ملیت : ایرانی - قرن : 15 منبع :
سید سجاد ایزدهی محل تولد : بابل شهرت تابعیت : ایران زندگینامه علمی ساکن شهر بابل متولد سال 1349
ملیت : ایرانی - قرن : 15 منبع :
سید سجاد ایزدهی محل تولد : بابل شهرت تابعیت : ایران زندگینامه علمی ساکن شهر بابل متولد سال 1349
ملیت : ایرانی - قرن : 15 منبع :
امير سپهبد علي صياد شيرازي در سال 1323 در کبود گنبد مشهد در خانواده اي مذهبي به دنيا آمد. مادرش شهربانو و پدرش زياد نام داشت. پدرش، که از عشاير فارس بود، به استخدام ژاندارمري در آمد و سپس به ارتش منتقل شد. او از جاذبه اي خاص برخودار بود، از اين رو علي تحت تأثير پدر از کودکي به ارتش علاقه مند شد. او به همراه پدر و خانواده، مانند ديگر خانواده هاي نظاميان، از شهري به شهري مهاجرت مي کرد. شهرهاي مشهد، گرگان، شاهرود، آمل، گنبد و سرانجام گرگان محل پرورش وي شدند. او سال ششم متوسطه را در تهران گذراند و در سال 1342 موفق به اخذ ديپلم گرديد. او در سال 1343 در کنکور دانشکده افسري شرکت کرد و پذيرفته شد. علي از بدو ورود به دانشکده به جديت در درس و پاي بندي به مذهب شهرت يافت. و سرانجام در مهرماه 1346 در رسته توپخانه دانش آموخته شد و با درجه ستوان دومي وارد ارتش گرديد. او پس از طي دوره آموزشي در شيراز و اصفهان به لشگر تبريز و سپس لشگر زرهي کرمانشاه منتقل شد. او در سال 1350 براي گذراندن دوره آموزش زبان انگليسي به تهران آمد و پس از پايان کلاس و جديت در تحصيل سرانجام خود از استادان زبان انگليسي شد. ستوان يک علي صياد شيرازي تصميم گرفت با دختر عمويش، خانم عفت شجاع ازدواج کند اما به دليل اين که محمود، عموي علي، از مخالفان شاه بود، ساواک با اين ازدواج موافقت نکرد، اما سرانجام در اثر اصرار علي، ارتش با اين وصلت مبارک موافقت کرد. علي در سال 1352 به دليل لياقت ها و دقت هايش در کار، براي تکميل تخصص هاي توپخانه از طرف ارتش به آمريکا اعزام شد تا دوره هواسنجي بالستيک را بگذراند. او اين دوره آموزشي را در شهر فورت سيل از ايالت اوکلاهما، در منطقه اي نظامي، با موفقيت طي کرد. در اين دوره فشرده ستوان همچون مبلغي مذهبي به دعوت آمريکاييان به اسلام مي پرداخت و در مجالس بحث و مناظره آنان شرکت مي کرد. او در بين آشنايان جديدش به مرد مذهبي مشهور شد. او پس از گذراندن دوره، با تخصصي جديد و روحيه اي با نشاط به ايران مراجعت کرد. ارتش براي استفاده از دانش نظامي ستوان، او را در سال 1353 به اصفهان ـ مرکز توپخانه ـ منتقل کرد. علي در اصفهان با يافتن دوستان جديد مطالعات مذهبي خود را پي گرفت و شخصيت سياسي خويش را در اين دوره قوام بخشيد. او در نامه اي که براي سرگرد محمد مهدي کتيبه، يکي از افسران مذهبي، ارسال کرد اين جمله را نوشت: «در مورد برنامه هاي مذهبي بحمدالله پيش مي رويم مخصوصاً در آن قسمت که مي دانيد». اين جمله حساسيت ضد اطلاعات را برانگيخت و از آن پس وي تحت مراقبت قرار گرفت. آنها پس از تحقيق و مراقبت متوالي، او را «متعصب مذهبي» معرفي کردند و مراقبت از وي را شدت بخشيدند. جالب اين است که هرکس از افسران را به مراقبت وي مي گماردند يا تحت تأثير روحيه او قرار مي گرفت و گزارش مثبت براي او رد مي کرد يا صياد را از مراقبت و مأموريت خود خبر مي داد و يا از اول با چنين مأموريتي مخالفت مي کرد. سروان صياد هم زمان با اوج گيري مبارزات ملت مسلمان ايران به رهبري امام خميني تقيه را کنار گذارد و در ارتش علناً به دفاع از علماي اسلام و حکومت اسلامي پرداخت و سرانجام به دليل اين که در بين افسران، تبليغات ضد رژيم مي کرد، ضد اطلاعات از قرار دادن جنگ افزار در اختيار وي ممانعت کرد و اعلام نمود که از واگذاري مشاغل حساس به او خودداري شود. سرانجام سروان در 19 بهمن دستگير و زنداني شد اما ديري نپاييد که انقلاب به پيروزي رسيد و او هم مانند همه مردم ايران آزاد شد. دوره دوم زندگي سرهنگ صياد بعد از پيروزي انقلاب اسلامي آغاز مي شود: او پس از پيروزي انقلاب اسلامي با رحيم صفوي و حجت الاسلام سالک آشنا مي شود و با يکديگر پيمان مي بندند که از پادگانهاي اصفهان حفاظت نمايند. اختلاف سروان با فرماندهان ارتش موجب آشنايي وي با حضرت آيت ا... خامنه اي مي گردد و از اينجا سرنوشت صياد به کلي تغيير پيدا کرد. پس از حوادث کردستان، صياد با درجه سرگردي به همراه سردار صفوي به غرب اعزام مي گردد. و با هماهنگي ارتش و سپاه سنندج را آزاد مي کنند. لياقتهاي سرگرد در کردستان موجب مي گردد تا با درجه سرهنگي به فرماندهي عمليات غرب منصوب گردد. اختلافات سرهنگ با بني صدر اولين رئيس جمهوري اسلامي موجب برکناري وي و خلع دو درجه مي گردد. اما ديري نپاييد که بني صدر سقوط کرد و شهيد رجايي به رياست جمهوري رسيد و سروان مجدداً با دو درجه به غرب کشور اعزام مي شود. سرهنگ با تأسيس قرارگاه حمزه سيدالشهداء لشگرهاي 64 اروميه و 28 کردستان و تيپ هاي 23 نيروي ويژه هوا برد و تيپ 30 گرگان شهرهاي بوکان و اشنويه را آزاد کرد. در هفتم مهرماه 1360 به خاطر رشادت ها و لياقتها توسط رهبر معظم انقلاب حضرت امام خميني (ره) به فرماندهي نيروي زميني منصوب شد. او با هماهنگي با سپاه قهرمان پاسداران انقلاب اسلامي در عمليات طريق القدس، فتح المبين، بيت المقدس، رمضان، مسلم بن عقيل، مطلع الفجر، محرم، والفجر 1، 2، 3، 4، 8، 9، عمليات خيبر و بدر و قادر شرکت نمود و پيروزي هاي بزرگي را براي ايران اسلامي به ارمغان آورد که بي شک در تاريخ امت اسلامي به عظمت خواهد ماند. سرهنگ در مرداد سال 1365 از فرماندهي نيروي زميني استعفا داد و با پيشنهاد آيت الله خامنه اي و تصويب رهبر انقلاب به سمت نمايندگي امام در شوراي عالي دفاع منصوب شد. در سال 66 به درجه سرتيپي نايل آمد. سرتيپ صياد شيرازي در سال 67 در عمليات مرصاد که مرزهاي غرب ايران مورد هجوم منافقين قرار گرفته بود شرکت و با روحيه اي بسيجي ضربات محکمي را بر پيکر مزدوران منافق وارد کرد. سرانجام صياد شيرازي در مقام جانشيني رياست ستاد کل به خدمت مشغول شد. تيمسار سرتيپ صياد شيرازي در 16 فروردين 1378 همزمان با عيد خجسته غدير با حكم مقام معظم فرماندهي كل قوا به درجه سرلشگري نايل آمد. پس مانده هاي زخم خورده مرصاد در صبح روز 21 فروردين 78 ، فاتح بزرگ فتح المبين و بيت المقدس و يکی از بزرگترين سرمايه های کشور را در تروري ناجوانمردانه آماج تيرهاي كينه خود قرار دادند و قامت استوار امير ارتش اسلام را به خاك افكندند. روحش شاد.
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)
فرزند فتحالله، در 1290 متولد شد. تحصیلات ابتدائى و متوسطه را در تهران به پایان رسانید و دیپلم گرفت و براى ادامهى تحصیل وارد دارالمعلمین عالى شد و دورهى سه سالهى مزبور را در رشتهى فلسفه پایان داد و همان سال در امتحانات اعزام محصل به خارج از كشور شركت نمود. پس از توفیق در امتحانات براى ادامه تحصیل به آمریكا اعزام گردید و در رشتهى حقوق ادامه تحصیل داد و در 1939 درجهى دكتراى حقوق از دانشگاه كلمبیا دریافت كرد و مدتى نیز در محاكم دادگسترى آمریكا كارآموزى نمود. در 1940 به ایران بازگشت و وارد وزارت فرهنگ شد و سرانجام به ریاست تعلیمات عالیه و روابط فرهنگى با كشورهاى خارجه منصوب شد. چندى هم به وكالت دادگسترى مشغول شد و زمانى هم مشاور حقوقى شركت سهامى نفت ایران و انگلیس بود. دكتر علىآبادى در كابینهى جعفر شریفامامى در 1339 به معاونت نخستوزیرى منصوب شد و چندى هم استاندار گیلان بود. در رشتهى تخصصى خود تالیفاتى به صورت كتاب و مقاله دارد.
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)
فرزند سرتیپ علیقلىخان افسر قزاق و از طرف مادر نوهى محمدباقرخان اعتمادالسلطنه است. در 1280 در تهران تولد یافت. پس از انجام تحصیلات مقدماتى و متوسطه وارد مدرسهى نظام مشیرالدوله شد و در 1299 فارغالتحصیل گردید. در 1301 براى ادامه تحصیل به اروپا اعزام گردید و در رشتهى دامپزشكى نظام دكترا گرفت و چند دورهى نظامى هم در سنسیر طى كرد. پس از مراجعت به تهران، درجات نظامى را اخذ و در 1320 معاون اداره اصلاح نژاد اسب بود. چند روزى معاون شهربانى شد، مجددا به ارتش بازگشت و درجهى سرتیپى به او دادند. مدتى ریاست ادارهى امور دواب با او بود. چندى ریاست سررشتهدارى ارتش را به او سپردند. چند سالى هم امور و ورزش ارتش تحتنظر او قرار داشت. فرماندهى گارد مسلح گمرك نیز چندى با او بود. در 1330 درجهى سرلشكرى به او داده شد و به ریاست ژاندارمرى كل كشور منصوب شد. بعد به معاونت وزارت جنگ رسید. سپس فرماندار نظامى تهران گردید. در واقعهى 30 تیر 1331 كه مردم به نفع مصدق قیام كردند، او حاكم نظامى بود. در اثر تیراندازى و شدت عمل عدهى زیادى در تهران مقتول و مجروح شدند. وقتى مصدق مجددا روى كار آمد، دستور بازنشستگى و تعقیب فرماندار نظامى و رئیس شهربانى و رئیس ستاد را صادر كرد. سرلشكر گرزن رئیس ستاد و سرلشكر كوپال رئیس شهربانى، خیلى زود خود را كنار كشیدند ولى علوىمقدم بناى مخالفت و مبارزه با دولت را گذاشت و مجمعى از افسران بازنشسته و جوان تشكیل داد و علیه دولت مصدق شروع به فعالیت نمودند. تدریجا دامنهى مخالفت آنها ابعاد وسیعترى پیدا كرد. عدهاى از مردم جنوب تهران با آنها همداستان شدند. وقتى زاهدى محور مبارزه با مصدق قرار گرفت، همه دور او جمع شدند. علوى مقدم هم صمیمانه با زاهدى تلاش نمود. چند بار توقیف شد. بعد از كودتاى 1332 علوى مقدم پاداش فعالیت یك سالهى خود را دریافت كرد و به ریاست شهربانى كل كشور منصوب گردید. تا زمانى كه سازمان امنیت تشكیل نشده بود، تنها منبع و مرجع قدرت شهربانى بود و علوى مقدم تحقیقا از قوىترین مهرهها محسوب مىگردید. بعد از تشكیل سازمان امنیت و اختیاراتى كه آن سازمان به دست آورد، بین دو منبع قدرت اختلاف افتاد. علوى مقدم و تیمور بختیار به جان هم افتادند، البته شاه هم این اختلاف را دامن مىزد. علوى مقدم در 1337 به درجهى سپهبدى رسید. كبر و خودخواهى او در حد اعلى شد، با هر قدرتى غیر از شاه مبارزه مىكرد. هرگز به دستورات نخستوزیر ترتیب اثر نمىداد. در انتخابات دورهى بیستم كه در تابستان 1339 اتفاق افتاد ، شهربانى مداخلات زیادى داشت. بعد از سقوط كابینهى دكتر اقبال و روى كار آمدن جعفر شریفامامى، سپهبد علوى مقدم به سمت وزیر كشور معرفى گردید و انتخابات زمستانى دورهى بیستم را انجام داد و مداخلات زیاد او در انتخاب اشخاص وجههى دولت را از بین برد، به طورى كه شریفامامى ناچار كابینه را ترمیم كرد و جاى علوى مقدم را به سپهبد عزیزى رئیس ژاندارمرى داد. در اردیبهشت 1340 دكتر على امینى با حمایت حزب دموكرات آمریكا در ایران زمامدار شد. شرط زمامدارى او عدم مداخلهى شاه در امور كشور و انحلال مجلسین بود كه هر دو انجام گرفت و امینى براى مبارزه با فساد، دادگسترى را مجهز كرد. عدهى زیادى از بلندپایگان كه در افكار عمومى در مظان اتهام و فساد بودند، بازداشت گردیدند. سپهبد علوى مقدم در راس بازداشتشدگان قرار داشت. چند ماه در زندان به سر برد، تاب و توان خود را از دست داد، به التماس و التجاء افتاد. سرانجام بدون محاكمه آزاد شد. به دستور شاه، در وزارت كشاورزى شغل مشاورى به او دادند. او در ریاست شهربانى خود، شركت واحد اتوبوسرانى را تاسیس نمود و چند سالى مدیرعامل آنجا هم بود. علوى مقدم در سال 1363 در سن 83 سالگى در تهران درگذشت.
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)
معروف به ارباب مهدى یزدى از تجار و بازرگانان و مالكین عمده ایران. در تجارت پیشرفت زیادى نمود و در زمرهى چند بازرگان درجهى اول ایران قرار گرفت . بیشتر معاملات او بر مبناى صرافى دور مىزد و از این رهگذر ثروت زیادى به دست آورد و در محافل سیاسى ایران رفت و آمدى پیدا كرد. در انتخابات دورهى پانزدهم كه قوامالسلطنه برگزار كرد، پول نقش حساسى بازى مىكرد و مخصوصاً براى هزینههاى حزب دموكرات ایران نیاز به وجه بود. عدهاى از تجار پول كلانى دادند و وكیل شدند، از جمله باید ارباب مهدى یزدى را نام برد كه از بندر عباس انتخاب گردید. در آن دوره حاج مهدى باتمانقلیچ، بهاءالدین كهبد، محمد هراتى و چند تاجر ثروتمند به مجلس راه یافتند. در دورهى شانزدهم از بلوچستان وكیل شد. در ادوار هیجدهم و نوزدهم از بندرعباس نماینده شد و مجموعاً چهار دوره نمایندگى مجلس را داشت. پس از دورهى نوزدهم وضع مالىاش خراب شد و تقریباً در آستانهى ورشكستگى قرار گرفت، ولى سقوط نكرد، دور و بر خود را جمع نمود، كار سیاست و تجارت را رها نمود و در باغ زیبایى كه در شرق تهران خریده و به نام جوادیه معروف بود، زندگى بىسر و صدایى را شروع كرد. شبها با شعرا و نویسندگان و هنرمندان مجالس بزم و سرور برپا مىنمود. باغ جوادیه همان مكانى است كه پیشهورى و همراهانش را كه در 1325 براى مذاكره به تهران آمده بودند در آنجا سكنى دادند و تمام مخارج پذیرائى را ارباب مهدى پرداخت. ارباب در سن 70 سالگى به مرض فجاه (سكته قلبى) درگذشت و وراث پس از مرگش باغ زیباى او را به شهردارى فروختند. شهردارى آنجا را باشگاه كارمندان خود كرد.
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)
در یك خانوادهى متوسط در تبریز به سال 1282 تولد یافت. تحصیلات ابتدائى و متوسطه را در ایران انجام داد و از مدرسهى دارالفنون دیپلم گرفت. پس از چندى با هزینهى شخصى به اروپا رفت و در برلن وارد دانشگاه شد. پس از زحمات زیاد در علم فیزكوشیمى (علم واسط میان شیمى و فیزیك) درجهى دكترا دریافت كرد. پس از پایان دكتراى خود در این رشته، یك دورهى تخصصى نیز در شیمى تسلیحات دید. در ریاضیات عالى، فلسفه، روانشناسى، جامعهشناسى و مكتبهاى سیاسى مطالعاتى كرد و از نظر افكار تحت تأثیر عقاید سوسیالیستها و كمونیستها قرار گرفت. هنگام تحصیل در برلن با چند نفر از رفقاى خود روزنامهاى به نام پیكار دائر كرد و از رژیم رضاشاه انتقاد مىنمود. سرانجام دولت آلمان این روزنامه را تعطیل كرد. ارانى پس از مراجعت به ایران در مدرسهى فنى تهران به سمت استادى فیزیك و در وزارت صناعت به عضویت انتخاب شد و ضمناً نشریهاى به نام دنیا منتشر ساخت. دنیا مجلهاى ماركسیستى بود و دو سال انتشار یافت. تدریجاً مصادر امور فهمیدند كه ماهیت این نشریه چیست و چرا منتشر مىشود. به دنبال توقیف آن، ارانى را به اتفاق 52 نفر دیگر كه همه از روشنفكران آن روز و از هم مسلكان وى بودند و به 53 نفر مشهور شدهاند توقیف كردند. همهى متهمین خود را بىتقصیر خواندند و استرحام كردند جز ارانى كه اساس عقاید خود را به صورت علمى و با شهامت در دادگاه تشریح نمود. دادگاه رأى خود را صادر كرد و او را به ده سال زندان محكوم نمود. دو سال در زندان بود و ظاهراً بر اثر ابتلا به بیمارى تیفوس درگذشت. به زبانهاى آلمانى، فرانسه، انگلیسى، و عربى آشنائى داشت. وى در واقع پایهگذار حزب تودهى ایران و نخستین مروج اندیشهى ماركسیستى در ایران به عنوان اندیشهاى علمى است. پسیكولوژى و ماتریالیسم دیالكتیك مهمترین كتابهاى تألیفى اوست. (1318 -1281 ش)، نویسنده و روزنامهنگار. در تبریز متولد شد. تحصیلات خود را در مدارس شرف و دارالفنون گذراند و وارد مدرسه عالى پزشكى تهران شد. پس از مدتى براى ادامهى تحصیل به آلمان رفت و موفق به گذراندن دورهى دكتراى فیزیك و شیمى شد و از دانشكدهى فلسفه نیز گواهینامه لیسانس گرفت. سپس به عنوان استاد ادبیات شرق، در برلین به تدریس پرداخت. در برلین روزنامهى «پیكار» را تأسیس كرد كه در لایپزیك چاپ و مخفیانه در ایران منتشر مىشد. در سال 1309 ش به ایران بازگشت، نخست در وزارت معارف استخدام و به تدریس پرداخت و سپس عنوان رییس تعلیمات یافت. در تهران با انتشار مجلهى «دنیا» و بعضى كتب دیگر به نشر مرام اشتراكى پرداخت. در بین پارهاى از جوانان نفوذ زیادى یافت. وى در سالهاى پس از مراجعت خود از اروپا، در دبیرستانهاى پایتخت فیزیك و شیمى تدریس مىكرد. ارانى در زندان درگذشت. او شعر نیز مىسرود و چندین كتاب تألیف كرد كه برى از آنها عبارتاند از: «اصول علم روح»؛ «اصول علم شیمى»؛ «اصول علم فیزیك»؛ «بشر از نظر مادى»؛ «پسیكولوژى علم الروح»؛ «تئوریهاى علم»؛ «عرفان و اصول مادى»؛ «فرضیهى نسبى»؛ «گلهاى سفید».[1]
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)
فرزند میرزا ربیع خان مالك، در سال 1295 متولد شد. پس از انجام تحصیلات ابتدائى و متوسطه براى طى دورهى عالى عازم آمریكا شد و در رشتهى حقوق قضائى درجهى علمى گرفت. پس از بازگشت به ایران به استخدام بانك كشاورزى درآمد و مدارجى از ترقى را در آن بانك پیمود و سرانجام در دورهى بیست و یكم قانونگزارى از لنگرود به نمایندگى مجلس تعیین شد. در ادوار بیست و دوم و بیست و سوم همچنان نمایندهى مردم لنگرود در مجلس شوراى ملى بود. ادیب سمیعى مردى وارسته و بىنیاز و مورد توجه مردم لنگرود بود.
ملیت : ایرانی - قرن : 0 منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد ششم)
ابن امرى القیس بن عمرو اللخمى معروف به نعمانالسائح، از ملوك حیره است. وى پس از مرگ پدرش در حوالى سنهى 403 میلادى از طرف یزدگرد اول به پادشاهى حیره رسید، و بهرامگور را به اشارهى پدرش (یزدگرد اول) در حیره تربیت كرد. وى بانى دو كاخ مشهور یكى بنام خورنق (ه.م) و دیگرى به نام سدیر (ه.م) است. از این جهت وى را ربالخورنق والسدیر نامیدهاند.
ملیت : ایرانی - قرن : 6 منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد ششم)
نظامالملك شمسالدین مسعود هروى (ف. 596 ه.ق) وزیر علاءالدین تكش خوارزمشاه بود و چون در مبارزه با فرقهى اسماعیلیه پافشارى نشان مىداد در سنهى 596 ه.ق به دست فدائیان آن فرقه كشته شد.
ملیت : ایرانی - قرن : 10 منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد ششم)
معزالدین نظامالملك بن شیخ شهابالدین سلاماللَّه بن شیخ نعیمالدین نعمةاللَّه الخلوى الكبروى (ف. 938 ه.ق) در كدكن قریهى مهم از جلگه رخ، بین نیشابور حالیه و تربت حیدریه مدفون است.
ملیت : ایرانی - قرن : 13 منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد ششم)
میرزا كاظمخان نورى (و. 1307 -1246 ه.ق) پسر میرزا آقاخان اعتمادالدوله صدراعظم نورى، و یكى از رجال دورهى قاجاریه. در 1265 ه.ق منصب استیفاء یافت، و در 1268 ه.ق در زمان صدارت عظماى پدرش، لقب نظامالملكى گرفت، و خواهر تنى ناصرالدین شاه را به عقد خود درآورد. در 1270 ه.ق به نیابت صدارت، و نیز به وزارت دفتر استیفا رسید. پس از عزل پدرش از صدراعظمى وى نیز از تمام سمتهائى كه داشت عزل گردید و مدتى در تبعید بود. اما در 1288 دوباره روى كار آمد. در 1307 پس از فوت او پسرش نظامالملك لقب یافت و وزیر لشكر شد. وزیر تهران و رئیس پلیس در 1310، وزیر مالیه در 1314.
ملیت : ایرانی - قرن : 13 منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد ششم)
حاجى محمدحسین خان صدر اصفهانى (ف. 1239 ه.ق). وى در 1221 به منصب استیفاى ممالك محروسه (ایران) رسید و در 1228 به نظم فارس مأمور و به نظامالدوله ملقب شد و پسرش عبداللَّهخان امینالدوله لقب گرفت، و چون بعد از مرگ میرزا شفیع صدراعظم شد، به صدر ملقب گردید.
ملیت : ایرانی - قرن : 13 منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد ششم)
(میرزا) فضلاللَّه علىآبادى (ف. 1279 ه.ق) از مستوفیان فتحعلىشاه و محمدشاه؛ مدتى نیز وزارت ناصرالدین شاه را در ایام ولایت عهد او داشت، و پس از سلطنت یافتن وى مدعى صدارت بود، اما پس از انتخاب امیركبیر از این خیال مأیوس و به وزارت فارس منصوب گردید. بعد از عزل میرزا آقاخان عنوان وزارت وظایف و اوقاف نیز یافت.
ملیت : ایرانی - قرن : 6 منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد ششم)
معینالدین مختصالملك ابونصر احمد بن فضل بن محمود (مقت. 521 ه.ق) وى در ماه صفر 518 ه.ق بعد از محمد بن سلمان كاشغرى به وزارت سنجر رسید و در صفر 521 به دست باطنیان مقتول گردید.
ملیت : ایرانی - قرن : 6 منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد ششم)
ابن ابىنوبه وزیر سلطان سنجر. در سنهى 531 ه. به وزارت رسید و در سنهى 526 معزول شد و انورى را در مدح او قطعهاى است، به مطلع: چو زیر مركز چرخ مدور نهان شد جرم خورشید منور
ملیت : ایرانی - قرن : 8 منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد ششم)
نصرةالدین احمد از اتابكان لرستان كه از سال 543 تا 740 ه.ق بر شوشتر و حویزه و بصره حكومت كردند و پایتخت آنان ایذه (مال امیر) بوده است. دولت اتابكان لرستان بعد از وفات افراسیاب ثانى منقرض گردید ولى عدهاى از بازماندگان او تا سال 827 در ناحیهى لر كوچك حكومت مىكردند.
ملیت : ایرانی - قرن : 13 منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد ششم)
نصراللَّهخان امیرتومان (و. 1242- ف. تهران 1309 ه.ق) برادر حاجى میرزا حسینخان سپهسالار. از رجال دورهى ناصرى. وى در 67 سالگى درگذشت و جنازهاش به عتبات نقل شد.
ملیت : ایرانی - قرن : 10 منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد ششم)
امیر یاراحمد خوزانى اصفهانى ملقب به نجم ثانى. وى از فرماندهان سپاه شاه اسماعیل صفوى بود و زمانى هم وكیل دربار وى شد.
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)
1349 -1279/ 1277 ش)، شاعر، روزنامهنگار و مورخ. در كرمان به دنیا آمد. پدرش از فقیهان و عالمان و مدرسان شهر تبریز بود. در دوازده سالگى كلاس نهم را در مدرسه سعادت به پایان رساند، سپس علوم ادبى و عربى را از اساتید عصر شهر خود فراگرفت. او چندى به تحصیل فلسفه پرداخت و در علم رجال و تاریخ مطالعه و تحقیق كرد و در این دو رشته صاحب نظر گردید و با زبان انگلیسى و تركى نیز آشنا شد. وى در جوانى به احزاب سیاسى پیوست و با نوشتن مقالات اجتماعى و انتقادى به بیدارى مردم پرداخت. در 1302 ش روزنامهى «بیدارى» را در كرمان و در 1320 ش روزنامهى «اتحاد ملى» را در تهران تأسیس و منتشر كرد. هاشمى در كرمان مدتى ریاست دبیرستان شهاب و كمى بعد ریاست انجمن شهر و هلال احمر (شیر و خورشید سرخ) را به عهده داشت. او همچنین چند دوره نماینده مردم كرمان در مجلس شوراى ملى و سنا بود و چندى نیز ریاست ادارات تابعهى مجلس شوراى ملى و ادارهى «لغتنامه» دهخدا را عهدهدار بود. وى در تهران درگذشت. از دیگر آثارش: «كرمانیان نامى»؛ «تاریخ مذاهب در كرمان»؛ دستنوشتههایى دربارهى «جنگهاى شیخى و بالا سرى در كرمان»؛ «شوخىهاى خلفا، علما و سلاطین»؛ «سخنان ائمه (ع) پادشاهان و بزرگان»؛ تصحیح و حاشیه «مزارات كرمان» یا «تذكرةالاولیاء» محرابى كرمانى.[1] فرزند حاج سید باقر متولد 1279 ش در كرمان است. صاحب ترجمه تحصیلات خود را در مدارس قدیم كرمان ادامه داد و با بزرگان و دانشمندان كرمان محشور گردید. در جوانى با ناظمالاسلام كرمانى مؤلف تاریخ بیدارى ایرانیان بنا به نوشته خود ارتباط داشته و از محضر دانش او خوشهچینى كرده است. هاشمى سالها در كرمان به شغل دبیرى اشتغال داشت و از اعتبار كافى بین مردم برخوردار بود. همزمان با كارهاى فرهنگى به انتشار روزنامه بیدارى در كرمان مبادرت ورزید. در اواخر سلطنت رضاشاه كاندیداى نمایندگى مجلس شد و در دوره دوازدهم وكیل مردم كرمان در مجلس شوراى ملى گردید. در دورههاى سیزدهم و چهاردهم همچنان وكیل مجلس بود. پس از كنارهگیرى از كار مجلس به ریاست چاپخانه مجلس شوراى ملى و مجله رسمى منصوب شد و سالیان دراز در این سمت قرار داشت. در 1322 امتیاز روزنامه هفتگى اتحاد ملى را گرفت و به اتفاق دو برادر خود احمد و حمید هاشمى قریب سى سال روزنامه را انتشار دادند. روزنامه هفتگى اتحاد ملى از جراید خوب و پرمطلب دورههاى آخر است. برادران هاشمى در گردآورى اخبار و مطالب سیاسى پشت پرده مهارت خاصى داشتند و بسیارى از نكات تاریك تاریخ معاصر به وسیله این روزنامه روشن مىشد. سید محمد هاشمى در 1349 در هفتاد سالگى درگذشت. قبل از او دو برادرش هم به فاصله كوتاهى دار فانى را وداع گفتند و امتیاز و مدیریت روزنامه به دست مجید هاشمى كه در مجلس سنا تندنویس بود افتاد، ولى براى روزنامه كارى نكرد و در 1353 تعطیل شد یا آن را تعطیل كردند. سید محمد هاشمى مردى دانشمند، نویسنده، ادیب و شاعر بود. از شرح حالى كه از ناظمالاسلام كرمانى نوشته و در «تاریخ بیدارى ایرانیان» چاپ شده به خوبى مىتوان به میزان معلومات و دانش او پى برد.
ملیت : ایرانی - قرن : 4 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)
(س چهارم ق)، نویسنده و شاعر. یكى از ملوك طبرستان و از شاهزادگان آلباوند بود. وى به زبان طبرى كتابى به نام «مرزبان نامه» نوشت. این كتاب به سبك «كلیله و دمنه» و از زبان حیوانات مىباشد كه محمد بن غازى آن را ترجمه كرد و «روضة العقول» نامید. بعد از وى در قرن هفتم قمرى سعدالدین وراوینى آن كتاب را تصحیح و به فارسى ترجمه كرد. علاوه بر این كتاب، از وى «دیوان» شعرى نیز به جاى مانده كه «نیكى نامه» نامیده شده است. در «شعراى مازندران و گرگان» نام وى مرزبان بن رستم بن شروین و «دیوان» او «گیل نامه» ذكر شده است.[1] اسپهبد مرزبان بن رستم بن شهریار بن شروین بن رستم بن سرخاب بن قارن. مؤلف كتاب مرزبان (ه.م) مىباشد. وى یكى از ملوك طبرستان و از خاندان آلباوند است.
ملیت : ایرانی - قرن : 15 منبع :
مصیب ایرانی محل تولد : سنقر شهرت تابعیت : ایران تاریخ تولد : 1348/3/9 زندگینامه علمی اینجانب مصیب ایرانى تحصیلات ابتدائی وراهنمائی را در شهرستان سنقر به اتمام رسانده ودر سال1366 وارد حوزه علمیه امام خمینی (ره)شهر کرمانشاه شده،همزمان با دروس حوزه مدر ک دیپلم متوسطه اخذ نموده و بعد از پایان مقدمات در سال 1375وارد حوزه علمیه قم شدم ودر دروس آقایان حجت الاسلام احدی واستاددریاباری شروع به ادامه دروس حوزه نمودم.همزمان در قم وحضور در دروس اساتید مذکور دوره تربیت مربی (دفتر تبلیغات )وآموزش مبلغین این مرکزوحضور در موسسه تنظیم ونشرآثار امام خمینی (ره)دوره امام شناسی با گرایش اندیشه سیاسی(کارشناسی ارشد) به پایان رساندم .در حال حاضر نیز دروس خارج فقه استاد قاضی زاده وشرح منظومه استاد دریاباری را تلمذ می نمایم. وسلام توفیقات روز افزون را از ایزدمنان خواهانم خداوند مارا از الطاف خود و اولیائش محروم نکند..
ملیت : ایرانی - قرن : 2 منبع : مشاهیر زنان ایرانی و پارسی گوی
پیش از 150 ق، وى دختر استاد سیس (150 ق) و مادر مأمون (218 -198 ق) خلیفه عباسى بود. پدرش سردار ایرانى زرتشتى بود كه در اواخر خلافت منصور (158 -136 ق) بر خلیفه عباسى شورید و ادعاى پیامبرى كرد و خود را از موعودهاى زرتشت و به جاى هوشیدر یا سوشیانت دانست و در سیستان، هرات و بادغیس خروج كرد و تا مرو رود پیشروى كرد اما از سپاه خلیفه شكست خورد و فرار نمود، اما دستگیر و سپس كشته شد و دخترش، مراجل نیز به اسارت درآمد. وى جزو كنیزان خلیفه بود تا اینكه به عقد هارونالرشید (193 -170 ق) درآمد و از او مأمون متولد شد. راجع به ازدواج هارون و مراجل نوشتهاند كه روزى هارون و همسرش زبیده مشغول بازى شطرنج بودند. زبیده ههسر رامات كرد. چون شرط شده بود كه بازنده دستور برنده را اجرا كند، لذا به دستور زبیده، هارون با مراجل كنیز زشتروى حرم مجبور به ازدواج گردید. مراجل پس از زایمان درگذشت. با آنكه ولادت مأمون تقریبا بیست سال پس از خروج استاد سیس واقع شده است احتمال صحت این داستان ضعیف نیست.
ملیت : ایرانی - قرن : 0 منبع : مشاهیر زنان ایرانی و پارسی گوی
قرن سوم میلادى، از زنان كاردان و باتدبیر. وى دختر مهرك و همسر شاهپور اول ساسانى (272 -241 م) بود. زمانى كه اردشیر بابكان (241 -226 م) بر فارس استیلا یافت، مهرك را كه پادشاه فارس بود كشت، زیرا منجمان به او خبر داده بودند كه از فرزندان مهرك یك نفر پادشاه مىشود و همه سرزمین ایران را به اطاعت خود درمىآورد. اردشیر، مهرك و همه بستگان او را كشت و فقط دختر ده سالهاى گریخت و به چوپانى پناه آورد و چوپان او را به فرزندى پذیرفت. روزى شاهپور كه در بیابان به دنبال شكار بود تشنه شد و خود را به خیمه چوپان رساند تا آبى بنوشد. دختر مهرك جام آب سرد گوارایى به شاهپور داد. شاهپور شیفته زیبایى دختر شد و از چوپان نسب او را پرسید. چوپان گفت دختر من است و از نسب اصلش سخنى نگفت. شاهپور از چوپان خواست تا دختر او را به زنى به او دهد و چوپان كه دانسته بود شاهزاده است به ناچار پذیرفت. مج از شاهپور پسرى آورد كه او را هرمز نام نهادند. مج اظهار بزرگى و شخصیت مىكرد و خواستههاى عالى داشت و لذا شاهپور مجبور شد كه به او یادآورى كند چوپانزاده است و خواستهها در شأن او نیست. مج ناچار قصه زندگیش را بیان كرد. شاهپور كه این راز را دریافت سعى كرد از همه پوشیده نگه دارد. اتفاقا روزى اردشیر كه از شكارگاه برمىگشت بر سر راه به سراى شاهپور فرود آمد. چشمش به كودكى افتاد. درباره او سؤال كرد و نسب مادرش را جویا شد. شاهپور امان خواست و گفت: حاضرم مرا بكشى اما به همسر و فرزندم آسیبى نرسانى و سپس راز مج را آشكار كرد. اردشیر بسیار خشنود شد و گفت مرا از سخن منجمان آسوده خاطر كردى كه گفتهاند از فرزندان مهرك یك نفر پادشاهى كند و او هرمز است. چنین نیز شد، هرمز پس از شاهپور بر تخت سلطنت نشست و به اداره كشور پرداخت و رامهرمز را بنا كرد و آن را پایتخت خود قرار داد.
ملیت : ایرانی - قرن : 6 منبع : مشاهیر زنان ایرانی و پارسی گوی
524 ق. وى نواده دخترى سلطان سنجر سلجوقى (552 -511 ق) و مورد علاقه فراوان او بود. پس از آنكه سلطان محمود سلجوقى (525 -511 ق) بر عموى خود سنجر شورید و شكست خورد، سنجر او را بخشید و بنواخت و ماه ملك خاتون را به عقد او درآورد. اما وى در جوانى و در سن هفده سالگى درگذشت. سنجر از مرگ نابهنگام او بسیار اندوهگین گردید و براى سرودن مرثیهاى شایسته، امیرالشعراء، عمعق بخارى را از ماوراءالنهر به خراسان طلبید. عمعق كه در آن زمان پیرو ناتوان شده بود از سرودن قصیدهاى مطول عذر خواست و دو بیت شعر زیر را تقدیم داشت: هنگام آنكه گل دمد از صحن بوستان رفت آن گل شكفته و در خاك شد نهان هنگام آنكه شاخ شجر نم كشد ز ابر بى آب ماند نرگس آن تازه بوستان
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)
فرزند سرتیپ علیقلىخان، متولد 1277 ش است. ابتدا تحصیلات خود را در رشتهى علوم سیاسى به اتمام رسانید و وارد خدمت دولت شد. مدتى حكومت ساوجبلاغ با او بود، بعد به رویهى خانوادگى وارد مدرسهى نظام شد. در 1299 به درجهى افسرى نائل آمد. در 1302 براى ادامهى تحصیل به فرانسه رفت و دانشكدهى سنسیر نظامى را طى نمود پس از بازگشت از فرانسه، مدتى در ژاندارمرى شاغل مقاماتى بود. مدتها ریاست ژاندارمرى آذربایجان با او بود. در 1320 به ارتش منتقل شد و به ریاست دفتر ستاد ارتش منصوب گردید. در 1330 با درجهى سرتیپى رئیس ژاندرامرى كل كشور گردید و در همین سمت درجهى سرلشكرى گرفت. مدتى هم رئیس دادرسى ارتش و بازرس عالى بازرسى بود. همسر او از مكنت كافى برخوردارى داشت. این خانواده از نوادههاى میرزا علىخان اعتمادالسلطنه مىباشند. سرلشكر محمدعلى علوىمقدم در سوم بهمنماه 1365 در تهران دار فانى را وداع گفت.
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)
معروف به امیر شوكتالملك از مالكان بزرگ ایران، والى قائنات و سیستان، در 1259 در بیرجند متولد شد. پدرش امیرعلمخان حشمتالملك مالك و والى قائنات بود. این خانواده قریب یازده قرن فرمانروائى سیستان و خراسان را متناوبا عهدهدار بودهاند. محمدابراهیم تحصیلات مقدماتى را در نزد معلمین خصوصى فراگرفت، سپس مدتى آموزش نظامى دید و در تیراندازى و اسبسوارى و جنگهاى پارتیزانى مهارت كامل یافت. در 1283 پس از فوت برادرش محمداسمعیلخان، حكومت قائنات و سیستان از طرف مظفرالدینشاه به او واگذار شد و لقب امیر شوكتالملك گرفت. پس از انتصاب به این شغل، نظم و ترتیب خاصى براى اداره امور در پیش گرفت. براى ایجاد و توسعهى امنیت، واحدهاى نظامى از سوار و توپخانه و پیاده تشكیل داد، و مدرسهى افسرى نظام شوكتیه را بنیاد نهاد و تا حدودى منطقه را آرامش بخشید. در جنگ بینالملل اول، انگلیسها براى حفظ هندوستان متوسل به امیر شوكتالملك شدند. او نیروئى از چریك تشكیل داد كه سربازان آن ایرانى بودند و توسط افسران انگلیسى اداره مىشدند و بودجهى آن را كنسولگرى انگلیس تامین مىكرد و در زابل و قائنات مستقر بودند. در 1300 كه سرهنگ محمدتقى پسیان رئیس ژاندارمرى خراسان، سر از اطاعت حكومت مركزى پیچیده و كلیه امور خراسان را در دست گرفت، قوامالسلطنه نخستوزیر وقت، به امیر شوكتالملك علم والى قائنات و سیستان، اختیارات كامل داد تا با اعمال قوه قهریه، كلنل را سركوب نماید. ولى او براى احتراز از جنگ و خونریزى به وسیلهى تلگراف حضورى و پند و اندرز پسیان را از خیالاتى كه در سر داشت، مىخواست مانع شود و در عین حال قواى مجهزى آماده ساخته و به سوى مشهد روانه ساخت كه خبر قتل پسیان در جعفرآباد قوچان، او را از لشكركشى و جنگ منصرف ساخت. شوكتالملك مردى متمول و سخاوتمند و بذال بود. به امور فرهنگى علاقه تام و تمامى داشت. در دوران حكمرانى خود به هزینهى شخصى شهر بیرجند را لولهكشى كرد و مدارس جدید دخترانه و پسرانه در غالب شهرهاى سیستان تاسیس نمود و بیمارستانهائى نیز بنیاد كرد. پس از خلع قاجاریه و سلطنت رضاشاه پهلوى كه ایران مركزیت پیدا كرد، امیر شوكتالملك كه همیشه رفتار و اعمال خود را با اوضاع زمانه تطبیق مىداد، كار حكومت خود را به برادرزادگان خود سپرد و به تهران آمد و با رضاشاه نزدیك شد به طورى كه در سفر و حضر با هم بودند. در 1316 استاندار فارس شد و در 1317 در كابینهى محمود جم به وزارت پست و تلگراف معرفى گردید و در كابینههاى دكتر متیندفترى و على منصور و محمدعلى فروغى سمت مزبور را دارا بود. پس از استعفاى رضاشاه، او نیز از كار دولتى كنارهگیرى كرد و در بیرجند سكونت نموده، به املاك وسیع خود رسیدگى مىكرد. در 1323 درگذشت.
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)
فرزند محمدابراهیم شوكتالملك بیرجندى، در 1298 متولد شد. پس از طى دوران كودكى وارد مدرسهى شوكتیه در بیرجند شد و دورهى مدرسهى مزبور را پایان داد و علاوه بر دروس مدرسه در تعلیم حسن خط و انشاء و ادبیات فارسى از معلمین خصوصى بهره گرفت و بر حسب تربیت خانوادگى، سوارى و تیراندازى را نیز تا حدى تعلیم دید و به تهران انتقال یافت. در آن ایام پدرش از نزدیكان و معاشرین رضاخان پهلوى بود و طبعا او نیز به دربار راه یافت و به اقتضاى سن با ولیعهد كه تازه از اروپا بازگشته و دورهى دوسالهى دانشكدهى افسرى را طى مىكرد، آشنا و تدریجا نزدیك شد و براى ادامهى تحصیل به دانشكدهى كشاورزى كرج رفت و دورهى سه سالهى دانشكدهى مزبور را پایان داد. در 1318 كه موضوع ازدواج ولیعهد با فوزیه مصرى انجام گرفت، او نیز به دستور پدرش با دختر قوامالملك شیرازى ازدواج كرد. بعد از استعفاى رضاشاه و خروج از ایران، امیر شوكتالملك از تهران به بیرجند رفت ولى امیراسدالله در تهران باقى ماند و بیشتر وقت او در دربار سپرى مىشد و طورى با شاه جدید محشور و مانوس شده بود كه در تمام جریانات دربار قرار داشت. پس از مرگ امیر شوكتالملك، اولین سمت دولتى را احراز كرد و حكمران سیستان و بلوچستان شد و قریب سه سال در این ماموریت گاهى در تهران و زمانى در بیرجند به شیوهى قدیم حكومت مىكرد. این ماموریت قریب سه سال به طول انجامید و پایههاى امیرى قائنات را براى آتیهى او محكم ساخت. شاه از 1327 درصدد شغل وزارت براى او بود. هژیر با وجودى كه دستپرورده و سرسپردهى شاه بود، به جهاتى عضویت او را در كابینه قبول نكرد. در 1328 شاه به ساعد توصیه كرد در ترمیم كابینهى خود، سمتى به علم واگذار كند. قصد شاه این بود كه علم متصدى وزارت كشور را باید مردى باسابقه و باتجربه اداره كند و این كار از یك جوان ساخته نیست. سرانجام با وساطت سید جلالالدین تهرانى، این برنامه عملى شد و علم در كابینهى ساعد به وزارت كشور منصوب شد ولى همانطورى كه ساعد پیشبینى كرده بود، ادارهى وزارت كشور از عهدهى او خارج بود. لذا پس از دو ماه تغییر سمت داد و به وزارت كشاورزى منصوب شد. در 1329 با سقوط ساعد، بیكار شد. جانشین ساعد (منصورالملك) به توصیهى شاه مجددا او را در سمت وزارت كشاورزى تثبیت كرد و در مدت سه ماهى كه نخستوزیر بود، علم هم وزارت كشاورزى را اداره مىكرد. در تیرماه 1329 سپهبد رزمآرا با تمهید مقدماتى كه از قبل فراهم كرده بود نخستوزیر شد و در انتخاب اعضاى كابینهى خود به هیچ وجه توصیههاى شاه را قبول نكرد و علم بدون شغل دولتى ماند. پس از چند ماه كه از عمر كابینه گذشت، رزمآرا ناگزیر در ترمیم كابینهى خود، وزارت كار را به او سپرد و تا پایان عمر رزمآرا، در كابینه باقى بود و روزى كه رزمآرا در مسجد سلطانى هدف گلوله قرار گرفت، علم نیز او را همراهى مىكرد. پس از واقعهى قتل رزمآرا، فورا به دربار رفته و مژدهى كشته شدن او را به شاه داد. در 1330 شاه در اثر فشار دكتر مصدق، تصمیم به تقسیم املاك خود گرفت و سازمانى در دربار براى این كار بوجود آمد كه علم در راس آن قرار گرفت و او نیز به پیروى از شاه، قسمتى از املاك خود را در سیستان و بلوچستان بین كشاورزان تقسیم كرد. در دوران حكومت مصدق، گاهى در تهران و زمانى در بیرجند و چندى در اروپا و آمریكا مشغول تحریكات علیه دولت بود ولى از اقدامات او هیچگونه آثار مترتب نشد بلكه مصدق كینهى او در دل گرفته، دستور داد در سیستان تضییقاتى براى او فراهم سازند. بعد از كودتاى 28 مردادماه 1332، علم از استقرار شاه بر سریر سلطنت وقوف كامل داشت و بدون داشتن شغل دولتى، در كنار او قرار گرفت و ضمن دادن مشورت به شاه، تلاش براى ساقط كردن سپهبد زاهدى مىنمود و سرانجام پس از سفر شاه به آمریكا در اوایل 1334، توفیق یافت در یك مذاكرهى طولانى با زاهدى استعفاى او را گرفته نزد شاه ببرد. حسین علاء جانشین زاهدى، در كابینهى خود پست وزارت كشور را به علم سپرد و در همین سمت مشغول تمرین مشق صدارت شد. انتخابات دورهى نوزدهم مجلس شوراى ملى در دوران وزارت كشور او انجام یافت و با تشكیل كنگره در متمم قانون اساسى تغییراتى داده شد. علاوه بر افزایش نمایندگان مجلس، دوران آن نیز به چهار سال افزایش یافت. در این دوره غالب وكلاى مجلس توسط علم دستچین شده بودند ولى معالوصف چند نفرى گاهى مشكلاتى براى شاه و دولت فراهم مىكردند مانند دكتر شاهكار، شمس قناتآبادى، ارسلان خلعتبرى، آقاجعفر بهبهانى و دكتر حسین پیرنیا. علاء در فروردین 1336 كنار رفت و جاى خود را به اقبال داد و طبعا علم هم بدون شغل دولتى ماند. در 1336 شاه تصمیم گرفت ادارهى امور كشور را به سیستم دو حزبى اداره نماید. ابتدا حزبى به نام حزب مردم تشكیل داد كه این حزب نقش اقلیت را بازى مىكرد و علم رهبر آن حزب شد و عدهاى از دولتیان و نمایندگان مجلس عضو آن حزب شدند. ظاهرا مرام این حزب، انقلابى بود مانند تقسیم زمین بین دهقانان، سهیم كردن كارگران در سود كارخانهها، ملى كردن منابع طبیعى و اعطاى حقوق سیاسى به زنان و غیره. حزب دیگرى به نام ملیون كه حزب اكثریت بود به رهبرى دكتر اقبال تشكیل یافت. هر دو حزب با بودجهى دولتى شروع به كار كردند تا دورهى مجلس نوزدهم پایان پذیرفت و انتخابات دورهى بیستم آغاز شد. انتخابات دورهى بیستم در تابستان 1339 آغاز شد و هر دو حزب كاندیداهاى خود را معرفى كردند و مبارزات انتخاباتى بین دو نفر در هر حوزه آغاز شد. در این انتخابات، كار به افتضاح كشید و طوفانى از عدم رضایت مردم و كاندیداهاى حزبى بلند شد. كاسه و كوزه بر سر حزب ملیون شكست. ابتدا دكتر كاسمى دبیركل حزب ملیون و وزیر مشاور، به وضع زنندهاى از كار بركنار شد و سپس از وكلاى انتخاب شده استعفاى دستهجمعى گرفتند و كابینهى اقبال ساقط گردید. پس از این اوضاع، علم هم طوعا یا جبرا از رهبرى حزب مردم كنار رفت. جانشین اقبال اوضاع آشفتهى آن روز را آشفتهتر كرد و انتخابات دورهى بیستم تجدید شد و مجلس افتتاح گردید. ولى در اواخر اردیبهشت 1340 دكتر امینى مجلس را منحل نمود و قریب 14 ماه مملكت را بدون دخالت شاه اداره كرد. وقتى دكتر امینى در كار خود توفیق نیافت و پس از 14 ماه زمامدارى قرار بر استعفا گرفت، شرط استعفاى خود را براى جانشین كردن دو نفر قرار داد، یكى عبدالله انتظام و دیگرى امیراسدالله علم. علم در 28 تیرماه 1341 از طرف شاه به نخستوزیرى منصوب گردید و كار نیابت تولیت بنیاد پهلوى را به شریفامامى سپرد و در غیاب مجلسین با تصویبنامههاى هیات وزیران به قانونگزارى پرداخت و آزادیهاى ظاهرى و نسب را كه در دورهى زمامدارى دكتر امینى به وجود آمده بود، از بین برد و زمینهاى مناسب براى دیكتاتورى شاه فراهم ساخت. اولین اقدام علم در دوران نخستوزیرىاش كه انعكاس بسیار بدى پیدا كرد، لایحهى انجمنهاى ایالتى و ولایتى بود كه مىبایستى مظاهر مذهبى از متن آن كنار گذاشته شود. در این لایحه قید اسلام از شرط انتخابكنندگان و انتخابشوندگان حذف و به جاى سوگند به قرآن، سوگند به كتاب آسمانى قید شده بود و به زنان نیز حق راى داده بودند. اقدام دولت در جامعهى روحانیت مخصوصا حوزهى علمیهى قم بازتاب بسیار وسیعى پیدا كرد و در حقیقت از این تاریخ روحانیت و رژیم در مقابل هم قرار گرفتند، تلگرامهاى اعتراضیه از طرف علما صادر شد، اعتراض از هر طرف بلند گردید و دولت علم ناچار عقبنشینى كرد و پس از مبارزات طولانى و حاد ناچار تصویبنامه را كانلمیكن نمود. علم در نخستوزیرى خود، اولین كنگرهى دهقانان ایران را تشكیل داد و خواستههاى شاه را در چند اصل در كنگره مطرح و به تصویب رسانید كه عبارت بودند از: 1- الغاء رژیم ارباب رعیتى 2- ملى كردن جنگلها 3- فروش سهام كارخانجات دولتى براى پشتوانه اصلاحات ارضى 4- سهیم كردن كارگران در سود كارخانهها 5- اصلاح قانون انتخابات 6- ایجاد سپاه دانش. دولت براى تصویب اصول ششگانه متوسل به راى عمومى شد و روز 6 بهمن 1341 رفراندوم در سرتاسر كشور انجام گرفت و اصول مزبور از طرف شاه براى اجرا به دولت ابلاغ شد. كندى هم در این مورد به شاه تبریك گفت. روحانیون، دانشگاهیان، اصناف و كسبه براى خنثى ساختن كار دولت، دست به تظاهرات زدند و دولت علم با شدت هر چه تمامتر به سركوبى مخالفین پرداخت. در چند نقطه از ایران برخورد پلیس و مردم خونین شد و عدهى زیادى مقتول و مجروح شدند. مبارزه علیه شاه و دولت را آیات عظام در قم رهبرى مىنمودند و اعلامیههاى زیادى علیه دولت صادر و پخش شد. در همان ایام رهبرى مبارزه با شاه و دولت با آیتالله حاجآقا روحالله خمینى بود. دولت علم براى فرونشاندن تظاهرات و آرام ساختن مردم و مخالفین، از آغاز 1342 شدت عمل بیشترى نشان داد و علاوه بر بازداشت سران جبهه ملى، چند روحانى و دانشجو را بازداشت و به تبعید رهبران مبارزه علیه دولت پرداخت، از جمله آیتالله خمینى را بازداشت كرد. به دنبال اینگونه اعمال، مردم قم دست به تظاهرات مجدد زدند. در تهران و اصفهان و شیراز نیز اجتماعاتى تشكیل یافت و اعلامیههائى علیه دولت منتشر شد تا اینكه در روز 15 خرداد 1342 در شهرهاى قم، تهران و شیراز روحانیون، اصناف و دانشگاهیان دست به تظاهرات زده، با انتشار شعارهایى علیه دولت به راهپیمایى پرداختند. دولت علم به سركوبى راهپیمایان پرداخت و به روى آنها آتش گشود و مردم نیز با سلاحهاى سرد به مقابله پرداخته، اتوبوسهاى دولتى و ساختمانها را به آتش كشیدند. در اثر این برخورد خونین در شهرهاى قم، تهران و شیراز عدهى زیادى مقتول و مجروح شدند. سرانجام با اعلام حكومت نظامى در تهران و چند شهر دیگر، دولت توانست آرامش را در تمام شهرها برقرار نماید. علم در تابستان 1342 پس از دو سال فترت، انتخابات دورهى بیستویكم مجلس شوراى ملى و دورهى چهارم مجلس سنا را آغاز كرد و سیستم حزبى را متروك ساخته، رویهى جدیدى پیش گرفت. وى در تهران كنگرهاى به نام كنگرهى آزادزنان و آزادمردان با شركت نمایندگان شهرها و دهات تشكیل داد و كنگره پس از بررسىهاى لازم، لیستى كه نام كلیهى كاندیداهاى انتخابات مجلس بود اعلام نمود. این لیست توسط یك هیات شش نفرى مركب از احمد نفیسى شهردار تهران، خسروانى وزیر كار، حسنعلى منصور رئیس گروه مترقى، عباس سالور رئیس اصلاحات ارضى، نصرتالله معینیان وزیر اطلاعات، و حسن زاهدى رئیس بانك كشاورزى قبلا تهیه و تنظیم شده بود كه در حقیقت كنگره اعلامكنندهى لیست بود نه تصمیمگیرنده. در بین نمایندگان دورهى بیستویكم جز مالكین از تمام طبقات مردم افرادى انتخاب شده بودند. كارگران، كشاورزان و كارمندان اكثریت نمایندگان را تشكیل مىدادند. از هنرمندان، ورزشكاران و اصناف نیز چند تنى به مجلس راه یافتند و براى اولین بار در تاریخ ایران به زنان نیز حق انتخاب كردن و انتخاب شدن داده شد و عدهاى از زنان وارد مجلسین سنا و شوراى ملى شدند. پس از افتتاح مجلس، علم قریب ششصد تصویبنامهى هیات وزیران را كه در دورهى فترت تهیه شده بود، به مجلس داد و آنان را به صورت قانون درآورد. از جمله تصویبنامههائى كه در دولت علم، وزیران بر آن صحه نهاده بودند برقرارى كاپیتولاسیون با معافیت مستشاران نظامى آمریكا و خانوادهى آنها از شمول قوانین قضائى ایران بود. این لایحه در زمان زمامدارى علم در مجلس به تصویب نرسید و به هنگام نخستوزیرى حسنعلى منصور تصویب شد. امیراسدالله علم تا اسفندماه 1342 بر اریكهى قدرت استوار بود و به علت اجراى نظریات شاه در تمام شئون كشور معتقد بود سالیان دراز مقام نخستوزیرى را دارا مىباشد ولى به طور ناگهانى از كار بركنار و مقام نخستوزیرى ایران به حسنعلى منصور رئیس گروه مترقى كه در آن تاریخ نمایندهى مجلس بود سپرده شد و علم دور از مشاغل سیاسى چندى وقت گذرانید تا ریاست دانشگاه نوپاى شیراز را به او سپردند او ظاهرا ریاست دانشگاه شیراز را عهدهدار بود ولى عملا دانشگاه توسط معاون وى امیرمتقى اداره مىشد تا اینكه در 1345 وزیر دربار شد و اعلامیههاى تاجگذارى شاه و جشنهاى دوهزار و پانصدسالهى شاهنشاهى را در نخستین روزهاى سمت جدید انتشار داد و سرپرستى هر دو جشن را عهدهدار گردید. علم مدت یازده سال وزیر دربار بود. در سالهاى آخر دچار بیمارى سرطان شد. چندى در بیمارستانهاى آمریكا به معالجه پرداخت. هنگامى كه در آمریكا تحت معالجه بود، شاه او را از وزارت دربار تغییر داد و سمت او را به امیرعباس هویدا سپرد و علم در فروردین 1357 در آمریكا در 59 سالگى درگذشت. علم مردى بسیار متمول بود و املاك زیادى در سیستان و بلوچستان متعلق به او بود و غیر از مالالاجاره سالیانه مبلغ معتنابهى از كشاورزىهاى خود به دست مىآورد. قسمت اعظم زعفران ایران به او تعلق داشت. از گرفتن هدیه و كادو رویگردان نبود، در ولخرجى از بودجهى دولت معروف بود، دوستان خود را به مقامات عالى رسانید و بهرهبردارى او در كشور به مراتب از شاه بیشتر بود. بدون شك علم را باید یكى از مسئولان واقعى حكومت محمدرضاشاه پهلوى دانست.
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)
معروف به «احتشامالسلطنه»، پسر محمدرحیمخان دولو كشیكچىباشى (علاءالدوله- امیرنظام) است كه یكى از رجال دربار ناصرالدین شاه و مدتها با سمت ریاست گارد سلطنتى، كفالت دربار را نیز بر عهده داشت. دوران كودكى و جوانى را تحت مراقبت پدر به فراگرفتن علوم متداوله زمان و زبانهاى خارجى گذرانید و به شیوهى خانوادگى وارد دربار ناصرالدین شاه گردید و پس از طى مراحل، مقام قوللر آقاسىباشى یافت. در 1306 ه.ق از طرف امینالسلطان وزیر اعظم، به حكومت خمسه و زنجان منصوب شد و در مدت سه سال ماموریت خود با عدهاى از سركشان محلى زدوخورد نمود و نظم و امنیتى در آن منطقه به وجود آورد. در 1309 به تهران احضار شد و خدمات خود را در دربار ادامه داد. در 1312 ه.ق از ناصرالدین شاه لقب احتشامالسلطنه گرفت و سركنسول ایران در عراق شد. در آن تاریخ سركنسول ایران صدرالسلطنه بود كه به تهران احضار و به وزارت فوائد عامه منصوب گردید. علت انتصاب احتشامالسلطنه به این سمت، زباندانى وى بود. در آن تاریخ كه رجال ایران كمتر به زبانهاى خارجى آشنائى داشتند، احتشامالسلطنه چند زبان خارجى مىدانست. احتشامالسلطنه تا اواخر صدارت امینالسلطان در عراق بود و در 1314 به تهران فراخوانده شد و در مدت صدارت امینالدوله كارى به او ارجاع نشد. در 1318 امینالسلطان كه مجددا با لقب اتابك به صدارت رسیده بود، احتشامالسلطنه را ابتدا به معاونت وزارت خارجه و بعد به حكومت كردستان فرستاد و او دو سال در آن سمت والى بود. در 1320 به وزیرمختارى ایران در برلن تعیین گردید و سالها در این سمت باقى بود. در اوایل مشروطیت، رئیس كمیسیون تعیین سرحد بین ایران و عثمانى شد و از برلن به ایران آمد و وظایف خود را به نحو جالبى انجام داد. در این ماموریت، تهور و وطنخواهى احتشام از هر جهت درخور تقدیر است. پس از صدور فرمان مشروطیت و تشكیل مجلس از طرف شاهزادگان قاجار، وكیل مجلس شد. احتشامالسلطنه به علت ماموریتهاى خارج و توقف نسبتا ممتد در آلمان، به آزادى و مشروطیت گرایش خاصى داشت و در نخستین روزهاى سلطنت محمدعلىشاه، در زمره افرادى بود كه شاه را تشویق به هواخواهى از مشروطه و آزادى مىنمود، مخصوصا درباریانى مانند امیربهادر جنگ و حاجبالدوله را از اعمال استبدادى منع مىكرد. مرتضى قلىخان صنیعالدوله رئیس مجلس شوراى ملى، در اثر قتل اتابك مرعوب گردید و از ریاست مجلس استعفا كرد. دو نفر كاندیداى ریاست بودند، یكى میرزا حسنخان وثوقالدوله و دیگر میرزا محمودخان احتشامالسلطنه، كه هر دو به زبانهاى خارجى آشنائى كامل داشتند. سرانجام در روز 29 رجب 1325 ه.ق احتشامالسلطنه بر رقیب خود فائق آمد و به ریاست مجلس شوراى ملى رسید و تا ربیعالاول 1326 در آن سمت باقى بود. سختگیرى و تندخوئى احتشامالسلطنه در اداره مجلس معروف است و غالبا وزراء مورد عتاب و خطاب او واقع مىشدند. وجود احتشام در راس مجلس در آن تاریخ براى جلوگیرى از بعضى از تندروىها لازم بود ، مخصوصا برخى از نمایندگان آذربایجان در آن ایام بدون در نظر گرفتن اوضاع و احوال روز در نطق و سخنان خود تندروىهائى مىنمودند. احتشامالسلطنه در ماجراى توپخانه كه منجر به توقیف ناصرالملك نخستوزیر و سایر وزیران گردید، نقش میانجى داشت و برادران خود را نزد محمدعلىشاه فرستاد ولى محمدعلى میرزا آنان را توقیف و فرمان قتل علاءالدوله را صادر نمود. احتشامالسلطنه چون از خانواده قاجار بود، به بقاى محمدعلى میرزا علاقه داشت، از اینرو با كمك نظامالسلطنه، محمدعلى میرزا را به مجلس آورد تا بار دیگر سوگند وفادارى به مشروطیت و مجلس بخورد. وقتى محمدعلى میرزا به مجلس آمد، احتشامالسلطنه كلامالله مجید را به دست او داد و قبل از آنكه شاه سوگند خود را ادا نماید، احتشامالسلطنه شاه را مخاطب قرار داد و اظهار نمود اعلیحضرتا این قرآن است، كتاب حافظ نیست، چون از خانواده قاجارم به بقاى سلطنت شما علاقمندم. محمدعلى شاه گرچه از این بیان رئیس مجلس تكدر یافت ولى هیچ به روى خود نیاورد. میرزا محمودخان علامیر در اثر تندخوئى و شدت عمل مقدارى از وجهه خود را از دست داد و چون با بعضى از نمایندگان مانند مرحوم سید عبدالله بهبهانى میانهاى نداشت، ناچار از ریاست كنارهگیرى كرد. علت كنارهگیرى احتشامالسلطنه را عدهاى مولود اختلاف با بهبهانى مىدانند در حالى كه احتشام به علت درك مسائل سیاسى، به خوبى وقوف داشت كه مجلس پایدار نخواهد ماند و محمدعلىشاه لامحاله آن را از بین خواهد برد. پس از استعفا از ریاست مجلس، به دو ماموریت كوتاه رفت. قرار بود سفیر لندن شود ولى به علت داشتن تمایلات ژرمانوفیلى مورد قبول لندن واقع نشد. سفرى به عنوان ماموریت به روسیه رفت تا سرانجام بار دیگر به وزیر مختارى ایران در برلن منصوب شد. در 1329 ه.ق از برلن مامور عثمانى گردید و با سمت سفیركبیر، هشت سال در استانبول مامور بود تا اینكه در 1298 ش سلطان احمدشاه به عثمانى رفت و در اثر اختلافى كه بین نصرتالدوله وزیرخارجه و احتشامالسلطنه وجود داشت، در دربار عثمانى به اشارهى سفیر، به وزیرخارجه بىاعتنائى شد و چون وثوقالدوله نخستوزیر هم دل خوشى از احتشامالسلطنه نداشت، با تغییر او موافقت نمود و او را از سفارت استانبول تغییر دادند میرزا محمودخان چون همسرش آلمانى بود، به برلن رفت و تا 1302 در آلمان توقف داشت. در این سال به ایران بازگشت و تا 1305 بلاشغل بود. در كابینهى مستوفىالممالك در آن سال وزیر كشور شد و پنج ماه در آن سمت انجام وظیفه نمود. احتشامالسلطنه در دورهى سوم نیز وكیل مجلس شد ولى اساسا به مجلس وارد نشد و از قبول آن تحاشى نمود. در 1314 در 75 سالگى درگذشت. وى در ده سال آخر حیات خود، بیشتر به مطالعه و كارهاى فرهنگى مىپرداخت و مدتى نیز رئیس كمیسیون معارف بود. خانملك ساسانى كه مستشار سفارت ایران در استانبول بوده در كتاب یادبودهاى سفارت استانبول دربارهى احتشامالسلطنه اظهارنظرهاى بسیارى كرده كه قسمتى از آن را به نظر خوانندگان ارجمند مىرسانیم. «آقاى محمودخان احتشامالسلطنه پسر محمدرحیمخان دولو كشیكچىباشى (علاءالدوله- امیرنظام) از بزرگان و آزادگان ایران است، در محاسن ومعایب هر دو افراط كرده بود، كریمالنفس و سخىالطبع بود، ایران را به اعلىدرجه دوست مىداشت، باتجربه و دنیادیده، نیكمحضر و خوشصحبت، زیرك و باهوش بود. زبانهاى فرانسه، آلمانى و تركى عثمانى را حرف مىزد و ایران زمین را از همه كس بهتر مىشناخت، حافظه بسیار خوبى داشت و از زمان ناصرالدین شاه كه قوللر آقاسى بود تا این زمان همه فراز و نشیب سیاست ایران را به خاطر داشت.» علامیر فرزندان متعددى داشت كه آنها نام علامیر را براى خود انتخاب كردند و بعضى از آنها داخل وزارت خارجه شدند ولى رشد زیادى پیدا نكردند.
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)
در 1271 در تهران متولد شد. تحصیلاتى مقدماتى را در مدرسهى آلمانى تهران به اتمام رسانید سپس براى ادامهى تحصیل به آلمان رفت. چندى در برلن و مدتى در اسلامبول و زمانى نیز در مدارس عالى اطریش به تحصیل پرداخت. در 1291 به خدمت در وزارت خارجه درآمد و اتاشه سفارت كبراى اسلامبول شد. بعد نایب سوم سفارت اطریش گردید. چندسالى در اطریش اقامت داشت تا اینكه نایب اول سفارت ایران در آلمان شد. در این ماموریت تحصیلات خود را در آلمان ادامه داد و در رشتهى فلسفه درجهى دكترا گرفت و سركنسول هامبورگ شد. در 1300 به ایران آمد و از وزارت امور خارجه به وزارت فوائد عامه و تجارت انتقال یافت. مدتى طولانى رئیس ادارهى دفتر وزارت فوائد عامه بود. در 1309 وزارت فوائد عامه تجزیه شد و دو وزارتخانه طرق و اقتصاد به وجود آمدند. وزارت اقتصادى نیز پس از مدتى كوتاه به ادارات كل صناعت و فلاحت و تجارت تقسیم شد. دكتر علامیر در اداره كل صناعت به مقام مدیركل مركزى منصوب شد و قریب سه سال مقام مدیركلى و معاونت اداره كل صناعت با او بود. در سال 1314 براى خرید كارخانجات قند عازم آلمان شد. چند سالى نمایندهى اقتصادى ایران بود تا سرانجام از خدمت دولت كنارهگیرى نمود و در آلمان زندگانى خود را در رفاه و آسایش ادامه داد و سرانجام در 1347 در آلمان درگذشت. دكتر عباس علامیر از 1330 سمت كنسول افتخارى ایران را در برلن بر عهده داشت.
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)
ملقب به اعلمالملك، فرزند لقمانالممالك تبریزى، مؤسس مدرسهى لقمانیهى تبریز، متولد 1259. وى تحصیلكردهى رشتهى پزشكى در پاریس بود. بعد از مراجعت به ایران مدتى به كار طبابت مشغول بود. در جوانى در دربار قاجاریه طبیب مخصوص بود. بعدها رئیس معارف آذربایجان شد. بعد از كودتاى 1299 به تهران آمد و به استادى دانشكدهى پزشكى دانشگاه تهران انتخاب گردید. در كابینهى عبدالحسین هژیر وزیر بهدارى شد. در ترمیم كابینهى ساعد در 1327 همین سمت را داشت. در اواخر عمر ریاست جمعیت آذربایجانىها را در تهران به عهده داشت. در 1344 در 85 سالگى درگذشت.
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)
ملقب به حشمتالسلطنه فرزند لقمانالممالك تبریزى در 1268 ش در تبریز متولد شد. پس از انجام تحصیلات مقدماتى عازم اروپا شد و در فرانسه علم حقوق تحصیل كرد و درجهى دكترا گرفت. پس از ورود به ایران به دربار سلطان احمد شاه وارد شد و از محارم و نزدیكان او گردید. مدتها ریاست دفتر مخصوص سلطان احمد شاه را اداره مىكرد. پس از خلع قاجاریه به اروپا رفت و تا آخرین دقایق حیات احمد شاه او را ترك نكرد. پس از درگذشت شاه قاجار، به ایران بازگشت. چندى در دانشكده حقوق به تدریس اشتغال ورزید ولى از قبول هر نوع شغل دولتى اعراض نمود. در آن ایام برادران وى طبیب مخصوص شاه بودند و امكان همهگونه كمك و مساعدت را نسبت به برادر خود داشتند ولى زیر بار نرفت. وفات وى در 1330 اتفاق افتاد و در جوار ظهیرالدوله مدفون شد.
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)
فرزند حاج سید جلیل از سادات اخوى در 1281 در تهران متولد شد. پس از رسیدن به سن هفت سالگى تحصیلات خود را در تهران آغاز كرد و دیپلم دریافت نمود و سپس وارد مدرسهى علوم سیاسى شد و دانشنامه گرفت و چون شوق و علاقهاى به نظام داشت، وارد دانشكدهى افسرى شد و پس از طى دورهى مزبور به درجهى افسرى نائل آمد. چندى در كاخ سلطنتى فرمانده گروهان بود. در 1310 رئیس املاك اختصاصى رضاشاه در تنكابن و سپس مازندران شد. مدتى هم فرماندهى تیپ بهبهان را عهدهدار بود. از دیگر مشاغل وى ریاست اداره كل قند و شكر، ریاست اداره نظام وظیفه، ریاست كارگزینى وزارت جنگ و سرانجام به معاونت ستاد ارتش منصوب گردید.
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)
در 1281 تولد یافت و از مدرسهى حقوق تهران لیسانس گرفت. جزء محصلین دولتى به اروپا رفت و دكتراى حقوق دریافت كرد. پس از مراجعت به ایران، به شغل قضائى مشغول گردید. مراحل قضائى را از ریاست شعبهى شهرستان تا مستشارى تمیز طى كرد. بعد به آمریكا رفت. در آنجا به تجارت پرداخت و كارش رونق زیادى گرفت. در محافل اقتصادى آمریكا اشتهار یافت. همین سابقه موجب شد در دوران حكومت دكتر مصدق مدتى وزیر اقتصاد ملى شود. پس از سقوط كابینهى دكتر مصدق، دیگر شغلى به او ارجاع نشد و غالباً در آمریكا زندگى مىكرد. در 80 سالگى در آمریكا وفات یافت. او از افراد بىسر و صدا، بىآزار و خوشطینت محسوب مىشد. و روى هم رفته مرد متوسطى بود و همیشه سعى مىكرد دور از هیاهو به زندگى سادهى خود ادامه دهد. روزى كه به وزارت معرفى شد، در مجلس به صلاحیتش اعتراض زیادى كردند و عدهاى معتقد بودند تابعیت دولت آمریكا را دارد. جنجال سر این موضوع بالا گرفت، ولى دكتر مصدق از تصمیمى كه گرفته بود عدول نكرد. اعضاى جبههى ملى دربارهى او همیشه سكوت مىكردند و نگارنده تاكنون نتوانسته است صحت و سقم مطالب انتسابى به او را روشن كند. وى در جوانى با دختر دبیر اعظم بهرامى ازدواج كرد و از حمایت این خانواده همیشه برخوردار بود.
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)
متولد 1287 در تهران. تحصیلات خود را در تهران به اتمام رسانید و وارد دانشكدهى افسرى شد. پس از احراز درجهى افسرى در مشاغل مختلف انجام وظیفه كرد، تا بالاخره به ریاست ادارهى دوم ستاد ارتش رسید. در 1333 با درجهى سرتیپى معاون ستاد ارتش شد. بعد از این سمت ریاست اداره كل جنگلبانى به عهدهى او قرار گرفت. در 1336 كه منوچهر اقبال مأمور تشكیل هیئت وزیران شد، او را به وزارت كشاورزى معرفى كرد. در همین سمت بود كه درجهى سرلشكرى گرفت. در وزارت كشاورزى توفیق نیافت؛ مخصوصاً در تهیه، تنظیم و تصویب قانون اصلاحات ارضى با ناكامى مواجه شد. در آبان ماه 1338 از وزارت كشاورزى كنار رفت و به جاى او جمشید آموزگار عهدهدار آن وزارتخانه گردید. پس از كنار رفتن از كابینه در ارتش هم بازنشسته شد و به كشاورزى و دامدارى پرداخت. دربارهى او نظریات مختلفى وجود دارد. دشمنانش عقیده دارند مردى دیكتاتور، خشن و نادرست بوده است، ولى دوستانش در مقابل این اتهامات سكوت اختیار مىكنند.
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)
از قضات دانشمند و بزرگ دادگسترى بود. پدرش حاج سید نصراللَّه سادات اخوى و در 1270 متولد شد. پس از انجام تحصیلات مقدماتى در مدرسه سنلوئى، به تحصیل ادبیات عرب و فقه و اصول پرداخت سپس براى ادامهى تحصیلات به اروپا رفت و علم حقوق تحصیل كرد. وى لیسانس خود را در آن رشته دریافت كرد. وقتى به ایران بازگشت، به خدمات قضائى مشغول شد و در مدتى كوتاه به ریاست شعبهى دیوان عالى تمیز رسید. در 1317 علاوه بر شغل قضائى به جاى پدرش عضو پیوستهى فرهنگستان شد. در 1330 در كابینهى دكتر مصدق به جاى حائرى شاهباغ دادستان كل گردید و قریب یك سال در آن سمت بود. بعد مجدداً رئیس شعبه تمیز شد. در 1332 در كابینهى سپهبد زاهدى به سمت وزیر دادگسترى تعیین شد و پس از یك سال در همان كابینه وزیر مشاور گردید. در انتخابات زمستانى دورهى بیستم رئیس هیئت نظارت انتخابات بود و وكیل اول تهران شد و به ریاست سنى مجلس انتخاب شد. هنگام طرح اعتبارنامهاش، اللهیار صالح وكیل كاشان به مخالفت برخاست و انتخابات تهران را باطل دانست. در این سمت به حیثیت و نیكنامى او لطمهى زیادى وارد شد. مجلس دورهى بیستم در نوزدهم اردیبهشت 1340 منحل شد. در نیمهى دوم 1357 در اوج تظاهرات مردم علیه رژیم از طرف شاه به همكارى دعوت شد و ریاست بنیاد پهلوى را به او دادند ولى بر اثر افكار عمومى و قیام مردم پس از چند روز از كار كنارهگیرى كرد و سرانجام در 1362 درگذشت. كتابخانه معتبر خطى و كلكسیون خطوط خطاطان معروف وى زبانزد خاص و عام بود.
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد ششم)
لقب میرزا جهانگیرخان بن محبعلى حسینى مرندى (ف. 1352 ه.ق) از رجال قرن اخیر ایران. مدتى عهدهدار سفارت ایران در بغداد بود. از آثار او است: 1- ترجمهى فارسى خطبهى نهجالبلاغه 2- تفسیر سورةالعصر به فارسى. 3- دیوان شعر 4- لوایح سرحدیه در محاكمات مربوط به تعیین حدود ایران و عثمانى. 5- منظومهى عهدنامهى حضرت امیر كه به مالك اشتر نوشته است. 6- منظومهى وصایاى نبویه به حضرت على و غیره. وى در شعر به ضیائى تخلص مىكرد.
ملیت : ایرانی - قرن : 9 منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد ششم)
ابن محمد معروف به امیر سید بن مهدى حسینى (ف. 851 ه.ق)، از پادشاهان گیلان.
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد ششم)
شهرت میرزا ابوالقاسمخان قراگوزلوى همدانى، ملقب به نایبالسلطنه، از رجال اواخر قاجاریه (و. 1282 ه.ق ف. 1346 ه.ق) وى در صفر 1325 ه.ق در كابینهى وزیر افخم و بار دیگر در ربیعالاول 1325 در كابینهى میرزا علىاصغرخان اتابك به وزارت منصوب شد. در 11 ربیعالثانى 1327 ه.ق به مقام رئیسالوزرائى رسید. پس از فوت عضدالملك، با مساعدت اعتدالیون، به نیابت سلطنت ایران رسید (1328 ه.ق)، و در 27 شعبان 1332 ه.ق كه احمدشاه به سن قانونى رسید به اروپا رفت و در زمان رضاشاه پهلوى به ایران مراجعت كرد.
ملیت : ایرانی - قرن : 13 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)
پسر محمدشاه قاجار و چهارمین پادشاه از سلسلهى قاجاریه. در شب ششم صفر سال 1247 تولد یافت و در سال 1264 بعد از وفات محمدشاه در تبریز به جاى پدر نشست. حدود پنجاه سال سلطنت كرد و در 66 سالگى در روز جمعه 17 ذىالقعده سال 1313 ه.ق در حضرت عبدالعظیم به دست میرزا رضا كرمانى به ضرب طپانچه مقتول گردید و در همانجا به خاك سپرده شد. در ابتداى سلطنت به یارى میرزا محمدتقى خان امیركبیر دست به یك سلسله اصلاحات اساسى زد. چند سفر به ممالك غربى رفت. بابیها را قتل عام كرد. (1247- مقتول 1313 ق)، مكنى به ابوالمظفر. در تبریز به دنیا آمد. هنگام وفات پدر، در 1264 ق، در آذربایجان به سلطنت نشست و به اهتمام میرزا محمدتقى خان امیركبیر به تهران آمد و با كمك وى به دفع سركشان و اغتشاشات پرداخت. او سید علىمحمد باب را در تبریز كشت و بابیه را منكوب نمود. چندى بعد امیركبیر را معزول كرد و وزارت را به میرزا آقا خان نورى داد و حكم قتل امیركبیر را صادر نمود. در 1309 ق با مقاومت مردم و علما در قضیهى امتیاز تنباكو، آن امتیاز را به ناچار لغو كرد. اولین مدرسه تصویرسازى در این دوره ایجاد شد. او قریحهى شاعرى داشت و در سرودههاى خویش ناصر تخلص مىكرد. وى داراى ذوق نقاشى نیز بود و در ذیل صورتها و تصاویرى كه از درباریان و كنیزان و غیره مىكشید، چنین امضا مىكرد: «مشقه العبد الفقیر ناصرالدین شاه قاجار». ناصرالدین شاه از شاگردان كمالالملك بود. سرانجام در حضرت عبدالعظیم با تیر تپانچهى میرزا رضاى كرمانى، مقتول و در همان جا دفن شد. از آثار وى: «روزنامهى سفر دوم انگلستان»؛ «سفرنامه به فرهنگ»؛ «فرمان شاه ایران»؛ «دیوان» شعر. از نقاشىهاى او: منظرهى فضاى دشت و دمنى، با رقم: «نقاشى خود را به امینالسلطان مرحمت فرمودیم 1280»؛ دورنماى خیالى كوه و جنگل و رودخانه و مار، در آبرنگ، با رقم: «روز چهارشنبه بیست و هفتم شهر رجبالمرجب سنه 1283 پارس ئیل در جاجرود مشق شد». سه اثر نقاشى دیگر وى نیز در «احوال و آثار نقاشان» ذكر شده است. او خط را نیز نیكو مىنوشت، از آثار خطى وى: یك قطعه به خط نستعلیق و سیاه مشق و شكسته كه با تذهیب فوقالعادهاى زینت یافته است، با رقم: «مشقه غلام حیدر كرار و محب هشت و چهار، ناصرالدین شاه قاجار».[1]
ملیت : ایرانی - قرن : 4 منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد ششم)
لقب بدرالدین ابن حسنویه (ف. 405 ه.ق)، امیر معروف كرد، از خاندان بنىحسنویه. در سال 369 ه.ق بعد از پدرش حسنویه به سلطنت نشست. با عضدالدولهى دیلمى اظهار انقیاد و اطاعت نمود و سیده خاتون را در تسخیر رى و تنبیه پسرش مجدالدوله كمك نمود. عاقبت به دست جمعى از اكراد خویش به قتل رسید.
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : مشاهیر زنان ایرانی و پارسی گوی
1294 ق-؟، از زنان مبارز و از بنیانگذاران مدارس دخترانه تهران. پدرش از تجار روشنفكر و متجدد بود و دخترانش را زیر نظر استادان سر خانه به تحصیل زبان و ادبیات فارسى و عربى واداشت. وى با میرزا اسداللَّه مجتهد ازدواج كرد و در خانه همسر نیز بیكار نماند و به تحصیل علوم اسلامى نزد همسرش پرداخت. در جریان جنبش مشروطه شركت فعال داشت و در «انجمن مخدرات وطن» پرچم «یا مرگ یا استقلال» به دوش مىكشید. اعضاى این انجمن- كه از زنان تشكیل شده بود- براى كمك به مجاهدین، از فروش طلا و جواهرات خود دریغ نمىكردند و براى پیشبرد اهداف جنبش و تهدید مخالفان آن، فرزندانشان را در روى ریلهاى خط آهن قرار مىدادند. این بانو مدرسه «تربیت نسوان» را تأسیس كرد. چون مردم مدارس دخترانه را كانون تجددخواهى و بىحجابى در میان دختران و زنان مىدانستند با آن مخالفت مىكردند. لذا مزاحمتهاى زیادى از طرف گروهى از مردم براى او ایجاد شد. در مجالس روضهخوانى كه در ایام ماه محرم در مدرسه ترتیب مىداد كسى حاضر به روضهخوانى نبود. اما او به كار خود ادامه داد و از دامنه مخالفتها نیز كاسته شد. بعدها نام دبستان و دبیرستان تربیت نسوان به «فروهر» تبدیل شد.
ملیت : ایرانی - قرن : 4 منبع : مشاهیر زنان ایرانی و پارسی گوی
قرن چهارم میلادى، پدرش طایر غسانى و مادرش نوشه- از بستگان نرسى، شاه ایران- بود. شاپور ذوالاكتاف (279 -310 م) یك ماه پدر مالكه را كه در قلعه متحصن بود در محاصره گرفت اما كارى از پیش نبرد. روزى مالكه شاپور را بر اسب دید و شیفته او شد و دایه خود را با یك پیام به نزد وى فرستاد تا بگوید كه او (مالكه) و شاپور از یك گوهر (خانواده نرسى) هستند و به شرطى كه با وى ازدواج كند قلعه را در اختیارش قرار خواهد داد. شاپور نیز قول مساعد داد. پس مالكه پدر و بزرگان قلعه را مست كرد و شاپور را به قلعه راه داد و چون شاپور قلعه را گرفت مالكه به نزد شاپور آمد در حالى كه یاقوت سرخى بر تاج سرش و پیراهن زربفت چینى بر تنش بود. در همین هنگام طایر را دست بسته به نزد شاپور آوردند. طایر دانست كه دخترش در كار سقوط قلعه حیله كرده است پس شاپور را گفت: چنین هم تو از مهر او چشم دار ز بیگانگان زین سپس خشم دار اما شاپور طایر را كشت و مالكه را گرامى داشت. به نوشتهى كریستن سن، پس از ازدواج، شاپور دستور داد تا گیسوان مالكه را به دم اسب سركشى بسته و اسب را در صحرایى پر از خار بدوانند تا هلاك شود. ثعالبى و دیگر مورخان اسلامى قهرمان این حكایت را اردشیر اول ساسانى (241 -226 م) یا شاپور ذوالاكتاف دانستهاند.
ملیت : ایرانی - قرن : 2 منبع : مشاهیر زنان ایرانی و پارسی گوی
ز نیمه اول قرن دوم هجرى، از زنان دانشمند و كاردان. وى دختر یكى از فرمانروایان مقتدر كرد موصل و مادر مروان بن محمد بن مروان بن حكم از خلفاى اموى است.
ملیت : ایرانی - قرن : 6 منبع : مشاهیر زنان ایرانی و پارسی گوی
ز 554 ق، از زنان متنفذ، وى نواده دخترى سلطان سنجر سلجوقى (552 -511 ق) بود. پس از آنكه سلطان محمود سلجوقى (525 -511 ق)، برادرزاده سلطان سنجر بر عمویش شورید و شكست خورد سنجر، او را بخشید و بنواخت و دخترش ماه ملك خاتون را به عقد او درآورد، اما چون او به زودى درگذشت. دختر دیگرش (مادر گوهر نسب) را به ازدواج او درآورد. پس از درگذشت سلطان محمود، میان پسران او اختلاف افتاد. ملكشاه (555 ق) از ترس برادرش سلطان محمد (554 ق) به خوزستان گریخت. گوهر نسب كه به ملكشاه علاقمند بود مخفیانه از اصفهان اموال زیادى به خوزستان مىفرستاد و او را تشویق به مقابله با برادر و فتح اصفهان مىكرد. چون سلطان محمد از كار خواهر آگاه شد، اتابك ابوذر را با لشكرى بفرستاد و آن مال و خزانه را به غارت بردند.
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)
فرزند مرحوم شیخ ابوالقاسم معروف به رئیسالعلماء كرمانشاهى، در 1278 در كرمانشاه متولد شد. پس از انجام تحصیلات مقدماتى به شیوهى خانوادگى وارد حوزهى علمیه شد و تحصیلات خود را تا حدود اجتهاد ادامه داد. سرى هم به نجف اشرف زد ولى محضر علماى بزرگ را درك نكرد و به كرمانشاه بازگشت و دفترخانه اسناد رسمى دائر كرد. مردى به غایت زرنگ، باهوش و حراف بود. با رجال و معاریف دوستى یافت و به فكر احراز مشاغل سیاست افتاد. در دورهى هیجدهم، با كمك سپهبد زاهدى، از كرمانشاه به وكالت مجلس شوراى ملى برگزیده شد. با چشم باز اوضاع سیاسى آن روز را سنجید و چون تشخیص درستى داشت، سوراخ دعا را پیدا كرد و تدریجا به دربار راه یافت. در ادوار نوزدهم و بیستم هم وكیل كرمانشاه شد. و در این سه دوره از امتحانات سیاسى فارغالتحصیل گردید و لذا در 1342 از طرف شاه سناتور انتصابى كرمانشاه شد. از این تاریخ از اركان سیاست و فرهنگ شد. نیابت تولیت مدرسه عالى سپهسالار را به او دادند. به استادى دانشكدهى الهیات و معارف اسلامى تعیین گردید و در عین حال در مجلس سنا مدافع دولتها بود. در قتل حسنعلى منصور در سنا نطقى ایراد كرد و سخنانى ایراد نمود كمه به كفر بىشباهت نبود، حتى در پیرامون همسر شاه مطالبى عنوان كرد كه مسلمانان سخت ناراحت شدند. به هر حال به هر نحوى كه بود تا 22 بهمن 1357 مصدر كار و فعال مایشاء بود تا اینكه در اردیبهشتماه 1358 از طرف دادگاه انقلاب به جوخهى آتش سپرده شد.
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)
ملقب به القاب معینالوزاره، علاءالسلطنه و پرنس، حدود 1217 ش متولد شد. پدرش میرزا ابراهیم مهندس از اعضاى عالى رتبه وزارت خارجه و آخرین سمتش كارگزارى ایران در بغداد بود. مادرش دختر میرزا غفار وزیر وظایف آذربایجان بود. محمدعلى تحصیلات مقدماتى و صرف و نحو عربى و زبان فرانسه و حسنخط را در ایران فراگرفت و مدتى نیز در بغداد به تكمیل تحصیلات پرداخت. در 1237 به استخدام در وزارت خارجه درآمد و اولین سمت وى كارپردازى بمبئى بود كه قریب ده سال طول كشید. از كارپردازى بمبئى به كارپردازى بغداد رفت و سرانجام با اخذ لقب معینالوزاره، سركنسول در تفلیس شد و هنگام بازگشت ناصرالدینشاه از سفر سوم فرنگستان، به علت حسن خدمت مورد تقدیر و تشویق شاه واقع گردید. در 1307 وزیر مختار ایران در لندن میرزا ملكمخان ناظمالدوله لقب داشت، از كار بركنار و تمام امتیازات دولتى از او گرفته شد. ناصرالدین شاه به جاى وى میرزا محمدعلىخان معینالوزراء را با لقب علاءالسلطنه به لندن فرستاد. این ماموریت هجدهسال طول كشید. وى در این ماموریت توانست موافقت اولیاى دولت انگلستان را به اعطاى عالىترین نشان (به نام بند جوراب) كه مخصوص سلاطین بزرگ عالم بود براى مظفرالدین شاه جلب كند. شاه نیز به پاس این خدمت به او لقب «پرنس» داد و معروف به پرنس علاءالسلطنه شد. پس از صدور فرمان مشروطیت، به ایران احضار و متصدى وزارت امور خارجه شد و به جاى خویش مشیرالملك فرزندش را وزیر مختار در لندن نمود و ریاست كابینهى وزارت خارجه را به فرزند دیگرش حسین معینالوزاره سپرد. علاءالسلطنه در عصر مشروطیت در اغلب كابینهها عضویت داشت تا اینكه در 1292 از طرف ناصرالملك نایبالسلطنه ایران در غیاب مجلس به نخستوزیرى انتخاب شد. در مدت كوتاه نخستوزیرى خود، نه تنها كار مثبتین انجام نداد بلكه مشكلات ممكلت را افزون كرد و به دولتهاى روس و انگلیس امتیازاتى داد. روسها از وى امتیاز راهآهن از جلفا به تبریز و از صوفیان تا دریاچه ارومیه و كشف و استفادهى معادن حریم راه را گرفتند و انگلیسها نیز امتیاز راهآهن محمره به خرمآباد و ساختن اسكله در جنوب را اخذ كردند. علاءالسلطنه در 1296 براى بار دوم از طرف سلطان احمدشاه به نخستوزیرى رسید. كهولت و بیمارى او موجب شد این بار هم كار مثبتى انجام ندهد و در عوض سازمان پلیس جنوب را كه انگلیسها در فارس و بوشهر تشكیل داده بودند، به رسمیت شناخت. در 1297 بیمار شد. چندى در بستر افتاد تا سرانجام در همان سال درگذشت. او مجموعا دو بار نخستوزیر، هشت مرتبه وزیر خارجه، سه دفعه وزیر علوم و معارف، دو بار وزیر فوائد عامه و تجارت و یك بار وزیر عدلیه بوده است. در میانسالى با دختر میرزا محمد مجدالملك سینكى كه از رجال سیاست و ادب بود ازدواج كرد. همین وصلت در ترقى او تاثیر زیادى داشت. علاءالسلطنه مردى مذهبى، تودار، درستكار، محافظهكار، بىنفع، بىضرر، بىكفایت، و متمایل به سیاست انگلیس بود و تا حدى مشرب تصوف و بىنیازى داشت. زبانهاى فرانسه، انگلیسى، تركى و عربى را مىدانست. حینالفوت مال قابل ملاحظهاى از او باقى نماند. او را چهار پسر بود. فرزند اولش مهدى مشیرالملك كه بعد از مرگ پدر، علاءالسلطنه لقب گرفت قریب پانزده سال وزیرمختار در لندن بود. فرزند دیگرش محمد، طبیب و پزشك حاذق شد و در تهران شهرتى یافت. فرزند دیگر او حسین، قریب شصت سال مقامات عالى و درجه اول داشت. جمشید فرزند دیگر او در وزارت امور خارجه رشد نسبى نمود. در 1329 درگذشت. (ع. موجب بلندى پادشاهى) (میرزا) محمدعلى خان بن میرزا ابراهیمخان، از رجال قر. 14 ه. (ف. رمضان 1336 ه.ق.). وى مدتها سفیر ایران در لندن و چند بار وزیر خارجه و رئیسالوزراء شد (1296 -92 ،1291). او پدر حسین علاء و میرزا مهدى مشیرالملك (كه بعدها علاءالسطنه شد) مىباشد.
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)
به القاب معینالوزاره، مشیرالملك و علاءالسلطنه نیز نامیده شده است، فرزند اكبر میرزا محمدعلىخان مازندرانى معروف به علاءالسلطنه، در 1298 ه.ق متولد شد. قسمتى از تحصیلات خود را در قفقازیه و قسمتى را در لندن انجام داد. موقعى كه پدرش وزیر مختار لندن بود، او را در سفارتخانه استخدام كرد و تدریجا مراحل ترقى را پیمود. در سىسالگى وزیر مختار در لندن شد و ماموریت او قریب 15 سال طول كشید. در 1302 ش او را از كار بركنار و بازنشسته شد. در 1315 در 57 سالگى درگذشت.
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)
ملقب به معینالوزاره، در سرطان 1260 ش در تهران متولد شد. پدرش محمدعلىخان علاءالسلطنه و مادرش هماخانم عظمةالدوله دختر مجدالملك سینكى بود. وى در چهارسالگى همراه پدر خود به قفقازیه رفت و تا سال 1306 ه.ق در قفقاز سركنسول بود. در آن سال پدرش به جاى میرزا ملكمخان، وزیرمختار ایران در لندن شد. در اثر این ماموریت، خانوادهى خود را به لندن برد. حسین از همان سال تحصیلات خود را آغاز كرد. دورهى ابتدائى و متوسطه را در لندن پایان برد و در هفده سالگى در سفارت ایران در لندن با سمت آتاشه استخدام شد. بعد از دو سال نایب سوم بعد نایب دوم سفارت گردید. ضمن كار در سفارتخانه در دانشكدهى حقوق لندن نامنویسى كرد و از آن دانشكده درجهى لیسانس گرفت. بعد از صدور فرمان مشروطیت، علاءالسلطنه وزیرمختار ایران در لندن، به تهران احضار و به سمت وزیر امور خارجه تعیین گردید. میرزا مهدىخان مشیرالملك فرزند ارشد خود را در لندن جانشین خود ساخت و میرزا حسینخان فرزند دیگرش را به تهران احضار نموده در راس كابینه وزارت امور خارجه قرار داد. علاء قریب ده سال در آن سمت قرار داشت و قدرت فوقالعادهاى در وزارت امورخارجه به هم زد به طورى كه هیچ كارى در آنجا بدون اجازهى وى انجام نمىگرفت. مرحوم عبدالله مستوفى مىنویسد: «فارغالتحصیلهاى مدرسهى سیاسى نقطه اتكاء دیگرى در وزارتخانه داشتند و آن معینالوزاره رئیس كابینه وزیر بود كه الحق جوانها را زیر پر خود گرفته و خود علاءالسلطنه وزیر امور خارجه هم به واسطهى آقاى علاء نسبت به آنها از حمایت دریغ نمىكرد.» ممتحنالدوله در خاطرات خود دربارهى فرزندان علاءالسلطنه نوشته است: «... و آن دیگر با جمعى از شاگردان سیاسى براى خود حزب ساخته و وزارت خارجه را تیول ابدى خود قرار داده و در حقیقت نرن وزارت خارجه بود.» علاء تا 1296 رئیس كابینه وزارت خارجه بود و یا بنا به گفتهى دكتر متیندفترى، باید رئیس كابینه را معاون ادارى خواند زیرا در آن موقع كلیه امور ادراى، تحخت نظر رئیس كابینه بود. در تاریخ دىماه 1296، مستوفىالممالك براى چهارمین بار به صدارت رسید و جزء اعضاى كابینهى خود آقاى حسین علاء را به سمت وزیر فوائد عامه معرفى كرد. در ترمیم همان كابینه همچنان وزارت فوائد عامه با او بود. صمصامالسلطنه جانشین مستوفى در دو كابینهى خود پست وزارت فوائد عامه را بدو تفویض نمود. در 1298 براى شركت در كنفرانس صلح ورساى كه ریاست میسیون ایران با مشاورالممالك انصارى بود، علاء در آن میسیون شركت داشت. بعد وزیرمختار ایران در اسپانیا و سپس وزیرمختار در آمریكا گردید. در انتخابات دورهى پنجم، حسین علاء از تهران به نمایندگى رسید و هنگام خلع سلسلهى قاجاریه، جزء اقلیت مجلس بود و با خلع قاجاریه مخالفت نمود و پس از اتمام دورهى مجلس، به سفارت ایران در پاریس منصوب شد و مدت شش سال در این سمت باقى ماند. علاء در پاریس گذشته از مقام وزیرمختارى، سرپرست محصلین ایرانى در فرانسه نیز بود. در این ماموریت با نظم و ترتیبى كه در وى وجود داشت، منشا خدماتى شد و از این راه حق بزرگى بر گردن محصلین ادوار اولیهى ایران به فرانسه دارد. در 1312 كه رئیس آلمانى بانك ملى به نام لیندنبلات مرتكب سوءاستفاده و مورد تعقیب قرار گرفت، علاء به ریاست هیئت مدیره بانك ملى منصوب شد. این ماموریت بیش از یك سال طول نكشید و علاء به وزیرمختارى ایران در لندن ماموریت یافت. در 1317 ابتدا رئیس اداره كل تجارت و سپس وزیر تجارت شد. بعد از شهریور 1320 به صلاحدید فروغى نخستوزیر، پست وزارت دربار به مرحوم محمدعلى فرزین كه از رجال صدر مشروطه و سوابق آزادىخواهى و نیكنامى داشت، واگذار شد و از ریاست بانك ملى استعفا نمود و علاء به جانشینى او به بانك ملى رفت و دو سال در این سمت بود كه به وزارت دربار منصوب شد و سپس به سفارت ایران در واشنگتن ماموریت یافت. ماموریت علاء در واشنگتن مصادف بود با پایان جنگ جهانى دوم كه منجر به عدم تخلیه ایران از قواى خارجى شده بود. حكیمالملك نخستوزیر وقت شكایت به سازمان ملل برد و علاء در طرح موضوع در سازمان ملل فعالیت زیادى نمود و حقانیت ایران را به جهانیان ثابت كرد و در بین وطنخواهان وجهه زیادى كسب نمود. علاء تا 1329 در آمریكا به سر برد. در ابتداى همان سال در كابینهى على منصور به وزارت خارجه رسید و با استعفاى منصورالملك وزارت او هم خاتمه یافت ولى پس از مدتى كوتاه براى بار دوم به وزارت دربار رسید. در اسفند 1329 رزمآرا نخستوزیر در مسجد سلطانى، به ضرب گلوله از پاى درآمد. در آن اوضاع و احوال آن روز علاء مامور تشكیل كابینه شد و كابینهاى با پنج وزیر تشكیل داد و بقیهى وزارتخانهها را به عهدهى معاونین واگذار نمود و بالاخره دو هفته بعد كابینهى خود را ترمیم كرد. ولى دولت ضعیف علاء قادر به گردش كارها نبود. مخصوصا دخالت مجلسیان در كار اجرائى هر اقدام مثبتى را خنثى مىكرد. علاء در 6 اردیبهشت 1330 كنار رفت و مجددا به وزارت دربار منصوب شد. در فروردین 1334 بار دیگر زمامدارى به عهدهى حسین علاء قرار گرفت و انتخابات دورهى نوزدهم هم در دورهى او انجام شد. در 1334 مورد سوءقصد قرار گرفت ولى ضارب كه جزء فدائیان اسلام بود، موفق به انجام وظیفه نشد. نخستوزیرى دوم علاء دو سال طول كشید و در 15 فروردین جاى خود را به دكتر اقبال داد و براى بار چهارم به وزارت دربار رسید و تا 1342 در سمت وزارت دربار انجام وظیفه مىكرد تا اینكه در دورهى چهارم سنا، سناتور انتصابى شد ولى سال بعد درگذشت. علاء هنگام مرگ قریب 82 سال داشت. حسین علاء جثهاى كوچك و قدى كوتاه داشت. به زبان انگلیسى و فرانسه كاملا مسلط بود. از ادبیات فارسى و عربى نیز بهرهى كافى گرفته بود. با وجودى كه شخصا ورزشكار نبود ولى به ورزش عشق مىورزید و مشوق ورزشكاران بود و در طول دوران ادارى خود سرپرستى پیشآهنگى و كمیتههاى ورزشى را قبول مىكرد. سالها ریاست شوراى عالى بانك ملى را عهدهدار بود. در وقتشناسى و نظم همیشه پیشقدم مىشد. ارباب فضل را احترام مىگذاشت. علاء در عین داشتن دوستان زیاد، از داشتن دشمن نیز بىبهره نبود و دشمنانش اتهاماتى به او وارد مىكردند. روىهمرفته مردى محافظهكار و موفق محسوب مىشد. دختر ناصرالملك همدانى نایبالسلطنه احمدشاه همسر او بود. علاء چند روزى هم در سال 1306 در كابینه حسن مستوفى وزیر فواید عامه بود. (بخش 1: علاء) حسین بن علاءالسلطنه (ه.م.)، از رجال معروف معاصر (و. تهران 1261- ف. 1343 ه.ش.). وى در تهران متولد شد و بیست و چهار سال از اوایل عمر خویش را در انگلستان به تحصیل پرداخت و سرانجام به دریافت درجه دكترى حقوق ازدانشگاه كمبریج نایل آمد و در سن بیست و هشت سالگى به ایران بازگشت و تا اواخر عمر خود شغلهاى حساس و مهم مملكتى را عهدهدار بود كه مهمترین آنها عبارت است از: سفیر كبیر ایران در: انگلستان، فرانسه، اسپانیا، ریاست بانك ملى ایران، ریاست شوراى عالى بنگاههاى خیریه، ریاست شوراهاى عالى پیشاهنگى، ریاست باشگاه بینالمللى لاینز، ریاست شوراى مركزى جشنهاى دربار شاهنشاهى، ریاست هیئت امناى دانشگاه پهلوى شیراز، ریاست هیئت معتمدین دانشگاه ملى. علاء در چند كابینه عضویت داشت و آخرین سمت وى قبل از مقام سناتورى چهارمین دوره اجلاسیه مجلس سنا وزارت دربار شاهنشاهى بود. وى به دو زبان انگلیسى و فرانسه تسلط كامل داشت.
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)
متولد 1301 در شیراز است. پس از اخذ دیپلم وارد دانشكدهى حقوق تهران شد. لیسانس گرفت و پس از تاسیس دورهى دكتراى حقوق، آن دوره را نیز طى كرد. خدمت خود را با نویسندگى و روزنامهنگارى آغاز كرد. ابتدا در شیراز روزنامهى پیفام را به اتفاق برادرش دائر نمود، بعد در تهران به روزنامهى كیهان پیوست و سالها سردبیر آن روزنامه بود. در 1338 امتیاز روزنامهى پیغام امروز را گرفت و آن را به صورت روزانه عصرها انتشار مىداد. ابتدا روزنامهى خوبى بود، شاید براى رقایت با اطلاعات و كیهان به وجود آمد و از امكانات روزنامهى كیهان چه از نظر نیروى انسانى و چه از لحاظ مادى كمك مىگرفت. با بعضى از دولتها روابط نزدیك پیدا كرد و اخبار اختصاصى به او مىدادند ولى بعدا روزنامه را وسیلهاى براى جمعآورى مال تلقى نمود و خود به دنبال چیزهاى دیگرى رفت و بالاخره سر از مجلس شوراى ملى درآورد. در ادوار بیستودوم و بیستوسوم از شیراز به وكالت رسید. وكالت هم وسیلهاى بود براى جمعآورى مال. خلاصه، همه چیز در او جمع شد. در چند شركت سهامدار شد، چاپخانه دائر كرد و آگهىهاى زیاد به او مىدادند. یكى از محاسن او این بود كه خرج نمىكرد و این خود باهوش و نویسنده بود و تمام كارهاى روزنامه را شخصا انجام مىداد.
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)
در 1267 ش در تهران متولد شد. پدرش حاج میرزا ابراهیم معروف به ملاباشى از روحانیون مطلع و متنفذ بود. احمد تحصیلات خود را از مكتبخانه آغاز كرد و در مدارس ادب و دارالفنون تهران ادامه تحصیل داد، چندى هم علوم حوزهاى آموخت. بعد از استبداد صغیر با رتبهى ملازم سومى در ژاندارمرى استخدام شد. پس از شش ماه از خدمت استعفا نمود و در اداره باغات دولتى استخدام شد. پس از چندى با درجهى وكیلى در وزارت جنگ وارد شد و چندى در آنجا بود تا در ژاندارمرى خزانه با درجهى نایب دومى استخدام گردید. سپس وارد مدرسهى صاحب منصبى ژاندارمرى شد. پس از فراغت از تحصیل با درجهى سروانى مأمور خدمت در شیراز شد. چندى فرماندار نظامى كازرون بود و بعد به فرماندهى گروهان ژاندارمرى بوشهر منصوب گردید. در جریان جنگ بینالمللى اول با سربازان تحت فرماندهى خود به اقدامات نظامى علیه انگلیسها پرداخت. پس از شكست به كرمانشاه رفته و خود را به دولت موقت معرفى نمود. چندى در موصل و چندى در بصره و استانبول بسر برد و پس از پایان چنگ به ایران بازگشت. در دورهى پنجم مجلس شوراى ملى از دشتستان وكیل شد و در آن مجلس از یاران و همكاران مدرس گردید و اقلیت چند نفرى را تشكیل دادند. در استیضاحى كه مدرس از سردار سپه به عمل آورد، احمد اخگر هم یكى از امضاكنندگان بود ولى این استیضاح صورت عمل نیافت. اخگر وقتى درخشیدن ستاره بخت سردار سپه را احساس كرد، از مدرس جدا شد و به دار و دستهى داور پیوست و در مجلس پنجم به انقراض قاجاریه رأى داد. پس از اتمام دورهى پنجم، اخگر به ارتش بازگشت و با درجهى سرهنگى در بازرسى ارتش مشغول خدمت شد. در 1322 از طرف قواى نظامى انگلیس بازداشت و قریب یك سال در اراك زندانى بود. در انتخابات دورهى هفدهم از بوشهر به وكالت مجلس انتخاب شد و تا پایان دورهى مزبور از نزدیكان مصدق بود. بعد از 28 مرداد چندى زندانى شد و سرانجام در 1348 درگذشت. اخگر هم شاعر بود، هم نویسنده و مترجم. در عمر نسبتاً طولانى خود با غالب مطبوعات همكارى داشت. بعد از شهریور 1320 شخصاً روزنامهى اخگر را انتشار داد كه جنبهى ادبى آن بیشتر به چشم مىخورد. دو سال هم سالنامهى اخگر را انتشار داد. وى تا آخر عمر در انجمنهاى ادبى فعالیت چشمگیرى داشت. (1348 -1267 ش)، روزنامهنگار و شاعر، متخلص به اخگر. معروف به ملاباشى. در تهران متولد شد. تحصیلات خود را در مدارس ادب، دارالفنون و نظامى به پایان رسید و چندى در رشتهى علوم دینى در مدرسهى سپهسالار به تحصیل پرداخت. آن گاه وارد خدمت نظام شد و تا درجهى سرهنگى ارتقا یافت. اخگر همزامان با نهضت مشروطه خواهى در صف ملیّون قرار گرفت و به مبارزه با استبداد پرداخت. در سال 1303 ش از طرف مردم دشتستان و اصطهبانات به نمایندگى مجلس شوراى ملى انتخاب شد و از آن پس، بار دیگر به خدمت نظام اشتغال ورزید تا بازنشسته گردید. وى در راه ترویج فرهنگ و شعر و ادب كوشید و به نشر مجلهى ادبى «اخگر» و طبع سالنامه همت گماشت. از آثار منظوم او: مثنوى «بیچوننامه»؛ كتاب «اسرار خلقت»؛ چند اثر دیگر به نام «علم عروض» و «علم قافیه» كه در مجلهى «اخگر به چاپ رسیده است؛ «امثال منظوم»، «چراغ برق».[1]
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)
در 1269 در كاشان تولد یافت. پدرش مرحوم حاج سید صدرالدین و جدش آقا سید احمد از اعاظم فقهاى عصر به شمار مىرفت. تحصیلات مقدماتى را در شهر كاشان انجام داد و براى ادامهى تحصیل به اصفهان رفت و سالیانى چند در حوزهى علمیهى اصفهان به تحصیل اشتغال ورزید. آنگاه براى تحصیل دورهى عالى به نجف اشرف رفت و از محضر درس آیتاللَّه آخوند محمدكاظم خراسانى و آیتاللَّه سید محمدكاظم یزدى و حاج شیخ عبداللَّه مازندرانى استفاده كرد. مدت تحصیل او قریب سیزده سال در نجف به طول انجامید و از آیات عظام درجهى اجتهاد گرفت. هنگام تحصیل در نجف در ایران جنبشى براى حكومت قانون و تأسیس عدالتخانه و مشروطه بوجود آمد. به تبعیت از اساتید خود كه مشروطه را در ایران تقویت مىنمودند در زمرهى مشروطهخواهان قرار گرفته و اقدامات وسیعى در این زمینه به عمل آورد. آنگاه به دستور مرحوم آخوند ملا محمدكاظم خراسانى براى تقویت مشروطهخواهان به هندوستان و مصر رفته و مشروطهخواهان آنجا را تشویق و سازماندهى نمود. پس از این مأموریت سیاسى كه قریب یك سال طول كشید، به ایران بازگشت. ورود او به تهران مقارن بود با فتح تهران و خلع محمدعلى شاه. در دورهى سوم مجلس شوراى ملى از طرف مردم شاهرود به نمایدگى مجلس انتخاب گردید. مجلس سوم پس از یك سال به علت جنگ بینالمللى اول منحل و غالب وكلاى آن مهاجرت نمودند. سید فاضل نیز در زمرهى مهاجرین بود و با مرحوم مدرس همكارى نزدیك داشت. چندى در كرمانشاه و مدتى در موصل و سپس در استانبول رحل اقامت افكند. پس از پایان جنگ جهانى اول به تهران بازگشت و به تدریس اشتغال ورزید. در دورهى چهارم مجلس شوراى ملى باز هم مردم شاهرود او را براى نمایندگى خود انتخاب كردند. مجلس چهارم در 1300 افتتاح شد و احمدى كاشانى جزء وكلاى حوزهى علمیه و از دوستان و طرفداران مدرس بود و جدال وى در آن مجلس با سلیمان محسن اسكندرى در تاریخ منعكس است. بین سید فاضل احمدى كاشانى و میرزاده عشقى شاعر انقلابى و مدیر روزنامهى قرن بیستم روابط و دوستى نزدیكى وجود داشت و قتل وى موجبات ناراحتى شدید او را فراهم نمود و در مجلس ختم او خطابهى شدید علیه حكومت سردار سپه و نظمیه ایراد نموده بلافاصله مورد تعقیب قرار گرفت. چندى در منزل دوستان مخفى بود تا سرانجام به دستور مدرس به حضرت عبدالعظیم رفته و در آنجا متحصن شد و پس از چندى به تهران آمد در غوغاى جمهوریت و بعد تغییر سلطنت از مخالفین بود و قدم به قدم با مدرس همگامى داشت. پس از استقرار حكومت رضاخان به شدت تحت نظر قرار داشت و چندى درس خود را تعطیل كرد. در تمام دوران سلطنت رضاخان مغضوب بود. بعد از كنارهگیرى رضاشاه آزادى خود را به دست آورد. با وجودى كه از چند نقطهى ایران كاندیداى وكالت بود، ولى هیچكدام را نپذیرفت و همچنان به وظایف مذهبى مىپرداخت. وفات او حدود 1340 در تهران اتفاق افتاد.
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)
فرزند حاج ابوالفتح خان سیفالسلطنهى بختیارى متولد 1287 در چهارمحال بختیارى. تحصیلات خود را مطابق معمول زمان انجام داد. در جوانى انتظامات قسمتى از منطقهى بختیارى به او محول شد. بعداً به خدمت دولت درآمد و در وزارت داخله مشغول خدمت گردید. اولین مأموریتش فرماندارى بروجرد بود. بعد به آبادان رفت و مدتى حكومت آنجا را عهدهدار بود. مدتى نیز فرماندارى كل همدان به عهدهاش قرار گرفت. در 1329 به استاندارى كرمان رفت و یك سال در آنجا مقیم بود. در 1330 به تهران احضار گردید و كارى به او ارجاع نشد. شیوهى او در حكومت همان رویهى بختیارىها بود، یعنى به اصول و قوانین زیاد توجه نمىكرد. موقعى كه استاندار كرمان بود، مصادف شد با عروسى شاه و ثریا بختیارى. او مردم كرمان را تحت فشار قرار داد و مبلغى حدود ده میلیون تومان از آنها گرفت تا براى شاه و ثریا چشمروشنى تهیه كند. سر و صداى مردم بلند شد و از هر طرف شكایت رسید. ناصرقلى اردلان در این زمینه در مجلس سخن گفت و از دولت سؤال كرد. رزمآرا نخستوزیر به دستور دربار موضوع را ماستمالى كرد. دكتر مصدق او را از كار معزول نمود. وى در 1355 از دنیا رفت.
ملیت : ایرانی - قرن : 6 منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد ششم)
(ال. ناصر باللَّه) احمد بن مستضیىء ملقب به ناصر باللَّه یا الناصر لدیناللَّه، سى و چهارمین خلیفهى عباسى (622 -575 ه.ق). بعد از پدر در سال 575 ه.ق به خلافت نشست و 46 سال خلافت كرد. به مذهب شیعه اظهار تمایل كرد، و در زمان او بلاد اسلامى توسعه یافت و مساجد و مدارس و بنگاههاى خیریهى بسیار تأسیس گشت.
ملیت : ایرانی - قرن : 3 منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد ششم)
(قس. ناصر للحق. (لقب حسن بن على بن حسن ابن على بن عمر ابن على بن الحسین بن على بن ابىطالب (230 یا 225 ه.ق- 304 ه.ق)، ملقب به ناصر كبیر، والناصر ناصر للحق، و ناصرالدین و ناصر كبیر و موصوف به اطروش و اصم. از امراى علوى طبرستان. بر حكام سامانى در ناحیهى طبرستان و گیلان خروج كرد، و محمد صعلوك حاكم سامانى را شكست داد، و تا وقتى كه درگذشت بر گیلان و طبرستان و قسمتى از گرگان حكومت داشت. ناصرالحق در عین حال از علماى تفسیر و كلام فقه و حدیث و ادب و اخبار و لغت بود، و آثار بسیار از او نام بردهاند.
ملیت : ایرانی - قرن : 11 منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد ششم)
چهارمین فرمانروا از سلسلهى جانیه یا هشترخانى از امراى بخارا. وى از سال 1050 تا 1057 ه.ق بر ولایات سمرقند و بخارا و فرغانه و بدخشان و بلخ حكومت كرد و به سال 1561 درگذشت.
ملیت : ایرانی - قرن : 5 منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد ششم)
احمد ابن حسن میمندى ملقب به شمسالكفاة (ف. 424 ه.ق) وزیر سلطان محمود غزنوى. تا سال 416 ه.ق وزارت سلطان محمود را داشت، و مردى فاضل و كاردان بود. سلطان او را در سال 416 معزول و در قلعهى كالنجر محبوس ساخت، اما بعد از مرگ محمود، جانشین او، مسعود. میمندى را از زندان خارج نمود و به وزارت گماشت. این وزیر در سال 424 پس از دو سال وزارت مسعود درگذشت. میمندى مردى لایق و فاضل بود ولى به زبان فارسى دلبستگى نداشت و عربى را بر آن ترجیح مىداد و به همین علت در دوران وزارت خویش دستور داد تا دفاتر دولتى را كه در زمان وزارت اسفراینى به فارسى نوشته مىشد به عربى بنویسند 2- خواجه ابوالفتح عبدالرزاق ابن احمد بن حسن میمندى از سال 436 ه.ق به وزارت سلطان مسعود غزنوى رسید.
ملیت : ایرانی - قرن : 9 منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد ششم)
محمد بن خاوند شاه بن محمود (ف. 903 یا 904 ه.ق) معروف به «میر خواند» مؤلف تاریخ «روضة الصفا فى سیرةالامناء والملوك والخلفاء». وى از نجیبزادگان بلخ بود، پدرش در اصل اهل بخارا بود اما به بلخ مهاجرت كرده بود. میرخواند بیشتر عمر خود را در هرات گذرانید و مورد توجه خاص امیر علیشیر نوائى قرار گرفت و كتاب روضةالصفا را كه تاریخ عمومى عالم از بدو خلقت تا زمان خود اوست به نام نامى آن وزیر نوشته است.
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : گلزار مشاهیر
شاعر. تولد: 1267(23 جمادىالثانى 1314 ق.)، مشهد. درگذشت: 2 اردیبهشت 1360، مشهد. سید محمود فرخ خراسانى متخلص به «فرخ» فرزند سید احمد جواهرى متخلص به «دانا»، مقدمات فارسى و عربى را در مدارس قدیمه (مكتبى در مجاورت منزلشان) آموخت، الفباى قرآن را فراگرفت و كتابهاى موش و گربه و حسنین و عاق والدین و حسین كرد و نصاب الصبیان و گلستان سعدى را خواند، امثله و صرف میر را در یكى از حجرههاى صحن نو از آخوند مكتبدارى به نام ادیبالسلطنه آموخت. فنون ادب را (انموذج و هدایة و مغنى و مطول) از محضر شیخ محمدحسین سبزوارى و پدر خود (كتاب گوهر مراد را پیش پدرش خواند) فراگرفت، در هشت سالگى به نظم شعر پرداخت، بیشتر اشعار وى به سبك خراسانى است. سالها تصدى امور آستان قدس رضوى را بر عهده داشت و چندى نیز كفیل استاندارى خراسان بود. وى در همان حال عضویت هیئت مدیره كارخانهى نخریسى و برق خسروى را نیز داشت. ضمنا دورههاى دوازدهم و سیزدهم مجلس شوراى ملى نمایندهى قوچان بود. در سالهاى آخر عمر در مشهد انزوا گزید و به تأسیس انجمن ادبى فرخ اقدام كرد. در سال 1353 دانشگاه مشهد به محمود فرخ مقام استادى افتخارى دانشكدهى ادبیات و علوم انسانى آن دانشگاه را اعطاء كرد. فهرست آثار وى به شرح زیر است: تصحیح و چاپ تاریخ مجمل فصیحى خوافى (سه جلد، 1339)؛ مناظرات و اخوانیات، سفینهى فرخ (دو جلد، 1332)؛ دیوان اشعار (شامل چهار هزار بیت كه به چاپ نرسیده است)؛ روضهى خلد (1345)؛ مثنوى فروزنده و منتخب آثار و شرح احوال استاد منشى باشى نصرت (1331)؛ خلاصهى احوال و منتخب آثار اوحدى اصفهانى معروف به مراغهاى و مثنوى منطقالعشاق یا ده نامهى احدى (1335). از فرخ چند مقاله تحقیقى و ادبى در مجلههاى «آینده» «یغما» «فرهنگ خراسان» و «یادگار» طبع شده است. ادیب و شاعر تواناى معاصر، فرزند میرزا احمدخان جواهرى خراسانى، در 1274 ش در مشهد تولد یافت. پس از انجام تحصیلات مقدماتى وارد حوزهى علمیهى مشهد شد و نزد علماى مشهور آن زمان از جمله ادیب نیشابورى، ادبیات فارسى و عربى را به حد كمال رسانید و به خدمت آستان قدس رضوى درآمد. وى از جوانى در تشكیل انجمنهاى ادبى در مشهد و همكارى با مطبوعات پیشقدم بود و اشعار او در بیشتر جراید انتشار مىیافت. فرخ در ادوار دوازدهم و سیزدهم مجلس شوراى ملى كه انتخابات هر دو دوره در اوج دیكتاتورى انجام گرفته بود، وكیل شد ولى از آن پس همچنان در آستانه مشغول كار بود. مدتى نیز كفیل آستان قدس رضوى بود و بیشتر وقت او صرف كارهاى ادبى مىشد. وى را باید یكى از شعراى بزرگ معاصر دانست، مخصوصا در قصیده در زمرهى چند استاد معاصر مىباشد. در سن 84 سالگى در مشهد وفات یافت. تالیفات زیادى از او باقى مانده است. (1360 -1275 ش)، مصحح و شاعر، متخلص به فرخ. در شهر مشهد به دنیا آمد. پدرش از ادیبان خراسان بود. علوم مقدماتى را در مدارس قدیمهى آن شهر و فنون ادب را در محضر شیخ محمد حسین سبزوارى و پدر خود آموخت و در هشت سالگى به نظم شعر پردات. وى داراى مشاغل مختلفى، از جمله: ریاست دفتر آستان قدس رضوى، نمایندگى مردم قوچان در دورههاى دوازدهم و سیزدهم مجلس شوراى ملى بود. فرخ در 1323 ش به ازبكستان سفر كرد. از آثارش: «سفینهى فرخ»؛ تصحیح «مجمل فیحصى»؛ تصحیح كتاب «روضهى خلد»، مجد خوافى؛ «خلاصهى احوال و منتخب آثار اوحدى اصفهانى».[1]
ملیت : ایرانی - قرن : 4 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)
(403 -366 ق)، ادیب، دانشمند، خطاط و شاعر. از سلسلهى آل زیار و از پادشاهان ادبپرور زمان خود بود كه بسیارى از شاعران فارسى و عربى زبان، حكما و دانشمدان تحت حمایت او به سر مىبردند. پایتخت او از مراكز علم و ادب آن روزگار به حساب مىآمد و شعرایى چون: خسروى سرخسى و قمرى گرگانى و دانشمندانى چون: ابوریحان بیرونى و ابوعلى سینا به درباش رفت و آمد داشتند. ابوریحان بیرونى كتاب معروف خود «آثار الباقیه» را در 390 ق به نام قابوس تألیف كرد. قابوس به عربى و فارسى شعر مىسرود و در فن انشاء نثر عربى مهارت داشت. در زمینهى خط نیز ماهر بود و خط ثلث و نسخ او در نهایت خوبى بود.گویند صاحب بن عباد هرگاه خط او را مىدید به بال و پر طاوس تشبیه مىكرد و مىگفت: «هذا خط قابوس امجناح طاوس». قابوس به نثر عربى رسائلى دارد كه ابوالحسن على بن محمد یزدادى آن را جمعآورى كرده و نام آن را «كمال البلاغه»گذاشته است. ابناسفندیار در «تاریخ طبرستان» خود قطعاتى از آن را آورده است.وى عاقبت بر اثر شورش لشكریان خود به زندان افتاد و چندى بعد به قتل رسید. از شعر فارسى او تنها ابیاتى شامل: قطعه و رباعى در تذكرهها باقى است. در «ریحانه» كتاب «قابوسنامه»، كه از آثار عنصرالمعالى كیكاوس بن اسكندر بن قابوس براى فرزندش گیلانشاه مىباشد، به نام قابوس ذكر شده است.[1] (مقتول 403 ق)، نویسنده، شاعر و خطاط. چهارمین امیر گرگان و طبرستان و گیلان و دیلمان و مردى ادیب و ادیبپرور بود. بزرگانى چون ابوعلى سینا، ابوریحان بیرونى و ابنهندو به دربار او راه یافتند، و ابوریحان كتاب «آثار الباقیه» را به نام او نوشت. گروه بسیارى از شعرا و سخنوران نیز او را ستودهاند. وى پس از پناه دادن به فخرالدولهى دیلمى كه از خویشان نزدیكش بود، مورد تهاجم برادران فخرالدوله، عضدالدوله و مؤیدالدوله قرار گرفت و شكست خورد و از سال 371 تا سال 388 ق به خراسان پناه برد، و با وجود مساعدت نوح بن منصور سامانى موفقیتى به دست نیاورد. در سال 388 ق مجدداً بر گرگان و طبرستان و گیلان مسلط گشت و در سال 403 ق به توطئهى بعضى از سردارانش اسیر و مقتول شد و در اطراف گرگان به خاك سپرده شد. بعد از او پسرش، فلك المعالى منوچهر، جاى او را گرفت. امیر قابوس از نویسندگان بزرگ عهد خود بود و رسائلى از او به عربى و اشعارى به عربى و فارسى باقى مانده است. مجموعهى رسائل او را ابوالحسن على بن محمد یزدادى گردآورى كرده است كه به «كمال البلاغه» موسوم است و به چاپ رسیده است. خط نسخ را نیكو مىنوشت و مىگویند هرگاه صاحب بن عباد خط او را مىدید مىگفت: «هذا خط قابوس أم جناح طاووس».[2] (معمر. كاوس (ه.م)) ابن وشمگیر بن زیار مكنى به ابوالحسن و ملقب به شمسالمعالى، از پادشاهان آلزیار (جل. 366 ه.ق- عزل 371 ه.ق جل. مجدد 388 ه.ق- مقت. 433 ه.ق). وى پس از برادر خود بیستون ابن وشمگیر بر تخت جلوس كرد. در همین سال ركنالدوله درگذشت و قلمرو او میان سه پسرش: عضدالدوله، مؤیدالدوله و فخرالدوله تقسیم شد. عضدالدوله و مؤیدالدوله در ملك فخرالدوله طمع كردند و جنگى درگرفت و سرانجام فخرالدوله به طبرستان گریخت و به قابوس- كه شوهرخالهى او بود- پناه برد. عضدالدوله و مؤیدالدوله به قابوس پیغام دادند كه فخرالدوله را به ایشان تحویل دهد، ولى او نپذیرفت، در نتیجه بهانهاى براى لشكركشى عضدالدوله به طبرستان و گرگان فراهم آمد، و چون قابوس تاب مقاومت نداشت، پس از مختصر جنگى در نزدیكى استراباد منهزم شد و با فخرالدوله به خراسان گریخت (سال 371 ه.ق). حكومت خراسان از طرف سامانیان در این تاریخ به حسامالدوله تاش بود. وى از جانب نوح بن منصور سامانى مأموریت یافت كه قابوس و فخرالدوله را مدد كند. حسامالدوله و امیر فائق گرگان را محاصره كردند، ولى مؤیدالدوله با دادن رشوهى بسیار به فائق او را بفریفت تا در اثناى جنگ فرار كرد، و دیگران نیز تاب پایدارى نیاورده شكست خوردند و لشكریان سامانى كارى از پیش نبردند. قابوس پس از چهار سال سلطنت، در حدود 18 سال (388 -371 ه.ق) از امارت محروم بود و در این مدت در خراسان در پناه سامانیان مىزیست. اما فخرالدوله چون برادرش عضدالدوله به سال 371 ه.ق و برادر دیگرش مؤیدالدوله به سال 373 مردند، به دعوت صاحب بن عباد وزیر مؤیدالدوله از خراسان به رى آمد و به جاى برادر نشست، ولى گرگان را به جاى آنكه به قابوس واگذار كند، به ابوالعباس حسامالدوله تاش واگذاشت، و آن ولایت همچنان تا سال 388 در دست عمال آلبویه بماند. پس از مرگ صاحب بن عباد (385) و وفات فخرالدوله (387) در احوال دیلمیان عراق ضعف و ناتوانى ظهور كرد و جانشینى فخرالدوله به پسر خردسالش رسید. قابوس از فرصت استفاده كرد، و چون دیگر از یارى سامانیان- كه خود گرفتار هرج و مرج بودند- مأیوس شد، درصدد برآمد كه به یاران دیلمى و طبرى خود متوسل شود و مستقیماً گرگان را از عمال آلبویه بازگیرد. نخستین كسى كه به یارى او برخاست، اسپهبد شهریار بن شروین از اسپهبدان طبرستان بود، و او به سهولت بر برادران فخرالدوله پیروز شد و در قسمتى از طبرستان كه تحت فرمان او بود بنام شمسالمعالى خطبه خواند. آمل را هم دو تن دیگر از طرفداران قابوس تسخیر كردند و بر استرآباد دست یافتند و سرانجام گرگان را هم تسخیر نمودند. قابوس در شعبان 388 به پایتخت خود برگشت و در دورهى دوم سلطنت از طرف مغرب دامنهى متصرفات خود را وسعت داد. وى مردى درشتخو، بیرحم، پرخشم و غضب بود و به آسانى حكم به كشتن مىداد و به اندك سوءظنى دست به قتل بیگناهان مىزد. به همین سبب جمعى بسیار به دست او كشته شدند و كینهى او در سینهى غالب سران لشكرى جا گرفت، تا وقتى كه حاجب مخصوص خویش را كه مردى بىآزار و محبوب لشكر بود كشت، لشكریان شورش كردند و او را به زندان انداختند و پسرش فلكالمعالى منوچهر به جاى او جلوس كرد، و سپس قابوس را كشتند. قابوس مشهورترین فرد از خاندان آلزیار است. مردى فاضل و ادیب و فضلدوست و خوشخط بود. گویند صاحب بن عباد هرگاه خط او را مىدید مىگفت: «اهذا خط قابوس او جناح طاوس». وى در نثر عربى با بهترین بلیغان زمان دم برابرى مىزد و در شعر پارسى و تازى دست داشت. بیرونى كتاب آثارالباقیه را به نام او تألیف كرده. ترسلات وى را ابوالحسن على ابن محمد یزدادى جمع كرده و «كمالالبلاغه» نامیده است.
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)
(1360 -1297 ش)، نویسنده، روزنامهنگار و مترجم. تحصیلاتش را در رشتهى فنون نظامى به پایان رسانید و موفق به گذراندن دورهى دكتریاى تاریخ در فرانسه شد.وى مجلهى «بررسىهاى تاریخى» را در 1345 ش تأسیس نمود كه این مجله تا 1357 ش منتشر مىشد. قائممقامى نویسندگى و تحقیق را با انتشار مقالاتى در مجلهى «یادگار» آغاز نمود و مقالاتى در مجلههاى «مهر»، «سخن»، «راهنماى كتاب» و «یغما» نیز منتشر مىكرد. وى حدود یك سال در پرتقال و اسپانیا به تحقیق در منابع تاریخى بایگانىها پرداخت و توانست مجموعهاى معتبر گردآورد. او همچنین «منشآت و مكتوبات» قائممقام فراهانى را جمعآورى كرد و یكى از افراد متخصص در رشتهى تاریخ دورهى قاجاریه بود. از آثار وى: «تاریخ تحولات سیاسى نظام ایران»؛ «سفرنامهى دمرگان»، ترجمه؛ «تاریخ ژاندارمرى ایران»؛ «ایران امروز»؛«بحرین و مسائل خلیجفارس»؛ «مقدمهاى بر شناخت اسناد تاریخى».[1] محقق. تولد: 1297. درگذشت: 20 تیر 1360. جهانگیر قائممقاهى تحصیلات خود را در رشتهى فنون نظامى تمام كرد. اما سراسر دوران خدمت ارتشى را در امور فرهنگى و تحقیقاتى گذراند و توانست دورهى دكتراى تاریخ را در فرانسه بگذراند. وى مجلهى «بررسى هاى تاریخى» را در سال 1345 تأسیس نمود كه خود مدت نه سال مدیر آن بود. این مجله تا سال 1357 منتشر شد. قائممقامى نویسنده و تحقیق را در مجلهى «یادگار» و به راهنمایى عباس اقبال آغاز كرد. مقالاتى كه در «یادگار» انتشار داد همه در مسائل تاریخى و طوایف ایران است. مقالههاى دیگر او در مجلههاى «بررسى هاى تاریخى»، «مهر»، «سخن»، «راهنماى كتاب» و «یغما» انتشار یافته است. قائممقامى نزدیك یك سال در پرتغال و اسپانیا به تحقیق در منابع تاریخى بایگانىها پرداخت و توانست مجموعهاى معتبر گردآورد. وى قسمتى از آن مطالب را چاپ كرده است. یك قسمت از تحقیق قائممقامى در جمعآورى منشأت و مكتوبات قائممقامى فراهانى است. وى سه مجلد از نامههاى قائممقامى فراهانى را چاپ كرده است. قائممقامى از محققان تاریخ قاجاریه بود. از آثار دیگر او مىتوان به این عنوانها اشاره نمود: تحولات سیاسى نظام ایران از قرن یازدهم هجرى تا سال 1301 شمسى (1326)؛ سفرنامهى دمرگان (1335)؛ ناسخ التواریخ (قسمت قاجاریه، 1337)؛ منشئات قائممقامى (1337)؛ بحرین و مسائل خلیج فارس (1341)؛ یك صد و پنجاه سند تاریخى از جلایریان تا پهلوى (1348)؛ اسناد تاریخى وقایع مشروطهى ایران (نامههاى ظیهرالدوله)؛ نیم قرن تمدن و فرهنگ ایران (1349)؛ مقدمهاى بر شناخت اسناد تاریخى (1350)؛ اسناد فارسى عربى و تركى در آرشیو پرتغال دربارهى هرمز و خلیج فارس (دو جلد، 1358 -1354)؛ ایران امروز (1354)؛ تاریخ ژاندارمرى ایران (1355)؛ نامههاى پراكندهى قائممقام فراهانى، بخش یكم (نامههاى مربوط به جنگهاى ایران و روسیه، 1357)؛ نامههاى سیاسى و تاریخى سیدالوزراء قائممقام فراهانى (دربارهى معاهدهى صلح تركمان چاپ و غرامات آن (1358).
ملیت : ایرانی - قرن : 15 منبع :
دکتر محمود احمدینژاد سال ۱۳۳۵ در شهرستان گرمسار به دنیا آمد. پدر ایشان آهنگر بوده و هفت فرزند داشت، محمود احمدینژاد فرزند چهارم خانواده است و از یک سالگی به همراه خانواده خود از آن شهرستان کوچ کرده و در تهران اقامت گزیدند، وی دوران تحصیلات خود را تا مقطع پایان متوسطه در مدارس تهران از جمله مدرسه سعدی و دانشمند پشت سرگذاشته و با کسب رتبه ۱۳۰ از کنکور سراسری قبول شده و در سال ۱۳۵۴ در رشته مهندسی عمران دانشگاه علم و صنعت دوره تحصیلات عالی را شروع کرد، در سال ۱۳۶۵ در مقطع کارشناسی ارشد همان دانشگاه پذیرفته شد و در سال ۶۸ نیز به عضویت در هیأت علمی دانشکده عمران دانشگاه علم و صنعت درآمده و در سال ۱۳۷۶ نیز موفق به دریافت مدرک تحصیلی دکترای مهندسی و برنامهریزی حمل و نقل ترافیک شد، ایشان ضمن تدریس در دانشگاه مذکور استاد راهنمایی دهها پایان نامه معتبر و علمی کارشناسی ارشد در زمینههای مختلف مهندسی بوده است. محمود احمدینژاد پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در کسوت دانشجو با شرکت در مجالس مذهبی و سیاسی وارد فضای سیاسی جامعه شد و با مشارکت در تهیه و توزیع اعلامیههای روشنگر قدم در راه خیل مبارزان انقلاب گذاشت، وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی از پایهگذاران انجمن اسلامی دانشجویان بود. دکتر احمدینژاد از مرداد سال ۱۳۵۸ به عنوان نماینده دانشگاه علم و صنعت برای شرکت در جلسات به حضور حضرت امام (ره) مشرف میشد، که استمرار این جلسات در حضور مقاممعظمرهبری زمینه شکلگیری شورای اولیه دفتر تحکیم وحدت را مهیا کرد. ایشان با شروع جنگ تحمیلی به منطقه غرب شتافت و تا سال ۱۳۶۴ در فعالیتهای پشتیبانی منطقه تلاش کرد و در سال ۱۳۶۵ داوطلبانه به تیپ ویژه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوسته و با طی دورهای در قرارگاه رمضان در عملیات برون مرزی کرکوک شرکت نمود و بعد از آن نیز به عنوان مسئول مهندسی رزمی لشگر ۶ ویژه سپاه و مسئول ستاد جنگ استانهای غربی کشوربه خدمت پرداخت. دکتر احمدینژاد در دهه شصت، چهارسال به عنوان معاون و فرماندار ماکو و خوی و همچنین ۲سال به عنوان مشاور استاندار کردستان خدمت به مردم استانهای آذربایجان و کردستان را نیز پشت سرگذاشته و از سال ۱۳۷۲ در شرایطی که به عنوان مشاور فرهنگی وزیر فرهنگ و آموزش عالی فعالیت میکرد به عنوان اولین استاندار استان جدید التأسیس اردبیل منصوب شد. ایشان در کنار راهاندازی تشکیلات اداری استان سه سال پی در پی بعنوان استاندار نمونه کشور انتخاب شد، استانداری اردبیل در زمان مدیریت ایشان علیرغم محدود بودن فصل کار عمرانی به دلیل سردسیری منطقه، در سالهای ۷۴ و ۷۵ طبق ردهبندی سازمان برنامه و بودجه در زمینه فعالیت عمرانی به عنوان استانداری برتر شناخته شد. دکتر احمدینژاد پس از بازسازی ۷۵۰۰ واحد مسکونی تخریب شده در جریان زلزله که در طول مدت کوتاه ۷ماه صورت گرفته بود، مورد تقدیر قرار گرفت. محمود احمدینژاد در مهرماه سال۱۳۷۶ به دوره خدمت در استانداری اردبیل پایان داده و از آن پس تا کنون به عنوان عضو هیأتعلمی دانشکده عمران دانشگاه علم و صنعت مشغول تدریس و انجام فعالیتهای مختلف علمی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی بوده است. وی در ۱۳ اردیبهشت ماه سال۱۳۸۲ طبق مصوبه دویست و چهلو هفتمین جلسه متناوب و دومین جلسه اعضاء دوره دوم شورای اسلامی شهر تهران به عنوان شهردار تهران انتخاب شد و دوره دیگری از تجربه خدمتگزاری خود را در کلان شهر تهران آغاز نمود. ● سوابق و تجربیات ذیل را نیز میتوان به متن زندگینامه وی اضافه کرد: ▪ روزنامهنگاری. ▪ مؤسس و عضو انجمن تونل . ▪ عضو انجمن مهندسین ایران. ▪ عضو انجمن مهندسین راه و ترافیک آسیا و اقیانوسیه . ▪ عضو اولین شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علم و صنعت . ▪ عضو اولین شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشجویان دفتر تحکیم وحدت . ▪ عضو شورای مرکزی جامعه اسلامی مهندسین . ▪ عضو شورای مرکزی جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی. دكتر محمود احمدي نژاد در مرحله دوم نهمين دوره انتخابات رياست جمهوري كه در روز سوم تيرماه برگزار شد، با كسب بيش از 17 ميليون راي به عنوان ششمين رييس جمهور ايران اسلامي برگزيده شد. رئوس برنامههاي دولت نهم : 1. راهبردهاي كلان : ارزشها: ـ مهرورزي ـ عدالتگستري ـ خدمت به بندگان خدا ـ پيشرفت و تعالي مادي و معنوي كشور آرمان: زمينهسازيحكومتعدلازطريقاحيايمجددتمدناسلامي هدف بنيادي: ـ توسعه عدالت محور ـ اقامة قسط توأم با مهرورزي ـ خدمت ـ تعالي ـ پيشرفت رسالت: ـ برقراري امنيت ـ تعالي جامعه ـ تعالي فرد راهبرد كلان ـ بسط عدالت ـ توسعه همهجانبه ودرونزا مبتنيبر اسلام ناب محمدي (ص) ـ بكارگيري علوم و فنون پيشرفته براي تحقق عدالت ـ ارتقاء سلامت ـ ارتقاء رفاه راهبرد فرهنگي: ـ اعتلاي فرهنگ عمومي ـ اعتلاي كرامت انساني ـ اعتلاي آزاديهاي مشروع ـ صداقت در گفتار ـ سلامت در عمل ـ امانتداري ـ وفاي به عهد ـ ايثار ـ پاسخگويي به مردم ـ توسعة ساير ارزشهاي اسلامي راهبرد اجتماعي ـ اعتلاء و ارتقاء عمومي سطح سلامت و توانمندي ـ دسترسي برابر به فرصتها ـ ايجاد اشتغال ـ تأمين اجتماعي براي آحاد مردم راهبرد سياسي: ـ حفظ استقلال همه جانبه كشور ـ تعالي بينالمللي بر مبناي عدالت ـ صلح و عزت براي همه ـ مبارزه با: ـ بيعدالتي ـ تبعيض ـ ناامني ـ تحقير ملتها ـ جنگافروزي راهبرد علمي و فنآوري: ـ توليد علم ـ بومي كردن علوم بر مبناي فرهنگي ملّي ـ استفاده از علوم و فنون و تحقيقات ساير كشورها راهبرد اقتصاد: ـ خوداتكايي در توليد ـ فعال نمودن ظرفيتهاي اقتصادي ـ توليد براي صادرات ـ توزيع عادلانه ثروت ـ ايجاد اشتغال ـ محروميتزدايي ـ رفع تبعيض ـ ارتقاء قدرت خريد مردم ـ رفاه اجتماعي راهبرد اداري: ـ سپردن كارها به مردم ـ ايفاء نقش نظارت عالي ـ رجحان بخشهاي تعاون و خصوصي براي فعاليتهاي تصديگري ـ روانسازي چرخش امور ـ مبارزه با فساد و تبعيض و رشوهخواري ـ توسعة اختيارات استاني راهبرد آموزشي: ـ شكوفايي استعدادهاي فطري در ساية تربيت ديني ـ تقويت روحية نشاط ـ تلاش در جهت طراحي نظام يكپارچه راهبرد حقوقي: ـ تقدم حقوق عمومي به حقوق خواص ـ حاكميت حقوق عادلانة اسلامي راهبرد دفاعي: ـ حفظ آمادگيهاي رزمي، همبستگي، علمي و فني براي مقابله با تهديدات ـ توسعة راهبرد دفاعي ـ توسعة فنآوريهاي لازم با نگاه به توليد داخلي ـ استفاده از تجهيزات پيشرفته ـ مشاركت نيروهاي مسلح در سازندگي كشور در زمان صلح راهبرد امنيتي: ـ جلب رضايت مردم با بسط عدالت و خدمترساني ـ ايجاد اشتغال ـ تقويت پايههاي علمي ـ اقتصادي ـ ارتقاء توان دفاعي كشور راهبرد بودجهاي: ـ كاهش مخارج جاري دولت ـ تخصيص درآمد نفت به سرمايهگذاري ـ رفع محروميتها و تبعيضها ـ اتمام طرحهاي نيمهتمام ـ جلوگيري از اسراف ـ ايجاد دولت كمهزينه و پرفايده امتیازات و بایستههای دولت نهم از دیدگاه مقام معظم رهبری : الف) رمز حمایت خاص مقام معظم رهبری از دولت نهم براساس آنچه رهبر معظم انقلاب میفرمایند، ایشان نسبت به همه دولتها رویکرد حمایتگونه داشتهاند؛ اما همانگونه که معظمله در فروردین ۱۳۸۶ در حرم شریف رضوی فرمودند ایشان از دولت احمدینژاد به طور خاص حمایت میکنند. رهبر معظم انقلاب در دیدار خود با اعضای هیات دولت بار دیگر حمایت خاص خود را از دولت نهم ابراز داشته و تصریح فرمودند: «قدردانی از دولت به علت برخورداری از خصوصیات ممتازی است که در منطق اسلامی، معیار واقعی تشخّص و شرافت محسوب می شود».تبیین بیانات مقام معظم رهبری علت این نوع حمایت را روشن میکند: ۱- مهمترین علت اینکه دولت احمدینژاد« هم در قول و شعار و هم در عمل، نشان می دهد که به اصول انقلاب و ارزشهای انقلاب پایبند است» (۴/۶/۸۶) رهبر معظم انقلاب این نوع پایبندی دولت را پدیدهای معجزهآسا و بینظیر برای انقلاب تعریف میکنند؛ چرا که دولت احمدینژاد همان اصول و مبانی را برنامه عمل خود قرار داده که در اول انقلاب اعلام شده بود.(۴/۶/۸۶) اهمیت این مسأله از آنجاست که وقتی سران قوای سهگانه در قول و فعل پایبندی به اصول انقلاب را نشان دهند سبب زنده ماندن این اصول در سطح جامع میشود. معظم له در دیدار اخیر خود ، بار دیگر بر همین معیار تاکید نموده، فرمودند: « زنده کردن و بازسازی برخی خصوصیات جوهری انقلاب و منطق امام ـ و مقابله با کسانی که می خواستند این ارزشها و مفاهیم اساسی را منسوخ کنند از خصوصیات بسیار برجسته این دولت است.» (۲/۶/۸۷) ۲- دولت احمدینژاد سعی دارد برنامههای خود را براساس مهمترین اصل اسلامی یعنی عدالت تنظیم کند. فارغ از میزان موفقیت دولت در این راه، «نفس رویکرد دولت به عدالت بسیار با ارزش است.» مقام معظم رهبری ضمن بیان این مطلب خطاب به هیأت دولت میفرمایند.« وقتی عدالت رو آمد و به عنوان یک معیار و شاخص اصلی مورد توجه قرار گرفت، به طور قهری در برنامهها هم خواهد آمد.»(۴/۶/۸۶) معظم له در دیدار اخیر نیز از رویکرد عدالت خواهی دولت تجلیل نموده فرمودند:« عدالتخواهی حقیقی و استکبار ستیزی از جمله شعارهای انقلابی دولت است و هر کس که پیشرفت کشور را با هدایت انقلاب متصور می داند، قدردان این ویژگی است.» (۲/۶/۸۷) ۳- تلاش و جدیت فراوان اعضای هیأت دولت و پرکاری آنها موضوع دیگری است که رهبر معظم انقلاب از آن حمایت زیادی دارند و در بیانات مختلف از آن به عنوان یک ویژگی با ارزش دولت نهم یاد نمودهاند. معظم له در سخنرانی اخیر نیز کابینه نهم را دولت کار و اقدام خوانده، فرمودند:« انرژی، تحرک، نشاط کار و جدیت در خدمت به مردم، ویژگی بسیار با ارزش و مستمر دولت است که پس از سه سال همچنان برجسته است و سفرهای استانی یکی از نمودهای آن بشمار می رود.» (۲/۶/۸۷) ۴- مردمی بودن دولت نهم، ویژگی دیگر آن از منظر رهبر معظم انقلاب بوده، در این باره فرمودند:« شرافت شما در همسطح بودن با ملت ـ ساده زیستی و تماس و انس مستمر با مردم است و تجلی عملی این خصوصیات در رفتار رئیس جمهور و هیأت دولت باعث جلب اعتماد بیشتر مردم و ریشه کن شدن بلای اسراف و اشرافی گری می شود.» (۲/۶/۸۷) ب) نقاط قوت دولت نهم همانگونه که گذشت رهبر معظم انقلاب بیانات، رهنمودها و توصیههای زیادی را خطاب به دولتمردان کنونی داشتهاند. ایشان طی سخنرانیهای مختلفی به ذکر ویژگیهای مثبتی از دولت نهم میپردازند که وجه عملی به خود گرفته و به عنوان شاخصهی واقعی دولت قابل ذکر است. این موارد عبارتند از: ۱- رهبر معظم انقلاب بعد از گذشت یک سال از دوران خدمت دولت نهم در دیدار با اعضای هیأت دولت(۶/۶/۸۵) به ذکر شاخصههای اصولگرایی میپردازند که در ضمن آن برخی از این شاخصهها را به عنوان شاخصهی تحقق یافته در عملکرد دولتمردان کابینه نهم ذکر میکنند و میتوان از آنها به عنوان نقاط مثبت دولت نهم یاد کرد: ۱/۱- ساده زیستی و مردمگرایی؛ ۲/۱- اجتناب از اسراف و ریخت و پاش؛ ۳/۱- تلاش بیوقفه برای خدمت رسانی؛ ۲- مقام معظم رهبری یک سال بعد در دیدار با اعضای هیأت دولت(۴/۶/۸۶) نیز نوعی رفتارشناسی از دولت نهم ارائه میدهند و موارد ذیل را به عنوان تلقی خود از رفتار دولت نهم طی دو سال اولیه آغاز کار دولت بیان میکنند: ۱/۲- «اولاً مسأله پایبندی به ارزشهاست که خیلی شاخص مهمی است. دولت، هم در قول و شعار و هم در عمل، نشان میدهد که به اصول انقلاب و ارزشهای انقلاب پایبند است.» ۲/۲- « دوم همین پایبندی به عدالت است. ممکن است شماها نتوانسته باشید - یا تا آخر هم نتوانید- همهی آنچه را که در مورد عدالت میباید انجام داد، انجام بدهید؛ لکن نفس رویکرد شما به عدالت، چیز بسیار باارزشی است و هرمقداری که میتوانید بایستی حرکت کنید.» ۳/۲- «پایبندی به خدمت هم یکی از شاخصههای این دولت است که قابل ارجگذاری و ذکر است.» ۴/۲- «پرکاری این دولت هم انصافاً چیز برجستهای است؛ حتی بعضیهایی که مخالف هم هستند، این را نمیتوانند انکار کنند.» ۵/۲- « خصوصیت دیگر، شجاعت این دولت وقاطعیت اوست.» رهبر معظم انقلاب در ادامه این مطلب سهمیهبندی بنزین را نشانهی شجاعت دولت میدانند. ۶/۲- روحیه تحولگرایی و نوآوری دیگر ویژگی مورد اشاره رهبرمعظم انقلاب است. ۷/۲- « یک خصوصیت دیگر این است که این دولت در برابر زیادهخواهیهای استکبار، دچار انفعال نشد. این ایستادگی در مقابل زیادهخواهی استکبار و احساس عزتی که در این میدان میشود، به نظر من یکی از خصوصیات این دولت است.» ۸/۲- « رساندن خدمت به افراد محروم جامعه و عدالت این مسئلهی سفرهای استانی خیلی مهم است.» ۳- رهبر معظم انقلاب در بیانات دیگر تصمیم قاطع دولت نهم بر خدمت خستگیناپذیر به مردم، به میدان آوردن همه توان خود و پررنگ کردن هدفهای بلند انقلاب را از شاخصههای قابل مشاهده دولت احمدینژاد ذکر میکنند.(۵/۱/۸۵) ۴- یکی دیگر از شاخصههای دولت احمدینژاد امید دادن به مردم است که رهبر معظم انقلاب بیان میکنند.(۴/۶/۸۶) ۵- مقام معظم رهبری در دیدار اخیر با اعضای هیأت دولت بار دیگر بر خصوصیات ممتاز دولت نهم تأکید کردند. ایشان در این دیدار(۲/۶/۸۷) مسائلی همچون کار و تلاش و جدیت در خدمترسانی، انطباق شعارها و گفتمان دولت با شعارها و گفتمان امام(ره) و انقلاب اسلامی، عدالت خواهی، اعاده عزت ملی و استقلال حقیقی و مردمی بودن را از ویژگیهای مثبت دولت نهم دانستند. ج) وظایف و بایستههای دولت نهم : روشن است که حمایت خاص مقام معظم رهبری از دولت احمدینژاد به دنبال خود تکالیف و وظایف مهمی را برعهده احمدینژاد و کابینهی وی میگذارد. از همین رو رهبر معظم انقلاب هم در بیانات مختلفی این وظایف و بایستهها را گوشزد نمودهاند. به طور کلی میتوان مهمترین انتظارات معظمله از دولت نهم را به صورت ذیل ارائه نمود. ۱- استمداد دائمی از خدا: کمک خواستن از خداوند، انس با او و با قرآن، امید به خدا و توکل نمودن بر او از جمله توصیههای دائمی مقام معظم رهبری به دولتمردان نهم است که در قالب بایستههای این دولت مطرح میشود. دلیل این امر هم اینکه از نظر معظمله اولاً غفلت از خداوند سبب میشود تا خدمتهای دولت با هوی و هوس آمیخته شود(۶/۶/۸۵) و ثانیاً خستگی روحی حاصل شود. و این خستگی روحی انسان را از رسیدن به اهداف باز میدارد. بنابر این برای رفع این خستگی باید از خداوند کمک خواست(۱۷/۷/۸۴) ثالثاً این تاکید بر خدامحوری از آن جهت است که دولت اصولگرای نهم گرفتار دامهایی که برخی از دولتمردان قبلی شده بودند نشود چرا که اصولگرایی آمیخته با ارزشهای اسلامی است و لذا باید خدامحوری رکن اولیه آن باشد. ۲- پرهیز از غرور وخودشیفتگی: زمانیکه یک دولت، عزم، تحرک و شوق زیادی جهت خدمترسانی بهمردم داشته باشد ممکن است تمامی خدمات صورت گرفته را در نتیجه عملکردخود بداند؛ بنابر این مقام معظم رهبری یکی از وظایف دولت را پرهیز از غرور خود شیفتگی میدانند. ایشان در سخنرانی(۴/۶/۸۶) خطاب به هیأت دولت میفرمایید: «هرکاری که شما کردید به توفیق الهی بود، با قوتی بود که خدا به شما داده بود. با شوقی بود که خدا در دلتان گذاشته بود، با فرصتی بود که خدا برای خدمتگزاری به شما داده بود. بنابراین در چالهی غرور نیفتید که بیرون آمدن از این چاله خیلی دشوار است» همین توصیه مؤکد را که در شکل یک وظیفه برای دولت نهم مطرح است در بیانات (۱۷/۷/۱۳۸۴) و (۶/۶/۸۵) به شکل بارزی مطرح شده است. ۳- همراهسازی عدالت با معنویت و عقلانیت: رویکرد دولت نهم به گسترش عدالت سبب برانگیخته شدن حمایت خاص مقام معظم رهبری از این دولت شده است؛ لکن معظمله در مورد چگونگی برقراری عدالت تکالیف مهمی را به دولتیان میفرمایند: «اگر بخواهیم عدالت به معنای حقیقی خودش در جامعه تحقق پیدا کند، با دو مفهوم دیگر بشدت در هم تنیده است؛ یکی مفهوم عقلانیت است؛ دیگر معنویت. اگر عدالت از عقلانیت و معنویت جدا شد، دیگر عدالتی که شما دنبالش هستید نخواهد بود؛ اصلا عدالت نخواهد بود.»(۸/۶/۸۴) رهبر معظم انقلاب در ادامه میفرمایید: «عقلانیت به خاطر این است که اگر عقل و خرد در تشخیص مصادیق عدالت به کار گرفته نشود، انسان به گمراهی و اشتباه دچار میشود. خیال میکند چیزهایی عدالت است، در حالی که نیست» همچنین از نظر ایشان «عدالتی که همراه با معنویت و توجه به آفاق معنوی عالم وجود و کائنات نباشد به ریا کاری و دروغ و انحراف و ظاهر سازی و تصنع تبدیل خواهد شد.» (۸/۶/۸۴) رهبر معظم انقلاب در سخنان اخیر خود با هیأت دولت نیز معنویت و عقلانیت را لازمه برقراری عدالت میدانند.(۲/۶/۸۷) ۴- همراه سازی پیشرفت و عدالت: دیگر وظیفه دولت در برقراری عدالت نظر به پیشرفت و توسعه است به این معنا که در برنامههای توسعه باید عدالت را در نظر گرفته و همسان با یکدیگر آنها را برقرار سازد. مقام معظم رهبری اولین بار این موضوع را در دیدار با نمایندگان مجلس هشتم مطرح فرموده و تصریح نمودند: «عنصرپیشرفت باید نگاه ما را بهاستعدادهای بیشمار پراکنده در میانملت، معطوف سازد و ظرفیتهای تولید و خلاقیت و درخشش توانائیهای گوناگون در همهی زمینهها را در نگاه ما برجسته کند و عنصر عدالت باید نابرخورداران از فرصتها و توانائیهایکشور را، از این مواهبالهیو عمومی برخوردار سازد.»(۷و۲۱/۳/۸۷) معظمله بار دیگر در دیدار اخیر خود با اعضای هیأت دولت نیز بر لزوم این مساله تاکید نمودند: «اگر بخواهیم ایران عزیز ما الگوی دیگران شود بایدپیشرفت و عدالت را بموازات هم مورد توجه کامل قرار دهیم» (۲/۶/۱۳۸۷) ۵- استفاده از کارشناسان و نخبگان: دیگر وظیفه دولت از دیدگاه رهبری تعاملمثبتوسازنده باکارشناسانونخبگان است.دولتباید درتمامی تصمیمگیریهای خود دیدگاه کارشناسان را لحاظ نماید چراکه مشورت بدون در نظرگرفتن دیدگاه آنان معنای سازنده و مثبت نخواهد داشت. رهبر معظم انقلاب خطاب به رئیس جمهور میفرمایند: «نکتهی بعدی تعامل با نخبگان همفکر و با اخلاص است. باید با اینها تعامل داشتهباشید.ما الان در طول این سالهای متمادی، بالاخره افراد زیادی داشتــهایم که در این چرخهی مدیریتیکشــور ورزخوردهاند این ورزخوردن نیروها و ورزیده شدن آنها خیلی چیز با ارزشی است. این ظرفیتی است و از این ظرفیت مدیریتی حتما استفاده کنید. اینها به تدریج جمع شدهاند و نباید آسان از دست داد.» (۶/۶/۸۵) رهبر معظم انقلاب همچنین در مورد لزوم کارشناسی بودن طرحها میفرمایند:«کارکارشناسی را حقیقتاً جدی بگیرید بهخصوص در کارهای مبنایی و بنیانی، مثل مسالهی برنامهریزی و بودجهنویسی، یا مسألهی شوراها و امثال اینها. اگر کارکارشناسیعمیق،دقیق، همه جانبهی متبحرانهای انجام گرفت، اینکار ماندگار خواهد شد؛ والاّ اگر چنانچه گوشهی کارشناسیاش سائیده بود، زحمات شما بههـدر خواهـد رفت.» (۴/۶/۸۶) معظمله در سخنــان اخـیر خود هم میفرمایند: «باید از دیدگاههای اصلاحی نخبگان و ظرفیت همه نیروها استفاده کرد.« (۲/۶/۸۷) ۶- نظارت بر عملکرد زیرمجموعه و ارزیابی افراد: مقام معظم رهبری در بیانات خود خطاب به هیات دولت(۶/۶/۸۵) مساله نظارت بر عملکرد زیر مجموعه را جزء شاخصههای اصولگرایی میداننـدکه دولت نهم باید مد نظر داشتـه باشد. ایشــان در (۱۷/۷/۱۳۸۴) نیز با تاکیــد بیشتــر میفرماینــد: «الان هم به آقای دکتر احمدینژاد و به شماها میگویم؛ دائم مأموران و منتخبان خودتان را زیر نظر داشتهباشید؛ دائم نگاهکنید و از اینها غافلنشوید.»ایشان بایادآوری نامه امامعلی(ع) به مالک اشتر معتقدند که اگر ثابت شود و گزارشهای متواتر و مسلمی برسد که فردی خیانت کرده باید مجازات شود.(۱۷/۷/۸۴). در کنار این مساله رهبر معظم انقلاب دولت را مکلف میدانند که از افراد شایسته و توانمند تجلیل به عمل آورد و شایسته سالاری را مد نظر قرار دهد: « همین شایسته سالاری به معنای واقعی کلمه باید مورد توجه باشد» معظمله با یادآوری فراز دیگری از نامه امام علی(ع) به مالک اشتر در معنای سخن امام علی(ع) میفرمایند: «نه از روی دوستی و رفاقت کسی را انتخـاب کن، که ملاکها را در او رعایت نکنی، نه از روی استبـداد و خودکامگی؛ انسان بگوید میخواهم این فرد باشد؛ بدون این که ملاک و معیاری را رعایت کند یا با اهل فکر و نظر مشورت کند.»(۱۷/۷/۸۴) ۷- مقابله با فساد: در این موضوع هم رهبر معظم انقلاب تاکیدات فراوانی دارند به گونهای که معظمله خود میفرمایند: «مبارزه با فساد، یکی دیگر از وظایف بسیار مهم است. من درباره مبارزهی با فساد این قدر در صحبتهای عمومی و خصـوصی حرف زدهام که فکـرمیکنـم تکراری است.»(۸/۶/۸۴) ایشـان در بیـان شاخصههای اصولگرایی که دولت باید آنها را مورد توجه قرار دهد، فساد ستیزی و سلامتاعتقادی و اخلاقی مسئولانکشور بخصوص مسئولان عالیرتبه در سطوح دولت و معاونین را مورد تاکید قرار میدهند.(۶/۶/۸۵) ۸- اعتزار به اسلام: رهبر معظم انقلاب در توضیح این مسأله میفرمایند: اعتزار به اسلام یعنی اینکه دولت باید با شجاعت و صراحت مواضع اسلام را بیان کند و در مجامع بینالمللی باکی از این مساله نداشته باشد. (۶/۶/۸۵) ۹- تامین عزت ملی: این مقوله هم یکی دیگر از وظایف اساسی هر دولتی و از جمله دولت نهم است. رهبر معظم انقلاب در این باره میفرمایند: «یک ملت اگر احساس عزت کرد پیشرفت خواهد کرد و خواهد بالید؛ اما اگر توسری خورد، استعدادها در او خفه خواهد شد. آنچه مایهی عزت یک ملت است. مثل تراث عظیم فکری و فرهنگی وعلمی در مقابل چشم آنها قرار میگیرد.»(۸/۶/۸۴) البته از دیدگاه رهبر معظم انقلاب دولت نهم در این زمینه تلاش تحسین برانگیزی داشته است و بهنوعی به اعاده عزت ملی و استقلال حقیقی کشور پرداخته است(۲/۶/۸۷). ۱۰- مشخصنمودن اولویتهای کاری: مقاممعظمرهبری همواره در بیانات خود خطاب به هیـأت دولت مساله کمبـود وقت و گذشت سـریع زمان را متـذکر شدهاند و از اینرو بر اولویت بندی کارها تاکیـد زیادی دارند: «اولویتهای کاری را مشخص کنیـد؛ معنـایش این نیست که بهکارهای غیر اولی نپردازیـد؛ نه، چند نقطهی برجسته را که میتواند در بخشهای دیگر اثر بگذارد و حالت سرفصل و چهار راه به خود میگیرد، اینها را مشخص کنید چه در زمینههای اقتصادی، چه در زمینههای فرهنگی و چه در بقیهی زمینههایی که موجود است - و به طور مداوم روی آنها تکیه کنیـد؛ اگر امـر دائر شـد بین آنها و غیر آنها، آنها را مقـدم بدارید.» (۶/۶/۸۵) ۱۱- سرعت همراه با دقت: پرهیز از شتابزدگی و پرهیز از افراط و تفریط دو مقوله اساسی دیگر است که دولت نهم باید مورد توجه قرار دهد. همانگونه که رهبر معظم انقلاب میفرمایند: سرعت بدون دقت مساوی است با شتابزدگی و این شتابزدگی خود سبب عقب افتادن کارها میشود.(۶/۶/۸۵) این توصیه آمرانه را رهبری در مراسم تنفید حکم ریاست جمهوری احمدینژاد (۱۲/۵/۸۴) هم مورد تاکید قرار دادند و فرمودند: «آرمانها باجدیت تعقیب شود، اما هیچگونه شتابزدگی بهوجود نیاید» همچنین معظمله در دیدار با هیات دولت (۱۷/۷/۸۴) با بیان فرازی از نامه امام علی(ع) به مالک اشتر بر پرهیز دولت از افراط و تفریط تاکید دارند. ۱۲- اهتمام به علم و پیشرفت علمی: از دیدگاه مقاممعظم رهبری علم سبب بوجود آمدن قدرت و اقتدار ملی میشود. از نظر ایشان «عقب ماندگی علمی، حتما عقبماندگی سیاسی،اقتصادی و فرهنگی را بهدنبال خود دارد.»(۴/۶/۸۶) بنابراین معظمله در توصیههای مؤکدی یکی از وظایف اساسی دولت نهم را جدی گرفتن نهضت علمی میدانند. از نظر ایشان اهتمام به علم و پیشرفت علمی یکی دیگر از شاخصههای مهم اصولگرایی است و دولت نهم به عنوان یک دولت اصولگرا باید از طریق آن به کسب آرمانها بپردازد.(۶/۶/۸۵) ۱۳- اطلاع رسانی هنرمندانه: رهبر معظم انقلاب آگاهی دادن به مردم در مورد میزان عملکرد دولت و تفهیم اقدامات دولت به آنان جهت امیدوار ساختن، جلب حمایت و روشنگری در مقابل انتقادات را به عنوان یک وظیفه مهم مکرراً به اعضای هیأت دولت فرمودهاند. ایشان حتی در مورد نحوه صحیح اطلاع رسانی میفرمایند: «البته کار اطلاع رسانی، کار ظریفی است؛ این طور نیست که یک نفر مقابل دوربین بنشیند و خطاب به مردم بگوید که ما این کار را کردیم، آن کار را کردیم؛ مردم هم وقتی شنیدند، کاملاً قبول کنند. اطلاعرسانی یککار هنرمندانه است.خوراک و مایهی اصلیاش را به رسانهیملی بدهید. رسانهملی هم کارکند؛ بهطور هنرمندانه اطلاعرسانی کنید تا مردم تاعمق جانشان قبول کنند.»(۴/۶/۸۶) معظمله در دیدار اخیر خود با اعضای هیات دولت بار دیگر بر مساله اطلاع رسانی هنرمندانه تاکید نمودند(۲/۶/۸۷) ۱۴- خدمت رسانی محسوس: منظور رهبر معظم انقلاب از این مساله یعنی این که خدمات دولت باید تأثیر و نمود واقعی در زندگی مردم داشته باشد. «واقعاً گاهی اوقات دولتها سرمایه گذاریهایی کردند که خیلی هم کلان نبوده؛ اما اثرش را مردم در مقابل چشمشان دیدند. گاهی هم چند برابر آن سرمایهگذاری میکنیم یا از صندوق ذخیرهی ارز فلان مبلغ برداشت شد؛ اما هیچ اثری در زندگی مردم مشاهده نمیشود. سعی کنید خدمت رسانی شما مابازا داشته باشد.» (۸/۶/۸۴) ۱۵-پاسخگویی و مسئولیتپذیـری: این موضـوع را مقـام معظم رهبـری از شاخصههای اصولگرایی میدانند که دولتنهم باید مورد توجه قراردهد.(۶/۶/۸۵) در جایی دیگر معظمله خطاب به دولتیان میفرمایند: « نظام پاسخگویی را برای خودتان متحّتم بدانید. واقعا وزیر در حوزهی کار خودش، مدیران وزارتی در حوزه کار خودشان، معاونان هر کدام در حوزهی کار خودشان پاسخگو باشند. یعنی هم در برابر خطایی که انجام میگیرد، هم در برابر کار لازمی که باید انجام میگرفته و انجام نمیگیرد.»(۸/۶/۸۴) ۱۶- کار جمعی و متوازن: انتظار رهبرمعظمانقلاب در اینزمینه اینکه تمامی بخش های دولت در جهت تکمیل یکدیگر حرکت نموده و با هم هماهنگ باشند. مثلاً اگر وزارتخارجه با یککشور روابط مطلوبی ندارد نباید بخش های اقتصادی قرار دادهای کلان با کشور مذکور منعقد کنند.(۸/۶/۸۴) ۱۷- محق دانستن مردم: در این باره مقام معظم رهبری با استفاده از نامه امام علی(ع) به مالک اشتر معتقدند که نگاه عمومی دولت باید این باشد که همیشه در قضاوتهای خود مردم را حاکم، طلبکار و محق بداند و خود را بدهکار. از نظر معظمله نه تنها رئیس دولت باید خود را در برابر مردم پاسخگو بداند؛ بلکه اگر در بین مردم قشرخاصی را مورد حمایت قرار میدهد،آنها را هم در قبالمردم پاسخگو دانسته و مردم را نسبت به آنها طلبکار.(۱۲/۵/۸۴) ۱۸- توجه به عامهمردم و عدم حمایت از گروهی خاص: در این زمینه نیز رهبر معظم انقلاب با توجه به نامه امیرالمومنین(ع) به مالک اشتر معتقدند که نگاه دولت باید به توده مردم و عامه مردم باشد. نه اینکه گروه خاصی را مورد توجه قرار دهد؛ چرا که از نظر معظمله گروههای خاص هیچ کارهاند و در مواقع خطر هیچکاری از آنها برنمیآید. ایشان در ذیل فرازی از نامه امام علی(ع) میفرمایند: «ملاک و مناط و معیار و میزان کار، رضایت و عدم رضایت عامهی مردم است. چرا؟ چون اگر عامهی مردم نارضایی داشته باشند رضایت و خشنودی گروههای خاص از تو بکلی پامال میشود.»(۱۷/۷/۸۴) بر همین اساس رهبر معظم انقلاب دیدگاه افرادی که دولت نهم را با عنوان پوپولیسم معرفی میکنند به شدت زیر سوال برده و میفرمایند: «پایهی دین تودهی مردمند این جلمه را امیرالمؤمنین دارد میگوید. این اگر پوپولیسم هم هست، پوپولیسم علوی است.»(۱۷/۷/۸۴) ۱۹- استقبال از انتقاد هر چند غیر خیرخواهانه: از دیگر وظایف دولت از نظر رهبر معظم انقلاب توجه به انتقادات، عصبانینشدن و پذیرش آنهاست. معظمله دارا بودن سعه صدر در مقابل مخالفین و تحمل نمودن آنها را جزء شاخصههای اصولگرایی میدانندکه دولت نهم باید مد نظر داشته باشد.(۶/۶/۸۵) ایشان در جایی دیگر خطاب به اعضای هیأت دولت می فرمایند: «از انتقاد هم اصلاً عصبانی نشوید. بعضی از انتقادکنهای از دولت، هدفشان این است که شما را عصبانی کنند. بعد هم شما از انتقاد - ولو غیرخیرخواهانه باشد- استقبال کنید؛ چون گاهی در انتقادهای خصمانه هم حقایقی وجود دارد که انتقاد کننده از روی خیرخواهی نمیگوید اما انتقادش واقعی است.»(۴/۶/۸۶) معظمله در دیدار اخیر خود هم فرمودند که دولت باید انتقادات منصفانه و کارشناسانه را با گوش جان بشنود و با بررسی و توجه کافی و کامل، به این انتقادهای صحیح عمل کند.(۲/۶/۸۷) ۲۰- رعایت قانون: قانونگرایی یکی از شاخصههای اصولگرایی است که رهبر معظم انقلاب آن را در مورد دولت ضروری میدانند. درباره لزوم رعایت قانون مقام معظم رهبری تذکرات جدی را به دولت نهم داشتهاند و در دیدار اخیر خود با آنان نیز میفرمایند: « وقتی قانونی با سازوکار قانون اساسی در مجلس و شورای نگهبان تصویب شد، باید تا مادامی که تغییر نکرده حتما به آن عمل شود.» (۲/۶/۸۷) ۲۱- حرکت در جهت سند چشمانداز: یکی از تاکیدات راهبردی و مکرر رهبر معظم انقلاب خطاب به اعضای دولت نهم تنظیم برنامههای خود بر اساس سند چشمانداز ۲۰ ساله است. چرا که سند مذکور حاصل کارشناسیها و مطالعات عمیقی است که حتما باید مورد توجه قرار گیرد. معظمله در دیدار با هیأت دولت میفرمایند:«نکتهی بعدی توجه دائم بهسند چشمانداز است. این سند چشمانداز، مسئلهی مهمی است نباید هم تصور شودکه این سند یا سیاستهای کلی را کسانی نشستهاند و دارند تنظیم میکنند؛ نه. درست است که اینها یک فرایندی دارد و از یک جاهایی شروع میشود؛ لیکن آن کسی که در این زمینه کار و فکر میکند و تصمیم می گیرد، خود رهبری است؛ این سیاستها، سیاستهای رهبری است. اینها باید در برنامهها رعایت شود و نباید تخلف شود.»(۶/۶/۸۵) بر اساس اهمیت سند چشمانداز رهبر معظم انقلاب در اغلب دیدارهای خود با هیات دولت تنظیم جهتگیری برنامههای دولت در راستای سند چشمانداز را گوشزد نمودهاند. ایشان در دیدار(۴/۶/۸۶) از اینکه در گزارش رئیس جمهور مقدار کمی به سند چشمانداز پرداخته شده انتقاد میکنند و تذکر میدهند که باید در همه برنامهریزیها و اجرای برنامهها سند چشمانداز مورد ملاحظه قرار گیرد. این در حالی است که معظمله در دیدار(۹/۷/۸۵) نیز تاکید نموده بودند که برنامههای دولت باید در راستای سند چشمانداز ۲۰ ساله باشد. همچنین مقام معظم رهبری در دیدار اخیر خود با هیأتدولت سند چشمانداز را «نقشه راه حقیقی پیشرفت» کشور دانستند و نظارت بر برنامهها و جهتگیریهای سازمانها و دستگاهها را برای تشخیص انطباق آنها با سند چشمانداز و رصد میزان تحقق اهداف این سند، کاملا ضروری دانستند.(۲/۶/۸۷) ۲۲- توجه به سیاستهای کلی اصل۴۴ : از زمانی که رهبر معظم انقلاب سیاستهای کلی اصل ۴۴ را به دولتمردان نهم اعلام نمودهاند تاکیدات فراوانی بر لزوم توجه به این سیاستها و اجرای صحیح آنها داشتهاند. بر اساس دیدگاه مقام معظم رهبری، دولت موظف است سیاستهای اصل ۴۴ را بر اساس شکوفایی اقتصادی همراه با عدالت به پیش ببرد. یعنی همان سخن مقام معظم رهبری در مورد لزوم همراه سازی پیشرفت وعدالت. هدف معظمله این است که نیروهای مردمی در اقتصادکشور دخیل شوند که هم مساله سرمایهگذاری بخش خصوصی صورت گیرد و هم برقراری عدالت و یکسان سازی فرصتها و امکانات برای عامه مردم. بنابراین آنچه دولت نهم باید مورد توجه قرار دهد این مساله است. مقام معظم رهبری در دیدار اخیر خود نیز اجرای صحیح و کامل سیاستهای اصل ۴۴ را زمینهساز تحولی همه جانبه برشمردند و پیگیری جدی این سیاستها را خواستار شدند.(۲۶/۸۷) ۲۳- حل معضل گرانی: از دیگر تاکیدات راهبردی رهبر معظم انقلاب به دولتنهم، حل معضل گرانی و جلوگیری از تورم است. معظمله در دیدار(۴/۶/۸۶) ضمن اعلام اینکه مسالهی گرانیها باید به صورت ریشهای حل شود معتقدند: «منتها کارهای ضربتی هم باید انجام داد. بالاخره نمیتوان نشست تا این کارهای بنیانی، یک روزی به نتیجه برسد؛ نه. واقعا یک فکری بکنید؛ کاری بکنید.» ایشان در همین دیدار نسبت به گفتن برخی از حرفهای نسنجیده که سبب تورم میشود به صورت جدی اخطار میدهند که باید از این حرف ها جلوگیری نمود. در دیدار (۹/۷/۸۵) نیز رهبر معظم انقلاب از گرانیهای لجام گسیخته انتقاد نمودند و تلاش دولت را جهت حل این مساله خواستار شدند. ۲۴- رفعمظلومیت از فرهنگ: انتظار مقاممعظمرهبری از دولت اصولگرای نهم در باب توجه به فرهنگ بسیار جدی است. ایشان در دیدار با اعضای هیأت دولت در (۴/۶/۸۶) فرمودند: «واقعاً مسألهی فرهنگ را دست کم نگیرید. خیلی از مشکلات جامعهی ما با فرهنگ سازی حل میشود.» ایشان در همین دیدار به مساله فرهنگعمومی اشاره نموده و میفرمایند:«از جمله کارهاییکه مسئوولین فرهنگی دولت خیلی باید به آن بپردازند و واقعاً یک دقیقه را در آن فروگذار نکنند، این است که به فرهنگ عمومی جامعه وابزارها و وسائل فرهنگی، جهت ارزش بدهند. چون تلاش زیادی شده تا جریانهای فرهنگی و عاملهای فرهنگی- هنر و ادبیات و شعر و سینما و بقیه- در جهت غیرارزشی حرکت کنند و راه بیفتند.» رهبر معظم انقلاب طی بیانات دیگری هم بر مساله رفع مظلومیت از فرهنگ، مهندسی فرهنگی و سنجیدن تمامی طرحها، برنامهها، قوانین و… بر مبنای فرهنگ اسلامی تاکید نمودهاند.
ملیت : ایرانی - قرن : 8 منبع : مشاهیر زنان ایرانی و پارسی گوی
738 ق، از زنان مدبر خیر و نیكوكار. وى دختر منگوتیمور، پسر هلاكوخان (663 -654 ق)، و ابش خاتون بود. در جوانى با سیورغمتش (692 ق)، برادر پادشاه خاتون ازدواج كرد. پس از اینكه پادشاه خاتون از فارس به كرمان آمد سیورغتمش را در قلعهاى زندانى كرد و خود حكومت كرمان را در دست گرفت، اما او با كمك همسرش كردوچین و دخترش شاه عالم از زندان فرار كرد و به اردوى گیخاتو، همسر پادشاه خاتون پیوست. ولى گیخاتو او را به پادشاه خاتون تحویل داد و به دستور وى به قتل رسید (692 ق). دو سال بعد گیخاتو كشته شد و بایدوخان، داماد كردوچین، جانشین او گردید. كردوچین براى گرفتن انتقام همسرش حكومت كرمان را از دامادش گرفت، و بدانسو رهسپار شد. پادشاه خاتون در ابتدا مقاومت كرد اما اغلب امرا و بزرگان شهر كه حكم بایدوخان را دیدند به كردوچین پیوستند و او را تنها گذاشتند و وى نیز به ناچار تسلیم شد و به دستور كردوچین كشته شد. هنگامى كه سلطان ابوسعید (736 -717 ق) به سلطنت رسید كردوچین هدایاى گرانبهایى به نزد او فرستاد و سلطان هم او را مورد لطف قرار داد و با صدور فرمان وى را از پرداخت مالیات معاف كرد و در سال ق حكومت فارس و نیز كردوچین كه سیورغتمش ازدواج كرده بود- به امیر چوپان، شوهر خواهرش ازدواج كرد، اما پس از چندى سلطان به امیر چوپان و پسرانش بدگمان شد. امیر چوپان به ملك غیاثالدین پادشاه هرات پناه برد، اما وى براى خوشایند سلطان او را به قتل رساند. این بار نیز سلطان ابوسعید دستور داد تا كردوچین با ملك غیاثالدین ازدواج كند، اما این ازدواج انجام نشد. كردوچین بناهاى متعددى در شیراز احداث كرد و دوازده مدرسه، رباط، بیمارستان، مسجد و سد ساخت و موقوفات زیادى براى آنها منظور كرد. از جمله مدرسه باشكوهى به نام مدرسه شاهى در كنار دولتخانه اتابكى ساخت. مولف تاریخ وصاف- كه معاصر كردوچین بوده- توصیف جامع و دقیقى از این مدرسه و سایر بناهاى خیریه او كرده است. بوستانى نیز براى تفریحگاه عمومى مردم احداث كرد كه در دو سمت چپ و راست آن آبخورىهایى قرار داشت كه آبى صاف و گوارا از آنها مىگذشت. همچنین براى طلاب، حافظان قرآن كریم، صوفیان و سایر مستمندان نیز حقوقهایى تعیین نمود. كردوچین در سلطانیه درگذشت، پیكرش را به شیراز آوردند و در مدرسه شاهى- كه در جوار مزار ابش خاتون قرار داشت- به خاك سپردند.
ملیت : ایرانی - قرن : 13 منبع : مشاهیر زنان ایرانی و پارسی گوی
1308 -1250 / 1249 ق، ماهتابان خانم از زنان خیر، فاضل و شاعر. وى دختر چهل و ششم فتحعلى شاه (1250 -1212 ق) و مادرش نوشآفرین خانم، دختر بدرخان زند بود. او به ازدواج میرزا حسین خان سپهسالار (1298 -1241 ق) درآمد. قمرالسلطنه زبان فرانسه و تركى را به خوبى فراگرفت و در شعر و ادب مهارت یافت. دوبار نیز به حج رفت و موقوفات زیادى برجاى گذاشت؛ از جمله نیمى از درآمد املاكش را وقف روشنایى بقاع متبركه و نیم دیگر را وقف شهریه طلاب نمود. ابیات زیر از اوست: چه بودى گر ز راه مهر بر من دیده بگشودى ز اغیارم نهان بر دیده جانم عیان بودى به هر جا هست بیمار از خدا خواهد شفاى خود مریض عشق خود هرگز نیارد نام بهبودى به راه كعبه گر آتش ببارد رو نگردانم خلیل آسا گلستان است بر من نار نمرودى[1] (ع. ماه پادشاهى) تاجماه خانم (و. 1244- ف. 1309 ه.ق) دختر عباس میرزا و زن حاجى میرزا حسینخان سپهسالار. وى به سن 65 سالگى در تهران درگذشت.
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)
در 1288 در تهران تولد یافت، پس از انجام تحصیلات ابتدائى و متوسطه وارد دانشكدهى افسرى شد. در 1308 فارغالتحصیل گردید و تدریجا درجات نظامى را طى نمود. در 1326 با درجهى سرهنگى به ریاست ستاد لشكر دوم رسید، بعد فرماندهى تیپ خوى شد و در همین سمت درجهى سرتیپى دریافت كرد. سایر مشاغل وى عبارت است از ریاست كارگزینى ارتش، رئیس دژبان مركز، فرماندار نظامى تهران، رئیس ادارهى بازرسى ستاد بزرگ، فرماندهى لشكر و سپاه غرب و بالاخره فرماندهى نیروى زمینى. عظیمى در سمت اخیر درجهى ارتشبدى گرفت و پس از چندى به ریاستسراى نظامى منصوب شد. او در 1348 به وزارت جنگ معرفى شد و این سمت را در كابینهى جمشید آموزگار نیز حفظ كرد و قریب 8 سال در سمت وزارت جنگ بود. عظیمى در تمام مدت عمر همسر انتخاب نكرد و به حالت انزوا مىزیست. وى فرزند سردار عظیم توفیقى بود. وفات ارتشبد عظیمى در سال 1378 در پاریس اتفاق افتاد.
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)
ملقب به نظمالملك، فرزند حاج میرزا علىاكبرخان بصیرالممالك، در 1260 ش تولد یافت. تحصیلات خود را در مدرسهى عالى علوم سیاسى مشیرالدوله پایان داد و در 1283 به استخدام در وزارت امور خارجه درآمد. چندى نایب ژنرال قنسولگرى قفقاز بود، سپس كارگزار قزوین و كارگزار گیلان شد، بعد به مقام رئیس دیوان محاكمات وزارت امورخارجه رسد و بعد مدیركل محاكمات شد. در دورهى پنجم مجلس شوراى ملى از طرف مردم شهرستان خوى به وكالت رسید. عضو مجلس موسسان هم بود. پس از خاتمهى مجلس، مدیركل وزارت امور خارجه شد. از آنجا ژنرال قنسول دهلى، سپس وزیر مختار ایران در ژاپن گردید. بعد از پایان ماموریت به ایران آمد و در وزارت كشور مشاغلى را احراز كرد از جمله فرماندارى رشت بود. در 1330 درگذشت.
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)
فرزند حسین عطائى، در 1300 متولد شد. پس از انجام تحصیلات مقدماتى و متوسطه به اروپا رفت و در رشتهى معمارى درجهى مهندسى گرفت. پس از بازگشت به ایران در شركت نفت استخدام شد و چند سالى در شركت مزبور مشغول كار بود. وقتى انجمنهاى شهر در ایران بنیان گرفت، انجمن شهر خرمشهر او را براى شهردارى خرمشهر انتخاب كرد. چند سالى شهردار بود. خیلى خوب كار كرد. در انتخابات دورهى بیستویكم (1342) كه ظاهرا كنگرهى آزادزنان و آزادمردان كاندیداهاى مجلس را تعیین كردند، مهندس بهمن عطائى از بندر معشور سردرآورد و وكیل مجلس شد. در ادوار بیستودوم و بیستوسوم هم نمایندهى مجلس بود. وقتى برادرش دریادار رمزى عطائى به فرماندهى نیروى دریائى ایران منصوب شد، او یك شركت مقاطعهكارى تشكیل داد و كلیه كارهاى ساختمانى نیروى دریائى جنوب را به وى واگذار كردند و از این رهگذر وى صاحب ثروت زیادى شد. تدریجا سوءاستفادههائى در نیروى دریائى كشف شد، رمزى عطائى فرمانده نیروى دریائى از كار معزول و تحت تعقیب قرار گرفته، به زندان افتاد و محكومیت سنگینى پیدا كرد ولى بهمن عطائى كه در آن ایام در اروپا مىزیست، به ایران نیامد و پروندهى وى مفتوح باقى ماند.
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)
معروف به امیراعظم، فرزند نصرتالله امیراعظم، در 1277 ش متولد شد. پس از رسیدن به سن رشد، تحتنظر معلمین خصوصى تحصیل خود را آغاز كرد. گذشته از صرف و نحو فارسى و عربى، دروس جدید مانند فیزیك، شیمى، مثلثات، هندسه و ریاضیات را فراگرفت. زبان فرانسه را نیز آموخت. در پانزده سالگى براى ادامه تحصیل به عثمانى سفر كرد و قریب دو سال در آن كشور تحصیل نمود. در سال 1294 ش كه پدرش به قتل رسید، او را به تهران احضار نمودند. یدالله میرزا كه در آن تاریخ هفدهساله بود، به اتفاق عبدالمجید میرزا عینالدوله عموى پدرش، به ملاقات احمدشاه رفتند. شاه جوان قاجار به وى تسلیت گفت و او را مورد ملاطفت قرار داد و لقب امیراعظم و حكمرانى شاهرود و سمنان و دامغان كه هر دو لقب و شغل پدرش بود، به وى دادند. عضدى چند سالى حكومت شاهرود و بسطام را داشت، سپس به حكومت استرآباد كه آن هم از مشاغل پدرش بود منصوب شد. چون بدون معارض در آنجا حكومت داشت تا مجددا به حكومت شاهرود و سمنان و دامغان منصوب شد. در سال 1306 به وزارت امور خارجه انتقال یافت و اولن سمت وى مستشارى ایران در برلن بود. پس از بازگشت به تهران، به ریاست ادارهى كارگزینى منصوب گردید. مدتى هم رئیس كابینهى وزارتى و كارگزینى را تواما بر عهده گرفت. در سال 1310 با سمت شارژدافر به واشنگتن رفت. پس از دو سال توقف در آنجا وزیرمختار ایران در لهستان گردید. از دیگر مشاغل وى بازرسى و ریاست اداره تذكره و سجلات و تابعیت بود. در اردیبهشت ماه 1320 بجاى اللهیار صالح به معاونت اول وزارت دارائى درآمد. یدالله عضدى در اسفند 1320 در چهارمین ترمیم كابینهى ذكاءالملك فروغى، به سمت وزیر دارائى تعیین شد و مجلس با اكثریت ضعیفى به این كابینه راى اعتماد داد ولى فروغى از این عمل مجلس تكدر خاطر پیدا كرد و از نخستوزیرى استعفا داد. على سهیلى جانشین فروغى شد و در كابینهى خود یدالله عضدى را به سمت وزیر راه تعیین نمود. در مردادماه 1321 میرزا احمدخان قوامالسلطنه از طرف مجلس به نخستوزیرى انتخاب گردید و در كابینهى خود پست وزارت راه را بر عهدهى عضدى قرار داد. در سال 1322 عضدى به سمت وزیرمختار ایران در برزیل تعیین شد و سفارت را در آنجا بنیاد نهاد. این ماموریت قریب پنج سال به طوى انجامید و عضدى علاوه بر وزیر مختارى در برزیل، وزیر مختار اكرودیته در آرژانتین بود و بالاخره وزیرمختار در اسپانیا گردید و در 1339 سفیركبیر ایران در عراق شد. در شهریور ماه 1339 عضدى به تهران احضار شد و جعفر شریفامامى نخستوزیر وقت، او را به وزارت امور خارجه تعیین كرد و تا 20 اردیبهشت 1340 در آن سمت مستقر بود. سپس سفیركبیر ایران در آرژانتین گردید ولى چند ماه بعد به علت سكته قبلى در همانجا درگذشت. یداله عضدى در جوانى با افسرخانم سومین دختر وثوقالدوله ازدواج كرد و صاحب دو دختر شد. وى یكى از مالكین عمده سمنان و شاهرود بود و یك كارخانه قند در آنجا بنیاد نهاد.
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)
معروف به امیراعظم، متولد 1293 ه.ق، پسر وجیهالله میرزا سپهسالار و برادرزادهى سلطان عبدالمجید میرزا عینالدوله است. وى از دوران كودكى تحصیلات معمول زمان را فراگرفت و در كار سپاهیگرى نیز ورزیده شد. اولین سمتى كه در دستگاه دولتى به او واگذار شد، در اوایل مشروطیت حكومت استرآباد بود. بعد از آن به حكومت گیلان منصوب شد. در دوران استبداد صغیر به اروپا رفت و پس از بازگشت از اروپا، حكومت استرآباد و سمنان و دامغان به او واگذار شد. در 1329 ه.ق به معاونت وزارت جنگ رسید و بعد از آن والى كرمان مجددا به حكومت شاهرود و سمنان و دامغان بازگشت و در آنجا براى خود املاك زیادى تدارك دید. در 1333 والى خراسان و سیستان و بلوچستان گردید، ولى قبل از حركت به سوى ماموریت جدید، در یكى از دهات خود از طرف یكى از بستگان به ضرب گلوله مقتول گردید. حینالفوت حدود چهل سال داشت. وى مردى رشید، باهوش، باكمال و باشجاعت ولى عیاش بود. وى با اردوى خود در چند جنگ داخلى از جمله جنگ با سالارالدوله شركت كرد و رشادتهاى زیادى از خود نشان داد. امیراعظم در شاهرود تاسیساتى در جهت مردم نموده است.
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : گلزار مشاهیر
فرزند حاج ابوالفتح خان سیفالسلطنهى بختیارى در 1280 ش در چهارمحال چشم به جهان گشود. تحصیلات مقدماتى را در موطن خود انجام داد. چندى در اصفهان و تهران به تحصیل معارف اسلامى و ادبیات فارسى پرداخت و زبان فرانسه و انگلیسى را فراگرفت. ابتدا در وزارت دارائى با سمت مترجم وارد كار شد. در تشكیلات جدید دادگسترى به خدمت قضائى مشغول گردید و تمام مراحل قضائى را از دادیارى دادسراى تهران تا ریاست شعبهى دیوان كشور طى كرد. در خلال مشاغل قضائى چندى در بانك صنعتى و معدنى ایران و چندى در بیمههاى اجتماعى كارگران ریاست داشت. آخرین سمت قضائى او ریاست شعبهى یازدهم دیوان كشور بود. وى شاعرى توانا، داراى طبع ظریف و ذوقى سرشار بود. علاوه بر سرودن اشعار لطیف به ترجمهى آثار نویسندگان خارجى نیز مىپرداخت و ترجمههاى زیادى از آثار ادباى فرانسه از وى باقى ماند. در 1363 در تهران درگذشت. شاعر، مترجم. تولد 1208، چهارمحال بختیارى. درگذشت: 22 اسفند 1361. عبدالحسین احمدى بختیارى فرزند ابوالفتح ملقب به سیفالسلطنهى بختیارى و نوادهى حسنیقلىخان ایلخانى بختیارى است. تحصیلات مقدماتى را در آموزشگاههاى اصفهان به پایان رسانید و علوم ادبى و عربى را آموخت. آنگاه براى تكمیل تحصیلات به تهران و با زبانهاى فرانسوى و انگلیسى آشنایى یافت. وى همچنین از آغاز جوانى به سرودن شعر پرداخت. اشعار وى در مجلههاى «مهر»، «ارمغان» و «آرمان» به طبع رسیده است. احمدى در سال 1305 به عنوان مترجم به خدمت وزارت داراى درآمد و در سمت معاونت دایرهى عملیات فعالیت مىكرد. سپس به وزارت دادگسترى منتقل شد و پس از طى مدارج ادارى به مستشارى دیوان عالى تمیز منصوب شد و پس از چند سالى به وزارت انتقال یافت و از اعضاى هیئت رییسهى بانك ملى ایران گردید. احمدى در سال 1328 در كنفرانس بینالمللى كار به ژنو رفت و چندى نیز ریاست صندوق تعاون بیمه كارگران را عهدهدار شد. وى در طول فعالیتش در دستگاههاى دولتى موفق شد كه برخى از آثار نویسندگان خارجى را ترجمه نماید، از آن جمله است ترجمه كتاب شاتودوشیون اثر لرد بایرون و بخشهایى از نوشتههاى آلفونس دو لامارتین، ژان راسین و پیر كرنى (از فرانسوى به فارسى). (1361 -1282 ش)، شاعر. در خاك بختیارى متولد شد. پس از گذراندن تحصیلات مقدماتى در آموزشگاههاى اصفهان، علوم ادبى و عربى را نزد اساتید فن آموخت. آنگاه براى ادامهى تحصیل به تهران آمد و با زبانهاى فرانسه و انگلیسى آشنایى یافت. سپس با سمت مترجم در وزارت دارایى و پس از آن در وزارت دادگسترى به خدمت مشغول شد و با گذراندن مدارج ادارى به مقام مستشارى دیوان عالى رسید. وى از شاعران تجدد طلب و نوآور بود. در جوانى به ترجمهى آثار نویسندگان بزرگ نیز پرداخت. از آثارش در این زمینه: ترجمهى «شاتو دوشیون»، تألیف لرد بایرون؛ ترجمهى قسمتى از اشعار لامارتین و ترجمهى قسمتى از آثار راسین و كرنى تراژدى نویسان فرانسه.[1]
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)
فرزند میرزا عبدالحسین روحانى در 1297 در كرمان تولد یافت. تحصیلات ابتدائى را در دبستان انگلیسى و تحصیلات متوسط را در دبیرستان جم كرمان پایان داد و وارد دانشكده حقوق تهران شد و لیسانس در رشته علوم سیاسى گرفت. در 1333 در دورهى فوق لیسانس علوم ادارى وارد شد و درجهى فوق لیسانس گرفت و سرانجام دكتراى علوم سیاسى دریافت كرد. احمدى ابتدا در شركت نفت ایران و انگلیس استخدام شد، بعد وارد وزارت دارائى شد و تدریجاً مدارجى را طى كرد. چندى سمت مترجمى داشت. از اهم مشاغل وى در وزارت دارائى مىتوان مشاغل زیر را نام برد: مدیركل بودجه، مدیركل حسابدارى وزارت دادگسترى، مدیركل تطبیق اسناد و خزانهدارى كل كشور. دكتر احمدى مدتى عضو هیئت مدیره و قائممقام مدیرعامل شركت سهامى بیمه ایران بود. در سال 1350 رئیس مدرسه عالى بازرگانى شد و در 1357 در ماههاى آخرین رژیم سابق مدت كوتاهى استاندارى كرمان را بر عهده گرفت. وى چند سفر كوتاهمدت براى مطالعات ادارى و مالى به امریكا عزیمت نمود. وى از مؤسسین كانون علوم ادارى ایران مىباشد و مجلهاى نیز بدین نام چند سالى انتشار داد. چندى هم عضو هیئت امناء دانشكده صنعتى بود. كتابى نیز از وى بنام «بودجه برنامهاى» انتشار یافته است. در 1378 در تهران درگذشت.
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)
معاون نخستوزیر، متولد 1298 در بشرویهى خراسان، برادر بدیعالزمان فروزانفر، در دانشكدهى حقوق تهران تحصیل نمود و وارد وزارت دارائى شد. مشاغل مهمى را در آن وزارتخانه احراز نمود. مدتى پیشكار دارائى اصفهان، زمانى مدیركل مالیاتها و چندى بازرس دولت در بانك ملى شد. ریاست ادارهى رسیدگى به شكایات نخستوزیرى به عهدهى او گذاشته شد و سمت معاونت وزیر مشاور گرفت. در 1354 به ریاست سازمان اوقاف و معاونت نخستوزیرى برگزیده شد و قریب سه سال در این سمت بود. او صحت عمل داشت، ولى خودخواه و جاهطلب بود. به دانش و سواد تظاهر مىكرد و خود را گاهى همطراز برادرش مىدانست. در گفتوگوها سعى مىكرد لغات سنگین عربى به كار ببرد تا از این طریق فاضل و دانشمند بنماید. دختر شریفالعلماء خراسانى رئیس كانون سردفتران را به همسرى انتخاب كرد.
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)
فرزند عباس احمدى بازرگان، در 1299 در كرمانشاه تولد یافت. پس از اتمام دورهى ابتدائى و متوسطه وارد دانشكدهى حقوق شد و در رشتهى قضائى لیسانسیه شد و در 1324 وارد وزارت دادگسترى گردید و مراحل قضائى را از دادیارى و بازپرسى و ریاست دادگاه طى كرد تا به معاونت بازرسى نخستوزیرى منصوب شد، سپس به دادستانى تهران رسید. در دورهى بیست و یكم قانونگذارى از طرف كنگرهى آزاد زنان و آزادمردان! كاندیداى شهرستان سنقر گردید و سرانجام به وكالت مجلس انتخاب شد. هنگام طرح لایحهى مصونیت مستشاران آمریكائى كه توسط علم تهیه و تقدیم مجلس شده بود ولى مدافع آن حسنعلى منصور بود، احمدى به شدت با آن مخالفت نمود و طى نطقى تصویب آن را خطرناك تشخیص داد و از دولت خواست تا لایحه را پس بگیرد. در موارد دیگر نیز در مجلس با لوایح دولت مخالفت مىكرد و وكالت مجلس آن دوره را خیلى جدى گرفته بود. در انتخابات بیست و دوم از طرف حزب دولتى ایران نوین مجدداً كاندیداى سنقر شد و هنگامى كه در حوزهى انتخابیه سرگرم فعالیت بود، توسط مأمورین سازمان امنیت دستگیر و به تهران انتقال یافت و به جاى او حسین یوسفى وكیل شد. احمدى چندى در تهران بیكار ماند تا در 1348 به معاونت پارلمانى وزارت دادگسترى معرف شد. قریب چهار سال معاون بود تا اینكه در 1352 وزیر دادگسترى شد. در این سمت خیلى خوب كار كرد و در مقابل مقامات امنیتى ایستادگى به خرج مىداد و زیر بار خواستههاى آنها نمىرفت. در 1355 در ترمیم كابینه جاى خود را به كیانپور داد و سپس به ریاست دادگاه عالى انتظامى قضات منصوب شد. در 1370 در تهران درگذشت.
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)
متولد 1282، برادرزادهى اتابك و از اعضاى وزارت امور خارجه. تحصیلات خود را در تهران انجام داد و در حقوق و علوم سیاسى لیسانسیه شد. در 1310 به خدمت وزارت امور خارجه درآمد و تدریجاً مراحل ترقى را در آن وزارتخانه پیمود. در 1332 به وزیرمختارى و سفارت كبراى ایران در لبنان منصوب گردید. در 1338 در كابینهى منوچهر اقبال وزیر كشور شد، ولى مدت وزارتش زیاد طول نكشید و به سمت عضو شوراى عالى وزارت خارجه اشتغال ورزید. مدتى نیز سفیر ایران در اتریش بود. آخرین سمت سیاسىاش سفیر سیار در دول اروپائى بود. او در همان سمت در 65 سالگى درگذشت. در جوانى با خواهرزادهى سپهبد زاهدى ازدواج كرد. این وصلت در پیشرفت او تأثیر بسزائى داشت. از 1332 به بعد تمام ترقیات او مدیون همین پیوند زناشوئى بود. مردى فوقالعاده خوشگذران و عیاش بود. در هر مأموریت قبل از انجام وظایف ادارى و سیاسى به خود مىپرداخت و از این لحاظ در محافل خارجى و داخلى شهرت داشت.
ملیت : ایرانی - قرن : 4 منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد ششم)
ابومحمدحسن ابن محمد از دانشمندان و شاعران قرن چهارم هجرى بود. مدتى وزارت معزالدولهى دیلمى را داشت، و در همان ضمن وزیر خلیفهى عباسى نیز بود. وى مردى سخى و دوستدار علم و ادب بود، و محضر وى مرجع ارباب علم و ادب بود. از آثار او دیوان رسائل اوست. وفات او در 352 هجرى قمرى اتفاق افتاد.
ملیت : ایرانی - قرن : 5 منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد ششم)
ملقب به شهابالدوله، پس از قتل پدرش (432 ه.) به خونخواهى او برخاست و نزدیك غزنه عم خود امیرمحمد را شكست داد و پسرش احمد را بكشت. اما از طرف دیگر سلجوقیان نیرو گرفته و مزاحم او بودند. مودود از امراى سایر بلاد براى جنگ با سلجوقیان استمداد خواست و خود براى جنگ با آنان از غزنه حركت كرد اما هنوز بیش از یك میل راه طى نكرده بود كه مبتلا به قولنج شد و به غزنه بازگشته وفات نمود (441 ه.ق)
ملیت : ایرانی - قرن : 13 منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد ششم)
لقب میرزا سعیدخان انصارى (و. 1231 ه.ق- ف. 1301 ه.ق) اصل وى از گرمرود آذربایجان است و در آنجا به ملا سعید معروف بود. در 1269 ه.ق ناصرالدین شاه او را به وزارت خارجه برگزید، و او تا سنهى 1290 وزارت خارجه داشت. در این سال متولى آستان قدس رضوى گشت، اما در سنهى 1297 مجدداً به وزارت خارجه منصوب شد. اولین نظامنامهى وزارت امور خارجه در زمان او تنظیم گردید. به سن هفتاد سالگى وفات یافت.
ملیت : ایرانی - قرن : 0 منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد ششم)
نام دختر افراسیاب است كه بیژن پسر گیو بر او عشاق شد و منیژه او را به خانهى خود برد و افراسیاب با خبر گشته منیژه را از شهر اخراج كرد و بیژن را گرفته در سیاه چالى انداخت تا اینكه رستم رفته او را از چاه بیرون آورد.
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد ششم)
میرزا ابراهیمخان منشىزاده در رمضان سال 1296 ه.ق در ایروان تولد یافته و تا سال 1307 كه پدرش به ایران هجرت كرد، در ایروان به تحصیل مشغول بود و بعد از آمدن به ایران در مدرسهى دارالفنون معلومات خود را تكمیل نمود و پس از مسموم شدن پدر به دنبال هدفهاى او مشغول متحد كردن صاحب منصبان و نشر مقالات و نوشتن نامه به اركان نظامى مملكت و نمایاندن مفاسد قزاقخانه و خرابكارى رئیس روسى آن گردید. او در انقلاب مشروطیت مجدانه شركت داشت. ضمناً صاحب مقامات و مناصب دولتى نیز بوده است.
ملیت : ایرانی - قرن : 12 منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد ششم)
میرزا رضاقلى نوائى متخلص به سلطان، وزیر رسائل آقا محمدخان قاجار بود. وى در سال 1205 ه.ق براى ضبط اموال لطفعلىخان به شیراز رفت و آنها را نزد آقا محمدخان آورد. در عهد فتحعلىشاه نیز همچنان منشىالممالك بود و در 1220 مهردار و خزانهدار سلطنتى شد و در 1221 وزیر رسائل گردید. در 1224 به وزارت خراسان مأمور گردید و مقام منشىالممالكى به میرزا عبدالوهاب نشاط اصفهانى محول شد.
ملیت : ایرانی - قرن : 4 منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد ششم)
ابوابراهیم المنتصر آخرین پادشاه خاندان سامانى است (مقت. 395 ه.ق) كه كوشش و تلاش او براى تجدید و احیاء دولت سامانى بجائى نرسید و خود او به تحریك سلطان محمود غزنوى به دست عدهاى از اعراب كشته شد.
ملیت : ایرانی - قرن : 15 منبع :
على اکبری معلم محل تولد : معلم کلد شهرت تابعیت : ایران تاریخ تولد : 1344/1/1 زندگینامه علمی اینجانب علی اکبری معلم دوره تحصیلی ابتدایى، راهنمایی و دبیرستان را در بابل (از شهرستان های مازندران) گذراندم. سیر مطالعات مذهبی و سیاسی را از دوره راهنمایی آغاز و در دوره دبیرستان و بعد از آن ادامه دادم. با تشکیل گروه مطالعاتی در دوره راهنمایی و دبیرستان سعی در تقویت مبانی فکری و اعتقادی کردیم. با استفاده از زمینه مذکور به مناسبت های مختلف، مقالاتی را تهیه و در مدرسه (سر صبحگاهها) و مراسم های مذهبی ارائه می دادم. در سال 1363 وارد قم شدم و پس از اخذ دیپلم به تحصیلات حوزوی پرداختم. دروس حوزه را به طور منظم و مستمر ادامه دادم و پس از گذراندن سطح حوزه، دروس سطح خارج را تا شش سال به طور مستمر فرا گرفتم. از سال 1368 در کنار دروس حوزه وارد تحصیلات دانشگاهی شدم. مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد را در رشته علوم سیاسی به پایان رساندم. از سال 1376 تدریس دروس معارف اسلامی را در دانشگاه ها شروع کردم و البته از سال 1366 تدریس دروس حوزوی را آغاز کرده بودم. کتاب و مقالاتی را در دوره تحصیل نوشته ام که تعدادی منتشر و تعدادی دیگر منتشر نشده است. از سال 1374 تاکنون با نشریات علمی متعددی در زمینه علوم اسلامی و سیاسی و با سمینارهای متعدد همکاری علمی داشتم. در سال 1383 به عنوان استاد ممتاز دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهرری و در سال 1385 به عنوان استاد ممتاز منطقه استان مرکزی برگزیده شدم. همکاری با سمینار انقلاب اسلامی و ریشه های آن و سر ویراستار سه کتاب مأخذ شناسی توصیفی (1)، مجموعه مقالات جلد (1) و (2) که توسط معاونت امور اساتید و دروس معارف اسلامی در سال 1374 منتشر شد. همکاری علمی در ارزیابی مقالات مجله رواق اندیشه وابسته به مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما قم، فصلنامه علوم سیاسی و تاریخ اسلام (وابسته به دانشگاه باقر االعلوم علیه السلام قم)، همکاری با مرکز آموزش خواهران و دانشگاه باقر العلوم علیه السلام در تهیه و تدوین الگوهای ارزیابی آموزشى، طرح نگرش سنجی مراکز آموزشها و ارزیابی و تجزیه و تحلیل برنامه درسی و عملکرد استادان از سال 1376 تا 1385. با گذراندن هفتصد ساعت دوره زبان انگلیسی دارای گواهی نامه پایان دوره مربوط هستم و از نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری مدرک استاد یاری دارم. هم چنین شرکت در کارگاه های آموزشی اندیشه سیاسی امام خمینى (ره)، روش تحقیق، ارزیابی آموزشی و.... از فعالیت ها علمی ام به حساب می آید.
ملیت : آلمان - قرن : 19 منبع :
آدولف هیتلر حدود ساعت ۰۶:۳۰ بعد از ظهر۲۰ آوریل ۱۸۸۹ دربراونا-آم-این، شهری کوچک در نزدیکی لینتز در ایالت اتریش شمالی، بین مرز اتریش و آلمان زاده شد. پدر او آلویس هیتلر ( ۱۸۳۷ – ۱۹۰۳)، یک کارمند پائین رتبه گمرک بود. مادر هیتلر، کلارا هیتلر (زادهٔ پولزل)، دومین دختر عموی آلویس بود. او شش بچه به دنیا آورد. تنها آدولف، که دومین فرزندش بود، و خواهر کوچکش پاولا در کودکی زنده ماندند. در کتابش نبرد من، که تا اندازهای تبلیغاتی نوشته شده بود، آدولف لحنی مودبانه درباره پدرش دارد، به هر حال او اظهار میکرد تصمیم جدی که برای نقاش شدن داشت باعث اختلاف نظرات بسیاری در بین آن ها شده بود. در ژانویه ۱۹۰۳ الویس درگذشت، و در دسامبر ۱۹۰۷ کلارا به دلیل ابتلا به سرطان سینه فوت نمود. جوانی هیتلر پس از بازگشت از جنگ اوّل جهانی با ارثیهٔ پدرش و پولی که مادرش به او داده بود تصمیم گرفت که در مدرسهٔ هنر ثبت نام کند. از سال ۱۹۰۵ به بعد هیتلر در یک پرورشگاه یتیمان بوهامایی زندگی میکرد و مادرش را تحت حمایت خود داشت. او دو بار از موسسهٔ هنرهای زیبای وین (۱۹۰۷-۱۹۰۸) به خاطر «عدم صلاحیت در نقاشی» مطرود شد. به او گفته شد که تواناییهایش بیشتر در زمینهٔ معماری کاربرد دارد. وی درخاطراتش که نمایانگر مجذوبیتش به همین موضوع است میگوید: «هدف من از این سفر بررسی گالری موزهٔ کرت بود. اما کمی بعد از اینکه به تابلویی دقت میکردم متوجه میشدم چیز دیگریست که توجه مرا به خود جلب میکند، خود موزه. از صبح تا نیمه شب، توجهم از موضوعی به موضوع دیگر عوض میشد اما این ساختمان موزه بود که بیشترین توجه من روی آن متمرکز شده بود.» (نبرد من، بخش ۲، بند سوم) بنا به سفارش رئیس آموزشگاه، وی متقاعد شد که مسیر تحصیلیش را تغییر دهد. ولی وی تحصیلات لازم برای معماری را نگذرانده بود: «ظرف چند روز من خودم متوجه شدم که بهتر است من روزی یک معمار شوم. مسلماً این راه واقعاً مشکل است. برای رشتهای که من از سر لجبازی به ریلشوله (Realschule) که شدیداً لازم بود بی توجهی کردم. کسی نمیتواند بدون گذراندن دورهٔ مقدماتی عمران، تحصیلان آکادمیک معماری را پی بگیرد و این دومی مدرک دبیرستانی لازم دارد. من هیچکدامش را ندارم. تحقق آمالهای هنری من در عمل غیر ممکن است.» (نبرد من، بخش۲ ، بند ۵٬۶) در ۲۱ دسامبر ۱۹۰۷ مادرش با یک مرگ دردناک بر اثر سرطان سینه در سن ۴۷ سالگی فوت کرد. هیتلر از طریق دادگاهی در لینز تمامی سهم یتیمیش را به خواهرش پائولا (Paula) واگذار کرد. آدولف در ۲۱ سالگی وارث ثروت یکی از عمه(خاله) هایش شد. او به عنوان یک نقاش در وین مشغول کار شد. او از روی کارت پستالها طرح میکشید و به کاسبها و توریست ها میفروخت. تا قبل از جنگ جهانی اول وی حدود ۲۰۰۰ تابلوی اینچنینی نقاشی کرد. بعد از دومین بار اخراج از موسسهٔ هنرهای زیبا هیتلر دچار فقر مالی شدیدی شد. در ۱۹۰۹ وی به دنبال سرپناهی میگشت و در ۱۹۱۰ در خانهای که برای کارگران فقیر در نظر گرفته شده بود سکنی گزید. هیتلر میگوید وی در ابتدا در وین یهودستیز شد هنگامی که یک جامعهٔ بزرگ مسیحی را در سر میپروراند شامل مسیحیان ارتدوکسی که از روسیه بخاطر برنامههای جدید میگریختند. وین بستر و شروع اندیشههای تبعیض آمیز مذهبی و راشیسم در قرن نوزدهم بود. هیتلر احتمالاً تحت تأثیر نویسندهها، نظریه پردازان و یهودستیزانی چون لنز ون لیبن فیلز (Lanz von Liebenfels)و بحثهای سیاستمندارانی چون کارل لوگر (Karl Lueger)، موسس حزب جامعهٔ مسیحیان و شهردار وین قرار گرفته باشد. هیتلر در سالهای اقامت خود در وین به عضویت یک گروه فعال ضد یهود در آمد. در آن زمان اغلب، اهالی وین مردم یهودی را تحقیر میکردند. علاوه بر این مخالفت با یهود ریشهای عمیق در فرهنگ کاتولیکهای اتریش داشت. وین دارای یک جامعه بزرگ یهودی، شامل بسیاری از یهودیهای ارتدکس اروپای شرقی بود. سرانجام هیتلر باور نمود که یهودیها دشمن فطری و مسلم آریاییها هستند و هم چنین عامل اصلی مشکلات اقتصادی آلمان هستند. در سال ۱۹۱۳، هیتلر برای اجتناب از خدمت سربازی در ارتش اتریش - مجارستان به مونیخ نقل مکان کرد. بیشتر هم نژادان آلمانی او نیز این مشکل را داشتند. ارتش اتریش بعدها او را بازداشت کرد و مورد آزمایش جسمانی قرار داد که برای خدمت نامناسب تشخیص داده شد، او مجاز به بازگشت به مونیخ شد. اما وقتی در اوت ۱۹۱۴ امپراتوری آلمان جنگ جهانی اول را آغاز کرد، برای لشکر باواریَن داوطلب شد. او یک سرباز وظیفه فعال بود که به عنوان پیغام آور در فرانسه و بلژیک در معرض دید آتش دشمن خدمت کرد. اگر چه خدمت هیتلر قابل تقدیر بود ولی به خاطر این که تابعت آلمانی او مفقود شده بود هرگز به بالاتر از سرجوخه ترفیع نیافت. او دوبار برای شجاعت در جنگ نشان صلیب آهنی، درجه دو، در دسامبر ۱۹۱۵، و صلیب آهنی، درجه یک (به ندرت به سرجوخهها اعطا میشود)، در اوت ۱۹۱۸ را دریافت کرد. در مدت جنگ هیتلر یک آلمانی میهن پرست دو آتشه شد، هرچند او تا سال ۱۹۳۲ تابعیت آلمانی نداشت. وقتی که مردم اعتقاد به شکست ناپذیری ارتش آلمان داشتند، آلمان در نوامبر سال ۱۹۱۸ تسلیم شد. هیتلر به خاطر تسلیم شدن آلمان دچار شوک شدیدی شد. او در آن زمان به خاطر حمله گازهای سمّی در بیمارستان صحرایی بود و به طور موقت دچار نابینایی شده بود. مانند بسیاری از میهن پرستان، او سیاست مداران غیرنظامی را در تسلیم شدن آلمان مقصر میدانست. حزب نازی پس از جنگ هیتلر در ارتش ماندگار شد، و وظیفه سرکوبی شورش سوسیالیستها را به خصوص در مونیخ، به عهده گرفت، چون او در سال ۱۹۱۹به آنجا بازگشته بود. در همین زمان بود که فعالیت سیاسی هیتلر آغاز شد و وی به عنوان مأمور مخفی سازمان ضداطلاعات ارتش آلمان، و در رابطه با برخی رهبران افراطی نظامی چون ژنرال لودندروف، گروه کوچک خود را تأسیس کرد؛ همان گروهی که سپس به حزب ملی کارگران سوسیالیست آلمان (حزب نازی) بدل شد. در نوامبر ۱۹۲۳ ژنرال لودندروف و هیتلر کودتای نافرجامی را ترتیب دادند که به کودتای مونیخ معروف است. (این کودتا را با نام کودتای آبجوفروشی نیز می شناسند.) نتیجه جنگ جهانی اول برای آلمان شکستی فاجعه بار بود. کشورهای پیروزمند در «عهدنامه ورسای» شرایطی بس خفت بار را به این کشور تحمیل کردند. هیتلر مانند بسیاری از هم نسلان خود، تسلیم آلمان را رد میکرد، شکست آلمان را نتیجه اتحاد یهودیان و کمونیستها میدانست و خواهان جبران آن بود. هیتلر پس از جنگ در سی سالگی به فعالیت تشکیلاتی روی آورد و در سال ۱۹۱۹ به جریان فاشیستی حزب کارگری آلمان پیوست. در جریان فعالیتهای تبلیغاتی استعداد بی نظیر خود را در ایراد سخنرانیهای پرهیجان و تحریک آمیز نشان داد. او شعارهای ساده و تکراری را با لحنی تند و آتشین بیان میکرد و نفرت و کینه توزی را به جان هواداران میدمید. در سال ۱۹۲۱ هیتلر و هواداران افراطی او جریانی به نام حزب ملی کارگران سوسیالیست آلمان با نام اختصاری (حزب نازی) تشکیل دادند. این حزب در سال ۱۹۲۳ در مونیخ دست به شورش مسلحانه زد. اقدام نازیها به شکست انجامید، هیتلر دستگیر شد و نه ماه به زندان افتاد. هیتلر مرام سیاسی خود را به روشنی در کتاب «نبرد من» تشریح کردهاست. به عقیده او عناصر «بیگانه» یا «غیر آریایی» باید از میان ملت آلمان زدوده شود، تا پاکی و اصالت خون ژرمن تأمین گردد. ملت آلمان باید خود را برای سروری جهان آماده کند. نازیها حق خود میدانند که برای رسیدن به این هدف از هر وسیلهای استفاده کنند و تمام اقوام و ملتهای «پست و غیر اصیل» را از سر راه خود بردارند. ناسیونال سوسیالیسم بیان ایدئولوژیک ساده و در عین حال کاملی برای یک نظام تام گرا (توتالیتر) است، که سلطه مطلق و انحصاری شالوده آن است، با شعارهایی از قبیل: ملت واحد، رهبر واحد، ایدئولوژی واحد، حزب واحد. حزب نازی از سال ۱۹۲۵ سیاست تازهای در پیش گرفت . هیتلر در نطقهای آتشین خود وعده میداد که با تشکیل رایش سوم مردم آلمان به پیشرفت و بهروزی کامل دست خواهند یافت و تمام مشکلات جامعه حل خواهد شد. با شکست «رایش دوم» در جنگ جهانی اول، در آلمان «جمهوری وایمار» تشکیل شده بود، که در بحران غرقه بود. در جامعهای که لایههای گسترده مردم با بی کاری و فقر روبرو بودند، سخنان هیتلر برای برخی جذابیت داشت. مسیر قدرت هیتلر در انتخابات سال ۱۹۳۲ حزب نازی ۳۰ درصد آرا را کسب کرد و نشان داد که به مهمترین نیروی کشور تبدیل شدهاست. در حالی که نیروهای مترقی و چپ نسبت به خطر قدرت گیری هیتلر هشدار میدادند. در سال ۱۹۳۳ بحران سیاسی عمیقی آلمان را فرا گرفته بود. حاکمیت راست گرای کشور بر آن شد که با استفاده از هیتلر به بن بست سیاسی خاتمه دهد و قدرت روزافزون نیروهای چپ را مهار کند. در آن سال هیتلر در رأس دولتی ائتلافی صدر اعظم آلمان شد. رژیم نازی هیتلر با رشتهای از عملیات خشن (مانند به آتش کشیدن رایش تاگ، پارلمان آلمان) به درهم شکستن مقاومت نیروهای دگراندیش، سرکوب مخالفان و تحکیم قدرت خود دست زد.[نیازمند منبع] رژیم نازی طی دوازده سال حاکمیت خود در داخل کشور به اختناق شدید، و در سیاست خارجی به تهدید و تجاوز ویرانگرانه دست زد. حزب نازی برای سرکوب مخالفان سیاسی و عقیدتی، در پپگرد و کشتار یهودیان، یگان ضربتی ویژهای به نام اس آ را سازمان داد. این باندها در گسترش رعب و وحشت در سراسر آلمان و سرزمینهای اشغال شده، و برپایی نظامی وحشیانه و خفقان آلود فعال بودند. تجدید تسلیحات و اتحاد دوباره در مارس سال ۱۹۳۵ هیتلر با اعلام سربازگیری مجدد در ارتش قرارداد ورسای را زیر پا گذاشت. او مصمم به ساخت نیروی نظامی جدید، متشکل از نیروی دریایی و نیروی هوایی بود. نام نویسی بسیاری از مردان و زنان در ارتش جدید، برای حل مشکل بیکاری مناسب بود. ولی مشکلات اقتصادی آلمان بسیار جدی بودند. در مارس سال ۱۹۳۶ او بار دیگر، با اشغال دوباره مناطق غیر نظامی راین لند به مفاد قرارداد ورسای تجاوز کرد. او جسورتر شد، چون بریتانیا و فرانسه هیچ کاری برای توقفش انجام ندادند. در ژوئیه سال ۱۹۳۶ جنگ داخلی اسپانیا آغاز شد در آن زمان ارتش اسپانیا تحت فرماندهی ژنرال فرانچسکو فرانکو بود. شورشیان مخالف دولت خواستار حکومتی فاشیستی در اسپانیا بودند. هیتلر یگان هایی از ارتش را برای کمک به شورشیان فرستاد. نیروهای مستقر در اسپانیا سلاح های جدید ارتش آلمان و شیوههای جنگی خود را آزمایش نمودند، که از آن جمله میتوان به بمباران شهرهایی همچون گورنیکا و نابودی آن توسط نیروی هوایی آلمان در آوریل سال ۱۹۳۷ اشاره کرد. هیتلر در ۲۵ اکتبر سال ۱۹۳۶ با دیکتاتور فاشیست ایتالیا بنیتو موسولینی پیمان اتحاد بست. این اتحاد بعدها توسط کشورهایی چون ژاپن، مجارستان، رومانی و بلغارستان گسترش یافت. مجموعه تمام این کشورها، با نام نیروهای محور شناخته میشدند. پس از آن در ۵ نوامبر، سال ۱۹۳۷، آدولف هیتلر با مقام رایش جلسهای سری داشت که در آنجا طرح خود، یعنی بدست آوردن «فضای حیاتی» برای ملت آلمان را مطرح نمود. رژیم نازی در سال ۱۹۳۸ الحاق اتریش را به آلمان اعلام کرد. در اول سپتامبر ۱۹۳۹ با حمله برق آسای پیاده نظام مجهز آلمان (ورماخت) به لهستان، جنگ جهانی دوم آغاز گشت. کشتار و سوزاندن جمعی طبق آنچه از سرویس های خبری متفقین نقل شدهاست بین سال های ۱۹۴۲ تا ۱۹۴۵، اِس اِس، با همکاری حکومت و نیروهای جدیدی که از کشورهای اشغالی بودند، با روشی معین در حدود سه و نیم میلیون یهودی را در اردوگاههای ایرا کشتند. گروهی دیگر نیز به دلیل گرسنگی و بیماری در حین کار اجباری جان میدادند.علاوه بر یهودیها، کمونیستها، همجنسگرایان، پروتستانها، عقب ماندگان ذهنی، اسیران جنگی شوروی،، پیروان یهوه، بیماران روانی، نیز جزو قربانیان بودند. این کشتارها که توسط نازیها انجام میشد، در حال حاضر به طور کلی کشتار و سوزاندن جمعی گفته میشوند. امروزه ، برخی از محققین واقع گرایانه بودن این ادعا ها را به شدت به چالش کشیده اند که به این واقعه انکار هولوکاست گفته می شود. جنگ جهانی دوم حمله آلمان به روسیه در آغاز برقآسا بود و پیروزی های چشمگیری را برای نازی ها به دست آورد ولی با آغاز سرما ورق برگشت. سازمان هواشناسی آلمان پیشبینی زمستان گرمی را کرده بود ولی در عمل چنین نشد، زمستان پیش رو بسیار سخت و سوزان بود. شهر استالینگراد انرژی سربازان آلمان را گرفت. استالین که از سوی ژاپن احساس آرامش کرده بود نیروهای شرقی شوروی را به جبهه غربی کشاند. حمله به ایران نیز آذوقه و سوخت و مهمات و جنگافزار غربیها و البته انبارهای آرد و گندم و سوخت ایران را به روسها رساند. فرماندهان و سپهبدان آلمانی تسلیم شدند و روسها به سوی آلمان پیشروی کردند. در غرب نیز نیروی های آمریکایی و بریتانیایی و تنی چند فرانسوی در روزی شناخته شده به روز دی(D-Day) در کرانه نرماندی پیاده شدند. هیتلر دستور سیاست جنگی سرزمین سوخته را داد که البته انجام نشد. حقیقت های تازه آشکار شده در مورد حمله آلمان به شوروی باور عمومی این است که هیتلر میخواست همه جا را اشغال کند و دیگر کشورها دخالتی نداشتهاند واز فرشتگان پاک تر بودهاند.اما اسنادی پس از فروپاشی شوروی در کاخ کرملین وبایگانی شوروی سابق پیدا شده این احتمال را مطرح میکند که که آلمان در مورد حمله به شوروی فقط پیش دستی کرده است. در بخش «منابع» صفحه چند منبع فارسی وانگلیسی را در این مورد آورده شده است. «ادوراد راژیسکی» در کتابی به نام نخستین زندگی نامه استالین بر پایهی پرونده های مخفی شوروی چاپ در سال ۱۳۷۴ شواهدی را عرضه می کند مبنی بر اینکه استالین میخواست به المان حمله کند ولی هیتلر با پی بردن به این نقشه پیش دستی کرد[نیازمند منبع]. راژیسکی اسنادی را ارئه می دهد که طبق ان اکتبر سال 1939 میلادی استالین و هیتلر باهم در یک ایستگاه لهستان دوتکه شده با هم دیدار کردند و حتی یکی از کارکنان خطوط راه آهن لهستان در سال 1972 فاش کرد که در 17 اکتبر سال 1939 این دور رهبر سوار بر قطار زرهی خود در ایستگاه راه آهن شهر لووف با یکدیگر دیدار کردند. همچنین در سال 1979 مدرکی از بایگانی محرمانه وزرات امور خارجه آمریکا فاش شد که در آن ادگار هوور رییس وقتFBA در 19 ژوییه طی نامه به آدلف برل معاون وزیر امور خارجه آمریکا خبر دیدار استالین وهیتلر در 17 اکتبر در ایستگاه شهر لووف در لهستان با یکدیگر داده است. کتابچه فهرست های ملاقات های استالین که بعد از فروپاشی شوروی در آرشیو ریاست جمهوری روسیه در دسترس مردم قرار داده شده است.راژینسکی متوجه شد استالین در روزهای 17 و 18 اکتبر در کرملین حضور نداشته در حالی که این دوروز کاری در وسط هفته بوده است.(تمامی این مطالب از راؤینسکی در مورد استالین که به فارسی نیز ترجمه شده است ). اگر این مطلب صحت داشته باشد باید دیدار این دو رهبر جهان در آن کوپه قطار در آن شب تاریخی بیادماندنی ودیدنی باشد. ولی ادوارد راژینسکی معتقد است این پیمان عدم تجاوز تنها یک وقت اضافه برای استالین بود. ولادیمر رزون از افسران ضد اطلاعات کا.گ.ب .(سازمان جاسوسی شوروی )که بعد ها به غرب پناهنده شد می گوید او (رزون )در درس های دانشکده نظامی مربوط به استراژیک شنیده بود که اگر دشمن در تدراک حمله ناگهانی باشد باید ابتدا نیرو های خود در نزدیکی مرز متمرکز نماید و بعد فرودگاه هایش را هرچه نزدیک تر به خط جبه مستقر سازد.رزون در سخنرانی های مربوط به تاریخ نظامی شنیده بود استالین به دلیل اعتماد کردن به هیتلر برای جنگ آمادگی نداشت. اگر او مرتکب چنین اشتباه بسیار جدی شده بود پس چرا بهترین واحد های خود را در نزدیکی مرز مستقر کرده وفرودگاه های نظامی را نزدیک لهستان اشغالی دایر نموده بود؟ شکست و مرگ آدولف هیتلر رهبر رایش سوم در شامگاه سی ام آوریل ۱۹۴۵ به زندگی خود پایان داد. هیتلر در زمان مرگ تنها ۵۶ سال داشت، اگرچه به گفته شاهدان عینی، در آخرین دوران زندگی پیرمردی خسته و تکیده و بیمار شده بود.[نیازمند منبع] ارتشیان نازی در سال ۱۹۴۳ در جبهه اتحاد شوروی (استالینگراد) و در سال ۱۹۴۴ در جبهه غرب (پیاده شدن نیروهای متفقین در نورماندی در روزِ دیD-Day) ضربات سنگینی متحمل شدند. از آغاز سال ۱۹۴۵ ارتشهای متفقین راه خود را به درون سرزمین آلمان باز کردند. ارتشهای ایالات متحده آمریکا و بریتانیا از غرب و ارتش سرخ شوروی از شرق به سوی برلین، پایتخت رایش سوم پیشروی کردند. در ماه آوریل ارتش سرخ شوروی شهر برلین را به محاصره گرفت و به طرف ستاد فرماندهی رایش پیش رفت. هیتلر در مخفیگاه خود، به همراه همسر تازه اش اوا براون دست به خودکشی زد. اوا براون با شکستن کپسول سیانور و هیتلر نیز با سیانور و شلیک همزمان گلوله تپانچه به سرش دست به خودکشی زدند. پیکر بی جان آن دو را کسانی که در سنگر بودند به بیرون بردند و به خواست خود هیتلر که خواسته بود پیکرش چون موسولینی به دست دشمنان نیفتد سوزانده شد. محبوبیت هیتلر پس از پایان جنگ متفقین تمامی مسئولیت های جنگ را به عهده شخص هیتلر و تعدادی از اطرفیانش انداختند!آری این ساده ترین کار بود و یهودیان تا توانستند برایش حرف در آوردند افسرده،عقده ایی ،ترسو،نادان،ناقص الخلقه ،دروغ گوی بزرگ ،آدمی بد بخت و هزارن چیز دیگر ولی آیا اگر کسی داری چنین صفاتی باشد آیا می تواند در دل مردم جای داشته باشد؟!چگونه هیتلر در دل مردم جای گرفت و اگر هیتلر مردم را مجبور می کرد چگونه مردم آلمان بعد از مرگ پیشوای خود تا دم مرگ مقاومت می کردند و این مقاومت تا 15 روز ادامه یافته است؟شاید پاسخش این باشد مردم از ‘’’روح هیتلر’’’ می ترسیدند!!! با نگاهی به مدیریت و مهربانی هیتلر می توان فهمید چگونه مردم آلمان هیتلر را دوست داشته اند. پس پایان جنگ اول مردم آلمان سرشکسته و سرافکنده نجبور بودند تا آخرین قران هزینه گلوله کشور های پیروز را بدهند.آلمان اجازه نداشت نیروی هوایی ودریایی و نیروی زمینی داشته باشد.تورم زیاد(در روز 11 اكتبر 1923 یک دلار آمریکا برابر 4 میلیارد مارک شد[منبع])وبی کاری(نزدیک 6 میلیون نفر بی کار) و از سوی دیگر پوچ شدن مردم آلمان از سوی دیگر و فشار پیروز شدگان جنگ اول روز به روز آلمان به نابودی می رفت.در چنین زمانی گروهی میهن پرست واقعی و سربازان وطن دوست جنگ اول با تشکیل حزبی ملی شروع به کار کردند(حزب ناسوینال سوسیالیست آلمان) که در کودتای مونیخ دستگیر شدند و رهبر این حزب آدولف هیتلر بود دستیگر شد و 9 ماه در زندان بود و در این مدت کتاب معروف خود ‘’’نبرد من’’’ را نوشت و مخفیانه دوباره شروع به کار کرد.با ناتوانی جمهوری وایمار آدولف هیتلر شروع به تبلیغات حزب خود و جا افتادن در دل مردم کرد که او و هم حزبی هایش توانستند به مجلس آلمان راه یابند در دوره انتخابات بعدی نازیان آلمان قدرت بیشتری گرفتند حزب نازی شروع به ایجاد شغل و باز سازی کارخانه ها کردند و مردم روز به روز به قدرت اینان ایمان می آوردند و خود را باور می کردند.پس از مرگ هیندنبرگ مجلس آلمان هیتلر را به عنوان پیشوا انتخاب و علام کرد یعنی در سال 1312 خورشید ی.با پیشوایی هیتلر حزب نازی قدرت زیادی گرفت و می توانست خائنین را از میان بر دارد(البته می توانستند آنها را فقط از قدرت بر کنار کند و نیازی به اینقدر خشونت نبود) رابطه با مذهب بسیاری از پیشوایان ادیان مختلف اقدامات هیتلر را تایید می کردند، از جمله پاپ پیوس دوازدهم. همچنین محمد امین الحسینی مفتی اعظم بیت المقدس نیز در سفر به برلین با وی دربارهی حل مسالهی یهودیان خاورمیانه و مقابله با صهیونیسم گفتگو کرد. همه چیز از نو شروع می شود همه چیز از نو شروع می شود کارخانه ها شروع به جذب نیروی کار می کنند.ارتش کم کم شروع به نو شدن وتجهیز شدن می شود(این تنها راهی بود که عهد نامه ورسای را می توانست متوقف نماید)در انبار های مرغ داری نیروی هوایی که نباید بر اساس عهدنامه ورسای وجود داشته باشد شروع به کار کردند.گلایدر سوارهای هیتلر امروز ی که فردا به خلبانان ماهر جنگ می شدند.بررسی و یاجاد نیروی زرهی که نباید وجود داشت توسط ژنرال هاینز گودریان در روسیه تانک می ساختند و آزمایش می کردند. با پیشوایی هیتلر در سال 1310 همه چیز در حال پیشرفت بود تا بدان جایی كه عهد نامه ورسای را پاره کردند.آلمان سربازگیری را شروع کرده بود و از طرفی دانشمندان شروع به ساخت وسیله های جدیدی کردند مردم روز به روز خوشحال تر بودند اما تمام چیز هایی را که در جنگ اول از دست داده بودند باید پس می گرفتد. اتریش که در جنگ اول متحمل عهدنامه ی سن ژرمن شده بود و این کشور هم مانند آلمان از خیلی کارها منع شده بود واز 20 در صد جمعیت آلمانی زبان خود منع شده بود در همه پرسی مردم این کشور به الحاق شدن به امپراتوری رایش سوم نظز مثبت دادند و ارتش و دولتمداران آلمان وارد این کشور شدند.یکی از رویاهای هیتلر به حقیقت پیوست متحد شدن آریایی ها.این پیروزی قدرت آلمان را زیاد کرد تمام کشورها پیروز شده فکر نمی کردند که کمر آلمان راست بشود اما هیتلر این کار کرده بود:’’’باز گردانی حس اعتماد به خود وخود باوری آلمانی ها را زنده کرد.حالا دیگر آلمان اینقدر بی کار نداشت حدود 3 میلیون نفر به سر کار رفتند تولیدات و صادرات شروع شده بود ‘’’کاری که هیچ دولتی امروزه در جهان نمی تواند بکند از بین بردن 3 میلیون بی کاری’’’ واین حقیقت داشت.بیمارستان ، مدرسه ،دانشگاه ،کارخانه ، ارتشی جدید ،پل وساختمان های جدید ، باز گردانی حس وطن دوستی همه و همه ی اینها کار حزب نازی و هیتلر بود. میراث از زمان شکست آلمان در جنگ جهانی دوم، هیتلر، حزب نازی و پیامدهای نازیسم در اکثر نقاط جهان با نگرشی منفی مواجه شدهاند. نمادهای تاریخی و فرهنگی هیتلر تا حدودی طبق توافق عمومی در غرب محکوم شدهاند. نمایش صلیب شکستهٔ نازی یا دیگر نمادهای نازی در آلمان ممنوع است. با وجود محکومیتی که توسط بسیاری از شخصیتهای ملی، علیه هیتلر صورت گرفت، نمونههایی از افرادی که به میراث هیتلر الفاظی بی طرفانه نسبت دادهاند و یا به طرفداری از آن برخاستهاند نیز به ویژه در جنوب آمریکا و بخشهایی از آسیا وجود داشتهاست. . او گاهی اوقات، تنها به دلیل ویژگی یهودی ستیزیش، به عنوان چهرهای مثبت در جهان اسلام توصیف شدهاست. در سال ۱۹۵۳، رئیس جمهور پیشین مصر انور سادات نوشتاری مبنی بر طرفداری از هیتلر به رشتهٔ تحریر درآوردهاست. لوویس فاراخان به او نسبت «مرد بسیار بزرگ» دادهبود. بال تاکرای (Bal Thackeray) رهبر جناح راست حزب شیو سنا (Shiv Sena)، در ایالت ماهاراشترای هند در سال ۱۹۹۵ نشان داد که یکی از تحسین کنندههای هیتلر است. خارج از زادگاه هیتلر -براونا-آم-این در اتریش- نشان سنگی حکاکی شدهای وجود دارد که ترجمهٔ آزاد آن اینچنین است: «برای دستیابی به صلح، آزادی و دموکراسی -حکومت فاشیستی هرگز- میلیونها مرده را به یاد بیاور.» تحلیل شخصیت هیتلر والتر لانگر در سال ۱۹۴۳ در گزارشی با عنوان ذهن آدولف هیتلر که برای اداره نیروهای مسلح راهبردی ایالات متحده تهیه کرده بود ویژگیهای وضع و حال روانی هیتلر را اینگونه بیان میکند : با توجه به سرشت بیمار بودن هیتلر ,آشکار است که او نمیتوانست به عنوان یک وکیل مجلس وارد سیاست شود .نوع مداخلهٔ وی در سیاست باید با منش او همخوان میبود. موفقیت نهایی او تا حدود زیادی نتیجهٔ این بود که توانایی یادگیری و بهکارگیری مهارتهای سیاسی همساز باخلق و خوی خود را داشت و همزمان توانست بخش قابل ملاحظهای از مردم آلمان را متقاعد سازد که شیوهٔ نگرش و کنش او را در عرصهٔ سیاست ,شیوهای مناسب و موثر بدانند .در این چارچوب استعداد ذاتی او برای سخنوری، توانایی متظاهرانهای که برای بهرهبرداری از جنون خویش در قالب توفانهای حساب شدهٔ خشم داشت ,استفادهٔ موثری که از روانشناسی تودهای تبلیغات و نمادها به عمل میآورد ,پرورش فره در وجود خویش ,تواناییش برای اقدام و واداشتن دیگران به اقدام و فداکاری و شم سیاسی او جنبههایی از شخصیتش بود که به او یاری میرساند .
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع :
آیت الله شهید سید حسن شیرازی : سال 1345 قمری با ولادت طفلی مبارک از این نسل پاک خاندان شیرازی ها با ریگر به خود بالید و مردمان بسیاری را به دعای شکر وادار کرد . پس از گذراندن دوران کودکی در جوار بارگاه امیرالمومنین علیه السلام عشق به مکتب اهلبیت علیهم السلام سید حسن را به تحصیل در علوم حوزوی کشانید تا با اقتدا به اجداد پاک و مطهرش آینده ای روشن را برای خود رقم زند . سالها گذشت و او روح و جانش را با اشتیاق در زیر آّبشار علوم آل الله شستشو داد تا مفتخر به اجتهاد گردید آن شهید والا مقام در حیات پر افتخارش در ممالک متعددی از جمله سوریه و لبنان و عراق و مصر سعی وافر در خدمتی خالصانه به اسلام نمود و سالیانی دراز دلیرانه به مبارزه با ظلم وستم پرداخت و بارها تا مرز شهادت پیش رفت او در عراق با انتشار مجلات و تالیف کتب مختلف به زبان عربی ضمن ایجاد تحول در نحوه فراگیری ادبیات عرب نقشی سبز در اعتلای سطح فرهنگی مردم شیعه عراق ایفا نمود در همین سالها به مخالفت با جریانهای ضد دینی که در عراق شکل میگرفت میپرداخت و مقالالت کوبنده ای را منتشر میساخت. در سوریه با تاسیس حوزه علمیه زینبیه خدمت بزرگی به مسلمانان این کشور نمود و در همین راستا توانست با فعالیتهای گسترده و نگرشی عالمانه در راستای اصلاح فرقه های علی اللهی و اهل حق که از عقاید منحرفی برخوردار بودند خدمت شایانی از خود به یادگار گذارد . ایشان در لبنان با تاسیس پایگاه علمی و فرهنگی و سازمانی به ام جماعة العلما برگ زرین دیگری بر افتخارات خود افزود و همچنین تاسیس مدرسه الام المهدی از دیگر اقدامات ایشان بود در لبنان. چندی بعد به دعوت بازرگان مهاجر لبنانب به کشور ساحل عاج رفته و در اندک زمان توقف خود در انجا اقدام به ساهت بنای مرکز اسلامی نمود ایشان همچنین در نبرد با حزب بعث که در سوریه شکل گرفته بود به مبارزه علنی و آگاهی بخشی به توده های مردم روی آورد و در این راهم متحمل سختیهای بسیار گشت . اما سرانجام در روز جمعه 12 اردیبهشت سال 59 انگاه که تصمیم داشت در مجلس یادبود شهید محمد باقر صدر شرکت کند مورد حمله قرار گرفت و به شهادت رسید و پیکر ایشان پس از انتقال به قم و خواندن نماز توسط آیت الله العظمی مرعشی نجفی در صحن حرم حضرت معصومه سلام الله علیها به خاک سپرده شد
ملیت : ایرانی - قرن : 13 منبع : مشاهیر زنان ایرانی و پارسی گوی
1268 -1233 ق، فاطمه مشهور به زرین تاج و ملقب به زكیه و طاهره و مكنى به امالسلمه از زنان عالم، سخنور و شاعر. وى در خانوادهاى روحانى و دانشمند به دنیا آمد. پدرش ملا صالح برغانى (1275 / 1270 ق)، از علماى قزوین و عموهایش ملا محمدتقى برغانى (1264 ق) مرجع تقلید و رئیس حوزه علمیه قزوین و ملا محمدعلى برغانى (حدود 1270 ق) از علماء و فضلاى قزوین بودند. همچنین مادرش، عمهاش ماه شرف خانم، دختر عمویش امكلثوم برغانى و خواهرش ربابه از زنان دانشمند و عالم قزوین به شمار مىرفتند. وى از كودكى شروع به فراگرفتن خواندن و نوشتن كرد. مقدمات علوم اسلامى را نزد پدر آموخت و فقه و اصول و كلام و تفسیر را از نیز پدر و عمویش ملا محمدتقى فراگرفت. به دلیل هوش و استعداد فوقالعادهاش مدارج ترقى را به سرعت پیمود. ملا محمدتقى كه مراتب فضل و كمال و هوش و استعداد او را دریافته بود وى را به عقد پسرش ملا محمد درآورد و فاطمه از او سه فرزند: دو پسر و یك دختر آورد. در آن زمان بازار جدال میان شیخیه، طرفداران شیخ احمد احسایى (1241 -1166 ق) و متشرعه گرم بود. ملا محمدتقى از مخالفان سرسخت شیخ احمد و شاگرد او سید كاظم رشتى (1259 -1212 ق) بود. پدرش گرچه در آغاز با شیخیه مخالفت مىكرد اما روش سكوت و اعتدال در پیش گرفت و عموى دیگرش، ملا محمدعلى از طرفداران شیخ احمد بود. قرةالعین توسط عمو و یا پسر خالهاش، ملا جواد، با عقاید و نوشتههاى شیخ احمد آشنا شد و به مسلك شیخیه گرایید و از طرفداران سید كاظم رشتى گردید. همین امر موجب بحث و جدلهاى زیاد خانوادگى مابین او و عمویش ملا محمدتقى و شوهرش ملا محمد گردید. این بحثها كه بدون نتیجه بود به اختلاف خانوادگى انجامیده، قرالعین همسر و سه فرزندش را ترك كرد و به خانه پدر بازگشت و با سید كاظم رشتى در كربلا به مكاتبه پرداخت. سید كاظم نیز ضمن ارسال پاسخهاى علمى، به وى لقب قرةالعین داد. چندى بعد قرةالعین باطنا براى دیدار سید كاظم و در ظاهر به عنوان زیارت كربلا با خواهر و شوهر خواهرش عازم آن شهر شد، اما وقتى به كربلا رسید ده روز بود كه سید كاظم وفات كرده بود. قرةالعین به منزل سید كاظم وارد شد و آنجا را محل درس و بحث خود قرار داد. برخى از شاگردان سید كاظم به قصد دیدار شخص مقصود و یا به اصطلاح خود، «شمس حقیقت» عازم سفر به اقصى و اكناف ایران شدند كه از جمله آنها ملاحسین بشرویهاى بود. قرةالعین نامهاى به او نوشت كه اگر به مقصود رسید او را نیز در جریان امر قرار دهد. در همین زمان بود كه سید على محمد باب (1266 -1235 ق) در شیراز ظهور كرد. ملاحسین در شیراز با باب ملاقات نمود و از مریدان او گردید و نامه قرةالعین را نیز به او نشان داد و باب هم وى را جزو حروف حى، یعنى هجده نفر مؤمنان اولیه، قرار داد. همزمان با رسیدن پاسخنامه ملاحسین، ملاعلى بسطامى نیز كه از مریدان باب بود به كربلا رسید و قرةالعین از طریق آنها و نیز مطالعه كتاب احسنالقصص، نخستین اثر باب، به او ایمان آورد و به تبلیغ وى پرداخت. تبلیغات او موجب اعتراض مردم و علماى كربلا گردید. علما وى را سب و تكفیر كردند و مردم نیز خانه سید كاظم را سنگباران نمودند. حاكم عراق او را به بغداد تبعید كرد و در خانه سید محمد شبل سكونت داد. او در بغداد براى علما و مردم از پشت پرده و براى مریدان خاص در حضور ایشان و بدون حجاب سخن مىگفت. این كار موجب حیرت و پرسش گروهى از بابیان گردید و در نامهاى ایرادات آنان را وارد ندانست و او را زنى پاك نامید و به او لقب «طاهره» داد. مدت اقامتش در بغداد دو ماه به طول انجامید و از راه كرمانشاه و همدان به همراه گروهى از مردان و زنان عرب و ایرانى بابى وارد قزوین شد. در كرمانشاه چهل روز توقف كرد و در این شهر به تبلیغ پرداخت و در همدان نیز نه روز تا یك ماه توقف نمود و در همه شهرها میان وى و هوادارانش از یك و علما و مردم نزاعو درگیرى صورت گرفت. پس از ورود به قزوین به خانه پدرش رفت و بار دیگر عمویش ملا محمدتقى با وى بحث و مجادله كرد اما این بار نیز او متقاعد نشد و نیز حاضر نگردید كه با همسرش زندگى كند و خود را مطلقه ساخت. حضور وى در قزوین موجب تشنج گردید. پس از چندى ملا محمدتقى توسط یكى از بابیان به شهادت رسید (1264 ق). بسیارى از مردم و بعدها مورخان شهادت او را به اشاره و دستور قرةالعین دانستهاند. به هر صورت وى و گروه دیگرى از بابیان دستگیر شدند و او در خانه حاكم قزوین زندانى گردید. قرةالعین در نامهاى به میرزا حسینعلى بهاءالله (1309 -1233 ق) كه در تهران مىزیست براى رهایى خود از زندان كمك خواست و پس از چندى میرزا حسینعلى نیز از میرزا هادى- از طایفه فرهادى قزوین كمك خواست و او نیز توسط زنان خانوادهاش وى را از خانه حاكم قزوین ربوده و به تهران آورد. وى چند روز در خانه میرزا حسینعلى در تهران بود. سپس به همراه هم و گروهى از بابیان عازم خراسان شدند و در بدشت در نزدیكى شاهرود به مدت بیست و دو روز اجتماع كردند . اجتماع بدشت به دو منظور بود: اول، نجات باب از زندان ماكو؛ دوم تعیین تكلیف بابیه با اسلام و اعلام جدایى و مخالفت صریح آن با اسلام. موضوع دوم مساله بغرنجى بود و طرح آن جسارت فوقالعاده مىطلبید و پیدا كردن راه عملى این منظور سخت مشكل مىنمود. قرةالعین داوطلب شد تا- به نوشته ذكایى بیضایى در تذكره شعراى قرن اول بهایى- «پرده از روى كار بردارند و حقیقت امر را آشكار سازند و استقلال شرع جدید را اعلان نمایند» (96 / 3). از اینرو در روزى كه همه بابیان گرد آمده بودند قرةالعین «ناگهان بدون حجاب، با آرایش و زینت به مجلس ورود كرد» (تذكره...، 98 / 3)، در میان بهت و حیرت بابیان اظهار داشت كه با ظهور قائم (باب) دیگر احكام اسلام منسوخ است و هر حكم و تكلیف و شریعتى كه باب بیاورد بر مؤمنان واجب خواهد گشت. پس تا آن هنگام روزگار فترت است و تكالیف شرعى از انسانها ساقط است. پس بیهوده زحمت نكشید، و در اموال و زنان یكدیگر شریك و سهیم باشید و در این قبیل امور، شما را عذابى نخواهد بود. وقتى اجتماع بدشت آئین جدید را پذیرفت و هیچ عملى از سوى آنان دیگر زشت و ناروا نبود، افتضاحاتى به بار آمد و اخبار آن در میان مردم به سرعت منتشر شد و مردم بدشت بناچار آنها را بیرون كردند. آن فضیحتها به اندازهاى آشكار بود كه حاجى میرزا جانى، مورخ بابى نیز در كتاب نقطةالكاف مجبور به قبول نیمى از آن شده و مىنویسد: «خبر كیفیت بدشت قدرى راست و قدرى دروغ در آن صفحات مازندران شهرت یافته، هر كجا كه حضرات مىرفتند ایشان را به رسوایى هر چه تمامتر بیرون مىكردند» (ص 154). بابیان از بدشت به شاهرود رفتند و در بین راه قرةالعین و ملا محمدعلى بارفروش، ملقب به قدوس، در یك محمل نشستند. و در یكى از روستاهاى هزار جریب با هم به حمام رفتند و... مردم هزار جریب پس از اطلاع از این واقعه به بابیان حمله كردند، اموال آنها را به غارت برده و ایشان را از محل خود راندند. قرةالعین و میرزا حسینعلى از آنجا به سمت نور رفتند. در همین اثنا بود كه گروهى از بابیان در قلعه شیخ طبرسى موضع گرفتند و به زد و خورد با قواى دولتى پرداختند. قرةالعین درصدد برآمد تا به داخل قلعه رود اما توسط مردم دستگیر و به تهران فرستاده شد و در خانه میرزا محمود خان كلانتر تحت نظر قرار گرفت. به نوشته برخى منابع بابى وى در تمام طول جنگ طبرسى (شوال 1264- جمادىالثانى 1265 ق) در نواحى مازندران آشكار و پنهان مشغول تبلیغات بود و پس از پایان جنگ طبرسى در نور دستگیر شد. گرچه آمد و رفت به محل اقامت او شدیدا كنترل مىشد اما زنان بابى به طرق گوناگون و به عنوان رختشوى و غیره با او در ارتباط بودند. به نوشته برخى منابع، در مدتى كه او در تهران زندانى بود به خواهش ناصرالدین شاه قاجار (1313 -1264 ق) دو نفر از علماى معروف تهران براى نصیحت و متقاعد ساختن وى با او دیدار كردند، اما سودى نبخشید. پس از آنكه تعدادى از بابیان اقدام به ترور ناصرالدین شاه كردند (1268 ق) شاه دستور كشتن او را داد. مأموران قرةالعین را از خانه میرزا محمود خان تحویل گرفته و به باغ ایلخانى (محل فعلى بانك ملى ایران در خیابان فردوسى) برده وى را خفه نموده و در چاه متروكى انداختند و روى چاه را با خاك پوشاندند. قرةالعین طبع شعر و نویسندگى داشت. آثار قلمى متعددى به صورت شعر و نامه از وى به جا مانده است بخشى از مقالات و نامههایش در بخش سوم كتاب ظهورالحق (تهران، 1322 ق) و بخشى دیگر در كتاب الكواكب الدریه فى ماثر البهائیه (مصر، 1342 ق) به چاپ رسیده است. اشعار زیادى به قرةالعین منسوب است اما بسیارى از آنها از امهانى، عفت نسابه، عشرت شیرازى و صحبت لارى و... است زیرا به نوشت ذكایى بیضایى- «او هر كجا شعرى عرفانى مىیافت و یا جالب به نظرش مىرسید یادداشت و حفظ مىكرد و در مواقع مخصوص و حال انجذاب به آنها ترنم مىنمود و اشخاصى كه از نزدیكان وى آن اشعار را از او مىشنیدند و یا به خط او مىدیدند چون از ماخذ آنها اطلاعى نداشتند تصور مىكردند از آن خود اوست و لهذا در یادداشتهاى خود به نام او ضبط مىكردند.» پرتو بیضایى اشعار معروفى را كه به قرةالعین منسوب است اما از شعراى دیگر مىباشد در كتاب خود نمایانده است. به نوشته او قرةالعین دفتر شعرى شامل هفتاد و سه صفحه و بالغ بر چهارصد و هفتاد و پنج بیت شعر و در هشت قسمت یا منظومه داشته است كه دو قسمت از آن مربوط به شخصى به نام بهجت است. این دفتر از روى دفتر اصلى كه تاریخ شعبان سنه 1267 ق را داشته و به خط خود قرةالعین بوده در سال 1341 ق استنساخ شده است.[1] (ع. بخش 2) زرینتاج دختر محمدصالح قزوینى، از زنان فاضل (مقت. 1265 ه.ق) وى نخست پیرو شیخیه بود و از طرف آنان قرةالعین لقب یافت و پس از ظهور باب بدو گروید و در زمرهى 18 تن از نخستین گروندگان وى (حروف حى) درآمد. او در جنگ قلعهى طبرس شركت كرد و سپس دستگیر شد و در تهران در باغ ایلخان به قتل رسید. (ح 1268 / 1264 -1232 ق)، نویسنده و شاعر، متخلص به طاهره. ملقب به زكیه و مشهرو به زرین تاج خانم و امسلمه. وى در خانوادهاى روحانى در قزوین به دنیا آمد و در محضر پدر و عموى خود، ملا محمد تقى برغانى، با مقدمات فقه، اصول و دیگر علوم اسلامى آشنا شد اما به بابیت گروید و دست از شوهر و فرزند كشید و با پدر شوهرش، شیخ محمد تقى برغانى، به مخالفت برخاست و چون شیخ به دست یكى از متعصبین بابیه كشته شد به تهران آمد و با بابیان همراه گردید و در راه تبلیغ این فرقه با علما و رجال به مجادله پرداخت. او در قضایاى بدشت شركت كرد و چنانكه نوشتهاند بىحجاب بر مردم ظاهر گردید كه این امر نیز موجب تفرق و تشتت جماعت بابیه شد و بر اثر مخالفت مردم اجتماع بدشت بر هم خورد و قرهالعین به مازندران رفت و رد حركت به سوى تهران به دست قواى دولتى اسیر گردید و در خانه میرزا محمدخان كلانتر تحت نظر قرار گرفت. پس از سوءقصد بابیه به ناصرالدینشاه و كتشار بابیه وى نیز به امر عزیزخان سردار كل خفه و جسدش در چاه انداخته شد. قرهالعین شعر را نیكو مىسرود. آنچه از نوشتههاى پراكندهى او بازمانده «مناجاتها و نامهها» است. اشعارى هم كه به او نسبت داده شده پر از عبارات و اصطلاحات دینى است كه سخت تحت تأثیر آثار متقدمان از حمله مولانا جلالالدین و جامى قرار مىباشد.[2]
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)
فرزند ابوالفضل میرزا عضدالسلطان و نوهى مظفرالدین شاه قاجار و مادرش خانم دفترالملوك فرزند میرزا هدایتالله وزیر دفتر از بطن خانم نجمالسلطنه دختر فیروز میرزا فرمانفرما فرزند عباس میرزا نایبالسلطنه بود. ابونصر عضد در سال 1291 ش در تهران متولد شد. تحصیلات ابتدائى و متوسطه را در تهران به اتمام رسانید. و تحصیلات عالى خود را در فرانسه در رشتهى كشاورزى در مدرسهى عالى مونپلیه و دانشگاه دیژون گذرانید و درجهى مهندسى گرفت و در وزارت كشاورزى استخدام شد. از اهم مشاغل وى مدیر عالمى بنگاه جنگلبانى بود. چندى هم بازرس ویژهى نخستوزیرى شد. عضد از 1332 مشاغل دولتى را رها كرد و در بخش خصوصى به فعالیت پرداخت و به صنعت قندسازى روى آورد. ابتدا كارخانهى تصفیه شكر اهواز را بنیان نهاد و بعد قند دزفول را احداث كرد. وى در خوزستان طرح چغندركارى زمستانه را دائر نمود و بعد قند دزفول را احداث كرد. وى در خوزستان طرح چغندر كارى زمستانه را دائر نمود كه این كار ابتكارى و سوددهنده بود. وى به مناسبت مدیریت كارخانجات قند در بنیانگذارى اتاق صنایع و معادن ایران تلاش بسیارى نمود و پس از تاسیس اتاق، سالیانى چند نایب رئیس بود مهندس عضد در سرمایهگذارى بانك اعتبارات كه فرانسوىها هم مشاركت داشتند، از سهامداران عمده بود و مدتى عضویت هیئت مدیره بانك را برعهده داشت و در 1355 به ریاست هیئت مدیره و مدیرعاملى بانك مزبور انتخاب گردید. وى عضویت اتاق بازرگانى تهران و عضویت سندیكاى قندسازان را نیز عهدهدار بود. مهندس ابونصر عضد بعد از شهریور 1320 فعالیت سیاسى خود را آغاز كرد و چندى عضویت حزب توده را پذیرفت. پس از چندى از این رویه اعراض نمود. در سال 1378 در اروپا درگذشت. قبل از مرگ كتابى هم منتشر كرد.
ملیت : ایرانی - قرن : 13 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)
فرزند میرزا موسىخان و برادرزادهى مهدعلیا مادر ناصرالدین شاه در حدود 1200 ش در تهران متولد شد. تحصیلات مقدماتى را در مكتبخانه خصوصى فراگرفت و در دوران سلطنت محمدشاه در دربار به عنوان غلامبچه وارد شد. در اوایل سلطنت ناصرالدین شاه هم همان سمت را داشت، بعد غلامبچهباشى گردید و تدریجا ترقى نمود. چندى حاكم مازندران شد تا به وزارت عدلیه منصوب گردید و صندوقى به نام «صندوق عدالت» تاسیس كرد تا هر كس كه شكایتى از مقامات دارد عریضه خود را در آن صندوق بیندازد. عضدالملك در وقایع رژى و تحریم تنباكو رابط بین شاه و عدهاى از علماء بود و تدریجا موقعیت خاصى پیدا كرد و جزو امناى دولت و رجال درجه اول محسوب مىشد تا اینكه ایلخانى قاجار گردید. در زمان سلطنت مظفرالدین شاه بسیار معزز و محترم و مورد شور شاه بود. در انقلاب مشروطیت آزادیخواهان مورد حمایت او بودند و در صدور فرمان مشروطیت تاثیر زیادى داشت. وقتى محمدعلىشاه با مشروطهخواهان سر ناسازگارى آغاز كرد، عضدالملك غالبا به عنوان شفیع و ریشسفید مداخله مىكرد. در جریان واقعه توپخانه كه عدهاى از طرفداران محمدعلىشاه نظم تهران را به هم ریختند و در نتیجه عدهاى از وزیران و رجال بازداشت شدند، عضدالملك براى آزادى آنها تلاش بسیار نمود مخصوصا كه میرزا احمدخان علاءالدوله دامادش قرار بود اعدام شود. عضدالملك در آبدارخانه شاه، بست نشست تا حكم آزادى او را گرفت. پس از فتح تهران و متحصن شدن محمدعلى میرزا در سفارت روس، جلسهاى از محمدعلى میرزا از سلطنت خلع و احمدمیرزا ولیعهد 13 ساله را به سلطنت برگزیدند و چون به سن بلوغ قانونى نرسیده بود، علیرضاخان عضدالملك ایلخانى قاجار را كه مردى موجه و مقدس بود، به نیابت سلطنت انتخاب كردند. عضدالملك پس از قبول نیابت سلطنت، به اتفاق عدهاى به سفارت روسیه واقع در زرگنده رفته، شاه تازه را از پدرش مطالبه نمود. ولى محمدعلىشاه از تحویل احمد میرزا به شدت خوددارى كرد و گفته بود بین من و این فرزند علاقه و انس شدیدى وجود دارد و شما به جاى احمدمیرزا فرزند دیگرم را به سلطنت بنشانید ولى علیرضاخان، محمدعلى میرزا را تهدید نموده بود كه در صورت عدم تحویل شاه جدید، ممكن است سلطنت از قاجاریه گرفته شود و صلاح در این است كه در تحویل شاه كوتاهى ننمایند. به هر نحوى كه برود، احمدشاه را به همراه خود به كاخ گلستان برده و مراسم معمول زمان را انجام داده، پادشاهى او را به دول خارجه اطلاع داد. تندروىهاى مشروطهخواهان و مجاهدین كه در روزهاى نخستین فتح تهران انجام مىگرفت، به هیچ وجه مورد تایید و موافقت عضدالملك قرار نمىگرفت و او رضایت به آن همه تندروى نمىداد مخصوصا اعدام شیخ فضلالله نورى به شدت مورد انتقاد او قرار گرفت به طورى كه سردار اسعد و سپهدار را به باد ناسزا گرفته بود. بعد از تشكیل مجلس دوم، عضدالملك از طرف مجلس رسما به نیابت سلطنت تعیین گردید و مراسم تحلیف را به جا آورد و سپهدار تنكابنى هم رئیسالوزراء شد. پس از یك سال عضدالملك، سپهدار تنكابنى را از رئیسالوزرائى معزول نمود و میرزا حسنخان مستوفىالممالك را بدان سمت منصوب كرد. عضدالملك به علت كهولت، پس از چهارده ماه نایبالسلطنگى در تهران درگذشت و در مقبرهى ناصرالدین شاه در حضرت عبدالعظیم مدفون گردید. عضدالملك مردى زاهد و مقدس بود، پاكى طینت و سیرت او را هیچیك از رجال نداشتند. فوقالعاده ثروت اندوخته بود و در نهایت خست و امساك زندگى مىكرد. فرزندان وى بعدها نام خانوادگى «امیرسلیمانى» را براى خود انتخاب كردند. یكى از فرزندان وى كه در عصر ما به نام مشیرالسلطنه مىزیست، مشرب تصوف داشت و خانقاه و تكیهاى در سنگلج بنیاد نهاد كه هماكنون نیز وجود دارد. (ع. بازوى پادشاهى و كشور) علىرضا قاجار، رئیس ایل قاجار و از رجال اواخر دوره قاجاریه (ف. رمضان 1328 ه.ق.). پس از خلع محمدعلى شاه قاجار، پسر دوازدهسالهاش احمد میرزا (4- احمدشاه) از طرف ملیون به سلطنت رسید و عضدالملك به نیابت سلطنت تعیین شد، و پس از فوت او ابوالقاسم خان ناصرالملك نایبالسلطنه گردید.
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)
ملقب به مشیر اعظم پسر دوم میرزا على اصغرخان امینالسلطان (اتابك اعظم). به نسبت سایر پسران اتابك در صحنهى سیاست پیشرفت كرد. تولد او در 1262 در تهران اتفاق افتاد و تحصیلاتش مطابق معمول زمان، فارسى و عربى و زبان فرانسه بود. در صدارت دوم اتابك در زمان مظفرالدین شاه، رسماً وارد كارهاى دولتى و دیوانى شد و زیر نظر پدر به كارآموزى و انجام امور ادارى و مالى پرداخت. پدرش از مظفرالدین شاه براى او لقب مشیر اعظم گرفت. در 1321 قمرى كه اتابك از صدارت عزل و به مسافرت دور دنیا پرداخت، وى نیز همراه پدر بود و پس از بازدید از كشورهاى چین و ژاپن و كشورهاى مختلف اروپا به سفر حج رفت و بعد در اروپا متوطن شد. در دورهى مشروطیت كه میرزا على اصغرخان نخستوزیر و بعد كشته شد، مشیر اعظم تقریباً معاونت پدر را داشت. در 1327 قمرى بعد از خلع محمدعلى شاه و جلوس سلطان احمد به سلطنت، به پیشنهاد مستوفىالممالك به ریاست تشریفات دربار منصوب شد و سالها در این سمت انجام وظیفه مىكرد. در 1334 محمدولى خان تنكابنى (سپهدار) او را به عضویت در كابینه دعوت كرد و وزارت فوائد عامه و پست و تلگراف را توأماً به عهدهى او گذاشت. در انتخابات دورهى پنجم، اتابكى نمایندهى مجلس بود و در 1305 ش در دو كابینهى مستوفى وزیر پست و تلگراف شد و چند دوره نیز به نمایندگى مجلس رسید. وفات او در سن 54 سالگى بر اثر سكته در 1316 ش اتفاق افتاد. وى مردى تحصیلكرده، ولى محافظهكار بود. هوش و درایت پدر خود را اصلاً نداشت، ولى استعدادش از سایر برادرانش بیشتر بود.
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)
میرزا علىاصغر خان كه به القاب اتابك، امینالملك، امینالسلطان و اتابك اعظم نیز نامیده مىشد، از رجال سیاسى ایران قرن گذشته است. وى متجاوز از ربع قرن در سمتهاى وزیر اعظم، صدر اعظم و نخستوزیر مشروطه، سیاست داخلى و خارجى ایران را اداره نموده است. دربارهى زندگى سیاسى و اجتماعى اتابك مورخین داخلى و خارجى مطالب بسیارى نوشتهاند. از خلال این نوشتهها معلوم مىگردد كه اتابك سیاستمدارى بزرگ و وزیرى عاقل و دانا بوده است. میرزا على اصغرخان سومین نخستوزیر مشروطه روز سهشنبه بیستم جمادىالاول 1274 قمرى در تهران متولد شد. پدرش مرحوم آقا ابراهیم امینالسلطان از رجال مؤثر دربار ناصرالدین شاه بود كه مقام وزارت داخله و دربار را به عهده داشت. علىاصغر تحصیلات خود را در زمینههاى ادبیات فارسى و زبان عربى و ریاضیات و تفسر و تاریخ و كلام و اصول نزد معلمین خصوصى ادامه داد و در نظم و نثر و اسلوب سخنورى صاحب نظر گردید. در 1288، شغل و لقب صاحب جمعى یافت و در 1298 خزانهدارى نظام به او محول گردید و یك سال بعد لقب امینالملك گرفت. در 1300 قمرى بعد از فوت پدر، قائممقام مشاغل و مناصب او گردید و با سمت وزیر اعظم امور مربوط به وزارت داخله و دربار به عهدهى او واگذار شد و امینالسلطان لقب گرفت. در 1303 قمرى امور مربوط به سیاست خارجى ایران و وزارت امور خارجه را عهدهدار شد و عملاً از آن تاریخ به بعد كه مصادف با فوت مرحوم میرزا یوسف مستوفىالممالك صدر اعظم بود، شخص دوم ایران گردید. در ماه رجب 1310 قمرى منصب و لقب صدراعظم یافت و تا 1313 كه واقعهى قتل ناصرالدین شاه در زاویهى مقدسهى شاهزاده عبدالعظیم اتفاق افتاد صدراعظم ناصرالدین شاه بود. پس از آنكه مظفرالدین میرزا ولیعهد به تخت سلطنت نشست، میرزا علىاصغر در مقام صدارت تثبیت گردید و تا 1314 قمرى در این سمت بود. در آن سال با دسایس درباریان و اطرافیان مظفرالدین شاه از كار بركنار و به قم تبعید و پس از چندى امینالدوله به جاى وى صدراعظم شد. مدت صدارت امینالدوله بیش از یك سال طول نكشید كه بار دیگر امینالسلطان به كار دعوت شد و در 1316 قمرى با عنوان اتابك اعظم صدراعظم گردید و تا اواخر 1321 در این سمت باقى بود. اتابك در این مدت موجبات سفر مظفرالدین شاه به اروپا را فراهم ساخت و با دو فقره قرضهاى كه از روسها گرفت، دو سفر در معیت شاه به اروپا رفت. در 1321 قمرى جاى خود را به عینالدوله داد و خود به سفر دور دنیا پرداخت و تا 1325 در اروپا مى زیست. در 1325 از طرف محمدعلى میرزا به ایران دعوت شد و مقام نخستوزیرى مشروطه به او اعطا گردید. اتابك زمام امور را به دست گرفت و وزارت كشور را نیز خود عهدهدار شد، تا اینكه در 21 رجب 1325 قمرى در صحن بهارستان كشته شد و طومار زندگى او درهم پیچید. براى اطلاعات بیشتر از زندگى اتابك، نظریات چند مورخ را دربارهى او نقل مىكنیم: محمدباقر اعتمادالسلطنه سوم برادرزادهى محمدحسن خان اعتمادالسلطنه دشمن سرسخت اتابك كه مدیریت روزنامهى رسمى دولت را در دورهى مظفرالدین شاه بر عهده داشت در مقدمهى شرح حال اتابك چنین مىنویسد: «شمس الكفات و بدرالثقات، مرجعالاكابر و ملجاءالافاخم، محیطالمفاخر و بسیطالمكارم، دست سخا و دست وفا، جوهر مجد و جلال، عنصر عقل و كمال، فخرالامراء و صدرالوزراء، دستور معظم و مفخم جناب مستطاب اجل اشرف امجد اكرم آقا میرزا على اصغرخان امینالسلطان صدراعظم دولت علیه ایران اداماللَّهالعالى اگر چه ترجمت احوال و ماجریات اعمال و شرح معالى و مفاخر و وصف فضایل و مآثر این دستور معظم را دواوین و اسفار قلیله شاید و قرون و اعمار طویله باید تا بحین استقصا آید. و البته در این سفاین و جراید فردى از فواید این بحر مالامال نگنجد و چیزى كه در عنوان خلاصه و وجیزى باشد مندرج نیاید، لهذا برحسب ضیق مقام باختصار كلام كوشیده از این تقصیر و قصور خود را معذور مىپندارم.» حاج مخبرالسلطنه هدایت دوست و معاون اتابك كه با وى به سفر دور دنیا پرداخت، در كتاب خاطرات و سفرنامه مكه كم و بیش دربارهى اتابك اظهار نظر مىكند. او معتقد است اتابك مردى كریمالنفس، بلندهمت با نطق و قلم، مدیر و سیاستشناس بود. در عوض محمدحسن خان اعتمادالسلطنه وزیر انطباعات ناصرالدین شاه كه آثار زیادى از او باقى مانده است، یكى از دشمنان سرسخت امینالسلطان، در تمام یادداشتهاى خود در كمال بىرحمى به او حمله مىكند. در یك مورد مىنویسد: «نمىدانم طاعون مصرش خوانم یا وباى هند. بلائى بود كه به جان دولت و ملت ایران افتاد و ایران را به باد فنا داد و جامع تمام رذائل و فاقد كلیه فضائل است.» در كتاب عصر بیخبرى یا تاریخ امتیازات در ایران، تألیف ابراهیم تیمورى آمده است: «اتابك در دوران زمامدارى خود بطور رسمى سه سفر به خارج نمود. در سال 1306 در معیت ناصرالدین شاه به اروپا سفر كرد و پس از مراجعت قرارداد لاتارى كه با انگلستان بسته شده بود موجب عدم رضایت مردم شد و لاجرم واقعهى تحریم تنباكو و فتواى میرزاى شیرازى پیش آمد. در این حادثه عدهى زیادى از مردم مقتول و مجروح شدند و سرانجام قرارداد فسخ و مبلغ پانصد هزار لیره خسارت به كمپانى دریافتكنندهى امتیاز داده شد. ناصرالدین شاه این خسارت را از بانك شاهى با بهرهى صدى 6 قرض گرفت و همین قرض موجبات بهم خوردن وضع مالى ایران شد. از كارهاى مهم و عمدهى امینالسلطان در دوران ناصرالدین شاه كوتاه كردن دست پسران شاه مانند ظلالسلطان و كامرام میرزا نایبالسلطنه بود. تا سال 1304 ظلالسلطان فرزند ارشد و اكبر شاه بر یك سوم از خاك ایران حكومت یا سلطنت داشت و در اصفهان براى خود نیروى مجهزى با تعلیمات افسران اتریشى فراهم آورده بود كه هر آن بیم حمله و تصرف تهران مىرفت. امینالسلطان در ابتداى كار موفق شد حكومت ظلالسلطان را فقط به اصفهان اختصاص دهد و فارس و جنوب و خوزستان و لرستان و گلپایگان و سایر شهرهائى كه زیر نظر وى بود ارج و به افراد دیگر سپرد. همچنین از دخالتهاى كامران میرزا نایبالسلطنه وزیر جنگ در حد معینى كاست». امینالسلطان در 28 سالگى نفر دوم ایران بود و از این لحاظ عدهى زیادى از رجال كه نزدیكى او را به شاه موجب دورى خود مىدیدند، بناى مخالفت و مبارزه را با وى آغاز نمودند، ولى امینالسلطان بر تمام مخالفین خود فائق آمد و مادام كه در مقام صدارت انجام وظیفه مىنمود هیچیك از رجال حق دخالت در حریم او را نداشتند. دو نفر از رجال آن عصر كه خود را همپایهى امینالسلطان مىدیدند و وجود او را مانع رسیدن به مقام صدارت مىدانستند، یكى اعتمادالسلطنه و دیگرى امینالدوله و هر دو از رجال علم و ادب بودند. اعتمادالسلطنه در كتاب اسرار انحطاط ایران یا خوابنامه و امینالدوله در كتاب خاطرات خود معایب كشور را متوجه امینالسلطان نمودهاند. در كتاب سیاستگزاران قاجار، جلد دوم، تألیف خان ملك ساسانى و مجموعهى نظریات اعتمادالسلطنه و امینالدوله تحت عنوان بیوگرافى او آمده است. امینالسلطان در زمان صدارت دوم خود با اخذ وام از دولت تزارى روسیه در دو نوبت، اول 22/ 5 میلیون منات روسى بود، مظفرالدین شاه را به سفر اروپا برد. غرض و منظور از این سفر، معالجهى شاه و بازدید از پیشرفتهاى كشورهاى اروپائى بود. امینالسلطان در ابتداى مشروطه به علت چهار سال توقف در كشورهاى اروپائى و آشنائى با طرز فكر اروپائیان تا حدى به حكومت قانون دلبستگى پیدا كرده بود. میرزا ملكم خان دشمن دیرینهى وى در یكى از نامههاى خود به دوستانش متذكر شده است كه اتابك فعلى با اتابك سابق فرق عمدهاى دارد. میرزا على اصغرخان بر اثر تلگرافهاى متوالى محمدعلى میرزا به ایران آمد و پس از وزیر افخم، به مقام نخستوزیرى رسید. مخبرالسلطنه دربارهى احضار امینالسلطان مىنویسد: «من به میرزا احمد خان نوشته بودم كه تا من اطلاع ندهم به ایران تشریف نیاورند. معینالتجار مغرور میرزا، صاحب اختیار و غیره برخلاف نوشته بودند، احضار شد و آمد. آزادیخواهان در بادكوبه و رشت و تهران مخالف اتابكند... اشخاصى كه قبل از مسافرت به مكه اتابك را مىشناسند از افكار اتابك بعد از مسافرت مستحضر نیستند، هركس هر چیز دربارهى او تصور مىكند. من بعد از مسافرت چین و ژاپن او را خوب و متوجه مصالح مملكت مىدانم. در این موقع از قرضه دوم در صحبت با معزالسلطان اظهار ندامت مىكرد.» اتابك پس از ورود به ایران از طرف محمدعلى شاه به نخستوزیرى رسید و كابینهى خود را در روز شنبه 20 ربیعالاول به مجلس معرفى كرد. چهار ماه نخستوزیر و وزیر كشور بود تا اینكه ساعت 8/ 5 بعد از ظهر روز یكشنبه در حالى كه با سید عبداللَّه بهبهانى از مجلس خارج مىشد، به وسیلهى شخصى به قتل رسید. دربارهى قتل اتابك اقوال مختلفى نقل شده است، ولى معتبرترین روایت مربوط به محمود است كه در كتاب تاریخ روابط ایران و انگلیس بدان اشاره شده است: «نقشهى كشتن میرزا على خان اتابك و بمب انداختن در خانهى علاءالدوله و سوء قصد به محمدعلى شاه را حیدرخان عمواوغلى كشید و پیروان او اجرا كردند.» بعضى از نویسندگان نقش و اجراى قتل اتابك را منسوب به محمدعلى میرزا مىدانند. در این باره خان ملك ساسانى در كتاب یادبود سفر استانبول و مرحوم شیخالملك اورنگ از زبان محمدعلى میرزا این مسئله را نقل كردهاند در حالى كه دلائل تاریخى آن را به اثبات نمىرسانند.
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)
فرزند سلیمان حشمتالممالك در 1285 در مشهد متولد شد. تحصیلات ابتدائى را در مشهد و تحصیلات متوسطه را در دارالفنون تهران باتمام رسانید و براى ادامه تحصیلات به اروپا رفت و در پاریس وارد مدرسه حرف و صنایع شد و سرانجام از دانشكده الكترونیك تولوز درجهى مهندسى گرفت. پس از بازگشت به ایران در وزارت پیشه و هنر استخدام شد و اولین سمت وى ریاست كارخانه قند كرج بود. چندى رئیس ادارهى پیشه و هنر مازندران بود و زمانى هم مدیركل آن وزارتخانه شد و بعد به سازمان برنامه انتقال یافت و معاون آن سازمان شد. از دیگر مشاغل وى عضویت هیئت مدیره شركت بیمه و قائممقامى مدیرعامل آن شركت بود. مهندس ابوذر مدتى دبیركل اتاق صنایع و معادن ایران شد.
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)
در سال 1290 در كرمانشاه متولد شد. پدرش حاجى خانباباخان بهادر لشكر از نوادههاى شیخعلیخان زنگنه بود. وى تحصیلات ابتدائى و متوسطه را در موطن خود به پایان رسانید و براى ادامه تحصیل ابتدا به بیروت و سپس به پاریس رفت و در دانشگاه تولوز در رشتهى مهندسى برق درجهى مهندسى گرفت و در لندن موفق به اخذ دكتراى الكتروتكنیك گردید. در سال 1316 به ایران بازگشت و دانشیار دانشكده فنى شد و بعداً به مقام استادى رسید. اهم مشاغل وى عبارتند از: معاون اداره تلفن، معاون فنى وزارت پیشه و هنر، معاون و سپس رئیس كارخانجات قند كشور، رئیس بنگاه صنعتى و معاونت وزارت اقتصاد، مدیرعامل بانك صنعتى، عضو شوراى عالى برنامه. دكتر ابراهیمى زنگنه در اسفند ماه 1329 در كابینه حسین علاء به وزارت پست و تلگراف و تلفن منصوب گردید. این كابینه دوام زیادى نكرد و در اوایل اردیبهشت ماه 1330 دولت ساقط شد. در همان سال در كابینه دكتر محمد مصدق به مدیرعاملى سازمان برنامه برگزیده شد و قریب دو سال در آن سمت مستقر بود و بعد از 28 مرداد 1332 از كار بركنار شد و به شغل آزاد پرداخت و كارخانه قند مجهزى در كرمانشاه دائر نمود. وى مدتى نیز رئیس كانون مهندسین ایران بود. بدون تردید او یكى از بنیانگذاران صنعت قندسازى در ایران مىباشد و در توسعهى كارخانجات قند كشور زحماتى متحمل گردیده است.
ملیت : ایرانی - قرن : 5 منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد ششم)
(ال. ملكالرحیم) لقب خسروفیروز، از سلاطین آلبویه بود كه 440 ه.ق تا 447 ه.ق سلطنت داشت.
ملیت : ایرانی - قرن : 13 منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد ششم)
حاجى میرزا نصراللَّه ملكالمتكلمین از خانواده بهشتى (و. اصفهان رجب 1277 ه.ق مقت. 1326 ه.ق) پدرش میرزا محسن بهشتى است. پس از تحصیلات نزد آخوند ملا صالح فریدنى در 22 سالگى به زیارت مكه مشرف شد و در بازگشت به هندوستان رفت و مدت دو سال در آنجا اقامت كرد. در هندوستان كتابى به نام من الخلق الى الخلق براى بیدارى مسلمانان تصنیف كرد. پس از انتشار این كتاب انگلیسها از هندوستان تبعیدش كردند و به ایران آمد و در نهضت مشروطیت با خطابههاى خود مردم را بیدار كرد. وى از وعاظ و خطباى مشهور دوره انقلاب مشروطیت است. روزى كه مجلس به امر محمدعلى شاه به توپ بسته شد ملكالمتكلمین دستگیر گردید و به فرمان شاه در باغشاه به قتل رسید.
ملیت : ایرانی - قرن : 13 منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد ششم)
عباس میرزا پسر دوم محمدشاه قاجار (و. رجب 1255- ف. ذیقعده 1314) پس از مرگ پدر پیوسته مورد سوءظن برادر خود ناصرالدین شاه بود. سالها در بغداد و چندى در اسلامبول تبعید بود، چون به ایران آمد به حكومت زنجان منصوب شد ولى از شاه ترسید و به قفقاز گریخت مجدداً به تهران آمد و به حكومت قزوین منصوب شد و در 59 سالگى درگذشت.
ملیت : ایرانی - قرن : 13 منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد ششم)
محمدقلى میرزا متخلص به خسروى (و. قریهنوا 1203- ف. 1289 ه.ق) ابن فتحعلىشاه. مادرش دختر محمدخان قاجار و خواهر سلیمانخان اعتضادالدوله و او خود برادر مادرى ابراهیمخان ظهیرالدوله است. در 1229 حاكم استرآباد شد مدتها حكومت مازندران را داشت. در 1250 كه محمدشاه پس از غلبه بر علیشاه ظلالسلطان به تهران آمد و به تخت نشست. میرزا ابوالقاسم قائممقام او را به بهانه حضور در جلوس پادشاه جدید به تهران احضار و به همدان تبعیدش كرد. او به همین حال در آن شهر مىزیست. سپس او را به تهران آوردند و در این شهر درگذشت (تاریخ رجال ایران).
ملیت : ایرانی - قرن : 3 منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد ششم)
علىالمكتفى باللَّه پسر معتضد و هفدهمین خلیفه عباسى از 289 تا 295 ه.ق مطابق 902 تا 908 م. خلافت كرد. در عهد او انطاكیه كه در دست رومیان بود فتح گردید. وى در سنین جوانى درگذشت.
ملیت : ایرانی - قرن : 2 منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد ششم)
هشام یا هاشم بن حكیم معروف به مقنع از دهكدهاى موسوم به كاوه كیمردان از قراء مرو پیدا شد كه خود را جانشین ابومسلم مىدانست، گویند چون چهرهاى زشت داشت نقابى بر چهره مىافكند به همین سبب او را مقنع لقب دادند و گویند یك چشم او نابینا بود. وى در زمان خلافت المهدى در خراسان قیام كرد ولى سرانجام در سال 169 ه.ق از سپاه خلیفه شكست خورد ولى خود و خانوادهاش را در آتش انداخت تا به دست دشمن نیفتد. پیروان مقنع چون لباس سفید مىپوشیدند در خراسان به سپید جامگان و در میان عرب به «مبیضه» مشهور شدند. مقنع در شهر نخشب ماهى از چاه بیرون مىآورد كه مدتى در افق مىماند: ماه نخشب. مقنعیه.
ملیت : ایرانی - قرن : 5 منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد ششم)
(ال. مقتدى.) عبداللَّه، المقتدى بامراللَّه، بیست و هفتمین خلیفه عباسى كه از 467 تا 494 ه.ق خلافت كرد.
ملیت : ایرانی - قرن : 4 منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد ششم)
(ال. مقتدر باللَّه) جعفر هیجدهمین خلیفه عباسى است كه از 295 تا 320 ه.ق مطابق با 908 تا 932 م. خلافت كرده است.
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)
(تو 1305 ق)، روزنامهنگار و نویسنده. در تبریز به دنیا آمد. پس از تحصیل علوم قدیمه، در مدارس تبریز به معلمى پرداخت. در 1326 ق مدرسهى فیوضات را تأسیس كرد و مدتى نیز مدیر مدرسه بود. فیوضات در انتشار روزنامهى «تجدد» با شیخ محمد خیابانى همكارى داشت و به نویسندگى در آن مىپرداخت. در دورهى چهارم به نمایندگى مجلس انتخاب شد، سپس به خدمت وزارت فرهنگ درآمد و عهدهدار مشاغل مختلفى گردید. از آثار وى: «الفباى ذهنى»؛ «فیزیك جدید»؛ «مضرات نوشابهى الكلى و دخانیات»؛ «منهاج النجاه فى تفسیر الصلاه».[1] فرهنگى پرتلاش، روزنامهنگار و نویسندهى انقلابى، نمایندهى مجلس و مرد خیر، در 1267 ش در تبریز چشم به جهان گشود. تحصیلات ابتدائى خود را در مكتبهاى علوم دینى آغاز كرد و بعد وارد مدرسهى رشد و قدس شد و پس از فراغت تحصیل در همان مدارس به شغل معلمى پرداخت و در 1287 در سن بیست سالگى دبیرستان فیوضات را دائر كرد. در 1289 با مدرسهى حیات كه توسط انجمن معارف تبریز دائر شده بود در یكدیگر ادغام شدند. در این واحد فرهنگى قریب 40 نفر از دانشآموزان یتیم را جمعآورى و از آنها نگهدارى مىكردن. پس از یك سال مدرسهى حیات از مدرسهى فیوضات منفك گردید و مدرسهى فیوضات با همان وضع سابق به حیات فرهنگى خود ادامه داد. در آن ایام دولت فرانسه سالیانه هزار فرانك به كنسولگرى خود در تبریز پرداخت مىكرد كه به مدرسهى كاتولیكها او مدارس ملى ایران كه زبان فرانسه را به محصلین خود تدریس مىكردند كمك مىكرد. در 1290 ش كنسول فرانسه در تبریز از مدرسهى فیوضات بازدید كرد و چون نظم و ترتیب مدرسه مورد توجه او واقع شد ، تمام كمك دولت فرانسه را در اختیار فیوضات قرار داد كه به هر نحوى كه مقتضى است بین مدارس تقسیم كند. در جنگ بینالملل اول، فیوضات براى حفظ مدرسه و جان و مال شاگردان مستقیما تحت نظارت كنسولگرى فرانسه قرارگرفته و نام مدرسه به فرانكوپرسان تبدیل شد. مدرسهى فیوضات در سال 1291 دولتى شد و دولت ماهیانه دویست تومان مقررى براى آن در نظر گرفت. ابوالقاسم فیوضات ضمن خدمات فرهنگى چشمگیر خود از همفكران و همرزمان شیخ محمد خیابانى بود و در جنبش خیابانى در صف اول آزادیخواهان قرار داشت و روزنامهى تجدد را منتشر مىكرد. فیوضات در دورهى چهارم مجلس شوراى ملى كه انتخابات آن در دوران صدارت وثوقالدوله انجام گرفت، از طرف مردم تبریز به نمایندگى مجلس انتخاب شد. مجلس چهارم پس از یك دوره طولانى فترت در سرطان 1300 افتتاح گردید و فیوضات نیز به تهران رفت و در مجلس یكى از مدافعان فرهنگ و توسعهى آن در كشور شد. پس از پایان دورهى چهارم با سمت ریاست فرهنگ آذربایجان به تبریز بازگشت و نخستین اقدام وى تاسیس كودكستان در تبریز بود كه به دست جبار باغچهبان انجام گرفت. فیوضات پس از مدتى از ریاست فرهنگ آذربایجان به ریاست فرهنگ فارس گمارده شد و مدت شش سال خدمت فرهنگى چشمگیرى در آن استان انجام داد. چندى هم مدیر كل فرهنگ خراسان بود و بار دیگر به ریاست فرهنگ فارس برگزیده شد و مدتى طولانى ریاست اداره كل اوقاف كشور به او سپرده شد و سرانجام به معاونت وزارت فرهنگ منصوب شد. بالاخره پس از 83 سال عمر كه تماما در خدمات فرهنگى سپرى شد در 1349 در تهران درگذشت. مرحوم فیوضات تالیفاتى نیز در زمینههاى علمى و ادبى به فرهنگ ایران ارائه داده است. از همچنین به زبانهاى فرانسه و عربى تسلط داشت.
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)
(1323 -1279 ش)، روزنامهنگار و شاعر، متخلص به آزادى. فرزند شیخ محمد حسین حیات مدیر روزنامهى «حیات» و از اهالى شیراز بود. پس از به پایان رسانیدن تحصیلات قدیم و جدید خود، مدیریت دبیرستان حیات را كه پدرش تأسیس كرده بود برعهده گرفت و به تدریس نیز پرداخت. در سال 1299 ش، اقدام به تأسیس روزنامهى «عصر آزادى» در شیراز نمود و با انتشار آن وارد عرصهى سیاست شد. جواد آزادى چند دورهى متوالى (از دورهى نهم تا چهاردهم) نمایندهى مردم لار در مجلس شوراى ملى و غالباً عضو هیئت رئیسهى مجلس بود. وى در تهران وفات یافت.[1] متولد 1275 در شیراز، فرزند شیخ محمدحسین حیات شیرازى روحانى و ناشر روزنامهى حیات شیراز. تحصیلات مقدماتى و عالى خود را در شیراز مطابق معمول زمان انجام داد و به شغل فرهنگى پرداخت. چندى مدیریت مدارس شریعت، حیات و هنرستان فارس را داشت. در 1299 ش امتیاز روزنامهى عصر آزادى را گرفت و به انتشار آن مبادرت نمود. از دورهى دهم از لار به وكالت رسید. مجموعاً 5 دوره وكیل مجلس بود. در 1323 در 48 سالگى بر اثر سكته درگذشت. نویسندهاى توانا و خطیبى پرمایه بود. زبانهاى عربى و انگلیسى را مىدانست. در زبان و ادبیات فارسى بصیرت داشت.
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع :
آيت الله حاج شيخ هادي باريك بين در سال 1309 در خانواده اي مذهبي در شهرستان قزوين متولد شد. پس از پايان تحصيلات ابتدايي ، به فراگيري علوم ديني در حوزه علميه قزوين مشغول شد. سپس براي ادامه تحصيل و تكميل تحصيلات به قم عزيمت نمود و در حوزه علميه اين شهر وارد شد. شوق دانش اندوزي سرانجام او را به حوزه علميه نجف كشانيد و پس از سه سال كسب فيض نزد علماي اين خطه به ايران بازگشت و در حوزه علميه قم تحصيلات خود را ادامه داد. پس از شروع مبارزه روحانيت به رهبري امام خميني (ره) آيت الله باريك بين از قم به قزوين بازگشت و در صدد احياي مدارس قديمي و متروكه از جمله مدرسه شيخ الاسلام برآمد. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي اقداماتي از جمله تشكيل كميته انقلاب اسلامي ، تاسيس دانشگاه علوم پزشكي ، نمايندگي حضرت امام(ره) در جهاد سازندگي منطقه ، تشكيل بنياد مستضعفان در شهر قزوين ، تاسيس مدارس و خوابگاه ها براي دانشجويان به انجام رساند. آيت الله باريك بين در سال 1360 از سوي امام (ره) به نمايندگي ايشان و امامت جمعه شهرستان قزوين منصوب شد. علاوه بر آن وي چند دوره متوالي نيز نمايندگي مردم را در مجلس خبرگان رهبري به عهده داشت.گروه : علوم انساني رشته : الهيات و معارف اسلامي تحصيلات رسمي و حرفه اي : شيخ هادي باريك بين بين پس از پايان تحصيلات ابتدايي ، به فراگيري علوم ديني در حوزه علميه قزوين مشغول شد. سپس براي ادامه تحصيل و تكميل تحصيلات به قم عزيمت كرد و در حوزه علميه اين شهر وارد شد. شوق دانش اندوزي سرانجام او را به حوزه علميه نجف كشانيد و پس از سه سال كسب فيض از محضر علماي آن خطه، به ايران بازگشت و در حوزه علميه قم تحصيلات خود را ادامه داد.فعاليتهاي ضمن تحصيل : شيخ هادي باريك بين همزمان با به تشكيل جلسات مختلف اجتماعي و سياسي مبادرت مي ورزيد.استادان و مربيان : شيخ هادي باريك بين درحوزه علميه قزوين ، دروس مقدمات را نزد آيت الله مفيدي و ابوالحسن رفيعي آموخت. وي پس از آنكه به حوزه علميه قم وارد شد ، دوره سطح عالي را در محضر حضرات آيات مشكيني ، سلطاني ، نوري گذراند. پس از آن به حوزه درس خارج فقه آيت الله بروجردي و فقه و اصول امام خميني(ره) حاضر شد و از محضر آنان بهره هاي فراوان برد. آيت الله باريك بين با طي نمودن اين دوره به عراق مهاجرت كرده و در حوزه علميه نجف از علماي بزرگي چون آيت الله محمد باقر زنجاني كسب فيض كرد.وقايع ميانسالي : شيخ هادي باريك بين بين از جمله روحانيون قزويني است كه با شروع مبارزات مردم بر ضد رژيم پهلوي، در كنار امام خميني (ره) قرار گرفت و با هدايت مردم قزوين نقش خود را ايفاء نمود، چنانكه تاسيس صندوق قرض الحسنه ولي عصر مهمترين اقدام او براي تقويت اعتصابات و تظاهرات مردمي به شمار مي آيد.مشاغل و سمتهاي مورد تصدي : شيخ هادي باريك بين در سال 1360 از سوي امام (ره) به نمايندگي و امامت جمعه شهرستان قزوين منصوب شد. علاوه بر آن وي چند دوره متوالي نيز نمايندگي مردم را در مجلس خبرگان رهبري به عهده داشت.مراکزي که فرد از بانيان آن به شمار مي آيد : از جمله فعاليت هاي شيخ هادي باريك بين درطول مبارزات سياسي تاسيس صندوق قرض الحسنه ولي عصر بو.د كه اين امر باعث بسيج مردم براي ادامه اجتماعات ، تظاهرات و اعتصابات بر ضد رژيم پهلوي شد.ساير فعاليتها و برنامه هاي روزمره : پس از شروع مبارزه روحانيت به رهبري امام خميني (ره)، شيخ هادي باريك بين از قم به قزوين بازگشت و در صدد احياي مدارس قديمي و متروكه از جمله مدرسه شيخ الاسلام برآمد. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي اقداماتي از جمله تشكيل كميته انقلاب اسلامي ، تاسيس دانشگاه علوم پزشكي ، نمايندگي حضرت امام(ره) در جهاد سازندگي منطقه ، تشكيل بنياد مستضعفان در شهر قزوين ، تاسيس مدارس و خوابگاه ها براي دانشجويان را به انجام رساند.
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)
متولد 1289 در تهران و فرزند عبدالحسین فرمانفرما است. تحصیلات خود را در رشتهى بهداشت در اروپا انجام داد و درجهى دكترا گرفت. در ایران غالبا ریاست سازمانهاى بهداشتى با او بود. در كابینهى دكتر مصدق مدتى كوتاه وزارت بهدارى را متصدى گردید. از آنجا به استاندارى فارس رفت ولى دوام زیادى نكرد و به تهران بازگشت و از ارثى كه پدرش براى او و سایر برادران و خواهرانش باقى گذاشته بود زندگى مىكرد. از او همیشه به نیكى یاد مىشود و غالبا انزوا و گوشهگیرى را بر هر چیزى ترجیح مىداده است. مدتها ریاست انستیتو پارس با او بود.
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)
فرزند عبدالحسین فرمانفرما، و متولد 1307 ش است. تحصیلات عالى خود را در دانشگاه هاروارد آمریكا در رشتهى اقتصاد پایان برده است و مدتى در آن دانشگاه تدریس مىنمود. وقتى به ایران آمد، از مدیران سازمان برنامه شد. بعد به قائممقامى و سپس ریاست بانك مركزى رسید. مدتى هم مدیرعامل سازمان برنامه بود. وى برخلاف سایر برادران خود ثروتى نداشت و گویا ارث پدرى را به مصرف رسانیده ولى از لحاظ علمى ارزش زیادى داشت.
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)
فرزند عبدالحسین میرزا فرمانفرما، در 1306 ش در تهران متولد شد. پس از انجام تحصیلات ابتدائى و متوسطه براى ادامه تحصیل به آمریكا رهسپار گشت و دورهى عالى را در رشتهى تاریخ در دانشگاههاى استنفورد و جرج تاون ادامه داد و درجهى مافوق لیسانس و دكترا گرفت. در 1333 كه دولت آمریكا شعبهاى از دانشگاه كالیفرنیاى جنوبى را در تهران به نام موسسهى علوم ادارى تاسیس نمود، حافظ فرمانفرمائیان در زمره مترجمین استادان امریكائى مشغول به كار گردید و پس از یك سال خدمت، مجددا به امریكا عزیمت نمود و دكتراى علوم ادارى دریافت كرد و استادیار موسسهى علوم ادارى گردید. در 1335 امتحانات دانشیارى را در دانشكده ادبیات تهران گذرانید و به خدمت دانشگاه تهران درآمد و پس از چندى مقام استادى گرفت و رئیس مركز مطالعه و تحقیق تمدن و فرهنگ ایران در دانشكده ادبیات شد. زمانى هم به ریاست اداره كل انتشارات و روابط دانشگاهى منصوب گردید. دكتر فرمانفرمائیان تالیفاتى به زبان فارسى و انگلیسى دارد، از جمله روش تدریس تاریخ در دبستانها، سفرنامه حاجپیرزاده، سفرنامه مظفرالدینشاه به خوى و خاطرات سیاسى میرزاعلىخان امینالدوله مىباشد. فهرست تحلیلى از منابع و فرهنگ ایران به انگلیسى تهیه كرده است. مقالاتى نیز در رشتهى تخصصى او در مجلات: راهنماى كتاب، یغما و سخن نوشته شده است.
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)
ملقب به «نصرتالدوله» «سالارلشكر» و «فرمانفرما»، در 1273 ه.ق تولد یافت. پدرش فیروز میرزا فرمانفرما فرزند شانزدهم عباس میرزا نایبالسلطنه است. تحصیلات مقدماتى خود را طبق معمول زمان نزد معلمین خصوصى فراگرفت، سپس وارد مدرسهى دارالفنون شد و تحصیلات خود را در زمینهى فنون نظامى و تحصیل زبانهاى خارجى ادامه داد. در 1295 از مدرسهى دارالفنون فارغالتحصیل شد و به خدمت سربازى اشتغال ورزید. ظرف مدت سه سال از رتبهى سربازى به منصب یاور اولى رسید و به فرماندهى گردان دوم هنگ مركز منصوب شد. در 1298 ه.ق با درجهى سرهنگى به فرماندهى قواى كرمان منصوب و در تعلیم سربازان پادگان كرمان جدیت زیادى معمول داشت. پس از مراجعت از كرمان به منصب سرتیپى نائل شد و به عضویت شوراى عالى نظام منصوب و برقرار شد. پس از یك سال توقف در تهران با درجهى سرتیپ اولى به آذربایجان رفت و ریاست گارد ولیعهد و فرماندهى یك هنگ به عهدهى او گذارده شد و از طرف ناصرالدینشاه نیز به وى لقب نصرتالدوله داده شد. بعد از دو سال بنا بر استدعاى ولیعهد به درجه امیرتومانى رسید. در 1307 ه.ق كه ناصرالدین شاه عازم اروپا بود، عبدالحسین میرزا ریاست گارد حفاظت شاه را عهدهدار شد. در این راه كوشش زیادى نمود و به فرماندهى كل قشون در آذربایجان منصوب گردید. همچنین لقب سالار لشكر به او داده شد. در 1309 ه.ق به تهران احضار و به لقب فرمانفرما ملقب و به جاى برادرش كه مرحوم شده بود، به ریاست و حكمرانى كرمان و بلوچستان تعیین و به آن منطقه اعزام شد. در 1311 بر حسب استدعاى مظفرالدین میرزا ولیعهد بار دیگر عبدالحسین میرزا به فرماندهى قواى آذربایجان رسید و حكومت خوى و ارومیه (رضائیه) نیز با وى بود. در 1312 والى كردستان شد ولى هنوز چند ماهى از این ماموریت نگذشته بود كه مجددا فرمانرواى كرمان شد و تا 1314 در این سمت انجام وظیفه مىنمود. در این سال به حكومت تهران رسید و بلافاصله وزارت جنگ و فرماندهى كل قشون به او داده شد. در این تاریخ امینالسلطان صدراعظم دو رقیب قوى براى جانشینى خود داشت، یكى امینالدوله و دیگر عینالدوله. امینالسلطان براى اینكه رقباى خود را از میدان بدر كند، متوسل به رجال دیگر گردید تا در اثر مبارزه بین آنان مدعیان صدارت ضعیف شوند. فرمانفرما براى مقابله و مبارزه با عینالدوله وارد میدان شد و با تقویت امینالسلطان دست به اقداماتى زد. عینالدوله و فرمانفرما هر دو داماد شاه بودند و مراحل خدمتى خود را در آذربایجان تحتنظر ولیعهد انجام مىدادند، ولى در اینجا سیاست ایجاب مىكرد كه بر اساس مصالح شخصى وارد مبارزه شوند. عینالدوله نوهى فتحعلىشاه بود و فرمانفرما نوهى عباس میرزا نایبالسلطنه. بالاخره فرمانفرما عینالدوله را از میدان خارج ساخت و او به ماموریت سارى رفت. فرمانفرما پس از مدتى كوتاه توانست به وزارت جنگ و فرماندهى كل قشون برسد. در این موقع امینالسلطان هم از كار خارج و به قم تبعید گردید. دولتى با شركت رجال معمرین قوم تشكیل یافت كه در راس آنها فرمانفرما قرار داشت و عملا وظایف صدارت را انجام مىداد. خودكامگى فرمانفرما زیاد طول نكشید و شاه امینالدوله را به مقام صدارت رسانید ولى همچنان فرمانفرما وزیر جنگ بود و در عزل و نصب حكام و مقامات دخالت داشت. امینالدوله از خودسرىهاى فرمانفرما به تنگ آمد و ذهن شاه را نسبت به او مشوب ساخت. فرمانفرما مغضوب و بار دیگر به استاندارى كرمان و بلوچستان مامور شد و پس از مدتى كوتاه والى فارس گردید. فرمانفرما مدت دو سال در فارس بود كه به علت بعضى از اعمال وى به تحریك امینالسطان، مظفرالدینشاه او را تعویض و تبعید نمود. او به عتبات رفت و مدت چهار سال در آنجا رحل اقامت افكند البته به صورت تبعید. در 1322 ه.ق به ایران آمد و عینالدوله صدراعظم او را والى كرمانشاه نمود. فرمانفرما در این ماموریت براى امنیت آنجا زحماتى كشید و نظمى كامل در آن منطقه برقرار كرد. یك سال بعد براى بار چهارم والى كرمان شد ولى فرزند ارشد خود كه بعدها لقب نصرتالدوله گرفت، نایبالایاله كرمان گردید. در نهضت مشروطیت در كرمان بود و اقدامات او در جهت مشروطهخواهان به چشم نمىخورد. پس از استقرار مشروطیت و تشكیل حكومت قانونى و افتتاح مجلس شوراى ملى، فرمانفرما كه از رجال مستبد و موفق دوران استبدادى بود، از چهرههاى جالب و باارزش مشروطه گردید و در كابینهى موقتى كه به سرپرستى وزیرافخم (سلطان علىخان وزیر بقایا) تشكیل شد، فرمانفرما به وزارت عدلیه منصوب گردید. در كابینهى میرزا على اصغرخان اتابك (امینالسلطان) به استاندارى آذربایجان براى جلوگیرى از تجاوز عثمانى اعزام گردید ولى كارى از پیش نبرد و به تهران بازگشت. در دوم اردیبهشت 1288 در كابینهى ناصرالملك كه به سرپرستى سعدالدوله اداره مىشد، وزیر داخله شد ولى به علت بحران، عمر این كابینه طولانى نشد و پس از چند روز هیئت دولت به هیئت اجتماع استعفا كردند. پس از فتح تهران در كابینهى بدون نخستوزیر كه سردار اسعد و سپهدار تنكابنى آن را اداره مىكردند، فرمانفرما به وزارت عدلیه منصوب شد. مستوفىالممالك در اول مردادماه 1289 در اولین كابینهى خود، فرمانفرما را وزیر داخله نمود. فرمانفرما در این كابینه با كمك قوامالسلطنه توانستند موضوع خلع سلاح مجاهدین را عملى نمایند. در ترمیم همان كابینه كه در آبان همان سال به وقوع پیوست، فرمانفرما عهدهدار وزارت جنگ گردید. در 1294 (اردیبهشت) در كابینهى عینالدوله به وزارت داخله منصوب شد. این كابینه مصادف بود با جنگ بینالملل اول و اشغال ایران و تشكیل دولت موقتى در كرمانشاه. فرمانفرما در این پست مبادرت به تغییر حكام و ولاة نمود و همچنین در كرمانشاه به دستور او بین قواى دولتى و عثمانىها زدوخوردى روى داد لاجرم موضوع به مجلس كشیده شد. فرمانفرما وزیر جنگ استیضاح شد. پس از آنكه از طرف محتشمالسلطنه وزیر خارجه و عینالدوله نخستوزیر، توضیح لازم داده شد، مجلس راى به بركنارى فرمانفرما داد ولى عینالدوله قبول نكرد و كنار رفتن فرمانفرما را مقدمهى تزلزل كابینهى خود دانست. با وجودى كه مجلس در آن تاریخ كمال اعتماد و حسننیت را به عینالدوله داشت، مع الوصف وى حاضر به كنار گذاشتن فرمانفرما نشد و خود و هیئت دولت استعفا كردند. فرمانفرما در وزارت داخله نیز مسئلهى نان شهر را نتوانست سر و سامانى بدهد. مورخالدوله در كتاب ایران در جنگ بزرگ نوشته است در هیئت دولت فرمانفرما وزیر داخله از طرف شاه مورد ملامت واقع گردید كه چرا وضع نان شهر را مرتب نمىكند و چرا بدون اطلاع مقام سلطنت تغییرات عمده در مامورین كشورى مىدهد فرمانفرما در كابینه بعدى كارى نداشت ولى در سوم دىماه 1294 به ریاست دولت رسید و در كابینهاى كه تشكیل داد وزارت كشور را خود عهدهدار شد. كابینهى فرمانفرما دو ماه بعد ساقط شد و او به سمت والى فارس به شیراز رفت و تا سال 1299 در این سمت انجام وظیفه مىكرد. تاسیس پلیس جنوب در زمان استاندارى فرمانفرما در فارس صورت گرفت. عبدالحسین میرزا فرمانفرما در كودتاى 1299 در زمرهى رجالى بود كه به بند و زنجیر كشیده شد و در تمام دوران حكومت سید ضیاء، در زندان به سر مىبرد. پس از كنار رفتن سید ضیاء، فرمانفرما و سایر زندانیان آزاد شدند. ولى از آن تاریخ به بعد كارى به فرمانفرما واگذار نشد. او فقط در جشنها و مراسم سلام به عنوان نخستوزیر سابق شركت مىكرد. روزى كه سید ضیاءالدین از ایران رفت و احمدشاه كلیه زندانیان سیاسى را در كاخ فرحآباد به حضور پذیرفت و نخستوزیرى قوامالسلطنه را به آنها مژده داد، هر یك از رجال و معاریف در حضور شاه سخنى گفتند. عینالدوله و سپهسالار تنكابنى و فرمانفرما از سخنگویان آن جمع بودند. فرمانفرما سخن خود را از تجلیل از سردارسپه آغاز كرد و شمهاى از صفات عالیه و وطنپرستى او را ستود. وى از قدیم با رضاخان دوستى و آشنائى داشت، زمانى كه والى كرمانشاهان بود، رضاخان جزء محافظین منزل والى بود و در دستگاه فرمانفرما رفتوآمدى داشت. عكسهائى كه از فرمانفرما باقى مانده است نشانگر این است كه رضاخان یكى از محافظین او بوده است. فرمانفرما پس از استخلاص از زندان روابط خود را با سردارسپه حفظ كرد بلكه جزء محارم او شد. قسمتى از زمینهاى خود را به او فروخت و یا مجانا واگذار كرد. كاخهائى كه رضاشاه درست كرد همهى زمینهاى آن متعلق به فرمانفرما و فرزندانش بود. حتى چند قطعه فرش گرانقیمت به سردارسپه هدیه كرد. با وجودى كه چند تن از فرزندانش در ابتداى حكومت رضاشاه وزیر و وكیل و امیر بودند، معالوصف خود سعى داشت در دوران رضاشاه كار و مسئولیتى قبول كند. چند بار طى نامههائى خواستهى خود را به اطلاع شاه رسانید ولى رضاشاه به آن وقعى ننهاد و مشكلى هم برایش پیش نیاورد تا زمانى كه نصرتالدوله فرزند ارشدش از نزدیكان رضاشاه و فعال مایشاء بود، او انتظار واگذارى شغل مهمى را براى خود داشت ولى پس از گرفتارى نصرتالدوله و حبس و محكومیتش، فرمانفرما نه تنها داعیهى مقام نداشت بلكه از جان و مال خود بیمناك شد و این واهمه و ترس خویش را به اطلاع شاه رسانید ولى رضاشاه گفته بود حساب پدر از پسر جدا است و الحق این رویه را رضاشاه تا روز مرگ فرمانفرما حفظ كرد و به هیچوجه متعرض او نشد. فرمانفرما قریب چهل سال در صحنهى سیاسى ایران بازیگرى ماهر و گردانندهاى موثر بود. بعد از مشروطیت یك بار نخستوزیر و چند بار وزیر عدلیه و وزیر كشور و چند نوبت والى شد. او گرچه تحصیلات عمیقى نداشت ولى هوش و ذكاوت او زبانزد خاص و عام بود. بعضى از مورخین نسبت حیلهگرى و دسیسهكارى به او دادند در حالى كه اقتضاى سیاست همین بوده است. فرمانفرما معتقدات مذهبى داشت، فرایض دینى خود را انجام مىداد، هرگز نماز او ترك نمىشد. در اواخر عمر چون توانائى ایستادن نداشت، نماز خود را در پنج وعده نشسته مىخواند. غالبا بعد از نماز صبح دعاى شب عاشورا یا دعاى كمیل را مىخواند. در كمك و مساعدت به محتاجان دریغ نداشت. اهل علم و روحانیون را گرامى مىشمرد. در مدتى كه در عراق به صورت تبعید مىزیست همهروزه در محضر آخوند خراسانى حضور پیدا مىكرد. یك روز یكصد عباى نائینى اعلاء حضور مرحوم آخوند هدیه كرد. زندگانى فرمانفرما شبیه یك وزارتخانهى كوچك بود. به علت املاك وسیعى كه در تهران و شهرستانها تدارك دیده بود،مباشرینى از طرف وى آنها را اداره مىكردند و مرتبا از طرف او دستورالعملهائى صادر مىشد. بایگانى منظمى در خانه ترتیب داده بود. چند نفر مامور خرید و چندین آشپز و كارگر و پرستار ولله در منزل او سكونت داشتند. به درس و مشق فرزندان كارگران توجه عمیقى مبذول مىداشت. منزل وسیع او شامل چندین ساختمان بود. ساختمان اصلى در اختیار فرمانفرما و هر كدام از همسران وى یك دستگاه ساختمان با وسایل و خدمه كامل در اختیار داشتند. حتى در منزل او طبیب و دواخانه وجود داشت. در حیات طولانى خود هفت همسر انتخاب كرد و مجموعا صاحب 36 اولاد شد كه 24 تن ذكور و 12 تن اناث بودند. همسر اول و عقدى او عزتالدوله دختر مظفرالدینشاه و نوهى امیركبیر است كه از وى 6 فرزند متولد شدند. چهار تن از فرزندان این خانم در زمان حیات فرمانفرما از بین رفتند. غیر از نصرتالدوله و سالار لشكر، جعفر و نظامالدین در سنین جوانى درگذشتند. تمام فرزندان ذكور او چه در زمان حیات چه بعد از مرگ پدر، عالىترین تحصیلات خود را در معروفترین دانشگاههاى دنیا به پایان بردند. تنها یكى از فرزندان او (تارى وردى) درجهى لیسانس داشت. بقیه فوقلیسانس، مهندس و دكتر شدند و برخى از آنان درجات علمى متعدد دریافت كردند. دختران فرمانفرما هم از تحصیل بىبهره نماندند و همگى در رشتههاى مختلف از دانشگاههاى دنیا درجهى علمى گرفتند و هر كدام به یك یا چند زبان خارجى آشنا شدند. از میان فرزندان فرمانفرما، پنج تن به مقام وزارت رسیدند كه عبارتند از: نصرتالدوله، سالار لشكر، محمد ولى میرزا فرمانفرمائیان، سرلشكر محمدحسین فیروز و دكتر صبار فرمانفرمائیان كه نفر آخر در حكومت مصدق وزیر بهدارى شد. بقیه فرزندان فرمانفرما در كارهاى اقتصادى و اجتماعى مقدم شدند. فرمانفرما به فرزندان و بستگان خود علاقهى وافرى داشت. گرچه عموم فرزندان او از هوش سرشار بهره داشتند معالوصف فرمانفرما در تشویق آنها به تحصیل خوددارى نمىكرد. به دو تن از خواهرزادگان خود دلبستگى تام و تمام داشت. دكتر مصدق فرزند خواهرش نجمالسلطنه، فوقالعاده مورد علاقهى فرمانفرما بود. چون در دهسالگى پدر خود را از دست داده بود، فرمانفرما چون فرزند خویش او را گرامى مىداشت و خواهر او را براى فرزند ارشد خود به زوجیت انتخاب كرد. ولى این ازدواج دیرى نپائید و منجر به جدائى شد. خواهرزادهى دیگرش كه مورد علاقهى او بود خانم اشرف فخرالدوله است. فخرالدوله مورد احترام دائى خود بود و همیشه فرمانفرما لیاقت و درایت این زن را نزد دیگران مىستود. فرمانفرما پس از مرگ یا قتل نصرتالدوله تاب و توان خود را از دست داد. چنان مرگ او دگرگونى در وجودش ایجاد كرد كه غالبا كنترل خود را از دست مىداد، مخصوصا بىتابىهاى همسرش عزتالدوله بیشتر او را ملتهب مىساخت. فرمانفرما سه سال پس از مرگ فرزندش زنده بود تا اینكه در 1318 ش در سن 86 ساگى درگذشت. وى به همان نحو و شیوهاى كه در زمان حیات از آن پیروى مىكرد و آن نظم و ترتیب بود، پس از مرگش نیز طى وصیتنامهى مفصلى، تكلیف وارث را تعیین نمود. او حاج محتشمالسلطنه اسفندیارى و صدرالاشراف را در زمرهى اوصیاء خود قرار داده و از آنها خواسته بود كه حقوق حقهى فرزندانش را حفظ نمایند. فرمانفرما در دورهى دوم به نمایندگى مجلس انتخاب شد ولى اعتبارنامهى او را رد كردند.
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)
از رجال سیاسى و اقتصادى آذربایجان در 1250 ش تولد یافت. پدرش حاج محمدحسن تجارت فرش داشت، او نیز همان رویه را تعقیب كرد و خیلى زود از تجار معتبر فرش شد و املاكى نیز تدارك دید و در محافل سیاسى تبریز نیز رفتوآمدى پیدا كرد. وقتى موضوع مشروطیت پیش آمد، از روز اول در جریان اقدامات آزادیخواهى دخالت داشت و بر همین اساس در دورهى اول مجلس از طرف تجار به نمایندگى برگزیده شد. دورهى دوم نیز نمایندگى را حفظ كرد. در ادوار ششم، هفتم، هشتم، نهم و دهم نیز وكیل بود. در انقضاى دورهى دهم، كرسى وكالت مجلس را به پسرش غلامحسین فرشى سپرد. او نیز در ادوار یازدهم، دوازدهم و سیزدهم وكیل بود. حاج میرزا آقافرشى شخصى متین، موقر، باهوش و ثروتمند بود و در راه مشروطیت از صرف مال دریغ نداشت.
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)
در 1304 ش در تهران متولد شد. پدرش شغل فرشفروشى در تبریز و تهران داشت و مایل بود فرزندانش در همان شغل و حرفهى پدرى باقى بمانند ولى هیچیك به حرفهى پدرى روى نیاوردند و داخل ادارات دولتى شدند. از دبیرستان دارائى دیپلم گرفت و وارد وزارت دارائى شد و ضمن كار دورهى دانشكدهى حقوق را نیز به اتمام رسانید. وى در اوایل خدمت در حزب توده فعالیت داشت. بعد از غیرقانونى شدن حزب مزبور، او مورد غضب و بغض دستگاه قرار گرفت و كارى به او ارجاع نمىشد تا اینكه در 1343 به معاونت دفتر وزیر دارائى رسید. در 1344 كه جمشید آموزگار وزیر دارائى شد او را به ریاست دفتر خود برگزید. فرشچى پس از مدت كوتاهى اعتماد آموزگار را به خود جلب كرد و تدریجا به مدیركلى دفتر و سپس سرپرستى امور ادارى و مالى وزارت دارائى منصوب شد و از طرف وزیر حق امضاء پیدا كرد. در مدت وزارت دارائى آموزگار كه قریب نه سال طول كشید فرشچى همهكاره بود. تمام امور وزارتخانه توسط او حل و فصل مىشد. آموزگار بیشتر سرگرم كار نفت بود و به امور وزارتخانه توجهى نداشت. وقتى آموزگار به وزارت كشور رفت، فرشچى را هم همراه خود برد. ابتدا مشاور و سپس به معاونت مال و ادارى برگزید. در آنجا نیز عنان اختیار وزیر در دست او قرار گرفت. در خیلى از انتصابات موثر و دخیل و دستاندركار بود. در 1356 كه آموزگار عهدهدار نخستوزیرى و دبیركلى حزب رستاخیز گردید، سه پست مهم و پرمسئولیت بر عهدهى فرشچى قرار گرفت كه عبارت بودند از ریاست سازمان كل اوقاف، معاون مالى نخستوزیر و معاونت مالى حزب رستاخیز. چون اعتبار حزب مزبور در بودجه نخستوزیرى منظور شده بود و گویا سیصد میلیون تومان بود، كار خیلى آسان صورت مىگرفت. على فرشچى معاون مالى نخستوزیر، چكها را با نام على فرشچى معاون مالى حزب رستاخیز صادر مىكرد. فرشچى در سمت ریاست اوقاف به دستور آموزگار بعضى از اعتبارات را تقلیل داد. براى دوستانش مفید بود ولى دشمنان خود را به شدت سركوب مىنمود.
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)
در 1257 متولد شد. پس از انجام تحصیلات به خدمات دولتى وارد شد و ریاست مالیه چند شهر را عهدهدار بود. در انتخابات دورهى سوم مجلس شوراى ملى از طرف مردم همدان وكیل شد. در جنگ بینالمللى اول هنگام مهاجرت رجال و معاریف او هم در زمرهى مهاجرین قرار گرفته در دولت موقتى نظامالسلطنه مافى عهدهدار وزارت مالیه گردید سپس به آلمان رفت و به آزادیخواهان پیوست و ضمن مطالعه و بررسى در انتشار روزنامهى كاوه، تقىزاده و سایر دوستان ایرانى را حمایت مىكرد. بعدها به ایران بازگشت و در وزارت مالیه تا معاونت ترقى نمود. حاج مخبرالسلطنه ابتدا او را به وزارت مالیه برگزید، سپس به وزارت امور خارجه معرفى نمود. فرزین در 1309 جاى خود را به فروغى داد و خود با سمت وزیرمختار عازم برلن شد. در 1313 به ایران احضار و قائممقام بانك ملى ایران شد و تا 1318 در این سمت باقى بود. در آبان 1318 كه مقارن با افتتاح مجلس دوازدهم بود، دكتر متیندفترى از طرف رضاشاه مامور تشكیل كابینه شد. اعضاى كابینهى او را جوانها تشكیل مىدادند و وزارت دارائى به عهدهى سرتیپ رضاقلى امیرخسروى رئیس بانك ملى واگذار شد لاجرم فرزین هم به ریاست بانك ملى رسید و تا مهرماه 1320 در این سمت بود. در این سال به جاى محمود جم وزیر دربار شد ولى عمر او كفاف نداد و در همان سال درگذشت. فرزین از رجال مطلع و روشنفكر و دانشپژوه بود. در افكار عمومى وجهه خوبى داشت. مردى بىآزار و نرم بود، در كار ادارى بیشتر معتقد به متانت و ادب بود و رفتارش بسیار خوب بود. وى در مدرسهى دارالفنون با مرحوم ذكاءالملك همدرس و همكلاس بود. همین امر موجبات مودت و دوستى بین آنها را ایجاد كرد. ترقیات فرزین مدیون ذكاءالملك است. مرحوم عبدالله مستوفى دربارهى فرزین چنین نوشته است:«فرزین زیادتر از اینكه مرد ادارى باشد مرد خوب بود. نیكمردى او مانع آن بود كه كارى براى خود یا ادارهاى كه به او سپرده شده بود انجام دهد. درعین حال بسیار وظیفهشناس و مردمدار بود. بیشتر ترقیات او بر اثر مردمدارى و موقعشناسى و تواضع و حسن رفتارش بود.»
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)
در 1258 تولد یافت. پدرش میرزا علینقى حكیمالممالك قمى از اطباء معروف و سرشناس تهران بود و در دربار سلاطین قاجار موقعیتى داشت. اسمعیل تحصیلات مقدماتى و زبان فارسى و عربى را در مدرسهى دارالفنون فراگرفت و براى ادامهى تحصیل عازم اروپا شد. چندى در آلمان و مدتى در روسیه به تكمیل تحصیلات پرداخت و زبانهاى فرانسه، آلمانى، روسى و تركى اسلامبولى را فراگرفت. در اوایل سلطنت مظفرالدینشاه به عنوان مترجم داخل وزارت خارجه شد. پس از چندى ابتدا نایب سوم و بعد نایب اول و سپس شارژ دافر سفارت ایران در آلمان گردید، بعد به قنسولگرى عشقآباد و كفالت ژنرال قنسول تفلیس تعیین شد و مدت سه سال در این دو پست انجام وظیفه كرد تا به ژنرال قنسولى ایران در اسلامبول منصوب گردید. در سال 1328 ه.ق از طرف مجلس شوراى ملى به نمایندگى برگزیده شد. پس از خاتمهى مجلس دوم، ریاست محاكمات وزیر امور خارجه را عهدهدار شد. گویا در این سمت خلاف امانت رفتار كرد و او را از وزارت خارجه اخراج كردند. فرزانه چون مورد حمایت وثوقالدوله بود، در 1335 كه وثوقالدوله مجددا به وزارت امور خارجه منصوب شد، او را به خدمت عودت داد و به مقام وزیرمختارى ایران در اسپانیا تعیین نمود و سه سال در آن سمت باقى ماند و بعد جاى خود را به حسین علاء سپرد و به تهران بازگشت و در 1311 ش بازنشسته شد. وفات فرزانه در 1321 ش در تهران اتفاق افتاد.
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)
نوهى اسفندیارخان سردار اسعد ایلخانى بختیارى، متولد 1281 در چهارمحال بختیارى. در جوانى براى تحصیل به اروپا رفت و در آلمان اقامت گزید. چندى در مدرسهى هنرهاى زیبا به آموختن موسیقى پرداخت ولى هیچ مدركى به دست نیاورد. پس از چندى با همسر آلمانى خود به ایران آمد و در اصفهان به كار فرهنگى پرداخت و در مدارس اصفهان موسیقى تدریس مىكرد. زندگانى او در حد متوسط از املاكى كه پدرش باقى گذارده بود مىگذشت، تا اینكه دخترش به نام ثریا اسفندیارى بختیارى به عقد محمدرضا شاه درآمد. با این ازدواج، عدهى زیادى از بختیارىها مصدر مشاغل حساس شدند. بنابراین لازم بود به كسى كه منشأ این همه نعمت براى بختیارىها شده است، سهمىداده شود، ولى او حاضر به قبول شغل و مقام در ایران نبود و صرفاً میل داشت در آلمان سمتى به او واگذار شود. در 1330 یعنى چند ماه بعد از ازدواج شاه با دخترش با سمت وزیرمختار، نمایندهى ایران در شوراى عالى متفقین در آلمان شد. از بودجهى دولت ایران خانه و ساختمان مجللى خریدارى و در اختیار او گذاشتند. در 1334 سفیركبیر ایران در آلمان شد و پس از جدائى شاه با دخترش همچنان آن سمت را داشت تا اینكه در 1340 از كار بركنار شد. تسلط او به زبان آلمانى فقط به سبب اقامت طولانى او در آلمان و داشتن همسر آلمانى بود، وگرنه فضل و دانش چندانى نداشت. در مقام سفارت هیچگونه كار مثبتى از او سر نزد. او فقط از امتیازات زندگى اشرافى بهره مىگرفت و روزگار را به عیاشى و خوشگذرانى مىگذراند.
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)
معروف به حاج نصیرالسلطنه، در 1264 در تهران متولد شد. پدرش حاج محتشمالسلطنه اسفندیارى و مادرش خانم نصرت مهرالدوله نوه میرزا آقاخان نورى صدر اعظم بود. پس از انجام تحصیلات مقدماتى و معمول زمان، براى ادامهى تحصیل عازم روسیه شد و مدرسهى حقوق و علوم سیاسى را طى كرد. در مدت اقامت خود در روسیه، با میرزا عبدالحسین خان نردینى كه بعدها تیمورتاش لقب گرفت نزدیك شد. پس از مراجعت به ایران، در 1283 به استخدام در وزارت امور خارجه درآمد و لدىالورود معاونت ادارهى روس به او واگذار شد و نشان طلاى علمى از درجهى اول به او دادند و در همان سال مظفرالدین شاه لقب نصیرالسلطنه به او داد. در ابتداى مشروطیت ریاست اجراى محاكمات وزارت امور خارجه به او واگذار شد. بعد به ریاست دارالترجمه وزارت خارجه منصوب گردید تا اینكه ریاست اداره دول غیرهمجوار را تصدى نمود. شغل اخیر تا مدتها در اختیار خانوادهى اسفندیارى بود و مرتباً پدر، عمو و پسرعموهاى او این شغل را متصدى مىشدند. آنگاه به مأموریت بلژیك اعزام شد و مقام وزیرمختارى گرفت. چندى هم در ژاپن و تركیه وزیرمختار بود. در انتخابات دورهى چهارم مجلس شوراى ملى از طرف مردم بابل وكیل شد ولى وكالت مجلس را مطابق میل و سلیقهى خود ندید و مجدداً به مشاغل اجرائى رو نمود و سرانجام با كمك تیمورتاش و حمایت نصرتالدوله و پشتیبانى داور والى فارس شد و چند سالى در آنجا بود. در 1308 والى كرمان شد و قریب یك سال در كرمان بود تا به تهران احضار و مأموریت خارج به او داده شد. روى هم رفته مردى جسور، پركار، جدى و زدوبندچى بود. در 1295 كه كمیتهى مجازات در تهران تأسیس و به كشتن افراد با گناه و بىگناه پرداخت او به ترتیبى با بعضى از اعضاء كمیته نزدیك شد و اخبار آنها را به دولت مىداد. در 1312 در سن 48 سالگى در تهران درگذشت و تنها فرزند ذكور او محمد اسفندیارى بود كه طبق سنت خانوادگى داخل وزارت امور خارجه شد و سرانجام به سفارت رسید.