کد ِکج شدَنِ تَصآویر

کداهنگ برای وبلاگ

چشمه سلطان ولی کریز
چشمه سلطان ولی کریز
 
نويسندگان

 

 

 

به گزارش افکارنیوز،

امام موسی صدر (رهبر شیعیان لبنان) 45 سال قبل در یکی از سفرهای خود به ایران، با پیشنهاد چهره‌های حوزوی و خانواده برخی مجاهدین به دیدار محمدرضا پهلوی رفت.

این دیدار 28 دی‌ماه 1350 صورت گرفت. مهدی فیروزان خواهرزاده و داماد امام موسی صدر در ویژه‌نامه نوروز 93 ماهنامه نسیم بیداری درباره این دیدار گفته است:

پانزده شانزده ساله بودم که امام موسی صدر برای استراحت و دیدار با اقوامش به ایران آمده بود. دو، سه روز اول، خانه ما بود. از کارهای گسترده و تشکیلات مربوط به شیعیان لبنان می‌گفت و پیشرفت‌هایی که در وضعیت شیعیان لبنان به وجود آمده بود.

همان روزها، آقای علم زنگ زد و به امام موسی صدر گفت حالا که ایران آمدید، نمی‌خواهید با شاه ملاقات کنید؟ امام موسی صدر پاسخ دادند که خیر من فقط برای رفع خستگی و دیدار با اقوام به ایران آمدم. طبیعی بود که علم هم خوشش نیامده باشد. گذشت، تا روزهای آخری که امام موسی صدر در تهران بودند دوباره به خانه ما آمدند. خانه ما هم زرگنده بود و نزدیک کاخ سعد آباد. ظهر بود و نزدیک نهار. دیدم ایشان خیلی سرحال نیستند. گفتم چه شده است؟ گفتند از پیش شاه می‌آیم. گفتم شما که نمی‌خواستید دیدار شاه بروید! گفتند: تعدادی از خانواده‌های زندانیان آمدند و تقاضا کردند که دیدار شاه بروم تا وساطت کنم.

خانواده برخی روحانیون و مجاهدین اولیه، همچون بدیع‌زادگان و حنیف‌نژاد و … به امام موسی صدر گفته بودند که شاه تنها ملاحظات شما را رعایت می‌کند، بنابراین شما به دیدن شاه بروید و از او بخواهید احکام صادر شده حبس‌های بلندمدت و اعدام را ملغی کند. امام موسی صدر به آنها گفته بود که وساطت من تأثیری ندارد، چون شاه با آمریکا تمام کرده است. اما باز چون اصرار کردند، قبول کرد.

از ایشان پرسیدم شما که می‌دانستید پادرمیانی‌تان تاثیری ندارد، چرا قبول کردید؟ پاسخشان جالب بود! گفتند اگر یک احتمال ضعیف هم وجود داشته باشد که مجاهدین اعدام نشوند و روحانیون هم آزاد شوند، باز ارزش داشت این دیدار صورت گیرد. البته آن دیدار کاملا هم بی‌نتیجه نبود، برخی روحانیون مثل آقای هاشمی رفسنجانی آزاد شدند، ولی شاه در مورد مجاهدین کاری نکرد و آن‌ها اعدام شدند.

* دلیل دیدار امام موسی صدر با شاه

حجت‌الاسلام والمسلمین سیدهادی خسروشاهی نیز درباره ملاقات امام موسی صدر با شاه -که مورد اعتراض مخالفان بود- با استناد به خاطره علی حجتی کرمانی از این موضوع -که در یادنامه امام موسی صدر چاپ شده- گفته است: باید توجه داشت که ایشان در آن سفر، قصد ملاقات با شاه را نداشت، چرا که در سفر و ملاقات قبلی گویا شاه وعده‌ای داده بود که به ساختن بیمارستان شیعیان در لبنان کمک کند و بعد «سرهنگ قدر» سفیر شاه در لبنان، این کمک مالی را مشروط به ذکر نام شاه در بالای کتیبه بیمارستان کرده بود که امام موسی صدر هم این شرط را رد کرده و کمک را نپذیرفته بود، به همین دلیل تمایلی به دیدار نداشت. بله، اصرار بعضی از بزرگان، مانند شهید مطهری و شهید دکتر بهشتی برای مقالات با شاه، در راستای نجات جوانانی بود که به خاطر اسلام‌خواهی به اعدام محکوم شده بودند و ایشان هم سرانجام آن را پذیرفت.

barrudkariz.shblog.ir

 

 

 

http://barrud.rasekhoonblog.com

 

 شكلك هاي محدثه
احمداسماعيلي كريزي/"استان خراسان رضوي،"

ادامه مطلب



[ پنج شنبه 30 دی 1395  ] [ 2:52 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

 

 

کد خبر: ۶۸۰۴۶۶

 

به روایت سرهنگ روح الله کاکاوند؛

مجروحی که زیر لب می گفت «فدایت شوم امام»

از بچه های تعاون درخواست کردم اندکی درنگ کنند؛ تا چفیه ام را دور شکمش بپیچم. وقتی داشتم چفیه ام را از دور شکمش می پیچیدم، متوجه شدم زیر لب جمله ای را مرتباًً تکرار می کند.
 گروه جهاد و مقاومت مشرق - در گرما گرم عملیات کربلای 5 و پس از آنکه هواپیماهای عراقی منطقه عملیات (شلمچه) را بمباران شیمیایی کردند، گروه ش.م.ر (واحد ضد شیمیایی، ضد میکربی و ضد رادیو اکتیو) بلافاصله منطقه را ضد عفونی و ساعاتی بعد گروهان ما را که حدود 100 نفر بودیم به بیمارستان شهید بقایی اهواز منتقل کردند.
 
همدیگر را نگاه می کردیم و متعجب بودیم چرا فرماندهان و مسئولین بهداری اصرار دارند ما را به بیمارستان منتقل و بستری کنند! چون هیچ آثار و علائم ظاهری دال بر مصدومیت شیمیایی، در بدن ما وجود نداشت. فقط یه کم حالت تهوع و سرگیجه داشتیم. همین که ما را به بیمارستان رساندند، خودروها برگشتند.
 
کارکنان بیمارستان پذیرش رزمنده ها را آغاز و تعدادی را بستری نمودند. با چهار نفر دیگر از رزمنده ها تصمیم گرفتیم بیمارستان را ترک و به خط مقدم برگردیم. به صورت پنهانی از بیمارستان بیرون آمدیم؛ با خودروهای عبوری (شخصی و نظامی) خود را به شلمچه رساندیم. جانشین فرمانده گردان ادوات تیپ نبی اکرم (ص) که در حال عزیمت به قرارگاه تاکتیکی بود به محض مشاهده ما توقف کرد و از ما توضیح خواست که چرا برگشته ایم! به حالت شوخی گفتیم: « پزشک معاینه کرد و گفت مرخص هستید».
 
از لحن کلام ما متوجه شد که خودسرانه بیمارستان را ترک کرده ایم، لذا شروع کرد به توضیح بیشتر و اینکه «اثرات گازهای شیمیایی بعدها مشخص می شود. ترکیبات گاز شیمیایی همانند اصابت گلوله و ترکش نیست، که قابل روئیت باشد؛ باید می ماندید و ضدعفونی می شدید».
 
از حرف های فرمانده هم نگران شده بودیم و هم باورمان نمی شد که بعدها دچار مشکلات پوستی، چشمی و ریوی شویم. فرمانده دستور داد، حال که در بیمارستان نمانده ایم، لباس های قدیمی را آتش زده و لباس نو از تدارکات تحویل گرفته و پس از استحمام به خط مقدم برگردیم. یادداشتی را برای تدارکات گردان که در آبادان بود نوشت و خداحافظی کرد.
 
چند ساعت بعد با خودروهای گردان تا نزدیکی های خط مقدم ما را رساندند؛ سپس پیاده به راه افتادیم. در این حین صحنه عجیبی نظرم را به سوی خود جلب کرد. مجروحی را دیدم که بچه های تعاون (گروهی که مسئولیت انتقال شهدا و جانبازان به عقبه خط مقدم را عهده دار بودند) او را روی برانکارد گذاشته و در حال انتقال او هستند؛ اما هر از چند گاهی چیزی از روی شکمش پایین می افتاد و با دستانش جمعش می کرد. این حرکت خیلی سریع تکرار می شد. به آنها نزدیک شدم. دیدیم یک نوجوان حدوداً 15- 16 ساله است که شکمش پاره شده و دل و روده اش بیرون می ریزد و او با دستانش آنها را جمع کرده و داخل شکمش قرار می دهد، این حالت هر لحظه در حال تکرار بود.
 
از بچه های تعاون درخواست کردم اندکی درنگ کنند؛ تا چفیه ام را دور شکمش بپیچم. وقتی داشتم چفیه ام را از دور شکمش می پیچیدم، متوجه شدم زیر لب جمله ای را مرتباًً تکرار می کند. نزدیکش شدم، با دقت گوش کردم. جمله این بود «صقه ات بام، امام!» مردانگی و  بزرگی را در چهره اش دیدم. فقط یک عاشق می توانست در چنین وضعیتی بگوید: «فدات شم، امام!»
 
وقتی این صحنه را دیدم به خود آمدم و از اینکه بیمارستان را ترک کرده بودم، حس بهتری داشتم و خوشحال تر شدم. به عبارتی در مقابل این ایثار و از خودگذشتگی و این پایمردی و دلاوری حقیقتاً مات و مبهوت شده بودم. پیشانی او را بوسیدم و از آنها جدا شدم. چندین ماه بعد به صورت اتفاقی او را در بیمارستان شهید «رهنمون» خیابان شریعتی تهران زیارت کردم.
 
چون حاج نصرالله (برادر بزرگترم) مجروح شده بود و در همین بیمارستان بستری بود و بنده نیز برای عیادت به آنجا رفت و آمد می کردم. بعد از اینکه متوجه شدم رزمنده ای در اتاق کناری یستری است؛ اما ملاقات کننده ندارد، کنجکاو شدم. بر بالین او حاضر شدم، اسم کوچکش یادم نیست؛ اما نام خانوادگی اش «پاپی» بود. دست و پا شکسته با زبان لری با او سلام و احوالپرسی و یه کم باهاش شوخی کردم. پرسیدم: کجا مجروح شده ای؟ گفت: کربلای 5 در شلمچه به سبب اصابت ترکش خمپاره از ناحیه شکم زخمی شده ام. گفتم: چرا ملاقات کننده نداری؟ گفت: اگر به خانواده اطلاع می دادم هم نگران می شدند و هم نمی گذاشتند دوباره به جبهه برگردم؛ چون قصد دارم هر وقت خوب شدم، از همین جا به جبهه برگردم.
 
در دلم جا گرفته بود و هر بار که به عیادت داداش می رفتم، اول خدمت ایشان می رفتم و از این روحیه والا و تحسین برانگیزش، لذت می بردم، و انرژی می گرفتم. اینان انسان های پاک و بی ریایی بودند؛ که ایثار و فداکاری را هزاران بار بهتر و زیباتر از نمادهای تاریخی که در کتاب ها خوانده ایم، معنا کردند. همان هایی که 8 سال دفاع مقدس را با تمام وجود درک کردند، اداره کردند و سرافراز از آن آزمون بزرگ بیرون آمدند. همان هایی که از خود گذشتند تا هویّت، امنیت و اعتلای این مرز و بوم از دست نرود.
 
آنها فاتح نبردی بودند که در عین نابرابری، اصول اخلاقی و انسانی را فراموش نکردند و در حالی که خود تشنه بودند، آب قمقمه هایشان را به اسرای عراقی می دادند. ای کاش مسئولینی که ریاست بر این مردم شریف و نجیب را موروثی تلقی کرده و هیچ سهمی در دفاع مقدس این امت نداشته و ندارند با خود عهد کنند روزانه، ماهانه و یا حتی سالیانه چند سطر از خاطرات جانبازان، رزمندگان و وصیت نامه شهدا را مطالعه کنند؛ تا غرق دنیا و زخارف دنیوی نشوند. قدری به خود بیایند و فرصت خدمتگذاری به این مردم شریف و نجیب را همانند شب قدر، قدر بدانند. از دست اندازی به بیت المال بپرهيزند، همه چیز را پول نبینند، مشکلات مردم را مشکل خود تلقی نموده و زندگی را بر مردم سخت نکنند، به فکر اشتغال جوانان باشند و در کنار حقوق های جند صد میلیونی، حقوق یک میلیونی را برای کارگران حفظ کنند تا کانون خانواده آنها از هم نپاشد.
 
همانند عامه مردم زندگی کنند، عالم را محضر خدا تلقی و در محضر خدا خیانت نکنند. فراموش نکنند فردای قیامت در دادگاه عدل الهی باید در برابر شهدا پاسخگوی اعمال، رفتار، گفتار و حتی اندیشه هایشان باشند.
 
 
 
 
http://barrudkariz.shblog.ir/
 
http://barrud.rasekhoonblog.com

 

 شكلك هاي محدثه
احمداسماعيلي كريزي/"استان خراسان رضوي،"
 
 

 


ادامه مطلب



[ پنج شنبه 30 دی 1395  ] [ 2:47 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

 مسجد الرايه:

 

photo_2017-01-18_04-44-44.jpg

 

یکی دیگر از مساجد تاریخی جهان اسلام  درمکه مکرمه، مسجد الرایه است این مسجد شاهد و یادگار فتح وپیروزی مسلمین در سال هشتم هجری است  ،رایه به معنای پرچم است ، این مسجد در شارع مسجدالحرام بعد از بازار ابوسفیان به طرف قبرستان ابوطالب سمت چپ ودر حاشیه  خیابان   قرار دارد و اخیرا تجدید بنا شده است، محل نصب پرچم اسلام پس از فتح مكه.[1]                                               

شهداي فخ  :      

 

                                     

     فخ نام موضعي است در يك فرسخي مكه، بعد از مسجد تنعیم از طرف مدینه به مکه ، یا به عبارتی فاصله آن از مسجد الحرام تا آن منطقه حدود شش کیلومتر است ، وآنجارا محل یا منطقه شهدا نیز می نا مند، علت نام گذاری آن منطقه به نام شهدا اینست ، كه حسين بن علی بی حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب(  ع) ،در هشتم ذی حجه  ،سال 169 هجری قمری ، روز ترویه، قیام کرد، این حرکت، مصادف با همان روز ی است، که یک صدوهشت سال قبل امام حسین (ع) مکه را به طرف کوفه وکربلا ترک کرد،(روز ترویه ) و همان گونه که امام حسین( ع) مظلومانه همراه یارانشان به شهادت رسیدند وسه شبانه روز اجساد طاهرین آنها بی غسل وکفن روی زمین های گرم کربلا مانده بود ،این ها نیز  در آن مکان به شهاد ت رسیدند واجساد پاکشان ،  سه شبانه روز درمنطقه فخ روی زمین های گرم مکه ماند.وشباهت دیگر قیام شهدای فخ باشهدا کربلا ،تشابه اسمی رهبران این دوقیام است ، رهبر شهدا فخ حسین بن علی است ورهبر شهدای  کربلا نیز حسین بن علی است، یکی دیگر از نشانه های مظلومیت شهدای فخ آن است که به رغم  شواهد فراوانی که برشهادت آنهادر منطقه وجود دارد واماکن مختلفی به نام شهدا اسم گذاری شده است ،ازجمله شارع الشهدا،(خیابان شهدا) محطه الشهدا،(پمپ بنزین شهدا) بقاله الشهدا،( بقالی شهدا) مدرسه الشهدا،(مدرسه شهدا) وامثال آن لکن از هر کس به پرسی  ، این شهدا چه کسانی هستند وقبرشان کجا است ،مردم اظهار بی اطلاعی می کنند ،درسال 1379 هجری شمسی برای اولین بار بازحمت فراوان درجستجوی آدرس از اهالی منطقه  وبااستفاده از راهنمائی یکی از مدیران قدیمی کاروان  توفیق تشرف به زیارت این شهدارا پیداکردم،  قبر مطهر آنها درداخل فلکه ای در یک منطقه مسکونی قرارداشت ، غبار و خاشاک بیابان و زباله های رها شده د ر آنجا چهره آن مکان را تغییر داده بود، وهیچ اثری از قبور مطهر وجود نداشت، پس از آن در سفرهای بعدی به صورت مکرر در جمع زوار توفیق تشرف به آن مکان را پیدانمودم  وهرزمانی که مشرف می شدیم ،بااشک وناله وتأثر فراوان ، باکمک زائرین  نسبت به پاک سازی وتمیز کردن آنجا اقدام می کردیم ،اما با کثرت، رفت وآمد زائرین ایرانی به این مکان ، برای من این نگرانی شدید وجود داشت ،که حاکمان سعودی ممکن است این فلکه را شبانه تخریب نموده وهمه آثار آن را محو ونابود نمایند، همان طور که  مقبره علی بی جعفر (ع) در مدینه منوره که در یکی از محلات قدیمی ومسکونی سمت چپ منطقه احد به طرف مدینه  قرار داشت و رفت آمد طلاب ایرانی برای زیارت ایشان زیاد شد شبانه آن را تخریب نموده وآثار آن را محو کردند ، گفته شده است که پس از تخریب جنازه سالم بود ه وشبانه آن  را به داخل بقیع منتقل نموده ودفن کرده اند ، لکن از آنجائی که خداوندبه  شهدای مظلوم فخ ، عنایت ویژه دارد ، وسیله ای توسط خود مخالفین ، فراهم شد و روایتی را علمای اهل سنت از منابع خودشان پیدا کردند که احتمالا عبدالله بن عمر در این مکان دفن شده باشد،بنابر این در 1381هجری شمسی بادست  حاکمان سعودی که همه آثار مسلم تاریخی را تخریب می کنند ، به استناد این روایت  دور این فلکه را که قبور شهدای فخ داخل آن قرار دارد، دیوار کشیدند وبرای آن دری گذاشتند وروی آن نوشتند ،(مقبره عبدالله عمر رقم 2 ) پس از آن نگرانی من بر طرف شد. وحرم این شهیدان از هرگونه تعرضی مصون ماند ،و هر گاه به زیارت این شهدا  مشرف می شویم بوی عطر شهدای کربلا را احساس می کنم ، خداوند زیارت آن هار ا به طور مکرر نصیب وروزی  همه ما به فرماید.پس از توضیحات فوق ، درمورد این شهدا به نقل وبررسی تاریخ می پردازیم:


[1] - آثار اسلامی مکه ومدینه ص 106

 

http://barrudkariz.shblog.ir/
 
http://barrud.rasekhoonblog.com

 

 شكلك هاي محدثه
احمداسماعيلي كريزي/"استان خراسان رضوي،"
 
 

تاریخ اماکن مکه ومدینه(52): ازکتاب حرمین شریفین نوشته حجت الاسلام علی اسماعیلی کریزی


ادامه مطلب



[ پنج شنبه 30 دی 1395  ] [ 2:44 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

 

کد خبر: ۸۳۳۲۳

حدیثی تکان‌دهنده برای صاحبخانه‌ها

در کتاب «ثواب الاعمال و عقاب الاعمال» نوشته شیخ صدوق حدیثی از امام صادق (ع) نقل شده که مضمون آن بسیار تکان دهنده و قابل تامل است.
عقیق:در کتاب «ثواب الاعمال و عقاب الاعمال» نوشته شیخ صدوق حدیثی از امام صادق (ع) نقل شده که مضمون آن بسیار تکان دهنده و قابل تامل است.

شرح این حدیث را در ادامه می‌خوانید:

من کان له دار و احتاج مؤمن إلی سکناها فمنعه إیّاها قال اللَّه عزّ و جلّ: ملائکتی عبدی بخل علی عبدی بسکنی الدّنیا و عزّتی لا یسکن جنانی أبدا.

کسی که خانه‌ای داشته باشد و مومنی محتاج سکونت در آن باشد و او نگذارد، خداوند عزوجل می‌فرماید: فرشتگانم! بنده ام به بنده دیگرم در مورد سکونت در دنیا بخل ورزید، به عزتم سوگند هیچ گاه در بهشتم  ساکن نخواهد شد.

منبع:تسنیم
 
 
 
 
 
 
http://barrudkariz.shblog.ir/
 
http://barrud.rasekhoonblog.com

 

 شكلك هاي محدثه
احمداسماعيلي كريزي/"استان خراسان رضوي،"

ادامه مطلب



[ پنج شنبه 30 دی 1395  ] [ 2:43 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

 

 

 

 

کد خبر: ۸۳۲۹۵

 

آیه‌ها و آینه‌ها؛

 

چهار عضو یک خانواده با دو عبا!

 

جان و مال آدمی برای قشر مادی نگر ارزشمندترین چیزهاست و گذشتن از آن بسیار سخت و محنت آور است زیرا آن را تمام سرمایه زندگی خود می‌دانند، اما آنان که خود را از مرداب دنیا بیرون کشیده‌اند و به آن تعلق ندارند، جان و مال خود را در عوض بهشت با خالق خود مبادله می‌کنند.

عقیق:آیه:

خداوند متعال در قرآن می‌فرماید:

إِنَّ ٱللَّهَ ٱشْتَرَى مِنَ ٱلْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَلَهُم بِأَنَّ لَهُمُ ٱلْجَنَّةَ توبه/111

خداوند از مؤمنان، ژوئن‌ها و اموالشان را خریداری کرده، که بهشت برای آنان باشد.

آینه:

حکایت؛ مرحوم شیخ زین‌العابدین مرندی از اعاظم علما و مجتهدین و زهاد معروف در نجف اشرف بوده‌اند. ایشان دارای سه پسر بنام شیخ مهدی، شیخ هادی و شیخ هدایت الله بودند هر سه از فضلا بودند.

چون شیخ زین‌العابدین غالباً در منزل بود و یکی از آقازادگان نیز باید حتماً برای برطرف کردن حوائج مردم در منزل می‌ماند، ایشان با ایثار و ازخودگذشتگی بجای آنکه چند عبای اضافه در خانه داشته باشند، به بینوایان کمک می‌کردند و برای خود و سه پسرشان مجموعاً دو عبا تهیه‌کرده بودند، این مسئله از شدت زهد و ورع آن مرحوم بود زیرا در داخل منزل عبا لازم نبود و هم‌زمان بیش از دو نفر بیرون نمی رفتند، وقتی‌ ایشان فوت می‌کنند و می‌خواهند جنازه را بردارند، برای دو پسر این عالم وارسته عبا بود و برای پسر سومی عبا نبوده است.1

تیره روزان جهان را به چراغی دریاب                 که پس از مرگ ترا شمع مزاری باشد 2

پی نوشت:
1.
با اقتباس و ویراست از کتاب مردان علم در میدان عمل
2.صائب
منبع:حوزه

 

 

 

 
http://barrudkariz.shblog.ir/
 
http://barrud.rasekhoonblog.com

 

 شكلك هاي محدثه
احمداسماعيلي كريزي/"استان خراسان رضوي،"
 
 

ادامه مطلب



[ پنج شنبه 30 دی 1395  ] [ 2:38 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

 

 

مسجدالبیعه:

 

 96619586268472699133.jpg

             

 

         

     پس از فتح مکه درسال هشتم هجری قمری ،توسط مسلمین ، پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمان ، عفو عمومی صادر کردند،وگروهای مختلف مردان وزنان برای بیعت باپیامبر اسلام( ص) مراجعه می کردند وبا انجام بیعت  در پناه اسلام قرار می گرفتند ، محل بيعت مردم با پيامبر(ص) در دهانه بازار كنوني ابوسفيان بود، جائی که بعد ها به این مناسبت مسجدی ساخته شده است  به نام مسجد البیعه ، مسجد جودريه هم گفته مي شود چون این بازار به نام جودريه بوده ، محل بيعت زنان با پيامبر (ص) نیز  همین مکان بوده است  این مسجد که فضای اندکی داشت  وگنبد طلائی کوچکی زینت  بخش آن  بود،  از دوطرف بازار برای ورود زنان ومردان جهت اقامه نماز راه داشت لکن در اردیبهشت سال 1390 هجری شمسی که برای عمره مشرف شدم در طرح توسعه تخریب شده بود وهیچ اثری از این بنای فرهنگی،که شاهد یکی از حوادث مهم تاریخ اسلام است  باقی نگذاشته اند .[1]  

مسجد شجره :                        

                                                                                                                                                                                           یکی دیگر،از معجزات پیامبر گرامی اسلام (ص) این است که تعدادی از مشرکین اطراف ایشان را گرفتند واظهار داشتند که ماحاضریم اسلام را بپذیریم وایمان بیاوریم لکن باید معجزه ای توسط شما انجام شود تاما یقین پیداکنیم که شما  پیامبر خدا هستی ،وتقاضای  می شود به همین درخت دستور دهید که ازجا کنده شود ونزدیک شما بیاید وبه نبوت شما شهادت دهد . پیامبر (ص) به  امر خداوند به درخت اشاره فرمودند . درخت طوری از جا کنده شد که صدای کنده شدن ریشه های آن را از زمین همه شنیدند ،درخت نزدیک آمد وبه وحدانیت خدا ونبوت پیامبر( ص) شهادت داد ،مشرکین بهانه گرفتند ودرخواست کردند که بگو درخت دو نیم شود ونصف آن به جای اول برگردد .پیامبر(ص) این خواسته را جامه عمل پوشاندند، بعد گفتند که نیمه بعدی هم به آن ملحق شود ، واین کار نیز صورت گرفت ، لکن کسی ایمان نیاورد بلکه زبان به اذیت وآزار ایشان گشودند واوراساحر خواندند ، به یاد بود این حادثه مهم تاریخی ومعجزه پیا مبر (ص)  در آن مکان مسجدی ساخته شد که در حال حاضر اثری از آن دیده نمی شود . گفته شده است که این مسجد ، كمي بالاتر از مسجد جن ساخته شده است، فاکهی گويد: در اين مكان درخت به نبوت پيامبر(ص) شهادت داده است ( وبرخی گفته اند که این مسجد قبل از مسجد جن و محل مسجد جند راوی است كه آنرا ساخته است)[2]

 مسجد بلال :                

                                                                                                                                                                                                        مسجد کوچکی بالای کوه ساخته شده بود  که اینجانب در سال 1363 هجری شمسی درزمان تشرف به حج تمتع یک روز بعد از ظهر در هوای نسبتا خنک تر توفیق رفتن به آن مسجد را پیداکردم این مسجد فقط یک چهار دیواری بود فاقد سقف وسایر امکانات  حدودیک صد پله  از سطح زمین باید بالا می رفتی تا به مسجد می رسیدی،وبرخی آن را با مسجد شق القمر یکی دانسته اند ، در حال حاضر اثری از این مسجد مشاهده نمی شود ،درمورد آن گفته شده است، که در محل اذان بلال وبه یاد بود اذان وی روي كوه ابوقبيس مسجدی ساخته شده است و مساحت آن (یک صد) 100 متر مربع بوده.[3]

 مسجدجن :                    

                                                                                                                            یکی از مساجد تاریخی اسلام درمکه مکرمه مسجد الجن است این مسجد در شارع مسجد الحرام ودر نزدیکی حجون وقبرستان ابوطالب قرار دارد ،حضرت پيامبر(ص) در حال بازگشت از طائف پس از طي مسيري طولاني با قلبي شكسته در اين مكان كه به نخله معروف بود ،در كنار درخت خرمائي نيمه شب به عبادت و تلاوت قرآن پرداختند در اين حال هفت نفر از جنيان با شنيدن صداي قرآن متوقف شده و آيات را به گوش ساير جنيان رساندند پيامبر(ص)بعد ها نيز چندين بار، همراه عبدالله بن مسعود به اين مكان آمده و آيات قرآن را بر جنيان مي خواندند.   در شبي سوره جن(قل اوحی انه استمع نفر من الجن) در اين مكان نازل گرديد و خداوند آنحضرت را از اسلام جنيان خبر داد ،این مسجد به عنوان پایگاه بسیج نیز مورد استفاده قرار می گرفته است به خصوص پس از فتح مکه ولزوم حراست وکنترل بیشتر اوضاع واحوال امنیتی شهر ،پاسداران ومأمورین گشت ، مناطق مختلف مكه هنگام گشت شبانه در نزديكي مسجد جن با يكديگر ملاقات و پس از تبادل اطلاعات به محل ماموريت خود باز مي گشتند .[4]


[1] - هماه ص 123

[2] - همان

[3] - آثار اسلامی مکه ومدینه ص 125

[4] - تاریخ آثار اسلامی مکه ومدینه ص 122

 

تاریخ اماکن مکه ومدینه(51): ازکتاب حرمین شریفین نوشته حجت الاسلام علی اسماعیلی کریزی

 

http://barrud.rasekhoonblog.com

 

 شكلك هاي محدثه
احمداسماعيلي كريزي/"استان خراسان رضوي،"
 

ادامه مطلب



[ چهارشنبه 29 دی 1395  ] [ 4:37 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

 

 

 

 

کد خبر: ۸۳۲۴۲

 

تفسیر قرآن آیت الله قرهی؛

 

اگرمی‌خواهید ازشیطان درامان باشید،قرآن بخوانید

 

آیت الله قرهی گفت: می‌خواهید گرفتار نشوید و شیطان شما را فریب ندهد، ببینید قرآن چه می‌گوید. راه‌های نجات در قرآن است.

  عقیق:متن جلسه اخیر تفسیر قرآن آیت الله قرهی را در ادامه می خوانید؛

قال رسول اللّه(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم): «إِنْ أَرَدْتُمْ‏ عَیْشَ‏ السُّعَدَاءِ وَ مَوْتَ الشُّهَدَاءِ وَ النَّجَاةَ یَوْمَ الْحَسْرَةِ وَ الظِّلَّ یَوْمَ الْحَرُورِ وَ الْهُدَی یَوْمَ الضَّلَالَةِ فَادْرُسُوا الْقُرْآنَ فَإِنَّهُ کَلَامُ الرَّحْمَنِ وَ حِرْزٌ مِنَ الشَّیْطَانِ وَ رُجْحَانٌ فِی الْمِیزَان‏».

در ابتدا می‌خواهیم بیان کنیم تفسیر چیست و چه فرقی با ترجمان دارد؟ مطلب دیگر این که قرآن بما هو قرآن، هم از دیدگاه خود قرآن چیست و هم از دیدگاه دیگران؟

تبرّکاً و تیمناً این روایت شریف را بیان کنیم که پیامبر عظیم‌الشّأن(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: اگر شما زندگی سعادتمندان عالم  و مرگ شهدا را می‌خواهید ... . چه کسی از این‌ها بدش می‌آید؟! خداوند به حبیبش هم فرمود: «إنّک میّت و إنّهم میّتون»حبیب من! تو می‌میری، آن‌ها هم می‌میرند.  امّا بالاترین مرگ، شهدا در راه خداست.

یادم نمی‌رود، بعد از شهادت شهید مطهّری(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، خدمت علّامه طباطبایی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) رسیدیم، فرمودند: ایشان هم مداد العلماء بود و هم دماء الشهداء. اگر این‌طور باشد و انسان هر دو را داشته باشد، نورٌ علی نور می‌شود.

پیامبر عظیم‌الشأن فرمودند: اگر می‌خواهید زندگی‌تان، زندگی سعادتمندان عالم باشد و مرگتان هم مرگ شهداء باشد و روزی که همه حسرت می‌خورند، برای شما نجاتی باشد، ... .

روایت داریم که حتّی انبیاء هم فردای قیامت حسرت می‌خورند. البته حسرت آن‌ها تفاوت دارد. امّا همه، حتّی خوبان عالم هم حسرت می‌خورند و می‌گویند: ای کاش بیشتر جمع می‌کردیم، «الدنیا مزرعة الآخرة». همین که نشستید و مطالبی را که برای اولیاء خداست و از روایات شریف معصومین بیان می‌شود، گوش می‌دهید؛ زبانتان هم مشغول به ذکر صلوات بر محمّد و آل محمّد و دیگر اذکار مشغول باشد. ما الآن نمی‌فهمیم، مثلمان مثل ماهی درون آب است. جدّی نمی‌فهمیم چه خبر است. بزرگان و آیات عظامی که از این دنیا رفتند، چه در عالم مکاشفه و چه در رؤیای صادقه، بیان کردند: ای کاش می‌توانستیم در دنیا بیشتر کار می‌کردیم و بهره می‌بردیم. لذا یکی از اسامی قیامت، یوم الحسرة است، یعنی روزی که همه در آن، حسرت می‌خورند.

لذا پیامبر فرمودند: اگر نجات در آن روز حسرت و سایه‌ و ظلّی در آن روز سوزان می‌خواهید، ... .

آتش سوزانی که همه از آن، وحشت دارند. وقتی از آن تشنگی و آتش سوزان صحبت می‌شود، بعضی آن را به سخره می‌گیرند، در حالی که در روایات شریفه آمده است: فردای قیامت وقتی همه‌ی مطالب تمام می‌شود و بهشتیان در بهشت می‌روند، می‌گویند: خدا نکند که به دنیا برگردیم، آن هم فقط به خاطر این صف طولانی و هراسان و سوزان روز قیامت. یعنی حتّی بهشتیان هم وقتی یادشان می‌افتد، حسب روایات شریفه بدنشان می‌لرزد. با این که دیگر تمام شده و بهشتی شدند، امّا وقتی یاد آن صف قیامت و گرمای سوزان که می‌افتند، وحشت می‌کنند و می‌گویند: ای کاش دیگر برنگردیم.

در ادامه فرمودند: وَ الْهُدَی یَوْمَ الضَّلَالَةِ ، اگر در روز گمراهی، هدایت می‌خواهید؛ چه در این دنیا و چه فردای قیامت ...؛ چه کنیم؟

می‌فرمایند: فَادْرُسُوا الْقُرْآنَ، قرآن را یاد بگیرید. دقّت کنید که نمی‌فرمایند: بخوانید، می‌فرمایند: یاد بگیرید. «فاء» در ادبیّات معنای مختلفی دارد، «کلمة واحدة تدل علی معان مختلفة». مانند شیر که در فارسی خودمان چند معنا می‌دهد. یک معنای آن شیر خوردن است، یک معنا شیر آب است، یک معنا شیر درنده است. در عربی هم همین‌طور است، کلمه، سه نوع است: اسم و فعل و حرف. این «فاء»، حرف است که هم معنای «پس» می‌دهد و هم معنای «تحقیقاً».

لذا حضرت می‌فرمایند: پس تحقیقاً قرآن را یاد بگیرید و فقط قرائت نکنید. پس به تحقیق که محقّق است (فاء را بر سر إنّ تحقیقیّه آورد) این قرآن (هاء ضمیر است و به قرآن برمی‌گردد)، اوّلاً کلام حضرت ذوالجلال و الاکرام، خدای رحمان است. دیگر این که سپر در مقابل شیطان است.

می‌خواهید گرفتار نشوید و شیطان شما را فریب ندهد، ببینید قرآن چه می‌گوید. راه‌های نجات در قرآن است. إن‌شاءالله در جلسات آینده بیان می‌کنم که روایت داریم همه‌ی علوم در قرآن است.

لذا می‌فرمایند: اگر می‌خواهید از شیطانی که قسم خورده همه را به اغوا بکشاند، در امان باشید؛ قرآن را یاد بگیرید. شیطان گفته: «فبعزتک لاغوینهم اجمعین». ای خدا! به عزّتت قسم همه را به اغوا می‌کشم. پس ما باید بترسیم. همان شیطانی که پروردگار عالم برای این که اهمیّت فریب او را برای انسان‌ها بیان کند، فرمود: عدوّی و عدوّکم. دشمن من و دشمن شما. شیطان، نمی‌تواند دشمن خدا شود. در مثال مناقشه نیست، ولی کجا مورچه‌ای می‌تواند در مقابل یک قدرت بزرگ عرض اندام کند. امّا پروردگار عالم از باب اهمیّت مطلب این‌گونه می‌فرماید تا انسان‌ها مراقب باشند؛ چون شیطان عزم کرده که انسان‌ها را فریب دهد.

برای همین است که فرمودند: ده مرتبه قبل از طلوع و غروب آفتاب، بگویید: «اعوذباللّه السّمیع العلیم من همزات الشیاطین و اعوذبالله أن یحضرون إنّ اللّه هو السّمیع العلیم». آن آیت حقّ، شیخ عبّاس قمی نیز این را در مفاتیح آوردند. یعنی پناه می‌برم به خدا از همزات شیاطین که در مجلسمان حاضر می‌شوند. همزات یعنی جنگ‌های نرم. یعنی شیاطین آن‌قدر نرم می‌آیند انسان را فریب می‌دهند که باعث تعجّب است. گاهی مؤمن و به ظاهر نمازخوان هم هست، امّا در خانه، اخلاق ندارد! نعوذبالله به ظاهر مؤمن است، امّا حسود می‌شود! این‌ها، همان همزات شیاطین است که برای هر کسی یک طور می‌آید، مال، شهوت جنسی، شهوت قدرت، سواد (ظاهر علم و خواندن سیاهی‌ها) و ... . در انتها هم می‌گوییم: خدا هم سمیع است و هم علیم، یعنی شیطان این‌قدر نرم می‌آید و ما را فریب می‌دهد که ما متوجّه نمی‌شویم، امّا خدا شنوا و داناست.

لذا فرمودند: اگر می‌خواهید در برابر این شیطان ملعون و رجیم، حرز داشته باشید؛ باید به سراغ بیایید و آن را یاد بگیرید، نه این که فقط آن را قرائت کنید.

در ادامه مطلب بالاتری می‌فرمایند، می‌فرمایند: وَ رُجْحَانٌ فِی الْمِیزَان، سنگینی در ترازوی فردای قیامت. البته رجحان، مافوق سنگینی است. رجحان یعنی دلایل و براهینی که تمام آن‌ها در دست شماست و چون فردای قیامت براساس آن، حرکت کردید و تمام مطالبتان، مطالب قرآنی است، در جواب سؤال کنندگان، سربلند خواهید بود.

یک مورد سؤال کردن، در قبر است (إسمع إفهم، یا فلان ابن فلان، إذا أتاک الملکان المقرّبان ...، در آن‌جا دیگر تمام القاب کنار می‌رود و فقط اسم کوچک و اسم پدر بیان می‌شود) و یکی هم فردای قیامت است که می‌فرمایند: اگر می‌خواهید هر سؤالی که از شما شد، بتوانید جواب بدهید و رجحان و دلیل و برهان داشته باشید، بدانید که راه، یادگیری قرآن است.

پس عزیزان! یادگیری قرآن بسیار مهم است. بنده یک موقع در شورای مدیریّت حوزه‌های علمیّه بیان کردم: این که می‌فرمایید تفسیر قرآن از دروس جنبی است، آیا به قرآن ظلم نکردیم؟! این از دروس اصلی است. درست است که ادبیات مورد تأکید خود بنده هم هست و باید در آن قوی بود، منطق و اصول و فقه و کلام خوب است، امّا قرآن، اصل است و همه برای این است که ما به نص که قرآن و روایات شریفه هست پناه ببریم.

لذا قرآن، اصل است و اگر ما قرآن را ندانیم، گرفتار می‌شویم.

بی‌ادبی در محضر قرآن و محرومیّت از فیوضات الهی

ما در ابتدا می‌خواهیم بدانیم اهمیّت قرآن چیست، چه درّی در کنار ماست که ما از آن، غافل هستیم. ملّا محسن فیض کاشانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بیان می‌فرماید: می‌دانید چرا می‌گویند بدون وضو (طهارت)  دست به آیات قرآن نزنید؟ اگر بدانیم و درک کنیم که آن چیزی که عامل هدایت ماست، آن کنز بزرگ و گنج الهی در نزد ما هست؛ واقعاً می‌فهمیم که همیشه باید آن را بالا و والا بگیریم.

آیت‌الله مولوی قندهاری(اعلی اللّه مقامه الشّریف) می‌فرمودند: آیت‌الله سیّد ابوالحسن اصفهانی وقتی می‌خواستند  قرآن بخوانند، دو دستی آن را می‌گرفتند و بالا می‌آوردند. ما فکر می‌کردیم شاید می‌ترسند اگر یک دستی بگیرند، بیافتد. امّا یک بار دیدیم که آقا قرآن در دست دارند و اشکشان جاری شد، یک دستی قرآن را گرفتند، دستمال برداشتند و اشک خود را پاک کردند. دیدیم وقتی یک دستی می‌گیرند هم دستشان نمی‌لرزد و بلافاصله مجدّد آن را دودستی گرفتند. یک مرتبه پرسیدم: آقا! دلیل چیست؟ فرمودند: دلیلش را می‌گویم، امّا به شرطی که تا زنده هستم، نگویید. فرمودند: وقتی من تلاوت قرآن مولا، آقا و سیّد مان، حضرت حجّت(روحی له الفداء) را که خود حضرت، قرآن ناطق  هستند، دیدم، بسیار با احترام برخورد می‌کردند.

آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، استاد عظیم‌الشّأنمان می‌فرمودند: کسی که کتابی را روی قرآن بگذارد، از فیوضات الهی محروم می‌شود. عزیزان! حتّی عینک خود را هم روی قرآن قرار ندهید. موقعی که قرآن می‌خوانید، آن را روی زمین نگذارید.

دلیل این حرمت نگه داشتن نسبت به قرآن چیست؟ این‌ها که جوهر و اوراق است، برای چه باید این‌طور احترام بگذاریم؟ این‌ها ظواهر است و حقیقت آن چیز دیگری است. اگر این را خوب متوجّه شویم، آن موقع است که ما در مقابل قرآن بما هو قرآن؛ یعنی آنچه حقیقت قرآن است، سر فرود می‌آوریم. آن موقع است که سعی می‌کنیم به اندازه وسع خودمان نسبت به آیه‌ آیه قرآن، عامل باشیم. قرآن فقط برای این نیست که از زیر آن رد شویم و روزی یک صفحه از آن را قرائت کنیم و ... . البته این‌ها هم خیلی خوب است، امّا به این اکتفا نکنیم. قرآن را باید متوجّه شویم. وقتی به تفسیر ورود پیدا کنیم، متوجّه می‌شویم که این مقدّمات چقدر کاربردی است و به درد ما می‌خورد.

امّا بیان می‌شود: قرآن، کلام اعجاز خداست. اصلاً خود لفظ قرآن چیست و بعد، اعجاز بودن آن چیست؟ قرآن از دیدگاه غربی‌ها، شرقی‌ها و غیر مسلمین چیست؟ این‌ها را طیّ این جلسات بیان خواهیم کرد. بعد هم خواهیم گفت: قرآن، مطلبی به نام ترجمان دارد. امّا سؤال این است که آیا کلام عرب را واقعاً می‌توان ترجمه کرد، بعضی از کلمات همان است که هست و اگر بخواهیم ترجمه کنیم، در معنا ضعف به وجود می‌آید. پس باید چه کنیم؟ راه چاره چیست؟

بعد از آن، تفسیر چیست؟ چه کسی می‌تواند تفسیر بگوید و مفسّر قرآن کریم باشد؟ آیا هر کسی می‌تواند قرآن را در دست بگیرد و بگوید: من قرآن را تفسیر می‌کنم؟! انواع تفسیر چیست؟ تفسیر به رأی چیست؟

لذا اگر حلم و بردباری به خرج دهید، بحث بسیار شیرین و عالی‌ای در پیش رو داریم. در ادامه نیز از آخرین سوره‌ی قرآن، إن‌شاءالله تفسیر را شروع خواهیم کرد.  

راهی برای ادراک قرآن

امّا عزیزان، اگر می‌خواهید یک راه ادراک برای قرآن بیابید، باید بدانید بزرگان فرمودند: نزدیک‌ترین راه برای دست‌یابی به مباحث علمی قرآن، اتّصال به قرآن ناطق است و این قرآن ناطق در زمان ما، مولایمان، حضرت حجّت‌بن‌الحسن‌المهدی(روحی له الفداء و عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) است.

همان‌طور که قرآن ناطق، امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) هستند. آن قرآنی که در زمان ایشان بر نی کردند، فکر نکنید  قرآن کامل بود. در آن زمان قرآن را بر روی پوست آهو و ... می‌نوشتند. آن‌ها هم برخی از آیات را که بر پوستی نوشته شده بود، بر نی کردند. امّا به هر حال آن آیات مبارک است و حرمت دارد، ولی قرآن ناطق فرمودند: آن آیات را بزنید. چرا؟ حالا إن‌شاءالله به مناسبت بحثمان بیان خواهیم کرد.

لذا عزیزان من! اگر می‌خواهید ادراک داشته باشید، به قرآن ناطق متّصل شوید. هر کسی هم در زمان خودش، به امام زمان خودش باید متّصل باشد که به قرآن ناطق متّصل شود. یعنی اگر ما در زمان امام صادق(علیه الصّلوة و السّلام) بودیم، اتّصال به قرآن ناطق برای ما اتّصال به ایشان بود.  در زمان ما، آقا و مولایی، قرآن ناطق است که امام صادق وابی‌عبداللّه(علیه الصّلوة و السّلام) فرمودند - به قول آیت‌الله العظمی بهجت: وقتی این دو امام همام فرمودند؛ یعنی تمام ائمّه فرمودند - : «لو ادرکته لخدمته مادام حیاتی»، اگر من درکش می‌کردم، تا زنده بودم خادم او می‌شدم.

حرف عجیبی است، من و شما باید خادم پدر و مادر، جدّ و جدّه‌مان باشیم. بنده در کتاب دو گوهر بهشتی، مطالبی را در مورد پدر و مادر بیان کردم که چگونه باید حرمت آن‌ها را نگاه داریم، «کما ربّیانی صغیراً»، مربّی ما هستند و آن‌قدر مهم هستند که فرمودند: اگر کسی بعد از مرگ پدر و مادرش هم سراغشان نرود، عاقّ والدین می‌شود.لذا ما باید حرمت بگذاریم. امّا امام صادق است، أبی‌عبدالله است و دیگر ائمّه(علیهم صلوات المصلّین) هستند که می‌فرمایند: اگر ما ایشان را  درک می‌کردیم، به تحقیق یعنی یقیناً خادم او می‌شدیم، تا موقعی که زنده بودیم. دیگر بالاتر از این می‌خواهید؟!

حالا من و شما در زمان امامت چنین امامی هستیم، به صورت ظاهر در پرده غیب هستند، گرچه در اصل ما در غیبت هستیم، امّا امامت ایشان است. آنچه خوبان همه دارند، تو یک جا داری.

یکی از راه‌های اتّصال به آقا جان، این است که هر ساعت، یک دعای سلامتی برای امام زمان(روحی له الفداء و عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) بخوانید. «اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلی آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّی تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً». تلفن همراه یا ساعت را زنگ بگذارید تا متوجّه شوید یک ساعت گذشته و باید دعا بخوانید. شب هم که می‌خواهید بخوابید، برای آن ساعاتی که خواب هستید هم بخوانید. حتّی اگر یک موقعی یادتان رفت و یک‌باره دیدید که دو ساعت نخواندید، قضای آن دو را هم بخوانید.

مگر می‌شود انسان هر ساعت یاد وجود نازنین آقا جانمان، مولایی که بیمنه رزق الوری است - یکی از رزق‌ها، رزق معنوی و یادگرفتن تفسیر است - باشد و ایشان عنایت نکنند؟!

لذا آسان‌ترین راه، وجود مقدّس آقا جان است. در درس اخلاق هم بارها بیان کردم که یکی دیگر از راه‌های اتّصال، این است که شب‌ها قبل از خواب، موقعی که دیگر مسواک می‌زنید، وضو می‌گیرید و می‌خواهید بخوابید، دو، سه دقیقه با امام زمان خلوت کن و حرف بزن، بگو: السّلام علیک یا مولای یا بقیّة الله. بگو: آقا جان! دستم را بگیر، وضعم خراب است، در این دنیای وانفساه، در این جلوات دنیا، من را رها نکن و دستم را بگیر. ای قرآن ناطق! من را با قرآن و خودت آشنا کن. قسم بده، بگو: به جان مادرت نرجس خاتون کمک کن.

همان‌طور که شنیدید، من در ابتدای منبرم، همیشه برای حضرت نرجس خاتون فاتحه می‌گیریم. چون رمز دارد، رمزش هم این است: کلید ورود به قلب آقا جان، حضرت حجّت؛ حضرت نرجس خاتون است. عجیب اثر دارد.

لذا یک فاتحه برای مادرشان بخوان و بگو: آقا جان! به حقّ مادرت قسمت می‌دهم، دستم را بگیر. محال است که آن موقع حال شما عوض نشود و قطره اشکی نیاید. اگر قطره اشکی بیاید، خیلی مهم است، اشک، اکسیر رحمت الهی است. اگر اشکت جاری شود، دیگر تمام است و اتّصال ایجاد می‌شود.

خدا گواه است، اگر کسی، به خصوص جوان، هر شب - منقطع نشود و مانند حلقه‌های زنجیر پیوسته باشد - با آقا جان، امام زمان حرف بزند؛ به یک سال نمی‌کشد خودش مطالبی متوجّه می‌شود، حالش عوض می‌شود و وضعش دگرگون می‌شود. امتحان کنید. این صحبت با آقا جان، امام زمان فراموش نشود.  

بگو: آقا جان! دست من را بگیر، من را قرآنی کن، من را انسان کن. دستم را بگیر درست شوم و آدم شوم. اگر یک موقعی دیدید اشکتان جاری نشد، بگو: آقا جان! شنیدم دو بانوی دیگر را هم خیلی دوست داری، یکی عمّه جانتان، زینب کبری است، یکی هم مادر بزگوارتان، ام الائمّه، حضرت فاطمه زهرا. آقا جان! به حقّ این دو بانو به من عنایت کن. وقتی نام حضرت زینب را می‌آوریم، یاد مدافعان حرم ایشان می‌افتیم. خوش به سعادتشان. بگو: آقا جان! به حقّ عمه جانتان دست ما را بگیر. آن زینبی که وقتی دست حجّت خدا بر روی قلبش کشیده شد، طبعاً باید آرام آرام باشد، امّا نمی‌دانم چه شد که وقتی بالای آن تل رفت، چه دید که مدام می‌نشست و بلند می‌شد، مدام بر سر و صورت می‌زد که وا محمّدا! ... حاج شیخ جعفر شوشتری می‌فرمایند: شاید ناظر بر این مطلب باشد که الشمر جالس علی صدر الحسین ...

«السّلام علیک یا ابا عبداللّه(علیه الصّلوة و السّلام)»


منبع:مهر


ادامه مطلب



[ چهارشنبه 29 دی 1395  ] [ 4:34 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

 

 

 

کد خبر: ۸۰۲۴۲

 

پای تفسیر قرآن آیت الله قرهی؛

 

تدبّر بدون ولایت فایده ندارد!

 

آیت الله قرهی گفت: تأمّل و تدبّر در قرآن، بدون ولایت به وجود نمی‌آید. «فمن تبع هدای» این هدای، امیرالمؤمنین است کسی که از امیرالمؤمنین تبعیت کند خوفی ندارد.

عقیق:تفسیرقرآن آیت الله قرهی با موضوع «مبارزه دشمن با قرآنی که ولایت از آن، استخراج می‌شود» در پی می آید.

صوت زیبای قرآن انسان متّقی، خشیت‌آور است

«لما سئل عن مولانا و سیّدنا و نبیّنا محمّد المصطفی(ص) عن أَحْسَنَ النَّاسِ صَوْتًا بِالْقُرْآنِ، قال:  مَن إِذَا سَمِعْتَهُ یَقْرَأُ رَأَیْتَ أَنَّهُ یَخْشَی اللَّهَ تَعَالَی»، پیغمبر اکرم محمّد مصطفی(ص) در پاسخ این سؤال که چه کسی، از همه مردم، خوش صداتر است، فرمودند: آن کسی که وقتی قرآن را قرائت می­کند، ترس و خشیت از خدا را در خود او می­بینیم. «أَنَّهُ یَخْشَی اللَّهَ» یعنی به درستی که او از خدا می ­ترسد. لذا قاری قرآن باید این خصوصیت را داشته باشد.

چون خود صوت قرآن، نیکو و خیلی عالی است. حتّی پیامبر(ص)  فرمودند: «إِنَّ حُسْنَ الصَّوْتِ زِینَةُ الْقُرْآن» صوت خوش، زینت و زیور قرآن است. منتها در روایت ابتدایی که بیان کردیم، فرمودند: آن کسی خوش­تر می­خواند که هنگام خواندن قرآن خشیت از خدا را در مرحله اوّل در وجود خود او ببینیم، لذا این مطلب، یکی از آن نکات مهم است.

و باز پیامبر(ص) فرمودند: «إنّ مَن  أَحْسَنَ النَّاسِ صَوْتًا بِالْقُرْآنِ» از جمله کسانی که خوش­ترین صدا را نسبت به قرآن دارند، «الَّذِی إِذَا سَمِعْتُمُوهُ یَقْرَأُ، حَسِبْتُمُوهُ یَخْشَی اللَّهَ»، کسانی هستند که هر وقت از آنان، قرآن را می­شنوی، حس می­کنی که ترس و خشیت از خدا در وجود آن‌هاست و از خدا می­ترسند. این نکته بسیار مهمّی است.

چون ماه حزن و ماه اسارت اهل بیت هست، حیف است این روایت را نگویم. معمولاً یک روایت کوتاه می­گوییم که به تفسیر برسیم امّا امشب به خاطر محرم، استثناء است. وجود مقدّس حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(ع) فرمودند: «کان علی‌ّبن‌الحسین(ع) احسن الناس صوتاً بالقرآن» حضرت سجّاد، زین العابدین، امام العارفین(ع)، از همه مردم، قرآن را خوش­تر می­خواند. حضرت ادامه می­دهند: «کان علی ابن الحسین صلوات الله علیه احسن الناس صوتا بالقرآن و کان السقاؤون یمرون فیقفون ببابه یسمعون قرائته» افراد سقا همواره به هنگام عبور، بر در خانه‌اش می‌ایستادند و به قرائت او گوش می‌دادند. یعنی از بس صوت آقا زین‌العابدین، زیبا و لحنشان، ملکوتی بود که باعث توقّف آن‌ها می­شد، قرائت را گوش می‌دادند و شغل و کار خود را فراموش می­کردند. از بس صوت حضرت زیبا بود، یادشان می­رفت که کاری دارند.

 لذا اصلاً خود صوت زیبا مِن ناحیه الله تبارک و تعالی است و کسی هم که لحنش، لحن گیرایی باشد، از باب تقوای اوست. این هم در مرحله أولی برای انبیاء و رأس آن‌ها حضرات معصومین از باب عصمت است. اصلاً چون این‌ها در عصمت هستند، به خصوص معصومین که در عصمت کامله هستند، خوش صدا هستند و لحنشان، گیرا و اثرگذار است و بعد هم اهل تقوا که به عنوان اصفیاء و اولیاء و خلفای انبیاء محسوب می­شوند. چون همه انبیاء هم مِن ناحیه الله، خوش صدا بودند.

از وجود مقدّس امام صادق(ع) است که فرمودند: «مَا بَعَثَ الله عَزَّوَجَلَّ نَبِیّاً إِلَّا حَسَنَ الصَّوْتِ» خدا هیچ نبی‌ای را مبعوث نکرد إلّا این که صدای خوش و گیرایی داشت. این جذبه عصمت است. بالاخره نبی باید جذبه داشته باشد. یکی از جذبه‌ها، صوت است و در باب تقوا هم این عالی‌تر می­شود. طوری که می‌بینیم امام العارفین، زین‌العابدین که تحمّل آن مصائب را داشتند، أحسن النّاس صوتاً بالقرآن بودند.

سخنی که کهنه نمی‌شود؛ علّت دشمنی با قرآن

در قرآن، همه چیز، از علم اوّل و آخر، هست، قرآن هر اندازه هم تکرار شود و به گوش بخورد، کهنه نمی­ شود. امیرالمؤمنین علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) فرمودند: «لَا تُخْلِقُهُ کَثْرَةُ الرَّدِّ وَ وُلُوجُ السَّمْعِ» هر چقدر هم قرآن تکرار شود و به گوش بخورد، کهنه نمی­ شود. یکی از اعجاز قرآن، این است. انسان از همه چیز خسته می­ شود، اگر هر چیزی دو بار و سه بار خوانده شود، دیگر خسته‌کننده می­شود، امّا از قرآن خسته نمی­ شود، چرا که همه چیز در قرآن هست، قرآن دوا، علم و بهترین اندرزهاست. قرآن پیشوا و رحمت است. در قرآن، علم اوّلین و آخرین نهفته شده و همه این­ها در قرآن هست.

شاید به خاطر همین است که یک عدّه می­ خواهند با قرآن مبارزه کنند. مثلاً می‌بینیم گاهی حوادثی اتّفاق می‌افتد که با این که اصلاً معلوم نیست وجود خارجی دارد یا ندارد و کسی چنین چیزی را تأیید کرده یا نکرده، مدام در همه جا بیان می‌کنند. این‌ها برای این است که می‌خواهند با قرآن، مبارزه و مخالفت کنند، نه با شخص. طوری که می ­بینیم آن طرف هم یک ساعت فیلم می ­سازند، برنامه مستند درست می­ کنند و راجع به یک قاری قرآن و کسی که صوت خوبی دارد و اثرگذار بوده این طور صحبت می‌کنند. در حالی که اصلاً معلوم نیست چنین چیزی موجودیت داشته یا نداشته است. لذا این هم یکی از آن نکات بسیار مهم است که معلوم می­ شود یک عدّه می‌خواهند با قرآن مبارزه می‌کنند.

البته همه باید مواظبت کنند چه آن‌ها که خوش­ صدا هستند، چه دیگران. مراقب باشیم غفلت نکنیم. چون اگر در این جایگاه، یک لحظه غفلت کنیم، دیگر به فرد برنمی­گردد، به قرآن برمی­ گردد و این ها شروع به حمله کردن به قرآن می­ کنند. چون عرض کردیم در قرآن همه چیز هست، حتّی فرمودند: قرآن، مایه‌ی نظم و سامان شماست و همه چیز دارد.

قرآن؛ علم بی‌انتها و دواء دردها و نظم امور

باز این روایت را محضر مبارکتان عرض کنم که امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: «أَلاَ إِنَّ فِیهِ عِلْمَ مَا یَأْتِی وَ اَلْحَدِیثَ عَنِ اَلْمَاضِی وَ دَوَاءَ دَائِکُمْ وَ نَظْمَ مَا بَیْنَکُمْ» این قرآن که در درست من و شما هست، سخنان گذشته و علوم مربوط به آینده را دارد. چون پیامبر(ص) هم فرمودند: «من أراد علم الاوّلین و الآخرین» هر که اراده کرده و خواهان این است که علم اوّلین و آخرین را به دست بیاورد، «فلیثور القرآن» در قرآن، غور و کند و کاو کند. امیرالمؤمنین هم می­فرمایند: علمی که در آینده می­آید در این قرآن است. ألا تنبیهیّه است، هشدار می­دهد که بدانید غیر از این نیست. إنّ هم تحقیقیّه است. ألا بر سر إنّ آمده؛ یعنی غیر از این نیست و این، دیگر یقینی است که هم سخن از گذشتگان می­گوید، هم دواء درد شما در این قرآن است و هم این نظم و ساماندهی امورتان در آن هست.

لذا در این قرآن، همه چیز هست. اتّفاقاً بزرگان، از جمله، ابن‌سینا، شیخ الرئیس می فرمایند: یکی از دلایل حروف مقطعه قرآن، همین است که خدا می­ خواهد بگوید: در حرف حرف قرآن، علم است. امام صادق(ع) فرمایشی بسیار عالی دارند، فرمودند: «فیه خبرکم و خبر من قبلکم و خبر من بعدکم و خبر السماء و الارض و لو عطاکم من یخبرکم عن ذلک لتعجبتم»   اخبار مربوط به شما و اخبار مربوط به آینده و سخن گذشتگان و هر آن چه در آسمان و زمین هست، در این قرآن هست و اگر کسی پیش شما بیاید و از این مطالب و از این که حال شما چه می­شود - که همه در قرآن هست - خبر بدهد، تعجّب می‌کنید.

آینده و گذشته و ...، همه با هم سلسله است، دنیا این طور است، سلسله ای دارد تا تمام شود. همه برای شماست، اگر یک نفر پیدا شود که شما را از این مطالب، آگاه کند، شما متعجب می شوید. قرآن این طور است و همه چیز در این قرآن هست.

لذا به خاطر همین، عدّه‌ای با قرآن، مبارزه می‌کنند و گاهی می ­بینیم که این‌طور شلوغش می ­کنند و بعد هم تازه می­ بینیم مبارزه با مروجین قرآن هم شکل می‌گیرد. در آن فیلم یک ساعته به آن قاری محترم، آن طور هجمه کردند و بعد هم سایت‌ها و شبکه‌های دیگر هم جنجال‌هایی به پا کردند. اوّل و آخرش هم می­گویند: قاری محبوب رهبر انقلاب! لذا این‌ها هدفمند دارند این کار را می ­کنند. به خصوص که آقا این مدّت راجع به ترویج قرآن خیلی صحبت کردند.

بنده هم به عنوان یک طلبه‌ی کوچک بیان کردم که سربازان آقاجان، امام زمان، حافظان کل قرآنند و عرض کردم شما هم برای حفظ قرآن جلو بروید و ولو شده روزی یک آیه حفظ کنید (فقط روزی یک آیه، دو آیه هم نمی­گویم). اگر این را از آن زمانی که بنده گفتم، انجام داده بودید، الآن سه جزء و چهار جزء حفظ شده بودید. اگر انسان دو، سه جزء حفظ شود، اصلاً راه می­افتد. عنایت قرآن این است که انسان را راه می­اندازد، عجیب هم راه می­اندازد. ما هم بحث ترویج قرآن را الحمدلله به همّت عزیز دلم، حاج آقای هادیان در دارالقرآن حوزه شروع کردیم. ایشان، خودشان حافظ کل قرآن هستند و بحث تدبر در قرآن را کار کردند و الحمدلله فهیم و خوش فکر و کوشا و پرتلاش هستند و دوره‌های حفظ و قرائت و ... تحت نظر ایشان آغاز شده است.

دشمن دنبال این است که قرآن را از ما بگیرد که اگر قرآن را از ما بگیرد، همه چیز را از ما گرفته است. لذا به نظر ما حمله‌ای که این ها دارند می­کنند، حمله به یک فرد و یک شخص نیست، این ها حساب شده دارند کار می­کنند، شخص برایشان ملاک نیست، می‌خواهند ما را از قرآن دور کنند.

مسخره کردن شیوه منافقان است؛ علماء در مقابل فسق و فجور ساکت نمی‌مانند

این نکته را هم بگویم، بعضی می ­گویند: اگر مثلاً برای خوانندگان کنسرت و ... چنین مطلبی اتّفاق افتاده بود، علما سر و صدا می­کردند، امّا حالا که چنین اتّفاقی رخ داده، خاموشند! باید این‌گونه جواب داد: اوّلاً در آن مقوله چنین مواردی بوده و تا انجام نشود، علماء مطلبی بیان نمی­کنند. لذا وقتی چنین کارهایی انجام می­شود و اختلاط و خیلی از کارهای دیگر پیش می­آید، می­خواهید صدای آقایان درنیاید و سکوت کنند و بگذارند هر طوری برگزار شد، باشد!؟ آقایان که با آن موسیقی‌هایی که صحیح و سالم است، مخالفت نکردند. این‌ها از اوّل انقلاب هم بوده، کدام یک از علماء مخالفت کردند!؟ واقعاً اگر موسیقی‌ها، خوب بوده، هیچ اشکالی نگرفتند. البته خیلی هم کسی را، تشویق و ترغیب نمی­کنند، چون دأب علماء این نیست، امّا این طور هم نیست که اشکال گرفته باشند. خیلی جاها، از جمله در تالار فرهنگ و تالار شهر و جاهای دیگر، برگزار شده، دوران جنگ هم برگزار می­شد، بعد جنگ هم برگزار می­شد، کسی مخالفت نمی­کرد. وقتی فسق و فجور و حالاتی پیش بیاید که یله و رها شده باشند، آن موقع آقایان علماء، اعاظم و مراجع تقلید اعتراض می­کنند.

امّا یک عدّه از بس نامرد هستند، اوّلین کاری که می­کنند، به سخره گرفتن است. به جای این که جواب منطقی بدهند، مسخره می­کنند. در حالی که این به سخره گفتن دیگران، روش نفاق و منافقانه است. تا مراجع عظام و هر کسی، کوچکترین مخالفتی با این افکار پلید فسق و فجور داشته باشد، این‌ها شروع به سخره گرفتن می‌کنند. البته علما هم از این چیزها هراسی ندارند، چون آن‌ها برای خدا کار می‌کنند، امّا من دارم نامردی طرف مقابل را عرض می‌کنم که به جای این که منطقی بحث کنند که دلیلش چیست، چنین می‌کنند و خودشان هم می‌دانند حقیقت چیست.

چون بعضی از این‌ها می‌خواهند از این طریق به فسق و فجور برسند. نمی‌خواهند فقط یک مجلس شعر و موسیقی که صحیح است و به سبک‌های غربی و اختلاط نیست، باشد. اتفاقاً می‌خواهند آن را به سمت و سوی دیگری ببرند. لذا معلوم است وقتی می‌بینند علما مخالفت می‌کنند، شروع  به سخره گرفتن و ... می‌کنند. غرض، آن اول انجام می‌شود و بعد آن‌ها مخالفت می‌کنند که چرا این کار را کردید امّا این مطلب که هنوز ثابت نشده، چه کسی ثابت کرده و گفته، کدام دادگاه، کدام مسئله و مطلب؟

اتّفاقاً ما روایت هم داریم ای بسا قاری هم چنین و چنان باشد - البته من ایشان را عرض نمی‌کنم - امّا امکان دارد به دنیاطلبی روی آورد و از قاریان نابکار باشد. پیامبر اکرم، محمّد مصطفی(ص) فرمودند: «رُبَّ تَالِی الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ‌ یَلْعَنُه». لذا ای بسا کسانی هم این‌گونه باشند، امّا این مطلب هنوز اثبات نشده که کسی بخواهد این حرف را بزند.

اصل مترقّی ولایت فقیه دشمن را عاجز کرده است

بعد هم اگر می‌گویند: چرا آقایان اعتراض نمی‌کنند و حالا سکوت کردند، چون قاری محبوب رهبری است و ... باید گفت: معلوم است شما از جای دیگر سوختید. شما از اصل مترقّی ولایت مطلقه فقیه سوختید و می‌بینید که همین اصل مترقّی باعث شده که شمایی که می‌گفتید بشار اسد حتماً رفتنی است، در سوریه، زمین‌گیر شدید. آن وقت امروز یکی از همین کسانی که در کنگره آمریکاست، گفته: باید بشار اسد را ترور کنیم و راهش فقط همین است که تمام شود. یعنی تا دیروز این‌ها را درست کرده بودید، کل سوریه را تخریب کردید، حالا این‌گونه می‌گویید.

همه آن مملکت زیبا، با خاک یکسان شد و جاهایی که به عنوان مکان‌های تاریخی بود، از بین رفت. سوریه به آن قشنگی و زیبایی را که شبیه لبنان بود، از بین بردید، با عراق هم همین‌طور کردید و دیدید که همه جا زمین گیر شدید. یمن که دیگر هیچی ندارد و دائم دارید خاک هایش را می‌کوبید. باز می‌بینید آن‌جا هم زمین گیر شدید و می‌دانید همه این‌ها به یک اشاره ولایت فقیه است.

عزیزان! تمام سوختن این‌ها این‌جاست و همه دارند از این می‌سوزند. آن ولایت فقیهی که منشأ آن ولایت مولی الموالی، امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علی بن ابی طالب(ع) است. لذا چون این‌ها سوخته‌اند که باید بیشتر هم بسوزند، چنین مطالبی بیان می‌کنند.

در همین آیه شریفه که این مدّت داریم بحث می‌کنیم، آمده: «فمن تبع هدای فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون». در تفسیر عیاشی است که از وجود مقدّس امام باقر(ع) درباره همین آیه شریفه سؤال شد. حضرت فرمودند: در باطن این، هدایتی نقش دارد، سؤال شد که آن چیست و تفسیرش چیست؟ حضرت فرمودند: «تفسیر الهدی، علی(ع) قال الله فیه فمن تبع هدای فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون» تفسیر این هدایت، فقط امیرالمؤمنین است و متابعت او، این اثر را دارد که دیگر نه خوفی هست و نه حزنی. این هم یکی از آن نکات بسیار مهم است.

در این آیه شریفه‌ای که ما چندین جلسه هست راجع به آن بحث می‌کنیم، راجع به هبوط بیان شده است، «قلنا اهبطوا منها جمیعا فاما یاتینکم منی هدی فمن تیع هدای فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون». گفتیم که خدا با بیان «اهبطوا» به صورت جمع، اشاره کرده که این هبوط مربوط به همه‌ی ما می‌باشد. هاء در «منها» هم که به جنّت برمی‌گردد. بعد پروردگار عالم می‌فرماید: درست است هبوط پیدا کردید، ولی من یله و رهایتان نمی‌کنم و هادی می‌فرستم. لذا خدا از روز نخست برای خودش این طور قرار داده بود، امّا از باب اطمینان به انسان این‌طور می‌فرمایند: «فإمّا یأتینّکم منّی هدی». حالا فرمود: «فمن تبع هدای». حالا این هدای، کیست؟ فرمودند: این هدای، امیرالمؤمنین است.

ولایت باعث هدایت است و ترک آن باعث شقاوت

در تفسیر البرهان، جلد سوم هست که پیغمبر اکرم، محمد مصطفی(ص) فرمودند: «بی انذرتم» به وسیله من، هشدار داده می‌شوید. قرآن می‌آید، هشدارتان می‌دهد که مواظبت و مراقبت کنید، «و بعلی ابن ابیطالب (ع)  اهتدیتم» و به امیرالؤمنین هدایت می‌شوید. اصلاً ولایت باعث هدایت است.

جالب است که ادامه‌ی این روایت به این ماه هم می‌خورد که بعد فرمودند: «و بالحسن(ع) أعطیتم الاحسان» و به واسطه امام حسن مجتبی(ع) احسان می‌شوید، یعنی خدا به شما نیکی‌ها را مرحمت می‌کنید. «و بالحسین (ع) تسعدون» و به واسطه‌ی أبی‌عبدالله(ع)، خوشبخت و باسعادت می‌شوید.

لذا یکی از راه‌های سعادت، همین محرم و صفر و همین روضه برای ابی‌عبدالله(ع) و مشکی پوشیدن و گریه بر ایشان است.

در ادامه هم می‌فرمایند: و بدون او، حتماً بدبخت می‌شوید؛ یعنی اگر او را نداشته باشید، حتماً شقی و بدبخت می‌شوید. دیدیم که بعضی شقی شدند و مقابل امام ایستادند. حتّی ابن زیاد کاری کرد که کسانی هم که آمدند جنگ نکنند و گفتند: ما کاری نداریم، مجبور شوند و به جنگ بروند. همان‌هایی که به ابی عبدالله(ع) نامه داده بودند.

من این مطلب را قبلاً عرض کردم و این‌جا کوتاه اشاره کنم. من دهه اوّل روایت را خواندم، خودتان بروید و مراجعه کنید. امام در روز عاشورا چند خطبه خواندند و چند مرتبه آمدند و صحبت کردند که این‌ها را هم ما داریم و هم اهل جماعت. حضرت در یکی از خطبه‌ها پنج نفر را اسم بردند، گفتند: یا فلان، یا فلان و ...، همه را با اسم خودشان بردند و بعد فرمودند: مگر شما نبودید که نامه دادید و دعوت کردید، پس چه شد!؟ این‌ها کسانی بودند که وقتی ابن زیاد آمد و گفت: این کاروان که دارند می‌آیند، هیکل‌های آن چنانی دارند زنان را چه می‌کنند و ... - که من این‌ها را در سال‌های گذشته بیان کردم و تاریخ را خواندم - گفتند: اگر این‌ها بیایند، تا سه روز خون و ناموس شما حلال است، مواظب باشید. این ترسوها هم از ترس گفتند: ما نمی‌رویم. بعد هم همین ابن زیاد آمد و این‌ها را به جنگ با ابی‌عبدالله(ع) مجبور کرد و سه تا از آن‌هایی که نامه داده بودند، کشته شدند. ببینید کار به کجا می‌کشد! حبّ الدنیا!

لذا می‌فرمایند: به وسیله اوست که سعاتمند می‌شوید و اگر رعایت نکنید، شقی می‌شوید. «الا و ان الحسین(ع) باب من ابواب الجنّة» أبی‌عبدالله(ع) دربی از درب‌های بهشت است، «من عاداه حرم اللّه علیه ریح الجنة» و هر کس با او دشمنی بورزد، اصلاً حرام است که بوی بهشت به مشامش برسد، چه برسد که بخواهد بهشت برود. این نکته بسیار مهمّی است.

لذا قرآن می‌فرماید: اگر کسی از هدایت خدا تبعیّت کند، خوف و حزنی ندارد. تبعیّت از هدایت خدا هم تبعیت از ولایت امیرالمؤمنین و ولایت حضرات معصومین است که امام راحل و عظیم الشّأنمان هم فرمودند: ولایت فقیه، استمرار ولایت رسول الله(ص) است.

لذا تمام این دشمنی‌ها برای همین ولایت است. چون هرچه دیدند، از این‌جا دیدند. شما نگاه کنید در لبنان هرچه دیدند، از همین بود. لبنانی که یک روز بیروتش را هم گرفته بودند و همه اعراب هم تسلیم صهیونیسم جهانی، اسرائیل ملعون و یهود بودند، امّا امروز کار را به یک باریکه غزه رساندند و دشمن دیگر بیش از آن، نمی‌تواند تصرف کند. همه‌ی این‌ها را هم از شیعه و ولایت می‌بینند. همان باریکه غزه را هم خیلی نمی‌شود بیان کرد، آن‌جا چه کردند، چه کسانی بودند و چقدر آن‌جا شیعه و محبّ اهل بیت به وجود آمدند و چقدر هستند، اتّفاقاً آن‌ها باعث شدند. همه این‌ها برای همین است.

لذا هر کس از این ولایت تبعیت کند «فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون». امام باقر(ع) فرمودند: این هدایت، ولایت امیرالمؤمنین است و هر کس از او تبعیت کند، دیگر خوف و حزن ندارد.

این هم بحث روایی بود و نکات دیگری هم هست که فرصت نشد.

لذا عزیزان! آن‌ها از قرآن و قرآن‌شناسان حقیقی یعنی اهل ولایت، ولایت امیرالمؤمنین می‌ترسند و إلّا الان در مکه هم یک عدّه دارند قرآن می‌خوانند، تازه پایشان را هم دراز می‌کنند و قرآن را روی آن قرار می‌دهند و تند تند قرآن می‌خوانند.

از آداب تلاوت قرآن...

اتّفاقاً روایت هم داریم - منتها فرصت نیست، اگر شد وقت دیگری می‌خوانم - که فرمودند: سعی کنید قرآن را در سی روز بخوانید. قرآن را در سه روز نخوانید، غیر از ماه مبارک رمضان. سؤال شد: چرا؟ حضرت فرمودند که تأمّل و تدبّر در قرآن کنید که چه می‌خوانید؛ چون قرآن راه زندگی است. قرآن را همین طور تند تند نخوانید. حتی ابن عباس می‌گوید که به پیامبر بیان کردم که من سه روزه بخوانم؟ حضرت فرمودند: نه. گفتم: ده روزه بخوانم؟ حضرت فرمودند: نه. گفتم: بیست روزه بخوانم؟ حضرت فرمودند: کمتر از این نخوان و سعی کن حقّ تلاوت قرآن را رعایت کنی و طوری نباشد که تند تند قرآن را بخوانی. قرآن را سعی کن آرام و با تأمّل در قرآن بخوانی. این نکاتی است که نشان می‌دهد باید مواظب باشیم تندتند نخوانیم و در قرآن، تأمّل کنیم.

لذا این‌ها از همین قرآن می‌ترسند. از قرآنی که از ولایت بیرون می‌آید، نه قرآنی که دیگران می‌خوانند. نابکاران هم که حضرت می‌فرمایند، شاید همان وهابیّت ملعون باشند که به ظاهر قرآن هم می‌خوانند. لذا فرمودند که باید با آرامش و طمأنینه قرآن خوانده شود و این قرآن، قرآنی است که ولایت در آن باشد. قرآن بدون ولایت، معنا ندارد و إلّا همین طور هرچه خواستی قرآن بخوان، آمریکایی‌ها و صهیونیست‌ها هم کاری ندارند، در مدینه هم دارند تند تند قرآن می‌خوانند. إن‌شاءالله با نابودی آل سعود، این آل یهود، راه مکه و مدینه باز شود و بروید، آن جا می‌بینید که قرآن می‌خوانند و بعد همان جا دراز می‌کشند و می‌خوابند، بعد دوباره بلند می‌شود و بدون این که وضویی بگیرد، باز قرآن و نماز می‌خوانند. اصلاً نمی‌فهمند چه می‌خوانند، فقط دلشان خوش است که تند تند دارند، قرآن می‌خوانند، بدون این که در آن تأمّل و تدبّری کنند. اصلاً این آیات الهی برای چه آمده، چه کار دارد؟ فقط بخوانیم که ثواب ببریم!؟ خدای حکیم می‌گوید یک چیزی آوردم که فقط شما بخوانید و ثواب ببرید!؟ این که دور از حکمت و علم است!

تدبّر بدون ولایت فایده ندارد!

اتّفاقاً ثواب قرائت هم برای همین است که من و شما را ترغیب کنند که برویم و در آن تأمّل و تدبّر کنیم. این تأمّل و تدبّر خیلی مهم است و این را بگویم که حتّی این تأمّل و تدبّر در قرآن، بدون ولایت به وجود نمی‌آید. «فمن تبع هدای» این هدای، امیرالمؤمنین است، کسی که از امیرالمؤمنین تبعیت کند، خوفی ندارد. پیامبر فرمود من انذارم امّا هدایت را امیرالمؤمنین می‌دهد و هدایت در تبعیت از ولایت است.

بیان کردم که فرمودند: حب أبی­عبدالله، باب من ابواب الجنه است. لذا در انتهای بحثمان، یک سلام به حضرت بدهیم. ما نمی‌دانیم این سلام‌ها و این زیارات و اشک‌ها چه ثوابی دارد!

قبلا هم گفتم امّا بعضی از چیزها را از باب تذکار هرچه بگویی، کهنه نمی‌شود. عنایت ابی‌عبدالله(ع) در آن دنیا به آیت‌الله العظمی آسیّد ابوالحسن اصفهانی به خاطر سلام‌های آخر بحثشان را شنیدیم. من به آیت‌الله مولوی قندهاری بیان کردم: ما این را قبلاً شنیده بودیم. ایشان فرمودند: آن کسی که شنیده بودید، خودم بودم. شنیده بودیم که وقتی آیت‌الله العظمی آسیّد ابوالحسن اصفهانی از دنیا رفت، در عالم رؤیا ایشان را دیده بودند - که آیت‌الله مولوی قندهاری دیده بودند - و آقا فرموده بودند: خیلی سخت است، سؤال‌های عجیبی می‌کنند.

آیت‌الله مولوی قندهاری فرمودند: تعجّب کردم، گفتم: از شما!؟ ایشان فرمودند: آشیخ محمد حسن! هر کس مسئولیتش بیشتر است، از او بیشتر سؤال می‌کنند. مرجع تقلید که مسئولیتش بیشتر است، بیشتر سؤال و جوابش می‌کنند.

شاید یک دلیل که از ایشان خیلی سؤال و جواب کردند همین است. چون ایشان از امام زمان هم توقیع دارد و مرجع یکه تاز است.

فرمودند: خیلی پرسیدند و اصلاً هم مرا با عنوانی خطاب نمی‌کردند، از آیت‌الله العظمی و نائب امام زمان و ...، هیچ خبری نبود. فقط مأمور گذاشته بودند و می‌گفتند: ابوالحسن بگو این چه شد و ... ایشان فرمودند: خیلی ترسناک بود. من جواب می‌دادم، بعضی را اشکال می‌گرفتند که پس این جایش چه بوده، چرا آن جا آن طور بوده و ...، خیلی طولانی بود. می‌فرمودند: آن جا پرونده‌ای هم داشتم و خیلی بر من سخت می‌گذشت. یک موقع دیدم یک ورقه خیلی کوچکی از نور آمد و دست این مأمور دادند. گفت: جمعش کنید. گفتند: چیست؟ این جا بود که فقط لفظ سید را به آقا دادند. گفتند: ابی‌عبدالله(ع)  فرمود: آسیّد ابوالحسن ما را رها کنید، این در آخر درس هایش به ما سلام می‌داده است.

می‌گویند: عادت آسیّد ابوالحسن اصفهانی این بوده که در انتهای درس‌هایش می‌گفته: «السّلام علیک یا ابا عبدالله(ع)».

آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی هم فرمودند: این دستمالی را که من یک عمر، بیش از هفتاد سال با آن گریه کردم را همراه من دفن کنید. جنازه من را درحسینیه‌ام بیاورید و یک سر عمامه‌ام را به منبر و یک سرش را به تابوت ببندید و روضه وداع بخوانید، زیارت ابی‌عبدالله بخوانید.

مراجع به آن بزرگی و باعظمتی می‌دانند همه چیز حسین است. باب من ابواب الجنة.

لذا فقط اخلاص، فقط برای خدا بخوانیم، قرهی برای خدا بگوید، شما برای خدا بشنوید، برای خدا، برای حبّ به اهل بیت. برای نزدیک شدن به اهل بیت.

چون اگر هزار کتاب هم خوانده باشیم، باز هیچ است. البته نعوذبالله یک موقع تشویق به آن سمت نشود. اسلام بسیار ما را به علم تشویق کرده «اطلبوا العلم من المهد الی اللحد» و قرآن هم فرموده: «هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون»، «والذین اوتوالعلم درجات» و ... امّا واقعاً انسان می‌بیند که همه چیز، حبّ اهل بیت است، لذا انسان در آن‌جا می‌گوید: ای کاش جاهل بودم، امّا فقط من را روضه‌خوان و سلام‌ده و گریه‌کن برای ابی‌عبدالله یادداشت و ثبت و ضبط می‌کردند. عرض کردم، اشتباه نشود، کسی با علم مخالف نیست، امّا می‌خواهم بگویم، این‌قدر این بحث، عظمت دارد.

منبع:مهر


ادامه مطلب



[ چهارشنبه 29 دی 1395  ] [ 4:33 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

 

 

 

 

کد خبر: ۸۳۲۸۸
تاریخ انتشار: ۲۹ دی ۱۳۹۵ - ۱۵:۳۸
 

 

دو محبوبی که از گرگ درنده خطرناکترند

 

رسول خدا صلی الله علیه وآله در حدیثی ضرر حبّ مال و مقام را برای انسان تبیین فرمودند.

  عقیق:متن حدیث را از کتاب مجموعة ورام منتشر می کند.

قَالَ (ص): مَا ذِئْبَانِ ضَارِيَانِ أُرْسِلَا فِي زَرِيبَةِ غَنَمٍ بِأَكْثَرَ فَسَاداً فِيهَا مِنْ حُبِّ الْمَالِ وَ الْجَاهِ فِي دِينِ الرَّجُلِ الْمُسْلِم‏.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: زيان دو گرگ درّنده كه در يك رمه گوسفند رها شوند، بيشتر از زيان حبّ مال و مقام براى دينِ انسانِ مسلمان نيست.

 

پی نوشت:

مجموعة ورام، ج‏1، ص: 155.

http://barrud.rasekhoonblog.com

 

 شكلك هاي محدثه
احمداسماعيلي كريزي/"استان خراسان رضوي،"

منبع:باشگاه خبرنگاران

 


ادامه مطلب



[ چهارشنبه 29 دی 1395  ] [ 4:29 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

کد خبر: ۶۷۸۷۰۱
 
وقتی آرامگاه عمار یاسر با خاک یکسان شد + تصاویر ماهواره‌ای
 
تصاویر ماهواره‌ای اخیر نشان می‌دهد که داعش پس از انهدام حرم مطهّر اصحاب پيامبر اسلام(ص) با مواد منفجره در سال 93، اکنون اقدام به پاک‌سازی کل محل کرده و دیگر هیچ اثری از بنا به جز تله‌ای از خاک وجود ندارد.
 سرویس تصاویر ماهواره‌ای مشرق- تخریب اماکن تاریخی و مذهبی یکی از اهداف عناصر تروريست گروهک‌های تکفيری و سلفی فعال در سوريه است که نمونه آن تخریب مرقد عمار یاسر و اویس قرنی در شهر الرقه است.
 
 
 زيارتگاه شهداي صفّين در جنوب شرقي شهر رقه و در فاصله حدود يك كيلومتر از ساحل رود فرات قرار دارد
 
 اوایل سال 93 پس از چند تعرض و هتک، نیروهای داعش با كار گذاشتن مقدار زيادي مواد منفجره در حرم مطهّر این اصحاب جليل‌القدر پيامبر اسلام(ص)، آن مکان را تخریب کردند. تصاویر ماهواره‌ای اخیر نشان می‌دهد که داعش پس از تخریب اقدام به پاک‌سازی کل محل کرده و دیگر هیچ اثری از بنا به جز تله‌ای از خاک وجود ندارد.
 
تصویر ماهواره‌ای از مرقد عمار ياسر قبل از تخریب توسط داعش
 
 
 تصویر ماهواره‌ای از مرقد عمار ياسر پس از انهدام با مواد منفجره و سپس با خاک یکسان کردن آن توسط داعش

 

 

 

http://barrud.rasekhoonblog.com

 

 شكلك هاي محدثه
احمداسماعيلي كريزي/"استان خراسان رضوي،"

ادامه مطلب



[ چهارشنبه 29 دی 1395  ] [ 4:29 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

خواب های آشفته شاه پس قیام مردم به رهبری امام خمینی (ره)

 

 

خواب های آشفته شاه پس قیام مردم به رهبری

 

امام خمینی (ره)

 
 
 

خدا یک شب به خواب شاه آمد * خمینی با خدا همراه آمد *

 

 

 


 شهنشاه سیه روز ونگون بخت*

 

زوحشت برزمین افتاد از روی تخت *

 


 توگوئی طبق فرمان الهی * فروافتاده است از تخت شاهی*

 

 


به زحمت دوباره رفت بالا * چنین فرمود: با باریتعالی*

 


 نمی دانی که ما هستیم درخواب *

 

چرا این وقت شب گشتی شرفیاب *

 


 تو گر لطفی به شاهنشاه داری * خمینی را چرا همراه داری*

 


 اگر خواهی سراغ ما بیایی * از این پس سعی کن تنها بیایی *

 


 که این آقا مرا بد بخت کرده * به ما شاهنشهی سخت کرده *

 

 


  نمی دانی چه آورده به روزم *

 

 

که می باید به روز خود بسوزم*

 


 یکایک عکس هایم پاره گردید* هم فامیل من آواره گردید*

 

 


 تمام اختیارات از کفم رفت * دوباره باز آبجی اشرفم رفت *

 


 چنان آتش زده بر جسم وجانم * که دود آید برون از دود مانم *

 


 مرامعقول جائی بود وجاهی * برای خویش بودم پادشاهی *

 


مقامی داشتم ، وا لا مقامی * حریمی داشتم بااحترامی*

 

 


 عجب شخصیتی بودم خدایا * چه اعلیحضرتی بودم خدایا*

 

 


 همیشه شاه اردن آرزو داشت  *

 

 

که مثل من شود ارباب نگذاشت *

 


 همین سلطان حسین شاه مراکش

 

 

*زمن تقلید می فرمود ،جاکش *

 

 


 همه چیزم زفیصل نیز سر بود*

 

 

فقط قدری دماغش گنده تر بود

 

 


 شدم محبوب جمله پادشاهان * خصوصا پادشاه انگلستان *

 


 ولی در شیک پوشی ورشادت

 

* به من می کرد الیزابت حسادت *

 


 به هر صورت جلالی داشتم من * شکوه لایزالی داشتم من*

 

 


علم کردم یکی حزب سیاسی * برای حفظ قانون اساسی *

 

 


 عجب حزبی زحزب توده بهتر * 

 

 

 

زهر حزبی که قبلا بودبهتر*

 


 شدند عضوش تمام کارمندان *

 

 

که بهتر بود از رفتن به زندان *

 

 


 دریغا چیز خوبی ساختم من * چه رستاخیز حزبی ساختم من *

 

 


 ترقی دادمش این چند ساله * به مردم کردمش هرروز حواله *

 


 ولیکن آخر آنرا ول نمودم * خمینی گفت ومن کنسل نمودم *

 

 


 چنان کوبید محکم میخ خود را *

 

 

که کردم منقضی تاریخ خود را *

 

 


 هر آن کاری که او فرمود کردم* غرور خویش را نابود کردم

 

 


* زپشت رادیو گفتم به تأکید * که گ،...... خورم غلط کردم

 

 

ببخشید*

 

 

 ولی او را دیو را کرد خاموش * نکرده ناله وعجز مرا گوش

 

*

 


 چنان از دست ایشان کرده ام دق *

 

 

که صد رحمت به مرحوم مصدق *

 


 خداوندا، بگو به آیت الله *

 

چه می خواهی دگر از دست این شاه *

 


 مرایکباره کرده سنگ رو یخ *

 

کشد چون گاومیشی سوی مسلخ *

 


 چنین که کار و بار را کرده مشکل *

 

 

مرا از آریا مهری چه حا صل *

 


 چنین که تیره روز وتیره بختم *

 

 

چه سودی می برم از تاج و تختم *

 

 


 زبی خوابی شدم یک هفته ناخوش *

 

 

هنوز خوابیده است کوروش *

 

 


 بیا کوروش که ما ری...... این جا *

 

 

دمی راحت نخوابیدیم این جا *

 

 


 اگر گفتم تو آسوده بخوابی * پشیمانم بیا مرد حسابی *

 


 بیا و با خمینی رو برو شود *

 

 

تو هم چون من اسیر خشم او شو*

 

 


 بیا کوروش که وقت خواب بگذشت *

 

 

 

عجایب خلقتی دیدم در این دشت *

 


 نه او را تکیه بر انگلیس است *

 

 

نه با دنیای چپ در لفت ولیس است *

 

 


 نه امریکا بود پشت و پناهش * درخت سیب بود تکیه گاهش *

 


 خدایا، خالقا، پروردگارا * بگو آسوده بگذارند مارا *

 


 اگر او آیت الله است باشد * به شاهنشاه می باید به شا .... *

 

 


 نه قاتل بودم این جانب نه دزدم *

 

 

که این شد دست آخر دستمزدم *

 

 


 چه خدمت ها کردم دانه دانه * که ماند نام نیکم جاودانه *

 


 نرجاندم زخود یک دم سیا را * فرستادم حقوق ما فیا را *

 

 


 بدادم نفت هارا بشکه بشکه* که هر چه زود چاهش بخشکه *

 

 


 خریدم تانک ها را دسته دسته * بدادم پول هارا بسته بسته *

 

 


 ولی با این همه کار و سیاست *

 

 

ولی با این همه هوش وکیاست *

 

 


 نفهمیدم شمایی که خدایی * چپی یا این که مأمور سیائی *

 


 شعور خودرا بکار انداختم من * شمارا عاقبت نشناختم من *

 

 


 خدا فرمود ساکت باش ابله * ندیدم از تو ابله تر شهنشه *

 


 نه هرکه چپ نشد عضو سیا بود *

 

 

نه هر که چپ گرا بود بی خدا بود *

 

 


 مرا نشناختن از  تو عجب نیست *

 

 

خدا نشناسی شاهان طبیعی است *

 

 


 تو بر طبق اصول دیپلماسی * فقط ارباب خود رامی شناسی *

 


 نه از چپ رفته ای هرگز نه از راست *

 

 

رهی رفتی که ارباب تو می خواست *

 

 


 به دست او به این قدرت رسید ی *

 

 

 

طناب از گرده مردم کشیدی *

 

 


 به امر او بر این مسند نشستی *

 

 

قلم های مخالف را شکستی *

 

 


 به حکم او شدی خصم فلسطین *

 

 

 

به صهیونیزم دادی نفت وبنزین *

 

 


 نه نفت این که بازور گلوله * نمودی خون مردم توی لوله *

 

 

 


 زمین از خون مردم لاله گون شد *

 

 

وطن یکپارچه حمام خون شد *

 


ازاین خوش خدمتی ها بهر ارباب *

 

 

فراوان کرده ای، ای شاه قصاب *

 


 سگی بودی نگهبان در سرایش * مرتب دم تکان دادی برایش *

 


 کنون ای پادشاه دم بریده * زمان قدرت مردم رسیده *

 

 


 غریبی درد بی درمان غریبی * سر آمد دوره مردم فریبی *

 

 


 به پایان آمد آن ایام شیرین *

 

 

که می گفتی سخن از مذهب ودین *

 

 


 هزاران قتل کردی با مهارت *

 

 

ولی غافل نبودی از زیارت *

 


 مسلمان می شدی در وقت لازم *

 

 

به مشهد می شدی یک باره عازم *

 

 


 تو دست انداختی حتی خدا را *

 

 

خودت را خوانده بودی سایه ما *

 


نکردی لحظه ای فکرش که شاید *

 

 

از این کارت خدارا خوش نیاید *

 


 کنون این سایه بی مایه من * نمی خواهند مردم سایه من *

 


 همی گویند بامن پیر وبرنا * که یارب سایه بر گیر از سر ما *

 


 خدا رو بر خمینی کرد و فرمود *

 

 

بکن فوتی براین بیچاره موجود*

 


 خمینی در پی دستور الله * به شاهنشاه فوتی کرد کوتاه *

 

 


 یکی طوفان بر آمد تند وبی تاب * حضور شاه شد شرفیاب *

 


 ز وحشت پادشاه داد گستر * مرتب داد می زد توی بستر *

 


 به بالا پرت شد از جانب تخت * شهنشاه عظیم الشأن بد بخت *

 


 سرش خورد از عقب محکم به دیوار *

 

 

 

از آن خواب گران گردید بیدار *

 

 


 ندید آن جا خمینی یا خدا را *

 

 

فقط گوشش شنید این صدا را *

 

 


 مکن توبه زاعمال بد خویش *

 

 

به خوان ای شاه شاهان اشهد خویش *

 

 


- این شعر را در کوران انقلاب اسلامی؛

 

 

سال 1356 در شهر مقدس قم نوشته ام

 

 

(حجت الاسلام علی اسماعیلی کریزی

 

 

رئیس سازمان قضایی استان خراسان رضوی)

 

ادامه مطلب



[ سه شنبه 28 دی 1395  ] [ 11:09 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
  • بنام خداوندبخشنده مهربان
     
     
     
     

    این شعر در بهمن ۱۳۵۷ و در زمان انقلاب  اسلامی ایران سروده شده است.

    خدا یک شب به خواب شاه آمد........ خمینی با خدا همراه آمد

    شهنشاه جوانمرد جوانبخت......ز وحشت بر زمین افتاد از تخت

    توگویی طبق فرمان الهی ............. فرو افتاد او از تخت شاهی

    به صد زحمت دوباره رفت بالا......... چنین فرمود با باری تعالی:

    نمیدانی که ما هستیم در خواب؟.... چرا این وقت شب گشتی شرفیاب؟

    اگر لطفی به شاهنشاه داری......... خمینی را چرا همراه داری ؟

    که این آقا مرا بدبخت کرده ....... به ما شاهنشهی را سخت کرده

    نمی دانی چه آورده به روزم ..... که می باید به روز خود بگ...!

    یکایک عکسهایم پاره گشته......... همه فامیل من آواره گشته

    تمام اختیارات باز از کفم رفت ........ دوباره باز آبجی اشرفم رفت !

    چنان آتش زده بر جسم و جانم ......... که دود آید برون از دودمانم

    مرا معقول بود جائئ جاهی ............ برای خویش بودم پادشاهی

    مقامی داشتم والام مقامی ............. حریمی داشتم با احترامی

    عجب شخصیتی بودم خدایا ............... چه اعلیحضرتی بودم خدایا

    همیشه شاه اردن آرزو داشت ...... که مثل من شود ارباب نگذاشت

    همین سلطان حسن شاه مراکش..... زمن تقلید می فرمود جا...!

    همه چیزم ز فیصل نیز سر بود ....... فقط قدری دماغش گنده تر بود

    شدم محبوب جمله پادشاهان ............... خصوصا پادشاه انگلستان

    ولی در شیک پوشی و رشادت ..... به من می کرد الیزابت حسادت

    علم کردم یک حزب سیاسی ................ برای حفظ قانون اساسی

    عجب حزبی که حزب توده بهتر ......... نه هر حزبی که قبلا بوده بهتر

    شدند عضوش تمام کارمندان ............ که بهتر بود از رفتن به زندان

    دریغا چیز خوبی ساختم من .......... چه رستاخیز خوبی ساختم من

    ترقی دادمش این چند ساله ............ به مردم کردمش دائم اما... !

    ولیکن آخر آن را ول نمودم ........... خمینی گفت : من کنسل نمودم

    چنان از دست ایشان کرده ام دق ...... که صد رحمت به مرحوم مصدق

    خداوندا بگو به آیت الله .............. چه می خواهی دگر از جان این شاه ؟

    مرا یکباره کردی سنگ رو یخ ....... کشی چون گاومیشی سوی مسلخ

    چنین که کار ما را کرده مشکل ................ مرا از آریا مهری چه حاصل ؟

    چنین که تیره روز و تیره بختم ........ چه سودی می برم از تاج و تختم؟

    ز بیخوابی شدم یک هفته ناخوش ......... هنوز آسوده خوابیدی کورش ؟

    اگر گفتم تو آسوده بخوابی ........................ پشیمانم ! بیا مرد حسابی

    بیا با این خمینی رو برو شو ............... تو هم چون من اسیر خشم او شو

    بیا کورش که وقت خواب بگذشت ...... عجایب صنعتی دیدم در این دشت

    نه او را تکیه گاه بر انگلیس است ....... نه با دنیای چپ در لفت و لیس است

    نه آمریکا بود پشت و پناهی................. درخت سیب باشد تکیه گاهش

    خدایا خالقا پروردگارا ......................... بگو آسوده بگذار ما را

    اگر او آیت الله است ٬ باشد ! ...... به شاهنشاه می باید بشاشد !!

    مگر من قاتلم یا اینکه دزدم ؟ ...... خداوندا خودم بر تو سپردم

    بدادم نفت ها را بشکه بشکه ..... که هر چو زودتر چاهش بخشکه

    خریدم تانکها را دسته دسته ..... بدادم پولها را بسته بسته

    ولی با این همه کار سیاست ...... ولی با این همه هوش و کیاست

    نفهمیدم شمایی که خدایی ...... چپی یا اینکه مامور سیایی ؟!

    شعور خود به کار انداختم من ...... شما را عاقبت نشناختم من

    خداوند فرمود : ساکت باش ابله ..... ندیدم از تو ابله تر شهنشه !

    نه هر که چپ نشد عضو سیا شد ........ نه هر که چپگرا شد بی خدا شد

    مرا نشناختی از تو عجب نیست ......... خدا نشناسی شاهان طبیعیست

    تو که طبق اصول دیپلماسی ................... فقط ارباب خود را می شناسی

    نه از چپ رفتی تو هرگز نه از راست .... رهی رفتی که ارباب تو می خواست

    به دست او بر این مسند نشستی ............... قلمهای مخالف را شکستی

    نه نفت است اینکه با زور گلوله ................... نمودی خون مردم را توی لوله

    زمین از خون مردم لاله گون شد ................. وطن یکپارچه حمام خون شد

    از این خوش خدمتی ها بهر ارباب ........ فراوان کرده ای ای شاه (...ناخوانا)

    سگی بودی نگهبان در سرایش .................... مرتب دم تکان دادی برایش

    کنون ای پادشاه دم بریده .............................. زمان قدرت مردم رسیده

    غریبی درد بی درمان غریبی ....................... سرآمد سوره مردم فریبی

    به پایان آمد آن ایام شیرین ............ که می گفتی سخن از مذهب و دین

    هزاران قتل کردی با مهارت ............................ ولی غافل نبودی از زیارت

    مسلمان می شوی در وقت لازم .......... به مشهد می شوی یکباره عازم

    تو دست انداختی حتی خدا را ................ خودت را خوانده بودی سایه ما

    نکردی لحظه ای فکرش که شاید ............ از این کارت خدا را خوش نیاید

    کنون ای سایه بی مایه ما ........................ نمی خواهند مردم سایه ما

    همی گویند با من پیر و برنا ........................ که یارب سایه را برگیر از ما

    خدا رو به خمینی کرد و فرمود ............ بکن فوتی بر این بیچاره شه زود

    خمینی از پی دستور بالا ....................... به شاهنشاه فوتی کرد کوتاه

    یکی طوفان برآمد تند و بی تاب .............. شهنشه داد بند خویشتن آب

    زوحشت پادشاه دادگستر ....................... مرتب داد می زد توی بستر

    به بالا پرت شد از جانب تخت .............. شهنشاه عظیم الشان بدبخت

    سرش خورد از عقب محکم به دیوار ............... از خواب گران گردید بیدار

    ندید آنجا خمینی یا خدا را ................. فقط گوشش شنیده این صدا را

     

    احمداسماعیلی کریزی

     

    www.barrud.mizbanblog.com

    بررودکریز

    www.barrud.mizbanblog.com

    بررودکریز

    |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

    kariz.mizbanblog.com

    وبلاگ بررود

    |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

    barrud.persianblog.ir

    بررودکریز

    ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

    احمداسماعیلی کریزی


ادامه مطلب



[ سه شنبه 28 دی 1395  ] [ 10:59 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

شعر  " خواب شاه "
 

خدا یک شب به خواب شاه آمد / خمینی با خدا همراه آمد

شهنشاه جوانمرد جوانبخت / ز وحشت بر زمین افتاد از تخت

تو گویی طبق فرمان الهی / فرو افتاده است از تخت شاهی

به صد زحمت دوباره رفت بالا / چنین فرمود با بار‌ی‌ تعالی

نمی‌دانی که ما هستیم در خواب؟؟ / چرا این وقت شب، گشتی شرفیاب؟

تو که لطفی به شاهنشاه داری / خمینی را چرا همراه داری؟

اگر خواهی سراغ ما بیایی / از این پس سعی کن تنها بیایی

که این آقا مرا بدبخت کرده / به ما شاهنشهی را سخت کرده

نمی‌دانی چه آورده به روزم / که می‌باید به روز خود بگوزم

یکایک عکس‌هایم پاره گردید / همه فامیل من آواره گردید

تمام اختیارات از کفم رفت / دوباره باز آبجی اشرفم رفت

چنان آتش زده بر جسم و جانم / که دود آید برون از دودمانم

مرا معقول جایی بود و جاهی / برای خویش بودم پادشاهی

مقامی داشتم، والا مقامی / حریمی داشتم، با احترامی

عجب شخصیتی بودم، خدایا! / چه اعلی‌حضرتی بودم، خدایا!

همیشه شاه اردن آرزو داشت / که مثل من شود، ارباب نگذاشت

همین سلطان حسن، شاه مراکش / ز من تقلید می‌فرمود جاکش

همه چیزم ز فیصل نیز سر بود / فقط قدری دماغش گنده‌تر بود

شدم محبوب جمله پادشاهان / خصوصاً پادشاه انگلستان!

ولی در شیک‌پوشی، در رشادت! / به من می‌کرد الیزابت، حسادت!

به هر صورت، جلالی داشتم من / شکوه لایزالی داشتم من

علم کردم یکی حزب سیاسی / برای حفظ قانون اساسی

عجب حزبی، ز حزب توده بهتر / ز هر حزبی که قبلاً بوده، بهتر

شدند عضوش تمام کارمندان / که بهتر بود از رفتن به زندان

دریغا، چیز خوبی ساختم من / چه رستاخیز خوبی ساختم من

ترقی دادمش این چند ساله / به مردم کردمش هر روز اماله

ولیکن آخر آن را ول نمودم / خمینی گفت و من "کنسل" نمودم

چنان کوبید محکم، میخ خود را / که کردم منتفی تاریخ خود را

هر آن کاری که او فرمود کردم / غرور خویش را نابود کردم

ز پشت رادیو گفتم به تأکید / که "گه خوردم، غلط کردم، ببخشید."

ولی او رادیو را کرده خاموش / نکرده لابه و عجز مرا گوش

چنان از دست ایشان کرده‌ام دق / که صد رحمت به مرحوم مصدق

خداوندا بگو با آیت‌الله / چه می‌خواهی دگر از جان این شاه؟

مرا یک‌ باره کرده "سنگ رو یخ" / کشد چون گاومیشی سوی مسلخ

چنین که تیره روز و تیره بختم / چه سودی می‌برم از تاج و تختم؟

چنین که کار ما را کرده مشکل / مرا از آریامهری چه حاصل؟

ز بی‌خوابی شدم یک هفته ناخوش / هنوز آسوده خوابیده ست کوروش

بیا کورش که ما ریدیم اینجا / دمی راحت نخوابیدیم اینجا

اگر گفتم تو آسوده بخوابی / پشیمانم، بیا مرد حسابی

بیا و با خمینی روبه‌رو شو / تو هم چون من اسیر خشم او شو

بیا کورش که وقت خواب بگذشت / "عجایب خلقتی دیدم در این دشت"

نه او را تکیه‌ای بر انگلیس است / نه با دنیای چپ، در لفت و لیس است

نه آمریکا بود پشت و پناهش / درخت سیب باشد تکیه‌گاهش!

خدایا! خالقا! پروردگارا! / بگو آسوده بگذارند ما را

اگر او آیت‌الله است، باشد / به شاهنشاه  می‌باید بشاشد؟

نه قاتل بودم اینجانب نه دزدم / که این شد دست آخر، دستمزدم

چه خدمت‌ها که کردم دانه دانه / که مانَد نام نیکم جاودانه

نرنجاندم ز خود، یکدم "سیا" را / فرستادم حقوق "مافیا" را

عیالم را فرستادم به بغداد / به آقای "خوئی" پیغام ما داد

بدادم نفت‌ها را بشکه بشکه / که هرچه زودتر چاهش بخشکه

خریدم تانک‌ها را دسته دسته / بدادم پول‌ها را بسته بسته

ولی با این‌همه کار سیاست / ولی با این‌همه هوش و کیاست

نفهمیدم شمایی که خدایی / چپی؟ یا این‌که مأمور سیایی؟

شعور خود به کار انداختم من / شما را عاقبت نشناختم من
***
خدا فرمود، ساکت باش، ابله! / ندیدم از تو ابله‌تر شهنشه

نه هر که چپ نشد، عضو سیا بود / نه هر که "چپ‌گرا" شد، بی‌خدا بود

مرا نشناختن از تو، عجب نیست / خدا نشناسی شاهان طبیعی است

تو بر طبق اصول دیپلماسی / فقط ارباب خود را می‌شناسی

نه از چپ رفته‌ای هرگز، نه از راست / رهی رفتی که ارباب تو می‌خواست

به دست او، به این قدرت رسیدی / طناب از گرده ی ملت کشیدی

به امر او بر این مسند نشستی / قلم‌های مخالف را شکستی

به حکم او شدی خصم فلسطین / به اسرائیل دادی نفت و بنزین

نه نفت است این، که با زور گلوله / نمودی خون مردم توی لوله

زمین از خون مردم، لاله‌گون شد / وطن، یکپارچه حمام خون شد

از این خوش خدمتی‌ ها بهر ارباب / فراوان کرده‌ای، ای شاه قصاب

سگی بودی، نگهبان در سرایش / مرتب دم تکان دادی برایش

کنون ای پادشاه دم بریده / زمان قدرت مردم رسیده

"غریبی، درد بی‌درمان غریبی" / سرآمد دوره‌ی مردم‌فریبی

به پایان آمد آن ایام شیرین / که می‌گفتی سخن از مذهب و دین

هزاران قتل کردی با مهارت / ولی غافل نبودی از زیارت

مسلمان می‌شدی در وقت لازم / به مشهد می‌شدی یک‌باره عازم

تو دست انداختی حتی خدا را / خودت را خوانده بودی سایه ما!

نکردی لحظه‌ای فکرش که شاید / از این کارت، خدا را خوش نیاید

کنون، ای سایه ی بی‌مایه من / نمی‌خواهند مردم، سایه ی من

همی گویند با من پیر و برنا / که یارب، سایه برگیر از سر ما
***
خدا رو بر خمینی کرد و فرمود / بکن فوتی بر این بیچاره موجود

خمینی در پی دستور "الله" / به شاهنشاه فوتی کرد کوتاه

یکی طوفان برآمد، تند و بی‌تاب / حضور شاه، طوفان شد شرفیاب

ز وحشت پادشاه "دادگستر" / مرتب داد می‌زد توی بستر

به بالا پرت شد از جانب تخت / شهنشاه عظیم الشأن بدبخت

سرش خورد از عقب، محکم به دیوار / از آن خواب گران گردید بیدار

ندید آنجا خمینی، یا خدا را / فقط گوشش شنیدی این صدا را!

بکن توبه ز اعمال بد خویش / بخوان ای شاه شاهان، اشهد خویش

احمداسماعیلی کریزی

http://barrud.rasekhoonblog.com/

 


ادامه مطلب



[ سه شنبه 28 دی 1395  ] [ 10:59 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
.: Weblog Themes By themzha :.

تعداد کل صفحات : 30 :: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 >

درباره وبلاگ


استان خراسان رضوی:شهرستان مشهدمقدس

آمار سايت
كل بازديدها : 3158450 نفر
تعداد نظرات : 49 عدد
تاريخ ايجاد وبلاگ : پنج شنبه 14 خرداد 1394  عدد
كل مطالب : 13380 عدد
آخرين بروز رساني : یک شنبه 3 فروردین 1399 
کد موزیک آنلاین برای وبگاه
امکانات وب