى، در 1284 در آذربایجان تولد یافت. پس از انجام تحصیلات مقدماتى و متوسطه، مدرسه عالى حقوق را گذرانید و به خدمت قضائى مشغول شد. چندى ریاست استیناف آذربایجان با او بود. در دوره شانزدهم از خوى كاندیداى وكالت شد و با آراء مردم به مجلس رفت. در دوره هفدهم نیز كرسى وكالت را حفظ كرد و در مجلس از طرفداران پروپا قرص مصدق شد و در استعفاى دسته جمعى وكلاى دوره هفدهم شركت نمود بعد از 1332 مورد بى‏مهرى قرار گرفت. چندى بیكار بود تا اینكه به ریاست استیناف اصفهان انتخاب گردید. قریب پنج سال در سمت ریاست دادگسترى استان بود تا به مستشارى دیوانعالى تمیز رسید.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

از اجله علماء و ادباى عصر مشروطیت است. وى در 1278 ه.ق در تبریز متولد شد. پدرش حاج میرزا عبدالكریم ملاباشى آذربایجانى از فضلاء و حكماء قرن سیزدهم بود. مقدمات تحصیل را از صرف و نحو و معانى و بیان و عروض و قافیه و حساب و هندسه و نجوم نزد آقا على زنوزى شارح اسفار ملاصدرا فرا گرفته سپس به تحصیل فقه و اصول و كلام پرداخت. آنگاه به نجف مسافرت نمود و مشغول تحصیل شد تا به مرتبه اجتهاد نائل آمد. مقارن واقعه رژى به ایران آمد و در تبریز رحل اقامت افكند و به تدریس در حوزه علمیه مشغول شد. بعد از صدور فرمان مشروطیت و اعلان انتخابات دوره اول از طرف طبقه علماء و طلاب آذربایجان به نمایندگى مجلس انتخاب گردید. بعد از تعطیل مجلس در استبداد صغیر داخل عدلیه شد و به مقام مستشارى دیوانعالى تمیز رسید و این سمت را تا حین‏الفوت عهده‏دار بود. در 1334 براى معالجه به اروپا رفت و چند سالى در لندن و برلن و استكهلم اقامت نمود. ولى بیمارى او بهبود نیافت تا اینكه در 1339 در برلین درگذشت و در قبرستان مسلمین به خاك سپرده شد. مرحوم فضلعلى آقا موسوى در زبان فارسى و عربى تسلطى تام داشته و از او به این دو زبان اشعارى باقى است. در شعر صفا تخلص مى‏كرده است. مرحوم موسوى مردى متعین، دانشمند و ادیب بوده است. در ادبیات عرب و فقه و اخبار و رجال در آن ایام كمتر كسى به تبحر آن مرحوم دیده مى‏شد. گرچه در ابتداى مشروطیت با آزادیخواهان همراه بود ولى نمایندگان تندروى آن عهد یعنى برگزیدگان دموكرات و انقلابى مجلس با آن مرحوم صفائى نداشته و او را مستبد مى‏دانستند. به همین دلیل وقتى مجلس به توپ بسته شد او را محتشم‏السلطنه اسفندیارى به دادگسترى برد و مقام قضائى به او سپرد. یكى از فرزندان وى به نام محمد على موسوى به مقام وكالت مجلس رسید و مجموعا هشت دوره وكیل بود، یعنى در تمام مدت سلطنت رضا شاه كرسى وكالت را حفظ كرد.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

فرزند میرزا على‏خان موثق‏الملك، در 1299 متولد شد و از دانشكده ادبیات تهران لیسانس زبان گرفت و در 1322 به استخدام وزارت امور خارجه درآمد و پس از طى مراحل ادارى و انتقال به قمست سیاسى، دبیر اول سفارت ایران در واشنگتن شد و بعد به دبیر اولى نمایندگى دائمى‏ایران در دفتر اروپائى سازمان ملل متحد در ژنو منصوب شد. ریاست اداره محرمانه و ریاست اداره همكاریهاى بین‏المللى از مشاغل دیگر اوست. در 1338 سركنسول ایران در بمبئى گردید و چندى هم مدیر كل وزارت امور خارجه شد تا به سفارت ایران در اردن هاشمى منصوب شد. آخرین سمت وى، سفیر كبیرى ایران در كشور تركیه بود.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

فرزند محمد منصوریان، از تجار معروف تهران در 1302 ش در تهران متولد شد. تحصیلات ابتدائى را در مدرسه‏ى كمالیه و دوره‏ى متوسطه را در دبیرستانهاى شرف و دارالفنون به اتمام رسانید و وارد دانشكده حقوق و علوم سیاسى و اقتصاد شد و در 1327 لیسانس حقوق قضائى دریافت كرد و پس از یك سال كارآموزى و انجام اختبار وكیل درجه اول دادگسترى شد. در 1330 به اداره املاك و مستغلات پهلوى مشاور حقوقى گردید و در 1340 رئیس اداره حقوقى بنیاد پهلوى شد. منصوریان در وزارت دربار نیز سمت مشاور حقوقى داشت. وى در سال 1354 از طرف جزب رستاخیز ایران كاندیداى نمایندگى مجلس شوراى ملى از تهران شد و به دوره‏ى بیست و چهارم مجلس راه یافت. قبل از انقلاب به اروپا رفت.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

در 1302 در تهران متولد شد. پدرش على منصور (منصورالملك) و مادرش دختر ظهیرالملك رئیس بود. تحصیلات ابتدایى و متوسطه را در تهران انجام داد و از دبیرستان فیروز بهرام دیپلم گرفت و وارد دانشكده حقوق شد و پس از اخذ دانشنامه در رشته علوم سیاسى به خدمت در وزارت امور خارجه درآمد. تدریجا مشاغلى را در تهران و سایر كشورهاى اروپایى طى كرد. در 1330 به ریاست دفتر نخست‏وزیر منصوب شد ولى به علت سقوط دولت دوامى نكرد و مجددا به وزارت امور خارجه بازگشت و مأموریت خارج گرفت. در 1334 مجددا رئیس دفتر نخست‏وزیر شد و قریب دو سال در آن سمت باقى ماند. در 1336 در كابینه دكتر منوچهر اقبال به معاونت وزارت بازرگانى و قائم‏مقامى دبیر كل شوراى عالى اقتصاد برگزیده شد. پس از یك سال معاون نخست‏وزیر و دبیر كل شوراى عالى اقتصاد شد. در 1338 ابتدا به وزارت كار و بعد به وزارت بازرگانى منصوب گردید و تا شهریور 1339 كه پایان كار دكتر اقبال بود در آن سمت باقى ماند. ضمنا در همان ایام با عده‏اى از دوستان خود كانونى مترقى را تشكیل داد. ظاهرا این كانون براى كشور برنامه‏هاى اقتصادى تنظیم مى‏كرد ولى باطنا در مغز گرداننده گروه داعیه صدارت وجود داشت. منصور در كابینه‏ى شریف امامى دبیر كلى شوراى عالى اقتصاد را با معاونت نخست‏وزیرى حفظ كرد ولى در كابینه‏ى دكتر على امینى از كار كنار گذاشته شد و در وزارت امور خارجه مشاورى داشت. در كابینه امیر اسدالله علم به جاى دكتر مشرف نفیسى به ریاست هیئت مدیره و مدیر عاملى شركت بیمه ایران منصوب شد و تا افتتاح مجلس بیست و یكم داراى آن سمت بود. منصور در دوران حكومت علم فعالیت خود را در انتخابات متمركز كرد و تدریجا كارگردان اصلى و گرداننده انتخابات شد. در انتخابات دوره بیست و یكم كه پس از اجراى قانون اصلاحات ارضى انجام مى‏گرفت بایستى طبقات خاصى وارد مجلس شوند از اینرو براى طبقات مختلف مانند كارگران، كشاورزان، اصناف، كارمندان، روزنامه‏نویسان، هنرپیشگان، كشتى‏گیران و زنان سهمیه‏اى قائل شدند. منصور هم براى كانون مترقى كه روشنفكران و تحصیلكرده‏ها بودند سهمیه خوبى گرفت و تمام افراد كانون به استثناى هویدا و كشفیان كه مایل به كار اجرائى بودند وارد پارلمان شدند. انتخابات دوره بیست و یكم در روز 26 شهریور 1342 در سرتاسر كشور آغاز شد و نمایندگان انتخاب شدند. در همان روز انتخابات مجلس سنا هم انجام گرفت و طبق لیستى كه قبلا انتشار یافته بود همان افراد به نمایندگى مجلس سنا و شوراى ملى انتخاب شدند و منصور در این انتخابات وكیل دوم تهران شد. در انتخابات این دوره به زنان هم حق انتخاب كردن و انتخاب شدن داده شده بود. مجلس سنا و شوراى ملى روز 14 مهر در حالى كه بازار تهران تعطیل بود و اصناف و بازاریان در تظاهرات خود علیه مجلسین با پلیس مشغول زدوخورد بودند افتتاح شد. دادگاه نظامى در همان روز حكم اعدام طیب حاج رضائى و برادرش را صادر كرد و به سایرین حبسهاى طویل‏المدت داد. مجلس آماده كار شد. علم استعفا داد و مجددا مأمور تشكیل كابینه شد. حسنعلى منصور هم در مجلس به لیدرى اكثریت انتخاب شد و حزب ایران نوین را بنیاد نهاد و قریب 175 نفر از نمایندگان عضو حزب شدند. این حزب فراتر رفت و دو تن از اعضاء كابینه (خسروانى وزیر كار و معینیان وزیر مشاور و سرپرست تبلیغات) را نیز به عضویت پذیرفت. منصور با این ترتیب مقدمات كار خود را براى صدارت فراهم ساخت و از همانروز معلوم بود كه خیلى زود علم جاى خود را به حسنعلى منصور خواهد داد. در روز هفدهم اسفند 1342 علم از نخست‏وزیرى استعفا داد و منصور نماینده مجلس و دبیر كل حزب ایران نوین فرمان رئیس‏الوزرائى گرفت و بعدازظهر همانروز وزیران و معاونین خود را به شاه معرفى كرد و سه وزارتخانه جدید به نام‏هاى آب و برق، اطلاعات و آبادانى و مسكن ایجاد كرد و همانروز معرفى كابینه، تمام وزیران بجز نظامى‏ها عضویت حزب ایران نوین را پذیرفتند. منصور در اوایل 1343 در فكر ترضیه خاطر علماء افتاد و خواست رفتار و اعمال علم را نسبت به جامعه روحانیت جبران كند. از اینرو یكى از وزراى كابینه را نزد امام خمینى كه در آن تاریخ در یكى از خانه‏هاى قیطریه اقامت داشت فرستاد و از امام خواستند كه به قم بازگردند و منصور در همان روز طى مصاحبه‏اى اعلام كرد دین اسلام یكى از مترقى‏ترین و برجسته‏ترین ادیان جهان مى‏باشد. اینجانب مأموریت دارم كه مراحم و عطوفت خاص شاهنشاه را به مقامات روحانى ابلاغ نمایم. در دوران فترت بین مجلس بیستم و بیست و یكم دولت‏هاى امینى و علم قریب ششصد تصویبنامه هیئت وزیران به جاى قانون صادر كرده بودند تا پس از افتتاح مجلس تصویب‏نامه‏ها مورد بررسى مجلسین قرار گیرد و در صورت موافقیت مجلسین جنبه قانونى پیدا كند. یكى از تصویب‏نامه‏هاى صادره مصونیت مستشاران نظامى امریكا بود كه تصویب‏نامه آن در دولت علم صادر شده بود و علم در شش ماهه اول مجلس رئیس دولت بود ولى جرأت طرح و دفاع از این تصویب‏نامه را در خود ندید. فشار امریكاییها به شاه موجب شد در دولت منصور به طور ناگهانى این تصویب‏نامه ابتدا در مجلس سنا و سپس در مجلس شوراى ملى طرح شود. در تعطیلات تابستانى مجلس منصور تقاضا كرد براى بعضى از مسائل كه مبتلا به دولت است مجلس سنا تشكیل شود و از اینرو روز سوم مرداد ماه 1343 مجلس سنا تشكیل یافت. مسائل مختلفى را در مجلس طرح كرد ولى ناگهان تقاضا كرد ماده واحده منضم به قرارداد وین كه همان مصونیت مستشاران نظامى امریكا بود طرح و مورد تصویب قرار گیرد. این جلسه تا نیمه‏هاى شب ادامه داشت و سرانجام در حالیكه غالب سناتورها در خواب خوش بودند تصویب آن اعلام شد. منصور براى تصویب آن در مجلس شوراى ملى عجله به خرج نداد تا اینكه در جلسه 21 مهر در وضع خاصى موضوع را مطرح و تقاضاى تصویب نمود. بر خلاف مجلس سنا كه در خاموشى محض لایحه را به تصویب رسانیدند در مجلس شوراى ملى سر و صداى زیادى بلند شد و نطق‏هاى متعددى ایراد گردید. مخالفین لایحه نیمى از نمایندگان را تشكیل مى‏داد ولى با هر ترفندى بود لایحه را به تصویب رسانیدند. ولى این تصمیم مجلسین بازتاب بسیار وسیع و كوبنده‏اى پیدا كرد و امام خمینى در روز چهارم آبان ماه در مدرسه فیضیه قم نطق توفان‏زا و تاریخى خود را ایراد كردند و شاه، اسرائیل و امریكا را بشدت مورد انتقاد قرار دادند. نطق امام به سرعت توسط مردم در سرتاسر ایران پخش شد و نوار آن به دست تمام مردم رسید. روز 13 آبانماه در نخستین دقایق بامداد منزل امام محاصره و ایشان را وارد فرودگاه مهرآباد نموده از آنجا به تركیه تبعید نمودند و عده‏اى از اطرافیان ایشان را به زندان انداختند. انعكاس خبر تبعید امام موجب تعطیل بازار و حوزه‏هاى علمیه شد. منصور براى تأمین كسر بودجه در شروع فصل سرما براساس محاسبات غلطى كه گروه اقتصادى وى به عمل آورده بودند بهاى نفت و بنزین را افزایش داد. بهاى بنزین از 5 ریال به ده ریال، نفت سفید از 2/ 5 به 3/ 5 ریال و علاوه بر آن عوارض سنگینى را براى اتومبیل‏هاى گازوئیلى در نظر گرفته بود. عوارض خروج از كشور هم به ده هزار ریال رسید. عوارضى نیز براى مشروبات غیرالكلى و صنعتى پیش‏بینى شده بود. این لایحه دولت همانروز به تصویب رسید و از همان دقیقه مورد اجرا قرار گرفت. اقدام منصور نه تنها در درآمد دولت تأثیرى نكرد بلكه عوائد شركت نفت به علت تقلیل مصرف كم شد. ولى باز منصور كماكان به رجزخوانى پرداخته دم از اصطلاحات اقتصادى مى‏زد. ساعت 10 صبح روز اول بهمن ماه 1343 در مقابل در ورودى مجلس شوراى ملى وقتى منصور از اتومبیل پیاده مى‏شد با سه گلوله محمد بخارائى از پاى درآمد و پس از پنج روز مبارزه با مرگ سرانجام درگذشت. حسنعلى منصور چند سال قبل از نخست‏وزیرى خود با فریده امامى دختر نظام‏الدین امامى و نوه دخترى وثوق‏الدوله پیوند زناشویى بست و صاحب یك پسر شد. صاحب ترجمه، مردى متكبر، فرصت‏طلب و مغرور بود. سخنران و ناطق بود ولى گفتارش محتوا نداشت و بر خلاف پدرش تودار و محیل نبود. زبان‏هاى انگلیسى و فرانسه را به خوبى تكلم مى‏كرد ولى مقدمات زبان فارسى و عربى را در حد تحصیل یاد گرفته بود. منصور پسر نوح سامانى (مدت حكومت از 350 تا 366 ه.ق) یكى از امراى سامانى بود كه پس از برادرش عبدالملك، امیر ماوراءالنهر و خراسان شد و با ركن‏الدوله و عضدالدوله‏ى دیلمى در 362 ه.ق صلح كرد. منصور شانزده سال سلطنت كرد و در سنه‏ى 366 ه.ق وفات یافت. وزارتش با ابوعلى محمد بلعمى «مترجم و مؤلف تاریخ بلعمى» بوده است.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

متولد 1304 ش و فرزند على منصور است. تحصیلات ابتدائى و متوسطه را در ایران انجام داد و تحصیلات عالى را در خارج گذرانید و در 1336 وارد وزارت امور خارجه شد. پس از مدتى خدمت در آن وزارتخانه به سازمان برنامه رفت و ریاست اداره روابط عمومى را عهده‏دار شد. بعد از تشكیل بانك توسعه صنعتى به معاونت آن بانك برگزیده شد و در كابینه برادرش حسنعلى منصور سمت معاونت نخست‏وزیرى گرفت. در كابینه امیرعباس هویدا وزیر مشاور شد و سپس به وزارت اطلاعات منصوب گردید. از دیگر مشاغل او مدیر عاملى كانون بانك‏ها و ریاست شركت بیمه مركزى است. وى بر خلاف برادرش مردى آرام و تودار و سیاست پیشه بوده است.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

منصف، فرزند آقامیرزا مهدى بیرجندى و برادر زن امیر شوكت‏الملك علم متولد 1281 ش در بیرجند است. تحصیلاتى به مقتضاى زمان انجام داد و خط و ربط خوبى پیدا كرد. در كارهاى فرهنگى امیر شوكت‏الملك مداخله داشت و مدتها مدیریت مدرسه شوكتیه با او بود تا اینكه به وكالت مجلس رسید. از دوره نهم تا پایان دوره هفده وكالت بیرجند را داشت در این دوره براى حفظ نمایندگى با مصدق و جبهه ملى نزدیك شد و در كارها با آنها هم‏آهنگى مى‏كرد. شاه و امیر اسدالله علم را فراموش كرد ولى وقتى مصدق كنار رفت او را هم كنار گذاردند. اقدامات علم را براى اعاده وى به خدمت مؤثر نیفتاد و بالاخره براى اینكه دم گاوى در دست داشته باشند او را به عضویت هیئت مدیره بانك رهنى برگزیدند و قائم‏مقام مدیر عامل شد و سالها در آنجا بود. كتابى تنظیم كرد درباره زندگى امیر شوكت‏الملك علم كه در آن تملق‏ها گفت و مداهنه‏ها كرد ولى مؤثر نشد و در همان بانك رهنى باقى ماند تا بازنشسته‏اش كردند.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

در 1280 در تهران تولد یافت. پس از انجام تحصیلات ابتدائى وارد كالج آمریكائى شد و دوره مدرسه مزبور را پایان داد و به شغل فرهنگى پرداخت. چندى در مدارس معدود آن روز تهران به تدریس حساب و هندسه و زبان انگلیسى مشغول بود. بعد براى ادامه تحصیل به امریكا رفت و از دانشگاه میشیگان در رشته اقتصاد لیسانس گرفت. در 1307 به ایران بازگشت و به استخدام شركت نفت درآمد و تدریجا مراحل ترقى را پیمود. آخرین سمت وى در شركت نفت، ریاست كل پخش بود. در 1330 وقتى صنعت نفت ملى شد منتصر از خدمت كنار رفت و به امریكا عزیمت نمود و در آنجا به زراعت مشغول شد تا اینكه در 1334 به ایران بازگشت و شهردار تهران شد قریب یك سال در رأس شهردارى تهران بود چون نتوانست كارى انجام دهد كناره‏گیرى كرد. وى در 1342 در تهران درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

در 1297 در تهران متولد شد. پس از انجام تحصیلات مقدماتى و متوسطه وارد دانشكده افسرى شد و دوره‏ى دو ساله‏ى دانشكده‏ى مزبور را طى كرده به درجه‏ى افسرى نائل آمد و به لشكر دو مركز معرفى شد. قریب دوازده سال در ارتش خدمت كرد و بعد مأمور خدمت در شهربانى شد و اولین شغلى كه به وى سپردند معاونت اداره گذرنامه بود. در 1332 كه موجبات ساقط كردن دكتر مصدق از نخست‏وزیرى بصورت جدى تعقیب مى‏شد، وى به گروه سرلشكر زاهدى پیوست و در فعالیت‏هاى پنهانى مشاركت داشت و در نتیجه در 26 مرداد ماه 1332 در باشگاه افسران سرهنگ حمیدى بازداشت و به زندان دژبان منتقل شد. دو سه روزى در زندان بود كه ورق برگشت و زاهدى مسلط بر امور شد و تمام زندانیان آزاد شدند. پس از بازگشت شاه وى پاداش خود را دریافت كرد. اولین پاداش او، آجودانى شاه بود، سپس رئیس اداره گذرنامه شد و بعد هم سپهبد زاهدى به هر یك از كسانى كه در سقوط مصدق با وى همكارى داشتند، یك قطعه زمین چند هكتارى در كرج واگذار كرد. در نتیجه قطعه‏اى هم به سرهنگ حمیدى داده شد كه بعدها به باغ زیبائى تبدیل گردید. وى در دوران ریاست شهربانى سپهبد علوى مقدم محبوب‏القلوب بود و مشاغل حساس به او ارجاع مى‏شد و سرانجام به فرماندهى دانشكده پلیس منصوب گردید و درجه‏ى سرتیپى گرفت. پس از چندى به معاونت و قائم‏مقامى شهربانى رسید و درجه‏ى سرلشكرى و سپهبدى دریافت نمود و سوداى ریاست شهربانى را در سر داشت. وقتى كه سپهبد جعفرقلى صدرى به ریاست شهربانى منصوب شد او را رقیبى سرسخت براى خود دید، لذا مقدماتى براى بازنشستگى او فراهم نمود و سرانجام بازنشسته شد.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند محمدعلى كه از مالكین و تجار مازندران بود، در 1268 متولد شد. پس از انجام تحصیلات مقدماتى و معمول زمان به كار تجارت و ملكدارى پرداخت. در جوانى از مشروطه‏خواهان تندرو بود و عضویت حزب دموكرات را بر عهده داشت. در سال 1300 در بابل رئیس بلدیه شد و چندى هم شغل قضائى گرفت و چون نیازى به استخدام نداشت، مشاغل دولتى را رها نمود و بیشتر وقت وى صرف خدمات اجتماعى مى‏شد. در دوره‏ى نهم مجلس شوراى ملى كاندیداى نمایندگى بابل شد و سرانجام در انتخابات موفق گردید و در ادوار دهم و یازدهم و دوازدهم و سیزدهم جمعاً پنج دوره، نماینده مجلس شوراى ملى بود. حمزه‏تاش از مالكین عمده مازندران بود.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

در 1288 در تهران متولد شد. تحصیلات ابتدائى و متوسطه را در تهران به اتمام رسانید و براى ادامه‏ى تحصیل عازم انگلستان شد و از دانشگاه لندن درجه‏ى علمى علوم سیاسى دریافت كرد. در سال 1307 ش به عنوان عضو محلى در سركنسولگرى و سفارت ایران در لندن و سرپرستى محصلین ایرانى در انگلیس مشغول خدمت شد. در 1326 با سمت رایزن مطبوعاتى سفارت كبراى لندن برگزیده شد. در سال 1334 كارمند رسمى كادر سیاسى وزارت امور خارجه شد و سركنسول نیویورك با مقام وزیرمختارى گردید. پس از پایان این مأموریت در تهران به ریاست اداره‏ى اطلاعات منصوب شد. چندى هم مشاور فنى امور ترجمه و تحریرات انگلیسى وزارت امور خارجه بود و سرانجام به معاونت وزارت امور خارجه رسید. در سال 1340 با سمت سفیركبیر عازم برزیل گردید و قریب چهار سال در این مأموریت بسر برد. پس از آن سفیر ایران در تایلند گردید و آخرین سمت وى، سفیركبیرى ایران در ژاپن بود كه تا 1356 به طول انجامید. حمزاوى مورد حمایت حسین علاء قرار گرفت و در زمان نخست‏وزیرى او به استخدام رسمى وزارت امور خارجه درآمد و مراحل ترقى را به سرعت طى كرد. زبان و ادبیات انگلیسى را به حد كامل آموخته بود.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

مشروطه‏خواه، حاكم معروف به نظم‏السلطنه، برادر بزرگ ابراهیم حكیمى، متولد 1243 در تبریز. مدتى در تبریز به تحصیل پرداخت، سپس وارد مدرسه‏ى دارالفنون گردید و در رشته‏ى توپخانه تخصص گرفت و وارد قزاقخانه شد. چندى ریاست توپخانه‏ى تبریز با او بود. در اوان مشروطیت كه درجه‏ى میرپنجى داشت، به مشروطه‏طلبان ملحق شد و با آنها همكارى مى‏كرد. بعد از به توپ بستن مجلس، چندى متوارى بود تا سرانجام از ایران خارج شد و با دیگر مشروطه‏خواهان كه در اروپا فعالیت داشتند همكارى نمود. پس از خلع محمدعلى شاه به ایران بازگشت و به حكمرانى خمسه و زنجان منصوب شد. در جنگ بادامك علیه محمدعلى میرزا و سالارالدوله از فرماندهان بود. در قزاقخانه به حاجى میرپنج شهرت داشت. از 1300 به بعد كارى به او ارجاع نشد و هیچ نوع درآمدى نداشت و به سختى گذران مى‏كرد. در 1320 فروغى اقداماتى به عمل آورد تا به او حقوق بازنشستگى پرداخت شود، ولى اجل مهلت نداد و در همان سال درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

متولد حدود 1300 ه.ق فرزند میرزا ابوالحسن حكیم‏باشى از مردان خیر و نیكوكار. چند سالى در دارالفنون قدیم تحصیل نمود. در ابتداى مشروطیت وارد وزارت فوائد عامه شد. مراحلى از ترقى را در آن وزارتخانه پیمود تا اینكه در 1309 سازمان مستقلى به نام اداره كل فلاحت بوجود آمد و به ریاست آنجا منصوب گردید و چند سالى در آن سمت بود. بعد از شهریور 1320 چند ماهى در كابینه‏ى ذكاءالملك فروغى به وزارت كشاورزى منصوب شد.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

معروف به حكیم‏الملك، در 1286 ه.ق در تبریز پا به عرصه‏ى وجود گذاشت و از شش سالگى تحت نظارت پدرش میرزا ابوالحسن حكیم‏باشى طبیب مخصوص ولیعهد (مظفرالدین میرزا) تحصیلات خود را آغاز نمود و تا سن 16 سالگى در تبریز به تحصیل علوم مختلف اشتغال داشت. در سال 1306 ه.ق به تهران وارد شد و به مدرسه‏ى دارالفنون ناصرى رفت و مقدمات طب و زبان فرانسه و ادبیات فارسى را به طور كامل آموخت و در 1310 براى ادامه‏ى تحصیل و تخصص در رشته‏ى پزشكى از طریق قفقاز و روسیه به پاریس عزیمت نمود و مدت هفت سال دانشكده‏ى پزشكى پاریس را طى نمود ولى به اخذ دیپلم دكترا نائل نگردید. در سال 1317 ه.ق كه مظفرالدین شاه به اتفاق میرزا على‏اصغر خان امین‏السلطان صدراعظم به اروپا رفت، ابراهیم خان به حضور شاه رسید و به علت سوابق خدمتگزارى خانواده‏اش و با توجه به این نكته كه عمویش حكیم‏الملك وزیر دربار بود مورد توجه و عنایت شاه قرار گرفته، جزء ملتزمین ركاب شد. حكیمى به اتفاق مظفرالدین شاه به ایران بازگشت و طبیب مخصوص شاه شد. در سفرهاى دوم و سوم مظفرالدین شاه جزء همراهان و ملتزمین ركاب بود. در سال 1322 ه.ق بعد از فوت عمویش كه در گیلان والى شده بود، لقب حكیم‏الملك گرفت و دائماً در دربار به سر مى‏برد و یك بار نیز در اثر تجویز داروى اشتباهى، جان شاه را به مخاطره انداخت و از اطرافیان كتك مفصلى خورد. تا زمانى كه مظفرالدین شاه حیات داشت، حكیم‏الملك در دربار صاحب مقامات مهمى بود و مدت‏ها پیشخدمت‏باشى سلام بود و چون به علت اقامت طولانى در اروپا داراى افكار مشروطه‏خواهى و آزادى شده بود، عنداللزوم از ترویج و اشاعه‏ى اینگونه افكار در دربار مضایقه نمى‏كرد. پس از فوت مظفرالدین شاه، حكیم‏الملك از دربار خارج شد و به دایر كردن مطب پرداخت ولى پس از مدتى كوتاه، از طرف مجلس به نمایندگى انتخاب شد. بالاخره عدم سازش بین مجلس و محمدعلى میرزا منجر به توپ بستن مجلس گردید و حكیم‏الملك هم كه در زمره نمایندگان آزادیخواه و تندرو بود، تحت تعقیب قرار گرفت و به اتفاق ممتازالدوله رئیس مجلس به سفارت فرانسه پناه برد. در انتخابات دوره‏ى دوم از تبریز و تهران وكیل شد ولى چون وكیل اول تهران شده بود، نمایندگى مردم تهران را در مجلس قبول نمود. در همین دوره مجلس به حكیم‏الملك مأموریت داد تا به وضع دربار رسیدگى نموده و تربیت سلطان احمد میرزا را بر عهده بگیرد. حكیم‏الملك پس از اصلاح دربار، مرحومین فروغى و برادرش ابوالحسن فروغى و كمال‏الملك و خان‏ملك ساسانى و عده‏اى از دانشمندان را مأمور تعلیم شاه نمود. حكیم‏الملك براى اولین بار در مشروطیت دوم در دوران زمامدارى مستوفى‏الممالك خلعت وزارت پوشید و در مرداد 1289 وزیر مالیه كابینه شد. در تیرماه 1290 در كابینه‏ى سپهدار تنكابنى، وزارت معارف بر عهده‏ى او قرار گرفت و از اول مرداد 1290 تا اول دى ماه همان سال در سه كابینه‏ى صمصام‏السلطنه وزیر مالیه بود. در انتخابات دوره‏ى سوم قانونگذارى، بار دیگر نماینده‏ى مردم تهران در مجلس شوراى ملى گردید. در اسفند 1293 در كابینه‏ى مشیرالدوله بار دیگر به وزارت معارف منصوب شد و متوالیاً در كابینه‏هاى عین‏الدوله، مستوفى‏الممالك، علاءالسلطنه و صمصام‏السلطنه وزارت معارف را بر عهده داشت. در خرداد ماه 1297 ش در كابینه‏ى صمصام‏السلطنه از وزارت معارف به وزارت دارائى رفت و در كابینه‏ى بعدى كه ریاست آن با حسین پیرنیا (مشیرالدوله) بود وزیر معارف شد. حكیم‏الملك نیز در زمره‏ى رجالى بود كه در كودتاى 1299 بازداشت گردید و قریب صد روز در زندان به سر برد. در بهمن 1300 ش در كابینه‏ى مشیرالدوله به سمت وزیر امور خارجه برقرار گردید و در كابینه‏ى بعدى مشیرالدوله كه در سال 1302 تشكیل یافت، وزیر عدلیه بود. وى از این تاریخ به بعد وارد مشاغل دولتى نشد و به مطالعه و تحقیق پرداخت و كتاب نفیسى درباره‏ى لغات طبى تهیه و تدوین نمود كه هنوز به چاپ نرسیده است. گاهى نیز در این دوره فعالیت‏هاى فرهنگى و ورزشى از وى مشاهده گردید كه زیاد چشم‏گیر نیست. حكیم‏الملك پس از شهریور 1320 بار دیگر وارد صحنه‏ى سیاسى ایران گردید و از طرف عده‏ى زیادى از نمایندگان دوره‏ى سیزدهم كاندیداى نخست‏وزیرى شد ولى قوام‏السلطنه با استفاده از آراء حكیمى در سال 1321 به نخست‏وزیرى رسید و حكیم‏الملك در كابینه، وزیر مشاور بود ولى طبعاً در تصمیمات رئیس دولت دخالت زیادى داشت. در 23 اردیبهشت 1324 نمایندگان مجلس به ابراهیم حكیمى ابراز تمایل كردند و فرمان نخست‏وزیرى او صادر شد و كابینه‏ى خود را تشكیل داد و پست وزارت كشور را شخصاً عهده‏دار گردید و برنامه‏ى مفصلى براى اصلاح امور تهیه نمود ولى چون تحمیلات بعضى از نمایندگان را قبول نكرد كابینه‏ى او رأى اعتماد نگرفت و ساقط شد. حكیمى بار دیگر در 12 آبان 1324 به نخست‏وزیرى رسید. وزارت كشور و بازرگانى و پیشه و هنر نیز با او بود. دوران پراضطراب و متلاطم آن روز و غائله آذربایجان و اغتشاش جنوب هركدام به نوبه‏ى خود مشكلى بزرگ بودند. حكیم‏الملك در مورد آذربایجان شكایت به سازمان ملل برد ولى در اواخر بهمن همان سال، جاى خود را به قوام‏السلطنه داد و خود به وزارت دربار منصوب شد. سومین زمامدارى حكیمى در دى ماه 1326 صورت گرفت و شش ماه در مسند صدارت تكیه زد ولى تحریكات هژیر و سهیلى در این دوره نیز نگذاشت حكیمى موفق به پاره‏اى از اصلاحات مورد علاقه‏ى خود گردد. ابراهیم حكیمى در سال 1328 مجدداً به جاى هژیر، وزیر دربار شد و در انتخابات مجلس سنا، سناتور گردید و به ریاست مجلس سنا برگزیده شد. پس از آنكه دوست قدیم و ندیمش تقى‏زاده از سفر بازگشت، به نفع او از ریاست مجلس كناره‏گیرى نمود و خود در زمره‏ى سناتورهاى بى‏سر و صدا قرار گرفت. حكیم‏الملك در ادوار اول و دوم و سوم سنا، سناتور انتصابى بود و سال‏ها نیز ریاست هیئت مدیره شیر و خورشید را بر عهده داشت. در سال 1338 ش در سن 92 سالگى در اثر سرماخوردگى درگذشت و با احترامات كامل به خاك سپرده شد. از حكیمى فقط یك پسر باقى ماند كه در پاریس زندگى مى‏كرد و تابعیت آن كشور را داشت. در طول قریب نیم قرن زندگانى سیاسى خود داراى مشاغل حساس و بسیار مهمى بود. سه مرتبه نخست‏وزیر، دو نوبت وزیر دربار، مدتى ریاست مجلس سنا، سه دوره نماینده‏ى مجلس و سه دوره نماینده‏ى مجلس سنا، هشت مرتبه وزیر معارف و پنج نوبت وزیر مالیه و دو بار وزیر كشور و یك بار هم وزیر خارجه و عدلیه و مشاور و پیشه و هنر بوده است. حكیم از رجال نیكنام و صحیح‏العمل بود و مورخین درباره‏ى او به نیكنامى یاد مى‏كنند. در تمام عمر به قناعت زندگى كرد و هرگز به مال دنیا نیازى نداشت و همیشه مورد احترام مردم بود. حكیم‏الملك در زمانى كه در اروپا به تحصیل اشتغال داشت، یك همسر فرانسوى اختیار كرد و از وى صاحب یك فرزند ذكور شد كه دو نام بر او نهادند. پدر او را یوسف خطاب مى‏كرد، مادر وى را ژوزف مى‏نامید. یوسف حكیمى در فرانسه تحصیلات خود را در رشته‏ى دندانپزشكى ادامه داد و درجه‏ى پروفسورى گرفت و در دانشگاه‏هاى فرانسه به تدریس اشتغال داشت. در زمان حیات پدر هرگز به ایران نیامد و در پاریس زندگى مى‏كرد. پس از فوت حكیم‏الملك، به تهران آمد تا ارثیه و ماترك پدر را تصاحب كند. چون در این رهگذر چند روزى بیش در تهران قصد اقامت نداشت، به حراج و بخشیدن اموال پدرش پرداخت، از جمله كتابخانه‏ى مفصل او را كه متجاوز از پنج هزار جلد كتاب خطى و چاپى بود، به انضمام چندین قطعه تابلوهاى كمال‏الملك به یك كتابفروش قدیمى تهران به ثمن بخس فروخت به طورى كه كتابفروش مورد نظر فقط از فروش یك قطعه تابلو، هزینه‏ى پرداختى را تأمین كرد. ابراهیم ملقب به حكیم‏الملك، از رجال دوره اخیر قاجاریه و عهد پهلوى (ف. 1338 ه.ش.) وى مكرر به نخست وزیرى و نمایندگى مجلس شورى و سنا انتخاب شد.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

متولد 1262 در شیراز، فرزند حاج میرزا حسام‏الدین مشارالدوله شیرازى كه از ملاكین و متنفذین شیراز بود. دو فرزند خود نظام‏الدین و رضا (سردار فاخر) را تحت تربیت و مراقبت دقیق قرار داد و در تحصیل آنها كوشش بسیار نمود. نظام‏الدین پس از فراغت از تحصیل، در نهضت مشروطیت با مشروطه‏خواهان هم‏آهنگ شد و چون جوانى پرشور و مطلع بود، مورد توجه آزادیخواهان قرار گرفت. در 1290 براى ادامه‏ى تحصیل به اروپا رفت. چند سالى در آنجا بود و لیسانسیه حقوق شد. در شروع جنگ بین‏الملل اول به ایران بازگشت و در انتخابات دوره‏ى سوم با كمك حزب دموكرات از شیراز به وكالت رسید و پس از تعطیل مجلس، جزء مهاجرین بود. مدتى در كرمانشاه و مدتى هم در استانبول زندگى كرد. پس از مراجعت به ایران، به معاونت وزارت فوائد عامه منصوب شد. مدتى نیز معاون وزارت معارف و معاون وزارت جنگ بود و در فروردین ماه 1303 در كابینه‏ى سوم سردارسپه به كفالت وزارت فوائد عامه منصوب گردید و پس از چهار ماه، تیمورتاش وزیر شد و نظام‏الدین كه تازه پس از فوت پدرش، مشارالدوله لقب یافته بود، به حكومت كردستان رسید و چند سال در آنجا حكومت كرد. رفتار و برخورد او با مردم كردستان موجبات رضایت اكراد را فراهم كرد و سال‏ها در آنجا با محبوبیت حكومت مى‏كرد. چندى هم حاكم بنادر و كرمان بود تا اینكه در مهرماه 1313 محمدعلى دولتشاهى وزیر پست و تلگراف كابینه‏ى فروغى، بدرود حیات گفت و نظام‏الدین حكمت وارد كابینه شد و به سمت وزیر پست و تلگراف معرفى شد. در كابینه‏ى جم نیز همچنان عهده‏دار وزارتخانه‏ى مزبور بود تا اینكه در 1315 در 54 سالگى در اثر سكته‏ى قلبى درگذشت و در باغ طوطى در زاویه‏ى مقدس حضرت عبدالعظیم مدفون گردید. مردى نیك‏نفس و لایق بود و به شیوه‏ى اشراف زندگى مى‏كرد.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

در 1292 در تبریز تولد یافت. پس از انجام تحصیلات ابتدائى و متوسطه به اروپا رفت و تحصیلات خود را در رشته‏ى پزشكى در فرانسه به اتمام رسانید و تخصص خود را در جراحى پایان داد و بعد از مراجعت به ایران، چندى در تبریز به مداواى بیماران پرداخت، سپس به تهران آمد و سالیان دراز ریاست پزشكى قانونى با او بود. در دوره‏ى هیجدهم مجلس شوراى ملى، از ارسباران به وكالت رسید و مجموعاً هفت دوره قریب ربع قرن وكیل مجلس شوراى ملى بوده است. وى در رشته‏ى تخصصى خود از افراد متخصص و با استعداد بود. مدت‏هاى طولانى در دانشكده‏ى حقوق رشته‏ى جرم‏شناسى و دانشگاه پلیس تهران و دوره‏ى فوق لیسانس حقوق جزاى دانشگاه ملى تدریس مى‏نمود. وى تألیفاتى نیز دارد.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

معروف به سردار فاخر، فرزند حاج حسام‏الدین شیرازى، متولد 1269 است. تحصیلات مقدماتى و متوسطه و آموختن زبان فرانسه را در شیراز انجام داد. در ابتداى مشروطیت، چندى در اروپا اقامت گزید ولى تخصصى نگرفت. بعد از استبداد صغیر به ایران آمد و تدریجاً سیاست‏پیشه شد و در حزب دموكرات فارس فعالیت نمود. براى آزادى و مشروطه تلاش بسیارى نمود و با متنفذین و مستبدین به مبارزه برخاست. چند بار تبعید شد، به هنگام انعقاد قرارداد 1919 توسط وثوق‏الدوله، وى از مخالفین جدى قرارداد در فارس بود. در دوره‏ى چهارم مجلس شوراى ملى، از طرف مردم آباده به وكالت رسید. در دوره‏ى پنجم نیز وكالت آباده را حفظ كرد و در مجلس پنجم از طرفداران انقراض قاجاریه و روى كار آمدن رضاخان پهلوى بود. در دوره‏ى ششم نتوانست كرسى وكالت را حفظ كند، ولى در دوره‏هاى هفتم و هشتم با كمك برادرش كه از اركان دولت و نزدیكان رضاشاه پهلوى بود، بر كرسى وكالت تكیه زد. وى در چهار دوره نمایندگى خود اسم و رسمى پیدا نكرد و ظاهراً جزء اكثریت خاموش بود و به لوایح دولت بدون تعمق رأى مى‏داد. بعد از انقضاى دوره‏ى هشتم، حكومت یزد را به او سپردند كه از اهم مشاغل روز بود. چندى در آنجا گذرانیده تا به حكومت استرآباد (گرگان) منصوب شد. چند سال با اختیارات در آن منطقه حكمرانى مى‏كرد. در توسعه و آبادى شهر گرگان در حد توانائى خود قدم‏هائى برداشت، مخصوصاً در پائیز هر سال رضاشاه براى مسابقات اسب دوانى به گرگان مى‏رفت و انتظار داشت شهر نسبت به سال قبل، معمور و آبادتر شده باشد. در سال 1314 حكمت از فرماندارى گرگان كناره گرفت و به انتظار شغل جدید، سال‏ها خانه‏نشین بود تا سرانجام على‏اصغر حكمت وزیر وقت كشور (1319) به دكتر متین دفترى نخست‏وزیر متوسل گردید و او نیز نزد شاه شفاعت كرد تا فرماندارى كرمان را به او سپردند. یك سال بیش در این مأموریت نماند تا به تهران احضار شد. بعد از شهریور 1320 چندى به ریاست اداره كل آمار و ثبت احوال برگزیده شد ولى چشم و دل او به سوى مجلس شوراى ملى بود. در دوره‏ى چهاردهم، حكمت از شیراز به كرسى وكالت نشست و با سوابقى كه در پارلمان داشت، جزء متولیان مجلس قرار گرفت و در آوردن و بردن رؤساى دولت چون سهیلى، ساعد، بیات، حكیمى، صدر و قوام‏السلطنه نقشى اساسى داشت. او در دوره‏ى چهاردهم جزء اقلیت چهل نفرى مجلس بود. غالباً با دكتر محمد مصدق و وكلاى حزب توده هم‏فكرى و هم‏رائى داشت. در این دوره حكمت توانست حیثیت سیاسى و قدرتى براى خود كسب كند، حزبى به نام سوسیالیست با همكارى سید محمد صادق طباطبائى و سهام‏السلطان بیات و دیگر دولتمردان آن روز به وجود آورد. وقتى در 1325 قوام‏السلطنه بنیاد حزب دولتى دموكرات ایران را ریخت و ظاهراً حزبى در مقابل حزب دموكرات آذربایجان به وجود آورد، سردار فاخر از اركان و بنیانگذاران حزب مزبور بود و در تمام موارد از یارى و كمك قوام مضایقه نكرده و قدماً و قلماً او را مساعدت مى‏كرد. در 1325 به استاندارى كرمان و بلوچستان منصوب شد. یك سال در آن استان حكمرانى كرد. در همان سال كه طغیان عشایر فارس پیش آمد، حكمت در خاموش كردن طغیان سهمى پیدا كرد و پایه‏هاى حزب دموكرات ایران را در آنجا محكم نموده، توسعه بخشید. در 1326 به تهران آمد و مجدداً فعالیت‏هاى حزبى خود را تندتر از سابق ادامه داد. مقارن انتخابات دوره‏ى پانزدهم، جلسات حزبى غالباً به صورت مشاجره درآمده گاهى رهبر حزب را مورد ملامت قرار مى‏دادند مخصوصاً كسانى كه از انتخاب خود مأیوس بودند، حزب را تخطئه كرده و قوام را به باد انتقاد مى‏گرفتند. در یكى از این جلسات، قوام متأثر گردیده به صورت قهر حزب را ترك كرد. عده‏اى از جمله سردار فاخر، به دلجوئى و ستایش قوام پرداخته و او را مجدداً به حزب بازگردانیدند. در آن جلسه سردار فاخر حكمت سخنانى در تمجید و تعریف قوام‏السلطنه ایراد كرد و آنچنان سخن گفت كه اگر قوام از زیر بار مسئولیت شانه خالى كند، مملكت هم به دنبال او خواهد رفت. حكمت افزود هنگام قهر جناب اشرف، من به حدى منقلب شدم كه باید مصداق این شعر را در خود ببینم: در رفتن جان از بدن گویند هر نوعى سخن من خود به چشم خویشتن دیدم كه جانم مى‏رود سرانجام انتخابات دوره‏ى پانزدهم آغاز شد و جز تعداد معدودى، همه كاندیداهاى عضو حزب دموكرات ایران و سرسپردگان قوام‏السلطنه بودند. اكثریت قریب به اتفاق اعضاى حزب به كرسى مجلس رسیدند. سردار فاخر حكمت نیز از شیراز به وكالت مجلس رسید و عضو فراكسیون حزب دموكرات ایران گردید. فراكسیونى كه قبل از تصویب اعتبارنامه‏ها نود درصد آراء را در اختیار داشت. لیدرى فراكسیون دموكرات به عهده‏ى ملك‏الشعراى بهار بود. پنهانى بین قوام‏السلطنه و سردار فاخر این توافق به عمل آمده بود كه وى به ریاست مجلس مخلوق قوام‏السلطنه برگزیده شود. در حزب دموكرات، ملك‏الشعراى بهار ریاست مجلس را با توجه به سوابق آزادیخواهى و مبارزات خود علیه رضاشاه كه در كنار مدرس هم انجام گرفته بود، از آن خود مى‏دانست. غیر از بهار و تقى‏زاده، كاندیداى نمایندگان آذربایجان، قائم مقام‏الملك رفیع و ملك‏مدنى نیز سوداى ریاست مجلس را داشتند. وقتى مجلس پانزدهم افتتاح و قوام گرفت، ملك‏الشعراى بهار به صلاحدید رئیس دولت، از ریاست به نفع سردار فاخر كناره گرفت. تقى‏زاده نیز هنوز از مأموریت اروپا مراجعت نكرده و اعتبارنامه‏ى وى نیز با مخالفت عباس اسكندرى سرنوشى نامعلوم داشت. طبق نظام‏نامه‏ى داخلى آن روز مجلس، ابتدا یك نفر را به ریاست موقت انتخاب مى‏كردند تا اكثریت اعتبارنامه‏ها به تصویب برسد. آنگاه به انتخاب رئیس دائمى مبادرت مى‏نمودند. در انتخاب رئیس موقت، سردار فاخر حكمت از 112 نماینده‏ى حاضر در جلسه صاحب 71 رأى گردید. قائم‏مقام و ملك‏مدنى هم آرائى به دست آوردند. عصر آن روز كه حكمت به ریاست مجلس انتخاب شد، در منزل قوام‏السلطنه حضور یافت. هنوز به درگاهى نرسیده بود كه تعظیم بلندبالائى به جناب اشرف نمود و روى پاى او افتاد. قوام از ادب و تواضع و فروتنى سردار، غرق در مسرت و شادى گردید. دو بار گونه‏ى او را بوسید و گفت ان‏شاءاللَّه تمام حق‏دارها به حق خود خواهند رسید. دو ماه بعد، انتخابات رئیس دائمى انجام گرفت. این بار سردار 73 رأى و تقى‏زاده 36 رأى داشتند. سردار در خلال این مدت كوتاه، چند بار با شاه ملاقات كرد و هر بار كه به دربار مى‏رفت، استنباط او مبنى بر نفرت و انزجار شاه نسبت به قوام، قوت مى‏گرفت و سرانجام تصمیم گرفت براى بقاء خود یكى از دو نفر را انتخاب كند؛ یا نسبت به قوام‏السلطنه وفادار بماند یا تابع نظرات شاه باشد. سردار شق دوم را انتخاب كرد و خیلى زود در مقام تضعیف قوام برآمد. على‏الخصوص كه به وى وعده‏ى صدارت هم داده شده بود. وى ماهرانه عده‏اى از وكلاى مجلس را به سوى خود كشید و موجبات تفرقه بین نمایندگان عضو فراكسیون را فراهم ساخت و در توطئه‏اى كه در دربار شاه با حضور كلیه وزیران تشكیل شده بود و جملگى به هیئت اجتماع جز سید جلال‏الدین تهرانى استعفا دادند، مشاركت داشت و آن راه‏حلى بود كه سردار پیشنهاد نموده بود. قوام‏السلطنه پس از استعفاى وزیران، به اتفاق سید جلال تهرانى به مجلس رفت و سردار فاخر محرمانه و مغرضانه به او توصیه نمود كه تقاضاى رأى اعتماد نماید و اكثریت قریب به اتفاق به او رأى خواهند داد و لاجرم قوام در آتیه با قدرتى بیشتر مى‏تواند به زمامدارى خود ادامه دهد. قوام‏السلطنه تسلیم سردار فاخر شد و هرگز تصور توطئه از طرف وى را نسبت به خود نمى‏دانست. در آن جلسه، قوام پس از تقاضاى رأى اعتماد مواجه با رأى عدم اعتماد گردید و از نخست‏وزیرى ساقط شد. براى جانشینى قوام و تعیین نخست‏وزیر آینده، وكیلان در جلسه‏ى خصوصى نشستند و برخاستند و سردار فاخر نزد شاه رفت و اظهار كرد مجلسیان جز من به كسى اعتماد ندارند. بلافاصله فرمان نخست‏وزیرى سردار فاخر صادر شد. چند روزى سردار در رأس قوه‏ى مقننه و اجرائیه قرار داشت ولى سرانجام به توصیه‏ى دوستان، ریاست قوه‏ى مقننه را بر صدارت ترجیح داد و انصراف خود را از نخست‏وزیرى به شاه اعلام نمود. مجلس پانزدهم مجدداً به نخست‏وزیر آینده ابراز تمایل كرد. حكیم‏الملك و مصدق‏السلطنه هر یك 53 رأى داشتند. طرفداران قوام‏السلطنه آراء خود را به دكتر مصدق واگذار نمودند. حكمت مى‏دانست شاه با روى كار آمدن دكتر مصدق موافقتى ندارد، لذا رأى خود را به آراء حكیم‏الملك افزود و فرمانى نخست‏وزیرى او با 54 رأى در مقابل 53 رأى صادر شد. در تمام دوره‏ى پانزدهم، سردار فاخر در كرسى ریاست استوار بود. در انتخابات دوره‏ى شانزدهم، سردار فاخر مجدداً از شیراز انتخاب شد و پس از تشكیل مجلس، بلافاصله به ریاست برگزیده شد. اقلیت تندرو مجلس شانزدهم به رهبرى دكتر مصدق، او را در فشار شدید قرار داد. او در اداره‏ى مجلس شانزدهم گاهى ناتوانى از خود نشان مى‏داد و زمانى با خواهش و تمنا، نمایندگان را به سكوت دعوت مى‏كرد. در این مجلس، وقتى لیست كارمندان دولت و تقسیم‏بندى آنها به سه بند الف، ب و ج انتشار یافت، رئیس مجلس در زمره‏ى بند ج بود، یعنى صالح براى انجام كار نیست. او در دفاع از خود سخن‏ها گفت و خدمات خود را به آزادى و مشروطه برشمرد. سرانجام با چند قطره اشك، اظهارات خود را ثبت در تاریخ نمود ولى یكى از نمایندگان، اشك او را اشك تمساح دانست. سردار فاخر در دوران حكومت دكتر مصدق خانه‏نشین بود. گاهى در تهران و زمانى در شیراز ایام را مطابق میل خویش سپرى مى‏ساخت. در بازى‏هاى سیاسى روز و دسته‏بندى‏ها مداخله نمى‏كرد و سعى او بر این قرار داشت كه از تعرض مصون بماند. پس از كودتاى 1332 مجدداً كارگردان سیاسى شد. به دولت وقت مشورت مى‏داد. در انتخابات دوره‏ى هیجدهم، وكیل و باز رئیس شد. در انتخابات دوره‏ى نوزدهم همچنان وكیل و رئیس بود. ادوار اخیر بیشتر شباهت به مدرسه داشت و در اداره‏ى آن سردار، زحمتى بر خود تحمیل نمى‏كرد. در انتخابات دوره‏ى بیستم اعم از انتخابات تابستانى و زمستانى، وى با وجودى كه سنتش از هفتاد تجاوز كرده بود، به وكالت رسید و در آن مجلس نیز مقام ریاست را براى خویش دست و پا كرد، در حالى كه نظر بر آقا جمال اخوى وكیل اول تهران بود. مجلس بیستم كه خالق آن شریف‏امامى بود، او را از كار بركنار كرد. شاه، دكتر على امینى را به نخست‏وزیرى برگزید. نخست‏وزیر جدید قبل از اینكه رأى نمایندگان مجلس شوراى ملى و سنا را اخذ كند، فرمان انحلال مجلسین را از شاه گرفت و مجلسین در اردیبهشت ماه 1340 منحل شدند. در دوران فترت بین مجلس بیستم و بیست و یكم، سردار رئیس هیئت مدیره مجلس بود ولى عنوانى نداشت و او را به بازى نمى‏گرفتند. در انتخابات دوره‏ى بیست و یكم هم سن او متجاوز از هفتاد سال بود و هم بازیگران صحنه‏ى سیاس مى‏بایستى عوض شوند. در همان ایام، صدرالاشراف رئیس سنا درگذشت و سردار آن پست را براى خویش پیش‏بینى مى‏كرد كه آن هم اشتباه از آب درآمد. سردار فاخر حكمت مردى خرّاج و بدون عقل معاش بود. ثروت پدر را تماماً از بین برد. در تمام دوران زندگانى رویه‏ى اشرافى داشت. درب خانه‏اش به روى همه باز بود و از ریخت و پاش و انفاق و كمك به مردم مستمند دریغ نمى‏ورزید. غالباً حقوق مجلس خود را به افراد بى‏بضاعت حواله مى‏داد و خود از طریق استقراض از بانك‏ها و با فروش املاك خویش گذران مى‏كرد. منزل مسكونى خود را به چند برابر قیمت به دربار فروخت و هرچند سال یك بار كه هزینه‏ى زندگى افزایش مى‏یافت، او ما به‏التفاوت قیمت خانه‏ى خود را مطالبه مى‏كرد و شاه نیز دستور پرداخت آن را مى‏داد. در سال 1342 وى قرار بود به مقام سناتور انتصابى برگزیده شود. شرط قبول این سمت را موكول به ریاست مجلس سنا نمود. شاه زیر بار نرفت و از اینگونه رجال كه در زمان جوانى و بى‏قدرتى وى صاحب جاه و مقام بودند، دل‏خوشى نداشت. به غلام حلقه به گوشى نیاز داشت كه قرعه به نام جعفر شریف‏امامى اصابت كرد. سردار از آن تاریخ به بعد دوران بازنشستگى خود را آغاز نمود و با حقوق نخست‏وزیر بازنشسته امرار معاش مى‏كرد. گاهى به دربار مى‏رفت و در مقام موعظه و نصیحت شاه برمى‏آمد ولى تدریجاً اجازه‏ى ملاقات به او نمى‏دادند. او خیلى زود فهمید كه دیگر در دربار راهى ندارد، از حضور در سلام‏هاى شاه هم خوددارى نمود و ایام را به خاطرات گذشته و نظارت بر اوضاع روز سپرى مى‏ساخت. تدریجاً به علت كهولت، وضع مزاجى او از اعتدال خارج شد. حتى در اواخر عمر حافظه و شناسائى را از دست داده، در خیابان‏ها بدون هدف راه مى‏رفت و زمانى با خود سخن مى‏گفت، تا سرانجام در سال 1356 در سن 87 سالگى درگذشت. تنها فرزند ذكور سردار فاخر به نام دكتر عماد حكمت در اروپا رشته‏ى پزشكى تحصیل نمود و پس از مراجعت به ایران، چندى به طبابت اشتغال داشت، بعد به معاونت وزارت بهدارى رسید. یك دوره هم سناتور شد. طبع شعرى هم در او متجلى بود. گاهى بر حسب تفنن شعر مى‏سرود ولى اشعارش ملال‏آور بود.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 13 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(ح 1268 -1222 ق)، خدمتگزار علم، فرهنگ و تمدن. ملقب به اتابك اعظم، امیرنظام و امیركبیر. وى در هزاوه، از قراى فراهان، به دنیا آمد. پدرش در دستگاه میرزا بزرگ فراهانى و فرزند او، میرزا ابوالقاسم قائم مقام دوم، سمت آشپز را داشت و بعدها به عنوان ناظر و ریش سفید خانه میرزا ابوالقاسم انتخاب شد. میرزا تقى از دوران كودكى در خانه‏ى قائم مقام بود و میرزا ابوالقاسم در تربیت و نشو و نماى وى سهم بسزایى داشت. در حدود 1243 ق امیر به خدمت دبیرى و پس از آن در خدمت استیفا (وصول مالیات و حقوق دیوانى) داخل شد و سپس در سلك منشیان رسمى قائم مقام درآمد. وى بعدها عهده‏دار معاونت امیرنظام، میرزا محمد خان زنگنه شد و ملقب به وزیر نظام گردید و بعد از مرگش جانشین او شد و به امیرنظام لقب یافت. اولین مسافرت برون مرزى میرزا تقى خان براى معذرت خواهى دولت ایران از قتل گریبایدوف بود. دومین سفر او در 1245 ق براى ملاقات با نیكلاى اول، امپراتور روسیه بود كه به همراه محمد خان زنگنه و چند تن دیگر به ایروان رفت. مهم‏ترین سفر خارجى میرزا تقى خان مسافرت به كشور عثمانى بود. وى، با عنوان سفیر ایران، براى برقرارى صلح با عثمانى، به همراه حاج میرزا آقاسى به ارزروم (ارزنة الروم) رفت. امیركبیر پس از موفقیت در تنظیم و عقد پیمان صلح به ایران بازگشت كه این مأموریت چهار ساله را مى‏توان از موفق‏ترین و مهم‏ترین مأموریتهاى خارج از كشور این بزرگمرد براى ایران دانست. پس از مرگ محمدشاه میرزا تقى خان براى به تخت نشاندن ناصرالدین‏شاه تلاش بسیارى كرد و به دلیل لیاقتهاى او، شاه وى را عهده‏دار مقام صدارت اعظمى كرد و ملقب به امیركبیر اتابك اعظم نمود. اوضاع ایران در زمان به صدارت رسیدن امیركبیر به هم ریخته و هرج مرج حاكم بود. خزانه‏ى دولت خالى شده بود و فرمانداران در شهرستانهاى تابعه خود حكومت خود مختار تشكیل داده بودند. همچنین ناامنى در جاده‏ها و در شهرها حكمفرما بود. اصلاحات امیركبیر ابتدا با عزل افراد بى‏كفایت و نصب اشخاص كاردان شروع شد. او سپس اوضاع مالى و امنیت جاده‏ها و راهها را سامان بخشید و پس از اصلاح دارایى و امور مالى كشور به اصلاح ارتش پرداخت. از مهم‏ترین اصلاحات اقتصادى امیركبیر: توسعه‏ى زراعت نیشكر مازندران و خوزستان، توسعه‏ى زراعت زعفران و برخى از ادویه‏هاى خارجى در خراسان، ایجاد كارخانه‏ى كاغذسازى در شمال شرقى تهران، تأسیس كارخانه‏هاى چلواربافى و چینى‏سازى در تهران و حریربافى در كاشان و بلورسازى در قم بود. همچنین امور معدن مس قراچه‏داغ و دیگر معادن نظم گرفت. او همچنین اصلاحاتى در دوایر قضایى انجام داد. امیركبیر براى آنكه از روابط صاحب نفوذان داخلى با بیگانگان مقیم تهران آگاه شود، اداره‏ى مخصوص و سریى در تهران به نام منهیان، كه كاركنان آن كاملا مستور و مخفى بودند، تأسیس كرد. امیركبیر در مسائل سیاسى نیز اصلاحاتى انجام داد، از جمله سر و سامان دادن به وضع سفارتخانه‏هاى ایران در خارج از كشور و تلاش در راه اندازى و انتشار روزنامه‏ى «وقایع اتفاقیه» بود. او همچنین به تمام مداخلات ناروا و نامشروع بیگانگان در ایران خاتمه داد. امیركبیر همچنین در مفاد قرارداد واگذارى قسمتى از سواحل دریاى خزر و نیز واگذارى بیمارستانى در گرگان به روسیه بازنگرى و تجدید نظر كرد. یكى دیگر از مهمترین كارهاى امیركبیر تأسیس دارالفنون بود كه مى‏توان این اقدام را از مهم‏ترین كارهاى وى در جهت پیشرفت علم و فرهنگ ایران دانست. پس از این همه فعالیت در راه آبادانى كشور، بر اثر ناسپاسى ناصرالدین شاه و اقدامات اطرافیانش و خارجیانى كه هریك به گونه‏اى از طرف او ضربه و زیان دیده بودند، ابتدا به دستور شاه عزل و سپس به كاشان فرستاده شد. پس از تبعید توهین‏آمیز امیر به كاشان بر اثر اصرار میرزا آقا خان نورى سرانجام شاه حكم قتل او را امضا نمود و امیركبیر به طرز فجیعى در حمام فین كاشان با زدن رگهاى دست و پا به شهادت رسید. پیكر امیركبیر ابتدا در كاشان و سپس به پایمردى همسرش، عزت‏الدوله، در كربلا به خاك سپرده شد.[1] (میرزا- خان) ملقب به امیر نظام كه بعدها مشهور به امیر كبیر گردید. وى از بزرگترین رجال سیاسى دوره قاجاریه است (مقت. 1268 ه.ق.) اصلا فراهانى است و پدرش مشهدى قربان طباخ ابوالقاسم قائم مقام بود. تقى نیز در خاندان قائم مقام تربیت یافت و در جوانى وارد دستگاه ولیعهد در تبریز گردید و جزو هیئت اعزامى به روسیه به ریاست خسرو میرزا به آن كشور رفت (1244). امیر نظام زنگنه بدو توجه كرد و وى را همراه ناصرالدین میرزا ولیعهد براى ملاقات با تزار روسیه به اوج كلیسا فرستاد. اندكى بعد وى به ریاست قشون آذربایجان منصوب گردید (1263) و پس از فوت امیر نظام زنگنه به پیشكارى آذربایجان منصوب گردید و سرپرستى ولیعهد بدو محول شد. پس از مرگ محمد شاه (در سال 1264) میرزا تقى‏خان ناصرالدین میرزا را به تهران حركت داد و وسایل استقرار سلطنت او را فراهم آورد و با مقام صدارت عظمى بر تق و فتق امور پرداخت و دستگاه دولت و دربار را دقیقا تحت نظارت قرار داده، مستمریهاى بیجا را قطع كرد، امور مالى كشور را متمركز ساخت، مالیاتهاى معقوه را وصل كرد، قشون را منظم نمود، با دول همسایه روابط سیاسى براساس دوستى متقابل دایر كرد و قیود سیاسى را درهم شكست، با تأسیس دارالفنون و استخدام معلمان اروپایى بنیاد فرهنگ نو را ریخت، اما مخالفان او از پاى ننشستند تا شاه را وادار به عزل و تبعید وى به كاشان و صدور حكم قتل او كردند.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد اول)

حاج شیخ مهدى معروف به حاج آقا نور اللَّه فرزند حاج شیخ محمّد باقر، عالم سیاسى، و مجتهد عالیقدر. در اصفهان متولّد شده، و در اصفهان و نجف نزد علما تحصیل نموده، پس از مراجعت به ایران در عداد علماى سیاسى و متنفّذ قرار گرفته، در جنگ بین الملل اوّل در اثر سوء سیاست و اغواى جمعى، به نفع آلمانها اقداماتى نمود و خود و دیگران را رسوا نموده و در مجلس موسسان اول، و خلع سلطنت از خاندان قاجار، از اعضاى مؤثر بوده، و در 15 ربیع الاول سال 1346 به پاره‏اى جهات با جمعى از علماى اصفهان به قم مهاجرت نموده، و سرانجام پس از مدّتى توقّف در آنجا و نتیجه نگرفتن از مهاجرت و تفرقه علما، در شب غرّه رجب سال مزبور در قم وفات یافته، جنازه به نجف اشرف منتقل گردید. انصارى درباره او گوید: حاج شیخ نور اللَّه داراى خلالى خوب و خصالى نامطلوب بود. در حیا، و تواضع، و حلم، و علم، و شجاعت، و شهامت، و عدم خدیعت، و لطف مجاورت، و حسن بیان در معاشرت عین القلاده آقایان مسجد شاه مى‏نمود، كه از پاره‏اى حركات دیگران و تكفیر و تفسیق مردم برائت داشت، ولى در سخاوت و صرف اوقات را به تدریس یا به رسیدگى حال ارباب حاجات، كوتاهى مى‏آمد. سیاستش همه حبّ ریاست بود! و پیشرفت اندیشه خود، و مقیّد به نیك و بد در سرانجام امر نبود. بختى بلند، و ثروتى گرامند داشت. مادّه تاریخ وفاتش را انصارى گوید: بدا فى وجهه نور و غابا لذا ارّخت (غاب مهبط النور) كتب زیر از آثار اوست: 1- خصال الشیعه 2- دیوان اشعار عربى و فارسى 3- شرح حال شیخ محمد حسین برادر خود؛ و غیره.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

در 1260 در ممقان از محال تبریز متولد شد. تحصیلات خود را در رشته ادبیات فارسى و عرب و معارف اسلامى در تبریز پایان داد و براى درك محضر علماى بزرگ به نجف اشرف رفت و سالها در آنجا به تحصیل اشتغال داشت و از شاگردان برجسته و همفكران آخوند خراسانى بود. وى به هنگام طلوع مشروطیت در نجف با ایرانیان همكارى داشت. در همان هنگام از طرف مراجع بزرگ درجه اجتهاد گرفته به ایران آمد و در تبریز مشروطه‏خواهان را تشویق و ترغیب مى‏نمود. بعد از به توپ بستن مجلس به اسلامبول رفت و انجمنى از ایرانیان به نام سعادت تشكیل داد و با حكومت محمدعلى شاه به مخالفت برخاست. وى به مقام شیخ‏الاسلامى مذهب شیعه در بابعالى رسید. پس از جنگ بین‏الملل اول به ایران بازگشت و چندى امام جماعت یكى از مساجد بزرگ تبریز شد. در دوران وزارت دادگسترى معاضدالسلطنه پیرنیا براى عضویت دیوانعالى نیز دعوت شد. چندى در آن شغل اشتغال داشت ولى چون اطلاعات حقوقى جدید نداشت آن را رها ساخت و براى ادامه و تكمیل علم حقوق به اسلامبول رفت و وارد مدرسه حقوق آنجا شد و دوره آنرا پایان داد. سپس به پاریس رفت و چندى در آنجا به تحصیل و مطالعه در علم حقوق اشتغال داشت. پس از پایان مطالعات حقوقى از طرف دولت ایران به ریاست محكمه تجدیدنظر سفارت ایران در اسلامبول برگزیده شد. در 1306 به دعوت داور به ایران آمد و مستشارى دیوانعالى كشور را پذیرفت و سالها در همین سمت باقى ماند. در اوج دیكتاتورى رضاشاه در محاكمه نصرت‏الدوله فیروز كه امر به محكومیت صادر شده بود او مخالف نظر شاه رأى داد و در اقلیت باقى ماند. در 1323 در كابینه محمد ساعد مراغه‏اى به وزارت دادگسترى منصوب شد و مدتى كوتاه در آن سمت باقى بود تا در اثر ترمیم كابینه خارج شد و به معاونت اول دادستان كل منصوب شد. در 1325 به ریاست شعبه دیوانعالى كشور رسید. در انتخابات دوره پانزدهم از تبریز به نمایندگى مجلس شوراى ملى انتخاب گردید و ریاست فراكسیون اتحاد ملى كه قوى‏ترین فراكسیون آنروز مجلس بود به عهده وى قرار گرفت. در انتخابات دوره اول مجلس سنا از تبریز سناتور شد. وى از سال 32 خانه‏نشینى را به دخالت در سیاست ترجیح داد و بقیه عمر خود را در انزوا به مطالعه و تحقیق گذرانید تا سرانجام در 1350 در نود سالگى درگذشت. وى صاحب تألیفات متعددى است، از جمله كتاب دین و شئون و مسلك‏الامام فى سلامه‏الاسلام را مى‏توان نام برد. ممقانى مردى دانشمند، فقیه، رشید و ثروتمند ولى ممسك بود. نسبت به آذربایجان و آذربایجانى تعصب داشت به همین دلیل به هنگام وزارت دادگسترى خود در دفاع از همشهریش، رضا افشار كه محرومیت ابدى از خدمات دولتى داشت به تفسیر پرداخت و ابدیت را خاص باریتعالى دانست و حداكثر ابدیت را ده سال تعیین نمود. این استدلال تا حدى وجهه او را تنزل داد.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

در 1271 ش در تهران متولد شد. پس از طى مدرسه حقوق و علوم سیاسى به دعوت داور در 1306 ش وارد دادگسترى گردید. در طول خدمت مشاغلى از قبیل دادستانى اراك، اصفهان، و كرمانشاه را طى نمود و سرانجام دادستان دیوان كیفر كاركنان دولت گردید. در 1324 ش ممتاز رئیس دادگسترى آذربایجان بود كه از طرف پیشه‏ورى به زندان افتاد و قرار بود پس از محاكمه تیرباران شود كه با ورود قواى ارتشى به تبریز نجات یافت. ممتاز پس از ورود به تهران به ریاست كل دادگاه‏هاى استیناف منصوب و سالها در آن سمت انجام وظیفه مى‏نمود. در 1335 گلشائیان وزیر دادگسترى وقت با اختیاراتى كه گرفته بود به انحلال دیوانعالى كشور اقدام كرد. ممتاز اقدام وزیر دادگسترى را غیرقانونى اعلام و ضمن اعتراض به این عمل از خدمت دادگسترى كناره‏گیرى نمود. پس از كنار رفتن گلشائیان، ممتاز مجددا به دادگسترى آمد و به معاونت پارلمانى منصوب شد. در 1339 در ترمیم كابینه شریف امامى بجاى دكتر محمد على هدایتى به وزارت دادگسترى رسید و چند ماهى در این سمت انجام وظیفه كرد. در انتخابات دوره چهارم سنا در 1342 از تهران براى سناتورى انتخاب شد و مدت چهار سال در سنا فعالیت داشت. هنگام نخست‏وزیرى منصور او در صف مخالفان قرار داشت و با ایراد چند نطق طولانى و تند به كابینه ایراداتى وارد كرد و منصور نیز در پاسخ سناتور ممتاز اتهاماتى به او زد. ممتاز پس از پایان دوره چهارم سنا از كار كناره‏گیرى نمود. وى یكى از قضات دانشمند و مطلع دادگسترى و مورد احترام جامعه قضات بود. در 82 سالگى در تهران بلاعقبه درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

معروف به ممتازالسلطنه، فرزند مكرم‏السلطنه از اشراف آذربایجان بود. وى در 1248 ش در تبریز تولد یافت. پس از انجام تحصیلات مقدماتى چند سالى در اروپا درس خواند سپس وارد وزارت امور خارجه گردید و مراحل ادارى را به سرعت پیمود. در 1284 وزیرمختار در پاریس شد و بیست سال در آن سمت باقى ماند و دولت ایران قادر به تغییر او نبود. نصرت‏الدوله وقتى وزیر امور خارجه شد در پاریس ممتازالسلطنه را عزل نمود ولى دولت فرانسه سفیر جدید را به رسمیت نشناخت و كماكان ممتاز را وزیر مختار دولت ایران مى‏دانست. دكتر صدیق اعلم در كتاب یادگار عمر درباره صاحب ترجمه چنین نوشته‏اند: «ممتازالسلطنه مردى بود نیرومند و قوى‏بنیه، بلندبالا و خوش چهره، خوش لباس و باسلیقه، معتقد به آداب مذهبى، بسیار غیرتمند و جدى و وظیفه‏شناس، یكدنده با تدبیر، وطن‏پرست، به‏اندازه‏اى در محافل سیاسى فرانسه نفوذ و رسوخ داشت كه بعضى از وزراى خارجه ایران كه مى‏خواستند تغییرش دهند نمى‏توانستند. در 1301 لایحه‏اى به تصویب مجلس رسید كه به موجب آن حداكثر اقامت مأموران سیاسى در خارجه به پنج سال تقلیل یافت. قانون را عطف به ماسبق كردند در 1304 قانون درباره او اجرا شد». ممتازالسلطنه بعد از بركنارى از وزیر مختار به ایران نیامد و همچنان در پاریس ماند و قصرى براى خود خریدارى نمود و در 1333 ش در 84 سالگى درگذشت. وى مردى ثروتمند بود.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

معروف به ممتازالدوله، فرزند مكرم‏السلطنه تبریزى متولد 1253 ش، در تبریز است. وى تحصیلات خود را در تبریز ادامه داد و به زبان فرانسه و انگلیسى نیز مسلط شد و به استخدام وزارت امور خارجه درآمد. چندى در تهران در ادارات مختلف مشغول خدمت بود بعد مأمور استانبول گردید و سالها در سفارت ایران همه كاره بود. در 1323 به تهران احضار شد و به ریاست دارالترجمه صدر اعظم (عین‏الدوله) منصوب شد. در انتخابات دوره اول مجلس به وكالت رسید و در اواخر دوره بعد از استعفاى احتشام‏السلطنه در سن سى و دو سالگى به ریاست مجلس انتخاب گردید. محمد على میرزا وقتى مجلس را به توپ بست ممتازالدوله رئیس مجلس بود و براى حفظ جان خود به اتفاق حكیم‏الملك با لباس مبدل به سفارت فرانسه پناه برد. چندى در سفارت مخفى بود تا اینكه وزیر مختار فرانسه براى او اجازه مسافرت گرفت و به پاریس رفت. بعد از استبداد صغیر و خلع محمد على میرزا ممتاز از طرف مردم تبریز به وكالت مجلس دوم انتخاب شد و در 1329 چند ماهى مجددا ریاست مجلس را عهده‏دار بود كه بنا به دعوت محمدولى خان سپهدار داخل كابینه شد و وزارت مالیه را عهده‏دار گردید. در كابینه اول صمصام‏السلطنه همچنان وزیر مالیه بود، در كابینه علاءالسلطنه به وزارت عدلیه منصوب گردید و در كابینه دوم علاءالسلطنه عهده‏دار وزارت مالیه بود. در 1297 ش صمصام‏السلطنه او را به وزارت عدلیه معرفى كرد. در دوران نخست‏وزیرى وثوق‏الدوله كه قرارداد 1919 منعقد گردید ممتازالدوله یكى از مخالفین قرارداد بود و قلما و قدما با رئیس دولت مخالفت مى‏كرد. وثوق‏الدوله، ممتازالدوله و عده‏اى از مخالفین قرارداد را به كاشان تبعید كرد و مادام كه دولت وثوق‏الدوله باقى بود ممتاز در تبعید به سر مى‏برد. بعد از سقوط كابینه قرارداد ممتاز به تهران آمد. در كودتاى 1299 ممتازالدوله بار دیگر دستگیر شد و به اتفاق عده زیادى از رجال به محبس سید ضیاءالدین رفت و در تمام مدت حكومت صد روزه سید، در زندان بود. بعد از سقوط سید و تبعید او كلیه زندانیان از جمله ممتازالدوله آزاد شدند و جانشین كابینه كوتا یعنى قوام‏السلطنه، ممتاز را به وزارت معارف معرفى كرد. مدت كوتاهى عضو كابینه بود و بعد از آن تاریخ دیگر كار مهمى به او ارجاع نشد و غالبا از وجود او در شوراى معارف یا ورزش استفاده مى‏شود. وفات او در 1311 ش در 58 سالگى اتفاق افتاد.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

فرزند حاج محمود آقا صراف تبریزى در سال 1288 در تبریز تولد یافت. پدرش از صراف‏هاى معتبر تبریز و تهران بود كه بیشتر عمر خود را در تهران سپرى ساخت و پس از مرگ ثروت قابل ملاحظه‏اى براى فرزندان خود گذاشت. حاج محمودآقا در تربیت فرزندان خود هیچ كوتاهى نكرد و چهار پسر خود را به اروپا فرستاد و سه تن از آنان درجه دكترا دریافت داشتند. مسعود ملكى در فرانسه تحصیل حقوق و اقتصاد كرد. پس از مراجعت به ایران باوجودى كه نیاز مالى نداشت وارد خدمات دولتى شد چندى در سازمان برنامه از مدیران بود. در اواخر 1332 در كابینه زاهدى به وزارت كار معرفى شد و تا فروردین 1334 در آن سمت قرار داشت. ملكى در دوران وزارت خود براى اینكه به ثروت خانوادگى بیفزاید از قدرت خود استفاده كرد و چند كارخانه خریدارى نمود. كارخانه بافندگى و ریسندگى ریسباف اصفهان و كارخانه كبریت زنجان را به تصرف درآورد و براى صدور میگوى جنوب به خارج شركتى به همان ترتیب داد و سرمایه‏گذارى سنگینى كرد. چند فروند كشتى خرید و مشغول كارخانه‏دارى و تجارت شد با وجودى كه از علم اقتصاد بهره كافى برده بود خیلى زود ورشكست شد. نه تنها كارخانه‏ها از دست او خارج شدند بلكه آنچه توارثا به او و سایر اقوامش رسیده بود آتش گرفته و دود شدند. ملكى در مقابل بدهى‏هاى سنگین نتوانست تاب مقاومت بیاورد و آنچه داشت حتى ثروت برادران و خواهر خود را داد ولى جاى خالى زیاد بود. به هر درى متوسل شد مشكل او را حل نكردند و آنهایى كه از قبل او به همه چیز رسیده بودند پشت به او كردند. سرانجام بهترین راه را در رفتن زندان دید. مدتى در بازداشتگاه دادگسترى مقیم بود تا آزادش كردند، ولى دیگر آن حوصله و شور سابق را نداشت و كارى از پیش نبرد و به اروپا عزیمت نمود و در ژنو اقامت گزید.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

استاد دانشگاه و طبیب سرشناس معاصر در 1282 در یزد متولد شد. در 1307 از مدرسه عالى طب گواهینامه گرفت و براى ادامه تحصیل از طرف دولت به اروپا اعزام شد. مجددا دوره طب را در پاریس تحصیل كرد و در رشته بیمارى‏هاى پوست و آمیزشى تخصص یافت در 1315 به ایران بازگشت و به استادى دانشكده پزشكى تهران منصوب شد و سال‏ها به تدریس اشتغال داشت وى در 1331 در كابینه دكتر مصدق به وزارت بهدارى انتخاب شد. مردى آرام، بى‏سروصدا و محافظه‏كار بود. در جوانى با دختر خازن خلوت داور ازدواج كرد. پس از 28 مرداد 1332 مدتى از طرف حكومت نظامى بازداشت شد. در 1370 درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

ملقب به نصرت‏الملك فرزند مختارخان شهاب‏الدوله، در 1274 در تبریز تولد یافت. پس از انجام تحصیلات مقدماتى و متوسطه وارد وزارت كشور شد و چندى فرماندار زنجان و زمانى فرماندار تهران بود. در دوره پانزدهم از تبریز به وكالت رسید و یك دوره در مجلس بود. آخرین سمت وى استاندارى كرمانشاه است. وى مردى افتاده، آرام، بى‏اثر بود. ملكى در 1340 در تهران درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

در 1284 تولد یافت. پدرش حاج محمودآقا صراف در تبریز و تهران شهرت زیادى داشت، مخصوصا در بازار تهران مورد اعتماد و اعتقاد همگان بود. وى علاوه بر صدات و درستى در تربیت و فرزندان خود سعى بلیغ نمود و همه‏ى فرزندان خود را به اروپا فرستاد و تمام آنها درجات علمى گرفتند، از جمله ابوالحسن ملكى كه فرزند ارشد او بود در آلمان پزشكى خواند و مدتها در بیمارستان‏هاى برلن به كار طبابت اشتغال داشت و وقتى به ایران آمد از اطباى معروف شد. وى در تبریز به طبابت پرداخت و در دانشكده پزشكى تبریز استاد شد. ولى سوداى سیاست داشت و به هر ترتیبى بود از طبابت دست كشید و وارد سیاست شد. در دوره پانزدهم از مراغه به وكالت انتخاب گردید. در دوره هفدهم از تبریز وكیل شد و با دكتر مصدق همكارى نزدیك داشت. پس از سقوط مصدق با وجودى كه برادرش مسعود ملكى در هیئت دولت زاهدى عضو بود نتوانست وكیل شود. در پنجاه و پنج سالگى درگذشت و حین‏الفوت ثروت زیادى داشت، قسمتى از مستغلات خیابان سعدى متعلق به او بود. با اینكه سایر برادران وى به ترتیب مسعود و على‏اكبر و غلامحسین درجه دكترا از عالى‏ترین دانشگاههاى اروپا داشتند ولى این ثروت خیلى زود از بین رفت و بیشتر مستغلات او توسط برادرانش در وثیقه بانك‏ها قرار داشت و بانك‏ها مخصوصا بانك ملى همه را براى مطالبات خود ضبط كرد. در همان موقع گفته مى‏شد چون ثروت فرزندان حاج محمودآقا صراف از ربا و بهره جمع شده است مى‏بایستى به همین ترتیب از بین برود. دكتر ابوالحسن ملكى در سال 1336 ش در تهران وفات نمود.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

متولد 1271 ش و فرزند حاج محسن‏آقا ملایرى است. در كودكى و نوجوانى تحصیلاتى در حدود خواندن و نوشتن بدست آورد و به شغل آزاد پرداخت و تدریجا یكى از بازرگانان سرشناس و مورد اعتماد مردم ملایر گردید. در دوره ششم مجلس شورایملى از ملایر وكیل شد و مجموعا دوازده دوره تا پایان دوره هفدهم در مجلس عضویت داشت و در چند دوره نیز نیابت ریاست مجلس با او بود. در دوره پانزدهم كاندیداى ریاست مجلس شد و در مقابل سردار فاخر حكمت با دو رأى شكست خورد. از 1332 به بعد كارى به او ارجاع نشد. ظاهرا ریاست شوراى عالى كشاورزى ایران با او بود كه به هیچوجه كار اجرائى تلقى نمى‏شد. او هنگامى كه در ملایر به كار تجارت اشتغال داشت با امیرلشكر احمد آقاخان آنروز و سپهبد امیر احمدى بعد كه فرمانده لشكر لرستان بود آشنا شد. این آشنائى به دوستى زیاد تبدیل شد. ملك مدنى گاهى به قشون آنجا قرض مى‏داد و همكارى مى‏نمود، به همین دلیل و نزدیك بودن با امیراحمدى به رضاشاه معرفى گردید و در اوایل سلطنت به وكالت رسید. چون فرد عاقلى بود در مجلس از حد خود تجاوز نكرد و قریب سى سال در پارلمان ایران فعال مایشاء بود. در دوره دموكراسى دوم با فشار او امیراحمدى وارد كابینه‏ها مى‏شد.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند میرزا جواد، متولد 1250 در قم. تحصیلات متعارف زمان را در قم انجام داد، درجه‏ى اجتهاد گرفت و وارد درسه‏ى سیاسى مشیرالدوله شد. پس از فراغت از تحصیل، به شغل قضا پرداخت. در 1329 ه.ق حسن پیرنیا كه در عدلیه تغییراتى داد، ذكاءالملك فروغى را به ریاست تمیز و صدرالاشراف را به ریاست استیناف و میرزاعلى حقنویس را به ریاست محاكم ابتدائى برگزید و او سال‏ها در شغل قضا بود. در 1295 به سید ضیاءالدین طباطبائى نزدیك شد و در روزنامه‏ى رعد به كار پرداخت و سردبیرى آن روزنامه را عهده‏دار گردید. در سال‏هاى 1298 و 1299 كه سید ضیاء كارگردان اصلى سیاست شده بود، روزنامه‏ى رعد را حقنویس به تنهائى اداره مى‏كرد. وقتى سید به مقام ریاست وزرائى رسید، حقنویس معاون وزارت عدلیه شد و چون وزیر تعیین نشده بود، كفالت هم با او بود. در دوره‏ى ششم از قم به وكالت مجلس انتخاب گردید. پس از خاتمه‏ى مجلس، با رتبه‏ى قضائى در ثبت اسناد اشتغال داشت و بعد رئیس بازرسى وزارت راه شد و در آن تاریخ تحقیقاً مردى فراموش شده بود. در 1328 كه مجلس سنا رسمیت یافت، قرار بود سید ضیاءالدین سناتور بشود، اما قبول نكرد و جاى خود را به همكار و دوست قدیم خود واگذار نمود و به این ترتیب حقنویس در دوره‏ى اول سناتور شد. در دوره‏ى بعد هم سناتور گردید. سرانجام در 1335 در 85 سالگى درگذشت. روى هم رفته مرد بدى نبود، با فضل و مروت و منیع‏الطبع بود. به جاه نیاز داشت، ولى به مال توجه نداشت.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

در حدود 1286 در تهران تولد یافت. بعد از اخذ دیپلم، از طرف دولت براى انجام تحصیلات عالیه عازم اروپا شد و مدت شش سال در فرانسه در رشته‏ى مهندسى راه و ساختمان تحصیل كرد. پس از بازگشت به ایران، در دانشكده‏ى فنى استخدام شد و سمت استادى گرفت. بعد از 1320 كه عده‏اى از جوانان تحصیلكرده، حزبى به نام حزب ایران تشكیل دادند، غالب استادان دانشكده‏ى فنى و فارغ‏التحصیلان این دانشكده جذب حزب مزبور شدند و طبعاً حقشناس نیز از بنیانگذاران حزب مزبور شد و فعالیت خود را در آن حزب آغاز كرد و سرانجام در 1331 در كابینه‏ى دكتر محمد مصدق به وزارت راه معرفى شد و قریب یك سال وزیر بود تا در اثر كودتاى 28 مرداد از وزارت ساقط و به زندان افتاد. چند ماهى در زندان بود تا بازپرس قرار منع تعقیب او را صادر نمود. حقشناس چند سالى در تهران به مشاغل آزاد اشتغال داشت تا به اروپا رفت و در انگلستان اقامت گزید و در همان جا درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

در 1317 متولد شد. پس از انجام تحصیلات ابتدائى و متوسطه وارد دانشسراى عالى شد و در رشته‏ى زبان و ادبیات فارسى لیسانس گرفت و براى ادامه تحصیل به لندن رفت و فوق لیسانس در رشته‏ى زبانشناسى از دانشگاه لندن گرفت و به ایران بازگشت و دكتراى زبانشناسى همگانى و زبان‏هاى باستانى از دانشگاه تهران دریافت كرد و پس از تصویب رساله‏ى خویش، به عنوان استادیار در دانشسراى عالى مشغول تدریس شد. اولین سمتى كه به وى ارجاع گردید، دبیركلى شوراى هماهنگى امور دانشجویان ایرانى در خارج از كشور بود و پس از طى مراحل دانشیارى به مقام استادى رسید و در 1351 معاون دانشجوئى وزارت علوم و آموزش عالى گردید. آخرین سمت دكتر حقدان، استاندارى اصفهان بود.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

مالك بزرگ، نماینده‏ى مجلس، استاندار، فرزند نصرت‏اللَّه سردار حشمت، در 1287 در محلات متولد شد. پس از انجام تحصیلات مقدماتى، به اروپا رفت و وارد دانشكده‏ى نظامى سمور فرانسه شد و دوره‏ى مدرسه‏ى مزبور را پایان برد و به ایران بازگشت و با درجه‏ى افسرى در دانشكده‏ى افسرى، مربى سوارى گردید. وى تدریجاً درجات نظامى خود را دریافت كرد و با درجه‏ى سرگردى در دانشكده‏ى افسرى، مربى سوارى ولیعهد وقت و سایر فرزندان رضاشاه شد. پس از شهریور 1320 از ارتش مستعفى شد تا اینكه در 1322 در انتخابات چهاردهمین دوره‏ى قانونگذارى، از محلات به مجلس شوراى ملى رفت. پس از خاتمه‏ى دوره‏ى چهاردهم، به مشاغل اجرائى برگمارده شد. چندى استاندار گیلان و مدتى هم استاندار كرمانشاه بود. در انتخابات دوره‏ى هیجدهم، بار دیگر به وكالت رسید و در دوره‏ى نوزدهم نیز وكالت مجلس از محلات را داشت تا اینكه در سال 1346 درگذشت. وى مردى ثروتمند و تحصیلكرده و بذال بود. چند همسر انتخاب كرد. یكى از همسران وى خواهر سپهبد رزم‏آرا بود كه در جوانى در اثر اختلاف با همسرش، خودكشى كرد. از فرزندن وى دكتر بهروز حشمتى حرفه‏ى طبابت را انتخاب كرد. فرزند دیگرش كامبیز در وزارت كشور مراحل نسبى ترقى را پیمود. مدتى فرماندار آبادان و چندى مدیركل آنجا بود.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

در 1288 متولد شد. پس از طى دوره‏ى مقدماتى و متوسطه وارد دارالمعلیمن عالى شد و در رشته‏ى تاریخ و جغرافیا لیسانس گرفت و به خدمت در وزارت فرهنگ درآمد. چندى دبیر دبیرستان‏هاى تهران بود. مدتى ناظم دبیرستان ثروت و چندى ریاست مدرسه‏ى تجارت را عهده‏دار گردید. در 1318 به ریاست فرهنگ فارس منصوب شد و در آن سمت در توسعه‏ى مدارس فارس جدیتى تمام به كار برد. بعد به تهران انتقال یافت و به ریاست دبیرستان البرز (كالج آمریكائى) منصوب شد. بعد از مدتى ریاست دبیرستان دارالفنون را كه از بزرگترین مدارس تهران بود به او سپردند و سالیانى چند در آن سمت باقى ماند. در 1325 دكتر كشاورز وزیر فرهنگ وقت، تغییرات زیادى در شئون فرهنگ داد، از جمله محسن حداد را از ریاست دارالفنون تغییر داد و اسمعیل امیرخیزى را به جاى او نشانید. ولى پس از سقوط كابینه و تغییر دكتر فریدون كشاورز، مجدداً به ریاست دارالفنون منصوب گردید. در سال 1332 به مدیركلى وزارت فرهنگ منصوب شد و پس از مدت كوتاهى معاون كل آن وزارتخانه گردید و چند سالى در آن سمت بود تا سرپرست محصلین ایران در آمریكا شد. پس از پایان این مأموریت بازنشسته شد. حداد بعد از شهریور 1320 ضمن خدمات فرهنگى به كار مطبوعاتى پرداخت. ابتدا به انتشار روزنامه‏ى دعوت مبادرت كرد. این روزنامه عضو جبهه استقلال و طرفدار دولت بود. مدتى نیز روزنامه‏ى جهان دانش و امیركبیر را منتشر مى‏نمود. روى همرفته مردى وارسته، باسواد، وطن‏پرست، عاقل و دانا بود. از مال دنیا طرفى نبست و ایام بازنشستگى را با عسرت و تنگدستى مى‏گذرانید. در سال 1376 در تهران درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

متولد 1283، فارغ‏التحصیل دومین دوره‏ى دانشكده‏ى افسرى در 1302. مدتى براى تكمیل تحصیلات در فرانسه اقامت داشت. دانشكده‏ى نظامى سن‏سیر و دانشگاه جنگ فرانسه را طى نمود. پس از مراجعت به ایران، ابتدا در ژاندارمرى خدمت كرد و بعد به ارتش آمد. بعد از شهریور 1320 مورد توجه واقع و به فرماندهى لشكر خوزستان منصوب شد. در این سمت متهم شد كه در غائله‏ى بختیارى‏ها دخالت داشته است. به دستور رئیس دولت (قوام‏السلطنه) از كار معزول و تحت تعقیب قرار گرفت. در شهربانى مورد بازجوئى مظفر فیروز معاون نخست‏وزیر واقع شد، ولى در این بازجوئى معاون نخست‏وزیر را مضروب نمود و كار بالا گرفت. پس از رهائى از این ماجرا، فرماندار نظامى تهران شد و بعد با احراز رتبه‏ى سرتیپى، فرماندهى لشكر كرمان را به عهده گرفت. در 1328 فرمانده دانشكده‏ى افسرى شد و پس از مدتى، معاونت ستاد ارتش نیز بدو محول گشت. در 1330 با درجه‏ى سرلشكرى به ریاست شهربانى و فرماندار نظامى تهران رسید. دو ماه بعد، مشاغل خود را از دست داد و دولت دكتر محمد مصدق وى را به جرم فعالیت علیه دولت بازداشت كرد. در 1332 فرمانده سپاه فارس شد. با مهدى فرخ استاندار فارس، سخت به هم زدند، در نتیجه سپاه به اصفهان منتقل شد و مدتى نیز فرماندهى دانشگاه جنگ را بر عهده گرفت. بعد سفیركبیر ایران در پاكستان شد. در 1337 به درجه‏ى سپهبدى ارتقاء یافت و معاون ستاد كل و فرمانده نیروى زمینى شد و سرانجام با درجه‏ى ارتشبدى به ریاست ستاد بزرگ ارتشتاران رسید، ولى در این سمت دیرى نپائید و بركنار شد و چند سال بعد در 1348 خودكشى كرد. حجازى بعد از مرگ رزم‏آرا خیلى زود مورد توجه قرار گرفت و تقریباً همه‏كاره‏ى ارتش شد. در یك زمان چهار پست مهم را اشغال كرده بود: ریاست شهربانى، فرماندارى نظامى، معاونت اول ستاد ارتش و فرماندهى دانشكده‏ى افسرى. در 1341 بعد از بركنارى عبداللَّه هدایت از ستاد، جانشین او شد و به تصفیه حساب در ارتش پرداخت. خیلى از مخالفین خود را بازنشسته كرد و مشغول زمینه‏سازى شد كه حداقل ده سال در آن سمت بلامعارض باقى بماند، ولى برنامه‏اش درست از آب درنیامد و زودتر از آنچه تصور مى‏كرد، از صحنه خارج شد. روزى كه در تهران خودكشى كرد، شایعات زیادى سر زبان‏ها بود و هركس چیزى مى‏گفت. روزنامه‏ها یك خبر چند سطرى نوشتند كه معلوم بود متحدالمال است. خبر بدین صورت تنظیم شده بود: «هنگام پاك كردن اسلحه‏ى خود ناگهان گلوله‏اى از لوله خارج شده و او را از پاى درآورده است.» پس از خودكشى او، واقعه‏ى بسیار بدى براى دخترش پیش آمد. شخصى به نام رزاق‏منش كه كارمند وزارت امور خارجه بود، او را به قتل رساند. حجازى مردى قلدر و كج‏سلیقه بود. به هیچ وجه قدرت فرماندهى نداشت. در اواخر عمر هوش و حواس خود را تا حدى از دست داده بود.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

در 1288 به دنیا آمد. پس از انجام تحصیلات ابتدائى و متوسطه از طرف دولت براى ادامه‏ى تحصیلات عازم اروپا شد و در دانشگاه فنى دولتى سوئیس در شهر زوریخ به آموختن مهندسى ساختمان پرداخت و در 1316 فارغ‏التحصیل شده، به ایران بازگشت و در وزارت راه و دانشكده‏ى فنى تهران استخدام شد. پس از پنج سال خدمت در دانشكده‏ى فنى، مقام استادى گرفت و در وزارت راه نیز مراحل ترقى را پیمود و مدتها معاونت وزارت راه با او بود. در سال 1327 به سازمان برنامه رفت و جزء بنیانگذاران آن سازمان بود. حامى در طول خدمات دانشگاهى خود، علاوه بر دانشگاه تهران در دانشگاه‏هاى امیركبیر و آذربایجان و اصفهان نیز تدریس نموده است و خیلى از مهندسین از شاگردان او هستند. حامى علاوه بر تحقیق و تتبع در رشته‏ى تخصصى خود، انتشار چند جلد كتاب در مورد زبان فارسى و ریشه‏ى آن و تاریخ ایران، مطالعات عمیقى به عمل آورده كه قسمتى از آن تحقیقات به چاپ رسیده است. در یكى از كتابهاى خود از جمله مدعى شده كه اسكندر مقدونى هرگز به ایران نیامده و طبعاً تخت جمشید را آتش نزده است. او منكر فتح ایران به دست اعراب است. سرانجام در 1379 درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند میرزا شكراللَّه طبیب، در سال 1289 در جهرم تولد یافت. تحصیلات ابتدائى و متوسطه را در شیراز پایان برد و در تهران دانشكده‏ى حقوق را به اتمام رسانید. پس از پایان تحصیلات به شغل فرهنگى پرداخت. مدتى در جهرم و زمانى در شیراز در دبیرستان‏ها تدریس مى‏كرد. در دوره‏ى چهاردهم، از جهرم به وكالت انتخاب شد. در دوره‏هاى پانزدهم و شانزدهم نیز وكالت داشت. در سال 1328 ش به عنوان معاون امیرالحاج به مكه رفت. چندى در سمت وابسته‏ى فرهنگى ایران در افغانستان و چند سالى در همان سمت در هندوستان اقامت داشت. در میانسالى در اروپا تحصیلات خود را ادامه داد و درجه‏ى دكتراى حقوق از دانشگاه سوربن گرفت. در ادوار بیست و یكم و بیست و دوم مجدداً از لار به وكالت رسید. نماینده‏ى مجلس مؤسسان سوم هم بود. حاذقى مدتى سردبیر روزنامه‏ى كوشش و مجله‏ى اسلام بود. كتابى به نام حقوق زن در اسلام نوشته است. سال‏ها عضو انجمن تسلیحات اخلاقى بود و براى آن انجمن تبلیغات زیادى نمود و به غالب كشورهاى جهان سفر كرد. به زبان‏هاى فرانسه و انگلیسى و عربى تسلط داشت. در سال 1348 ش درگذشت. وى در خلال مشاغل سیاسى و فرهنگى خویش، به وكالت دادگسترى مى‏پرداخت. چندى نیز در وزارت پیشه و هنر اشتغال داشت و ریاست هنرستان نساجى شاهى با او بود.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

متولد 1291 در قزوین، فرزند حاجى سید مصطفى روحانى واعظ. او نیز به سیره‏ى خانوادگى به كسوت روحانیت درآمد و در حوزه‏ى علمیه‏ى قزوین به تحصیل اشتغال ورزید. چندى هم در حوزه‏ى علمیه‏ى قم درس خواند. واعظ بود و از منبرى‏هاى سرشناس و معروف قزوین شد. در انتخابات دوره‏ى هفدهم مجلس شوراى ملى، كاندیداى وكالت مجلس بود. با رأى واقعى مردم به وكالت رسید. در تهران بعضى از تجار، خانه‏اى برایش خریدارى كردند و بین مردم تهران بسیار معزز و محترم شد. در مجلس، خیلى زود خود را نشان داد. از وكلاى پرسروصدا و جنجالى و شوخ‏طبع بود. به دكتر محمد مصدق عشق مى‏ورزید. با وجودى كه روحانى بود، در اختلاف بین مصدق و كاشانى جانب مصدق را گرفت و تا دقیقه‏ى آخر با او بود. بعد از 28 مرداد چند مدتى به زندان افتاد. سرانجام از زندان بیرون آمد و به همان شغل سابق خود بازگشت. سال‏ها در تهران مورد توجه مردم بود و براى وعظ و خطابه به مجالس بزرگ دعوت مى‏شد. واقعاً در منبر بدون پرده‏پوشى حقایق را مى‏گفت. چند بار مشكلاتى برایش فراهم كردند. از منبر رفتن منع شد. در سن پنجاه سالگى به بیمارى فجاه درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

در 1266 در اصفهان متولد شد. پدرش حاج سید ابراهیم فشاركى از علماء و مجتهدین بانفوذ اصفهان بود. پس از انجام تحصیلات مقدماتى فقه، اصول، فلسفه و منطق را در حد سطح به اتمام رسانید، سپس براى ادامه‏ى تحصیلات عالیه عازم نجف گردید و قریب دوازده سال در حوزه‏ى علمیه‏ى نجف به تحصیل و تتبع اشتغال داشت و از بعضى مراجع تقلید در نجف درجه‏ى اجتهاد گرفت. پس از مراجعت از نجف، در تهران تحصیلات جدید را ادامه داد و معلمین او در تهران عبارت بودند از ذكاءالملك فروغى، دكتر محمودخان شیمى و سرتیپ عبدالرزاق بغایرى كه به ترتیب فیزیك، شیمى، هندسه و هیئت تدریس مى‏كردند. در سال 1290 در دوره‏ى وزارت دادگسترى مشیرالدوله، به خدمت قضائى وارد شد و ابتدا حكومت یك شعبه‏ى ابتدائى را به او دادند و بعد تدریجاً رئیس شعبه و مستشار و رئیس شعبه‏ى استیناف گردید. در تشكیلات عدلیه‏ى داور، در 1306 با رتبه‏ى 9 قضائى به خدمت دعوت گردید و به ریاست كل محاكم بدایت تهران منصوب شد. پس از مدتى، مدعى‏العموم دیوان عالى جزاى عمال دولت شد و سپس به ریاست شعبه استیناف رسید. چندى هم دادستان استان اصفهان و رئیس استیناف غرب بود. در 1315 ابتدا دادیار و بعد مستشار دیوان عالى كشور و در 1325 رئیس شعبه‏ى دیوان عالى كشور شد. در 1329 به جاى میرزا على هیئت كه به وزارت دادگسترى تعیین شده بود، دادستان كل كشور شد. در 1330 پس از خلع‏ید از شركت سابق نفت، اسناد و مداركى در منزل سدان رئیس روابط عمومى آن شركت كشف شد و قسمتى از آنها به دست بعضى از نمایندگان مجلس افتاد و وسیله‏اى براى كوبیدن دیگران شد، دكتر مصدق براى جلوگیرى از اینگونه هوچى‏گرى‏ها و هتك حیثیت دیگران به دادستان كل دستور داد اسناد مزبور زیر كلید او قرار گرفته و رسیدگى به اسناد و تعیین صحت و سقم آن از طرف مقامات قضائى تعیین شود. حائرى با قاطعیت كامل توسط یكى از بازپرسان تهران مشغول رسیدگى شد. در این رهگذر بین او و دكتر بقائى كه اسناد مزبور را وسیله‏ى هتك حیثیت دیگران قرار داده بود، اختلاف شدیدى ایجاد شد و بقائى او را سازشكار خوانده ولى حائرى به هیچ وجه مرعوب سخنان بقائى نشده كار خود را روى اصول انجام داد. وكلاى تندروى مجلس براى تغییر او دست به اقدامات زدند و سرانجام در اواخر 1330 از دادستانى تغییر كرد و مجدداً به ریاست شعبه تمیز انتخاب شد. در نیمه دوم 1332 عبدالعلى لطفى وزیر دادگسترى با استفاده از اختیارات دكتر مصدق، عدلیه را زیر و رو كرد، از جمله دیوان كشور و دادگاه انتظامى قضات را منحل نمود و مجدداً سازمان جدیدى با افراد تازه به وجود آورد، حائرى شاهباغ به جاى شیخ محمد عبده به ریاست دادگاه انتظامى قضات تعیین شد. در شهریور 1332 سازمان قضائى لطفى غیر قانونى اعلام شد و طبعاً حائرى جاى خود را به عبده داد و بازنشسته شد. از آن مرحوم چند اثر حقوقى باقى مانده است كه عبارتند از: شرح قانون مدنى، شرح قانون مجازات عمومى و بالاخره آئین دادرسى كیفرى. در 1354 در تهران درگذشت. در جوانى با دختر آقا شیخ محمدحسین یزدى ندوشنى ازدواج كرد.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(1321 -1251 ش)، روزنامه‏نگار، مترجم و مصحح. مشروطه‏خواه و همكار سید رضاى شیرازى بود كه در تحریر و نشر روزنامه‏ى روزانه‏ى «مساوات» همكارى داشت. امروز خلخالى بیشتر به خاطر چاپ نسخه مورخ 827 ق «دیوان» حافظ مشهور است. وى در تهران درگذشت. آثار او: «حافظ نامه»؛ «به یكدیگر محبت كنید»؛ «حرص باعث هلاكت است» كه هر دو از تولستوى است و از تركى ترجمه شده؛ «شارل و عبدالرحمان»، اثر جرجى زیدان.[1] عبدالرحیم (سید) نویسنده و دانشمند (ف. 1321 ه.ش./ 1361 ه.ق.). وى از آزادیخواهان و مشروطه طلبان و همكار سید محمدرضا شیرازى در تحریر و نشر روزنامه مساوات (منتسب به حزب دموكرات در تهران) بود. خلخالى دیوان حافظ را از روى نسخه مكتوب به سال 827 ه.ق. تصحیح و منتشر كرده است. در حدود 1290 ه.ق در خلخال متولد شد. در اوایل عمر براى تحصیل به رشت مسافرت نمود و سالیان دراز در آنجا به تحصیل زبان و ادبیات فارسى و عربى و فقه و اصول و فلسفه مشغول بود. بعد براى تكمیل تحصیلات به تهران آمد و تا ابتداى مشروطیت به طور نامنظم به مطالعه و تحصیل اشتغال داشت. در تهران در اثر رفت و آمد در محافل مختلف با گروه‏هاى سیاسى آشنا شد و براى استقرار مشروطیت به تلاش و تكاپو افتاد. پس از صدور فرمان مشروطیت به همراهى سید محمدرضا مساوات روزنامه‏ى معروف و تندرو و هتاك مساوات را دائر كردند و تحقیقاً لبه‏ى تیز حملات این روزنامه متوجه محمدعلى شاه بود و یك بار نیز كار آنها به عدلیه كشید ولى گذشت محمدعلى شاه باعث شد مدیر و سردبیر روزنامه مجازات نشوند. پس از به توپ بستن مجلس و اعلام حكومت نظامى و دستگیرى عده‏اى از مخالفین حكومت، سید عبدالرحیم خلخالى به اتفاق سید محمدرضا مساوات مخفیانه از تهران فرار كردند. مساوات در تبریز به فعالیت خود علیه استبداد ادامه داد ولى خلخالى به قفقاز مسافرت كرد و در آنجا دست به فعالیت زد و مدتى نیز نزد حاج میرزا عبدالرحیم طالبوف بود و از آنجا به عشق‏آباد رفت. در 1327 ه.ق به رشت آمد و فعالیت خود را مجدداً آغاز نمود و با معزالسلطان و یپرم و سپهدار كه از سران فعالیت در گیلان بودند آشنا شد. پس از سقوط محمدعلى شاه و فتح تهران وارد مركز شد و به هر كدام از مخالفین محمدعلى شاه كارى داده شد از جمله خلخالى در وزارت دارائى استخدام گردید و ریاست دیوان محاسبات را به او سپردند ولى به علت عدم اطلاع وضع دیوان محاسبات را آشفته‏تر كرد و ناچار او را تغییر دادند و در خزانه‏دارى سمتى به او سپردند. بعد به ریاست مالیه غار و فشاپویه منصوب شد. در جنگ بین‏الملل اول در زمره رجال و معاریف و آزادى‏طلبان به كرمانشاه رفت و مدتى نیز در اسلامبول و كركوك اقامت گزید تا به تهران بازگشته به شغل خود در وزارت مالیه اشتغال ورزید. در سال 1306 ش داور او را به عدلیه انتقال داد و مدتى مستشار دیوان عالى جزاى عمال دولت بود. وقتى داور به وزارت مالیه رفت، او نیز همراه او به وزارتخانه‏ى مزبور بازگشت و ریاست اداره‏ى بازرسى كل را به او سپردند. خلخالى از ادباء و علاقمندان به ادبیات فارسى بود. به حافظ ارادت خاصى داشت. یكى از نسخه‏هاى قدیمى دیوان حافظ كه گویا سى و پنج سال بعد از وفات حافظ كتابت شده بود، در اختیار آن مرحوم بود. پس از تصحیح آن را انتشار داد. چند ترجمه نیز از نوشته‏هاى تولستوى فیلسوف روسى از او باقى مانده است. وفات او در سال 1321 ش اتفاق افتاد. روى همرفته مردى ادیب، باسواد، آزادى‏خواه و نیك‏نفس بود.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

متولد 1260 ش است. پدرش مرحوم ملك‏المتكلمین خطیب و واعظ معروف دوره مشروطیت است كه به دست محمد على میرزا در باغشاه مقتول شد. ملك‏زاده تحصیلات خود را در رشته پزشكى در بیروت به اتمام رسانید و همزمان با انقلاب مشروطیت وارد ایران شد. روح آزادیخواهى پدرش در وى مؤثر افتاد و او نیز در زمره مشروطه‏خواهان درآمد و مدتها در حبس و تبعید به سر مى‏برد. بعد از استبداد صغیر به كار طبابت پرداخت و ضمنا در مدرسه طب نیز تدریس مى‏نمود. چندى هم در یكى از كابینه‏هاى مستوفى‏الممالك معاون نخست‏وزیر شد. در دوره هفتم قانونگزارى از طرف مردم بم به وكالت مجلس رسید و مجموعا هفت دوره نماینده مجلس بود. بعد از شهریور 20 در چند دوره براى وزارت بهدارى دعوت شد ولى نپذیرفت، تا اینكه در 1328 در اولین دوره مجلس سنا از اصفهان به سناتورى رسید و نایب رئیس سنا هم شد. در دوره دوم نیز سناتور بود. دكتر مهدى ملك‏زاده تحت عنوان انقلاب مشروطیت ایران خاطرات خود را در مورد مشروطیت ایران در هشت مجلد تحریر و انتشار داده است كه حاوى نكات مهمى از اوضاع سیاسى ایران است. همچنین كتابى درباره‏ى زندگى پدر شهیدش تحت عنوان شرح زندگى ملك‏المتكلمین تألیف نموده است. وفات او در 1334 ش اتفاق افتاد. وى با هزینه شخصى آرامگاهى براى پدرش و مدیر صوراسرافیل و چند تن دیگر كه در واقعه باغشاه مقتول شدند بنا نهاد و با تلاش وى مجسمه پدرش را در میدان حسن‏آباد نصب كردند، ولى پس از مرگ او مجسمه را از میدان برداشتند. پس از مرگ سناتور ملك‏زاده دامادش دكتر خانبابا بیانى به مقام سناتورى رسید. دكتر ملك‏زاده در جوانى با دختر سلیمان‏خان میكده ازدواج كرد و صاحب دو دختر شد: یكى به حباله نكاح محمد دادور فرزند وثوق‏السلطنه درآمد و دیگرى همسر خانبابا بیانى شد. این زن مقام استادى گرفت و در دانشگاه تهران در رشته باستانشناسى تدریس مى‏كرد. (1334 -1260 ش)، نویسنده. پس از تكمیل تحصیلات مقدماتى به تحصیل حكمت الهى پرداخت و «شرح منظومه» را نزد جهانگیر خان قشقایى و زبان انگلیسى را نزد آوانس، از ارامنه‏ى جلفا، فراگرفت. در هفده سالگى به تهران آمد و وارد دارالفنون شد و به تحصیل علوم جدید و طب پرداخت. جهت ادامه‏ى تحصیل به فرانسه عزیمت نمود، ولى در استانبول شمس‏الدین بیگ، سفیر كبیر عثمانى در ایران، كه با ملك المتكلمین دوستى داشت او را از رفتن به فرانسه منصرف كرد و به بیروت فرستاد. ملك‏زاده پس از خاتمه‏ى دوره‏ى طب و اخذ درجه‏ى دكترا و كسب دیپلم (اتا) و نشان برگ خرما، براى تكمیل تحصیلات، به پاریس رفت. وى در 1327 ق به ایران بازگشت و از طرف صنیع‏الدوله به سمت استادى دانشكده‏ى طب انتخاب شد و چندین دوره نمایندگى مجلس شوراى ملى و دو دوره نمایندگى مجلس مؤسسان و سالها ریاست بهدارى ارتش را عهده‏دار بود. او در تهران درگذشت. از آثارش: «تاریخ انقلاب مشروطیت ایران»، در هفت مجلد؛ «زندگانى ملك المتكلمین».[1]

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

متولد 1282 ش است. وى پس از تحصیلات ابتدائى و متوسطه به مدرسه عالى علوم سیاسى وارد شد و درجه لیسانس گرفت. بعد از تشكیل مدرسه حقوق دوره سه ساله آنجا را نیز طى نمود و به اروپا رفت و ابتدا درجه لیسانس سپس درجه دكترا گرفت. پس از ورود به ایران داخل خدمات قضائى شد و به ترتیب مشاغل ذیل را پیمود: دادیار و بازپرس دادسراى تهران، معاونت دادسرا دادیار و دادستان استان، دادیار و مستشار دیوانعالى كشور، ریاست شعبه دوم دیوانعالى كشور و معاونت وزیر دادگسترى. دكتر ملك اسمعیلى مدتى نیز معاونت دكتر مصدق را عهده‏دار بود. وى گذشته از مشاغل قضائى از روز ورود به ایران در كلاسهاى قضائى و دانشكده پلیس و ژاندارمرى تدریس مى‏نمود. صاحب تألیفات متعددى در علم حقوق در رشته جزا است. پس از 28 مرداد 1332 مدتى بازداشت شد. در 1375 در تهران درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

فرزند شیخ‏الاسلام ملایرى متولد 1300 ش است. وى تحصیلات خود را در دانشكده ادبیات به اتمام رسانید. ابتدا به خدمت وزارت كشاورزى درآمد و چند سالى در آن وزارتخانه اشتغال داشت تا به وزارت كشور انتقال یافت و مراحلى را در آن وزارت پیمود تا سرانجام به مدیر كلى آنجا رسید. در 1340 به مدیر عاملى شركت واحد اتوبوسرانى تهران و حومه منصوب گردید و ظرف چهار سال اقدامات بنیادى مؤثرى در آن سازمان نمود و سازمانى به فراخو در شهر تهران پى‏ریزى كرد. به پاس خدماتى كه انجام داده بود معاونت وزارت كشور هم ضمیمه كار او شد. بعدا به ریاست هیئت مدیره و مدیر عاملى شیلات شمال منصوب گردید و سه سال نیز بلامعارض در آن سمت بود تا اینكه استاندار مازندران شد و در عمران و آبادى آن استان تلاش بسیارى نمود. در 1350 به تهران احضار گردید و دیگر شغلى به او ارجاع نشد یا شغلى قبول ننمود. ملایرى در 56 سالگى در اثر یك عمل جراحى درگذشت. وى علاوه بر مشاغل مهم سیاسى و اجتماعى نویسنده‏اى توانا و منقد بود و گذشته از مقالات متعددى كه در جراید مى‏نوشت چند تألیف مهم و مؤثر دارد كه مى‏توان كتاب «رهبر فرماندار» را نام برد. او در اواخر عمر نسبتا مرد مرفهى بود و جزء ثروتمندان ایران محسوب مى‏گردید.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

معروف به شیخ‏الاسلام ملایرى فرزند مرحوم حاج سیدابراهیم شیخ‏الاسلام مجتهد و روحانى معروف ملایر در 1260 ش در ملایر متولد شد. بر حسب سیره خانوادگى تحصیلات خود را در فقه و اصول و معارف اسلامى در زادگاه خویش و تهران و قم ادامه داد تا اینكه قریب‏الاجتهاد گردید. در 1300 با استفاده از نفوذ پدر خود كاندیداى نمایندگى مجلس شد و از دولت آباد ملایر به وكالت مجلس انتخاب گردید و با كسوت روحانیت به مجلس رفت و دوره‏هاى چهارم، پنجم و ششم وكیل مجلس بود. در دوره ششم با سید حسن مدرس نزدیكى و هم‏فكرى یافت و جزء دوستان آن مرحوم قرار گرفت لیكن از نظر سیاسى با مدرس هم‏آهنگ نبود، ولى بعد از آنكه مدرس بوسیله سرتیپ درگاهى دستگیر و به خواف تبعید گردید شیخ‏الاسلام نیز مورد بغض و كینه عمال شهربانى قرار گرفت و از نمایندگى محروم گردید و قریب شش سال خانه‏نشین بود. داور او را به عدلیه دعوت كرد ولى نپذیرفت. از املاك و مستغلاتى كه داشت زندگى مرفهى براى خویش تشكیل داد تا سرانجام از مقامات سیاسى و نظامى ایران رفع سوءتفاهم نمود كه با مدرس مراوده دوستى زیادى نداشته است. همین امر باعث شد كه بار دیگر در جریانات سیاسى او را به بازى گرفتند و در دوره دهم از بیجار و گروس وكیل مجلس شد. در این دوره ماهرانه وظیفه خود را انجام داد و از هر جهت اعتماد آیرم و مختارى را به خود جلب نمود و بر همین اساس در ادوار یازده، دوازده و سیزده از همان حوزه بیجار و گروس به وكالت رسید و در این مدت طولانى هرگز حرفى بر خلاف مصالح دیكتاتورى ایران بر زبان نراند تا این كه 1320 فرارسید. هنوز یكماه از استعفا و جلاى وطن رضاشاه نگذشته بود كه او در نطق قبل از دستور خود را وصى مرحوم سیدحسن مدرس معرفى نمود و شرح شورانگیزى درباره قتل آن مرحوم در مجلس ایراد كرد و تعقیب مختارى و عده زیادى از عمال شهربانى را درخواست نمود. همین امر باعث شد كه در دوره چهاردهم هم به وكالت مجلس برسد. شیخ‏الاسلام ملایرى مجموعا 8 دوره نماینده مجلس بود و رویهمرفته مرد بدى نبوده است. وى در 1330 درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

متولد 1282، فرزند میرشكار (از مالكین عمده‏ى زنجان) بود. تحصیلات خود را در تهران و اروپا انجام داد و در 1307 پس از تأسیس بانك ملى، وارد آنجا شد و مدارجى را در آن سازمان پیمود. بعد وارد بانك سپه گردید و سریعا در آن بانك ترقى نمود و سرانجام رئیس بانك سپه شد. در 1332 كه سپهبد زاهدى با آن وصفى كه همه مى‏دانند به نخست‏وزیرى رسید، با توجه به سوابق و دوستى زیادى كه با مقدم داشت و مدتى نیز در خانه‏ى او به حالت اختفا مى‏زیست، او را به ریاست بانك ملى ایران برگزید. چند روز كه كابینه تشكیل شد و دكتر على امینى به وزارت دارائى رسید، با این انتصاب مخالفت كرد و مصطفى مقدم از ریاست بانك ملى كناره‏گیرى نمود. در عوض بانك جدیدالتأسیس توسعه‏ى تجارت خارجى را كه بعد به نام بانك تجارت خارجى معروف شد، به او دادند. دولت وقت اعتبارات كلانى در اختیار بانك گذاشت و مقدم هم ظاهرا براى توسعه‏ى تجارت خارجى، اعتبارات و وام‏هاى كلانى به اشخاص داد، البته این وام‏ها بدون دریافت حق‏الجعاله نبود. پس از سقوط سپهبد زاهدى و تبعید او به اروپا، خلاف‏هاى مدیر بانك بلند شد، از جمله وام زیادى به بیوك قزوینى داده بود كه در حقیقت قابل وصول نبود. پرونده‏اى در این زمینه تشكیل شد و مقدم به عنوان تدلیس و اتلاف بیت‏المال تحت تعقیب قرار گرفت و به زندان افتاد. چند سالى در زندان بسر برد. پس از استخلاص از زندان، از باقیمانده‏ى دارائى خود زندگى مرفهى بنا نهاد. وى مالك قلعه حسن خان در كرج بود.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

فرزند میرشكار زنجانى از اعضاى عالى رتبه وزارت خارجه است. وى قریب سى سال در مشاغل مهم خارجى و داخلى در وزارت خارجه خدمت كرد. تحصیلاتش را در روسیه و فرانسه گذرانید و مدت‏ها در سفارت مسكو دبیر و مستشار بود. در لندن هم سمت مستشارى گرفت و در وزارت خارجه وزیر تشریفات شد. در اوایل سلطنت رضاشاه وزیر مختار در عربستان سعودى بود، بعد سفارت در بالكان به عهده‏ى او قرار داده شد و زمانى سفیر در لندن، فرانسه و آلمان شد. در 1328 به مقام سناتورى از قزوین و زنجان انتخاب شد. هنگام حكومت دكتر مصدق، به استاندارى گیلان منصوب گردید.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

از بازرگانان معروف و سرشناس و صدیق و خوشنام قرن اخیر است. وى در 1277 ش در قزوین تولد یافت. بعد از آنكه به سن رشد رسید و خواندن و نوشتن را آموخت وارد بازار قزوین شد و كار خود را از شاگردى و پادوئى آغاز كرد. پس از تهیه مختصر سرمایه‏اى، چون محیط قزوین را براى نشو و نماى خود كوچك مى‏دید، به تهران آمد و در كار قماش شروع به فعالیت كرد. تدریجا در بازار تهران براساس صداقت و درستى كه بروز داده بود مورد توجه قرار گرفت و تجارتخانه‏اى دائر كرد و به واردات قماش و توزیع آن پرداخت مخصوصا معاملات وى با شوروى بسیار رونق گرفت و نمایندگى چند كالا مانند اتومبیل‏هاى پابدا و مسكویچ و ماشین‏هاى كشاورزى به او داده شد. و سرانجام تعداد شركت‏هاى وى متجاوز از 25 واحد گردید. در 1340 به تأسیس یك كارخانه پارچه‏بافى پشمى در نظرآباد قزوین همت گماشت و بهترین ماشین‏آلات و متخصصین خارجى را وارد كرد و تولیدات این كارخانه روز به روز مرغوب‏تر و مورد توجه مردم قرار مى‏گرفت. محصولات این كارخانه قسمت اعظم احتیاجات لباس افسران را تدارك مى‏دید. با شعب متعددى كه در تهران و شهرستان‏ها دایر نموده بود، فوق‏العاده مورد توجه مردم بود. همزمان با تأسیس این كارخانه، كارخانه‏ى دیگرى به نام «ممتاز» در جاده تهران- شهر رى دایر كرد. تولیدات این كارخانه پارچه‏ى نخى بود و روزانه تا یكصد هزار متر تولید داشت. در كار توسعه‏ى این دو كارخانه و سایر شركت‏هاى تجارتى، بانك‏ها نقش اساسى داشتند و اعتبارات سنگینى به مقدم دادند به طورى كه كارخانه‏ى ممتاز كه سى میلیون تومان سرمایه‏ى آن بود حدود یكصد و هشتاد میلیون تومان از وام و اعتبار استفاده نمود. البته حاج عبدالله مقدم بر خلاف سایر تجار و صاحبان صنایع، دینارى از وام‏هاى دریافتى را از كشور خارج ننموده بلكه همه را صرف توسعه‏ى واحدهاى صنعتى و كشاورزى خود نموده بود. متأسفانه به علت توسعه‏ى سریع تأسیسات و نداشتن اعتبارات جدید، بانك‏ها نیز نمى‏توانستند زیاده بر آنچه وام داده‏اند اعتبارى تازه بدهند و لذا مقدم ناگزیر بود از اعتبارات وام‏هاى اشخاص در بازار تهران استفاده كند و بهره‏ى سنگینى به آنها بپردازد و مواد اولیه را نقدا خریدارى كند. همین امر باعث شد كه كارخانه‏ى «ممتاز» و سایر شركت‏هاى مقدم دچار اختلالاتى شدند. مخصوصا یوسف خوش كیش درصدد نابودى تأسیسات مقدم برآمد و بجاى كمك و مساعدت، مبادرت به صدور اجرائیه براى مطالبات بانكى نمود و حكم بازداشت مقدم و تملیك شركت‏هاى او بجز ناظرآباد كه اقتصاد سالمى داشت صادر شد. در 1343 ش از مقدم سلب مالكیت شد و تمام اموال او را بانك ملى به حیطه‏ى تصرف خود درآورد و به اصطلاح بازرگان سرشناس و مشهور ایران كه شهرت جهانى داشت، ورشكست گردید. حاج میرزا عبدالله مقدم ضمن فعالیت‏هاى تجارتى و صنعتى خود، در اطراف كرج مقادیر زیادى زمین خریدارى و شهركى به نام «گلشهر» براى پیشرفت كار خود دایر نموده بود. بدون اینكه سپهبد تیمور بختیار كه در آن تاریخ در اوج قدرت بود پولى بپردازد، در این شهرك شریك شد. همچنین یك شركت صادراتى به نام «خلیج» با مشاركت وى تشكیل داد. مقدم چند سالى در ورشكستگى غوطه‏ور بود و طلبكاران دقیقه‏اى از فشار خود كوتاهى نمى‏كردند. این وضع چند سالى ادامه داشت تا بالاخره زمین‏هاى شهرك «گلشهر» چندین برابر ارزش خود قیمت پیدا كرد و مقدم با فروش آن توانست از ورشكستگى نجات یابد و مجددا به كار و كسب خود رونقى بدهد و جزو تجار درجه اول قرار بگیرد. حاج میرزا عبدالله مقدم مردى بسیار خیر و نیكوكار بود. از مساعدت به مردم فقیر و كارگران محتاج دریغ نمى‏ورزید. غالبا شب‏ها به صورت ناشناس به منازل كارگران محتاج مى‏رفت و كمك‏هاى قابل ملاحظه‏اى به آنها مى‏نمود. عده‏اى از كارگران و كشاورزان وى صاحب خانه و كاشانه شدند. نه تنها كارگران بلكه عده‏ى زیادى از قبل او به همه چیز نایل آمدند. مقدم در 85 سالگى در تهران درگذشت و نام نیك وى سال‏ها در اقتصاد این كشور باقى خواهد ماند.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

متولد 1267 و فرزند سید على حائرى روحانى است و او هم طبعاً در این زمینه تحصیل نمود و در یزد و اصفهان نزد علماى روز تحصیلاتى انجام داد. چون عنفوان جوانى او همزمان با مشروطیت ایران بود و از همه بالاتر در اصفهان با سید حسن مدرس روحانى و سیاستمدار معروف آشنائى یافت، سوداى سیاست در مغز او قوت گرفت و تدریجاً در محافل سیاسى داخل شد و چون به سن سى سال رسید، خود را كاندیداى مجلس شوراى ملى نمود و سرانجام در دوره‏ى چهارم مجلس شوراى ملى از یزد به پارلمان راه یافت. او در آن تاریخ سى و چند سال بیشتر نداشت ولى به علت آشنائى با مدرس از حمایت‏هاى او بهره‏مند بود و در مجلس از او تبعیت مى‏كرد. در دوره‏ى چهارم كه مدرس زمانى لیدر اكثریت و مدتى لیدر اقلیت بود، حائرى‏زاده كه در هر حال شاگرد او محسوب مى‏شد، نتوانست خود را معرفى كند ولى در دوره‏ى پنجم كه مجدداً از یزد وكیل شد، رسماً با مرحوم مدرس و ملك‏الشعراى بهار و زعیم و چند تن دیگر به تشكیل اقلیت پارلمانى پرداختند و حائرى‏زاده از این رهگذر اسم و رسم زیادى یافت. در دوره‏ى ششم نیز وكیل مجلس بود ولى داور او را به دادگسترى دعوت كرد و مستشار دیوان كشور شد. زمانى نیز مدیر تركه و صندوق صغار دادسراى تهران با او بود. بعد از شهریور 1320 مجدداً حائرى‏زاده وارد سیاست شد و خود را كاندیداى انتخابات از یزد نمود ولى وجود افرادى مانند سید كاظم جلیلى و دكتر طاهرى و سید ضیاءالدین طباطبائى مانع از این بود كه حائرى‏زاده وارد مجلس شود. قوام‏السلطنه در سال 1325 حزب دموكرات ایران را تشكیل داد و حائرى‏زاده نیز در آن حزب از مؤسسین بود. در انتخابات دوره‏ى پانزدهم از طرف حزب مجرى انتخابات در خراسان شد و خود كاندیداى سبزوار گردید. مجلس پانزدهم كه مخلوق قوام‏السلطنه بود، خیلى زودتر از آنچه تصور مى‏رفت، چهره‏ى واقعى خود را نشان داد و در اولین مقاومت مجلس در مقابل رئیس دولت، حائرى‏زاده نیز كم‏كم از او روى برگردانید و مشغول اجراى سیاست‏هاى خاص خود شد. در دوره‏ى پانزدهم، قوام‏السلطنه به زودى جاى خود را به حكیم‏الملك داد و حكیم‏الملك نیز كابینه را به هژیر سپرد و هژیر هم تحویل ساعد داد. حائرى‏زاده در حكومت این افراد در نقش یك اقلیت تندرو قرار گرفت و با چند تن دیگر از وكیلان به استیضاح و ساقط كردن دولت‏ها پرداختند و نام حائرى‏زاده از این جهت براى مردم یك نماینده‏ى دلسوز و تا حدى مصلح قلمداد شد. در انتخابات دوره‏ى شانزدهم قانونگذارى با كمك و مساعدت سرلشكر زاهدى، چند تن از افراد جبهه ملى از تهران به پارلمان راه یافتند، از جمله حائرى‏زاده هم كه عضو این جبهه بود وكیل مردم تهران در مجلس شوراى ملى شد. دوره‏ى شانزدهم مجلس را در تاریخ مشروطیت ایران باید یكى از ادوار متشنج دانست و اقلیت هفت نفرى كه حائرى‏زاده هم عضو آن بود، دولت‏ها را شدیداً تحت فشار قرار داده بودند، مخصوصاً فكر ملى شدن صنعت نفت در این دوره قوت گرفت و ظاهراً اقلیت آن را تعقیب مى‏كرد و نطق‏هاى حائرى‏زاده در این دوره علیه ساعد و منصور و رزم‏آرا نخست‏وزیران وقت، بسیار تند و تحریك‏آمیز بود. در اواخر دوره‏ى شانزدهم، رزم‏آرا نخست‏وزیر كشته شد و چند روزى علاء حكومت كرد تا سرانجام رهبر جبهه ملى به پیشنهاد لیدر اكثریت (جمال امامى) به نخست‏وزیرى رسید و پس از مدت كوتاهى انتخابات دوره‏ى هفدهم به طور نیم‏بند انجام گرفت و حائرى‏زاده این بار هم وكیل تهران شد. در این دوره، جبهه ملى متلاشى شد و حائرى‏زاده نیز در صف مخالف قرار گرفت و مبارزات او علیه دولت شروع شد. حائرى‏زاده میل داشت با عنوان سفیر فوق‏العاده و سیار به كشورهاى اروپائى برود ولى دولتى كه خود او یكى از بنیانگذاران آن بود، به این تقاضا اعتنا نكرد. حائرى‏زاده هم در صف مخالفین جدى قرار گرفت. بعد از برهم خوردن دوره‏ى هفدهم، حائرى‏زاده تحت تعقیب بود ولى 28 مرداد او را نجات داد و مورد توجه سپهبد زاهدى قرار گرفته و به آن مأموریت سفارت سیار اعزام شد. در انتخابات دوره‏ى هیجدم مجلس شوراى ملى، وكیل اول تهران گردید، ولى به علت خوى مخالفتى كه با همه‏ى دولت‏ها داشت، با زاهدى نیز نساخت و در سلك مخالفین او قرار گرفت. مخصوصاً هنگام طرح مسئله‏ى نفت، به وزیر دارائى كابینه (دكتر على امینى) حملات زیادى نمود. حائرى‏زاده تا پایان دوره‏ى هیجدهم، در مجلس بود. بعد از آن دیگر كارى نتوانست انجام دهد و با حقوق بازنشستگى رتبه‏ى یازده قضائى امرار معاش مى‏كرد. حائرى‏زاده در طول حیات سیاسى خود، مدتى توقیف و زندانى شد و زمانى نیز در تبعید به سر برد. وفات او در سن 84 سالگى در 1351 در تهران اتفاق افتاد.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

متولد 1265 در كربلا. پدرش شیخ عبداللَّه از بزرگان و رؤساء و اقطاب سلسله‏ى معروف صوفیه بود. علوم قدیمه را از منطق، اصول، فقه و فلسفه در خدمت اساتید فن فراگرفت و مدارس عالى دارالفنون و حقوق را گذرانید. متجاوز از شصت سال به معارف خدمت كرد. سال‏ها ریاست مدارس مهم تهران با او بود قریب 20 سال مقام مدیركلى داشت. از لحاظ ادارى همپایه‏ى مقام دكتر ولى‏اللَّه نصر پدر دكتر سید حسین نصر بود. مدتى هم بالاجبار او را رئیس سازمان اوقاف و معاون وزارت فرهنگ نمودند، ولى تمایلى به اینگونه مشاغل نداشت. در عرفان صاحب نظر بود. چند سخنرانى در مجامع مختلف درباره‏ى مولوى ایراد نمود كه مدتها ورد زبان مثنوى‏شناسان بود. قریب نود و چند سال عمر كرد. هرگز حافظه و توانائى خود را از دست نداد. خود را به دیدار دوستان مقید مى‏دانست. همه روزه صبح‏هاى زود به دیدار رفقا مى‏رفت و اگر مشكلى داشتند، در رفع آن مى‏كوشید. اصلاً اهل خراسان بود و با خانواده‏ى كفائى و رهنما و تجدد قرابت نزدیك داشت. حمید و مجید و نیما رهنما خواهرزاده‏هاى او هستند. فرزندانش هم جز یكى مراتب علمى و اجتماعى را پیمودند. در 1356 در 91 سالگى درگذشت. از فارغ‏التحصیلان مدرسه‏ى عالى سیاسى مشیرالدوله بود. تألیفات وى یك دوره اخلاق جدید و قدیم و یك دوره فلسفه متضمن معرفةالنفس و از همه مهمتر كتاب تاریخ فلسفه و فلاسفه و شرح حال فلاسفه‏ى دنیا و عقاید آنها است.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند میرزا مهدى مجتهد، در 1260 متولد شد. تحصیلات مقدماتى را نزد معلمین خصوصى آغاز كرد و سپس دروس حوزوى را از فقه و اصول و ادبیات عرب و منطق و علم كلام و درایه را در حد سطح فراگرفت و در سال 1293 ش به خدمت قضا اشتغال ورزید و مشاغل مختلف قضائى را در آذربایجان طى كرد. در 1306 كه على‏اكبر داور عدلیه‏ى نوین را تشكیل داد، میرزا شفیع با رتبه‏ى هشت قضائى به ریاست كل محاكم بدایت تهران منصوب شد ولى در آن كار دوام زیادى نكرد. به دیوان عالى تمیز منتقل شد و مقام دادیارى دیوان عالى تمیز را پیدا كرد. در سال 1312 كه صدرالاشراف به وزارت دادگسترى منصوب گردید، به جاى خود حاج سید نصراللَّه تقوى را به دادستانى كل برگزید و مرحوم تقوى نیز جهانشاهى را به معاونت خویش انتخاب نمود. در 1315 حاج سید نصراللَّه تقوى به ریاست دیوان عالى كشور منصوب شد و میرزا شفیع جهانشاهى به ریاست شعبه‏ى دوام دیوان عالى كشور تعیین شد. در سال 1325 حاج سید نصراللَّه تقوى بازنشسته و از طرف قوام‏السلطنه نخست‏وزیر، میرزا شفیع به ریاست كل دیوان كشور رسید و در همان سال كه انتخابات دوره‏ى پانزدهم مجلس شوراى ملى انجام گرفت، میرزا شفیع به ریاست هیئت نظارت در انتخابات تهران تعیین گردید و لیست دوازده نفرى حزب دموكرات ایران قوام از صندوق تهران بیرون آمدند و این انتخابات تا حدى به حیثیت و مقام قضائى جهانشاهى لطمه وارد كرد. پس از واقعه‏ى 30 تیر ماه 1331 و نخست‏وزیرى دوم دكتر محمد مصدق، شیخ عبدالعلى لطفى به وزارت دادگسترى تعیین گردید و با استفاده از اختیارات نخست‏وزیر كه از مجلس گرفته بود، در عدلیه كودتائى انجام داد، از جمله دیوان عالى تمیز را منحل نمود و میرزا شفیع جهانشاهى را بازنشسته كرد و محمد سرورى را به جاى او براى ریاست دیوان عالى كشور برگزید. در 28 مرداد ماه 1332 با كودتاى آمریكائى، دولت دكتر مصدق ساقط شد و یكى از اقدامات اولیه‏ى سپهبد زاهدى نخست‏وزیر، ابطال كلیه تغییراتى بود كه توسط مرحوم لطفى در دادگسترى به عمل آمده بود و طبعاً جهانشاهى مجدداً به ریاست دیوان عالى كشور منصوب گردید ولى فقط یك روز در آن سمت برقرار بود كه در اثر سكته‏ى قلبى درگذشت. خانواده‏ى جهانشاهى از قرن هشتم به بعد از اركان آذربایجان بودند و به درستى و فضل اشتهار داشتند. وقتى ناصرالدین شاه عدلیه اعظم را در آذربایجان تشكیل داد، اكثر افراد این خانواده كه مجتهد و روحانى بودند، به شغل قضا اشتغال ورزیدند. میرزا محمدتقى صدر جهانشاهى عموى میرزا شفیع، اولین صدر دیوانخانه آذربایجان بود.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

معروف به مصدق‏الملك، فرزند قوام‏العلماء از قضات دادگسترى تبریز و مالك. در 1261 ش در تبریز متولد شد. پس از آنكه به سن رشد رسید، تحصیلات خود را طبق معمول زمان پس از فراگرفتن مقدمات زبان‏هاى فارسى و عربى، دروس حوزه‏اى را آغاز كرد و پس از مقدمات صرف و نحو و ادبیات عرب، فقه و اصول، منطق و معانى بیان و كلام را تا حد سطح فراگرفت و به شغل قضا مشغول شد. میرزا ربیع جهانشاهى كه در میان مردم تبریز به حسن شهرت معروفیت داشت، در دوره‏ى هفتم به نمایندگى از تبریز انتخاب و به مجلس شوراى ملى رفت. در ادوار، نهم، دهم، یازدهم، دوازدهم و سیزدهم مجموعاً شش دوره نمایندگى مجلس را از تبریز عهده‏دار بود. دوره‏ى چهاردهم طوعاً از نمایندگى صرفنظر كرد و پس از مدتى درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند میرزا شفیع جهانشاهى تبریزى، متولد 1299. بعد از انجام تحصیلات ابتدائى و متوسطه، وارد دانشكده‏ى حقوق شد و در علم اقتصاد درجه‏ى لیسانس گرفت و به وكالت دادگسترى پرداخت. سپس عازم پاریس شد و از دانشگاه پاریس درجه‏ى دكتراى اقتصاد دولتى دریافت كرد. بعد از مراجعت به ایران، مدتى وكیل دادگسترى بود. بعد در كابینه‏ى علاء كه دكتر سجادى وزیر دارائى شد، به مدیریت كل دفتر وزارتى رسید. در انتخابات دوره‏ى نوزدهم، كاندیداى وكالت مجلس شد و از تهران به نمایندگى انتخاب گردید. در دوره‏ى بیستم نیز این سمت را حفظ كرد. در كابینه‏ى امیر اسداللَّه علم كه در 1341 تشكیل یافت، وزیر بازرگانى بود. مدتى هم نیابت تولیت بنیاد پهلوى را عهده‏دار شد.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

متولد 1304، فرزند شفیع جهانشاهى رئیس دیوان عالى كشور. تحصیلات خود را در دانشكده‏ى حقوق تهران انجام داد و براى ادامه‏ى تحصیلات به پاریس رفت و درجه‏ى دكترا گرفت. كار ادارى خود را از دادگسترى شروع كرد. مدتى مستشار دیوان كیفر بود. در 1337 از دادگسترى به دانشگاه منتقل شد و درجه‏ى دانشیارى گرفت. ضمناً مشاور اقتصادى بانك ملى شد. در 1339 پس از تأسیس بانك مركزى به ریاست اداره‏ى دبیرخانه و حقوقى بانك مركزى رسید. پس از مدتى به معاونت بانك مركزى ارتقاء مقام یافت. در كابینه‏ى حسنعلى منصور وزیر فرهنگ شد، ولى چند ماهى بیش در این سمت نبود و به علت بیمارى كنار رفت و وزیر مشاور شد. در كابینه‏ى هویدا هم همان سمت را داشت. در 1346 رئیس دانشگاه ملى شد و مدتى بعد در بانك بین‏المللى اشتغال ورزید. در 1350 به ریاست بانك مركزى منصوب شد، ولى به علت بیمارى ادامه‏ى كار براى وى میسر نبود و سرانجام سفیر اقتصادى ایران در اروپا گردید. او در دانشكده‏ى حقوق دانشگاه تهران سمت استادى داشت. تألیفاتى نیز دارد. تاریخچه‏ى سى ساله‏ى بانك ملى ایران را او تدوین و منتشر كرده است. در 1367 در آمریكا درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

منصور میرزا فرزند امان‏اللَّه میرزا ضیاءالدوله، در 1280 در تبریز تولد یافت. طبق سیره‏ى خانوادگى پس از انجام تحصیلات مقدماتى، وارد مدرسه‏ى نظام شد و پس از طى مدرسه‏ى مزبور، افسر شد. در 1301 با درجه‏ى سروانى براى ادامه‏ى تحصیل به اروپا اعزام گردید و مدت سه سال دانشكده‏ى نظامى سن‏سیر را در پاریس طى كرد و پس از مراجعت در واحدهاى نظامى فرماندهى داشت. در 1317 كه برادرش سرلشكر امان‏اللَّه جهانبانى مورد غضب رضاشاه واقع و خلع درجه و زندانى شد، او را نیز از ارتش اخراج كردند. نهایت خدمات خود را در وزارت راه ادامه داد و رئیس اداره‏ى راه شوسه شد و نام خانوادگى خود را به شه‏بنده تغییر داد. بعد از شهریور 1320 مجدداً با درجه‏ى سرهنگى به ارتش بازگشت و مأمور خدمت در شهربانى شد و به ریاست پلیس راه‏آهن منصوب گردید و درجات سرتیپى و سرلشكرى را در همین سمت به دست آورد. پس از بازنشستگى، به علت قرابت با دربار به مقام سناتورى رسید و سه دوره سناتور بود. یكى از دختران او همسر غلامرضا پهلوى بود.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند عبداللَّه میرزا از نواده‏هاى فتحعلیشاه قاجار، در 1286 در تهران متولد شد. تحصیلات مقدماتى و متوسطه را در تهران باتمام رسانید و به شغل فرهنگى اشتغال ورزید. پس از مدتى كار فرهنگى مدرسه‏اى به نام ایران (دخترانه) در خیابان مولوى بین چهارراه شاپور و خانى‏آباد دائر كرد كه سطح این مدرسه از مدارس مشابه بیشتر بود. از اینرو اسم و رسمى پیدا كرد. شوكت‏الملك همزمان با خدمات فرهنگى، در كانون بانوان و جمعیت‏هاى مختلف زنان و احزاب سیاسى مشاركت داشت. وى در سال 1342 از طرف حزب ایران نوین كاندیداى نمایندگى مجلس شوراى ملى از تهران شد و به مجلس راه یافت و در دوره‏هاى بیست و دوم و بیست و سوم هم نماینده‏ى مجلس شد و شرایط لازم براى سناتورى پیدا كرد و بالاخره در انتخابات دوره‏ى هفتم مجلس سنا كه در سال 1354 انجام گرفت، سناتور شد. وى در جوانى با یكى از فرزندان ضیاءالدوله جهانبانى ازدواج كرد و صاحب یك دختر به نام ایران شد.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند جهانگیر میرزا، فرزند سیف‏الدوله میرزا، فرزند فتحعلى شاه قاجار، در 1250 در تهران تولد یافت. پس از انجام تحصیلات ابتدائى و مقدماتى به سیره خانوادگى وارد مدرسه‏ى قزاقخانه شد و به درجه‏ى افسرى نائل آمد. در قزاقخانه كه تحت نظر صاحب منصبان روسى بود، مدارج ترقى و درجات نظامى را پیمود. سرانجام به منصب سردارى و لقب «سردار منتخب» مفتخر شد. در تشكیل قشون جدید، رضاخان او را به خدمت دعوت كرد و با درجه‏ى امیرلشكرى در ارتش جدید پذیرفت و ریاست اداره‏ى سررشته‏دارى و مباشرت قشون را به او سپرد. در مراسم تاجگذارى رضاشاه نیز در زمره‏ى چند افسرى بود كه پشت سر شاه حركت مى‏كرد و حامل كمان نادرى بود. در 1306 به علت سوء جریانى كه در اداره‏ى مباشرت قشون پیش آمد، متهم به اهمال و سستى گردید و از كار اخراج شد. در 1317 كه ستاره‏ى بخت خانواده‏ى جهانبانى رو به افول نهاد و دستور اخراج همه‏ى آنها از ارتش صادر شد، این خانواده فوراً نام خود را از جهانبانى به كیكاووسى تغییر دادند. سرلشكر روح‏اللَّه كیكاوسى فرزند ارشد سردار منتخب بود. سردار منتخب در 1321 درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(تو 1295/1294 ش)، ادیب، روزنامه‏نگار و شاعر. در تهران متولد شد. وى تحصیلات ابتدایى و متوسطه را در دبیرستان ثریا و مدرسه‏ى دارالفنون، شعبه‏ى ادبى به پایان رسانید. سپس دوره‏هاى مختلف عالى دانشكده‏ى ادبیات و علوم انسانى را با موفقیت گذراند و در سال 1324 ش موفق به اخذ دكترى زبان و ادبیات فارسى شد. ملك‏الشعراء بهار، فروزانفر، پور داوود و على‏اصغر حكمت از استادان او بودند. خطیبى پس از آن مشاغل مختلفى را عهده‏دار بود، از جمله: دبیر دبیرستان شرف، رییس كتابخانه‏ى دانشكده‏ى حقوق، استاد دانشكده‏ى ادبیات تهران، معاون روزنامه‏ى رسمى كشور عضو هیات مدیره‏ى جمعیت هلال‏احمر مركز. از آثار منظوم وى: «منظومه‏اى در چند هزار بیت در مورد زبان پر ارج فارس»؛ و از تالیفات او: «فن نثر در ادبیات فارسى».[1] از دانشمندان زبان و ادبیات فارسى و استاد دانشگاه، در سال 1295 ش در تهران تولد یافت. پدرش آشیخ محمدعلى سال‏ها نایب‏التولیه و مدرس مدرسه‏ى خان مروى بود و امور مدرسه و طلاب و موقوفات را اداره مى‏كرد. خطیبى وقتى به سن رشد رسید، تحصیلات خود را آغاز نمود و به كسوت روحانیت درآمد. در سال 1306 آقا شیخ محمدعلى درگذشت. تولیت و مدیریت مدرسه به دیگرى واگذار شد و خطیبى به مدرسه‏ى دارالفنون رفت و دیپلم خود را از آن مدرسه اخذ نمود. در سال 1313 وارد دانشكده‏ى ادبیات تهران شد و در رشته‏ى زبان و ادبیات فارسى و فلسفه دانشنامه گرفت و در 1316 كه دوره‏ى دكتراى زبان و ادبیات فارسى در دانشگاه تهران تأسیس شد و عده‏ى معین، صفا و خانلرى دانشجویان اولین دوره‏ى دكتراى زبان و ادبیات فارسى بودند. دروس دوره‏ى دكترا را در سال 1318 پایان برد و به تألیف و تنظیم رساله‏ى دكتراى خود پرداخت و ظرف پنج سال تاریخ تطور نثر فارسى را به رشته‏ى تنظیم درآورد و پس از مرحوم ملك‏الشعراى بهار، اولین تحقیق درباره‏ى سبك‏شناسى در نظم و نثر فاسى به وسیله‏ى او پورداوود، على‏اصغر حكمت، بهمنیار و فروزانفر با قید بسیار خوب پذیرفته شد و سمت وى از دبیرى دانشگاه به دانشیارى تبدیل یافت و مستقلاً تدریس سبك‏شناسى را در دانشكده‏ى ادبیات عهده‏دار شد. در سال 1330 پس از درگذشت بهار، كرسى و مقام استادى وى به خطیبى تفویض گردید و از آن تاریخ تا دوران كناره‏گیرى به تدریس تاریخ تطور نظم و نثر و دستور زبان فارسى در دوره‏ى لیسانس و دكترا اشتغال داشت. دكتر خطیبى در كنار شغل دانشگاهى، مشاغل دیگرى را نیز عهده‏دار شد. چندى ریاست كتابخانه دانشكده‏ى حقوق با او بود، بعد مدیریت روزنامه‏ى رسمى كشور را عهده‏دار شد. در دوران حكومت دكتر محمد مصدق مدیركل دفتر نخست‏وزیرى بود و تا سقوط مصدق در سمت رئیس كابینه با مصدق همكارى نزدیك داشت. در سال 1342 در دوره‏ى بیست و یكم مجلس شوراى ملى از لار او را به مجلس فرستادند و در همان دوره به نیابت ریاست رسید. در ادوار بیست و دوم و بیست و سوم و بیست و چهارم همچنان وكیل و نایب‏رئیس اول مجلس بود. دكتر حسین خطیبى در سال 1328 مدیرعامل شیر و خورشید سرخ شد. در آن تاریخ شیر و خورشید سازمان كوچك و غیرفعالى بود. خطیبى توانست در مدتى كوتاه جمعیت مزبور را به سرعت توسعه دهد به طورى كه ده‏ها بیمارستان و درمانگاه، پرورشگاه، مؤسسات خیریه و امدادى دیگر در سطح كشور تأسیس و دائر شد. خطیبى یكى از افراد انگشت‏شمارى است كه با زبان‏هاى فارس قدیم و پهلوى آشنائى دارد. وى در میانسالى با دختر سید محمد آیت‏اللَّه‏زاده كاشانى ازدواج كرد و صاحب دو دختر شد.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد اول)

فرزند ملكشاه، مادرش زبیده خاتون، دختر یاقوتى بن چغر بیك. در 474 متولّد شده، و چون پدرش ملكشاه در 486 در بغداد وفات یافت به سلطنت نشست، و تمام مدّت پادشاهى او به جنگ با برادران و دیگران گذشت، و سرانجام در 498 در بروجرد وفات یافته، جنازه او را در اصفهان در مقبره پدر مدفون ساختند. حیله او خوب، چهره به غایت معتدل، ومحاسن به هم پیوسته، و ابرو گشاده. وزراى او: عزّالملك، ومؤیّد الملك، و فخر الملك. (پسران خواجه نظام الملك) و عزّالملك عبدالجلیل دهستانى، و مستوفى مجدالملك قمى؛ حجاب او: امیر حاجب قماج، و امیر حاجب طغاك، و امیر حاجب عبدالملك. سجع مهر او: «احمداللَّه على المنعم» بوده است.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد اول)

معروف به آقا محمد عماد الاسلام، فرزند حاج سید جعفر. عالم فاضل، و شاعر ادیب كامل متخلّص به «فخر» در حدود سال 1208 متولّد شده، و در سال 1340 در شیراز وفات یافته، در مقبره حضرت شاه چراغ علیه السلام مدفون گردید. كتب زیر از تألیفات اوست: 1- فصول العلیّة، در آداب نماز شب، مطبوع 2- هدایة السالكین، در احادیث اربعین، غیر مطبوع. نسخه آن در نزد نگارنده موجود است و در 1316 تألیف شده است.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد اول)

فرزند حاج میرزا رحیم بن عبداللَّه بن رحیم بن مرتضى. عالم فاضل، از رؤساى علماى اصفهان بوده، و در گرانى و قحطى 6-1334 اصفهان به عنوان شهردار (رئیس بلدیّه) انتخاب شده، و بنا به نوشته جابرى در تاریخ اصفهان و رى: در اثر سوء تدبیر او و سودجویى برخى دیگر، قحطى مزبور ایجاد شده. در انتخابات مجلس شوراى ملّى نیز به عنوان وكیل و نماینده مردم اصفهان انتخاب شده و در مجلس شركت نموده است. سرانجام در 22 ذى قعده 1350 در مشهد وفات یافت، و در مدرسه میرزا جعفر مدفون گردید.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

سید احمد خاتمی محل تولد : سمنان‌ شهرت تابعیت : ایران تاریخ تولد : 1339/2/18 زندگینامه علمی سید احمد خاتمی‌ در هجدهم‌ اردیبهشت‌ 1339 در سمنان‌ متولد شد، پدرش‌ مرحوم‌ سید مهدی‌ خاتمی‌ انسانی‌ متعهد و متدین‌ بوده‌ و در میان‌ اقوام‌، معروف‌ به‌ تقوی‌ و غیرت‌ دینی‌ بود وی‌ در سال‌ 1364 از دنیا رفت‌. ما در ایشان‌ خانم‌ طیبه‌ سادات‌ خاتمی‌، بانویی‌ متدین‌، مؤمن‌ و مأنوس‌ با قرآن‌ و ادعیه‌ است‌ و هم‌ اکنون‌ (آذر 1383) در قید حیات‌ است‌. خاندان‌ خاتمی‌ از سادات‌ معروف‌ سمنان‌اند و جد اعلای‌ آنان‌ مرحوم‌ سید هاشم‌ همواره‌ مورد علاقه‌ و محبت‌ مردم‌ بوده‌ که‌ همچنان‌ مردم‌ ذکر خیر او را دارند. سید احمد خاتمی‌ در سال‌ 1351 تحصیل‌ علوم‌ حوزوی‌ را در مدرسه‌ علمیه‌ صادقیه‌ سمنان‌ آغاز کرد و به‌ مدّت‌ دو سال‌ در آنجا دروس‌ مقدماتی‌ را نزد اساتید آن‌ حوزه‌ به‌ پایان‌ برد و در سال‌ 1354 به‌ حوزه‌ علمیه‌ قم‌ هجرت‌ کرد و جهت‌ استحکام‌ بیشتر دروس‌ اکثر درسهایی‌ را که‌ در حوزه‌ سمنان‌ خوانده‌ بود نزد ادیب‌ بزرگ‌ مرحوم‌ مدرس‌ افغانی‌ که‌ به‌ تازگی‌ از نجف‌ آمده‌ بود، مجدداً تکرار کرد و سپس‌ دروس‌ سطح‌ را از اساتید بزرگ‌ حوزه‌ همانند مرحوم‌ آیت‌ الله ستوده‌، آیت‌ الله اشتهاردی‌، آیت‌ الله خزعلی‌، آیت‌ الله بنی‌ فضل‌ و... به‌ پایان‌ برد و سپس‌ در درس‌ خارج‌ حضرات‌ آیات‌ شیخ‌ جواد تبریزی‌، محمد فاضل‌ لنکرانی‌، میرزا هاشم‌ آملی‌، وحید خراسانی‌، شبیری‌ زنجانی‌ و... شرکت‌ کرده‌ و به‌ مدّت‌ هفده‌ سال‌ در درس‌ خارج‌ فقه‌ و اصول‌ این‌ حضرات‌ شرکت‌ نمود. در فلسفه‌ و کلام‌ از حضرات‌ آیات‌: شیخ‌ یحیی‌ انصاری‌ شیرازی‌، حسن‌ زاده‌ آملی‌، جوادی‌ آملی‌، ابراهیم‌ امینی‌ بهره‌ برده‌ است‌. در تفسیر از حضرت‌ آیت‌ الله مشکینی‌، آیت‌ الله خزعلی‌ بهره‌مند شده‌ است‌ و در درس‌ نهج‌ البلاغه‌ از آیت‌ الله حسین‌ نوری‌ همدانی‌ بهره‌ برده‌ است‌ او از درس‌ فلسفی‌ «شناخت‌» از محضر شهید آیت‌ الله مطهری‌ بهره‌مند شده‌ است‌ و در فن‌ خطابه‌ از محضر خطیب‌ گرانقدر مرحوم‌ حجة‌ السلام‌ و المسلمین‌ آقای‌ شیخ‌ محمد تقی‌ فلسفی‌ استفاده‌ نموده‌ است‌. تدریس‌ وی‌ از سال‌ 1364، تدریس‌ دروس‌ حوزوی‌ را به‌ صورت‌ عمومی‌ شروع‌ کرده‌ است‌. اگر چه‌ قبل‌ از آن‌ به‌ طور خصوصی‌ چند دوره‌ کتب‌ مقدمات‌ (جامع‌ المقدمات‌، سیوطی‌، مغنی‌، مختصر المعانی‌ و...) را تدریس‌ کرده‌ بود. تا کنون‌ 4 دوره‌ معالم‌ الاصول‌، 7 دوره‌ اصول‌ الفقه‌، 3 دوره‌ شرح‌ لمعه‌، 2 دوره‌ مکاسب‌، 3 دوره‌ رسائل‌ و اینک‌ (آذر 1383) مشغول‌ پنجمین‌ دوره‌ تدریس‌ کفایة‌ الاصول‌ است‌. وی‌ مدت‌ ده‌ سال‌ است‌ که‌ به‌ تدریس‌ خارج‌ فقه‌ و اصول‌ اشتغال‌ دارد، دوره‌ اول‌ تدریس‌ خارج‌ اصول‌ را به‌ اتمام‌ رسانده‌ و اینک‌ (آذر 1383) مشغول‌ تدریس‌ دوره‌ دوم‌ خارج‌ اصول‌ است‌ و از کتابهای‌ فقهی‌ بخشهایی‌ از کتاب‌ قصاص‌ و دیات‌ و تقریبا تمام‌ کتاب‌ الحج‌ را تدریس‌ کرده‌ و اینک‌ اشتغال‌ به‌ تدریس‌ خارج‌ کتاب‌ صلوة‌ دارد. در این‌ مدت‌ صدها طلبه‌ از محضر وی‌ بهره‌مند شده‌ و همچنان‌ استفاده‌ می‌کنند. وی‌ در کنار تدریس‌ علوم‌ مصطلح‌ حوزوی‌ از سال‌ 1365 به‌ تدریس‌ سیره‌ پیامبر و امامان‌ (آذر 1383) در روزهای‌ تعطیل‌ (پنج‌ شنبه‌ها) رو آورد که‌ در سال‌ 1380 یکدوره‌ از این‌ دروس‌ به‌ پایان‌ رسید و اینک‌ سه‌ سال‌ است‌ که‌ پنج‌ شنبه‌ها تفسیر زیارت‌ جامعه‌ را دنبال‌ می‌کند. وی‌ در سال‌ 1367 به‌ دستور برخی‌ از بزرگان‌ حوزه‌ درس‌ تفسیر شروع‌ کرد و اینک‌ شانزدهمین‌ سال‌ این‌ درس‌ است‌ که‌ هر شب‌ پس‌ از نماز مغرب‌ و عشاء، در مدرس‌ امام‌ مدرسه‌ فیضیه‌ دائر است‌ و تا کنون‌ تفسیر 8 جزء قرآن‌ به‌ پایان‌ رسیده‌ (تفسیر جزء آخر و 7 جزء اول‌) و اینک‌ مشغول‌ تفسیر هشتمین‌ جزء قرآن‌ کریم‌ (سوره‌ انعام‌) می‌باشند. تا کنون‌ 1660 جلسه‌ تفسیری‌ داشته‌اند، درس‌ تفسیر نهج‌ البلاغه‌ نیز در ایام‌ تعطیل‌ داشته‌اند که‌ حدود دو سال‌ است‌ بحث‌ موضوعی‌ «امام‌ علی‌ (ع‌) و مخالفان‌ حکومت‌» را از نگاه‌ مولی‌ در نهج‌ البلاغه‌ دنبال‌ می‌کنند. خوشبختانه‌ نوار کاست‌ این‌ درسها (گرچه‌ نه‌ به‌ کیفیت‌ عالی‌) موجود است‌. وی‌ کار اصلی‌ خود راتدریس‌ دانسته‌ و سخت‌ علاقه‌مند به‌ آن‌ است‌ به‌ گونه‌ای‌ که‌ در ایام‌ تحصیل‌ به‌ هیچ‌ وجه‌ کار دیگری‌ را جای‌ آن‌ قرار نمی‌دهد. در سخنرانیهای‌ وی‌ هم‌ قرآن‌ و هم‌ روایات‌ و هم‌ مسائل‌ سیاسی‌ در حد نیاز هست‌. وی‌ در صدا و سیمای‌ جمهوری‌ اسلامی‌ تا کنون‌ صدها برنامه‌ اجراء کرده‌ است‌ و امت‌ مسلمان‌ ما استقبال‌ خوبی‌ از خطابه‌های‌ وی‌ داشته‌ و دارند. سید احمد خاتمی‌ به‌ عنوان‌ استاد راهنما و داور در رسالة‌ سطح‌ چهار و سطح‌ سوّم‌ حوزه‌ و نیز به‌ عنوان‌ استاد راهنما در مؤسسه‌ پژوهشی‌ امام‌ خمینی‌ و دانشکده‌ شهید محلاتی‌ سپاه‌ خدمت‌ می‌کنند و تا کنون‌ رساله‌ متعددی‌ را در عرصه‌ معارف‌ دینی‌، فعالیتهای‌ سیاسی‌، راهنمایی‌ و ساماندهی‌ کرده‌ است‌. سید احمد خاتمی‌ قبل‌ از پیروزی‌ انقلاب‌ همگام‌ با رهبر کبیر انقلاب‌ اسلامی‌ امام‌ خمینی‌ در ستیز با رژیم‌ منحط‌ پهلوی‌ بود و با ایراد خطابه‌های‌ حماس‌ علیه‌ آن‌ رژیم‌ سیاه‌ نقش‌ مفیدی‌ در روشنگری‌ مردم‌ ایفاء کرد و بعد از پیروزی‌ انقلاب‌ عمده‌ راهی‌ را که‌ برای‌ خود برگزید کار فرهنگی‌ بود که‌ از طریق‌ تدریس‌ ق‌، خطابه‌، تألیف‌ آنرا دنبال‌ کرد. وی‌ موضع‌ سیاسی‌ خود را "موضع‌ ولایت‌ فقیه‌" قرار داده‌ است‌ تا زمانی‌ که‌ امام‌ راحل‌ در قید حیات‌ بودند همراهی‌ با آن‌ امام‌ بزرگوار و اینک‌ همراهی‌ با مقام‌ معظم‌ رهبری‌ مدظله‌ العالی‌ وجهه‌ همت‌ اوست‌. وی‌ در کنار کار فرهنگی‌ در عرصه‌هایی‌ که‌ نیاز بوده‌ است‌ موضع‌گیری‌های‌ مناسب‌ سیاسی‌ داشته‌ که‌ در روزنامه‌ و جرائد کشور منعکس‌ شده‌ است‌. او در طول‌8 سال‌ دفاع‌ مقدس‌ در مواقع‌ مورد نیاز در جبهه‌های‌ حاضر شده‌ و به‌ وظیفه‌ خود عمل‌ نموده‌ است‌.سید احمد خاتمی‌ هم‌ اکنون‌ عضو جامعه‌ مدرسین‌ حوزه‌ علمیه‌ قم‌، عضو کمیسیون‌ حوزه‌ آن‌ جامعه‌ نماینده‌ مردم‌ کرمان‌ در مجلس‌ خبرگان‌ رهبری‌، عضو هیأت‌ رئیسه‌ مجلس‌ خبرگان‌، عضو هیأت‌ مدیره‌ مرکز تحقیقات‌ کامپیوتری‌ علوم‌ اسلامی‌، عضو شورایعالی‌ مجمع‌ جهانی‌ اهل‌ بیت‌ (ع‌) ، عضو شورای‌ سیاستگذاری‌ فرهنگی‌ آن‌ مجمع‌ می باشد.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 3 مهر 1395  - 4:17 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

در 1287 در تهران متولد شد. پس از انجام تحصیلات متوسطه از طرف دولت به اروپا اعزام شد و در بلژیك در رشته حقوق لیسانس و دكترا دریافت كرد و مدتى در بروكسل به تدریس اشتغال داشت. بعد از ورود به ایران وارد وزارت دارایى شد و پس از چندى ریاست دفتر وزارتخانه مزبور را متصدى شد. مدتى هم كمیسیون ارز بود تا به ریاست دفتر نختست‏وزیرى منصوب گردید. در 1323 در كابینه محمد ساعد معاون نخست‏وزیر شد و پس از چند ماهى ساعد او را به وزارت پیشه و هنر و بازرگانى منصوب نمود. در كابینه صدرالاشراف وزیر كشاورزى شد و در 1327 در دور دوم نخست‏وزیرى ساعد به وزارت كار تعیین گردید. در كابینه‏هاى على منصور و سپهبد رزم‏آرا نیز همان سمت را داشت. نخعى در كابینه رزم‏آرا از وزارت كار كناره‏گیرى كرد و به خارج رفت. مدت كوتاهى هم مدیر عامل سازمان برنامه شد. وى چندى هم در دانشكده حقوق تدریس مى‏كرد. از سال 1332 در اروپا متوطن شد و با سازمانهاى بین‏المللى همكارى داشت. روى هم رفته مرد زرنگى بود. در 1364 درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 3 مهر 1395  - 4:17 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

معروف به امیر موثق، فرزند محمد باقرخان امیر تومان، تحصیلات نظامى خود را در روسیه انجام داده است و پس از مراجعت از روسیه داخل قراقخانه شد و درجات نظامى را طى نمود. در 1295 ش با درجه سرتیپى رئیس ستاد دیویزیون قزاق شد و بعد تا 1300 تدریجا درجه میرپنجى و امیر تومانى گرفت و به او لقب امیرموثق داده شد. در كودتاى 1299 فرمانده آتریاد قزوین بود و در 1300 در تركیبات جدید قشون درجه سرتیپى گرفت و به ریاست مدارس كل نظام منصوب گردید. دانشكده افسرى و دبیرستان نظام را به سبك كشورهاى اروپائى دائر نمود. غالب امراى ارتش از شاگردان امیرموثق هستند و او حق تعلیم بر آنها دارد. در 1306 ش به جاى سرتیپ حبیب‏الله خان شیبانى به ریاست ستاد ارتش رسید و ریاست مدارس نظام نیز با او بود. در 1310 درجه سرلشكرى گرفت. تا سال 1313 ریاست ستاد را تصدى مى‏كرد. در این سال سرلشكر ضرغامى به ریاست ستاد و او به وزارت جنگ در كابینه فروغى معرفى شد و تا 1315 در این سمت بود. در این سال جاى خود را به سرلشكر امیرفضلى داد و خود به ریاست بازرسى مالى منصوب شد. در شهریور 1320 پس از بازداشت سرلشكر احمد نخجوان وزیر جنگ وقت سرلشكر محمد نخجوان براى چند روزى عهده‏دار وزارت جنگ شد. در 1321 پس از تشكیل مجدد دانشگاه جنگ به ریاست آنجا منصوب و هفت سال در آن سمت باقى بود. در فروردین 1327 درجه سپهبدى به او اعطا شد. امیرموثق در حقیقت چهارمین سپهبد ایران محسوب مى‏شود. قبل از او فقط سپهبد امیراحمدى، سپهبد شاه‏بختى و سپهبد یزدان پناه به این درجه رسیده بودند. در همان سال جهانبانى و رزم‏آرا درجه سپهبدى دریافت كردند. پس از تشكیل مجلس سنا در 1328 سپهبد محمد نخجوان سناتور انتصابى شد و در 1331 به استاندارى خوزستان رسید و از 28 مرداد به بعد دیگر كارى به او ارجاع نشد. نخجوان تألیفاتى هم دارد كه مهمترین آنها دو جلد كتاب جنگ بین‏الملل دوم و تاریخ جنگ تركیه و یونان است. امیرموثق از یك خانواده قفقازى است كه پس از جنگ‏هاى ایران و روس به ایران مهاجرت كردند و تمام آنها در خدمت ارتش ایران بوده‏اند. همسر امیر موثق دختر مرحوم میرزا احمدخان علاءالدوله بود. وفات او در سال 1354 ش در 86 سالگى اتفاق افتاد. شایع است كه ژنرال آیرن ساید قبل از پیشنهادى كودتاى 1299 به رضاخان به امیر موثق مراجعه و او را براى این كار نامزد مى‏كند ولى امیرموثق از قبول آن خوددارى مى‏نماید. امیرموثق در 25 مرداد 1332 كه شاه فرار كرد تلگراف تبریكى به دكتر مصدق مخابره و به او از این توفیق تبریك مى‏گوید. پس از بازگشت شاه مورد تنفر قرار گرفت و دیگر به او شغلى ارجاع نشد.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 3 مهر 1395  - 4:17 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

سرلشكر احمد نخجوان در 1275 در تهران متولد شد. پدرش میرپنج على خان از افسران ارشد قزاقخانه بود و نسبت به تعلیم و تربیت فرزند خویش توجهى خاص داشت و از این رو او را به مدارس درجه اول تهران فرستاد و علاوه بر آن معلمین خوصى نیز براى تعلیم فرزندش انتخاب نمود، بطورى كه احمد در نوجوانى زبان فرانسه و ادبیات فارسى و ریاضیات را در حد كامل فرا گرفت و سپس به شیوه خانوادگى وارد مدرسه قزاقخانه شد و دوره مدرسه مزبور را پایان داد و در 1294 به درجه افسرى رسید. خدمت وى در انجام امور محوله و شركت در جنگ‏هاى متعدد داخلى و ابراز رشادت موجب شد درجات افسرى را خیلى زود طى نماید بطورى كه در سال 1300 در 25 سالگى درجه سرهنگى گرفت و در لشكر یك مركز به ریاست اركان جرب منصوب گردید. در 1302 سردار سپه وزیر جنگ عده‏اى از افسران را براى ادامه تحصیلات به اروپا فرستاد، از جمله سرهنگ احمد نخجوان براى آموزش فن خلبانى به فرانسه رفت و دوره مدرسه مزبور را با موفقیت كامل طى كرد و با یك دستگاه هواپیماى خریدارى شده عازم ایران گردید. وى در همان سال طى فرمانى مأمور تأسیس نیروى هوایى در ارتش ایران شد. در 1307 در 32 سالگى درجه سرتیپى گرفت و همچنان رئیس نیروى هوایى بود. در 1308 كه شورش عشایر فارس ابعاد گسترده‏ترى پیدا كرد از تهران سرتیپ احمد نخجوان فرمانده نیروى هوایى و سرتیپ فضل‏الله زاهدى رئیس امنیه كل مملكت به دستور رضاشاه عازم فارس شدند تا براى جلوگیرى از شورش چاره‏اندیشى كنند ولى كوشش آنها به جایى نرسید و رضاشاه تمام مأمورین دولت در فارس را به تهران احضار نمود. اكبر میرزا صارم‏الدوله والى فارس، سرتیپ محمد حسین فیروز فرمانده قواى اصفهان، سرتیپ زاهدى رئیس امنیه و سرتیپ احمد نخجوان فرمانده نیروى هوایى را به زندان انداخت. سرتیپ نخجوان پس از مدتى كوتاه مورد عفو واقع شده و به كار خود بازگشت. در 1310 نیز مجددا از كار بركنار شد و به جاى وى سرتیپ كوپال تعیین گردید. سرتیپ نخجوان چند ماهى بیكار بود تا اینكه به كار خود بازگشت. در 1315 سرتیپ احمد نخجوان به معاونت اول وزارت جنگ منصوب گردید و در 1318 عضو فرهنگستان شد و ریاست كمیسیون اصطلاحات ادارى با او بود. در آبان ماه 1318 در كابینه دكتر احمد متین دفترى به كفالت وزارت جنگ معرفى شد و در فروردین 1319 درجه سرلشكرى گرفت. در كابینه بعدى كه به ریاست على منصور تشكیل شد كفالت وزارت جنگ با او بود. به دنبال حمله شوروى و انگلیس به مرزهاى ایران و از بین بردن نیروى دریایى ایران و متلاشى شدن لشكرها روز پنجم شهریور ماه 1320 شوراى عالى جنگ به ریاست سرلشكر احمد نخجوان با حضور امراء ارتش و چند تن از وزیران تشكیل جلسه داد و سرانجام پس از بحث مفصل و نگرش به تمام جهات تشخیص داده شد كه قواى نظامى ایران حتى براى چند روز نیز آمادگى براى جنگ ندارد و لذا تصمیم به ترك مخاصمه گرفته شد و شوراى مزبور نظریه خود را مبنى بر لغو نظام وظیفه و آزادى سربازان زیرپرچم از پادگان‏ها اعلام نمود و قرار شد براى حفاظت وزارتخانه‏ها و سازمان‏هاى دولتى سرباز پیمانى با ماهى 35 تومان حقوق استخدام شود. این تصمیم روز هشتم شهریور به امضاء اعضاى شوراى ارتش رسیده و دستور آزادى سربازان وظیفه صادر شد. وقتى نظریه شورا توسط سرلشكر ضرغامى رئیس ستاد به شاه داده شد وى دستور داد امضاءكنندگان طرح روز نهم شهریور در سعدآباد حضور بهمرسانند. ساعت دو بعدازظهر روز نهم شهریور طبق قرار قبلى امراء امضاكننده طرح در سعدآباد حضور یافتند و رضاشاه در حالى كه از این تصمیم به شدت عصبانى بود امراء امضاكننده را به شدت مورد عتاب و ضرب و شتم قرار داد. سرلشكر احمد نخجوان كه براى مجاب ساختن شاه به توجیه این تصمیم پرداخته بود مورد غضب شاه واقع مى‏شود و شاه با شمشیر، او و سرتیپ على ریاضى را بشدت مضروب و مجروح مى‏نماید و دستور مى‏دهد تا اسلحه كمرى او را براى كشتن دو افسر ارشد بیاورند. سرانجام سرلشكر احمد نخجوان و سرتیپ ریاضى در سعدآباد زندانى مى‏شوند و روز بعد به زندان دژبان منتقل مى‏گردند. رضاشاه سرلشكر محمد نخجوان (امیر موثق) را به جاى سرلشكر احمد نخجوان به كفالت وزارت جنگ منصوب نموده به وى دستور مى‏دهد دادگاهى تحت ریاست شاه تشكیل داده تا كلیه امرائى كه طرح آزادى سربازان و استخدام سرباز پیمانى را امضاء نموده‏اند محاكمه و مجازات شوند. روز بعد سرتیپ عبدالمجید فیروز رئیس دادرسى ارتش به اتفاق حسن معاصر دادستان ارتش شاه را ملاقات نموده و متذكر مى‏شوند كه طبق قانون چون فرماندهى كل قوا با پادشاه است لذا شاه نمى‏تواند رئیس دادگاه باشد و در نتیجه‏ى این توضیحات سرلشكر امیر فضلى به ریاست دادگاه منصوب مى‏گردد. حسن معاصر دادستان ارتش از همان روز امر بازپرسى را شخصا برعهده گرفته و دقیقا موضوع را تحت بررسى قرار مى‏دهد و سرانجام دادستان ارتش نتیجه رسیدگى و بازجویى خود را طى گزارشى در 25 شهریور به شاه تسلیم مى‏نماید. در گزارش دادستان آمده بود كه امضاءكنندگان طرح استخدام سرباز پیمانى عمل خلافى انجام نداده و براى حفظ تهران چاره‏اى جز اتخاذ چنین رویه‏اى وجود نداشته است. دادستان در گزارش خود ضمن تجلیل از خدمات سرلشكر احمد نخجوان و سرتیپ على ریاضى براى آنان قرار موقوفى تعقیب صادر مى‏كند ولى رضاشاه قبل از اینكه گزارش را رویت كند مستعفى و از تهران خارج شده بود و در نتیجه جانشین او گزارش دادستان را تأیید نموده و دستور داد نخجوان و ریاضى از زندان مرخص و درجه آنها اعاده شود. سرلشكر احمد نخجوان پس از آزادى از زندان از طرف محمد على فروغى در تاریخ 30 شهریور ماه به سمت وزیر جنگ به شاه و مجلس معرفى شد و تا نیمه‏هاى آذر وزیر جنگ بود. پس از آن به ریاست دفتر نظامى شاه منصوب گردید و مدتى در دفتر نظامى شاه بود تا به ریاست بازرسى ناحیه غرب منصوب شد. در 1322 و 1323 در دو نوبت مجددا رئیس هواپیمایى شد وى آن شوق و علاقه را نداشت و به تقاضاى شخصى بازرس هوایى وزارت جنگ شد و در حدود 1326 بازنشسته شد. مرگ وى در 1345 اتفاق افتاد. نخجوان در جوانى با دختر میرپنج محمد باقرخان برادر سردار مخصوص پیوند زناشویى بست و صاحب دو دختر و دو پسر شد یكى از دختران وى در جوانى در دریا غرق شد. فرزندان ذكورش على و جعفر هر دو فن خلبانى آموختند و در درجه سرهنگى بازنشسته شدند. نخجوان مردى ادیب و دانشمند و صحیح‏العمل و وطنخواه بود و از مال دنیا طرفى نیست و حین‏الفوت در منزل كوچكى در خیابان دربند زندگى مى‏كرد.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 3 مهر 1395  - 4:17 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

در 1304 در تهران متولد شد. پس از اتمام دوره‏ى ابتدائى و متوسطه براى ادامه‏ى تحصیلات عازم انگلستان شد و در رشته‏ى فرآورده‏هاى نفتى مهندس شد و قریب 8 سال تحصیلات وى در انگلستان بطول انجامید. پس از بازگشت به ایران، در شركت ملى نفت ایران استخدام شد. هنگامى كه امیرعباس هویدا بعنوان مدیر ادارى و عضو هیئت مدیره نفت انتخاب شد، عده‏اى از جوانان تحصیلكرده‏ى شركت نفت را دور خود جمع كرد و تقریبا باندى تشكیل داد و یكى از آنها همین فرخ نجم‏آبادى بود. در كابینه‏ى حسنعلى منصور كه امیرعباس هویدا به وزارت دارائى تعیین شد، در نخستین روزهاى انتصاب خود، فرخ نجم‏آبادى را از شركت نفت به وزارت دارائى منتقل نمود و پست مهم نفت و امتیازات را با مقام مدیر كلى به نجم‏آبادى سپرد. نجم‏آبادى دو سال در آن سمت بود تا اینكه در 1344 به ریاست شركت مخابرات منصوب گردید. دو سال هم در آن سمت بود. در 1346 از طرف هوشنگ انصارى وزیر اقتصاد، به معاونت آن وزارتخانه معرفى شد و پس از چندى مقام معاونت كل و قائم مقامى وزارت اقتصاد را برعهده گرفت و سرانجام در سال 1353 به وزارت جدیدالتأسیس صنایع و معادن منصوب گردید و پس از سقوط كابینه‏ى هویدا شغلى به وى ارجاع نشد. نجم‏آبادى با دختر ابراهیم كاشانى وزیر پیشین بازرگانى و مدیر اسبق بانك مركزى ازدواج كرد.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 3 مهر 1395  - 4:17 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

در سال 1273 در تهران متولد شد. پس از انجام تحصیلات ابتدائى و متوسطه وارد مدرسه‏ى علوم سیاسى شد و بعدها نیز لیسانس از دانشكده حقوق دریافت كرد. در 1297 به استخدام وزارت امور خارجه درآمد و اولین سمتش منشیگرى امین تذكره مازندارن بود و چندى در ادارات مختلف وزارت امور خارجه مشغول بود تا نایب سوم و بعد نایب دوم سفارت ایران در بروكسل شد. پس از اتمام این مأموریت مدیر دایره مطالعات امور قضائى اداره چهارم سیاسى گردید و مدتى بعد به كفالت اداره حقوقى و سازمان ملل منصوب گردید و زمانى كفیل اداره مستشارى وزارت امور خارجه بود تا اینكه رایزن سفارت ایران در بغداد شد. پس از آن رایزنى سفارت ایران در تركیه به عهده‏ى او قرار گرفت. سایر مشاغل وى در بقیه خدمت بشرح زیر ایت: ریاست اداره حقوقى و امور عهود، ریاست دفتر وزارتى، رئیس كارگزینى، رایزن سفارت ایران در پاریس با مقام وزیر مختارى، مشاور وزارت امور خارجه، رئیس اداره امور كنسولى با حفظ مقام وزیر مختارى. نجم پس از مدتى به معاونت وزارت امور خارجه منصوب شد و چندین سال در آن سمت باقى ماند. آخرین شغل وى در وزارت امور خارجه، سفیر كبیرى ایران در كشور لبنان بود.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 3 مهر 1395  - 4:17 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

معروف به نجم‏الملك در 1271 در یك خانواده منجم تولد یافت. تحصیلات قدیم را در ریاضیات و نجوم به اتمام رسانید و از مدرسه عالى علوم سیاسى فارغ‏التحصیل شد و به خدمت وزارت امور خارجه درآمد. مدارجى را در آن وزارتخانه پیمود و در 1309 به وزارت دارایى رفت و مدیر كل و معاون ادارى آن وزارتخانه شد و بعد با سمت وزیر مختار به آلمان رفت. در 1315 به ایران بازگشت و مدیر كل وزارت پیشه و هنر گردید. قریب دو سال در آن سمت بود كه وزیر مختار ایران در ژاپن شد. در 1323 سفیر كبیرى ایران در افغانستان به عهده او قرار گرفت. در 1324 در كابینه اول حكیم‏الملك وزیر پیشه و هنر شد و در كابینه بعدى وزارت امور خارجه به عهده او بود. مدتى در سازمان برنامه اشتغال داشت و سرانجام در 1326 به وزارت دارایى منصوب شد و لوایح مفیدى براى صرفه جویى به مجلس داد. او یكبار نیز سناتور بوده است و یكبار نیز سفیر ایران در فرانسه بود. آخرین سمت وى استاندارى خوزستان است. نجم‏الملك از رجال صرفه‏جو درست و مفید ایران محسوب مى‏شد و مصدر هر كارى كه بوده است براى حفظ مصالح دولت اقدام كرده و همواره با نادرستان در مبارزه بوده است. مردى به نظم و ترتیب او بین رجال 50 سال اخیر ایران كمتر مى‏توان یافت.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 3 مهر 1395  - 4:17 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

در 1302 در اصفهان متولد شد. تحصیلات ابتدایى و متوسطه را در زادگاه خود و تحصیلات عالى را در دانشكده حقوق انجام داد و به خدت قضایى اشتغال ورزید. بعدها هم كه دوره دكتراى حقوق در تهران تشكیل شد آن دوره را هم تمام كرد و در علم حقوق دكتر شناخته شد. نجفى مراحل قضایى را از دادیارى دادسرا و عضویت على‏البدل تا ریاست شعبه دیوانعالى كشور طى نمود. بعضى از مشاغل او عبارتست از ریاست شعبه 6 دادگاه شهرستان تهران، مستشارى و ریاست شعبه استان، دادستان كل دیوان كیفر، مستشار و رئیس شعبه دیوان عالى كشور. در شهریور 1357 كه دولت شریف امامى روى كارآمد نجفى كه از دوستان و نزدیكان او بود كاندیداى وزارت دادگسترى شد ولى شاه دكتر محمد باهرى معاون وزارت دربار را به این سمت گماشت و در عوض حسین نجفى به دادستانى كل كشور منصوب گردید. باهرى در مقابل مشكلات تاب مقاونت نیاورد و استعفا داد و نجفى وزیر دادگسترى گردید. بعد از شریف امامى، ازهارى دولت تشكیل داد كه نجفى در آن كابینه هم وزیر دادگسترى بود.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 3 مهر 1395  - 4:17 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

فرزند حاج عبدالكریم ملك‏التجار خراسانى در 1255 در شهر مشهد متولد شد. پس از اتمام تحصیلات مقدماتى و متوسطه براى ادامه تحصیل عازم نجف اشرف شد و چند سالى در آنجا به تحصیل پرداخت ولى قبل از اتمام تحصیلات به مشهد بازگشت و به اداره املاك وسیع پدرش پرداخت و بر سر مالكیت بعضى از املاك بین او و دولت اختلاف نظر حاصل شد. ناگزیر به تهران آمد و علیه دولت به عدلیه عرضحال داد. در اواخر صدارت عین‏الدوله كه عده‏اى براى عزل او در حضرت عبدالعظیم متحصن شده بودند، او نیز با آنها همراهى كرد و چون مردى حراف بود مورد توجه بست‏نشیان واقع شد و تقریبا جزو لیدران آنها بود. پس از صدور فرمان مشروطیت مرحوم نجات به اتفاق سلیمان محسن به انتشار روزنامه حقوق پرداختند كه در حقیقت ناشر افكار مشروطه‏خواهان بود. در حكومت محمد على شاه به علت تندروى زیاد و نطق‏هاى هیجان‏انگیز چندى در زندان بسر برد. پس از فتح تهران و خلع محمد علیشاه به عضویت دادگاه انقلاب انتخاب شد و این دادگاه حكم اعدام چند نفر از حمله شیخ فضل‏الله نورى را صادر كرد. در دوره دوم مجلس شوراى ملى از طرف مردم آذربایجان به نمایندگى مجلس انتخاب شد. در همین دوره با مشاركت سلیمان محسن اسكندرى حزب دموكرات را پى‏ریزى نمود. در همین ایام به انتشار روزنامه‏اى به نام نجات پرداخت كه هر هفته دو شماره منتشر مى‏گردید و تقریبا ارگان حزب دموكرات بود و تندروى زیادى مى‏كرد. پس از دو سال انتشار به مناسبت همین تندروى‏ها توقیف شد و دیگر انتشار نیافت. در دوره سوم از طرف مردم بیرجند وكیل شد و جزو اعضاء مؤثر گروه پارلمانى دموكرات بود. در دوره چهارم مجددا از آذربایجان به وكالت مجلس رسید و در این ایام حزب سوسیالیستها را با سلیمان محسن و سید محمد صادق طباطبائى پى‏ریزى كردند. در دوره پنجم از زنجان به وكالت انتخاب گردید و جزو طرفداران سردار سپه بود و هنگام خلع قاجاریه و واگذارى حكومت موقت به رضاخان جزو طرفداران بود و رأى به خلع قاجاریه داد. پس از پایان دوره پنجم مجلس بطور كلى از سیاست كناره‏گیرى كرد و حتى از مجالست با دوستان پرهیز مى‏نمود و انزوا و خانه‏نشینى را به همه چیز ترجیح مى‏داد. در 1312 ش در 56 سالگى درگذشت و در امام‏زاده عبدالله مدفون شد. نجات طبع شعر هم داشت و گاهى اشعارى مى‏سرود.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 3 مهر 1395  - 4:17 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

فرزند میرزا حسن‏خان منشى‏باشى قزوینى، در 1292 در قزوین تولد یافت. پس از انجام تحصیلات مقدماتى و متوسطه به دانشكده‏ى ادبیات تهران وارد شد و لیسانس در ادبیات زبان فارسى گرفت. سپس مدتى هم در آمریكا به تحصیل اشتغال داشت و در رشته‏ى علوم ادارى درجه‏ى فوق‏لیسانس دریافت نمود. درودى خدمات ادارى خود را از وزارت كشاورزى آغاز نمود و مشاغلى در آن وزارتخانه احراز كرد. در 1342 مامور تاسیس وزارت آب و برق گردید و مدیر كل تشكیلات در آن وزارتخانه شد. سالهاى متمادى با سمت مشاور عالى در آن وزارتخانه اشتغال داشت. دو دوره نیز از طرف اهالى قزوین به نمایندگى مجلس انتخاب گردید. از وى تالیفات زیادى باقى مانده، كه مهمترین آنها مجلدات مفسرین پارسى‏گوى مى‏باشد. موسى درودى مردى دانشمند، مودب، بى‏آزار و محافظه‏كار بود. در مدت عمر نیكنامى داشت. در 72 سالگى در خیابان، موتورسیكلت سوارى با او برخورد كرد و در اثر خونریزى مغزى درگذشت. وفاتش در سال 1364 اتفاق افتاد. دشتى، على: از نویسندگان و محققین ادب فارسى، سیاستمدار و روزنامه‏نویس پرخروش عصر مشروطیت است. وى در 1272 ش در كربلا تولد یافت. پدرش شیخ عبدالحسین در كسوت روحانیت بود. مقام مدرسى داشت. گاهى در عراق و بین‏النهرین و زمانى در جنوب ایران به سر مى‏برد. فرزندش به سیره‏ى خانوادگى تحصیلات خود را از مقدمات زبان فارسى و عربى و ریاضیات در مدرسه‏ى حسینى عراق شروع كرد و تا حدود سطح ادامه داد. چندى هم در حوزه‏هاى علمى نجف و كربلا درس خارج گرفت. مخصوصا در منطق و كلام و فلسفه مطالعات عمیق‏ترى نمود و به آموزش زبانهاى خارجى نیز پرداخت. در 1298 در حكومت وثوق‏الدوله به ایران آمد. مدتى در اصفهان و شیراز اقامت گزید. در آن هنگام موضوع قرارداد ایران و انگلیس معروف به قرارداد 1919 از اهم مسائل روز بود. دشتى با قرارداد مخالفت ورزید و با نوشتن مقالات و ایراد خطابه‏ها در صف مخالفین دولت درآمد. حكومت دستور توقیف و تبعید او را صادر كرد. چند روزى در زندان به سر برد و به خارج از كشور تبعید شد ولى قبل از آنكه از مرز خارج شود، وثوق‏الدوله ساقط شد و دشتى به تهران معاودت نمود و سردبیرى روزنامه‏ى ستاره ایران را عهده‏دار شد و با نشر مقالات انتقادى و كوبنده در صف مخالفان حكومت و طرفداران آزادى و حكومت قانون قرار گرفت. در كودتاى 1299، دشتى از طرف دولت بازداشت شد و در تمام مدت حكومت سید ضیاءالدین، در زندان به سر برد. در همین مدت بود كه توانست تخیلات و مشاهدات عینى خود را تحت عنوان ایام محبس به روى كاغذ آورده و انتشار دهد. در اسفند 1300 امتیاز روزنامه‏ى شفق سرخ را گرفت و به انتشار آن مبادرت نمود. شفق سرخ كه بعدها به صورت یومیه درآمد، از جراید تندرو و بى‏باك و انتقادى آن روز بود. او در دوران انتشار روزنامه با مقامات موثر آشنائى بیشترى یافت و مشغول محكم كردن وضع خود شد. با داور و تیمورتاش طرح دوستى ریخت و شالوده‏ى محكمى براى آینده‏ى سیاسى خود بنیان نهاد و در انتخابات دوره‏ى پنجم كه عوامل سردار سپه فعال مایشاء بودند، دشتى سر از ساوه درآورد و وكیل مجلس شوراى ملى گردید. ولى هنگام طرح اعتبارنامه‏ى او، سید حسن مدرس به عنوان مخالف سخن گفت و اسنادى در مجلس ارائه داد كه او با انگلیسها ارتباط داشته و با كمك آنها وكیل شده است و سرانجام اعتبارنامه‏ى او رد شد. دشتى در دوره‏ى نهم وكیل بوشهر شد. در همین دوره بود كه از وى سلب مصونیت شد و به زندان افتاد و امتیاز روزنامه‏ى شفق سرخ هم ابطال گردید. او مدتى را در زندان بود تا با شفاعت عده‏اى از زندان خارج شد و به عضویت اداره‏ى شهربانى درآمد و ریاست دایره‏ى راهنماى نامه‏نگارى در اداره‏ى سیاسى شهربانى به او سپرده شد. او در آنجا تنها نبود، عبدالرحمن فرامرزى، ابوالقاسم پاینده، ابوالقاسم شمیم و چند نفر دیگر هم عضویت داشتند. این دایره موظف بود كه سانسور مطبوعات را در حد كامل انجام دهد. با توجه به تعداد مطبوعات محدود آن ایام، هیچ روزنامه‏اى حق نداشت حتى آگهى‏هاى تبلیغاتى خود را هم بدون اجازه‏ى این قسمت چاپ كند. مطبوعات موظف بودند همه روزه نوشته‏هاى خود را بدانجا برده، پس از مطالعه اجازه‏ى چاپ به آنها داده شود و غالبا داستانهاى عشقى و تاریخى نیز از تیغ سانسور مصون نمى‏ماندند. دشتى بعدها معتقد بود كه انجام این كار موجب حیات من شد. اگر تن به این كار نمى‏دادم، جان سالم از زندان بیرون نمى‏بردم. در هر حال خدمات دشتى در شهربانى موجب شد دیكتاتور ایران نسبت به او مجددا توجه پیدا كند و از سر تقصیرات او بگذرد و باز در سنگر پارلمان بنشیند. او در دوره‏ى دوازدهم به وكالت مجلس رسید ولى این بار نه از بوشهر و نه از ساوه انتخاب شد، بلكه از دماوند به وكالت مبعوث گردید. در دوره‏ى سیزدهم نیز از دماوند به وكالت رسید. در شهریور 1320 رضاشاه رفت، ایران اشغال شد، و دامنه‏ى جنگ بین‏الملل همه جا را گرفت. دشتى اولین وكیلى بود كه علیه رضاشاه سخن گفت و او را متهم ساخت كه جواهرات سلطنتى را با خود برده است. از آن روز به بعد دشتى در مجلس آرام نداشت و مرتبا دولتها از حربه برنده‏ى نطق او مصون نبودند و یكى از اركان مجلس محسوب مى‏شد. در انتخابات دوره‏ى چهاردهم، دشتى با آراء قابل ملاحظه‏اى هم‏طراز موتمن‏الملك، مصدق‏السلطنه، سید محمدصادق طباطبائى از تهران به وكالت رسید و فراكسیونى به نام فراكسیون مستقل تشكیل داد و خود مدیر آن شد. همچنین حزبى به نام عدالت بنیاد نهاد. در طول مشروطیت ایران، قدرت یا حكومت قوه مقننه هیچ موقع به اندازه‏ى دوره‏ى سیزدهم و چهاردهم نبوده است و در این ادوار بود كه دولتها دست‏نشانده‏ى تنى چند از نمایندگان مجلس بودند. عمر كوتاه كابینه‏ها نشانگر حكومت وكیلان بوده است. در آن دو دوره دشتى در تثبیت و تزلزل دولتها نقش اساسى داشت و در انتخاب وزیران و بلندپایگان موثر بوده. در دوره‏ى چهاردهم یك بار تكلیف زمامدارى به او شد، نپذیرفت یا كارش سر نگرفت. پس از خاتمه‏ى دوره‏ى چهاردهم و فترت نسبتا طولانى، دشتى به دستور قوام‏السلطنه رئیس دولت وقت، طبق ماده‏ى 5 حكومت نظامى بازداشت شد و مدتى به جرم تحریك علیه حكومت در زندان به سر برد. پس از سقوط قوام، از زندان بیرون آمد و سوداى سفارت در سر پرورانید و سرانجام با عنوان سفیركبیر به قاهره رفت. سه سال در آنجا بود، با تسلط و تبحرى كه به زبان و ادبیات عربى داشت، در محافل دانشگاهى اسم و رسمى پیدا كرد. چند سخنرانى در دانشگاه الازهر ایراد نمود، و شیخ‏السفراء شد. در اواخر سال 1329 در كابینه‏ى علاء وزارت مشاور گرفت. دو ماه در كابینه بود تا این بار سفیر ایران در لبنان گردید و در تمام مدت حكومت مصدق السلطنه در بیروت ماند. عدم تغییر او از سفارت لبنان فقط در اثر مساعى و جدیت دكتر حسین فاطمى بود كه دشتى را پیش‏كسوت مى‏دانست. در 1332 به تهران آمد و سناتور شد و تا آخر عمر در كرسى سنا باقى ماند. دشتى روزنامه‏نگارى منقد و تندرو بود. روزنامه‏ى شفق سرخ در نخستین سالهاى تاسیس این موضوع را اثبات مى‏كند. ولى بعدها به صورت یك روزنامه‏ى خبرى طرفدار دولت درآمد. او به زبان و ادبیات پارسى و تازى و فرانسه تسلط داشت، از زبانهاى آلمانى و انگلیسى هم بهره گرفته بود. فوق العاده تیزهوش، كم‏تحمل، لجوج و عصبى‏مزاج بود. خودخواهى زایدالوصف داشت، به دیگران به نظر تحقیر مى‏نگریست. استدلال و كلام خود را وحى منزل مى‏دانست. در جوانى و میانسالى سخنورى صحنه‏ساز بود. در دوران پیرى و كهولت، منزوى و گوشه‏گیر بود. شهرت دشتى بیشتر در كار نویسندگى اوست. تخیلى و احساسى چیز مى‏نوشت ولى كارهاى جدى هم دارد. بیشتر دواوین شعراى پارسى و تازى را خوانده و تفحص كرده بود. به همین مناسبت كتابهائى در آن زمینه انتشار داده است. غیر از كتاب ایام محبس و كتاب فتنه كه هر كدام چندین بار به چاپ رسیده‏اند، در اواخر عمر به نقد دواوین شعراء پرداخت. از آن میان عناوین در قلمرو سعدى، دمى با خیام، سیرى در دیوان شمس، حافظ چه مى‏گوید، شاعرى دیرآشنا، نگاهى به صائب را باید نام برد كه در كمال مهارت به نقد و تفسیر پرداخته و شاعر را آنچنان كه خود شناخته است، معرفى مى‏كند. از آثار دیگر او در دیار صوفیان، اعتماد به نفس، عقلاء برخلاف عقل را باید نام برد. كتاب دیگرى هم تحت عنوان پنجاه و پنج نوشت كه قسمتى از تاریخ پنجاه ساله بود. گرچه آن نوشته دستورى در مقابل دریافت دستمزد قابل ملاحظه‏اى انجام گرفت، لیكن در خلال نوشته‏ها نقد و نیش وجود دارد. على دشتى هیچ موقع به دنبال مال و منال نرفت و چیزى تا آخر عمر نیندوخت. در جوانى باغچه‏اى در تیغستان شمیران خریدارى كرده بود كه تا آخرین روزهاى حیات در آن مى‏زیست. او در تمام عمر همسرى انتخاب نكرد و در سن 90 سالگى بلاعقبه درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 3 مهر 1395  - 4:17 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

اولین رئیس شهربانى رضاشاه، در سال 1269 متولد شد. پس از انجام تحصیلات متعارف زمان به مدرسه‏ى صاحب منصبى ژاندارمرى وارد شد و دوره‏ى مدرسه را پایان برد و به درجه‏ى افسرى رسید. چندى در واحدهاى مختلف خدمت مى‏كرد. سرانجام به ریاست ژاندارمرى قم منصوب شد. در كودتاى 1299 وى در همین سمت بود كه علاوه بر آن، حاكم نظامى قم گردید و با شدت عمل نسبت به اجراى دستورات دولت كوشید. در اواخر 1300 رضاشاه از ادغام قزاقخانه و ژاندارمرى، ارتش جدیدى بنیاد نهاد و براى اینكه افسران ژاندارم را نسبت به خود جلب كند و از طرفداران او بشوند، به هر یك دو یا سه درجه ترفیع مقام داد. درگاهى از درجه‏ى سرگردى به سرهنگى ارتقاء یافت و به ریاست اداره‏ى قلعه‏بیگى تهران (دژبان مركز) منصوب شد. وى در این سمت فوق‏العاده خود را به سردار سپه وزیر جنگ نزدیك كرد به طورى كه جزء محارم وى قرار گرفت. در 1302 سردار سپه پس از احراز مقام رئیس‏الوزرائى، به خدمت ژنرال و ستداهل سوئدى رئیس نظمیه و سایر همكاران او خاتمه داد. و موقتا امیراقتدار انصارى حاكم نظامى تهران را سرپرست شهربانى كرد و عملا شهربانى زیر نظر وزارت جنگ قرار گرفت. چند روزى امیر اقتدار در راس شهربانى بود تا اینكه سرهنگ محمد درگاهى از طرف سردار سپه ابتدا به ریاست شهربانى تهران و سپس به ریاست كل شهربانى كشور گمارده شد. درگاهى در این سمت با اعتباراتى كه در اختیار داشت نسبت به توسعه كادر اقدام نمود. مدرسه‏ى افسرى و درجه‏دارى تشكیل داد و مقدارى اسلحه و مهمات تدارك دید. از همه مهمتر واحدى به نام امور سیاسى پى‏ریزى نمود كه آن واحد همواره حركات و رفتار هیئت حاكمه و مقامات را زیر نظر داشت. درگاهى در تغییر سلطنت و وفادارى به رضاشاه، در صف اول موافقین بود و صادقانه جانفشانى مى‏كرد. یكى از چند نفرى بود كه كاخ‏هاى سلطنتى را تحویل گرفته و محمدحسن میرزا قاجار ولیعهد وقت را با خفت و خوارى از ایران بیرون راند. درگاهى در اثر حسن خدمت در 1307 درجه‏ى سرتیپى گرفت و صاحب قدرت زیادى شد. همه روزه شاه جدید را ملاقات مى‏كرد و او را در جریان تمام حوادث كشور اعم از قدرت تیمورتاش وزیر دربار كه عملا تمام امور كشور زیر سلطه‏ى او بود، برابرى مى‏نمود. تدریجا به حریم او نیز دخالت نمود و در نتیجه اختلاف آن دو از صورت پنهان به آشكار كشید و هر كدام سعى مى‏نمودند دیگرى را عقب بزنند. درگاهى نه تنها با تیمورتاش مبارزه مى‏كرد بلكه با سایر رجال قدرتمند و نزدیك به دربار هم سرشاخ مى‏شد. گاهى نصرت‏الدوله فیروز، زمانى سردار اسعد بختیارى و حتى على‏اكبر داور هم از توطئه و تحریكات وى مصون نبودند. درگاهى در راس شهربانى قدرت عجیبى پیدا كرد و در خوش رقصى و اجراى اوامر ارباب خود بیداد مى‏نمود. وقتى دوره‏ى ششم پایان یافت و سید حسن مدرس به وكالت انتخاب نشد، خانه‏ى او تحت كنترل مامورین سیاسى شهربانى قرار گرفت و همه روزه گزارشهاى نامساعدى از ملاقاتهاى مدرس با اشخاص یا مذاكراتى كه انجام داده بود برخلاف واقع به شاه مى‏داد و سرانجام ذهن رضاشاه را نسبت به او منسوب نمود و دستور دستگیرى و تبعید او را دریافت كرد. شبانه با چند مامور به خانه‏ى مدرس ریختند، مدرس را مورد اهانت قرار داد ولى آن روحانى سیاست‏پیشه اهانت رئیس شهربانى را تحمل نكرد و به صورت او سیلى نواخت. درگاهى و مامورین، مدرس را مورد ضرب و شتم قرار دادند و او را از خانه بیرون برده و در همان شب به خواف تبعید نمودند. درگاهى در همان سال مامور دستگیرى یكى از رجال قدرتمند شد. آن شخص نصرت‏الدوله فیروز وزیر مالیه بود. در مراسم روضه‏خوانى تكیه دولت، وقتى مراسم پایان یافت، درگاهى نزد نصرت‏الدوله كه در صف وزراء ایستاده بود رفت و وى را دعوت كرد كه در اختیار او باشد. فیروز ابتدا تحاشى كرد و به سمت رضاشاه حركت نمود كه از مهلكه نجات یابد ولى درگاهى بازوى او را محكم چسبید و با كمك سایر ماموران، او را بازداشت كردند. درگاهى در دوران ریاست شهربانى، زندان تقریبا مدرنى در شمال شرقى تهران در كاخ ییلاقى آغامحمدخان قاجار كه معروف به «قصر فجر» بود بنیاد نهاد. در سال 1308 ساختمانهاى زندان پایان پذیرفت. شاه و نخست‏وزیر و سایر امناى دولت را براى بازدید دعوت كرد. گاهى در این مراسم چند تن از قدرتمندان را تهدید نموده بود كه اینجا خوابگاه ابدى شماست. تیمورتاش و داور از این تهدید به شاه شكایت بردند و پس از چند روز، درگاهى از شغل خود منفصل و زندانى گردید. درگاهى چندى در زندان دژبان توقیف بود، بعد مورد عفو واقع شده به منزل خویش انتقال یافت ولى تحت نظر بود تا اینكه رضاشاه او را احضار نموده مورد استمالت قرار داد و به ریاست اداره كل احصائیه و آمار و سجل احوال مملكتى گمارد. این اداره ظاهرا جزو وزارت كشور بود ولى عملا تحت‏نظر شاه قرار داشت و روساى آن از بین افسران مود اعتماد انتخاب مى‏شدند. وى چندى در آن سمت به سر برد بعد به ریاست اداره نظام وظیفه منصوب گردید و چند سالى هم در آن سمت قرار داشت ولى در اثر نزاع و برخورد شدید با سرلشكر ضرغامى رئیس ستاد ارتش، از كار بركنار شد. بعد از شهریور 1320 با املاكى كه قبلا در ورامین براى خویش تدارك دیده بود، به كشاورزى اشتغال ورزید. در دوره‏ى هفدهم به اعتبار كشاورزان خویش، كاندیداى نمایندگى مجلس شد ولى توفیقى نیافت. در سال 1333 درگذشت. ملك‏الشعراى بهار از جمله كسانى است كه مورد زجر و آزار او قرار گرفته و اشعارى در ذم او سروده كه پلیدى‏هاى او را آشكار مى‏سازد. عباس اسكندرى كه در كتاب آرزو بركنارى سرتیپ درگاهى را چنین نوشته است: پیشامدى موجب سقوط رئیس شهربانى گردید و شرح آن به قرار زیر است: «رئیس نظمیه از مكنون آقاى خود خبر داشت و شاید با او هم صحبتى شده بود كه بقایاى حكومت مثلث به زودى دفن خواهد شد. او از راه نخوت و غرور این مطلب را بروز داد. در روزى كه ساختمان مجلس قصر انجام پذیرفته و آئین گشایش آن به جا مى‏آمد وزیر دربار به اطلاع ارباب خود رسانید كه رئیس نظمیه گفته است این مجلس خوابگاه ابدى داور و تیمورتاش خواهد بود. اگر منظور مبارك چنین است با كمال طیب خاطر غلام حاضر است كه از اینجا خارج نشده و در انجام میل مبارك باشم. این بیان تاثیر زیادى در شاه كرد. عبارت نشاندار بود. و رئیس نظمیه از كار خارج و گرفتار شد.»

نویسنده : نظرات 0 شنبه 3 مهر 1395  - 4:17 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

فرزند یدالله، در 1302 در تهران متولد شد و پس از اخذ دیپلم وارد دانشسراى عالى شد و لیسانس علوم‏تربیتى گرفت و به كار دبیرى پرداخت و چندى هم در ادارت مختلف وزارت فرهنگ مشاغلى را احراز نمود تا به ریاست مدرسه‏ى عالى بازرگانى منصوب شد و چندى در آن مدرسه اشتغال داشت. چندى هم در وزارت اطلاعات و زمانى در وزارت اقتصاد مقام مدیر كلى گرفت. سرانجام به ریاست هیئت مدیره و مدیر عاملى شركت سهامى فرش ایران منصوب گردید و قدمهائى براى اصلاح و بهبود فرش به عمل آورد. از شركت فرش به وزارت كشور انتقال یافت و به معاونت وزارت كشور در امور اجتماعى و شهرداریها منصوب گردید و در 1350 به استاندارى كرمان معرفى شد. قریب دو سال در استان مزبور به كار اشتغال داشت و سپس استاندار مازندران گردید. سه سال هم در آن سمت بود تا در 1354 ماموریت وى در مازندران پایان پذیرفت و به تهران بازگشت و پس از چندى ایران را ترك نموده عازم امریكا شد.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 3 مهر 1395  - 4:17 AM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 21

جستجو



در وبلاگ جاری
در كل اينترنت

نویسندگان

امکانات جانبی