کد ِکج شدَنِ تَصآویر

کداهنگ برای وبلاگ

چشمه سلطان ولی کریز
چشمه سلطان ولی کریز
 
نويسندگان
«زندگینامه حضرت علی اکبر(ع)»
 

«زندگینامه حضرت علی اکبر(ع)»حضرت علی اکبر (ع) الگوی جوانان»«جوان کیست؟»«روایاتی در باب جوان و جوانی»

از خانواده دریا

نامت، تکرار جاودانه مهر است، در هجامه های مکرر درد.
نامت به گل می ماند؛ زیبایی... سکوت... و پرپر شدن.
نامت به شادی می ماند؛ سرور رقصانی که سینه پدر را به گُل می نشاند، وقتی که در ازدحام بی کسی هایش فریاد می شود.
نامت به شادمانی می ماند، علی! حتی در میان هجوم نیزه و تیر و... بی کسی.

و به برادر و به یاور. و به پدر بزرگ؛ وقتی که پدر، دلتنگ آغوش گرم محمد0ص) می شود، وقتی که پدر می خواهد به آرامش و سکوت چهره ای فراموش شده در اذهان سنگ شده مردم پناه ببرد. نامت بزرگ است؛ یک بزرگی آرام؛ یک بزرگی بی انتها که ساحل را می شود در زلالی دریای چشمانت یافت... نامت بزرگ است، «اکبر»!

نامت به تشنگی می رسد... ؛ درست وقتی که از لبان خشکیده پدر، آب طلب می کنی و مولای تشنگان، نام بلندت را در صفحه اول تشنگان، سرخ می نویسد و از آن جاست که با تشنگی، خویشاوند می شوی می سوزی، خاکستر می شوی و آن گاه، در تاریخ، جاودانگی را حک می کنی.

نمی دانم چرا نامت همیشه پس از آب می آید؛ دو واژه بعد از تشنگی؟ کسی که خویشاوند نزدیک زلالی است...، از خانواده دریا، کسی که به کوثر می رسد چرا؟ تشنگی چرا؟!

و پدر هم تشنه است؛ حتی تشنه تر از گریه های پیچیده در خیمه، حتی تشنه تر از غیرت متلاطم شمشیرِ عمو، حتی تشنه تر از... تو.

برو، برو پسرم! و چه نزدیک است سیراب شدنت؛ آن هم از دست زیباترین مخلوق هستی، از دست جدّت، محمد صلی الله علیه و آله وسلم ! برو پسرم!

مهتاب شب های لیلا علیهاالسلام
نزهت بادی
هلال ماه جبینش از دل شبِ زلفش رخ نمود، ابرهای پلک واره از هم دور شد و برق نگاه یک جفت ستاره، آسمان مهتابی رخسارش را شکافت!

این نخستین تصویر از شمایل شهزاد بنی هاشم در قاب نگاه چشم های لیلا علیهاالسلام بود!

از وقتی که پنجره چشم هایش را به روی جاده بی انتها نگاه لیلا باز کرده بود، خواب را از دیدگان او ربوده بود؛ نه از آن جهت که دستی باید گهواره بی تابی هایش را تکان می داد و یا جرعه های شیره گل، لبان او را به شبنم می نشاند!

لیلا نیز مثل هر زن دیگری، راه و رسم مادری می دانست و سلوک مهربانی می شناخت، اما آن چه در گهواره دستان او تکان می خورد، یک کودک نبود که سپیدی موی مادر را به پای بزرگ شدن خویش بطلبد.

او از هم اینک بزرگ بود!

همانند اسم اعظمی که بر وی خطاب می کردند و غیرت بوتُراب را در برق چشمان او به تماشا می نشستند! انگار که از هم اکنون با ذوالفقار نگاهش، دروازه های کربلا را می گشود!

آن جلال و جبروتی که کودک لیلا را بر تخت بزرگی و شوکت می نشاند، تکرار خطوط نسخه وجود حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم بر صفحه هستی علی اکبر علیه السلام بود. گویی برگه ای از کتاب جان پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله وسلم در پیش چشم لیلای دور مانده از خاتم رُسُل قرار گرفته بود و او در آن نظر نمی افکند و چیزی نمی خواند، جز آن چه به امین اللّه منتسب بود!

لیلا دیگر مادر کودک خویش نبود، بلکه دایه کودکی های پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم شده بود! و چه موهبتی برتر از آن که زنی موسپید شود در راه روسپیدی عشق!

مگر نه آن که چیزی نخواهد گذشت که کودک رسول واره لیلا، دلاور صحنه های کربلا خواهد شد؟!

هرروز روز تولد توست
مهدی میچانی فراهانی
تکّه ای از دوردست ترین ستاره روشن، زاده می شود و هبوط می کند به رسمِ تمامیِ شهابانی که تابه حال دیده اند.

پس اشکِ دریغ از قلمِ سوخته ام فرو می چکد و دفترم آتش می گیرد.

اینک تو از راه رسیده ای؛ مرد دیگری از سلاله ای روشن، از مطّهرترین تباری که شجره نامه های زمین، تا به حال در خویش به تجربه نشسته اند.

خوش آمدی دلاور مرد! امّا حیف از تو! حیف از عظمتی چون تو که اسیر پنجه خونین جهانی این چنین ناپاک و نامهربان شود!

زاده شده ای و نگاهت که می کنم، اگرچه نوزادی تازه رسیده ای، امّا گویی که دستان قدرتمندت، از هم اینک دسته شمشیر را خوب می شناسند!

به سینه بستر تو که چشم می دوزم، غصّه ای تاریک، تمام تنم را می لرزاند که آخر، این سینه، در ظهر تفتیده ای نه چندان دور، مکان فرودی خواهد شد برای دردناک ترین تیرها که از دست شقی ترین کمانداران پرتاب خواهند شد.

تصویری از بارش یکریز سنگ و تیر و نیزه، در چشمان کوچک و معصوم تو پیداست و لب های ظریفت از حالا، چنان عطشناک و خشکند، گویی تجربه و تمرینی می کنی برای بیابان موعود!

خطوط پیشانی روشن و بلندت، از همین آغاز زیستن تو، سرنوشتی غریب را فریاد می زنند، هرچند چندان حیرت انگیز نیست؛ که آخر، مردان بزرگ تاریخ، همیشه چنین زیسته اند. گویی بزرگی و عظمت، قیمت گزافی دارد که باید آن را پرداخت. آری! تیر و خنجر، داغ و عطش و ظلم، همان اند که روزی بر تو، وحشیانه باریدن خواهند گرفت؛ بر تو که شبیه ترینی به جد ّ بزرگِ خویش، حضرتِ رسول صلی الله علیه و آله وسلم ، به پیغمبری که ختم تمامی آسمانیان بوده است.

آیا کدام تیغی خواهد بود که بر پیکرِ تازه سالِ تو فرو بنشیند و از شرم، به یک لحظه ذوب نگردد؟

کدام تیری خواهدبود که پرتاب شود از کمانی که چهره تو را نشانه گرفته باشد، ولی آن تیر پرواز کند واز حرارتِ خجلتِ خویش، در راه آتش نگیرد و خاکستر نشود؟!

کدام خنجر است که تاب بیاورد، آن گاه که در دستی هرزه، می چرخد و پیچ و تاب می خورد و سر از پیکر مطهرترین جوان تاریخ جدا می کند؟! ... جوانِ بنی هاشم اینک زاده می شود؛ آری! سرسبز و سربلند، چونان شکوفه ای، بهاری که بر شاخسارِ بلندترین درخت زمین، تابناک می روید. و امّا هزاران دریغ و افسوس، که هر شکوفه ای آن گاه که می شکفد، لاجرم چیده خواهدشد با دستانی که هرگز خواهان ماندگاری و طراوت و عطرپراکنیِ هیچ گلی نیستند!

دریغ که سرافرازترین گل ها، در اوج شکوفایی و زیبایی خویش، از شاخسار فرو افتد!

هان ای غنچه ای که این گونه شکوفا پدید آمده ای! تبریک و اظهار شادمانی ام را بپذیر؛ اگرچه چشمانم، اشک آلود داغ حادثه ای است که به زودی اتفاق خواهد افتاد.

نیک آمده ای و نیک تر خواهی رفت؛ این قصّه ای است که تاریخ از تو روایت کرده است؛ امّا چه فرق می کند؟ مهم این است که همواره خاطره زیباترین گل ها، جاودانه در مشام عطرپرستِ ایمان آورندگان و گل خواهان تکرار می شود.

گل های همیشه سرخ را مگر می شود که از یاد برد؟

از آن زمان که تو را دانسته ام، سال هاست که هر لحظه در ذهنِ هرچند حقیرم، زاده می شوی و هر روز، روز تولّد زیبای یگانه توست.

پس در هر بهار، که گلستانی آفریده می شود، تداعی سرسبزترین گلی است که در عظیم ترین و معطّرترین گلستان تاریخ، روزی زاده شد.

امّا درد از زمستانی که هرسال، به تاراج گل ها بر می خیزد و تا بهار بعد، باید در هجران گدازنده ای، تنها دل به خاطرات خوش ساخت و به عطری که هر از گاه، در کوچه پس کوچه های خاطرِ لبریز، می پیچید!

آری! تو بی شک همیشه هستی، همیشه بوده ای و همیشه خواهی ماند.

دلاور مرد! قدمت گرامی!

 


زندگینامه حضرت علی اکبر علیه السلام
حضرت علی اکبر (ع) فرزند بزرگ امام حسین در سال 33 هجری قمری  در مدینه دیده به جهان گشود.
مادر بزرگوار وی لیلا دختر ابی مره است . لیلا برای امام حسین پسری آورد، رشید، دلیر، زیبا، شبیه ترین کس به رسول خدا ، رویش روی رسول، گفتگویش گفتگوی رسول خدا ، هر کسی که آرزوی دیدار رسول خدا را داشت بر چهره پسر لیلا می نگریست، تا آنجا که پدر بزرگوارش می فرماید "هرگاه مشتاق دیدار پیامبر می شدیم به چهره او می نگریستیم"؛ به همین جهت روز عاشورا وقتی اذن میدان طلبید و عازم جبهه پیکار شد، امام حسین چهره به آسمان گرفت و گفت " اللهم اشهد علی هؤلاء القوم فقد برز الیهم غلام اشبه الناس برسولک محمد خلقا و خلقا و منطقا و کنا اذا اشتقنا الی رؤیة نبیک نظرنا الیه...".
حضرت علی اکبر در کربلا حدود 25 سال داشت. برخی راویان سن وی را 18 سال و 20 سال هم گفته اند . او اولین شهید عاشورا از بنی هاشم بود. شجاعت و دلاوری حضرت علی اکبر و رزم آوری و بصیرت دینی و سیاسی او، در سفر کربلا به ویژه در روز عاشورا تجلی کرد. سخنان و فداکاریهای وی نیز به خوبی مؤید این مطلب است .
وقتی امام حسین (ع) از منزلگاه «قصر بنی مقاتل» گذشت، روی اسب چشمان او را خوابی ربود و پس از بیداری «انا لله و انا الیه راجعون» گفت و سه بار این جمله و حمد الهی را تکرار کرد. حضرت علی اکبر وقتی سبب این حمد را پرسید، حضرت فرمود: در خواب دیدم سواری می ‏گوید این کاروان به سوی مرگ می ‏رود. پرسید: مگر ما بر حق نیستیم؟ فرمود: چرا. حضرت علی اکبر گفت: «فاننا اذن لا نبالی ان نموت محقین» پس باکی از مرگ در راه حق نداریم!
روز عاشورا پس از شهادت یاران امام، اولین کسی که اجازه میدان طلبید تا جان را فدای دین کند، او بود. اگر چه به میدان رفتن او بر اهل بیت و بر امام بسیار سخت بود، ولی از ایثار و روحیه جانبازی او جز این انتظار نبود. وقتی به میدان می ‏رفت، امام حسین در سخنانی سوزناک به آستان الهی، آن قوم ناجوانمرد را که دعوت کردند ولی تیغ به رویشان کشیدند، نفرین کرد.
علی اکبر چندین بار به میدان رفت و رزمهای شجاعانه ‏ای با انبوه سپاه دشمن داشت.  پس از شهادت، امام حسین صورت بر چهره خونین حضرت علی اکبر نهاد و دشمن را باز هم نفرین کرد . (1)

حضرت علی اکبر (ع) الگوی جوانان
الف - ویژگیهای اخلاقی حضرت علی اکبر علیه السلام

علی در جوانی با ویژگیهای اخلاقی و رفتاری خود نگاه انبوه‏جوانان را به سوی خود جلب می‏کرد. آنچه در این فراز از داستان‏او گفته می‏شود، نکته‏هایی است که بی تردید با مطالعه و رد شدن‏تاثیری بسزا نخواهد داشت، از این رو، باید از سرصبر و تامل‏بیشتر مطالعه و مرور کنیم و به خاطر بسپاریم.

علی صفات جد خود را می‏دانست، از این‏رو، هماره در آینه اخلاق ورفتار او نظر می‏کرد و خود را بدان صفات می‏آراست. به هنگام ‏جوانی در میان جمع و با دوستان خود، گشاده رو و شادمان بود;

ولی در درتنهایی اهل تفکر و همراه با حزن بود. علاقه فراوانی به‏خلوت با خدای خود و پرداختن به راز و نیاز و گفتگو باخالق هستی‏داشت. در زندگی آسان‏گیر، ملایم و خوش‏خو بود، نگاهش کوتاه می‏نمودو به روی کسی خیره نمی‏شد. بیشتر اوقات بر زمین چشم می‏دوخت و بابینوایان و فقرا که از نظر ظاهری در جامعه و نگاه دنیا طلبان‏احترام چشمگیری نداشتند. نشست و برخاست می‏کرد، با آنان همسفره‏می‏شد و با دست‏خود دردهانشان غذا می‏گذارد. اصالتهای فکری واستواریهای روحی، وی را چنان کرده بود که هیچگاه و از هیچ‏حاکمی هراس نداشت.

هرگز عیب‏جویی نمی‏کرد و از مداحی نابجا و شنیدن چاپلوسی افراددوری می‏کرد. تمامی انسانها را بندگان خدا می‏دانست و از تحقیرآنان خود داری می‏ورزید. در طول عمر خویش به کسی دشنام نداد وناسزا نگفت. از دروغ تنفر داشت و صداقت و راستگویی شیوه همیشه‏او بود. بخشنده بود و آنچه به دست می‏آورد، به دیگران بویژه‏نیازمندان انفاق می‏کرد. هرگاه کسی هدیه‏ای به او تقدیم می‏کرد،با گشاده رویی می‏پذیرفت. اگر فردی مهمانی داشت و او را دعوت‏می‏کرد، می‏پذیرفت. به عیادت بیماران می‏رفت، هرچند خانه بیمار دردور افتاده‏ترین نقطه شهر باشد. در تشییع پیکر مردگان حاضر می‏شدو هیچ یار از دست رفته‏ای را تنها نمی‏گذاشت.

برای همسالان برادری مهربان و برای کودکان پدری پرمحبت‏بود ومسلمانان را مورد لطف و عطوفت‏خویش قرار می‏داد. امور دنیوی واضطراب‏های مادی او را متزلزل نمی‏ساخت.

زندگی علی ساده و بی پیرایه بود و در آن از تجمل، اسراف وتبذیر اثری دیده نمی‏شد. آنان که اخلاقی نیکو و فضایلی شایسته‏داشتند، همیشه مورد تکریم و احترام وی بودند و خویشاوندان ازصله او بهره‏مند می‏شدند. از صبری عظیم برخوردار بود و از هیچ کس‏توقع و انتظاری نداشت.

در میدان رزم سلحشوری شجاع، نیرومند و پرتوان بود و انبوه‏دشمن هرگز او را بیمناک نمی‏ساخت. در اجرای عدالت و دفاع از حق،قاطع و استوار بود. به یاری محرومان و مظلومان می‏شتافت و دربرابر ظالمان می‏ایستاد تا حق را به صاحبش برنمی‏گردانید، آرام‏نمی‏گرفت. به دانش اندوزی و فراگیری معارف اهمیت زیادی می‏داد وهمواره پیروان خود را از جهالت و بی‏خبری باز می‏داشت.

به پاکیزگی و آراستگی علاقه‏ای وافر داشت و این صفت از دوران‏کودکی در او دیده می‏شد. از این رو هماره برتمیزی لباس و بدن‏اهتمام می‏ورزید.

بسیار فروتن بود و از تکبر نفرت داشت و اکثر اهل جهنم راگردن فرازان و سرکشان می‏دانست. نه تنها برانسانها بلکه برحیوانات نیز شفقت داشت و با مهربانی و ملایمت و انصاف با آنان‏رفتار می‏کرد.

آنان که قیافه ظاهری و سیمای به نور نشسته علی را دیده‏اند،چهره وی را این گونه ترسیم کرده‏اند:

قیافه‏اش بسیار با ابهت‏بود و چون ماه تابان می‏درخشید. به‏زیبایی و پاکیزگی آراسته بود. از چهار شانه بلندتر و ازبلندکوتاهتر. رنگی روشن و به سرخی آمیخته و چشمانی سیاه وگشاده با مژه‏هایی پرموداشت، گونه‏هایش هموار و کم گوشت‏بود،مویش نه بس پیچیده و نه بسیار افتاده می‏نمود. از سینه تا ناف‏خط موی بسیار باریک داشت، اندامش متناسب و معتدل و سینه وشانه‏اش پهن بود.

سرشانه‏هایش از هم فاصله داشت. پشتی پهن داشت، جز ران و ساق‏که زیر مفصلهااست، استخوانهای بند دستش کشیده و کفی گشاده وبخشنده داشت. دو پنجه دست و پایش قوی و درشت و انگشتها کشیده وبلند و دو کف پا از زمین برآمده بود. به سرعت راه می‏رفت وهنگام راه رفتن چنان بود که گویی از زمین سراشیب فرود می‏آید یااز روی سنگی به نشیب می‏رود. چون به طرف کسی بر می‏گشت‏با تمام‏بدن بر می‏گشت. دیده‏اش فروهشته و نگاهش به زمین بود تا به‏آسمان.

بینی‏اش قلمی کشیده و باریک و میانش برآمدگی داشت و نوری ازآن می‏تافت.

دهانش نه بسیار کوچک و نه بزرگ بود. دندانهای زیبایش سفید،براق و نازک بود. گردنش در صفا و نور و استقامت نقره فام بود،بوی مشک و عنبر از او بلند بود.

پاره‏ای از مورخان این ویژگیها را برای جد وی نگاشته‏اند; اماعلی را در این خصوصیات همانند دانسته‏اند.

... بااین ویژگیهای روشنی آفرین به خوبی می‏توان او را شناخت،وی علی اکبر پور والای امام حسین(ع)است. جوانی زیبا که همانندجد خود رسول خدا(ص)در سیرت، سپید و در صورت، آسمانی می‏نمود وهماره یاد و نام پیامبر(ص)از چگونگی سخن گفتن و یا راه رفتن ودیگر برخوردهای اجتماعی اخلاقی او می‏تراوید. از این رو، امام‏حسین(ع) او را شبیه‏ترین مردم حتی نسبت‏به خود در خلقت وآفرینش، اخلاق و صفات روحی، گفتار و آداب اجتماعی به رسول‏خدا(ص) معرفی می‏کرد.

آنان که با صورت دلربای پیامبر(ص)و صدای پرچاذبه آن حضرت‏آشنا بودند، آنگاه که علی از پشت دیوار زبان به سخن می‏گشود،گویی صدای رسول اکرم(ص)را می‏شنیدند.

گاهی که اباعبدالله(ع) برای صوت قرآن جد عزیزش دلتنگ می ‏شد، به‏علی می‏فرمود: علی جان! برایم قرآن بخوان تا از آن لذت و بهره‏برم.

کلام شیرین، بیان روان، ادب بسیار در برابر پدر و مادر، اطاعت‏بی چون و چرا از مقام ولایت و دلدادگی به حقیقت، برگی دیگر اززندگانی زرین علی اکبر بود. این ویژگیها چون با فروتنی اوهمراه می‏شد، نگاه تحسین‏آمیز همگان را به دنبال داشت. (2)

ب-  در ساحل فرات
علی درحماسه کربلا، درخششی چشمگیر داشت و با هربار حمله خود،دهها نفر را به خاک هلاکت می‏انداخت. هنگامی که با 25 سوار به‏ساحل فرات روانه شد و برای سیصد نفر از خاندان، عیال و اصحاب‏امام حسین(ع)آب آورد، بسیاری از مسوولان و سرپرستان حفاظت ازفرات را از دم تیغ خود گذراند و پشت دشمن را به لرزه درآورد.

عمویش ابوالفضل(ع) که خود در دلاوری و بی‏باکی و شجاعت و شهامت،زبانزد همگان بود، به خاطر چنین صفات تابناک، علی را بسیاراحترام می‏کرد.

قهرمانان تاریخ و دلیرمردان عرصه ‏های نبرد، کمتر از دانش وبینش بهره دارند; زیرا در مسیر رزم و جنگ قرار داشته و فرصت‏نداشته و یا علاقه کمتری به درس آموزی و دانش آفرینی از خودنشان می‏دهند; اما علی اکبر، جوانی چند بعدی بود و سطرهای کتاب‏وجودش با حکمت نگاشته شده بود. چشمه‏های دانش و دانایی از اعماق‏وجودش می‏جوشید. در مجالس گوناگون عالمانه و اندیشمندانه لب به‏سخن می‏گشود و به دور از غرور و تکبر مردانه سخن می‏گفت.

از آنجا که از جد خود رسول خدا(ص)سخنان بسیاری روایت می‏کرد،به عنوان «محدث‏» شناخته شد.

افزون برصفات ظاهری و باطنی که به طور چشمگیر در وجود حضرت‏علی اکبر(ع) دیده می‏شد. کمالات و مقامات معنوی وی نیز دررتبه‏ای برتر از دیگران قرار داشت.

ماجوانان هرچند از صفات خوبی بهره‏مند باشیم، گاه توان تحمل‏سختی‏ها و ظرفیت رویارویی با مصایب را از دست می‏دهیم و سنگینی‏ناملایمات زندگی، تعادل رفتار و گفتارمان را می‏رباید.

علی اکبر در چنین صحنه‏های سخت و طاقت‏سوز، تنها به رضا وتسلیم الهی فکر می‏کرد و چنان در برابر بلاهای الهی آرام و مطمئن‏بود که گاه حیرت و شگفتی دیگران را برمی‏انگیخت. از این رو، درهنگامه دردآلود کربلا به پدر گفت: «اولسنا علی الحق‏» (پدرجان!)آیا ما برحق نیستیم؟

و چون امام فرمود: آری، گفت: در این هنگام، باکی از مرگ‏ نداریم.

این روحیه قوی و صفات شایسته، چنان ابهت و عظمت‏به علی اکبرداده بود که افزون بردوستان، دشمنان آگاه نیز به برتری‏هایش‏اعتقاد و اعتماد داشتند و اعتراف می‏کردند. معاویه روزی ازاطرافیانش پرسید: «چه کسی در این زمان برای خلافت مسلمانان‏بردیگران برتری دارد و برای حکمرانی بر مردم از دیگران‏سزاوارتر است؟ »روباه صفتان زشت‏سیرت که نام و نان خود را در تملق می‏یافتند،به ستایش خلیفه پرداختند و او را لایق این منصب معرفی کردند.

معاویه گفت: نه چنین نیست:

«اولی الناس بهذالامر علی بن الحسین بن علی جده رسول الله وفیه شجاعه بنی‏هاشم و سخاه بنی امیه و رهو ثقیف.»

شایسته ‏ترین افراد برای امر حکومت، علی اکبر فرزند امام حسین‏ است که جدش رسول خدا(ص)است و جاعت‏بنی‏هاشم، سخاوت بنی امیه وزیبایی قبیله ثقیف را در خود جمع کرده است.

فروغ چهره خوبان شعاع طلعت توست کمال حسن تو مدیون این ملاحت توست به خلق و خلق رسول و به منطق نبوی فزون‏تر از همه کس در جهان شباهت توست به پیکر تو مجسم لطافت روح است عجب بود که در این خاکدانه قامت توست نگار مهر تو غارتگر دل پدر است عیان به چشم سیاهت غم شهادت توست. (3)

مرقد حضرت علی اکبر علیه السلام
حضرت علی اکبر، نزدیکترین شهیدی است که با امام حسین دفن شده است. مدفن او پایین پای اباعبد الله الحسین قرار دارد و به این خاطر ضریح امام شش گوشه است. (4)

جوان کیست؟
جوان کسی است که مرحله‏ای به نام بلوغ را پشت سر گذاشته و تغییری کلی پیدا کرده است،؛ زیرا از دنیای بدون دغدغه کودکی خارج و به دنیای پرمسئولیت بزرگسالی وارد شده است. جوان شخصی است که دوره پستی و ناتوانی کودکی را پشت سرگذاشته و دوره سستی و ناتوانی دیگری به نام پیری را پیش رو دارد. لذا بهترین، فعال‏ترین و شاداب‏ترین دوره عمر هر انسانی دوره جوانی است. (5)

روایاتی در باب جوان و جوانی
پیامبر اکرم (ص): هیچ چیز محبوبتر در نزد خداوند متعال از جوان توبه کننده نیست و هیچ چیز مبغوضتر در نزد خداوند متعال از پیری که مشغول گناه است نمی‏باشد. (6)

پیامبر اکرم (ص): ای اباذر! هیچ جوانی به خاطر خدا، دنیا و سرگرمی‏های آن را کنار نگذاشت و جوانی خویش را در راه طاعت خدای پیر نکرد، جز اینکه خداوند پاداش 72 صدیق بسیار راست‏گو را به او عطا فرماید. (7)

پیامبر اکرم (ص) : بهترین جوانان شما کسی است که به پیران (از لحاظ تجربه و دور اندیشی) شبیه گردد. (8)

حضرت علی(ع): کسی که در کودکی دانش نیاموزد، در بزرگی پیشی نمی‏گیرد.

حضرت محمد(ص): توبه نیکو است ولی برای جوانان نیکوتر است.

حضرت علی(ع): ای گروه جوانان آبروی خویش را با ادب حفظ کنید و دین خود را با علم و دانش محافظت نمائید.

حضرت علی(ع): دو چیز است که برتری آنها را تنها کسی که آنها را از دست داده باشد می‏داند. (آن دو عبارت است از) جوانی و عافیت. (9)

امام خمینی ره و جوان و جوانی
از حالا که جوان هستید و قوای جوانی محفوظ است، جدیت کنید به این که هوای نفس را از نفس خودتان خارج کنید.

«بهار توبه» ایام جوانی است، که بار گناهان کمتر و کدورت قلبی و ظلمت باطنی ناقصتر و شرایط توبه سهلتر و آسانتر است.

چقدر موجب افتخار است که جوانهای برومندی در مملکت ما، در خدمت اسلامند.

شما جوانان مسلمان لازم است که در تحقیق و بررسی حقایق اسلام، در زمینه‏ های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و غیره اصالتهای اسلامی را در نظر گرفته و امتیازاتی که اسلام را از همه مکاتب دیگر جدا می‏سازد فراموش نکنید.

جوان قلبش لطیف است، ملکوتی است.

مبارزه علمی برای جوانان، زنده کردن روح جستجو و کشف واقعیتها و حقیقتهاست. (10)

جوان در نگاه غربیها
افسوس! اگر جوانان می‏دانستند و اگر پیران می‏توانستند. (هنری اشتاین، ادیب فرانسوی)

اشتباه جوانان در این است که فکر می‏کنند هوش می‏تواند جای تجربه را بگیرد و اشتباه پیران در این است که خیال می‏کنند تجربه می‏تواند جای هوش را بگیرد. (آنا هربرت)

در جوانی، اشتباه‏های بسیاری را باور می‏کنیم و در پیری، حقایق زیادی را باورنمی‏کنیم. (ضرب‏ المثل آلمانی) (11)

جنبه های مختلف جوانی
جوان و فطرت: جوان در فطرت و سرشت خویش، حق‏گرا و خداگراست و ویژگی‏هایی نظیر تمایل به ابتکار و خلاقیت و زیبایی دارد و باید زمینه‏های رشد این خصوصیات فطری برایش فراهم شود. او هم‏چون نهالی است که اگر به آن آفتاب، آب و خاک مناسب داده شود، رشد می‏کند و سالم می‏ماند و در برابر حوادث طبیعی خم به ابرو نمی‏آورد و از اصل خود بازگشت نمی‏کند تا این که همچون درختی تنومند و استوار گردد.

جوان و اندیشه: ای عزیزِ جوان، اندیشه به مانند آسیابی است که اگر گندم در آن بریزند آرد می‏دهد و اگر کلوخ در آن بریزند گرد و خاک می‏دهد و اگر هیچ نریزند، چون آسیاب دایم در حرکت است؛ خود را می‏ساید و از بین می‏برد و وجود اندیشه لغو می‏شود. ندانسته فکر کردن و ندانسته تصمیم گرفتن و عمل کردن موجب از بین رفتن کارآیی و ارزش اندیشه می‏شود. جوانان باید با علم صحیح و آگاهی کامل آینده خود را بسازند و اندیشه را با اهمیت و حیاتی و نه ساده و کم اهمیت تلقی کنند.

جوان و الگوپذیری: عدم آگاهی نسبت به پدیده‏های اجتماعی و عدم شناخت جوان نسبت به خود و کمال خویش و نبودِ الگوهای پذیرفتنی و وجود الگوهای نامناسب سبب انحراف جوان به سوی مکاتب فکری منحرف و پیروی از آنها می‏شود و به این ترتیب جوان از اصل خویش دور می‏شود.

جوان و پیروی از مردان خدا: زمانی که مربیان الهی هدف مقدس خود را، که دهوت به خداپرستی بود، به مردم عرضه می‏داشتند و مردم را به آیین حق می‏خواندند، بیشتر کسانی که گِردشان جمع می‏شدند و دعوتشان را صمیمانه اجابت می‏کردند جوانان بودند؛ چرا که جوانان سخنان پیامبران را موافق الهام فطری و ندای وجدانی خود می‏یافتند و آنان را بهترین پاسخگو برای تمنای فضیلت‏دوستی خویش می‏دیدند. جوانان با پیروی از مردان الهی، عالی‏ترین خواهش فطری ـ انسانی خود را ارضا می‏کردند و از این راه موجبات خوشبختی مادی و معنوی خویش را فراهم می‏ساختند.

جوان و اندیشه پاکی: جوانان، عاشق حق و حقیقت و علاقه‏مند به تقدس‏اند جوان نسبت به نیکی و درستکاری حساسیت مخصوصی دارد و از آن لذت می‏برد. او در ذهن خود مدینه فاضله‏ای را ترسیم می‏کند که در آن تمامی ناپاکی‏ها از بین می‏رود.
مورسی دبس می‏گوید: در حدود پانزده تا هفده سالگی جوانان با ندای تقدس یا شجاعت، به لرزه در می‏آیند. آرزومند می‏شوند که جهان را از نو تشکیل دهند، بدی را نابود، و عدالت مطلق را حکم فرما کنند.

جوان و آزادی: از تمایلات سوزانی که با فرا رسیدن دوران جوانی با شدت و نیروی فراوان در نهاد جوانان بیدار می‏شود و آنان را مجذوب خود می‏سازد، خواهش آزادی است. انگیزه‏های جوانی مانند بادی است که برای راندن کشتی سودمند است، اما نباید بادبان کشتی را به حال خود واگذارشت و گرنه آدمی را با خود خواهد کشانید. آزادی بر اساس احساسات، آدمی خواری می‏کشاند و آزادی بر اساس عقل آدمی‏را با عزت و کمال هم پیمان می‏کند. محدود کردن تمنیات و خواهش‏های نفسانی شرط آزادی عاقلانه، و ثمره آن رسیدن به کمال است.

جوان و فضیلت خواهی: روح جوان خوبی‏ها را زودتر می‏پذیرد و به صفات انسانی سریع‏تر می‏گراید. امام صادق علیه‏السلام به یکی از دوستان خود به نام ابی‏جعفر احول که به نشر تعالیم اسلام مشغول بود، فرمود: تبلیغ خود را به نسل جوان معطوف دار؛ زیرا جوانان زودتر حق را می‏پذیرند و سریع‏تر به خیر و صلاح می‏گرایند. در این حدیث، امام صادق علیه‏السلام به صفای باطن و فضیلت‏خواهی نسل جوان تصریح فرمودند و این مطلب اشاره به این دارد که در ایام جوانی میل به فضیلت خواهی در جوانان بیدار می‏شود.

جمال جوانی: موضوع زیبایی از مسائلی است که همواره مورد توجه اسلام بوده است؛ چرا که خداوند جمیل است و جمال را دوست دارد. جمال دلپذیر و جذاب دوران جوانی، از زیبایی‏های طبیعی بشر است که در ایام جوانی با فروغ خیره کننده خود جلوه می‏کند. خودآرایی جوان امری است فطری. او همچنان که به خودآرایی می‏پردازد و جمال ظاهری را دوست دارد، شیفته فضایل اخلاقی و جمال سیرت هم هست؛ فضایلی چون فتوت، وفای به عهد، عزت نفس، رقت قلب و هزاران فضیلت دیگر. اما ای عزیز آگاه باش که جمال روحانی و سجایای اخلاقی تو چون شعله فروزانی است که اگر به خاموشی بگراید، مانند دسته‏گلی خواهی بود که با نوارهای رنگارنگ تزیین شده، اما بوی نامطبوع و زننده‏ای دارد و چنین دسته‏گلی هیچ گاه مورد پسندن واقع نخواهد شد.

جوان و رفاقت : انسان‏ها در تمام ادوار زندگی نیازمند دوستی با دیگرانند. آدمی از داشتن همدمی یک دل، احساس مَسرّت می‏کند و این احساس در جوانان بیشتر است. انتخاب دوست، برای نسل جوان از اساسی‏ترین مسائل است و دوستان دوران جوانی نقش موثری در خلق و خوی او دارند. دوستی بر اساس عقل و ایمان و مصاحبت با افراد پاک‏ضمیر آدمی را به کمال می‏رساند و از دست دادن آن همچون از دست دادن اعضای بدن است، همچنان که دوستی بر اساس احساس و مصاحبت با فرد فاسد، طبیعت آدمی را ناخودآگاه منحرف می‏سازد و روح شیطانی را جای‏گزین روح الهی می‏کند.

نیروی جوانی : مزارع سرسبز و خرم با کوشش جوانان آباد است، چرخ‏های عظیم صنایع با نیروی قوی جوان در حرکت است، ذخایر طبیعی که در اعماق معادن نهفته است با همت نسل جوان استخراج می‏شود، پایه‏های اقتصاد کشورها به نیروی فعال جوانان استوار است، دفاع از مرزها و حفظ استقلال و امنیت ممالک بر عهده نسل جوان است و در نهایت صعود به بالاترین قله‏های کمال به دست توانای جوان میسر می‏شود.

جوان و تفریح: تفریح از مسائلی است که آیین اسلام همواره به آن اهمیت داده است. امام علی علیه‏السلام می‏فرماید: شادمانی باعث بهجت و انبساط روح و مایه نشاط است. جوان نیروی قدرتمندی در وجود خود دارد که در عرصه‏های گوناگون از آن استفاده می‏کند و برای سازماندهی این نیروی با ارزش نیاز به تفریح و پرکردن اوقات فراغت دارد.

جوان و مشکلات جامعه: جوانان به خوبی نشان داده‏اند که قدرت رفع دشواری‏ها و مشکلات اجتماعی را دارند و اگر از انرژی آنها به طرز صحیح استفاده شود، قادرند بزرگ‏ترین موانع موجود بر سر راه جامعه را از میان بردارند. همان گونه که برای حل مسائل نظامی از نیروی جوان بسیجی بهره گرفتیم، برای رفع مشکلات دیگر نظیر مشکلات اقتصادی نیز می‏توانیم از این نیروی قدرتمند و عظیم کمک بگیریم و امکانات و منابع فراوان موجود در کشور را به کار بگیریم.

جوان و عبادت: از حیله‏های بزرگ شیطان آن است که انسان را به توبه و پارسا پیشگی در پایان عمر و زمان پیری وعده می‏دهد و او را به در جوانی غفلت می‏کشاند و بدین ترتیب هر روز که از عمر می‏گذرد زنجیرهای شیطانی محکم‏تر می‏شود. به همین جهت است که تهذیب نفس و عبادت در جوانی با وجود مکرهای نفسانی و شیطانی دارای ارزش بسیار است. رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در این‏باره می‏فرمایند: برتری کسی که جوانی خدای را عبادت کند بر کسانی که در پیری به عبادت روی می‏آورند، به سان برتری پیامبران بر سایر مردم است. پس تا جوانی در دست توست، در عمل و در تهذیب نفس کوشش کن.

جوان و خلاقیت: بنابر نظر استرن‏برگ متداول‏ترین برداشت از خلاقیت عبارت است از این که فردْ فکری نو و متفاوت ارائه دهد. این پویایی فکری در جوان بیشتر است. او علاقه‏مند است آثار تازه‏ای که پر از نشاط و تازگی است خلق کند؛ چه آن که او همه چیز را جوان و تازه و پرنشاط می‏بیند و با خلق آثار نو می‏خواهد به مردم ثابت کند که دنیا پر از خوبی‏هاست.

جوان و مسئولیت پذیری: نقش عظیم جوانان پسر و دختر در شکل‏گیری انقلاب ما و حفظ آن بسیار مؤثر و تأمل کردنی است. از این رو نادیده گرفتن مسئولیت اجتماعی، سیاسی و فرهنگی این نسل پویا و کودک انگاشتن آنان کار غیر منطقی و ناصوابی است. (12)

جوان در آینه شعر
جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را
 نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را

کنون با بار پیری آرزومندم که برگردم
به دنبال جوانی کوره‏ راه زندگانی را (محمدحسین شهریار) (13)

پ.نوشت: پایگاه حوزه


ادامه مطلب



[ سه شنبه 28 اردیبهشت 1395  ] [ 5:33 AM ] [ احمد ]
نظرات 0

میلاد حضرت علی اکبر (ع) زندگینامه علی اکبر (ع)

 

۳۰ تیر ۱۳۸۹

میلاد حضرت علی اکبر (ع)
زندگینامه علی اکبر (ع)
حضرت علی اکبر (ع) فرزند ابی عبدالله الحسین(ع) بنا به روایتی در یازدهم شعبان،(۱)سال۴۳ قمری در مدینه منوره دیده به جهان گشود.
پدر گرامی اش امام حسین بن علی بن ابی طالب (ع) و مادر محترمه اش لیلی بنت ابی مرّه بن عروه بن مسعود ثقفی است.(۲)
او از طایفه خوش نام و شریف بنی هاشم بود . و به بزرگانی چون پیامبر اسلام(ص)، حضرت فاطمه زهرا(س)، امیر مؤمنان علی بن ابی طالب(ع) و امام حسین (ع) نسبت دارد .
ابوالفرج اصفهانی از مغیره روایت کرد: روزی معاویه بن ابی سفیان به اطرافیان و هم نشینان خود گفت: به نظر شما سزاوارترین و شایسته ترین فرد امت به امر خلافت کیست؟ اطرافیان گفتند: جز تو کسی را سزاوارتر به امر خلافت نمی شناسیم! معاویه گفت: این چنین نیست.
بلکه سزاوارترین فرد برای خلافت، علی بن الحسین(ع)است که جدّش رسول خدا(ص) می باشد و در وی شجاعت و دلیری بنی هاشم، سخاوت بنی امیه و فخر و فخامت ثفیف تبلور یافته است. (۳)
نقل است روزی علی اکبر(ع) به نزد والی مدینه رفته و از طرف پدر بزرگوارشان پیغامی را خطاب به او میبرد، در آخر والی مدینه از علی اکبرسئوال کرد نام تو چیست؟ فرمود: علی سئوال نمود نام برادرت؟ فرمود: علی آن شخص عصبانی شد، و چند بار گفت: علی، علی، علی، « ما یُریدُ اَبُوک؟ » پدرت چه می خواهد، همه اش نام فرزندان را علی می گذارد، این پیغام را علی اکبر(ع) نزد اباعبدالله الحسین (ع) برد، ایشان فرمود : والله اگر پروردگار دهها فرزند پسر به من عنایت کند نام همه ی آنها را علی می گذارم و اگر دهها فرزند دختر به من عطا، نماید نام همه ی آنها را نیز فاطمه می گذارم.
درباره شخصیت علی اکبر(ع) گفته شد، که وی جوانی خوش چهره، زیبا، خوش زبان و دلیر بود و از جهت سیرت و خلق و خوی و صباحت رخسار، شبیه ترین مردم به پیامبر اکرم(ص) بود و شجاعت و رزمندگی را از جدش علی ابن ابی طالب (ع) به ارث برده و جامع کمالات، محامد و محاسن بود. (۴)

در روایتی به نقل از شیخ جعفر شوشتری در کتاب خصائص الحسینیه آمده است: اباعبدالله الحسین هنگامی که علی اکبر را به میدان می فرستاد، به لشگر خطاب کرد و فرمود:
« یا قوم، هولاءِ قد برز علیهم غلام، اَشبهُ الناس خَلقاً و خُلقاً و منطقاً برسول الله……. ای قوم، شما شاهد باشید، پسری را به میدان می فرستم، که شبیه ترین مردم از نظر خلق و خوی و منطق به رسول الله (ص) است بدانید هر زمان ما دلمان برای رسول الله(ص) تنگ می شد نگاه به وجه این پسر می کردیم.
بنا به نقل ابوالفرج اصفهانی، آن حضرت درعصر خلافت عثمان بن عفان (سومین خلیفه راشدین) دیده به جهان گشود.(۵)
این قول مبتنی بر این است که وی به هنگام شهادت بیست و پنج ساله بود. در برخی روایات هم سن ایشان را ۲۸ ساله ذکر کرده اند، وی در مکتب جدش امام علی بن ابی طالب (ع) و در دامن مهرانگیز پدرش امام حسین(ع) در مدینه و کوفه تربیت و رشد و کمال یافت.
امام حسین (ع) در تربیت وی و آموزش قرآن ومعارف اسلامی و اطلاعات سیاسی و اجتماعی به آن جناب تلاش بلیغی به عمل آورد و از وی یک انسان کامل و نمونه ساخت و شگفتی همگان، از جمله دشمنانشان را بر انگیخت.
به هر روی علی اکبر(ع) در ماجرای عاشورا حضور فعال داشت و در تمام حالات در کنار پدرش امام حسین(ع)بود و با دشمنانش به سختی مبارزه می کرد. شیخ جعفر شوشتری در خصائص نقل می کند: هنگامی که اباعبد الله الحسین علیه السلام در کاروان خود حرکت به سمت کربلا می کرد، حالتی به حضرت(ع) دست داد بنام نومیه و در آن حالت مکاشفه ای برای حضرت(ع) رخ داد، از آن حالت که خارج شد استرجاع کرد: و فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون » علی اکبر(ع) در کنار پدر بود، و می دانست امام بیهوده کلامی را به زبان نمی راند، سئوال نمود، پدرجان چرا استرجاع فرمودی؟: حضرت بلادرنگ فرمود: الان دیدم این کاروان می رود به سمت قتلگاه و مرگ درانتظار ماست، علی اکبر(ع) سئوال نمود: پدر جان مگر ما بر حق نیستیم؟ حضرت فرمود: آری ما بر حق هستیم. علی اکبر (ع) عرضه داشت: پس از مرگ باکی نداریم،
گفتنی است، با این که حضرت علی اکبر(ع) به سه طایفه معروف عرب پیوند و خویشاوندی داشته است، با این حال در روز عاشورا و به هنگام نبرد با سپاهیان یزید، هیچ اشاره ای به انتسابش به بنی امیه و ثفیف نکرد، بلکه هاشمی بدون و انتساب به اهل بیت(ع) را افتخار خویش دانست و در رجزی چنین سرود:
أنا عَلی بن الحسین بن عَلی نحن بیت الله آولی یا لنبیّ
أضربکَم با لسّیف حتّی یَنثنی ضَربَ غُلامٍ هاشمیّ عَلَویّ
وَ لا یَزالُ الْیَومَ اَحْمی عَن أبی تَاللهِ لا یَحکُمُ فینا ابنُ الدّعی
وی نخستین شهید بنی هاشم در روز عاشورا بود و در زیارت شهدای معروفه نیز آمده است:السَّلامُ علیکَ یا اوّل قتیل مِن نَسل خَیْر سلیل. (۷)
علی اکبر(ع) درنبرد روز عاشورا دویست تن از سپاه عمر سعد را در دو مرحله به هلاکت رسانید و سرانجاممرّه بن منقذ عبدی بر فرق مبارکش ضربتی زد و او را به شدت زخمی نمود. آن گاه سایر دشمنان، جرأت و جسارت پیدا کرده و به آن حضرت هجوم آوردند و وی را آماج تیغ شمشیر و نوک نیزه ها نمودند و مظلومانه به شهادتش رسانیدند.
امام حسین(ع) در شهادتش بسیار اندوهناک و متأثر گردید و در فراقش فراوان گریست و هنگامی که سر خونین اش را در بغل گرفت، فرمود:
ولدی علی عَلَی الدّنیا بعدک العفا.(۸)(فرزندم علی ،دیگر بعد از تو اف بر این دنیا)
در مورد سنّ شریف وی به هنگام شهادت، اختلاف است. برخی می گویند هجده ساله، برخی می گویند نوزده ساله و عده ای هم می گویند بیست و پنج ساله بود.(۹)
اما از این که وی از امام زین العابدین(ع)، فرزند دیگر امام حسین(ع) بزرگتر یا کوچک تر بود، اتفاقی میان مورخان و سیره نگاران نیست. روایتی از امام زین العابدین(ع) نقل شده که دلالت دارد بر این که وی از جهت سن کوچک تر از علی اکبر(ع) بود. آن حضرت فرمود: کان لی اخ یقال له علیّ اکبر منّی قتله الناس …(۱۰)
مقبره حضرت علی اکبر علیه السلام در کربلای معلی پایین پای اباعبدالله الحسین علیه السلام است و در سلام زیارت عاشورا منظور از وعلی علی ابن الحسین ، آقا علی اکبر علیه السلام می باشد.

پی نوشت ها:
۱٫ مستدرک سفینه البحار (علی نمازی)، ج ۵، ص ۳۸۸٫
۲٫ أعلام النّساء المؤمنات (محمد حسون و امّ علی مشکور)، ص ۱۲۶؛ مقاتل الطالبین (ابوالفرج اصفهانی)، ص ۵۲٫
۳٫ مقاتل الطالبین، ص ۵۲؛ منتهی الآمال (شیخ عباس قمی)، ج ۱، ص ۳۷۳ و ص ۴۶۴٫
۴٫ منتهی الامال ، ج ۱، ص.
۵٫ مقاتل الطالبین، ص ۵۳٫
۶٫ منتهی الآمال، ج ۱، ص ۳۷۵؛ الارشاد (شیخ مفید)، ص ۴۵۹٫
۷٫ منتهی الآمال، ج ۱، ص ۳۷۵٫
۸٫ همان.
۹٫ همان و الارشاد، ص ۴۵۸٫
۱۰٫ نسب قریش (مصعب عبن عبدالله زبیری)، ص ۸۵، الطبقات الکبری (محمد بن سعد زهری)، ج ۵، ص ۲۱۱٫

حضرت علی ‏اکبر (ع) الگوی جوانان

سپیده سخن
دیرزمانی است که جوانان کشورهای اسلامی، که از تابش وحی و زلال‏معارف ناب الهی بهره می‏برند، باشیوه‏های گوناگون و متنوع دشمن‏در راهزنی فکر و فرهنگ رو به رویند.
پیروزی انقلاب اسلامی ایران، این حساسیت ناپیدا را به صورت‏آشکار در آورد و سردمداران استکبار را به اظهار نظر شفاف‏واداشت.
امروز دشمن به خوبی دریافته است که ما جوانان با ویژگی‏هایی‏همانند آرمان خواهی، عدالت‏طلبی، عشق به باورهای آسمانی و علاقه‏به رهبران مذهبی، لشکرهایی به هم فشرده و آماده کارزاریم. ازاین رو، ایجاد تردید در باورهای آسمان زاد، تزریق فرهنگ بیگانه‏با نمایش آداب و رسوم و شیوه‏های زندگانی آنان، کوشش حساب شده‏در کنار زدن چهره‏های مورد علاقه مردم بویژه جوانان، پرورش روحیه‏ذلت و خواری در بیگانه ساختن ما با الگوهای شایسته فرهنگ اسلامی‏و ارائه الگوهای ساخته شده از آن سوی مرزها به عنوان معجزه‏آفرینان خوشبختی و سعادت و رفاه را در دستور کار خود قرار دادتا بدین وسیله دست‏یکایک ما را از دستان پرمحبت اسوه‏های صداقت‏پیشه و راستین در آورده و دل و دیده مان را از آموزه‏های ناب‏دینی تهی گرداند. غافل از آنکه نسیم سعادت بخش معارف الهی وسخنان قدسی پیشوایان محبوب ما، به سان کیمیایی گرانسنگ، دلهای‏آگاه و بیدار همگان را از غبارها پاک ساخته، آینه گونه محل‏پذیرش آفتاب هدایت می‏گرداند.
در این بخش از گفتگوی خود، دل به امواج پاک و صفات روشن وزندگی ساز اسوه‏ای ارزشمند و الگویی کم نظیر می‏سپاریم و برای‏امروز و فردای حوادث ارمغانهایی پربها نصیب خود می‏سازیم.

الگوی شایسته
ما جوانان به دنبال الگویی هستیم که نخست هم‏سن و سالمان باشدو همانند ما در توفان جوانی بوده و در نشیب و فراز حوادث حضورداشته باشد. معصوم نباشد; زیرا با ما فرق خواهد کرد و دربحرانهای اجتماعی سیاسی و حتی اقتصادی درگیر شده باشد تا به‏خوبی او را همانند خود بدانیم و از شیوه زندگانی، روش برخورداو با دیگران، چگونگی سخن گفتن، شهامت، شجاعت، دلیرمردی و بی‏باکی وی برای خود سرمشق بگیریم و او را نمونه‏ای تمام عیار برای‏امروز و فردای زندگی خود بدانیم.
دفتر زندگانی چنین الگویی را، که برخی هجده ساله و پاره‏ای‏سالهایی بیشتر دانسته‏اند، می‏گشاییم و با یکدیگر به صحیفه صفات‏و ارزشهای چشمگیر او می‏نگریم. آرام آرام با او همراه شده وبیشتر از گذشته به ناگفته‏های گفتنی‏اش که همگی برایمان مشعلی‏فروزان خواهد بود، دل می‏سپاریم.
او یازدهم شعبان سال سی و سوم هجری (۱) به دنیای پر غوغای حیات‏پاگذاشت. پدر در گوش راست او اذان گفت و دیگر گوش وی را باترنم اقامه آشنا ساخت تا از آغاز با نغمه توحید، نبوت، امامت وولایت آشنا شود و با چنین سرودهایی راه روشن رستگاری را از عمق‏جان بیابد. دیری نپایید که در هفتمین روز تولد وی، بنا به سنت‏پسندیده دینی، سرش را تراشیدند و هم وزن موهای زیبایش، به‏مستمندان چشم به راه نقره صدقه دادند.
آشفتگی اوضاع سیاسی و آتش افروزی حاکمان ستمگر آن عصر بدان‏حد بود که نام «علی‏» جرمی نابخشودنی حساب می‏شد و برزبان‏راندن این واژه مقدس ممنوع بود. پدر وی، که به خوبی می‏دانست‏نام دیباچه شخصیت و نشان دهنده شرافت، ادب و عظمت انسان است،نام کودک را «علی‏» نهاد تا بهترین برکات و زیباترین صفات‏بردریای وجود فرزندش ریزان شود و بدسگالان سیه سرشت‏خود را باامواج پاک و زلال غیرت دینی و شخصیت مذهبی رو به رو ببینند. درپی آن، لقب «اکبر» نیز برای او انتخاب کرد تا «علی اکبر»که به عنوان پسر نخست‏خانواده است‏با دیگر فرزندان، که نام‏آنان نیز علی خواهد بود، تفاوت یابد. (۲)
پدر علی که همانند پدرانش از تمامی اصول اساسی و شیوه‏های‏شیرین تربیتی آگاهی داشت، خود را با دنیای کودکی هماهنگ می‏کردو رفتاری که شایسته نوباوگی و کودکی فرزند بود، انجام می‏داد تاهمانند جد عزیز خود عمل کرده، لحظه‏ای از شرایط روحی روانی کودک‏دلبند خویش دور نماند. (۳)
همراه با بزرگ شدن علی، پدر سخنان برتر، آداب والاتر وشیوه‏های زندگی و احترام بیشتر به او می‏آموخت تا خصیت‏خود راباز یابد و از ارزش وجود خود بیشتر آگاه شود.
بدین خاطر هنگام نام بردن از او، الفاظی تواءم بااحترام به‏کار می‏برد تا از آغاز زندگی، احساس سرافرازی و شخصیت کند و درفردای حیات خود، راست قامت و قوی دل از حقوق محرومان دفاع‏کرده، در برابر ستم ستمکاران بی تفاوت یا مایوس نباشد.
به سوی مدرسه علی که هفت‏ساله شد، به تمرینهای فکری و آموزش‏های دینی‏پرداخت و با مراقبت‏های صحیح سنجیده پدر، بنیان‏های اعتقادی درروان او و شیوه‏های رفتاری در اعمال او رشدی بیشتر یافت. (۴)
روزی پدر، عبدالرحمان را به آموختن سوره حمد به فرزندش‏گمارد. وقتی آموزش تمام شد و علی در حضور پدر سوره حمد راقرائت کرد، پدر، پول و هدایای فراوان به عبدالرحمان بخشید ودهانش را پر از مروارید ساخت. آنگاه به اطرافیان که از این همه‏بذل و بخشش تعجب کرده بودند، فرمود:
«این هدایا توان برابری عطای معلم علی را ندارد که در برابرتعلیم قرآن، همه هدایا ناچیز است.» (۵)
دوران نوجوانی علی به تدریج آغاز شد و هر روز بیشتر از روزقبل، زمینه‏های رشد و شکوفایی معنوی و عقلانی در وجود وی فراهم‏می‏گردید.
علی در جوانی با ویژگیهای اخلاقی و رفتاری خود نگاه انبوه‏جوانان را به سوی خود جلب می‏کرد. آنچه در این فراز از داستان‏او گفته می‏شود، نکته‏هایی است که بی تردید با مطالعه و رد شدن‏تاثیری بسزا نخواهد داشت، از این رو، باید از سرصبر و تامل‏بیشتر مطالعه و مرور کنیم و به خاطر بسپاریم.
علی صفات جد خود را می‏دانست، از این‏رو، هماره در آینه اخلاق ورفتار او نظر می‏کرد و خود را بدان صفات می‏آراست. به هنگام‏جوانی در میان جمع و با دوستان خود، گشاده رو و شادمان بود;
ولی در درتنهایی اهل تفکر و همراه با حزن بود. علاقه فراوانی به‏خلوت با خدای خود و پرداختن به راز و نیاز و گفتگو باخالق هستی‏داشت. در زندگی آسان‏گیر، ملایم و خوش‏خو بود، نگاهش کوتاه می‏نمودو به روی کسی خیره نمی‏شد. بیشتر اوقات بر زمین چشم می‏دوخت و بابینوایان و فقرا که از نظر ظاهری در جامعه و نگاه دنیا طلبان‏احترام چشمگیری نداشتند. نشست و برخاست می‏کرد، با آنان همسفره‏می‏شد و با دست‏خود دردهانشان غذا می‏گذارد. اصالتهای فکری واستواریهای روحی، وی را چنان کرده بود که هیچگاه و از هیچ‏حاکمی هراس نداشت.
هرگز عیب‏جویی نمی‏کرد و از مداحی نابجا و شنیدن چاپلوسی افراددوری می‏کرد. تمامی انسانها را بندگان خدا می‏دانست و از تحقیرآنان خود داری می‏ورزید. در طول عمر خویش به کسی دشنام نداد وناسزا نگفت. از دروغ تنفر داشت و صداقت و راستگویی شیوه همیشه‏او بود. بخشنده بود و آنچه به دست می‏آورد، به دیگران بویژه‏نیازمندان انفاق می‏کرد. هرگاه کسی هدیه‏ای به او تقدیم می‏کرد،با گشاده رویی می‏پذیرفت. اگر فردی مهمانی داشت و او را دعوت‏می‏کرد، می‏پذیرفت. به عیادت بیماران می‏رفت، هرچند خانه بیمار دردور افتاده‏ترین نقطه شهر باشد. در تشییع پیکر مردگان حاضر می‏شدو هیچ یار از دست رفته‏ای را تنها نمی‏گذاشت.
برای همسالان برادری مهربان و برای کودکان پدری پرمحبت‏بود ومسلمانان را مورد لطف و عطوفت‏خویش قرار می‏داد. امور دنیوی واضطراب‏های مادی او را متزلزل نمی‏ساخت.
زندگی علی ساده و بی پیرایه بود و در آن از تجمل، اسراف وتبذیر اثری دیده نمی‏شد. آنان که اخلاقی نیکو و فضایلی شایسته‏داشتند، همیشه مورد تکریم و احترام وی بودند و خویشاوندان ازصله او بهره‏مند می‏شدند. از صبری عظیم برخوردار بود و از هیچ کس‏توقع و انتظاری نداشت.
در میدان رزم سلحشوری شجاع، نیرومند و پرتوان بود و انبوه‏دشمن هرگز او را بیمناک نمی‏ساخت. در اجرای عدالت و دفاع از حق،قاطع و استوار بود. به یاری محرومان و مظلومان می‏شتافت و دربرابر ظالمان می‏ایستاد تا حق را به صاحبش برنمی‏گردانید، آرام‏نمی‏گرفت. به دانش اندوزی و فراگیری معارف اهمیت زیادی می‏داد وهمواره پیروان خود را از جهالت و بی‏خبری باز می‏داشت.
به پاکیزگی و آراستگی علاقه‏ای وافر داشت و این صفت از دوران‏کودکی در او دیده می‏شد. از این رو هماره برتمیزی لباس و بدن‏اهتمام می‏ورزید.
بسیار فروتن بود و از تکبر نفرت داشت و اکثر اهل جهنم راگردن فرازان و سرکشان می‏دانست. نه تنها برانسانها بلکه برحیوانات نیز شفقت داشت و با مهربانی و ملایمت و انصاف با آنان‏رفتار می‏کرد.
آنان که قیافه ظاهری و سیمای به نور نشسته علی را دیده‏اند،چهره وی را این گونه ترسیم کرده‏اند:
قیافه‏اش بسیار با ابهت‏بود و چون ماه تابان می‏درخشید. به‏زیبایی و پاکیزگی آراسته بود. از چهار شانه بلندتر و ازبلندکوتاهتر. رنگی روشن و به سرخی آمیخته و چشمانی سیاه وگشاده با مژه‏هایی پرموداشت، گونه‏هایش هموار و کم گوشت‏بود،مویش نه بس پیچیده و نه بسیار افتاده می‏نمود. از سینه تا ناف‏خط موی بسیار باریک داشت، اندامش متناسب و معتدل و سینه وشانه‏اش پهن بود.
سرشانه‏هایش از هم فاصله داشت. پشتی پهن داشت، جز ران و ساق‏که زیر مفصلهااست، استخوانهای بند دستش کشیده و کفی گشاده وبخشنده داشت. دو پنجه دست و پایش قوی و درشت و انگشتها کشیده وبلند و دو کف پا از زمین برآمده بود. به سرعت راه می‏رفت وهنگام راه رفتن چنان بود که گویی از زمین سراشیب فرود می‏آید یااز روی سنگی به نشیب می‏رود. چون به طرف کسی بر می‏گشت‏با تمام‏بدن بر می‏گشت. دیده‏اش فروهشته و نگاهش به زمین بود تا به‏آسمان.
بینی‏اش قلمی کشیده و باریک و میانش برآمدگی داشت و نوری ازآن می‏تافت.
دهانش نه بسیار کوچک و نه بزرگ بود. دندانهای زیبایش سفید،براق و نازک بود. گردنش در صفا و نور و استقامت نقره فام بود،بوی مشک و عنبر از او بلند بود. (۶)
پاره‏ای از مورخان این ویژگیها را برای جد وی نگاشته‏اند; اماعلی را در این خصوصیات همانند دانسته‏اند.
… بااین ویژگیهای روشنی آفرین به خوبی می‏توان او را شناخت،وی علی اکبر پور والای امام حسین(ع)است. جوانی زیبا که همانندجد خود رسول خدا(ص)در سیرت، سپید و در صورت، آسمانی می‏نمود وهماره یاد و نام پیامبر(ص)از چگونگی سخن گفتن و یا راه رفتن ودیگر برخوردهای اجتماعی اخلاقی او می‏تراوید. از این رو، امام‏حسین(ع) او را شبیه‏ترین مردم حتی نسبت‏به خود در خلقت وآفرینش، اخلاق و صفات روحی، گفتار و آداب اجتماعی به رسول‏خدا(ص) معرفی می‏کرد. (۷)
آنان که با صورت دلربای پیامبر(ص)و صدای پرچاذبه آن حضرت‏آشنا بودند، آنگاه که علی از پشت دیوار زبان به سخن می‏گشود،گویی صدای رسول اکرم(ص)را می‏شنیدند.
گاهی که اباعبدالله(ع)برای صوت قرآن جد عزیزش دلتنگ می‏شد، به‏علی می‏فرمود: علی جان! برایم قرآن بخوان تا از آن لذت و بهره‏برم. (۸)
کلام شیرین، بیان روان، ادب بسیار در برابر پدر و مادر، اطاعت‏بی چون و چرا از مقام ولایت و دلدادگی به حقیقت، برگی دیگر اززندگانی زرین علی اکبر بود. این ویژگیها چون با فروتنی اوهمراه می‏شد، نگاه تحسین‏آمیز همگان را به دنبال داشت.

در ساحل فرات
علی درحماسه کربلا، درخششی چشمگیر داشت و با هربار حمله خود،دهها نفر را به خاک هلاکت می‏انداخت. هنگامی که با ۲۵ سوار به‏ساحل فرات روانه شد و برای سیصد نفر از خاندان، عیال و اصحاب‏امام حسین(ع)آب آورد، بسیاری از مسوولان و سرپرستان حفاظت ازفرات را از دم تیغ خود گذراند و پشت دشمن را به لرزه درآورد.
عمویش ابوالفضل(ع)که خود در دلاوری و بی‏باکی و شجاعت و شهامت،زبانزد همگان بود، به خاطر چنین صفات تابناک، علی را بسیاراحترام می‏کرد.
قهرمانان تاریخ و دلیرمردان عرصه‏های نبرد، کمتر از دانش وبینش بهره دارند; زیرا در مسیر رزم و جنگ قرار داشته و فرصت‏نداشته و یا علاقه کمتری به درس آموزی و دانش آفرینی از خودنشان می‏دهند; اما علی اکبر، جوانی چند بعدی بود و سطرهای کتاب‏وجودش با حکمت نگاشته شده بود. چشمه‏های دانش و دانایی از اعماق‏وجودش می‏جوشید. در مجالس گوناگون عالمانه و اندیشمندانه لب به‏سخن می‏گشود و به دور از غرور و تکبر مردانه سخن می‏گفت.
از آنجا که از جد خود رسول خدا(ص)سخنان بسیاری روایت می‏کرد،به عنوان «محدث‏» شناخته شد.
افزون برصفات ظاهری و باطنی که به طور چشمگیر در وجود حضرت‏علی اکبر(ع) دیده می‏شد. کمالات و مقامات معنوی وی نیز دررتبه‏ای برتر از دیگران قرار داشت.
ماجوانان هرچند از صفات خوبی بهره‏مند باشیم، گاه توان تحمل‏سختی‏ها و ظرفیت رویارویی با مصایب را از دست می‏دهیم و سنگینی‏ناملایمات زندگی، تعادل رفتار و گفتارمان را می‏رباید.
علی اکبر در چنین صحنه‏های سخت و طاقت‏سوز، تنها به رضا وتسلیم الهی فکر می‏کرد و چنان در برابر بلاهای الهی آرام و مطمئن‏بود که گاه حیرت و شگفتی دیگران را برمی‏انگیخت. از این رو، درهنگامه دردآلود کربلا به پدر گفت: «اولسنا علی الحق‏» (پدرجان!)آیا ما برحق نیستیم؟
و چون امام فرمود: آری، گفت: در این هنگام، باکی از مرگ‏نداریم. (۹)
این روحیه قوی و صفات شایسته، چنان ابهت و عظمت‏به علی اکبرداده بود که افزون بردوستان، دشمنان آگاه نیز به برتری‏هایش‏اعتقاد و اعتماد داشتند و اعتراف می‏کردند. معاویه روزی ازاطرافیانش پرسید: «چه کسی در این زمان برای خلافت مسلمانان‏بردیگران برتری دارد و برای حکمرانی بر مردم از دیگران‏سزاوارتر است؟ »روباه صفتان زشت‏سیرت که نام و نان خود را در تملق می‏یافتند،به ستایش خلیفه پرداختند و او را لایق این منصب معرفی کردند.
معاویه گفت: نه چنین نیست:
«اولی الناس بهذالامر علی بن الحسین بن علی جده رسول الله وفیه شجاعه بنی‏هاشم و سخاه بنی امیه و رهو ثقیف.» (۱۰)
شایسته‏ترین افراد برای امر حکومت، علی اکبر فرزند امام حسین‏است که جدش رسول خدا(ص)است وجاهت‏بنی‏هاشم، سخاوت بنی امیه وزیبایی قبیله ثقیف را در خود جمع کرده است.
فروغ چهره خوبان شعاع طلعت توست کمال حسن تو مدیون این ملاحت توست به خلق و خلق رسول و به منطق نبوی فزون‏تر از همه کس در جهان شباهت توست به پیکر تو مجسم لطافت روح است عجب بود که در این خاکدانه قامت توست نگار مهر تو غارتگر دل پدر است عیان به چشم سیاهت غم شهادت توست (۱۱)

پی نوشت ها:
۱- علی الاکبر الامام الحسین(ع)، علی محمد علی دخیل، ص ۷٫
۲- معالی السبطین، ج ۱، ص ۲۰۶٫
۳- برای آشنایی بیشتر با چگونگی این برخوردها بنگرید: محجة البیضاء، ج ۲، ص ۲۳۳٫
۴- مسائل الخلاف، ج ۱، ص ۹۳٫
۵- لؤلؤ و مرجان، ص ۴۴ و ۴۵، راز خوشبختی، ص ۱۸۹٫
۶- تاریخ یعقوبی، ج ۱ ص ۵۱۳ و ۵۱۴، فرسان الهیجاء، ص ۲۹۳ و ۲۹۴٫
۷- موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)، ص ۳۶۰٫
۸- مصائب امام حسین(ع)، ص ۱۰۸٫
۹- ابصار العین فی انصار الحسین، مرحوم سماویآ ص ۲۱٫
۱۰- مقاتل الطالبیین( فارسی)، ص ۷۸، وسیلة الدارین فی انصار الحسین(ع)، ص ۲۸۵ و ۲۸۶٫
۱۱- شاعر معاصر، حبیب چایچیان( حسان)

نگاهى به وصایاى امام على (ع) به جوانان

۱٫ تقوا و پاک دامنى:
مـهـم ترین سفارش امام(علیه السلام) به فرزند دلبندش، تقواى الهى است، آن جـا کـه مى فرمایند: (واعلم یا بنى ان احب ما انت آخذ به الى من وصیتى تقوى الله۲; پسرم، بدان محبوب ترین چیزى که از میان گفته هـایـم در ایـن وصـیـت نـامه به آن تمسک مى جویى، تقواى الهى و پرهیزکارى است.)
حصار مستحکم
اهـمـیـت و جـایـگـاه تقوا براى جوانان آن وقت معلوم مى شود که تـمایلات و احساسات دوره جوانى مد نظر قرار گیرد. براى جوانى که در مـعـرض طـغـیـان غـرایـز و احساسات تند و شکوفایى خواهش هاى نـفـسـانـى و غـریزه جنسى و تخیلات موهوم به سر مى برد، تقوا به مـنزله قلعه و حصار مستحکمى است که او را از تاخت و تاز دشمنان مـصـون مـى دارد و مـانند سپرى است که از اصابت تیرهاى زهراگین شـیاطین باز مى دارد. امام على(علیه السلام) مى فرمایند: (اعلموا عبادالله ان الـتـقـوى دار حـصـن عزیز۳; بدانید اى بندگان خد، تقوا دژى مستحکم و غیرقابل نفوذ است.)
اسـتـاد مطهرى(ره) مى گوید: (نباید تصور کرد که تقوا از مختصات دیـن دارى اسـت، از قـبیل نماز و روزه، بلکه تقوا لازمه انسانیت اسـت. انـسان اگر بخواهد از طرز زندگى حیوانى و جنگلى خارج شود ناچار است که تقوا داشته باشد.)۴
جـوان هـمـواره بـیـن دوراهى قرار دارد و به سوى دو نقطه متضاد کـشـیـده مى شود. از یک طرف، نداى وجدان اخلاقى و الهام الهى او را بـه سـوى خـوبـى ها سوق مى دهد و از طرف دیگر غرایز درونى و نـفـس امـاره و وسـاوس شیطانى او را به ارضاى خواهش هاى نفسانى فـرمـان مى دهد. در این جنگ و گریز تنها جوانى مى تواند از این صحنه کشمکش و نزاع بین عقل و شهوت، خیر و فساد و پاکى و آلودگى بـه سـلامت خارج شود که خود را به سلاح ایمان و تقوا مجهز کرده و از ابتداى جوانى به خودسازى و جهاد با نفس بپردازد.
حضرت یوسف(علیه السلام) در سایه همین تقوا بود که توانست با اراده اى قوى از آزمـون سـخـت الهى سربلند بیرون آید و به اوج عزت نایل شود.
قـرآن مجید رمز پیروزى یوسف(علیه السلام) در عرصه مبارزه با نفس را رعایت دو اصـل مـهـم و اسـاسـى (تـقوا) و (خویشتن دارى) مى داند و مى فرمایند: (انه من یتق ویصبر فان الله لایضیع اجر المحسنین۵; کسى کـه پـرهیزکارى کند و شکیبایى ورزد، خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نمى کند.)
تقویت اراده
بـسیارى از جوانان از ضعف اراده و فقدان قدرت تصمیم گیرى شکایت مـى کـنـند و براى درمان آن چاره جویى مى کنند. آنان مى گویند:
بـراى ترک عادات زشت و ناپسند بارها تصمیم گرفته ایم اما کم تر مـوفق شده ایم. امام على(علیه السلام) از تقوا به عنوان عامل تقویت اراده و مـالـکـیـت نـفـس که نقش عمده اى در ترک گناه و عادات ناپسند دارد، یـاد مـى کـنـد و مى فرمایند: آگاه باشید! خطاها و گناهان مـانـند اسب هاى سرکش و لجام گسیخته اى هستند که گناه کاران بر آن ها سوارند و آنان را در قعر دوزخ سرنگون خواهند ساخت و تقوا هـمـانـنـد مرکب هاى راهوار و آرامى است که صاحبانشان بر آن ها سـوارنـد و زمـامشان را به دست دارند و آنان را تا بهشت پیش مى برند.۶
بـاید در نظر داشت که این کار شدنى است. افرادى که در این وادى قـدم بـنـهند، مشمول الطاف خفیه الهى خواهند بود. چنان که قرآن کـریـم مى فرمایند: (والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا۷; آنان کـه در راه مـا جـهاد و کوشش مى کنند، راه هاى خود را به آن ها نشان مى دهیم.)

۲٫ فرصت جوانى:
بـدون تـردید یکى از عوامل مهم موفقیت و کام یابى، بهره بردارى صـحـیـح و اصولى از شرایط و فرصت هاى مناسب است، که فرصت جوانى از اسـاسـى تـریـن آن هـا بـه شمار مى رود. نیروى معنوى و قواى جـسـمـانـى، گوهر گران سنگى است که خداوند متعال در اختیار نسل جـوان قـرار داده اسـت. بـر ایـن اسـاس پیشوایان دین همواره بر اغـتـنـام فرصت جوانى تاکید کرده اند. امام على(علیه السلام) در این باره مى فرمایند: (بادر الفرصه قبل ان تکون غصه۸; پیش از آن که فرصت از دست رود و مایه اندوهت گردد، آن را غنیمت شمار.) سعدى با الهام از سخنان بزرگان مى گوید:
جوانا ره طاعت امروز گیر
که فردا جوانى نیاید ز پیر
قضا روزگارى زمن در ربود
که هر روزش از پى شب قدر بود
من آن روز را قدر نشناختم
بدانستم اکنون که درباختم
امـام على(علیه السلام) در تفسیر آیه شریفه (لاتنس نصیبک من الدنیا۹; بهره ات را از دنـیـا فـرامـوش مـکـن) مى فرمایند: (لاتنس صحتک و قوتک وفـراغـک وشـبـابک ونشاطک ان تطلب بها الاخره۱۰; سلامتى و قدرت و فـراغ بـال و جوانى و نشاط خود را فراموش مکن، از آن ها در راه آخرت استفاده کن.)
آن حضرت درباره کسانى که از نعمت جوانى بهره صحیح و کافى نبرده انـد، مى فرمایند: آن هـا در ایـام سلامت بدن سرمایه اى مهیا نـکردند و در اولین فرصت هاى زندگى درس عبرتى نگرفتند، آیا کسى که جوان است جز پیرى انتظار دارد.۱۱
سوال از جوانى
جوانى و نشاط و بالندگى، نعمت بزرگى است که در روز قیامت از آن سـوال مى شود. در روایتى از رسول اکرم(ص) نقل است که فرمود: در قـیـامـت هـیـچ یک از بندگان، قدم از قدم برنمى دارند تا از وى چـهـار سوال شود; از عمرش که آن را در چه راه به کار انداخته و چـگـونـه فـانى کرده است، از جوانیش که آن را در چه راهى پایان داده اسـت، از امـوالش سوال مى شود که از چه راهى به دست آورده و در چـه راهـى خرج کرده است و از حب و دوستى با اهل بیت از وى سوال مى شود.۱۲
رسـول گرامى اسلام(ص) در کنار ایام عمر به طور جداگانه از جوانى نـام بـرده انـد کـه ارزش اختصاصى جوانى را مى رساند. متاسفانه شـرایط فوق العاده و فرصت استثنایى دوران جوانى کوتاه و زودگذر اسـت و بلبل جوانى روزى از شاخسار عمر خواهد پرید. تا هست قدرش را بـدانـیم و آن را یک سرمایه شماریم. امام على(علیه السلام) مى فرمایند:
(شـیئان لایعرف فضلهما الا من فقدهما: الشباب والعافیه۱۳; دو چیز است که قدر و قیمتشان را نمى شناسد مگر کسى که آن دو را از دست داده باشد: یکى جوانى و دیگرى تندرستى.)

۳٫ خودسازى:
بـهترین زمان براى تربیت و خودسازى، دوره جوانى است، زیرا صفحه دل جـوان با زشتى ها و خصلت هاى ناپسند شکل نگرفته و چراغ فطرت در دلـش خـامـوش نگشته است. امام على(علیه السلام) به فرزندش امام حسن(علیه السلام) چـنـین مى فرمایند: (انما قلب الحدث کالارض الخالیه ما القى فیها مـن شـىء قبلته فبادرتک بالادب قبل ان یقسوا قلبک ویشتغل لبک۱۴;
قـلـب نوجوان مانند زمین خالى است که هرچه در آن بیفشانى آن را مـى پـذیرد، پس پیش از آن که قلبت سخت شود و فکرت به امور دیگر مـشغول گردد، به تعلیم و تربیت تو مبادرت کردم و همت خود را بر تربیت تو گذاشتم.)
عـادات نـاپـسـند در دوران جوانى ریشه دار نشده است، از این رو مـبارزه با آن سهل و آسان است. جوانان باید از این امتیاز بزرگ بـه شایستگى استفاده کنند. امام خمینى(ره) بارها بر ضرورت اصلاح در ایـام جـوانـى تاکید مى کردند. ایشان در یکى از سخنرانى هاى خـود فـرمـودند: (جهاد اکبر، جهادى است که انسان با نفس طاغوتى خـودش انجام مى دهد. شما جوان ها از حالا باید شروع کنید به این جـهاد. نگذارید که قواى جوانى از دستتان برود. هرچه قواى جوانى از دسـت بـرود، ریـشـه هاى اخلاق فاسد در انسان زیادتر مى شود و جـهـاد مشکل تر. جوان زود مى تواند در این جهاد پیروز شود. پیر بـه ایـن زودى نـمى تواند. نگذارید اصلاح حال خودتان را از زمان جوانى به زمان پیرى بیفتد.)۱۵
خاربن و خارکن
اسـتاد مطهرى(ره) مى گوید: (مولوى مثلى مى آورد راجع به این که هـرچـه انـسان بزرگ تر مى شود صفات او قوى تر و ریشه دار تر مى گـردد. مى گوید: مردى خارى را در معبر مردم کاشت و مردم از این بـوتـه خـار دررنج بودند. او قول داد که سال دیگر آن را بکند و سـال دیـگر نیز کار را به سال بعد موکول کرد و سال هاى بعد نیز بـه هـمین ترتیب عمل کرد. از طرفى درخت، سال به سال ریشه دارتر مـى شـد و از طـرف دیـگـر خود او سال به سال ضعیف تر مى گردید; یـعـنـى مـیـان رشد درخت و قوت او نسبت معکوس برقرار بود. حالات انـسان نیز مانند خاربن و خارکن است. روز به روز صفات در انسان ریـشـه هـاى عمیق ترى پیدا مى کند و اراده انسان را ضعیف تر مى کند. قدرت یک جوان در اصلاح نفس خود از یک پیر بیش تر است.)
خاربن در قوت و برخاستن
خارکن در سستى و در کاستن۱۶
بـایـد جوانان عزیز این هشدار امام على(علیه السلام) را جدى بگیرند که مى فرمایند: (غـالب الشهوه قبل قوه ضراوتها فانها ان قویت ملکتک واسـتـفـادتـک ولـم تـقدر على مقاومتها۱۷; پیش از آن که تمایلات نـفـسانى به تجرى و تندروى عادت کنند با آن ها مقابله کن، زیرا اگـر تـمـایـلات در تـجاوز و خودسرى نیرومند شوند، فرمانرواى تو خـواهـند شد و تو را به هرسو که بخواهند مى برند و قدرت مقاومت در برابر آن ها را از دست خواهى داد.) مولوى مى گوید:
زان که خوى بد بگشته ست استوار
مور شهوت شد ز عادت هم چو مار
مار شهوت را بکش در ابتدا
ورنه اینک گشت مارت اژدها۱۸

۴٫ بزرگ منشى:
یـکـى دیـگر از وصایاى امام على(علیه السلام) به جوانان، پرورش عزت نفس و بـزرگ مـنشى است، آن جا که مى فرمایند: (اکرم نفسک عن کل دنیه و ان سـاقـتـک الـى الرغائب فانک لن تعتاض بما تبذل من نفسک عوضا ولاتـکـن عبد غیرک وقد جعلک الله حرا۱۹; بزرگوارتر از آن باش که به پستى تن دهى هرچند تو را به مقصود رساند، زیرا نمى توانى در بـرابـر آن چه از آبرو و شخصیت در این راه از دست مى دهى بهایى بـه دسـت آورى، و بنده دیگرى مباش که خداوند تو را آزاد آفریده است.)
حس عزت طلبى یکى از نیازهاى اساسى انسان است که خوش بختانه دست آفـرینش بذر آن را در نهاد آدمى افشانده است. بدیهى است که این بـذر نـیاز به مراقبت و رشد و شکوفایى دارد. عزت نفس موجب بهره ورى فـرد از نـیـروى خرد و به کارگیرى آن در امور زندگى و منشا تـکـوین شخصیت در انسان است. بى دلیل نیست که نظام سلطه فرعونى در طـول تـاریـخ بـراى اسـتثمار دیگران، در گام نخست روح مکرمت انـسـانـى را نـشانه گرفته و شخصیت آنان را تحقیر مى کند. قرآن مـجید در این باره مى فرمایند: (فاستخف قومه فاطاعوه انهم کانوا قـومـا فـاسقین۲۰; فرعون قومش را تحقیر کرد، پس آن ها هم از او اطاعت کردند، چون آن ها قومى فاسق بودند.)
عزت و بزرگوارى نفس در گرو امورى است که بدان اشاره مى شود:
الـف: ترک گناه: از مواردى که به عزت نفس آدمى آسیب فراوانى مى رساند، ارتکاب به گناه و ناپاکى است. پرهیز و اجتناب از آلودگى بـه گـناه از عوامل دست یابى به شرافت نفس است. امام على(علیه السلام) مى فرمایند: (من کرمت علیه نفسه لم یهنها بالمعصیه۲۱; کسى که براى نـفس خود کرامت قائل است، آن را با گناه پست و خوار نمى سازد.) گناهان بزرگ هم چون زن، دروغ، غیبت، فحش و ناسزا با بزرگ منشى و کرامت نفس تضاد آشکار دارد.
ب: روح بـى نـیازى: چشم طمع داشتن به مال دیگران و درخواست کمک کـردن در غـیر موارد اضطرار، شرافت و عزت نفس را مخدوش مى کند.
امـام عـلى(علیه السلام) مى فرمایند: (المسئله طوق المذله تسلب العزیز عزه والـحـسیب حسبه۲۲; درخواست از مردم، طوق ذلتى است که عزت را از عزیزان و شرافت را از شریفان سلب مى کند.)
ج: نـگـرش صـحـیـح: عزت و کرامت نفس تا حد زیادى بستگى به نگرش انـسـان به خود دارد. کسى که خود را ناتوان جلوه دهد، مردم نیز او را ذلیل و خوار مى بینند. از این رو امام على(علیه السلام) مى فرمایند:
(الـرجل حیث اختار لنفسه ان صانها ارتفعت وان ابتذلها اتضعت۲۳; ارزش شـخـصیت هر فردى وابسته به روشى است که اتخاذ مى کند. اگر نـفـس خـود را از پـستى و ذلت بر کنار نگاه داشت، به مقام رفیع انـسانى نایل مى شود و اگر عزت معنوى خویش را ترک گفت، به پستى و ذلت مى گراید.)
اگر در جهان بایدت برترى
نباید که خود پست و دون بشمرى
چو خود، خویشتن پست بینى و خوار
دگر از کس امید عزت مدار
د: پـرهـیـز از گفتار و رفتار ذلت آمیز: کسى که خواهان کرامت و عـزت نـفـس است باید از هر سخن یا عملى که نشانه ضعف و ناتوانى اسـت، اجـتـنـاب کـنـد. اسلام به منظور تحقق این امر، از تملق و چـاپـلـوسـى، شـکـایـت از روزگار و طرح مشکلات زندگى براى مردم، بـلـندپروازى هاى بى جا و حتى تواضع بى مورد نهى کرده است. هیچ مـسلمانى حق ندارد با چاپلوسى که منافى با شرافت و آزادگى است، خویشتن را آلوده کند. امام على(علیه السلام) مى فرمایند: (کثره الثنإ ملق یـحـدث الـزهـو ویدنى من العزه۲۴; زیاده روى در ستایش و تحسین، تـملق و چاپلوسى است که از یک سو در مخاطب نخوت و تکبر پدید مى آورد و از سـوى دیگر عزت نفس را دور مى کند). شکایت از زندگى و طـرح مـشـکـلات بـا مـردم، بـه عزت نفس آسیب جدى مى رساند. امام عـلى(علیه السلام) مى فرمایند: (رضى بالذل من کشف ضره لغیره۲۵; کسى که مـشـکلات زندگى اش را براى دیگران آشکار کند، در حقیقت به خوارى و ذلت رضایت داده است.)

۵٫ وجدان اخلاقى:
یـکـى از وصایاى امام على(علیه السلام) به جوانان، میزان قرار دادن وجدان اخـلاقى در معاشرت اجتماعى است. آن حضرت خطاب به فرزندش چنین مى فرمایند: (یـا بنى اجعل نفسک میزانا فیما بینک و بین غیرک۲۶; پـسرم، خود را معیار و مقیاس قضاوت بین خود و دیگران قرار ده.)
نـادیـده گـرفـتـن ایـن اصل مهم اخلاقى نتیجه اى جز تیرگى روابط دوسـتـانـه نـخـواهد داشت; همان گونه که التزام به وجدان اخلاقى تـضـمـین کننده دوستى پایدار و روابط سالم اجتماعى است. اگر در جـامعه، تمام افراد براساس وجدان اخلاقى با یک دیگر معاشرت کنند و بـه حـقـوق و مـنـافـع و حیثیت دیگران احترام بگذارند، روابط اجـتـمـاعـى مـستحکم تر و آرامش و امنیت جامعه تقویت خواهد شد. وجـدان اخـلاقـى، آدمى را چون طبیب به درد و درمان خویش متوجه و سـلامـت روان را اعـلام مى کند. در روایتى آمده است که مردى خدمت رسـول خـدا(ص) رسید و عرض کرد: همه وظایف خود را به خوبى انجام مـى دهـم ولى یک گناه را نمى توانم ترک کنم و آن رابطه نامشروع اسـت. اصحاب از این سخن برآشفتند. حضرت فرمود: شما کارى نداشته بـاشـیـد، مـن مى دانم چگونه با او بحث کنم. آن گاه فرمود: شما مـادر، خـواهـر و بـه طور کلى ناموس دارید؟ جوان عرض کرد: آرى. رسـول خـدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: آیا مى پسندى دیگران با ناموس و محارم تو چنین روابط نامشروع داشته باشند؟ عرض کرد: خیر. حضرت فرمود: پس چـگـونه حاضر مى شوى دست به چنین کار نادرستى بزنى؟ جوان سر به زیـر افـکـند و عرض کرد: دیگر تعهد مى کنم که دنبال چنین گناهى نروم.۲۷
هـر انسان مسلمانى وظیفه دارد در برخورد با مردم از نداى درونى خود پیروى و به مقتضاى وجدان عمل کند. امام سجاد(علیه السلام) مى فرمایند:
حـق مـردم آن است که از آزار آن ها خوددارى کنى و چیزى را براى آنـان دوسـت بدارى که براى خود دوست مى دارى و نپسندى آن چه را براى خود نمى پسندى.۲۸
اسـلام بـا تـوجـه دادن به وجدان اخلاقى مى کوشد تا افراد بشر در بـاطـن خـود مـراقـبـى بگمارند تا آن ها را از تجاوز و آزار به دیـگـران حـتى در حالت خشم و دشمنى باز دارد. بر این اساس قرآن مـجـیـد بـه نـفـس لوامه که همان وجدان است، قسم یاد کرده و مى فرمایند: (لااقسم بیوم القیامه ولااقسم بالنفس اللوامه۲۹; سوگند بـه روز رسـتـاخیز و سوگند به جانى که آدمى را در مورد عصیان و ارتـکـاب گـنـاه سـرزنش و ملامت مى کند). روان شناسان این نیروى سرزنش کننده باطنى را وجدان اخلاقى مى نامند.
در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست

۶٫ تجربه اندوزى:
استفاده از تجارب دیگران از جمله مواردى است که در وصایاى امام عـلى(علیه السلام) دیـده مـى شـود. آن حضرت مى فرمایند: (اعرض علیه اخبار الـمـاضـیـن و ذکـره بـمـا اصاب من کان قبلک من الاولین و سر فى دیـارهم و آثارهم فانظر فیما فعلوا و عما انتقلوا و این حلوا و نـزلـوا۳۰; اخبار گذشتگان را بر قلبت عرضه کن و آن چه را که به پـیـشینیان رسیده به یاد آر، در دیار و آثار مخروبه آن ها گردش کـن و درست بنگر آن ها چه کرده اند. ببین از کجا منتقل شده اند و در کجا فرود آمده اند.)
هرچند آحاد جامعه به راهنمایى افراد آزموده و استفاده از تجارب دیـگـران نـیـازمـندند اما جوان به دلایل مختلف نیاز بیش ترى به شـنـاخـت تـاریخ و تجارب به دست آمده از سرگذشت پیشینیان دارد، زیرا:
اول، جـوان بـه مـقـتـضاى سن کم خود، داراى ذهنى خام و عارى از تـجـربـه اسـت. او سـرد و گـرم روزگـار را نچشیده و با مشکلات و دشـوارى هـاى کـم ترى در زندگى رو به رو شده است، که گفته اند:
(آن چـه را که جوان در آیینه مى بیند پیر در خشت خام بیند). از ایـن رو بـعـضى مواقع فشار مشکلات، آرامش درونى جوان را مختل مى کند و او را به افسردگى یا تندخویى مى کشاند.
ثـانـی، تخیلات موهوم که از ویژگى هاى دوران جوانى است، چه بسا جـوان را از شـنـاخـت حـقـیقت باز دارد. تجربه، پرده هاى وهم و پـنـدار را پـاره مـى کـند و انسان را به واقع رهنمون مى سازد.
امـام عـلى(علیه السلام) مى فرمایند: (التجارب علم مستفاد۳۱; تجارب بشر، دانش سودمندى است.)
ثالث، جوان با وجود برخوردارى از منبع سرشار هوش علمى و فنى و قـابـلـیـت کسب مهارت هاى گوناگون، به دلیل نداشتن تجارب زندگى فـاقد هوش اجتماعى است. از این رو در معرض تصمیم هاى نسنجیده و زیـان بـار و افـتادن در دام دیگران قرار دارد. امام على(علیه السلام) مى فرمایند: (مـن قلت تجربته خدع۳۲; کسى که تجربه اش کم و ناچیز باشد، فریب مى خورد.)
در سـایـه تـجـربـه، اشـتـباه به حداقل مى رسد. امام على(علیه السلام) مى فرمایند: (مـن کثرت تجربته قلت غرته۳۳; کسى که تجربه اش زیاد باشد، کم تر فریب خورد.)
آن چه مى تواند مددکار جوان در ایام سخت و عبور از مراحل دشوار زنـدگـى بـاشـد، بهره بردارى از تجارب کسانى است که خود در طول زنـدگـى ایـن منازل پرخطر را طى کرده و به سلامت از آن ها گذشته اسـت. امـام على(علیه السلام) مى فرمایند: با مردان آزموده هم نشین باش که آن هـا متاع پرارج تجربه هاى خود را به گران ترین بها یعنى فدا کردن عمر خود تهیه کرده اند و تو آن متاع گران قدر را با ارزان ترین قیمت (با صرف چند دقیقه) به دست مى آورى.۳۴
عبرت از تاریخ
یـکـى از مـصادیق بارز تجربه اندوزى، مطالعه سرگذشت پیشینیان و تـار یخ امم سابق است. تاریخ آیینه اى است که گذشته را نشان مى دهـد و حلقه رابط بین حال و گذشته و چراغ راه آینده است. استاد مـطـهـرى(ره) مى گوید: (انسان همان طور که از مردم هم زمان خود ادب و راه و رسـم زنـدگـى مـى آمـوزد و احیانا لقمان وار از بى ادبـان ادب مـى آموزد که مانند آن ها نباشد، به حکم همین قانون از سرگذشت مردم گذشته نیز بهره مى گیرد. تاریخ مانند فیلم زنده اى است که گذشته را تبدیل به حال مى نماید.)۳۵
مـشـابـهت سرنوشت ملت ه، همگان به ویژه نسل جوان را به مطالعه تـاریـخ فـرا مـى خـوانـد. امام على(علیه السلام) مى فرمایند: براى شما در تـاریـخ قـرون گـذشـته درس هاى عبرت فراوانى وجود دارد. کجایند عـمـالـقـه؟ کـجـایـنـد فـرزنـدان آن هـا؟ کـجـایند فرعون ها و فرزندانشان؟۳۶

۷٫ آداب معاشرت و دوستى:
شکى نیست که بقا و دوام دوستى منوط به رعایت حدود دوستى و آداب مـعـاشـرت اسـت. دوسـت گرفتن آسان است اما نگه دارى آن مشکل تر اسـت. امـام عـلى(علیه السلام) در قسمتى دیگر از نامه مبارک خود به نکات ظـریـفـى کـه موجب پایدارى پیوند دوستى است، اشاره مى کند و مى فرمایند: ناتوان ترین مردم کسى است که از دوست گرفتن عاجز باشد و ناتوان تر از او فردى است که دوست را از دست بدهد.۳۸
بـعـضى جوانان از عدم ثبات و ناپایدارى روابط دوستانه شکایت مى کـنـنـد، کـه دلـیـل عمده آن رعایت نکردن حدود دوستى و افراط و تـفـریـطـ در رفـاقـت است. به طور یقین عمل به دستورات و نصایح سودمند امام على(علیه السلام) مى تواند در حل این مشکل کارساز باشد.
محورهاى کلى سخنان امام على(علیه السلام) در این قسمت عبارت است از:
الـف) اعتدال در دوستى: افراط در دوستى و تجاوز از حریم اعتدال در دوران جوانى کم وبیش دیده مى شود، و دلیل آن انگیزه عاطفى و احـساسات دوران جوانى است. این عده از جوانان در ایام دوستى به رفـیـق خـود بـیـش از حـد ابراز علاقه و محبت مى کنند و در ایام جـدایـى بـیـش از حـد ابراز مخالفت و دشمنى مى کنند تا جایى که مـمـکـن اسـت بـه کارهاى خطرناکى دست بزنند. توصیه امام على(علیه السلام) مـیـانـه روى در رفـاقـت است. آن حضرت مى فرمایند: با دوست مورد عـلاقـه ات به مدارا اظهار دوستى کن، شاید روزى دشمنت گردد و در اظـهار بى مهرى به کسى که بر او خشم گرفته اى مدارا کن، چه بسا مـمـکـن است دوستت گردد.۳۸ در این نامه نیز آن حضرت مى فرمایند:
اگـر خـواسـتـى رابـطـه ات را با برادرت قطع کنى راهى را برایش بـگذار که اگر روزى خواست برگردد، راه بازگشت داشته باشد. سعدى در ایـن بـاره مـى گـوید: (هر آن سرى که دارى با دوست در میانه مـنـه، چه دانى که وقتى دشمن گردد و هر گزندى که توانى به دشمن مرسان، باشد که وقتى دوست شود.)۳۹
ب) مـحـبـت متقابل: دوستى و رفاقت براساس محبت متقابل است. اگر یـکـى از دو طـرف خـواهـان برقرارى رابطه و دیگرى بى میل باشد، نـتـیجه اى جز ذلت و خوارى مشتاق دوستى نخواهد داشت. از این رو امام على(علیه السلام) در نامه مبارک مى فرمایند: (لاترغبن فیمن زهد عنک۴۰; به کسى که به تو علاقه ندارد، ابراز علاقه مکن.) شاعر مى گوید:
چه خوش بى مهربانى هر دو سر بى
وگرنه مهربانى درد سر بى
ج) حـفظ رابطه دوستى: امام على(علیه السلام) به حفظ رابطه دوستى تاکید مى ورزد و از عـوامـلـى که موجب تحکیم آن مى شود، یاد مى کند و مى فرمایند: اگـر رفیقت امساک ورزید، تو بذل و بخشش داشته باش و هـنگام فاصله گرفتن او، تو نزدیک شو و هنگام سخت گیرى او، نرمش داشـتـه باش و هنگام ارتکاب گناه و خط، عذرش را بپذیر. اما از آن جـا کـه بعضى ظرفیت کمى داشته و بزرگوارى و احسان را حمل بر حـقـارت دیگرى و زرنگى خود مى کنند، آن حضرت مى فرمایند: در همه ایـن موارد موقع شناس باش و برحذر باش از این که آن چه گفته شد در غـیـر محلش قرار دهى یا درباره کسى که اهلیت ندارد به انجام برسانى.
نکته دیگر نصیحت کردن به رفیق و خیرخواهى براى او است. آن حضرت مى فرمایند: خیرخواهى ات را به دوستت خالص کن، خواه خوش آیند دوستت باشد و خواه خوش آیند او نباشد.۴۱

پی ‏نوشت‏ ها:
۱ـ زین العابدین قربانى، اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامى، ص۵۸٫
۲ـ نهج البلاغه فیض الاسلام، نامه ۳۱٫
۳ـ همان، خطبه ۱۵۶٫
۴ـ ده گفتار، ص۱۴٫
۵ـ یوسف (۱۲) آیه ۹۰٫
۶ـ نهج البلاغه، خطبه ۱۶٫
۷ـ عنکبوت (۲۹) آیه ۶۹٫
۸ـ نهج البلاغه، نامه۳۱٫
۹ـ قصص (۲۸) آیه ۷۷٫
۱۰ـ بحارالانوار (چاپ بیروت) ج۶۸، ص۱۷۷٫
۱۱ـ نهج البلاغه، خطبه۸۲٫
۱۲ـ بحارالانوار، ج۷۴، ص۱۶۰٫
۱۳ـ غررالحکم و دررالکلم، ج۴، ص۱۸۳٫
۱۴ـ نهج البلاغه، نامه ۳۱٫
۱۵ـ آیین انقلاب اسلامى، ص۲۰۳٫
۱۶ـ نقل از: استاد مطهرى، تعلیم و تربیت در اسلام، ص۷۹٫
۱۷ـ غررالحکم و دررالکلم، همان، ص۳۹۲٫
۱۸ـ مثنوى معنوى، دفتر دوم، ص۳۲۷٫
۱۹ـ نهج البلاغه، همان.
۲۰ـ زخرف (۴۳) آیه ۵۴٫
۲۱ـ غررالحکم و دررالکلم، ج۵، ص۳۵۷٫
۲۲ـ همان، ج۲، ص۱۴۵٫
۲۳ـ همان، ص۷۷٫
۲۴ـ همان، ج۴، ص۵۹۵٫
۲۵ـ همان، ص۹۳٫
۲۶ـ نهج البلاغه، همان.
۲۷ـ زین العابدین قربانى، همان، ص۲۷۴٫
۲۸ـ بحارالانوار، ج۷۱، ص۹٫
۲۹ـ قیامه (۷۵) آیه ۱و۲٫
۳۰ـ نهج البلاغه، همان.
۳۱ـ غررالحکم و دررالکلم، ج۱، ص۲۶۰٫
۳۲ـ همان، ج۵، ص۱۸۵٫
۳۳ـ همان، ص۲۱۴٫
۳۴ـ شـرح نـهـج البلاغه ابن ابى الحدید، (قم، منشورات مکتبه آیه الله العظمى مرعشى نجفى، چاپ دوم) ج۲۰، ص۳۳۵٫
۳۵ـ مجموعه آثار، ج۲، ص۳۷۲٫
۳۶ـ نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه۱۸۱٫
۳۷ـ بحارالانوار، ج۷۴، ص۲۷۸٫
۳۸ـ نهج البلاغه، قصار۲۶۰٫
۳۹ـ گلستان سعدى، باب۸٫
۴۰ـ نهج البلاغه، نامه ۳۱٫
۴۱ـ همان.

 

 

 

 


ادامه مطلب



[ سه شنبه 28 اردیبهشت 1395  ] [ 5:31 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
حضرت علی اکبر(ع)

الگوی شایسته

ما جوانان به دنبال الگویی هستیم که نخست هم‏سن و سالمان باشد و همانند ما در توفان جوانی بوده و در نشیب و فراز حوادث حضورداشته باشد. معصوم نباشد، زیرا با ما فرق خواهد کرد و در بحرانهای اجتماعی، سیاسی و حتی اقتصادی درگیر شده باشد تا به‏خوبی او را همانند خود بدانیم و از شیوه زندگانی، روش برخورد او با دیگران، چگونگی سخن گفتن، شهامت، شجاعت، دلیرمردی و بی‏باکی وی برای خود سرمشق بگیریم و او را نمونه ‏ای تمام عیار برای‏ امروز و فردای زندگی خود بدانیم.

دفتر زندگانی چنین الگویی را که برخی هجده ساله و  بعضی  سالهایی بیشتر دانسته‏اند، می‏ گشاییم و با یکدیگر به صحیفه صفات‏ و ارزشهای چشمگیر او می ‏نگریم.

او یازدهم شعبان سال سی و سوم هجری به دنیای پر غوغای حیات‏ پاگذاشت. پدر در گوش راست او اذان گفت و دیگر گوش وی را با ترنم اقامه آشنا ساخت تا از آغاز با نغمه توحید، نبوت، امامت و ولایت آشنا شود و با چنین سرودهایی راه روشن رستگاری را از عمق‏ جان بیابد. آشفتگی اوضاع سیاسی آن عصر بدان‏ حد بود که نام «علی‏» جرمی نابخشودنی حساب می‏ شد و بر زبان‏ راندن این واژه مقدس ممنوع  بود. پدر وی، که به خوبی می ‏دانست‏ نام دیباچه شخصیت و نشان دهنده شرافت، ادب و عظمت انسان است، نام کودک را «علی‏» نهاد تا بهترین برکات و زیباترین صفات ‏بر دریای وجود فرزندش ریزان شود. درپی آن، لقب «اکبر» نیز برای او انتخاب کرد تا «علی اکبر» که به عنوان پسر نخست ‏خانواده است ‏با دیگر فرزندان، که نام ‏آنان نیز علی خواهد بود، تفاوت یابد.

پدر علی که همانند پدرانش از تمامی اصول اساسی و شیوه ‏های‏ شیرین تربیتی آگاهی داشت، خود را با دنیای کودکی هماهنگ می ‏کرد و رفتاری که شایسته کودکی فرزند بود، انجام می‏ داد تا همانند جد عزیز خود عمل کرده، لحظه ‏ای از شرایط روحی روانی کودک‏ دلبند خویش دور نماند.

همراه با بزرگ شدن علی، پدر سخنان برتر، آداب والاتر و شیوه ‏های زندگی و احترام بیشتر به او می‏ آموخت تا شخصیت خود را باز یابد و از ارزش وجود خود بیشتر آگاه شود.

بدین خاطر هنگام نام بردن از او، الفاظی همراه با احترام به ‏کار می ‏برد تا از آغاز زندگی، احساس سرافرازی و شخصیت کند.

به سوی مدرسه

علی که هفت‏ ساله شد، به تمرینهای فکری و آموزش‏های دینی‏ پرداخت و با مراقبت‏های صحیح سنجیده پدر، بنیان‏های اعتقادی در روان او و شیوه ‏های رفتاری در اعمال او رشدی بیشتر یافت.

روزی پدر، عبدالرحمان را به آموختن سوره حمد به فرزندش ‏گماردوقتی آموزش تمام شد و علی در حضور پدر سوره حمد را قرائت کرد، پدر، هدایای فراوان به عبدالرحمان بخشید. آنگاه به اطرافیان که از این همه ‏بذل و بخشش تعجب کرده بودند، فرمود:

«این هدایا توان برابری عطای معلم علی را ندارد که در برابر تعلیم قرآن، همه هدایا ناچیز است»

علی در جوانی با ویژگیهای اخلاقی و رفتاری خود نگاه انبوه‏ جوانان را به سوی خود جلب می‏کرد. آنچه در این فراز از داستان ‏او گفته می ‏شود، نکته ‏هایی است که بی‌تردید با مطالعه و رد شدن‏ تاثیری بسزا نخواهد داشت، از این رو، باید از سر صبر و تامل ‏بیشتر مطالعه و مرور کنیم و به خاطر بسپاریم.

علی صفات جدّ خود را می‏ دانست، از این ‏رو، همواره در آینه اخلاق و رفتار او نظر می ‏کرد و خود را بدان صفات می ‏آراست. به هنگام‏ جوانی در میان جمع و با دوستان خود، گشاده رو و شادمان بود؛ ولی در تنهایی اهل تفکر و همراه با حزن بود. علاقه فراوانی به‏ خلوت با خدای خود و پرداختن به راز و نیاز و گفتگو باخالق هستی‏ داشت. در زندگی آسان‏گیر، ملایم و خوش‏خو بود، به روی کسی خیره نمی ‏شدبیشتر اوقات بر زمین چشم می‏ دوخت و با بینوایان و فقرا که از نظر ظاهری در جامعه و نگاه دنیاطلبان ‏احترام چشمگیری نداشتند. نشست و برخاست می‏ کرد، با آنان همسفر‏ می‏ شد.

هرگز عیب ‏جویی نمی ‏کرد و از مداحی نابجا و شنیدن چاپلوسی افراد دوری می‏ کرد. تمامی انسانها را بندگان خدا می ‏دانست و از تحقیر آنان خودداری می ‏ورزید. در طول عمر خویش به کسی دشنام نداد و ناسزا نگفت. از دروغ  تنفر داشت و صداقت و راستگویی شیوه همیشه ‏او بود. بخشنده بود و آنچه به دست می ‏آورد، به دیگران به ویژه ‏نیازمندان انفاق می‏ کرد. به عیادت بیماران می‏ رفت.

برای همسالان برادری مهربان و برای کودکان پدری پرمحبت ‏بود و مسلمانان را مورد لطف و عطوفت‏ خویش قرار می‏داد. امور دنیوی و اضطراب‏های مادی او را متزلزل نمی ‏ساخت.

زندگی علی ساده بود و در آن از تجمل و اسراف اثری دیده نمی‏شدآنان که اخلاقی نیکو و فضایلی شایسته‏ داشتند، همیشه مورد تکریم و احترام وی بودند و خویشاوندان از صله او بهره ‏مند می‏ شدند. از صبری عظیم برخوردار بود و از هیچ کس ‏توقع و انتظاری نداشت.

در میدان رزم سلحشوری شجاع، نیرومند و پرتوان بود و انبوه‏ دشمن هرگز او را بیمناک نمی ‏ساخت. در اجرای عدالت و دفاع از حق، قاطع و استوار بود. به یاری محرومان و مظلومان می ‏شتافت و در برابر ظالمان می‏ ایستاد. تا حق را به صاحبش برنمی‏ گردانید، آرام ‏نمی ‏گرفت. به دانش اندوزی و فراگیری معارف اهمیت زیادی می ‏داد و همواره پیروان خود را از جهالت و بی‏خبری باز می ‏داشت.

به پاکیزگی و آراستگی علاقه‏ای وافر داشت و این صفت از دوران‏ کودکی در او دیده می ‏شد. از این رو همواره بر تمیزی لباس و بدن ‏اهتمام می ‏ورزید.

بسیار فروتن بود و از تکبر نفرت داشت. نه تنها بر انسانها بلکه باحیوانات نیز محبت داشت و با مهربانی و انصاف با آنان‏ رفتار می‏ کرد. آنان که قیافه ظاهری و سیمای به نور نشسته علی را دیده ‏اند،چهره وی را این گونه ترسیم کرده ‏اند:

قیافه ‏اش بسیار با ابهت ‏بود و چون ماه تابان می‌درخشید. به‏ زیبایی و پاکیزگی آراسته بود. چون به طرف کسی بر می‏ گشت ‏با تمام ‏بدن بر می ‏گشتنگاهش به زمین بود تا به آسمان. (تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 513)

... با این ویژگیهای روشنی آفرین به خوبی می‏ توان او را شناخت، وی علی اکبر پور والای امام حسین علیه‌السلام است. جوانی زیبا که همانند جد خود رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در سیرت، سپید و در صورت، آسمانی می ‏نمود و همواره یاد و نام پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله از چگونگی سخن گفتن و یا راه رفتن و دیگر برخوردهای اجتماعی و اخلاقی او می ‏تراوید. از این رو، امام‏ حسین علیه‌السلام او را شبیه ‏ترین در خلقت و آفرینش، اخلاق و صفات روحی، گفتار و آداب اجتماعی به رسول ‏خداصلی‌الله‌علیه‌و‌آله) معرفی می‏ کرد.

کلام شیرین، بیان روان، ادب بسیار در برابر پدر و مادر، اطاعت‏ بی‌چون و چرا از مقام ولایت و دلدادگی به حقیقت، برگی دیگر از زندگانی زرین علی اکبر بود. این ویژگیها چون با فروتنی او همراه می ‏شد، نگاه تحسین ‏آمیز همگان را به دنبال داشت.

در ساحل فرات

علی در حماسه کربلا، درخششی چشمگیر داشت و با هر بار حمله خود، دهها نفر را به خاک هلاکت می ‏انداخت. قهرمانان عرصه‏ های نبرد، کمتر از دانش و بینش بهره دارند؛ زیرا در مسیر رزم و جنگ قرار داشته و فرصت ‏نداشته و یا علاقه کمتری به درس آموزی و دانش آفرینی از خود نشان می‏ دهند؛ اما علی اکبر، جوانی چند بعدی بود و سطرهای کتاب‏ وجودش با حکمت نگاشته شده بود. چشمه ‏های دانش و دانایی از اعماق‏و جودش می‏ جوشید. در مجالس گوناگون عالمانه و اندیشمندانه لب به‏ سخن می‏ گشود و به دور از غرور و تکبر مردانه سخن می ‏گفت.

ما جوانان هرچند از صفات خوبی بهره ‏مند باشیم، گاه توان تحمل ‏سختی‏ها و ظرفیت رویارویی با مصایب را از دست می‏ دهیم و سنگینی ‏ناملایمات زندگی، تعادل رفتار و گفتارمان را می ‏رباید.

علی اکبر در چنین صحنه‏ های سخت و طاقت‏ سوز، تنها به رضا و تسلیم الهی فکر می‏کرد و چنان در برابر بلاهای الهی آرام و مطمئن‏ بود که گاه حیرت و شگفتی دیگران را برمی ‏انگیخت. از این رو، درهنگامه درد آلود کربلا به پدر گفت:

«اولسنا علی الحق‏» (پدرجان) آیا ما برحق نیستیم؟

و چون امام فرمود: آری، گفت: در این هنگام، باکی از مرگ‏ نداریم.

این روحیه قوی و صفات شایسته، چنان ابهت و عظمت‏ به علی اکبر داده بود که افزون بر دوستان، دشمنان آگاه نیز به برتری‏هایش‏ اعتقاد و اعتماد داشتند و اعتراف می‏کردند. معاویه روزی ازاطرافیانش پرسید: «چه کسی در این زمان برای خلافت مسلمانان ‏بر دیگران برتری دارد و برای حکمرانی بر مردم از دیگران ‏سزاوارتر است؟» روباه صفتان زشت ‏سیرت که نام و نان خود را در تملق می ‏یافتند، به ستایش خلیفه پرداختند و او را لایق این منصب معرفی کردند.

معاویه گفت: نه چنین نیست:

«اولی الناس بهذالامر علی بن الحسین بن علی جده رسول الله و فیه شجاعه بنی‏ هاشم و سخاه بنی امیه و رهو ثقیف؛ شایسته‏ ترین افراد برای امر حکومت، علی اکبر فرزند امام حسین‏ است که جدش رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله است و شجاعت ‏بنی‏ هاشم، سخاوت بنی‌امیه و زیبایی قبیله ثقیف را در خود جمع کرده است» (مقاتل الطالبیین، ص 78)

روز عاشورا پس از شهادت یاران امام، اولین كسى كه اجازه میدان طلبید تا جان را فداى دین كند، او بود. اگر چه به میدان رفتن او بر اهل بیت و بر امام بسیار سخت بود، ولى از ایثار و روحیه جانبازى او جز این انتظار نبود. حضرت على‌اكبر علیه‌السلام، نزدیكترین شهیدى است كه با امام حسین علیه‌السلام دفن شده است. مدفن او پایین پاى ضریح مقدس اباعبد الله الحسین علیه‌السلام، در کربلای معلّی قرار دارد.

-----------------------------------------------------------

منبع : ماهنامه کوثر، شماره 39، احمد لقانی (تبیان)


ادامه مطلب



[ سه شنبه 28 اردیبهشت 1395  ] [ 5:29 AM ] [ احمد ]
نظرات 0

زندگی نامه حضرت علی اکبر(ع)

 

 

 

امام حسین علیه السلام در وصف فرزندشان حضرت علی اکبر فرمودند:

اشبهُ الناس خَلقاْ و خُلقاْ و منطقاْ برسول الله(ص)

 

 

میلاد مسعود حضرت علی اکبر علیه السلام و روز جوان

بر عاشقان ولایت علوی مبارک باد.

 

 

 

 

  زندگی نامه حضرت علی اکبر علیه السلام

نام: علی بن الحسین علیهما السلام مشهور به علی اکبر

نام مادر:لیلی بنت ابی مرة

تولد:یازدهم شعبان سال ۴۳ قمری

محل تولد:مدینه منوره

عمر شریف:۲۵ سال و اقوال دیگری نیز وجود دارد

تاریخ شهات:دهم عاشورا سال ۶۱ هجری قمری در صحرای کربلا

محل دفن:کربلای معلی در پائین پای پدر گرامیشان

 

حضرت علي اكبر (ع) فرزند ابي عبدالله الحسين(ع) بنا به روايتي در يازدهم شعبان(۱)،سال43 قمري در مدينه منوره ديده به جهان گشود.

پدر گرامي اش امام حسين بن علي بن ابي طالب (ع) و مادر محترمه اش ليلي بنت ابي مرّه بن عروه بن مسعود ثقفي است.(۲)

او از طايفه خوش نام و شريف بني هاشم بود . و به بزرگاني چون پيامبر اسلام(ص)، حضرت فاطمه زهرا(س)، امير مؤمنان علي بن ابي طالب(ع) و امام حسين (ع) نسبت دارد . ابوالفرج اصفهاني از مغيره روايت كرد: روزي معاويه بن ابي سفيان به اطرافيان و هم نشينان خود گفت: به نظر شما سزاوارترين و شايسته ترين فرد امت به امر خلافت كيست؟ اطرافيان گفتند: جز تو كسي را سزاوارتر به امر خلافت نمي شناسيم! معاويه گفت: اين چنين نيست. بلكه سزاوارترين فرد براي خلافت، علي بن الحسين(ع)است كه جدّش رسول خدا(ص) مي باشد و در وي شجاعت و دليري بني هاشم، سخاوت بني اميه و فخر و فخامت ثفيف تبلور يافته   است.(۳)

نقل است روزي علي اكبر(ع) به نزد والي مدينه رفته  و از طرف پدر بزرگوارشان پيغامي را خطاب به او ميبرد، در آخر والي مدينه از علي اكبر سئوال كرد نام تو چيست؟ فرمود: علي  سئوال نمود نام برادرت؟ فرمود: علي آن شخص عصباني شد، و چند بار گفت: علي، علي، علي، « ما يُريدُ اَبُوك؟ » پدرت چه مي خواهد، همه اش نام فرزندان را علي مي گذارد، اين پيغام را علي اكبر(ع) نزد اباعبدالله الحسين (ع) برد، ايشان فرمود : والله اگر پروردگار دهها فرزند پسر به  من عنايت كند نام همه ي آنها را علي مي گذارم و اگر دهها فرزند دختر به من عطا، نمايد نام همه ي آنها را نيز فاطمه مي گذارم.

 

 

  شخصیت حضرت علی اکبر(ع)

درباره شخصيت علي اكبر(ع) گفته شد، كه وي جواني خوش چهره، زيبا، خوش زبان و دلير بود و از جهت سيرت و خلق و خوي و صباحت رخسار، شبيه ترين مردم به پيامبر اكرم(ص) بود و شجاعت و رزمندگي را از جدش علي ابن ابي طالب (ع) به ارث برده و جامع كمالات، محامد و محاسن بود. (۴)

در روايتي به نقل از شيخ جعفر شوشتري در كتاب خصائص الحسينيه آمده است: اباعبدالله الحسين هنگامي كه علي اكبر را به ميدان مي فرستاد، به لشگر خطاب كرد و فرمود:« يا قوم، هولاءِ  قد برز عليهم غلام، اَشبهُ الناس خَلقاً و خُلقاً و منطقاً برسول الله....... اي قوم، شما شاهد باشيد، پسري را به ميدان مي فرستم، كه شبيه ترين مردم از نظر خلق و خوي و منطق به رسول الله (ص) است بدانيد هر زمان ما دلمان براي رسول الله(ص) تنگ مي شد نگاه به وجه اين پسر مي كرديم.

بنا به نقل ابوالفرج اصفهاني، آن حضرت درعصر خلافت عثمان بن عفان (سومين خليفه راشدين) ديده به جهان گشود (۵)   اين قول مبتني بر اين است كه وي به هنگام شهادت بيست و پنج ساله بود. در برخي روايات هم سن ايشان را 28 ساله ذكر كرده اند، وي در مكتب جدش امام علي بن ابي طالب (ع) و در دامن مهرانگيز  پدرش امام حسين(ع) در مدينه و كوفه تربيت و رشد و كمال يافت.

امام حسين (ع) در تربيت وي و آموزش  قرآن ومعارف اسلامي و اطلاعات سياسي و اجتماعي به آن جناب تلاش بليغي به عمل آورد و از وي يك انسان كامل و نمونه ساخت و شگفتي همگان، از جمله دشمنانشان را بر انگيخت.

 

 

 

 

شهادت حضرت علی اکبر(ع)

به هر روي علي اكبر(ع) در ماجراي عاشورا حضور فعال داشت و در تمام حالات در كنار پدرش امام حسين(ع)بود و با دشمنانش به سختي مبارزه مي كرد. شيخ جعفر شوشتري در خصائص نقل مي كند: هنگامي كه اباعبد الله الحسين عليه السلام در كاروان خود حركت به سمت كربلا مي كرد، حالتي به حضرت(ع) دست داد بنام نوميه و در آن حالت مكاشفه اي براي حضرت(ع) رخ داد، از آن حالت كه خارج شد استرجاع كرد: و فرمود: «انا لله و انا اليه راجعون » علي اكبر(ع) در كنار پدر بود، و مي دانست امام بيهوده كلامي را به زبان نمي راند، سئوال نمود، پدرجان چرا استرجاع فرمودي؟: حضرت بلادرنگ فرمود: الان ديدم اين كاروان مي رود به سمت قتلگاه و مرگ درانتظار ماست، علي اكبر(ع) سئوال نمود: پدر جان مگر ما بر حق نيستيم؟ حضرت فرمود: آري ما بر حق هستيم. علي اكبر (ع) عرضه داشت: پس از مرگ باكي نداريم،

گفتني است، با اين كه حضرت علي اكبر(ع) به سه طايفه معروف عرب پيوند و خويشاوندي داشته است، با اين حال در روز عاشورا و به هنگام نبرد با سپاهيان يزيد، هيچ اشاره اي به انتسابش به بني اميه و ثفيف نكرد، بلكه هاشمي بدون و انتساب به اهل بيت(ع) را افتخار خويش دانست و در رجزي چنين سرود:

أنا عَلي بن الحسين بن عَلي نحن  بيت الله آولي يا لنبيّ

أضربكَم با لسّيف حتّي يَنثني ضَربَ غُلامٍ هاشميّ عَلَويّ

وَ لا يَزالُ الْيَومَ اَحْمي عَن أبي تَاللهِ لا يَحكُمُ فينا ابنُ الدّعي

وي نخستين شهيد بني هاشم در روز عاشورا بود و در زيارت شهداي معروفه نيز آمده است:السَّلامُ عليكَ يا اوّل قتيل مِن نَسل خَيْر سليل.(۷)

علي اكبر(ع) درنبرد روز عاشورا دويست تن از سپاه عمر سعد را در دو مرحله به هلاكت رسانيد و سرانجام مرّه بن منقذ عبدي بر فرق مباركش ضربتي زد و او را به شدت زخمي نمود. آن گاه ساير دشمنان، جرأت و جسارت پيدا كرده  و به آن حضرت هجوم آوردند و وي را آماج تيغ شمشير و نوك نيزه ها نمودند و مظلومانه به شهادتش رسانيدند.

امام حسين(ع) در شهادتش بسيار اندوهناك و متأثر گرديد و در فراقش فراوان گريست و هنگامي كه سر خونين اش را در بغل گرفت، فرمود:ولدي علي عَلَي الدّنيا بعدك العفا.(۸)

(فرز ندم علي ،ديگر بعد از تو اف بر اين دنيا)

در مورد سنّ شريف وي به هنگام شهادت، اختلاف است. برخي مي گويند هجده ساله، برخي مي گويند نوزده ساله  و عده اي هم مي گويند بيست و پنج ساله بود.(۹)

اما از اين كه وي از امام زين العابدين(ع)، فرزند ديگر امام حسين(ع) بزرگتر يا كوچك تر بود، اتفاقي ميان مورخان و سيره نگاران نيست. روايتي از امام زين العابدين(ع) نقل شده كه دلالت دارد بر اين كه وي از جهت سن كوچك تر از علي اكبر(ع) بود. آن حضرت فرمود: كان لي اخ يقال له عليّ اكبر منّي قتله الناس ...(۱۰)

مقبره حضرت علي اكبر عليه السلام  در كربلاي معلي پايين پاي اباعبدالله الحسين عليه السلام است و در سلام زيارت عاشورا منظور از وعلي علي ابن الحسين آقا علي اكبر عليه السلام مي باشد.

 

 

59264.jpg

 

فضائل حضرت علی اکبر علیه السلام

 
ایشان چهره ای نورانی و پیشانی پهن داشتند که موهای ایشان ازروی نرمه ای گوش بیشتر نبوده این خصوصیات ظاهری ایشان است

نمود حضرت علی اکبر(ع)و حضرت اباالفضل(ع) درصحنه ی کربلاست مورخین نقل کرده اندزمانی که لشکرعمر سعد چهره ی بابرکت حضرت رادیدند گفتند(فتبارک الله احسن الخالقین) این قدر حضرت علی اکبرشبیه پیامبر(ص)بودندکه لشکرعمرسعدگمان کردند پیامبر(ص)است که حضرت علی اکبر(ع)فرمود:اناعلی بن الحسین بن علی(ع)وبعدبحث ولایت و توحید راعنوان کردوفضایل امام حسین(ع)راتوصیف فرمود فضایل حضرت علی اکبر(ع)به قدری بودکه درزیارت عاشورابه ایشان سلام داده شده السلام علی الحسین وعلی علی بن الحسین لفظ علی بن الحسین اشاره به وجود بابرکت حضرت علی اکبر(ع)دارد و قبرحضرت نیز پایین قبرامام حسین(ع) است. برای روشن فضایل حضرت به معرفی جعفرکذاب می پردازیم جعفرکذاب فرزند امام هادی(ع) بود که به دروغ ادعای نبوت کردوخودرابه جای امام زمان(عج)معرفی کردپس می رساندکه درست است که پدرجعفر معصوم بودامام جعفر کذاب شدوادعای امامت کردپس اگربگوییم فضایل حضرت علی اکبر(ع)فقط به خاطراین بوده که فرزندامام حسین(ع)بوده درست نیست لذاحضرت علی اکبر(ع) خودشان خودسازی داشته اندوشرایط مساعد بوده ولقمه حلال خورده اند ولی مهم اختیار انسان است حضرت به اختیارخود اینگونه شده بودند وبه همین دلیل امام حسین در وصف ایشان فرمودند:

« اللهم اشهدعلی هولاءالقوم فقدبرزعلیهم غلام اشبه الناس خلقاوخلقاومنطقابرسولک » خدایا شاهد باش بر این قوم به سوی آنها آشکار می شود پسری که شبیه ترین فرد از نظر ظاهر واخلاق وگفتار به پیامبر(ص) است.

درنظربگیریم که خلقت پیامبرهیچ نقصی نداشته وحضرت علی اکبر(ع)شبیه ترین فردبه پیامبر(ص)بوده پیغمبری که قرآن درمورداخلاق ایشان فرموده:

انک لعلی خلق عظیم حضرت علی اکبر(ع) ازنظراخلاق هم شبیه ترین فردبه پیامبر(ص)بوده است ازنظرمنطق هم شبیه ترین فردبه پیامبر(ص) بوده گفتارپیامبربه فرموده ی قرآن ازروی هوای نفس نبوده امام حسین دروصف علی اکبرفرمود:علی اکبر شبیه ترین فرد از نظر گفتار به پیامبراست یعنی ماینطق علی الهوی (بدون هوای نفس)است ودرادامه فرمود:وکنااذاشفقناالی بنیک نظرناالی وجهه خدا این پسررابا این ویژگی به میدان می فرستم هرگاه دلمان برای پیامبر تنگ می شد به جمال اونگاه می کردیم.

علی رغم اینکه برامام حسین(ع)بسیار سخت گذشت امام حتی یک کلمه نمی گوید که عدم رضایت بر خداوند را برساند طبق آیه قرآن معصوم هم احساس دارد چرا که می فرماید:

انابشر مثلکم یوحی الی پیامبر فرمودمن هم بشری مثل شما هستم پس امام حسین(ع)نیز احساس داردولی چون می داند رضای خدا دراین بوده ناراضی نیست.

حضرت علی اکبر(ع)اولین شهید بنی هاشم درصحنه ی کربلا بود. حضرت علی اکبر(ع)چنان مقام ویژه ای نزد امام حسین (ع) داشت که هیچ گاه نفرین نکرده بودبعداز شهادت حضرت علی اکبر(ع)برلشکریان یزید نفرین کرد وفرمود:

قطع الله رحمک ونفرین کرد که خداعمرسعدرامقطوع النسل کند که مقطوع النسل هم شد از حضرت علی اکبر(ع)الگو بگیریم جوان باید گفتار و رفتار و اخلاقی شبیه حضرت علی اکبر(ع)داشته باشدحضرت علی اکبر(ع)ازنظرشجاعت بی نظیربودوشهادت راسعادت می دانست و از مرگ هراسی نداشت و امام حسین(ع)فرمود:لااری الموت الا سعاده والحیاه مع الظالمین الابرما(من مرگ راجزسعادت نمی بینم وحیاه باظالمین راجزذلت نمی بینم )

روزی معاویه درجمعی نشسته بودو پرسیدچه کسی به خلافت برازنده تراست گفتند معاویه بن ابوسفیان معاویه گفت:ای دغل بازان چاپلوس خودتان می دانید که دروغ می گویید بما اولی الناس بهذا الامر علی بن الحسین بن علی جده رسول الله (شایسته ترین فردبرای خلافت علی بن الحسین بن علی (علی اکبر)که جد اورسول الله است می باشد)در ادامه سخنش معاویه گفت:

و فیه شجاعه بنی هاشم و سخاه بنی امیه و... ثقیف (شجاعت بنی هاشم و سخاوت بنی امیه و خوش رویی قبیله ثقیف را دارد).

در وصف فضایل حضرت علی اکبر(ع)همین بس که دشمنان مدحش کردند چه رسد به دوستان.

زیارت نامه حضرت علی اكبر علیه السلام :


شیخ بزرگوار ابن قولویه در كتاب كامل الزیاره، ص 329 به سند صحیح از ابی حمزه ثمالی نقل كرده كه امام صادق(ع) چگونگی زیارت امام حسین(ع) را به او آموخت و گفت:

پس به جانب علی بن الحسین كه نزد پای امام حسین است رو كن و بگو:

السَّلام عَلیكَ یا ابنَ رَسُولِ اللهِ وَ رَحمةُ اللهِ وَ بَرَكاتُُهُ وَ ابنُ خَلیفَةِ رَسُولِ اللهِ و ابن بِنتَ رَسُولِ اللهِ وَ رَحمَةُاللهِ وَ بَرَكاتُهُ مُضاعَفَةً كُلَّما طَلَعَتِ الشَّمسُ أَو غَرَبَت السَّلامُ عَلیكَ وَ رَحمةُ اللهِ وَ بَرَكاتُهُ.

بِأَبی أَنتَ وَ أُمّی مِن مَذبُوح وَ مَقتُولٍ مِن غَیرِ جُرمٍ بِأَبی وَ أُمّی دَمُكَ المُرتَقی بِهِ إلی حَبیبِ اللهِ بِأَبی أَنتَ وَ أُمّی مِن مُقَدَّمٍ بَینَ یدَی أَبیكَ یحتَسِبُكَ وَ یبكی عَلَیكَ مُحترقاً عَلیكَ قَلبُهُ یرفَعُ دَمَكَ ألی عِنانِ السَّماءِ لا یرجَعُ مِنهُ قَطرَةٌ وَ لا تَسكُنُ عَلیكَ مَن أَبیكَ زَفرَةٌ حینَ وَ دَّعَكَ لِلفِراقِ فَمَكانُكُما عِندَاللهِ مَعَ آبائِكََ الماضینَ وَ مَعَ أُمَّهاتِكَ فی الجِنانِ مُنَعَّمینَ أَبرَأُ إلی اللهِ مِمَُن قَتَلَكَ وَ ذَبَحَكَ.

سپس خود را بر قبر بیانداز و دست خود را بر آن قرار ده و بگو:

سَلامُ اللهِ وَ سَلامُ مَلائِكَتِهِ المُقَرَّبینَ وَ أنبِیائِهِ المُرسَلینَ وَعِبادِهِ الصالِحینَ عَلیكَ یا مَولای وَ ابنَ مَولای وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَركاتُهُ .
صَلی اللهُ عَلیكَ وَ عَلی عِترَتَكَ وَ أَهل بَیتِكَ وَ آبائِكَ وَ أَبنائِكَ وَ أُمَّتهاتِكَ الأَخیارِ الأَبرارِ الَّذینَ أَذهَبَ اللهُ عَنهُمُ الرِّجسَ وَ طَهَّرَهُم تَطهیراً.
السَّلامُ عَلیكَ یا ابنَ رَسُولِ اللهِ وَ ابنَ أَمیرِالمُؤمِنینَ وَ ابنَ الحُسینِ ابنِ عَلِی وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَكاتُهُ.
لَعَنَ اللهُ قاتِلَكَ وَ لَعنَ الله ُمَنِ استَخَفَّ بِحَقِّكُم وَ قَتََلَكُم وَ لَعَنَ مَن بَقِی مِنهُم وَ مَن مَضی نَفسی فِداؤُكُم وَ لِمَضجَعِكُم صَلَّی اللهُ عَلیكُم وَ سَلَّمَ تَسلیماً كَثیراً.

سپس گونه خود را بر قبر بگذار و بگو:

صَلَّی اللهُ عَلیكَ یا أَبا الحَسَنِ. (سه بار)

بِأَبی أَنتَ وَ أُمی أَتیتُكَ زائِراً وافِداً عائِذاً مِمّا جَنَیتُ عَلی نَفسی وَ احتَطَبتُ عَلی ظَهری أَسأَل اللهَ وَ وَلیی أَن یجعَلَ حَظّی مِن زِیارَتِكَ عِتقَ رَقبَتی مِنَ النّارِ.

ای فرزند رسول خدا و ای فرزند جانشین رسول خدا و ای فرزند دختر رسول خدا، سلام بر تو و رحمت و بركات خدا بر تو باد، هر دم كه خورشید طلوع و غروب كند. سلام بر تو و رحمت و بركات خدا بر تو باد.

پدر و مادرم فدای تو ای سربریده و ای كشته بی گناه ، پدر و مادرم فدای خون تو كه به سوی حبیب خدا( پیامبر) اوج گرفت. پدر و مادرم فدای تو كه پدرت تو را ( مانند هدیه ای گرانبها) با دستان خود ( برای خدا) تقدیم كرد در حالیكه بر تو می گریست و دل می سوزاند و خون تو را به سوی آسمان می پاشید و قطره ای از آن باز نمی گشت و پدرت از گریه آرام نگرفت هنگامی كه تو را وداع می گفت. پس جایگاه شما نزد خدا، با پدران و مادرانتان، در بهشت و برخوردار از نعمتهای بهشتی است. از آنكه تو را كشت و تو را سر برید، به سوی خدا دوری می جویم.

سلام خدا و رحمت و بركات او و سلام فرشتگان مقرب و پیامبران و بندگان شایسته خدا بر تو ای مولا و فرزند مولای من. درود خدا بر تو بر عترت و خاندان و پدران و فرزندان و مادران تو كه شایسته و نیك بودند و خداوند هر گونه پلیدی را از آنان دور ساخت و آنان را پاكیزه وطاهر گردانید. سلام بر تو ای فرزند رسول خدا و ای فرزند امیرالمؤمنین و ای فرزند حسین بن علی و رحمت و بركات خدا بر تو.

خداوند لعنت كند كسی كه با تو جنگید و كسی كه حق شما را نادیده گرفت و شما را كشت. و تمام رفتگان و زندگان آنان را خدا لعنت كند. جانم به فدای شما و مرقد شما. درود و سلام فراوان خدا بر شما باد.

درود خدا بر تو ای ابالحسن ، پدر و مادرم به فدایت، به سوی تو آمدم و تو را زیارت می كنم و از جنایتهایی كه بر نفس خود روا داشته ام و گناهانی كه بر دوش خود حمل كرده ام به تو پناه می آورم.از خداوند كه ولی تو و ولی من است می خواهم تا بهره مرا از زیارتت نجات از آتش دوزخ قرار دهد.

 


پی نوشت ها:

1.    مستدرك سفينه البحار (علي نمازي)، ج 5، ص 388.

2.    أعلام النّساء المؤمنات (محمد حسون و امّ علی مشكور)، ص 126؛ مقاتل الطالبين (ابوالفرج اصفهانی)، ص 52.

3.    مقاتل الطالبين، ص 52؛ منتهی الآمال (شيخ عباس قمی)، ج 1، ص 373 و ص 464.

4.    منتهي الامال ، ج 1، ص

5.    مقاتل الطالبين، ص 53.

6.    منتهي الآمال، ج 1، ص 375؛ الارشاد (شيخ مفيد)، ص 459

7.    منتهي الآمال، ج 1، ص 375

8.    همان

9.    همان و الارشاد، ص 458

10. نسب قريش (مصعب عبن عبدالله زبيري)، ص 85، الطبقات الكبري (محمد بن سعد زهري)، ج 5، ص 211 و برگرفته از سایت تبیان می باشد

 

 


ادامه مطلب



[ سه شنبه 28 اردیبهشت 1395  ] [ 5:28 AM ] [ احمد ]
نظرات 0

  حضرت علی اکبر (ع)؛ اولین شهید کربلا

بیتوته

حضرت علی اکبر (ع),شهادت حضرت علی اکبر (ع),نحوه شهادت حضرت علی اکبر (ع

حضرت علی اکبر (ع)؛ اولین شهید کربلا
علی ابن الحسین « علی اکبر » و ویژگیها
« علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب »، در اوایل خلافت عثمان بن عفان به دنیا آمد. وی از جدش علی بن ابی طالب علیه السلام روایت نموده است: مادرش« لیلی» دختر« ابی مرة بن عروة بن مسعود ثقفی » است.علی اکبر، در گفتار و وجاهت و تناسب اندام و خلق و خوی همانند جدش رسول خدا بوده است.


روزی معاویه از اطرافیان خود پرسید: به نظر شما چه کسی سزاوارتر است به خلافت؟ اطرافیان پاسخ دادند: تو. معاویه گفت: نه سزاوارترین مردم به خلافت علی بن الحسین است؛ چرا که جدش رسول خداست و در وی شجاعت بنی هاشم، سخاوت بنی امیه و زیبایی ثقیف موج می زند.


کنیه آن حضرت « ابوالحسن » و لقبش علی اکبر است.بنابر صحیح ترین اقوال درباره سن آن حضرت، وی بزرگترین فرزند امام حسین علیه السلام است. برخی سن مبارک ایشان در هنگام شهادت بیست و پنج سال نوشته اند.از بنی هاشم علی اکبر اولین کسی است که در کربلا به شهادت رسیده است.


خواب امام حسین علیه السلام و پرسش علی اکبر
در توقفگاه قصر بنی مقاتل، امام حسین علیه السلام به جوانان خاندان خود دستور داد آب بردارند و سپس در آخر شب به کاروان دستور حرکت داد. امام همچنان که بر روی اسب بود، اندک خوابی او را فرا گرفت و پس از این که بیدار شد، چند بار گفت:« انالله و انا الیه راجعون و الحمدلله رب العالمین »
فرزندش علی اکبر پیش آمد و گفت:« ای پدر، چرا حمد خدا به جا آوردی و « انا لله و انا الیه راجعون » گفتی؟ »فرمود:« پسرم. لحظه‌ای به خواب رفتم و در خواب، اسب سواری را دیدم که می‌گفت:« این گروه می‌روند و مرگ نیز به سوی آنها می رود.»دانستم که او همان جان ماست که خبر مرگ ما را می‌دهد.»


علی اکبر گفت:« پدر جان! خداوند برای ما بدی پیش نیاورد. مگر ما بر حق نیستیم؟»
فرمود:« چرا، سوگند به آن خدایی که بازگشت بندگان به سوی اوست، ما بر حق هستیم.»
علی اکبر گفت:« پس باکی نداریم از این که بر حق بمیریم.»
امام حسین علیه السلام به او فرمود:« خدایت بهترین پاداشی که فرزند از پدر خود می برد به تو عنایت کند.»

مرگ اگر مرد است گو نزد من آی *** تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ
من از او عمری ستانم جاودان *** او زمن دلقی ستاند رنگ رنگ

 

مبارزات حضرت علی اکبر در روز عاشورا
علی اکبر در روز عاشورا پس از آن که از پدرش اجازه مبارزه گرفت، به سپاه کوفه حمله کرد، و چنین رجز خواند:« من علی، پسر حسین فرزند علی هستم. به خدا سوگند که ما به رسول خدا از همه کس نزدیک تریم. آن قدر با نیزه با شما بجنگم که نیزه ام خم شود.از پدرم حمایت می کنم و با شمشیر بر شما ضربتی فرود می آورم که زیبنده جوان هاشمی علوی است. پسر زیاد کجا و حکم‌کردن درباره ما کجا.»


وی چندین بار بر سپاه دشمن تاخت و بسیاری از سپاهیان کوفه را کشت.روایت شده است که آن بزرگوار با این که تشنه بود، 120 نفر را کشت. آن گاه نزد پدر آمد و در حالی که زخم های زیادی برداشته بود، گفت:« ای پدر، عطش مرا کشت و سنگینی سلاح مرا به زحمت انداخت. آیا جرعه آبی هست که توان ادامه رزمیدن با دشمنان را پیدا کنم؟»

 

امام علیه السلام گریست و فرمود:«آه، پسرم! اندکی دیگر به مبارزه خود ادامه بده. دیری نمی گذرد که جد بزرگوارت، رسول خدا، را زیارت کنی، و او تو را از آبی سیراب کند که هرگز احساس تشنگی نکنی.»
برخی از مورخان نوشته اند امام علیه السلام به او فرمود:« پسرم! زبان خود را نزدیک بیار!» و سپس زبان او را در دهان گرفت و مکید، آن‌گاه انگشتری خود را به او داد و فرمود:« آن را در دهان بگذار و به سوی دشمن بازگرد. امیدوارم که هنوز روز به پایان نرسیده، جدّت رسول خدا جامی به تو بنوشاند که هر گز تشنه نگردی.»


علی اکبر به میدان بازگشت و این رجز را خواند:« جنگ است که جوهر مردان را آشکار می سازد. درستی ادعاها پس از جنگ ظاهر می‌شود. به خدای عرش سوگند، که از شما جدا نگردم مگر آن که تیغ‌های شما غلاف شود.»و همچنان رزمید تا آن که تعداد افرادی که به دست او به هلاکت رسیدند به 200 نفر رسید.


کیفیت شهادت حضرت علی اکبر
پس از حملات پی در پی علی اکبر به سپاه دشمن و کشته شدن بسیاری از آنان، دشمن از کثرت کشته شدگان به خروش آمده بود.لشگریان عمر بن سعد از کشتن علی بن الحسین پرهیز می کردند، ولی « مرة بن منقذ عبدی » که از دلاوری های او به تنگ آمده بود، گفت: گناه همه عرب بر گردن من اگر این جوان بر من بگذرد و من داغ او را بر دل پدرش ننشانم!


پس علی اکبر به او رسید در حالی که بر آن سپاه حمله ور بود. مرة بن منقذ راه را بر او گرفت و با نیزه ای او رااز اسب بر زمین انداخت، آن گروه در اطراف او جمع شدند و با شمشیر پاره اش کردند!
بعضی نقل کرده اند که مرة بن منقذ ابتدا با نیزه به پشت او زد و بعد با شمشیر ضربتی به فرق آن بزرگوار وارد کرد که فرق مبارکش شکافت و او دست به گردن اسب خود انداخت، ولی اسب که ظاهراً خون روی چشمانش را گرفته بود او را در میان سپاه دشمن برد و دشمن از هر طرف بر او تاخت و بدن مبارکش را پاره پاره کرد.


در این هنگام بود که فریاد زد: السلام علیک یا ابتاه! این جدم رسول خداست که مرا سیراب کرد و او امشب در انتظار توست.تو را سلام می رساند و می گوید: در آمدنت به نزد ما شتاب کن. و آن گاه فریاد زد و به شهادت رسید.

 

حضرت علی اکبر (ع),شهادت حضرت علی اکبر (ع),نحوه شهادت حضرت علی اکبر (ع

 

 امام حسین و خاندانش در سوگ حضرت علی اکبر
روز عاشورا پس از شهادت علی اکبر، امام حسین علیه السلام بر بالین فرزندش آمد، صورت به صورتش نهاد و گفت:« خدا بکشد گروهی را که تو را کشتند، گستاخی را از حد گذراندند و حرمت رسول خدا را شکستند. پس از تو خاک بر سر دنیا باد!» صدای گریه امام بلند شد، به گونه ای که کسی تا آن زمان نشنیده بود.


آن گاه سر علی را بر دامان گرفت و در حالی که خون از دندان‌هایش پاک می‌کرد، بر صورتش بوسه زد و گفت:« فرزندم! تو از محنت دنیا آسوده شدی و به سوی رحمت جاودانه حق رهسپار گشتی. پدرت پس از تو تنها مانده است، ولی به زودی به تو ملحق خواهد شد.»
در این هنگام زینب کبری با شتاب از خیمه بیرون آمد، در حالی که فریاد می زد:« ای برادرم، و ای پسر برادرم!» و خود را بر روی علی اکبر افکند.


امام حسین علیه السلام او را بلند کرد و به خیمه بازگرداند، و به جوانان دستور داد جسد علی را از میدان بیرون ببرند. آنان پیکر علی اکبر را در برابر خیمه ای که در مقابل آن مبارزه می کردند بر زمین نهادند.
امام حسین علیه السلام محزون و دلشکسته به خیمه بازگشت. سکینه پیشش آمد و سراغ برادرش را گرفت. امام خبر شهادت او را به دخترش داد. سکینه در حالی که فریاد می‌زد، خواست از خیمه خارج شود. امام حسین علیه السلام اجازه نداد و فرمود:« ای سکینه! تقوای خدا پیشه کن و شکیبا باش!»
سکینه گفت:« ای پدر! کسی که برادرش را کشته اند چگونه صبر کند؟!»

----------------------------
منابع:
قصه کربلا، ص 332
مقتل الحسین خوارزمی، ج 2، ص 31
نفس المهموم، ص 308
ابصار العین، ص 21
لهوف، ص 48
ذریعه النجاة، ص 128
ارشاد مفید، ج 2، ص 107
الدمعه الساکبه، ج 4، ص 332.

 


ادامه مطلب



[ سه شنبه 28 اردیبهشت 1395  ] [ 5:27 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
زندگی نامه علی اكبر (ع)

حضرت علی اكبر (ع) فرزند ابی عبدالله الحسین(ع) بنا به روایتی در یازدهم شعبان،(1)سال43 قمری در مدینه منوره دیده به جهان گشود.

پدر گرامی اش امام حسین بن علی بن ابی طالب (ع) و مادر محترمه اش لیلی بنت ابی مرّه بن عروه بن مسعود ثقفی است.(2)

او از طایفه خوش نام و شریف بنی هاشم بود . و به بزرگانی چون پیامبر اسلام(ص)، حضرت فاطمه زهرا(س)، امیر مؤمنان علی بن ابی طالب(ع) و امام حسین (ع) نسبت دارد .

ابوالفرج اصفهانی از مغیره روایت كرد: روزی معاویه بن ابی سفیان به اطرافیان و هم نشینان خود گفت: به نظر شما سزاوارترین و شایسته ترین فرد امت به امر خلافت كیست؟ اطرافیان گفتند: جز تو كسی را سزاوارتر به امر خلافت نمی شناسیم! معاویه گفت: این چنین نیست.

بلكه سزاوارترین فرد برای خلافت، علی بن الحسین(ع)است كه جدّش رسول خدا(ص) می باشد و در وی شجاعت و دلیری بنی هاشم، سخاوت بنی امیه و فخر و فخامت ثفیف تبلور یافته   است. (3)

نقل است روزی علی اكبر(ع) به نزد والی مدینه رفته  و از طرف پدر بزرگوارشان پیغامی را خطاب به او میبرد، در آخر والی مدینه از علی اكبرسئوال كرد نام تو چیست؟ فرمود: علی سئوال نمود نام برادرت؟ فرمود: علی آن شخص عصبانی شد، و چند بار گفت: علی، علی، علی، « ما یُریدُ اَبُوك؟ » پدرت چه می خواهد، همه اش نام فرزندان را علی می گذارد، این پیغام را علی اكبر(ع) نزد اباعبدالله الحسین (ع) برد، ایشان فرمود : والله اگر پروردگار دهها فرزند پسر به  من عنایت كند نام همه ی آنها را علی می گذارم و اگر دهها فرزند دختر به من عطا، نماید نام همه ی آنها را نیز فاطمه می گذارم.

 درباره شخصیت علی اكبر(ع) گفته شد، كه وی جوانی خوش چهره، زیبا، خوش زبان و دلیر بود و از جهت سیرت و خلق و خوی و صباحت رخسار، شبیه ترین مردم به پیامبر اكرم(ص) بود و شجاعت و رزمندگی را از جدش علی ابن ابی طالب (ع) به ارث برده و جامع كمالات، محامد و محاسن بود. (4)

در روایتی به نقل از شیخ جعفر شوشتری در كتاب خصائص الحسینیه آمده است: اباعبدالله الحسین هنگامی كه علی اكبر را به میدان می فرستاد، به لشگر خطاب كرد و فرمود:

« یا قوم، هولاءِ  قد برز علیهم غلام، اَشبهُ الناس خَلقاً و خُلقاً و منطقاً برسول الله....... ای قوم، شما شاهد باشید، پسری را به میدان می فرستم، كه شبیه ترین مردم از نظر خلق و خوی و منطق به رسول الله (ص) است بدانید هر زمان ما دلمان برای رسول الله(ص) تنگ می شد نگاه به وجه این پسر می كردیم.

بنا به نقل ابوالفرج اصفهانی، آن حضرت درعصر خلافت عثمان بن عفان (سومین خلیفه راشدین) دیده به جهان گشود.(5)    

این قول مبتنی بر این است كه وی به هنگام شهادت بیست و پنج ساله بود. در برخی روایات هم سن ایشان را 28 ساله ذكر كرده اند، وی در مكتب جدش امام علی بن ابی طالب (ع) و در دامن مهرانگیز  پدرش امام حسین(ع) در مدینه و كوفه تربیت و رشد و كمال یافت.

امام حسین (ع) در تربیت وی و آموزش  قرآن ومعارف اسلامی و اطلاعات سیاسی و اجتماعی به آن جناب تلاش بلیغی به عمل آورد و از وی یك انسان كامل و نمونه ساخت و شگفتی همگان، از جمله دشمنانشان را بر انگیخت.

به هر روی علی اكبر(ع) در ماجرای عاشورا حضور فعال داشت و در تمام حالات در كنار پدرش امام حسین(ع)بود و با دشمنانش به سختی مبارزه می كرد. شیخ جعفر شوشتری در خصائص نقل می كند: هنگامی كه اباعبد الله الحسین علیه السلام در كاروان خود حركت به سمت كربلا می كرد، حالتی به حضرت(ع) دست داد بنام نومیه و در آن حالت مكاشفه ای برای حضرت(ع) رخ داد، از آن حالت كه خارج شد استرجاع كرد: و فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون » علی اكبر(ع) در كنار پدر بود، و می دانست امام بیهوده كلامی را به زبان نمی راند، سئوال نمود، پدرجان چرا استرجاع فرمودی؟: حضرت بلادرنگ فرمود: الان دیدم این كاروان می رود به سمت قتلگاه و مرگ درانتظار ماست، علی اكبر(ع) سئوال نمود: پدر جان مگر ما بر حق نیستیم؟ حضرت فرمود: آری ما بر حق هستیم. علی اكبر (ع) عرضه داشت: پس از مرگ باكی نداریم،

گفتنی است، با این كه حضرت علی اكبر(ع) به سه طایفه معروف عرب پیوند و خویشاوندی داشته است، با این حال در روز عاشورا و به هنگام نبرد با سپاهیان یزید، هیچ اشاره ای به انتسابش به بنی امیه و ثفیف نكرد، بلكه هاشمی بدون و انتساب به اهل بیت(ع) را افتخار خویش دانست و در رجزی چنین سرود:

أنا عَلی بن الحسین بن عَلی نحن  بیت الله آولی یا لنبیّ

أضربكَم با لسّیف حتّی یَنثنی ضَربَ غُلامٍ هاشمیّ عَلَویّ

وَ لا یَزالُ الْیَومَ اَحْمی عَن أبی تَاللهِ لا یَحكُمُ فینا ابنُ الدّعی

وی نخستین شهید بنی هاشم در روز عاشورا بود و در زیارت شهدای معروفه نیز آمده است:السَّلامُ علیكَ یا اوّل قتیل مِن نَسل خَیْر سلیل. (7)    

علی اكبر(ع) درنبرد روز عاشورا دویست تن از سپاه عمر سعد را در دو مرحله به هلاكت رسانید و سرانجاممرّه بن منقذ عبدی بر فرق مباركش ضربتی زد و او را به شدت زخمی نمود. آن گاه سایر دشمنان، جرأت و جسارت پیدا كرده  و به آن حضرت هجوم آوردند و وی را آماج تیغ شمشیر و نوك نیزه ها نمودند و مظلومانه به شهادتش رسانیدند.

 

امام حسین(ع) در شهادتش بسیار اندوهناك و متأثر گردید و در فراقش فراوان گریست و هنگامی كه سر خونین اش را در بغل گرفت، فرمود:
ولدی علی عَلَی الدّنیا بعدك العفا.(8)(فرزندم علی ،دیگر بعد از تو اف بر این دنیا)

در مورد سنّ شریف وی به هنگام شهادت، اختلاف است. برخی می گویند هجده ساله، برخی می گویند نوزده ساله  و عده ای هم می گویند بیست و پنج ساله بود.(9)

اما از این كه وی از امام زین العابدین(ع)، فرزند دیگر امام حسین(ع) بزرگتر یا كوچك تر بود، اتفاقی میان مورخان و سیره نگاران نیست. روایتی از امام زین العابدین(ع) نقل شده كه دلالت دارد بر این كه وی از جهت سن كوچك تر از علی اكبر(ع) بود. آن حضرت فرمود: كان لی اخ یقال له علیّ اكبر منّی قتله الناس ...(10)

مقبره حضرت علی اكبر علیه السلام  در كربلای معلی پایین پای اباعبدالله الحسین علیه السلام است و در سلام زیارت عاشورا منظور از وعلی علی ابن الحسین ، آقا علی اكبر علیه السلام می باشد.

 

پی نوشت ها:

1.    مستدرك سفینه البحار (علی نمازی)، ج 5، ص 388.

2.    أعلام النّساء المؤمنات (محمد حسون و امّ علی مشكور)، ص 126؛ مقاتل الطالبین (ابوالفرج اصفهانی)، ص 52.

3.    مقاتل الطالبین، ص 52؛ منتهی الآمال (شیخ عباس قمی)، ج 1، ص 373 و ص 464.

4.    منتهی الامال ، ج 1، ص.

5.    مقاتل الطالبین، ص 53.

6.    منتهی الآمال، ج 1، ص 375؛ الارشاد (شیخ مفید)، ص 459.

7.    منتهی الآمال، ج 1، ص 375.

8.    همان.

9.    همان و الارشاد، ص 458.

10. نسب قریش (مصعب عبن عبدالله زبیری)، ص 85، الطبقات الكبری (محمد بن سعد زهری)، ج 5، ص 211.

 اوینی


ادامه مطلب



[ سه شنبه 28 اردیبهشت 1395  ] [ 5:26 AM ] [ احمد ]
نظرات 0

ولادت حضرت علی اکبروروزجوان مبارک باد

 

 

زندگی نامه حضرت علی اکبر (ع)

حضرت علی اکبر(ع)، جوانی خوش چهره، زیبا، خوش زبان و دلیر بود و از جهت سیرت و خلق و خوی و رخسار، شبیه ترین مردم به پیامبر اکرم(ص) بود و شجاعت و رزمندگی را از جدش علی ابن ابی طالب (ع) به ارث برده و جامع کمالات، محامد و محاسن بود.

حضرت علی اکبر (ع) فرزند ابی عبدالله الحسین (ع) بنا به روایتی در یازدهم شعبان، سال 43 قمری در مدینه منوره دیده به جهان گشود.پدر گرامی اش امام حسین بن علی بن ابی طالب (ع) و مادر محترمه اش لیلی بنت ابی مرّه بن عروه بن مسعود ثقفی است. و از طایفه خوش نام و شریف بنی هاشم بود و به بزرگانی چون پیامبر اسلام(ص)، حضرت فاطمه زهرا(س)، امیر مؤمنان علی بن ابی طالب(ع) و امام حسین (ع) نسبت دارد.

ابوالفرج اصفهانی از مغیره روایت کرد: روزی معاویه بن ابی سفیان به اطرافیان و هم نشینان خود گفت: به نظر شما سزاوارترین و شایسته ترین فرد امت به امر خلافت کیست؟ اطرافیان گفتند: جز تو کسی را سزاوارتر به امر خلافت نمی شناسیم! معاویه گفت: این چنین نیست.

بلکه سزاوارترین فرد برای خلافت، علی بن الحسین(ع)است که جدّش رسول خدا(ص) می باشد و در وی شجاعت و دلیری بنی هاشم، سخاوت بنی امیه و فخر و فخامت ثفیف تبلور یافته   است.

 

حضرت علی اکبر


نقل است روزی علی اکبر(ع) به نزد والی مدینه رفته  و از طرف پدر بزرگوارشان پیغامی را خطاب به او میبرد، در آخر والی مدینه از علی اکبرسئوال کرد نام تو چیست؟ فرمود: علی سئوال نمود نام برادرت؟ فرمود: علی آن شخص عصبانی شد، و چند بار گفت: علی، علی، علی، « ما یُریدُ اَبُوک؟ » پدرت چه می خواهد، همه اش نام فرزندان را علی می گذارد، این پیغام را علی اکبر(ع) نزد اباعبدالله الحسین (ع) برد، ایشان فرمود : والله اگر پروردگار دهها فرزند پسر به  من عنایت کند نام همه ی آنها را علی می گذارم و اگر دهها فرزند دختر به من عطا، نماید نام همه ی آنها را نیز فاطمه می گذارم.


درباره شخصیت علی اکبر(ع) گفته شد، که وی جوانی خوش چهره، زیبا، خوش زبان و دلیر بود و از جهت سیرت و خلق و خوی و صباحت رخسار، شبیه ترین مردم به پیامبر اکرم(ص) بود و شجاعت و رزمندگی را از جدش علی ابن ابی طالب (ع) به ارث برده و جامع کمالات، محامد و محاسن بود.


در روایتی به نقل از شیخ جعفر شوشتری در کتاب خصائص الحسینیه آمده است: اباعبدالله الحسین هنگامی که علی اکبر را به میدان می فرستاد، به لشگر خطاب کرد و فرمود:
« یا قوم، هولاءِ  قد برز علیهم غلام، اَشبهُ الناس خَلقاً و خُلقاً و منطقاً برسول الله....... ای قوم، شما شاهد باشید، پسری را به میدان می فرستم، که شبیه ترین مردم از نظر خلق و خوی و منطق به رسول الله (ص) است بدانید هر زمان ما دلمان برای رسول الله(ص) تنگ می شد نگاه به وجه این پسر می کردیم.

 به هر روی علی اکبر(ع) در ماجرای عاشورا حضور فعال داشت و در تمام حالات در کنار پدرش امام حسین (ع) بود و با دشمنانش به سختی مبارزه می کرد. شیخ جعفر شوشتری در خصائص نقل می کند: هنگامی که اباعبد الله الحسین علیه السلام در کاروان خود حرکت به سمت کربلا می کرد، حالتی به حضرت(ع) دست داد بنام نومیه و در آن حالت مکاشفه ای برای حضرت(ع) رخ داد، از آن حالت که خارج شد استرجاع کرد: و فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون » علی اکبر(ع) در کنار پدر بود، و می دانست امام بیهوده کلامی را به زبان نمی راند، سئوال نمود، پدرجان چرا استرجاع فرمودی؟: حضرت بلادرنگ فرمود: الان دیدم این کاروان می رود به سمت قتلگاه و مرگ درانتظار ماست، علی اکبر(ع) سئوال نمود: پدر جان مگر ما بر حق نیستیم؟ حضرت فرمود: آری ما بر حق هستیم. علی اکبر (ع) عرضه داشت: پس از مرگ باکی نداریم، گفتنی است، با این که حضرت علی اکبر(ع) به سه طایفه معروف عرب پیوند و خویشاوندی داشته است، با این حال در روز عاشورا و به هنگام نبرد با سپاهیان یزید، هیچ اشاره ای به انتسابش به بنی امیه و ثفیف نکرد، بلکه هاشمی بدون و انتساب به اهل بیت(ع) را افتخار خویش دانست و در رجزی چنین سرود:

أنا عَلی بن الحسین بن عَلی نحن  بیت الله آولی یا لنبیّ
أضربکَم با لسّیف حتّی یَنثنی ضَربَ غُلامٍ هاشمیّ عَلَویّ
وَ لا یَزالُ الْیَومَ اَحْمی عَن أبی تَاللهِ لا یَحکُمُ فینا ابنُ الدّعی


وی نخستین شهید بنی هاشم در روز عاشورا بود و در زیارت شهدای معروفه نیز آمده است:السَّلامُ علیکَ یا اوّل قتیل مِن نَسل خَیْر سلیل. 
علی اکبر(ع) درنبرد روز عاشورا دویست تن از سپاه عمر سعد را در دو مرحله به هلاکت رسانید و سرانجام مرّه بن منقذ عبدی بر فرق مبارکش ضربتی زد و او را به شدت زخمی نمود. آن گاه سایر دشمنان، جرأت و جسارت پیدا کرده  و به آن حضرت هجوم آوردند و وی را آماج تیغ شمشیر و نوک نیزه ها نمودند و مظلومانه به شهادتش رسانیدند.
امام حسین(ع) در شهادتش بسیار اندوهناک و متأثر گردید و در فراقش فراوان گریست و هنگامی که سر خونین اش را در بغل گرفت، فرمود:
ولدی علی عَلَی الدّنیا بعدک العفا.(فرزندم علی ،دیگر بعد از تو اف بر این دنیا)


در مورد سنّ شریف وی به هنگام شهادت، اختلاف است. برخی می گویند هجده ساله، برخی می گویند نوزده ساله  و عده ای هم می گویند بیست و پنج ساله بود.
اما از این که وی از امام زین العابدین(ع)، فرزند دیگر امام حسین(ع) بزرگتر یا کوچک تر بود، اتفاقی میان مورخان و سیره نگاران نیست. روایتی از امام زین العابدین(ع) نقل شده که دلالت دارد بر این که وی از جهت سن کوچک تر از علی اکبر(ع) بود. آن حضرت فرمود: کان لی اخ یقال له علیّ اکبر منّی قتله الناس ...
مقبره حضرت علی اکبر علیه السلام  در کربلای معلی پایین پای اباعبدالله الحسین علیه السلام است و در سلام زیارت عاشورا منظور از وعلی علی ابن الحسین ، آقا علی اکبر علیه السلام می باشد.

 

حضرت علی اکبر


بنا به نقل ابوالفرج اصفهانی، آن حضرت درعصر خلافت عثمان بن عفان (سومین خلیفه راشدین) دیده به جهان گشود.
این قول مبتنی بر این است که وی به هنگام شهادت بیست و پنج ساله بود. در برخی روایات هم سن ایشان را 28 ساله ذکر کرده اند، وی در مکتب جدش امام علی بن ابی طالب (ع) و در دامن مهرانگیز  پدرش امام حسین(ع) در مدینه و کوفه تربیت و رشد و کمال یافت.
امام حسین (ع) در تربیت وی و آموزش  قرآن ومعارف اسلامی و اطلاعات سیاسی و اجتماعی به آن جناب تلاش بلیغی به عمل آورد و از وی یک انسان کامل و نمونه ساخت و شگفتی همگان، از جمله دشمنانشان را بر انگیخت.

شبکه خبر

 


ادامه مطلب



[ سه شنبه 28 اردیبهشت 1395  ] [ 5:23 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
کد خبر: ۷۴۱۹۷
تاریخ انتشار: ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۱۳:۵۹
 

عکس کودکی آیت‌الله بهجت در فومن  

آیت‌الله العظمی حاج شیخ محمدتقی بهجت در 27 اردیبهشت 1388 در قم چشم از دنیا فرو بست و در حرم فاطمه معصومه به خاک سپرده شد.

عقیق:آیت‌الله العظمی حاج شیخ محمدتقی بهجت 2 شهریور 1295 در فومن چشم به دنیا گشود این عالم بزرگوار از شاگردان آیت‌الله محمدحسین غروی اصفهانی (مشهور به کمپانی) و آیت‌الله سید علی قاضی بود. و از آیت‌الله سید علی قاضی لقب فاضل گیلانی گرفته بود. این عارف بزرگوار در 27 اردیبهشت 1388 در قم در 92 سالگی به علت ایست قلبی چشم از دنیا فرو بست و در حرم فاطمه معصومه به خاک سپرده شد.


1-آیت‌الله العظمی بهجت در دوران کودکی در فومن

2- آیت‌الله العظمی بهجت در دوران نوجوانی و آغاز طلبگی

3- آیت‌الله العظمی بهجت در دوران جوانی و تحصیل در نجف

4- آیت‌الله العظمی بهجت در حرم حضرت معصومه (س) در قم

5- آیت‌الله العظمی بهجت در یکی از دیدارها با رهبر معظم انقلاب

6-آیت‌الله العظمی بهجت در حال خروج از محفل روزانه درسی در مسجد فاطمیه قم

7-آیت‌الله العظمی حاج شیخ محمدتقی بهجت فومنی

8-آیت‌الله العظمی بهجت در حال عزیمت به مسجد فاطمیه برای برگزاری نماز جماعت ظهر و عصر

 

 

9- آیت‌الله العظمی بهجت در حال اقامه نماز جماعت ظهر و عصر در مسجد فاطمیه قم

10- آیت‌الله العظمی بهجت پس از اقامه نماز جماعت ظهر و عصر در مسجد فاطمیه قم

11-نمایی از محفل روزانه تدریس خارج فقه اصول آیت الله العظمی بهجت در مسجد فاطمیه قم

12-آیت‌الله العظمی بهجت در یکی از محافل عمامه‌گذاری در مسجد فاطمیه قم

13- آیت‌الله العظمی بهجت در یکی ازجلسات هفتگی روضه خویش درقم

14- آیت الله العظمی بهجت دریکی ازجلسات هفتگی روضه خویش در قم

15- آیت‌الله العظمی بهجت دریکی ازجلسات هفتگی روضه خویش درقم

16- آیت‌الله العظمی بهجت در یکی ازجلسات هفتگی روضه خویش در قم

 


ادامه مطلب



[ سه شنبه 28 اردیبهشت 1395  ] [ 5:15 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
کد خبر: ۷۴۲۴۳
نماهنگی از تازه‌ترین بیانات رهبر انقلاب درباره حضرت آیت‌الله بهجت؛

دعایی که آیت‌الله بهجت به رهبری توصیه کردند  

به مناسبت فرارسیدن ایام سالگرد رحلت عالم ربانی، فقیه عالیقدر و عارف روشن ضمیر حضرت آیت‌الله آقای حاج شیخ محمدتقی بهجت قدس‌الله‌نفسه‌الزکیه، پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR توصیه‌ای از ایشان به حضرت آیت‌الله خامنه‌ای برای خواندن یکی از ادعیه را منتشر می‌کند.

عقیق:رهبر انقلاب در دیدار با اساتید، فضلا و طلاب نخبه‌ی حوزه علمیه قم در ذیل شرح حدیثی، توصیه‌ی مرحوم آیت‌الله بهجت را برای خواندن دعای «یا الله یا رحمان یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک» بیان کردند و فرمودند:
«مرحوم آقای بهجت (رضوان الله تعالی علیه) میفرمودند این دعا را زیاد بخوانید: «یا الله یا رحمان یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک». ممکن بود یک اشکال مقدّری وجود داشته باشد، ایشان به آن هم جواب می‌داد. ممکن بود کسی بگوید وقتی میگوئیم «ثبت قلبی علی دینک»، ما که دینمان درست است، منطقی است، مستحکم است، این برای آن طبقات پایین است. ایشان میفرمود در هر طبقه‌ای که دل انسان و ایمان انسان و دینداری انسان هست، تنزل از آن طبقه، برگشت است. «ثبت قلبی علی دینک» یعنی دین را در همان طبقه‌ی عالی نگه دار و تثبیت کن. اگر این شد، آن وقت زندگی میشود شیرین، مرگ هم مرگ راحت. یکی از مشکلات اساسی ماها، مشکل مردن است. امام سجاد (علیه السلام) به خداوند متعال عرض میکند: «امتنا مهتدین غیر ضالین، طائعین غیر مستکرهین غیر عاصین». خب، انسان در همه‌ی طول عمر در طریق هدایت بوده، اما باز امام دعا می کند که: «امتنا مهتدین غیر ضالین، طائعین غیر مستکرهین غیر عاصین»؛ معلوم میشود خطرناک است.
حکم مستوری و مستی همه بر عاقبت است
کس ندانست که آخر به چه حالت برود»

 

 



همچنین:http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gif فایل صوتی این بیانات و متن کامل آن را از اینجا دریافت کنید.
دانلود گزیده صوت


ادامه مطلب



[ سه شنبه 28 اردیبهشت 1395  ] [ 5:14 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
کد خبر: ۷۴۲۵۱
تاریخ انتشار: ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۰۰:۴۹
 
عقیق به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت (ع) منتشر می کند

اشعار ویژه ولادت حضرت علی اکبر (ع)  

به مناسبت فرا رسیدن سالروز ولادت حضرت علی اکبر (ع) و روز جوان عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند.

         سرویس شعر آیینی عقیق :    به مناسبت فرا رسیدن سالروز ولادت حضرت علی اکبر (ع) و روز جوان عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند.

 

 



امیر عظیمی :

جمال حضرت حق بی نقاب می آید

ز مشرق دلمان آفتاب می آید

به ربنای قنوتم جواب می آید

گل محمدی بوتراب می آید

خدا به خانه ی ارباب احمد آورده

بیا حسین که لیلا محمد آورده

رسیده تا که شود جلوه ی جلال حسین

جلال ذات خداوندی جمال حسین

علی اکبر آقا، بزرگ آل حسین

موذن پسر فاطمه، بلال حسین

حسین، اکبر خود را بگیر از لیلا

خودت به گوش علی ات، اذان بگو آقا

چه آفتاب نجیبی، چه مهربان قمری

چه سرو خوش قد و بالایی و عجب ثمری

تبارک الله از این معجزه، از این هنری

کسی که هستی خلقت، طفیلی سر اوست

تمام هستی او این علی اکبر اوست

«علی اکبر ربّ و علی اکبر بالا

علی اکبر یاسین، علی اکبر طاها

علی اکبر حیدر، علی اکبر زهرا

علی، علی حسین و علی زینب کبری»[1]

به لوح سینه نوشته حسین، این مضمون

شدند عالم و آدم به این علی مجنون

علیست کوثر زهرا، حقیقت حیدر

عنایتش به دو عالم، عنایت حیدر

کسی که در جگر اوست، جرأت حیدر

شجاعتش شده مثل شجاعت حیدر

علیست جلوه ی حیدر، علیست خیرالناس

شده است محو نبردش، عموی او عباس

ظهور کرده که حق بر کفش علم بدهد

به دشمنان پدر، کیفر عدم بدهد

علی شده که شکوهی به باورم بدهد

خدا هزار پسر بر حسین هم بدهد

به اذن اُمّ اَبیها، همه علی هستند

شبیه حضرت حیدر همه یلی هستند

اگر که باد بیفتد به سمت گیسویش

اگر که موج نشیند به طره ی مویش

خدا نکرده، خم افتد به روی ابرویش

حسین می شود آشفته، می دود سویش

مباد آنکه علی زخمی گزند شود

تنش به ناز طبیبان نیازمند شود

کنار اهل حرم سایه اش نقاب شده

به دور زینب کبری، علی حجاب شده

برای عمه ی خود، چون عمو رکاب شده

چقدر حال حرم بعد او خراب شده

نوشته اند سه ساله بدون او خسته است

رقیه بر علی اکبر چقدر وابسته است

 

علی ناظمی :

در محبت گاه بیماری ز درمان بهتر است

یار وقتی نیست حال نابسامان بهتر است

بی محلی های لیلی دار مجنونست آه

گاه دشنام لبی از گفتن "جان" بهتر است

حسرت اشک جوان از چشم پیرم می چکد

در بهار آثار باران از زمستان بهتر است

با مژه جاروکشی آستان خوبست لیک

گردگیری با سر زلف پریشان بهتر است

زیر پای یار ما حاجت فراوان ریخته

دست خالی را گرفتن پیش دامان بهتر است

این کرمخانه بعید است از گدا خالی شود

هرچه سائل بیشتر لطف کریمان بهتر است

گنج را با بردن رنج فراوان می دهند

کربلا را زائر پاره گریبان بهتر است

هر اذان صبح ما را میبرد پایین پا

بی علی اکبر نخوانیدم مسلمان بهتر است

 

جواد پرچمی:

 

در بهاران چمن درست شود

عشق با سوختن درست شود

روی قلبم حسین بنویسید

تا عقیق یمن درست شود

به در کهف رفتن ما با

سگ لیلا شدن درست شود

عاقبت کار سالیان بعد از

رفتن و آمدن درست شود

سالیانی است کار این مردم

بین سینه زدن درست شود

خون دل خورده زهرا تا

چند تا سینه درست شود

وصف این طایفه که می آید

عشق در قلب من درست شود

به خدا شبه مصطفی کافی است

تا اویس قرن درست شود

علی اکبر شود هر آنکس که

از حسین و حسن درست شود

تا که پیغمبری شدیم همه

علی اکبری شدیم همه

پسران جلوه بیشتر دارند

همگی خصلت از پدر دارند

پدرانی که دل به حق دادند

مهر اولاد در جگر دارند

تاج شاهی است ارث باباها

شاه ها اکثرا پسر دارند

خانه ای که به آن پسر دادند

صدقه گیر پشت در دارند

همه خانواده زهرا

دور خود چند تا قمر دارند

نوه های عشیره حیدر

همه جنگاورند و سردارند

با علی این پسر بزرگ شده

که شبیه پدر بزرگ شده

دست لیلا بهار آورده

دامن افتخار آورده

اسدالله زاده این مادر

واقعا ذوالفقار آورده

به گداهای شهر مژده دهید

پسری سفره دار آورده

گفت ام البنین به لیلا که

فاتح کارزار آورده

هر کجا رو به سوی میدان برد

خصم رو به فرار آورده

عمه اش مشک و مجمر اسفند

دور این گاهواره آورده

عمه اش شادمان تر از همه است

یار، رو سوی یار آورده

دور گهواره اش عجب حالی است

جای مادر بزرگ او خالی است....

ربنا ربنا کنیم همه

همه شکر خدا کنیم همه

حضرت شاهزاده آمده است

نیت کربلا کنیم همه

باید از خاک پاش برداریم

دل خود را بنا کنیم همه

علی اکبر حضور غرق خداست

خویش را مبتلا کنیم همه

دسته جمعی از این حسینیه

عزم پایین پا کنیم همه

کاش بودیم ظهر عاشورا

تا عبا دست و پا کنیم همه

آمده اشک حسرت ارباب

عرض تبریک حضرت ارباب

آمده سایه سرش باشد

آینه دار مادرش باشد

آمده وقت پیری ارباب

هر کجار رفت در برش باشد

آمده هر غروب، وقت نماز

مست الله اکبرش باشد

آمده تا رکاب عمه شود

هم نگهبان معجرش باشد

باورش هم نمی شود روزی

اربا اربا برابرش باشد

این تن قطعه قطعه قطعه شده

باورش نیست اکبرش باشد

بهتر این است زود برخیزد

فکر موهای خواهرش باشد

لخته خون از دهان او میریخت

روی دستش جوان او میریخت

 

عطیه سادات حجتی :

 

خوشا دلی که فقط زیر پای او باشد

میان شادی و غم مبتلای او باشد

خوشا سری که هواخواه خدمتش باشد

شبانه روز فقط در هوای او باشد

خوشا دلی که به فرمان عقل عاشق شد

و خواست لحظه به لحظه برای او باشد

برای او که تمنای عالم بالاست

برای او که جهانی فدای او باشد

دلیل شهرت بی انتهای شش گوشه است

زمین فقط کمی از کربلای او باشد

به ملک سلطنت دل کجاست سلطانی

که خیل شاه و ملک هم گدای او باشد

اسیر لهجه ی گلدسته ها شدن خوب است

به شرط اینکه اذان با صدای او باشد

شبیه رحمت محض است خَلقاً و خُلقاً

که احسن القصصم ماجرای او باشد

چه هیبتی چه جلالی فقط تصور کن

عبای سبز پیمبر عبای او باشد

به اشک شوق نشانده نگاه بابا را

چه گریه ها که پی خنده های او باشد

رسیده بود به گوش همه رجزهایش

نبود هیچ حریفی که تای او باشد...

نخواه روضه بخوانم شب تولد که

ترانه مرثیه ای در عزای او باشد...

 

رضا قربانی:

پیش بلا تا که تو هستی سپر شاه
خم نشود از غم و غصه کمر شاه

دخل و اُمورات پدر دست پسر هست
سائل الطاف توایم ای پسر شاه
پیش رویش راه برو کیف کند او
بین گذرها نباش پشت سر شاه

یوسف لیلا بخدا گرگ زیاد است
دور نشو دور نشو از نظر شاه

تشنه ای اما به روی خویش نیاور
تشنه تر است از لب خشک ات جگر شاه

با بدن تو چه کرده نیزه و مقراض
چل علی اکبر فتاده دور و بر شاه

زود بلند شو که ابن سعد حرامی
قهقه کمتر کند به چشم تر شاه

معجر زینب به داد شاه رسید و
برد به خیمه بدن محتضر شاه

وای نگاهی به سوی عمه ات افتاد
چشم سپاهی به سوی عمه ات افتاد

 

قاسم احمدی :

ز شرق و غرب می وزد نسیم ها موافقت
چه کرده ای تو با دل اویس های عاشقت
محمدی ترین شدی به خلق و خلق و منطقت
هزار بار آفرین به ناز شصت خالقت

ربیع الاولی شده مه پیمبر خدا
علیست آمده ولی شبیه روی مصطفی

به آسمان تار شب طلوع اخترانه ات
اقامه ی نماز با اذان دلبرانه ات
کمی به ما عطا نما ز لطف در خزانه ات
فدای خال گونه ات، رخ پیمبرانه ات

مرا ز پرسه در صف اویس ها جدا مکن
اسیر زلف تو شدم مرا ز خود رها مکن

در این قبیله جز علی نبوده نام دیگری
به جز ثنای مرتضی مگو کلام دیگری
به جز قلندرش شدن مجو مرام دیگری
شدی چو عاشق علی،مشو غلام دیگری

اگر که رسم می شود بنام مرتضی شدن
نتیجه اش چه می شود،شبیه مصطفی شدن

چقدر دلبری کنی به حسن فوق العاده ات
شکار گشته یوسفان به چهره ی گشاده ات
زمین ز تاک پر شده به گوشه ی اشاره ات
چه خوب آذری زبان بخوانده شاهزاده ات

تو یوسف حسینی و به غمزه دل بری کنی
تو آمدی نبی شده، کمی پیمبری کنی

زدی چو شیر بی امان به قلب لشکر عدو
و گفته ذکر یا علی به طرز رزم تو عمو
بکار برده ای ز او نکات رزم، مو به مو
از این جهت نبوده کس به جنگ با تو رو به رو

ز تیغ تو بجای خون، سر سران چیکده است
شبیه مرتضی شدی که کربلا ندیده است

تنت اسیر بوسه ها ز نیزه ها و تیر شد
معطر از حضور تو تمامی کویر شد
کنار پیکرت پدر کمر خمیده پیر شد
و زینب از همان زمان ز خیمه اش اسیر شد

عراق شد حجاز یا مدینه کربلا شده
چقدر عطر مصطفی در آسمان رها شده

 

حسن لطفی:

دریا شُدی حسین گُوهَر در بیاوَرَد
طوبیٰ شدی که عشق ثَمَر در بیاوَرَد
یا آسمان که شمس و قمر در بیاوَرَد
از رازِ چشمهای تو سر در بیاوَرَد

 

امشب زِ خنده های تو پَر در بیاوَرَد

سر تا به پا حسن شده ، پا تا به سر حُسین
از هر طرف پیمبری از هر نظر حسُین
با برگ و بار و رویِ تو شد باروَر حُسین
شرین تر از عسل شده ای تا مگر حُسین
با بوسه از لبِ تو شکر در بیاوَرَد

جبریل آمده به سلام ِشما رِسَد
شاید به فیضِ حَضِ کلامِ شما رِسَد
جایی نداشت تا سرِ بامِ شما رِسَد
خواهد اگر به پایِ غلامِ شما رِسَد
باید که چند بالِ دگر در بیاوَرَد

محرابِ اَبروانِ تو شد قتلگاهِ ما
شد مُشتَبه زِ قبله به میخانه راهِ ما
ای بهتر از هزار یقین اشتباهِ ما
در دستِ چشمِ توست تمامِ صَلاحِ ما
تا جانِ ما به نیم نظر در بیاوَرَد

پیغمبرانه خَلقاً و خُلقاً فقط تویی
اعجازِ بیت های مُطَنطَن فقط تویی
طوفانِ تند بادِ تَهَمتَن فقط تویی
کابوسِ سختِ زَهره یِ دشمن فقط تویی
تیغت کجاست تا که جگر در بیاوَرَد

تفریح میکنی به همین تار و مار ها
بگذار تا کمی بنشیند غُبار ها
تا بنگرم که پُر شده خاک از مزارها
پیچیده است ناله ی شان اَلفَرار ها
حیدر رسیده است پدر در بیاوَرَد

*

ای در سُرادِقاتِ الٰهی مَحافِلَت
سجّاده یِ حسین شکوهِ نوافِلَت
ای جلوه یِ جمالی اش اخلاقِ کامِلَت
ای جذبه یِ جلالِ خدا در حَمایِلَت
اما نگاه توست که زَر در بیاوَرَد

از پُشتِ در ببین که گدا سر به شانه است
از پُشتِ در ببین که بهانه اِعانه است
از پشتِ در ببین که گدایی بهانه است
در غیبتِ پدر پسر آقایِ خانه است
ارباب دستِ معجزه گر در بیاوَرَد

عرشی شدیم با نفسِ جاودانه ات
با بویِ سیبِ زمزمه هایِ شبانه ات
از اشک هایِ نیمه شبِ عاشقانه ات
تو در دعا و دامنِ تو بینِ خانه ات
صدها شکوفه وقتِ سحر در بیاوَرَد

ما را که کُشته کربُبَلایت هنوز هم
ما را به خون نشانده صدایَت هنوز هم
پایینِ پا فقط شده جایَت هنوز هم
ارباب زاده ای و گدایَت هنوز هم
سر را گرفته است که بر در بیاوَرَد

 


ادامه مطلب



[ سه شنبه 28 اردیبهشت 1395  ] [ 5:08 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
  • تاریخ انتشار خبر :۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۵
  • کد خبر :44678

 

تصاویر”سردار محمد ناظری”در دوران دفاع مقدس

سردار حاج محمد ناظری فرمانده نیروهای ویژه نیروی دریایی سپاه در منطقه نازعات و در حین انجام ماموریت به یاران شهیدش پیوست.

سردار حاج محمد ناظری فرمانده نیروهای ویژه نیروی دریایی سپاه و فرمانده ارشد مستند مسابقه فرمانده شب گذشته به یاران شهیدش پیوست.

 

سردار حاج محمد ناظری که در سالهای گذشته و به واسطه حضور در کسوت فرمانده ارشد مستند مسابقه «فرمانده» مورد توجه عموم مردم قرار داشت، از فرماندهان و تکاوران دفاع مقدس بوده و در بسیاری از عملیات نامنظم در سالهای جنگ تحمیلی نقش های کلیدی را ایفا کرده بود.

تصاویر"سردار محمد ناظری"در دوران دفاع مقدس

سردار حاج محمد ناظری

http://cdn.mashreghnews.ir/files/fa/news/1395/2/22/1622078_745.jpg

تصاویر"سردار محمد ناظری"در دوران دفاع مقدس

منبع: تسنیم

 


فرمانده تکاوران دریایی سپاه پاسداران که بود؟

از محمود کاوه تا احمد متوسلیان همه شاگردان سردار حاج محمد ناظری

خبرگزاری فارس، سردار حاج محمد ناظری متولد سال ۱۳۳۴ در محله امامزاده حسن تهران بود. عمده هم سن و سالان سردار ناظری از آن محله بعدها در نیروهای ویژه ارتش (نوهد) به خدمت در آمدند. حاج محمد هم در سالهای منتهی به انقلاب به طور غیر رسمی و توسط برخی افسران ارتش که از رژیم پهلوی جدا شده و به مردم پیوسته بودند نخستین دوره‌های تکاوری خود را دید.

بعد از انقلاب اسلامی نیز حاج محمد در پادگان لاهوتی تهران و تحت نظر امیرعلی سادات طوسی دوره ویژه تکاوری کلاه سبزهای ارتش را گذراند و به جهت نبوغ و آمادگی بالا بعد از مدت کوتاهی بعنوان مدرس و مربی در این دوره ها حضور یافت. از دیگر مربیانی که سردار ناظری تحت نظرشان دوره تکاوری دید استاد کرمعلی شجاعی بود که استاد بین المللی به حساب آمده و به پاسداران صلح سازمان ملل نیز آموزش می داد.

اولین حضور جدی سردار ناظری در مناطق ناآرام به نخستین سالهای انقلاب و ایجاد ناآرامی توسط گروهک های ضد انقلاب بر می گردد. حاج محمد نیز در آن سالها در بسیاری از شهرهای ناآرام در دوران اوج اغتشاش حضور می یافت که از این، می توان به حضور و مبارزه علیه ضدانقلاب در غائله های گنبد، آمل وکردستان اشاره کرد.

با آغاز جنگ تحمیلی در سال ۵۹ نیز حاج محمد بلافاصله به جبهه های حق علیه باطل شتافت و نخستین ماموریت او نیز شناسایی نیروهای دشمن در منطقه شوش دانیال بود که از قضا این عملیات شناسایی از یکی از قدرتمندترین و مجهزترین گردانهای رژیم بعث صورت پذیرفت. هر چه جنگ پیش می رفت ارزش نیروهای ویژه و جنگ های نامنظم بیشتر به چشم می آمد و حاج محمد نیز بعنوان یکی از نیروهای زبده این مدل جنگ در بسیاری از عملیات های چریکی و نامنظم جضور جدی داشت. یکی از عملیاتی که تاثیر محسوسی در بالارفتن روحیه رزمندگان اسلام و تحقیر رژیم بعث داشت ماجرای پالایشگاه کرکوک و حانقین بود. چاه های نفت این دو شهر که از اهمیت خاصی برای رژیم بعث برخوردار بوده و حفاظت از این دو شهر بشدت مورد تاکید صدام ملعون بود، در همان دوران به خود دسته ای می بیند که لباس های محلی و الاغ خود را به آنجا می رسانند. این دسته، گروه حاج محمد ناظری بودند که با لباس مبدل خود را به منظقه کرک و خانقین رسانده و با انهدام پالایشگاه نفت آن دیار توانستند ضربه جدی به رژیم بعث وارد آورند.

حاج محمد ناظری در سالهای ابتدایی جنگ تحمیلی بعنوان مسئول دوره های آموزشی تکاوری و جنگ های نامنظم مشغول به فعالیت بوده و بسیاری از چهره های سرشناس و دلاور مردان جنگ تحمیلی که افتخار آفرینان سالهای خون و قیام بودند در آن سالها بعنوان شاگرد در دوره های اموزشی تحت اشراف حاج محمد حضور داشته اند؛ بزرگانی نظیر سردار شهید محمود کاوه و جاوید الاثر حاج احمد متوسلیان از این دسته بودند. سردار ناظری  در سال ۶۴ به عضویت نیروهای ویژه هوابرد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که تحت نظر نیروی زمینی بود در می آید و در آن زمان با حاج قاسم سلیمانی نیز روابط نزدیکی را داشته است.

برادر حاج محمد، یعنی تیمور ناظری نیز در جنگ تحمیلی به شهادت رسیده بود و مادر او نیز یکی از شهدای مظلوم فاجعه حج خونین سال ۶۶ بود. بعد از پایان دفاع مقدس نیر سردار حاج محمد ناظری همچنان به مربی بودن خود ادامه می دهد و مسئول دوره های متعدد جنگ های نامنظم و چریکی بوده و نفرات زبده بسیاری را بعنوان چریک و تکاور به بدنه نیروهای نظامی کشور معرفی کرده است.

بعد از حمله امریکا به افغانستان و عراق و پس از آن که حضور نیروهای نظامی غربی نظیر ناتو، ارتش های کشورهای اروپایی و به خصوص ارتش امریکا در منطقه غرب آسیا حضور پررنگی پیدا کرده بودن، لازم بود تا نیروهای نظامی ایران حراست دقیق تری و گسترده تری از مرزهای خاکی و آبی کشور انجام دهند. از این جهت بود که اواخر سال ۸۶ از طرف ستاد فرماندهی کل قوا نیروی دریایی سپاه مامور شد تا یگان ویژه ای به منظور حضور فعالانه در برابر نیروهای بیگانه در خلیج فارس و آمادگی لازم برای عملیات در مواقع ضروری  تشکیل دهد. و این چنین بود که یگان های ویژه جنگ های نامنظم نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در خلیج فارس تشکیل شده و توانست تا حد بسیاری به موازنه قدرت حاضر در خلیج فارس منجر شود. فرماندهی این یگان های بر عهده سردار حاج محمد ناظری بود و او در جزیره فارور اقدام به تربیت نیرو و برگزاری دوره های تکاوری لازم برای مقابله با دشمن می پرداخت. مقابله جدی با دزدان دریایی سومالی، برقراری امنیت در منطقه استراتژیک خلیج فارس و حضور عزتمندانه در برابر نیروهای بیگانه در مواقع لازم، اتفاقاتی بود که با حضور نیروهای تحت اشراف سردار ناظری مانند یگان های تکاوری سید الشهدا علیه السلام در خلیج فارس افتاد. اتفاقی که به نظر بسیاری از کارشناسان توانست ایران را قدرتمندترین کشور حاضر در خلیج فارس نماید. در شاهکار نظامی اخیر، سردار حاج محمد ناظری یکی از فرماندهانی بود که به پیشبرد این عملیات حساس می پرداخت و نقش کلیدی در انجام موفقیت آمیز آن داشت.

در سالهای اخیر و بعد ایجاد ناامنی در کشور سوریه و پس از آن که نیروهای نظامی ایران نیز در این کشور حضور مستشاری بهم رساندند، بخشی از نیروهای تربیت شده توسط سردار ناظری به جهت آمادگی های بالا و تخصص در جنگ های نامنظم به سوریه اعزام شدند تا بتوانند از حریم عمه سادات دفاع نمایند و مفتخر به  حضور به عنوان «مدافعان حرم» گردند. از شاگردان سردار ناظری که در دفاع از حرم حضرت زینبت سلام الله علیها به افتخاز شهادت نائل امد می توان به شهید امیر سیاوشی اشاره کرد که در ریف جنوبی حلب و در دی ماه سال گذشته به شهادت رسید.

سردار محمد ناظری در سالهای گذشته و به واسطه حضور در مستند مسابقه فرمانده شبکه افق، مورد توجه مردم قرار گرفته بود و در سه فصل تولید شده از این مستند مسابقه بعنوان فرمانده ارشد حضور داشت.

سردار محمد ناظری شب گذشته و بعد از انجام آموزش های روزمره و پس از سخنرانی در بندر لنگه در جزیره فارور خلیج فارس دچار ایست قلبی ناگهانی می شود و تلاش پزشکان برای احیای این رزمنده دلاور تا نیمه شب ادامه می یابد که متاسفانه به نتیجه نرسیده و نیمه شب گذشته سردار محمد ناظری بعد از عمری خدمت خالصانه و دلاورانه به سرزمین مقدس ایران همزمان با میلاد حضرت سیدالشهدا و قمر بنی هاشم علیهما السلام جان به جان آفرین تسلیم کرد.

 


ادامه مطلب



[ سه شنبه 28 اردیبهشت 1395  ] [ 5:06 AM ] [ احمد ]
نظرات 0

عکس/ زیباترین گنبد نمکی خاورمیانه

 

 

گنبد نمکی جاشک با وسعت یک‌هزار و 366 هکتار و ارتفاع یک‌هزار و 350 متریکی از بزرگ‌ترین، فعالترین و زیباترین گنبدهای نمکی ایران و خاورمیانه است. گنبد نمکی جاشک با دارا بودن چشم‌اندازهای زیبای زمین‌شناسی، انواع سنگ‌های مختلف، غارهای طبیعی و طبیعت بکر درون آن‌ها، آبشارکوه‌ها و آویزه‌های نمکی، نه تنها چشم هر بیننده‌ای را برای تفریح و کوهنوردی به طرف خود جلب کرده بلکه بهترین محل مطالعه برای محققان علاقه‌مند به علم زمین‌شناسی است.

 

 

 

 


ادامه مطلب



[ سه شنبه 28 اردیبهشت 1395  ] [ 5:00 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
کد خبر: ۵۷۴۷۳۱
تاریخ انتشار: ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۰۴:۲۱
 
شعر/ سردار پاکان، «حاج قاسم» زنده باشی
 
 
مجید خوشبخت، از شاعران جوان کشور، تازه‌ترین سروده خود را به حاج قاسم سلیمانی تقدیم کرده است.

شعر/ سردار پاکان، «حاج قاسم» زنده باشی به گزارش مشرق،

طی سال‌های اخیر موضوع سوریه به عنوان یکی از محورهای مقاومت در میان امت اسلام، به عنوان یکی از سوژه‌های محوری در اشعار شاعران متعهد مورد توجه قرار گرفته است.

مجید خوشبخت، از شاعران جوان کشور، تازه‌ترین سروده خود را به حاج قاسم سلیمانی و سوریه تقدیم کرده است:

گـاهِ سـرودن شد بـرایـت ای دلاور
جان بر کفِ اسلامی و سرباز رهبر

با نام تـو در لرزه افـتد دشمن ِدون
تو آن گرامی عابدی سجّاده در خون

جنگیده‌ای با اهرمن‌های سیه‌کار
چون چلچراغ روشنی در هر شبِ تار

مردانه در میدانی از خـون سرفرازی
چـون «پـرچم آزادگی» در اهـتزازی

پیچیده‌ای طـومار ننگیـن اراذل
درهم بکوبی سنگـر هر اهـل ِباطل

رسـوا بـگردانی جـنایت پیشه‌ها را
چون شیر غرّان در نَوَردی بیشه‌ها را

بر جیره‌خوارانِ «جهان‌خواران» بتازی
تـو «دشمـن» فـرمانـروایـانِ حجازی

آنان که خیـل مَـردم «شام» و «یمن» را
در «خاک و خون» افکنده دلسوز وطن را

«آن حامیان «داعِش» و آن «آلِ نفرین»
آن آتش‌افروزان جنگ و «غاصِبِ دین»

آنان جنایـت پـیـشگـانِ پَـستِ مـُـزدور
آنان که بی‌مغزند، هم لال و کَر و کور

«فرمانبَر «ابلیس» آن «شیطان پرستان»
آن منکرانِ حق و آن «قرآن به دستان»

ذهـن ِعـلـیـل ِ آن پلـیدانِ دوصد رنـگ
آبستن ِفکری پَلـَشت است و بدآهنگ

فـکر «تـرور» تا جـانِ شیـرینـت بگیـرند
در این تَوهّم «اهل صَهیون» هم اسیرند

فرمـاندهانِ «اَنگِلوساکسون» چنین نیز
باش و بمـان افکار نامـردان به هم ریـز

مـردِ عـمـل دعـوتـگـر «راهِ شهـیـدان»
آیینه‌دار ِ«عِــزتِ اسـلام و ایـــران»

سردار پاکان، «حاج قاسم»! زنده باشی
ای «اسـوۀ رزمـنـدگـان» پـایـنـده باشی

 

منبع: تسنیم


ادامه مطلب



[ سه شنبه 28 اردیبهشت 1395  ] [ 4:46 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
.: Weblog Themes By themzha :.

تعداد کل صفحات : 75 :: 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 >

درباره وبلاگ


استان خراسان رضوی:شهرستان مشهدمقدس

آمار سايت
كل بازديدها : 3649269 نفر
تعداد نظرات : 49 عدد
تاريخ ايجاد وبلاگ : پنج شنبه 14 خرداد 1394  عدد
كل مطالب : 13380 عدد
آخرين بروز رساني : یک شنبه 3 فروردین 1399 
کد موزیک آنلاین برای وبگاه
امکانات وب