رکاب خونی اسب مرا نمی بینی ؟
علم به دوش گروهان سوگوارانم
من از قبیله ی خونین سربدارانم
از آن قبیله که کس بی قمه نمی خوابد
به نفع گرگ، شبان رمه نمی خوابد
از آن قبیله که طفلان خطر لقب دارند
قبیله ای که عموما پدر لقب دارند
ادامه مطلب
[ چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395 ] [ 5:46 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
[ چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395 ] [ 5:46 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
[ چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395 ] [ 5:46 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
[ چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395 ] [ 5:46 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
[ چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395 ] [ 5:45 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
[ چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395 ] [ 5:44 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
جاده مانده است و من و این سر باقی مانده
[ چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395 ] [ 5:44 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
پاره دلی تقدیم به رزمندگان دلیر وطنم
[ چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395 ] [ 5:44 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
[ چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395 ] [ 5:44 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
ای رؤیای بارانی آخرین سوار گمشده
همان شب که آيينه باريده بود
کبوتر ز خواب قفس ميگريخت
که پرواز را خواب فهميده بود
تو از شهر خورشيد ميآمدي
در اين سايهها تيغ روييده بود
زمينگير خون شهيدان شديم
خداي تو ما را نبخشيده بود
شهادت چرا قسمت ما نشد
مگرسفرهي عشق برچيده بود؟
در اين کوچه ماييم و صد شرحه درد
و رد پرستو که کوچيده بود
ادامه مطلب
خورشيد عقل، سايهنشين زير بامتــان
ما لايق سلام شما عاشــــــقان نهايـم
باد از سوي عرش ملايک سلامــــــتـان
اي پيروان مکتب جانبازي و شــــــــرف
پاييز باد تا به صـــف حشر نامــتــــــــان
در مکتب ارادت و درس وفا و عشــــــق
تجديد کربلاي حسيـــــــني قـــــيامـتان
اي عارفان که مرگ بـــه بازي گرفتهايـد
داديد با عمل به جــــهاني پيامــــــــتـان
اي ساجدان درگه عجز خدا به شـــــب
مات است چشم روز به خشم مدامتان
شد مشتري دکهي کالايتـــــــــــان خدا
شايان اين مقام تـــــــن لاله فامتـــــــان
هر قطره خونتان به سپاهي بدل شــود
تاريخ، شاهد است به ثبت مرامتــــــــان
دردي کشان ميـــــکده از ساقي بـــــــلا
پر شد ز باده ي شرف عشـــق، جامتان
در قاف قرب و حيرت لاهـــــوت ذوالجلال
شيرين بود به وصلت سيمــــــرغ کامتان
شد مطلع عروج شما نام قدس دوســت
جانها فداي جلوهي حســــــن ختامتان
دارد غــــــــــــزل اميد ز درگاه کبـــــــــريا
افکند زير گام شمــــــــــا خــصم خامتان
تا در کنار مهدي (عج) و بنياد عــــدل کل
سرسبز باد شاخـــــــهي نام امامتــــــان
ادامه مطلب
يک مشت خاطرات پريشان بياوريد
يک کاسه از طراوت آن دستهاي سبز
يا از گلوي تشنهي باران بياوريد
اي بادهاي غمزده ديگر دلم گرفت
بويي ز خاک پاي شهيدان بياوريد
گفتيد با تمام وقاحت به آسمان
بر سفرههاي خالي ما نان بياوريد
با آن همه ستارهي روشن کسي نگفت
من سيب سرخ دارم و ايمان بياوريد
اي کوچههاي سنگي بنبست حاليا
چرخي زنيد و رو به سمت خيابان بياوريد
من ميروم به سمت صميمانه حيات
آيينه شمعداني و قرآن بياوريد
پس با تمام حنجرهام جار ميزنم
ايمان به انتهاي زمستان بياوريد
ادامه مطلب
کفر است اگر بگويم، اين دل قرار دارد
وقتي که قلب بابا، گلدانههاي خون شد
حق داشتم بگويم، بابا انار دارد
بابا انار را چيد، بابا انار دارد
بابا ميان چشمش، صد آبشار دارد
بابا به شهر ميگفت: خوشبخت يعني عاشق
هر عاشقي که چنگي، در زلف يار دارد
مردم به خنده گفتند، ما عاشقان نانيم
ناني که هفت دنيا، ايل و تبار دارد
بابا که اشک ميريخت، ميگفت، آه، گندم
گندم گناه اول، با ما چه کار دارد
ادامه مطلب
ديگر اثر ز عشق شماها نمانده است
اندازهي دو بيت ز جسم تو باز گشت
در قطعهها براي شما جا نمانده است
يادت ميآيد اول پرواز آخرت
چرخي بزرگ دور سر آسمان زدي
آن گه کشيد بال تو تا غايت افق
با بالهاي خسته در آسمان زدي
از ترکش دعاي سحر بينصيب ماند
قلبي که زخم خوردن تو باورش نشد
سر داد قصههاي مجازي و هيچ وقت
ديگر حقيقتي که تو بودي سرش نشد
سنگر به سنگر از قدم رفته بازگشت
آن چفيهاي که عشق به اهواز برده بود
همراه استخوان گلوي تو بازگشت
تيري که عرش به بدن تو سپرده بود
ادامه مطلب
رمقی نیست در این پیکر باقی مانده
نخل ها بی سر و شط از گل و باران خالی
هیچ کس نیست در این سنگر باقی مانده
تویی آن آتش سوزنده ی خاموش شده
منم این سردی خاکستر باقی مانده
گرچه دست و دل و چشمم همه آوار شده
باز شرمنده ام از این سر باقی مانده
روز و شب، گرم عزاداری شب بوهاییم
من و این باغچه ی پرپر باقی مانده
پیشکش باد، به یکرنگی ات ای مردترین
آخرین بیت در این دفتر باقی مانده
تا ابد، مردترین باش و علمدار بمان
با توام، ای یل نام آور باقی مانده
ادامه مطلب
ما نمی خواستیم اما هست
جنگ، این دوزخ شررزا هست
گفته بودم که «هان مبادا جنگ»
دیدم اکنون که آن «مبادا» هست
خصم چون ساز کجمداری کرد
کی دگر فرصت مدارا هست؟
این وطن جان ماست، با دشمن
مسپارید، جان ما تا هست
آتش افزارتان به نام ایزد
آتش افروز و آتش افزا هست
خود گرفتم نبود، گو که مباد
چنگ و دندان و سنگ خارا هست
دست یازید! تا توان باقی ست
پای دارید، تا که یارا هست
ای عقابان آهنین پر و بال
خود ز پروازتان چه پروا هست؟
گر، به آبشخوری نیاز شماست
آبگیر سپهر مینا هست
رایتان گر شکار بحر و بر است
بره و ماهی اش مهیا هست
گر گیاهینه خوردتان باید
توشه از خوشه ثریا هست
ای سمندروشان! خطا گفتم
آتش است آنچه تان گوارا هست
کوه آتشفشان جسته ز جا
دارد آن خشم و کین که با یا هست
بر سر دشمنان فرو بارید
هر بلا کز فرود و بالا هست
ما نمی خواستیم جنگ و ستیز
خواست، اهریمن و دریغا هست
لانه ی اهرمن نشاید داشت
خانه تا جلوه گاه مزدا هست
«آشنا» پوستین و پوست بکند
شرق اما هنوز با ما هست
«آشنا» را به غیر نفروشیم
عقلمان راهبر به سودا هست
نزل بیگانگان نشاید کرد
گرچه در خانه، خوان یغما هست
نام ایران بود شناسه من
این چنینم، جهان، شناسا هست
زنده و مرده ام بدین خاک است
غیر از اینم کجا پذیرا هست؟
استخوان پدر نهان اینجاست
تن مادر، به گور، تنها هست
خانه طفلیم، دبستانم
یادگاران خاطر آرا هست
«همت آباد» و «باغ ملی» و «ارگ»
دایه و بازی و تماشا هست
و آن نقاره که می زدند به شام
باز در گوش من به غوغا هست
و آنکه اول کلام عشق، سرود
گرچه اکنون دگرنه برنا هست
«طوس» و آن «مشهد» شریف امام
اشک خامش، زبان گویا، هست
دل که همچون کبوتران به طواف
در طپش بود و نیز حالا هست
و آنگه آرامگاه «فردوسی»
آن عظیم عزیز والا، هست
درد بسیار آن جذامی کور
شرم ناچیزی هدایا هست
شهر شیراز و موسم گل سرخ
«سعدی» و «حافظ» و «مصلی» هست
شب و «کارون» و آسمانی صاف
که در او هرستاره پیدا هست
«طبرستان» و بیشه ها انبوه
کوه و آئینه اش ز دریا، هست
خیل یاران- اگرچه رفته بسی
بیشتر مانده پای بر جا، هست
ای وطن، با تو بسته ام عهدی
جانم از آن توست، تن تا هست
شعر و شور و سرورم اینجا بود
تخت و تابوت و گورم اینجا هست
ای عزیزان، امید فتح شماست
در دلم هیچ اگر تمنا هست
شب اگر و همناک و تاریک است
روشنی های صبح فردا هست
خصم اگر با نشان بو لهبی است
با شما آیت «سیصلی» هست
ادامه مطلب
ای معنی حماسه جاوید، ای شهید
چشم ستارگان فلک از تو روشن است
ای برتر از سراچه خورشید ای شهید
« زهره » به نام توست غزلخوان آسمان
با یاد توست مشعل « ناهید » ای شهید
« قد قامت الصلاه » به خون تو سکه زد
در گسترای ساحت تحمید ای شهید
تیغ سحر زجوهره خونت آبدار
گشت و شکست لشکر تردید، ای شهید
آئینه دار خون تو اند آسمانیان
رنگین کمان به شوق تو خندید ای شهید
ایمن شدند دین و وطن تا به رستخیز
فارغ شدند زآفت تهدید، ای شهید
در فتنه خیز حادثه ها جان پناه ماست
بانگی که در گلوی تو پیچید، ای شهید
صرافی جهان زتو گر نقد جان گرفت
جام شهادتش به تو بخشید، ای شهید
نام تو گشت جوهر گفتار عارفان
« عارف » زبان گشوده به تأکید، ای شهید
ادامه مطلب
در دشتستان ابری بغض !
شبی بر درگاه شکسته ی خاطرم
رؤیای سوخته ات را
با آخرین ستاره ی التماس، گریستم.
با آخرین ماهیانی که
سرود اشک های خویش را
در دریای گمشده ی نگاهم می جستند.
در ساحل سپید کدامین ترانه
گلوی خونین تو را بسرایم
تا پرچم فریادم
از نسیم رویایت
دوباره جان گیرد؟
ادامه مطلب