مشاهیر ایران و جهان

راسخون راسخون راسخون
انجمن ها انجمن ها انجمن ها
گالری تصاویر گالری تصاویر گالری تصاویر
وبلاگ وبلاگ وبلاگ
چندرسانه ای چندرسانه ای چندرسانه ای

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع :

دکتر مظفر بقايي کرماني (1290-1366 ش.) يکي از بحث ‏انگيزترين شخصيت‏ هاي سياسي تاريخ معاصر ايران است. او در يک خانواده داراي پيشينه سياسي در کرمان به دنيا آمد. پدرش، ميرزا شهاب، از فعالين انجمن ‏هاي مخفي وابسته به لژ بيداري ايران در دوران محمدعلي شاه و پس از آن در کرمان بود. مظفر در 18 سالگي به خرج دولت براي ادامه تحصيل راهي فرانسه شد و در 27 سالگي به ايران بازگشت. با رواج فعاليت احزاب سياسي در فضاي پس از شهريور 1320، مظفر راه پيشرفت خود را در فعاليت‌هاي حزبي يافت. او ابتدا به عضويت حزب اتحاد ملّي و مدتي بعد به عضويت حزب کار درآمد. با تأسيس حزب دمکرات ايران، به رهبري قوام‌السلطنه، فعاليت سياسي بقايي وارد مرحله جديدي شد. بقايي، به سان گروه کثيري از جوانان جوياي نام آن زمان، به اين حزب پيوست. او در حزب دمکرات قوام به سرعت رشد کرد، براي تأسيس و تصدي شعبه اين حزب به کرمان رفت و سرانجام در سال 1326 به عنوان کانديداي حزب دمکرات از کرمان به مجلس پانزدهم راه يافت. حلقه دوستان : بقايي از سال‏هاي آغازين فعاليت سياسي اش با حسن پاکروان (سرلشکر و رئيس بعدي ساواک) و مادر فرانسوي‌ او، امينه پاکروان، رابطه نزديک داشت. اين رابطه تا واپسين سال‏هاي زندگي اينان ادامه يافت. به اين حلقه دوستان بايد عيسي سپهبدي و علي زُهَري را افزود. اين حلقه با سفارت فرانسه در تهران ارتباط نزديک داشت. در اين ميان، پيوندهاي بقايي با عيسي سپهبدي، دوست دوران فرانسه او، از اهميت ويژه ‏اي برخوردار است. اسناد به دست آمده ترديدي برجاي نمي‏ گذارد که سپهبدي واسطه انتقال برخي پيام‏ هاي مرموز به بقايي بود که راه سياسي او را ترسيم مي ‏کرد. جنجال و شهرت : در دوران نخست‌وزيري سپهبد حاج‌علي رزم‌آرا، بقايي سرسخت‌ترين مخالف او بود و به همين دليل دستگير و به يک سال زندان محکوم شد ولي در دادگاه تجديدنظر تبرئه گرديد. اين مخالفت‌ها و محاکمه‌هاي جنجالي، که توسط مطبوعات آن زمان انعکاس وسيع مي‌يافت، شهرت بقايي را افزايش داد. بدينسان، بقايي در آستانه چهل سالگي به يکي از چند چهره درجه اوّل سياسي کشور بدل شد. نفر دوّم جبهه ملي ايران : در اسفند 1329 رزم‌آرا به قتل رسيد و مدت کوتاهي بعد طرح ملّي شدن صنعت نفت، که بقايي يکي از امضاکنندگان آن بود، تصويب شد. در اين زمان، که مقارن با نخست‌وزيري حسين علا است، بقايي در رأس سازمان خلع يد از شرکت نفت انگليس و ايران قرار گرفت. اين حوادث، در ارديبهشت 1330به تشکيل دولت دکتر محمد مصدق انجاميد و اختلافات ميان ايران از يکسو و شرکت نفت انگليس و دولت بريتانيا از سوي ديگر به اوج خود رسيد. در اين دوران، بقايي خود را به عنوان يکي از چهره‌هاي اصلي نهضت ملي مطرح مي‌کرد و به اين عنوان نيز شناخته مي ‏شد. ازجمله، بقايي طي نطقي در مجلس خود را به عنوان «مراقب و محافظ دکتر مصدق پيشواي خودم که به ملت ايران و به ما بزرگترين درس فداکاري را داده» مطرح نمود. جعل بزرگ: اسناد خانه سدان : حادثه مهم ديگر که نقش بقايي را در حوادث سياسي روز برجسته کرد و او را به يک چهره جنجالي و شاخص "ضد انگليسي" بدل نمود، ماجراي خانه سدان است: ظاهراً در اوايل تيرماه 1330 امير حسين پاکروان، کارمند شرکت نفت انگليس و ايران، به بقايي اطلاع داد که اسنادي از اداره انتشارات و تبليغات شرکت نفت به منزل ن. ر. سدان، نماينده شرکت نفت انگليس در ايران، در خيابان قوام‌السلطنه منتقل مي‌شود. بقايي به همراه سرلشکر فضل‌الله زاهدي، رئيس شهرباني وقت، و جهانگير تفضلي خانه سدان را تفتيش کرد و اسناد مزبور را به دست آورد. بخشي از اسناد خانه سدان توسط بقايي در روزنامه شاهد، و ساير مطبوعات آن زمان، منتشر شد و جنجال بزرگي به پا کرد. بعدها، در جريان دادگاه لاهه (خرداد 1331) اسناد خانه سدان به عنوان مدارک مداخله شرکت نفت انگليس در امور داخلي ايران ارائه شد. امروزه، اصالت اين ماجرا مورد ترديد جدي است و برخي محققين، از جمله آبراهاميان، اسناد فوق، يا بخشي از آن، را جعلي يا دستکاري‏ شده مي ‏دانند. نگارنده نيز در طي کار چند ساله خود بر روي اسناد خانه سدان، در مجموعه اسناد شخصي بقايي، به اين نتيجه قطعي رسيد که اسناد فوق کاملاً جعلي است. به عبارت ديگر، اصل اسناد دستمايه قرار گرفته و اسامي و مواردي که مورد نظر بوده به اسناد افزوده شده. در اين باره دلايل کاملاً مستندي دارم که در زمان مناسب به صورت مقاله عرضه خواهم کرد. خليل ملکي: دوستي و دشمني : در اين دوران بقايي با خليل ملکي همکاري نزديکي را آغاز کرد. ملکي از رهبران حزب توده ايران بود که در سال 1326 انشعاب پرهياهويي را از اين حزب سازمان داد و منادي مشي سوسياليستي مستقل از مسکو شد. اين مشي بعدها به نام نيروي سوم شهرت يافت. پس از مدتي، ملکي به اتفاق هوادارانش به سازمان نگهبانان آزادي، به رهبري بقايي, پيوست و در اواخر ارديبهشت 1330 به اتفاق بقايي حزب زحمتکشان ملت ايران را تأسيس کرد. روزنامه شاهد ارگان اين حزب بود. سازمان نگهبانان آزادي و سپس حزب زحمتکشان ملت ايران، با بهره‌گيري از تجارب سازماني و تئوريک ملکي و دوستانش، توانست در بين روشنفکران و کارگران نفوذي کسب کند. حزب زحمتکشان، که تنها سازمان متشکل عضو جبهه ملي ايران به شمار مي‌رفت، نقش اصلي را در مقابله با نفوذ حزب توده به عهده گرفت. مقابله اين دو حزب حوادث خشونت‌آميزي ‌آفريد که در نهايت نهضت ملي ايران را تضعيف نمود. استيضاح زُهري : در روزهايي که لايحه سلب مصونيت از بقايي مطرح بود، علي زهري دولت را استيضاح کرد. اين امر سبب شد که مصدق از اکثريت مجلس، که هوادار دولت او بودند، بخواهد که استعفا دهند و سپس با برگزاري رفراندوم مجلس هفدهم را من‍‌حل کرد. در 25 مرداد 1332 بقايي و زهري دستگير شدند و به زندان عشرت‌آباد انتقال يافتند. زهري فرداي آن روز آزاد شد، ولي بقايي تا کودتا و سقوط دولت مصدق در زندان بود. نقش مرموز حسين خطيبي : در اسناد شخصي دکتر بقايي مجموعه ‏اي از نامه ‏هاي حسين خطيبي موجود است که واجد اهميت فراوان تاريخي مي باشد. حسين خطيبي از دوستان نزديک بقايي بود که در عين حال با محمدرضا پهلوي و اردشير زاهدي نيز رابطه نزديک و صميمانه داشت. طبق اسناد موجود، خطيبي حداقل از سال 1329 در رأس يک سازمان مخفي اطلاعاتي قرار داشت که در حزب توده داراي عوامل نفوذي بود و با عناصر برجسته اطلاعاتي ارتش پهلوي- و در رأس آنها حسن ارفع، حسن اخوي و حبيب ‏الله ديهيمي- مرتبط بود. اين سازمان به ظاهر در زير رهبري عالي بقايي قرار داشت و خطيبي خود را تابع بقايي وانمود مي‏ کرد. معهذا، کاوش بيشتر نشان مي‏ دهد که خطيبي در عمليات خود کاملاً مستقل از بقايي بود. درواقع، اين سازمان را بايد بخشي از شبکه‏ هايي به شمار آورد که در ارتباط با سرويس‏‏هاي اطلاعاتي غرب فعاليت خود را آغاز کرده بودند. بدينسان، با پيوندهايي عجيب مواجهيم که پيشينه آن حداقل به سال 1329 مي ‏رسد؛ زماني که بقايي به عنوان يکي از رهبران جنبش ملي شناخته مي ‏شود و از ستيز او با دکتر مصدق خبري نيست. اين شبکه نقش مرموزي در تفرقه‏ افکني ‏هاي آن زمان داشت. براي نمونه، دکتر مصدق پس از آغاز زمامداري ‏اش، در 22 ارديبهشت 1330 در مجلس اعلام نمود که فداييان اسلام قصد ترور او را دارند. منبع مصدق شاه بود و شاه از ديهيمي، عضو سازمان دکتر بقايي، شنيده بود. [به شاه] عرض کردم ممکن است بفرماييد چه اشخاصي در صدد از بين بردن من هستند؟ فرمودند: ديهيمي که در سازمان دکتر بقايي است به او اينطور گفته است که فداييان اسلام در صدد قتل دکتر مصدق‌اند و ديهيمي هم به ستاد ارتش اطلاع داده و از ستاد ارتش هم به من گزارش دادند. حسين خطيبي در روز پنجشنبه 3 ارديبهشت 1332 توسط مأمورين فرمانداري نظامي دولت مصدق به اتهام کارگرداني عمليات قتل افشارطوس دستگير ‌شد. او در زندان بطور منظم با بقايي مکاتبه پنهان داشت. توجه کنيم که در اين زمان سرهنگ حسن پاکروان، دوست صميمي بقايي و خطيبي، رئيس رکن دوم ستاد ارتش بود. خطيبي در اين نامه‏ ها مأمورين انتظامي دولت مصدق را به شکنجه ‏هاي «قرون وسطايي» عليه خود و ساير متهمين قتل افشارطوس متهم مي ‏کرد و بدينسان به کمک بقايي کارزار گسترده تبليغاتي، در مجلس و مطبوعات، به سود او جريان يافت. در اين نامه ‏ها، خطيبي به‌نحوي ماجراي دستگيري و بازجويي ‏هاي خود را بيان مي‌دارد که بقايي راهي جز رويارويي نهايي با مصدق و درگير شدن در نبرد مرگ و زندگي نبيند. به‌نظر مي ‏رسد که در اين حادثه نيرويي در وراء و مافوق خطيبي در کار است و خطيبي تنها واسطه انتقال پيام اوست. خطيبي در اين نامه ‏ها طرح توطئه موهوم کودتاي مصدق عليه کاشاني، مکي و بقايي و غيره را افشا مي‌کند. قابل تصور است که بقايي اين نامه‌ها را در اختيار آيت ‏الله کاشاني قرار مي‌داد و بدينسان تعارض ‏هاي آن زمان به سوي رويارويي محتوم سوق مي‏ يافت. در اين نامه‏ ها خطيبي زنداني حتي طرح استيضاح دولت مصدق و مفاد آن را به بقايي ديکته مي‏ کند. کودتاچي کينه توز : در ماجراي کودتاي 28 مرداد 1332 نيروهاي دکتر مظفر بقايي از افرادي بودند که به خانه مصدق حمله بردند. آنان در عمليات کودتا نيز نقش فعال داشتند و به اين دليل مطبوعات پس از کودتا بقايي را يکي از رهبران "قيام ملي" عليه دولت دکتر مصدق عنوان کردند. رفتار بقايي پس از کودتا کينه‌توزانه بود. او طي مصاحبه‌هاي مطبوعاتي خواستار آن شد که «همکاران دولت سابق و توده‌اي ‏ها به شديدترين وضعي مجازات شوند.» هواداران او در کرمان وحشيانه ‏ترين تعرض‌ها را به مخالفين خود کردند و از جمله سرگرد سخايي، رئيس شهرباني کرمان، را به طرز فجيعي به قتل رسانيدند. بقايي مدتي پس از کودتا به کرمان رفت و در سخنراني خود اعلام کرد دست کسي که سرگرد سخايي را به قتل رسانيده مي‌بوسد. بقايي، که برجسته‌ترين ويژگي شخصيت او جاه‌طلبي بيمارگونه‌اش بود، انتظار نداشت که زاهدي در سمت نخست‌وزير باقي بماند. او گمان مي‌برد که با پيروزي کودتا مأموريت زاهدي خاتمه يافته و مسند نخست‌وزيري به وي تقديم مي‌شود. شايد، مستقيم يا غيرمستقيم، چنين وعده‌هايي به او داده شده بود. معهذا، چنين نشد. علت ناکامي بقايي در تصدي مناصب عالي دولتي را بايد در ارزيابي دقيق مامورين اطلاعاتي غربي از شخصيت بقايي جستجو کرد. براي نمونه، مامورين اطلاعاتي آمريکا بقايي را فردي «متلون، زيرک و هوچي» مي‌شناختند و به همين دليل به وي اعتماد نداشتند. بقايي سرخورده از ناکامي‌ سياسي، سخناني عليه زاهدي بيان داشت که منجر به تبعيد محترمانه او به زاهدان شد. پس از زاهدان مدتي در اراک بود و سپس به کرمان رفت. امير اسدالله علم، وزير کشور وقت و دوست محمدرضا شاه پهلوي، از بقايي دعوت کرد که «در صورت تمايل بقيه ايام تبعيد را در باغ ملکي ايشان در بيرجند بگذرانند که موجب امتنان و تشکر گرديد.» علت اين رفتار دوگانه را بايد در اختلافات ميان زاهدي و شاه جستجو کرد. اين اختلافات سرانجام به سود دربار پايان يافت و زاهدي، که مورد حمايت آمريکايي‏ ها بود، از کشور خارج شد و زمام قدرت بطور کامل به دست شاه افتاد. تلاش نافرجام : در سال 1339 بقايي با واسطه شمس پهلوي با شاه ملاقات کرد و پس از مذاکراتي به وي اجازه داده شد که در انتخابات مجلس شرکت کند. در مجموعه اسناد شخصي بقايي طرحي موجود است که در اين زمان بقايي براي تجديد فعاليت سياسي خود تنظيم کرده است. اين طرح، که نسخه اصلي آن به خط فرد ناشناسي است و توسط بقايي اصلاحات مختصري در آن صورت گرفته و سپس تايپ شده، به روشني گوياي اهداف تکاپوي بقايي در اين دوران است. مطالب مندرجه و به ‏ويژه درخواست‏ هاي بقايي روشن مي‏ کند که اين طرح، که نام مخاطب بقايي در آن مندرج نيست، براي ارائه به مقامات عالي تصميم‏ گيرنده تنظيم شده است. مخاطب اين طرح يا محمدرضا پهلوي است يا مقامات خارجي مرتبط با مسايل ايران. طرح با تحليلي از ساختار اجتماعي ايران آغاز مي‌شود، عدم تراکم روستاها در ايران را يکي «از عوامل مقاوم [در برابر] کمونيزم» و اختلاف طبقاتي در ايران را «از عوامل مساعد براي نفوذ کمونيزم» ارزيابي مي‌کند. سپس به علل و زمينه‌هاي پيدايش کمونيسم در ايران و روش‏هاي عملکرد آن مي‌پردازد. در مقابل، عملکرد «دستگاه» حاکمه ايران قرار دارد که «بد» ارزيابي مي‌شود. در مقابل اين دو، سازمان نگهبانان آزادي، به رهبري بقايي، به عنوان آلترناتيوي اصلاح‌طلبانه ارائه مي‌گردد که هدف از آن «جلوگيري از انقلاب سياسي»، «در جهت حفظ رژيم سلطنت»، است: «اين سازمان مي‌تواند در تمام شهرستان‏ هاي ايران به‌منزله دريچه اطميناني براي رفع عصيان‌ها و نارضايتي‌هاي مردم تشکيل گردد.» بخش بعدي طرح به بزرگنمايي خطر کمونيسم در ايران اختصاص دارد و از جمله تأثير فعاليت راديو پيک ايران را، که از آذر 1336 توسط حزب توده ايران آغاز به کار کرده بود، معادل «سيصد روزنامه کثيرالانتشار» ارزيابي مي‌کند. بقايي براي مقابله با «خطر کمونيسم» خواستار «امتياز چند روزنامه منطقي و ضد کمونيست»، «امکان فعاليت حزبي به‌طور وسيع و علني»، و «استفاده از کرسي مجلس شوراي ملي و سنا به منظور انتقاد سالم» است. او تضمين مي‌دهد که در سازمان نگهبانان آزادي، از آنجا که «رهبري آن انتصابي است»، امکان «رخنه افراد منحرف و غير ملّي» وجود ندارد. بقايي با خط خود به متن پيش‏نويس چنين افزوده است: «بنابراين، خطري در اثر زياد شدن مثلا کمونيست‌ها متوجه سازمان نمي‌تواند بشود و هرچه بيشتر بيايند امکان هدايت آنها به راه صحيح بيشتر مي‌شود.» مکتب بقايي در تاريخنگاري : يکي از عرصه ‏هايي که مکتب بقايي بيشترين تأثير را در آن بر جاي نهاد، تاريخنگاري دوران نهضت ملي شدن صنعت نفت بود که به ايجاد تقابلي تند و مطلق ‏گرايانه ميان نقش‏ تاريخي دو رهبر نامدار آن، آيت ‏الله سيدابوالقاسم کاشاني و دکتر محمد مصدق، انجاميد. اين امر تا حدود زيادي بازتاب تعارض ‏هاي سياسي روز بود. در يکسو کساني بودند که با تجديد خاطره اختلافات ميان کاشاني و مصدق در واپسين دوران حيات سياسي اين دو، موج ضديت با دوستداران مصدق را دامن مي ‏زدند. و در سوي ديگر کساني بودند که از طريق بزرگنمايي نقش امروزين بقايي و هواداران او "پارانوياي بقايي" را مي ‏آفريدند. حزب توده ايران و برخي نويسندگان مدافع دکتر مصدق از اين گروه بودند. به عبارت ديگر، تاريخنگاري حوادث سال‏ هاي نهضت ملي به عرصه‏ اي پرتنش بدل شد که بازتاب عمل روزمره سياسي بود.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت : مصر   -   قرن : 14 منبع :

سيد قطب Sayyid Qutb در سال1906 ميلادى در روستاى «موشه» از توابع استان اسيوط مصر كه به روستاى عبدالفتاح نيز معروف است، ديده به جهان گشود. روستاى موشه يا موشا از نظر جغرافيايى در يكى از سرزمين‏هاى مرتفع مصر و كنار رود خروشان نيل واقع است. اكثر اهالى روستاى موشه مسلمانند و اقليتى پيرو دين مسيحيت در روستا زندگى مى‏كنند. محيط خانواده پدرش حاج قطب ابراهيم سر سلسله خاندان قطب بود كه پس از وفات پدر رياست اين خاندان را برعهده گرفت. از خصوصيات بارز وى اين بود كه بسيار انفاق مى‏كرد. بخشش وى به قدرى بود كه وقتى دارايى‏اش تمام شد، زمين‏هاى كشاورزى را يكى پس از ديگرى فروخت تا اين كه مجبور شد منزل بزرگ و زيبايش را نيز بفروشد. از عادات هر ساله او اين بود كه روزهاى عيد سعيد فطر، قربان، عاشورا، نيمه شعبان، سالروز معراج پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و ماه مبارك رمضان، همه اهالى روستا را براى تلاوت قرآن به مناسبت روزهاى يادشده در منزل خود جمع مى‏كرد و پس از مراسم دوره‏خوانى قرآن، بهترين طعام‏ها را به مهمانان مى‏داد. از ويژگى‏هاى ديگر پدرش كه سيد قطب از آن ياد مى‏كرد، تواضع او است. سيد قطب در اين باره مى‏نويسد: كارگرانى براى پدرم كار مى‏كردند. طبق رسم هميشگى او را «سيدى» خطاب مى‏كردند؛ اما او بسيار ناراحت مى‏شد و مى‏گفت: كوچك‏ترها بگويند عمى الحاج و بزرگ‏ترها بگويند حاجى.(1) حاج ابراهيم از نظر سياسى عضو حزب اللواى مصر و منزلش مركز امور سياسى روستا بود. در جريان انقلاب 1919 ميلادى در مصر، اجتماعات علنى و سرى تشكيل داد و راه انقلاب را به مردم مى‏آموخت. حاجى قطب ابراهيم دوبار ازدواج كرد كه حاصل ازدواج اول يك دختر و حاصل ازدواج دوم سه دختر و دو پسر بود كه همگى وقتى به سن رشد رسيدند، با دولت وقت درگير شدند و همه آن‏ها طعم تلخ زندان را چشيدند. هنگامى كه سيد قطب به جرم اسلام‏خواهى، به زندان افتاد، خواهرش نفيسه و خواهرزاده‏هايش رفعت و عزمى نيز دستگير و روانه زندان شده، مورد اذيت و آزار قرار گرفتند. پس از مدتى نفيسه آزاد شد؛ ولى فرزندان نفيسه يعنى رفعت و عزمى در زندان ماندند. دولت از رفعت خواست ضد دايى‏اش سيد قطب شهادت بدهد تا آزاد شود؛ ولى او نپذيرفت و زير شكنجه‏هاى شديد مأموران زندان شهيد شد؛ ولى‏عزمى پس از مدتى رهايى يافت (خالدى، ص42). خواهران ديگر سيد به نام‏هاى أمينه و حميده و همچنين برادرش محمد قطب سرنوشتى شبيه آن‏ها داشتند. محمد قطب كه در سال 1919 ميلادى چشم به جهان گشود و به دليل مبارزات سياسى و دوران حبس، در پنجاه سالگى ازدواج كرد، هم‏اكنون در عربستان به سر مى‏برد و به كار تحقيق و تأليف اشتغال دارد.(2) مادر سيد قطب، زنى پاكدامن و از خاندانى بلند مرتبه بود و قبل از ازدواج با حاج ابراهيم در قاهره زندگى مى‏كرد. دو تن از برادرانش در دانشگاه الازهر مصر تدريس مى‏كردند. از خصوصيات مادرش اين بود كه استماع قرآن را بسيار دوست مى‏داشت و پسرش سيدقطب را به اين نيت به مدرسه فرستاد تا قرآن بياموزد و براى مادر تلاوت كند. مادر سيد قطب در سال 1940 ميلادى در روستاى‏موشه‏درگذشت. دوران تحصيل پس از گذراندن دوران كودكى، پدر و مادر سيد قطب تصميم گرفتند او را به مدرسه بفرستند؛ ولى او تمايلى به مدرسه رفتن نداشت؛ اما با تشويق پدر و مادر در سال 1912 ميلادى به مدرسه رفت. بعضى اهالى روستا درباره مدارس دولتى حس بدى داشتند و آن را مخالف قرآن آموزى مى‏دانستند. وقتى سيد در سال دوم ابتدايى مشغول تحصيل بود، صاحب مكتبخانه كه با حاجى ابراهيم رابطه دوستى داشت، از او خواهش كرد فرزندش را از مدرسه به مكتبخانه انتقال دهد تا قرآن حفظ كند و مسائل اسلامى را فرا گيرد. صبح روز بعد سيد به توصيه پدر به مكتب رفت. سيد تصميم گرفت هم درس بخواند و هم قرآن حفظ كند و بنابراين تصميم، در سال دوم ابتدايى حفظ قرآن را آغاز كرد و در سال چهارم ابتدايى يعنى در ده سالگى حافظ كل قرآن كريم شد. سيد از همان كودكى اهل دقت بود و هر حرفى را بدون دليل نمى‏پذيرفت. خود وى مى‏گويد: روزى عالمى از دانشگاه الازهر قاهره براى تبليغ به روستاى ما آمد. شبى از شب‏ها كه بر روى منبر سوره كهف را تفسير مى‏كرد، اين آيه را خواند: ذلك ما كنا نبغ(كهف (18)، 64). من از پايين منبر پرسيدم: «يا شيخ! چرا حرف ياء در كلمه نبغ بدون جازم حذف شده است؟»(3) وى به كتاب و كتابخوانى بسيار علاقه داشت؛ به طورى كه بين مردم روستا به اين صفت معروف شده بود. پس از مدتى با خريد كتاب‏هايى كه هر هفته كتابفروش محله به نام عمو صالح، به روستا مى‏آورد، كتابخانه شخصى كوچكى كه داراى 25 جلد بود، فراهم كرد و اين كتابخانه كوچك، يگانه كتابخانه روستاى موشه بود. وى كنار آموزش‏هاى قرآنى توانست پس از 6سال در سال 1918 ميلادى دوره ابتدايى كلاسيك را نيز با كاميابى به انجام برساند. پس از اين دوره، وى در جلسات هفتگى پدرش پيرامون اوضاع اجتماعى و سياسى مصر حضورى مستمر يافت و اين در حالى بود كه سيزده سال داشت (همان). سفر به قاهره و ادامه تحصيل سيد قطب به مدت دو سال به سبب اوضاع آشفته داخلى نتوانست تحصيلات خود را ادامه دهد؛ اما در سال 1920ميلادى براى ادامه تحصيل به قاهره سفر كرد و در منزل دايى‏اش، احمد حسين عثمان سكونت گزيد. حدود 16سالگى وارد دانش‏سراى عبدالعزيز قاهره شد. او بعد از اتمام دوره دانش‏سرا و دريافت گواهينامه تدريس در مدارس ابتدايى به استخدام وزارت تعليم و تربيت درآمد. زمانى كه دانشجوى دانشگاه دارالعلوم بود، رياست دانشگاه را دكتر طه حسين به عهده داشت. در سال سوم دوره دانشجويى، كنفرانسى به وسيله رياست دانشگاه ترتيب داده شد تا سيد در آن سخنرانى كند. او با مقاله‏اى تحت عنوان «مهمه الشاعر فى الحياه، شعر الجيل الحاضر» همگان را به شگفتى واداشت. وى در زمان دانشجويى بسيار با نشاط و آگاه بود و با شجاعت از اوضاع علمى و فرهنگى دانشگاه انتقاد مى‏كرد. با وجود اين‏كه هنوز جوان بود، از بحث با استادان در زمينه‏هاى علمى، اقتصادى، و اجتماعى هراسى نداشت. استادان دانشگاه نيز از تلاش و پشتكار سيد، متعجب و در عين حال خوشحال بودند. به گفته استادش، محمدمهدى علام، جرأت و استقلال سيد باعث شده تا محبوب دل‏ها و از مفاخر دارالعلوم باشد. سيد در 1932 ميلادى با مدرك ليسانس در رشته ادبيات عرب، از دانشكده دارالعلوم فارغ التحصيل شد و همان سال در تشكيل جماعتى به نام جماعت دارالعلوم مشاركت كرد. هدف اين جمعيت كه از بين فارغ التحصيلان دارالعلوم انتخاب مى‏شدند، دفاع از ادب و لغت عربى بود. اين جماعت پس از مدتى مجله‏اى به نام «دارالعلوم» منتشر مى‏كرد. سيدقطب در سال 1933 ميلادى به استخدام وزارت تعليم و تربيت مصر درآمد و همان سال در مدرسه داووديه مصر در جايگاه معلم ابتدايى به امر مقدس تدريس پرداخت. او سپس در مدارس دمياط، بنى سويف و مدرسه ابتدايى حلوان به تدريس مشغول بود تا اين كه پس از شش سال تدريس در مدارس گوناگون، در تاريخ 1940 در جايگاه كارمند، به اداره مركزى وزارت تعليم و تربيت مصر انتقال يافت و به ترتيب در بخش‏هاى روابط عمومى، آمار، بازرس مدارس ابتدايى مشغول فعاليت شد. در سال 1945 ميلادى دوباره به بخش روابط عمومى برگشت و تا سال 1948 ميلادى در اين قسمت مشغول به كار بود. اعزام به امريكا سيدقطب به همراه دوستانش(4) در دانشگاه با فعاليت‏هاى سياسى و اجتماعى بيشتر آشنا شد و با آشنايى پيشين كه به وسيله دايى خود از حزب «وفد» داشت، به عضويت اين حزب درآمد و مقالات خود را در نشريه اين حزب منتشر كرد. بعد از انتشار مقالاتى در باره مشكلات مصر، دولتمردان مصر تصميم گرفتند سيد قطب را براى مأموريتى‏كارى به امريكا اعزام كنند. وزارت تعليم و تربيت مصر سيد را به بهانه تحقيق در شيوه تربيت در مدارس امريكا اعزام كرد؛ اما آن‏ها از اين تصميم‏گيرى دو هدف را پى مى‏گرفتند: 1. سيد قطب از جامعه علمى ـ فرهنگى مصر دور شود تا ديگر نتواند اذهان عمومى را متوجه حركت اسلامى كند؛ 2. در مدت اقامت خود در امريكا تحت تأثير فرهنگ غرب قرار گيرد و به اصطلاح نظرش از غرب‏ستيزى، به غرب‏زدگى برگردد. وى در سال 1948ميلادى سفرش را با كشتى از بندر اسكندريه به نيويورك آغاز كرد. پس از ورود به نيويورك به انجام مأموريت محوله پرداخت و هر روز به مدارس امريكا مى‏رفت و از نحوه آموزش در آن‏جا اطلاعاتى كسب مى‏كرد. او حدود دو سال در امريكا اقامت داشت و در اين مدت از طريق جرايد، راديو و تلويزيون و با شمّ سياسى بالايى كه داشت، فهميد امريكا مى‏خواهد از سلطه انگليس بر دنيا بكاهد و خود، استعمار كشورهاى عربى و اسلامى را ادامه دهد؛ بدين سبب تصميم گرفت هنگام بازگشت به مصر با نوشتن مقاله، به مردم به ويژه نسل جوان آگاهى بخشد و طرح امريكا را آشكار سازد. بازگشت به مصر سيد قطب در سال 1950 ميلادى به مصر بازگشت و در جايگاه دستيار دفتر وزير تعليم و معارف مصر، مشغول كار شد. سفر به امريكا نه تنها او را از اهداف و آرمان‏هايش دور نكرد، بلكه مصمم شد با استعمار بجنگد؛ اما چون نبرد فرهنگى را از درون حكومت مقدور نديد، در 1952 ميلادى استعفانامه خود را تقديم وزارت كرد و اعلام داشت ديگر حاضر به همكارى با آن‏ها نيست. تا دو سال استعفاى او مورد قبول واقع نشد؛ ولى سرانجام در اوايل سال 1954 با استعفاى وى موافقت شد (خالدى، ص88). در سنگر مطبوعات سيد قطب از سنين جوانى در مطبوعات مصر مقاله مى‏نوشت و به روزنامه‏نگارى علاقه وافرى داشت. نخستين مقاله وى در 16سالگى در مجله «صحيفه بلاغ» در سال 1922 ميلادى چاپ شد. وى ابتدا با نشريات معروفى چون البلاغ، البلاغ الاسبوعى، الجهاد، الاهرام، و غيره همكارى مى‏كرد و مرتب براى اين نشريات مقاله مى‏نوشت (همان، ص98). سيد قطب در چهل سالگى همزمان با آغاز تفكر در باره حركت اسلامى و انقلابى با نشرياتى چون الكتاب المصرى، الكتاب السوادى، الشؤون الاجتماعيه و غيره همكارى داشت. پس از چند سال در مجله «اللواء الجديد» نيز كه شاخه جوانان حزب وطنى مصر آن را چاپ مى‏كرد، مقاله نوشت؛ اما پس از اندك‏زمانى‏به علت انتقاد شديد سيد از استعمار و اتهام همكارى دولت با آنان، تعطيل شد. وى پس از تعطيلى مجله اللواء الجديد، دست از مبارزه نكشيد و در جايگاه سردبير و نويسنده مجله «الدعوه» كار خود را ادامه داد. مقالات وى در اين نشريه، دعوت از مردم براى انقلاب، تشكيل حكومت اسلامى و تغيير حاكميت بود؛ اما اين مجله را نيز پس از مدتى رژيم مصر تعطيل كرد. سيد باز هم نااميد نشد و با همكارى يوسف شماته، نشريه‏اى به نام «العالم العربى» را منتشر ساخت. يوسف شماته در جايگاه مدير مسؤول و سيد قطب در مقام سردبير مشغول فعاليت شدند (همان، ص103). سيد در نشريه العالم العربى بر خلاف همه نشريات مصرى كه تاريخ روز را به ميلادى درج مى‏كردند، بر اساس تاريخ هجرى قمرى مى‏نوشت. وى همچنين در سال 1948ميلادى با همكارى جمعيت اخوان المسلمين، مجله «الفكر الجديد» را تأسيس كرد و در اين مجله نيز طرفدارى از اصلاحات و تغيير حاكميت موجود را جزو اهداف خود قرار داد. مقالات سيد در اين مجله از تندترين و در عين حال قوى‏ترين مقالات به شمار مى‏رود.(5) با ادامه موضع انقلابى در مقالات سيد، اين نشريه هم تعطيل شد. در سال 1954 جمعيت اخوان المسلمين مجله‏اى به نام «اخوان المسلمين» چاپ كرد و سيد قطب را در جايگاه رئيس هيأت تحريريه آن برگزيد. اين هفته‏نامه روزهاى پنجشنبه منتشر مى‏شد و نخستين شماره آن در 17 رمضان 1373 قمرى به چاپ رسيد. سيد در اين هفته‏نامه افكار اسلامى و انقلابى خود را بيش از گذشته منتشر كرد؛ از اين‏رو پس از چاپ دوازده شماره در تاريخ 6 ذى‏الحجه 1373 از انتشار آن جلوگيرى شد و اين واپسين فعاليت مطبوعاتى سيد قطب به شمار مى‏رفت؛ زيرا در همين سال دستگير و روانه زندان شد. سيد قطب در طول حيات 25ساله مطبوعاتى خود، 455 مقاله و قصيده در مجلات و روزنامه‏هاى گوناگون مصر چاپ كرد (خالدى، ص109). وى كه نيمى از زندگى خود را با نشريات مختلف سپرى كرد، در اين مدت پى برد كه رفتار و عملكرد بعضى از اين مطبوعات مشكوك است و از چاپ مقالات وى خوددارى مى‏كنند و دريافت كه بعضى از آن‏ها با بيگانگان در ارتباطند؛ به همين سبب مقاله‏اى تحت عنوان «الدوله تخفق الأدب» ضد اين دسته از نشريات نگاشت و آن‏ها را رسوا كرد (همان، ص111). استادان و افراد تأثيرگذار بر سيد قطب افراد متعددى بر سيدقطب تأثير عقيدتى داشتند كه اين‏جا به اسامى دو تن از آن‏ها اشاره مى‏كنيم: 1. ابوالاعلى مودودى (م1979م): مودودى، يكى از متفكران بزرگ پاكستانى معتقد به ضرورت تشكيل جامعه اسلامى و مبارزه با استعمار بود. وى در سال 1941 ميلادى در هندوستان، حزب «جماعت اسلامى» را تأسيس كرد كه شباهت بسيارى به تشكيلات اخوان المسلمين مصر داشت (پيامبر و فرعون، ص48). وى نويسنده كتاب‏هاى الاسلام اليوم، منهاج الانقلاب الاسلامى، الحكومة الاسلاميه، الاسلام و المدينه، تدوين الدستور الاسلامى و المصطلحات الاربعة فى القرآن است و سيد قطب در زندان با افكار و آثار او آشنا شد (سيرى در انديشه‏هاى سيدقطب، ص9). از نظر ابوالاعلى مودودى، اسلام دين كاملى است و اگر كسى به بخشى از اسلام عمل كند و بخش ديگرى را رها سازد، مرتكب ارتداد جزئى مى‏شود. وى‏اسلام بدون حاكميت را اسلام نمى‏داند. آثار ابوالاعلى تأثير شگرفى بر فكر و ذهن سيد قطب داشته است. هنگامى كه سيد دستگير شد، در پاسخ اين پرسش كه آيا افكارت را از مودودى گرفته‏اى، پاسخ داد: فكر و نظر من همان انديشه‏هاى ابوالاعلى مودودى است. 2. عباس محمود عقاد: سيد قطب پس از ورود به قاهره به واسطه دايى‏اش، احمد حسين عثمان با او آشنا شد و به دليل مشتركاتى كه سيد با او داشت،(6) تحت تأثير افكار او قرار گرفت. سيد مدتى در مدرسه عقاديه كه زير نظر عقاد اداره مى‏شد، درس خواند و در اين مدت با افكار و عقايد او آشنا شد؛ اما پس از مدتى آثار ادبى او را نقد كرد. زمانى‏كه سيد در سال 1951 ميلادى به طور رسمى به اخوان المسلمين پيوست، عقاد كه با اخوان المسلمين به شدت مخالف بود، از سيد قطب انتقاد كرد و تحت مقاله‏اى با عنوان «ارادة الغفلة» به سيد بى‏حرمتى كرد (خالدى، ص146). انديشه‏ها و اعتقادات سيد قطب سيد قطب در جايگاه مغز متفكر جمعيت اخوان المسلمين بين سال‏هاى 1952 تا 1964 ميلادى مطرح بود و همواره مقابل كسانى كه از اين جنبش ضد استعمارى انتقاد مى‏كردند، مى‏ايستاد. وى در باره «اخوان المسلمين» مى‏گويد: خداوند اخوان المسلمين را زنده بدارد كه مصر را زنده نمود و مفهوم جهاد را كه از نظر مردم فقط شعار دادن و كف‏زدن بود، تغيير داد و مفهوم اصلى آن را كه كار و فداكارى است، به آن بازگردانيد و چگونگى نبرد را كه منحصر به تبليغات بود، به قربانى شدن و شهادت در راه خدا تبديل كرد (سيد قطب، 1370، ص107). سيدقطب معتقد است هر گروه و دولتى كه به يكى از كشورهاى اسلامى حمله نظامى مى‏كند، بايد تحريم سياسى و اقتصادى شود. وى مى‏گويد: انگلستان و امريكا با همكارى روسيه در بيرون راندن ما مسلمانان از فلسطين شركت نمودند. فرانسه در شمال افريقا بر ضد ما جنگيد و در آزار و شكنجه ما شركت كرد و هنوز هم دسته جمعى‏بر ضد ما و دين ما كوشش مى‏كنند؛ به همين دليل، هر گونه معاهده و هر گونه همكارى با اين كشورها از نظر اسلام نامشروع است و البته مردم مسلمان حق ندارند كه در عمل نامشروعى با دولت همكارى كنند؛ بلكه بايد به هر وسيله‏اى كه مقدور باشد دولت را از ارتكاب هر عمل حرامى بازدارند (همان، ص100). سيد قطب از تمام شركت‏هاى اسلامى مى‏خواهد روابط اقتصادى خود را با دشمنان اسلام قطع كنند و معتقد است كه همكارى شركت‏ها و مؤسسات تجارى با دشمنان اسلام نامشروع است (همان، ص101). وى همانند ديگر متفكران متعهد جهان اسلام به شدت با فرهنگ غرب مخالفت، و از انديشه و اخلاق غربى انتقاد مى‏كرد و مقاله‏اى به نام «عود الى المشرق» از مجله العالم العربى در اين زمينه چاپ كرد. سيد قطب جامعه را به دو نوع جاهلى و اسلامى تقسيم مى‏كند. او در اين زمينه مى‏گويد: امروز در جاهليتى به سر مى‏بريم كه هنگام ظهور اسلام وجود داشت و بلكه تاريك‏تر از آن. تمامى آنچه در اطراف ما است، جاهلى است. وظيفه ما اين است كه اولاً تحولى در درون خود به وجود آوريم تا بر اساس آن بتوانيم جامعه را دگرگون كنيم. اسلام بيش از دو جامعه نمى‏شناسد. جامعه جاهلى و جامعه اسلامى. جامعه اسلامى جامعه‏اى است كه در تمامى ابعاد عقيده و عبادت، شريعت و احكام، سلوك و اخلاق اسلامى در آن تحقق يافته است و جامعه جاهلى جامعه‏اى است كه به اسلام عمل نمى‏كند. اين انديشه سياسى سيد قطب ما را به ياد حضرت امام خمينى قدس‏سره مى‏اندازد كه فرمود: حكومت يا طاغوت است يا اسلام. در واقع سيد قطب معتقد است: اسلامى كه دشمنان معرفى مى‏كنند با اسلامى كه رسول گرامى صلى‏الله‏عليه‏و‏آله آورد، تفاوت عميق دارد. سيدقطب نخستين انديشه‏ور جهان اسلام است كه كلمه «اسلام امريكايى» را مطرح كرده بود. به اعتقاد او، اين روزها امريكايى‏ها نيازمند اسلام هستند تا در خاورميانه و كشورهاى اسلامى با كمونيسم بجنگد(ما چه مى‏گوييم، ص91). وى معتقد است جامعه‏اى كه مردمش مسلمانند اما احكام آن را رعايت نمى‏كنند، هرچند نماز بخوانند، روزه بگيرند و به حج بروند، به هيچ‏وجه جامعه اسلامى نبوده، در رديف جامعه جاهلى قرار دارد؛ چنان كه به اعتقاد او جامعه‏اى كه خدا را قبول دارد، ولى به مردم اجازه نمى‏دهد دين را به جامعه سرايت دهند، بلكه فقط اجازه مى‏دهد مردم خدا را در مساجد عبادت كنند، جامعه جاهلى است. سيد قطب به جنبش يهود و صهيونيسم نيز به شدت بدگمان بود و آن را عامل انحطاط و عقب‏ماندگى جوامع اسلامى مى‏دانست. وى هدف صهيونيسم را تضعيف عقيده اسلامى مى‏داند و مى‏گويد: نقشه‏هاى صهيونيسم و استعمار از لابه‏لاى كتاب‏ها و برنامه‏ها و سخنرانى‏هاى سردمداران و نيز بازى‏هاى عمال آن‏ها بيانگر اين حقيقت است كه آن‏ها درصدد تضعيف عقيده اسلامى و محو اخلاق در جامعه اسلامى هستند و مى‏خواهند اسلام را از اين‏كه مصدر و منبع قانونگذارى باشد، دور سازند. سيد در كتاب معالم فى الطريق ضرورت جهاد ضد دشمن را اجتناب‏ناپذير مى‏داند و مى‏گويد: برقرارى حكومت خداوند بر روى زمين و محو حكومت بشرى، گرفتن قدرت از دست بندگان غاصب و برگرداندن به خدا، اقتدار بر اساس قانون الاهى و از بين بردن قوانين ساخته بشر فقط از طريق موعظه و حرف صورت نخواهد گرفت. سيد قطب، اسلام را يگانه دين رهايى‏بخش از مشكلات جوامع بشرى مى‏داند و معتقد است كه هيچ نظامى غير از نظام اسلام نمى‏تواند سعادت بشر را فراهم سازد(عدالت اجتماعى در اسلام، ص23، 27 و130). سيد در باره آزادى انديشه معتقد است كه آزادى يعنى رهايى از همه قيود، غير از بندگى خدا (مسجدجامعى، ص163). او آزادى را در عبد خدا بودن مى‏داند و مى‏گويد: كلمه «لا إله إلا الله» شاه‏فرد و اساس طرز فكر اسلامى است. هدف از اين جمله، طريقه كاملى است براى يك زندگانى كه بر پايه آزادى وجدان از هر گونه بندگى غيرخدايى پى‏ريزى شده است (همان، ص52). بر پايه همين آزادانديشى، وى از جمله عالمان اهل سنت است كه از برخى خلفاى صدر اسلام به ويژه از بنى‏اميه به شدت انتقاد مى‏كند و احترام به خلفاى صدر اسلام و صحابه را كه از نظر اهل سنت واجب است، لازم نمى‏داند. وى در باره ابوسفيان مى‏گويد: او كسى است كه از روى ميل اسلام نياورد تا اين‏كه اسلام غلبه كرد. او از اسلام و مسلمين كينه داشت و شادى خود را هنگام شكست مسلمين ابراز كرد. [همچنين در باره يزيد بن معاويه مى‏گويد:] او اسلام را نمى‏شناخت. از قوميت خود دفاع مى‏كرد. از نظر دورى روحش از حقيقت اسلام، شبيه‏ترين مردم به بنى‏اميه بود و از عثمان به دليل اين‏كه در شب عروسى دخترش به دامادش حارث بن حكم دويست هزار درهم از بيت‏المال مسلمانان هديه كرد، انتقاد مى‏كند و مى‏گويد: رفتار عثمان ناعادلانه بود. او به صورت غير قانونى [از بيت‏المال] انفاق مى‏كرد (مطاعن سيد قطب، فى أصحاب رسول‏الله، ص159)؛ چنان كه تبعيد ابوذر به وسيله عثمان، بى‏عدالتى ديگرى بوده است (همان، ص376). انديشه وحدت در كلام سيد قطب سيد قطب متفكر و دانشمند بزرگ مصرى، آفت بزرگ جوامع اسلام را ملى‏گرايى مى‏داند و معتقد است تا وحدت ميان مسلمانان جهان حاصل نشود، امپرياليسم غرب بر منابع مالى مسلمانان چنگ خواهد انداخت. علت مخالفت سيد با ملى‏گرايى اين است كه ملى‏گرايى در مقابل وحدت مسلمانان قرار گرفته. همين انديشه سيد، يكى از مواردى بود كه باعث تيرگى روابط او با جمال عبدالناصر شد؛ زيرا جمال عبدالناصر به ناسيوناليسم عربى معتقد بود؛ در حالى كه سيد قطب با ملى‏گرايى به شدت مخالفت مى‏كرد. وى در نوشتارى مى‏نويسد: بى‏ترديد، انديشه تنگ و تاريك ملى‏گرايى در درون مسائل داخلى ما انديشه ويرانگرى بود؛ انديشه‏اى كه نيروهاى ميهن بزرگ اسلامى را پراكنده ساخت و آن را به دولت‏هاى كوچك ناتوان بى‏ارزشى كه با هيچ‏چيزى، قدرت مقابله ندارد، تبديل نمود. انديشه‏اى بود كه به امپرياليسم غربى اجازه و امكان داد روزانه يك كشور اسلامى را بدَرَد و بخورد؛ در حالى كه اطمينان دارد اين مرزهاى ساختگى به هيچ دولت كوچكى اجازه كمك به ديگرى را نخواهد داد (تاريخ فرهنگ معاصر، ش 6، ص278، به نقل از مصر الفتاه، 6سپتامبر 1951م). سيد قطب همچون سيدجمال الدين اسدآبادى مرزهاى جغرافيايى را در هم شكست. وى معتقد بود هر جا مسلمانى هست، آن‏جا قلمرو اسلام است. در جريان ملى شدن صنعت نفت ايران، وى نامه‏اى به آيت الله سيدابوالقاسم كاشانى نوشت و از نهضت ملى‏شدن صنعت نفت حمايت كرد. سيد قطب در اين نامه نكات بسيار مهمى را بيان مى‏كند. به اعتقاد او، نهضت ملى‏شدن صنعت نفت، نهضت ملى نيست؛ بلكه نهضتى اسلامى به رهبرى شخصى روحانى است. وى اين گام را قدمى در راه استقرار نظام اسلامى و كوتاه كردن دست اجانب از كشور ايران مى‏داند. همچنين در اين نامه مسلمانان را به وحدت و دورى از تفرقه فرا مى‏خواند. مبارزات سياسى سيدقطب مهم‏ترين دوران مبارزه سيدقطب به زمانى مربوط مى‏شود كه به جمعيت اخوان المسلمين پيوست. جمعيت اخوان المسلمين يكى از جمعيت‏هاى مبارز در سال‏هاى 1930 تا 1960ميلادى بود كه در بيشتر كشورهاى عربى فعاليت مى‏كرد و مقر اصلى آن در مصر قرار داشت. اين جمعيت را حسن البناء (م1368ق) در شهر اسماعيليه مصر در ذى‏القعده سال 1347 پايه‏گذاشت و فعاليت خود را در مدرسه «التهذيب» با تعليم قرآن، تجويد، حديث، تفسير و ديگر علوم اسلامى، آغاز كرد. حسن البناء در سال 1350قمرى، رساله‏اى دربردارنده اهداف جمعيت اخوان المسلمين منتشر كرد و در جايگاه دبيركل جمعيت برگزيده شد. هنگام جنگ اعراب و اسرائيل در سال 1948 ميلادى جمعيت اخوان المسلمين به يارى ملت فلسطين شتافت و بسيارى از اعضاى آن در اين جنگ شركت كردند. پس از اين وقايع، از طرفى محبوبيت اخوان المسلمين بين مسلمانان به شدت افزايش يافت و از طرف ديگر، دربار مصر و استعمار پير انگليس از آنان عصبانى و ناراحت شدند؛ از اين‏رو به فرمان ملك فاروق در سال 1368 قمرى فرمان انحلال جمعيت صادر شد و به تلافى اين فرمان، جمعيت اخوان المسلمين نخست وزير مصر(نقراشى پاشا) را كشتند و حكومت وقت نيز به تلافى اين اقدام، دبير كل اين جمعيت يعنى «حسن البناء» را در سال 1369ق ترور كرد (دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج7، ص271). ترور حسن البناء زمانى بود كه سيدقطب در امريكا به سر مى‏برد. او مى‏ديد كه نشريات امريكايى به شدت از كشته‏شدن حسن البناء ابراز خوشحالى مى‏كنند؛ بدين جهت همان‏جا تصميم گرفت پس از بازگشت از امريكا در سال 1951 ميلادى به طور رسمى به اخوان المسلمين بپيوندد. وى چنان به اين گروه علاقه داشت كه هميشه مى‏گفت: من در سال 1951 ميلادى متولد شدم (پيامبر و فرعون، ص39). سيدقطب پس از عضويت در جمعيت اخوان المسلمين، ابتدا عضو مكتب ارشاد، سپس در جايگاه رئيس هيأت تحريريه نشريه اخوان المسلمين منصوب شد. مقالات تند و صريح او در اين نشريه و روزنامه‏هاى ديگر، سبب شد تا وى در سال 1954 به همراه حسن الهضيبى(7) دستگير و به پانزده سال زندان محكوم شود. پس از صدور حكم، وى را به زندان قديم «ليمان طره» كه قدمتى پانصدساله دارد، منتقل كردند. وى در زندان به نوشتن كتاب ادامه داد و تفسير نفيس فى ظلال القرآن را در زندان نگاشت. پس از پنج سال محكوميت، سيد در زندان بيمار شد و بيم مرگ وى مى‏رفت؛ از اين‏رو مسؤولان اخوان المسلمين مصر با دبير اين جمعيت در عراق به نام أمجد زهاوى تماس گرفتند و به او توصيه كردند عبدالسلام عارف، رئيس جمهور وقت عراق را واسطه قرار دهد كه جمال عبدالناصر را قانع كند تا سيد از زندان آزاد شود. عبدالسلام عارف پيغام را فرستاد و به واسطه اين پيغام، سيدقطب در سال 1964 ميلادى از زندان آزاد شد. پس از آزادى از زندان بر سر ادامه كار جمعيت، اختلاف‏نظر حاصل شد. عبدالفتاح اسماعيل، عضو ارشد اين جمعيت و همفكرانش بر اين عقيده بودند كه بايد جهاد را ادامه داد؛ ولى بعضى از اعضا با اين نظر موافق نبودند. سيدقطب كه روحيه انقلابى و جهادى داشت، به عبدالفتاح اسماعيل پيوست و مطالبى در باره لزوم تغيير حاكميت و برپايى‏نظام اسلامى نگاشت كه بعدها با عنوان كتاب معالم فى الطريق چاپ شد. با ادامه فعاليت‏هاى سيدقطب و تأثير افكار و آراى وى بر مردم به ويژه جوانان مصر و جهان عرب، در سال 1965 ميلادى دوباره دستگير و زندانى شد. گروه‏هاى كمونيستى مصر كه به شدت با افكار سيد مخالف بودند، آن‏جا شعار مى‏دادند: جمال، ذبح كن. ذبح كن. در اين دوره از زندان كه حدود چهارماه طول كشيد، سيد را در زندان انفرادى حبس كردند و پيش چشم او خواهرزاده‏اش، رفعت را كشتند. محاكمه سيدقطب در جايگاه متهم رديف اول به فرمان جمال عبدالناصر در دادگاه نظامى در تاريخ 1966/4/12 ميلادى آغاز شد و به مدت 36روز ادامه يافت و پس از اتمام محاكمه، آن‏ها منتظر صدور حكم بودند (الشهيد سيد قطب من الميلاد الى الاستشهاد، بخش اخوان المسلمين). شهادت سيد قطب چهارماه از زمان محاكمه گذشت و سرانجام قاضى مصر، فؤاد الدجوى احكام صادره را چنين اعلام كرد: سيد قطب و محمد يوسف هواش و عبدالفتاح اسماعيل محكوم به اعدام و بقيه اعضاى اخوان المسلمين از 10 سال تا حبس ابد زندانى مى‏شوند. سيد در پاسخ دوستانش كه پرسيدند حكم اعدام را چگونه يافتى؟ پاسخ داد: شكر خدا من پانزده سال است كه آرزوى شهادت دارم (ما چه مى‏گوييم، ص22). بعضى از دوستانش از او خواستند كه از اعمالش عذر بخواهد تا شايد از اعدامش صرف‏نظر كنند؛ اما وى در پاسخ گفت: من از عملى كه براى خدا انجام دادم، عذر نمى‏خواهم. سرانجام روز اعدام فرا رسيد و در تاريخ 9 آگوست 1966 هنگام طلوع خورشيد، سيد قطب و دوستانش به سوى‏جوخه اعدام هدايت شدند. آثار و تأليفات سيد قطب سيدقطب آثار ارزنده‏اى به جهان اسلام عرضه كرد و بسيارى از تأليفات او به زبان فارسى ترجمه شده است. آثارى كه از او تاكنون به زبان فارسى ترجمه شده، چنين است: 1. آفرينش هنرى در قرآن، ترجمه محمدمهدى فولادوند، تهران، بنياد قرآن، 1367ش، 190ص. 2. آينده در قلمرو اسلام، ترجمه على خامنه‏اى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1369ش، 141ص. 3. اسلام و صلح جهانى، ترجمه و توضيح هادى خسروشاهى و زين العابدين قربانى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1368ش، 248ص. (اين كتاب ترجمه السلام العالمى و الاسلام است كه با عنوان زير بناى صلح جهانى نيز به وسيله همين ناشر چاپ شده است). 4. ترجمه تفسير فى ظلال القرآن، ترجمه على خامنه‏اى و تصحيح حسن نيرى، تهران، بى‏نا، 1362ش. 5. ترجمه فارسى فى ظلال القرآن، ترجمه مصطفى خرم دل، تهران، نشر احسان، 1378ش،15جلد. 6. چرا اعدامم كردند؟ ترجمه مصطفى اربابى، سراوان، كتابفروشى خالدبن وليد، 1369، 86ص. 7. دور نماى رستاخيز در اديان پيشين و قرآن، ترجمه غلامرضا خسروى حسينى، مقدمه از جلال الدين مجتبوى، تهران، انتشارات مرتضوى، 1363، 496ص. 8. عدالت اجتماعى در اسلام: مباحثى در زمينه‏هاى جامعه، اقتصاد، سياست و حكومت، ترجمه و توضيحات سيدهادى خسروشاهى و محمدعلى گرامى، تهران، كلبه شروق، 1379، 520ص. 9. فاجعه تمدن و رسالت اسلام، ترجمه على حجتى كرمانى، تهران، مشعل دانشجو، 1376ش، 255ص. 10. فى ظلال القرآن، ترجمه محمدعلى عابدى، تهران، مركز نشر انقلاب، 1362ش. 11. ما چه مى‏گوييم، ترجمه و تفصيل از هادى خسروشاهى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1370ش، 110ص. 12. نامه سيد قطب به خواهرش آمنه، ترجمه جلال معروفيان، تهران، نشر احسان، 1381ش، 45ص. 13. نشانه‏هاى راه، ترجمه محمود محمودى، تهران، نشر احسان، 1378، 256ص. 14. ويژگى‏هاى ايدئولوژى اسلامى، ترجمه محمد خامنه‏اى، تهران، كيهان، 1369، 368ص. همچنين كتاب‏هاى: 1. امريكا از ديدگاه سيد قطب، ترجمه مصطفى اربابى، تهران، نشر احسان، 1370ش، 265ص. 2. سيد قطب و اشعار او، تأليف عبدالله رسول نژاد، تهران، نشر احسان، 1379ش، 271ص. 3. سيدقطب از ولادت تا شهادت، نوشته صلاح عبدالفتاح خالدى، ترجمه جليل بهرامى‏نيا، تهران، نشر احسان، 1380ش، 712ص. 4. بررسى مقايسه‏اى مفهوم عدالت از ديدگاه مطهرى، شريعتى و سيدقطب، مؤلف عليرضا مرامى، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامى، 1378، 197ص. 5. متفكر نابغه اسلام، سيف الله رحيمى مزرعه شيخ، مشهد، مؤسسه انتشارات خاتم، 1377ش، 82ص. از جمله كتاب‏هايى هستند كه در باره سيد قطب نوشته شده و به زبان فارسى هستند. سيدقطب افزون بر اين آثار، كتاب‏هاى ديگرى نيز نوشته كه در زمان زندگى او چاپ شده‏اند كه به برخى از آن‏ها اشاره مى‏شود: 1. الاسلام و مشكلات الحضاره، سيد قطب، قم، دارالكتاب الاسلامى، 1412ق، 199ص. 2. التصوير الفنى فى القرآن، سيد قطب، قم، دارالكتاب الاسلامى، 1412ق، 208ص. (وى در اين كتاب به بيان زيبايى‏هاى هنرى و ادبى قرآن مى‏پردازد. اين اثر با نام آفرينش‏هاى هنرى در قرآن به فارسى ترجمه شده است. سيد قطب تتمه‏اى بر اين كتاب با نام «مشاهد القيامه فى‏القرآن» نوشته كه انتشارات دارالسعد در قاهره آن را جداگانه چاپ كرده است). 3. هذا الدين، سيد قطب، قم، ادب، 1371ش، 96ص. 4. خصائص التصور الاسلامى و مقوماته، سيد قطب، قم، دارالكتاب الاسلامى، 1410ق، 236ص. 5. مهمة الشاعر فى الحياه و شعر الجيل الحاضر، سيد قطب، قاهره، بى‏نا، 1933م. (اين كتاب همان نوشته‏اى است كه سيد در دانشكده دارالعلم در كنفرانسى قرائت كرد). 6. الشاطئ المجهول، سيد قطب، قاهره: بى‏نا، 1935م، 208ص. (اين كتاب، نخستين ديوان شعر سيد قطب است كه فقط يك‏بار چاپ شده و به سبب اين‏كه بعضى از قصايد اين كتاب با حركت اسلامى هماهنگ نبود، سيد در مقدمه كتاب از بعضى قصايد انتقاد كرد و اجازه چاپ مجدد آن را نداد. اين كتاب در كتابخانه كنگره امريكا و كتابخانه ملى لندن موجود است). 7. نقد كتاب مستقبل الثقافة فى مصر، سيد قطب، قاهره، 1939م. (اين كتاب نقد كتاب مستقبل الثقافه، نوشته طه حسين است). 8. الأطياف الاربعه، سيد قطب، قاهره، نشر جامعين، 1945م. (اين كتاب مجموعه خاطرات برادران و خواهرانش حميده، أمينه، محمد و خاطرات خود او است). 9. طفل من القريه، سيد قطب، قاهره، نشر جامعين، 1946م. (اين كتاب شرح‏حال سيد از كودكى تا سفر به قاهره است). 10. المدينة المسحوره، سيد قطب، قاهره، دارالمعارف، 1946م. (در باره داستان عشق بين شهريار و شهرزاد است). 11. العدالة الاجتماعية فى الاسلام، سيد قطب، قاهره، دار احياء الكتب العربيه، 1964م. (اين كتاب با عنوان عدالت اجتماعى در اسلام به زبان فارسى ترجمه و تا كنون 25 مرتبه تجديد چاپ شده است). 12. معركة الاسلام و الرأسماليه، سيد قطب، بيروت، (اين كتاب توسط آيت‏الله سيد محمد شيرازى به زبان فارسى ترجمه شده و به نام «اسلام و سرمايه‏دارى» در تهران به چاپ رسيده است.) 13. السلام العالمى و الاسلام، سيد قطب، قاهره، دارالكتاب العربى، 1950م. (در اين كتاب، مشكلات صلح جهانى بررسى شده است). 14. تفسير فى ظلال القرآن، سيد قطب، بيروت، دار الشروق، 1415ق، 6جلد. (سيد در ادامه تأليف كتاب التصوير الفنى فى القرآن تصميم گرفت تمام قرآن را با رويكردى جهادى تفسير كند. نگارش اين تفسير چهار مرحله دارد. مرحله اول: سلسله مقالاتى با عنوان «فى ظلال» كه در مجله «المسلمون» نوشته شد و تا سال 1952 ميلادى ادامه يافت و سيد توانست تا آيه 103 از سوره بقره را تفسير كند. مرحله دوم: زمانى بود كه سيد تصميم گرفت تمام قرآن را به اين صورت تفسير كند و آن‏ها را به صورت كتاب مستقل در آورد كه نخستين جزء آن را دار احياء الكتب العربيه در قاهره چاپ كرد و تا سال 1954 ميلادى، 16 جزء از آن چاپ شد. مرحله سوم: مربوط به دوران حبس و زندان او مى‏شود كه توانست كل قرآن را تفسير كند. مرحله چهارم: مربوط به تغييراتى است كه سيد در اين تفسير داده است. وى در زندان با خود انديشيد كه چرا او را زندانى كرده‏اند و سرانجام علت آن را در حركت انقلابى و جهادى خويش ديد؛ از اين‏رو تصميم گرفت در همان زندان قرآن را با رويكردى جهادى تفسير كند. در ابتدا سه جزء آخر قرآن و سپس 10 جزء اول را با اين رويكرد نوشت و انتشارات دار احياء الكتب العربية آن را چاپ كرد. پس از آزادى از زندان، جزء 11 تا 13 را هم دوباره با همين رويكرد نوشت، ولى بقيه را نتوانست بنويسد؛ زيرا در زندان حكم اعدام او صادر، و شهيد شد. تفسير فى ظلال القرآن تا كنون بارها تجديد چاپ، و به زبان‏هاى انگليسى، فرانسه، تركى، فارسى، اردو و اسپانيايى ترجمه شده است).

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : مشاهیر زنان ایرانی و پارسی گوی

822 ق، از زنان فرمانروا، وى نوه‏ى سلطان اویس جلایر (766 -757) بود و با عمویش احمد بن اویس به مصر آمد. هنگامى كه از برابر امیر تیمور (807 -771) فرار مى‏كرد با ظاهر برقوق ازدواج كرد و پس از او شاه ولد (814 -813 ق)، پسر عمویش، او را به ازدواج خود درآورد. پس از اینكه عمویش درگذشت، شاه ولد بر تخت سلطنت نشست. اما پس از یكسال شاه ولد كشته شد و امیره تندو شخصا امور سلطنت را در دست گرفت (814 ق)، و شوشتر، حویزه و جزیره را تسخیر كرد و در منابر به نام او خطبه خواندند و سكه به نامش زدند.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : مشاهیر زنان ایرانی و پارسی گوی

ز نیمه دوم قرن دوم هجرى. پدرش اسحاق كوكبى، از سادات شیعه و از جاسوسان هارون‏الرشید (193 -170 ق)، خلیفه عباسى، بود. اسحاق بر ضد بنى‏هاشم و علویان جاسوسى مى‏كرد و بسیارى از آنها به همین دلیل به شهادت رسیدند. اما سرانجام هارون به اسحاق هم بدگمان شد و او را به زندان انداخت و در همانجا درگذشت. دخترش ام‏كلثوم كه تحت تعقیب بود به ایران فرار كرد و به شیراز آمد و در خانه‏اى پنهان گردید و به عبادت مشغول شد. ولى جاسوسان خلیفه به كمك دشمنان او كه در دمشق بودند، مخفیگاه او را پیدا كردند و در صدد دستگیرى او برآمدند. وى هنگام فرار از دست ماموران به چاه افتاد یا شاید از بیم دستگیرى اقدام به این كار كرد. از آن پس این چاه نزد مردم شیراز مكان مقدسى به شمار رفت و بسیارى از عرفا و زهاد و بزرگان در جنب مدفن او دفن شدند. شیخ احمد بن حسین؛ چند تن از اتابكان فارس، از جمله منكوبرس، بزابه و همسرش، ابش خاتون، سعد بن زنگى و پسرش ابوبكر بن سعد بن زنگى در آنجا مدفونند. شیخ احمد بن حسین (367 ق) از عابدان و زاهدان معروف شیراز مدتى خادم بقعه ام‏كلثوم بود و پس از مرگ در همانجا دفن شد. به نوشته نورانى وصال گرچه در كتاب انساب عمدةالطالب فى انساب آل ابیطالب، نام ام‏كلثوم در ردیف فرزندان اسحاق كوكبى نیامده است لیكن چون در آن زمان مرسوم نبوده كه اسامى دختران را ذكر كنند بنابراین نمى‏توان استنباط كرد كه او دخترى به این اسم نداشته است. به نوشته شیرازنامه، ام‏كلثوم در زمان پادشاهى عمادالدوله دیلمى (338 -322 ق) به شیراز آمد كه بسیار بعید به نظر مى‏رسد.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

در 1312 ش در تهران متولد شد. تحصیلات ابتدائى و متوسطه را در تهران به انجام رسانید و سپس براى ادامه تحصیل به امریكا سفر كرد و در دانشگاه نیویورك در رشته‏ى مالى و بانكدارى لیسانس گرفت و پس از چندى در همان رشته درجه‏ى مافوق لیسانس دریافت كرد و در 1339 به ایران بازگشت و در سازمان برنامه اشتغال به كار ورزید و به ریاست حسابدارى آن سازمان منصوب شد. شركاء پس از چهار سال خدمت در سازمان برنامه، به بانك توسعه صنعتى و معدنى ایران انتقال یافت و آخرین سمت وى در آن بانك، معاونت مدیرعامل بود و بعد براى مدت سه سال ریاست كل مركز توسعه‏ى صادرات ایران را در وزارت اقتصاد عهده‏دار گردید و سپس به معاونت بازرگانى وزارت اقتصاد منصوب شد. شركاء چندى هم در بخش خصوصى به كار اشتغال داشت و مدیر عاملى بانك شهریار را بر عهده گرفت و بعد قائم‏مقام بانك مركزى ایران شد. در سال 1356 به هنگام نخست‏وزیرى جمشید آموزگار، یوسف خوشكیش مدیركل بانك ملى ایران پس از شانزده سال توقف در آن سمت به ریاست بانك مركزى منصوب شد و جلیل شركاء به جاى وى رئیس بانك ملى ایران شد و قریب دو سال در آن سمت بود.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

متولد سال 1270 ش و فارغ‏التحصیل مدرسه‏ى علوم سیاسى است. خدمات ادارى خود را از 1293 در وزارت خارجه آغاز كرد و پس از طى مراحل ادارى، به مدیركلى آن وزارتخانه رسید. بعد به ترتیب رایزن سفارت لندن، وزیر مختار در لهستان، وزیر مختار در واشنگتن و وزیر مختار و سفیركبیر در عراق، و سفیركبیر در افغانستان گردید. وى مردى محافظه‏كار و در عین حال زرنگ بود.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

فرزند على، در 1280 در نور متولد شد. تحصیلات ابتدائى را در مدرسه علمیه و تحصیلات متوسطه را در مدرسه دارالفنون به اتمام رسانید و سپس وارد مدرسه نظام مشیرالدوله گردید. در مدرسه نظام مشیرالدوله براى دانشجویان شرایط خاصى وجود داشت و از هر لحاظ در انتخاب آنان سختگیرى اعمال مى‏شد. از این جهت در آن ایام بهترین شاگردان براى مدرسه‏ى مزبور انتخاب مى‏شدند. شاهین نورى هم به علت حسن سابقه و اخلاق و نمرات عالى در مدرسه‏ى نظام مشیرالدوله پذیرفته شد و در 1299 به درجه‏ى افسرى نائل آمد. در 1302 ش سردار سپه رضاخان وزیر جنگ وقت، 48 نفر از افسران را براى ادامه تحصیل به اروپا فرستاد كه در رشته‏هاى مختلف فنون نظامى خود را تكمیل نمایند. یكى از آن 48 نفر، غلامرضا شاهین‏نورى بود كه شاگرد اول مدرسه‏ى نظام مشیرالدوله بود. وى با درجه‏ى نایب‏اولى به فرانسه اعزام شد و در دانشكده سن‏سیر فرانسه ادامه تحصیل داد و پس از سه سال به ایران بازگشت و مجددا در درجه‏ى سروانى براى طى دوره‏ى دانشگاه جنگ به فرانسه اعزام گردید و دوره‏ى مزبور را پایان بخشید. وى در 1318 به درجه‏ى سرهنگى و در 1326 به درجه‏ى سرتیپى و در 1330 به درجه‏ى سرلشكرى رسید و مشاغل مهمى را در ارتش طى كرد كه اهم آنها عبارتند از: فرماندهى هنگ پیاده آهنین، معاونت دانشكده افسرى، ریاست ستاد لشكر رضائیه، رئیس اركان مختلف ستاد ارتش، معاون اداره نظام وظیفه، رئیس اداره پیاده نظام، و بالاخره معاونت اول ستاد ارتش. سرلشكر شاهین‏نورى مدتى ریاست اداره بازرسى مالى ارتش را كه از اهم مشاغل بود عهده‏دار گردید و چندى هم ریاست بازرسى ناحیه‏ى آذربایجان و ریاست كارگزینى ارتش را بر عهده داشت. آخرین سمت نظامى وى ریاست دانشگاه جنگ است. در 1334 بازنشسته شد.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

از وكلاى مبرز و مشهور دادگسترى در نیم قرن اخیر است. در 1287 ش تولد یافت. پدرش حاج‏آقا نورالله كرمانشاهى سردفتر اسناد رسمى بود. در سال 1311 از مدرسه‏ى سیاسى درجه‏ى لیسانس گرفت و براى ادامه‏ى تحصیل از طرف دولت به اروپا رفت. دوره‏ى لیسانس و دكترا را طى كرد. در 1317 به استخدام دادگسترى درآمد و مراحل قضائى را در سمتهاى دادیار، بازپرس، رئیس دادگاه جنحه و رئیس شعبه استیناف طى نمود. پس از آنكه كاملا به رموز قضائى آشنا شد و فوت و فن كار را یاد گرفت، از شغل قضاوت كناره‏گیرى كرد و به كار وكالت دادگسترى پرداخت. احاطه‏ى وى به قوانین اروپائى و چند سال سابقه‏ى قضاوت و برخوردارى كامل از نطق و بیان و استدلال، به زودى او را مشهور خاص و عام كرد و در تهران به عنوان یك وكیل مبرز و موفق معرفى شد به طورى كه در مدت كوتاهى دارالوكاله‏ى او به وسیله‏ى چندین وكیل و كارمند اداره مى‏شد و كمتر اتفاق مى‏افتاد محاكمه‏ى مهمى انجام بگیرد و یكى از اصحاب دعوى، دكتر شاهكار را به وكالت انتخاب ننماید. همزمان با اشتهار در كار وكالت و گرفتن حق‏الوكاله‏هاى كلان، صاحب‏الاف والوفى شد و زندگى مجللى براى خود تدارك دید و تدریجا سوداى سیاست نیز در سر پرشور او به وجود آمد و كاندیداى نمایندگى مجلس شد و در دوره‏ى هیجدهم از تهران به مجلس رفت و دوره‏ى نوزدهم نیز این سمت را براى خویش حفظ نمود. در مجلس هم با استفاده از قدرت بیان و احاطه به فن خطابه به اصطلاح گل كرد و جزء وكلاى متنفذ قرار گرفت ولیكن در اواخر دوره‏ى نوزدهم فوق‏العاده مغرور شد و حرفهائى كه نبایستى بزند، بیان كرد و با لوایح دولت وقت به مخالفت پرداخت و لاجرم مورد بغض و كینه قرار گرفت. نه تنها او را در ادوار بعدى به مجلس راه ندادند، بلكه در كارهاى وكالت دادگسترى نیز مساعدتى با او نشد و تدریجا در زمره‏ى افراد فراموش شده قرار گرفت. وفات او در سن 70 سالگى اتفاق افتاد. نام خانوادگى او ابتدا آل‏آقا بود، پس از مراجعت از اروپا به شاهكار تغییر داد.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

در 1302 متولد شد. پس از انجام تحصیلات ابتدائى وارد مدرسه‏ى فیروز بهرام شد و از آنجا دیپلمه شد و براى ادامه‏ى تحصیل به خارج رفت. در فرانسه در رشته‏ى پزشكى تحصیل كرد و درجه‏ى دكترا گرفت كه تخصص وى در جراحى پلاستیك بود. بعد از مراجعت به ایران به شغل طبابت اشتغال ورزید و سپس با عده‏اى از دوستان پزشك خود، بیمارستان پارس را بنیاد نهاد. در مدرسه‏ى فیروز بهرام با حسنعلى منصور و در اروپا با امیرعباس هویدا آشنا و نزدیك شد. موقعى كه حسنعلى منصور نخست‏وزیر گلوله خورد و جسد نیمه‏جان او را به بیمارستان پارس بردند، به دستور هویدا تمام اقدامات پزشكى زیر نظر دكتر شاهقلى قرار گرفت ولى سرانجام منصور درگذشت. امیرعباس هویدا در اولین فرصت، جمشید آموزگار وزیر بهدارى را به وزارت دارائى فرستاد و یار غار خود را در مسند وزارت بهدارى نشانید. شاهقلى از اردیبهشت 1344 تا شهریور 1352 وزیر بهدارى ایران بود. در آن سال تغییر سمت داد و به وزارت علوم منصوب شد ولى مدت وزارت علوم او كوتاه بود و یك سال بعد از دولت خارج شد و به همان شغل طبابت پرداخت.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

معروف به «آصف‏الدوله» یكى از رجال مهم دوره‏ى استبداد و وزیر كشور در عهد مشروطیت است. وى فرزند حاج حسین‏خان نظام‏الدوله یكى از رجال بزرگ عصر ناصرى است. در حدود 1260 ه.ق تولد یافت. تحصیلاتى بر حسب زمان تحت‏نظر معلمین خصوصى فراگرفت و به شیوه‏ى خانوادگى وارد خدمت نظام شد و درجات نظامى را طى نمود تا اینكه در 1290 ه.ق به درجه‏ى سرهنگى رسید. در سال 1291 به پاس خدمات حاج حسین‏خان، ناصرالدین‏شاه به او لقب نظام‏الدوله داد و پسرش غلامرضاخان نیز ملقب به شهاب‏الملك گردید و به امارت توپخانه منصوب و برقرار شد. در 1292 ه.ق غلامرضاخان كه امیر توپخانه بود، به حكومت كرمانشاه رسید و مدتى كوتاه در این سمت انجام وظیفه كرد كه حكومت كرمانشاه ضمیمه‏ى حوزه‏ى فرمانروائى ظل‏السلطان گردید و غلامرضاخان شهاب‏الملك به تهران احضار شد. در 1295 غلامرضاخان به حكومت كرمان ماموریت یافت، در این ماموریت حاكم جدید براى ایجاد امنیت و جلوگیرى از هرج و مرج، اقدامات حادى به عمل آورد به طورى كه هنوز در بین مردم كرمان تندروى و استبداد او ضرب‏المثل است. مرحوم ناظم‏الاسلام كرمانى راجع به اوضاع كرمان در دوره‏ى حكمرانى غلامرضا خان شاهسون نكات جالبى مى‏نویسد، از جمله متذكر شده است كه چند سال قبل در كرمان یك نفر نزد آصف‏الدوله كه در آن وقت شهاب‏الملك لقب داشت و حاكم كرمان بود، عرض كرد آقاى حاكم هیچ وقت در كرمان قیمت ماست از یك من پنج شاهى زیادتر نبوده، در حكومت شما قیمت یك چارك كه ربع من است به پنج شاهى رسیده. فورا میرغضب خواست و حكم داد سر بیچاره عارض را بریدند كه چرا فضولى كرده و در امر تسعیر كه شان حاكم است چون و چرا نموده است. حاج غلامرضاخان شهاب‏الملك مدت سه سال با قدرت كامل در كرمان فرمانروائى كرد تا اینكه به تهران احضار شد و در سال 1299 به حكومت مازندران انتخاب گردید. در آن تاریخ مازندران جزو حوزه‏ى ماموریت نایب‏السلطنه كامران میرزا فرزند ناصرالدین‏شاه بود و هر حاكمى به نیابت و مباشرت نایب‏السلطنه به آن شهرها اعزام مى‏گردید. در سال 1300 ه.ق غلامرضا خان به درجه‏ى سرتیپ اولى توپخانه نائل آمد ولى به علت عدم همكارى با نایب‏السلطنه، از حكومت مازندران عزل و به تهران وارد شد. پس از اینكه یك سال بیكار بود، براى احراز شغل جدید در دربار متحصن و متوسل به امین اقدس همسر سوگلى ناصرالدین شاه گردید. در 1305 ه.ق شهاب‏اللك مستقلا والى آذربایجان گردید و ضمنا عضویت مجلس شوراى ملى نیز به عهده‏ى او گذاشته شد. در سال 1308 ه.ق‏یعنى یك سال پس از واقعه‏ى رژى، به جاى حسینقلى‏خان نظام‏السلطنه، والى خوزستان شد و مدت سه سال در این سمت با شدت و حدت هرچه تمام‏تر بر امور نظارت مى‏كرد. ناصرالدین‏شاه در اوایل سال 1311 ه.ق فرزند 12 ساله‏ى خود نصرت‏الدین میرزا سالارالسلطنه را به فرمانروائى خراسان منصوب نمود و حاج غلامرضاخان شاهسون را به پیشكارى و وزارت او منصوب كرد، غلامرضاخان براى قبول این مسئولیت پیشكشى قابل ملاحظه‏اى به ناصرالدین شاه تقدیم كرد و همچنین براى رضایت‏خاطر میرزا على‏اصغرخان امین‏السلطان، باغ قیطریه‏ى خود را به امین‏السلطان تقدیم نمود و به لقب آصف‏الدوله ملقب شد. یك سال پس از قتل ناصرالدین شاه سالارالسلطنه و آصف‏الدوله از حكومت خراسان عزل و به تهران احضار شدند. در حكومت امین‏الدوله صدراعظم در 1315 آصف‏الدوله براى بار دوم به حكمرانى كرمان منصوب شد و مدت دو سال در این سمت باقى بود تا به تهران احضار و به حكومت پایتخت و وزارت خالصجات و تصدى امور ایلات تهران منصوب گردید. در 1320 فرمانرواى كل فارس و بنادر جنوب شد و به دریافت یك قبضه شمشیر مرصع از درجه اول نیز نائل گردید. در همین اوان به مناسبت ورود لرد كرزن نایب‏السلطنه‏ى هندوستان به بنادر فارس و توقف در بوشهر، به علت اینكه وى به اصول و آداب اروپائى آشنا نبود، او را تعویض و میرزا احمدخان علاءالدوله را به جاى وى استاندار فارس نمودند. علاءالدوله نیز به مناسبت غرورى كه به علت عرق وطن‏پرستى داشت، به استقبال كرزن نرفت و نایب‏السلطنه هندوستان نیز به علت توهینى كه به وى شده بود، از عرشه كشتى پیاده نشد و علاءالدوله هم پس از چند سال در تهران كشته شد. آصف‏الدوله در سال 1324 براى بار دوم به حكمرانى و فرمانروائى خراسان منصوب شد ولى شدت عمل و حكومت ظالمانه‏ى وى، مردم را به ستوه آورد و چون در آن ایام كه مصادق با نهضت آزادیخواهى و مشروطیت بود، مردم در صحن مطهر حضرت ثامن‏الائمه اجتماع كردند، والى براى تفرقه مردم دستور شلیك داد و عده‏اى مقتول و مجروح شدند و از طرفى چون عده‏اى از دختران خراسان را تركمن‏ها خریدارى مى‏نمودند، والى متهم به همكار با آنان گردید و در اثر تلگرافات مردم، موضوع در مجلس اول مطرح و تقى‏زاده نماینده‏ى تندروى مجلس تقاضاى تعقیب و محاكمه‏ى وى را نمود. مجلس به اتفاق آراء راى به بركنارى ومحاكمه‏ى او داد. آصف الدوله از حكومت خراسان عزل و به تهران احضار شد و محاكمه‏ى او تحت‏نظر عبدالحسین میرزا فرمانفرما وزیر عدلیه آغاز شد. لیكن در این ماجرا حكم به برائت آصف‏الدوله داده شد ولى دیگر به خراسان نرفت. در آبان‏ماه 1286 ش پس از عزل میرزا احمدخان مشیرالسلطنه، ناصرالملك كه تحصیلكرده‏ى آكسفورد و از دوستان سالیسبورى نخست‏وزیر انگلستان بود، به نخست‏وزیرى رسید. او در كابینه‏ى خود حاج غلامرضاخان آصف‏الدوله را به عنوان وزیر داخله به حضور شاه و مجلس شوراى ملى معرفى كرد. این كابینه با حوادث مختلفى مواجه گردید كه مهمتر از همه حادثه‏ى توپخانه بود كه منجر به جرح و قتل و عده‏اى گردید. محمدعلى‏شاه این حوادث را ناشى از دولت و اعضاى كابینه مى‏دانست، لذا دستور داد كه نخست‏وزیر و اعضاى كابینه تنبیه شوند. در این ماجرا ناصرالملك و هیئت دولت توقیف و چوب مفصلى به آنها زده شد كه اصل ماجرا از این قرار است: روز یكشنبه 9 ذیقعده در حالى كه جمعى از وكلاى مجلس در كمیسیونها حاضر بودند، جمعى از اجامر و اوباش به سردستگى مقتدرنظام و كسان دیگر رو به مسجد سپهسالار نهادند و از آنجا پس از آنكه هیاهوئى بر علیه مجلس و مشروطه برپا نمودند، عربده‏كنان رو به مجلس نهادند. مجلسیان براى احتیاط در مجلس را بستند و شورشیان چون در مجلس را بسته دیدند، چند تیر به طرف مجلس شلیك كردند. مجلسیان هم دو نفر مجاهد را بالاى مناره كردند كه شروع به شلیك نمودند. شورشیان پس از آنكه از طرف مجلس مقاومت دیدند، به طرف میدان توپخانه بازگشتند. احتشام‏السلطنه رئیس مجلس پس از واقعه، برادران خود علاءالدوله و معین‏الدوله را براى گله از وقوع آشوب، نزد شاه فرستاد و محمدعلى‏شاه همین كه آنها را دید، دستور داد علاءالدوله را به فلك بسته و چوب بسیارى زدند و سپس هر دوى آنها را به قزاقها سپرد كه به مازندران تبعید كنند و در همان موقع رئیس‏الوزراء را كه دو روز پیش استعفا كرده بود احضار كرد. ناصرالملك ابتدا به عذر بیمارى نرفت ولى بالاخره ناگزیر شد به دربار برود. محمدعلى میرزا همین كه ناصرالملك را دید، او را هم به باد فحش و دشنام گرفت و دستور داد او را هم چوب بزنند. سپس گفت او را در اتاق حاج‏الدوله زندانى نمایند. آنگاه دستور داد قهوه‏اى كه در آن زهر ریخته بودند، به خورد او بدهند. همین كه قهوه را آوردند، ناصرالملك به نماز ایستاد و مدتى نماز او طول كشید ولى همان هنگام نماینده‏ى سفیر انگلیس به دربار آمد و به عنوان اینكه ناصرالملك از دولت امپراطورى نشان دارد و درس خوانده‏ى انگلستان است، محمدعلى‏شاه را از كشتن ناصرالملك بازداشت و رضایت داد كه او را از تهران تبعید نمایند و فرداى آن روز ناصرالملك به طرف اروپا عزیمت كرد. مهدیقلى مخبرالسلطنه در كابینه‏ى ناصرالملك وزیر علوم و اوقاف بود. او در كتاب خاطرات و خطرات، ماجرا را چنین نوشته است: «14 ذیقعده نزدیك غروب شاه وزراء را احضار فرمودند در صحن گلستان جمع شدیم و در یكى از خیابانها نزدیك نارنجستان شرفیاب و مورد عتاب و خطاب فرمودند حالا من خوابیده‏ام براى من وزراء معین مى‏كنند و صورتا هم حق داشت. دیدیم گلستان خارستان است. مجال زبان نبود، گوش شدیم جمله آخر این بود كه بروید پى كارتان مرخص شدیم. ناصرالملك در اطاق حاجب‏الدوله حبس شد، وزراء در اطاق امیربهادر توقیف. معلوم شد كه علاءالدوله هم در آبدارخانه توقیف است و محكوم به اعدام. عضدالملك هم براى حفظ او در آبدارخانه منتظر عفو ملوكانه است. به امیربهادر گفتم ناصرالملك نشان‏هائى از دولت انگلیس دارد و سراغ او خواهند آمد خوب است كار به آنجا نكشد گفت صنیع‏الدوله هم به من گفت. ... چندى از شب نگذشته بود كه چرچیل (چرچیل دبیر شرقى سفارت انگلیس بوده است) تشریف آوردند شرفیاب شدند. چرچیل به شاه گفته بود ما باید تقصیر ناصرالملك را بدانیم اگر خیانتى كرده است نشانهاى خود را از او پس بگیریم. علاءالدوله و ناصرالملك مرخص شدند. وزراء با ناصرالملك به منزل او رفتیم كه سحر به فرنگ سفر كند... روز دیگر صنیع‏الدوله و من به درب خانه رفتم (منظور دربار است) شرفیاب شدیم. شاه در زمینه‏اى كه مشروطیت به جاى خود اما مراتب محفوظ باشد فرمایشات فرمودند و صورتا صحیح بود مرخص شدیم. صنیع‏الدوله دیگر به دربار نیامد من مجاور اطاق امیربهادر شدم آصف‏الدوله غالب حاضر مردى است صاحب‏نفس، قوى و اراده ثابت.» پس از بركنارى ناصرالملك از نخست‏وزیرى، شاه و مجلس در مورد حسینقلى‏خان نظام‏السلطنه توافق كردند و مرحوم نظام كابینه‏ى خود را تعیین و به شاه و مجلس معرفى كرد. در این كابینه آصف‏الدوله به سمت وزیر داخله معرفى شد. وكلاء با ورود وى به كابینه مخالفت كردند و نظام‏السلطنه ناچار آصف‏الدوله را از هیئت دولت خارج نمود. آصف‏الدوله پس از آن وارد شغل دولتى نشد و غالب اوقات مشغول سركشى به املاك و مستغلات خود بود تا اینكه در سال 1337 در سن 77 سالگى درگذشت. حاج غلامرضاخان شاهسون آصف‏الدوله یكى از رجال مهم و موثر دوره‏ى ناصرى و مظفرى و اوایل مشروطیت است. او مانند غالب رجال آن دوره، به اصول و مبانى مذهبى سخت پاى‏بند بود و در جوانى به زیارت خانه‏ى خدا شتافت. اگرچه آثار خیرى از او باقى نمانده ولى در هنگام حكمرانى خود در كرمان، نسبت به تعمیر مساجد و بقاع متبركه اقدامامت مهمى نموده است. هنگام ماموریتهاى خود در زمره‏ى حكام سختگیر و باقدرت بود و در ایجاد نظم و امنیت از همه چیز چشم‏پوشى مى‏نمود. در تمام عمر با استبداد خو گرفته بود، لیكن هنگام مشروطیت علاقه‏اى از خود نشان داد و براى التیام بین دربار و مجلس زحماتى كشید. او فرزندان متعددى داشت كه بزرگترین آنها شهاب‏الملك لقب گرفت. از فرزندان او هیچ كدام مانند پدر رشد سیاسى نیافتند. مرحوم ملك‏الشعراى بهار مى‏نویسد آصف‏الدوله مرد دانشمندى بو د، از ادبیات و تاریخ و ریاضیات و هیئت و نجوم اطلاعاتى داشت.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

متولد 1265 ش در قزوین و فرزند حاج محمدحسین شاهرودى است. وى پس از انجام تحصیلات مقدماتى به شغل تجارت پرداخت و در قزوین مغازه‏ى پارچه‏فروشى دائر كرد و مختصر املاكى نیز داشت كه در آن به كشاورزى مشغول بود. از جوانى سوداى سیاست در سرش بود و در محافل مختلف رفت‏وآمد مى‏كرد. مخصوصا موقعى كه آتریاد قزوین به فرماندهى میرپنج رضاخان در آق‏بابا استقرار داشت، با بعضى از افسران اردو دوستى پیدا كرد. وى از 1300 به بعد با جراید قزوین همكارى مى‏نمود. وقتى شیخ یحیى واعظ روزنامه‏ى نصیحت را در قزوین انتشار داد، شاهرودى نویسنده و سردبیر روزنامه بود. كم‏كم در قزوین موقعیتى یافت و جزء معاریف شد. در دوره‏ى نهم قانونگزارى، از طرف دولت كاندیداى مردم قزوین شد و چو مردى بى‏سر و صدا و مطیع بود، مورد توجه قرار گرفت و در ادوار دهم، یازدهم، دوازدهم و سیزدهم نیز در مجلس باقى ماند. بعد از دوره‏ى سیزدهم دیگر به مجلس نرفت تا اینكه در 1326 حكیم‏الملك در كابینه‏ى خود او را به وزارت كشاورزى معرفى كرد و قریب چهارماه وزیر كشاورزى بود. تنها تخصص وى در امر كشاورزى این بود كه حدود دو یا سه هكتار زمین در اطراف قزوین داشت كه در آن كشاورزى مى‏نمود. در انتخابات دوره‏ى چهارم مجلس سنا با كمك حسین علاء كه با وى قرابت سببى پیدا كرده بود، سناتور شد و در دوران سناتورى در اثر تصادف مدتى بسترى و خانه‏نشین بود و سرانجام در سن 84 سالگى درگذشت. باقر شاهرودى در جوانى در غوغاى مشروطیت از هواداران حاكم موفق محسوب مى‏شد.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

در 1286 تولد یافت. پدرش دكتر حیدر میرزا شاهرخ‏شاهى اولین پزشك فارغ‏التحصیل از دارالفنون تهران بود كه چندى وكیل مجلس و زمانى طبیب مخصوص فرمانفرما در شیراز بود. قهارقلى تحصیلات خود را در شیراز انجام داد. در 1304 به مدرسه‏ى صاحب‏منصبى كه تازه تاسیس شده بود وارد شد. در آن تاریخ شرط ورود تحصیلاتى حدود ده كلاس بود. دوره‏ى دو ساله‏ى مدرسه را با موفقیت گذرانید و شاگرد اول شد. اولین ماموریت او با درجه‏ى ستوانى در لرستان بود. وى ماموریت داشت امنیت قسمتى از راه لرستان را حفظ كند. در ماموریت او سرلشكر طهماسبى را در همان منطقه كشتند. وى در این حادثه مسئولیتى سنگین بر عهده داشت ولى به هیچ وجه رضاشاه متعرض او نشد. او درجات نظامى را در مدت كوتاهى طى كرد. در شهریور 1320 فرماندهى هنگ بهادر لشكر اول را بر عهده داشت. در 1320 كه رزم‏آرا به فرماندهى لشكر اول منصوب شد، ریاست ستاد خود را به سرهنگ شاهرخ‏شاهى داد. وى دوره‏ى دانشگاه جنگ ایران و چندین دوره‏ى تخصصى را در اروپا و آمریكا گذرانید و در نتیجه این ماموریتها دانش نظامى او خیلى بالا رفت. در زبان انگلیس و فرانسه استاد شد و ساعتها به این دو زبان نطق مى‏كرد. در 1329 درجه‏ى سرتیپى به او دادند. در سال 1333 سرلشكر و در 1337 به درجه‏ى سپهبدى كه در آن تاریخ بیش از چند نفر به این درجه نرسیده بودند، رسید. فرماندهى سپاه كرمانشاه را مدتى عهده‏دار شد. چون افسرى علمى بود، به ریاست دانشگاه جنگ گمارده شد. برنامه‏ى علمى جالبى تنظیم كرد تا دانش افسران را بالا ببرد. در 1340 كه ارتشبد حجازى رئیس ستاد شد، با او میانه‏اى نداشت. موجبات بازنشستگى او را فراهم كرد. شاهرخشاهى در تهران‏پارس و افسریه فعالیتهاى محلى و عمرانى آغاز نمود كه شاید سناتور یا وكیل مجلس شود ولى نتوانست، یا سوراخ دعا را پیدا نكرد. سرانجام به عضویت انجمن شهر تهران برگزیده شد. تلاش او براى ریاست انجمن به جائى نرسید. وى مدتها ریاست كانون افسران بازنشسته را متصدى بود.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

استاندار، قاضى عالى رتبه، در 1278 تولد یافت. مدرسه‏ى عالى علوم سیاسى را پایان داد و وارد خدمات قضائى شد و مراحلى از ترقى را در آن وزارتخانه پیمود. چندى دادستان تبریز و مدتى دادستان استان اصفهان و زمانى ریاست دادگسترى خوزستان با او بود. در سال 1318 فرماندار كل كرمان شد و تا شهریور 1320 آنجا بود. به هنگام خروچ رضاشاه از كشور كه چند روزى در كرمان به سر برد، شاهرخ با او بود. در 1324 مجددا به استاندارى كرمان منصوب گردید. بعد استاندار خوزستان شد. بعد از طرف مجلس شوراى ملى به مستشارى دیوان محاسبات انتخاب گردید و بعد به مقام دادستانى دیوان محاسبات رسید و چندى هم ریاست دیوان محاسبات با او بود. در 1335 گلشائیان وزیر دادگسترى كه اختیاراتى براى اصلاح دادگسترى گرفت، شاهرخ را به ریاست دادگاه انتظامى قضات تعیین كرد ولى پس از یك هفته به علت منع قانونى، حكم وى لغو گردید. شاهرخ بعد از بازنشستگى، كتابى به نام حقایق در دو مجلد انتشار داد. در آن كتاب نویسنده‏ى دادگسترى و سازمانهاى ادارى را به شدت مورد انتقاد قرار داده است. شاهرخ در 1328 مدیر كل بازرسى وزارت دارائى بود. در آن سمت به عضویت هیئت تصفیه ادارات تعیین گردید. این هیئت كارمندان دولت را به سه دسته تقسیم مى‏نمود كه مى‏توان به: مفید، بى‏خاصیت و مضر تقسیم كرد. علیه هیئت تصفیه جنجال برخاست، شاهرخ هم مانند سایرین در مظان اتهاماتى قرار گرفت.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

از رجال نظامى متنفذ عصر معاصر است. تولد او در سنه 1265 ش در اشتهارد كرج اتفاق افتاد. از اوایل جوانى وارد قزاقخانه شد و در واحدهاى مختلف خدمت مى‏كرد. مدتى در آتریاد همدان و زمانى در قزوین و اصفهان خدمت كرد. در 1299 جزو اردوى میرپنج رضاخان بود و در حمله به تهران دخالت داشت و روز اول كودتا به درجه‏ى سرتیپى رسد و در طول خدمت خود در ارتش در جنگهاى مختلف شركت كرد. مدتها فرمانده لشكر لرستان و آذربایجان غربى و خوزستان بود. در سال 1312 درجه‏ى سرلشكرى گرفت. در جنگهاى داخلى مخصوصا الوار رشادتهاى زیادى از خود ابراز داشت و نشان ذوالفقار كه عالى‏ترین نشان ارتش بود دریافت كرد. همچنین از رضاشاه شمشیر مرصع جایزه گرفت و ژنرال آجودان شد. در شهریور 1320 فرمانده لشكر خوزستان بود. در زدوخورد با متفقین دخالت كرد و تلفاتى به نیروى انگلیس وارد نمود و به مناسبت این رشادت، با احراز درجه‏ى سپهبدى، فرمانده سپاه جنوب شد. وى دومین سپهبد ارتش ایران است. در سال 1326 با سمت استاندار و فرمانده قوا به آذربایجان رفت و مدتى مشغول سر و صورت دادن به اوضاع آن منطقه بود. در ادوار دوم و سوم سناتور انتخابى شد و در سال 1341 درگذشت. شاه‏بختى پس از تشكیل كانون افسران و درجه‏داران بازنشسته، ریاست كانون را عهده‏دار و تا آخر عمر این سمت را داشت. شاه‏بختى آموختن سواد را از سنین جوانى آغاز كرده بود. در اواخر عمر، یكى از ادباء و شعرشناسان معروف شد و قسمت اعظم شاهنامه‏ى فردوسى را از حفظ مى‏خواند و براى هر حرفى به فراخور موضوع، شعرى از شعرا شاهد مثال مى‏آورد. روى‏هم‏رفته مرد جالبى بود. هنگام مرگ متجاوز از 80 سال داشت. در زمان حیات خود در ابن‏بابویه مقبره‏اى براى خود ساخت كه در آن مدفون مى‏باشد. شاه‏بختى تا سال 1305 به نام سرتیپ محمد زكریا معرفى بود ولى در یكى از جنگها فاتح شد و آن را از بخت شاه دانست و نام فامیل خود را از زكریا به شاه‏بختى تغییر داد. دو تن از دامادهاى او در ارتش مراحل ترقى را پیمودند. سپهبد كریم و رهرام و سرلشكر پژوه افسر دامادهاى شاه‏بختى بودند. فرزندان ذكور او رشد علمى و سیاسى پیدا نكردند.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 13 منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

(ع. پرودره دولت) مرتضى قلى (خان) بن قلى‏خان مخبرالدوله نواده رضا قلى (خان) هدایت از رجال اواخر قاجاریه (و. 1273 ه.ق. - مقت. تهران 1329 ه.ق/ 1911 م.). وى تحصیلات خود را در آلمان به پایان رسانید و پس از مراجعت به ایران به سال 1321 ه.ق. به ریاست اداره پست و گمرك منصوب شد. در همان سال یكى از اولین كارخانه‏هاى نخ‏ریسى را به تهران وارد كرد و محصول ارزان و خوب بیرون آورد، ولى به علت رقابت خارجى كارخانه مزبور به زودى از كار افتاد. در 17 شعبان 1324 ه.ق. كه اولین مجلس شوراى ملى ایران رسمیت و افتتاح یافت، صنیع‏الدوله به ریاست آن انتخاب شد و در رجب 1325 از آن مقام استعفا داد. از آن پس با سمت وزیر مالیه، وزیر فواید عامه، وزیر علوم در هیئتهاى دولتى كه به ریاست ناصرالملك، نظام‏السلطنه و مشیرالسلطنه تشكیل یافت. شركت داشت. چون تهران پس از استبداد صغیر به دست مجاهدان فتح شد در كابینه اول محمد ولى سپهدار تنكابنى به وزارت معارف و اوقاف صنصوب گردید. آخرین دوره وزارت او در كابینه دوم حسن مستوفى‏الممالك بود به سمت وزارت مالیه. در این دوره به دست یك تن گرجى از اتباع روس به نام «ایوان» و دو همدست او به قتل رسید (قزوینى. و فیات معاصرین، یادگار 4 ،5 و 5.(.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

(ع. شمشیر پادشاهى) نجفقلى‏خان بن حسینقلى‏خان بن جعفر قلى‏خان بن حبیب‏اللَّه خان بن ابدال‏خان از سران ایل بختیارى و از رجال اواخر قاجاریه و مشروطه (و. 1269 ه.ق. - ف. 1349 ه.ق.) وى در قیام علیه استبداد و برقرارى مشروطیت كوشش بسیار دارد. هنگامى كه محمدعلى شاه با طرفداران مشروطیت به مخالفت برخاست، مشروطه‏خواهان اصفهان درصدد برآمدند از ایل بختیارى یارى بخواهند. در این وقت به فرمان محمدعلى شاه صمصام‏السلطنه از حكومت بختیارى عزل شد و سردار ظفر به جاى او منصوب گردید. مشروطه‏خواهان نامه‏اى به صمصام نوشتند و از او استمداد كردند. وى با همراهى خوانین ایل علیه دولت قیام كرد. در 9 ذى‏الحجه 1316 ه.ق. بختیاریان وارد اصفهان شدند. نمایندگان محمدعلى شاه كوشیدند وى و ضرغام را به بختیارى باز گردانند ولى مشروطه‏خواهان از اقدامات آنان جلوگیرى كردند. محمدعلى شاه از قیام بختیاریان و دیگر مردم از ایران هراسان شده مجددا فرمان انتخابات و تشكیل مجلس شوراى ملى را صادر كرد ولى مردم چون اطمینان نداشتند نپذیرفتند و بختیاریان از اصفهان و سپهدار از رشت براى تصرف تهران عازم پایتخت شدند. محمدعلى شاه امیر مفخم و سردار جنگ و سردار ظفر را مأمور ممانعت بختیاریان كرد ولى اینان عمدا تعلل كردند. نمایندگان روس و انگلیس در بین راه با صمصمام و سردار اسعد مذاكره كردند كه در صورت مراجعت آنان، ایشان ضمانت مى‏كنند كه محمدعلى شاه از حكومت مشروطه تبعید كند ولى خوانین نپذیرفتند و مقارن طلوع آفتاب روز اول رجب 1327 ه.ق. قشون بختیارى از دروازه یوسف‏آباد به تهران درآمد و بدون برخورد به مقاومت از خیابان شاه‏آباد وارد بهارستان گردید. سپس تصادماتى بین مجاهدان و قواى دولتى روى داد. در این حال محمدعلى شاه ناگزیر شد به سفارت روس پناهنده گردد. پس از فتح تهران صمصام‏السلطنه را به حكومت اصفهان فرستادند. بعدها وى به سمت ریاست وزراء ایران انتخاب شد و كابینه او در 19 رجب 1336 ه.ق./ 11 ثور 1297 ه.ش. تشكیل شد. وثوق‏الدوله در 29 شوال 1336 ه.ق./ 16 اسد 1297 ه. ش. جانشین او شد ولى صمصام‏الدوله استعفا نداد و از آن پس نیز خود را به رئیس‏الوزراء مى‏دانست.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 13 منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

(بخش 2) (سید) حسین حایرى بن (سید) رضا حسینى (مجتهد) شیرازى دانشمند آزادیخواه ایرانى (ف. تربت حیدریه 1296 ه.ق.) وى به سبب مسافرت پدرش به كربلا و اقامت در آنجا، تحصیلات ابتدایى را در آن شهر انجام داد و سپس به هندوستان مسافرت كرد و زبانهاى انگلیسى و اردو و علوم جدید را در آن كشور آموخت و بعد به كربلا بازگشت و پس از چندى به ایران آمد و در زمان صدارت میرزا على اصغرخان اتابك به وسیله اعتمادالسلطنه وزیر انطباعات به ناصرالدین شاه معرفى شد و پس از اندكى به لقب صدرالمعالى مفتخر و به مقام سرتیپ اول در وزارت خارجه نایل آمد. در سال 1307 ه.ق. كه ناصرالدین شاه به فرنگ سفر كرد، به امر آن پادشاه هر یك از مترجمان انطباعات كتابى را ترجمه و تألیف كردند تا پس از مراجعت شاه تقدیم وى نمایند. حایرى كه اصل داستان «بوسه عذرا» را در دست داشت و آن با افكار آزادیخواهانه‏اش كاملا وفق مى‏داد با تصرفاتى در اصل، ترجمه كرد و «بوسه عذرا و كشف الاسرار» نامید. در زمان محمدعلى میرزا كتاب مزبور به چاپ رسید ولى از انتشار آن جلوگیرى كردند و حایرى نیز زندانى گردید و افراد خانوداه وى از ترس جان ناگزیر شدند كه آثار قلمى او را- كه از جمله آنها تاریخ مفصل افغانستان بود كه وى در دست ترجمه و تألیف داشت- در چاه آب ریزند و از بین برند. پس از برقرارى مجدد مشروطیت حایرى از زندان آزاد شد. وى به ریاست عدلى قاینات منصوب گردید ولى بعدها از اى كار استعفا كرد و چندى نیز از طرف وزارتخانه‏هاى عدلیه، معارف و و اوقاف و فواید عامه سمت نمایندگى در بعضى شهرها (از جمله تربت حیدریه) داشت، و در همین شهر درگذشت و بدانجا مدفون شد.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

محمد بن على ملقب به قوام‏الدین (خواجه) از رجال دوره مظفرى (مقت. 674 ه.ق.). امیر مبارز او را در سال 750 به وزارت و ملازمت و تربیت پسرش شاه شجاع انتخاب كرد و او در 752 به عنوان نایب شاه شجاع و در 755 به عنوان نایب‏السلطنه معرفى شد. و در 756 به سمت قائم مقامى شاه شجاع فرمانفرماى كرمان گردید. پس از جلوس شاه شجاع وى صاحب عیار را به وزارت برگزید. هنگامى كه شاه یحیى برادرزاده شاه شجاع به یزد رفته طغیان نمود، شاه شجاع با صاحب عیار و لشكرى فراوان از شیراز به قصد یزد حركت كرد، و خود در ابرقو بماند و خواجه را به محاصره یزد فرستاد. وزیر شاه شجاع شهر را در حصار گرفت، و چون كار بر مردم و شاه یحیى تنگ شد، شاه یحیى مراسلاتى پیش عم خوت به ابرقو فرستاد و از در عذرخواهى و عجز و الحال درآمد و شاه شجاع او را بخشود، و خواجه قوام‏الدین را باز خواند و به شیراز از مخالفان خواجه قوام‏الدین كه از حشمت و ترقى او در حسد بودند، او را پیش شاه شجاع به نفاق متهم كردند. شاه هم وى را به قتل رسانید و وزارت خود را در عهده امیر كمال‏الدین رشیدى قرار داد مجموعا وى 5 سال وزارت داشت. خواجه حافظ این امیر محتشم را ستوده است.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : گلزار مشاهیر

عالم ربانى. تولد: 1289(1331 ق.)، تبریز. شهادت: 10 آبان 1358، تبریز. آیت‏الله محمدعلى قاضى طباطبایى، فرزند سید باقر از علماى آذربایجان، تحصیلات مقدماتى علوم دینى در مدرسه‏ى طالبیه تبریز و نیز پدر و عمویش اسدالله قاضى طباطبایى گذراند. ایشان در سال 1347 ق. مقارن با قیام مردم تبریز به سبب شركت در مبارزات به دستور رضاشاه به همراه پدرش از تبریز اخراج گردید، مدت دو ماه در تهران سكنى گزید و پس از آن محل تبعید آنها به مشهد تعویض گردید و پس از یك سال اقامت در مشهد به آذربایجان مراجمعت نمود و به بحث و خدمات دینى دیگر مشغول شد. وى در سال 1359 ق. براى تكمیل درس خود به قم رفت و از محضر اساتید حوزه‏ى علمیه‏ى قم استفاده برد از جمله فلسفه و خارج علل اصول را از امام خمینى (ره) فراگرفت. پس از آن تكمیل متون فقه و اصول و علم و علم درایه و رجال را نزد آیت‏الله سید محمدرضا گلپایگانى و آیت‏الله سید محمد حجت كوه‏كمره‏اى فراگرفت. در همین زمان مدتى نزد آیت‏الله سید حسن صدر به تحصیل پرداخت. آیت‏الله محمدعلى قاضى طباطبایى با تكمیل سطوح در قم، در سال 1327 عازم حوزه‏ى علمیه‏ى نجف گردید. پس از سه سال تحصیل نزد آیت‏الله حكیم، آیت‏الله عبدالحسین رشتى، علامه محمد حسین كاشف الغطاء آیت‏الله میرزا باقر زنجانى و آیت‏الله حسن بجنوردى به ایران بازگشت به تبریز رفت. در تبریز، در كنار فعالیت تحقیق و تألیف و امامت دو مسجد، به فعالیت سیاسى به ویژه در فاصله 1331 تا 1341 در تبریز به فعالیت علیه رژیم پرداخت. فعالیت‏هاى سیاسى وى همزمان با قیام مردم در سال 1342 ابعاد دیگرى یافت. در سیزدهم آبان همان سال به عنوان رهبر نهضت مذهبى در آذربایجان دستگیر و ابتدا به پادگان زرهى تهران فرستاده شد و سپس در زندان قزل قلعه‏ى تهران به مدت دو ماه و نیم زندانى گردید. پس از آن به سلطنت‏آباد تهران منتقل شد. پس از چند روز با ضمانت برادرش آزاد شد كه آزاى وى با قید ممنوع‏الملاقات توأم بود و مأموران ساواك در اجراى این امر نظارت داشتند. پس از چهار ماه به قم مى روند تا امام خمینى (ره) را در این هنگام آزاد شده بود ملاقات كند. وى پس از دیدار با امام خمینى به مشهد رفت و از آنجا كه هنوز در تبعید بود بى‏اجازه رژیم تهران را ترك گفت و به تبریز رفت در تبریز مورد استقبال مردم قرار گرفت و به همین سبب همان شب در منزلش دستگیر و به سلطنت‏آباد تهران منتقل شد. بعد از مدتى با وساطت آیت‏الله سید محمدهادى میلانى آزاد شد. سپس به تبریز مراجعت كرد اما این آزادى وى مدت زیادى طول نكشید زیرا پس از چند روز اقامت در تبریز دستگیر شد و به تهران منتقل گردید. در تهران به سبب كسالت مدت شش ماه در بیمارستان مهر بسترى و در عین حال تحت مراقبت شبانه‏روزى ساواك بود. پس از مرخصى از بیمارستان در یازدهم آذر 1343 پس از یك سال تبعید و دستگیرى‏هاى مكرر به عراق تبعید شد. مدت تبعید در نجف فرصتى پیش آورد تا بیشتر به تحصیل بپردازد و همچنین در این مدت با امام خمینى كه مدتى قبل از ایشان به عراق تبعید گردیده بود ارتباط نزدیك داشته باشد. آیت‏الله قاضى طباطبایى پس از یك سال و نیم اقامت اجبارى در عراق به ایران و تبریز مراجعت نمود اما مبارزه خود را علیه نظام پهلوى به ویژه در مساجد مقبره و شعبان تبریز ادامه داد تا اینكه در روز عید فطر سال 1347، یعنى سى‏ام آذر، به جرم مخالفت با رژیم و اظهار مطلبى علیه رژیم اشغالگر قدس دستگیر و به بافت كرمان به مدت شش ماه تبعید گردید. پس از پایان مدت تبعید از مراجعت آیت‏الله قاضى جلوگیرى و مجددا در تیر 1348 به زنجان تبعید شد. اما وى بدون توجه به دستور تبعید به سوى تبریز رفت كه در روز یازدهم تیز به بوستان‏آباد در شصت كیلومترى تبریز رسیده بود كه رژیم خبردار شد و ایشان را به زنجان بازگرداند. محل استقرار ایشان در زنجان منزل امام جمعه‏ى وقت بود. ایشان همچنان در زنجان تحت نظارت ساواك قرار داشت. مدت تبعید ایشان در زنجان فقط چهار ماه طول كشید و با وساطت علماى بزرگ از تبعید آزاد و در تاریخ بیست و نه آبان 1348 به تهران و سپس در تاریخ ششم آذر 1348 به تبریز مراجعت كرد. در تبریز در كنار تدریس و تألیف همچنان به مبارزه ادامه داد و در عین حال دائما تحت نظر ساواك قرار داشت. در این سال‏ها منزل وى یكى از محل‏هاى توزیع بیانیه‏ها، نوارها و رساله‏هاى امام بود. در سال 1356 در تظاهراتى در بیست و نه بهمن به مناسبت چهلم شهداى نوزده دى قم برگزار شد كه در آن رهبرى آیت‏الله قاضى و نفوذ وى در میان راهپیمایان آشكار بود. ایشان در مدت یك سال پیش از انقلاب فعالیت‏هاى مستمرى علیه رژیم پهلوى داشت. با پیروزى انقلاب اسلامى، از سوى رهبر انقلاب به امامت جمعه تبریز منصوب و به عنوان نماینده حضرت امام (ره) در تبریز انتخاب شد. عنوان‏هاى برخى از نوشته‏هاى ایشان به این شرح است: الاجتهاد و التقلید (عربى و خطى)؛ الفوائد (فقهى و تاریخى)؛ خاندان عبدالوهاب (فارسى، خطى)؛ كتاب فى علم الكلام (عربى، خطى)؛ فصل الخطاب فى تحقیق اهل الكتاب (عربى خطى) ؛ السعاده فى الاهتمام على الزیارة (عربى، خطى)؛ اجوبة الشبهات الواهیه (فارسى، خطى)، رسالة فى اثبات وجود الامام (ع) فى كل زمان (عربى، خطى)؛ سفرنامه بافت (فارسى، خطى)المباحث الاصولیه (عربى، خطى)؛ حاشیه بر رسائل و مكاسب شیخ مرتضى انصارى و كفایة الاصول محمدكاظم بن حسین آخوند خراسانى؛ تقریرات اصول آیت‏الله سید محمد حجت كوه‏كمره‏اى؛ تاریخ قضاء در اسلام؛ صدقات امیرالمؤمنین و صدیقه طاهر علیهماالسلام؛ حدیقة الصالحین؛ رساله در دلالت آیه تطهیر بر اهل‏بیت (علیهم‏السلام)، رساله در اوقات نماز؛ رساله در نماز جمعه، رساله در مباهله، رسالة فى مسألة التربت؛ تعلیقات بر كتاب فردوس اعلى تألیف شیخ كاشف الغطاء (عربى و مطبوع)؛ تحقیق درباره روز اربعین حضرت سیدالشهداء (ع) (فارسى و مطبوع)؛ تعلیقات بر كتاب انوار نعمانیة تألیف آیت‏الله جزایرى (عربى و مطبوع)؛ مقدمه مفصل، تعلیقات و مؤخره بر تفسیر جوامع الجامع (عربى و مطبوع)؛ تعلیقات بر كتاب اسلام صراط المستقیم (فارسى و مطبوع)؛ آثار تاریخى آیت‏الله طباطبایى حكیم قدس سره (فارسى ومطبوع) تعلیقات بر كتاب كنزالعرفان (عربى و خطى)، مقدمه بر كتاب صحائف الابرار كاشف الغطاء (ره)، مقدمه بر تنقیح الاصول مرحوم متوفى، مقدمه بر كتاب مرآت الصلوة، پیشگفتار بر علم امام علامه طباطبایى؛ مقدمه بر كتاب معجزه و شرایط آن تألیف محمد آصفى؛ مقدمه بر كتاب جنة الماوى اثر كاشف الغطاء؛ اللوامع الالهیة فى المباحث الكلامیة اثر علامه حلى؛ مقدمه، تصحیح و تعلیق بر انیس الموحدین اثر علامه حاج مهدى نراقى؛ تحقیق در ارث زن در دارایى شوهر (تنظیم از بیانات ایشان) به كوشش محمد آصفى؛ علم الامام (ع) به زبان عربى (ترجمه به فارسى از محمد آصفى)؛ مقدمه بر العقائد الوثنیه فى الدیانة النصرانیه اثر محمد طاهر التنیر، چاپ بیروت (این كتاب در سال 1391 ق. در تهران افست گردید)؛ ترجمه مسائل قندهاریة (اثر شیخ محمد حسین كاشف‏الغطاء)؛ مقالات متعدد و كثیر در مجلات عربى در صیدا (لبنان). اجازه روایت ایشان را افراد زیر امضا نموده‏اند: آیت‏الله مرتضى چهرگانى؛ پدر ایشان، آیت‏الله محمدباقر طباطبایى؛ بانو علویه هاشمیه؛ آیت‏الله سید محمد حجت كوه‏كمره‏اى؛ آیت‏الله سید صدرالدین صدر موسوى؛ علامه محمدحسین كاشف الغطاء آیت‏الله سید محسن طباطبایى حكیم؛ آیت‏الله سید محمد جواد طباطبایى تبریزى؛ آیت‏الله سید محمد هادى میلانى؛ امام خمینى (ره)؛ علامه آیت‏الله حسن بجنوردى آیت‏الله العظمى گلپایگانى؛ آیت‏الله العظمى مرعشى نجفى؛ آیت‏الله محمد حسینى شاهرودى؛ آیت‏الله عبدالنبى عراقى؛ علامه سید محمدحسین طباطبایى تبریزى؛ آیت‏الله شیخ آقا بزرگ تهرانى. آیت‏الله قاضى طباطبایى در دهم آبان 1358 توسط گروه فرقان ترور شد و به شهادت رسید و در مسجد مقبره به خاك سپرده شد. سید محمد على قاضى طباطبائى ابن العلامه العلام حاج میرزا باقر آقاى قاضى بن السید الجلیل و الفقیه النبیل آیه الله حاج میرزا محمد على بن العلامه الكبرى آقا سید میرزا محسن آقاى قاضى طباطبائى كه ابا عن جد از علماء و اساتید بزرگ تا بحضرت امام حسن مجتبى علیه‏السلام بوده و شرح سلسله نسب ایشان در كتاب خاندان (عبدالوهاب) مشروحا بیان شده است. وى در سال 1333 قمرى در تبریز متولد و در مهد علم و شرف نمو یافته و پس از رشد و تربیت در حجر مرحوم والد ماجد خود و استفاده خصوصى از ایشان و عم گرامش مرحوم آیه الله حاج میرزا اسدالله قاضى طباطبائى متوفى 1348 قمرى وارد مدرسه طالبیه تبریز شده و مقدمات و ادبیات و سطوح اولیه و وسطى را با سطوح عالى نزد مرحوم والد مكرم خوانده و در سال 1357 در موقع انقلاب و شورش اهالى تبریز به اتفاق والدش تبعید به تهران و پس از چند ماه توقف در تهران و رى مراجعت به تبریز نموده تا سال 1359 كه براى تكمیل مبانى علمى به حوزه قم مشرف شده و از محضر اساتید بزرگ حوزه چون آیه الله گلپایگانى بقیه متون فقه و اصول را خوانده و معقول را از محضر آیات دیگر فراگرفته و پس از آن از محضر مرحوم آیه الله حجت فقها و اصولا و هم درایه و رجال و غیر این‏ها را استفاده نموده و هم از محضر آیه الله صدر و پس از ورود آیه الله بروجردى پنج سالى هم از دروس آن جناب بهره‏مند شده تا سال 1369 قمرى كه مشرف به نجف گردیده و در آنجا از محضر آیه الله حكیم و آیه الله حاج شیخ محمد حسین كاشف الغطاء استفاده‏هاى متنوع از فقه و اصول و حكمت و غیره نموده تا اواخر سال 1372 كه روى بعضى از دسایس دشمنان دین مراجعت به تبریز و به انجام وظائف و خدمات و مجاهدات و مبارزات با بیدادگران و اقامه جماعت و غیر آن پرداخته است. آن جناب از غالب مراجع عظام و مشایخ كرام عصر حاضر از اساتید و غیر هم داراى اجازات جامع روایتى و غیره مى‏باشد كه براى اختصار از درج آن خوددارى مى‏نمایم. تألیفات و آثار قلمى ایشان از مطبوع و غیره بقرار ذیل است: 1- رساله فارسى در ترجمه آخوند ملا عبدالرزاق لاهیجى صاحب گوهر مراد 2- تقریرات اصول آیت الله حجت. 3- تقریرات فقه آن مرحوم. 4- تاریخ قضاء در اسلام بفارسى 5- كتاب صدقات امیرالمؤمنین و صدیقه طاهره علیهماالسلام بفارسى 6- حدیقه الصالحین كه در ج 6 كتاب الذریعه الى تصانیف الشیعه ص 378 ذكر شد 7- تقریرات دروس اساتید نجف 8- المقالات مجلدیست مشتمل بر مقالات عربى كه تدریجا در مجله (الفرمان) مطبعه صید المنان منتشر شده. 9- خاندان عبدالوهاب تراجم انساب خود آن جناب. 10- رساله در شرح و تحقیق درباره حدیث شریف (من صام یوما فى سبیل الله تعالى كان كعمل سنه یصومها) 11- الاجازات كه مشتمل بر اجازه علماء و فوائد بسیاریست 12- ترجمه مسائل قندهاریه از تصانیف آیه الله كاشف الغطام مد ظله رحمه الله. 13- كتابى درباره تحقیق از هر كتاب كه عبادت از كدام طوائف‏اند و راجع بنجاست اهل كتاب و راجع بانبیاء از نظر اسلام. 14- تعلیقات بر انوار نعمانیه طبع تبریز در 4 جلد. 15- تعلیقات و اضافات بر كتاب انیس الموحدین علامه نراقى كه بطبع رسیده است 16- كتابى درباره تعیین اربعین حضرت سیدالشهداء علیه‏السلام 17- رساله بسیار لطیفى عربى در اثبات وجود امام علیه‏السلام در هر زمان. 18 سفرنامه بافت. 19- الفوائد در مطالب علمى و فوائد فقهى و تفسیرى و رجالى و غیره در جلد بزرگى. (1333- شهادت 1399 ق)، فقیه، عالم امامى و شاعر. نسب وى به حضرت امام حسن (ع) مى‏رسد. در تبریز به دنیا آمد. از محضر پدرش، میرزا باقر، و عمویش، حاج میرزا اسدالله قاضى طباطبایى، استفاده نمود. در مدرسه‏ى طالبیه‏ى تبریز مقدمات و ادبیات و سطوح اولیه و وسطى یا سطوح عالى را نزد پدرش خواند. در 1357 ق به هنگام انقلاب و شورش اهالى تبریز به همراه پدرش به تهران تبعید شد و پس از چند ماه توقف در تهران و رى مجددا به تبریز بازگشت. در 1359 ق براى تكمیل مبانى. علمى به حوزه‏ى قم رفت و در محضر استاتیدى چون آیت‏الله گلپایگانى فقه و اصول را خواند و معقول را از محضر آیات دیگر فراگرفت. پس از آن از محضر آیت‏الله حجت در فقه و اصول و درایه و رجال و از محضر آیت‏الله صدر و همچنین به مدت پنج سال از محضر آیت‏الله بروجردى استفاده نمود. در 1369 ق به نجف رفت و از محضر آیت‏الله حكیم و آیت‏الله حاج شیخ عبدالحسین رشتى و آیت‏الله آقا میرزا باقر زنجانى و آیت‏الله بجنوردى و آیت‏الله حاج شیخ محمد حسین كاشف الغطاء در فقه و اصول و حكمت و غیره استفاده نمود، و از اساتیدش صاحب اجازه بود. در 1372 ق به تبریز بازگشت، و به وظایف دینى و اقامه جماعت مشغول شد. از آثار وى: «تقریرات اصول» آیت‏الله حجت؛ «تقریرات فقه» آیت‏الله حجت؛ «تاریخ قضاء در اسلام»، به فارسى؛ «حدیقه الصالحین»؛ «المقالات»، مجلدى مشتمل بر مقالات عربى؛ ترجمه‏ى «مسائل قندهاریه» آیت‏الله كاشف الغطاء؛ «الفوائد»، مشتمل بر «مطالب علمى و فوائد فقهى و تفسیرى و رجالى؛ تعلیقات و اضافات بر كتاب «انیس الموحدین» علامه نراقى؛ «تحقیق درباره‏ى روز اربعین حضرت سیدالشهداء (ع)»، كه در تألیف آن از بیش از چهارصد و پنجاه عنوان كتاب استفاده شده است.[1]

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : گلزار مشاهیر

عالم اسلامى. تولد: 1287(1327 ق.)، یزد. شهادت: 11 تیر 1361، یزد. آیت‏الله محمد صدوقى، از احفاد شیخ صدوق صاحب من لا یحضره الفقیه، در كودكى پدر و مادر خود را از دست داد و تحت سرپرستى آیت‏الله حاج شیخ محمد كرمانشاهى (پسر عموى وى) قرار گرفت. تحصیلات مقدماتى و قسمتى از سطوح را نز اساتید آن شهر فراگرفت و در سال 1348 ق. به اصفهان رفت و در آنجا مدتى به تحصیل مشغول شد. سرماى تاریخى 1348 ق. اصفهان باعث شد از اصفهان به یزد رود و مجددا در ذى‏الحجه سال 1349 ق. براى پایان تحصیل با خانواده‏ى خود به قم حركت نمود. اساتید سطوح عالیه وى عبارت بودند از آیت‏الله عبدالكریم حائرى یزدى، آیت‏الله سید محمدتقى خوانسارى، آیت‏الله سید حسن صدر، آیت‏الله سید محمد حجت كوه‏كمره‏اى. وى پس از اتمام دروس سطح و مقارن با شروع مدارج عالیه و نیل به درجه اجتهاد، شروع به تدریس اصول فقه و سایر دروس پرداخت. همچنین سرپرستى حوزه را از حیث امور مالى حوزه و رتق و فتق امور متفرقه طلاب را به عهده داشت. آیت‏الله صدوقى در دورانى كه فدائیان اسلام مبارزه خود را آغاز كردند، از آنها حمایت نمود و حتى سید مجتبى نواب‏صفوى و سید عبدالحسین واحدى را در منزل خود پناه داد. در سال 1371 ق. بعد از پایان تحصیل جهت دیدار خانواده خود به یزد عزیمت نمود و همان جا ساكن شد. از جمله خدمات آیت‏الله صدوقى ایجاد مراكز فرهنگى و خیریه‏اى مانند مسجد حظیره، كتابخانه سریزدى مدرسه عبدالرحیم خان، مدرسه صدوقى در مشهد و مؤسسات خیریه در قم و اماكن دیگر است. مجموعه اطلاعیه‏ها، پیام‏ها و سخنرانى‏هاى ایشان توسط مركز مدارك فرهنگى انقلاب اسلامى وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى تحت عنوان مجموعه اطلاعیه‏هاى سومین شهید محراب حضرت آیت‏الله صدوقى از قبل از انقلاب اسلامى تا زمان شهادت در سال 1362 به چاپ رسدیده است. آیت‏الله صدوقى، در یازدهم تیر 1361 (برابر با دهم رمضان 1402 ق.) پس از اداى نماز جمعه در یزد و در میان مردم به دست منافقین شهید شد. آقاى حاج شیخ محمد صدوقى بن العالم الجلیل میرزا ابوطالب بن العلامه میرزا محمدرضا مجتهد كرمانشاهى اول عالم و دانشمند معاصر یزد مى‏باشد. پدران این عالم بزرگوار كه از احفاد صدوق‏الطائفه جناب ابى‏جعفر محمد بن على بن حسین بن بابویه قمى معروف به شیخ صدوق صاحب من لایحضره الفقیه و صدها كتاب دیگر همگى از دانشمندان مبرز و علماء زبردست شیعه بوده‏اند. جد دوم ایشان مرحوم آیت‏اللَّه آخوند ملا محمدمهدى فرزند آخوند ملا محمد كرمانشاهى در زمان فتحعلیشاه قاجار از كرمانشاه مهاجرت به یزد نموده و خاندان صدوقى یزد را تشكیل داده است. تاریخ ورود ایشان به یزد در دست نیست ولى سال فوت به موجب لوح قبرى كه در مزار بزرگ یزد معروف به (جوى هرهر) است از این قرار است. هذا مغرب شمس الهدایه و الكمال و مغیب بدر الحكمه و الافضال قطب فلك العرفان و نقطه دائره المعرفه و الایقان مجمع الخصوصیات العلیه و منبع الافاضات السنیه جامع مراتب الحكمه و الاجتهاد و حاوى مسالك الهدایه و الرشاد افضل الفضلاء السابقین و اعلم العلماء اللاحقین فى بیضه الاسلام والدین و محكم احكام رب العالمین الذى كان فى مقام التحقیق نطوق كیف و هو من نجل الصدوق عمده المحققین و زبده المدققین الواصل الى جوار رحمه‏اللَّه الملك الغنى مولانا ملا محمدمهدى الكرمانشاهى اعلى‏اللَّه مقامه فى شهر جمادى‏الثانیه من شهور 1236: و در سفرنامه مرحوم آیت‏اللَّه آقا محمدعلى بن آیت‏اللَّه على الاطلاق آقا محمدباقر وحید بهبهانى این جمله قید شده است كه در یزد وارد بر آقاى آخوند ملا محمدمهدى كرمانشاهى شده و شرح مفصلى در خصوص یزد و اخلاق اهالى آن نگاشته است. خلاصه مترجم معظم ما در هشتم صفر سال 1326 قمرى در یزد متولد و تحصیلات مقدماتى و قسمتى از سطوح را در نزد اساتید آن شهرستان تلمذ نموده و در سال 1348 به اصفهان عزیمت و چندى در آنجا در خدمت استادان آن سامان درس خوانده و سرماى تاریخى زمستان و طاقت فرساى سال 48 كه در اسفهان و سایر شهرستانهاى ایران حكمفرما شده ایشان را مجبور كرد كه از اصفهان به یزد مراجعت و مجددا در ذى‏الحجة 1349 ق براى پایان تحصیل با عائله خود به قم حركت نموده و اساتید سطوح عالیه را درك و از محضر و درس مرحوم آیت‏اللَّه حایرى و آیت‏اللَّه خونسارى و آیت‏اللَّه صدر و آیت‏اللَّه حجت قدس‏اللَّه اسرارهم استفاده نموده و هم سطوح عالیه را تدریس تا در سال 1371 ق براى دیدن ارحام به یزد عزیمت نموده و با استقبال كم‏نظیرى وارد یزد و پس از چند روزى تصادفا پدر همسر ایشان مرحوم حجةالاسلام آقا میرزا محمد كرمانشاهى كه از علماء و ائمه جماعت یزد بودند وفات و به درخواست و اصرار مردم یزد عزم رحیلش بدل به اقامت گردیده و تا حال تحریر مرجع بزرگ و مطلق امور دینى مردم یزد و حومه آن مى‏باشند. نگارنده گوید: آیت‏اللَّه صدوقى از دانشمندان كم‏نظیر معاصر ما در فضل و اخلاق و علم و عمل و تقوى و دیانت و پاكدامنى و اصالت خانوادگى و داراى محامد آداب و محاسن اخلاق و صفات حمیده و فضائل نفسانى مى‏باشند و اكنون سرپرستى حوزه علمیه یزد را به عهده دارند و به عموم محصلین مدارس یزد ماهیانه و شهریه مى‏پردازند. آثار و باقیات الصالحات بسیارى در یزد و نقاط دیگر دارند كه به آنها اشاره مى‏شود. 1- مسجد حظیره كه با طرز جالب و زیبائى تعمیر نموده و اكنون در آن در ظهر و شب اقامه جماعت مى‏نمایند. 2- كتابخانه سریزدى مدرسه عبدالرحیم‏خان 3- تجدید بناء و تعمیر و توسعه مدرسه مزبور كه در شرف ویرانى بود. 4- مدرسه صدوقى در مشهد مقدس رضوى 5- موسسات خیرى در شهرستان قم و اماكن دیگر. داراى فرزند برومند فاضلى به نام ثقةالاسلام و زبده الفضلاء الكرام آقاى آقا شیخ محمدرضا صدوقى مى‏باشد كه از جمله محصلین مهذب حوزه علمیه قم و در روحیات و فضائل اجتماعى نسخه ثانى آن پدر بزرگوارند. و نیز دامادهاى دانشمند چندى دارند كه در میان آنان حضرت مستطاب حجةالاسلام و عمادالاعلام آقاى حاج شیخ محمود جعفرى تبریزى مشهور همگان و در میان اصحاب و خواص یاران آیت‏اللَّه العظمى شریعتمدارى در فضل و تقوا و پاكدامنى مشارالیه بالبنان مى‏باشند. نگارنده گوید: جناب آقاى جعفرى كه بیش از سى سالست ایشان را مى‏شناسم و در زمان حیات و ریاست مرحوم آیت‏اللَّه العظمى حجت ره از خواص اصحاب و ملازمین آن مرحوم بودند و به درس فقه و اصول ایشان شركت داشتند از همان تاریخ موصوف به تقوا و متانت بودند و هیچ مكروهى از ایشان ندیده و نشنیده‏ام و پس از فوت مرحوم آیت‏اللَّه حجت بنابر خواسته آیت‏اللَّه شریعتمدارى متصدى بعضى از كارهاى معظم‏له گردیده و تاكنون موفق و مورد توجه و علاقه عموم محصلین و زعماء و مراجع حوزه علمیه و بالاخص زعیم روشن و مرجع بزرگوارى چون آیت‏اللَّه العظمى شریعتمدارى مدظله العالى مى‏باشند. (1361 -1287 ش)، عالم دینى و فقیه. گویند اجدادش از فرزندزادگان شیخ صدوق، محمد بن على بن حسین بن بابویه قمى بوده‏اند. در یزد به دنیا آمد و تحصیلات مقدماتى و قسمتى از سطوح را در مدرسه عبدالرحیم‏خان نزد اساتید زمان تلمذ نمود. در 1348 ق به اصفهان رفت و چندى در خدمت استادان آن شهر درس خواند. زمستان همان سال از اصفهان به یزد مراجعت كرد و در 1349 ق براى تكمیل تحصیلات با خانواده‏ى خود به قم رفت و اساتید سطوح عالیه را درك و از محضر درس آیت‏الله حائرى و آیت‏الله خوانسارى و آیت‏الله صدر و آیت‏الله حجت استفاده نمود و همچنین سطوح عالى را تدریس كرد. ساله مقسم شهریه آیت‏الله صدر و آیت‏الله بروجردى بود. از 1371 ق در یزد اقامت گزید و مرجع امور دینى مردم گشت. وى پس از ایراد خطبه‏هاى نماز جمعه یزد بر اثر انفجار نارنجك به شهادت رسید. از آثار وى: تعمیر مسجد حظیره، احداث كتابخانه‏ى مدرسه‏ى عبدالرحیم‏خان؛ تجدید بناء و تعمیر و توسعه مدرسه‏ى عبدالرحیم خان، احداث مدرسه‏ى صدوقى در مشهد مقدس رضوى؛ ایجاد موسسات خیریه در شهرستان قم و اماكن دیگر. از آثار علمى‏اش: «حدیث كساء»؛ «قصد السبیل»، در امر بین الامرین.[1]

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : مشاهیر زنان ایرانی و پارسی گوی

قرن دوم هجرى، مادر جعفر (حدود 187 -150 ق) و فضل (198 -148 ق) و همسر یحیى برمكى (190 ق). برمكیان از خاندان‏هاى ایرانى بودند كه وزارت خلفاى عباسى را برعهده داشتند. فضل و جعفر در دربار هارون‏الرشید (193 -170 ق) خلیفه عباسى، نفوذ و قدرت فراوانى داشتند و حكومت ولایات متعدد و پهناورى در ایران در دست آنان بود. هارون بدانان بدگمان شد و فضل و جعفر را كشت، یحیى و سه پسر دیگرش توقیف شدند و اموال و دارایى‏هاى آنان مصادره گردید. ام‏جعفر، همسر یحیى و مادر جعفر و فضل، از اوج ثروت و مكنت و شكوه به زیر آمد و به فقر و ذلت گرفتار شد. یكى از بزرگان آن زمان گوید كه روز عید قربان به دیدار مادرم رفتم. پیرزنى سخنور و محترم را در نهایت افسردگى دیدم. مادرم مرا امر به اكرامش نمود. و گفت كه مادر جعفر برمكى است. وى خطاب به من گفت: پسرم، دنیا، لباسى است عاریتى كه مالكش از تن بیرون كرده و رد نماید. از عجایبى كه دیده بوده بود سؤال شد. گفت: عجب آنكه در حال زندگانى پسرم در ایام عید، چهارصد كنیز در برابرم مى‏ایستادند، باز گلایه‏مند بودم كه پسرم در ایفاى حقوق مادرى كوتاهى مى‏كند، اما اكنون در این عید تمام آرزویم اینست كه دو تا پوست گوسفند قربانى داشته باشم كه یكى را فرش و دیگرى را لحاف خود نمایم. پس بى‏اندازه اندوهگین شد و گریست و پانصد درهم به او بخشیدم. به حدى خوشحال شد كه نزدیك بود بمیرد.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

در 1292 متولد شد. پس از انجام تحصیلات ابتدائى و متوسطه در سال 1309 براى تحصیلات عالى رهسپار اروپا شد و در بلژیك در رشته‏ى مهندسى راه و ساختمان درجه‏ى مهندسى گرفت و در 1315 به ایران بازگشت و وارد وزارت راه شد. اولین سمت وى ریاست جاده چالوس بود و تدریجا مشاغل مختلفى را در آن وزارتخانه طى كرد. در 1339 به معاونت آن وزارتخانه منصوب گردید. در 1342 امیراسدالله علم نحست وزیر، در ترمیم كابینه‏ى خود مهندس شالچیان را به سمت وزیر راه معرفى كرد. در ترمیم كابینه‏ى حسنعلى منصور، به جاى دكتر حسن كشفیان مجددا وزیر راه شد. در دولت امیرعباس هویدا این سمت را حفظ كرد و قریب هفت سال وزارت راه را بر عهده داشت و سرانجام جاى خود را به مهندس جواد شهرستانى داد و از كابینه خارج شد. در شهریور 1357 كه شریف‏امامى به نخست‏وزیرى انتخاب شد و كابینه‏ى آشتى ملى تشكیل داد، شالچیان براى بار سوم به وزارت راه معرفى شد. عمر این كابینه بیش از دو ماه به طول نیانجامید و ساقط شد. شالچیان پس از سقوط كابینه در پى فرصت مناسب بود تا اینكه رژیم سقوط كرد و تاریخ 2500 ساله‏ى شاهنشاهى بسته شد. وى در سال 1379 در تهران درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

از مولفین و اساتید دانشمند دوران مشروطیت است كه همزمان با احراز مشاغل مهم سیاسى در كار تالیف و ترجمه و تدریس نیز سرآمد اقران مى‏باشد. تولد او در 1286 ش در تهران اتفاق افتاد. پدرش مرحوم آسید ابوتراب از وعاظ پایتخت بود. تحصیلات مقدماتى فخرالدین در علوم قدیمه و جدید در تهران انجام گرفت و از دارالمعلمین عالى و مدرسه‏ى حقوق و علوم سیاسى درجه‏ى لیسانس دریافت كرد و سپس تحصیلات خود را در اروپا تكمیل نمود. از دانشگاه پاریس درجه‏ى دكتراى حقوق و از دانشگاه لندن درجه‏ى دكتراى اقتصاد گرفت. سید فخرالدین شادمان ابتدا معلم بود. مدتى در مدارس تهران تدریس مى‏كرد، بعد به خدمت وزارت دادگسترى درآمد و مشاغلى مانند عضویت دادگاه و دادیارى و بازپرسى را طى نمود و بعد به عنوان معاون نمایندگى ایران در شركت سابق نفت ایران و انگلیس، مامور شد و بعد به كفالت نمایندگى رسید. در 1326 ش رئیس شركت سهامى بیمه ایران گردید و سرانجام در 1327 در كابینه‏ى عبدالحسین هژیر ابتدا وزیر اقتصاد ملى و بعد وزارت كشاورزى به عهده‏ى او قرار گرفت. در كابینه‏ى سپهبد زاهدى هم ابتدا وزیر اقتصاد ملى و بعد دادگسترى را تصدى نمود. سایر مشاغل او عبارتست از بازرسى دولت در بانك كشاورزى، رئیس شوراى عالى برنامه و بالاخره نیابت تولیت آستان قدس رضوى. مدتى هم رئیس تبلیغات و رادیو بود. سید فخرالدین شادمان غیر از مشاغل مهم سیاسى كه بر عهده داشت، در دانشگاه نیز تدریس مى‏كرد و سالها كرسى تاریخ دانشگاه تهران متعلق به او بود. در دانشگده تحقیقات و السنه شرقى لندن نیز قریب ده سال مدرس بود. در دانشكده تحقیقات و السنه شرقى لندن نیز قریب ده سال مدرس بود. در جوانى نیز در دارالمعلمین عالى فرانسه و انگلیسى درس مى‏داد. در جوانى مدتى نیز به كار روزنامه‏نگارى پرداخت و سردبیر روزنامه‏ى طوفان بود. از او آثار زیادى باقى مانده است. مهمترین تالیفات او عبارتند از تسخیر تمدن فرهنگى، تاریكى و روشنائى، در راه هند، كتاب بى‏نام. چند ترجمه نیز دارد كه مهمترین آنها عبارتند از تاریخ قرون جدید، داستان عشق و محبت. در سال 1337 ش از آخرین سمت خود (نیابت تولیت آستان قدس رضوى) كنار رفت و دیگر كارى به او ارجاع نشد. بیشتر وقت او صرف تحقیق و مطالعه مى‏گشت تا اینكه در سال 1346 در لندن در سن 60 سالگى وفات نمود. همسر او فرنگیس خانم دختر مرحوم محمد نمازى سرمایه‏دار خیر فارس بود. شادمان مدتى هم رئیس ایرانى صندوق مشترك ایران و آمریكا و رئیس شوراى هدایت ملى بود.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

فرزند سید ابوتراب روضه‏خوان، لیسانس حقوق دانشگاه تهران و دكتراى اقتصاد كارگرى از پاریس داشت. خدمات ادارى خود را از وزارت دارائى شروع كرد و آخرین سمت او مدیر كلى دفتر وزارت دارائى بود. مدتى هم مدیرعامل فروشگاه فردوسى شد. در انتخابات دوره‏ى بیست‏ویكم، به جاى برادر خود از جیرفت به وكالت مجلس شوراى ملى رسید. به هنگام نخست‏وزیرى منصور، شهردار پایتخت شد و چند ماهى در این سمت باقى بود. از كارهاى عمده‏ى او در این سمت باقى بود. از كارهاى عمده‏ى او در شهردارى، بازنشسته كردن حدود 400 نفر كاركنان زائد شهردارى بود كه سر و صداى زیادى ایجاد كرد. در این تصفیه خوشنام و بدنام هر دو به یك چوب رانده شدند. شادمان در مقابل مشكلات شهردارى تاب مقاومت نیاورد و پس از چند ماه به استاندارى تهران منصوب شد و مدت ده سال استاندار تهران بود. در 1354 ابتدا به معاونت پارلمانى نخست‏وزیرى و بعد به سمت وزیر مشاور و معاون پارلمانى رسید. تولد او در سال 1302 ش در تهران اتفاق افتاده است. در جمع مال حریص بود و برخلاف سایر برادران خود فضل و دانشى نداشت ولى در عوض در زدوبند سیاسى و جلب منافع مادى، استاد و زرنگ بود.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

فرزند سید ابوتراب واعظ، متولد 1285 در تهران است. تحصیلات خود را از دوران كودكى به سیره خانوادگى ادامه داد و پس از تحصیل مقدمات عربى و فارسى از دانشگاه تهران لیسانسیه شد و چند سالى نیز در اروپا تحصیل كرد و بعد به خدمت وزارت دارائى درآمد و تا معاونت آن وزارتخانه ترقى نمود. مدتى نیز سرپرست املاك و مستغلات پهلوى بود و در ادوار هیجدهم، نوزدهم و بیستم از طرف مردم جیرفت به مجلس شوراى ملى رفت. از دوره‏ى چهارم سناتور انتصابى شد. چندین سال عضو هیئت رئیسه‏ى مجلس سنا بود. چندین سال عضو هیئت رئیسه‏ى مجلس سنا بود. در گرداندن چرخ‏هاى سنا دخالت موثر داشت. قسمتى از ترقیات او مدیون عبدالحسین هژیر است و جالب اینجاست كه شادمان نیز مانند هژیر واحدالعین بود.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

شادلو ایلخانى فرزند عزیزالله خان سردار معزز بجنوردى، در 1292 در بجنورد متولد شد. در 1304 ش پس از اعدام پدرش به اصفهان تبعید گردید و تا شهریور 1320 در آن شهر تحت مراقبت شدید مامورین نظمیه قرار داشت و با مختصر پولى كه از عایدات املاك وسیع آنها در بجنورد كه عاید دولت مى‏شد، زندگى خانواده‏ى خود را اداره مى‏كرد. بعد از شهریور 1320 به وى و خانواده‏اش اجازه داده شد به بجنورد بازگردند و تدریجا املاك وسیع خود را پس گرفتند و همان موقعیت و نفوذ سابق را به دست آوردند و مالك‏الرقاب بجنورد شدند. وى مدتى در بانك كشاورزى اشتغال داشت و ریاست چند اداره را در دست گرفت. در دوره‏ى هیجدهم از مسقطالراس خویش به وكالت رسید و در ادوار نوزدهم و بیستم نیز وكیل مجلس شوراى ملى شد. از دوره‏ى بیست‏ویكم به بعد یكى از اقوام نزدیك او به نام خانلر قره‏چورلو وكالت بجنورد را به خود اختصاص داد و چهار دوره‏ى متوالى وكیل بود.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

شمس‏الدین محمد بن بهاءالدین محمد بن على ابن محمد بن محمد بن محمد بن على ابن محمد بن احمد بن اسحاق بن ایوب ابن فضل بن ربیع. از ملازمان سلطان محمد خوارزمشاه و مستوقى دیوان وى بود، و در وقت انهزام سلطان از مغول و فرار او از بلخ به طرف به طرف نیشابور در سال 617 ه.ق. وى نیز درمصاحبت سلطان بوده است. پس از سلطان محمد در عهد پسرش سلطان جلال‏الدین منكبرنى نیز همان شغل استیفاى دیوان را داشت. وى در حین محاصره اخلاط (627 -626 ه.ق.) درگذشت (نفثة المصدر، جل. دكتر یزدگردى 282 -278).

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

(بخش 1) وزیر نصرةالدین عادل ملقب به ركن‏الدین، از رجال قر. 8 ه. (مقت. 727 ه.ق.). وى از اولاد ضیاءالملك محمدبن مودود بود. صائن از برگزیدگان امیر چوپان بود و به منصب وزارت ابوسعید رسید ولى حقوق نعمت را فراموش كرد و معایب امیر چوپان و اولادى را به سلطان مى‏نوشت. امیر چوپان به بهانه ضبط ولایت خراسان صائن را همراه خود گردانید. امیران او سعید او را به قتل دمشق خواجه پسر امیر چوپان وا داشتند و او وى را در شوال 727 بكشت و چون امیر چوپان از قتل پسرش مطلع شد صاین وزیر را در خراسان به انتقام خون پسر خود به قتل رسانید.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

(په. بخش 1) معشوقه ارمنى و زوجه خسرو پرویز (ه.م.) (ف. 628 م.؟). طبق روایات فرهاد (ه.م.) نیز بدو عشق مى‏ورزید.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

(قد. (په. شیر + ویه، پس. نسبت و اتصاف) پسر خسرو پرویز كه پس از وى به سلطنت رسید (628 م.). خسرو قصد داشت مردان شاه را جانشین خود گرداند. چون كواذ (غباد) ملقب به شیرویه، كه پسر خسرو از مریم (دختر قیصر) بود و ظاهرا مقام ارشدیت داشت، از واقعه استحضار یافت، مصصم شد كه از حق خود دفاع كند. فرمانده كل قواى كشور گشنسپ اسپاذ كه بنا بر روایت تئوفانس برادر رضاعى او بود، به یارى وى كمر به میان بست و با هرقل وارد گفتگو شد و او نیز حاضر گردید كه با ایرانیان مصالحه نماید. بعضى دیگر از بزرگان نیز به شیرویه پیوستند. پس به فرمان شیرویه «قلعه فراموشى» را گشودند. جماعتى بسیار از زندانیان نجات یافتند و از هواخواهان شیرویه شدند. پس شیرویه خود را پادشاه خواند. همان شب نگهبانان سلطنتى از قصرى كه خسرو با شیرین در آنجا خفته بود ، بیرون رفتند و پراكنده شدند و سپیده‏دم از هرسو این بانگ برخاست: «كواذ شاهنشاه!» خسرو، هراسان و بیمناك، پاى بگریز نهاد و خود را در باغ قصر پنهان كرد، ولى او را دستگیر كردند و كشتند. شیرویه بفرمود تا دست و پاى برادرانش را ببرند، و پس از اندك زمانى آنان را هلاك كرد. شیرویه پس از شش ماه پادشاهى درگذشت. بعضى گویند او را زهر دادند و برخى مرگ او را به طاعونى نسبت مى‏دهند كه به ایران سرایت كرده و گروه بسیار از مردم را به هلاكت رسانید.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

(شیردل) شرف‏الدوله ابوالفوارس، سومین از دیالمه (آل‏بویه) فارس (جل. 372 ه. ق./ 982 م.- 379 ه.ق./ 989 م.)

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

پسر افراسیاب. كیخسرو بن سیاوش- كه خواهرزاده او بود- روزى با وى كشتى گرفت و چنانش به زمین زد كه هلاك شد (داستان).

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 11 منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

زنگنه، وزیر شاه سلیمان صفوى (نیمه دوم قر. 11 ه.). وى وزیرى لایق و كاردان و پاكدامن بود و تا حدى از اعمال نابجاى شاه سلیمان جلوگیرى میكرد.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 12 منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

زند، سردار رشید كریم خان زند (نیمه دوم قر. 12 ه.) كه در جنگهاى متعدد ایام سلطنت كریم‏خان شركت داشت، ولى‏خان زند به سعایت ساعیان او را نابینا كرد.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

(بخش 1) نام پسر برزو (ه.م.) پسر سهراب است در روایات ملى ما (شهریارنامه)

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

(این نام در كتب پهلوى به صورت سنگهوك و در اوستا آمده و در فارسى تحریف شده) در شاهنامه نام خواهر جمشید پیشدادى و خواهر ارنواز (ه.م.) است. طبق روایات ضحاك شهرناز و ارنواز- هر دو را به زنى گرفت و سپس فریدون آن دو را از وى ربود.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(تو 1274/ 1273 ش)، نویسنده، مترجم، روزنامه‏نگار و شاعر. در شیراز به دنیا آمد. تحصیلات مقدماتى را در زادگاهش به پایان برد، سپس براى تحصیل علوم دینى به نجف و كربلا رفت و ادبیات عرب را آموخت. او علم كلام را از محضر سید محمد مفتى هندى آموخت و ادبیات عرب را نزد شیخ عبدالرحمان كویتى تكمیل كرد و در حوزه‏ى درس صدر اصفهانى، كه مرجع تقلید بود، درس خارج خواند. وى پس از مراجعت به شیراز مدتى در مدرسه شریعت، و پس از تأسیس دارالمعلمین شیراز مدت سه سال در آنجا تدریس كرد. او در 1298 ش در شیراز مجله‏هاى «دنیاى ایران»، «فكر آزاد» و روزنامه‏ى «بهارستان» در 1299 ش مجله‏ى «گل آشتى» را در شیراز تأسیس و منتشر نمود. نوبخت از طرفداران رضا شاه بود به همین علت شاه او را به مدیریت مجله‏ى نظامى «قشون» كه در 1340 ق تأسیس شده بود، برگزید. او در دوره‏هاى ششم و هفتم از طرف مردم بهبهان به نمایندگى مجلس شوراى ملى انتخاب شد. وى مدتى نیز ریاست كتابخانه‏ى سلطنتى را بر عهده داشت. از دیگر آثارش: «شاهنامه پهلوى»؛ «علم تربیت یا پداگوژى»؛ «علم روح علم طبایع»؛ «ماوراء مدرسه»؛ «فلسفه فازیسم»؛ «قانون فكر»، در علم منطق؛ «تاج جاحظ»، ترجمه؛ «كارنامه»، ترجمه؛ رساله‏ى «سفراى محمد»؛ «پندنامه»، شعر؛ «دیوان» شعر.[1] فرزند میرزا محمد حسن شیرازى، در 1272 ش در شیراز تولد یافت. تحصیلات مقدماتى و ابتدائى را در موطن خود فراگرفت و در 12 سالگى براى ادامه تحصیل به عتبات رفت و علاوه بر ادبیات عرب، حكمت الهى و فلسفه و فنون و صناعات ادبى را به خوبى فرا گرفته و به زبان عربى تسلط كامل یافت و از همان هنگام تحصیل، همكارى با مطبوعات را شروع كرد و غالبا در روزنامه‏هاى مصر مقالاتى به زبان عربى مى‏نوشت و یا قصائدى به صورت انتقاد از اوضاع جهان سروده به مطبوعات مى‏داد. مسافرت نوبخت براى ادامه تحصیل در نجف و كشورهاى عربى قریب دوازده سال طول كشید و پس از پایان جنگ اول به ایران برگشت. چندى در دارالمعلمین فارس معلم طبیعیات بود، بعد به فكر روزنامه‏نگارى افتاد. ابتدا مجله‏اى به نام زندگانى تأسیس نموده، آنرا انتشار داد و پس از آن مجله‏ى فكر آزاد را تأسیس كرد ولى دوام زیادى نداشت تا اینكه در 1298 در شیراز روزنامه بهارستان را انتشار داد. بهارستان در جهت كودتا و ضرورت آن مقالات متعددى مى‏نوشت و هر قدمى كه كودتاگران برمى‏داشتند تحسین و تمجید مى‏نمود. در حقیقت این روزنامه ارگان كودتا بود. پس از عزل سید ضیاءالدین از رئیس‏الوزرائى نوبخت مورد حمله شدید مخالفین واقع شد كه ناچار روزنامه را تعطیل و شیراز را ترك نمود. در 1301 در تهران روزنامه بهارستان مجددا دائر شد و هفته‏اى سه شماره انتشار پیدا مى‏كرد و ضمن تجلیل و تأیید سردار سپه بقیه رجال را مورد انتقاد قرار مى‏داد. پس از چندى روزنامه بهارستان در حقیقت مدافع رضاخان سردار سپه شد ولى به عللى در 1303 تعطیل گردید و نوبخت سردبیر و رئیس هیئت تحریریه مجله قشون شد و در همان موقع كتابى تحت عنوان سردار پهلوى نوشت. این كتاب شامل وقایع از سوم حوت 1299 تا جلوس رضاشاه به سلطنت مى‏باشد كه داراى تصاویر و گراورهاى زیادى است. نوبخت به علت نزدیكى به رضاخان سردار سپه، داوطلب وكالت مجلس شوراى ملى شد و در دوره ششم از بهبهان به وكالت رسید و در دوره هفتم هم وكیل همانجا بود. از دوره هشتم حوزه انتخابیه او عوض شد و در هر دوره از فسا انتخاب مى‏گردید كه مجموعا هفت دوره نماینده مجلس شوراى ملى بود. نوبخت در دوره رضاشاه از وكلاى مورد علاقه دستگاه بود و به همین علت نمایندگى مجلس را در تمام دوره رضاشاه حفظ كرد. در دوره سیزدهم كه انتخابات آن در تابستان 1320 انجام یافته بود پس از استعفا و خروج رضاشاه شروع به كار كرد و در این مجلس نوبخت وكیلى حراف و جنجالى شد و با دولتها به جنگ پرداخت. به هنگام طرح لایحه اتحاد سه جانبه بین ایران و انگلیس و شوروى در زمره مخالفان بود و چندین نطق طولانى ایراد نمود و سرانجام رأى كبود داد. نوبخت در آن ایام از طرفداران جدى آلمان و هیتلر بود و حزبى نیز به نام حزب كبود تأسیس كرد. در اواسط 1322 نیروهاى بیگانه در ایران عده‏اى را به جرم ژرمانوفیلى بازداشت كردند كه از جمله حبیب‏الله نوبخت وكیل مجلس بازداشت گردید. سایر بازداشتیها در اراك توقیف بودند ولى نوبخت به خارج از ایران انتقال یافت و تا پایان جنگ در اسارت بیگانگان بود. در 1324 از زندان رهایى یافت، كار سیاست را رها كرد و به تألیفات و ترجمه پرداخت تا در 1352 درگذشت. در طول زندگانى خود آثار زیادى نوشته و انتشار داد از جمله شاهنامه نوبخت است. فرزند ارشد وى دانش نوبخت سالها روزنامه سیاست ما را انتشار مى‏داد.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(500 -564 ق)، شاعر. وى آخرین پادشاه سلاجقه‏ى عراق است كه بعد از وفات پدر به سعى اتابك جهان پهلوان، در 571 ق، به سلنطت رسید و تا او زنده بود منطقه قزوین در امن و رفاه بود. وى سرانجام در جنگ با سلطان تكش كشته شد. در تذكره‏ها آورده‏اند كه طغرل طبع شعر داشته و اشعار فراوانى سروده كه ابیاتى از آن در تذكره‏ها نقل شده است. از اوست: دیروز چنان وصال جان افروزى و امروز چنین فراق عالمسوزى افسوس كه در دفتر عمرم ایام این را روزى نویسد آن را روزى[1] نهمین و آخرین پادشاه سلسله سلجوقیان (جل. 573 ه.ق./ 1177 م.- 590 ه.ق./ 1194 م.). با مرگ این پادشاه سلسله وى به دست خوارزمشاهیان منقرض شد.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(453- شهادت 518 / 515 / 513 ق)، شاعر، ادیب و نویسنده. ملقب به مؤیدالدین، عمید فخر الكتاب. معروف به طغرایى. وى از استادان بزرگ شعر و ادبیات عرب است كه در خانواده‏اى كه نسب خود را به ابوالاسود دؤلى مى‏رسانید، در اصفهان تولد یافت. نسبت طغرایى به جهت اشتغال او به منصب طغرانویسى یا نگارش فرمان‏هاى رسمى حكومتى بود. ابتداى امر در نزد خواجه نظام‏الملك به سر برد و در قصاید خود او را مدح گفت. در 505 ق دیوان طغرا و انشاء سلطان مسعود بن محمد بن ملك شاه سلجوقى به وى واگذار شد و در هیمن سال به سبب گرفتارى كه در بغداد براى او پیش آمد، قصیده‏ى معروف «لامیه العجم» را سرود و همین قصیده از اسباب عمده اشتهار او در ادب عربى است. طغرایى در جنگى كه میان سلطان مسعود با برادرش سلطان محمود، در نزدیكى همدان درگرفت، اسیر و به دست وزیر سلطان محمود به ناحق كشته شد. از دیگر آثار وى: «ارشاد الاولاد»؛ «تركیب الانوار»؛ «جامع الامرار»؛ «حقایق الاستشهادات»؛ «ذات الفوائد»؛ «الرد على ابن سینا»؛ «مفاتیح الرحمه و مصابیح الحكمه»؛ «دیوان» طغرائى.[1] (ع.) ابواسماعیل مؤیدالدین حسین بن على اصفهانى از جمله فاضلان و ادبیان دوره سلجوقى (و. 453- مقت. بین 513 و 516 ه.ق). وى وزارت مسعود بن محمد بن ملكشاه را داشت و مشیر و صاحب تدبیر او بود. او را دیوان شعرى به عربى بوده است كه قصیده معروف «لامیة العجم» از جمله قصاید آن دیوان است.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 11 منبع : مشاهیر زنان ایرانی و پارسی گوی

17 -1001 ذیقعده 1040 ق، ملقب به ممتاز محل و ممتازالزمانى، محبوبترین همسر شاه جهان (1068 -1037 ق)، پادشاه تیمورى هند. وى دختر میرزا ابوالحسن آصفخان و نوه خواجه غیاث‏الدین محمد بود. پدر بزرگش، در زمان سلطنت شاه طهماسب اول صفوى (984 -930 ق) وزیر یزد و اصفهان بود، اما پس از درگذشت شاه طهماسب، به همراه خانواده خود، ایران را ترك كرد و رهسپار هند شد. وى در دربار اكبر شاه (1014 -963 ق) پادشاه تیمورى به مقام «وزارت عظمى» رسید و لقب «اعتمادالدوله» یافت. آصفخان نیز به دلیل كاردانى و لیاقت شخصى خود و پدرش و نیز ازدواج خواهرش نور جهان با جهانگیر (1037 -1014 ق)، پادشاه بابرى هند نفوذ و مقام بالایى در دربار پادشاهان هند به دست آورد. چند ماه پس از ازدواج جهانگیر با نور جهان، شاه جهان، ارجمند بانو، دختر آصفخان را كه از زیبایى فوق‏العاده و حسن خلق برخوردار بود به ازدواج خود درآورد (نهم ربیع‏الاول 1021 ق). ارجمند بانو كه بیست سال بیشتر نداشت مورد علاقه فراوان همسرش بود و از آن پس در سفر و حضر همراه او گردید. وى از سوى همسرش ملقب به «ممتاز محل» و «ممتازالزمانى» شد. ارجمند بانو بیست سال با شاه جهان زندگى كرد و هنگامى كه فرزند چهاردهم خود را- كه گوهر آرا نام گرفت- در برهانپور به دنیا آورد، خود از درد شدید زایمان درگذشت. شدت اندوه شاه جهان از مرگ همسر محبوبش به اندازه‏اى بود كه پس از چندى موى سر و صورتش سپید گردید و تا مدتى در مجلس جشن و شادى حاضر نمى‏شد. شاعران نیز قصاید بسیار در رثاى ملكه سرودند. از ارجمند بانو ده میلیون روپیه ارثیه باقى ماند كه به فرمان شاه جهان نیمى از آن به دختر بزرگش جهان‏آرا بیگم رسید و نیم دیگر را میان فرزندانش بطور مساوى تقسیم كردند. جنازه ارجمند بانو را موقتا در باغ دین‏آباد در حومه‏ى برهانپور به امانت گذاشتند. بناى قبر موقت وقتى به پایان رسید، شاه جهان براى خواندن فاتحه بر سر آن رفت و ساعتها زارى كرد. از آن پس هم تا آن جنازه در برهانپور بود هر شب جمعه این زیارت را تكرار مى‏كرد. شاه جهان تصمیم گرفت براى ملكه محبوب خود چنان مقبره‏اى بسازد كه در جهان بى‏نظیر باشد و یادگار عشق او را تا ابد بر صفحه روزگار جاودان سازد. به دستور او در آگره- كه قبل از بناى ارگ شاه جهان‏آباد در دهلى، پایتخت بود زمین وسیع و باصفایى را در كنار رود جمنا براى مقبره ارجمند بانو خریدارى كردند و تابوت ملكه را روز جمعه هفدهم جمادى‏الاول 1041 ق به همراهى فرزندش شاه شجاع و تنى چند از بزرگان كشور به آگره حمل كردند. تابوت را موقتا در جایى امانت گذاشتند و بعد از اتمام مقبره فعلى آن را در آرامگاه ابدیش دفن كردند. هزینه ساختمان تاج محل را به اختلاف بین پنج تا سیزده میلیون و هفتصد هزار، یا سى و یك میلیون و هفتصد هزار روپیه نوشته‏اند. بیست هزار كارگر و استادكار، معمار، سنگ‏تراش، نقاش، فلزكار و جواهرتراش مدت بیست و دو سال بدون وقفه كار كردند تا ساختمان كنونى تكمیل شد. براى اخذ تصمیم درباره‏ى نقشه آرامگاه كه طرح مقدماتى آن را خود شاه جهان تنظیم كرده بود- شورایى از مهندسان عالى‏مقام ایرانى و هندى تشكیل شد و بالاخره نقشه كاملى كه استاد عیسى شیرازى (از تركان شیراز) رسم كرده بود مورد تصویب قرار گرفت و معمارى مقبره را نیز خود او عهده‏دار گردید. به اتفاق نظر معماران و هنرشناسان مقبره‏ى ممتاز حل- كه بعداً به تاج محل معروف شد- زیباترین و گرانبهاترین مقبره‏ى روى زمین است.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

فرزند میرزا محمدتقى‏خان مجدالملك ثانى و برادرزاده‏ى میرزاعلى‏خان امین‏الدوله صدراعظم مصلح ایران، در 1261 ش در تهران پا به عرصه وجود نهاد. چون به سن رشد رسید تحصیلات خود را به اتفاق سایر برادران و خواهران خود تحت‏نظر معلمین خصوصى آغاز كرد و با مراقبت شدید مجدالملك تمام فرزندان از نظر ادبیات فارسى و عربى و ریاضیات و حسن خط و نوشتن نامه به حد اعلى پیشرفت كردند. هر كدام نیز یك یا دو زبان خارجى یاد گرفتند. مجدالملك، جواد را براى ادامه تحصیلات به اروپا اعزام كرد. چندى در مدارس روسیه و زمانى در كالوراى فرانسه در منت‏الیمار علم حقوق فراگرفت و به زبانهاى فرانسه و روسى تسلط یافت و به ایران بازگشت و در وزارت امور خارجه مشغول كار شد. اولین سمت وى نیابت ژنرال قنسولگرى تفلیس بود كه قریب هشت سال به طول انجامید. بعد از صدور فرمان مشروطیت، ماموریت اروپا گرفت و در پاریس نایب سفارت شد. مدتى هم قنسولگرى عشق‏آباد را بر عهده داشت و بعد كنسول حاج ترخان شد. در سال 1300 ش، قوام‏السلطنه به نخست‏وزیرى منصوب شد و به علت قرابت نزدیك، سینكى را از قفقاز به تهران احضار نمود. وقتى وى وارد مشهد شد، زمانى بود كه كلنل محمدتقى‏خان پسیان سر از اطاعت حكومت مركزى پیچیده وكوس لمن‏الملكى مى‏زد كلنل از وى خواست چند روزى در مشهد توقف كند. او نیز ناگزیر این پیشنهاد را پذیرفت و متوجه شد كه محترمانه وى توقیف و حق خروج از مشهد را ندارد. سینكى براى استخلاص خود تلگرافهائى در مورد كلنل به قوام‏السلطنه مخابره نمود و در حقیقت نقش میانجى را بازى مى‏نمود و قوام هم پاسخ‏هاى لازم را تلگرافى مى‏داد و در تمام موارد به او اطمینان مى‏داد كه نسبت به كلنل محمدتقى‏خان نظر مساعد دارد. به هر كیفیتى كه بود از مشهد خارج شد و به تهران رسید و در وزارت امور خارجه به ریاست اداره گذرنامه و روادید منصوب شد و چندى هم رئیس اداره تحریرات و ترجمه گردید تا اینكه در 1309 ش با سمت وزیرمختارى عازم مصر شد. این ماموریت سه سال به طول انجامید. پس از بازگشت از این ماموریت به ریاست اداره سیاسى برگزیده شد. در سال 1317 كه مسئله ازدواج ولیعهد ایران با خواهر ملك‏فاروق مطرح بود و احساس مى‏شد كه وزیر مختارى كه مناسبات دوستانه با دربار مصر دارد باید به قاهره اعزام شود، لذا مجددا جواد سینكى براى بار دوم وزیر مختار ایران در مصر شد و عازم قاهره گردید. وى همسرى قفقازى داشت كه به زبانهاى خارجى مسلط بود و در ماموریت اول همسرش در قاهره مناسبات نزدیكى با دربار مصر به هم زده بود. از اینرو خانم سینكى در این ماموریت اطلاعات لازم را به دست آورد و به دربار ایران گزارش داد و موجبات ازدواج محمدرضا پهلوى را با شاهزاده فوزیه فراهم نمود. سینكى بعد از پایان كار به تهران احضار گردید و فرماندار تهران شد. این شغل از این نظر به وى داده شد كه در عروسى محمدرضا و فوزیه میهماندارى رجال مصرى را عهده‏دار شود. سینكى در سال 1321 به عنوان وزیرمختار پرتغال از طریق قاهره عازم آن كشور بود كه به طور ناگهانى به بیمارى ذات‏الجنب دچار شد و معالجات موثر واقع نشد و درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

ملقب به سیف‏السلطنه، فرزند محمدحسین‏خان سردار كل، متولد سال 1262 ش است. تحصیلات او در دارالفنون و مدارس نظام انجام پذیرفت و تدریجا در قزاقخانه ترفى كرد و درجات امیرتومانى و سردارى گرفت. مدتى فرماندهى قواى آذربایجان و تهران و خراسان را عهده‏دار بود. بعد از كودتاى 1299 و اتحاد شكل قشون، با درجه‏ى سرتیپى وارد ارتش شد و به عضویت شوراى عالى نظام منصوب گردید. مدتى هم رئیس تداركات ارتش بود. در سال 1332 به علت دوستى و نزدیكى با سپهبد زاهدى، ابتدا به استاندارى گیلان و بعد به استاندارى خراسان رسید و چند سالى در این دو سمت باقى ماند. سرانجام در دوره‏ى دوم سناتور شد و تا دوره‏ى پنجم این سمت را حفظ كرد. وفات او در سال 1348 در سان 86 سالگى اتفاق افتاد. وى از مالكین بزرگ ایران بود. فرزندش خسرو افشار قاسملو در وزارت خارجه ترقیات زیادى نمود. سفیر در پاریس و لندن و سپس وزیر شد.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

متولد 1264 ش از اهالى آذربایجان و فرزند سیف‏الاطباء تبریزى است. تحصیلات خود را در تبریز و مدرسه‏ى آمریكائى تهران انجام داد و در سال 1293 با سمت مترجم وارد تشكیلات شهربانى شد. در طول خدمت در شهربانى مشاغل مهمى را اجراز نمود. مدتها رئیس شهربانى قزوین، رشت و تبریز بود. در زمان مختارى، رئیس اداره‏ى پلیس سیاسى بود تا به معاونت شهربانى كل رسید. در سال 1323 با احراز رتبه‏ى سرتیپى، به ریاست شهربانى منصوب شد و بیش از شش ماه در آن سمت نبود. مدتى نیز رابط وزارت كشور و ژاندارمرى بود. سرپاس سیف در كنفرانس پلیس آمریكا به عنوان نماینده‏ى ایران شركت داشت و به زبانهاى فرانسه و انگلیس و عربى آشنا بود و در ادبیات فارسى نیز 1326 در لندن اتفاق افتاد. از وى به نیكنامى یاد مى‏شود و به هیچ وجه پرونده‏ساز نبود و به همان حقوق ماهانه قناعت مى‏كرد.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

معروف به سردار مخصوص، از افسران عالى‏رتبه‏ى قزاقخانه، در 1240 متولد شد. پس از رسیدن به سن رشد به سیره‏ى خانوادگى وارد قزاقخانه شد و تدریجا تمام مراحل ترقى را پیمود. در جنگ بین مستبدین و مشروطه‏خواهان با درجه‏ى میرپنجى، دفاع قسمتى از شرق تهران با او بود. چون میل به مشروطه و آزادیخواهى داشت، دفاع قابل توجهى نكرد. از سال 1295 با درجه‏ى سردارى به معاونت قزاقخانه منصوب شد و تا كودتاى 1299 در آن سمت باقى ماند. هنگام اجراى قرارداد 1919 از طرف وثوق‏الدوله عضو كمیسیون نظامى شد. در 1300 در تشكیلات جدید قشون دعوت به كار نشد. وفات او در سال 1314 در تهران اتفاق افتاد و اولادى از وى باقى نماند. برادرى نیز در قزاقخانه داشت كه درجه‏ى میرپنجى گرفت. یك دختر او همسر سرلشكر احمد نخجوان شد و پسرى نیز از او در 1305 در موقع قیام لهاك‏خان در بجنورد به شهادت رسید و فرزندى از او باقى ماند به نام عبدالرضا انصارى كه بعدها مقامات استاندارى و وزارت گرفت.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

آرشیتكت معروف و استاد دانشگاه و نقاش و معمار هنرمند دوران مشروطه ایران است. در سال 1299 در تهران تولد یافت و پس از اخذ دیپلم به دانشكده‏ى هنرهاى زیبا وارد شد. پس از فراغت از دانشكده مزبور به پاریس عزیمت نمود، از مدرسه‏ى عالى هنرهاى زیباى پاریس دانشنامه گرفت. در سال 1328 به دانشگاه وارد شد، ابتدا دانشیار و بعد به مقام استادى و ریاست دانشكده‏ى هنرهاى زیبا ارتقاء مقام یافت. وى در مدتى كوتاه معروفیت خاصى پیدا كرد. كارهاى برجسته‏اى انجام داد. طرح آرامگاه بوعلى‏سینا و آرامگاه فردوسى، بناى یادبود خیام كه همه از لحاظ معمارى در سطح عالى قرار دارند، مربط به او است. سیحون دو دوره هم عضو انجمن شهر تهران شد و طرح دریاچه‏ى پارك شهر را او داد. در عین حال نقاش زبردستى هم بود و تابلوهایش خیلى گزاف به فروش مى‏رسید. سرشار از ذوق و هنر و دانش بود.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

در 1267 در تهران متولد شد. بعد از انجام تحصیلات مقدماتى و متوسطه وارد مدرسه‏ى افسرى ژاندارمرى شد و دوره‏ى مدرسه‏ى مزبور را پایان داد. چندى هم در اداره‏ى پلیس تهران بود. بعد از كودتاى 1299 به ارتش منتقل شد و درجه‏ى سرگردى گرفته، فرمانده‏ى گردان گردید. در شورش عشایر فارس، به همراه سرلشكر شیبانى به شیراز رفت و با گردان خود رشادتهاى زیادى به خرج داد. در 1310 پس از بازگشت از سفر جنگى فارس، با درجه‏ى سرهنگى فرمانده فوج بهادر شد. دو سال در سمت مزبور انجام وظیفه كرد تا به فرماندهى تیپ كردستان منصوب شد و به اوضاع آشفته‏ى آنجا سر و صورتى داد و مقرب‏القلوب شد. از آنجا به فرماندهى لشكر كرمان گمارده شد و در همان سمت درجه‏ى سرتیپى گرفت و تا سال 1320 در همان سمت بود. روزى كه رضاشاه پس از استعفا از سلطنت از راه اصفهان به كرمان رفته بود، فرمانده لشكر، همان روز شهر كرمان را ترك كرده از ملاقات با رضاشاه خوددارى نمود. از این اقدام، رضاخان سخت عصبانى شد و به فرزندش دستور داد او را تغییر دهد. محمدرضا دستور پدر را اجرا نمود و او را از كرمان تغییر داد ولى پس از خروج شاه از ایران، فرماندهى لشكر فارس را به او سپرد. چندى در فارس باقى ماند تا به تهران احضار گردید. پس از بازنشستگى، به كارهاى كشاورزى پرداخت و در 1340 درگذشت. (وف 1340 ش)، نویسنده. خدمت خود را در پلیس و ژاندارمرى سابق شروع نمود. وارد خدمت ارتش شاهنشاهى شد. وى در اغلب عملیات نظامى كه براى استقرار و نظم بوده شركت مى‏كرده، بعد از 1320 ش به تقاضاى خود بازنشست شد و تا پایان عمر به امور كشاورزى پرداخت. اثر وى «موتورهاى هواپیمایى و ساختمان كار آنها» مى‏باشد.[1]

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

در 1274 متولد شد. پس از انجام تحصیلات مقدماتى براى تحصیل فنون نظامى به عثمانى رفت و دانشكده‏ى افسرى اسلامبول را در رشته‏ى توپخانه به اتمام رسانید و در قشون عثمانى با درجه‏ى افسرى استخدام گردید. در جنگهاى كالیسى، قفقاز و داردانل شركت نمود و مدتى نیز جزو دسته‏ى توپخانه‏ى سپاهیان عثمانى در بغداد با انگلیس‏ها جنگید و سرانجام اسیر شد و او را در هندوستان به زندان انداختند. پس از اتمام جنگ بین‏المللى اول از زندان آزاد شد و به ایران بازگشت و در ژاندارمرى با درجه‏ى سلطانى استخدام گردید. اولین ماموریتى كه كه به وى ارجاع گردید، عضویت هیئتى بود كه به ریاست سیدضیاءالدین طباطبائى براى انعقاد قرارداد عازم قفقاز گردید. وى در این هیئت آجودان و وابسته‏ى نظامى بود. وى در همین مسافرت با كلنل اسمایس انگلیسى كه در ایران ماموریت داشت آشنا شد و همین آشنائى موجب شد كه وى در اردوى نظامى قزوین مشغول خدمت شود. در آن تاریخ فرمانده نیروى انگلیس در ایران و عراق، ژنرال ادموند آیرنساید بود و كلنل اسمایس و كلنل فریزر معاونین وى بودند. چند افسر جزء انگلیسى هم جزو هیئت بود. كاظم‏خان به اتفاق ماژور مسعودخان مشغول خدمت شدند. كاظم‏خان در عین حال مترجم و آجودان ژنرال آیرنساید شد و از نقشه‏ى او براى یك كودتاى نظامى در ایران اطلاع پیدا كرد و گام به گام در اجراى نقشه با او بود. پس از انتخاب میرپنج رضاخان براى عامل نظامى كودتا، كاظم‏خان و مسعودخان با او نزدیك شدند و در تمام موارد او را یارى مى‏دادند. در شب سوم حوت 1299 در شاه‏آباد نزدیك تهران بین پنج نفر كه عبارت بودند از سید ضیاءالدین، میرپنج رضاخان، سرتیپ احمدآقاخان، ماژور مسعود كیهان و كاظم‏خان قسم‏نامه‏اى امضا شد. پس از ورود قواى قزاق به تهران، كاظم‏خان با یكصد نفر مامور تصرف شهربانى شد. پس از مختصر زدوخوردى، شهربانى به تصرف درآمد و ژنرال و ستداهل را در منزلش توقیف و به قزاقخانه بردند. به دستور سید ضیاءالدین، كاظم‏خان به اتفاق ژنرال وستداهل كه بسیار ترسیده و مرعوب بود، در فرح‏آباد به ملاقات احمدشاه رفتند و توسط امیرتومان طهماسبى وارد اتاق شده شدند. احمدشاه از وستداهل سئوال كرد چه خبر است؟ وستداهل گفت من تحت‏نظر هستم، از كاظم خان بپرسید. احمدشاه از او سؤال كرد شما كى هستید و این چه كارى است كه كرده‏اید؟ كاظم‏خان در پاسخ احمدشاه اظهار داشت «ما عده‏اى وطن‏خواه و وطن‏پرست هستیم. بدون اینكه هیچ قصد سوئى داشته باشیم وارد تهران شده‏ایم و نسبت به اعلى‏حضرت وفاداریم فقط از كار حكومت ناراضى هستیم. اعلى‏حضرت امشب را به راحتى استراحت فرمایند فردا صبح مسئولین ستون قزاق گزارش را به عرض خواهند رسانید و تقاضاى خود را معروض خواهند داشت». پس از بازگشت به قزاقخانه، میرپنج رضاخان او را به درجه‏ى كلنلى (سرهنگ دومى) ارتقاء مقام داد و در سمت حاكم نظامى تهران گذاشت. اولین وظیفه‏ى كلنل كاظم‏خان، توقیف عده‏اى از رجال و اشراف و معاریف بود. كلنل كاظم‏خان تا اواسط اردیبهشت‏ماه 1300 حاكم نظامى تهران بود و سپس به ریاست اركان حرب (ستاد ارتش) برگزیده شد. روز چهارم خردادماه 1300 كه سید ضیاءالدین از نخست‏وزیرى عزل و از ایران خارج شد، كلنل كاظم‏خان نیز همراه او به اروپا رفت و پس از چندى به ایران بازگشت و به دستور رضاشاه، به وزارت فوائد عامه انتقال یافت. كاظم سیاح در 1315 از طرف شهربانى توقیف و به زندان افتاد. اتهام وى این بود كه در محافل و مجالس مختلف از دیكتاتورى رضاشاه انتقاد مى‏كرد. تنها او نبود كه به این اتهام در سیاه‏چال زندان افتاده بود بلكه سرهنگ سیف‏الله شهاب نیز در سلول او جاى داشت. پس از چندى مورد عفو قرار گرفته آزاد شد ولى مقرر گردید به اصفهان انتقال پیدا كند. كاظم‏خان دو برادر بزرگتر از خود داشت، بكى به نام سهراب كه در اروپا تحصیل پزشكى نموده بود و پس از ورود به ایران با یپرم‏خان نزدیك شد و در حقیقت پزشك مخصوص او بود. در جنگ با سالارالدوله در شورجه كرمانشاه ابتدا دكتر سهراب و سپس یپرم‏خان به شهادت رسیدند. برادر دیگر وى على نام داشت كه مدرسه‏ى نظامى توپخانه‏ى استانبول را طى كرده بود و در ارتش عثمانى به استخدام درآمد و در جنگ بین عثمانى و انگلیس در بغداد كشته شد. در تمام دوران رضاشاه در وزارت فوائد عامه و وزارت صناعت و وزارت پیشه و هنر مشاغلى به او ارجاع مى‏شد. مدتى ریاست كارخانه قند شاهى با او بود. چندى ریاست پیشه و هنر اصفهان و فارس و یزد را اداره مى‏كرد. زمانى رئیس هنرستان صنعتى مشهد بود. بعد از تاسیس سازمان برنامه به آنجا انتقال یافت و سرانجام در 1328 از طرف دكتر مشرف نفیسى، به معاونت سازمان برنامه منصوب شد. چندى در آن سمت و مشاغل دیگر در سازمان برنامه بود كه بازنشسته شد و در 1329 درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

فرزند میرزا محمدعلى محلاتى معروف به حاجى سیاح، در 1264 ش تولد یافت. تحصیلات مقدماتى را در تهران انجام داد و سپس براى ادامه‏ى تحصیل عازم روسیه شد و در مدرسه‏ى حقوق آنجا تحصیل كرد و لیسانسیه شد. وقتى وارد ایران شد، به وزارت خارجه داخل گردید و پس از طى مراحل ادارى و چند ماموریت به خارج به ریاست اداره‏ى شرق و شوروى منصوب شد. مدتى هم در شیلات شمال مدیریت داشت. در 1312 وزیرمختار ایران در لهستان گردید و دو سال در آنجا بود. پس از خاتمه‏ى ماموریت به سمت مدیركل وزارت خارجه به تهران بازگشت و تا سال 1320 در این سمت بود. در 30 شهریور 1320 در كابینه‏ى فروغى به جهات خاصى وزیر پست و تلگراف شد. در ترمیم كابینه، همان سمت را داشت. در 1321 قوام‏السلطنه او را وارد كابینه‏ى خود نمود و مجددا وزارت پست و تلگراف و تلفن را به او داد و در كابینه‏ى ساعد در 1323 وزیر راه بود و مدتى كوتاه نیز در سال 1325 به وزارت پیشه و هنر و بازرگانى رسید، بعد وزیرمختار ایران در شوروى شد و سه ماه بعد به مقام سفارت رسید. حمید سیاح از دیپلماتهاى ورزیده‏ى وزارت خارجه بود، پس از ماموریت از مسكو دیگر كار مهمى به او ارجاع نگردید مخصوصا پس از فوت همسرش دكتر فاطمه سیاح كه از اساتید دانشمند و با ارزش دانشگاه بود غالبا وقت خود را به مطالعه و حشر و نشر با دوستان مى‏گذرانید و با حقوق بازنشستگى زندگى ساده‏ى خود را اداره مى‏كرد. در اواخر عمر یادداشتهاى پدر خود حاج سیاح را جمع‏آورى و انتشار داد. این یادداشتها تحت عنوان دوره‏ى خوف و وحشت یا خاطرات حاج سیاح است كه بسیار جالب و خواندنى است. حاج سیاح سالها در زمان ناصرالدین شاه با میرزا رضاى كرمانى در زندان قزوین در یك كند و زنجیر بوده‏اند و وقتى از قصد میرزا رضا كرمانى در زندان قزوین در یك كند و زنجیر بوده‏اند و وقتى از قصد میرزا رضا اطلاع حاصل مى‏كند، مراتب را طى نامه‏اى به اتابك اطلاع مى‏دهد ولى اتابك به علت اشتغالات زیاد از گشودن نامه خوددارى مى‏نماید و بعدها همان نامه باعث آزادى حاجى سیاح مى‏شود. حمید سیاح در سال 1347 در سن 81 سالگى به علت عارضه‏ى سرماخوردگى درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

در 1274 ش در آذربایجان در یك خانواده‏ى متوسط تولد یافت. تحصیلات ابتدائى و متوسطه را در تبریز و تهران انجام داد و وارد مدرسه‏ى قزاقخانه و سپس مدرسه‏ى عالى علوم سیاسى شد. در 1293 ش در سن 19 سالگى به درجه‏ى لیسانس نائل شد، ضمنا مقدمات عربى و ادبیات فارسى و زبانهاى فرانسه و روسى را نیز به خوبى آموخت و به استخدام در وزارت امور خارجه درآمد. هوش، پشتكار و زبان‏دانى سهیلى باعث شد كه در وزارتخانه مورد توجه قرار بگیرد. با وجود اینكه از یك خانواده‏ى عادى بود، مراحل ادارى را طى كرد و در 1304 ش رئیس اداره‏ى شوروى گردید و یك سفر نیز به عنوان منشى هیئت به مسكو رفت. در 1310 ش با كمك و مساعدت داور و تیمورتاش، به معاونت وزارت طرق و شوارع (راه) منصوب شد. یك سال بعد رئیس هیئت مدیره شیلات گردید و در 1313 به معاونت وزارت امور خارجه رسید و سه سال در این سمت انجام وظیفه نمود. در 1315 به جاى حسین علاء، وزیرمختارى ایران در لندن به عهده‏ى او قرار گرفت و یك سال بعد، جم نخست‏وزیر او را به جاى عنایت‏الله سمیعى وزیر خارجه كه به طور ناگهانى درگذشته بود، به سمت وزیر امور خارجه معرفى كرد. هنوز بیش از دو ماه از خدمت او در وزارت خارجه نگذشته بود كه به علت یك خبط سیاسى از كار بركنار و منتظر خدمت شد. در 1318 استاندار كرمان شد و كمتر از یك سال در آن حدود بود كه سفیركبیر در كشور افغانستان گردید و بالاخره در تیرماه 1319 ش در كابینه‏ى على منصور، به سمت وزیر كشور تعیین و معرفى شد. روز سوم شهریور 1320 سهیلى به اتفاق سایر وزیران به كاخ سعدآباد رفتند و روز بعد منصور نخست‏وزیر، از كار كناره گرفت و بالاخره قرعه به نام فروغى اصابت كرد و او كه شش سال دور از كارهاى سیاسى به خواندن و كتاب نوشتن مشغول بود، نخست‏وزیر ایران گردید. در كابینه‏ى فروغى كه روز پنجم شهریور تشكیل شد، سهیلى از وزارت كشور به وزارت خارجه رفت و جواد عامرى به عكس از وزارت خارجه به وزیر كشورى تعیین شد. اوضاع آشفته و درهم آن روز و روزهاى بعد و نقش مهم وزیر خارجه در ایام جنگ و اشغال كشور معلوم و مسلم است. على‏الخصوص وزیر خارجه‏اى كه عضو شوراى عالى دفاع كشور هم باشد. سهیلى جوان و فروغى پیر در نیمه‏ى دوم سال 1320 حوادث مهم و پردردسرى را پست سر گذراندند تا بالاخره در بهمن‏ماه همان سال پیمان اتحاد بین ایران و انگلیس و شوروى را منعقد نمودند. فروغى تا اسفند ماه 1320 چهار بار كابینه‏ى خود را ترمیم كرد، پست وزارت خارجه در هر چهار بار با سهیلى بود. ولى در یازدهم اسفند وقتى فروغى كابینه‏ى خود را ترمیم كرد، با اكثریت ضعیفى راى اعتماد گرفت. فروغى معتقد به خدمات خود بود و به خوبى به نقشى كه در چند ماه اخیر براى استقلال و تمامیت ایران معمول داشته بود، وقوف داشت ولى كارشكنى نمایندگان مجلس كه در آن روز به اهمیت اوضاع سیاسى ایران واقف نبودند، فروغى پیرمرد را خسته كرد و به جاى قدرانى از وى، در ساحت مجلس به سویش سنگ پرتاب كردند. بالاخره فروغى از زیربار مسئولیت فرار كرد و یا موجبات آن روز مجلس او را فرارى نمود. ولى چند روز قبل از ترك میز نخست‏وزیرى، به عده‏اى از وكلا توصیه نموده بود به جاى او على سهیلى وزیر خارجه‏ى كابینه‏اش را انتخاب نمایند زیرا در آن روز مهمترین مسئله سیاست خارجى كشور بود، وقتى نمایندگان دوره‏ى سیزدهم یعنى آن اكثریت ضعیف (65 نفر) از ادامه‏ى نخست‏وزیرى ذكاءالملك مایوس شدند به توصیه‏اش ارج نهادند و على سهیلى وزیر خارجه‏ى پركار و جوان كابینه را به نخست‏وزیرى برگزیدند. على سهیلى با اكثریتى قاطع به نخست‏وزیرى رسید و كابینه‏ى خود را با نظر مجلسیان تعیین نمود. وزارت خارجه را به ساعد مراغه سفیر ایران در شوروى واگذار كرد و تلگرافى او را احضار نمود در عوض وزارت كشور را خود متصدى گردید. كابینه‏ى سهیلى از نظر تركیب به خوبى مبین دخالت وكلاى مجلس مى‏باشد زیرا در كابینه‏ى سهیلى هیچ مهره‏اى به جاى خود قرار نگرفته بود مثلا على‏اصغر حكمت فرهنگى قدیمى كشور وزیر بهدارى و منصورالسلطنه حقوقدان وزیر فرهنگ و عضدى مالیه‏چى وزیر راه معرفى شدند. كابینه‏ى سهیلى بیش از 5 ماه دوام نكرد و سرنوشتى بهتر از سلف خود نداشت، قوام‏السلطنه در آن روزها وارد میدان سیاسى ایران شده بود و داوطلب زمامدارى بود، فعالیت قوام تنها در دوره‏ى سهیلى نبود بلكه پس از شهریور 1320 داوطلب نخست‏وزیرى بود. در اواسط نخست‏وزیرى سهیلى، قوام اعلامیه‏اى انتشار داد و موضوع نخست‏وزیرى خود را تكذیب كرد ولى همان تكذیب نشانه‏ى تایید بود. سهیلى نتوانست در مقابل تحریكات قوام‏السلطنه تاب مقاومت بیاورد ناچار میدان را خالى نمود و از كار كنار رفت. قحط و غلا و بحران اقتصادى و سیاستهاى خارجى و داخلى وقایع 17 آذر 1321 را پیش آورد و از جمله خانه‏ى نخست‏وزیر به غارت رفت و طعمه‏ى حریق گردید و قوام‏السلطنه سیاستمدار كهنه‏كار و رند نتواسنت جلوى بلوا و آشوب را بگیرد و خواه‏ناخواه از ریاست دولت كناره‏گیرى نمود و بار دیگر على سهیلى سیاستمدار جوان و باتجربه از طرف مجلس نخست‏وزیر ایران شد، در این دوره نیز سهیلى وزارت كشور را براى خود ذخیره نمود. زمامدارى دوم سهیلى مصادف بود با ماه‏هاى آخر دوره‏ى سیزدهم قانونگزارى، مجلس تعطیل شد و فترت موجب دوام كابینه‏ى او گردید و زمامدارى سهیلى تا فروردین 1323 به طول انجامید. در تابستان سال 1322 روزولت و استالین و چرچیل براى اتخاذ تدابیر جدى جهت خاتمه‏ى جنگ، در تهران با هم ملاقات كردند و ضمنا كنفرانس معروف تهران مسائل مربوط به جنگ و بعد از جنگ را تحت مطالعه قرار دادند، سهیلى از موقعیت استفاده كرد و به سران متفقین پیشنهاد كرد به میمنت موفقیتهاى كنفرانس تهران و به پاداش خسارتهائى كه ایران در راه پیروزى متفقین متحمل شده است، استقلال و تمامیت ارضى ایران را تضمین نمایند. در زمان نخست‏وزیرى دوم سهیلى، انتخابات دوره‏ى چهاردهم انجام یافت و سیدمحمد تدین وزیر كشور كابینه بود. همچنین در دوره‏ى نخست‏وزیرى او بود كه متفقین عده‏ى زیادى از رجال ایران را به جرم دوستى با آلمانها بازداشت كردند. پس از افتتاح مجلس، سید مهدى فرخ نماینده‏ى زابل كه در زمامدارى اول سهیلى وزیر كشور و خواروبار كابینه‏اش بود، علیه نخست‏وزیر و وزیر كشور اعلام جرم نمود و ادعاى او دخالت در انتخابات بود. پرونده‏ى سهیلى تشكیل شد و پس از اجازه‏ى مجلس در سال 1326، محاكمه‏ى وى با حضور كلیه مستشاران تمیز آغاز گردید. سهیلى در این محاكمه ضمن مدافعات مفصل از نقش خود در سیاست ایران پس از شهریور 1320 سخن گفت و هیئت مستشاران تمیز كه عموما از رجال متقى و پرهیزكار و علماى حقوق بودند، به اتفاق‏آراء سهیلى را از اتهامات منتسبه مبرا دانسته راى به عدم محكومیت او دادند. سهیلى چند روز پس از برائت وارد كابینه‏ى حكیم‏الملك شد و با سمت وزارت مشاور مجددا داخل در هیئت حاكمه گردید و پس از مدتى كوتاه سفیركبیر ایران در فرانسه شد. در اواخر 1332 با سمت سفیركبیر روانه‏ى لندن گردید و تا سال 1337 در آن كشور اقامت داشت تا اینكه در سن 63 سالگى به بیمارى سرطان درگذشت و جسد او طى تشریفات خاصى به ایران حمل شد و در ایوان مقبره‏ى ناصرالدین‏شاه در كنار آرامگاه هژیر به خاك سپرده شد. سهیلى مردى دانشمند و زبان‏دان بود. زبانهاى فرانسه، انگلیسى و روسى را به خوبى مى‏دانست. از میان توده مردم برخاست و به مقامات بزرگ رسید، او به هنگام محاكمه در این باره چنین گفت: من یك نفر آذربایجانى هستم كه از توده‏ى حقیقى برخاسته‏ام، علیرغم هیئت حاكمه از مراتب پائین استخدام به بالاترین مقامها رسیده‏ام و در اثر كینه‏توزى آنان به دست عدالت سپرده شده‏ام، خود را به عدالت مى‏سپارم و بدكاران را عفو مى‏كنم. نسبت خیانت و دزدى به او داده نشده است وقتى فوت شد چیز قابل ملاحظه‏اى نداشت. در دوران زمامدارى اول و دوم او وضع اقتصادى كشور مغشوش بود، چندبار اجازه‏ى چاپ اسكناس گرفت، او مقصر نبود، احتیاج متفقین به ریال دولت را وادار به طبع و نشر اسكناس مى‏نمود. روى‏هم‏رفته سهیلى از چهره‏هاى معروف این كشور محسوب مى‏شود. مردى فهمیده، باهوش و مطلع بود. نسبت سوءاستفاده به وى تاكنون داده نشده است. سرتیپ سهیلى كه سالها معاون شهربانى بود، برادر ارشد و اكبر اوست. على، از رجال دوره پهلوى (و. 1274- ف. لندن 1337 ه.ش.) اولین شغل مهم او معاونت وزارت طرق و شوراع بود و سپس در وزارت خارجه ریاست اداره شرق را به عهده گرفت. در سال 1316 ه.ش. وزیر مختار ایران در لندن شد و در همان سال (پس از فوت سمیعى) به وزارت خارجه رسید و پس از بركنارى در سال 1317 استاندار كرمان شد. در كابینه فروغى (1320) وزیر خارجه بود و سپس به نخست وزیرى منصوب شد (8 اسفند 1320 تا 25 اسفند 1322 ه.ش.)، سپس سفیر كبیر ایران در انگلستان شد و در همانجا درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 13 منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

مازندرانى از رجال ایران در نیمه اول قر. 13 ه. فتحعلى شاه صدارت خود را پس از حاجى ابراهیم بدو محول كرد.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

(ع. موجب بزرگى دولت) ابوالفوارس شیرذیل، سومین از دیالمه (آل بویه) فارس (وى در عراق نیز حكومت كرده) (جل. 372 ه.ق./ 379 -982 ه.ق./ 989 م.).

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

(ع. بخش 1) شاه شجاع مظفرى. ابوالفارس جلال‏الدین بن پادشاهان آل مظفر (جل. 759 ه.ق./ 1357 م.- ف. 786 ه.ق./ 1384 م.). پس از كور شدن امیر مبارز، پسر ارشدش شاه شجاع زمام امور را به دست گرفت. وى حكومت ابرقو و عراق عجم را به برادر خود شاه محمود و كرمان را به برادر دیگر، سلطان عمادالدین احمد واگذاشت و خواجه قوام‏الدین محمد صاحب عیار را به وزرات منصوب كرد. شاه شجاع ، شاه یحیى بن شاه مظفر بن مبارز را (كه توجه امیر مبارز بدو موجب تنفر فرزندان مبارز از وى گردیده بود) دستگیر كرده او را در قلعه قهندز شیراز محبوس كرد. یحیى كوتوال را بفریفت و در آن حصار تحصن اختیار كرد، و شاه شجاع با وجود لشكركشى و جنگ نتوانست بر برادرزاده خود دست یابد. عاقبت به این شرط صلح كردند كه شاه یحیى از قلعه نزول كند و به جانب یزد رود و در آنجا از طرف عم خود حاكم باشد و قلعه قندز را به تصرف شاه شجاع دهد. یحیى پذیرفت و به یزد رفت، ولى نقض عهد كرده به مخالفت شاه پرداخت تا آنجا كه شاه شجاع عاقبت با خواجه قوام‏الدین صاحب عیار وزیر و لشكرى فراوان از شیراز به قصد یزد حركت كرد و خود در ابرقو بماند و خواجه را به محاصره یزد فرستاد. وزیر شهر را در حصار گرفت، و چون كار بر مردم و شاه یحیى تنگ شد، یحیى نامه‏هایى پیش عم خود به ابرقو فرستاد و معذرت خواست. شاه او را بخشید و خواجه را بازخواند و به شیراز برگشت در این موقع به سعایت ساعیان شاه شجاع، قوام‏الدین را بكشت (764 ه.ق.) و وزارت را به كمال‏الدین رشیدى داد. در همین سال شاه محمود كه از طرف برادر حكومت ابرقو و اصفهان را داشت سر از اطاعت شاه پیچید و به خیال تصرف عراق افتاد. شاه محمود به یزد تاخت و نام شاه شجاع را از خطبه انداخت و آنجا را تصرف كرد. شاه شجاع به اصفهان لشكر كشید و جنگ شروع شد. محمود در اصفهان حصارى شد تا جمعى از سپاهیان محمود غفلة بر سر اتباع شاه سلطان (خواهرزاده امیرمبارز) تاختند و ایشان را منهزم ساختتد و شاه سلطان را به خدمت شاه محمود بردند. محمود او را كه عامل میل كشیدن چشم امیرمبارز بود به همان عقوبت گرفتار كرد. عاقبت شاه شجاع با برادر صلح كرد و قرار شد كه محمود كماكان حاكم اصفهان باشد و به نام شاه شجاع خطبه بخواند. محمود پذیرفت ولى قلبا با شاه شجاع صفایى نداشت و مى‏خواست او را بیچاره كند و ملك پدر او را به تصرف درآورد، به همین جهت با سلطان اویس جلایر پادشاه آذربایجان به مكاتبه پرداخت و او را از خیال شاه شجاع در باب تسخیر تبریز ترسانید و به مخالفت با برادر واداشت. سلطان اویس جمعى از امراى خود را به یارى شاه محمود فرستاد و محمود به مدد ایشان و بعض امراى شیخ ابواسحاق در طغیان ضد برادر جرى شد. شاه یحیى نیز بدان جماعت پیوست و همگى براى برانداختن شاه شجاع به سال 765 از اصفهان حركت كردند و رو به شیراز آوردند. شاه شجاع با سلطان احمد برادر خود و سلطان اویس و پسرش از شیراز خارج شد و پیش از آنكه به لشكریان همراه محمود برسد، سلطان احمد از برادر رنجیده به اردوى محمود پیوست و نیز جمعى از پیروان شاه شجاع مخالفت كردند و كار بر او تنگ گردید، ولى باز مقاومت كرد و با اراده‏اى توانا با دشمن روبرو شد، اما از عهده او برنیامد و شكسته به شیراز برگشت و در شهر متحصن گردید. محمود شیراز را در حصار گرفت. این محاصره به طول انجامید. عاقبت شاه شجاع تقاضاى صلح كرد. شاه محمود صلح را موكول بدان كرد كه شاه شجاع به ابرقو رود و یك ماه در آنجا بماند تا وى امراى تبریز را برگرداند، سپس دو برادر ملك پدرى را برادرانه تقسیم كنند. شاه شجاع پذیرفت، و آن دو برادر یكدیگر را ملاقات كردند و پس از ترتیب قرار صلح شاه شجاع به ابرقو رفت و شاه محمود با حشمت و جلال تمام به شیراز وارد شد. شاه شجاع دو سه ماه در ابرقو ماند و چون اوضاع كرمان مغشوش بود متوجه آن ولایت گردید. در بهار 766 ه.ق. دولتشاه عاصى را منهزم كرد و كرمان را بگرفت و سپس دولتشاه را به قتل رسید. آوازه تجدید عظمت شاه شجاع، مردم شیراز و پیروان شاه محمد را كه از تحكم و ظلم لشكریان آذربایجانى سلزطان اویس به تنگ آمده بودند، بار دیگر متوجه شاه شجاع كرد و شاه منصور بن شاه مظفر هم از یزد به یارى عم خود آمد. پس شاه شجاع رو به شیراز آورد و در ذى‏قعده 767 شیراز را تسخیر كرد و شاه محمود بیرون رفت. در این اثنا سلطان احمد هم از محمود روى گردان شد و به شاه شجاع پیوست و شاه محمود ناچار به اصفهان پناهنده شد. شاه شجاع به تقویت اصول مذهب تسنن و تربیت علماى دین و بناى ابنیه خیر پرداخت و به روش پدر با خلفاى عباسى مقیم مصر بیعت كرد و مخصوصا در سال 770 علماى دین را واداشت كه در قبول بیعت «القاهر بالله محمد بن ابى‏بكر» نامه‏ها بنویسند و نام این خلفیه را در خطبه‏ها داخل كنند. بین شاه شجاع و شاه محمود پیوسته منازعه برقرار بود تا شاه محمود درگذشت (776 ه.ق.) و شاه شجاع اصفهان را به تصرف درآورد. چون سلطان اویس هم درگذشته بود شاه شجاع به طرف آذربایجان رفت و فاتحانه وارد تبریز شد، ولى پس از یكى دو ماه از تبریز عقب نشست. پس از مراجعت او سلطان حسین جلایر به تبریز رفت و باب مصالحه را با شاه گشود و طرفین با مبادله اسیران صلح كردند و خواهر سلطان حسین به عقد زین‏العابدین بن شاه شجاع درآمد. بخش اعظم از 26 سال سلطنت شاه شجاع به دفع عاصیان گذشت و اغلب هم فاتح بود. وى مردى بود شجاع و متدین، و در نه سالگى قرآن را حفظ كرد. شخصا شاعر و شعردوست و ادب‏پرور بود واز محضر قاضى عضدالدین ایجى و جمعى دیگر استفاده كرد. حافظه‏اى عجیب داشت. حافظ شیرازى معاصر او بود و در چند غزل او را مدح گفته.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

(حاجى میرزا) محمد على بن (ملا) محمدرضا محلاتى معروف به حاجى سیاح (و.محلات 1252 ه.ق.- ف. تهران 1344 ه.ق.). او مدتى به سیاحت مشغول بود و به ملاقات پاب نهم و گریبالدى و الكساندر دوم تزار روسیه نایل آمد و در مراجعت در استانبول با سید جمال‏الدین اسدآبادى ملاقات كرد و از مریدان او گردید. سپس به آمریكا و ژاپن و مكه مسافرت كرد و بعدا به ایران و از اینجا به چین و هندوستان و آمریكا رفت. در بمبئى خدمت آقاخان محلاتى رسید. معارشت وى با سید جمال‏الدین موجب سوءظن ناصرالدین شاه شد و او را به خراسان تبعید كردند و وى پس از 14 ماه تبعید به تهران بازگشت.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

(سندباد) مجوس (مقت. 137 ه.ق./ 56 -755 م.). وى پس از قتل ابومسلم به امر منصور خلیفه كه یكى از طرفداران او بود علم طغیان برافراشت. اگرچه وى ظاهرا آیین جدیدى نیاورد و معروف به مجوس بود و نحوه اعتقاد او هم به ابومسلم معلوم نیست، مع ذلك عده بسیار از پیروان ادیان و مذاهب مختلف تحت لواى او جمع شدند. سنباد قصد خود را براى پیشروى به سوى حجاز و انهدام كعبه اعلام نمود. و از نیشابور حركت كرد، قومس و قم و رى را متصرف شد و گروه بسیار از مزدكیان و مجوسان طبرستان گرد او جمع شدند. عده اتباع او را در حدود 100000 تن نوشته‏اند. شورش او فقظ 70 روز طول كشید و در این مدت فتوحات بسیار كرد و عاقبت یكى از سرداران منصور خلیفه به نام جوهر بن مراد او را در نزدیكى همدان شكست داد و 60000 تن از اتباع او را به قتل رسانید.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

(جل. 164 ق.م). (ج. سلوكى، منسوب به سلوكوس (ه.م.)، فر.) سلسله‏اى از مقدونیان كه پس از اسكندر در ایران تشكیل شد (50 -312 ق.م.) مؤسس این سلسله سلوكوس اول (ه.م.) است. سلوكیان كه جانشین هخامنشیان گردیدند، و تقریباً جمیع متصرفات آنان را در دست داشتند، و بخش اعظم اصول تشكیلات خود را از ایشان اقتباس كردند، مجبور بودند كه هدفى را برگزینند كه اسلاف ایشان هرگز بدان دسترسى نیافتند، و آن عبارت بود از وحدت پادشاهى با وجود تنوع ملل و تمدنهاى مختلف آن، ولى سلوكیان هم بدین هدف نرسیدند. همه امورى كه به تدریج شاهنشاهى هخامنشى را تضعیف كرد، و عاقبت موجب انقراض اسف‏آور آن سلسله گردید، دامنگیر سلوكیان نیز شد: جنگهایى كه آنان با سلسله‏هاى دیگر كردند: نخست با مقدونیه و مصر، سپس با پارتیان و رومیان، محاربات ایشان براى جلوگیرى از تمایلات تجزیه طلبى بعض مماكلى كه در زمره متصرفاتشان بود، مساعیى كه براى مطیع نگاهداشتن والیان خود به كار میبردند، توطئه‏هاى دربار و رقابتهاى مدعیانى كه غالبا منجر به قتل مى‏گردید. شاهان این سلسله در قرن دوم ق.م. از به كار بردن طلا، كه راه فساد را باز مى‏كرد، خوددارى نداشتند. آنان بسناتورهاى رومى براى دخالت قشون روم ضد دشمنان خود رشوه مى‏دادند. اما چون پیروزى به دست مى‏آمد، رومیان دیگر ممالك آنان را ترك نمى‏كردند، و سلوكیان پس از دیرى فهمیدند كه خود آنان مشرق را تسلیم رومیان كرده‏اند. محقق است كه بعض شاهان ایشان، از جمله آنتیوخوس سوم براى ترمیم شاهنشاهى خود فعالیت بسیار و كوشش قابل توجه كردند، ولى از متوقف ساختن استیلاى دو قوه‏اى كه از ضعف ایشان استفاده مى‏كردند، عاجز بودند: قوه تدریجى و بطى‏ء ولى مستمر ایرانیان و قوه روم كه سابقا در آغاز قرن دوم، ضربتى علاج ناپذیر به شاهنشاهى سلوكى وارد آورده بود. شاهنشاهى سلوكى كه شامل جهان ایرانى، بابل قدیم، شهرهاى فینیقیه و مدینه‏هاى آسیاى صغیر بود، مانند شاهنشاهى هخامنشیان، حكومتى مركب به شمار مى‏رفت. نخستین شاهان این سلسله مساعى عمده براى تحقق وحدت آن به كار بردند آنان تصمیم گرفتند كه از مجموع بخشهاى شاهنشاهى عنصرى ایجاد كنند كه بدانان نزدیك باشد و نسبت به ایشان وفادار بماند و بنابراین یونانیان و مقدونیان را در بخشى وسیع از متصرفات خود متمركز ساختند. سكنه جدید در حكم سیمان ساختمان شاهنشاهى و در عین حال رابط بین حكومت و سكنه بومى بودند. آنان مى‏بایست هم در قشون خدمت كنند و هم در ادارات، در شهرها و قصبه‏ها سكنى گزینند، به كارها اشتغال ورزند، و زمین را زراعت كنند. در سراسر قر. 3 ق.م. جریانى لاینقطع، سكنه اروپاى جنوب شرقى را به سوى سوریه، بابل و ایران سرازیر كرد، و عناصرى كه آسیاى صغیر و حتى سوریه را ترك مى‏گفتند بدانان افزوده مى‏شدند. براى استقرار آنان، طرحى وسیع جهت شهرسازى تهیه و اجرا گردید، مستعمرات نظامى و غیر نظامى ایجاد شد. شهرهاى جدید بنا گردید. در دشت كرمانشاه، دینور و كنگاور مؤسسات یونانى بنا شد. هگمتانه (همدان) مجددا تعمیر گردید. در بخش جنوبى‏تر، لائودیسه- نهاوند امروزین- ساخته شد. راگاى (رى) قدیم به نام اروپوس خوانده شد. در پارت شهرى به نام نسا- الكساندر پولیس بنا شد، سپس شهر صد دروازه (هكاتوم پیلس) ساخته شد كه به مناسبت آنكه دروازه‏هاى متعدد داشته، بدین نام موسوم گردیده بود. سلوكیان در سیاست خود، اصول و مبانى داریوش را پذیرفتند. ملیت‏ها را ابقا كردند و در عین حال آنها را در زمره شاهنشاهى وارد ساختند، اما عاقبت مجبور شدند كه به سیاست كوروش و سلطنتى توأم با اغماض باز گردند. هنر- در این عهد هنر هخامنشى دچار كسوف گردید، زیرا وى جز بر اثر حمایت شاه و دربار نمى‏توانست پایدار بماند. اطلاع اندكى كه ما از تجدید حیات آن داریم حاكى از رجعت قهقرایى قابل تأملى است. آنچه كه مورد توجه شاه و دربار سلوكى و توده تازه واردان به ایران بود، جنبه ایرانى نداشت. هنرمندانى كه از یونان یا از نواحى دیگر جهان یونانى مى‏آمدند مى‏بایست مشتریان یوناى خود را كاملا ارضا كنند. همچنین بود وضع ایرانیان یونانى شده، كه عالیترین و ثروتمندترین طبقه جامعه ایرانى را تشكیل مى‏دادند. این گروه تحت تأثیر فرهنگ یونانى، سلیقه خود را با طرز زندگى یونانى منطبق مى‏ساختند. هنرمندان محلى نیز تحت نفوذ جریانات هنر غربى قرار گرفتند. بدین وجه هنر یونانى- ایرانى كه یكى از نتایج فتح مقدونى بود، به وجود آمد. به طور كلى هنر این عهد را مى‏توان به سه دسته تقسیم كرد: 1- هنر ایرانى به معنى اخص. 2- هنر یونانى- ایرانى. 3- هنر هلنى، دسته اول به وسیله معمارى معبد نورآباد معرفى مى‏شود كه تقلیدیست از معابد هخامنشى پاسارگاد و نقش رستم ولى با ابعاد محدودتر و بعض تغییرات. طرح معبدى كه در پایه‏ى صفه‏ى تخت جمشید بنا شده، نیز ایرانى است. در حال حاضر، جز بقایاى سه بنایى كه لااقل دو تاى آنها معبد بوده‏اند، چیزى دیگر را به دسته دوم نمى‏توان اسناد داد. در استخر، خرابه‏هاى ساختمانى مهم كه هویت آن معلوم نشده، كشف گردیده كه تقلیدست از سر ستون كرنتى بدون تخته روى سر ستون، و این امر حاكى از رابطه ستون ایرانى با سر ستون یونانى است. در معبد كنگاور، پرستشگاهى با طرح غربى ساخته شده، و تصور مى‏رود در حدود 200 ق.م. بنا شده باشد. در ساختمان اصلى، استعمال قطعات سنگى صفه تخت جمشید تقلید شده، اما ستونهاى آنها داراى سر ستون درى است كه برفراز آنها تخته‏هاى كرنتى قرار گرفته است. بیشتر اطلاع ما مربوط به اشیاء هنرى از دسته سوم است كه تعداد آنها فراوان است، مع هذا نتوانسته‏اند تعیین كنند كه این اشیا در خود كشور ساخته شده یا آنها را از خارج وارد كرده‏اند. در این ایام، كشفیات سودمند موجب پیدایش 4 مجسمه كوچك مفرغى متعلق به معبد نهاوند (لائودیسه) گردید كه در همان محلى پیدا شده كه استل (ستون) حاكى از فرمان آنتیوخوس سوم مربوط به سال 193 ق.م. یافته شده است. یك سر بسیار زیباى مجسمه‏اى مفرغى كه بدبختانه خراب شده، و آن را به آنتیوخوس چهارم نسبت میدهند، از معبد ایرانى شمى نزدیك مال امیر، در جبال بختیارى به دست آمده. باید تصور كرد كه سلیقه عصر بسیار متمایل به كارهاى هنرى مفرغى بود، و همین سلیقه در زمان پارتیان تعقیب شد، و آن در حقیقت حكم احیاى یك سنت عیلامى را داشته است. در دینور، نزدیك كرمانشاه، قطعاتى از یك لگن سنگى كه با مجسمه‏هاى نیم تنه سیلنوسها و ساتیرها، یاران دیونیسوس مزین است كشف شده. (گیرشمن. ایران. ترجمه م. معین.)

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

(جل. 174 ق.م.)، (ج. سلوكى، منسوب به سلوكوس (ه.م.)، فر.) سلسله‏اى از مقدونیان كه پس از اسكندر در ایران تشكیل شد (50 -312 ق.م.) مؤسس این سلسله سلوكوس اول (ه.م.) است. سلوكیان كه جانشین هخامنشیان گردیدند، و تقریباً جمیع متصرفات آنان را در دست داشتند، و بخش اعظم اصول تشكیلات خود را از ایشان اقتباس كردند، مجبور بودند كه هدفى را برگزینند كه اسلاف ایشان هرگز بدان دسترسى نیافتند، و آن عبارت بود از وحدت پادشاهى با وجود تنوع ملل و تمدنهاى مختلف آن، ولى سلوكیان هم بدین هدف نرسیدند. همه امورى كه به تدریج شاهنشاهى هخامنشى را تضعیف كرد، و عاقبت موجب انقراض اسف‏آور آن سلسله گردید، دامنگیر سلوكیان نیز شد: جنگهایى كه آنان با سلسله‏هاى دیگر كردند: نخست با مقدونیه و مصر، سپس با پارتیان و رومیان، محاربات ایشان براى جلوگیرى از تمایلات تجزیه طلبى بعض مماكلى كه در زمره متصرفاتشان بود، مساعیى كه براى مطیع نگاهداشتن و الیان خود به كار میبردند، توطئه‏هاى دربار و رقابتهاى مدعیانى كه غالبا منجر به قتل مى‏گردید. شاهان این سلسله در قرن دوم ق.م. از به كار بردن طلا، كه راه فساد را باز مى‏كرد، خوددارى نداشتند. آنان بسناتورهاى رومى براى دخالت قشون روم ضد دشمنان خود رشوه مى‏دادند. اما چون پیروزى به دست مى‏آمد، رومیان دیگر ممالك آنان را ترك نمى‏كردند، و سلوكیان پس از دیرى فهمیدند كه خود آنان مشرق را تسلیم رومیان كرده‏اند. محقق است كه بعض شاهان ایشان، از جمله آنتیوخوس سوم براى ترمیم شاهنشاهى خود فعالیت بسیار و كوشش قابل توجه كردند، ولى از متوقف ساختن استیلاى دو قوه‏اى كه از ضعف ایشان استفاده مى‏كردند، عاجز بودند: قوه تدریجى و بطى‏ء ولى مستمر ایرانیان و قوه روم كه سابقا در آغاز قرن دوم، ضربتى علاج ناپذیر به شاهنشاهى سلوكى وارد آورده بود. شاهنشاهى سلوكى كه شامل جهان ایرانى، بابل قدیم، شهرهاى فینیقیه و مدینه‏هاى آسیاى صغیر بود، مانند شاهنشاهى هخامنشیان، حكومتى مركب به شمار مى‏رفت. نخستین شاهان این سلسله مساعى عمده براى تحقق وحدت آن به كار بردند آنان تصمیم گرفتند كه از مجموع بخشهاى شاهنشاهى عنصرى ایجاد كنند كه بدانان نزدیك باشد و نسبت به ایشان وفادار بماند و بنابراین یونانیان و مقدونیان را در بخشى وسیع از متصرفات خود متمركز ساختند. سكنه جدید در حكم سیمان ساختمان شاهنشاهى و در عین حال رابط بین حكومت و سكنه بومى بودند. آنان مى‏بایست هم در قشون خدمت كنند و هم در ادارات، در شهرها و قصبه‏ها سكنى گزینند، به كارها اشتغال ورزند، و زمین را زراعت كنند. در سراسر قر. 3 ق.م. جریانى لاینقطع، سكنه اروپاى جنوب شرقى را به سوى سوریه، بابل و ایران سرازیر كرد، و عناصرى كه آسیاى صغیر و حتى سوریه را ترك مى‏گفتند بدانان افزوده مى‏شدند. براى استقرار آنان، طرحى وسیع جهت شهرسازى تهیه و اجرا گردید، مستعمرات نظامى و غیر نظامى ایجاد شد. شهرهاى جدید بنا گردید. در دشت كرمانشاه، دینور و كنگاور مؤسسات یونانى بنا شد. هگمتانه (همدان) مجددا تعمیر گردید. در بخش جنوبى‏تر، لائودیسه- نهاوند امروزین- ساخته شد. راگاى (رى) قدیم به نام اروپوس خوانده شد. در پارت شهرى به نام نسا- الكساندر پولیس بنا شد، سپس شهر صد دروازه (هكاتوم پیلس) ساخته شد كه به مناسبت آنكه دروازه‏هاى متعدد داشته، بدین نام موسوم گردیده بود. سلوكیان در سیاست خود، اصول و مبانى داریوش را پذیرفتند. ملیت‏ها را ابقا كردند و در عین حال آنها را در زمره شاهنشاهى وارد ساختند، اما عاقبت مجبور شدند كه به سیاست كوروش و سلطنتى توأم با اغماض باز گردند. هنر- در این عهد هنر هخامنشى دچار كسوف گردید، زیرا وى جز بر اثر حمایت شاه و دربار نمى‏توانست پایدار بماند. اطلاع اندكى كه ما از تجدید حیات آن داریم حاكى از رجعت قهقرایى قابل تأملى است. آنچه كه مورد توجه شاه و دربار سلوكى و توده تازه واردان به ایران بود، جنبه ایرانى نداشت. هنرمندانى كه از یونان یا از نواحى دیگر جهان یونانى مى‏آمدند مى‏بایست مشتریان یوناى خود را كاملا ارضا كنند. همچنین بود وضع ایرانیان یونانى شده، كه عالیترین و ثروتمندترین طبقه جامعه ایرانى را تشكیل مى‏دادند. این گروه تحت تأثیر فرهنگ یونانى، سلیقه خود را با طرز زندگى یونانى منطبق مى‏ساختند. هنرمندان محلى نیز تحت نفوذ جریانات هنر غربى قرار گرفتند. بدین وجه هنر یونانى- ایرانى كه یكى از نتایج فتح مقدونى بود، به وجود آمد. به طور كلى هنر این عهد را مى‏توان به سه دسته تقسیم كرد: 1- هنر ایرانى به معنى اخص. 2- هنر یونانى- ایرانى. 3- هنر هلنى، دسته اول به وسیله معمارى معبد نورآباد معرفى مى‏شود كه تقلیدیست از معابد هخامنشى پاسارگاد و نقش رستم ولى با ابعاد محدودتر و بعض تغییرات. طرح معبدى كه در پایه‏ى صفه‏ى تخت جمشید بنا شده، نیز ایرانى است. در حال حاضر، جز بقایاى سه بنایى كه لااقل دو تاى آنها معبد بوده‏اند، چیزى دیگر را به دسته دوم نمى‏توان اسناد داد. در استخر، خرابه‏هاى ساختمانى مهم كه هویت آن معلوم نشده، كشف گردیده كه تقلیدست از سر ستون كرنتى بدون تخته روى سر ستون، و این امر حاكى از رابطه ستون ایرانى با سر ستون یونانى است. در معبد كنگاور، پرستشگاهى با طرح غربى ساخته شده، و تصور مى‏رود در حدود 200 ق.م. بنا شده باشد. در ساختمان اصلى، استعمال قطعات سنگى صفه تخت جمشید تقلید شده، اما ستونهاى آنها داراى سر ستون درى است كه برفراز آنها تخته‏هاى كرنتى قرار گرفته است. بیشتر اطلاع ما مربوط به اشیاء هنرى از دسته سوم است كه تعداد آنها فراوان است، مع هذا نتوانسته‏اند تعیین كنند كه این اشیا در خود كشور ساخته شده یا آنها را از خارج وارد كرده‏اند. در این ایام، كشفیات سودمند موجب پیدایش 4 مجسمه كوچك مفرغى متعلق به معبد نهاوند (لائودیسه) گردید كه در همان محلى پیدا شده كه استل (ستون) حاكى از فرمان آنتیوخوس سوم مربوط به سال 193 ق.م. یافته شده است. یك سر بسیار زیباى مجسمه‏اى مفرغى كه بدبختانه خراب شده، و آن را به آنتیوخوس چهارم نسبت میدهند، از معبد ایرانى شمى نزدیك مال امیر، در جبال بختیارى به دست آمده. باید تصور كرد كه سلیقه عصر بسیار متمایل به كارهاى هنرى مفرغى بود، و همین سلیقه در زمان پارتیان تعقیب شد، و آن در حقیقت حكم احیاى یك سنت عیلامى را داشته است. در دینور، نزدیك كرمانشاه، قطعاتى از یك لگن سنگى كه با مجسمه‏هاى نیم تنه سیلنوسها و ساتیرها، یاران دیونیسوس مزین است كشف شده. (گیرشمن. ایران. ترجمه م. معین.)

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

(جل. 223 ق.م.)، (ج. سلوكى، منسوب به سلوكوس (ه.م.)، فر.) سلسله‏اى از مقدونیان كه پس از اسكندر در ایران تشكیل شد (50 -312 ق.م.) مؤسس این سلسله سلوكوس اول (ه.م.) است. سلوكیان كه جانشین هخامنشیان گردیدند، و تقریباً جمیع متصرفات آنان را در دست داشتند، و بخش اعظم اصول تشكیلات خود را از ایشان اقتباس كردند، مجبور بودند كه هدفى را برگزینند كه اسلاف ایشان هرگز بدان دسترسى نیافتند، و آن عبارت بود از وحدت پادشاهى با وجود تنوع ملل و تمدنهاى مختلف آن، ولى سلوكیان هم بدین هدف نرسیدند. همه امورى كه به تدریج شاهنشاهى هخامنشى را تضعیف كرد، و عاقبت موجب انقراض اسف‏آور آن سلسله گردید، دامنگیر سلوكیان نیز شد: جنگهایى كه آنان با سلسله‏هاى دیگر كردند: نخست با مقدونیه و مصر، سپس با پارتیان و رومیان، محاربات ایشان براى جلوگیرى از تمایلات تجزیه طلبى بعض ممالكى كه در زمره متصرفاتشان بود، مساعیى كه براى مطیع نگاهداشتن والیان خود به كار میبردند، توطئه‏هاى دربار و رقابتهاى مدعیانى كه غالبا منجر به قتل مى‏گردید. شاهان این سلسله در قرن دوم ق.م. از به كار بردن طلا، كه راه فساد را باز مى‏كرد، خوددارى نداشتند. آنان بسناتورهاى رومى براى دخالت قشون روم ضد دشمنان خود رشوه مى‏دادند. اما چون پیروزى به دست مى‏آمد، رومیان دیگر ممالك آنان را ترك نمى‏كردند، و سلوكیان پس از دیرى فهمیدند كه خود آنان مشرق را تسلیم رومیان كرده‏اند. محقق است كه بعض شاهان ایشان، از جمله آنتیوخوس سوم براى ترمیم شاهنشاهى خود فعالیت بسیار و كوشش قابل توجه كردند، ولى از متوقف ساختن استیلاى دو قوه‏اى كه از ضعف ایشان استفاده مى‏كردند، عاجز بودند: قوه تدریجى و بطى‏ء ولى مستمر ایرانیان و قوه روم كه سابقا در آغاز قرن دوم، ضربتى علاج ناپذیر به شاهنشاهى سلوكى وارد آورده بود. شاهنشاهى سلوكى كه شامل جهان ایرانى، بابل قدیم، شهرهاى فینیقیه و مدینه‏هاى آسیاى صغیر بود، مانند شاهنشاهى هخامنشیان، حكومتى مركب به شمار مى‏رفت. نخستین شاهان این سلسله مساعى عمده براى تحقق وحدت آن به كار بردند آنان تصمیم گرفتند كه از مجموع بخشهاى شاهنشاهى عنصرى ایجاد كنند كه بدانان نزدیك باشد و نسبت به ایشان وفادار بماند و بنابراین یونانیان و مقدونیان را در بخشى وسیع از متصرفات خود متمركز ساختند. سكنه جدید در حكم سیمان ساختمان شاهنشاهى و در عین حال رابط بین حكومت و سكنه بومى بودند. آنان مى‏بایست هم در قشون خدمت كنند و هم در ادارات، در شهرها و قصبه‏ها سكنى گزینند، به كارها اشتغال ورزند، و زمین را زراعت كنند. در سراسر قر. 3 ق.م. جریانى لاینقطع، سكنه اروپاى جنوب شرقى را به سوى سوریه، بابل و ایران سرازیر كرد، و عناصرى كه آسیاى صغیر و حتى سوریه را ترك مى‏گفتند بدانان افزوده مى‏شدند. براى استقرار آنان، طرحى وسیع جهت شهرسازى تهیه و اجرا گردید، مستعمرات نظامى و غیر نظامى ایجاد شد. شهرهاى جدید بنا گردید. در دشت كرمانشاه، دینور و كنگاور مؤسسات یونانى بنا شد. هگمتانه (همدان) مجددا تعمیر گردید. در بخش جنوبى‏تر، لائودیسه- نهاوند امروزین- ساخته شد. راگاى (رى) قدیم به نام اروپوس خوانده شد. در پارت شهرى به نام نسا- الكساندر پولیس بنا شد، سپس شهر صد دروازه (هكاتوم پیلس) ساخته شد كه به مناسبت آنكه دروازه‏هاى متعدد داشته، بدین نام موسوم گردیده بود. سلوكیان در سیاست خود، اصول و مبانى داریوش را پذیرفتند. ملیت‏ها را ابقا كردند و در عین حال آنها را در زمره شاهنشاهى وارد ساختند، اما عاقبت مجبور شدند كه به سیاست كوروش و سلطنتى توأم با اغماض باز گردند. هنر- در این عهد هنر هخامنشى دچار كسوف گردید، زیرا وى جز بر اثر حمایت شاه و دربار نمى‏توانست پایدار بماند. اطلاع اندكى كه ما از تجدید حیات آن داریم حاكى از رجعت قهقرایى قابل تأملى است. آنچه كه مورد توجه شاه و دربار سلوكى و توده تازه‏واردان به ایران بود، جنبه ایرانى نداشت. هنرمندانى كه از یونان یا از نواحى دیگر جهان یونانى مى‏آمدند مى‏بایست مشتریان یونانى خود را كاملا ارضا كنند. همچنین بود وضع ایرانیان یونانى شده، كه عالیترین و ثروتمندترین طبقه جامعه ایرانى را تشكیل مى‏دادند. این گروه تحت تأثیر فرهنگ یونانى، سلیقه خود را با طرز زندگى یونانى منطبق مى‏ساختند. هنرمندان محلى نیز تحت نفوذ جریانات هنر غربى قرار گرفتند. بدین وجه هنر یونانى- ایرانى كه یكى از نتایج فتح مقدونى بود، به وجود آمد. به طور كلى هنر این عهد را مى‏توان به سه دسته تقسیم كرد: 1- هنر ایرانى به معنى اخص. 2- هنر یونانى- ایرانى. 3- هنر هلنى، دسته اول به وسیله معمارى معبد نورآباد معرفى مى‏شود كه تقلیدیست از معابد هخامنشى پاسارگاد و نقش رستم ولى با ابعاد محدودتر و بعض تغییرات. طرح معبدى كه در پایه‏ى صفه‏ى تخت جمشید بنا شده، نیز ایرانى است. در حال حاضر، جز بقایاى سه بنایى كه لااقل دو تاى آنها معبد بوده‏اند، چیزى دیگر را به دسته دوم نمى‏توان اسناد داد. در استخر، خرابه‏هاى ساختمانى مهم كه هویت آن معلوم نشده، كشف گردیده كه تقلیدست از سر ستون كرنتى بدون تخته روى سر ستون، و این امر حاكى از رابطه ستون ایرانى با سر ستون یونانى است. در معبد كنگاور، پرستشگاهى با طرح غربى ساخته شده، و تصور مى‏رود در حدود 200 ق.م. بنا شده باشد. در ساختمان اصلى، استعمال قطعات سنگى صفه تخت جمشید تقلید شده، اما ستونهاى آنها داراى سر ستون درى است كه برفراز آنها تخته‏هاى كرنتى قرار گرفته است. بیشتر اطلاع ما مربوط به اشیاء هنرى از دسته سوم است كه تعداد آنها فراوان است، مع هذا نتوانسته‏اند تعیین كنند كه این اشیا در خود كشور ساخته شده یا آنها را از خارج وارد كرده‏اند. در این ایام، كشفیات سودمند موجب پیدایش 4 مجسمه كوچك مفرغى متعلق به معبد نهاوند (لائودیسه) گردید كه در همان محلى پیدا شده كه استل (ستون) حاكى از فرمان آنتیوخوس سوم مربوط به سال 193 ق.م. یافته شده است. یك سر بسیار زیباى مجسمه اى مفرغى كه بدبختانه خراب شده، و آن را به آنتیوخوس چهارم نسبت میدهند، از معبد ایرانى شمى نزدیك مال امیر، در جبال بختیارى به دست آمده. باید تصور كرد كه سلیقه عصر بسیار متمایل به كارهاى هنرى مفرغى بود، و همین سلیقه در زمان پارتیان تعقیب شد، و آن در حقیقت حكم احیاى یك سنت عیلامى را داشته است. در دینور، نزدیك كرمانشاه، قطعاتى از یك لگن سنگى كه با مجسمه‏هاى نیم تنه سیلنوسها و ساتیرها، یاران دیونیسوس مزین است كشف شده. (گیرشمن. ایران. ترجمه م. معین.)

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

(جل. 64 -68 ق.م.)، (ج. سلوكى، منسوب به سلوكوس (ه.م.)، فر.) سلسله‏اى از مقدونیان كه پس از اسكندر در ایران تشكیل شد (50 -312 ق.م.) مؤسس این سلسله سلوكوس اول (ه.م.) است. سلوكیان كه جانشین هخامنشیان گردیدند، و تقریباً جمیع متصرفات آنان را در دست داشتند، و بخش اعظم اصول تشكیلات خود را از ایشان اقتباس كردند، مجبور بودند كه هدفى را برگزینند كه اسلاف ایشان هرگز بدان دسترسى نیافتند، و آن عبارت بود از وحدت پادشاهى با وجود تنوع ملل و تمدنهاى مختلف آن، ولى سلوكیان هم بدین هدف نرسیدند. همه امورى كه به تدریج شاهنشاهى هخامنشى را تضعیف كرد، و عاقبت موجب انقراض اسف‏آور آن سلسله گردید، دامنگیر سلوكیان نیز شد: جنگهایى كه آنان با سلسله‏هاى دیگر كردند: نخست با مقدونیه و مصر، سپس با پارتیان و رومیان، محاربات ایشان براى جلوگیرى از تمایلات تجزیه طلبى بعض ممالكى كه در زمره متصرفاتشان بود، مساعیى كه براى مطیع نگاهداشتن والیان خود به كار میبردند، توطئه‏هاى دربار و رقابتهاى مدعیانى كه غالبا منجر به قتل مى‏گردید. شاهان این سلسله در قرن دوم ق.م. از به كار بردن طلا، كه راه فساد را باز مى‏كرد، خوددارى نداشتند. آنان بسناتورهاى رومى براى دخالت قشون روم ضد دشمنان خود رشوه مى‏دادند. اما چون پیروزى به دست مى‏آمد، رومیان دیگر ممالك آنان را ترك نمى‏كردند، و سلوكیان پس از دیرى فهمیدند كه خود آنان مشرق را تسلیم رومیان كرده‏اند. محقق است كه بعض شاهان ایشان، از جمله آنتیوخوس سوم براى ترمیم شاهنشاهى خود فعالیت بسیار و كوشش قابل توجه كردند، ولى از متوقف ساختن استیلاى دو قوه‏اى كه از ضعف ایشان استفاده مى‏كردند، عاجز بودند: قوه تدریجى و بطى‏ء ولى مستمر ایرانیان و قوه روم كه سابقا در آغاز قرن دوم، ضربتى علاج ناپذیر به شاهنشاهى سلوكى وارد آورده بود. شاهنشاهى سلوكى كه شامل جهان ایرانى، بابل قدیم، شهرهاى فینیقیه و مدینه‏هاى آسیاى صغیر بود، مانند شاهنشاهى هخامنشیان، حكومتى مركب به شمار مى‏رفت. نخستین شاهان این سلسله مساعى عمده براى تحقق وحدت آن به كار بردند آنان تصمیم گرفتند كه از مجموع بخشهاى شاهنشاهى عنصرى ایجاد كنند كه بدانان نزدیك باشد و نسبت به ایشان وفادار بماند و بنابراین یونانیان و مقدونیان را در بخشى وسیع از متصرفات خود متمركز ساختند. سكنه جدید در حكم سیمان ساختمان شاهنشاهى و در عین حال رابط بین حكومت و سكنه بومى بودند. آنان مى‏بایست هم در قشون خدمت كنند و هم در ادارات، در شهرها و قصبه‏ها سكنى گزینند، به كارها اشتغال ورزند، و زمین را زراعت كنند. در سراسر قر. 3 ق.م. جریانى لاینقطع، سكنه اروپاى جنوب شرقى را به سوى سوریه، بابل و ایران سرازیر كرد، و عناصرى كه آسیاى صغیر و حتى سوریه را ترك مى‏گفتند بدانان افزوده مى‏شدند. براى استقرار آنان، طرحى وسیع جهت شهرسازى تهیه و اجرا گردید، مستعمرات نظامى و غیر نظامى ایجاد شد. شهرهاى جدید بنا گردید. در دشت كرمانشاه، دینور و كنگاور مؤسسات یونانى بنا شد. هگمتانه (همدان) مجددا تعمیر گردید. در بخش جنوبى‏تر، لائودیسه- نهاوند امروزین- ساخته شد. راگاى (رى) قدیم به نام اروپوس خوانده شد. در پارت شهرى به نام نسا- الكساندر پولیس بنا شد، سپس شهر صد دروازه (هكاتوم پیلس) ساخته شد كه به مناسبت آنكه دروازه‏هاى متعدد داشته، بدین نام موسوم گردیده بود. سلوكیان در سیاست خود، اصول و مبانى داریوش را پذیرفتند. ملیت‏ها را ابقا كردند و در عین حال آنها را در زمره شاهنشاهى وارد ساختند، اما عاقبت مجبور شدند كه به سیاست كوروش و سلطنتى توأم با اغماض باز گردند. هنر- در این عهد هنر هخامنشى دچار كسوف گردید، زیرا وى جز بر اثر حمایت شاه و دربار نمى‏توانست پایدار بماند. اطلاع اندكى كه ما از تجدید حیات آن داریم حاكى از رجعت قهقرایى قابل تأملى است. آنچه كه مورد توجه شاه و دربار سلوكى و توده تازه‏واردان به ایران بود، جنبه ایرانى نداشت. هنرمندانى كه از یونان یا از نواحى دیگر جهان یونانى مى‏آمدند مى‏بایست مشتریان یونانى خود را كاملا ارضا كنند. همچنین بود وضع ایرانیان یونانى شده، كه عالیترین و ثروتمندترین طبقه جامعه ایرانى را تشكیل مى‏دادند. این گروه تحت تأثیر فرهنگ یونانى، سلیقه خود را با طرز زندگى یونانى منطبق مى‏ساختند. هنرمندان محلى نیز تحت نفوذ جریانات هنر غربى قرار گرفتند. بدین وجه هنر یونانى- ایرانى كه یكى از نتایج فتح مقدونى بود، به وجود آمد. به طور كلى هنر این عهد را مى‏توان به سه دسته تقسیم كرد: 1- هنر ایرانى به معنى اخص. 2- هنر یونانى- ایرانى. 3- هنر هلنى، دسته اول به وسیله معمارى معبد نورآباد معرفى مى‏شود كه تقلیدیست از معابد هخامنشى پاسارگاد و نقش رستم ولى با ابعاد محدودتر و بعض تغییرات. طرح معبدى كه در پایه‏ى صفه‏ى تخت جمشید بنا شده، نیز ایرانى است. در حال حاضر، جز بقایاى سه بنایى كه لااقل دو تاى آنها معبد بوده‏اند، چیزى دیگر را به دسته دوم نمى‏توان اسناد داد. در استخر، خرابه‏هاى ساختمانى مهم كه هویت آن معلوم نشده، كشف گردیده كه تقلیدست از سر ستون كرنتى بدون تخته روى سر ستون، و این امر حاكى از رابطه ستون ایرانى با سر ستون یونانى است. در معبد كنگاور، پرستشگاهى با طرح غربى ساخته شده، و تصور مى‏رود در حدود 200 ق.م. بنا شده باشد. در ساختمان اصلى، استعمال قطعات سنگى صفه تخت جمشید تقلید شده، اما ستونهاى آنها داراى سر ستون درى است كه برفراز آنها تخته‏هاى كرنتى قرار گرفته است. بیشتر اطلاع ما مربوط به اشیاء هنرى از دسته سوم است كه تعداد آنها فراوان است، مع هذا نتوانسته‏اند تعیین كنند كه این اشیا در خود كشور ساخته شده یا آنها را از خارج وارد كرده‏اند. در این ایام، كشفیات سودمند موجب پیدایش 4 مجسمه كوچك مفرغى متعلق به معبد نهاوند (لائودیسه) گردید كه در همان محلى پیدا شده كه استل (ستون) حاكى از فرمان آنتیوخوس سوم مربوط به سال 193 ق.م. یافته شده است. یك سر بسیار زیباى مجسمه اى مفرغى كه بدبختانه خراب شده، و آن را به آنتیوخوس چهارم نسبت میدهند، از معبد ایرانى شمى نزدیك مال امیر، در جبال بختیارى به دست آمده. باید تصور كرد كه سلیقه عصر بسیار متمایل به كارهاى هنرى مفرغى بود، و همین سلیقه در زمان پارتیان تعقیب شد، و آن در حقیقت حكم احیاى یك سنت عیلامى را داشته است. در دینور، نزدیك كرمانشاه، قطعاتى از یك لگن سنگى كه با مجسمه‏هاى نیم تنه سیلنوسها و ساتیرها، یاران دیونیسوس مزین است كشف شده. (گیرشمن. ایران. ترجمه م. معین.)

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(س ششم ق)، شاعر. ملقب به عضدالدین. وى از حاكمان خراسان بود كه پس از سلطان سنجر سلجوقى بر خراسان مستولى شد و از سال 569 تا 581 ق در نیشابور حكمرانى كرد. كافرك و ظهیر فاریابى از معاصران وى بودند و ظهیر وى را مدح گفت.[1] ابن مؤید آى‏آبه (آى‏آبه). وى بعد از سلطان سنجر بر خراسان استیلا یافت (851 -569 ه.ق) مقر فرمانروایى او نیشابور بود. باید دانست كه او از خاندان سلجوقى نبوده.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

فرزند میرزا غلامعلى‏خان تبریزى، در 1271 ش در تبریز متولد شد. تحصیلات خود را در مدرسه‏ى قزاقخانه روسى و سن‏لوئى و دارالفنون به اتمام رسانید و به زبانهاى روسى و فرانسه تسلط یافت. در 1292 كه سوئدى‏ها براى تشكیل نظمیه وارد ایران شدند، به سمت مترجم در آنجا استخدام شد و یك دوره یك ساله پلیسى را طى نمود و لباس افسرى پوشید و درجه سلطانى گرفت. در 1302 كه به خدمت سوئدى‏ها خاتمه داده شد و سرهنگ درگاهى در راس اداره كل نظمیه قرار گرفت، سهیلى را با درجه‏ى نایب سرهنگى رئیس اداره‏ى زندانها نمود. پس از مدتى رئیس اداره تامینات شد. در سال 1311 ریاست شهربانى گیلان به او واگذار گردید و پس از آن مدتى هم رئیس اداره سیاسى بود. حسن سهیلى پس از بركنارى عبدالحسین دیبا از حسابدارى دربار، جاى او را گرفت و مدتى حسابدارى دربار را اداره مى‏كرد و سپس رئیس املاك ساحلى رضاشاه در مازندران و گیلان گردید. در سال 1325 سرتیپ صفارى رئیس شهربانى وقت، سازمان جدیدى براى شهربانى پى‏ریزى و آن را پیاده كرد. در این سازمان، سرهنگ سهیلى مدیركل شهربانى شهرستان‏ها شد و در فروردین 1326 درجه‏ى سرپاسى (سرتیپى شهربانى) گرفت و به معاونت شهربانى كل كشور منصوب شد. چندى هم مدیركل بازرسى بود تا در 1330 براى بار دوم به معاونت شهربانى منصوب گردید. پس از 28 مرداد 1332 بازنشسته شد.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

از نواده‏هاى سهام‏الدوله والى خراسان و نایب‏التولیه آستان قدس رضوى، در حدود سال 1300 در شهر مشهد متولد شد و در مدارس جدید مشغول تحصیل گردید و علاوه بر تحصیلات جدید نزد معلمین خصوصى به تعلیم ادبیات فارسى پرداخت و روى‏هم‏رفته زنى فاضله و ادیب گردید. در میانسالى به فعالیت اجتماعى پرداخت و دوره‏ى ادبیات را در دانشگاه مشهد به پایان برد. وقتى وزارت آبادانى و مسكن تشكیل شد، وى در آن وزارتخانه مقام مدیركلى گرفت و در ادوار بیست‏ودوم و بیست‏وسوم از خواف به نمایندگى مجلس انتخاب گردید. خانم صدرالملوك سهامى در جوانى به نكاح مرحوم على بزرگ‏نیا بازرگان معروف مشهد درآمد. بزرگ‏نیا گذشته از شغل تجارت، چندین دوره وكیل مجلس بود و شعر هم مى‏سرود. بنابراین صاحب ترجمه بیشتر به نام بزرگ‏نیا خوانده مى‏شود.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

مقدس (جل. 83 -94 ق.م.)، (ج. سلوكى، منسوب به سلوكوس (ه.م.)، فر.) سلسله‏اى از مقدونیان كه پس از اسكندر در ایران تشكیل شد (50 -312 ق.م.) مؤسس این سلسله سلوكوس اول (ه.م.) است. سلوكیان كه جانشین هخامنشیان گردیدند، و تقریباً جمیع متصرفات آنان را در دست داشتند، و بخش اعظم اصول تشكیلات خود را از ایشان اقتباس كردند، مجبور بودند كه هدفى را برگزینند كه اسلاف ایشان هرگز بدان دسترسى نیافتند، و آن عبارت بود از وحدت پادشاهى با وجود تنوع ملل و تمدنهاى مختلف آن، ولى سلوكیان هم بدین هدف نرسیدند. همه امورى كه به تدریج شاهنشاهى هخامنشى را تضعیف كرد، و عاقبت موجب انقراض اسف‏آور آن سلسله گردید، دامنگیر سلوكیان نیز شد: جنگهایى كه آنان با سلسله‏هاى دیگر كردند: نخست با مقدونیه و مصر، سپس با پارتیان و رومیان، محاربات ایشان براى جلوگیرى از تمایلات تجزیه طلبى بعض ممالكى كه در زمره متصرفاتشان بود، مساعیى كه براى مطیع نگاهداشتن والیان خود به كار میبردند، توطئه‏هاى دربار و رقابتهاى مدعیانى كه غالبا منجر به قتل مى‏گردید. شاهان این سلسله در قرن دوم ق.م. از به كار بردن طلا، كه راه فساد را باز مى‏كرد، خوددارى نداشتند. آنان بسناتورهاى رومى براى دخالت قشون روم ضد دشمنان خود رشوه مى‏دادند. اما چون پیروزى به دست مى‏آمد، رومیان دیگر ممالك آنان را ترك نمى‏كردند، و سلوكیان پس از دیرى فهمیدند كه خود آنان مشرق را تسلیم رومیان كرده‏اند. محقق است كه بعض شاهان ایشان، از جمله آنتیوخوس سوم براى ترمیم شاهنشاهى خود فعالیت بسیار و كوشش قابل توجه كردند، ولى از متوقف ساختن استیلاى دو قوه‏اى كه از ضعف ایشان استفاده مى‏كردند، عاجز بودند: قوه تدریجى و بطى‏ء ولى مستمر ایرانیان و قوه روم كه سابقا در آغاز قرن دوم، ضربتى علاج ناپذیر به شاهنشاهى سلوكى وارد آورده بود. شاهنشاهى سلوكى كه شامل جهان ایرانى، بابل قدیم، شهرهاى فینیقیه و مدینه‏هاى آسیاى صغیر بود، مانند شاهنشاهى هخامنشیان، حكومتى مركب به شمار مى‏رفت. نخستین شاهان این سلسله مساعى عمده براى تحقق وحدت آن به كار بردند آنان تصمیم گرفتند كه از مجموع بخشهاى شاهنشاهى عنصرى ایجاد كنند كه بدانان نزدیك باشد و نسبت به ایشان وفادار بماند و بنابراین یونانیان و مقدونیان را در بخشى وسیع از متصرفات خود متمركز ساختند. سكنه جدید در حكم سیمان ساختمان شاهنشاهى و در عین حال رابط بین حكومت و سكنه بومى بودند. آنان مى‏بایست هم در قشون خدمت كنند و هم در ادارات، در شهرها و قصبه‏ها سكنى گزینند، به كارها اشتغال ورزند، و زمین را زراعت كنند. در سراسر قر. 3 ق.م. جریانى لاینقطع، سكنه اروپاى جنوب شرقى را به سوى سوریه، بابل و ایران سرازیر كرد، و عناصرى كه آسیاى صغیر و حتى سوریه را ترك مى‏گفتند بدانان افزوده مى‏شدند. براى استقرار آنان، طرحى وسیع جهت شهرسازى تهیه و اجرا گردید، مستعمرات نظامى و غیر نظامى ایجاد شد. شهرهاى جدید بنا گردید. در دشت كرمانشاه، دینور و كنگاور مؤسسات یونانى بنا شد. هگمتانه (همدان) مجددا تعمیر گردید. در بخش جنوبى‏تر، لائودیسه- نهاوند امروزین- ساخته شد. راگاى (رى) قدیم به نام اروپوس خوانده شد. در پارت شهرى به نام نسا- الكساندر پولیس بنا شد، سپس شهر صد دروازه (هكاتوم پیلس) ساخته شد كه به مناسبت آنكه دروازه‏هاى متعدد داشته، بدین نام موسوم گردیده بود. سلوكیان در سیاست خود، اصول و مبانى داریوش را پذیرفتند. ملیت‏ها را ابقا كردند و در عین حال آنها را در زمره شاهنشاهى وارد ساختند، اما عاقبت مجبور شدند كه به سیاست كوروش و سلطنتى توأم با اغماض باز گردند. هنر- در این عهد هنر هخامنشى دچار كسوف گردید، زیرا وى جز بر اثر حمایت شاه و دربار نمى‏توانست پایدار بماند. اطلاع اندكى كه ما از تجدید حیات آن داریم حاكى از رجعت قهقرایى قابل تأملى است. آنچه كه مورد توجه شاه و دربار سلوكى و توده تازه‏واردان به ایران بود، جنبه ایرانى نداشت. هنرمندانى كه از یونان یا از نواحى دیگر جهان یونانى مى‏آمدند مى‏بایست مشتریان یونانى خود را كاملا ارضا كنند. همچنین بود وضع ایرانیان یونانى شده، كه عالیترین و ثروتمندترین طبقه جامعه ایرانى را تشكیل مى‏دادند. این گروه تحت تأثیر فرهنگ یونانى، سلیقه خود را با طرز زندگى یونانى منطبق مى‏ساختند. هنرمندان محلى نیز تحت نفوذ جریانات هنر غربى قرار گرفتند. بدین وجه هنر یونانى- ایرانى كه یكى از نتایج فتح مقدونى بود، به وجود آمد. به طور كلى هنر این عهد را مى‏توان به سه دسته تقسیم كرد: 1- هنر ایرانى به معنى اخص. 2- هنر یونانى- ایرانى. 3- هنر هلنى، دسته اول به وسیله معمارى معبد نورآباد معرفى مى‏شود كه تقلیدیست از معابد هخامنشى پاسارگاد و نقش رستم ولى با ابعاد محدودتر و بعض تغییرات. طرح معبدى كه در پایه‏ى صفه‏ى تخت جمشید بنا شده، نیز ایرانى است. در حال حاضر، جز بقایاى سه بنایى كه لااقل دو تاى آنها معبد بوده‏اند، چیزى دیگر را به دسته دوم نمى‏توان اسناد داد. در استخر، خرابه‏هاى ساختمانى مهم كه هویت آن معلوم نشده، كشف گردیده كه تقلیدست از سر ستون كرنتى بدون تخته روى سر ستون، و این امر حاكى از رابطه ستون ایرانى با سر ستون یونانى است. در معبد كنگاور، پرستشگاهى با طرح غربى ساخته شده، و تصور مى‏رود در حدود 200 ق.م. بنا شده باشد. در ساختمان اصلى، استعمال قطعات سنگى صفه تخت جمشید تقلید شده، اما ستونهاى آنها داراى سر ستون درى است كه برفراز آنها تخته‏هاى كرنتى قرار گرفته است. بیشتر اطلاع ما مربوط به اشیاء هنرى از دسته سوم است كه تعداد آنها فراوان است، مع هذا نتوانسته‏اند تعیین كنند كه این اشیا در خود كشور ساخته شده یا آنها را از خارج وارد كرده‏اند. در این ایام، كشفیات سودمند موجب پیدایش 4 مجسمه كوچك مفرغى متعلق به معبد نهاوند (لائودیسه) گردید كه در همان محلى پیدا شده كه استل (ستون) حاكى از فرمان آنتیوخوس سوم مربوط به سال 193 ق.م. یافته شده است. یك سر بسیار زیباى مجسمه اى مفرغى كه بدبختانه خراب شده، و آن را به آنتیوخوس چهارم نسبت میدهند، از معبد ایرانى شمى نزدیك مال امیر، در جبال بختیارى به دست آمده. باید تصور كرد كه سلیقه عصر بسیار متمایل به كارهاى هنرى مفرغى بود، و همین سلیقه در زمان پارتیان تعقیب شد، و آن در حقیقت حكم احیاى یك سنت عیلامى را داشته است. در دینور، نزدیك كرمانشاه، قطعاتى از یك لگن سنگى كه با مجسمه‏هاى نیم تنه سیلنوسها و ساتیرها، یاران دیونیسوس مزین است كشف شده. (گیرشمن. ایران. ترجمه م. معین.)

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

دیونیسوس (جل. 84 -89 ق.م.)، (ج. سلوكى، منسوب به سلوكوس (ه.م.)، فر.) سلسله‏اى از مقدونیان كه پس از اسكندر در ایران تشكیل شد (50 -312 ق.م.) مؤسس این سلسله سلوكوس اول (ه.م.) است. سلوكیان كه جانشین هخامنشیان گردیدند، و تقریباً جمیع متصرفات آنان را در دست داشتند، و بخش اعظم اصول تشكیلات خود را از ایشان اقتباس كردند، مجبور بودند كه هدفى را برگزینند كه اسلاف ایشان هرگز بدان دسترسى نیافتند، و آن عبارت بود از وحدت پادشاهى با وجود تنوع ملل و تمدنهاى مختلف آن، ولى سلوكیان هم بدین هدف نرسیدند. همه امورى كه به تدریج شاهنشاهى هخامنشى را تضعیف كرد، و عاقبت موجب انقراض اسف‏آور آن سلسله گردید، دامنگیر سلوكیان نیز شد: جنگهایى كه آنان با سلسله‏هاى دیگر كردند: نخست با مقدونیه و مصر، سپس با پارتیان و رومیان، محاربات ایشان براى جلوگیرى از تمایلات تجزیه طلبى بعض ممالكى كه در زمره متصرفاتشان بود، مساعیى كه براى مطیع نگاهداشتن والیان خود به كار میبردند، توطئه‏هاى دربار و رقابتهاى مدعیانى كه غالبا منجر به قتل مى‏گردید. شاهان این سلسله در قرن دوم ق.م. از به كار بردن طلا، كه راه فساد را باز مى‏كرد، خوددارى نداشتند. آنان بسناتورهاى رومى براى دخالت قشون روم ضد دشمنان خود رشوه مى‏دادند. اما چون پیروزى به دست مى‏آمد، رومیان دیگر ممالك آنان را ترك نمى‏كردند، و سلوكیان پس از دیرى فهمیدند كه خود آنان مشرق را تسلیم رومیان كرده‏اند. محقق است كه بعض شاهان ایشان، از جمله آنتیوخوس سوم براى ترمیم شاهنشاهى خود فعالیت بسیار و كوشش قابل توجه كردند، ولى از متوقف ساختن استیلاى دو قوه‏اى كه از ضعف ایشان استفاده مى‏كردند، عاجز بودند: قوه تدریجى و بطى‏ء ولى مستمر ایرانیان و قوه روم كه سابقا در آغاز قرن دوم، ضربتى علاج ناپذیر به شاهنشاهى سلوكى وارد آورده بود. شاهنشاهى سلوكى كه شامل جهان ایرانى، بابل قدیم، شهرهاى فینیقیه و مدینه‏هاى آسیاى صغیر بود، مانند شاهنشاهى هخامنشیان، حكومتى مركب به شمار مى‏رفت. نخستین شاهان این سلسله مساعى عمده براى تحقق وحدت آن به كار بردند آنان تصمیم گرفتند كه از مجموع بخشهاى شاهنشاهى عنصرى ایجاد كنند كه بدانان نزدیك باشد و نسبت به ایشان وفادار بماند و بنابراین یونانیان و مقدونیان را در بخشى وسیع از متصرفات خود متمركز ساختند. سكنه جدید در حكم سیمان ساختمان شاهنشاهى و در عین حال رابط بین حكومت و سكنه بومى بودند. آنان مى‏بایست هم در قشون خدمت كنند و هم در ادارات، در شهرها و قصبه‏ها سكنى گزینند، به كارها اشتغال ورزند، و زمین را زراعت كنند. در سراسر قر. 3 ق.م. جریانى لاینقطع، سكنه اروپاى جنوب شرقى را به سوى سوریه، بابل و ایران سرازیر كرد، و عناصرى كه آسیاى صغیر و حتى سوریه را ترك مى‏گفتند بدانان افزوده مى‏شدند. براى استقرار آنان، طرحى وسیع جهت شهرسازى تهیه و اجرا گردید، مستعمرات نظامى و غیر نظامى ایجاد شد. شهرهاى جدید بنا گردید. در دشت كرمانشاه، دینور و كنگاور مؤسسات یونانى بنا شد. هگمتانه (همدان) مجددا تعمیر گردید. در بخش جنوبى‏تر، لائودیسه- نهاوند امروزین- ساخته شد. راگاى (رى) قدیم به نام اروپوس خوانده شد. در پارت شهرى به نام نسا- الكساندر پولیس بنا شد، سپس شهر صد دروازه (هكاتوم پیلس) ساخته شد كه به مناسبت آنكه دروازه‏هاى متعدد داشته، بدین نام موسوم گردیده بود. سلوكیان در سیاست خود، اصول و مبانى داریوش را پذیرفتند. ملیت‏ها را ابقا كردند و در عین حال آنها را در زمره شاهنشاهى وارد ساختند، اما عاقبت مجبور شدند كه به سیاست كوروش و سلطنتى توأم با اغماض باز گردند. هنر- در این عهد هنر هخامنشى دچار كسوف گردید، زیرا وى جز بر اثر حمایت شاه و دربار نمى‏توانست پایدار بماند. اطلاع اندكى كه ما از تجدید حیات آن داریم حاكى از رجعت قهقرایى قابل تأملى است. آنچه كه مورد توجه شاه و دربار سلوكى و توده تازه‏واردان به ایران بود، جنبه ایرانى نداشت. هنرمندانى كه از یونان یا از نواحى دیگر جهان یونانى مى‏آمدند مى‏بایست مشتریان یونانى خود را كاملا ارضا كنند. همچنین بود وضع ایرانیان یونانى شده، كه عالیترین و ثروتمندترین طبقه جامعه ایرانى را تشكیل مى‏دادند. این گروه تحت تأثیر فرهنگ یونانى، سلیقه خود را با طرز زندگى یونانى منطبق مى‏ساختند. هنرمندان محلى نیز تحت نفوذ جریانات هنر غربى قرار گرفتند. بدین وجه هنر یونانى- ایرانى كه یكى از نتایج فتح مقدونى بود، به وجود آمد. به طور كلى هنر این عهد را مى‏توان به سه دسته تقسیم كرد: 1- هنر ایرانى به معنى اخص. 2- هنر یونانى- ایرانى. 3- هنر هلنى، دسته اول به وسیله معمارى معبد نورآباد معرفى مى‏شود كه تقلیدیست از معابد هخامنشى پاسارگاد و نقش رستم ولى با ابعاد محدودتر و بعض تغییرات. طرح معبدى كه در پایه‏ى صفه‏ى تخت جمشید بنا شده، نیز ایرانى است. در حال حاضر، جز بقایاى سه بنایى كه لااقل دو تاى آنها معبد بوده‏اند، چیزى دیگر را به دسته دوم نمى‏توان اسناد داد. در استخر، خرابه‏هاى ساختمانى مهم كه هویت آن معلوم نشده، كشف گردیده كه تقلیدست از سر ستون كرنتى بدون تخته روى سر ستون، و این امر حاكى از رابطه ستون ایرانى با سر ستون یونانى است. در معبد كنگاور، پرستشگاهى با طرح غربى ساخته شده، و تصور مى‏رود در حدود 200 ق.م. بنا شده باشد. در ساختمان اصلى، استعمال قطعات سنگى صفه تخت جمشید تقلید شده، اما ستونهاى آنها داراى سر ستون درى است كه برفراز آنها تخته‏هاى كرنتى قرار گرفته است. بیشتر اطلاع ما مربوط به اشیاء هنرى از دسته سوم است كه تعداد آنها فراوان است، مع هذا نتوانسته‏اند تعیین كنند كه این اشیا در خود كشور ساخته شده یا آنها را از خارج وارد كرده‏اند. در این ایام، كشفیات سودمند موجب پیدایش 4 مجسمه كوچك مفرغى متعلق به معبد نهاوند (لائودیسه) گردید كه در همان محلى پیدا شده كه استل (ستون) حاكى از فرمان آنتیوخوس سوم مربوط به سال 193 ق.م. یافته شده است. یك سر بسیار زیباى مجسمه اى مفرغى كه بدبختانه خراب شده، و آن را به آنتیوخوس چهارم نسبت میدهند، از معبد ایرانى شمى نزدیك مال امیر، در جبال بختیارى به دست آمده. باید تصور كرد كه سلیقه عصر بسیار متمایل به كارهاى هنرى مفرغى بود، و همین سلیقه در زمان پارتیان تعقیب شد، و آن در حقیقت حكم احیاى یك سنت عیلامى را داشته است. در دینور، نزدیك كرمانشاه، قطعاتى از یك لگن سنگى كه با مجسمه‏هاى نیم تنه سیلنوسها و ساتیرها، یاران دیونیسوس مزین است كشف شده. (گیرشمن. ایران. ترجمه م. معین.)

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

فیلوپاتر (جل. 88 -95 ق.م.)، (ج. سلوكى، منسوب به سلوكوس (ه.م.)، فر.) سلسله‏اى از مقدونیان كه پس از اسكندر در ایران تشكیل شد (50 -312 ق.م.) مؤسس این سلسله سلوكوس اول (ه.م.) است. سلوكیان كه جانشین هخامنشیان گردیدند، و تقریباً جمیع متصرفات آنان را در دست داشتند، و بخش اعظم اصول تشكیلات خود را از ایشان اقتباس كردند، مجبور بودند كه هدفى را برگزینند كه اسلاف ایشان هرگز بدان دسترسى نیافتند، و آن عبارت بود از وحدت پادشاهى با وجود تنوع ملل و تمدنهاى مختلف آن، ولى سلوكیان هم بدین هدف نرسیدند. همه امورى كه به تدریج شاهنشاهى هخامنشى را تضعیف كرد، و عاقبت موجب انقراض اسف‏آور آن سلسله گردید، دامنگیر سلوكیان نیز شد: جنگهایى كه آنان با سلسله‏هاى دیگر كردند: نخست با مقدونیه و مصر، سپس با پارتیان و رومیان، محاربات ایشان براى جلوگیرى از تمایلات تجزیه طلبى بعض ممالكى كه در زمره متصرفاتشان بود، مساعیى كه براى مطیع نگاهداشتن والیان خود به كار میبردند، توطئه‏هاى دربار و رقابتهاى مدعیانى كه غالبا منجر به قتل مى‏گردید. شاهان این سلسله در قرن دوم ق.م. از به كار بردن طلا، كه راه فساد را باز مى‏كرد، خوددارى نداشتند. آنان بسناتورهاى رومى براى دخالت قشون روم ضد دشمنان خود رشوه مى‏دادند. اما چون پیروزى به دست مى‏آمد، رومیان دیگر ممالك آنان را ترك نمى‏كردند، و سلوكیان پس از دیرى فهمیدند كه خود آنان مشرق را تسلیم رومیان كرده‏اند. محقق است كه بعض شاهان ایشان، از جمله آنتیوخوس سوم براى ترمیم شاهنشاهى خود فعالیت بسیار و كوشش قابل توجه كردند، ولى از متوقف ساختن استیلاى دو قوه‏اى كه از ضعف ایشان استفاده مى‏كردند، عاجز بودند: قوه تدریجى و بطى‏ء ولى مستمر ایرانیان و قوه روم كه سابقا در آغاز قرن دوم، ضربتى علاج ناپذیر به شاهنشاهى سلوكى وارد آورده بود. شاهنشاهى سلوكى كه شامل جهان ایرانى، بابل قدیم، شهرهاى فینیقیه و مدینه‏هاى آسیاى صغیر بود، مانند شاهنشاهى هخامنشیان، حكومتى مركب به شمار مى‏رفت. نخستین شاهان این سلسله مساعى عمده براى تحقق وحدت آن به كار بردند آنان تصمیم گرفتند كه از مجموع بخشهاى شاهنشاهى عنصرى ایجاد كنند كه بدانان نزدیك باشد و نسبت به ایشان وفادار بماند و بنابراین یونانیان و مقدونیان را در بخشى وسیع از متصرفات خود متمركز ساختند. سكنه جدید در حكم سیمان ساختمان شاهنشاهى و در عین حال رابط بین حكومت و سكنه بومى بودند. آنان مى‏بایست هم در قشون خدمت كنند و هم در ادارات، در شهرها و قصبه‏ها سكنى گزینند، به كارها اشتغال ورزند، و زمین را زراعت كنند. در سراسر قر. 3 ق.م. جریانى لاینقطع، سكنه اروپاى جنوب شرقى را به سوى سوریه، بابل و ایران سرازیر كرد، و عناصرى كه آسیاى صغیر و حتى سوریه را ترك مى‏گفتند بدانان افزوده مى‏شدند. براى استقرار آنان، طرحى وسیع جهت شهرسازى تهیه و اجرا گردید، مستعمرات نظامى و غیر نظامى ایجاد شد. شهرهاى جدید بنا گردید. در دشت كرمانشاه، دینور و كنگاور مؤسسات یونانى بنا شد. هگمتانه (همدان) مجددا تعمیر گردید. در بخش جنوبى‏تر، لائودیسه- نهاوند امروزین- ساخته شد. راگاى (رى) قدیم به نام اروپوس خوانده شد. در پارت شهرى به نام نسا- الكساندر پولیس بنا شد، سپس شهر صد دروازه (هكاتوم پیلس) ساخته شد كه به مناسبت آنكه دروازه‏هاى متعدد داشته، بدین نام موسوم گردیده بود. سلوكیان در سیاست خود، اصول و مبانى داریوش را پذیرفتند. ملیت‏ها را ابقا كردند و در عین حال آنها را در زمره شاهنشاهى وارد ساختند، اما عاقبت مجبور شدند كه به سیاست كوروش و سلطنتى توأم با اغماض باز گردند. هنر- در این عهد هنر هخامنشى دچار كسوف گردید، زیرا وى جز بر اثر حمایت شاه و دربار نمى‏توانست پایدار بماند. اطلاع اندكى كه ما از تجدید حیات آن داریم حاكى از رجعت قهقرایى قابل تأملى است. آنچه كه مورد توجه شاه و دربار سلوكى و توده تازه‏واردان به ایران بود، جنبه ایرانى نداشت. هنرمندانى كه از یونان یا از نواحى دیگر جهان یونانى مى‏آمدند مى‏بایست مشتریان یونانى خود را كاملا ارضا كنند. همچنین بود وضع ایرانیان یونانى شده، كه عالیترین و ثروتمندترین طبقه جامعه ایرانى را تشكیل مى‏دادند. این گروه تحت تأثیر فرهنگ یونانى، سلیقه خود را با طرز زندگى یونانى منطبق مى‏ساختند. هنرمندان محلى نیز تحت نفوذ جریانات هنر غربى قرار گرفتند. بدین وجه هنر یونانى- ایرانى كه یكى از نتایج فتح مقدونى بود، به وجود آمد. به طور كلى هنر این عهد را مى‏توان به سه دسته تقسیم كرد: 1- هنر ایرانى به معنى اخص. 2- هنر یونانى- ایرانى. 3- هنر هلنى، دسته اول به وسیله معمارى معبد نورآباد معرفى مى‏شود كه تقلیدیست از معابد هخامنشى پاسارگاد و نقش رستم ولى با ابعاد محدودتر و بعض تغییرات. طرح معبدى كه در پایه‏ى صفه‏ى تخت جمشید بنا شده، نیز ایرانى است. در حال حاضر، جز بقایاى سه بنایى كه لااقل دو تاى آنها معبد بوده‏اند، چیزى دیگر را به دسته دوم نمى‏توان اسناد داد. در استخر، خرابه‏هاى ساختمانى مهم كه هویت آن معلوم نشده، كشف گردیده كه تقلیدست از سر ستون كرنتى بدون تخته روى سر ستون، و این امر حاكى از رابطه ستون ایرانى با سر ستون یونانى است. در معبد كنگاور، پرستشگاهى با طرح غربى ساخته شده، و تصور مى‏رود در حدود 200 ق.م. بنا شده باشد. در ساختمان اصلى، استعمال قطعات سنگى صفه تخت جمشید تقلید شده، اما ستونهاى آنها داراى سر ستون درى است كه برفراز آنها تخته‏هاى كرنتى قرار گرفته است. بیشتر اطلاع ما مربوط به اشیاء هنرى از دسته سوم است كه تعداد آنها فراوان است، مع هذا نتوانسته‏اند تعیین كنند كه این اشیا در خود كشور ساخته شده یا آنها را از خارج وارد كرده‏اند. در این ایام، كشفیات سودمند موجب پیدایش 4 مجسمه كوچك مفرغى متعلق به معبد نهاوند (لائودیسه) گردید كه در همان محلى پیدا شده كه استل (ستون) حاكى از فرمان آنتیوخوس سوم مربوط به سال 193 ق.م. یافته شده است. یك سر بسیار زیباى مجسمه اى مفرغى كه بدبختانه خراب شده، و آن را به آنتیوخوس چهارم نسبت میدهند، از معبد ایرانى شمى نزدیك مال امیر، در جبال بختیارى به دست آمده. باید تصور كرد كه سلیقه عصر بسیار متمایل به كارهاى هنرى مفرغى بود، و همین سلیقه در زمان پارتیان تعقیب شد، و آن در حقیقت حكم احیاى یك سنت عیلامى را داشته است. در دینور، نزدیك كرمانشاه، قطعاتى از یك لگن سنگى كه با مجسمه‏هاى نیم تنه سیلنوسها و ساتیرها، یاران دیونیسوس مزین است كشف شده. (گیرشمن. ایران. ترجمه م. معین.)

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

فیلادفلس (جل. 92 ق.م.)، (ج. سلوكى، منسوب به سلوكوس (ه.م.)، فر.) سلسله‏اى از مقدونیان كه پس از اسكندر در ایران تشكیل شد (50 -312 ق.م.) مؤسس این سلسله سلوكوس اول (ه.م.) است. سلوكیان كه جانشین هخامنشیان گردیدند، و تقریباً جمیع متصرفات آنان را در دست داشتند، و بخش اعظم اصول تشكیلات خود را از ایشان اقتباس كردند، مجبور بودند كه هدفى را برگزینند كه اسلاف ایشان هرگز بدان دسترسى نیافتند، و آن عبارت بود از وحدت پادشاهى با وجود تنوع ملل و تمدنهاى مختلف آن، ولى سلوكیان هم بدین هدف نرسیدند. همه امورى كه به تدریج شاهنشاهى هخامنشى را تضعیف كرد، و عاقبت موجب انقراض اسف‏آور آن سلسله گردید، دامنگیر سلوكیان نیز شد: جنگهایى كه آنان با سلسله‏هاى دیگر كردند: نخست با مقدونیه و مصر، سپس با پارتیان و رومیان، محاربات ایشان براى جلوگیرى از تمایلات تجزیه طلبى بعض ممالكى كه در زمره متصرفاتشان بود، مساعیى كه براى مطیع نگاهداشتن والیان خود به كار میبردند، توطئه‏هاى دربار و رقابتهاى مدعیانى كه غالبا منجر به قتل مى‏گردید. شاهان این سلسله در قرن دوم ق.م. از به كار بردن طلا، كه راه فساد را باز مى‏كرد، خوددارى نداشتند. آنان بسناتورهاى رومى براى دخالت قشون روم ضد دشمنان خود رشوه مى‏دادند. اما چون پیروزى به دست مى‏آمد، رومیان دیگر ممالك آنان را ترك نمى‏كردند، و سلوكیان پس از دیرى فهمیدند كه خود آنان مشرق را تسلیم رومیان كرده‏اند. محقق است كه بعض شاهان ایشان، از جمله آنتیوخوس سوم براى ترمیم شاهنشاهى خود فعالیت بسیار و كوشش قابل توجه كردند، ولى از متوقف ساختن استیلاى دو قوه‏اى كه از ضعف ایشان استفاده مى‏كردند، عاجز بودند: قوه تدریجى و بطى‏ء ولى مستمر ایرانیان و قوه روم كه سابقا در آغاز قرن دوم، ضربتى علاج ناپذیر به شاهنشاهى سلوكى وارد آورده بود. شاهنشاهى سلوكى كه شامل جهان ایرانى، بابل قدیم، شهرهاى فینیقیه و مدینه‏هاى آسیاى صغیر بود، مانند شاهنشاهى هخامنشیان، حكومتى مركب به شمار مى‏رفت. نخستین شاهان این سلسله مساعى عمده براى تحقق وحدت آن به كار بردند آنان تصمیم گرفتند كه از مجموع بخشهاى شاهنشاهى عنصرى ایجاد كنند كه بدانان نزدیك باشد و نسبت به ایشان وفادار بماند و بنابراین یونانیان و مقدونیان را در بخشى وسیع از متصرفات خود متمركز ساختند. سكنه جدید در حكم سیمان ساختمان شاهنشاهى و در عین حال رابط بین حكومت و سكنه بومى بودند. آنان مى‏بایست هم در قشون خدمت كنند و هم در ادارات، در شهرها و قصبه‏ها سكنى گزینند، به كارها اشتغال ورزند، و زمین را زراعت كنند. در سراسر قر. 3 ق.م. جریانى لاینقطع، سكنه اروپاى جنوب شرقى را به سوى سوریه، بابل و ایران سرازیر كرد، و عناصرى كه آسیاى صغیر و حتى سوریه را ترك مى‏گفتند بدانان افزوده مى‏شدند. براى استقرار آنان، طرحى وسیع جهت شهرسازى تهیه و اجرا گردید، مستعمرات نظامى و غیر نظامى ایجاد شد. شهرهاى جدید بنا گردید. در دشت كرمانشاه، دینور و كنگاور مؤسسات یونانى بنا شد. هگمتانه (همدان) مجددا تعمیر گردید. در بخش جنوبى‏تر، لائودیسه- نهاوند امروزین- ساخته شد. راگاى (رى) قدیم به نام اروپوس خوانده شد. در پارت شهرى به نام نسا- الكساندر پولیس بنا شد، سپس شهر صد دروازه (هكاتوم پیلس) ساخته شد كه به مناسبت آنكه دروازه‏هاى متعدد داشته، بدین نام موسوم گردیده بود. سلوكیان در سیاست خود، اصول و مبانى داریوش را پذیرفتند. ملیت‏ها را ابقا كردند و در عین حال آنها را در زمره شاهنشاهى وارد ساختند، اما عاقبت مجبور شدند كه به سیاست كوروش و سلطنتى توأم با اغماض باز گردند. هنر- در این عهد هنر هخامنشى دچار كسوف گردید، زیرا وى جز بر اثر حمایت شاه و دربار نمى‏توانست پایدار بماند. اطلاع اندكى كه ما از تجدید حیات آن داریم حاكى از رجعت قهقرایى قابل تأملى است. آنچه كه مورد توجه شاه و دربار سلوكى و توده تازه واردان به ایران بود، جنبه ایرانى نداشت. هنرمندانى كه از یونان یا از نواحى دیگر جهان یونانى مى‏آمدند مى‏بایست مشتریان یونانى خود را كاملا ارضا كنند. همچنین بود وضع ایرانیان یونانى شده، كه عالیترین و ثروتمندترین طبقه جامعه ایرانى را تشكیل مى‏دادند. این گروه تحت تأثیر فرهنگ یونانى، سلیقه خود را با طرز زندگى یونانى منطبق مى‏ساختند. هنرمندان محلى نیز تحت نفوذ جریانات هنر غربى قرار گرفتند. بدین وجه هنر یونانى- ایرانى كه یكى از نتایج فتح مقدونى بود، به وجود آمد. به طور كلى هنر این عهد را مى‏توان به سه دسته تقسیم كرد :1- هنر ایرانى به معنى اخص. 2- هنر یونانى- ایرانى. 3- هنر هلنى، دسته اول به وسیله معمارى معبد نورآباد معرفى مى‏شود كه تقلیدیست از معابد هخامنشى پاسارگاد و نقش رستم ولى با ابعاد محدودتر و بعض تغییرات. طرح معبدى كه در پایه‏ى صفه‏ى تخت جمشید بنا شده، نیز ایرانى است. در حال حاضر، جز بقایاى سه بنایى كه لااقل دو تاى آنها معبد بوده‏اند، چیزى دیگر را به دسته دوم نمى‏توان اسناد داد. در استخر، خرابه‏هاى ساختمانى مهم كه هویت آن معلوم نشده، كشف گردیده كه تقلیدست از سر ستون كرنتى بدون تخته روى سر ستون، و این امر حاكى از رابطه ستون ایرانى با سر ستون یونانى است. در معبد كنگاور، پرستشگاهى با طرح غربى ساخته شده، و تصور مى‏رود در حدود 200 ق.م. بنا شده باشد. در ساختمان اصلى، استعمال قطعات سنگى صفه تخت جمشید تقلید شده، اما ستونهاى آنها داراى سر ستون درى است كه برفراز آنها تخته‏هاى كرنتى قرار گرفته است. بیشتر اطلاع ما مربوط به اشیاء هنرى از دسته سوم است كه تعداد آنها فراوان است، مع هذا نتوانسته‏اند تعیین كنند كه این اشیا در خود كشور ساخته شده یا آنها را از خارج وارد كرده‏اند. در این ایام، كشفیات سودمند موجب پیدایش 4 مجسمه كوچك مفرغى متعلق به معبد نهاوند (لائودیسه) گردید كه در همان محلى پیدا شده كه استل (ستون) حاكى از فرمان آنتیوخوس سوم مربوط به سال 193 ق.م. یافته شده است. یك سر بسیار زیباى مجسمه‏اى مفرغى كه بدبختانه خراب شده، و آن را به آنتیوخوس چهارم نسبت میدهند، از معبد ایرانى شمى نزدیك مال امیر، در جبال بختیارى به دست آمده. باید تصور كرد كه سلیقه عصر بسیار متمایل به كارهاى هنرى مفرغى بود، و همین سلیقه در زمان پارتیان تعقیب شد، و آن در حقیقت حكم احیاى یك سنت عیلامى را داشته است. در دینور، نزدیك كرمانشاه، قطعاتى از یك لگن سنگى كه با مجسمه‏هاى نیم تنه سیلنوسها و ساتیرها، یاران دیونیسوس مزین است كشف شده. (گیرشمن. ایران. ترجمه م. معین.)

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

(جل. 83 -92 ق.م.)، (ج. سلوكى، منسوب به سلوكوس (ه.م.)، فر.) سلسله‏اى از مقدونیان كه پس از اسكندر در ایران تشكیل شد (50 -312 ق.م.) مؤسس این سلسله سلوكوس اول (ه.م.) است. سلوكیان كه جانشین هخامنشیان گردیدند، و تقریباً جمیع متصرفات آنان را در دست داشتند، و بخش اعظم اصول تشكیلات خود را از ایشان اقتباس كردند، مجبور بودند كه هدفى را برگزینند كه اسلاف ایشان هرگز بدان دسترسى نیافتند، و آن عبارت بود از وحدت پادشاهى با وجود تنوع ملل و تمدنهاى مختلف آن، ولى سلوكیان هم بدین هدف نرسیدند. همه امورى كه به تدریج شاهنشاهى هخامنشى را تضعیف كرد، و عاقبت موجب انقراض اسف‏آور آن سلسله گردید، دامنگیر سلوكیان نیز شد: جنگهایى كه آنان با سلسله‏هاى دیگر كردند: نخست با مقدونیه و مصر، سپس با پارتیان و رومیان، محاربات ایشان براى جلوگیرى از تمایلات تجزیه طلبى بعض ممالكى كه در زمره متصرفاتشان بود، مساعیى كه براى مطیع نگاهداشتن والیان خود به كار میبردند، توطئه‏هاى دربار و رقابتهاى مدعیانى كه غالبا منجر به قتل مى‏گردید. شاهان این سلسله در قرن دوم ق.م. از به كار بردن طلا، كه راه فساد را باز مى‏كرد، خوددارى نداشتند. آنان بسناتورهاى رومى براى دخالت قشون روم ضد دشمنان خود رشوه مى‏دادند. اما چون پیروزى به دست مى‏آمد، رومیان دیگر ممالك آنان را ترك نمى‏كردند، و سلوكیان پس از دیرى فهمیدند كه خود آنان مشرق را تسلیم رومیان كرده‏اند. محقق است كه بعض شاهان ایشان، از جمله آنتیوخوس سوم براى ترمیم شاهنشاهى خود فعالیت بسیار و كوشش قابل توجه كردند، ولى از متوقف ساختن استیلاى دو قوه‏اى كه از ضعف ایشان استفاده مى‏كردند، عاجز بودند: قوه تدریجى و بطى‏ء ولى مستمر ایرانیان و قوه روم كه سابقا در آغاز قرن دوم، ضربتى علاج ناپذیر به شاهنشاهى سلوكى وارد آورده بود. شاهنشاهى سلوكى كه شامل جهان ایرانى، بابل قدیم، شهرهاى فینیقیه و مدینه‏هاى آسیاى صغیر بود، مانند شاهنشاهى هخامنشیان، حكومتى مركب به شمار مى‏رفت. نخستین شاهان این سلسله مساعى عمده براى تحقق وحدت آن به كار بردند آنان تصمیم گرفتند كه از مجموع بخشهاى شاهنشاهى عنصرى ایجاد كنند كه بدانان نزدیك باشد و نسبت به ایشان وفادار بماند و بنابراین یونانیان و مقدونیان را در بخشى وسیع از متصرفات خود متمركز ساختند. سكنه جدید در حكم سیمان ساختمان شاهنشاهى و در عین حال رابط بین حكومت و سكنه بومى بودند. آنان مى‏بایست هم در قشون خدمت كنند و هم در ادارات، در شهرها و قصبه‏ها سكنى گزینند، به كارها اشتغال ورزند، و زمین را زراعت كنند. در سراسر قر. 3 ق.م. جریانى لاینقطع، سكنه اروپاى جنوب شرقى را به سوى سوریه، بابل و ایران سرازیر كرد، و عناصرى كه آسیاى صغیر و حتى سوریه را ترك مى‏گفتند بدانان افزوده مى‏شدند. براى استقرار آنان، طرحى وسیع جهت شهرسازى تهیه و اجرا گردید، مستعمرات نظامى و غیر نظامى ایجاد شد. شهرهاى جدید بنا گردید. در دشت كرمانشاه، دینور و كنگاور مؤسسات یونانى بنا شد. هگمتانه (همدان) مجددا تعمیر گردید. در بخش جنوبى‏تر، لائودیسه- نهاوند امروزین- ساخته شد. راگاى (رى) قدیم به نام اروپوس خوانده شد. در پارت شهرى به نام نسا- الكساندر پولیس بنا شد، سپس شهر صد دروازه (هكاتوم پیلس) ساخته شد كه به مناسبت آنكه دروازه‏هاى متعدد داشته، بدین نام موسوم گردیده بود. سلوكیان در سیاست خود، اصول و مبانى داریوش را پذیرفتند. ملیت‏ها را ابقا كردند و در عین حال آنها را در زمره شاهنشاهى وارد ساختند، اما عاقبت مجبور شدند كه به سیاست كوروش و سلطنتى توأم با اغماض باز گردند. هنر- در این عهد هنر هخامنشى دچار كسوف گردید، زیرا وى جز بر اثر حمایت شاه و دربار نمى‏توانست پایدار بماند. اطلاع اندكى كه ما از تجدید حیات آن داریم حاكى از رجعت قهقرایى قابل تأملى است. آنچه كه مورد توجه شاه و دربار سلوكى و توده تازه واردان به ایران بود، جنبه ایرانى نداشت. هنرمندانى كه از یونان یا از نواحى دیگر جهان یونانى مى‏آمدند مى‏بایست مشتریان یونانى خود را كاملا ارضا كنند. همچنین بود وضع ایرانیان یونانى شده، كه عالیترین و ثروتمندترین طبقه جامعه ایرانى را تشكیل مى‏دادند. این گروه تحت تأثیر فرهنگ یونانى، سلیقه خود را با طرز زندگى یونانى منطبق مى‏ساختند. هنرمندان محلى نیز تحت نفوذ جریانات هنر غربى قرار گرفتند. بدین وجه هنر یونانى- ایرانى كه یكى از نتایج فتح مقدونى بود، به وجود آمد. به طور كلى هنر این عهد را مى‏توان به سه دسته تقسیم كرد :1- هنر ایرانى به معنى اخص. 2- هنر یونانى- ایرانى. 3- هنر هلنى، دسته اول به وسیله معمارى معبد نورآباد معرفى مى‏شود كه تقلیدیست از معابد هخامنشى پاسارگاد و نقش رستم ولى با ابعاد محدودتر و بعض تغییرات. طرح معبدى كه در پایه‏ى صفه‏ى تخت جمشید بنا شده، نیز ایرانى است. در حال حاضر، جز بقایاى سه بنایى كه لااقل دو تاى آنها معبد بوده‏اند، چیزى دیگر را به دسته دوم نمى‏توان اسناد داد. در استخر، خرابه‏هاى ساختمانى مهم كه هویت آن معلوم نشده، كشف گردیده كه تقلیدست از سر ستون كرنتى بدون تخته روى سر ستون، و این امر حاكى از رابطه ستون ایرانى با سر ستون یونانى است. در معبد كنگاور، پرستشگاهى با طرح غربى ساخته شده، و تصور مى‏رود در حدود 200 ق.م. بنا شده باشد. در ساختمان اصلى، استعمال قطعات سنگى صفه تخت جمشید تقلید شده، اما ستونهاى آنها داراى سر ستون درى است كه برفراز آنها تخته‏هاى كرنتى قرار گرفته است. بیشتر اطلاع ما مربوط به اشیاء هنرى از دسته سوم است كه تعداد آنها فراوان است، مع هذا نتوانسته‏اند تعیین كنند كه این اشیا در خود كشور ساخته شده یا آنها را از خارج وارد كرده‏اند. در این ایام، كشفیات سودمند موجب پیدایش 4 مجسمه كوچك مفرغى متعلق به معبد نهاوند (لائودیسه) گردید كه در همان محلى پیدا شده كه استل (ستون) حاكى از فرمان آنتیوخوس سوم مربوط به سال 193 ق.م. یافته شده است. یك سر بسیار زیباى مجسمه‏اى مفرغى كه بدبختانه خراب شده، و آن را به آنتیوخوس چهارم نسبت میدهند، از معبد ایرانى شمى نزدیك مال امیر، در جبال بختیارى به دست آمده. باید تصور كرد كه سلیقه عصر بسیار متمایل به كارهاى هنرى مفرغى بود، و همین سلیقه در زمان پارتیان تعقیب شد، و آن در حقیقت حكم احیاى یك سنت عیلامى را داشته است. در دینور، نزدیك كرمانشاه، قطعاتى از یك لگن سنگى كه با مجسمه‏هاى نیم تنه سیلنوسها و ساتیرها، یاران دیونیسوس مزین است كشف شده. (گیرشمن. ایران. ترجمه م. معین.)

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

سیزیكس (جل. 95 -166 ق.م.)، (ج. سلوكى، منسوب به سلوكوس (ه.م.)، فر.) سلسله‏اى از مقدونیان كه پس از اسكندر در ایران تشكیل شد (50 -312 ق.م.) مؤسس این سلسله سلوكوس اول (ه.م.) است. سلوكیان كه جانشین هخامنشیان گردیدند، و تقریباً جمیع متصرفات آنان را در دست داشتند، و بخش اعظم اصول تشكیلات خود را از ایشان اقتباس كردند، مجبور بودند كه هدفى را برگزینند كه اسلاف ایشان هرگز بدان دسترسى نیافتند، و آن عبارت بود از وحدت پادشاهى با وجود تنوع ملل و تمدنهاى مختلف آن، ولى سلوكیان هم بدین هدف نرسیدند. همه امورى كه به تدریج شاهنشاهى هخامنشى را تضعیف كرد، و عاقبت موجب انقراض اسف‏آور آن سلسله گردید، دامنگیر سلوكیان نیز شد: جنگهایى كه آنان با سلسله‏هاى دیگر كردند: نخست با مقدونیه و مصر، سپس با پارتیان و رومیان، محاربات ایشان براى جلوگیرى از تمایلات تجزیه طلبى بعض ممالكى كه در زمره متصرفاتشان بود، مساعیى كه براى مطیع نگاهداشتن والیان خود به كار میبردند، توطئه‏هاى دربار و رقابتهاى مدعیانى كه غالبا منجر به قتل مى‏گردید. شاهان این سلسله در قرن دوم ق.م. از به كار بردن طلا، كه راه فساد را باز مى‏كرد، خوددارى نداشتند. آنان بسناتورهاى رومى براى دخالت قشون روم ضد دشمنان خود رشوه مى‏دادند. اما چون پیروزى به دست مى‏آمد، رومیان دیگر ممالك آنان را ترك نمى‏كردند، و سلوكیان پس از دیرى فهمیدند كه خود آنان مشرق را تسلیم رومیان كرده‏اند. محقق است كه بعض شاهان ایشان، از جمله آنتیوخوس سوم براى ترمیم شاهنشاهى خود فعالیت بسیار و كوشش قابل توجه كردند، ولى از متوقف ساختن استیلاى دو قوه‏اى كه از ضعف ایشان استفاده مى‏كردند، عاجز بودند: قوه تدریجى و بطى‏ء ولى مستمر ایرانیان و قوه روم كه سابقا در آغاز قرن دوم، ضربتى علاج ناپذیر به شاهنشاهى سلوكى وارد آورده بود. شاهنشاهى سلوكى كه شامل جهان ایرانى، بابل قدیم، شهرهاى فینیقیه و مدینه‏هاى آسیاى صغیر بود، مانند شاهنشاهى هخامنشیان، حكومتى مركب به شمار مى‏رفت. نخستین شاهان این سلسله مساعى عمده براى تحقق وحدت آن به كار بردند آنان تصمیم گرفتند كه از مجموع بخشهاى شاهنشاهى عنصرى ایجاد كنند كه بدانان نزدیك باشد و نسبت به ایشان وفادار بماند و بنابراین یونانیان و مقدونیان را در بخشى وسیع از متصرفات خود متمركز ساختند. سكنه جدید در حكم سیمان ساختمان شاهنشاهى و در عین حال رابط بین حكومت و سكنه بومى بودند. آنان مى‏بایست هم در قشون خدمت كنند و هم در ادارات، در شهرها و قصبه‏ها سكنى گزینند، به كارها اشتغال ورزند، و زمین را زراعت كنند. در سراسر قر. 3 ق.م. جریانى لاینقطع، سكنه اروپاى جنوب شرقى را به سوى سوریه، بابل و ایران سرازیر كرد، و عناصرى كه آسیاى صغیر و حتى سوریه را ترك مى‏گفتند بدانان افزوده مى‏شدند. براى استقرار آنان، طرحى وسیع جهت شهرسازى تهیه و اجرا گردید، مستعمرات نظامى و غیر نظامى ایجاد شد. شهرهاى جدید بنا گردید. در دشت كرمانشاه، دینور و كنگاور مؤسسات یونانى بنا شد. هگمتانه (همدان) مجددا تعمیر گردید. در بخش جنوبى‏تر، لائودیسه- نهاوند امروزین- ساخته شد. راگاى (رى) قدیم به نام اروپوس خوانده شد. در پارت شهرى به نام نسا- الكساندر پولیس بنا شد، سپس شهر صد دروازه (هكاتوم پیلس) ساخته شد كه به مناسبت آنكه دروازه‏هاى متعدد داشته، بدین نام موسوم گردیده بود. سلوكیان در سیاست خود، اصول و مبانى داریوش را پذیرفتند. ملیت‏ها را ابقا كردند و در عین حال آنها را در زمره شاهنشاهى وارد ساختند، اما عاقبت مجبور شدند كه به سیاست كوروش و سلطنتى توأم با اغماض باز گردند. هنر- در این عهد هنر هخامنشى دچار كسوف گردید، زیرا وى جز بر اثر حمایت شاه و دربار نمى‏توانست پایدار بماند. اطلاع اندكى كه ما از تجدید حیات آن داریم حاكى از رجعت قهقرایى قابل تأملى است. آنچه كه مورد توجه شاه و دربار سلوكى و توده تازه واردان به ایران بود، جنبه ایرانى نداشت. هنرمندانى كه از یونان یا از نواحى دیگر جهان یونانى مى‏آمدند مى‏بایست مشتریان یونانى خود را كاملا ارضا كنند. همچنین بود وضع ایرانیان یونانى شده، كه عالیترین و ثروتمندترین طبقه جامعه ایرانى را تشكیل مى‏دادند. این گروه تحت تأثیر فرهنگ یونانى، سلیقه خود را با طرز زندگى یونانى منطبق مى‏ساختند. هنرمندان محلى نیز تحت نفوذ جریانات هنر غربى قرار گرفتند. بدین وجه هنر یونانى- ایرانى كه یكى از نتایج فتح مقدونى بود، به وجود آمد. به طور كلى هنر این عهد را مى‏توان به سه دسته تقسیم كرد: 1- هنر ایرانى به معنى اخص. 2- هنر یونانى- ایرانى. 3- هنر هلنى، دسته اول به وسیله معمارى معبد نورآباد معرفى مى‏شود كه تقلیدیست از معابد هخامنشى پاسارگاد و نقش رستم ولى با ابعاد محدودتر و بعض تغییرات. طرح معبدى كه در پایه‏ى صفه‏ى تخت جمشید بنا شده، نیز ایرانى است. در حال حاضر، جز بقایاى سه بنایى كه لااقل دو تاى آنها معبد بوده‏اند، چیزى دیگر را به دسته دوم نمى‏توان اسناد داد. در استخر، خرابه‏هاى ساختمانى مهم كه هویت آن معلوم نشده، كشف گردیده كه تقلیدست از سر ستون كرنتى بدون تخته روى سر ستون، و این امر حاكى از رابطه ستون ایرانى با سر ستون یونانى است. در معبد كنگاور، پرستشگاهى با طرح غربى ساخته شده، و تصور مى‏رود در حدود 200 ق.م. بنا شده باشد. در ساختمان اصلى، استعمال قطعات سنگى صفه تخت جمشید تقلید شده، اما ستونهاى آنها داراى سر ستون درى است كه برفراز آنها تخته‏هاى كرنتى قرار گرفته است. بیشتر اطلاع ما مربوط به اشیاء هنرى از دسته سوم است كه تعداد آنها فراوان است، مع هذا نتوانسته‏اند تعیین كنند كه این اشیا در خود كشور ساخته شده یا آنها را از خارج وارد كرده‏اند. در این ایام، كشفیات سودمند موجب پیدایش 4 مجسمه كوچك مفرغى متعلق به معبد نهاوند (لائودیسه) گردید كه در همان محلى پیدا شده كه استل (ستون) حاكى از فرمان آنتیوخوس سوم مربوط به سال 193 ق.م. یافته شده است. یك سر بسیار زیباى مجسمه‏اى مفرغى كه بدبختانه خراب شده، و آن را به آنتیوخوس چهارم نسبت میدهند، از معبد ایرانى شمى نزدیك مال امیر، در جبال بختیارى به دست آمده. باید تصور كرد كه سلیقه عصر بسیار متمایل به كارهاى هنرى مفرغى بود، و همین سلیقه در زمان پارتیان تعقیب شد، و آن در حقیقت حكم احیاى یك سنت عیلامى را داشته است. در دینور، نزدیك كرمانشاه، قطعاتى از یك لگن سنگى كه با مجسمه‏هاى نیم تنه سیلنوسها و ساتیرها، یاران دیونیسوس مزین است كشف شده. (گیرشمن. ایران. ترجمه م. معین.)

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

گرى پس (جل. 96 -125 ق.م.)، (ج. سلوكى، منسوب به سلوكوس (ه.م.)، فر.) سلسله‏اى از مقدونیان كه پس از اسكندر در ایران تشكیل شد (50 -312 ق.م.) مؤسس این سلسله سلوكوس اول (ه.م.) است. سلوكیان كه جانشین هخامنشیان گردیدند، و تقریباً جمیع متصرفات آنان را در دست داشتند، و بخش اعظم اصول تشكیلات خود را از ایشان اقتباس كردند، مجبور بودند كه هدفى را برگزینند كه اسلاف ایشان هرگز بدان دسترسى نیافتند، و آن عبارت بود از وحدت پادشاهى با وجود تنوع ملل و تمدنهاى مختلف آن، ولى سلوكیان هم بدین هدف نرسیدند. همه امورى كه به تدریج شاهنشاهى هخامنشى را تضعیف كرد، و عاقبت موجب انقراض اسف‏آور آن سلسله گردید، دامنگیر سلوكیان نیز شد: جنگهایى كه آنان با سلسله‏هاى دیگر كردند: نخست با مقدونیه و مصر، سپس با پارتیان و رومیان، محاربات ایشان براى جلوگیرى از تمایلات تجزیه طلبى بعض ممالكى كه در زمره متصرفاتشان بود، مساعیى كه براى مطیع نگاهداشتن والیان خود به كار میبردند، توطئه‏هاى دربار و رقابتهاى مدعیانى كه غالبا منجر به قتل مى‏گردید. شاهان این سلسله در قرن دوم ق.م. از به كار بردن طلا، كه راه فساد را باز مى‏كرد، خوددارى نداشتند. آنان بسناتورهاى رومى براى دخالت قشون روم ضد دشمنان خود رشوه مى‏دادند. اما چون پیروزى به دست مى‏آمد، رومیان دیگر ممالك آنان را ترك نمى‏كردند، و سلوكیان پس از دیرى فهمیدند كه خود آنان مشرق را تسلیم رومیان كرده‏اند. محقق است كه بعض شاهان ایشان، از جمله آنتیوخوس سوم براى ترمیم شاهنشاهى خود فعالیت بسیار و كوشش قابل توجه كردند، ولى از متوقف ساختن استیلاى دو قوه‏اى كه از ضعف ایشان استفاده مى‏كردند، عاجز بودند: قوه تدریجى و بطى‏ء ولى مستمر ایرانیان و قوه روم كه سابقا در آغاز قرن دوم، ضربتى علاج ناپذیر به شاهنشاهى سلوكى وارد آورده بود. شاهنشاهى سلوكى كه شامل جهان ایرانى، بابل قدیم، شهرهاى فینیقیه و مدینه‏هاى آسیاى صغیر بود، مانند شاهنشاهى هخامنشیان، حكومتى مركب به شمار مى‏رفت. نخستین شاهان این سلسله مساعى عمده براى تحقق وحدت آن به كار بردند آنان تصمیم گرفتند كه از مجموع بخشهاى شاهنشاهى عنصرى ایجاد كنند كه بدانان نزدیك باشد و نسبت به ایشان وفادار بماند و بنابراین یونانیان و مقدونیان را در بخشى وسیع از متصرفات خود متمركز ساختند. سكنه جدید در حكم سیمان ساختمان شاهنشاهى و در عین حال رابط بین حكومت و سكنه بومى بودند. آنان مى‏بایست هم در قشون خدمت كنند و هم در ادارات، در شهرها و قصبه‏ها سكنى گزینند، به كارها اشتغال ورزند، و زمین را زراعت كنند. در سراسر قر. 3 ق.م. جریانى لاینقطع، سكنه اروپاى جنوب شرقى را به سوى سوریه، بابل و ایران سرازیر كرد، و عناصرى كه آسیاى صغیر و حتى سوریه را ترك مى‏گفتند بدانان افزوده مى‏شدند. براى استقرار آنان، طرحى وسیع جهت شهرسازى تهیه و اجرا گردید، مستعمرات نظامى و غیر نظامى ایجاد شد. شهرهاى جدید بنا گردید. در دشت كرمانشاه، دینور و كنگاور مؤسسات یونانى بنا شد. هگمتانه (همدان) مجددا تعمیر گردید. در بخش جنوبى‏تر، لائودیسه- نهاوند امروزین- ساخته شد. راگاى (رى) قدیم به نام اروپوس خوانده شد. در پارت شهرى به نام نسا- الكساندر پولیس بنا شد، سپس شهر صد دروازه (هكاتوم پیلس) ساخته شد كه به مناسبت آنكه دروازه‏هاى متعدد داشته، بدین نام موسوم گردیده بود. سلوكیان در سیاست خود، اصول و مبانى داریوش را پذیرفتند. ملیت‏ها را ابقا كردند و در عین حال آنها را در زمره شاهنشاهى وارد ساختند، اما عاقبت مجبور شدند كه به سیاست كوروش و سلطنتى توأم با اغماض باز گردند. هنر- در این عهد هنر هخامنشى دچار كسوف گردید، زیرا وى جز بر اثر حمایت شاه و دربار نمى‏توانست پایدار بماند. اطلاع اندكى كه ما از تجدید حیات آن داریم حاكى از رجعت قهقرایى قابل تأملى است. آنچه كه مورد توجه شاه و دربار سلوكى و توده تازه واردان به ایران بود، جنبه ایرانى نداشت. هنرمندانى كه از یونان یا از نواحى دیگر جهان یونانى مى‏آمدند مى‏بایست مشتریان یونانى خود را كاملا ارضا كنند. همچنین بود وضع ایرانیان یونانى شده، كه عالیترین و ثروتمندترین طبقه جامعه ایرانى را تشكیل مى‏دادند. این گروه تحت تأثیر فرهنگ یونانى، سلیقه خود را با طرز زندگى یونانى منطبق مى‏ساختند. هنرمندان محلى نیز تحت نفوذ جریانات هنر غربى قرار گرفتند. بدین وجه هنر یونانى- ایرانى كه یكى از نتایج فتح مقدونى بود، به وجود آمد. به طور كلى هنر این عهد را مى‏توان به سه دسته تقسیم كرد: 1- هنر ایرانى به معنى اخص. 2- هنر یونانى- ایرانى. 3- هنر هلنى، دسته اول به وسیله معمارى معبد نورآباد معرفى مى‏شود كه تقلیدیست از معابد هخامنشى پاسارگاد و نقش رستم ولى با ابعاد محدودتر و بعض تغییرات. طرح معبدى كه در پایه‏ى صفه‏ى تخت جمشید بنا شده، نیز ایرانى است. در حال حاضر، جز بقایاى سه بنایى كه لااقل دو تاى آنها معبد بوده‏اند، چیزى دیگر را به دسته دوم نمى‏توان اسناد داد. در استخر، خرابه‏هاى ساختمانى مهم كه هویت آن معلوم نشده، كشف گردیده كه تقلیدست از سر ستون كرنتى بدون تخته روى سر ستون، و این امر حاكى از رابطه ستون ایرانى با سر ستون یونانى است. در معبد كنگاور، پرستشگاهى با طرح غربى ساخته شده، و تصور مى‏رود در حدود 200 ق.م. بنا شده باشد. در ساختمان اصلى، استعمال قطعات سنگى صفه تخت جمشید تقلید شده، اما ستونهاى آنها داراى سر ستون درى است كه برفراز آنها تخته‏هاى كرنتى قرار گرفته است. بیشتر اطلاع ما مربوط به اشیاء هنرى از دسته سوم است كه تعداد آنها فراوان است، مع هذا نتوانسته‏اند تعیین كنند كه این اشیا در خود كشور ساخته شده یا آنها را از خارج وارد كرده‏اند. در این ایام، كشفیات سودمند موجب پیدایش 4 مجسمه كوچك مفرغى متعلق به معبد نهاوند (لائودیسه) گردید كه در همان محلى پیدا شده كه استل (ستون) حاكى از فرمان آنتیوخوس سوم مربوط به سال 193 ق.م. یافته شده است. یك سر بسیار زیباى مجسمه‏اى مفرغى كه بدبختانه خراب شده، و آن را به آنتیوخوس چهارم نسبت میدهند، از معبد ایرانى شمى نزدیك مال امیر، در جبال بختیارى به دست آمده. باید تصور كرد كه سلیقه عصر بسیار متمایل به كارهاى هنرى مفرغى بود، و همین سلیقه در زمان پارتیان تعقیب شد، و آن در حقیقت حكم احیاى یك سنت عیلامى را داشته است. در دینور، نزدیك كرمانشاه، قطعاتى از یك لگن سنگى كه با مجسمه‏هاى نیم تنه سیلنوسها و ساتیرها، یاران دیونیسوس مزین است كشف شده. (گیرشمن. ایران. ترجمه م. معین.)

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

(جل. 123 -128 ق.م.)، (ج. سلوكى، منسوب به سلوكوس (ه.م.)، فر.) سلسله‏اى از مقدونیان كه پس از اسكندر در ایران تشكیل شد (50 -312 ق.م.) مؤسس این سلسله سلوكوس اول (ه.م.) است. سلوكیان كه جانشین هخامنشیان گردیدند، و تقریبا جمیع متصرفات آنان را در دست داشتند، و بخش اعظم اصول تشكیلات خود را از ایشان اقتباس كردند، مجبور بودند كه هدفى را برگزینند كه اسلاف ایشان هرگز بدان دسترسى نیافتند، و آن عبارت بود از وحدت پادشاهى با وجود تنوع ملل و تمدنهاى مختلف آن، ولى سلوكیان هم بدین هدف نرسیدند. همه امورى كه به تدریج شاهنشاهى هخامنشى را تضعیف كرد، و عاقبت موجب انقراض اسف‏آور آن سلسله گردید، دامنگیر سلوكیان نیز شد: جنگهایى كه آنان با سلسله‏هاى دیگر كردند: نخست با مقدونیه و مصر، سپس با پارتیان و رومیان، محاربات ایشان براى جلوگیرى از تمایلات تجزیه طلبى بعض ممالكى كه در زمره متصرفاتشان بود، مساعیى كه براى مطیع نگاهداشتن والیان خود به كار میبردند، توطئه‏هاى دربار و رقابتهاى مدعیانى كه غالبا منجر به قتل مى‏گردید. شاهان این سلسله در قرن دوم ق.م. از به كار بردن طلا، كه راه فساد را باز مى‏كرد، خوددارى نداشتند. آنان بسناتورهاى رومى براى دخالت قشون روم ضد دشمنان خود رشوه مى‏دادند. اما چون پیروزى به دست مى‏آمد، رومیان دیگر ممالك آنان را ترك نمى‏كردند، و سلوكیان پس از دیرى فهمیدند كه خود آنان مشرق را تسلیم رومیان كرده‏اند. محقق است كه بعض شاهان ایشان، از جمله آنتیوخوس سوم براى ترمیم شاهنشاهى خود فعالیت بسیار و كوشش قابل توجه كردند، ولى از متوقف ساختن استیلاى دو قوه‏اى كه از ضعف ایشان استفاده مى‏كردند، عاجز بودند: قوه تدریجى و بطى‏ء ولى مستمر ایرانیان و قوه روم كه سابقا در آغاز قرن دوم، ضربتى علاج ناپذیر به شاهنشاهى سلوكى وارد آورده بود. شاهنشاهى سلوكى كه شامل جهان ایرانى، بابل قدیم، شهرهاى فینیقیه و مدینه‏هاى آسیاى صغیر بود، مانند شاهنشاهى هخامنشیان، حكومتى مركب به شمار مى‏رفت. نخستین شاهان این سلسله مساعى عمده براى تحقق وحدت آن به كار بردند آنان تصمیم گرفتند كه از مجموع بخشهاى شاهنشاهى عنصرى ایجاد كنند كه بدانان نزدیك باشد و نسبت به ایشان وفادار بماند و بنابراین یونانیان و مقدونیان را در بخشى وسیع از متصرفات خود متمركز ساختند. سكنه جدید در حكم سیمان ساختمان شاهنشاهى و در عین حال رابط بین حكومت و سكنه بومى بودند. آنان مى‏بایست هم در قشون خدمت كنند و هم در ادارات، در شهرها و قصبه‏ها سكنى گزینند، به كارها اشتغال ورزند، و زمین را زراعت كنند. در سراسر قر. 3 ق.م. جریانى لاینقطع، سكنه اروپاى جنوب شرقى را به سوى سوریه، بابل و ایران سرازیر كرد، و عناصرى كه آسیاى صغیر و حتى سوریه را ترك مى‏گفتند بدانان افزوده مى‏شدند. براى استقرار آنان، طرحى وسیع جهت شهرسازى تهیه و اجرا گردید، مستعمرات نظامى و غیر نظامى ایجاد شد. شهرهاى جدید بنا گردید. در دشت كرمانشاه، دینور و كنگاور مؤسسات یونانى بنا شد. هگمتانه (همدان) مجددا تعمیر گردید. در بخش جنوبى‏تر، لائودیسه- نهاوند امروزین- ساخته شد. راگاى (رى) قدیم به نام اروپوس خوانده شد. در پارت شهرى به نام نسا- الكساندر پولیس بنا شد، سپس شهر صد دروازه (هكاتوم پیلس) ساخته شد كه به مناسبت آنكه دروازه‏هاى متعدد داشته، بدین نام موسوم گردیده بود. سلوكیان در سیاست خود، اصول و مبانى داریوش را پذیرفتند. ملیت‏ها را ابقا كردند و در عین حال آنها را در زمره شاهنشاهى وارد ساختند، اما عاقبت مجبور شدند كه به سیاست كوروش و سلطنتى توأم با اغماض باز گردند. هنر- در این عهد هنر هخامنشى دچار كسوف گردید، زیرا وى جز بر اثر حمایت شاه و دربار نمى‏توانست پایدار بماند. اطلاع اندكى كه ما از تجدید حیات آن داریم حاكى از رجعت قهقرایى قابل تأملى است. آنچه كه مورد توجه شاه و دربار سلوكى و توده تازه واردان به ایران بود، جنبه ایرانى نداشت. هنرمندانى كه از یونان یا از نواحى دیگر جهان یونانى مى‏آمدند مى‏بایست مشتریان یونانى خود را كاملا ارضا كنند. همچنین بود وضع ایرانیان یونانى شده، كه عالیترین و ثروتمندترین طبقه جامعه ایرانى را تشكیل مى‏دادند. این گروه تحت تأثیر فرهنگ یونانى، سلیقه خود را با طرز زندگى یونانى منطبق مى‏ساختند. هنرمندان محلى نیز تحت نفوذ جریانات هنر غربى قرار گرفتند. بدین وجه هنر یونانى- ایرانى كه یكى از نتایج فتح مقدونى بود، به وجود آمد. به طور كلى هنر این عهد را مى‏توان به سه دسته تقسیم كرد: 1- هنر ایرانى به معنى اخص. 2- هنر یونانى- ایرانى. 3- هنر هلنى، دسته اول به وسیله معمارى معبد نورآباد معرفى مى‏شود كه تقلیدیست از معابد هخامنشى پاسارگاد و نقش رستم ولى با ابعاد محدودتر و بعض تغییرات. طرح معبدى كه در پایه‏ى صفه‏ى تخت جمشید بنا شده، نیز ایرانى است. در حال حاضر، جز بقایاى سه بنایى كه لااقل دو تاى آنها معبد بوده‏اند، چیزى دیگر را به دسته دوم نمى‏توان اسناد داد. در استخر، خرابه‏هاى ساختمانى مهم كه هویت آن معلوم نشده، كشف گردیده كه تقلیدست از سر ستون كرنتى بدون تخته روى سر ستون، و این امر حاكى از رابطه ستون ایرانى با سر ستون یونانى است. در معبد كنگاور، پرستشگاهى با طرح غربى ساخته شده، و تصور مى‏رود در حدود 200 ق.م. بنا شده باشد. در ساختمان اصلى، استعمال قطعات سنگى صفه تخت جمشید تقلید شده، اما ستونهاى آنها داراى سر ستون درى است كه برفراز آنها تخته‏هاى كرنتى قرار گرفته است. بیشتر اطلاع ما مربوط به اشیاء هنرى از دسته سوم است كه تعداد آنها فراوان است، مع هذا نتوانسته‏اند تعیین كنند كه این اشیا در خود كشور ساخته شده یا آنها را از خارج وارد كرده‏اند. در این ایام، كشفیات سودمند موجب پیدایش 4 مجسمه كوچك مفرغى متعلق به معبد نهاوند (لائودیسه) گردید كه در همان محلى پیدا شده كه استل (ستون) حاكى از فرمان آنتیوخوس سوم مربوط به سال 193 ق.م. یافته شده است. یك سر بسیار زیباى مجسمه‏اى مفرغى كه بدبختانه خراب شده، و آن را به آنتیوخوس چهارم نسبت میدهند، از معبد ایرانى شمى نزدیك مال امیر، در جبال بختیارى به دست آمده. باید تصور كرد كه سلیقه عصر بسیار متمایل به كارهاى هنرى مفرغى بود، و همین سلیقه در زمان پارتیان تعقیب شد، و آن در حقیقت حكم احیاى یك سنت عیلامى را داشته است. در دینور، نزدیك كرمانشاه، قطعاتى از یك لگن سنگى كه با مجسمه‏هاى نیم تنه سیلنوسها و ساتیرها، یاران دیونیسوس مزین است كشف شده. (گیرشمن. ایران. ترجمه م.معین.)

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

سیدت (جل. 138 ق.م.)، (ج. سلوكى، منسوب به سلوكوس (ه.م.)، فر.) سلسله‏اى از مقدونیان كه پس از اسكندر در ایران تشكیل شد (50 -312 ق.م.) مؤسس این سلسله سلوكوس اول (ه.م.) است. سلوكیان كه جانشین هخامنشیان گردیدند، و تقریبا جمیع متصرفات آنان را در دست داشتند، و بخش اعظم اصول تشكیلات خود را از ایشان اقتباس كردند، مجبور بودند كه هدفى را برگزینند كه اسلاف ایشان هرگز بدان دسترسى نیافتند، و آن عبارت بود از وحدت پادشاهى با وجود تنوع ملل و تمدنهاى مختلف آن، ولى سلوكیان هم بدین هدف نرسیدند. همه امورى كه به تدریج شاهنشاهى هخامنشى را تضعیف كرد، و عاقبت موجب انقراض اسف‏آور آن سلسله گردید، دامنگیر سلوكیان نیز شد: جنگهایى كه آنان با سلسله‏هاى دیگر كردند: نخست با مقدونیه و مصر، سپس با پارتیان و رومیان، محاربات ایشان براى جلوگیرى از تمایلات تجزیه طلبى بعض ممالكى كه در زمره متصرفاتشان بود، مساعیى كه براى مطیع نگاهداشتن والیان خود به كار میبردند، توطئه‏هاى دربار و رقابتهاى مدعیانى كه غالبا منجر به قتل مى‏گردید. شاهان این سلسله در قرن دوم ق.م. از به كار بردن طلا، كه راه فساد را باز مى‏كرد، خوددارى نداشتند. آنان بسناتورهاى رومى براى دخالت قشون روم ضد دشمنان خود رشوه مى‏دادند. اما چون پیروزى به دست مى‏آمد، رومیان دیگر ممالك آنان را ترك نمى‏كردند، و سلوكیان پس از دیرى فهمیدند كه خود آنان مشرق را تسلیم رومیان كرده‏اند. محقق است كه بعض شاهان ایشان، از جمله آنتیوخوس سوم براى ترمیم شاهنشاهى خود فعالیت بسیار و كوشش قابل توجه كردند، ولى از متوقف ساختن استیلاى دو قوه‏اى كه از ضعف ایشان استفاده مى‏كردند، عاجز بودند: قوه تدریجى و بطى‏ء ولى مستمر ایرانیان و قوه روم كه سابقا در آغاز قرن دوم، ضربتى علاج ناپذیر به شاهنشاهى سلوكى وارد آورده بود. شاهنشاهى سلوكى كه شامل جهان ایرانى، بابل قدیم، شهرهاى فینیقیه و مدینه‏هاى آسیاى صغیر بود، مانند شاهنشاهى هخامنشیان، حكومتى مركب به شمار مى‏رفت. نخستین شاهان این سلسله مساعى عمده براى تحقق وحدت آن به كار بردند آنان تصمیم گرفتند كه از مجموع بخشهاى شاهنشاهى عنصرى ایجاد كنند كه بدانان نزدیك باشد و نسبت به ایشان وفادار بماند و بنابراین یونانیان و مقدونیان را در بخشى وسیع از متصرفات خود متمركز ساختند. سكنه جدید در حكم سیمان ساختمان شاهنشاهى و در عین حال رابط بین حكومت و سكنه بومى بودند. آنان مى‏بایست هم در قشون خدمت كنند و هم در ادارات، در شهرها و قصبه‏ها سكنى گزینند، به كارها اشتغال ورزند، و زمین را زراعت كنند. در سراسر قر. 3 ق.م. جریانى لاینقطع، سكنه اروپاى جنوب شرقى را به سوى سوریه، بابل و ایران سرازیر كرد، و عناصرى كه آسیاى صغیر و حتى سوریه را ترك مى‏گفتند بدانان افزوده مى‏شدند. براى استقرار آنان، طرحى وسیع جهت شهرسازى تهیه و اجرا گردید، مستعمرات نظامى و غیر نظامى ایجاد شد. شهرهاى جدید بنا گردید. در دشت كرمانشاه، دینور و كنگاور مؤسسات یونانى بنا شد. هگمتانه (همدان) مجددا تعمیر گردید. در بخش جنوبى‏تر، لائودیسه- نهاوند امروزین- ساخته شد. راگاى (رى) قدیم به نام اروپوس خوانده شد. در پارت شهرى به نام نسا- الكساندر پولیس بنا شد، سپس شهر صد دروازه (هكاتوم پیلس) ساخته شد كه به مناسبت آنكه دروازه‏هاى متعدد داشته، بدین نام موسوم گردیده بود. سلوكیان در سیاست خود، اصول و مبانى داریوش را پذیرفتند. ملیت‏ها را ابقا كردند و در عین حال آنها را در زمره شاهنشاهى وارد ساختند، اما عاقبت مجبور شدند كه به سیاست كوروش و سلطنتى توأم با اغماض باز گردند. هنر- در این عهد هنر هخامنشى دچار كسوف گردید، زیرا وى جز بر اثر حمایت شاه و دربار نمى‏توانست پایدار بماند. اطلاع اندكى كه ما از تجدید حیات آن داریم حاكى از رجعت قهقرایى قابل تأملى است. آنچه كه مورد توجه شاه و دربار سلوكى و توده تازه واردان به ایران بود، جنبه ایرانى نداشت. هنرمندانى كه از یونان یا از نواحى دیگر جهان یونانى مى‏آمدند مى‏بایست مشتریان یونانى خود را كاملا ارضا كنند. همچنین بود وضع ایرانیان یونانى شده، كه عالیترین و ثروتمندترین طبقه جامعه ایرانى را تشكیل مى‏دادند. این گروه تحت تأثیر فرهنگ یونانى، سلیقه خود را با طرز زندگى یونانى منطبق مى‏ساختند. هنرمندان محلى نیز تحت نفوذ جریانات هنر غربى قرار گرفتند. بدین وجه هنر یونانى- ایرانى كه یكى از نتایج فتح مقدونى بود، به وجود آمد. به طور كلى هنر این عهد را مى‏توان به سه دسته تقسیم كرد: 1- هنر ایرانى به معنى اخص. 2- هنر یونانى- ایرانى. 3- هنر هلنى، دسته اول به وسیله معمارى معبد نورآباد معرفى مى‏شود كه تقلیدیست از معابد هخامنشى پاسارگاد و نقش رستم ولى با ابعاد محدودتر و بعض تغییرات. طرح معبدى كه در پایه‏ى صفه‏ى تخت جمشید بنا شده، نیز ایرانى است. در حال حاضر، جز بقایاى سه بنایى كه لااقل دو تاى آنها معبد بوده‏اند، چیزى دیگر را به دسته دوم نمى‏توان اسناد داد. در استخر، خرابه‏هاى ساختمانى مهم كه هویت آن معلوم نشده، كشف گردیده كه تقلیدست از سر ستون كرنتى بدون تخته روى سر ستون، و این امر حاكى از رابطه ستون ایرانى با سر ستون یونانى است. در معبد كنگاور، پرستشگاهى با طرح غربى ساخته شده، و تصور مى‏رود در حدود 200 ق.م. بنا شده باشد. در ساختمان اصلى، استعمال قطعات سنگى صفه تخت جمشید تقلید شده، اما ستونهاى آنها داراى سر ستون درى است كه برفراز آنها تخته‏هاى كرنتى قرار گرفته است. بیشتر اطلاع ما مربوط به اشیاء هنرى از دسته سوم است كه تعداد آنها فراوان است، مع هذا نتوانسته‏اند تعیین كنند كه این اشیا در خود كشور ساخته شده یا آنها را از خارج وارد كرده‏اند. در این ایام، كشفیات سودمند موجب پیدایش 4 مجسمه كوچك مفرغى متعلق به معبد نهاوند (لائودیسه) گردید كه در همان محلى پیدا شده كه استل (ستون) حاكى از فرمان آنتیوخوس سوم مربوط به سال 193 ق.م. یافته شده است. یك سر بسیار زیباى مجسمه‏اى مفرغى كه بدبختانه خراب شده، و آن را به آنتیوخوس چهارم نسبت میدهند، از معبد ایرانى شمى نزدیك مال امیر، در جبال بختیارى به دست آمده. باید تصور كرد كه سلیقه عصر بسیار متمایل به كارهاى هنرى مفرغى بود، و همین سلیقه در زمان پارتیان تعقیب شد، و آن در حقیقت حكم احیاى یك سنت عیلامى را داشته است. در دینور، نزدیك كرمانشاه، قطعاتى از یك لگن سنگى كه با مجسمه‏هاى نیم تنه سیلنوسها و ساتیرها، یاران دیونیسوس مزین است كشف شده. (گیرشمن. ایران. ترجمه م. معین.)

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

(جل. 142 ق.م.)، (ج. سلوكى، منسوب به سلوكوس (ه.م.)، فر.) سلسله‏اى از مقدونیان كه پس از اسكندر در ایران تشكیل شد (50 -312 ق.م.) مؤسس این سلسله سلوكوس اول (ه.م.) است. سلوكیان كه جانشین هخامنشیان گردیدند، و تقریبا جمیع متصرفات آنان را در دست داشتند، و بخش اعظم اصول تشكیلات خود را از ایشان اقتباس كردند، مجبور بودند كه هدفى را برگزینند كه اسلاف ایشان هرگز بدان دسترسى نیافتند، و آن عبارت بود از وحدت پادشاهى با وجود تنوع ملل و تمدنهاى مختلف آن، ولى سلوكیان هم بدین هدف نرسیدند. همه امورى كه به تدریج شاهنشاهى هخامنشى را تضعیف كرد، و عاقبت موجب انقراض اسف‏آور آن سلسله گردید، دامنگیر سلوكیان نیز شد: جنگهایى كه آنان با سلسله‏هاى دیگر كردند: نخست با مقدونیه و مصر، سپس با پارتیان و رومیان، محاربات ایشان براى جلوگیرى از تمایلات تجزیه طلبى بعض ممالكى كه در زمره متصرفاتشان بود، مساعیى كه براى مطیع نگاهداشتن و الیان خود به كار میبردند، توطئه‏هاى دربار و رقابتهاى مدعیانى كه غالبا منجر به قتل مى‏گردید. شاهان این سلسله در قرن دوم ق.م. از به كار بردن طلا، كه راه فساد را باز مى‏كرد، خوددارى نداشتند. آنان بسناتورهاى رومى براى دخالت قشون روم ضد دشمنان خود رشوه مى‏دادند. اما چون پیروزى به دست مى‏آمد، رومیان دیگر ممالك آنان را ترك نمى‏كردند، و سلوكیان پس از دیرى فهمیدند كه خود آنان مشرق را تسلیم رومیان كرده‏اند. محقق است كه بعض شاهان ایشان، از جمله آنتیوخوس سوم براى ترمیم شاهنشاهى خود فعالیت بسیار و كوشش قابل توجه كردند، ولى از متوقف ساختن استیلاى دو قوه‏اى كه از ضعف ایشان استفاده مى‏كردند، عاجز بودند: قوه تدریجى و بطى‏ء ولى مستمر ایرانیان و قوه روم كه سابقا در آغاز قرن دوم، ضربتى علاج ناپذیر به شاهنشاهى سلوكى وارد آورده بود. شاهنشاهى سلوكى كه شامل جهان ایرانى، بابل قدیم، شهرهاى فینیقیه و مدینه‏هاى آسیاى صغیر بود، مانند شاهنشاهى هخامنشیان، حكومتى مركب به شمار مى‏رفت. نخستین شاهان این سلسله مساعى عمده براى تحقق وحدت آن به كار بردند آنان تصمیم گرفتند كه از مجموع بخشهاى شاهنشاهى عنصرى ایجاد كنند كه بدانان نزدیك باشد و نسبت به ایشان وفادار بماند و بنابراین یونانیان و مقدونیان را در بخشى وسیع از متصرفات خود متمركز ساختند. سكنه جدید در حكم سیمان ساختمان شاهنشاهى و در عین حال رابط بین حكومت و سكنه بومى بودند. آنان مى‏بایست هم در قشون خدمت كنند و هم در ادارات، در شهرها و قصبه‏ها سكنى گزینند، به كارها اشتغال ورزند، و زمین را زراعت كنند. در سراسر قر. 3 ق.م. جریانى لاینقطع، سكنه اروپاى جنوب شرقى را به سوى سوریه، بابل و ایران سرازیر كرد، و عناصرى كه آسیاى صغیر و حتى سوریه را ترك مى‏گفتند بدانان افزوده مى‏شدند. براى استقرار آنان، طرحى وسیع جهت شهرسازى تهیه و اجرا گردید، مستعمرات نظامى و غیر نظامى ایجاد شد. شهرهاى جدید بنا گردید. در دشت كرمانشاه، دینور و كنگاور مؤسسات یونانى بنا شد. هگمتانه (همدان) مجددا تعمیر گردید. در بخش جنوبى‏تر، لائودیسه- نهاوند امروزین- ساخته شد. راگاى (رى) قدیم به نام اروپوس خوانده شد. در پارت شهرى به نام نسا- الكساندر پولیس بنا شد، سپس شهر صد دروازه (هكاتوم پیلس) ساخته شد كه به مناسبت آنكه دروازه‏هاى متعدد داشته، بدین نام موسوم گردیده بود. سلوكیان در سیاست خود، اصول و مبانى داریوش را پذیرفتند. ملیت‏ها را ابقا كردند و در عین حال آنها را در زمره شاهنشاهى وارد ساختند، اما عاقبت مجبور شدند كه به سیاست كوروش و سلطنتى توأم با اغماض باز گردند. هنر- در این عهد هنر هخامنشى دچار كسوف گردید، زیرا وى جز بر اثر حمایت شاه و دربار نمى‏توانست پایدار بماند. اطلاع اندكى كه ما از تجدید حیات آن داریم حاكى از رجعت قهقرایى قابل تأملى است. آنچه كه مورد توجه شاه و دربار سلوكى و توده تازه واردان به ایران بود، جنبه ایرانى نداشت. هنرمندانى كه از یونان یا از نواحى دیگر جهان یونانى مى‏آمدند مى‏بایست مشتریان یونانى خود را كاملا ارضا كنند. همچنین بود وضع ایرانیان یونانى شده، كه عالیترین و ثروتمندترین طبقه جامعه ایرانى را تشكیل مى‏دادند. این گروه تحت تأثیر فرهنگ یونانى، سلیقه خود را با طرز زندگى یونانى منطبق مى‏ساختند. هنرمندان محلى نیز تحت نفوذ جریانات هنر غربى قرار گرفتند. بدین وجه هنر یونانى- ایرانى كه یكى از نتایج فتح مقدونى بود، به وجود آمد. به طور كلى هنر این عهد را مى‏توان به سه دسته تقسیم كرد: 1- هنر ایرانى به معنى اخص. 2- هنر یونانى- ایرانى. 3- هنر هلنى، دسته اول به وسیله معمارى معبد نورآباد معرفى مى‏شود كه تقلیدیست از معابد هخامنشى پاسارگاد و نقش رستم ولى با ابعاد محدودتر و بعض تغییرات. طرح معبدى كه در پایه‏ى صفه‏ى تخت جمشید بنا شده، نیز ایرانى است. در حال حاضر، جز بقایاى سه بنایى كه لااقل دو تاى آنها معبد بوده‏اند، چیزى دیگر را به دسته دوم نمى‏توان اسناد داد. در استخر، خرابه‏هاى ساختمانى مهم كه هویت آن معلوم نشده، كشف گردیده كه تقلیدست از سر ستون كرنتى بدون تخته روى سر ستون، و این امر حاكى از رابطه ستون ایرانى با سر ستون یونانى است. در معبد كنگاور، پرستشگاهى با طرح غربى ساخته شده، و تصور مى‏رود در حدود 200 ق.م. بنا شده باشد. در ساختمان اصلى، استعمال قطعات سنگى صفه تخت جمشید تقلید شده، اما ستونهاى آنها داراى سر ستون درى است كه برفراز آنها تخته‏هاى كرنتى قرار گرفته است. بیشتر اطلاع ما مربوط به اشیاء هنرى از دسته سوم است كه تعداد آنها فراوان است، مع هذا نتوانسته‏اند تعیین كنند كه این اشیا در خود كشور ساخته شده یا آنها را از خارج وارد كرده‏اند. در این ایام، كشفیات سودمند موجب پیدایش 4 مجسمه كوچك مفرغى متعلق به معبد نهاوند (لائودیسه) گردید كه در همان محلى پیدا شده كه استل (ستون) حاكى از فرمان آنتیوخوس سوم مربوط به سال 193 ق.م. یافته شده است. یك سر بسیار زیباى مجسمه‏اى مفرغى كه بدبختانه خراب شده، و آن را به آنتیوخوس چهارم نسبت میدهند، از معبد ایرانى شمى نزدیك مال امیر، در جبال بختیارى به دست آمده. باید تصور كرد كه سلیقه عصر بسیار متمایل به كارهاى هنرى مفرغى بود، و همین سلیقه در زمان پارتیان تعقیب شد، و آن در حقیقت حكم احیاى یك سنت عیلامى را داشته است. در دینور، نزدیك كرمانشاه، قطعاتى از یك لگن سنگى كه با مجسمه‏هاى نیم تنه سیلنوسها و ساتیرها، یاران دیونیسوس مزین است كشف شده. (گیرشمن. ایران. ترجمه م. معین.)

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

دیونیوس اپیفانس (جل. 145 ق.م.)، (ج. سلوكى، منسوب به سلوكوس (ه.م.)، فر.) سلسله‏اى از مقدونیان كه پس از اسكندر در ایران تشكیل شد (50 -312 ق.م.) مؤسس این سلسله سلوكوس اول (ه.م.) است. سلوكیان كه جانشین هخامنشیان گردیدند، و تقریبا جمیع متصرفات آنان را در دست داشتند، و بخش اعظم اصول تشكیلات خود را از ایشان اقتباس كردند، مجبور بودند كه هدفى را برگزینند كه اسلاف ایشان هرگز بدان دسترسى نیافتند، و آن عبارت بود از وحدت پادشاهى با وجود تنوع ملل و تمدنهاى مختلف آن، ولى سلوكیان هم بدین هدف نرسیدند. همه امورى كه به تدریج شاهنشاهى هخامنشى را تضعیف كرد، و عاقبت موجب انقراض اسف‏آور آن سلسله گردید، دامنگیر سلوكیان نیز شد: جنگهایى كه آنان با سلسله‏هاى دیگر كردند: نخست با مقدونیه و مصر، سپس با پارتیان و رومیان، محاربات ایشان براى جلوگیرى از تمایلات تجزیه طلبى بعض ممالكى كه در زمره متصرفاتشان بود، مساعیى كه براى مطیع نگاهداشتن والیان خود به كار میبردند، توطئه‏هاى دربار و رقابتهاى مدعیانى كه غالبا منجر به قتل مى‏گردید. شاهان این سلسله در قرن دوم ق.م. از به كار بردن طلا، كه راه فساد را باز مى‏كرد، خوددارى نداشتند. آنان بسناتورهاى رومى براى دخالت قشون روم ضد دشمنان خود رشوه مى‏دادند. اما چون پیروزى به دست مى‏آمد، رومیان دیگر ممالك آنان را ترك نمى‏كردند، و سلوكیان پس از دیرى فهمیدند كه خود آنان مشرق را تسلیم رومیان كرده‏اند. محقق است كه بعض شاهان ایشان، از جمله آنتیوخوس سوم براى ترمیم شاهنشاهى خود فعالیت بسیار و كوشش قابل توجه كردند، ولى از متوقف ساختن استیلاى دو قوه‏اى كه از ضعف ایشان استفاده مى‏كردند، عاجز بودند: قوه تدریجى و بطى‏ء ولى مستمر ایرانیان و قوه روم كه سابقا در آغاز قرن دوم، ضربتى علاج ناپذیر به شاهنشاهى سلوكى وارد آورده بود. شاهنشاهى سلوكى كه شامل جهان ایرانى، بابل قدیم، شهرهاى فینیقیه و مدینه‏هاى آسیاى صغیر بود، مانند شاهنشاهى هخامنشیان، حكومتى مركب به شمار مى‏رفت. نخستین شاهان این سلسله مساعى عمده براى تحقق وحدت آن به كار بردند آنان تصمیم گرفتند كه از مجموع بخشهاى شاهنشاهى عنصرى ایجاد كنند كه بدانان نزدیك باشد و نسبت به ایشان وفادار بماند و بنابراین یونانیان و مقدونیان را در بخشى وسیع از متصرفات خود متمركز ساختند. سكنه جدید در حكم سیمان ساختمان شاهنشاهى و در عین حال رابط بین حكومت و سكنه بومى بودند. آنان مى‏بایست هم در قشون خدمت كنند و هم در ادارات، در شهرها و قصبه‏ها سكنى گزینند، به كارها اشتغال ورزند، و زمین را زراعت كنند. در سراسر قر. 3 ق.م. جریانى لاینقطع، سكنه اروپاى جنوب شرقى را به سوى سوریه، بابل و ایران سرازیر كرد، و عناصرى كه آسیاى صغیر و حتى سوریه را ترك مى‏گفتند بدانان افزوده مى‏شدند. براى استقرار آنان، طرحى وسیع جهت شهرسازى تهیه و اجرا گردید، مستعمرات نظامى و غیر نظامى ایجاد شد. شهرهاى جدید بنا گردید. در دشت كرمانشاه، دینور و كنگاور مؤسسات یونانى بنا شد. هگمتانه (همدان) مجددا تعمیر گردید. در بخش جنوبى‏تر، لائودیسه- نهاوند امروزین- ساخته شد. راگاى (رى) قدیم به نام اروپوس خوانده شد. در پارت شهرى به نام نسا- الكساندر پولیس بنا شد، سپس شهر صددروازه (هكاتوم پیلس) ساخته شد كه به مناسبت آنكه دروازه‏هاى متعدد داشته، بدین نام موسوم گردیده بود. سلوكیان در سیاست خود، اصول و مبانى داریوش را پذیرفتند. ملیت‏ها را ابقا كردند و در عین حال آنها را در زمره شاهنشاهى وارد ساختند، اما عاقبت مجبور شدند كه به سیاست كوروش و سلطنتى توأم با اغماض باز گردند. هنر- در این عهد هنر هخامنشى دچار كسوف گردید، زیرا وى جز بر اثر حمایت شاه و دربار نمى‏توانست پایدار بماند. اطلاع اندكى كه ما از تجدید حیات آن داریم حاكى از رجعت قهقرایى قابل تأملى است. آنچه كه مورد توجه شاه و دربار سلوكى و توده تازه واردان به ایران بود، جنبه ایرانى نداشت. هنرمندانى كه از یونان یا از نواحى دیگر جهان یونانى مى‏آمدند مى‏بایست مشتریان یونانى خود را كاملا ارضا كنند. همچنین بود وضع ایرانیان یونانى شده، كه عالیترین و ثروتمندترین طبقه جامعه ایرانى را تشكیل مى‏دادند. این گروه تحت تأثیر فرهنگ یونانى، سلیقه خود را با طرز زندگى یونانى منطبق مى‏ساختند. هنرمندان محلى نیز تحت نفوذ جریانات هنر غربى قرار گرفتند. بدین وجه هنر یونانى- ایرانى كه یكى از نتایج فتح مقدونى بود، به وجود آمد. به طور كلى هنر این عهد را مى‏توان به سه دسته تقسیم كرد: 1- هنر ایرانى به معنى اخص. 2- هنر یونانى- ایرانى. 3- هنر هلنى، دسته اول به وسیله معمارى معبد نورآباد معرفى مى‏شود كه تقلیدیست از معابد هخامنشى پاسارگاد و نقش رستم ولى با ابعاد محدودتر و بعض تغییرات. طرح معبدى كه در پایه‏ى صفه‏ى تخت جمشید بنا شده، نیز ایرانى است. در حال حاضر، جز بقایاى سه بنایى كه لااقل دو تاى آنها معبد بوده‏اند، چیزى دیگر را به دسته دوم نمى‏توان اسناد داد. در استخر، خرابه‏هاى ساختمانى مهم كه هویت آن معلوم نشده، كشف گردیده كه تقلیدست از سر ستون كرنتى بدون تخته روى سر ستون، و این امر حاكى از رابطه ستون ایرانى با سر ستون یونانى است. در معبد كنگاور، پرستشگاهى با طرح غربى ساخته شده، و تصور مى‏رود در حدود 200 ق.م. بنا شده باشد. در ساختمان اصلى، استعمال قطعات سنگى صفه تخت جمشید تقلید شده، اما ستونهاى آنها داراى سر ستون درى است كه برفراز آنها تخته‏هاى كرنتى قرار گرفته است. بیشتر اطلاع ما مربوط به اشیاء هنرى از دسته سوم است كه تعداد آنها فراوان است، مع هذا نتوانسته‏اند تعیین كنند كه این اشیا در خود كشور ساخته شده یا آنها را از خارج وارد كرده‏اند. در این ایام، كشفیات سودمند موجب پیدایش 4 مجسمه كوچك مفرغى متعلق به معبد نهاوند (لائودیسه) گردید كه در همان محلى پیدا شده كه استل (ستون) حاكى از فرمان آنتیوخوس سوم مربوط به سال 193 ق.م. یافته شده است. یك سر بسیار زیباى مجسمه‏اى مفرغى كه بدبختانه خراب شده، و آن را به آنتیوخوس چهارم نسبت میدهند، از معبد ایرانى شمى نزدیك مال امیر، در جبال بختیارى به دست آمده. باید تصور كرد كه سلیقه عصر بسیار متمایل به كارهاى هنرى مفرغى بود، و همین سلیقه در زمان پارتیان تعقیب شد، و آن در حقیقت حكم احیاى یك سنت عیلامى را داشته است. در دینور، نزدیك كرمانشاه، قطعاتى از یك لگن سنگى كه با مجسمه‏هاى نیم تنه سیلنوسها و ساتیرها، یاران دیونیسوس مزین است كشف شده. (گیرشمن. ایران. ترجمه م. معین.)

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

نیكاتور (فاتح) (بار اول جل. 149 -145، بار دوم 125 -139 ق.م)، (ج. سلوكى، منسوب به سلوكوس (ه.م)، فر.) سلسله‏اى از مقدونیان كه پس از اسكندر در ایران تشكیل شد (50 -312 ق.م) مؤسس این سلسله سلوكوس اول (ه.م) است. سلوكیان كه جانشین هخامنشیان گردیدند، و تقریبا جمیع متصرفات آنان را در دست داشتند، و بخش اعظم اصول تشكیلات خود را از ایشان اقتباس كردند، مجبور بودند كه هدفى را برگزینند كه اسلاف ایشان هرگز بدان دسترسى نیافتند، و آن عبارت بود از وحدت پادشاهى با وجود تنوع ملل و تمدنهاى مختلف آن، ولى سلوكیان هم بدین هدف نرسیدند. همه امورى كه به تدریج شاهنشاهى هخامنشى را تضعیف كرد، و عاقبت موجب انقراض اسف‏آور آن سلسله گردید، دامنگیر سلوكیان نیز شد: جنگهایى كه آنان با سلسله‏هاى دیگر كردند: نخست با مقدونیه و مصر، سپس با پارتیان و رومیان، محاربات ایشان براى جلوگیرى از تمایلات تجزیه طلبى بعض ممالكى كه در زمره متصرفاتشان بود، مساعیى كه براى مطیع نگاهداشتن والیان خود به كار میبردند، توطئه‏هاى دربار و رقابتهاى مدعیانى كه غالبا منجر به قتل مى‏گردید. شاهان این سلسله در قرن دوم ق.م. از به كار بردن طلا، كه راه فساد را باز مى‏كرد، خوددارى نداشتند. آنان بسناتورهاى رومى براى دخالت قشون روم ضد دشمنان خود رشوه مى‏دادند. اما چون پیروزى به دست مى‏آمد، رومیان دیگر ممالك آنان را ترك نمى‏كردند، و سلوكیان پس از دیرى فهمیدند كه خود آنان مشرق را تسلیم رومیان كرده‏اند. محقق است كه بعض شاهان ایشان، از جمله آنتیوخوس سوم براى ترمیم شاهنشاهى خود فعالیت بسیار و كوشش قابل توجه كردند، ولى از متوقف ساختن استیلاى دو قوه‏اى كه از ضعف ایشان استفاده مى‏كردند، عاجز بودند :قوه تدریجى و بطى‏ء ولى مستمر ایرانیان و قوه روم كه سابقا در آغاز قرن دوم، ضربتى علاج ناپذیر به شاهنشاهى سلوكى وارد آورده بود. شاهنشاهى سلوكى كه شامل جهان ایرانى، بابل قدیم، شهرهاى فینیقیه و مدینه‏هاى آسیاى صغیر بود، مانند شاهنشاهى هخامنشیان، حكومتى مركب به شمار مى‏رفت. نخستین شاهان این سلسله مساعى عمده براى تحقق وحدت آن به كار بردند آنان تصمیم گرفتند كه از مجموع بخشهاى شاهنشاهى عنصرى ایجاد كنند كه بدانان نزدیك باشد و نسبت به ایشان وفادار بماند و بنابراین یونانیان و مقدونیان را در بخشى وسیع از متصرفات خود متمركز ساختند. سكنه جدید در حكم سیمان ساختمان شاهنشاهى و در عین حال رابط بین حكومت و سكنه بومى بودند. آنان مى‏بایست هم در قشون خدمت كنند و هم در ادارات، در شهرها و قصبه‏ها سكنى گزینند، به كارها اشتغال ورزند، و زمین را زراعت كنند. در سراسر قر. 3 ق.م. جریانى لاینقطع، سكنه اروپاى جنوب شرقى را به سوى سوریه، بابل و ایران سرازیر كرد، و عناصرى كه آسیاى صغیر و حتى سوریه را ترك مى‏گفتند بدانان افزوده مى‏شدند. براى استقرار آنان، طرحى وسیع جهت شهرسازى تهیه و اجرا گردید، مستعمرات نظامى و غیر نظامى ایجاد شد. شهرهاى جدید بنا گردید. در دشت كرمانشاه، دینور و كنگاور مؤسسات یونانى بنا شد. هگمتانه (همدان) مجددا تعمیر گردید. در بخش جنوبى‏تر، لائودیسه- نهاوند امروزین- ساخته شد. راگاى (رى) قدیم به نام اروپوس خوانده شد. در پارت شهرى به نام نسا- الكساندر پولیس بنا شد، سپس شهر صد دروازه (هكاتوم پیلس) ساخته شد كه به مناسبت آنكه دروازه‏هاى متعدد داشته، بدین نام موسوم گردیده بود. سلوكیان در سیاست خود، اصول و مبانى داریوش را پذیرفتند. ملیت‏ها را ابقا كردند و در عین حال آنها را در زمره شاهنشاهى وارد ساختند، اما عاقبت مجبور شدند كه به سیاست كوروش و سلطنتى توأم با اغماض باز گردند. هنر- در این عهد هنر هخامنشى دچار كسوف گردید، زیرا وى جز بر اثر حمایت شاه و دربار نمى‏توانست پایدار بماند. اطلاع اندكى كه ما از تجدید حیات آن داریم حاكى از رجعت قهقرایى قابل تأملى است. آنچه كه مورد توجه شاه و دربار سلوكى و توده تازه واردان به ایران بود، جنبه ایرانى نداشت. هنرمندانى كه از یونان یا از نواحى دیگر جهان یونانى مى‏آمدند مى‏بایست مشتریان یونانى خود را كاملا ارضا كنند. همچنین بود وضع ایرانیان یونانى شده، كه عالیترین و ثروتمندترین طبقه جامعه ایرانى را تشكیل مى‏دادند. این گروه تحت تأثیر فرهنگ یونانى، سلیقه خود را با طرز زندگى یونانى منطبق مى‏ساختند. هنرمندان محلى نیز تحت نفوذ جریانات هنر غربى قرار گرفتند. بدین وجه هنر یونانى- ایرانى كه یكى از نتایج فتح مقدونى بود، به وجود آمد. به طور كلى هنر این عهد را مى‏توان به سه دسته تقسیم كرد: 1- هنر ایرانى به معنى اخص. 2- هنر یونانى- ایرانى. 3- هنر هلنى، دسته اول به وسیله معمارى معبد نورآباد معرفى مى‏شود كه تقلیدیست از معابد هخامنشى پاسارگاد و نقش رستم ولى با ابعاد محدودتر و بعض تغییرات. طرح معبدى كه در پایه‏ى صفه‏ى تخت جمشید بنا شده، نیز ایرانى است. در حال حاضر، جز بقایاى سه بنایى كه لااقل دو تاى آنها معبد بوده‏اند، چیزى دیگر را به دسته دوم نمى‏توان اسناد داد. در استخر، خرابه‏هاى ساختمانى مهم كه هویت آن معلوم نشده، كشف گردیده كه تقلیدست از سر ستون كرنتى بدون تخته روى سر ستون، و این امر حاكى از رابطه ستون ایرانى با سر ستون یونانى است. در معبد كنگاور، پرستشگاهى با طرح غربى ساخته شده، و تصور مى‏رود در حدود 200 ق.م. بنا شده باشد. در ساختمان اصلى، استعمال قطعات سنگى صفه تخت جمشید تقلید شده، اما ستونهاى آنها داراى سر ستون درى است كه برفراز آنها تخته‏هاى كرنتى قرار گرفته است. بیشتر اطلاع ما مربوط به اشیاء هنرى از دسته سوم است كه تعداد آنها فراوان است، مع هذا نتوانسته‏اند تعیین كنند كه این اشیا در خود كشور ساخته شده یا آنها را از خارج وارد كرده‏اند. در این ایام، كشفیات سودمند موجب پیدایش 4 مجسمه كوچك مفرغى متعلق به معبد نهاوند (لائودیسه) گردید كه در همان محلى پیدا شده كه استل (ستون) حاكى از فرمان آنتیوخوس سوم مربوط به سال 193 ق.م. یافته شده است. یك سر بسیار زیباى مجسمه‏اى مفرغى كه بدبختانه خراب شده، و آن را به آنتیوخوس چهارم نسبت میدهند، از معبد ایرانى شمى نزدیك مال امیر، در جبال بختیارى به دست آمده. باید تصور كرد كه سلیقه عصر بسیار متمایل به كارهاى هنرى مفرغى بود، و همین سلیقه در زمان پارتیان تعقیب شد، و آن در حقیقت حكم احیاى یك سنت عیلامى را داشته است. در دینور، نزدیك كرمانشاه، قطعاتى از یك لگن سنگى كه با مجسمه‏هاى نیم تنه سیلنوسها و ساتیرها، یاران دیونیسوس مزین است كشف شده. (گیرشمن. ایران. ترجمه م. معین.)

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

(جل. 150 ق.م.)، (ج. سلوكى، منسوب به سلوكوس (ه.م.)، فر.) سلسله‏اى از مقدونیان كه پس از اسكندر در ایران تشكیل شد (50 -312 ق.م.) مؤسس این سلسله سلوكوس اول (ه.م.) است. سلوكیان كه جانشین هخامنشیان گردیدند، و تقریبا جمیع متصرفات آنان را در دست داشتند، و بخش اعظم اصول تشكیلات خود را از ایشان اقتباس كردند، مجبور بودند كه هدفى را برگزینند كه اسلاف ایشان هرگز بدان دسترسى نیافتند، و آن عبارت بود از وحدت پادشاهى با وجود تنوع ملل و تمدنهاى مختلف آن، ولى سلوكیان هم بدین هدف نرسیدند. همه امورى كه به تدریج شاهنشاهى هخامنشى را تضعیف كرد، و عاقبت موجب انقراض اسف‏آور آن سلسله گردید، دامنگیر سلوكیان نیز شد: جنگهایى كه آنان با سلسله‏هاى دیگر كردند: نخست با مقدونیه و مصر، سپس با پارتیان و رومیان، محاربات ایشان براى جلوگیرى از تمایلات تجزیه طلبى بعض ممالكى كه در زمره متصرفاتشان بود، مساعیى كه براى مطیع نگاهداشتن والیان خود به كار میبردند، توطئه‏هاى دربار و رقابتهاى مدعیانى كه غالبا منجر به قتل مى‏گردید. شاهان این سلسله در قرن دوم ق.م. از به كار بردن طلا، كه راه فساد را باز مى‏كرد، خوددارى نداشتند. آنان بسناتورهاى رومى براى دخالت قشون روم ضد دشمنان خود رشوه مى‏دادند. اما چون پیروزى به دست مى‏آمد، رومیان دیگر ممالك آنان را ترك نمى‏كردند، و سلوكیان پس از دیرى فهمیدند كه خود آنان مشرق را تسلیم رومیان كرده‏اند. محقق است كه بعض شاهان ایشان، از جمله آنتیوخوس سوم براى ترمیم شاهنشاهى خود فعالیت بسیار و كوشش قابل توجه كردند، ولى از متوقف ساختن استیلاى دو قوه‏اى كه از ضعف ایشان استفاده مى‏كردند، عاجز بودند: قوه تدریجى و بطى‏ء ولى مستمر ایرانیان و قوه روم كه سابقا در آغاز قرن دوم، ضربتى علاج ناپذیر به شاهنشاهى سلوكى وارد آورده بود. شاهنشاهى سلوكى كه شامل جهان ایرانى، بابل قدیم، شهرهاى فینیقیه و مدینه‏هاى آسیاى صغیر بود، مانند شاهنشاهى هخامنشیان، حكومتى مركب به شمار مى‏رفت. نخستین شاهان این سلسله مساعى عمده براى تحقق وحدت آن به كار بردند آنان تصمیم گرفتند كه از مجموع بخشهاى شاهنشاهى عنصرى ایجاد كنند كه بدانان نزدیك باشد و نسبت به ایشان وفادار بماند و بنابراین یونانیان و مقدونیان را در بخشى وسیع از متصرفات خود متمركز ساختند. سكنه جدید در حكم سیمان ساختمان شاهنشاهى و در عین حال رابط بین حكومت و سكنه بومى بودند. آنان مى‏بایست هم در قشون خدمت كنند و هم در ادارات، در شهرها و قصبه‏ها سكنى گزینند، به كارها اشتغال ورزند، و زمین را زراعت كنند. در سراسر قر.3 ق.م. جریانى لاینقطع، سكنه اروپاى جنوب شرقى را به سوى سوریه، بابل و ایران سرازیر كرد، و عناصرى كه آسیاى صغیر و حتى سوریه را ترك مى‏گفتند بدانان افزوده مى‏شدند. براى استقرار آنان، طرحى وسیع جهت شهرسازى تهیه و اجرا گردید، مستعمرات نظامى و غیر نظامى ایجاد شد. شهرهاى جدید بنا گردید. در دشت كرمانشاه، دینور و كنگاور مؤسسات یونانى بنا شد. هگمتانه (همدان) مجددا تعمیر گردید. در بخش جنوبى‏تر، لائودیسه- نهاوند امروزین- ساخته شد. راگاى (رى) قدیم به نام اروپوس خوانده شد. در پارت شهرى به نام نسا- الكساندر پولیس بنا شد، سپس شهر صد دروازه (هكاتوم پیلس) ساخته شد كه به مناسبت آنكه دروازه‏هاى متعدد داشته، بدین نام موسوم گردیده بود. سلوكیان در سیاست خود، اصول و مبانى داریوش را پذیرفتند. ملیت‏ها را ابقا كردند و در عین حال آنها را در زمره شاهنشاهى وارد ساختند، اما عاقبت مجبور شدند كه به سیاست كوروش و سلطنتى توأم با اغماض باز گردند. هنر- در این عهد هنر هخامنشى دچار كسوف گردید، زیرا وى جز بر اثر حمایت شاه و دربار نمى‏توانست پایدار بماند. اطلاع اندكى كه ما از تجدید حیات آن داریم حاكى از رجعت قهقرایى قابل تأملى است. آنچه كه مورد توجه شاه و دربار سلوكى و توده تازه واردان به ایران بود، جنبه ایرانى نداشت. هنرمندانى كه از یونان یا از نواحى دیگر جهان یونانى مى‏آمدند مى‏بایست مشتریان یونانى خود را كاملا ارضا كنند. همچنین بود وضع ایرانیان یونانى شده، كه عالیترین و ثروتمندترین طبقه جامعه ایرانى را تشكیل مى‏دادند. این گروه تحت تأثیر فرهنگ یونانى، سلیقه خود را با طرز زندگى یونانى منطبق مى‏ساختند. هنرمندان محلى نیز تحت نفوذ جریانات هنر غربى قرار گرفتند. بدین وجه هنر یونانى- ایرانى كه یكى از نتایج فتح مقدونى بود، به وجود آمد. به طور كلى هنر این عهد را مى‏توان به سه دسته تقسیم كرد: 1- هنر ایرانى به معنى اخص. 2- هنر یونانى- ایرانى. 3- هنر هلنى، دسته اول به وسیله معمارى معبد نورآباد معرفى مى‏شود كه تقلیدیست از معابد هخامنشى پاسارگاد و نقش رستم ولى با ابعاد محدودتر و بعض تغییرات. طرح معبدى كه در پایه‏ى صفه‏ى تخت جمشید بنا شده، نیز ایرانى است. در حال حاضر، جز بقایاى سه بنایى كه لااقل دو تاى آنها معبد بوده‏اند، چیزى دیگر را به دسته دوم نمى‏توان اسناد داد. در استخر، خرابه‏هاى ساختمانى مهم كه هویت آن معلوم نشده، كشف گردیده كه تقلیدست از سر ستون كرنتى بدون تخته روى سر ستون، و این امر حاكى از رابطه ستون ایرانى با سر ستون یونانى است. در معبد كنگاور، پرستشگاهى با طرح غربى ساخته شده، و تصور مى‏رود در حدود 200 ق.م. بنا شده باشد. در ساختمان اصلى، استعمال قطعات سنگى صفه تخت جمشید تقلید شده، اما ستونهاى آنها داراى سر ستون درى است كه برفراز آنها تخته‏هاى كرنتى قرار گرفته است. بیشتر اطلاع ما مربوط به اشیاء هنرى از دسته سوم است كه تعداد آنها فراوان است، مع‏هذا نتوانسته‏اند تعیین كنند كه این اشیا در خود كشور ساخته شده یا آنها را از خارج وارد كرده‏اند. در این ایام، كشفیات سودمند موجب پیدایش 4 مجسمه كوچك مفرغى متعلق به معبد نهاوند (لائودیسه) گردید كه در همان محلى پیدا شده كه استل (ستون) حاكى از فرمان آنتیوخوس سوم مربوط به سال 193 ق.م. یافته شده است. یك سر بسیار زیباى مجمسه‏اى مفرغى كه بدبختانه خراب شده، و آن را به آنتیوخوس چهارم نسبت میدهند، از معبد ایرانى شمى نزدیك مال امیر، در جبال بختیارى به دست آمده. باید تصور كرد كه سلیقه عصر بسیار متمایل به كارهاى هنرى مفرغى بود، و همین سلیقه در زمان پارتیان تعقیب شد، و آن در حقیقت حكم احیاى یك سنت عیلامى را داشته است. در دینور، نزدیك كرمانشاه، قطعاتى از یك لگن سنگى كه با مجسمه‏هاى نیم تنه سیلنوسها و ساتیرها، یاران دیونیسوس مزین است كشف شده. (گیرشمن. ایران. ترجمه م. معین.)

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

(جل. 162 ق.م.)، (ج. سلوكى، منسوب به سلوكوس (ه.م.)، فر.) سلسله‏اى از مقدونیان كه پس از اسكندر در ایران تشكیل شد (50 -312 ق.م.) مؤسس این سلسله سلوكوس اول (ه.م.) است. سلوكیان كه جانشین هخامنشیان گردیدند، و تقریبا جمیع متصرفات آنان را در دست داشتند، و بخش اعظم اصول تشكیلات خود را از ایشان اقتباس كردند، مجبور بودند كه هدفى را برگزینند كه اسلاف ایشان هرگز بدان دسترسى نیافتند، و آن عبارت بود از وحدت پادشاهى با وجود تنوع ملل و تمدنهاى مختلف آن، ولى سلوكیان هم بدین هدف نرسیدند. همه امورى كه به تدریج شاهنشاهى هخامنشى را تضعیف كرد، و عاقبت موجب انقراض اسف‏آور آن سلسله گردید، دامنگیر سلوكیان نیز شد: جنگهایى كه آنان با سلسله‏هاى دیگر كردند: نخست با مقدونیه و مصر، سپس با پارتیان و رومیان، محاربات ایشان براى جلوگیرى از تمایلات تجزیه طلبى بعض ممالكى كه در زمره متصرفاتشان بود، مساعیى كه براى مطیع نگاهداشتن والیان خود به كار میبردند، توطئه‏هاى دربار و رقابتهاى مدعیانى كه غالبا منجر به قتل مى‏گردید. شاهان این سلسله در قرن دوم ق.م. از به كار بردن طلا، كه راه فساد را باز مى‏كرد، خوددارى نداشتند. آنان بسناتورهاى رومى براى دخالت قشون روم ضد دشمنان خود رشوه مى‏دادند. اما چون پیروزى به دست مى‏آمد، رومیان دیگر ممالك آنان را ترك نمى‏كردند، و سلوكیان پس از دیرى فهمیدند كه خود آنان مشرق را تسلیم رومیان كرده‏اند. محقق است كه بعض شاهان ایشان، از جمله آنتیوخوس سوم براى ترمیم شاهنشاهى خود فعالیت بسیار و كوشش قابل توجه كردند، ولى از متوقف ساختن استیلاى دو قوه‏اى كه از ضعف ایشان استفاده مى‏كردند، عاجز بودند: قوه تدریجى و بطى‏ء ولى مستمر ایرانیان و قوه روم كه سابقا در آغاز قرن دوم، ضربتى علاج ناپذیر به شاهنشاهى سلوكى وارد آورده بود. شاهنشاهى سلوكى كه شامل جهان ایرانى، بابل قدیم، شهرهاى فینیقیه و مدینه‏هاى آسیاى صغیر بود، مانند شاهنشاهى هخامنشیان، حكومتى مركب به شمار مى‏رفت. نخستین شاهان این سلسله مساعى عمده براى تحقق وحدت آن به كار بردند آنان تصمیم گرفتند كه از مجموع بخشهاى شاهنشاهى عنصرى ایجاد كنند كه بدانان نزدیك باشد و نسبت به ایشان وفادار بماند و بنابراین یونانیان و مقدونیان را در بخشى وسیع از متصرفات خود متمركز ساختند. سكنه جدید در حكم سیمان ساختمان شاهنشاهى و در عین حال رابط بین حكومت و سكنه بومى بودند. آنان مى‏بایست هم در قشون خدمت كنند و هم در ادارات، در شهرها و قصبه‏ها سكنى گزینند، به كارها اشتغال ورزند، و زمین را زراعت كنند. در سراسر قر. 3 ق.م. جریانى لاینقطع، سكنه اروپاى جنوب شرقى را به سوى سوریه، بابل و ایران سرازیر كرد، و عناصرى كه آسیاى صغیر و حتى سوریه را ترك مى‏گفتند بدانان افزوده مى‏شدند. براى استقرار آنان، طرحى وسیع جهت شهرسازى تهیه و اجرا گردید، مستعمرات نظامى و غیر نظامى ایجاد شد. شهرهاى جدید بنا گردید. در دشت كرمانشاه، دینور و كنگاور مؤسسات یونانى بنا شد. هگمتانه (همدان) مجددا تعمیر گردید. در بخش جنوبى‏تر، لائودیسه- نهاوند امروزین- ساخته شد. راگاى (رى) قدیم به نام اروپوس خوانده شد. در پارت شهرى به نام نسا- الكساندر پولیس بنا شد، سپس شهر صد دروازه (هكاتوم پیلس) ساخته شد كه به مناسبت آنكه دروازه‏هاى متعدد داشته، بدین نام موسوم گردیده بود. سلوكیان در سیاست خود، اصول و مبانى داریوش را پذیرفتند. ملیت‏ها را ابقا كردند و در عین حال آنها را در زمره شاهنشاهى وارد ساختند، اما عاقبت مجبور شدند كه به سیاست كوروش و سلطنتى توأم با اغماض باز گردند. هنر- در این عهد هنر هخامنشى دچار كسوف گردید، زیرا وى جز بر اثر حمایت شاه و دربار نمى‏توانست پایدار بماند. اطلاع اندكى كه ما از تجدید حیات آن داریم حاكى از رجعت قهقرایى قابل تأملى است. آنچه كه مورد توجه شاه و دربار سلوكى و توده تازه واردان به ایران بود، جنبه ایرانى نداشت. هنرمندانى كه از یونان یا از نواحى دیگر جهان یونانى مى‏آمدند مى‏بایست مشتریان یونانى خود را كاملا ارضا كنند. همچنین بود وضع ایرانیان یونانى شده، كه عالیترین و ثروتمندترین طبقه جامعه ایرانى را تشكیل مى‏دادند. این گروه تحت تأثیر فرهنگ یونانى، سلیقه خود را با طرز زندگى یونانى منطبق مى‏ساختند. هنرمندان محلى نیز تحت نفوذ جریانات هنر غربى قرار گرفتند. بدین وجه هنر یونانى- ایرانى كه یكى از نتایج فتح مقدونى بود، به وجود آمد. به طور كلى هنر این عهد را مى‏توان به سه دسته تقسیم كرد: 1- هنر ایرانى به معنى اخص. 2- هنر یونانى- ایرانى. 3- هنر هلنى، دسته اول به وسیله معمارى معبد نورآباد معرفى مى‏شود كه تقلیدیست از معابد هخامنشى پاسارگاد و نقش رستم ولى با ابعاد محدودتر و بعض تغییرات. طرح معبدى كه در پایه‏ى صفه‏ى تخت جمشید بنا شده، نیز ایرانى است. در حال حاضر، جز بقایاى سه بنایى كه لااقل دو تاى آنها معبد بوده‏اند، چیزى دیگر را به دسته دوم نمى‏توان اسناد داد. در استخر، خرابه‏هاى ساختمانى مهم كه هویت آن معلوم نشده، كشف گردیده كه تقلیدست از سر ستون كرنتى بدون تخته روى سر ستون، و این امر حاكى از رابطه ستون ایرانى با سر ستون یونانى است. در معبد كنگاور، پرستشگاهى با طرح غربى ساخته شده، و تصور مى‏رود در حدود 200 ق.م. بنا شده باشد. در ساختمان اصلى، استعمال قطعات سنگى صفه تخت جمشید تقلید شده، اما ستونهاى آنها داراى سر ستون درى است كه برفراز آنها تخته‏هاى كرنتى قرار گرفته است. بیشتر اطلاع ما مربوط به اشیاء هنرى از دسته سوم است كه تعداد آنها فراوان است، مع هذا نتوانسته‏اند تعیین كنند كه این اشیا در خود كشور ساخته شده یا آنها را از خارج وارد كرده‏اند. در این ایام، كشفیات سودمند موجب پیدایش 4 مجسمه كوچك مفرغى متعلق به معبد نهاوند (لائودیسه) گردید كه در همان محلى پیدا شده كه استل (ستون) حاكى از فرمان آنتیوخوس سوم مربوط به سال 193 ق.م. یافته شده است. یك سر بسیار زیباى مجمسه‏اى مفرغى كه بدبختانه خراب شده، و آن را به آنتیوخوس چهارم نسبت میدهند، از معبد ایرانى شمى نزدیك مال امیر، در جبال بختیارى به دست آمده. باید تصور كرد كه سلیقه عصر بسیار متمایل به كارهاى هنرى مفرغى بود، و همین سلیقه در زمان پارتیان تعقیب شد، و آن در حقیقت حكم احیاى یك سنت عیلامى را داشته است. در دینور، نزدیك كرمانشاه، قطعاتى از یك لگن سنگى كه با مجسمه‏هاى نیم تنه سیلنوسها و ساتیرها، یاران دیونیسوس مزین است كشف شده. (گیرشمن. ایران. ترجمه م. معین.)

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

(جل. 261 ق.م.) (ج. سلوكى، منسوب به سلوكوس (ه.م.)، فر.) سلسله‏اى از مقدونیان كه پس از اسكندر در ایران تشكیل شد (50 -312 ق.م) مؤسس این سلسله سلوكوس اول (ه.م.) است. سلوكیان كه جانشین هخامنشیان گردیدند، و تقریبا جمیع متصرفات آنان را در دست داشتند، و بخش اعظم اصول تشكیلات خود را از ایشان اقتباس كردند، مجبور بودند كه هدفى را برگزینند كه اسلاف ایشان هرگز بدان دسترسى نیافتند، و آن عبارت بود از وحدت پادشاهى با وجود تنوع ملل و تمدنهاى مختلف آن، ولى سلوكیان هم بدین هدف نرسیدند. همه امورى كه به تدریج شاهنشاهى هخامنشى را تضعیف كرد، و عاقبت موجب انقراض اسف‏آور آن سلسله گردید، دامنگیر سلوكیان نیز شد: جنگهایى كه آنان با سلسله‏هاى دیگر كردند: نخست با مقدونیه و مصر، سپس با پارتیان و رومیان، محاربات ایشان براى جلوگیرى از تمایلات تجزیه طلبى بعض ممالكى كه در زمره متصرفاتشان بود، مساعیى كه براى مطیع نگاهداشتن والیان خود به كار میبردند، توطئه‏هاى دربار و رقابتهاى مدعیانى كه غالبا منجر به قتل مى‏گردید. شاهان این سلسله در قرن دوم ق.م. از به كار بردن طلا، كه راه فساد را باز مى‏كرد، خوددارى نداشتند. آنان بسناتورهاى رومى براى دخالت قشون روم ضد دشمنان خود رشوه مى‏دادند. اما چون پیروزى به دست مى‏آمد، رومیان دیگر ممالك آنان را ترك نمى‏كردند، و سلوكیان پس از دیرى فهمیدند كه خود آنان مشرق را تسلیم رومیان كرده‏اند. محقق است كه بعض شاهان ایشان، از جمله آنتیوخوس سوم براى ترمیم شاهنشاهى خود فعالیت بسیار و كوشش قابل توجه كردند، ولى از متوقف ساختن استیلاى دو قوه‏اى كه از ضعف ایشان استفاده مى‏كردند، عاجز بودند: قوه تدریجى و بطى‏ء ولى مستمر ایرانیان و قوه روم كه سابقا در آغاز قرن دوم، ضربتى علاج ناپذیر به شاهنشاهى سلوكى وارد آورده بود. شاهنشاهى سلوكى كه شامل جهان ایرانى، بابل قدیم، شهرهاى فینیقیه و مدینه‏هاى آسیاى صغیر بود، مانند شاهنشاهى هخامنشیان، حكومتى مركب به شمار مى‏رفت. نخستین شاهان این سلسله مساعى عمده براى تحقق وحدت آن به كار بردند آنان تصمیم گرفتند كه از مجموع بخشهاى شاهنشاهى عنصرى ایجاد كنند كه بدانان نزدیك باشد و نسبت به ایشان وفادار بماند و بنابراین یونانیان و مقدونیان را در بخشى وسیع از متصرفات خود متمركز ساختند. سكنه جدید در حكم سیمان ساختمان شاهنشاهى و در عین حال رابط بین حكومت و سكنه بومى بودند. آنان مى‏بایست هم در قشون خدمت كنند و هم در ادارات، در شهرها و قصبه‏ها سكنى گزینند، به كارها اشتغال ورزند، و زمین را زراعت كنند. در سراسر قر. 3 ق.م. جریانى لاینقطع، سكنه اروپاى جنوب شرقى را به سوى سوریه، بابل و ایران سرازیر كرد، و عناصرى كه آسیاى صغیر و حتى سوریه را ترك مى‏گفتند بدانان افزوده مى‏شدند. براى استقرار آنان، طرحى وسیع جهت شهرسازى تهیه و اجرا گردید، مستعمرات نظامى و غیر نظامى ایجاد شد. شهرهاى جدید بنا گردید. در دشت كرمانشاه، دینور و كنگاور مؤسسات یونانى بنا شد. هگمتانه (همدان) مجددا تعمیر گردید. در بخش جنوبى‏تر، لائودیسه- نهاوند امروزین- ساخته شد. راگاى (رى) قدیم به نام اروپوس خوانده شد. در پارت شهرى به نام نسا- الكساندر پولیس بنا شد، سپس شهر صد دروازه (هكاتوم پیلس) ساخته شد كه به مناسبت آنكه دروازه‏هاى متعدد داشته، بدین نام موسوم گردیده بود. سلوكیان در سیاست خود، اصول و مبانى داریوش را پذیرفتند. ملیت‏ها را ابقا كردند و در عین حال آنها را در زمره شاهنشاهى وارد ساختند، اما عاقبت مجبور شدند كه به سیاست كوروش و سلطنتى توأم با اغماض باز گردند. هنر- در این عهد هنر هخامنشى دچار كسوف گردید، زیرا وى جز بر اثر حمایت شاه و دربار نمى‏توانست پایدار بماند. اطلاع اندكى كه ما از تجدید حیات آن داریم حاكى از رجعت قهقرایى قابل تأملى است. آنچه كه مورد توجه شاه و دربار سلوكى و توده تازه واردان به ایران بود، جنبه ایرانى نداشت. هنرمندانى كه از یونان یا از نواحى دیگر جهان یونانى مى‏آمدند مى‏بایست مشتریان یونانى خود را كاملا ارضا كنند. همچنین بود وضع ایرانیان یونانى شده، كه عالیترین و ثروتمندترین طبقه جامعه ایرانى را تشكیل مى‏دادند. این گروه تحت تأثیر فرهنگ یونانى، سلیقه خود را با طرز زندگى یونانى منطبق مى‏ساختند. هنرمندان محلى نیز تحت نفوذ جریانات هنر غربى قرار گرفتند. بدین وجه هنر یونانى- ایرانى كه یكى از نتایج فتح مقدونى بود، به وجود آمد. به طور كلى هنر این عهد را مى‏توان به سه دسته تقسیم كرد: 1- هنر ایرانى به معنى اخص. 2- هنر یونانى- ایرانى. 3- هنر هلنى، دسته اول به وسیله معمارى معبد نورآباد معرفى مى‏شود كه تقلیدیست از معابد هخامنشى پاسارگاد و نقش رستم ولى با ابعاد محدودتر و بعض تغییرات. طرح معبدى كه در پایه‏ى صفه‏ى تخت جمشید بنا شده، نیز ایرانى است. در حال حاضر، جز بقایاى سه بنایى كه لااقل دو تاى آنها معبد بوده‏اند، چیزى دیگر را به دسته دوم نمى‏توان اسناد داد. در استخر، خرابه‏هاى ساختمانى مهم كه هویت آن معلوم نشده، كشف گردیده كه تقلیدست از سر ستون كرنتى بدون تخته روى سر ستون، و این امر حاكى از رابطه ستون ایرانى با سر ستون یونانى است. در معبد كنگاور، پرستشگاهى با طرح غربى ساخته شده، و تصور مى‏رود در حدود 200 ق.م. بنا شده باشد. در ساختمان اصلى، استعمال قطعات سنگى صفه تخت جمشید تقلید شده، اما ستونهاى آنها داراى سر ستون درى است كه برفراز آنها تخته‏هاى كرنتى قرار گرفته است. بیشتر اطلاع ما مربوط به اشیاء هنرى از دسته سوم است كه تعداد آنها فراوان است، مع هذا نتوانسته‏اند تعیین كنند كه این اشیا در خود كشور ساخته شده یا آنها را از خارج وارد كرده‏اند. در این ایام، كشفیات سودمند موجب پیدایش 4 مجسمه كوچك مفرغى متعلق به معبد نهاوند (لائودیسه) گردید كه در همان محلى پیدا شده كه استل (ستون) حاكى از فرمان آنتیوخوس سوم مربوط به سال 193 ق.م. یافته شده است. یك سر بسیار زیباى مجمسه‏اى مفرغى كه بدبختانه خراب شده، و آن را به آنتیوخوس چهارم نسبت میدهند، از معبد ایرانى شمى نزدیك مال امیر، در جبال بختیارى به دست آمده. باید تصور كرد كه سلیقه عصر بسیار متمایل به كارهاى هنرى مفرغى بود، و همین سلیقه در زمان پارتیان تعقیب شد، و آن در حقیقت حكم احیاى یك سنت عیلامى را داشته است. در دینور، نزدیك كرمانشاه، قطعاتى از یك لگن سنگى كه با مجسمه‏هاى نیم تنه سیلنوسها و ساتیرها، یاران دیونیسوس مزین است كشف شده. (گیرشمن. ایران. ترجمه م. معین.)

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

(جل. 281 ق.م.) (ج. سلوكى، منسوب به سلوكوس (ه.م.)، فر.) سلسله‏اى از مقدونیان كه پس از اسكندر در ایران تشكیل شد (50 -312 ق.م.) مؤسس این سلسله سلوكوس اول (ه.م.) است. سلوكیان كه جانشین هخامنشیان گردیدند، و تقریبا جمیع متصرفات آنان را در دست داشتند، و بخش اعظم اصول تشكیلات خود را از ایشان اقتباس كردند، مجبور بودند كه هدفى را برگزینند كه اسلاف ایشان هرگز بدان دسترسى نیافتند، و آن عبارت بود از وحدت پادشاهى با وجود تنوع ملل و تمدنهاى مختلف آن، ولى سلوكیان هم بدین هدف نرسیدند. همه امورى كه به تدریج شاهنشاهى هخامنشى را تضعیف كرد، و عاقبت موجب انقراض اسف‏آور آن سلسله گردید، دامنگیر سلوكیان نیز شد: جنگهایى كه آنان با سلسله‏هاى دیگر كردند: نخست با مقدونیه و مصر، سپس با پارتیان و رومیان، محاربات ایشان براى جلوگیرى از تمایلات تجزیه طلبى بعض ممالكى كه در زمره متصرفاتشان بود، مساعیى كه براى مطیع نگاهداشتن والیان خود به كار میبردند، توطئه‏هاى دربار و رقابتهاى مدعیانى كه غالبا منجر به قتل مى‏گردید. شاهان این سلسله در قرن دوم ق.م. از به كار بردن طلا، كه راه فساد را باز مى‏كرد، خوددارى نداشتند. آنان بسناتورهاى رومى براى دخالت قشون روم ضد دشمنان خود رشوه مى‏دادند. اما چون پیروزى به دست مى‏آمد، رومیان دیگر ممالك آنان را ترك نمى‏كردند، و سلوكیان پس از دیرى فهمیدند كه خود آنان مشرق را تسلیم رومیان كرده‏اند. محقق است كه بعض شاهان ایشان، از جمله آنتیوخوس سوم براى ترمیم شاهنشاهى خود فعالیت بسیار و كوشش قابل توجه كردند، ولى از متوقف ساختن استیلاى دو قوه‏اى كه از ضعف ایشان استفاده مى‏كردند، عاجز بودند: قوه تدریجى و بطى‏ء ولى مستمر ایرانیان و قوه روم كه سابقا در آغاز قرن دوم، ضربتى علاج ناپذیر به شاهنشاهى سلوكى وارد آورده بود. شاهنشاهى سلوكى كه شامل جهان ایرانى، بابل قدیم، شهرهاى فینیقیه و مدینه‏هاى آسیاى صغیر بود، مانند شاهنشاهى هخامنشیان، حكومتى مركب به شمار مى‏رفت. نخستین شاهان این سلسله مساعى عمده براى تحقق وحدت آن به كار بردند آنان تصمیم گرفتند كه از مجموع بخشهاى شاهنشاهى عنصرى ایجاد كنند كه بدانان نزدیك باشد و نسبت به ایشان وفادار بماند و بنابراین یونانیان و مقدونیان را در بخشى وسیع از متصرفات خود متمركز ساختند. سكنه جدید در حكم سیمان ساختمان شاهنشاهى و در عین حال رابط بین حكومت و سكنه بومى بودند. آنان مى‏بایست هم در قشون خدمت كنند و هم در ادارات، در شهرها و قصبه‏ها سكنى گزینند، به كارها اشتغال ورزند، و زمین را زراعت كنند. در سراسر قر. 3 ق.م. جریانى لاینقطع، سكنه اروپاى جنوب شرقى را به سوى سوریه، بابل و ایران سرازیر كرد، و عناصرى كه آسیاى صغیر و حتى سوریه را ترك مى‏گفتند بدانان افزوده مى‏شدند. براى استقرار آنان، طرحى وسیع جهت شهرسازى تهیه و اجرا گردید، مستعمرات نظامى و غیر نظامى ایجاد شد. شهرهاى جدید بنا گردید. در دشت كرمانشاه، دینور و كنگاور مؤسسات یونانى بنا شد. هگمتانه (همدان) مجددا تعمیر گردید. در بخش جنوبى‏تر، لائودیسه- نهاوند امروزین- ساخته شد. راگاى (رى) قدیم به نام اروپوس خوانده شد. در پارت شهرى به نام نسا- الكساندر پولیس بنا شد، سپس شهر صد دروازه (هكاتوم پیلس) ساخته شد كه به مناسبت آنكه دروازه‏هاى متعدد داشته، بدین نام موسوم گردیده بود. سلوكیان در سیاست خود، اصول و مبانى داریوش را پذیرفتند. ملیت‏ها را ابقا كردند و در عین حال آنها را در زمره شاهنشاهى وارد ساختند، اما عاقبت مجبور شدند كه به سیاست كوروش و سلطنتى توأم با اغماض بازگردند. هنر- در این عهد هنر هخامنشى دچار كسوف گردید، زیرا وى جز بر اثر حمایت شاه و دربار نمى‏توانست پایدار بماند. اطلاع اندكى كه ما از تجدید حیات آن داریم حاكى از رجعت قهقرایى قابل تأملى است. آنچه كه مورد توجه شاه و دربار سلوكى و توده تازه واردان به ایران بود، جنبه ایرانى نداشت. هنرمندانى كه از یونان یا از نواحى دیگر جهان یونانى مى‏آمدند مى‏بایست مشتریان یونانى خود را كاملا ارضا كنند. همچنین بود وضع ایرانیان یونانى شده، كه عالیترین و ثروتمندترین طبقه جامعه ایرانى را تشكیل مى‏دادند. این گروه تحت تأثیر فرهنگ یونانى، سلیقه خود را با طرز زندگى یونانى منطبق مى‏ساختند. هنرمندان محلى نیز تحت نفوذ جریانات هنر غربى قرار گرفتند. بدین وجه هنر یونانى- ایرانى كه یكى از نتایج فتح مقدونى بود، به وجود آمد. به طور كلى هنر این عهد را مى‏توان به سه دسته تقسیم كرد: 1- هنر ایرانى به معنى اخص. 2- هنر یونانى- ایرانى. 3- هنر هلنى، دسته اول به وسیله معمارى معبد نورآباد معرفى مى‏شود كه تقلیدیست از معابد هخامنشى پاسارگاد و نقش رستم ولى با ابعاد محدودتر و بعض تغییرات. طرح معبدى كه در پایه‏ى صفه‏ى تخت جمشید بنا شده، نیز ایرانى است. در حال حاضر، جز بقایاى سه بنایى كه لااقل دو تاى آنها معبد بوده‏اند، چیزى دیگر را به دسته دوم نمى‏توان اسناد داد. در استخر، خرابه‏هاى ساختمانى مهم كه هویت آن معلوم نشده، كشف گردیده كه تقلیدست از سر ستون كرنتى بدون تخته روى سر ستون، و این امر حاكى از رابطه ستون ایرانى با سر ستون یونانى است. در معبد كنگاور، پرستشگاهى با طرح غربى ساخته شده، و تصور مى‏رود در حدود 200 ق.م. بنا شده باشد. در ساختمان اصلى، استعمال قطعات سنگى صفه تخت جمشید تقلید شده، اما ستونهاى آنها داراى سر ستون درى است كه برفراز آنها تخته‏هاى كرنتى قرار گرفته است. بیشتر اطلاع ما مربوط به اشیاء هنرى از دسته سوم است كه تعداد آنها فراوان است، مع هذا نتوانسته‏اند تعیین كنند كه این اشیا در خود كشور ساخته شده یا آنها را از خارج وارد كرده‏اند. در این ایام، كشفیات سودمند موجب پیدایش 4 مجسمه كوچك مفرغى متعلق به معبد نهاوند (لائودیسه) گردید كه در همان محلى پیدا شده كه استل (ستون) حاكى از فرمان آنتیوخوس سوم مربوط به سال 193 ق.م. یافته شده است. یك سر بسیار زیباى مجسمه‏اى مفرغى كه بدبختانه خراب شده، و آن را به آنتیوخوس چهارم نسبت میدهند، از معبد ایرانى شمى نزدیك مال امیر، در جبال بختیارى به دست آمده. باید تصور كرد كه سلیقه عصر بسیار متمایل به كارهاى هنرى مفرغى بود، و همین سلیقه در زمان پارتیان تعقیب شد، و آن در حقیقت حكم احیاى یك سنت عیلامى را داشته است. در دینور، نزدیك كرمانشاه، قطعاتى از یك لگن سنگى كه با مجسمه‏هاى نیم تنه سیلنوسها و ساتیرها، یاران دیونیسوس مزین است كشف شده. (گیرشمن. ایران. ترجمه م. معین.)

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : گلزار مشاهیر

مدرس، واعظ. تولد: 1284، تربت حیدریه. درگذشت: 1359، تهران. حسینعلى راشد تحصیلات مكتبى و طلبگى را در تربت حیدریه و مشهد انجام داد و بعد به نجف رفت. در بازگشت به امور دینى و منبرى پرداخت. مدتى از ایام را در اصفهان به این امور پرداخت. از زمانى كه رادیو تأسیس شد، برنامه وعظ آنجا را در عهده گرفت. او حدود چهل وعظ هفتگى از رادیو كرد. وى سال‏هاى دراز در دانشگاه تهران (دانشكده الهیات و معارف اسلامى)، و نیز در مدرسه سپهسالار تدریس كرد. از نوشته‏هاى او دو فیلسوف شرق و غرب: ملا صدرا و اینشتین چند بار چاپ شده است (چاپ اول 1318). مجموعه سخنرانى‏هاى او در رادیو، در شش جلد به چاپ رسیده است. از وعاظ و خطباء و منبرى‏هاى معروف و مشهور ایران، در 1276 در كاریزك تربت حیدریه متولد شد. پدرش شیخ عباس تربتى در كسوت روحانیت و به شغل وعظ و خطابه اشتغال داشت. راشد از 7 سالگى تا 16 سالگى در تربت حیدریه مقدمات زبان و ادب فارسى و عرب، صرف و نحو، منطق و معانى بیان را فراگرفت، سپس وارد حوزه‏ى علمیه مشهد شد و نزد حاج‏آقا حسین قمى و آقازاده خراسانى و آقابزرگ كه هر سه از علماى طراز اول بودند، علم اصول و فلسفه قدیم را به تفصیل تحصیل نمود. در 28 سالگى عازم نجف اشرف شد ولى مدت توقف او طولانى نشد و به ایران بازگشت. چندى در شیراز و زمانى در اصفهان به كار وعظ و خطابه مشغول بود. پس از واقعه‏ى مسجد گوهرشاد، او را در اصفهان بازداشت كردند و چندى در زندان به سر برد. بعد به تهران آمد و در شركت مطبوعات استخدام شد كه كار او غلطگیرى كتابها بود. در آن شركت بود كه یادداشتهاى خود را تنظیم نمود و تحت عنوان دو فیلسوف شرق و غرب انتشار داد. در همان زمان در روزنامه‏هاى ایران و اطلاعات و مجلات مهر و ایران امروز مقاله مى‏نوشت. در سال 1320 او را براى ایراد یك سلسله سخنرانى‏هاى مذهبى به رادیو تهران دعوت كردند و قریب سى‏سال همه هفته یك سخنرانى از او پخش مى‏شد كه مجموعه سخنرانى‏هاى او در مجلات چاپ و نشر یافته است. همزمان با سایر كارها براى تدریس به مدرسه عالى سپهسالار دعوت شد و چندى بعد استاد دانشكده معقول و منقول كه بعد الهیات و معارف اسلامى نام گرفت، گردید و در دوره‏ى لیسانس و دكتراى فلسفه‏ى قدیم تدریس مى‏كرد. در انتخابات دوره‏ى هفدهم از طرف بازاریان تهران كاندیداى انتخابات شد و بدون اینكه خود در این زمینه فعالیت كرده باشد، به آراء طبیعى مردم به مجلس شوراى ملى رفت ولى چون محیط مجلس را مناسب ندید، چند جلسه‏اى بیش در مجلس نماند و خود را كنار كشید. راشد مردى به تمام معنى دانشمند و روشنفكر و راستگو و ساده‏دل بود. آنچه بدان معتقد بود بر زبان جارى مى‏ساخت، منبر را هرگز وسیله‏ى كسب قدرت مادى و معنوى نكرد. در فلسفه‏ى قدیم ید طولانى داشت. در 1360 در تهران درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : گلزار مشاهیر

فقیه. تولد: 1318، دزفول. شهادت: 7 تیر 1360، تهران. حجت‏الاسلام سید محمدكاظم دانش، فرزند سید محمود، تا مقطع خارج فقه و اصول به تحصیل حوزوى پرداخت. پیش از انقلاب اسلامى، به معلمى اشتغال داشت و عضو هیئت تحریریه‏ى «مكتب اسلام» بود. بعد از پیروزى انقلاب اسلامى، امام جمعه و مسئول كمیته انقلاب اسلامى شوش شد. در اولین دوره‏ى مجلس شوراى اسلامى، نماینده‏ى مردم شوش و اندیمشك بود. از آثار اوست: سیماى فداكاران (در دو جلد)، قورباغه‏ها و غازهاى مهاجر. مقالاتى از وى نیز در «مكتب اسلام» به چاپ رسیده است. حجت‏الاسلام دانش در بمب‏گذارى هفتم تیرماه 1360 در دفتر حزب جمهورى اسلامى به شهادت رسید و پیكرش دربهشت زهرا به خاك سپرده شد.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

معروف به امیرموید پسر شعاع‏الملك از رجال و متنفذین منطقه‏ى مازندران، در 1233 ش تولید یافت. پس از انجام تحصیلات مقدماتى وارد مدرسه‏ى دارالفنون شد و دوره‏ى كامل مدرسه را در رشته‏ى نظام پایان برد. پس از چندى از طرف ناصرالدین‏شاه به ریاست ایل سوادكوه و پادگان آنجا منصوب شد ولى خود در تهران غالبا در دربار به سر مى‏برد و جزء همراهان شكار شاه بود. در زمان مظفرالدین‏شاه، به سوادكوه رفت. در میان ایل خود زندگى مى‏كرد. در 1329 كه محمدعلى میرزا به قصد تصرف تهران وارد گمش تپه شد، سردار موید او را همراهى نمود ولى محمدعلى میرزا كارى از پیش نبرد و از ایران خارج شد. امیرموید در دوره‏ى سوم قانونگزارى، از طرف مردم سارى به وكالت انتخاب گردید و جزء مهاجرین مجلس در جنگ بین‏المللى اول بود. وقتى در 1297 وثوق‏الدوله به نخست‏وزیرى رسید، براى امنیت بخشیدن به مملكت و خاتمه دادن به حكومت ملوك‏الطوایفى، دستور داد امیرموید را كه در منطقه‏ى مازندران همه‏كاره بود، به تهران انتقال دادند. چندى تحت‏نظر بود ولى در دولت مشیرالدوله به مازندران بازگشت و مشغول تهیه‏ى قشون و نیرو گردید تا در فرصت مناسب حكومت را در دست بگیرد. چند ماهى پس از كودتاى 1299 كه توسط میرپنج رضاخان انجام گرفت، امیرموید كه رئیس ایل و قواى سوادكوه بود، تحریك شد كه یكى از نفرات ایل او بتواند تهران را تصرف كند و او همچنان در سوادكوه باقى بماند، لذا تداركى كه از لحاظ سرباز و نفر و اسلحه از قبل دیده بود كامل كرد و سر به طغیان برداشت و قصد حمله به تهران و در دست گرفتن حكومت را داشت. در همان هنگام میرزا كوچك‏خان در جنگل رشت به تجهیزات پرداخت و ساعدالدوله در تنكابن را به سرتیپ زاهدى سپرد و میرپنج احمدآقاخان امیراحمدى را به سراغ امیرموید فرستاد. امیراحمدى با افراد تحت فرماندهى خود در «سرخورآباد» كه خانه‏ى امیرموید بود جنگ را شروع كرد. حمله‏ى اول به طورى ناگهانى و شدید صورت گرفت كه امیرخانه و زندگى خود را ترك كرد و به طرف ارفع‏كوه كشید. امیراحمدى تمام خانه و زندگى امیر را به آتش كشید و اثرى از آن باقى نگذاشت. در تعقیب او جنگ را ادامه داد، غالب نفرات امیرموید در این نبرد كشته شدند و گذشته از اینكه غائله فرونشست، او را دستگیر و به تهران آوردند. پس از چندى به كرمانشاه تبعید شد. در 1303 دو تن از پسرانش به نام هژبرالسلطان و سهم‏الممالك در مازندران علم مخالفت برافراشتند ولى این بار نیز شكست خورده، در گرگان دستگیر و بلافاصله اعدام گردیدند. امیرموید پس از اعدام فرزندان خود بیمار شد و شاه به او اجازه داد براى معالجه به اروپا برود. چندى در آلمان به سر برد. پس از بازگشت در 1311 در تهران درگذشت. روى‏هم رفته مرد عاقل و وطن‏پرستى بود.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

معروف به سالار سعید از ملاكین درجه اول كردستان، در 1280 در سنندج تولد یافت. تحصیلات ابتدائى را در سنندج و تحصیلات متوسطه را در مدرسه‏ى آمریكائى تهران پایان برد. چندى در اروپا به مطالعه و سیاحت گذرانید. در دوران سلطنت رضاشاه از محترمین و بزرگان كردستان بود. در دوره‏ى چهاردهم از سنندج به وكالت مجلس رسید و ادوار شانزدهم و هیچجدهم و نوزدهم و بیستم وكیل بود. غالبا در مجلس ریاست كمیسیون امور خارجه را عهده‏دار بود. وى به زبانهاى فرانسه و انگلیسى تكلم مى‏كرد و بسیار خیر بود. وفات او بعد از سال 1340 اتفاق افتاد.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

فرزند محمدحسین سنك ملاك، در 1267 ش در مازندران تولد یافت. تحصیلات مقدماتى و متوسطه را در ایران پایان داد، آنگاه براى ادامه‏ى تحصیل به اروپا رفت و مدت ده سال در سویس در رشته‏ى طب تحصیل نمود. بعد از مراجعت به ایران، مدت كوتاهى به شغل طبابت پرداخت و خیلى زود طبابت را به سیاست تبدیل كرد. در دوره‏ى ششم به وكالت مجلس شوراى ملى رسید و مجموعا هشت دوره (16 سال) وكالت مجلس داشت. بعد از افتتاح مجلس سنا، یك دوره هم به سناتورى مازندران برگزیده شد. وى مردى ثروتمند، خوش‏نیت، كم‏تهور و بى‏آزار بود. حدود سال 1348 درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

(است. په.) یكى از سه پسر فریدون. در اوستا (فروردین‏یشت بندهاى 144 -143) از ممالك ایران و توران و سلم و سائینى و داهى اسم برده شده است. سه مملكت اول یادآور داستان معروف فریدون است كه جهان را در میان سه پسر خود سلم و تور و ایرج تقسیم كرده. مملكت سلم یا سرم در اوستا آمده و در تعیین محل آن اشكال است مورخان این مملكت را روم و روس و آلان و مغرب و خاور زمین و بلاد فرنگستان و اروپا ذكر كرده‏اند و خاورشناسان نیز به حدس و احتمال پرداخته برخى به قوم سامى نژاد كه در آسیاى صغیر در مملكت لیكیه ساكن بوده‏اند متوجه شده‏اند، ولى غالب آنان گمان برده‏اند كه قوم سلم همان طوایف معروف یا باشند و ماركوارت نیر بر این عقیده بود. سرمتها قومى بودند آریایى نژاد. سرزمین آنان از شمال شرقى دریاچه آرال تا رود دولگات امتداد داشت. آنان چادرنشین بودند و از تمدن و زندگانى شهرى بهره‏اى نداشتند. بنا به قول مورخان قدیم یونان و روم مادها خود را از بستگان و خویشان سرمتها مى‏خواندند. (یشتها، پورداود، 6 -55 :2، برهان چا. م. معین: سلم).

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

آبش خاتون دختر سعد بن ابوبكر (جل. 662 ه.ق./ 1263 م.- ف. 686 ه.ق./ 1287 م.)

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

سلجوقشاه بن سلغر بن سعد (جل. 661 ه.ق./ 1262 م.)

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

ابوبكر بن سعد (جل. 623 ه.ق./ 1226 م.)

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

سعد بن زنگى بن مودود (جل. 593 ه.ق./ 1197 م.)

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

تكلة بن مودود (جل. 571 ه.ق./ 1175 م.)

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

زنگى بن مودود (جل. 557 ه.ق./ 1161 م.)

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

سنقر بن مودود سلغرى (جل. 543 ه.ق./ 1148 م.)

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

مظفرالدین تركمان، خواهرزاده شاه شیخ ابواسحاق اینجو، ذكر وى در حوادث سال 725 ه.ق. در شیرازنامه و در حوادث 750 ه.ق. در تاریخ آل مظفر آمده.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

(ابن اتابك) نصرةالدین احمد از سلسله‏ى اتابكان لر بزرگ، وى به اتابكى نرسید ولى پسرش اتابك پشنگ (792 -757 ه.ق.) در لرستان حكومت كرد.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

(سلغرشاه) ابن (اتابك) سعد بن زنگى. وى به سلطنت نرسید اما پسرانش، محمد شاه (661 -660 ه.ق.) و سلجوقشاه (662 -661 ه.ق.) در فارس حكومت كرده‏اند.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

جد سلغریان یا اتابكان فارس (قر. 5.(. وى رئیس یك دسته از تركمانان قبچاق بود كه با طایفه خود به خراسان كوچ كرد و پس از یك دوره تاخت و تاز به خدمت طغرل بیك پیوست و نزد او رتبه حاجبى یافت. سنقر بن مودو مؤسس سلغریان (ه. م.) نواده اوست.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

(ع. پادشاه دولت) ابوشجاع، پنجمین امیر از دیالمه فارس (آل بویه) (جل. 403 ه.ق./ 1021 م.- ف. 415 ه.ق./ 1024 م.)

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

ابن سلغر بن سعد، هشتمین از اتابكان فارس (سلغریان) (جل. 660 ه.ق./ 1262 م.- ف. 662 ه.ق./ 1263 م.)

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : گلزار مشاهیر

فقیه. تولد: 1309، آشتیان. شهادت 7 تیر 1630، تهران. حجت‏الاسلام غلامرضا دانش‏آشتیانى، فرزند ابوالفضل، تا مقطع خارج فقه و اصول به تحصیل حوزوى پرداخت. ایشان همچنین داراى دكتراى حقوق اسلامى بود. پیش از انقلاب اسلامى، به تدریس در دبیرستان‏ها مى‏پرداخت. وى همچنین مسئولیت یك گروه فرهنگى را داشت. بعد از پیروزى انقلاب اسلامى، بازرس ویژه‏ى وزارت آموزش و پرورش و در اولین‏ى دوره مجلس شوراى اسلامى، نماینده مردم تفرش و آشتیان شد. از آثار ایشان است: سنت در زمینه فقه و اصول. حجت‏الاسلام آشتیانى در بمب‏گذارى هفتم تیرماه 1360 در دفتر حزب جمهورى اسلامى به شهادت رسید. پیكر وى در بهشت زهرا به خاك سپرده شد.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(س چهاردهم ش)، موسیقیدان و حقوقدان. تحصیلات ابتدایى و متوسطه را در منزل و نزد استادان و معلمان وقت فراگرفت و پس از آن براى ادامه‏ى تحصیل به سویس رفت و در رشته‏ى حقوق فارغ‏التحصیل شد. او در ضمن تحصیلات عالى به زبانهاى آلمانى، فرانسه، انگلیسى تسلط كامل پیدا كرد و با موسیقى كلاسیك نیز آشنا شد و نواختن پیانو را فراگرفت. پیرنیا كانون وكلا را در وزارت دادگسترى، و اداره‏ى احصائیه (آمار) را در وزارت دارایى، تاسیس كرد. پیرنیا در وزارت دادگسترى و وزارت دارایى، یك چند خدمت كرد و به ریاست بازرسى كل كشور و معاونت نخست‏وزیرى نیز منصوب شد. او پس از سالها خدمت در مشاغل سیاسى و قضایى و ادارى، از همه‏ى آنها كناره گرفت و به كارهاى فرهنگى روى آورد. پیرنیا، مبدع و مبتكر روشى بود كه قبل از او كسى به آن توجهى نداشت و آن روش تلفیق شعر و موسیقى و كمك گرفتن از یكى براى تفهیم و تاثیر ارزش دیگرى بود. از آثار وى: آهنگهاى «گلهاى جاویدان» (در سال 1335 ش)، «اركستر گلها» برنامه «گلهاى رنگارنگ»؛ «برگ سبز»؛ «گلهاى صحرایى»؛ «شاخه گل»؛ تنظیم «برنامه‏ى كودك».[1] فرزند ارشد حسن پیرنیا (مشیرالدوله)، متولد 1280، تحصیلات عالى خود را در رشته‏ى حقوق در سوئیس دنبال كرد و پس از مراجعت به ایران، به خدمت دادگسترى و دارائى درآمد و چند شغل ادارى از جمله ریاست اداره‏ى آمار و اداره‏ى كانون وكلاء را متصدى شد. در 1325 قوام‏السلطنه او را به مدیركلى بازرسى نخست‏وزیرى و سپس به معاونت ادارى خویش برگزید. بعد از سقوط دولت، به كارهاى آزاد پرداخت و زندگى مرفه او از طریق ارث قابل ملاحظه‏اى كه از پدرش باقى مانده بود، اداره مى‏شد. از 1335 با اداره‏ى رادیو همكارى خود را آغاز كرد و یك سلسله آهنگهاى اصیل ایرانى را با همكارى نوازندگان و خوانندگان كشور به سبك جالبى عرضه كرد. وقتى این برنامه‏ها از رادیو پخش مى‏شد و نام او را به عنوان تهیه‏كننده و تنظیم‏كننده ذكر مى‏كردند، مادرش كه دختر علاءالدوله بود و در آن تاریخ حیات داشت، عصبانى مى‏شد و مى‏گفت: «بالاخره پسر مشیرالدوله مطرب از آب درآمد». او از این كار فرزند خود سخت ناراحت بود و بعضى از نزدیكانش معتقدند كه از غصه‏ى همین كار دق كرد. داود پیرنیا به اعتبار پدر و عموى خود مؤتمن‏الملك، در محافل مختلف راه داشت. با على دشتى در اواخر عمر زیاد حشر و نشر داشت. در 73 سالگى در اثر بیمارى در تهران درگذشت. تا حدى از نیكنامى و سلامت نفس برخوردار بود، ولى هوش و پركارى پدرش را نداشت. داود پیرنیا، بنیانگذار برنامه‏ى «گلها» در تهران، خیابان ایران در یك خانواده‏ى بزرگ و قدیمى چشم به جهان گشود. دوران طفولیت را در تحت توجهات پدر بزرگوارش حسن پیرنیا (مشیرالدوله) كه از رجال خوشنام و روشنفكر آن زمان بود گذراند. تحصیلات ابتدایى را طبق سنن و آداب آن زمان در منزل و نزد استادان و معلمین وقت فراگرفت، سپس براى ادامه‏ى تحصیلات و فراگیرى دروس زبان و غیره به مدرسه ى سن‏لوئى كه زیر نظر معلمین و استادان فرانسوى اداره مى‏شد قدم نهاد. پس از گذراندن تحصیلات متوسطه بنا به تمایل پدرش مشیرالدوله جهت فراگیرى تحصیلات عالیه به كشور سوئیس سفر نمود. پس از گذرانیدن تحصیلات عالیه در رشته حقوق به وطن مراجعت نمود و به خدمت در وزارت دادگسترى مشغول گردید. داود پیرنیا بنیانگذار و مؤسس كانون وكلا بود. در وزارت دادگسترى تا رتبه‏ى یازده قضائى مدارج را طى كرد و سپس به وزارت دارائى منتقل شد و در این وزارتخانه اقدام به تأسیس اداره‏ى احصائیه (آمار) نمود كه براى اولین‏بار در ایران چنین اداره‏اى به وجود آمد. داود پیرنیا در حین فراگیرى تحصیلات عالیه با موسیقى كلاسیك آشنایى كامل پیدا كرد و نواختن پیانو را به خوبى فراگرفت و ادبیات و موسیقى ایران را نیز از خاطر نبرد. به زبانهاى فرانسه، آلمانى، انگلیسى تسلط كامل داشت و در زبان فرانسه تا حد ادبیات عالیه این زبان پیشرفت كرده بود بعد از چندى در نخست‏وزیرى به سمت رئیس بازرسى كل در سطح كشور و سپس عهده‏دار پست معاونت نخست‏وزیرى گردید. پیرنیا همواره در فكر احیاى موسیقى سنتى و اصیل ایرانى و زنده نمودن فرهنگ و ادبیات ایران بود و همین فكر باعث شد كه به فكر ایجاد برنامه‏هاى «گلهاى جاویدان» و سپس «گلهاى رنگارنگ» و دیگر برنامه‏هاى ارزنده بیافتتد و همواره در این راه با استادان بنامى چون: كلنل‏وزیرى، روح‏اللَّه خالقى، ابوالحسن صبا، مرتضى محجوبى، حسین‏یاحقى، احمد عبادى، مهدى خالدى، على تجویدى، جواد معروفى و غیره تبادل‏نظر و همفكرى داشت. و این علاقه شدید باعث شد كه مشاغل دولتى را كنار گذارده و با جدیت، هدف والاى خود را دنبال كند و برنامه‏هایى ارزنده كه امروزه همچون گنجینه‏اى گرانبها به یادگار مانده است از خود باقى گذارد و موسیقى اصیل ایرانى و ادبیات و فرهنگ غنى این كشور را نه تنها به مردم ایران بلكه به مردم سایر ملل نیز معرفى نماید و به این امر مهم كه تا قبل از ایجاد برنامه‏هاى «گلها» نه تنها توجهى نمى‏شد بلكه در بوته فراموشى سپرده شده بود بپردازد. داود پیرنیا یكى از خدمتگزاران بزرگ موسیقى و ادب ایران در دوره‏ى معاصر است و ارزش والاى خدمات او بخصوص از آن جهت است كه او مبدع و مبتكر روشى بود كه قبل از او كسى به آن توجهى نداشت و آن روش تلفیق شعر و موسیقى و كمك گرفتن از یكى براى تفهیم و تأثیر ارزش دیگرى بود. پیرنیا بعد از سالها اشتغال در مشاغل سیاسى و قضائى و ادارى از همه‏ى آنها كناره گرفته بود و وقت خود را مصروف به مطالعه، بخصوص بررسى اشعار فارسى مى‏كرد. وقتى یكى از فرزندان او در دبیرستان جم قلهك سرگرم تحصیل بود، دكتر معین افشار كه یكى از دبیران آن دبیرستان بود و به موسیقى آشنایى و علاقه خاص داشت، اركستر كوچكى از دانش‏آموزان هنرمند تشكیل داده بود و در یكى از جشنهاى دبیرستان، این اركستر قطعاتى اجرا مى‏كرد. پیرنیا كه در آن هنگام رئیس انجمن خانه و مدرسه بود كار آنان را بسیار پسندید و یك روز آنها را به اداره‏ى كل هنرهاى زیبا برد و نوارى از آهنگهاى آنان ضبط كرد و یك روز عصر این نوار از رادیو پخش شد. كسى نمى‏داند كه پیرنیا چگونه به رادیو راه یافت، ولى بعضى از شبها مردم برنامه‏اى از رادیو مى‏شنیدند كه «گلهاى جاویدان» نام داشت و همراه با موسیقى كه مثنوى همایون بود آغاز مى‏شد و ضمن آن اشعارى بر روى سازى تنها به وسیله گوینده‏اى خوش‏صدا به لحنى كه در شنونده تأثیرى عمیق مى‏بخشید قرائت مى‏شد و یكى از خوانندگان نیز اشعار دیگرى را به آواز مى‏خواند. در بعضى از برنامه‏ها، شرح احوال شاعر و اظهارنظر درباره‏ى اشعار و افكار او نیز قسمت دیگرى از برنامه بود. برنامه با جمله «این هم گلى بود جاویدان از گلزار بى‏همتاى ادب ایران- همیشه شاد و همیشه خوش باشید» پایان مى‏یافت. «گلهاى جاویدان» در سال 1335 شروع شد و همزمان با آن پیرنیا برنامه‏اى براى كودكان نیز تنظیم كرد كه صبحها با صداى فرزندش «بیژن» پخش مى‏شد و هر دو برنامه به شدت مورد استقبال مردم بود. به تدریج این اندیشه به ذهن پیرنیا راه یافت كه «موسیقى ضربى» ایران نیز مى‏باید در برنامه‏ى «گلها» جایى داشته باشد، به خصوص كه ترانه‏ها و تصنیفهایى كه در رادیو ساخته و پخش مى‏شد غالباً تحت تأثیر و نفوذ موسیقى بیگانه و فاقد اصالت كافى بود. تشكیل اركسترى از هنرمندان صاحب نام كه بتوانند نظر او را اجرا كنند نیاز به تأمین بودجه‏اى داشت كه از توانایى «اداره‏ى كل انتشارات و رادیو»ى آن زمان خارج بود. پیرنیا با كوشش و زحمات طاقت‏فرسا موفق شد نظر مقامات «سازمان برنامه و بودجه» را به اهمیت موضوع جلب و اعتبارى براى این منظور تحصیل كند و به این ترتیب اركستر «گلها» تشكیل گردید و برنامه‏ى «گلهاى رنگارنگ» حاصل كار بود. برنامه با موسیقى ضربى و اركستره كه آهنگ بى‏كلام یك ترانه‏ى اصیل و سنگین بود آغاز مى‏شد. خانم «روشنك» گوینده‏ى خوش‏صداى برنامه‏ى «گلها» بر روى این آهنگ چند شعر زیبا، دل‏انگیز با معنى و مضمونى دلكش و عمیق قرائت مى‏كرد. پس از آن اشعار دیگرى بر روى سازهاى تنها قرائت مى‏شد، یا خواننده چند بیت شعر كه غالباً قسمتى از یك غزل بود به آواز مى‏خواند و در پایان آهنگ با كلام به وسیله خواننده همراه با اركستر اجرا مى‏شد. مدت دو سال از آغاز برنامه‏ى «گلها» گذشته بود كه پیرنیا برنامه كودك را به «دكتر معین افشار» همان دبیر دبیرستان پسرش محول كرد و با فراغت بیشتر تمام هم خود را صرف برنامه‏ى «گلها» كرد. در این زمان، وضع مالى كشور بهتر شده بود و اركستر «گلها» بزرگ و بزرگتر شد و از حالت «یك صدایى» بیرون آمد. هنرمند ارجمند «جواد معروفى» آهنگ را به تدریج و تا حدى كه گوش شنونده‏ى ایرانى آمادگى قبول داشت به صورت چند صدایى مى‏نوشت و به رهبرى روح‏اللَّه خالقى اجرا مى‏شد، «برگ سبز» و «شاخه گل» و «گلهاى صحرایى» برنامه‏هاى دیگرى بودند كه به بخش «گلها» تنوع و جاذبه مى‏بخشیدند. «برگ سبز» از سلو و اشعارى عرفانى با صداى خواننده كه «سید جواد ذبیحى» یكى از آنان بود در شبهاى جمعه اجرا مى‏شد. در آغاز برنامه این دو بیت قرائت مى‏شد: «چشم بگشا كه جلوه‏ى دلدار به تجلى است از در و دیوار» این تماشا چو بنگرى گویى لیس فى‏الدار، غیره دیار» و پیرنیا كه یكى از ارادتمندان مولا على (ع) بود در پایان برنامه این جمله را منظور كرده بود: «این هم برگ سبزى بود، هدیه‏ى درویش، على نگهدارتان». «شاخه گل» یك برنامه ربع ساعته بود كه به معرفى كوتاه یك شاعر و ذكر چند بیت از اشعار او و اجراى یكى از ترانه‏هاى «گلهاى رنگارنگ» كه خواستار فراوان داشت مى‏پرداخت و «گلهاى صحرایى» خاص معرفى آهنگهاى محلى ایران بود. این سؤال همواره براى مردم مطرح بود كه در برنامه‏هاى «گلها» چه رمز و رازیست كه تا این حد در اعماق قلب و روح مردم نفوذ مى‏كند، در حالى كه از همان هنرمندان و همان شاعران و همان ترانه‏سرایان، برنامه‏هاى دیگرى نیز در رادیو به وجود مى‏آید، ولى نه تأثیر برنامه‏هاى «گلها» را داشت و نه به آن حد مورد استقبال عامه‏ى شنوندگان و تمامى طبقات مردم بود. علت واقعى این امر در حقیقت یكى شناخت كامل و دقیقى بود كه پیرنیا از شعر و ادب و موسیقى ایران داشت و دیگر دقت و وسواس عجیبى بود كه او در انتخاب قطعات موسیقى و اشعار به خرج مى‏داد. به كرات یك قطعه موسیقى را مى‏شنید و قسمتهایى از آن را انتخاب و قسمتهایى را حذف مى‏كرد، سپس براى شعرى كه روى آن قطعه باید قرائت شود دیوانهاى اشعار و تذكره‏هاى متعدد را مطالعه مى‏كرد. در سالهاى آخر، مرحوم «رهى معیرى» را به كمك گرفت و پس انتخاب اشعار آنها را با موسیقى تلفیق و نوار ضبط شده را به دفعات مى‏شنید و حتى براى كسانى كه به دیدنش مى‏آمدند پخش مى‏كرد و تأثیر آن را بر روى آنان بخصوص افراد صاحب نظر امتحان مى‏كرد و نظر آنان را جویا مى‏شد و شاید به این ترتیب یك برنامه را بیش از سى‏بار مى‏شنید. به همین دلائل كار كردن با پیرنیا مشكل بود و فقط افراد پرحوصله مى‏توانستند خواسته‏هاى او را به مرحله اجرا و عمل درآورند. برنامه‏ى «گلها» فقط یك نوازندگى و ساز سلوى تنها نبود، بلكه مسأله فرهنگ و ادبیات مملكت بود، مسأله‏ى موسیقى غنى و پربار گذشته‏ى كشور بود، مسأله‏ى لباس فاخر پوشیدن به موسیقى ملى، اصیل و سنتى مملكت بود و به دلیل همین توجهات شادروان پیرنیا بود كه برنامه‏ى «گلها» طورى شده بود كه موسیقیدان آرام‏آرام، ارج و احترام واقعى خودش را در جامعه به دست آورده بود، این نبود جز ارائه‏ى برنامه‏هاى خوب و ارزشمند، برنامه‏هاى والا و لباس فاخر و در خور شأن آن پوشیدن، یعنى نه یك چیز مصنوعى، یعنى آن چیزى كه واقعاً قدر این كار را داشت، سزاوار بود كه این موسیقى به این صورت عرضه بشود. وقتى «سكته‏ى قلبى» به سراغ پیرنیا آمد و خانه‏نشین شد. دیگران بسى كوشش كردند كه راه او را ادامه دهند، ولى «گلهاى» آنان رنگ و بوى «گلهاى» پیرنیا را نداشت و هرگز جاى برنامه‏هایى را كه او مى‏ساخت نگرفت. در یكى از دفعاتى كه پیرنیا دچار «سكته‏ى قلبى» و در بیمارستان بسترى شده بود، دكتر معین افشار دوست صمیمى و باوفاى او كه تا پایان مدت خدمت او در رادیو با او همكارى داشت سبدى گل براى او برد و بر روى كارت همراه آن این رباعى را نوشته بود: تا مهر درخشنده و مه تابان باد عمر تو چو «گلهاى» تو جاویدان باد چون آن همه شاخه‏هاى گل كز نو شكفت «پیوسته دلت شاد و لبت خندان باد»

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(تو 1291 ش)، استاد دانشگاه و نویسنده. در تهران متولد شد. تحصیلات متوسطه را در رشته‏ى علمى و ادبى به پایان رسانید و در سال 1311 ش به كمك حكیم‏الملك براى تكمیل تحصیلات به اروپا رفت و از دانشگاه كمبریج به اخذ درجه‏ى دكترا در علوم مالى و اقتصادى نایل شد. در سال 1319 ش وارد خدمت وزارت دارایى و دانشگاه تهران شد و چندین سال ریاست ادارات نفت و معادن را عهده‏دار بود و بعد به معاونت وزارت دارایى رسید. پیرنیا در دوره‏ى هجدهم از نایین به وكالت مجلس انتخاب شد. از آثار وى: «انتقاد از بودجه‏ى دولت»؛ «ده سال كوشش در راه حفظ و بسط حقوق ایران در نفت»؛ «عقاید بزرگترین علماى اقتصاد»؛ «مالیاتها و حقوق مالى»؛ «نفت در اقتصاد ایران».[1] متولد 1292، فرزند ابوالحسن معروف به معاضدالسلطنه، از بنى‏اعمام مشیرالدوله، مادرش دختر مبشرالسلطنه‏ى نبوى از خاندان‏هاى كهنسال و قدیمى ایران بود. پیرنیا پس از انجام تحصیلات مقدماتى و متوسطه عازم اروپا شد. نخست در پاریس علم اقتصاد تحصیل كرد و درجه‏ى دكترا گرفت. سپس به انگلستان رفت و در آنجا در رشته‏ى فنى و پلى‏تكنیك ادامه تحصیل داد و درجه‏ى علمى دریافت نمود. در 1319 به ایران آمد و به استادى دانشكده‏ى حقوق و علوم سیاسى و اقتصادى برگزیده شد. همزمان با كار استادى، در وزارت دارائى مشغول شد و سالیان دراز در رأس اداره‏ى نفت و امتیازات وزارت دارائى قرار داشت. در 1325 از طرف قوام‏السلطنه به معاونت نخست‏وزیرى منصوب شد. در 1328 معاون وزیر دارائى شد و تحقیقاً در آن روز یكى از كارشناسان نفتى درجه‏ى اول ایران بود. در مذاكرات با كنسرسیوم كه در 1333 صورت گرفت، چهره‏ى اصلى در مذاكرات نفتى بود. در دوره‏ى هیجدهم به وكالت مجلس برگزیده شد. در دوره‏ى نوزدهم هم وكیل گردید ولیكن از مرز خود تجاوز كرد و در نتیجه مورد بى‏مهرى قرار گرفت و از كار معاف شد. غالباً به كار تدریس اشتغال داشت. پس از آنكه دانشكده‏ى اقتصاد مستقل شد، به ریاست آنجا انتخاب گردید و در رشته‏ى تخصصى خود به تألیف و ترجمه پرداخت. مانند تمام افراد خانواده‏ى خود مردى صحیح‏العمل و نیكنام بود. یادداشت‏هاى پدرش در صدر مشروطه و استبداد صغیر، به همت او به چاپ رسیده است. آثارى كه او در رشته‏ى اقتصاد تألیف و ترجمه كرده، بسیار است. فرزند میرزا نصراللَّه خان نائینى، آخرین صدراعظم دوره‏ى استبداد. تحصیلات مقدماتى و فارسى و عربى را در تهران فراگرفت. سپس براى ادامه‏ى تحصیل به اروپا رفت. رشته‏ى حقوق را در پاریس، فلسفه و ریاضى را در انگلستان آموخت و در 1317 ه.ق به تهران وارد شد و جزء معلمین مدرسه‏ى سیاسى قرار گرفت. چون پدرش وزیر امور خارجه بود، در كابینه‏ى وزارتى معاونت برادر خود میرزا حسن خان مشارالملك را كه بعدها مشیرالدوله لقب گرفت، عهده‏دار شد؛ ضمناً نزد میرزا ظاهر تنكابنى فلسفه‏دان معروف، به تحصیل حكمت الهى پرداخت. از 1320 تا 1325 ه.ق مستقلاً رئیس كابینه‏ى وزارت خارجه بود. مدتى نیز ریاست مدرسه‏ى سیاسى را بر عهده گرفت. در تنظیم قانون اساسى و انطباق آن با قوانین اروپائى دخیل و دست‏اندركار بود. در 1286 در كابینه‏ى ناصرالملك براى اولین مرتبه به وزارت فوائد عامه منصوب شد. در ترمیم كابینه‏ى نظام‏السلطنه وزارت معارف بر عهده‏ى او قرار گرفت. مشیرالسلطنه او را به وزارت فوائد عامه و تجارت منصوب نمود، ولى به زودى از این سمت استعفا داد. در كابینه‏ى دوم ناصرالملك كه به سرپرستى سعدالدوله اداره مى‏شد، وزیر معارف بود، ولى قبل از سقوط كابینه كه با فتح تهران به وسیله‏ى سپهدار و سردار اسد صورت گرفت، او و برادرش از وزارت استعفا كردند. در انتخابات دوره‏ى دوم مجلس شوراى ملى به وكالت مردم تهران به مجلس رفت و كاندیداى ریاست مجلس شد، ولى قبل از او ممتازالدوله و مستشارالدوله و فروغى هر كدام چند صباحى به ریاست رسیدند تا سرانجام در اواخر دوره‏ى ریاست به مؤتمن‏الملك رسید. پس از ختم دوره‏ى دوم مجلس كه با اولتیماتوم روس‏ها براى اخراج مستشاران آمریكائى تعطیل گردید، در كابینه‏ى علاءالسلطنه به وزارت تجارت منصوب شد. در انتخابات دوره‏ى سوم به وكالت و ریاست مجلس رسید، ولى این دوره به علت جنگ جهانى تعطیل و عده‏اى از وكلاء مهاجرت كردند و مجلس از اكثریت افتاد. در 1296 در دو كابینه‏ى علاءالسلطنه وزیر تجارت و در ترمیم همان كابینه وزیر فوائد عامه و در كابینه‏ى عین‏الدوله وزارتخانه‏هاى تجارت و فوائد عامه را توأماً عهده‏دار گردید. در همان سال، مستوفى او را به وزارت معارف برگزید و سرانجام در 1299 در كابینه‏ى برادر خود مشیرالدوله، وزیر مشاور گردید. در انتخابات دوره‏ى چهارم به وكالت رسید و رئیس مجلس شد. این مجلس به علت جریانات روز و مسائلى كه در شرف تكوین بود و با در نظر گرفتن وجود افراد تندرو و با برنامه‏اى كه به پارلمان راه یافته بودند، نیاز به قدرت و مدیریت صحیح داشت. وى با قدرت و تسلط تمام، مجلس را اداره كرد و در زمره‏ى مقتدرترین رؤساى مجلس درآمد. در دوره‏ى پنجم نیز به وكالت و ریاست رسید، ولى در اواخر دوره به علت مخالفت با انقراض قاجاریه و روى كار آمدن سلسله‏ى پهلوى، از ریاست استعفا داد و مستوفى به جایش انتخاب شد؛ او هم نپذیرفت و سرانجام سید محمد تدین نایب‏رئیس، به مقام ریاست رسید. در انتخابات دوره‏ى ششم به وكالت رسید. ابتدا تدین رئیس مجلس بود، ولى در كابینه‏ى مستوفى به وزارت معارف معرفى شد و مؤتمن‏الملك مجدداً به ریاست مجلس انتخاب شد. در انتخابات دوره‏ى هفتم كه با الغاء القاب، نام خانوادگى پیرنیا را براى خود انتخاب نموده بود، وكیل هفتم تهران شد. ادیب‏السلطنه حاكم تهران طى نامه‏اى قبولى او را خواستار شد، ولى در ذیل نامه‏ى حكومتى چنین نوشت: «از انجام این مأموریت معذورم» و وكالت دوره‏ى هفتم را رد كرد. از آن تاریخ دور از كارهاى سیاسى وقت خود را به مطالعه و مذاكره با دوستان و دانشمندان مى‏گذرانید. حتى برخلاف برادرش، از انجام كارهاى فرهنگى و اجتماعى هم اعراض داشت و حتى‏المقدور در هیچ كمیسیون و اجتماعى حضور نمى‏یافت. غالباً ادبا و فلاسفه نزد او مى‏رفتند و از هر درى و مقوله‏اى جز سیاست سخن گفته مى‏شد. با ثروت سرشارى كه از پدرش به او به ارث رسیده بود، در خانه‏ى خود واقع در لاله‏زار نو به طرزى اشرافى زندگى مى‏كرد. بعد از شهریور 1320 كه توجه به رجال ملى زیاد شد، مجلس سیزدهم به نخست‏وزیرى او ابراز تمایل كرد و نمایندگان به اتفاق آراء تمایل خودشان را نسبت به او اعلام نمودند؛ ضمناً آقایان عبدالحسین اورنگ و بیات صدر و دكتر طاهرى مأمور ملاقات با مؤتمن‏الملك و ابلاغ تمایل مجلس شدند. این ملاقات در همان روز انجام گرفت و پس از شش ساعت مذاكره، مؤتمن‏الملك همان جوابى را داد كه در ابتداى ملاقات داده بود و آن جواب این بود: «توانایى انجام این خدمت را ندارم». نمایندگان پس از این ملاقات، به مجلس بازگشتند و عدم قبولى پیرنیا را به مجلس اطلاع دادند. فرداى آن روز بحث تمام مطبوعات تهران در این مورد بود. اطلاعات سرمقاله‏ى مفصلى نوشت و حق را به مؤتمن‏الملك داد. در همان دوره كه اوضاع آذربایجان و فارس و خراسان مشكلات بزرگى فراهم كرده بود، مردم تهران او را به وكالت انتخاب كردند، ولى از قبول آن اعراض كرد، باز مورد تمایل مجلس قرار گرفت ولى مانند گذشته زیر بار نرفت. در بهمن 1324 كه قوام‏السلطنه كاندیداى نخست‏وزیرى بود، مخالفین قوام مخصوصاً فراكسیون حزب توده، مؤتمن‏الملك را كاندیدا كردند و پس از اخذ رأى، مؤتمن‏الملك 51 رأى و قوام 52 رأى داشت؛ یك رأى اضافى قوام‏السلطنه مربوط به رئیس مجلس بود كه مى‏دانست مؤتمن‏الملك آن سمت را قبول نمى‏كند. بعد از شهریور 1320، مؤتمن‏الملك در امور سیاسى مرتباً مورد مشورت قرار مى‏گرفت و در این مورد به هیچ وجه مضایقه نداشت. وقتى قوام‏السلطنه در مسكو با بن‏بست مذاكرات مواجه شد، نظر مشورتى مؤتمن‏الملك را خواست. او با جمله‏ى كوتاه «تأمل كنید!» قوام را به پایدارى تشویق و ترغیب نمود. در تاریخ نهم شهریور 1326 در 73 سالگى درگذشت و در امامزاده صالح در تجریش مدفون گردید. مجلس شوراى ملى به مناسبت خدمات مؤتمن‏الملك و به پیشنهاد دكتر معظمى، ماده‏ى واحده‏اى گذرانید و او را در شمار یكى از فرزندان خدمتگزار ایران محسوب نمود. به مناسبت درگذشت آن مرد، یك روز تعطیل عمومى اعلام شد. مؤتمن‏الملك یك همسر انتخاب نمود، و او دختر محمدولى خان آصف‏السلطنه از بطن دختر مظفرالدین شاه قاجار بود. از این همسر صاحب پنج اولاد شد. پسر بزرگ او خسرو وارد وزارت خارجه شد، پسر دیگرش در اروپا حرفه‏ى دندانپزشكى را تعقیب كرد. دو فرزند ذكور دیگرش نه در علم پیشرفت كردند و نه در سیاست. یگانه دختر او همسر سپهبد زاهدى شد كه به زودى به متاركه انجامید و سپس به همسرى سرهنگ سیف درآمد. ابراهیم صفائى در كتاب رهبران مشروطه درباره‏ى خصوصیات مؤتمن‏الملك چنین نوشته است: «مؤتمن‏الملك از رجال تحصیلكرده و وطن‏خواه ولى محافظه‏كار و راحت‏طلب ایران بود. با تقوى و پاكى زندگى مى‏كرد و به ناپاكى هم نیازى نداشت، زیرا از ثروت موروثى پدر سرمایه‏ى كافى داشت.» مورخ‏الدوله سپهر در یادداشت‏هاى خود درباره‏ى مؤتمن‏الملك چنین نوشته: «در هر حال حسین پیرنیا یكى از رجال معروف و موجه و دانشمند ایران است. متجاوز از 20 سال در صحنه‏ى سیاسى ایران نقش اساسى داشت، به قانون احترام مى‏گذاشت، در اداره‏ى مجلس قدرت زیادى از خود نشان مى‏داد. زمانى كه در مدرسه‏ى سیاسى تدریس مى‏كرد، یادداشت‏هائى تنظیم نمود كه بعدها چاپ شد. مهمترین اثر او قراردادهاى ایران با خارجه است كه هنگام ریاست كابینه‏ى وزارت خارجه آن را تنظیم و انتشار داد». (میرزا) حسین مؤتمن الملك (و. 1254- ف.1326 ه.ش./ 1366 ه.ق.) پسر دوم میرزا نصراللَّه خان مشیرالدوله از تحصیل كردگان پاریس و لندن. وى چند بار وكیل مجلس و وزیر بود و مدتى ریاست مجلس شوارى ملى را به عهده داشت و مؤلف «مجموعه معهدات ایران با دول خارجه» است. وى به مرض سرطان فقرات در تهران درگذشت. نواده عم آنان ابوالحسن ملقب به معاضدالسلنطه، سیاستمدار ایرانى.وى مكرر در ممالك خارجه سمت سفارت داشته (ف.1318 ه.ش.)

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 30 شهریور 1395  - 11:19 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

معروف به محاسب‏الممالك، فرزند على‏محمد مجیر شیبانى، اهل كاشان، در سال 1259 در كاشان تولد یافت. تحصیلات خود را در دارالفنون تهران پایان داد. چندى در وزارت دارائى اشتغال پیدا كرد، بعد به اروپا رفت و در قسمت پست و تلگراف و تلفن مطالعاتى نمود. در اوایل مشروطیت شركت معتبرى با سرمایه‏ى پانصد هزار ریال در ایران تشكیل داد تا تلفن در غالب شهرها دائر شود. چند تن از سرمایه‏داران زردشتى را نیز با خود همراه نمود و تا حدى در این كار توفیق یافت. وقتى دولت امر تلفن را زیرنظر گرفت، وى كماكان از سهامداران عمده بود. وى بعد از مشروطیت مدتها معاونت وزارت پست و تلگراف را عهده‏دار بود. در چند كابینه قبل از كودتاى 1299 سمت كفالت و وزارت داشت. در دوران رضاشاه، نیمى از قریه‏ى دروس را خریدارى كرد و آن را بین دوستان و آشنایان تقسیم نمود و چندین قطعه‏ى بزرگ براى خود و فرزندان خویش تدارك دید كه قسمت اعظم ثروت فرزندانش از محل زمینهاى دروس تامین گردید. محاسب‏الممالك در سال 1329 در تهران درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 29 شهریور 1395  - 5:16 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

فرزند محمود شیبانى، در سال 1291 در تهران تولد یافت. پس از انجام تحصیلات ابتدائى و متوسطه به فرانسه رفت و دكترا در علم اقتصاد گرفت. بعد از مراجعت ، چندى در وزارت دارائى اشتغال داشت، بعد به وزارت كار رفت. مدیركل و سپس معاون وزارتخانه گردید. چندى هم عضویت هیئت مدیره بانك رفاه كارگران با او بود. وى از ثروت و مكنت كافى برخوردار بود و در فكر استوارى در مقامات سیاسى نبود. وى با خانواده‏ى خدیوى تبریزى پیوند مواصلت بست.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 29 شهریور 1395  - 5:16 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

معروف به وحیدالملك، در 1259 ش در كاشان تولد یافت. پدرش حاجى میرزا آقاخان حاكم كاشان بود. پس از انجام تحصیلات مقدماتى در كاشان و تهران به هندوستان رفت و بعد براى تكمیل معلومات عازم لندن شد و درجه‏ى لیسانس در علم حقوق گرفت. بعد از مراجعت به ایران، مخبر روزنامه‏ى تایمز انگلیس گردید و ضمنا با آزادیخواهان و مشروطه‏طلبان همداستان شد و اخبارى به نفع مشروطه‏خواهان به لندن مخابره مى‏كرد. وقتى مدیر تایمز از موضوع خبر یافت، او را از خبرنگارى عزل نمود. بعد از استبداد صغیر به پاس خدماتى كه به نفع مشروطه‏خواهان انجام داده بود، از طرف ملیون، وكیل مردم تهران در مجلس شد و جزء فرقه‏ى دموكرات درآمد و عضویت شوراى عالى معارف نیز به عهده‏ى او قرار گرفت و ضمنا در مدرسه‏ى دارالفنون تدریس مى‏نمود. در 1330 ه.ق تبعیدا به اروپا رفت و قریب دو سال به تكمیل معلومات خود پرداخت. در دوره‏ى سوم از طرف مردم تبریز وكیل شد و هنگام مهاجرت به كرمانشاه، به استانبول رفت و نماینده‏ى ملیون در استانبول بود. مدتى نیز در آلمان گذرانید تا اینكه در سال 1299 در كابینه‏ى سپهدار اعظم، به وزارت معارف و صنایع مستظرفه برگزیده شد و چند ماهى در آنجا بود. برنامه‏هائى پیاده كرد ولى چون مدت وزارتش كوتاه بود، نتیجه نگرفت. بعد از كودتاى 1299 رسما خدمات فرهنگى را ادامه داد و به استادى دارالمعلمین عالى و مدرسه‏ى حقوق و دانشكده‏ى ادبیات درآمد. تاریخ و حقوق و زبان انگلیسى تدریس مى‏كرد. در غالب كمیسیونهاى معارف شركت داشت. در 1301 در كابینه‏ى قوام‏السلطنه به سمت وزیر پست و تلگراف معرفى گردید و پس از چندى در اثر استیضاح سلیمان محسن اسكندرى، كنار رفت. در سال 1344 در سن 85 سالگى درگذشت. از تالیفات وى باید تاریخ قرون وسطى را در سه مجلد نام برد.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 29 شهریور 1395  - 5:16 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 12 منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

(خان) بختیارى، از رؤساى بختیارى (مقت. 1165 ه.ق.). وى در زمان جانشینان نادر شاه افشار مدعى آنان شد و اصفهان را تسخیر كرد ولى از ابوالفتح‏خان شكست خورد و به كریم‏خان متوسل گردید و به ممد هم ابوالفتح‏خان را از اصفهان بیرون كردند، و بعد كریم‏خان، على‏مردان خان و ابوالفتح‏خان متحد شدند و یكى از شاهزادگان دخترى شاه سلطان حسین را به نام شاه اسماعیل سوم به سلطنت برداشتند و على‏مردان خان نایب‏السلطنه شد و كریم‏خان سردار سپاه و ابوالفتح خان عهد را بشكست و ابوالفتح‏خان را كشت و قصد قتل كریم‏خان را داشت ولى او از اصفهان فرار كرد و اندكى بعد على‏مردان خان به دست كریم‏خان به قتل رسید.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 29 شهریور 1395  - 5:16 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

(امیر) نوائى جغتائى ملقب به نظام‏الدین ابن امیر كیچكنه (و. 844- ف. 906 ه. ق.). وى از كودكى با سلطان حسین بایقرا همدرس و هم مكتب بود و پس از جلوس وى به سلطنت به وزارت او رسید. این امیر و وزیر هر دو ادیب و دانشمند بودند و ادبیان و شاعران و نویسندگان و هنرمندان را تشویق و تربیت مى‏كردند. جامى از خاصانه علیشیر بود. امیر مذكور شرح حال جامى را در «خمسة المتحیرین» آورده و جامى در اشعارش او را ستوده و به دستور وى نفحات الانس را به فارسى گردانیده. امیر علیشیر به فارسى و تركى شعر میسرود. اوراست: تاریخ الانبیاء (تركى)، تاریخ ملوك عجم (تركى)، ترجمة اللغة التركیة بالفارسیة (كه در كتابخانه آستانه قدس رضوى موجود است)، خمسه نوایى كه به تلقى و استقبال از خمسه نظامى سروده و آن پنج مثنوى است به زبان تركى جغتائى، خمسة المتحیرین (رساله‏اى به تركى جغتائى در شرح حال جامى)، دیوان تركى غزلیات (شامل چهار دیوان)، دیوان فارسى (شامل 6000 بیت)، سراج المسلیمن، مثنوى لسان اطیر، محاكمة اللغتین (محاكمه بین زبان فارسى و زبان تركى)، محبوب القلوب، منشآت تركى، تواریخ، عروض تركى، مفردات (درفن معما)، وقفیه، مجالس النفائس (تذكره‏ایست به تركى، كه سپس آن را به فارسى ترجمه كرده‏اند).

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 29 شهریور 1395  - 5:16 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

جیلانى (گیلانى) تبریزى (خواجه)، ملقب به تاج‏الدین از رجال عهد اولجایتو و ابوسعید (نیمه اول قر. 8 ه.) وى در اصل دلال جواهر و احجار كریمه بود و فضل و سوادى نداشت ولى مردى قابل و كارآمد بود. او به دربار اولجایتو راه یافت و به وزارت رسید (711 ه.ق.). پس از مرگ اولجایتو و جلوس ابوسعید همچنان در مقام خود باقى بود. على‏شاه موجباب قتل خواجه رشیدالدین وزیر را فراهم كرد و از این پس مدت 6 سال به راحتى در وزات باقى ماند، ولى بر اثر عدم اطلاع وى رشته امور دیوانى و سیاست مملكت از هم گسیخته شد.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 29 شهریور 1395  - 5:16 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

(جل. 421 ه.ق.- ف. 424 ه.ق.) گروهى از بزرگان اولاد على بن ابى‏طالب به نام ایمه علوى یازیدى در قرن دوم هجرى ملقب به داعى كبیر در سال 250 ه.ق. در آن ناحیه ظهور كرد و عده‏اى بسیار از افراد ناراضى و دست نشاندگان خلیفه (مانند طاهریان) او را تقویت نمودند. وى به دعوت مردم و نشر آیین تشیع و طرفدارى از خاندان على پرداخت (داع الخلق). پس از او جانشینانش در طبرستان به حكومت پرداختند (جمعا از 250 ه.ق./ 864 م. تا 424 ه.ق./ 1034 م.).

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 29 شهریور 1395  - 5:16 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

(ف. 421 ه.ق.). گروهى از بزرگان اولاد علی بن ابى‏طالب به نام ایمه علوى یازیدى در قرن دوم هجرى ملقب به داعى كبیر در سال 250 ه.ق. در آن ناحیه ظهور كرد و عده‏اى بسیار از افراد ناراضى و دست نشاندگان خلیفه (مانند طاهریان) او را تقویت نمودند. وى به دعوت مردم و نشر آیین تشیع و طرفدارى از خاندان على پرداخت (داع الخلق). پس از او جانشینانش در طبرستان به حكومت پرداختند (جمعا از 250 ه.ق./ 864 م. تا 424 ه.ق./ 1034 م.).

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 29 شهریور 1395  - 5:16 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

(جل. 315 ه.ق./ 928 م.- 316 ه.ق/ 929 م.). گروهى از بزرگان اولاد على 4 بن ابى‏طالب به نام ایمه علوى یازیدى در قرن دوم هجرى ملقب به داعى كبیر در سال 250 ه.ق. در آن ناحیه ظهور كرد و عده‏اى بسیار از افراد ناراضى و دست نشاندگان خلیفه (مانند طاهریان) او را تقویت نمودند. وى به دعوت مردم و نشر آیین تشیع و طرفدارى از خاندان على پرداخت (داع الخلق). پس از او جانشینانش در طبرستان به حكومت پرداختند (جمعا از 250 ه.ق./ 864 م. تا 424 ه.ق./ 1034 م.).

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 29 شهریور 1395  - 5:16 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

(جل. 312 ه.ق/ 924 م.). گروهى از بزرگان اولاد على 4 بن ابى‏طالب به نام ایمه علوى یازیدى در قرن دوم هجرى ملقب به داعى كبیر در سال 250 ه.ق. در آن ناحیه ظهور كرد و عده‏اى بسیار از افراد ناراضى و دست نشاندگان خلیفه (مانند طاهریان) او را تقویت نمودند. وى به دعوت مردم و نشر آیین تشیع و طرفدارى از خاندان على پرداخت (داع الخلق). پس از او جانشینانش در طبرستان به حكومت پرداختند (جمعا از 250 ه.ق./ 864 م. تا 424 ه.ق./ 1034 م.).

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 29 شهریور 1395  - 5:16 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

(جل. و 304 ه.ق. 916 م.). گروهى از بزرگان اولاد على 4 بن ابى‏طالب به نام ایمه علوى یازیدى در قرن دوم هجرى ملقب به داعى كبیر در سال 250 ه.ق. در آن ناحیه ظهور كرد و عده‏اى بسیار از افراد ناراضى و دست نشاندگان خلیفه (مانند طاهریان) او را تقویت نمودند. وى به دعوت مردم و نشر آیین تشیع و طرفدارى از خاندان على پرداخت (داع الخلق). پس از او جانشینانش در طبرستان به حكومت پرداختند (جمعا از 250 ه.ق./ 864 م. تا 424 ه.ق./ 1034 م.).

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 29 شهریور 1395  - 5:16 AM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 21

جستجو



در وبلاگ جاری
در كل اينترنت

نویسندگان

امکانات جانبی